راسخون

بانک مقالات علوم قران

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تین

رضا عباسی

تین، نود و پنجمین سورۀ قرآن مجید در ترتیب مصحف، و بیست و هشتمین سوره در ترتیب نزول. در ترتیب مصحف پس از انشراح و پیش از علق، و در ترتیب مشهور نزول، پس از بروج و پیش از قریش (نک‍ : ابن ندیم، 28) جای دارد. تین سوره‌ای است مکی (برای دیدگاههای مخالف، نک‍ ‍: بغوی، 4/426؛ طباطبایی، 20/319)، با 8 آیه، 34 کلمه و 150 حرف.
با وجود حجم کم، سورۀ تین در بردارندۀ 3 بخش است: مقدمه (آیات 1-3)، فصل اصلی (آیات 4-6)، و نتیجه‌گیری (آیات 7-8). در مقدمه به نام دو میوۀ انجیر و زیتون (آیۀ 1) و نیز به نام دو مکان «طور سینین» و «بلد امین» (آیات 2-3) اشاره شده است. این سوره از جهت در برداشتن سوگندهایی به اشیاء و اماکن در سرآغاز، با سوره‌های بلد (90/1-3) و طور (52/1-6) شباهت دارد. در آیات فصل دوم، از جهانی دارای دو مقام، یکی مقام احسن تقویم و دیگری اسفل سافلین، سخن می‌رود، برپایۀ این آیات انسان یا در مقام نیکوی احسن تقویم ــ که با توجه به نوع بیان آیه مقام و مقر اصلی نوع انسان است‌ــ یا در حال سقوط به مقام مذموم اسفل سافلین تصویر گردیده است. کاربرد تعبیر «رَدَدْناهُ» برای نمایاندن حرکت دایره‌وار انسان در میان این دو مقام است. قسمت سوم و پایانی، با «فای» استفهام و گونه‌ای جمع‌بندی مطالب گفته شده آغاز می‌شود و این خود گویای آن است که سوره با رویکردی استدلالی و با ادلۀ استوار ادامه یافته، و اکنون زمان نتیجه‌گیری است. اما جمع‌بندی به ارائۀ پاسخ نینجامیده، و به طرح دو پرسش بسنده شده است: پرسش از انگیزه‌های انسان در انکار قیامت، و تواناتر بودن خداوند از همۀ حاکمان (آیات 7-8).
بعثت انبیا و جزا و پاداش (نک‍ ‍: طباطبایی، 20/318) و در نهایت، متمایز دانستن انسانها را می‌توان به عنوان موضوعات اساسی سوره برشمرد. در سوره‌های دیگری همچون واقعه (56/8-10)، انفطار (82/18، 29)، انشقاق (84/7-12) و زلزال (99/7-8) نیز شاهدِ گونه‌ای تفکیک و جداسازی میان انسانها هستیم. همچنین شباهت اسلوب بیانی استفهامی در پایان این سوره و سرآغاز سورۀ انشراح، و یادکرد موضوع خلقت انسان در هر دو، میان آنها رابطه برقرار کرده است (برای دیگر وجوه تناسب، نک‍ ‍: طبرسی، 10/395).
با تکیه بر مضامین یاد شده، و با توجه به قرار گرفتن این سوره به دنبال سورۀ انشراح در مصحف، به نظر می‌رسد که کل سوره، با نمودن نگاهی الٰهی به هستی و انسان، و بیان نقش
تکوینی ایمان و عمل صالح در تعیین سرنوشت، بر آن است که به پیامبر(ص) و به طور عام به همۀ مؤمنان آرامش درونی بخشد (قس: آلوسی، 30/173).
در شماری از روایات بر اظهار تصدیق پس از خواندن این سوره سفارش شده است (صنعانی، 2/452؛ طوسی، 10/377). دربارۀ فضیلت این سوره نیز روایات گوناگونی نقل گردیده است. روایاتی که پاداش بهشت برای خواندن این سوره بشارت می‌دهند، بیش از دیگر روایات جلب توجه می‌کنند (ابن بابویه، 278؛ نیز نک‍ ‍: بحرانی، 4/476؛ برای شأن نزولها، نک‍ ‍: قرطبی، 20/113-114؛ سیوطی، 430).
در نگاهی تاریخی به منابع تفسیری، با نزدیک‌تر شدن به تفاسیر معاصر، گرایش به برداشتهای نمادین از اصطلاحات و واژه‌هایی مانند تین، زیتون، طورسینین، احسن تقویم و اسفل سافلین پررنگ‌تر می‌شود.
به طور کلی در تفاسیر یکی دو سدۀ اخیر، تعدیل نگاه جزءنگر، و گرایش به تفسیر اصطلاحات این سوره با نظر به ساختار کلی آن درخور توجه است

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تکاثر

مهدی مطیع

تَكاثُر، صد و دومين‌ سورۀ قرآن‌ کریم به‌ ترتيب‌ مصحف و پانزدهمين‌ سوره‌ به‌ ترتيب‌ نزول‌. اين‌ سوره‌ با 8 آيه‌، 28 كلمه‌ و 120 حرف‌ در شمار سُوَر «مخاطبات‌» قرار می‌گيرد، بی‌آنكه‌ با اسلوب‌ ندا آغاز ‌شود.
دربارۀ مكی‌ يا مدنی‌ بودن‌ این سوره اختلاف است‌، ولی‌ با توجه‌ به‌ مضامين‌ و ساختار سوره ‌و استفاده از واژگانی‌ مثل‌ حرف‌ رَدعِ‌ «كلّا» ــ كه‌ گفته‌ می‌شود از اختصاصات سوره‌های‌ مكی‌ است‌ ــ احتمال‌ مكی‌ بودن‌ آن‌ بيشتر است. به علاوه‌، مستندات‌ شأن‌ نزول‌ هم‌ بيشتر به‌ نزول‌ سوره‌ در مکه دلالت‌ دارند (نک‍ : ابن‌ نديم‌، 25؛ طبرسی‌، 9/532؛ ابن‌ طاووس‌، 293؛ فيروزآبادی‌، 4/381).
شأن‌ نزول‌ آيات‌ اول‌ سوره‌ را ماجرای‌ تفاخر دو قبیلۀ بنی سهم‌ بن‌ عمرو و بنی‌ عبدمناف‌ بن‌ قصی‌ می‌دانند. آنان برای اثبات‌ برتری‌ خود، به‌ فزونی‌ افراد قبیلۀ‌ خویش استناد می‌كردند، تا آنجا كه‌ حتیٰ به‌ گورستان‌ رفتند‌ و مردگان‌ خود را نیز شمردند تا ثابت‌ كنند كدام‌ قبیله‌ در شمار بیشتر است (ابن خالویه، 166؛ طوسی، 10/402؛ واحدی‌، 395).
جمعی‌ از مفسران‌، بدون‌ در نظر گرفتن‌ شأن‌ نزولی‌ خاص، سعی‌ در برداشت‌ مفهومی‌ كلی‌ از آیات‌ سوره‌ داشته‌‌اند، و تکاثر (زیاده‌طلبی)‌ در دنیا و لوازم‌ آن‌را، باعث‌ باز داشتن مردم از نیكیها و كمالات‌ واقعی‌ دانسته‌اند. از این‌رو خدای متعال در ابتدای‌ سوره‌ با نهیبی رسا این‌ غفلت‌ مردمان را مذمت‌ می‌كند و پایان‌ آن‌ را مرگ‌ می‌داند («حَتّى‌ زُرْتُمُ‌ الْمَقابِرَ»، آیۀ 2). مرگ تنها چیزی‌ است‌ كه‌ باعث‌ بیداری‌ اینان‌ از فرورفتن‌ در غرقاب تكاثر می‌شود و آن‌گاه‌ است‌ كه‌ به‌ حقیقتِ مال و ثروت پی‌ می‌برند و می‌دانند كه‌ دنیا فریبی‌ بیش‌ نبوده است (کَلّاسَوْفَ تَعْلَمونَ‌، آیۀ 3). گرفتار شدن‌ مردم‌ به‌ تكاثر، با همین‌ تعبیر در جایی‌ دیگر از قرآن‌ كریم‌ نیز مذمت‌ شده است (حدید/57/20). برپایۀ‌ تفاسیر، تكاثر در اموال‌ و اولاد مرحله‌ای‌ از مراحل زندگی دنیاگرایانه‌است‌ كه‌ بیشتر در میان‌سالی، پس از دورۀ «لعب‌» و «لهو» نوجوانی‌ و جوانی‌، پیش می‌آید و باعث‌ فراموشی‌ آخرت‌ و ذخیره‌اندوزی‌ برای‌ سفر واقعی‌ انسان‌ می‌گردد (نحاس، 5/283؛ قرطبی، 19/168؛ ابن کثیر، 4/909).
از سویی‌، بسیاری‌ دیگر از مفسران‌ ضمن‌ اصل گرفتن شأن نزول‌ یاد شده‌، مفهوم‌ كلی‌ نیز برای‌ سوره‌ قائل‌ شده‌، و تنها مورد نزول‌ را مصداقی‌ برای‌ این‌ مفهوم‌ كلی‌ ‌دانسته‌اند (مثلاً نک‍ : طبری‌، 30/183؛ زمخشری‌، 4/791-792؛ میبدی‌، 10/597- 598). آگاه‌ نبودن‌ به‌ آنچه‌ در پس‌ پردۀ این‌ جهان مادی است، عامل‌ غفلت‌ و در افتادن‌ در تكاثر است‌ و آگاهی‌ به‌ آن‌ غفلت‌زدا، یعنی مرگ‌، تصور خطای مردمان‌ نسبت‌ به‌ دنیا را عوض‌ می‌كند. پس جواب محذوف حرف شرط «لَوْ» در آیۀ 3 و4 را چنین تعبیر کرده‌اند که اگر می‌دانستید و اگر بدانید، دیگر سرگرم تکاثر نمی‌شوید (فخرالدین، 31/78؛ بقاعی، 22/227)؛ یا اینکه
خواهید دانست این تکاثر و زیاده‌طلبی هیچ اثری در رشد واقعی شما ندارد، باعث رستگاری نمی‌شود و مایۀ برتری کسی نزد خدا نمی‌گردد (قس: حجرات/49/13).
همراه شدن سورۀ تکاثر با سورۀ کوثر در ترتیب نزول، دو برداشت از نعمت را نشان می‌دهد، نعمتی که تبدیل به کوثر و خیر شده است، و نعمتی که به افزون‌‌طلبی (تکاثر) منجر گردیده است. برخی از مفسران سؤال و بازخواست از نعمت را تنها در مواردی می‌دانند که بیرون از راه رشد و نه در راه بندگی به کار رفته باشد (زمخشری، 4/793؛ فخرالدین، 31/81؛ قرطبی، 19/177). همچنین مفسران در تفسیر این سوره دربارۀ موضوعاتی چون «سؤال از نعمت»، علم الیقین و عین‌الیقین نیز بسط سخن داده‌اند.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
بروج‌

