بانک مقالات علوم قران
|
معانی و الفاظ در قرآن
محمدرضا داوودی
معانی و الفاظ قرآن کریم از سوی خداوند است یا پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)؟
الفاظ قرآن از جانب خداست و دلایل متعددی بر این مطلب دلالت دارد:
1ـ تحدی قرآن
قرآن کریم; معجزهی پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) است. محمد(صلی الله علیه وآله)آخرین پیامبر الهی است و باید معجزهی ایشان تا قیامت باقی بماند. به همین دلیل، خداوند، آن را تا ابد به صورت معجزهی قابل مشاهده برای همهی افراد فرو فرستاد. معجزه برای پیامبران، وسیله ی اثباتی به شمار میرود تا شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و گواهی باشد بر این که از جهان غیب، پیام آوردهاند. معجزه باید به گونهای انجام گیرد که کارشناسان به خوبی تشخیص دهند آنچه ارایه شده است به درستی نشانهی عالم غیب و بیرون از توان بشریّت است. پیامبران نیز کارهایی انجام میدادند که از توان تشخیص ماهرترین کارشناسان آن دوره بیرون بود.
2ـ آیات قرآن
با مراجعه به آیات قرآن کریم درمییابیم که الفاظ و ساختار قرآن، از آنِ خداست.برای نمونه، واژههای قرائت، تلاوت و ترتیل به کار رفته است که در لغت عرب تنها به معنای بازگو کردن سرودهی دیگران است; یعنی در قرآن، الفاظ و معانی هر دو از دیگری است و بازگو کننده، تنها آن را تلاوت میکند و از خود چیزی مایه نمیگذارد. قرائت در مقابل تکلّم، حکایت نثری است که الفاظ و عبارات آن از پیش تنظیم شده است. تکلّم نیز انشاء معنا است با الفاظ و عباراتی که فرد تنظیم میکند. هرگز در جایی نیامده است که پیامبر، قرآن را تکلم میکرد.
پی نوشتها
[1]. علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسةی فرهنگی تمهید، 1380، ص 345. [2]. طور، 33 [3]. هود، 13 [4]. یونس، 38 و بقره 231. [5]. اسراء، 88. [6]. تفسیر موضوعی قرآن کریم، عبدالله جوادی آملی، قم، اسراء، 1378، ج 1، ص 176. [7]. علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، ص 57. [8]. توبه، 6. [9]. یونس، 15. [10]. قیامت، 16 و 18. [11]. مقالهی «وحیانی بودن الفاظ قرآن»، موسی حسینی، مجلهی پژوهشهای قرآنی، سال ششم، ش 21 و 22، ص 233. |
|
تحلیلی بر سوگندهای قرآن
محمد فاکر میبدی
چکیده: نويسنده در آغاز به تعريف «قسم» از ديدگاه اديبان، مفسّران و حقوقدانان پرداخته، سپس انواع سوگندهاى قرآن را مورد بحث قرار داده است. در اين راستا نخست سوگندهاى قرآن را به دو دسته تقسيم مىكند: این نوشتار كه در حقیقت بیانگر گوشه ای ازمعارف ژرف قرآن كریم است، برگرفته از غواصی بزرگان تفسیر و علوم قرآن است كه در بحر عمیق قرآن غور نموده و دُرهای گرانبهایی را تحصیل كرده اند. پس از این رو بایسته توجه است.
مفهوم قسم
ادیبان، مفسران و حقوق دانان، هر یك تعریف های گوناگونی از قَسَم ارائه كرده اند.
الف. سوگندهای التزامی قرآن
سوگند التزامی كه به آن سوگند عقدی نیز گفته می شود، سوگندی است كه شخص برای متعهد و پایبند شدن به انجام كاری، و یا انجام ندادن آن، یاد می كند. مثلاً با بر زبان جاری كردن این جمله: واللهِ، یا به خدا این كار را خواهم كرد و یا آن را انجام نخواهم داد، خود را ملزم به رعایت مفاد آن می كند.
1. سوگند خداوند
گرچه خداوند خود فرموده است: «إنّ الله لایخلِف المیعاد»(آل عمران/9)؛ خدا خلاف وعده نخواهد كرد. و هیچ نیازی به قسم ندارد، اما بسان همه كسانی كه به نحوی سخن می گویند، با بشر سخن گفته، و در مواردی به همان شیوه كلامی آنها با قسم و دیگر ادوات توكید، آن را تأكید و تغلیظ نموده است. در اینجا به یك نمونه از این گونه سوگندها اشاره می كنیم:
2. سوگند پیامبران
دراین قسمت تنها یك مورد وجود دارد، و آن سوگند التزامی حضرت ابراهیم(ع) مبنی بر شكستن بت ها است:
3. سوگند مردمان
قرآن كریم در این باره فرموده:
4. سوگند شیطان
یكی دیگر از سوگندهای التزامی در قرآن، سوگند شیطان است:
ب. سوگندهای تحقیقی قرآن
سوگند تحقیقی، سوگندی است كه برای اثبات حق و یا ردّ مطلبی یاد می شود و بیشتر در حقوق، قضاء و گاهی در مجادلات و مشاجرات كاربرد دارد.
1. سوگندهای تحقیقی خداوند
این نوع سوگند در قرآن كریم بسیار متنوع و متعدد است. از جمله سوگند خداوند به ذات مقدسش، سوگند خدا به پیامبر(ص)، قرآن و یا اشیاء گوناگون، در این قسمت به بیان نمونه ای از قسم اخیر می پردازیم:
2. سوگندهای تحقیقی پیامبر(ص)
در این بخش ازسوگندهای قرآن، نوعی وحدت و یگانگی در همه اركان آنها دیده می شود و در تمامی آنها پیامبراكرم(ص) ربّ خویش را مورد قسم قرار داده و خطاب به كافران، وقوع قیامت را به طور حتمی یادآور شده است. از جمله در سوره یونس آمده است:
3. سوگندهای تحقیقی مردم
دراین بخش از قسم های قرآن، چهار سوگند وجود دارد كه همگی از زبان فرزندان و خاندان حضرت یعقوب(ع) است و ما یك نمونه را مورد بررسی قرار می دهیم:
4. سوگند اهل بهشت و دوزخ
قرآن كریم، افزون بر اینكه برخی از سوگندهای مردم در دنیا را نقل كرده، خبر از قسم آنان در آخرت، بهشت و دوزخ را نیز می دهد، كه با توجه به اصناف سه گانه: مردم در دنیا و آخرت (مؤمن، كافر و منافق)، به یك نمونه آن اشاره می رود:
پی نوشتها:
1. ر.ك: سیوطی، عبدالرحمن، همع الهوامع شرح جمع الجوامع فی العلوم العربیة،40. 2. ر.ك: تفسیر المیزان، 1/221. 3. ر.ك: مجموعه قوانین جزایی، ادله اثبات دعوی، 2/211. 4. ر.ك: تفسیر كشّاف، 2/569؛ تفسیر المیزان، 12/95؛ التمهید فی علوم القرآن، 1/105. 5. ر.ك: مفردات راغب و معجم مقاییس اللغة، ماده اثر. 6. ر.ك: المصباح المنیر ومفردات، ماده عزّ. 7. ر.ك: نجفی (صاحب جواهر) محمد حسن؛ جواهر الكلام فی شرح شرایع الاسلام، 35/223؛ خمینی (امام)، سید روح الله، تحریر الوسیلة، 2/111. 8. فخر رازی، تفسیر كبیر،30/78؛ طباطبایی، تفسیر المیزان، 19/367؛ مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، 24/370. 9. فخر رازی، تفسیر كبیر، 30/78؛ میبدی، تفسیر كشف الأسرار، 10/186. 10. زمخشری، تفسیر كشّاف، 4/584. 11. راغب اصفهانی، مفردات؛ فیومی، المصباح المنیر، ماده سطر. 12. فخر رازی، تفسیر كبیر، 30/78؛ طبرسی، مجمع البیان، 5/332. 13. طباطبایی، تفسیرالمیزان، 20/25؛ مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، 24/370. 14. طبرسی، مجمع البیان، 5/332. 15. راغب اصفهانی، المفردات؛ فیومی، المصباح المنیر، ماده منّ. 16. ر.ك: آیینه وند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، 38. 17.ضمیر «هو» و «انّه» به عذاب موعود بر می گردد، چنان كه زمخشری در كشاف و درویش در اعراب القرآن گفته اند و ما قبل و ما بعد آیه نیز مؤید این معنی است. 18. تأكیدهای این آیه عبارتند از:إنّ، لام تأكید، اصل قسم و آوردن كلمه «ای». واژه «ای» به معنی «نعم» است كه فقط قبل از «قسم» واقع می شود، مثل: إی و الله. ر.ك: ابن هشام، مغنی اللبیب، باب اول، حرف إنّ و ای. 19. توضیح اینكه: ضمیر «هو» و «انّه» به عذاب موعود بر می گردد. ر.ك: تفسیر كشاف، 2/353. و آیه قبل و بعد از قسم نیز مؤید این معنی است. |
|
جنسيت و آموزه هاى دستورى قرآن
داوودي، سعيد
اشاره
جهان آفرينش براساس عدالت استوار شده و همه خلايق از رحمت الهى بهره مند مى باشند و آنچه مايه تفاوت انسان ها از يكديگر مى شود، ميزان برخوردارى از تقوا و ارزش هاى اصيل معنوى است. از اين رو، تمامى آدميان از لحاظ داشتن فطرت انسانى تمايزى با هم نداشته و همگان در برابر اوامر و نواهى خداوند يكسان اند و حتى نوع جنسيت نيز تأثيرى در اين امر ندارد و زن و مرد هر دو مشمول خطابات الهى اند. بحث دراين باره و تعيين محدوده خطابات خداوند در قرآن كريم، موضوعى است كه در اين مقاله با تأكيد بر آيات مربوط به خلقت آدم و حوا مورد بررسى قرار گرفته است.
زن و مرد، مشمول خطابات الهى
قرآن كريم، زن و مرد را مشمول خطابات خود قرار داده و هر دو را در اصل تكاليف و خطابات الهى برابر شمرده است. بنابراين مرد بودن و زن بودن تأثيرى در خطابات الهى ندارد.
آدم و حوّا در مسير تكليف، لغزش و توبه
داستان آدم و حوّا در چند جاى قرآن آمده است كه روشن تر از همه، در سوره اعراف (آيات 19 ـ 20) ذكر شده است.
1. سكونت در بهشت و آزمايش الهى
از روايات استفاده مى شود، بهشتى كه آدم و حوّاء در آن ساكن بودند، بهشت موعودى كه جاودانه است و بيرون رفتن از آن ممكن نيست نبوده است. [2]
2. آدم و حوّا مشمول خطاب الهى
تعبير به «فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا» [5] و «وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ» در آيه سوره اعراف كه به صورت صيغه تثنيه آمده است، به روشنى نشان مى دهد كه زن و مرد هر دو، از بدو آفرينش مورد خطاب الهى و داراى تكليف بوده اند و هر دو مجاز به استفاده از مواهب بهشتى و مأمور به دورى گزيدن از شجره منهيه بودند.
3. وسوسه توسط شيطان
تعبير «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَـنُ» [6] نشان مى دهد كه، شيطان هر دو را مورد وسوسه قرار داد و هر دو تن، در تير رس شيطان قرار گرفتند. همچنين تعبيرات «وَقَاسَمَهُمَآ» [7] و«فَدَلـَّـهُمَا بِغُرُور» نيز دلالت بر اين موضوع دارد.
4. نزديك شدن به شجره ممنوعه
قرآن كريم براى ترسيم اين نكته، فرمود: «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ» [8]; يعنى هر دو نفر از آن درخت نهى شده چشيدند.
5. پيامد استفاده مشترك از شجره منهيه
در ادامه آيه فرمود: «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَ تُهُمَا...; وقتى از آن درخت چشيدند، اندامشان [عورتشان] بر آنها آشكار شد، و با برگ هاى درختان خود را مى پوشاندند». در اين فراز نيز پيامد استفاده مشترك از شجره منهيه، براى هر دو ثابت شده است.
6. نكوهش از سوى خداوند
پس از آن كه به شجره ممنوعه نزديك شدند، و زشتى اندامشان بر آنها آشكار شد، خداوند هر دو را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و در خطاب واحدى فرمود: «وَنَادَهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ الشَّيْطَـنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ; [9] و پروردگارشان بر آن بانگ بزد: مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه در حقيقت، شيطان براى شما دشمنى آشكار است».
7. تنبّه و استغفار همزمان آدم و حوّا
پس از آگاهى و توجه به بدى عمل خويش، هر دو به اشتباه خود پى بردند و استغفار كردند و از خداوند طلب آمرزش نمودند. قرآن كريم چنين مى گويد: «قَالاَ رَبَّنَا ظَـلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَـسِرِينَ; [10 ]گفتند: پروردگارا! ما بر خويشتن ستم كرديم و اگر ما را نبخشايى و به ما رحم نكنى، از زيانكاران خواهيم بود».
8. هبوط مشترك از بهشت
اگر بهشت، بهشت دنيوى و در زمين بوده باشد، منظور از هبوط و نزول آدم و حوّا به زمين، نزول مقامى است نه مكانى. يعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پايين آمدند.
9. هشدار به نوع بنى آدم
در آيه 27 سوره اعراف آمده است: «يَـبَنِىءَادَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَـنُ كَمَآ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَ تِهِمَآ...; اى فرزند آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت، تا عورتشان را به آنها نشان دهد».
پاسخ به دو پرسش
پرسش اوّل: در برخى از روايات آمده است كه حضرت آدم به وسيله حوّا فريب خورد; يعنى شيطان نخست حوّا را فريب داد و حوّا با اصرار خود، آدم را به درخت ممنوع نزديك ساخت. بنابراين، اگر خطاب و سرزنش متوجه هر دو نفر شده است، در واقع سرزنش اصلى و نخستين متوجه حوّاست.
جمع بندى
با توجه به مباحث ياد شده مى توان گفت; زندگى نخستين انسان هاى موجود در زمين كه از يك زن و مرد تشكيل شده بود و خداوند ماجراى آن را در قرآن بازگو كرده است، به خوبى نشان مى دهد، از بدو خلقت، زن، به همراه مرد مخاطب الهى بود و از تكليف مشترك با مرد برخوردار بود و شيطان و وسوسه هاى او، هر دو را مورد هدف قرار داد. و هر دو تحت تأثير وسوسه هاى او واقع شدند، و هر دو به سبب غفلت خود، از بهشت آسودگى، به زمين رنج و مشقّت فرود آمدند و هر دو از اشتباهشان به درگاه خداوند، توبه كردند و در زمين نيز در كنار يكديگر به زندگى ادامه دادند.
پىنوشتها:
1 . آية الله جوادى آملى، زن در آيينه جلال و جمال، ص 87. 2 . در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «آن بهشت، باغى از باغ هاى دنيا بود كه خورشيد و ماه بر آن مى تابيد، و اگر بهشت جاودان بود، هرگز آدم از آن بيرون رانده نمى شد.(جَنّةٌ من جَنّات الدُّنيا، تطلع فيها الشمس و القمر، ولو كان من جنّات الاخرة ما خَرَجَ منها اَبداً» (كافى، ج 3، ص 247، حديث 2). 3 . تفسير نمونه، ج 1، ص 184. 4 . همان، ص 185. 5 . اعراف/ 19. 6 . اعراف/ 20. 7 . اعراف/ 21. 8 . اعراف/ 22. 9 . اعراف/ 22. 10 . اعراف/ 23. 11 . مرحوم علامه طباطبايى، پس از بحثى كوتاه مى گويد: «ممكن است انسان جزم پيدا كند كه بهشت آدم در آسمان بوده است، هر چند بهشت آخرتى و «جنّة الخُلد» نباشد، كه هر كس وارد آن شد، از آن خارج نمى گردد». (الميزان، ج 1، ص 137) 12 . بحار الانوار، ج 103، ص 240، در منابع اهل سنّت نيز رواياتى از صحابه و تابعين نقل شده است كه اول حوّا از آن درخت استفاده كرد و آنگاه به آدم گفت: «تو هم بخور! زيرا من از آن خوردم و مشكلى برايم ايجاد نشد» و آنگاه آدم نيز از آن استفاده كرد. (تفسير طبرى، ج 1، ص 187) 13 . نظام حقوق زن در اسلام، ص 117 ـ 118. گاه نگاه بدبينانه به زن به فقه ما نيز كشيده شده است. (جواهر الكلام، ج 31، ص 289) 14 . ر.ك: سوره بقره، آيات 34 ـ 39; سوره طه، آيات 117 ـ 123. 15 . سوره طه، آيات 123 ـ 124. |
|
نداها و خطابهاى الهى در قرآن
اسماعيل نساجى زواره
قرآن مجيد به منظور استفاده همگانى از رهنمودهايش و درك حقايقش، در بيان مفاهيم و معانى بلند خود و ابلاغ پيام هايش، شيوه هاى خاصى به كار برده و با قالب و شكل هاى متنوعى، با مردم ارتباط برقرار كرده است. يكى از شيوه هاى جالب قرآن در بيان مطالب خود، اين است كه پيش از بيان مطلب، مخاطب خود را ندا مى دهد و با عنوان متناسبى از او نام مى برد.