محمدعلى‌ لسانى ‌فشاركى‌

بُروج‌، هشتاد و پنجمين‌ سورة قرآن‌ مجيد، داراي‌ 2 آيه‌، 09 كلمه‌ و 58 حرف‌. نام‌ مشهور سوره‌، بنابر يك‌ قاعدة اصلى‌ در نام‌گذاري‌ سُوَر قرآنى‌ نك: اندرابى‌، گ‌ 9ب‌ 0الف‌ از كلمة پايانى‌ نخستين‌ آية آن‌ گرفته‌ شده‌ است‌. چنين‌ مى‌نمايد كه‌ در صدر اسلام‌ از اين‌ سوره‌ بيشتر با آية اول‌ آن‌ «وَالسَّماءِ ذات‌ِ الْبُروج‌» ياد مى‌شده‌ است‌ نك: طبرسى‌، /03؛ سيوطى‌، /31؛ فيروزآبادي‌، /10؛ بحرانى‌، /45 و چه‌ بسا، بعدها بر اثر كثرت‌ استعمال‌، در يك‌ كلمه‌ خلاصه‌ شده‌ باشد. در برخى‌ روايات‌ نيز به‌ ملاحظه‌اي‌، اين‌ سوره‌ با عنوان‌ «سورة النبيّين‌» نك: طبرسى‌، همانجا يا «سورة الانبياء» نك: بحرانى‌، همانجا خوانده‌ شده‌ كه‌ ظاهراً جنبة نام‌گذاري‌ نداشته‌ است‌.
كلمة «بروج‌» را مفسران‌ قرآن‌ كريم‌ نوعاً جمع‌ برج‌ به‌ معناي‌ كاخ‌ برافراشته‌، يا ساختمان‌ بركشيدة ويژة ديدبانى‌ كه‌ در روزگاران‌ قديم‌ بر باروي‌ شهر ساخته‌ مى‌شد، گرفته‌اند، اما بعضى‌ مراد از آن‌ را در اين‌ سوره‌، برجهاي‌ دوازدهگانه‌ در اصطلاح‌ علم‌ نجوم‌ شيخ‌طوسى‌، 0/15-16؛ راغب‌، 8، 9؛ زمخشري‌، /16 و بعضى‌ ديگر جايگاه‌ ستارگان‌، يا ستارگان‌ بزرگ‌ِ آسمان‌ دانسته‌اند نك: طباطبايى‌، 0/78؛ نيز فخرالدين‌، 1/14؛ قرطبى‌، 9/83.
سورة بروج‌، بنابر ترتيب‌ نزول‌ مشهور، بيست‌ و هفتمين‌ سورة مكى‌ است‌، و روايات‌ اسلامى‌ عمدتاً رديفهاي‌ 3 تا 2 را به‌ آن‌ اختصاص‌ داده‌اند نك: راميار، 80 -81 كه‌ نشانگر نزول‌ آن‌ در سالهاي‌ نخستين‌ بعثت‌ است‌. اما به‌ رغم‌ شهرت‌ و نيز كثرت‌ روايات‌، رديف‌ پنجاهم‌ كه‌ در روايت‌ مُقاتل‌ از اميرالمؤمنين‌ع‌ براي‌ اين‌ سوره‌ ثبت‌ شده‌ است‌ نك: همو، 80، موجه‌تر به‌ نظر مى‌رسد؛ زيرا با توجه‌ به‌ زمينه‌، متن‌ و پيام‌ سورة بروج‌، اين‌ سوره‌ همزمان‌ با سوره‌هاي‌ شمس‌ و تين‌ - كه‌ هم‌ در ترتيب‌ نزول‌ مشهور در جهان‌ اسلام‌، و هم‌ در روايت‌ مقاتل‌، قبل‌ و بعد از سورة بروج‌ قرار گرفته‌اند نك: همانجا - بايد در اواخر مرحلة ميانى‌ مكّى‌، اندكى‌ پيش‌ از سوره‌هاي‌ حواميم‌ كه‌ به‌ مرحلة پايانى‌ مكى‌ تعلق‌ دارند نك: صالح‌، 85، نازل‌ شده‌ باشد.
سورة بروج‌، با زوج‌ خود سورة طارق‌، داراي‌ سرآغاز مشترك‌ است‌. موضوع‌ مشترك‌ اين‌ دو سوره‌، تهديد شديد خداستيزانى‌ است‌ كه‌ در هر زمان‌ و مكان‌، اهل‌ ايمان‌ را به‌ جرم‌ ثبات‌ عقيده‌ و استواري‌ ايمان‌ آزار و شكنجه‌ مى‌دهند، و در برابر آن‌ تسلى‌ دل‌ خدا باوران‌ و نويد بهروزي‌ و پيروزي‌ براي‌ ايشان‌ است‌. با اين‌ تفاوت‌ كه‌ سورة طارق‌ بيشتر ناظر به‌ ناچيزي‌ و ناتوانى‌ خدايگانهاي‌ زمينى‌ در برابر خداي‌ بزرگ‌ و توانا و توصيف‌ عذاب‌ اُخروي‌ آنان‌ نك: طارق‌/6/ -0، و سورة بروج‌ بيشتر ناظر به‌ عزت‌ و عظمت‌ اهل‌ ايمان‌، و عذابهاي‌ دنيوي‌ خداستيزان‌ است‌ نك: بروج‌/5/0-1؛ نيز شيخ‌ طوسى‌، 0/18- 19؛ زمخشري‌، /19؛ طبرسى‌، /05؛ فخرالدين‌، 1/23.
پيام‌ آشكار سورة بروج‌، به‌ هنگام‌ نزول‌، براي‌ نخستين‌ مخاطبان‌ آن‌ - مشركان‌ مكه‌ و سران‌ قريش‌ - اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ از يادكرد نكوهش‌آميز و گزندة «قُتِل‌َ اَصْحاب‌ُ الاْخْدود» بروج‌/5/ عبرت‌ بگيرند نك: زمخشري‌، /17 و از فرا رسيدن‌ دوران‌ انتقام‌ الهى‌، در همين‌ سراي‌ دنيا كه‌ اقوامى‌ چون‌ فرعونيان‌ و ثموديان‌ دارالخلودش‌ پنداشته‌ بودند نك: بروج‌/5/7- 8، انديشه‌ كنند، و از آزار و شكنجة خداجويان‌ راستين‌، چون‌ بلال‌ حبشى‌ و عمّار ياسر نك: ابن‌ هشام‌، /39-43 دست‌ بدارند؛ و براي‌ مسلمانان‌ِ نخستين‌، اين‌ پيام‌ را در بر داشته‌ است‌ كه‌ پايان‌ دوران‌ محنت‌ و مصيبت‌، و طلوع‌ فجر پيروزي‌ِ خود را بردشمنان‌ اسلام‌ نزديك‌ ببينند، و بر مقاومت‌ و استقامت‌ خويش‌ بيش‌ از پيش‌ بيفزايند نك: زمخشري‌، همانجا؛ فخرالدين‌، 1/14، 19؛ بقاعى‌، 1/52-53؛ طباطبايى‌، 0/78.
سورة بروج‌، با آنكه‌ بر حسب‌ شمار حروف‌ و كلمات‌ و آيات‌، از «قِصار سُوَر» به‌ حساب‌ مى‌آيد، مشتمل‌ بر يك‌ مقدمه‌ و يك‌ خاتمه‌ و بخش‌ است‌. در مقدمة سوره‌ آيه‌هاي‌ تا تركيب‌ متوازن‌ و متوالى‌ از سوگندهاي‌ قرآنى‌ آمده‌ است‌. مفسران‌ دربارة مدلول‌ آنها و جواب‌ آن‌ سوگندها اختلاف‌ فراوان‌ دارند نك: شيخ‌ طوسى‌، 0/15-16؛ فخرالدين‌،1/14-17؛خازن‌،/91-92.در بخش‌ اول‌آيه‌هاي‌ تا داستان‌ «اصحاب‌ اخدود» ه م‌ به‌ اختصار آمده‌، و نتيجه‌گيري‌ شده‌ است‌؛ بخش‌ دوم‌ آيه‌هاي‌ 0 و 1 در بردارندة پيام‌ جاودانه‌ و مقصود اصلى‌ سوره‌ است‌؛ بخش‌ سوم‌ آيه‌هاي‌ 3 تا 6 تفصيل‌ و توضيح‌ بخش‌ دوم‌، و مشتمل‌ بر نوعى‌ استدلال‌ در جهت‌ اثبات‌ مضامين‌ بخش‌ دوم‌ است‌؛ در بخش‌ چهارم‌ آيه‌هاي‌ 7 و 8 از صف‌آراييهاي‌ خداستيزان‌، در طول‌ تاريخ‌، در برابر خدا ياد مى‌كند و قوم‌ فرعون‌ و ثمود را به‌ عنوان‌ شاخص‌ترين‌ نمونه‌ها نام‌ مى‌برد. در خاتمه‌ آيه‌هاي‌ 9 تا 2 خاطرنشان‌ مى‌سازد كه‌ تا دنيا دنياست‌، خداستيزان‌ پيوسته‌ به‌ تكذيب‌ دين‌ خدا، و مبارزه‌ و نبرد با خداجويان‌ و خدادوستان‌ ادامه‌ خواهند داد؛ خداي‌ يكتا نيز، بالاي‌ سرشان‌ شاهد و ناظر گفتار و كردار و رفتار ايشان‌ است‌ و بر آنان‌ احاطة كامل‌ دارد؛ پيام‌ پايانى‌ خداوند نيز، همين‌ خاتم‌ الكتب‌، قرآن‌ مجيد است‌ كه‌ در لوح‌ محفوظ از هر آفت‌ و آسيب‌ تا قيام‌ قيامت‌ در امان‌ خواهد بود.
مفسران‌ در تفسير سورة بروج‌، معمولاً بيش‌ از هر چيز به‌ بيان‌ و تبيين‌ قصة اصحاب‌ اخدود پرداخته‌اند براي‌ نمونه‌، نك: قمى‌، /13- 14؛ زمخشري‌، /17- 18؛ طبرسى‌، /05-07، 09؛ فخرالدين‌، 1/18؛ خازن‌، /92-94؛ حال‌ آنكه‌ اجمال‌ بيان‌ قرآن‌ كريم‌ در سخن‌ از «اصحاب‌ الاخدود»، و حديث‌ منقول‌ از حضرت‌ امام‌ على‌ع‌، در مقام‌ تعيين‌ مصداق‌ آن‌ نك: طبرسى‌، /06-07، به‌ نقل‌ از تفسير عياشى‌ دلالت‌ بر آن‌ دارند كه‌ قصة اصحاب‌ اخدود در بيان‌ قرآن‌، از جنبه‌اي‌ نمادين‌ نيز برخوردار است‌ و مصاديق‌ آن‌ در هر روزگار و هر سرزمينى‌ مى‌تواند روي‌ داده‌ باشد، يا از اين‌ پس‌ به‌ وقوع‌ بپيوندد نيز نك: طباطبايى‌، 0/87.
دربارة فضيلت‌ قرائت‌ و مداومت‌ تلاوت‌ سورة بروج‌، روايات‌ پرشماري‌ رسيده‌ است‌ نك: طبرسى‌، /03؛ زمخشري‌، /20؛ فيروزآبادي‌، /10 -11؛ حويزي‌، /40. برخى‌ از اين‌ روايات‌ حاكى‌ از آنند كه‌ پيامبراكرم‌ص‌ غالباً سورة بروج‌ را در نمازهاي‌ ظهر و عصر و عشا مى‌خوانده‌، و قرائت‌ اين‌ سوره‌ را در نماز عشا به‌ اصحابشان‌ توصيه‌ فرموده‌اند سيوطى‌، /31؛ مجلسى‌، 9/22.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
برائت از مشركين

استاد شهيد مرتضى مطهرى

در ميان سوره ‏هاى قرآن يك سوره داريم كه اول آن فاقد بسم‏ الله است،و آن،سوره برائت است.قرآن را كه مى‏گويند 114 سوره‏ است به اعتبار اين است كه سوره برائت را هم سوره مستقل و جدا ازسوره انفال شمرده ‏اند.راجع به اين كه چرا اين سوره‏<بسم الله‏»ندارد دووجه است.يك وجه اين است كه اساسا<برائت‏»يك سوره مستقل‏نيست،تتمه سوره انفال است. اتفاقا آياتش هم از سنخ مطالب آيات‏<انفال‏»است.ممكن است بگوييد اثر اين امر چيست كه ما بگوئيم‏اين دو تا يك سوره است‏يا دو سوره.البته اثرش در دو حالت مذكورفرق مى‏كند.به عقيده ما شيعيان،در نماز،بعد از حمد يك سوره كامل‏را بايد خواند.اگر بگوئيم‏<انفال‏»و<برائت‏»يك سوره است پس‏چنانچه كسى‏<انفال‏»را شروع بكند بايد برائت را هم بخواند،و اگربگوئيم‏<انفال‏»و<برائت‏»دو سوره است،يكى از اين دو را كه‏بخواند كافى است و بلكه ديگرى را نمى‏تواند بخواند چون قران بين‏سورتين است و قران بين سورتين اشكال دارد.ولى قول ديگر اين است‏كه سوره برائت‏يك سوره مستقل است.اگر بگوئيم سوره مستقل چرا<بسم الله‏»ندارد،مى‏گويند علتش اين است كه اين سوره،سوره‏غضب است،سوره اعلام جنگ و اعلام خطر به كفار است.اين سوره‏در سال نهم هجرى نازل شده است.مى‏دانيد كه پيغمبر اكرم در سن‏چهل سالگى مبعوث شدند.13 سال در مكه بسر بردند و عده‏اى درمكه مسلمان شدند.آن سيزده سال فوق العاده براى پيغمبر و مسلمين‏رنج‏آور بود.ده سال آخر عمرشان در مدينه بودند(پنجاه و سه سالگى‏آمدند به مدينه،ده سال هم در مدينه بودند و در شصت و سه سالگى از دنيا رفتند).در اين ده سال مدينه سالهاى اول آن سختتر از سالهاى‏پيش بود.
در سال هشتم هجرت مكه را فتح كردند.البته قبلا فتوحاتى‏نصيب مسلمين شده بود،ولى مكه كه فتح شد ديگر اسلام قدرت‏خودش را در جزيرة العرب تثبيت كرد. اذا جاء نصر الله و الفتح ورايت الناس يدخلون فى دين الله افواجا فسبح بحمد ربك‏و استغفره انه كان توابا .بعد از فتح مكه،كفار قريش،هم پيمان بامسلمين بودند،يك پيمانكى با مسلمين داشتند گو اينكه آن را نقض‏كرده بودند.ولى هنوز قريش در حال شرك و بت‏پرستى بسر مى‏بردند،مسلمين هم در حال خداپرستى،اما با همديگر همزيستى داشتند.ايام‏حج پيش آمد.مسلمين براى انجام حج از مكه خارج شدند،قريش هم‏خارج شد،با تفاوتى كه ميان حج قريش و حج مسلمين بود.حج‏يك‏سنت ابراهيمى است ولى قريش بدعتهايى در آن به وجود آورده بودندكه اسلام آمد آنها را نسخ كرد.از جمله اينكه وقتى به عرفات مى‏رفتنددون شان مى‏دانستند،تا حدود منى و مشعر مى‏رفتند و از همان جا برمى‏گشتند.يك سال به همين ترتيب حج صورت گرفت‏يعنى مشركين‏حج كردند، مسلمين هم حج كردند;مسلمين يك امير الحاج داشتند،آنها هم يك امير الحاج.در سال نهم هم ابتدا گمان مى‏رفت همين جورخواهد بود يعنى مسلمين براى خودشان هستند و كفار براى خودشان.
در همين اوقات بود كه گروه زيادى از قريش پيمان خود را شكسته‏بودند و به همين دليل اسلام ديگر هم پيمانى با آنها را قبول نمى‏كرد.دراينجا بود كه سوره برائت نازل شد اينجاست داستان معروفى كه باز جزء مفاخر امير المؤمنين است.فى الجمله اختلافى ميان شيعه و سنى‏هست كه سنيها يكجور نقل مى‏كنند،شيعه‏ها جور ديگر،ولى بسيارى ازسنيها مثل شيعه‏ها نقل كرده‏اند.قضيه از اين قرار است:ابو بكر مامورشد كه امير الحاج مسلمين باشد.حركت كرد با مسلمين و رفت. وحى‏نازل شد بر پيغمبر اكرم(اين را اهل تسنن هم قبول دارند)كه از اين‏سال به بعد ديگر مشركين حق ندارند در امر حج‏شركت كنند بلكه شمابا آنها هيچ پيمانى نداريد و در حال جنگ[هستيد]و چهار ماه هم به‏آنها مهلت بدهيد.در آن چهار ماه آزادند هر جا مى‏خواهند بروند،و دراين مدت تصميم خودشان را بگيرند.اين اعلام غضبناك را كى بايداعلام بكند؟وحى شد كه تو خودت شخصا بايد اعلام بكنى يا كسى‏از تو پيغمبر اكرم چون خودشان نمى‏خواستند بروند اعلام كنند،دادند به‏على(ع).على(ع)آمد و در بين راه به مسلمين رسيد،در حالى كه آن شترمعروف پيغمبر را سوار بود.ابو بكر در خيمه‏اى بود.ناگهان صداى شترپيغمبر را شنيد.مضطرب شد كه شتر پيغمبر اينجا چه مى‏كند؟!ديدعلى(ع)آمده است. ناراحت‏شد.گفت‏حتما خبر وحشتناكى است‏براى من.
در اينجا حدود نيمى از اهل تسنن مى‏گويند:ابو بكر ازعلى(ع)پرسيد آيا من حج را ادامه بدهم و تو فقط مامور ابلاغ سوره‏برائت هستى يا من بايد برگردم؟و على(ع)فرمود:تو كار حجت راادامه بده،سوره برائت را من بايد اعلام بكنم به حكم اين كه يا بايدپيغمبر اعلام بكند يا كسى كه از او است.عده‏اى ديگر از اهل تسنن‏مثل همه شيعيان مى‏گويند:نه،ابو بكر به دستور پيغمبر برگشت و اساسا آن سال حج نكرد;على(ع)،هم امارت حجاج را بر عهده داشت و هم‏سوره برائت را بر مردم خواند،كه تفسيرش باشد ان شاء الله براى هفته‏آينده.
و صلى الله على محمد و آله.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
برائة من الله و رسوله الى الذين عاهدتم من المشركين‏فسيحوا فى الارض اربعة اشهر و اعلموا انكم غير معجزى الله وان الله مخزى الكافرين و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم‏الحج الاكبر ان الله برى‏ء من المشركين و رسوله فان تبتم فهوخير لكم و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزى الله و بشر الذين‏كفروا بعذاب اليم الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لم‏ينقضوكم شيئا و لم يظاهروا عليكم احدا فاتموا اليهم عهدهم‏الى مدتهم ان الله يحب المتقين.فاذا انسلخ الاشهر الحرم‏فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم‏و اقعدوا لهم كل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزكاة‏فخلوا سبيلهم ان الله غفور رحيم و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله ثم ابلغه مامنه، ذلك‏بانهم قوم لا يعلمون .

چرا سوره برائت فاقد بسم الله است؟

سوره برائت است.در هفته گذشته اجمالا عرض كرديم يك مطلب‏مسلم است كه سوره برائت در ميان همه سوره‏هاى قرآن اين وضع‏استثنائى را دارد كه فاقد<بسم الله‏»است،<بسم الله‏»در اول اين‏سوره نيست.حالا چرا اين سوره فاقد<بسم الله‏»است؟آيا اين سوره‏يك سوره مستقل است و يا دنباله سوره انفال است و سوره جداگانه‏اى‏نيست و از اين جهت‏<بسم الله‏»ندارد،زيرا در احاديث وارد شده كه‏وقتى آيات قرآن نازل مى‏شد،مسلمين،اين مطلب را كه آيا يك سوره‏تمام شده است و سوره ديگرى است‏يا دنباله سوره پيشين است،با<بسم الله الرحمن الرحيم‏»مى‏فهميدند يعنى اگر وقتى كه آيه نازل‏مى‏شد،با<بسم الله الرحمن الرحيم‏»شروع مى‏شد،اين امر علامت‏اين بود كه اين آيات يك سوره مستقل است.پس بعضى‏ها مى‏گويند<برائت‏»از اين جهت‏<بسم الله‏»ندارد كه سوره مستقلى نيست،وبعضى ديگر مى‏گويند علت اين كه‏<بسم الله‏»ندارد اين نيست بلكه‏اين آيات،سوره مستقلى است ليكن چون اين سوره،سوره اعلام خشم واعلام غضب است و<بسم الله‏»آيه رحمت است،از اين جهت‏<بسم‏الله‏»در اول اين سوره نيامده است.
در اين سوره ما به مسائل زيادى برمى‏خوريم كه اين مسائل بيشتر دراطراف دو سه مطلب است:يكى درباره روابط مسلمانان با مشركان. مشرك يعنى كسى كه در پرستشهاى رسمى غير خدا را پرستش مى‏كندمثل همان بت‏پرستهاى عربستان يا ستاره‏پرستان يا خورشيدپرستان ياانسان‏پرستها،يا آتش‏پرستها كه در دنيا بوده‏اند،و واقعا انسان يا ستاره‏يا آتش يا خورشيد و يا دريا را پرستش مى‏كرده‏اند.مشركين از نظر قرآن‏با ساير غير مسلمانان يعنى افراد موحد و خداپرست مخصوصا آنها كه به‏يكى از اديان آسمانى كه ريشه‏اى دارد معتقدند حسابشان فرق مى‏كند.
<مشرك‏»از نظر روابط مسلمان با غير مسلمان يك وضعى دارد وغير مشرك كه در قرآن آنها را اهل كتاب مى‏گويند وضع ديگرى داردكه بعد ان شاء الله در همين سوره توضيح خواهيم داد.پس يك قسمت ازبحث،مربوط به مشركين است و ابتدا هم از مشركين شروع مى‏شود.
قسمتى از آيات اين سوره مربوط به اهل كتاب است،غير مسلمانانى كه‏خود را پيرو يكى از كتابهاى آسمانى سابق مى‏دانند يعنى يهوديها ومسيحيها و حتى مجوسيها.يك قسمت از اين سوره بحث درباره منافقان‏است.درباره منافقان هم در اين سوره زياد بحث‏شده است.منافقان‏يعنى كسانى كه متظاهر به اسلامند ولى در قلبشان و در عمق روحشان‏مسلمان نيستند،كافرند،غير مسلمانند،و در نتيجه مردمى هستند دوچهره:يك چهره‏شان چهره مسلمانى و چهره ديگرشان چهره كفراست.وقتى با مسلمانان مى‏نشينند اظهار مسلمانى مى‏كنند و عمل‏مسلمانى انجام مى‏دهند،و وقتى با كافران مى‏نشينند مانند آنها هستند وخودشان را از آنها به حساب مى‏آورند.آيات اول اين سوره تا نزديك‏چهل آيه مربوط به مشركين است.
اينجا يك تاريخچه‏اى هست كه ما بايد متوجه آن باشيم تا اينكه مفهوم سوره برائت برايمان روشن بشود:

تاريخچه نبرد مسلمين و كفار قريش

مى‏دانيم كه اسلام دين توحيد است و براى هيچ مسئله‏اى به‏اندازه توحيد يعنى خداى يگانه را پرستش كردن و غير او را پرستش‏نكردن اهميت قائل نيست و نسبت به هيچ مسئله‏اى به اندازه اين‏مسئله حساسيت ندارد.مردم قريش كه در مكه بودند مشرك بودند.
اين بود كه يك نبرد پى‏گيرى ميان پيغمبر اكرم و مردم قريش كه همان‏قبيله رسول اكرم بودند در گرفت.سيزده سال پيغمبر اكرم در مكه بودند.
بعد آمدند مدينه و در مدينه بود كه مسلمين قوت و قدرتى پيدا كردند.
جنگ بدر و جنگ احد و جنگ خندق و چند جنگ كوچك ديگرميان مسلمين كه در مدينه بودند با مشركين قريش كه در مكه بودنددر گرفت.در جنگ بدر مسلمانها فتح خيلى بزرگى نمودند.در احدبر عكس شكست‏خوردند يعنى اول پيروز شدند ولى بعد در اثر يك‏اشتباه شكست‏خوردند و بعد دو مرتبه خودشان را جمع و جور كردند.پاى‏هم مسلمين در احد شكست‏خوردند.در خندق باز مسلمين فاتح شدند.
بعد جريان حديبيه پيش آمد كه در جلسه قبل عرض كردم:ايام حج وماههاى حرام بود و همه مردم مجاز بودند براى انجام عمل حج بروند به‏سوى كعبه.و طبق قانون جاهليت،قريش بايد به دشمنان خودشان‏هم اجازه بدهند ولى به پيغمبر و مسلمين اجازه ندادند.پيغمبر از نزديك‏مكه برگشت در حالى كه قرارداد صلحى با قريش امضا كرده بود. اين‏قرارداد،بعد،از طرف قريش نقض شد و چون نقض شد از طرف‏مسلمين هم ديگر نقض شده بود.جريان حديبيه در سال ششم هجرى‏است.در سال هشتم هجرت،پيغمبر اكرم مكه را فتح كرد،فتحى بدون خونريزى.فتح مكه براى مسلمين يك موفقيت بسيار عظيم بودچون اهميت آن تنها از جنبه نظامى نبود،از جنبه معنوى بيشتر بود تاجنبه نظامى.مكه ام القراء عرب و مركز عربستان بود.قهرا قسمتهاى‏ديگر تابع مكه بود و به علاوه يك اهميتى بعد از قضيه عام الفيل و ابرهه‏كه حمله برد به مكه و شكست‏خورد پيدا كرده بود.بعد از اين قضيه اين‏فكر براى همه مردم عرب پيدا شده بود كه اين سرزمين تحت‏حفظ وحراست‏خداوند است و هيچ جبارى بر اين شهر مسلط نخواهد شد.
وقتى پيغمبر اكرم به آن سهولت آمد مكه را فتح كرد گفتند پس اين امردليل بر آن است كه او بر حق است و خدا راضى است.به هر حال‏اين فتح خيلى براى مسلمين اهميت داشت.مسلمين وارد مكه شدند.
مشركين هم در مكه بودند.تدريجا از قريش هم خيلى مسلمان شده‏بودند.
يك جامعه دو گانه‏اى در مكه به وجود آمده بود،نيمى مسلمان‏و نيمى مشرك.حاكم مكه از طرف پيغمبر اكرم معين شده بود يعنى‏مشركين و مسلمين تحت‏حكومت اسلامى زندگى مى‏كردند.بعد از فتح‏مكه مسلمين و مشركين با هم حج كردند با تفاوتى كه ميان حج‏مشركين و حج مسلمين وجود داشت.آنها آداب خاصى داشتند كه‏اسلام آنها را نسخ كرد. گفتيم حج‏يك سنت ابراهيمى است كه كفارقريش در آن تحريفهاى زيادى كرده بودند.اسلام با آن تحريفها مبارزه‏كرد.پس يك سال هم به اين وضع باقى بود.

ابلاغ سوره برائت به مشركين توسط على (ع)

سال نهم هجرى شد.در اين سال پيغمبر اكرم در ابتدا به‏ابو بكر ماموريت داد كه از مدينه برود به مكه و سمت امير الحاجى مسلمين را داشته باشد،ولى هنوز از مدينه چندان دور نشده بود (1) كه‏جبرئيل بر رسول اكرم نازل شد(اين را شيعه و سنى نقل كرده‏اند)ودستور داد پيغمبر،على(ع)را ماموريت بدهد براى امارت حجاج و براى‏ابلاغ سوره برائت.اين سوره اعلام خيلى صريح و قاطعى است به عموم‏مشركين به استثناى مشركينى كه با مسلمين هم پيمان‏اند و پيمانشان‏هم مدتدار است و بر خلاف پيمان هم رفتار نكرده‏اند;مشركينى كه بامسلمين با پيمان ندارند يا اگر پيمان دارند بر خلاف پيمان خودشان‏رفتار كرده‏اند و قهرا پيمانشان نقض شده است.اعلام سوره برائت اين‏است كه على(ع)بيايد در مراسم حج در روز عيد قربان كه مسلمين ومشركين همه جمع هستند،به همه مشركين اعلام كند كه از حالا تا مدت‏چهار ماه شما مهلت داريد و آزاد هستيد هر تصميمى كه مى‏خواهيدبگيريد.اگر اسلام اختيار كرديد يا از اين سرزمين مهاجرت كرديد،كه هيچ،و الا شما نمى‏توانيد در حالى كه مشرك هستيد در اينجا بمانيد.
ما دستور داريم شما را قلع و قمع كنيم به كشتن،به اسير كردن،به زندان‏انداختن و به هر شكل ديگرى.در تمام اين چهار ماه كسى متعرض شمانمى‏شود.اين چهار ماه مهلت است كه شما درباره خودتان فكر بكنيد.
اين سوره با كلمه‏<برائة‏» (2) شروع مى‏شود: برائة من الله و رسوله الاالذين عاهدتم من المشركين .اعلام عدم تعهد است از طرف خدا واز طرف پيغمبر خدا در مقابل مردم مشرك-و در آيات بعد تصريح‏مى‏كند-همان مردم مشركى كه شما قبلا با آنها پيمان بسته‏ايد و آنهانقض پيمان كرده‏اند.
على(ع)آمد در مراسم حج‏شركت كرد.اول در خود مكه اين[عدم تعهد]را اعلام كرد،ظاهرا(ترديد از من است)در روز هشتم‏كه حجاج حركت مى‏كنند به طرف عرفات (3) در يك مجمع عمومى درمسجد الحرام سوره برائت را به مشركين اعلام كرد ولى براى اينكه اعلام‏به همه برسد و كسى نباشد كه بى‏خبر بماند،وقتى كه مى‏رفتند به عرفات وبعد هم به منا، در مواقع مختلف،در اجتماعات مختلف هى مى‏ايستاد وبلند اعلام مى‏كرد و اين اعلام خدا و رسول را با فرياد به مردم ابلاغ‏مى‏نمود.نتيجه اين بود كه ايها الناس!امسال آخرين سالى است كه‏مشركين با مسلمين حج مى‏كنند.ديگر از سال آينده هيچ مشركى حق‏حج كردن ندارد و هيچ زنى حق ندارد لخت و عريان طواف كند.
يكى از بدعتهايى كه قريش به وجود آورده بودند اين بود كه به مردم غير قريش اعلام كرده بودند هر كس بخواهد طواف بكند حق نداردبا لباس خودش طواف بكند،بايد از ما لباس عاريه كند يا كرايه‏كند،و اگر كسى با لباس خودش طواف مى‏كرد مى‏گفتند اين لباس راتو بايد اينجا صدقه بدهى يعنى به فقرا بدهى.زورگويى مى‏كردند.يك‏سال زنى آمده بود براى حج و مى‏خواست با لباس خودش طواف‏بكند.گفتند اين كار ممنوع است.بايد اين لباس را بكنى و لباس‏ديگرى در اينجا تهيه بكنى.گفت آخر من لباس ديگرى ندارم،لباس‏من منحصر به همين يك دست است.گفتند ديگر چاره‏اى نيست.
بايد از ما لباس كرايه بكنى.گفت بسيار خوب،پس لخت و عور طواف‏مى‏كنم.گفتند مانعى ندارد.آنوقت بعضيها كه نمى‏خواستند با لباس‏قريش طواف بكنند و از لباس خودشان صرف نظر بكنند،لخت و عوردور خانه كعبه طواف مى‏كردند.
جزء اعلامها اين بود كه طواف لخت و عريان قدغن شد;
هيچكس حق ندارد لخت و عور طواف بكند و اين حرف مهملى هم كه‏قريش گفته‏اند بايد از ما لباس كرايه كنيد غلط است.اين هم كه‏اگر كسى با لباس احرام خود يا غير لباس احرام(لباس احرام را شرطنمى‏دانستند)طواف كرد بايد آن را بدهد به فقرا،لازم نيست،بايد نگه‏دارد براى خود.
به هر حال امير المؤمنين آمد و مكرر در مكرر و در جاهاى‏مختلف اين اعلام را به مردم ابلاغ كرد.نوشته‏اند آنقدر مكرر مى‏گفت‏كه صداى على(ع)گرفته بود،از بس كه در مواقع مختلف،هر جااجتماعى بود اين آيات را مى‏خواند و ابلاغ مى‏كرد تا يك نفر هم باقى نماند كه بعد بگويد به من ابلاغ نشد.وقتى كه على(ع)خسته مى‏شد وصدايش مى‏گرفت،صحابه ديگر پيغمبر مى‏آمدند از او نيابت مى‏كردندو همان آيات را ابلاغ مى‏نمودند.
يك اختلافى ميان شيعه و سنى در ابلاغ سوره برائت موجوداست و آن اينكه اهل تسنن بيشترشان به اين شكل تاريخ را نقل‏مى‏كنند كه پس از آنكه وحى خدا به رسول اكرم رسيد كه اين سوره رايا بايد خودت ابلاغ كنى يا كسى از خودت،و پيغمبر على(ع)را مامورابلاغ سوره برائت كرد،على به سوى مكه آمد.تا آمد،ابو بكر مضطرب‏شد،پرسيد آيا اميرى يا رسول؟ يعنى آيا آمده‏اى امير الحاج باشى يا يك‏كار مخصوص دارى؟فرمود:نه،من يك رسالت مخصوص دارم،فقطبراى آن آمده‏ام. پس ابو بكر از شغل خودش منفصل و معزول نشد;اوكار خودش را انجام داد و على(ع)هم كار خودش را.ولى اقليتى از اهل‏تسنن-كه در<مجمع البيان‏»نقل شده-و همه اهل تشيع مى‏گويندوقتى كه على(ع)آمد،ابو بكر به كلى از شغل خودش منفصل شد وبرگشت به مدينه.تعبير قرآن اين است كه اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ‏كند مگر خود تو يا كسى كه از تو است.اهل تشيع روى اين كلمه‏<از تو است‏»تكيه مى‏كنند،مى‏گويند اين كلمه‏<كسى كه از تواست‏»:رجل منك كه در بسيارى از روايات هست،مفهوم خاصى‏دارد.حالا من نظائرش را بگويم:
درباره حضرت ابراهيم است كه فرمود: فمن تبعنى فانه منى (4) آنكه گام دنبال گام من بردارد از من است.اين معنايش اين است كه‏او از من جدايى ندارد.بزرگترين جمله‏اى كه پيغمبر اكرم درباره سلمان‏فرموده است و شايد بزرگترين جمله‏اى كه درباره يك صحابى غير ازامير المؤمنين فرموده است اين جمله است:سلمان منا اهل البيت‏سلمان جزء ما اهل بيت است.اين كلمه‏<جزء ماست‏»بسيار عالى‏است;يعنى او از ما جدايى ندارد،بينونتى با ما ندارد.گفت‏<من‏كى‏ام ليلى و ليلى كيست من‏»من او هستم و او من است.ديگر از اين‏بالاتر تعبير نيست.تعبير ديگرى كه اين حديث را هم شيعه و سنى‏روايت كرده‏اند درباره امام حسين است كه پيغمبر فرمود:حسين منى‏و انا من حسين حسين از من است و من از حسينم.يعنى اساسا ميان ماجدايى فرض نمى‏شود و وجود ندارد.آنوقت مفاد اين حديث با آن‏حديث معروف ديگرى كه على مع الحق و الحق مع العلى يدورحيث ما دار يكى مى‏شود.على با حق است و حق با على است;دورمى‏زند با او هر جا او دور بزند،يعنى على(ع)آنجا مى‏رود كه حق‏است و حق آنجا مى‏رود كه على(ع)است.يعنى جدايى ميان اين دووجود ندارد.اين مفهوم تقريبا همان مفهوم عصمت است.على از حق‏جدايى ندارد.مگر پيغمبر از حق جدايى دارد؟!مگر ممكن است العياذبالله پيغمبر حرفى بزند يا عملى انجام بدهد كه حق نباشد.همانطور كه‏پيغمبر از حق جدا شدنى نيست،تفكيكش فرض و امكان ندارد;