زبان آشناى فطرت
قرآن كريم كتابى است جهانى كه به منظور هدايت تمام انسانها از سوى خداوند عالى و حكيم بر پيامبر هادى و امين(ص) نازل شده است و به گونه اى با مردم سخن مى گويد كه همگان از فهم آن بهره و نصيبى دارند.
كيفيت خطاب و وسعت آن
نداهاى الهى در قرآن گاهى با واسطه است مانند: قل يا ايها الكافرون[6] بگو: اى كافران!. كه خداوند پيامبر اكرم را مخاطب و واسطه ميان كلام خود و مردم قرار داده است و پيام خود را از طريق آن حضرت به مردم مى رساند و گاهى بدون واسطه است مانند: (...يا موسى لا تخف انى لا يخاف لدى المرسلون)[7] ...اى موسى! نترس، كه رسولان در نزد من نمى ترسند!. البته اين ندا در لفظ، بدون واسطه است وگرنه در نزول تمام آيات قرآن، پيامبر واسطه ميان كلام وحى و مردم بوده است.
مراتب خطاب
خطاب هاى قرآنى داراى اوج و حضيض و نيز داراى مراتب متوسط است؛ پايين ترين آن، تعبير يا ايها الناس است[11] كه در قرآن حدود بيست بار تكرار شده و يك خطاب جامع و عمومى است و نشان مى دهد كه قرآن مخصوص نژاد و قبيله و قشر خاصى نيست، بلكه همگان را در اين دعوت شركت مى دهد.[12] در منطق قرآن وقتى مخاطبان، توده مردم هستند، خداوند ربوبيت خويش را در قالب ذكر نعمت هاى مادى و ظاهرى بيان مى كند؛ نعمت هايى كه حيوانات نيز با انسان در بهره بردارى از آن شريكند[13] و با تعبيرهاى لطيفى مانند: (كلوا و ارعوا إنعامكم...)[14]هم خودتان بخوريد، و هم چهارپايانتان را در آن به چرا ببريد!.... يا (متاعا لكم و لانعامكم)[15] تا وسيله اى براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان باشد!. از آنها ياد مى كند.
رايج ترين ندا و خطاب در قرآن
معمول ترين خطاب در قرآن كريم همان خطاب به مومنان است كه با تعبير (يا ايها الذين آمنوا...) شروع مى شود. اين تعبير در قرآن كريم هشتاد و هفت مورد ذكر شده كه نخستين آن آيه (يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا واسمعوا...)[18]و آخرين آن آيه (يا إيها الذين آمنوا توبوا الى الله توبه نصوحا)[19] مى باشد.
وجوه خطاب و ندا
خطاب هاى قرآن از لحاظ ساختار و نوع جمله بيشتر در قالب امر، نهى، شرط، تعجب، استفهام، ندا، تمنى، ترجى و خبر بيان شده است.
پى نوشتها
[1]. قمر: 17. [2]. سيرى در علوم قرآنى: يعقوب جعفرى، ص193. [3]. همان: 235. [4]. تفسير تسنيم: آيه الله جوادى آملى، ج2، ص356. [5]. ق: 16. [6]. كافرون: 1. [7]. نمل: 10. [8]. تسنيم: ج2، ص357 - 358. [9]. نهج البلاغه: خطبه152، بند5. [10]. مإخد قبل: 359. [11]. تفسير قرآن در قرآن، آيه الله جوادى آملى، ج1، ص255. [12]. تفسير نمونه، ج1، ص117. [13]. تسنيم، ج2، ص395. [14]. طه: 54. [15]. عبس: 32. [16]. تسنيم، ج2، ص395. [17]. آل عمران: 18. [18]. بقره: 104. [19]. تحريم:آيه 80. [20]. تفسير نمونه: ج1، ص386 - 387. [21]. ترجمه الاتقان فى علوم القرآن، سيوطى، ج2، ص 111. [22]. همان، ص 117 - 118. [23]. حجرات: 13. [24]. مائده: 67. [25]. انفطار: 6. [26]. بقره: 47.(همان، ص 111 - 112. [27]. نمل: 10. [28]. بقره: 153. [29]. تحريم: 7. [30]. احزاب: 1. [31]. دخان: 49. [32]. بقره: 65. [33]. انشقاق: 6. [34]. مومنون: 51.(قرآن ثقل اكبر، سيد على كمالى، ص 367، 368. [35]. ق: 24. [36]. طه: 49. [37]. مائده: 23. [38]. زمر: 53. [39]. لقمان: 16. [40]. بقره: 23.(مإخذ قبل، ص 115 - 116. [41]. فصلت: 11. [42]. تسنيم، ج2، ص 358. [43]. مائده: 88. [44]. طور: 16. [45]. انعام: 150. [46]. انعام: 99. [47]. مريم: 38. [48]. الاتقان فى علوم القرآن، ج2، ص 258 - 260. |
|
قسم هاي خداوند
ابوالفضل زارعي نژاد
كلمات كليدي :
قرآن، سوگند، خداوند، انسان، ملائكه، انواع قسم، زمان و مكان
سوگند از منظر قرآن
در آیات بسیاری از قرآن كریم، خدای متعال به چیزهایی سوگند یاد کرده، از جمله: ذات پاك خویش، روز قیامت، فرشتگان، ماه، خورشید و... در حالیکه خداوند بینیاز از سوگند بوده، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فایده مهم است: نخست تاكید روى مطلب، و دیگر بیان عظمت چیزى كه به آن سوگند یاد مىشود؛ زیرا هیچكس به موجودات كمارزش سوگند یاد نمىكند.[4] و اهمیت برخی از مطالب آنقدر بالاست كه خداوند در یك سوره یازده مرتبه قسم یاد نموده است.[5] و از طرفی این سوگندها که خطاب به انسان است، جهت تفهیم ارزش و منزلت او بوده، تا انسانها به ارزش وجودی خود پی برده و خود را به بهایی اندك نفروشند و در برابر نعمتهای فراوانی كه خداوند برایشان ارزانی داشته، جهت رسیدن به قرب الهی، تلاش کنند.[6]
سوگندهای خداوند در قرآن
خدای متعال در آیات متعددی به مواردی قسم یاد كرده، كه نشانگر ارتباط ویژه، بین یادکنندهی قسم و آنچه كه بدان قسم یاد شده، وجود دارد و هر چه شأن و مقام یادکنندهی قسم بالاتر باشد، حكایت از اهمیت بالای آن موضوع دارد که به مواردی از آنها به اختصار یادآور میشویم:
1. قسم به نام پاکش
اینکه خداوند به نام پاک خودش سوگند یاد کرده، خود بر چند دسته است:
الف. سوگند برای ارسال رسل:
«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلىَ أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَیّنَ لهَُمُ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیهُُّمُ الْیوْمَ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیم»[8]
ب. سوگند برای وعدهی روزی:
«وَ فىِ السَّمَاءِ رِزْقُكمُْ وَ مَاتُوعَدُونَ فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُون»[10]
2. قسم به جان پیامبر
«لَعَمْرُكَ إِنهَُّمْ لَفِى سَكْرَتهِِمْ یعْمَهُون»[12]
3. قسم به قرآن
خدای متعال در آیات متعدد به خود قرآن با صفات مختلف سوگند یاد کرده، از جمله: قرآن مجید،[15] صاحب ذكر،[16] مبین[17] و حكیم كه به بیان یكی از آنها به اختصار میپردازیم.
4. قسم به فرشتگان
در سورههای متعدد قرآن کریم با صفات مختلفی به ملائکه قسم یاد شده که از طرفی مأموریت فرشتگان را در عالم هستی خبر میدهد، مانند آیات ذیل:
5. قسم به انسان
سوگند به جان آدمی،[23] پدر و فرزندش[24] (ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل)، وجدان آدمی و... در آیات متعدد بیان شده که نمونهای را به اختصار تبیین میکنیم:
6. قسم به اسبان دوندهی مجاهدان:
«وَ الْعَادِیاتِ ضَبْحًا فَالْمُورِیاتِ قَدْحًا فَالمُْغِیرَاتِ صُبْحًا»[27]
7. قسم به زمان:
الف. زمانهای دنیوی؛ مانند: سوگند به شب،[29] روز،[30] سپیده دم،[31] صبح[32] عصر و...، که کراراً در قرآن یاد شده و ما در این نوشتار، جهت اختصار به تشریح یكی از آنها میپردازیم:
8. قسم به مكان:
خداوند در قرآن مكانهایی را مقدس شمرده و در مواردی به برخی از آنها قسم یاد كرده، که برخی زمینی هستند و برخی آسمانی.
9. قسم به میوهها:
«وَ التِّینِ وَ الزَّیتُون» [55]
پی نوشت ها:
[1]. ابن منظور، محمدبنمکرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق، ج12، ص478. [2]. راغب اصفهانی، حسینبنمحمد؛ المفردات فی غریبالقرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص670. [3]. قرشی، سید علیاكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1384ش، چاپ چهاردهم، ج7، ص273. [4]. مكارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1374ش، چاپ اول، ج18، ص316. [5]. شمس/1-7. [6]. علیان نژاد، ابوالقاسم؛ سوگندهای پربار قرآن، قم، مدرسه امام علیبن ابیطالب(ع)، 1386ش، چاپ اول، ص27. [7]. سوگندهای پربار قرآن، ص215. [8]. نحل/63. [9]. سوگندهای پربار قرآن، ص445 و 446. [10]. ذاریات/22و23. [11]. طباطبایی(علامه)، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق، چاپ پنجم، ج18، ص374 و 375. [12]. حجر/72. [13]. زمخشری، محمود؛ تفسیرالكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالكتاب العربی، 1407ق، چاپ سوم، ج2، ص586. [14]. المیزان فی تفسیرالقرآن،ج12، ص185. [15]. ق/1. [16]. ص/1. [17]. دخان/2. [18]. یس/2و3. [19]. تفسیر نمونه، ج18، ص316. [20]. سوگندهای پربار قرآن، ص519. [21]. نازعات/1- 5. [22]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج20، ص181. [23]. شمس/7. [24]. بلد/3. [25]. قیامت/2. [26]. تفسیر نمونه، ج25، ص274-276 و 282-283. [27]. عادیات/1-3. [28]. سوگندهای پربار قرآن، ص321. [29]. فجر/2، ضحی/2، لیل/1، انشقاق/16، تكویر/17، شمس/4 و مدثر/33. [30]. لیل/2، شمس/3 و ضحی/1. [31]. انشقاق/16. [32]. تكویر/18 و مدثر/34. [33]. عصر/1. [34]. تفسیر نمونه ،ج27، ص293-294. [35]. نقیپورفر، ولیالله؛ بررسی شخصیت اهلبیت در قرآن، تهران، مركز آموزش مدیریت دولتی، 1377ش، چاپ اول، ص355. [36]. بروج/2. [37]. مریم/68. [38]. حجر/92 و93. [39]. نحل/56. [40]. قیامت/1. [41]. طور/1 و تین/2. [42]. طور/5 و 6. [43]. معارج/40. [44]. طور/4. [45]. بلد/1 و تین/3. [46]. بلد/1و2. [47]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج20، ص289. [48]. شمس/1. [49]. شمس/2، مدثر/32 و انشقاق/17. [50]. نجم/1، واقعه/75 و تكویر/15. [51]. شمس/6. [52]. ،بروج/1، شمس/5، طارق/1 و ذاریات/7. [53]. بروج/1. [54].سوگندهای پربارقرآن، ص204. [55]. تین/1. [56]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج20، ص319. |
|
حکمتهای سوگند در قرآن
حسن خرقانی
چکیده:
در نخستین گفتار از مجموعه مباحث سوگندهای قرآنی، با عنوان «درآمدی بر بحث سوگند در قرآن»(1)، پیشینه سوگند، ماهیت و ساختار آن، انواع سوگندهای قرآنی، گستره سوگند و کتابشناسی آن عرضه شد. در این شماره به بررسی «اهداف و کارکردهای سوگندهای قرآنی» میپردازیم که در چهار محور عمده خلاصه میشود:
کلید واژگان:
علوم قرآنی، قسم، سوگند، تأکید، استدلال.
اهداف و کارکردهای سوگندهای قرآنی
در سوگند، که استوارترین شیوه تأکید است، خبر یا انجام کار و یا خواستهای به چیزی باشرافت و ارجمند پیوند داده میشود تا درستی سخن یا پذیرش خواسته، به ارزش و اعتبار آن امر گره خورَد و طبیعی است که نادرستی سخن یا وفانکردن به سوگند یا انجام ندادن خواسته، حاکی از نادیده انگاشتن شرافت و اعتبار آن شیء خواهد بود.
1. تأکید
مشهورترین و فراگیرترین فایده سوگند، تأکید و استوارسازی مطلبی است که برای اثبات یا انجام آن، قسم یاد میشود. غرض اساسی در آوردن سوگند، همین است. این غرض، به تنهایی یا با غرضهای دیگر، همیشه در سوگند هست. زمانی که مقسم به در سخن ذکر نگردد، تنها فایده آن، تأکید است؛ مانند این آیات: «کلاّ لو تعلمون علم الیقین، لترونّ الجحیم، ثمّ لترونّها عین الیقین، ثمّ لتسألنّ یومئذ عن النعیم»(1).
موارد به کارگیری سوگند برای تأکید
جایگاه بلاغی بحث تأکید به این مسأله برمیگردد که اصل، آن است که گوینده در سخن خویش به مقدار نیاز بسنده کند. پس اگر مخاطب نسبت به مطلب او پیشینه ذهنی ندارد و تردیدی در آن نداشته باشد، نیازی به آوردن مؤکّد نیست و اگر وی دچار تردید و دودلی است و از طرفی خواهان آگاهی از خبر است، بهتر آن است که با آوردن مؤکد، حکمی که میخواهد بیان شود، تقویت گردد و اگر مخاطب، منکر حکم است، در اینجا باید متناسب با انکار او سخنمان را تقویت کنیم تا انکار مخاطب را برطرف سازد.(1)
آیا تأکید برخاسته از سوگند، سودمند است؟
برخی این پرسش را بیان کردهاند که چه مقصودی در سوگند خداوند متعال نهفته است؟ چرا که اگر سوگند برای مؤمنان باشد، آنان بدون سوگند نیز تسلیمند و اگر برای کافران و منکران باشد، به حال آنان سودی نخواهد داشت و آنها اعتقادی به سوگندهای الهی ندارند!
2. تعظیم و بزرگ داشتن آنچه بدان سوگند یاد میشود
دومین نکته و غرضی که در سوگند نهفته است، تعظیم و بزرگ داشتن امری است که به آن سوگند یاد میشود. گرچه غرض مستقیم سوگند، به مقسم علیه یا مطلبی که برای آن سوگند یاد میشود، برمیگردد، اما لازمه معنای سوگند، تعظیم مقسم به یا چیزی است که به آن سوگند یاد میشود؛ زیرا سوگند خوردن به چیزی، لزوما بیانگر اهمیت و شکوه آن چیز در نزد سوگند خورنده است؛ بنابراین، عظمت مقسم به بهطور تبعی و ضمنی، در سوگند نهفته است؛ به ویژه آنجا که مقسم علیه ذکر نشده و به مقسم به اکتفا گردد، تکیه اصلی بر مقسم به است؛ همانند: «ق والقرآن المجید»(2) و «والفجر و لیال عشر»(3).
چگونگی عظمت داشتن پدیدههایی که به آنها سوگند یاد شده
عظمت و بزرگداشت مقسم به در آنجا که سوگند به امور والا و ارجمند باشد، روشن است؛ مانند سوگند به پروردگار متعال: «فوربّک لنسألنّهم أجمعین»(2). در آنجا که خداوند متعال به جان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم سوگند یاد میکند نیز این مسأله نمود دارد: «لعمرک إنّهم لفی سکرتهم یعمهون»(3). این سوگند، نشاندهنده جلالت و منزلت و محبوبیّت آن حضرت در نزد پروردگار است.