تفكيك على(ع)هم از پيغمبر امكان ندارد و اين دو جدا ناشدنى‏هستند.

اين جمله را[كه‏<اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ كند مگر خود تو يا كسى كه از توست‏»]نه تنها اهل تشيع روايت كرده‏اند، اهل تسنن هم به همين شكل روايت كرده‏اند.اگر اختلافى هست،دررفتن ابو بكر است.اصل فضيلت هم در اين[جمله] ست‏خواه ابو بكررفته باشد يا نرفته باشد.و حتى اگر ابو بكر رفته باشد به سفر حج،فضيلت على(ع)بيشتر ثابت مى‏شود;يعنى با اينكه ابو بكر هست اعلام‏مى‏شود كه او صلاحيت ابلاغ اين سوره را ندارد و تنها كسى كه‏صلاحيت اينچنين ابلاغ را به مردم دارد،به نص وحى الهى كسى‏است كه از پيغمبر است و ميان او و پيغمبر به هيچ وجه جدايى نيست.
اين است كه مسئله ابلاغ سوره برائت به وسيله على(ع)يكى از فضائل‏بزرگ امير المؤمنين است.
رسيديم به مسئله رفتار مسلمين با مشركين.گفتيم اين آيات‏مشتمل بر چند مطلب است.يكى اينكه اعلام عمومى عدم تعهدمى‏كند از طرف خدا و پيغمبر براى مشركان،و به مشركين مدت‏چهار ماه مهلت مى‏دهد كه آزادند هر جا بخواهند بروند و فكرهاى‏خودشان را بكنند و تصميمهاى خودشان را بگيرند.اتمام حجت‏مى‏كند و با كمال اطمينان به آنها مى‏گويد مطمئن باشيد كه كارى ازشما ساخته نيست چون اراده الهى است.مشركى نبايد در اين سرزمين‏باشد.شما در مقابل خدا نمى‏توانيد كارى انجام بدهيد.خدا را نمى‏توانيدناتوان بكنيد.نصيحت است:توبه كنيد،باز گرديد،برايتان بهتراست.از اين اعلام عمومى عدم تعهد استثنا مى‏كند مشركانى را كه‏هم پيمان با مؤمنين بوده و پيمان خود را به هيچ وجه نقض نكرده‏اند،عليه مسلمين اقدامى ننموده و دشمنى از دشمنان مسلمين را تاييد و تقويت نكرده‏اند.تصريح مى‏كند كه پيمان اينها را رعايت كنيد تاپايان مهلت آن.اما غير اينها،پس از گذشت اين چهار ماه-كه در آن‏حرمتى برايشان قائل است-ديگر هيچ حرمتى بين شما و مشركين‏نيست،حق داريد آنها را بكشيد،حق داريد زندانيشان بكنيد،حق‏داريد به عنوان اسير بگيريد،حق داريد براى اينها هر نوع تصميمى‏مى‏خواهيد بگيريد;ولى اگر توبه كنند و به راه مسلمين بيايند شما هم‏آنها را آزاد بگذاريد.
آيه ديگر:حالا اگر مشركى از شما پناه خواست براى اينكه‏حقايق را بشنود،به او پناه بدهيد،سخن خدا را به وى ابلاغ بكنيد وبعد هم او را سالم به محل امن خودش برسانيد.يعنى اين حرفها مربوط به‏مشركينى است كه نمى‏خواهند بيايند[سخن حق را]بشنوند و بفهمند،اما اگر مشركى سوداى شنيدن و فهميدن دارد متعرض او نشويد،اگراز شما پناه و امنيت‏خواست به او امنيت بدهيد;نه تنها متعرض اونشويد بلكه خودتان حفظ و حراستش بكنيد و او را به مامن يعنى محل ‏امن خودش برسانيد.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
انفال‌

مهدي‌ مطيع‌

اَنْفال‌، نام‌ هشتمين‌ سورة قرآن‌ كريم‌ به‌ ترتيب‌ تلاوت‌ و هشتاد و هشتمين‌ سوره‌ به‌ ترتيب‌ نزول‌. انفال‌ سوره‌اي‌ است‌ مدنى‌ با 75 آيه‌ (يا 74، يا 76)، 095 ،1كلمه‌ و 080 ،5حرف‌ كه‌ افتتاح‌ آن‌ بعد از افتتاح‌ سورة بقره‌ بوده‌ است‌ (راميار، 584؛ قطب‌، 3/1431). برخى‌ روايات‌، آيات‌ 30 تا 36 سوره‌ را مكى‌ مى‌دانند (طبرسى‌، 2/794؛ نيز راميار، همانجا)، اما طباطبايى‌ اين‌ نظر را مخالف‌ سياق‌ آيات‌ مى‌داند (3/76؛ براي‌ جايگاه‌ سوره‌ در روايات‌ مختلف‌ِ ترتيب‌ نزول‌، نك: ابن‌ نديم‌، 28-29). نبودن‌ «بِسْم‌ِاللّه‌» در ابتداي‌ سورة توبه‌ كه‌ بعد از انفال‌ قرار گرفته‌، باعث‌ شده‌ است‌ كه‌ بعضى‌ آن‌ دو را يك‌ سوره‌ بدانند (مثلاً نك: عياشى‌، 2/73). برخى‌ از پى‌ هم‌ آمدن‌ اين‌ دو سوره‌ را نتيجة اجتهاد عثمان‌ شمرده‌، و اين‌ امر را توقيفى‌ ندانسته‌اند. اينان‌ سورة يونس‌ را كه‌ در ترتيب‌ كنونى‌ مصحف‌، بعد از توبه‌ است‌، هفتمين‌ «سورِ طوال‌» و انفال‌ را از «مثانى‌» و برائت‌ را از «مئين‌» دانسته‌اند (سيوطى‌، تناسق‌...، 55). در هر حال‌، اين‌ دو سوره‌ با هم‌ به‌ «قرينتين‌» مشهورند (راميار، 597).
نام‌ سوره‌ از كلمة «انفال‌» در آية اول‌ اخذ شده‌ است‌ و مصداق‌ نخستين‌ِ آن‌ غنيمتهايى‌ است‌ كه‌ در جنگ‌ بدر به‌ دست‌ مسلمانان‌ افتاده‌ است‌ (زمخشري‌، 2/194؛ طبرسى‌، 2/795؛ طباطبايى‌، 3/14).
تمركز سوره‌ بر ماجراي‌ بدر تا بدان‌ پايه‌ است‌ كه‌ ابن‌ عباس‌ آن‌ را سورة «بدر» ناميده‌ است‌ (سيوطى‌، الدر...، 3/158) و طبيعى‌ است‌ كه‌ واقعة مهمى‌ چون‌ جنگ‌ بدر كه‌ نخستين‌ جهاد مسلمانان‌ است‌، جاي‌ تبيين‌ و بررسى‌ دارد و پرسشگري‌ و پاسخ‌جويى‌ مسلمانان‌ دربارة انفال‌، بهانه‌اي‌ است‌ براي‌ پرده‌ برداشتن‌ از حقايقى‌ كه‌ در جنگ‌ بدر، قابل‌ تأمل‌ است‌ (براي‌ ارتباط نزول‌ آن‌ با جنگ‌ بدر، مثلاً نك: واقدي‌، 1/131؛ واحدي‌، 155). بيان‌ اين‌ حقايق‌ فضاي‌ معرفتى‌ جديدي‌ فراروي‌ مخاطبان‌ قرآن‌ مى‌گشايد، بدين‌ گونه‌ كه‌ از سويى‌ جنگ‌ بدر را به‌ انگيزه‌اي‌ براي‌ رشد و تكامل‌ معنوي‌ و هدايت‌ بخشى‌ِ بيشتر بدل‌ مى‌كند؛ و از سوي‌ ديگر فضاي‌ حاكم‌ بر جمع‌ مسلمانان‌ بعد از جنگ‌ و تقسيم‌ غنايم‌ را، آشكارا از ديگر جنگها متمايز مى‌سازد؛ چنانكه‌ با بيان‌ مالكيت‌ خدا و رسول‌ بر انفال‌ و لزوم‌ انفاق‌ آن‌ و در نظر گرفتن‌ مستمندان‌ و نيازمندان‌ جامعه‌ (آيه‌هاي‌ 1، 41)، رنگ‌ ماديت‌ را از آن‌ مى‌زدايد و زشتيهاي‌ حرص‌ و طمع‌ را با دعوت‌ مسلمانان‌ به‌ اطاعت‌ از احكام‌ الهى‌ و دست‌ يافتن‌ به‌ حقيقت‌ ايمان‌ (آيه‌هاي‌ 1، 2) پاك‌ مى‌سازد.
اين‌ منظور در نوع‌ بيان‌ آيات‌ - در 42 آيه‌ - كه‌ بيشتر خطاب‌ به‌ مسلمانان‌ است‌ و گويى‌ مجلس‌ درسى‌ است‌ كه‌ تعليم‌ در آن‌ جريان‌ دارد، پديدار مى‌گردد و اوامري‌ چون‌ «اَطيعوا» (آيه‌هاي‌ 1، 20، 46)، «اعْلَموا» (آيه‌هاي‌ 24، 25، 28، 40، 41)، «اتَّقوا» (آيه‌هاي‌ 1، 25، 69) و «اذْكُروا» (آيه‌هاي‌ 26، 45) رشتة اين‌ تعليمات‌ را به‌ هم‌ پيوند مى‌دهد. دلجويى‌ و دلداري‌ فراوان‌ از پيامبر(ص‌) با خطاب‌ «يا اَيُّهَا النَّبى‌ُّ» (آيه‌هاي‌ 64، 65، 70) و مسلمانان‌ با خطاب‌ «يا اَيُّهَا الَّذين‌َ آمَنوا» (آيه‌هاي‌ 15، 20، 24، 27، 29، 45) چنان‌ دلگرميى‌ به‌ مسلمانان‌ مى‌دهد كه‌ حركت‌ آنان‌ به‌ سوي‌ فضاهاي‌ برتر را تسريع‌ مى‌نمايد (قطب‌، 3/1472).
محور موضوعى‌ سوره‌ «توحيدِ افعالى‌» است‌ كه‌ بيش‌ از همه‌ در آية 17 آشكار است‌ و منظور از آن‌ گرفتن‌ هرگونه‌ استقلال‌ از انسان‌ و برانگيختن‌ او به‌ تسليم‌ مطلق‌ در برابر امر الهى‌ (بقاعى‌، 8/214) و ايجاد اين‌ اعتقاد است‌ كه‌ چون‌ همه‌ چيز ملك‌ اوست‌ و همة اختيار هم‌ از آن‌ اوست‌، پس‌ وظيفة انسان‌ طاعت‌ و تسليم‌ است‌ و از او جز رضادادن‌ به‌ اوامر و احكام‌ الهى‌ و تصميمات‌ پيامبر(ص‌) برنمى‌آيد. البته‌ چيزي‌ كه‌ باعث‌ اين‌ اطاعت‌ و تسليم‌ مى‌شود، تحقق‌ حقيقت‌ ايمان‌ است‌ كه‌ نشانه‌هاي‌ آن‌ در آيه‌هاي‌ 2 و 3 و با تأكيد «اولئك‌َ هُم‌ُ الْمؤْمِنون‌َ حَقّاً» (آية 4) آمده‌ است‌ و از آن‌ بالاتر تقواست‌ كه‌ نه‌ تنها انگيزة اطاعت‌ است‌، بلكه‌ آگاهى‌ بخش‌ نيز هست‌ و «فرقان‌» مى‌بخشد (آية 29). با «فرقان‌» تمييز حق‌ از باطل‌ و خير از شر حاصل‌ مى‌شود؛ پس‌ تا كسى‌ به‌ حقيقت‌ ايمان‌ نيابد، معترض‌ حكم‌ است‌ و چون‌ مؤمن‌ حقيقى‌ شد، تسليم‌ است‌ (آية 1)، اما صلاح‌ كار را نمى‌داند و چون‌ متقى‌ شد، هم‌ تسليم‌ است‌، هم‌ از صلاح‌ كار با خبر. پس‌ به‌ نوعى‌ سوره‌ درصدد رشد دادن‌ مسلمانان‌ و هدايت‌ آنان‌ به‌ حقيقت‌ ايمان‌ و از آنجا به‌ تقواست‌.
مسير اين‌ آگاهى‌ بخشى‌ بدين‌ گونه‌ است‌ كه‌ در مقابل‌ اعتراض‌ مسلمانان‌ به‌ دليل‌ آگاهى‌ نداشتن‌ از خيرات‌ موجود در احكام‌ الهى‌ و مصلحتهاي‌ اوامر او، به‌ يادآوري‌ مسائل‌ مشابهى‌ مى‌پردازد كه‌ مسلمانان‌ در ابتدا آن‌ را بر نمى‌تافتند و سپس‌ مصلحت‌ و خير آن‌ امور بر ايشان‌ روشن‌ شد، همچنان‌كه‌ به‌ خروج‌ از مدينه‌ خرسند نبودند، در حالى‌ كه‌ ثمرة آن‌ فتح‌ و پيروزي‌ و در نتيجه‌، رضاي‌ خاطر آنان‌ شد (آية 5). آنگاه‌، ديگر نصرهاي‌ الهى‌ را يادآور مى‌شود و اينكه‌ خداوند، هيچ‌گاه‌، آنان‌ را رها نكرده‌، به‌ وعده‌هايش‌ عمل‌ كرده‌، و در همه‌جا حضوري‌ سخت‌ محسوس‌ داشته‌ است‌؛ مثلاً ياري‌ دادن‌ توسط ملائكه‌ و استجابت‌ استغاثة مسلمانان‌ (آية 9)؛ فرا گرفتن‌ خواب‌ و نزول‌ باران‌ كه‌ به‌ واسطة آن‌ پليدي‌ وكيد شيطان‌ زايل‌ شد و اتحاد بين‌ دلها پديد آمد و ثبات‌ قدم‌ ايجاد شد (آية 11)؛ ثبات‌ دلهاي‌ مؤمنان‌ و رعب‌ انداختن‌ در دلهاي‌ مشركان‌ توسط ملائكه‌ (آية 12)؛ هلاك‌ عده‌اي‌ بسيار به‌ دست‌ عده‌اي‌ كم‌ (آية 42)؛ خواب‌ نويدبخشى‌ كه‌ شمار مشركان‌ را به‌ پيامبر(ص‌) كم‌نشان‌ داد (آية 43)؛ و كم‌ نشان‌ دادن‌ مسلمانان‌ در چشم‌ دشمن‌ براي‌ عدم‌ تجهيز بيشتر و كم‌ نشان‌ دادن‌ دشمنان‌ در چشم‌ مسلمانان‌ براي‌ زايل‌ شدن‌ خوف‌ (آية 44). اوج‌ اين‌ حضور كه‌ به‌ درونى‌ترين‌ و ژرف‌ترين‌ لايه‌هاي‌ وجود انسان‌ كشيده‌ مى‌شود، در آية 24 مشهود است‌.
گويى‌ سياق‌ آيات‌ درصدد بيان‌ اين‌ نكته‌ است‌: حال‌ كه‌ شما حضور خدا را ديده‌ايد و تحقق‌ وعدة او را باور كرده‌ايد و به‌ مصالح‌ و اوامر و تصميمات‌ پيامبر(ص‌) پى‌ برده‌ايد، پس‌ دربارة آنچه‌ از اين‌ پس‌ رخ‌ مى‌دهد، نيز سر طاعت‌ و تسليم‌ فرود آوريد و به‌ رضاي‌ او راضى‌ باشيد.
بعد از اين‌ معرفت‌، عمل‌ كردن‌ به‌ اقتضاي‌ آن‌ وظيفة مسلمانان‌ خواهد بود؛ اوامري‌ كه‌ در جاي‌ جاي‌ سوره‌ بر آن‌ تأكيد شده‌، و يا پيامبر(ص‌) به‌ ابلاغ‌ كردن‌ يا انجام‌ دادن‌ آنان‌ مأمور گرديده‌، از اين‌ قبيل‌ است‌: پايداري‌ در مقابل‌ كفار هنگام‌ جنگ‌ (آيه‌هاي‌ 15، 16، 45)، عدم‌ خيانت‌ به‌ خدا و رسول‌ (آية 27)، مقاتله‌ با كفار تا رفع‌ فتنه‌ (آية 39)، عدم‌ نزاع‌ كه‌ نتيجه‌اي‌ جز سستى‌ به‌ بار نمى‌آورد (آية 46)، خلوص‌ نيت‌ و در نظر گرفتن‌ رضاي‌ خدا (آية 47)، بر انگيختن‌ مؤمنان‌ به‌ جنگ‌ (آية 65) و پذيرفتن‌ احكام‌ الهى‌ دربارة انفال‌ (آية 1)، غنيمت‌ (آية 41) و اسيران‌ (آية 67).
درك‌ نكردن‌ اين‌ معرفت‌ و عمل‌ نكردن‌ به‌ مقتضاي‌ آن‌ را تبديل‌ شدن‌ به‌ «بدترين‌ جنبندگان‌» بايد به‌ شمار آورد؛ كسانى‌ كه‌ كر و كورند و اهل‌ انديشه‌ و خردورزي‌ نيستند (آيه‌هاي‌ 22، 23) و همينهايند كه‌ به‌ سبب‌ اين‌ نادانى‌ كفر مى‌ورزند و ايمان‌ نمى‌آورند (آية 55)، گويى‌ آيات‌ روشن‌ الهى‌ را نمى‌بينند. در مقابل‌ اينان‌ گروهيند كه‌ به‌ او مى‌گروند و براي‌ او هجرت‌، و در راه‌ او جهاد مى‌كنند (آية 74)، آنان‌ به‌ حق‌ مؤمنند كه‌ توانسته‌اند با تعقل‌، ايمان‌ و عمل‌ صالح‌ ميوة اين‌ معرفت‌ اندوزي‌ را بچينند و در ميدان‌ تكامل‌ و رشد پيشى‌ گيرند و اينان‌ همانهايند كه‌ سر تسليم‌ و اطاعت‌ بر اوامر الهى‌ فرود مى‌آورند؛ پس‌ جايگاهى‌ بلند نزد پروردگارشان‌ دارند و ايشان‌ را آمرزش‌ و روزي‌ فراخى‌ است‌ (آية 4)؛ و بدين‌گونه‌ افتتاح‌ و اختتام‌ سوره‌ به‌ هم‌ پيوند خورده‌ است‌.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
توبه