3. اشاره به اسرار و حکمتهای نهفته در مقسم به
یکی دیگر از غرضهایی که برای سوگندهای قرآنی یاد میشود، آن است که خداوند متعال با سوگند یاد کردن به این پدیدهها میخواهد ما را به آنها توجه داده، به اسرار، حکمتها، فایدهها و آیتهایی که در آنها نهفته است، رهنمون شود.
الف) انتقال از امور بدیهی و محسوس، به امور معنوی و غیبی
این نظر را خانم بنتالشاطی مطرح میکند. وی در بحث مفصلی که درباره سرّ نهفته در سوگند به «واو» در آغاز سورهها دارد، پس از نقد آرای دیگران و ارائه دلیلهای خود، اینگونه نتیجه میگیرد که این واو از معنای اصلی لغوی و اولیه خود که حکایت از عظمت چیزی است که به آن سوگند یاد شده، خارج گردیده و مفهوم بلاغی جدیدی یافته است که عبارت باشد از جلب توجه کامل مخاطب به امور محسوس و قابل درک انسان که هیچگونه جای تردیدی در آنها نیست؛ تا مقدمه شود برای بیان مسائلی معنوی یا اموری غیبی که در قالب حسیّات و مدرکات حس بشری قرار نمیگیرد.(1)
ب) استدلال به سوگندها بر مطلبی که برای آن سوگند یاد میشود
نظر بهتر و قابل دفاعتر دیگری که درباره چگونگی اثبات مقسم علیه از طریق مقسم به وجود دارد، آن است که این سوگندها به منزله گواه و دلیل بر درستی مطلبی است که برای آن، سوگند یاد شده است و همانند برهانی است که آن را به اثبات میرساند.
چکیده سخن
با توجه به آنچه یاد شد، درباره اهداف و کارکردهای سوگندهای قرآنی، اینگونه میتوان نتیجه گرفت که تأکید، کارکردی همیشگی و همراه با سوگند است و نفس افزودن جمله قسم یا ادات باقیمانده از آن در سخن، کافی است تا اهتمام گوینده را به مطلبی که میخواهد بیان کند، بفهماند. این تأکید و قاطعانه سخن گفتن، در فضاهای انکاری یا تردیدآلود کارساز است و ضریب تأثیرگذاری و پذیرش آن را افزون میکند.
پي نوشت ها:
1. مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره 1، ص39ـ 55. 1. قلم/ 10. 2. عبدالحمید فراهی، امعان فی اقسام القرآن، قاهره، المطبعة السلفیه، 1349 ه ، ص4. 1. عبدالحمید فراهی، امعان فی اقسام القرآن، ص4. در کتابچهای به نام نگاهی به سوگندهای قرآن که برای پاسخ به شبههای درباره سوگندهای قرآن نوشته شده است، شبهه، اینگونه طرح میگردد که آنچه بین مردم عادی و اعراب جاهلی متعارف بوده، آن است که هرگاه فردی میخواست سخنی نامعقول و غیرمنطقی بگوید، برای توجیه سخن خود، به سوگند متوسل میشد و یا اگر توانایی استدلال منطقی برای ادعایش نداشت، به سوگند متوسّل میشد. نویسنده سپس چهار احتمال برای شبهه خود بیان و آنها را بررسی میکند (ر.ک: عبدالکریم کریمپور، نگاهی به سوگندهای قرآن، چاپ اوّل، انتشارات کتاب مبین، 1381، ص12ـ 25). البته طرح شبهه به چنین شکلی دور از واقع به نظر میرسد و مشخص نیست این تصور از کجا سر برآورده است. کسی که اندک آشنایی با ادب جاهلی و عرف مردمان داشته باشد، میداند که کاربرد سوگند، برای امور نامعقول و غیرمنطقی نبوده است، بلکه گستره آن، تمامی امور زندگی را شامل میشده است؛ همانند ابراز دلاوریها و پیکارها، اظهار عشق و محبت، ردّ ادعاهای دیگران نسبت به خود و... . (چیزی که به آن قسم یاد میشود) 1. تکاثر/ 5 ـ 8. هرگز چنین نیست، اگر علمالیقین داشتید، به یقین، دوزخ را میدیدید. پس در آینده، آن را قطعا به عینالیقین خواهید دید. پس در آن روز است که از نعمتها پرسیده خواهید شد. 2. ر.ک: بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالمعرفة، ج3، ص40. 3. ر.ک: محمدحسین ابوالفتوح، اسلوب التوکید فی القرآن الکریم، چاپ اول، مکتبة لبنان، 1995 م.، ص239ـ246. 1. ر.ک: سعدالدین تفتازانی، شرح المختصر، تعلیق عبدالمتعال صعیدی، ج1، ص44ـ 45. 2. یس/ 14. 3. یس/ 15. شما جز بشری مانند ما نیستید و خدای رحمان چیزی نفرستاده، و شما جز دروغ نمیپردازید. 4. یس/ 16. 5. شرح المختصر، ج1، ص45. 6. یونس/ 53. 1. شمس/ 9ـ10. 2. یس/ 3. 3. ضحی/ 3. 1. ر.ک: بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج3، ص41؛ جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق فوّاز احمد زمَرلی، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1421 ه ، 2001 م.، ج2، ص277. 2. آل عمران/ 18. 3. یونس/ 53. 1. ر.ک: فخر رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1417 ق ـ1997 م.، ج9، ص316، ذیل سوره صافات و ج10، ص159 ذیل سوره ذاریات. عبدالحمید فراهی پاسخهای رازی را نپسندیده و به نقد تکتک آنها پرداخته است. ر.ک: امعان فی اقسام القرآن، ص5 ـ 9؛ حسین نصّار، القسم فی القرآن الکریم، ص122ـ124. 2. منّاع القطان، مباحث فی علوم القرآن، چاپ 34، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1418 ق. ـ 1998 م.، ص290. 1. احمد بدوی، من بلاغة القرآن، قاهره، دار نهضة مصر، ص170. 2. ق/ 1. 3. فجر/ 1ـ2. 4. جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص277. 1. سید قطب، فی ظلال القرآن، چاپ پنجم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج7، ص9. 2. حجر/ 92. 3. حجر/ 72. 4. بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج3، ص41. 5. جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص278. 1. تین/ 1. 2. شمس/ 1. 3. فخر رازی در ذیل سوره صافات، اختلاف دو گروه و دلیلهای آنان را یاد میکند و در بخشهای دیگری از تفسیرش نیز به آن اشاره میکند. ر.ک: التفسیر الکبیر، ج9، ص316 و ج10، ص232 و ج11، ص173. 4. لیل/ 1. 5. ذاریات/ 7. 6. شمس/ 7. 1. مانند آیات نخست سوره صافات. 2. بروج/ 2. 3. طور/ 1ـ2. 4. جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص278. 1. التبیان فی اقسام القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1402 ق. ـ1982 م.؛ ص6. 2. المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ جدید، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417 ق. ـ1997 ق.، ج17، ص122. 3. ر.ک: عائشة بنتالشاطی، اعجاز بیانی قرآن، ترجمه حسین صابری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376 ش، ص266. 1. همان، ص261ـ262. 1. طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن، الطبعة الثانیه، مصر، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، 1350 ه ، ج25، ص265. 1. محمد عبده، تفسیر جزء عمّ، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1985 م.، ص13. 1. عبدالرحمن حسن حبنّکة المیدانی، قواعد التدبّر الامثل لکتاب اللّه عزّوجلّ، چاپ دوم، دمشق، دارالقلم، 1409 ق. ـ 1989 م.، ص473ـ474. 1. ر.ک: عائشة بنتالشاطی، اعجاز بیانی قرآن، ترجمه حسین صابری، ص266. 2. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص295. 1. ر.ک: اعجاز بیانی قرآن، ص261ـ270. 2. همان، ص270. 1. صافّات/ 1. 2. صافّات/ 4. 3. بروج/ 2. 1. ر.ک: عائشة عبدالرحمن بنتالشاطی، التفسیر البیانی، دارالمعارف مصر، چاپ چهارم، 1394 ش. ـ1974 م.، ج1، ص124. 2. همان. 3. صافّات/ 165ـ166. در حقیقت، ماییم که صف بستهایم و ماییم که تسبیحگویانیم. 1. ر.ک: عبدالحمید فراهی، امعان فی اقسام القرآن، ص32ـ44؛ بکری شیخ امین، التعبیر الفنّیّ فی القرآن، چاپ اول، بیروت، دارالعلم للملایین، 1994 م.، ص252ـ 255. 2. بقره/ 164. راستی که در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، و کشتیهایی که در دریا روانند یا آنچه به مردم سود میرساند و همچنین آبی که خدا از آسمان فروفرستاده و با آن، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن، هرگونه جنبندهای پراکنده کرده و نیز در گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین رام شده است، برای گروهی که میاندیشند، نشانههایی گویا وجود دارد. 1. فجر/ 1ـ 5. سوگند به سپیدهدم، و به شبهای دهگانه و به جفت و تاق و به شب، وقتی سپری شود. آیا در این برای خردمند (نیاز به) سوگندی (دیگر) است. 2. نحل/ 12. 3. طه/ 128. 4. آل عمران/ 13. 5. واقعه/ 75ـ76. 6. ر.ک: عبدالحمید فراهی، امعان فی اقسام القرآن، ص32ـ44؛ بکری شیخ امین، التعبیر الفنّیّ فی القرآن، چاپ اول، بیروت، دارالعلم للملایین، 1994 م.، ص252ـ 255. 1. ر.ک: حسن خرقانی، هماهنگی و تناسب در ساختار قرآن کریم، چاپ اول، نشر قلمرو، 1380، ص212ـ 219. 2. ذاریات/ 23. 3. حجر/ 72. 4. شمس/ 1ـ10. 5. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص161ـ162. |
|
بررسي سبك شناسانه سوره مريم
سميه حسنعليان*
چكيده
زيبايي ها و لطائف تعبيرات قرآني گواه اين حقيقت است كه قرآن كلامي فني و دقيق و فرازماني و فوق بشري بوده و داراي بافتي منسجم و بي نظير مي باشد. مقاله حاضر بر اساس سبك شناسي و با روش توصيفي ـ تحليلي در چهار سطح آوايي، معنايي، تركيبي، و تصوير پردازي، به بررسي سوره مريم مي پردازد.
كليد واژه ها:
سبك شناسي، سوره مريم، سطح آوايي، سطح معنا يي، سطح تركيبي، سطح تصويرپردازي.
مقدمه
امروزه بسياري از مطالعات و تحقيقات حوزه زبان شناسي به سبك شناسي اختصاص يافته است. سبك شناسي از روش هايي است كه براي بررسي و تحليل متون از آن استفاده مي شود. البته در اينكه سبك شناسي علم است يا روش بين محققان اختلاف نظر وجود دارد. برخي آن را همچون زبان شناسي، علمي مستقل يا حداقل علمي مندرج در زيرشاخه هاي علم زبان شناسي مي دانند.1 ولي برخي علم بودن آن را رد كرده اند.2 به هر حال سبك شناسي در ابتداي شكل گيري ارتباطي تنگاتنگ با زبان شناسي داشته و بعد از آن ناقدان در بررسي و تحليل متن از آن بهره جسته اند. سبك شناسي به عنوان يك علم يا حوزه پژوهشي كه به بررسي و شناخت متون از چشم انداز زباني مي پردازد، زبان شناسي و نقد ادبي را به هم پيوند مي زند. سبك شناسي، اصولي در اختيار محقق مي گذارد كه در پرتو آن مي توان انتخاب هاي خاص زبان در قالب «توانش زباني» را تبيين كرد و اينكه زبان چگونه به كار گرفته شده و از كجا بفهميم كه چه معني هايي دارد، چه معني هايي به آن داده شده، و چه معني هايي مي تواند داشته باشد.
سبك شناسي
سبك در واقع روش پديدآورنده يا صاحب كلام در ساخت مواد زباني است. سبك شناسي (Stylistics) مي كوشد تا متن را از لحاظ زيبايي شناسي بدون توجه به تاريخ و جامعه و زندگي پديدآورنده كه اموري خارج از متن اند بررسي و تحليل كند؛ همانطور كه جورج مانون در تعريف سبك شناسي مي گويد: سبك شناسي بررسي ويژگي هاي زباني است كه به واسطه آن متن از سياق اخباري خود دور مي شود و وظيفه اثرگذاري همراه با زيبايي ادبي را به عهده مي گيرد. در نقد عربي سبك شناسي را در قرن گذشته و در دهه هفتم عفيف دمشقيه و عبدالسلام المسدي و محمد الهادي الطرابلسي آغاز كردند.5
روش بررسي سبك شناختي متن
براي آنكه بتوانيم متني را به لحاظ سبك شناسي تجزيه و تحليل و بررسي كنيم لازم است توجيه روش شناختي داشته باشيم. يكي از ساده ترين و عملي ترين راه ها، تحليل متن در چهار سطح آوايي، معنايي، تركيبي، و تصويرپردازي است. در اين چهار سطح با توجه به رابطه اجزا و سطوح با يكديگر مي توان به ساختار متن دست يافت.
سطح آوايي
اهميت سطح آوايي در ارتباط با موضوع مورد بحث اين است كه صوت و موسيقي به كار برده شده در يك متن انفعالات دروني و احساسات نويسنده متن را به دست مي دهد و همين انفعال دروني است كه به تنوع صوت ـ مدّ، غنه، لين،... ـ منجر مي شود.14 ارتباط سطوح مختلف زبان با يكديگر نيز كاملاً آشكار است و سطح آوايي گام اول براي مطالعه سطح هاي ديگر است، و آهنگ حتي پيش از هر گونه مطالعه تفصيلي نثر وجود دارد.
سطح معنا شناسي
در سطح معناشناسي «روابط ميان صورت هاي زباني و پديده هاي هستي بررسي مي شود؛ يعني چگونه كلمات عيناً به اشيا پيوند مي يابند. معني كاوي همچنين مي كوشد تا صحت و سقم روابط موجود بين توصيف هاي زباني و وضعيت امور در جهان خارج را بدون در نظر گرفتن گوينده كلام بيابد».18 معناشناسي زباني در حقيقت «علم مطالعه معناي واژه ها، عبارات و جملات است. در تحليل معنايي همواره سعي مي شود تا تأكيدي باشد بر آنچه كلمات به صورت قراردادي معني مي دهند. اين رويكرد فني با معناي عيني و عام سروكار دارد و وارد توجيه معناي ذهني يا موقعيتي نمي شود؛ پس معناشناسي زباني با آن معناي قراردادي سروكار دارد كه با استفاده از واژه ها، عبارات و جملات زبان منتقل مي شود».19
سطح تركيبي
سبك شناسي براي اين سطح اهميت بسياري قائل است؛ چراكه اين سطح ما را قادر مي سازد تا سبك يك نويسنده را از نويسنده اي ديگر بازشناسيم. در اين سطح به عناصري چون بررسي جمله ها از نظر كوتاهي و بلندي، بررسي پديده هاي سبكي مانند تكرار كلمات و عبارت ها و مفرد و جمع بودن آن، به كار بردن استفهام و امثال آن و نيز دلالت بلاغي واژگان پرداخته مي شود.
سطح تصوير پردازي
در اين سطح به مطالعه تصويرهاي موجود در متن پرداخته مي شود و تصويرهاي واقعي و تصويرهاي بلاغي كه با تكيه بر تشبيه، استعاره، كنايه، و مجاز به دست آمده اند، در كانون بررسي قرار مي گيرند. هرچند به نظر مي رسد استعاره از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار است و دليل آن نيز به اين مهم باز مي گردد كه «مخاطب در استعاره و دريافت آن بيشترين كوشش و انرژي را براي فهم پيام مصرف مي كند و درجه تأثير پيام با ميزان غير مستقيم بودن آن رابطه دارد و هرچه پيام از روال عرضه داشت مرسوم خود فاصله گيرد، پردازش آن انرژي بيشتري را مي طلبد».21 به وضوح مي توان در قرآن و نيز در سوره مباركه مريم نمونه هاي فراواني را از استعاره ملاحظه كرد كه در جايگاه خود به برخي از آنها اشاره شده است.