محمد علی لسانی فشارکی

توبه، نهمین سورۀ قرآن کریم، دارای 16 واحد موضوعی (رکوع)، 129 (یا 130) آیه، 497‘2 کلمه و 787‘10 حرف.
نخستین نام مشهور این سوره «توبه» است که از صدر اسلام تا عصر حاضر نگارش این عنوان بر کتیبۀ آغاز سوره در مصاحف بلاد مختلف اسلامی معمول بوده است. سبب نام‌گذاری سوره، فراوانی کاربرد کلمۀ «توبه» و هم‌خانواده‌های آن در این سوره نسبت به دیگر سوره‌های قرآن کریم (نک‍ : فیروزآبادی، 1/227) و طرح و شرح سرگذشت درس‌آموز توبۀ 3 تن از متخلفان غزوۀ تبوک در این سوره است (توبه/ 9/107- 108).
دومین نام مشهور این سوره «برائت» است که این نام از کلمۀ آغازین سوره برگرفته شده، و یادگار سنت دیرین نام‌گذاری سوره‌های قرآنی با سرآغاز آنها ست (نک‍ : ابن عاشور، 10/95؛ نیز دروزه، 12/67). برخی از قرآن شناسان «برائت» را نام اصلی سوره، و «توبه» را نام دیگر آن دانسته‌اند (نک‍ : فیروزآبـادی، همانجا؛ بقاعی، 8/350؛ ابن‌عاشـور، همانجا؛ نیز نک‍ : EI1).
این سوره پس از دو سورۀ حمد و «قل هوالله» بیشترین شمار نامهای متعدد را به خود اختصاص داده است (نک‍ : زرکشی، 1/ 269)؛ چنان‌که قرآن‌شناسان، برخی 8 نام (فیروزآبادی، 1/227- 228)، 10 نام (طبرسی، 5/3-4)، 12 نام (زمخشری، 2/241؛ فخرالدین، 15/215) و برخی دیگر 14 نام (آلوسی، 10/40؛ ابن‌عاشور، 10/95-97) همراه با سبب نام‌گذاری آنها برشمرده‌اند که «فاضحه»: رسواگر؛ «مُبَعْثِرة »: افشاگر؛ «مُقَشقِشه»: پیرایشگر (برای توضیح مفصل سبب نام‌گذاری اخیر، نک‍ : بقاعی، 8/351-355)؛ و «بَحوث»: کاوشگر، از آن جمله است (فیروزآبادی، همانجا). بقاعی سبب نام‌گذاری سورۀ توبه (برائت) به نامهای دیگر را بازگشت معنا و مفهوم همۀ آن نامها به «برائت» ــ نـام اصلی و مقصود اصلی سوره ــ دانسته است (8/350).
سورۀ توبه در ترتیب مصحف شریف پس از سورۀ اَنفال (ه‍ م) و پیش از مجموعۀ 6 سوره‌ای الرائات (نک‍ : ه‍ د، حِجر، سوره) جای دارد و هفتمین سوره از مجموعۀ « سَبعِ طِوال» (ه‍ م) بوده، و در ترتیب نزول مشهور، آخرین سورۀ مَدَنی است (ابن‌ابی داوود، 39؛ ابن‌ندیم، 39؛ ابن ضریس، 75؛ قس: ابن‌جوزی، 168؛ زرکشی، 1/194؛ سیوطی، الاتقان، 1/104؛ نیز نک‍ : دروزه، همانجا)؛ چنان که در بیشتر روایات ترتیب نزول در ردیفهای 109، 111، 113 و 114 جای گرفته است (نک‍ : رامیار، 670-671).
بیشتر مضامین سورۀ توبه ناظر به حوادث و وقایع سالهای واپسین عهد رسالت است (نک‍ : ابن‌هشام، 4/ 159-160، 169، 173-186، 188-191، 194-199؛ واحدی، 165-170، 172-176)؛ در عین حال، به گواهی برخی روایات اسباب نزول، آیاتی از این سوره در آستانۀ هجرت، دربارۀ جنگ بدر، در ارتباط با بیعت عقبۀ ثانیه، به سال 13 بعثت، و حتى پس از وفات ابوطالب، به سال دهم هجرت، در مکۀ معظمه نازل شده‌اند (نک‍ : همو، 163-164، 176- 178). دو آیۀ پایانی سوره، غالباً نزد قرآن شناسان مکی تلقی شده‌اند (نک‍ : زمخشری، 2/241، قس: 2/325؛ طبرسی، 5/3؛ آلوسی، 10/40، 53) و مسئلۀ اِلحاق این دو آیه به سورۀ توبه در روایات جمع و تدوین قرآن کریم مطرح است (ابن‌ابی داوود، 38-40؛ نیز نک‍ : ابن‌عاشور، 10/95-96؛ دروزه، 12/ 248-252؛ قس: سیوطی، همان، 1/103).
سورۀ توبه تنها سورۀ قرآن کریم است که نه در قرائت و نه در کتابت، با بسمله آغاز نمی‌شود. در توجیه این استثنا گفته‌اند: گروهی از صحابه سورۀ توبه را سوره‌ای مستقل می‌دانستند و گروهی دیگر آن را دنبالۀ سورۀ اَنفال می‌پنداشتند (برای اختلاف صحابه، نک‍ : سیوطی، الدر...، 4/ 119-120، 122-124، 309-310)؛ از این رو، به هنگام نگارش مصاحف در آغاز سورۀ توبه یک سطر نانبشته به جای بسمله خالی گذاشتند (زمخشری، 2/242؛ بقاعی، 8/356-357). به عبارت دقیق‌تر (نک‍ : دروزه، 12/66-67) از آنجا که آیات برائت، بخش آغازین سورۀ توبه، بدون بسمله نازل شده بود (نک‍ : زرکشی، 1/263) و صحابه هیچ‌گاه این آیات را با بسمله نشنیده بودند، از نگاشتن بسمله در آغاز سوره خودداری کردند؛ اما از آنجا که انفال و توبه را با عنوان دو سورۀ جداگانه از پیامبر اکرم (ص) فراگرفته بودند، یک سطر نانبشته میان آن دو فاصله انداختند. از سوی دیگر، آیات برائت ناظر به لغو معاهدات و قطع روابط با مشرکان و کافران است و در دوران جاهلیت، مکتوباتی این چنینی را با نام خدا آغاز نمی‌کرده‌اند (همو، 1/262-263؛ نیز نک‍ : زمخشری، 2/241). سخن امام علی (ع) نیز، دایر بر اینکه بسمله امان است و آیات برائت قطع امان، ناظر به همین نکته است (زرکشی، 1/263؛ بقاعی، 8/ 358- 359؛ برای تفصیل وجوه دیگر، نک‍ : فخرالدین، 15/215-217؛ نیز طوسی، 5/167؛ قرطبی، 8/61-64).
گفتنی است از دیرباز برخی از مُقریان چنین تعلیم داده‌اند که تلاوت سورۀ توبه را به جای بسمله، با این عبارات آغاز کنند: «اَعوذُ بِاللّٰهِ مِنَ النّار، و مِن شرِ الکُفّار، و مِن غضبِ الجَبّار، العِزَّةُ لِلّٰهِ الْواحِدِ القَهّار و لِرَسوله». در برخی از مصاحف نیز، این عبارات به جای بسمله یا در کتیبۀ آغاز سوره مشاهده می‌شود (برای نمونه، نک‍ : معزی، 113).
محور موضوعی این سوره پرداختن به «توبه» (ه‍ م) است، چنان‌که واژگان توبه در سرتاسر این سوره با سامانی تدبّر‌برانگیز جایگزین شده‌اند (آیات 3، 5، 11، 15، 27، 47، 102، 104، 106، 112، 117، 118، 126) و مضامین سوره، همه بیانگر مکتب هدایتی ـ تربیتی توبه در قرآن کریم‌اند. معانی، مفاهیم و مصادیق مطرح شده در سورۀ توبه بسیار متفاوت با معنا و مفهوم رایج توبه در فرهنگ عامۀ مسلمانان است: سورۀ توبه مجموعه‌ای از گناهان بسیار بزرگ از قبیل دنیادوستی، تن‌آسایی، نیرنگ‌بازی، منفعت‌گرایی، فرصت‌طلبی و دروغ‌پردازی (به ترتیب، نک‍ : آیات 24، 38، 42، 46- 48، 56، 58، 96) را مطرح می‌کند که معمولاً از «گناهان کبیره» به شمار نمی‌آیند و غالباً با ادعای مسلمانی و تظاهر به دینداری همراه‌اند، در حالی که در رویکرد قرآنی از مصادیق «فسق» (نک‍ : آیات 24، 53، 67، 80، 84، 96) و «کُفر» (نک‍ : آیات 49، 54-55، 74، 80، 84-85، 90، 97، 107، 125) به حساب می‌آیند و با توبیخ شدید و تهدید به سوء عاقبت و عذابهای دنیوی و اخروی همراه‌اند (نک‍ : آیات 16، 23-25، 34-35، 38-39، 42-43، 46- 48، 53-55، 58، 61-63، 68-70، 74، 76-82).
این سوره با گذر از مفهوم سطحی پشیمانی از گناه (ندامت) ــ که ‌مفهوم رایج‌ توبه ‌است ــ راهبردها و راهکارهایی‌اجتماعی ـ فرهنگی را برای تحقق یافتن مفاهیم بنیادین توبه در زندگانی فرد مسلمان و جامعۀ اسلامی ارائه می‌کند. در نخستین آیات سوره (نک‍ : 3، 5، 11، 15) معنا و مفهوم توبه، بازگشت از شرک به ایمان همراه با التزام عملی به نماز، زکات و جهاد (نک‍ : 5، 11، 16) دانسته شده است. با یادکرد از جنگ حُنین، رزمندگان اسلام را به سبب مغرور شدن به کثرت عِده و عُده و در نتیجه دست نیافتن به پیروزی و فرار از جبهه بازخواست می‌کند و لزوم توبه از گناهان مزبور را یادآور می‌گردد (آیات 25-27). نخستین ویژگی مؤمنان راستین را توبۀ پیوسته و پویا در اندیشه و عمل (نک‍ : آیۀ 118) و ویژگی منافقان کُفرپیشه را توبه‌ناپذیری و اصرار ورزی بر کفر و نفاق (نک‍ : آیات 124-127) اعلام می‌کند.
مقصود اصلی این سوره آن است که در مکتب انسان‌ساز توبه، مسلمانانی آخرت‌گرای، راستگوی و درست‌کردار (نک‍ :
آیۀ 119)، وظیفه‌شناس و فداکار (نک‍ : آیۀ 111)، متوکل بر خداوند (آیۀ 51)، معتقد به عظمت او (آیۀ 129) و امیدوار به رحمت و کفایت او (آیات 14، 15، 26، 40، 71) بپروراند؛
آن‌چنان که در راه خدا از هیچ چیز و هیچ کس نهراسند (آیات 13، 18) و تنها دغدغۀ پرداختن به وظیفه داشته باشند و پیروزی و شکست را یکسان تلقی کنند (آیۀ 52) و پیروزی نهایی را از آنِ اسلام بدانند (آیات 32-33).
پیام سورۀ توبه توجه دادن مسلمانان به مسئلۀ مهم تولّا و تبرّا، پیرایش اندیشه و عمل مسلمانان از شائبه‌های گوناگون کفر و نفاق، و توبه‌دادن ایشان از اسلامِ سودجویانه و مصلحت‌طلبانه است و بر حذر داشتن ایشان از آمیزش و سازش با کافران و مشرکان با توجیه‌همزیستی و همنوعی و همسایگی و جز آن(نک‍ : آیات 16، 113-114).
سورۀ توبه در موضوع، مضمون، مقصود و پیام، با سورۀ انفال مشترک است تا آنجا که گویی ذیلی بر سورۀ انفال است (نک‍ : ابن‌ابی داوود، 38-40؛ طبری، 6/10؛ بقاعی، 8/355-356، 360-361؛ سیوطی، تناسق...، 89)؛ چنان که در عهد رسالت، این دو سوره را «قرینتین» می‌نامیده‌اند (نک‍ : بقاعی، 8/357). این همخوانی و یکپارچگی، در وحدت تعبیر (برای نمونه، نک‍ : انفال/ 8/ 19؛ توبه/ 9/25)، اتحاد موضوع (برای نمونه، نک‍ : انفال/ 8/24، 36-37، 73-75؛ توبه/ 9/ 19، 53-55، 67-72) و اشتراک مضمون (برای نمونه، نک‍ : انفال/ 8/41، 62-64؛ توبه/ 9/60، 128-129) در بیشتر آیات این دو سوره مشهود است که شاخص‌تر از همه، تحلیل وقایع جنگ بدر در سورۀ انفال (آیات 7-19، 42-44، 48-49، 79-96) و تحلیل مسائل غزوۀ تبوک در سورۀ توبه (آیات 42-49، 61 -66) است.
این دو سوره دربردارندۀ متونی رمزآلود و در عین حال روشنگر از سیرۀ نبوی در عهد مدنی ــ با اسلوب بیانی ویژۀ قرآن کریم ــ هستند؛ چنان‌که در مقام مقایسه قسمتی از سیرۀ ابن‌هشام نیز در ارتباط با وقایع سال نهم هجرت، به تفسیر سورۀ توبه، و در ارتباط با وقایع سال اول هجرت به تفسیر سورۀ انفال اختصاص یافته است (نک‍ : 2/322-333، 4/ 159-199). از نگاهی دیگر، دو سورۀ انفال و توبه مشتمل بر بیان و تبیینی جامع از دین اسلام در هر دو حوزۀ نظری و عملی‌اند، و سیر تحول معارف و مفاهیم اسلامی در مضامین این دو سوره قابل تأمل است.
سورۀ توبه با توجه به سرآغاز آن قرینۀ سورۀ نور است. در قرآن کریم تنها این دو سوره با جملۀ اسمیه و مبتدای محذوف:‌ «بَراءَةٌ» و«سورةٌ» آغاز شده‌اند (برای توجیه اِعراب آغاز این دو سوره، نک‍ : زمخشری، 2/242، 3/ 208؛ طبرسی، 5/6، 7/165) و از جهت نظم‌آهنگ عبارات و فواصل آیات نیز با یکدیگر همانندند؛ این همانندی با موارد پرشماری از اشتراک موضوع و وحدت مضمون و همخوانی تعبیرات در دو سوره همراه است (برای نمونه در ارتباط با موضوع فضل الٰهی، نک‍ : توبه/ 9/ 28/ 59، 74-76؛ نور/24/10، 14، 21-22، 32-33، 38)؛ چنان که در ارتباط با موضوع نفاق نیز ماجرای اِفک در سورۀ نور (آیات 11-20) با همان سبک و سیاق گزارش ماجرای مسجد ضِرار در سورۀ توبه (آیات 107-110) مطرح شده است. از این گذشته، مفاهیم اساسی و مصادیق عینی توبه همراه با واژگان و مشتقات آن (نک‍ : نور/24/5، 10، 31) و استغفار و واژگان هم‌خانوادۀ آن (نور/24/5، 22، 26، 33، 62) در این سوره گرد آمده‌اند. همچنین 3 تعبیر برجستۀ «... وَ اَنَّ اللّٰهَ تَوّابٌ حَکیمٌ»، «...اَلٰا تُحِبُّونَ اَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ لَکُمْ وَ اللّٰهُ غَفورٌ رَحیمٌ» و «... وَ توبوا اِلَی اللّٰهِ جَمیعاً اَیُّها المُؤمِنوُنَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحونَ» (نور/24/10، 22، 31) در این سوره جای گرفته‌اند. از این گذشته، بیشتر مضامین سوره را بیان راهبردها و راهکارهای تحقق عینی و عملی توبه در زندگانی فردی، خانوادگی و اجتماعی مسلمانان تشکیل می‌دهد (به‌ویژه نک‍ : نور/24/31).
سورۀ توبه بدون هیچ مطلع و مقدمه و بدون هیچ یک از فواتح و مقدمات معهود در سوره‌های طولانی و متوسط قرآنی، با آیات برائت (نک‍ : توبه/ 9/1-12) آغاز می‌شود (برای شمار آیات برائت، نک‍ : فخرالدین، 15/ 218-219؛ آلوسی، 10/44-45؛ سیوطی، الاتقان، 3/ 209-210). شهرت آیات برائت از آنجا ست که این آیات به دستور پیامبر اکرم (ص) از مدینه به مکه برده شده، و در محل مِنى در روز عید قربان («یوم الحج الاکبر»، توبه/ 9/3) توسط حضرت علی بن ابی‌طالب (ع) خطاب به مشرکان و اهل کتاب قرائت و مفاد آیات به آنان ابلاغ شده است (نک‍ : ابن‌‌هشام، 4/190-191؛ نیز نک‍ : دروزه، 12/71-74؛ طباطبایی، 9/162- 178). این آیات سرفصلی تعیین‌‌‌‌‌‌‌کننده را در روابط اجتماعی مسلمانان با منافقان، کافران و مشرکان رقم زده است. در ادامه، همراه با نوید فتح و ظفر و اعلام پذیرش توبۀ مسلمانان به درگاه خداوند سبحان، ایشان را به قتال و جهاد بر ضد دشمنان سرسخت تشویق می‌کند (آیات 13-16)؛ به مسلمانان و کافران آگاهی می‌دهد که امتیازات اجتماعی دوران جاهلیت، از قبیل پرده‌داری کعبه و سقایت حاجّ که مشرکان به آن می‌بالند، هرگز با شرف و افتخارِ اسلام و ایمان و جهاد در راه خـدا ــ کـه پاداش آن «نعیم مقیـم» و «اجـر عظیـم» است ــ برابری نمی‌کند (نک‍ : آیات 17-22).
در این سوره با مقایسۀ خویشاوندیهای نسبی و سببی با پیوندهای دینی، مسلمانان را از ترجیح نهادنِ خویشاوندیهای نژادی و روابط دنیوی بر پیوندهای دینی و الٰهی، و عواطف دنیا‌دوستانه بر علایق خداپرستانه و مودت و اُخوت اسلامی بر‌حذر می‌دارد (آیات 23-24). با یادکردی عبرت‌آموز از جنگ حُنین، کارسازیها و بنده‌نوازیهای خداوند متعال را به یادِ مسلمانان می‌آورد، و به رغم کوتاهیهایی که کرده‌اند، آنان را به برخورداری از غفران و رحمت الٰهی در پرتوِ توبه، نوید می‌دهد (آیات 25-27). آنگاه مقایسه‌ای قابل تأمل را میان ایمان، توحید، شرک و نفاق آغاز می‌کند (آیات 28-31) و ضمن تأکیدی دو چندان بر پیروزی نهایی اسلام (آیات 32- 33)، به بیان مفاسد اجتماعی و اقتصادی نشئت گرفته از بی‌دینی و بی‌خدایی و چگونگی فرجام مفسدان می‌پردازد (آیات 34-35). به مناسبت مسئلۀ ماههای حرام و رسم جاهلی «نسیء» (ه‍ م) را مطرح می‌کند و روند بیان را به گزارش رهایی یافتن اعجازآمیز پیامبر اکرم (ص) از تعقیب و تهدید و آزار قریشیان به هنگام مهاجرت از مکه به مدینه می‌کشاند؛ بار دیگر، مسلمانان را به دل کندن از علایق دنیوی و دست کشیدن از راحت‌طلبی دعوت می‌کند؛ نیز نیرنگ‌بازیها و ترفندهای گوناگونِ جماعتی سست‌ایمان برای تن زدن از جهاد با دشمنان خدا، همچنین برخورد حکیمانۀ پیامبر اکرم (ص) با آن جماعت پس از مراجعت از غزوۀ تبوک را گزارش می‌کند (نک‍ : آیات 42-66).
سورۀ توبه ویژگیهای منافقـان و مؤمنـان را ــ با اشاره به دیرپایی و رویارویی کفر و نفاق با خداپرستی و ایمان ــ وصف می‌کند و فرجام هر گروه را مشخص می‌سازد (آیات 67-72)؛ بار دیگر، به جهاد با کافران و منافقان، به عنوان تنها راه تحقق توبۀ عینی و عملیِ جامعۀ اسلامی و دست‌یابی مسلمانان به «فوز عظیم» تأکید می‌کند (آیۀ 73)؛ کارشکنیهای منافقان و همدستی آنان با کافران و مشرکان را شرح می‌دهد (آیات 74-89)؛ پدیدۀ استیذان از پیامبر اکرم (ص) را که نوعی جواز شرعی برای نرفتن به جهاد بود، بررسی می‌کند، و به مسئلۀ زکات به عنوان مظهری دیگر از توبۀ عینی و عملی در جامعۀ اسلامی می‌پردازد (آیات 90-106).
در این سوره پس از بازگویی داستان مسجد ضِرار، با تأکید بر نقش اساسی نیت و مقایسۀ آن با مسجد قُبا (ه‍ م) (نک‍ : فیروزآبادی، 1/ 229)؛ تهدید بنیان‌گذاران مسجد ضرار، عذاب دنیوی و اخروی (آیات 107-110)؛ تبیین اینکه «فوز عظیم» در گروِ پاک‌بازی در راه خدا ست (آیۀ 111)؛ برشماری از ویژگیهای مؤمنان راستین و در رأس آن توبه‌کاری، با یادکردی از حضرت ابراهیم (ع)، ترک هر گونه سازش با مشرکان را به عنوان یکی از مفاهیم اساسی توبه تأیید می‌کند (آیات 112-116)؛ سرگذشتِ
رنج بسیار و طول انتظارِ 3 تن از متخلفان غزو‌ۀ تبوک را که تنها از سر راحت‌طلبی به جنگ نرفته بودند؛ و سرانجام پذیرش توبۀ آنان را بررسی (برای شرح داستان، نک‍ : ابن‌هشام، 4/175-181) و بیان می‌کند (آیات 117-121)؛ توجه مسلمانان را به جهاد فرهنگی مبنی بر تحمل رنج سفر و دوری از خانه و خانمان به منظور تفقُه در دین و کسب آمادگی برای اِحیای دین، اصلاح جامعه و تبلیغ مکارم اخلاق جلب می‌کند (آیۀ 122) و در پایان، بار دیگر بر اهمیت جهاد به عنوان روح ایمان و شرط تقوا تأکید می‌کند (آیۀ 123) و به گزارش کارشکنیهای منافقان باز می‌گردد (آیات 124-127) و سرانجام، سوره با خاتمه‌ای بی‌نظیر که بیانگر ویژگیهای اختصاصی پیامبر اکرم (ص) است (آیات 128-129)، پایان می‌یابد.
آیۀ 122 از سورۀ توبه، از جملۀ آیاتی است که در عهد رسالت، همانند سوره‌های قرآنی، نامی جداگانه به خود گرفته‌ است. این آیه به مناسبت عبارت «فَلَوْلا نَفَرَ» در آیۀ شریفه، «آیةُ النَفر» نامیده می‌شده است. علمای اسلامی از دیرباز، حکم وجوب کفایی مهاجرت عده‌ای از مسلمانان در هر زمان و در هر یک از بلاد اسلامی، بر مراکز علمی جهان اسلام را از این آیه استنباط کرده‌اند؛ این آیۀ شریفه مبنا و مستند تشکیل حوزه‌های علمیۀ اسلامیه در بلاد مختلف اسلامی نیز گردیده است (نک‍ : قرطبی، 8/293-297؛ کاشانی، 4/333-334).
در باب فضیلت و ثواب قرائت سورۀ توبه، و همچنین دو سورۀ انفال و توبه، روایاتی رسیده است که صرف نظر از بررسیهای حدیث‌شناختی (نک‍ : فیروزآبادی، 1/237)، ناظر به محتوا و مقصود و موضوعات اصلی سورۀ توبه‌‌اند (نک‍ : زمخشری، 2/240؛ طبرسی، 5/5؛ فیروزآبادی، همانجا؛ بحرانی، 2/99). در برخی از آنها مداومت ماهانۀ قرائت دو سورۀ انفال و توبه برای برخورداری از آثار و برکات این دو سوره توصیه شده است (نک‍ : فیض، 1(1)/742). همچنین در برخی از روایات فضائل السُوَر چنین می‌یابیم که سورۀ توبه را، همانند سورۀ اخلاص، به هنگام نزول، 70 هزار صف از فرشتگان مشایعت کرده‌اند