1. سطح آوايي در سوره مريم
در سطح آوايي سوره مريم به بررسي موسيقي سوره مي پردازيم و موسيقي دروني آن كه با كاربرد صنايع بديعي چون سجع، انواع تكرار (هم حروفي، هم صدايي) به وجود مي آيد، مطالعه مي شود. در اين سطح چيزي كه توجه سبك شناسان را بسيار به خود جلب كرده، بسامد واژگان است؛ در واقع در اين سطح بسامد واژگان كه در عربي از آن با عنوان ظاهره التكرار ياد مي شود، در سوره مريم بررسي مي گردد.
1ـ1. ساختار آوايي واژگان
شناخت بنا و ساختار صوتي واژگان از طريق تبيين نوع هجا هاي صوتي تشكيل دهنده آنها امكان پذير است. صوت مفرد از يك هجي و صوت مركب از مجموع چند هجي تركيب شده است. حال اگر صامت (حروف بي صدا) را با رمز «ص» و صائت (حروف حركت دار) را با رمز «ح» نشان دهيم مي توانيم شكل هاي مختلف هجا هاي زبان عربي را بيان كنيم:
1ـ2. آواي ناشي از تكرار اصوات
در سطح آوايي تكرار مي تواند بعدي روان شناسانه داشته باشد و از درون گوينده و شاعر حكايت كند. تكرار يك عبارت باعث ايجاد نوعي هماهنگي و توازن در كلام مي شود كه به طور ذاتي و البته پنهان در عبارت موجود است.24
1ـ3. آواي ناشي از تكرار واژگان
اين تكرار در وقوع مصدر بعد از فعل آن صورت مي گيرد، چون: نادي ـ نداء، خلف ـ خلف، وعد ـ وعدُه، فليمدد ـ مدا، نعدّ ـ عدا و... پس وقتي عبارت «إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيًّا» (مريم: 3) را مي خوانيم، ملاحظه مي شود كه مصدر بعد از فعل واقع شده و موسيقي دل انگيزي از ذكر نِدَاء بعد از فعل نَادَى پديد آمده كه با رقت صداي زكريا و ضعف وي كاملا هماهنگ است.
2. سطح معنا شناسي در سوره مريم
واژگان قرآن كريم جايگاه خاصي دارند و هريك از آنها با دقت بسياري از ديگري متمايز شده و با سياقي كه در آن به كار رفته هماهنگي دارند، به گونه اي كه كوچك ترين جابه جايي و تغيير كلمه اي با ديگري معنا را مختل مي كند؛ بدين علت كه واژگان قرآن در ضمن اسلوب بياني زيبايي واقع شده اند و به اعتقاد ما الفاظ قرآن هم از جانب خداوند هستند و هر كلمه اي داراي معناي خاص خود است و در آن، پرتوي نوراني وجود دارد كه با قرار گرفتن آن در سياق جمله درخشش مي گيرد.29
2ـ1. ويژگي واژگان در سوره
از مهم ترين خصوصياتي كه در الفاظ قرآن كريم به چشم مي خورد اين است كه هر كلمه اي در جايگاه مناسب خود قرار گرفته و وظيفه خود را در اداي معناي خاص، به خوبي ايفا مي كند؛ به گونه اي كه نمي توان كلمه اي از قرآن را با كلمه اي ديگر جابه جا كرد. علت اين امر هم در بلاغت موجود در كلام است كه دقت در انتخاب واژگان را مي طلبد تا كاملاً معناي مورد نظر را برساند و بين لفظ و معنا مطابقت كامل باشد.30
2ـ 2. روابط واژگان با يكديگر
در اين بخش صورت هاي مختلف ارتباط واژگان سوره مريم كه در ترادف، تضاد، و اشتراك لفظي تجلي يافته، بررسي مي شود.
2ـ2ـ1. ترادف
مشهورترين تعريف ترادف، اين است كه از يك معنا با بيش از يك لفظ تعبير شود.35 زبان شناسان جديد نيز آن را اين گونه معرفي مي كنند: «هم معنايي عبارت است از دو يا بيش از چند واژه كه معاني بسيار نزديكي به هم دارند. اغلب ولي نه هميشه مي توان آنها را در جملات به جاي يكديگر به كار برد».36 بين علماي قديم و جديد در مورد ترادف اختلاف وجود دارد؛ بعضي منكر آن اند و دليل آنها اين است كه اگرچه دو يا چند لفظ در معني با هم شباهت دارند، هر واژه اي هويت خاص خود را داراست و درواقع ترادف حقيقي وجود ندارد.37 بعضي ديگر به وجود ترادف اقرار كرده اند و بدون توجه به فرق هاي بسيار بين كلمات، تنها به مترادفاتي كه علماي زبان شناس جمع آورده اند اكتفا نموده اند و اين در حالي است كه تطور معناشناسي كلمات را هم ناديده گرفته اند و بين دوره هاي مختلف زبان و تطور معناي كلمه دچار خلط شده اند.38
2ـ2ـ2. مشترك لفظي
اشتراك لفظي به معناي اين است كه يك لفظ داراي چندين معنا باشد.42 ابراهيم أنيس معتقد است مشترك لفظي در قرآن بسيار اندك است.43 در اين قسمت به بيان چندين مورد از اشتراك لفظي مي پردازيم و دلالت هاي بلاغي حاصل از آن را شرح مي دهيم:
2ـ2ـ3. تضاد
تضاد از صنايع بديعي است كه مطابقه نيز ناميده مي شود و به معناي ذكر شيء و ضد آن در يك عبارت است؛ مانند شب و روز، سياه و سفيد.44 اين صنعت بديعي براي آن است كه «راه تكيه بر امور خلاف عرف و عادت و منطق، و از راه گزيدن با دو تيغه مقراض تناقض، تعجب مخاطب را برانگيزد».45
3. سطح تركيبي در سوره مريم
در اين بخش، پديده هاي سبك شناسي بارزي كه در سطح تركيبي در اين سوره به چشم مي خورد، بررسي و به دلالت معنايي آنها اشاره مي شود.
3ـ1. تكرار
در سطح كلي سوره الفاظ و عبارت هايي وجود دارد كه تكرار آنها به سبب وجود دلالت ها و معاني اي است كه تكرار كلمات آنها را ادا مي كند. از جمله معاني كه كلمات در سوره بر آن دلالت دارد، گسترش سايه رحمت و بخشش و مهرباني در فضاي كل سوره است، كه الفاظي چون: الرحمن، الرحمه، وهبنا، السلام آن را پديد مي آورد.
3ـ2. مفرد و جمع
اگر در صيغه هاي مفرد و جمع در سوره، تأملي صورت گيرد مي توان به معاني لطيف و نكات بلاغي زيبايي دست يافت.
3ـ 3. استفهام
اسلوب استفهام در سوره مريم 13 بار با ادوات مختلفي چون: همزه استفهام، أنّي، هل، كيف، ما، أيّ به كار رفته ولي بر استفهام حقيقي دلالت ندارند بلكه اغراض بلاغي ديگري چون تقرير، نفي، تعجب و امثال آن را اثبات مي كنند.
4. تصويرپردازي در سوره مريم
تصويرپردازي از اموري است كه در قرآن كريم مورد توجه قرارگرفته است؛ چراكه اگر مردم با خطابي بدون تصوير مواجه مي شدند، كه فقط ذهن و عقل آنان را مخاطب مي ساخت، اين كلام نمي توانست آن چنان اثرگذار باشد. ولي از راه تصوير است كه قرآن تمام وجود آدمي را تسخير مي كند و دعوت به ايمان را از اينكه يك جدال منطقي بر پايه يك سلسله مقدمات عقلي صرف باشد، خارج مي سازد.
4ـ1. تصويرهاي حقيقي
از تصوير هاي حقيقي موجود در سوره مي توان به اين نمونه اشاره كرد: «وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَه إِذْ قُضِيَ الأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَه وَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» (مريم:39) به طوري به صورت مختصر و سريع تصويري از روز قيامت ترسيم شده كه گويي اين روز به پايان رسيده و فقط حسرتي بر دل كافران مانده است.
4ـ2. تصويرهاي بلاغي
در اين قسمت به تصويرپردازي قرآن در اين سوره مباركه با توجه به بلاغت عربي چون عناصر تشبيه، استعاره، مجاز و كنايه مي پردازيم.
4ـ2ـ1. تشبيه
در آيه «قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا» (مريم: 9) تشبيه، از تصوير اراده الهي در اجراي قضاي خداوند پرده برمي دارد. در پاسخ تعجب زكريا از فرزنددار شدن در آن سن اين گونه آمده: «كذلك قال ربك»، در عبارت حذفي صورت گرفته و در اصل چنين بوده است: كذلك القول قال ربك، پس اراده و خواست خداوند از اسباب بي نياز است و او فرزند را به تو مي بخشد، حتي اگر اسباب خلقش ـ در نظر تو ـ آماده نباشد.
4ـ2ـ2. استعاره
اگر در تصوير استعاري: «وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا» (مريم: 4) كه از زبان حضرت زكريا (ع) جاري شده دقت كنيم، مشحون از حيات و حركت است و قصد وي از «اشتعال» (شعله ور شدن) پيري ظاهر شده بر سر وي بوده كه از راه استعاره بيان شده است، و اشتعال به سر نسبت داده شده كه مكان اشتعال مي باشد، در حالي كه شعله افروز واقعي همان پيري (شيب) است و در عبارت قلب صورت گرفته تا مبالغه بيشتري در آن باشد؛ زيرا مي توان از آن عموميت پيري را فهميد.58
4ـ2ـ3. مجاز
در سوره مريم هر دو نوع مجاز عقلي و مرسل يافت مي شود:
4ـ2ـ4. كنايه
كنايه بليغ تر از تصريح معنا را به تصوير مي كشد. در سوره مريم نمونه هايي از كنايه يافت مي شود: تعبير «وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ»(مريم: 20) كنايه از آميزش جنسي است كه به آن تصريح نشده؛ زيرا قرآن از به كار بردن الفاظ زشت و به دور از ادب خودداري كرده است.
نتيجه گيري
در بررسي سوره مريم بر اساس سبك شناسي جديد در چهار سطح آوايي، معناشناسي، تركيبي، و تصوير پردازي اين نتايج به دست آمد:
منابع
ابن جنّي، أبوالفتح عثمان، المحتسب، تحقيق: علي النجدي الناصف و عبدالفتاح شلبي، القاهره، المجلس الأعلي للشؤون الإسلاميه، 1969م.
پی نوشت ها:
* دانشجوی دوره دكتری زبان و ادبيات عربی دانشگاه اصفهان. shahnazij@yahoo.com دريافت: 1/7/89 ـ پذيرش: 23/12/89 1. سعد مصلوح، «الأسلوبيه ـ ضمن مهرجان شوقي و حافظ الذي أقيم بالقاهره سنه 1982م»، ص 217. 2. كمال أبوديب، الأسلوبيه، ص219. 3. إعجاز القرآن باقلانی، النكت في إعجاز القرآن رمانی و الكشاف زمخشری از مهم ترين پژوهش هاي پيشينيان در زمينه سبك شناسي قرآن مجيد مي باشد. 4. مشخصات كتاب شناختي و معرفي اجمالي مقالات مزبور بدين قرار است: الف. محمد ديانتی، «پيش درآمدی بر سبك شناسی قرآن»، مجله علوم و معارف قرآن، ش2، تابستان 1375، ص 122-135. مؤلف بعد از توضيحاتی مقدماتی در مورد واژه سبك و مفهوم و معنا و كاربرد آن در زبان شناسی جديد و تقسيمات مختلف آن، به ضرورت سبك شناسی قرآن كريم اشاره مي كند و به كتاب های تفسيری و مفسران دورآنهای مختلف اسلامی از اين منظر می پردازد و در فرجام مطالبی چند درباره سبك قرآن كه تا كنون مطرح نبوده و نويسنده آنها را در خور پژوهش دانسته طرح مي كند؛ ولی نمونه ای تطبيقی از سبك و روش قرآن ارائه نمی دهد. ب. محمدمهدی مؤذن جامی، «درآمدی زيبا ـ سبك شناختی بر حسن مطلع در قرآن» مجله مشكوه، ش 36ـ37، پاييز و زمستان 1371، ص 16ـ 42. مؤلف با آوردن نمونه هايی، به بررسی تناسب مطالع با متن سوره های قرآن می پردازد و ثابت می كند كه اين تناسب منحصر به سوره های كوتاه قرآن نيست، بلكه همه سوره ها از وحدت مضمونی برخوردارند، و در مجموع نيز تمام سوره ها در يك مجموعه متلائم و همگن قرار دارند. ج. حسين عبدالرئوف، «سبك شناسی قرآن»، ترجمه ابوالفضل حری، مجله زيبا شناخت، ش 18، بهار 1387، ص 309 ـ 327. نويسنده در اين مقاله كاركردهاي غنی زبانی و سبكی زبان عربی را معرفي كرده، نگاه خواننده را به الگوهای سبكی غريب معنامحور جلب می كند و با ارائه تحليلی روشن گر و جزئی از تنوع سبك شناختی ژانر قرآنی، نشان می دهد كه چگونه پذيرش دستوری و نحو معنايی با تنوع سبكی در زبان عربی قرآن به هم آميخته است. نمونه های ارائه شده در اين پژوهش از سوره های مختلف قرآن است و بر يك سوره خاص متمركز نيست. 5. www.alitthad.com. 6. سيروس شميسا، كليات سبك شناسی، ص 16. 7. همان. 8. همان، ص18. 9. ابن يحيی فتيحه، تجليات الأسلوب والأسلوبيه في النقد الأدبي، ص2. 10. در اين باره، ر. ك: سيروس شميسا، همان، ص21. 11. محمدرضا باطنی، توصيف ساختمان دستوری زبان فارسی، ص 59-35. 12. سيروس شميسا، همان، ص 33. 13. همان، ص 38. 14. مصطفی صادق الرافعي، إعجاز القرآن و البلاغه النبويه، ص169. 15. مارجری بولتن، كالبدشناسی نثر، ترجمه و تأليف: احمد ابومحجوب، ص 96. وي در كتاب خود نمونه هايی از نثر را آورده و به بررسی وزن در آنها پرداخته است. 16. مصطفی صادق الرافعي، همان، ص 168. 17. شكری محمد عياد، موسيقی الشعر العربي، ص 60. 18. جورج يول، كاربردشناسی زبان، ص 12. 19. جورج يول، بررسی زبان، ص138. 20. ستيفن أولمان، دور الكلمه فی اللغه، ص37. 21. لطف الله يارمحمدی، شانزده مقاله در زبانشناسی كاربردی و ترجمه، ص 175. 22. عبدالصبور شاهين، المنهج الصوتي للبنيه العربيه، رؤيه جديده في الصرف العربي، ص38ـ40. 23. عبدالقادر عبدالجليل، هندسه المقاطع الصوتيه و موسيقی الشعر العربي، ص 30. 24. نازك الملائكه، قضايا الشعر المعاصر، ص 277. 25. همان. 26. محمدرضا شفيعی كدكنی، موسيقی شعر، ص313. 27. أبوبشر سيبويه، الكتاب، ص 435. 28. أحمد مختار عمر، دراسه الصوت اللغوي، ص 283. 29. محمد أبوزهره، المعجزه الكبری القرآن، ص 104. 30. محمدسعيد رمضان البوطي، من روائع القرآن، تأملات علميه و أدبيه فی كتاب الله عزّ و جلّ، ص136. 31. محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 276. 32. علی بن عيسی الرماني، النكت في إعجاز القرآن، ص 87. 33. محمود زمخشري، الكشاف، ج3، ص9. 34. ستيفن أولمان، دور الكلمه فی اللغه، ص115. 35. جلال الدين سيوطی، الإتقان في علوم القرآن، ص402. 36. جورج يول، بررسی زبان، ص 144. 37. بالمر، علم الدلاله، ص 104. 38. ابراهيم أنيس، موسيقی الشعر، ص 219. 39. راغب اصفهاني، معجم مفردات ألفاظ القرآن، ريشه (خرج) و (بعث). 40. فخر رازی، التفسير الكبير، ج21، ص255. 41. محمد نورالدين المنجد، الترادف في القرآن الكريم بين النظريه و التطبيق، ص 146. 42. جلال الدين سيوطي، همان، ج1، ص369. 43. ابراهيم أنيس، همان، ص 215. 44. أبوبكر محمد بن الطيب الباقلاني، إعجاز القرآن، ص80. 45. عبدالكريم سروش، تعميم صنعت طباق يا استفاده از عكس و نقض و عدم تقارن در شعر سعدی، ص 206. 46. محمود زمخشري، همان، ص4. 47. راغب اصفهانی، همان، ريشه (عبد). 48. أبوالفتح عثمان ابن جني، المحتسب، ص 89. 49. صلاح عبدالفتاح الخالدي، لطائف قرآنيه، ص 58. 50. محمد أبوزهره، المعجزه الكبری القرآن، ص 219. 51. همان. 52. فخر رازی، همان، ص 208. 53. همان، ص228. 54. همان، ص187. 55. سيد قطب، التصوير الفني في القرآن، ص37. 56. محمد الطاهر ابن عاشور، تفسير التحرير و التنوير، ج16، ص105. 57. محمود زمخشری، همان، ص 41. 58. بدرالدين محمد بن عبدالله الزركشی، البرهان في علوم القرآن، ج3، ص435. 59. محمود زمخشری، همان، ص 6. 60. لطف الله يارمحمدی، همان، ص 169. 61. فخر رازی، همان، ص237. |
|
خطابهاى خداوند به پيامبر(ص)
طيبه پوراوند
پيامبر عظيم الشأن(ص) توسط عبدالمطلب جد بزرگوارش «محمد» نام گرفت. صاحب «مجمع البيان» مى گويد: «محمد از تحميد گرفته شده و تحميد بالاتر از حمد است. محمد يعنى فرورفته در تمامى خوبيها».(1) اما پيامبر(ص) از جانب خداوند هيچ گاه با اسم مورد خطاب واقع نشده است، بلكه با القاب و اوصاف خاصى چون «يا ايها الرسول»، «يا ايها النبي»، «يا ايها المزمل»، «يا ايها المدثر» از آن حضرت ياد كرده است و نيز با القابى همچون «طه» و «يس» مورد ستايش واقع شده است. اين در حالى است كه در مورد ديگر پيامبران، آنان را با اسم مورد خطاب قرار داده است: «يا نوح»، «يا عيسي»، «يا موسي» و ... تنها در چهار مورد در جمله هاى خبرى نام «محمد» آورده شده، (سوره هاي آل عمران/144، احزاب/40، محمد/2 و فتح/29) و يك مورد هم با عنوان «احمد»( سوره صف/6) از ايشان ياد كرده است. البته اين كه حضرتش را به نام نخوانده، بلكه با اوصاف و القاب بسيار خطاب قرار داده؛ به اين دليل است كه زيادتى اسماء و القاب دليل بر علو شرف و عظمت مسمى خواهد بود و همچنين تا مقام و منزلت و علو مرتبه او را بر باقى پيامبران ظاهر بفرمايد.(2)
خطابهاى خداوند به پيامبر(ص)
الف) خطاب پيامبر با رسول: رسول به پيامبرى مى گويند كه كتابى همراه داشته باشد، در مقابل نبى كه پيامبرى را مى گويند كه از جانب خدا خبر مى دهد، هر چند كتابى با او نباشد. اين نوع خطاب به پيامبر(ص) با عنوان «ايها الرسول» تنها دو بار در قرآن آمده است كه براى شرافت و بزرگداشت پيامبر(ص) است. اين معنى در آيات 41 و 67 مائده منظور شده و اين شرافت و بزرگداشت تعليم و تأديبى براى مؤمنان است و متضمن نهى از خطاب آن حضرت با نام است و با اين كه امر شده او را با وصفش خطاب كنيد، بعضى از اعراب اين ادب را نگاه نمى داشتند و مى گفتند: «يا محمد» لذا آيه «لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم...» نازل شد. پس از اين، ديگر هيچ كس او را با نام صدا نمى زد.