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تغابن

حسین خوشدل

تَغابُن، شصت و چهارمین سوره از قرآن کریم، از «سُوَر مُسَبَّحات» و بنابر مشهورترین قول، صد و هشتمین سوره به ترتیب نزول. ردیف این سوره را در ترتیب نزول، 97، 105، 106 و 109 نیز دانسته‌اند (نک‍ ‍: رامیار، 676). شمار آیات این سوره را بدون اختلاف 18 (سخاوی، 1/221)، کلمات آن‌را 241، و حروفش را 070،1 (فیروزآبادی، 1/467) گفته‌اند.
بیشتر مفسران به استناد روایاتی که از نزول آیات 14-16 در مدینه خبر داده‌اند، این سوره را مدنی دانسته‌اند (نک‍: سیوطی، الدر...، 6/227). برپایۀ روایات یاد شده، این آیات دربارۀ کسانی نازل شده است که همسر و فرزندانشان، به اصرار آنها را از هجرت به مدینه باز می‌داشتند (واحدی، 288؛ سیوطی، لباب...، 197). برخی مفسران نیز آیات 14-16 را از کل سوره استثنا کرده‌اند (برای دیدگاههای مختلف مفسران، نک‍ : همانجا). دروزه با استدلال بر یک‌پارچگی سوره، به مدنی بودن آن حکم کرده است (10/156). با این حال، با توجه به شباهت مضامین آغازین سوره با سوره‌های مکی و شباهت نیمۀ دوم با سوره‌های مدنی، بحث از اصول عقاید اسلامی به ویژه قیامت و نقد عقاید کافران در نیمۀ نخست، و از سوی دیگر تشویق به اطاعت خدا و رسول و کاربرد تعبیر «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوا» در نیمۀ دوم، نشان از آن دارند که سوره در بر دارندۀ دو بخش جداگانه است.
نام آن از ترکیب «یَوْمُ التَّغابُن» برگرفته شده است. این ترکیب، از نامهای قیامت است و در قرآن کریم تنها در آیۀ 9 همین سوره آمده است. قیامت را از آن‌رو روز تغابن گفته‌اند که کافران در آن روز به زیان‌کاری خویش در داد و ستد با خدا پی می‌برند (راغب، 370؛ برای اشاره به این داد و ستد، نک‍ : توبه/9/111؛ آل عمران/3/77)، یا از آن روی که بندگان همگی حسرت می‌برند: کافران بدان سبب که مسلمان نشدند و مؤمنان چون به درجات بالاتری راه نیافتند (ابوالفتوح، 11/172؛ برای دیدگاههای دیگر، نک‍ : طباطبایی، 19/350).
سورۀ تغابن در مصحف عثمانی پس از سورۀ منافقون جای گرفته است. در آخر سورۀ منافقون امر به انفاق شده است (منافقون/63/10). برخی مفسران گفته‌اند کسی که با روی برتافتن از انفاق، اموالش را برای وارثان گذارد، در داد و ستد با خدا دچار زیان بزرگی شده، و این همان است که در سورۀ تغابن آمده است (نک‍: سیوطی، تناسق...، 85). بدین‌سان، بر وجود تناسب میان این دو سوره استدلال کرده‌اند (نیز نک‍ : طبرسی، 10/27؛ فخرالدین، 30/20؛ بقاعی، 20/99، که وجوه تناسب دیگری ذکر کرده‌اند).
در قیاس با دیگر سور مسبحات، می‌توان گفت مضامین این سوره بسیار به سورۀ حدید شبیه است؛ چنان‌که می‌توان گفت خلاصه‌ای از آن سوره است (برای نمونه، به ترتیب، قس: حدید/57/11، 20، 22 با تغابن/64/17، 15، 11).
مضامین این سوره را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول سوره (آیه‌های 1-10) نخست از تسبیح خدا توسط همۀ موجودات عالم سخن می‌گوید و خلق انسانها، آسمانها و زمین را توسط خدا یادآور می‌شود. آن‌گاه با اشاره به آگاهی خداوند از آشکار و پنهان، مخاطبان را از گرفتاریهایی که گریبان‌گیر امتهای پیشین شد، تحذیر می‌کند و در مقام بحث از آسیبها، می‌گوید که آن امتها به زندگی پس از مرگ اعتقاد نداشته، و از پذیرفتن بشری به عنوان پیامبر برانگیخته از سوی خدا، سر برمی‌تافته‌اند. در پایان با تأکید بر تحقق زندگی پس از مرگ، نعمتهای بهشتی و عذابهای اخروی را یادآور گشته است. بخش دوم سوره، سراسر رهنمودهایی اخلاقی برای زندگی اجتماعی است. از آن جمله می‌توان به صبر در برابر مصائب (آیۀ 11)، دوری از فریفتگی به اموال و اولاد (آیۀ 14-15) و انفاق (آیه‌های 16، 17) و تقوا (آیۀ 16) اشاره کرد.
از جملۀ مباحث شاخص در این سوره، بحث از تقوا ست. برخلاف آیۀ 102 سورۀ آل عمران که در آن رعایت تقوای خداوند، آن‌سان که شایستۀ شأن خدایی اوست، مطلوب دانسته شده، در آیۀ 16 سورۀ تغابن، به تقوا ورزیدن در حد توان انسانی سفارش شده است. از همین‌روست که برخی مفسران، دستور یاد شده در سورۀ تغابن را در این باره، ناسخ آیۀ یاد شده در سورۀ آل عمران دانسته‌اند

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
قرآن، مائده آسمانى

ج. سنابرق

قرآن، حيات روشن دلهاست قرآن فروغ و شمع محفل هاست دل از فروغش نور مى گيرد جان از پيامش شور مى گيرد روشنگر سجاده و سنگر سرلوحه هر خط و هر دفتر قرآن كتاب مكتب و آيين قرآن كتاب استوار دين
از رموز «اعجاز قرآن‏» يكى هم همين طراوت ابدى و تازگى هميشگى و كهنه نشدن اين كتاب شگفت. با گذشت‏ساليان و قرون است.
هنوز هم كه هنوز است. طنين روح انگيز قرآن، دلها را شيفته خود مى سازد و معارف بلند وحى و مضامين ژرف اين كلام آسمانى، عقول فرزانگان را مبهوت جذبه‏هاى خويش مى گرداند و گذشت زمان هرگز نتوانسته است غبار نسيان و كمرنگى و فرسودگى بر چهره تابناكش بنشاند.
قرآن، عهد و ميثاق خدا با بندگان است و بايد پيوسته به اين «عهده نامه الهى‏» نگريست و تدبر كرد و از آن گهرهاى حكمت‏به دست آورد و روح را در چشمه معارفش سيراب ساخت و جان راآينه وحى نمود.
امام صادق(ع) فرمود:
«قرآن، عهد خدا به سوى بندگانش است. پس سزاوار است كه يك انسان مسلمان در عهد خدا به خدا بنگرد و هر روز پنجاه آيه از آن را تلاوت كند»:
«القرآن عهدالله الى خلقه، فقد ينبغى للمرء المسلم ان ينظر فى عهده و ان يقرء منه فى كل يوم خمسين آية.» (1)
قرآن، كوثر شيرين و حيات بخشى است كه زمزم زلال معارفش، احياگر دلهاست و آواى دلنشين تلاوت آياتش، روح بخش است و صوت خوش ترتيل قرآن، تارهاى جان عارفانه را به نوا مى آورد، و... ترنم ملكوتى اين سروش غيبى، صفا دهنده ضميرهاى پاكدلان است. قرآن، كتاب خواندن و فهميدن و عمل كردن است.
كتاب آگاهى، شعور، عرفان، حكمت و حكومت است. آيين‏نامه زندگى و تراز زيستن و منشور هدايت جامعه و سعادت انسانهاست. پس بايد خواند تا دل از فروغش نور گيرد. بايد فهميد، تا انديشه، از پرتوش بارور گردد.
بايد عمل كرد، تا از لبه پرتگاهها به اوج هدايتها رسيد.
چه لذت بخش است‏بر ساحل درياى قرآن نشستن و كام جان را از آن سيراب كردن.
چه گواراست، از چشمه سار اين «وحى‏» آب زندگى نوشيدن و عمر جاويد يافتن.
قرآن، سفره گسترده و پرنعمت الهى است.
بايد از قرائتش، ثواب برد و رهنمود يافت.
بايد از فهمش، انديشه و ذهن و دل را وسعت‏بخشيد.
و... بايد از عمل به آن، سعادت خويش را تضمين نمود.
راستى ... نسل امروز مسلمانان در سطح جهان، تا چه حد، از اين منشور آسمانى شناخت دارند؟ و تا كدام پايه، با مفاهيمش مانوس و آشناييد؟
و آيا حق قرآن ادا مى شود؟
و حرمت كلام الهى، پاس داشته مى شود؟
گرچه در عصر حاضر، روز به روز، اعجاز قرآن آشكار تر، كوثر زلالش جوشانتر و فروغ معارفش جهان شمول تر مى شود.
بويژه كه در حيطه علمى و عينى، پاسداران حريم وحى، به تبيين و تحقق آن پرداخته اند. و نظام اسلامى كشور امام زمان(عج) زمينه ساز اجراى محتوا و گسترش رهنمودها و تعاليم قرآن گشته است.
اما... تا مرز عمل به تكليف نسبت‏به «كلام‏الله‏» فاصله زيادى مانده است. رسول خدا(ص) فرمود: «قرآن را پيشوا و رهبر خود قرار دهيد، چرا كه آن، كلام پروردگارجهانيان است.» «عليكم بالقران فاتخذوه اماما و قاعدا فانه كلام رب العالمين‏» (2)
بارى ... كاروانى از قرآن شناسان و قرآن فهمان و قرآن آموزان، با زبان و قلم و درس و نگارش و تحقيق و تفسير، به جلوه قرآن متجلى شده‏اند. و به سوى افق پركرامت الهى، راه سپرده و مى سپارند.
آشنايى با دستاوردها و تلاشهاى پرارج و گرانمايه آنان، سپاس عملى و قدر شناسى اندكى از خدمت پرارج واراده‏هاى نستوه آنان در راه قرآن است. و تشويقى براى قرآن پژوهانى است كه در اين مسير، سرمايه‏گذارى علمى و فكرى و مادى و معنوى مى كنند.
بسيارند كسانى كه در طول تاريخ اسلامى، با قرآن رابطه‏اى صميمى و عميق برقرار كردند و اين «منشورآسمانى‏» را خواندند، فهميدند، حفظ كردند، نوشتند، پخش كردند، آموختند و در راه آن، عاشقانه از جان مايه گذاشتند و حتى «شهيد قرآن‏» گشتند.
و... حق هم همين است. مگر نه اين كه قرآن، بهار دلهاى خزان زده و طراوت انديشه هاى افسرده است؟ پس بايد با قرآن بيشتر آشنا شد. بايد با قرآن زيست. بايد در هواى معنوى قرآن نفس كشيد. و بر سر سفره پركرامت قرآن نشست و از فيض جوشان آن، كام جان را سيراب ساخت.
از سخنان اميرالمؤمنين(ع) است كه فرمود: «قرآن بياموزيد، كه بهترين سخن است و در قرآن ژرف نگر و فهيم گرديد، كه اين كتاب، «بهار دلها» است. و از نور آن «شفا» بگيريد، كه قرآن شفاى سينه‏هاست. و آن را نيكو تلاوت كنيد، كه سود مندترين قصه‏ها است.» (3)
و چه سعادتمندند آنان با قرآن انس دارند و فعاليتهاى قرآنى را مايه بركت، عمر و صفاى زندگى و رضاى قلبى خويش قرارداده اند.
آشنايى با كارهاى انجام شده پيرامون قرآن، چه به صورت علوم قرآنى، چه ترجمه و تفسير، و چه حتى خطاطى و تذهيب و كارهاى هنرى، از دير باز تا اكنون مورد علاقه قرآن شناسان و قرآن كاوان بوده است. واين كمترين تقدير از زحمات كسانى است كه در خدمت قرآن بوده‏اند. با همين انگيزه نيز از دير باز تا عصر حاضر، كسانى به كتاب‏شناسى آثار مربوط به قرآن پرداخته وتاليفاتى به جامعه اهل مطالعه تقديم كرده‏اند، كه سعيشان مشكور باد.
برپايى نمايشگاههاى آثار قرآنى، همچنين برگزارى مسابقات آثار و تاليفات پيرامون قرآن كريم و قصص اين كتاب آسمانى و گزينش برترين‏ها و اهداى جوايز به آثار ممتاز، همه و همه تلاشهاى ستودنى در اين مسير و مشوق ديگران در روى آوردن به ساحت اين كتاب ماندگار است.
اميد است كه توفيق الهى درمسير آشنايى، شناختن وشناساندن قرآن و مفاهيم بلندش، شامل شيفتگان معارف وحى گردد. آمين.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