پى نوشت:
1- جعفر سبحاني، «فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام»، ص 59 2- فتح ا... الكاشاني، «منهج الصادقين»، ج 7، ص 246 3-ناصر مكارم شيرازي، «تفسير نمونه»، ج 4، ص 383 4- «منهج الصادقين»، ج 3، ص 238 -239 5- «مجمع البيان»، ج 7، ص 145 6- جلال الدين سيوطي، «الاتقان فى علوم القرآن»، ج 2، ص 113 7- محمد حسين فضل ا....، «من وحى القرآن»، ج 11، ص 124 8- محمدحسين طباطبايي، «تفسير الميزان»، ج 8، ص 498 |
|
تناسب و ارتباط میان سوره های قرآن
حسن خرقانی
یكی از جلوه های تناسب و ارتباط در ساختار قرآن كریم، مناسبتهای موجود میان سوره های آن است. این موضوع از سوی بسیاری از مفسران و پژوهشگران علوم قرآن بررسی و پی گیری شده و حجمی از تفاسیر و كتابهای علوم قرآن را به خود اختصاص داده است. تفاسیری مانند: مجمع البیان، تفسیر كبیرفخر رازی، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، المنار، تفسیر مراغی، الاساس فی التفسیر و شماری دیگر كه از روابط میان سوره ها سخن گفته اند.كتابهای جداگانه ای نیز در این باره نگاشته شده است؛ همچون البرهان فی مناسبة ترتیب سور القرآن از ابوجعفر بن زبیر و تناسق الدرر فی تناسب السور از جلال الدین سیوطی. در برابر این نظر، گروهی دیگر از عالمان و پژوهشگران كه ترتیب سوره ها را به اجتهاد صحابه می دانند، به انكار این مناسبتها پرداخته اند و آنها را قلم فرسایی هایی بیهوده و تكلف آمیز قلمداد كرده اند؛ از جمله استاد آیت الله معرفت كه این گونه تناسبها را بی فایده و رنج آور خوانده می نویسد: «هیچ تناسب معنوی میان سوره ها با یكدیگر وجود ندارد و هرگز ترتیب موجود بین سوره ها توقیفی نیست، بلكه این كار به دست صحابه از روی برخی مناسبتها - مثلاً بزرگی و كوچكی سوره ها و از این قبیل - انجام گرفته است».1 كسانی كه در این زمینه به بحث پرداخته اند، سخن گفتن از تناسب سوره ها را متوقف بر توقیفی بودن ترتیب آنها دانسته اند و این مسأله طبیعی به نظر می رسد كه اگر ترتیب سوره ها وحیانی نباشد جست وجوی مناسبت میان آنها بی پایه خواهد بود، و اگر وحیانی باشد باید در این چینش حكمتی نهفته باشد و به خاطر مناسبتی دو سوره كنار یكدیگر قرار گرفته باشند. از دیدگاه سومی با وجود آن كه این نظر ترجیح دارد كه ترتیب سوره های قرآن در زمان رسول اكرم(ص) شناخته شده بوده و از طریق وحی انجام پذیرفته است، اما این بدان معنی نیست كه حتماً باید میان دو سورۀ همجوار مناسبتی وجود داشته باشد، زیرا ممكن است حكمت این گونه ترتیب در قالب كلی آن نهفته باشد و حكمتهای دیگری غیر از مناسبت دو سوره با یكدیگر، دخالت داشته باشد همان گونه كه صبحی صالح می نویسد: «ترتیب توقیفی سوره ها لزوماً به این معنی نیست كه میان هر سوره و سورۀ پس از آن رشته های پیوندی نزدیك وجود داشته باشد.»2 از سوی دیگر كسانی كه تنظیم یافتن سوره ها را پس از دوران پیامبر می دانند، می توانند تناسب میان سوره ها را به صورت قاعده ای كلی و فراگیر نفی كنند، اما نمی توانند انكار كنند كه برخی از این سوره ها جایگاه واقعی آنها مانند ترتیب كنونی، كنار یكدیگر بوده است، همانند سوره های: بقره و آل عمران، عنكبوت و روم، صافات و ص، زخرف و دخان، جاثیه و احقاف، ضحی و شرح، فیل و قریش و مانند آنها، زیرا شدت تناسب این سوره ها به گونه ای است كه جز به گزاف نمی توان منكر تناسب آنها شد. بنابراین بهتر آن است كه در تناسب سوره ها به صورت میدانی پیش رویم و به جای آن كه به صورتی كلی داوری كنیم، به پیوندهایی كه میان دو سوره موجود است نظر كنیم و بسنجیم كه آیا به صورت طبیعی و با ذوقی سلیم می توانیم پیوندهای یاد شده را بپذیریم یا آن كه به نظر ما ارتباطی وجود ندارد. از این رو به جای آن كه با استناد به برخی تناسبهای سست و تكلف آمیز كه برخی استخراج كرده اند به ردّ ارتباط میان سوره ها بپردازیم و سخن گفتن در این باره را اتلاف وقت بدانیم، بهتر آن است كه راه مقایسه گری میان دو سورۀ همجوار و تدبّر در نقطه های اشتراك میان آن دو را باز گذاریم، و چه بسا با این كار، شناخت بهتر و دقیق تری از سوره های قرآن به دست آید و لطایف دیگری از قرآن كشف گردد همان گونه كه این نتایج به دست آمده است.
انواع ارتباط میان سوره ها
با بررسی و تحلیل آنچه مفسران و نگارندگان حوزۀ علوم قرآن دربارۀ تناسب میان سوره ها یاد كرده اند وجوه گوناگونی را در هم پیوندی سوره ها می توان شماره كرد كه در اینجا مهم ترین آنها را همراه با نمونه هایی در چهار محور خلاصه می كنیم:
1. تناسب مضمونی در سوره های همجوار
یكی از وجوه تناسب میان دو سوره، هماهنگی مضمونی میان آن دو است، به گونه ای كه دو سورۀ همجوار در موضوعات و مطالبی كه عنوان می كنند به شكلی همگونی داشته باشند؛ این همگونی می تواند به این صورت باشد كه سورۀ دوم، ادامه دهنده و تكمیل كننده سورۀ پیش از خود باشد و یا مطالب اجمالی آن را تفصیل دهد و یا موضوع مطرح شده در هر دو یكی باشد؛ حتی ممكن است میان مطالب آن دو، رابطه تقابل وجود داشته باشد و مواردی از این دست.
2. ارتباط آغاز سوره با پایان سورۀ پیشین
افزون بر پیوند كلی كه در مضمون دو سوره ممكن است وجود داشته باشد گاه آغاز یك سوره با پایان سورۀ پیشین همانندی دارد و حلقۀ اتصال نزدیكی دو سوره را به هم مرتبط می كند. به گفتۀ ابوزید این علاقۀ خاص به پیوند اسلوبی و لغوی نزدیك تر است، درحالی كه علاقه های دیگر كلی، پیوند در مضمون و محتوا می باشند.10
3. همانندی در آغاز و فرجام سوره های پیاپی
یكی دیگر از گونه های تناسب میان سوره ها، همانندی برخی سوره های همجوار در آیات آغازین و گاه در آیات پایانی است. همانندی آغاز در سوره هایی كه با حروف مقطعه شروع گشته اند نمود بیشتری دارد، همان گونه كه تمامی سوره هایی كه با «حم» افتتاح شده اند كنار یكدیگر قرار گرفته اند.
4. دیدگاه سعید حوّی در چگونگی ارتباط میان سوره ها
سعید حوّی، نگارنده «الاساس فی التفسیر» كه كوشش شایانی در دریافت تناسبهای موجود میان سوره ها و آیات قرآن انجام داده است، در ترسیم چگونگی ارتباط میان سوره ها طرح خاصی دارد؛ وی با تأكید بر حدیثی كه آن را حسن می شمارد، اساس كار خود را بر حصه های چهارگانۀ قرآن: طوال، مئین، مثانی و مفصّل پایه گذاری می كند و بنابر بررسی هایی كه انجام می دهد و شواهدی كه در آغاز تفسیر هر قسم یاد می كند، چارچوب های هر یك از این اقسام و تقسیمات آن را به شكل زیر مشخص می كند:
پی نوشتها:
1. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، چاپ اول، قم ، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، 412. 2. صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، بیروت، دارالعلم للملایین، 1977 م، 151 - 152. 3. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زركشی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، 1/261. 4. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ذیل سوره مائده. 5. همان، 10/147 - 148. 6. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 5/6. 7. مراغی، محمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، 30/3. 8. سیوطی، جلال الدین، ترتیب سور القرآن، (تناسق الدرر فی تناسب السور) تحقیق السید الجمیلی، دار و مكتبة الهلال، 2000 م، 42. 9. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، 1/36. 10. نصرحامد ابوزید، مفهوم النص، بیروت، المركز الثقافی العربی، 1998م، 162. 11. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، 1/38. 12. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، 1/ 38؛ مفهوم النص، 165 - 166. 13. بنگرید به: البرهان فی علوم القرآن، 1/ 38؛ ترتیب سور القرآن، 167. 14. بنگرید به: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی،مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417 ق، 20/421ـ422. 15. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، 12/251. 16. سیوطی، جلال الدین، ترتیب سور القرآن، 84. 17. همان، 110. 18. همان، 110 -111. 19. همان، 154. 20. به عنوان نمونه بنگرید به تناسبی كه سیوطی میان فرجام سورۀ عنكبوت با قصص ایجاد می كند: همان، 99. 21. همان، 126. 22. بنگرید به مقاله: تناسب الآیات و السور، مرتضی ایروانی، مجله دانشكدۀ الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، شمارۀ 37 و 38 پاییز و زمستان 1376 ش. 23. بنگرید به: الأساس فی التفسیر، سعید حوّی، قاهره، دارالسلام، 1412 ق، 1/30 و 11/67770 و 6771. 24. همان، 1/31. 25. همان، 11/6770 - 6771. 26. همان، 1/21 - 31. |
|
فضاي موسيقايي آيات قرآن
مهدي شريعتي
ترجمه قرآن، اگر چه راهي براي آشنايي با مفاهيم قرآن است، اما هيچ ترجمهاي ظرفيت و توان آن را ندارد تا به خوبي مفهوم آيات قرآني را به خواننده منتقل سازد. زيرا هماهنگي كاملي كه بين فضاي موسيقايي و معاني آيات قرآني وجود دارد، آنقدر وسيع و گسترده است. كه ترجمه آن را با دشواري روبرو ميسازد. نويسنده اين مقاله، با نگرش بر اين نكته، شرحي نگاشته كه ميتواند پيش زمينهاي براي تحقيقات گستردهتر در اين زمينه باشد. |
اعجاز قرآن/ عدم اختلاف در قرآن: اثبات وحيانىبودن قرآن بر اثر نبود اختلاف و تناقض درآنقرآن كريم براى اثبات الهى بودن خود به عدم اختلاف و تناقض در درون خود تصريح دارد و مىفرمايد: اگر اين كتاب از ناحيه غير خدا مىبود مردم در آن ناسازگارى و ناهمگونى بسيارى مىيافتند: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرءانَ ولَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللّهِ لَوَجَدوا فيهِ اختِلـفـًاكَثيرا» (نساء/4،82) قرآن، نداشتن هرگونه كجى، انحراف و تناقض را از اوصاف خود مىداند: «قُرءانـًا عَرَبيـًّا غَيرَ ذى عِوَج» ( زمر/39،28) و خداوند را به جهت نزول چنين كتابى ستايش مىكند:«اَلحَمدُلِلّهِ الَّذى اَنزَلَ عَلى عَبدِهِ الكِتـبَ ولَميَجعَل لَهُ عِوَجا». (كهف/18،1)پيشينه تاريخى:گرچه بحث اعجاز به ويژه اعجاز عدم اختلاف، از قرن سوم آغازشده; ليكن ريشه آن به زمان نزول قرآن و دعوت آن به تحدّى بازمىگردد. دانشمندان علوم قرآنى و مفسران قرآن در اعجاز عدم اختلاف و تناقض بر يك نظر نيستند; گروهى درباره معجزهبودن و نبودن آن اظهار نظر نكردهاند; مثلا زركشى در البرهان اين بحث را مستقل از بحث «معرفة اعجازالقرآن» تحت عنوان «معرفة الموهم والمختلف» ذكر كرده و به اندك موارد اختلافنما پاسخ داده است.گروه دوم از مفسران، بر عدم اختلاف و تناقض در قرآن تأكيد مىورزند; امّا آن را از وجوه اعجاز نمىشمارند، از جمله شيخ طوسى و طبرسى كه معتقدند اين احتمال وجود دارد كه در سخن برخى عالمان نيز تناقض يافت نشود. فخررازى نيز اعجاز مورد تحدّى خداوند را در عدم تناقض و اختلاف نمىداند، زيرا خداوند به هريك از سورههاى قرآن تحدّى كرده و بسيارى از انسانها نيز مىتوانند در حدّ سورهاى كوتاه سخنى خالى از تناقض بگويند. ابنحمزه علوى افزون بر اين، گفته است: معجزه بايد امرى ضرورى و بديهى باشد، درحالىكه به تصريح خود قرآن، درك اين شاخه از اعجاز نيازمند تدبر است. صدرالمتألهين و زرقانى نيز عدم اختلاف را از وجوه اعجاز قرآن نمىدانند، زيرا كلمات فصحا و بلغا نيز در بسيارى از موارد، از تناقض و اختلاف تهى است. گروه سوم عدم اختلاف و تناقض در قرآن را از وجوه اعجاز قرآن به شمار آورده موافقان بيشترى را ـبه ويژه در ميان مفسّران متأخّر و معاصرـ به خود جلب كردهاند; ابوهاشم جبائى نبود ناسازگارى در قرآن را دليلى بر اعجاز آن دانسته است. باقلانى اين وجه را مطرح كرده و به تفصيل از آن سخن گفته است. قاضى عبدالجبار معتزلى فصلى را به اين بحث اختصاص داده و از قول ابوالهذيل نقل مىكند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با همين وجه عدم اختلاف با عرب تحدّى كرده است; همچنين زمخشرى و قطبالدين راوندى و سيوطى اين وجه را از وجوه اعجاز شمردهاند. از معاصران نيز مفسرانى، چون عبداللّه شبّر، محمد عبده، صدر بلاغى، علامه طباطبايى، سيدابوالقاسم خوئى، و سيد محمد باقر صدر اين نظر را پذيرفته و از آن دفاعكردهاند. معناى اختلاف:از مجموع سخن لغويان و با توجه به موارد استعمال كلمه، مىتوان معناى جامع اختلاف را جمع نشدن چيزى با چيز ديگر دانست. علت اين جمع نشدن گاهى تناقض آن دو چيز و گاهى ضديت يا تفاوت بين آن دو يا وجود تردد و اضطراب و تشتت و پراكندگى با هر منشائى است كه مانع تجمع شده است.چون اختلاف داراى انواعى است، مفسران در تفسير «عدم اختلاف»، آراى گوناگونى دارند; جمعى اختلاف را به معناى تناقض حق و باطل گرفتهاند و عدم اختلاف در قرآن را به معناى نبودن باطل در آن. گروهى ديگر آن را به معناى تفاوت در بلاغت گرفته و معتقدند قرآن در درجات بلاغت متفاوت نيست. ابومسلم و برخى ديگر نيز اين ديدگاه را پذيرفتهاند. بعضى نبودن اختلاف در قرآن را در خصوص اخبار غيبى آن دانستهاند. ابنعباس و گروهى ديگر آن را به نبودن تناقض يا اضطراب و تضاد معنا كردهاند. جمعى نبود اختلاف در قرآن را در همه جهات فوق دانسته، نفى اختلاف در آن را نفى هر نوع ناهماهنگى، تفاوت، تردد، تضاد، تناقض، تشتت و اضطراب مىدانند و ساحت قرآن را از هرگونه اختلاف منزّه و پاك و مبرّا مىشمرند. اين نفى اختلاف، با همه معانى متصور و مصاديق پيدا و پنهان، همه حوزههاى درونى و برونى قرآن را شامل مىشود كه قرآن نه در درون خود اختلافى را برمىتابد و نه با بيرون خود در حوزههاى مختلف علم و عقل و واقعيت در اختلاف است. نفى اختلاف در قرآن:سير در قرآن اين حقيقت را آشكار مىكند كه معانى آن با هم تعارض و تدافع ندارند و از هرگونه اضطراب و تشتت درونى در سلامتاند. همه آنچه را قرآن بدان مىپردازد و از زمين و زمان و آسمان و... مىگويد، به منزله دانههاى تسبيحى است كه آنها را به نظم كشانده باشند.قرآن با حقايق بيرون خود نيز همخوان و همساز است و با علم و عقل اصطكاكى ندارد; همچنين با واقعيت نيز در تناقض و تضاد نيست; بدين معنا كه واقعيت خارجى چيزى باشد و قرآن چيز ديگرى را كه قابل جمع با آن نباشد ارائه دهد. قرآن نظرات و آرايى را به يهود و نصارا نسبت نمىدهد كه خود آنها آن نظرات را نپذيرند و چنين نيست كه آنها را به جهت نظرات و آرايى تقبيح كند كه قابل دفاع باشد. البته در اين زمينه شبهاتى مطرح شده كه محققان به خوبى به آنها پاسخ دادهاند. قرآن با علم و رهآوردهاى علمى نيز در تناقض و اختلاف نيست، زيرا تاكنون نظريه قطعى علمى ارائه نشده كه با قرآن در تعارض باشد يا قرآن نظريهاى قطعى را ارائه داده باشد كه با علم منافى باشد. قرآن با عقل نيز اختلافى ندارد و چنين نيست كه آنچه را عقل ادراك و ارزشگذارى مىكند، قرآن آن را نفى كند يا عقل، نافى مطالب قرآنى باشد; مانند اينكه در جايى نبوت پيامبرى را ثابت كرده باشد و در جاى ديگر چيزى منافى با نبوت به او نسبت بدهد، بنابراين، قرآن هرگونه اختلاف و حتى تفاوت را كه اندك مرتبه اختلاف است برنمىتابد و به بيان خودش مجموعهاى بههم تنيده است كه معانى معطوف به هم دارد و همه در القاى هدايت و تبيين، همانند هم هستند: «كتبًا متشبهًا مثانى...». (زمر/39،23; فصّلت/41،42) اگر در برخى آيات آن اجمالى باشد، آيات ديگر آن را شرح مىدهند و به تعبير اميرالمؤمنين، على(عليه السلام): «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض و لا يختلف فىالله ولايخالف بصاحبه عنالله = بعضى از قرآن از بعض ديگر سخن مىگويد، و برخى بر برخى ديگر گواهى مىدهد. آياتش در شناساندن خدا اختلافىنداشته، و كسى را كه همراهش شد از خدا جدانمىسازد». مبانى اعجاز عدم اختلاف در قرآن:براى اثبات اين وجه از اعجاز قرآن سهمقدمه زير را بايد به عنوان مبنا در نظر گرفت:1. جغرافيا و جامعهاى كه قرآن در آن نازلشده، زيرا جزيرة العرب و مردم ساكن در آن، هنگام نزول قرآن از هرگونه فرهنگ و تمدّن دوربودند. على(عليه السلام) مىفرمايد: خداوند پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در ميان مردمى نادان كه به بدترين نحو زندگى مىكردند و قتل و غارت و فساد و فحشا در ميانشان رواج داشت برانگيخت. حال چگونه مىتوان قرآن را با آن همه برجستگى، برآمده از چنين جامعهاى دانست؟ 2. پيامبر(صلى الله عليه وآله) انسانى امّى بود و 40 سال در چنين جامعهاى رشد كرد و تاريخ زندگى وى بسيار روشن بود; در تمام اين مدت احتمالاً تنها دو سفر كوتاه تجارى به شام داشت. قرآن همين مطلب را شاهد وحيانى بودن خود مىداند: «فَقَد لَبِثتُ فيكُم عُمُرًا». (يونس/10،16) 3. قانون تحول و تكامل بر جهان مادّه حاكم و انسان نيز كه جزئى از اين نظام است همواره مشمول آن است و افعالش هر لحظه از نقصان به كمال و از ضعف به قوّت مىگرايد. قرآن مجموعهاى كامل از معارف، فضايل اخلاقى، قوانين اجتماعى و... است كه طىّ 23 سال درحالات و شرايط و مكانهاى مختلف (مكه، مدينه، حضر، سفر، جنگ، صلح و...) نازل شدهاست. باوجود اين، هيچگونه اختلافى در آن مشاهده نمىشود كه بهترين گواه بر وحيانى بودن آناست. افزون بر اين، تأليفات بشرى در همان آغاز يا پس از گذشت اندك زمانى، تناقضات آن آشكار مىشود; ولى قرآن پس از گذشت قرنها بدون هيچگونه اختلاف و تناقض خودنمايى مىكند. ادّعاى برخى بر وجود تناقض در پارهاى از آيات، ناشى از سوء نيّت يا نگاه سطحى به آيات قرآن يا آشنا نبودن با ادبيات عرب و زبان قرآن است، زيرا همه موارد ادّعايى از قبيل حقيقت و مجاز، تشبيه و كنايه، استعاره، عام و خاص، مطلقومقيّد، مجمل و مبيّن، ناسخ و منسوخ و... است كه با تدبر برطرف مىشود. (=>موهم و مختلف در قرآن) شايد به همين سبب خداوند بعد از امر به تدبّر مىفرمايد: اگر قرآن از طرف غيرخدا بود در آن اختلاف فراوان مىيافتند. ناتوانى عربهاى معاصر نزول كه با زبان قرآن به خوبى آشنا بودند و به شدت با آن مبارزه مىكردند، دليل روشنى بر بطلان اين ادعاست. تنها چيزى كه از آن زمان گزارش شده و بعدها نيز مخالفان ديگر اسلام به ويژه خاورشناسان آن را پى گرفتهاند، طرح مسئله ناسخ و منسوخ در قرآن به عنوان تناقض است، درحالىكه در جاى خود ثابت شده كه نسخ، همان تغيير حكم به سبب دگرگون شدن شرايط و مصالح است كه در كتابهاى آسمانى ديگر نيز سابقه داشته است. (=>نسخ) اختلاف نماها در قرآن:از ديرباز جمعى با اغراض گوناگون با طرح مواردى درصدد القاى شبهه وجود اختلاف در قرآن بودند كه پيشينه آن به قدمت قرآن باز مىگردد; مثلا شخصى به اميرمؤمنان على(عليه السلام)گفت: اگر در قرآن اختلاف و تناقض نبود من به دين شما مىگرويدم! آن حضرت سخنان وى را شنيد و به آنها پاسخ داد و در پايان فرمود: اين پاسخها اندكى از بسيار است، زيرا نه رغبتى در افراد هست و نه تحملى. آنگاه آن شخص ايمان آورد و از حضرت تشكر كرد كه او را از شرك نجات داده است. از ابنعباس نيز مشابه اين رخداد گزارش شده است. نقل است كه فيلسوف معروف عرب، حنينبناسحاق كندى تصميم گرفت كتابى در اين زمينه بنگارد كه با پاسخ كوتاه و قاطع امام عسكرى(عليه السلام)از آن منصرف شد.القاى اين شبهات بسيارى را بر آن داشت تا در اين زمينه كتابهاى مستقلى بنگارند كه مىتوان به كتاب تأويلمشكلالقرآن ابنقتيبه اشاره كرد. وى در اين كتاب موارد اختلاف نما را طرح كرده و به پاسخ آنها پرداخته است. پس از او قاضى عبدالجبار معتزلى، فصلى از كتاب المغنى خود را با عنوان: «في بطلان طعنهم في القرآن» به اين موضوع اختصاص داده است. فخر رازى در فصل سوم نهايةالايجاز به سخنان قائلان به تناقض در قرآن پاسخ مىدهد. در عصر حاضر نيز كتابهاى بسيارى با عنوانهاى مختلف در اين موضوع و در پاسخ به شبهات مستشرقان نگاشته شده است، افزون بر اينها اغلب مفسران در ذيل آيات، با طرح موارد اختلافنما و تناقضگونه به پاسخ آنها پرداختهاند، از جمله موارد اختلاف نما كه از آن به اختلاف درونى ياد مىشود، آيات مربوط به آفرينش آسمان و زمين است كه اين آيات سهگونه بيان دارند: 1. آياتى كه آفرينش آسمانها و زمين را در 6دوره ترسيم مىكند: «رَبَّكُمُالّلهُ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ فى سِتَّةِاَيّام» (اعراف/7،54 و نيز يونس/10،3; هود/11،7; حديد /57،4) 2. آياتى كه در زمره اين 6 روز به آفرينش آنچه بين آسمانها و زمين است نيز اشاره دارد: «الّلهُاَلَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَينَهُما فى سِتَّةِ اَيّام» (سجده/32،4; فرقان/25، 59)،«ولَقَد خَلَقنَا السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَينَهُما فى سِتَّةِ اَيّام» (ق /50،38) 3. آياتى كه بيان متفاوتى با دو دسته آيات فوق دارد: «قُل اَئِنَّكُم لَتَكفُرونَ بِالَّذى خَلَقَ الاَرضَ فى يَومَينِ ... و قَدَّرَ فيها اَقوتَها فى اَربَعَةِ اَيّام ... فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَين». (فصّلت/41،9ـ12) شبهه اين است كه در دو دسته از آيات براى آفرينش 6 دوره مطرح شده و از آيات سوره فصّلت، بر مىآيد كه آفرينش آنها در 8 دوره بوده است. مفسران به اين شبهه پاسخهاى متعددى دادهاند; مشهور، معتقدند چهار روزى كه در آيه 10 فصّلت /41 به آن اشاره شده است: «اَربَعَةَ اَيّام» ، شامل دو روز آفرينش زمين نيز مىشود، بنابراين، مقصود آيه اين است كه خداوند زمين را در دو روز آفريد و پس از آن با آفرينش كوهها و تقدير ارزاق اين زمان به 4 روز رسيد، بنابراين، مجموعه آفرينش زمين و آسمانها در 6 روز انجام گرفته است و از آن جهت «فى يومين» گفته نشد تا اشاره باشد به اينكه دو دوره آفرينش كوهها و تقدير ارزاق با دو دوره آفرينش زمين به هم متصل بوده است. برخى در پاسخ اين اشكال گفتهاند: «اَربَعَةَ اَيّام» و حتى «يَومَين» در آيه «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَينِ» غير از «سِتَّةَ اَيّام» است كه در ساير آيهها آمده است. شاهد بر مدعا تغيير اسلوبى است كه در آيهها صورت گرفته است، زيرا در سوره فصّلت واژگان «جَعَل» ، بارَكَ» ، «قَدَّر» و «قَضى» و در ساير سورهها لفظ «خَلَق» آمدهاست. از مجموع آيات چنين بر مىآيد كه خداوند زمين را در دو روز و آسمان را در دو روز ديگر و آنچه بين آن دو هست را نيز در دو روز آفريد و اين 4 روز در سوره فصّلت چيزى غير از آن 6 روز است. اين قول از جهت دقتى كه در حكمت خداوند شده، يعنى تغيير در اسلوب بيان و بهكارگيرى هر كلمهاى در جايگاه خاص خود، و دقتى كه در تفاوت معانى كلمههاى «خَلَق» ، «جَعَل» و «قَدَّر» ... شده، مناسبترين پاسخى است كه براساس شواهد قرآنى مىتوان ارائه كرد; اما آنچه در جمعبندى اين قول آمده كه آسمان در دو روز آفريده شده، قرآن صراحتى بر آن ندارد و آنچه در آيه «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَينِ» (فصّلت/41،12) آمده ناظر به قضا و حكم و تدبير و تقدير حق است; نه آفرينش آن، زيرا قضا و تقدير و تسويه بعد از خلق است، چنانكه در آيه 2 فرقان/25: «ولَميَكُن لَهُ شَريكٌ فِىالمُلكِ وخَلَقَ كُلَّ شَىء فَقَدَّرَهُ تَقديرا» و ساير آيات و در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام)در خطبه91 بر اين ترتيب تصريح دارد و مىفرمايند: «قدّرما خلق فأحكم تقديره» و بىشك قضا مرحلهاى پس از تقدير است، چون قضا حُكم بر قدر و اندازههاست. علامه طباطبايى نيز «اَربَعَةَ اَيام» را غير از «سِتَّةَ اَيّام» گرفته و اين دو را ناظر به يكديگر نمىداند. علامه با تفسير «اَربَعَةَ اَيّام» به 4 فصل سال، مىگويد قرائنى تأييد مىكند كه مراد از تقدير اقوات زمين در 4 روز، تقدير آن در 4 فصل است كه بر حسب ظاهر حس، در پى ميل شمالى و جنوبى خورشيد پديد مىآيد. ايشان به هيچ يك از قراين ياد شده اشارهاى ندارد. البته در يك فرض مىتوان از اين نظر دفاعكرد كه«فىاَربَعَةَ اَيّام» حال از اقوات باشد; نه قيد براى «قَدَّر» ; يعنى خداوند در زمين اقوات را درحالىكه در 4 فصل هستند، تقدير كرد. اگر متعلق به «قَدَّر» باشد مناسب بود كه «يقدر» (بهصيغه مضارع) آورده مىشد. حاصل اينكه ميان اين آيات در آفرينش آسمان و زمين اختلاف و تهافتى نيست و با دقت در متن آيهها و توجه به جايگاه كلمهها روشنمىشود كه اين خلقت در 6 روز (دوره) انجام شده و اقوات زمين در 4 دوره ديگر تقدير شده است. (=>موهم و مختلف در قرآن) منابعالاحتجاج; اسباب النزول، واحدى; الاسلام و شبهات المستشرقين; اظهار الحق; اعجازالقرآن، باقلانى; اعجازالقرآن فى دراسة كاشفة لخصائص البلاغة العربية و معاييرها، خطيب; انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى; بحارالانوار; البرهان فى علوم القرآن; بصائر ذوى التمييز; پيام قرآن; التبيان فى تفسير القرآن; تفسير التحرير و التنوير; التفسير الحديث; تفسيرالقرآن العظيم; ابنكثير; تفسير القرآن الكريم; صدرالمتالهين; التفسير الكبير; تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب; تفسير المنار; التفسير المنير فىالعقيدة و الشريعة و المنهج; تفسير موضوعى قرآن كريم; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; جلوههايى از اعجاز علمى قرآن; الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى; الخرائج والجرائح; دائرة المعارف قرآن كريم; راهى به رهائى; روان جاويد در تفسير قرآن مجيد; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; روضالجنان و روح الجنان; زادالمسير فى علم التفسير; شبهات و ردود; الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز; فتح القدير; الفرقان و القرآن; فروغ ابديت; قرآن شناسى; الكشاف; مجمع البيان فى تفسير القرآن; محاسن التأويل، قاسمى; المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز; المصباح المنير; معانى القرآن و اعرابه; معترك الاقران فى اعجاز القرآن; المغنى فى ابواب التوحيد و العدل; مناهل العرفان فى علوم القرآن; مواهبالرحمن فى تفسير القرآن، سبزوارى; الميزان فى تفسير القرآن; النكت و العيون، ماوردى; نهاية الايجاز فى دراية الاعجاز; نهج البلاغه; الوجيز فى معرفة الكتاب العزيز; الهدى الى دين المصطفى; هل محمد(صلى الله عليه وآله) عبقرى مصلح او نبى مرسل.عبدالمجيد فلسفيان و بخش علوم قرآنى [1]. تفسير قرطبى، ج15، ص164. [2]. جامع البيان، مج4، ج5، ص245. [3]. البرهان فى علومالقرآن، ج2، ص176. [4]. التبيان، ج3، ص271; مجمعالبيان، ج3، ص126. [5]. نهاية الايجاز، ص57. [6]. الطراز، ج3، ص221. [7]. تفسير صدرالمتالهين، ج2، ص128; مناهلالعرفان، ج2، ص634ـ635. [8]. المغنى، ص328. [9]. اعجاز القرآن، باقلانى، ص60ـ62. [10]. المغنى، ص387. [11]. الكشاف، ج1، ص540. [12]. الخرائج والجرائح، ج3، ص971. [13]. معتركالاقران، ج1، ص73. [14]. مفردات، ص294; المصباح، ص178ـ179; بصائر ذوى التمييز، ج2، ص526. [15]. تفسير ماوردى، ج1، ص510ـ511; مجمعالبيان، ج3، ص126; روح المعانى، مج4، ج5، ص137. [16]. جامعالبيان، مج4، ج5، ص245; التبيان، ج3، ص271; المنير، ج5، ص171. [17]. روضالجنان، ج6، ص34; زادالمسير، ج2، ص145; روح المعانى، مج4، ج5، ص137. [18]. اعجاز القرآن، باقلانى، ص60ـ62; الكشاف، ج10، ص540; التفسير الكبير، ج10، ص197. [19]. فتح القدير، ج1، ص491; روح المعانى، مج4، ج5، ص136; تفسير قاسمى، ج5، ص321. [20]. مجمعالبيان، ج3، ص126; المحرر الوجيز، ج4، ص187; تفسير ثعالبى، ج1، ص370. [21]. تفسير ابنكثير، ج1، ص542; التحرير والتنوير، ج5، ص138. [22]. الميزان، ج1، ص66; مواهبالرحمن، ج9، ص77ـ78; التفسير الحديث، ج8، ص178. [23]. الميزان، ج1، ص66; المنير، ج5، ص173ـ174; تفسير موضوعى، ج1، ص138ـ143. [24]. البرهان، ج2، ص177ـ 178; اعجاز القرآن، خطيب، ص181ـ 182; روان جاويد، ج2، ص90. [25]. راهى به رهائى، ص498. [26]. اظهار الحق; ج1، ص33ـ70; الهدى الى دين المصطفى; ج2، ص5ـ295. [27]. تسنيم، ج1، ص163. [28]. اعجاز علمى قرآن، ص10. [29]. تسنيم، ج1، ص67; تفسير موضوعى، ج1، ص71، 139. [30]. نهج البلاغه، خطبه 133. [31]. الوجيز، ص46; هل محمد(صلى الله عليه وآله)، ص32ـ38. [32]. نهج البلاغه، خطبه 26. [33]. فروغ ابديت، ج1، ص172، 191. [34]. تفسير المنار، ج11، ص320; تفسير قاسمى، ج9، ص15ـ16; الفرقان والقرآن، ص288. [35]. الميزان، ج5، ص19; پيام قرآن، ج8، ص308ـ309. [36]. تفسير المنار، ج5، ص288; الوجيز، ص45. [37]. تفسير المنار، ج5، ص289; قرآن شناسى، ص160; اعجازالقرآن، خطيب، ص183. [38]. تفسير المنار، ج5، ص289. [39]. الميزان، ج1، ص67; قرآنشناسى،ص162. [40]. المغنى، ص389; الاسلام و شبهات المستشرقين، ص247،251; دائرةالمعارف قرآن، ج1، ص161. [41]. المغنى، ص390ـ396; البرهان، ج2، ص189; روانجاويد، ج2، ص90. [42]. المغنى، ص387. [43]. الاسلام و شبهات المستشرقين، ص250ـ251. [44]. اسبابالنزول، ص35ـ36. [45]. كنزالدقائق، ج3، ص484. [46]. اظهار الحق، ج1، ص69; البيان، ص281. [47]. الاحتجاج، ج1، ص561ـ609 [48]. معترك الاقران،ج1،ص73ـ76. [49]. دائرةالمعارف قرآن، ج1، ص162ـ163. [50]. تفسير بيضاوى، ج4، ص72; بحارالانوار، ج54، ص60، 309ـ311. [51]. معانىالقرآن، ج4، ص380; التحرير والتنوير، ج24، ص244; شبهات و ردود، ص259. [52]. تفسير بيضاوى، ج4، ص72. [53]. بحارالانوار، ج54، ص310 [54]. الميزان، ج17، ص364. |
|
ساختار هندسي سورههاي قرآن
محمد خامه گر
يكي از دلايلي كه موجب گشته تا قرآن در همه اعصار پاسخگوي نيازهاي روزافزون انسانها باشد و جايگاه حساس خود را در جامعه بشريت حفظ كند، قابليت تفسيرپذيري بينهايت آن است. قرآن را ميتوان هر روز جور ديگر ديد و پس از هر بار سيرابشدن از چشمه زلال آن لذت تازهاي احساس كرد و با نگرش به آن از زاويههاي نو نكات تازهتر و نابتري كشف كرد. قرآن كتاب محكمي است كه چينش و گزينش حروف، كلمات، عبارتها، آهنگ و معاني آن توسط خداوند حكيم و آگاه انجام پذيرفته و در جايجاي آن هزاران هزار نكته ناگفته نهفته است.يكي از ابعاد شگفتانگيز قرآن كريم تناسب آيات آن با يكديگر است. هر خواننده متفكري با قرائت و دقت در آيات يك سوره - چه كوچك و چه بزرگ - به نظم و ارتباط شگفتانگيز آن پي ميبرد. گويي آيات هر سوره همچون جواهرات گرانبهايي دست در گردن يكديگر انداخته و گردنبند زيبايي را بهوجود آوردهاند. گردنبندي كه نهتنها هر دانه آن از طلاي ناب بوده و ظرافت و زيبايي منحصر بهفرد خود را دارد بلكه در مجموع نيز تركيبي بهوجود آورده كه اگر جن و انس جمع شوند نميتوانند همانند آن بسازند. تناسب آيات قرآن در هر سوره و حتي ساختار هندسي آيات در يك سوره آنچنان بديهي است كه اگر بهدرستي تصور شود بيدرنگ تصديق ميگردد. اما اين مسئله نيز همچون ساير مباحث قرآني با مخالفتها و موافقتهاي بسياري مواجه شده و جنجالهاي فراواني را برانگيخته است. آنچنان كه برخي مقتضاي اعجاز قرآن را از همگسيختگي آيات آن دانسته1 و برخي وحدت و يكپارچگي منطقي و ادبي سورههاي قرآن كريم را معجزه همه معجزههاي ديگر2 شمردهاند. اما آنچه در اين گفتار مورد بحث است چيزي فراتر از تناسب و ارتباط آيات يعني ساختار هندسي سورههاي قرآن است. گرچه "تناسب و ارتباط آيات" مقدمه ضروري "ساختار هندسي سورهها" محسوب ميگردد اما الزاماً به معناي آن نيست. در مبحث ساختار هندسي سورهها بهدنبال يافتن پاسخي براي اين سوءال مهم هستيم كه آيا مجموع آيات سامانيافته در يك سوره هدف خاص و معيني را دنبال ميكند و يا هر سوره مشتمل بر آياتي است كه هرچند در بين برخي از آنها تناسب وجود دارد اما در مجموع درسهاي پراكندهاي را تشكيل ميدهند كه چه بسا هيچگونه تناسبي بين آنها نباشد؟ اگر هر سوره داراي موضوع واحدي است نحوه ارتباط آيات مختلفالمضامين با موضوع واحد چگونه است؟ مثلاً اگر سوره بقره يك موضوع محوري و اصلي داشته باشد مطالبي همچون تقسيم انسانها به سه گروه، جريان حضرت آدم، داستان بنياسراييل و احكام شرعيه مطرح شده در سوره و ساير مباحثي كه هريك در فضاي خاصي تنفس ميكنند چگونه زير يك سقف گردهم ميآيند؟! آيا جمعكردن همه اين امور پراكنده كشف يك واقعيت است يا تكلفي بيسود؟! اگر نهال "ساختار هندسي سورهها" به بار بنشيند و سيماي پرفروغ آن از پس زنگار شبهات رخ نمايان سازد بهزودي آثار و بركات آن در همه مباحث قرآني اعم از علوم قرآني و كتابهاي تفسيري، آشكار گشته و عطر دلانگيز آن سراسر بوستان قرآن را فرا ميگيرد و آنگاه همه قرآنپژوهان و شيفتگان معارف بلند قرآني را سرمست كرده و به طرب ميآورد. از ديرباز هر محققي كه از دريچه تناسب آيات به سورههاي قرآن نگريسته و ارتباط آنها را در مجموع سوره درك كرده است با شور و شعف زايدالوصفي از اهميت والاي اين علم سخن گفته است. ابن عربي در كتاب سراجالمريدين ميگويد: «ارتباط آيات قرآن با يكديگر به حدي است كه همچون يك كلمه، معاني آن منسجم و مباني آن منتظم و علم بسيار ارزندهاي است كه خداوند به روي ما راهي بدان گشود، چون براي آن اهلي نيافتيم ناگزير، بر آن مهر زده و بين خود و خدا داده و به وي برگردانديم3». از متأخرين نيز استاد بزرگوار علامه طباطبايي بر اين نكته اصرار دارد كه هر سوره صرفاً مجموعهاي از آيات پراكنده و بدون جامعيت واحدي نيست بلكه يك وحدت فراگير بر هر سوره حاكم است كه پيوستگي آيات را ميرساند4. علامه طباطبايي در مقدمه هر سوره فشردهاي از مطالب گسترده آن را بيان داشته و اهداف و غرض اصلي سوره را برشمرده است و بسياري از برداشتهاي تفسيري خود را بر پايه غرض اصلي سوره بنا كرده است. در آغاز قرن اخير نيز شيخ محمد عبده صاحب تفسير "المنار" همين نظريه را دنبال و مسئله "الوحدةالموضوعية للسور" را مطرح كرده و اصرار دارد كه فهم هدف هر سوره كمك شاياني است به مفسر تا به طور دقيق به مقاصد سوره پي برد و به معاني آيهآيههاي هر سوره نزديك شود. شاگرد وي سيد رشيدرضا در تفسير المنار، اين نظر استاد را به خوبي توضيح داده است5. دكتر عبدالله محمود شحاته كه كتاب "اهداف و مقاصد سورههاي قرآن كريم" را بهمنظور تبيين هدف هر سوره تأليف كرده است با پافشاري بر اهميت اين روش در تفسير قرآن بر ضرورت و ارزش آن تأكيد ميكند. خلاصه آنكه گرچه قدما به اهميت و ارزش تناسب و ارتباط آيات پي برده بودند اما قرآنپژوهان متأخر ضمن تأكيد بر روابط آيات آن را از منظر جديدي نگريسته و اعلام نمودند كه هر سوره داراي محور و غرض واحدي است كه در انجام و بههمپيوستگي آيات نقش بسزايي دارد و اولين وظيفه هر مفسر پيش از ورود به تفسير آيات به دست آوردن و كشف روح حاكم بر سورههاست تا در پرتو قرآن بتواند به مقاصد و جزئيات سوره دست يابد.
معناي "ساختار هندسي سورههاي قرآن"
نظريه "ساختار هندسي سورههاي قرآن" از مباحثي است كه در سالهاي اخير مورد توجه خاص قرآنپژوهان و علاقهمندان به معارف اسلامي قرار گرفته است. اما از آنجا كه حدود و ثغور آن بهدرستي تبيين نگشته، مخالفتهاي بسياري را عليه خود برانگيخته است. از سوي ديگر موافقان و طرفداران ساختار هندسي سورهها نيز هريك يكي از ابعاد تئوري را در نظر گرفته و به نفي و اثبات جوانب مختلف آن پرداختهاند؛ بنابراين تبيين معناي دقيق ساختار هندسي سورهها بهعنوان يكي از مقدمات تصوري علم بايد موردتوجه و عنايت خاص قرار گيرد.
موضوع و غرض اصلي سوره: ربوبيت تامه الهي شماره آيات
فصل اول: مفهوم ربوبيت و دلايل آن
1 - مفهوم ربوبيت 1
فصل دوم: تأثير اعتقاد به ربوبيت الهي در سرنوشت اخروي انسانها:
1 - منكران ربوبيت الهي 6-11
فصل سوم: نشانههاي روبيت الهي
1 - آرامش زمين و آسايش انسان در آن 15-18
پاورقيها:
1 - حجازي، محمدمحمد، الوحدةالموضوعية فيالقرآن الكريم، ص 14، به نقل از فريد وجدي. 2 - درّاز، محمد عبدالله، المدخل اليالقرآن الكريم، ص 121. 3 - سيوطي، جلالالدين، الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 342. 4 - طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسيرالقرآن، ج 1، ص 14. 5 - معرفت، محمدهادي، علوم قرآني، ص 407. 6 - مدني، محمد، المجتمعالاسلامي كما تنظمه سورةالنسا، ص 5. 7 - محمود شحاته، عبدالله، اهداف و مقاصد سورههاي قرآن كريم، ص 27. 8 - سيد قطب، آفرينش هنري در قرآن، ترجمه محمدمهدي فولادوند، ص 95. 9 - سيد قطب، في ظلالالقرآن، ج 1، ص 53. |
|
نظم موسيقايي قرآن
محمد جواد حيدري
انتخاب كلمات و واژه هاي به كار رفته در جملات و عبارت هاي قرآني كاملاً حساب شده است به گونه اي كه اگر كلمه اي را از جاي خود برداشته ، خواسته باشيم كلمه ديگري را جايگزين آن كنيم كه تمامي ويژگي هاي موضع كلمه اصل را ايفا كند يافت نخواهد شد، زيرا گزينش واژه هاي قرآني به گونه اي انجام شده كه اولاً تناسب آواي حروف كلمات هم رديف آن رعايت گرديده آخرين حرف از هر كلمه پيشين با اولين حرف از كلمه پسين هم آوا و هم آهنگ شده است تا بدين سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گيرد. ثانياً تناسب معنوي كلمات با يكديگر رعايت شده تا از لحاظ مفهومي نيز بافت منسجمي به وجود آيد به علاوه مسأله فصاحت كلمات طبق شرايطي كه در علم «معاني بيان» قيد كرده اند كاملاً لحاظ شده است كه اين رعايت هاي سه گانه با ملاحظه و دقت در ويژگي هاي هر كلمه انجام گرفته است. در مجموع هر يك از واژه ها در جايگاه مخصوص خود به گونه اي قرار گرفته است كه قابل تغيير و تبديل نخواهد بود.
سبك و شيوه بيان
اسلوب و شيوه بيان قرآني در عين حال كه موجب جذب و كشش عرب گرديد با هيچ يك اسلوب و شيوه هاي متداول عرب شباهت و قرابتي ندارد. قرآن سبكب نو و روشي تازه در بيان ارائه داد كه براي عرب بي يابقه بود و بعداً هم نتوانستند در چنين سبكي سخن بسرايند.
بافت موسيقايي قرآن
يكي از مهمترين جنبه هاي اعجاز قرآن كه اخيراً بيشتر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته – نظم آهنگ واژگاني آن است. اين جنبه چنان زيبا و شكوهمند است كه عرب را ناچار ساخت از همان روز نخست اقرار كنند كه كلام قرآن از توانايي بشر خارج است و تنها مي تواند سخن خداوند باشد. نظم آهنگ واژگان قرآن ، نغمهاي دلكش و نوايي دلپذير پديد مي آورد نوايي كه احساسات آدمي را بر مي انگيزد و دل ها را شيفته خود مي كند. نواي زيباي قرآن براي هر شنونده اي هر چند غير عرب محسوس است چه رسد به اين كه شنونده عرب باشد. هرگاه كسي براي چند بار به يك شعر گوش مي سپارد، لحن و آهنگ آن براي او تكراري و ملال آور ميشود اما به هنگام نيوشيدن آواي گونه گون و هم دم تجديد شونده قرآن كه اسباب و اوتاد و فواصل آن پي در پي جاي خود را عوض مي كنند و هر كدام گوشه اي از قلب را به نوازش وا مي دارند، نه تنها خسته و آزرده نمي شود، بلكه عطش او براي شنيدن همواره فزوني مي گيرد سيد قطب درباره نظم آهنگ قرآن مي گويد:
نظم آهنگ دروني قرآن
«موسيقي بيروني » دست آورد صنايعي مانند قافيه سجع و تجزيه يا تقسيم سخن منظوم به مصراع هاي مساوي و اوزان و بحور قرار دادي است كه همگي قالب هاي مجرد لفظي و پيوسته به شمار ميآيند. اما «نظم آهنگ دروني» دست آورد جلالت تعبير و ابهت بيان پديد آمده از مغز كلام و كنه آن است. فاصله نوع نخست با نوع دوم نيز بسيار است؛ زيرا در نوع دوم زيبايي لفظ و شكوهمندي معنا ، پيوندي ناگسستني دارند و مؤانست ميان اين دو نوايي احساي انگيز پديد ميآورد و نسيمي روح نواز را به وزيدن وا مي دارد و درون آدمي را به خلجان مي نشاند.
خواندن قرآن با آواز خوش
در دستور تلاوت قرآن صداي خوش سفارش شده است و از قاري خواسته اند كه نكات ظريف تلاوت – اعم از كشيدن صدا و يا زير و بم آن و ترجيع قرائت و غيره را رعايت كند از جمله رسول گرامي اسلام مي فرمايند:
وحدت موضوعي يا تناسب معنوي آيات
يكي ديگر از ويژگي هاي قرآن، وجود تناسب معنوي ميان آيات هر سوره است، گرچه يكجا نازل نگشته و به صورت پراكنده با فاصله هاي زياد يا كم نازل شده باشند. زيرا پراكندگي درنزول آيات كه به جهت مناسبت هاي گوناگون بوده اقتضا مي كند ميان هر دسته آياتي كه به مناسبت ديگري نازل گشته است رابطه و تناسبي وجود نداشته باشد و اين پراكندگي در نطول بايستي در چهره مجموع آيات هر سوره بخوبي هويدا باشد در صورتي كه با دقتي كه دانشمندن در محتواي سرتاسر كه هر سوره انجام داده اند به اين نتيجه رسيده اند كه هر سوره هدف يا هدفهاي خاصي را دنبال مي كند كه جامع ميان آيات هر سوره است و امروزه به نام « وحدت موضوعي» در هر سوره خوانده مي شود. همين وحدت موضوعي است كه وحدت سياق سوره را تشكيل ميدهد و مسأله اعجاز درهمين نكته است كه پراكندگي در نزول عدم تناسب را اقتضا مي كند با آن تناسب و وحدت سياق در هر سوره به خوبي مشهود است و بر خلاف مقتضاي طبع پراكندگي در نزول است!
نكته ها و ظرافت ها
از ويژگيهاي ديگر قرآن – كه مايه شگفتي عرب گرديد: دقت در به كار بردن نكات بديعي و ظرافت هاي سخن وري است. در قرآن انواع استعاره ها و تشبيه و كنايه و مجاز و نكته هاي بديعي در حد وفور به كار رفته است. با وجود آنكه در تمامي مواد چارچوب شيوه هاي متعارف عرب رعايت شده ولي مورد كاربرد با چنان ظرافت و دقت انجام شده كه موجب حيرت ارباب سخن ونكته سنجان عرب گرديده است. سخن دانان پذيرفته اند كه تشبيهات قرآني متين ترين تشبيهاتي است كه در كلام عرب يافت مي شود. اين تشبيهات جامع محاسن نكات بديعي بوده و رساترين بيان در ارائه فن ترسيم معناي شناخته شده است.
اول : عدول
منظور از عدول اين است كه شما به جاي كلمه اي كه عادتاً و عرفاً به كار مي بريد، كلمه اي ديگر را مورد استفاده قرار دهيد. براي مثال در آيه « قيل يا ارض ابلعي ما ءك (هود ، 44) اصل اين بود كه خداوند مي فرمود: «اقول يا ارض: گفتم كه زمين آب خود را فرو برد»، ولي از آنجا كه آوردن «اقول» در ين آيه ضربه سختي به هنجار كلامي مي زد خطاب به « قيل» تغيير يافت. اتفاقاً اين تعبير و خاصيت از نظر آوايي ( نه از نظر معاني بياني) بقدري محسوس است كه هر خواننده عرب يا غير عربي آن را تشخيص خواهد داد.
دوم :انتخاب واژه ها
اگر در آيات قرآن دقت كنيم به حضور چند حرف بيش از ساير حروف به چشم مي خورد اين حروف عبارتند از :« م – ن – و – ه – ي – ل – ر» (به طور كلي حروف آرام متوسط داراي اكثريت هستند.) در ميان حركات هم حركت « آ» و «او» بيش از حركات «اي» و حركت « اَ » و «ا» بيش از «ا» هستند و همين اكثريت سبب مي گردد كه قرآن در مجموع بافت آرامي داشته باشد و مانند قالي ابريشمي ،زيبا و لطيف باشد؛ بر عكس اشعار ديگران « حيوه القلوب» مي نويسد : « كلام هر يك از بلغا را كه ملاحظه كنيد، البته اختلاف در فصاحت مي دارد و اگر يك فقره فصيح است فقره ديگر فضيح است و اگر يك بيت عالي است ،بيت ديگر واهي است .» دو نكته در اين باب با حروف مقطعه در آن سوره غلبه دارد بر تعداد همان حروف در جاهاي ديگر قرآن و به عبارت اصح : تراكم آن حروف در آن سوره بيشتر است ؛ به طوري كه حروف صاد و قاف و نون و يس و طه وامثال ذلك در سوره هاي نظير شان به طرز قابل توجهي زياد است. نكته دوم اين كه در انتخابات واژه هاي قرآن تا سر حد امكان از بهترين آنها استفاده شده يااز يك تعادل ساز بهده گرفته شده است:
سوم: استفاده از حركات
در بسياري از آيات قرآن ، حركات بار مفهومي خاصي را به دوش مي كشند و حالتهايي چون شادماني ، غرور ، تقديم ، فتح و پيروزي، شكست، علو و برتري و ذلت و خفت را مي رسانند. مثلاً در سوره فيل ،اعتلاي نام پروردگار و پيروزي او و پستي و فرومايگي و شكست دشمنان مطرح است: « الم تر كيف فعل ريك به اصحاب الفيل» دقت كنيد كه هر جا كلمات مربوط به پروردگارند، كلمات با فتحه و هر جا مربوط به اصحاب فيل هستند با كسره همراه مي شوند. به طوري كه كلام از «الم» تا «ربك» به طرف بالا مي رود و ناگهان در «باصحاب الفيل» سقوط مي كند.« الم نجعل كيدهم في تضليل» خداوند در اينجا احتمالاً براي اينكه كيد دشمنان را قابل دفاع جلوه دهد. آن را مفتوح ولي متزلزل ساخته ؛ اما در في تضليل دوباره كلام سقوط مي كند. «فارسل (اوج) عليهم (سقوط) طيرا (اوج) ابابيل (سقوط) ترميهم بحجاره من سجيل (سقوط) فجعلهم (نمادي از پيچيده شدن كار دشمنان اسلام در هم كعصف مأكول (سقوط).
پي نوشت:
1 – فيليسين شاله ،شناخت زيبايي به نقل «روش نويسندگان بزرگ» ص25 2 – تولستوي، هنر چيست ، ص 56 3 – هربرت ريد ،معني هنر، ص 62 و 63 4 – محمد قطب ، منهج الفن الاسلامي 5 و 6 – زينولدز، براده ها ، حسن حسيني، ص 12و22 ● منبع: سایت - ای رسانه |
|
تناسب چيست؟
عبدالهادي فقهي زاده
تناسب چيست؟
در آغاز بخش « تناسب آيات و سور» مقدمهوار، تعريفي لغوي و اصطلاحي از واژه « تناسب » ارائه داده ، به دنبال آن به بحثي كوتاه و اجمالي پيرامون دلايل ضرورت پرداختن به علم تناسب و فوايد اين دانش قرآني مينشينيم.
معاني لغوي و اصطلاحي « تناسب» :
« تناسب » يا « مناسبت » در لغت به معني هم شكلي و نزديك به هم بودن است و در اصطلاح علوم قرآن، ربط دهنده بين آيات را گويند. از « تناسب» گاه با تعابير « تناسق» و « اتساق » نيز ياد شده است.
نظرياتي درباره تناسب:
بحث راجع به نظم و نوع گردآمدن مطالب قرآني در كنار هم و انسجام يا ناهماهنگي آنها را بايد از جمله مسايلي شمرد كه دانشمندان اسلامي از ديرباز مد نظر قرار دادهاند. نظريه پردازان مسلمان هر چند عموماً اعجاز قرآن را قطعي و مسلم انگاشته اما گاه در وجوه اعجاز باهم اختلاف پيدا كردهاند. عدهاي از آنان كه اكثريت قاطعشان را تشكيل ميدهند اصلي ترين عنصري را كه معجزه بودن قرآن را به بار آورده است، سبك بياني خاص اين كتاب آسماني ميدانند و در عين كه معجزه بودن قرآن را به بار آورده است، سبك بياني خاص اين كتاب آسماني ميدانند و در عين حال ، برخي ديگر همچون نظام معتزلي (م 221 هـ .ق) درست در مقابل نظريه بالا پنداشتهاند:
ضرورت پرداختن به علم تناسب:
دلايلي كه اقتضا دارد علم تناسب آيات هر چه بيشتر مورد توجه قرار گيرد، در دو عنوان كلي زير خلاصه ميشود:
فوايد علم تناسب:
توجه به ارتباط آيات و مجموعه نگري در تفسير قرآن، فوايد سازنده و ارزندهاي در بردارد كه ميتواند در درك و دريافت معاني بلند اين كتاب آسماني بسيار حائز اهميت باشد. اين فايدهها كه در عنوانهاي زير خلاصه ميشود، همراه با شرح و توضيحي كوتاه در پي ميآيد:
1ـ دستيابي به لطايفي در تفسير آيات:
مفسران قرآن كريم با در نظر گرفتن اصل بنيادين انسجام و هماهنگي آيات، به معاني گرانباري دست يافتهاند كه بدون توجه بدان اصل، امكان دسترسي به آنها وجود نداشت. اين حقايق گرانسنگ در سايه ژرف نگري در ارتباط صدر و ذيل ايه، انسجام دو آيه همجوار و هم بافت و به طور كلي هماهنگي و هم سياقي گروه آيات يك سوره حاصل آمدهاند، ناگفته خود روشن است كه در اين روش از اسلوب و كيفيت ترتيب گرفتن آيات قرآن، بر فهم معاني آن استمداد شده است و شايد فرمايش امام علي (ع): « ينعلق بعضه ببعض[20] را بتوان ناظر بر همين معنا شمرد.
2ـ تاكيد بر اعجاز قرآن :
فخر رازي به هنگام تفسير آيه 285 از سوره مبارك بقره مينويسد:
پی نوشت ها:
[1] البرهان في علوم القرآن، ج 1 ص 61. [2] الاتقان في علوم القرآن، ج 2،ص 108. [3] نظم الدرر في تناسب الايات و السور(مجلس دائرة المعارف العثمانية ـ حيدرآباد هند ـ1389 هـ . ق) ج 1، ص 6 مقدمه. [4] درويش الجندي، النظم القرآني في كشاف الزمخشري (دارالنهضة ـ مصر ـ بدون تاريخ ) ص6. [5] « صرفه» در لغت يعني منصرف كردن و برگردانيدن و در بحث اعجاز قرآن، يكي از وجوهي است كه برخي از دانشمندان در وجه اعجاز بدان معتقد شدهاند. نظام معتزلي نخستين عالمي است كه رأي به صرفه را اظهار داشته است . در ميان علماي شيعه اماميه نيز اين قول عمدتاً به سيد مرتضي منسوب است كه در اثبات اعجاز قرآن از طريق صرفه پافشاري كرده است. قائلان به صرفه معتقدند: « قرآن كريم با فصاحت و بلاغت بلايي كه دارد در حد اعجاز نيست و فصحا و بلغا قدرت / آوردن / نظير آن را دارند،لكن خداوند سبحان با ايجاد مانع اراده را از آنان سلب نموده است و يا معلومات و تخصصهايي را كه داشتند از آنان گرفته است.» براي آگاهي از دلايل طرفداران صرفه و پاسخ مخالفان آنها ر.ك : ابوالفضل ميرمحمدي، تحدي و صرفه ، مقالات و بررسيها (نشريه گروه تحقيقاتي دانشكده الهيات و معارف اسلامي)،دفتر 52ـ51، سالهاي 1371 ـ 1370 هـ .ش و نيز : عبدالجبار شرارة، مسألة التحدي و المعارضة في اعجاز القرآن، رسالة القرآن ، ( العدد الحادي عشر، 1413 هـ. ق) ، ص21. [6] البرهان في علوم القرآن ، ج 1، ص 63 و نيز: الاتقان في علوم القرآن، ج 2 ص 108 و نيز: نظم الدررفي تناسب الآيات و السورج 1، ص 7 مقدمه. [7] همان مأخذ و جلدها و صفحات . [8] عبدالكريم بيآزار شيرازي و محمد باقر حجتي، تفسير كاشف ( دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـتهران ـ 1363 هـ . ش) ج 1،ص 13. [9] تلخيص و برداشت از محمد باقر صدر، انسان مسئول و تاريخ ساز از ديدگاه قرآن ترجمه : محمد مهدي فولادوند (بنياد قرآن ـ تهران ـ 1359 هـ . ش) ،ص 9ـ7. [10] البرهان في علوم القرآن ، ح 1، ص 64 و نيز : الاتقان في علوم القرآن ج 2، ص 108 و نيز: نظم الدررفي تناسب الآيات و السور، ج 1،ص 8. [11] مباحث في علوم القرآن، ص 155. [12] ر.ك به : همان مأخذ، ص 152. [13] همان مأخذ، ص 153. [14] غاشيه / 20ـ17. [15] براي مشاهده تكرار در بيان بعضي احكام در قرآن،از جمله بنگريد ؛ د : آيه 173 از سوره بقره كه محتواي آن در متن آيه 3 از سوره مائده تكرار شده است . نيز در طي آيات 235 تا 240 از سوره بقره، در بين آيات مربوط به احكام زنان ناگاه موضوع نماز مطرح شده و سپس پايان يافته است. [16] التفسير الكبير (دارالكتب العلمية ـ بيروت ـ 1411 هـ . ق) ج 12، ص 154. [17] مائده/3. [18] مائده /55. [19] مباحث في علوم القرآن، ص 157. [20] امام علي بن ابي طالب (ع) نهج البلاغه ، تحقيق و فهارس: صبحي صالح ( دارلهجرة ـ قم ـ بدون تاريخ ) خطبه 133،ص 192. [21] معارف قرآن،ج 1، ص 9. |