 

 

 

 

 

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
در محضر قرآن آية الكرسي

زهرا عاشوري

پيامبر اكرم9 آيةالكرسي را با عظمت ترين و سيد آيات قرآن كريم دانسته اند. ائمه معصومين: به تلاوت آن در زمان ها و مكان هاي گوناگون سفارش كرده اند و آن را چون تابلوي زيبايي كه همواره فراروي انسان است، قرار داده اند.
با اندكي دقت و آشنايي نسبت به فضيلت، خاصيت، آثار فراوان، گسترده و متنوع اين آيه ي شريفه؛ احساس شوق و رغبت در انسان زنده مي شود و مصمم مي گردد تا هرچه بيشتر از بركت و فضيلت آن بهره مند شود. آيةالكرسي در بردارنده ي آثار مؤثر، مشكل گشا، اعجاز آفرين و فوق العاده اي است كه همچون چراغي پر فروغ در مسيري تاريك و ناآشنا ما را از بيراهه به راه مي كشاند و در سعادت و حلّ مشكلات روحي، معنوي، دنيوي، اخروي، كلي و جزيي نقش شگفت آوري دارد. پس چرا با آن دير آشنا و مأنوس گشته ايم؟!

آيةالكرسي نام يك آيه

آيةالكرسي آيه 255 بقره است كه با ﴿الله لا إله إلاّ هوالحيّ القيّوم﴾ آغاز و با ﴿هو العلي العظيم﴾ پايان مي يابد. براساس روايات دو آيه ي بعد از آن جزء آيةالكرسي نمي باشد، هرچند به خواندن آن ها همراه آيةالكرسي تأكيد و سفارش شده است.

فضيلت و عظمت آيةالكرسي

پيامبر اكرم9 از ابي بن كعب سؤال فرمودند: كدام آيه در كتاب خدا بزرگوارتر و شريف تر است؟ عرض كرد: ﴿الله لا إله إلاّ هوالحيّ القيّوم...﴾؛ پيامبر9 دست بر سينه ي او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد...([1])
حضرت علي7 فرمودند: اگر از آثار معنوي اين آيه ي شريفه آگاه بوديد، در هيچ حال آن را ترك نمي-كرديد.([2])

تلاوت آيةالكرسي

1. خواندن آيةالكرسي در هر شب؛ امام علي7 فرمودند: بر مسلمان لازم است كه شب را به پايان نياورد، مگر آن كه آيةالكرسي را بخواند و اگر مي دانستيد كه آيةالكرسي چيست، هرگز آن را رها نمي-كرديد؛ سپس فرمود: من هر شب آن را مي خواندم و هرگز آن را ترك نكردم؛ سپس فرمودند: هر شب در سه وقت آيةالكرسي را مي خوانم.([3])
2. وقت خوابيدن؛ حضرت علي7 فرمود: پيامبر9 مرا خواست و فرمود: آن گاه كه به بستر خواب رفتي بسيار استغفار كن و صلوات بفرست و سوره ي توحيد را زياد بخوان و بر تو لازم است "آيةالكرسي" را بخواني؛ پس براي هر حرف آن هزار بركت و هزار رحمت است.([4])
3. هنگام وضو گرفتن؛ امام باقر7 فرمود: هر كس هنگام وضو گرفتن، آيةالكرسي بخواند، خداوند ثواب چهل سال عبادت به وي عطا كند، مقام او را چهل درجه بالا مي برد و ....([5])
4. در تعقيب نماز واجب؛ پيامبر اكرم9 به حضرت علي7 فرمود: به تلاوت "آيةالكرسي" در پي نمازهاي واجب مواظبت داشته باش زيرا تنها پيامبران، صديقان و شهيدان، بدان مواظبت مي-كنند.([6])
5 . در حال سجده؛ امام صادق7 مي فرمايد: كسي كه در حال سجده "آيةالكرسي" بخواند، هيچ گاه داخل آتش جهنّم نخواهد شد.([7])
6 . قبل از برآمدن خورشيد؛ از حضرت علي7 نقل شده است: هر كس قبل از طلوع خورشيد، يازده مرتبه سوره ي "قل هو الله احد"، "إنا أنزلناه" و "آيةالكرسي" بخواند، خداوند مالش را از هر زيان و خطري حفظ مي كند.([8])
7. قرائت در روز جمعه؛ امام صادق7 فرمود: هر كس "آيةالكرسي" را در روز جمعه قرائت كند، همه ي فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل براي او دعا مي كنند.([9])
8 . جهت برآورده شدن حاجت؛ پيامبر اكرم9 به حضرت علي7 فرمودند: آن گاه كه از منزل خارج شدي "آيةالكرسي" را تلاوت كن، زيرا موجب برآورده شدن حاجت مي گردد.([10])
9. مايه ي بركت سفر؛ امام صادق7 مي فرمايد: هر زمان سفر كني با ميمنت است؛ به شرط اين كه قبل از آن، صدقه بدهي و "آيةالكرسي" بخواني.([11])
امام كاظم7 فرمود: هركس مي خواهد سفر كند، به طرف در بايستد و سه مرتبه "آيةالكرسي" را به طرف راست و چپ و مقابل خود بخواند كه اين موجب حفظ و دفع بدي ها و پريشاني مي-شود.([12])
10. هنگام سوار شدن بر مركب؛ [اعم از حيوان يا هر وسيله ي ديگر]؛ هر كس هنگام سوار شدن بر مركب، "آيةالكرسي" بخواند و بگويد: واغفرلي ذنوبي لايغفر الذنوب إلاّ أنت خداوند به فرشتگان مي فرمايد: بنده مي داند كه تنها آمرزنده ي گناهان، من هستم؛ شماگواه باشيد كه او را آمرزيدم.([13])
11 . دورساختن شيطان؛ از پيامبراكرم9 نقل شده است: درخانه "آيةالكرسي" بخوانيد؛ در اين صورت شيطان به شما نزديك نمي شود.([14])
12. شفاي مريض؛ پيامبر اكرم9 در اين باره مي فرمايد: بر بالين مريض و بر ميّت، "آيةالكرسي" بخوانيد.([15])
13. هديه كردن ثواب آن به مردگان؛ از پيامبر اكرم9 نقل شده است: هرگاه كسي "آيةالكرسي" را بخواند و بر اهل قبور هديه كند، خداوند از هر حرف آن، ملكي مي آفريند كه تا قيامت براي آن شخص تسبيح مي كند.([16])
14. پس از تولد فرزند؛ پيامبر9 سفارش فرمودند: هرگاه خداوند فرزندي به شما عنايت كرد، به گوش راست او اذان و به گوش چپش، اقامه بگوييد و نيز همراه اذان، فاتحة الكتاب، اخلاص، "آيةالكرسي"، فلق، ناس و آخر سوره ي حشر را بخوانيد.([17])
15. دفع چشم زخم؛ از امام رضا7 نقل شده است: تأثير چشم، درست است، لذا براي دفع آن، در ورقه اي حمد، اخلاص، فلق، ناس و "آيةالكرسي" را بنويس و همراه داشته باش.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
گوهر وحی - اخباری در فضیلت قرآن

ابوالمظفّر اسفراینی
کلام الهی

اندر بیان ترجمه برخی از اخبار که اندر فضیلت قرآن آمده آن است که اول بدانی که فضیلت کتاب خدای عزَّ و جلَّ بیشتر از آن است که آن را اندر فصلی یا اندر کتابی حصر شاید کرد، و چون جمع شاید کردن فضیلت چیزی، که آن کلام خدای عزّوجلّ باشد، و سفیر آن جبرئیل علیه‏السلام باشد و رساننده آن محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و علمِ اولین و آخرین اندر آن مجموع باشد؟! و بدان که رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گفت: فضل قرآن بر دیگر سخن‏ها، چون فضل خدای است بر خلق.

کتاب شگرف

و اندر روایتِ مرتضی علی علیه‏السلام است از مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که یاد همی کرد فتنه‏ها را که باشد؛ گفتم: راه بیرون شدن از آن فتنه چه باشد؟
رسول گفت: کتاب خدای عزّوجلّ که اندر آن است جز آنچه از پیش شما بود، و فصل است حکمی که اندر میان شما باشد، آن است جدّی که اندر آن، هَزل نباشد. هر آن جباری که آن را بگذارد، خدای وی را بشکند، و هر که هدایت، جز از او جوید، حق تعالی او را گمراه و بی‏راه کند. آن است که هواهای مختلفان، آن را بِنَگردانند، و آن است که بسیار خوانند و علما از آن سیر نگردند، و به عجایب آن بِنَرِسند. «و چون آن بشنیدند به زبان گفتند: ما قرآنی شگرف را شنیده‏ایم» (جن، 1) هر که بدان گوید راست گوید و هر که بدان حکم کند، داد کند، و هر که دست اندر آن زند، به صراط مستقیم راه یابد.
و نیز اندر خبر آمده است از پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنچه معنی آن است که: هر که وی را سه یکی از قرآن بدهد، سه یکی از پیغمبر داده باشند، و هر که وی را نیمی از قرآن بدهند، وی را نیمی از نبوت داده باشند، و آن‏گاه وی را گویند، روز قیامت بر خوان و بشو به هر آیتی درجَتی، تا آن‏گاه که تمام شود آنچه با وی باشد.

تخفیف عذاب

و نیز آمده است از پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنچه معنیش این است که: هر که قرآن از مُصحَف برخوانَد، عذاب از پدر و مادرِ وی تخفیف افتد و اگرچه مشرک بوده باشند، و هر که همه قرآن برخوانَد و پندارد که وی را نه آمرزیده‏اند، وی به کتاب خدا استهزاء کرده باشد. و حامل قرآن را اندر آن جهان، ثواب‏ها بدهند. و اگر بمیرد و وی را وامی و قرضی باشد، خدای تعالی، وامِ وی را در روز قیامت بگزارد.
* * *
و نیز آمده است از وی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنچه معنیش آن است که: در روز قیامت، منبرها از نور، که آن را منظوم گردانیده باشند به نور، به نزدیک هر منبری ناقه‏ای بداشته باشند از ناقه‏های بهشت، آن‏گاه منادی ندا کند که: کجااند حاملان قرآن؟ بیایید و بر نشینید بر این منبرها، بر شما بیم نه، و بر شما هیچ اندوه نه، تا چون خداوند عزّ و جلّ شمارِ بندگان بکند ایشان را بر آن ناقه‏ها بنشانند، و به عزّ و کرامت به بهشت رسانَد.

کلام رحمان

و کسی از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سؤال کرد و گفت: یا رسول الله! ما را حدیثی بگو که ما را بدان انتفاع بُوَد. گفت: اگر خواهید عیش سُعَدا، و موت شُهدا، و رستگاری روز حشر، و سایه روز گرما، و هدایت روز ضلالتْ درس کنید قرآن را که آن است کلام رحمان، و آن است پناه و حرزی از شیطان و آن است رجحانی اندر میزان.

یار و مونس همیشگی

و روایت است از پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که: قرآن چون صاحب خویش بیند روز قیامت، یعنی آن کس که قرآن آموخته باشد، آن‏گاه که گورِ وی بشکافند، بر صورت مردی سیاه چُرده وی را گویند: مرا همی دانی؟ جواب گوید: ندانم.
گوید: من آن یار توام که تو را اندر وقت گرما تشنه همی داشتمی به روز، و تو را بی‏خواب همی داشتمی اندر شب‏ها، و هر تاجری را تجارت خویش باشد، و تو امروز، ورای همه تجارت‏ها، سریر مُلک بدهند به دست راست. دو حُلّه وی را بدهند به دست چپ، و بر سر وی نهند تاجی که آن را تاجُ الوَقار خوانند، و پدر و مادر وی را دو حُلّه اندر پوشند که قیمت آن از دنیا و اهلِ دنیا بیشتر باشد. ایشان گویند: ما را این به چه پوشانیدند؟ گویند: بدان که فرزندان شما قرآن فرا آموختند. و آنگه وی را گویند که: برخوان و بر شو اندر درجه‏ها از بهشت و غرفه‏های آن، هرچند که همی خواند قرآن به شتاب یا به ترتیل بر بالا همی شود.
* * *
و نیز پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گفت: حَمَله قرآن، گرد ایشان ایستاده باشد رحمت خدا، و اندر پوشیده باشند ایشان را نور خدای، و بیاموخته باشد ایشان را کلام خدای، هر که با ایشان دشمنی کند، دشمنی با خدای تعالی کرده باشد، و هر که با ایشان دوستی کرده باشد، دوستی کرده باشد با خدای عزّ و جلّ. و گوید خدای عزّوجلّ: یا حَمَلَةَ الکِتاب خویشتن را دوست گردانید نزد خدای، به توقیر و ترتیل خواندن کتاب خدای عزّ و جلّ دوستی شما بیفزاید، و شما را به خلقِ خویش دوست گردانَد، و دفع کند از خواننده قرآن بلای آخرت و رفع کند از شنونده قرآن بدی‏های دنیا و بلاهای آخرت، و بدهند شنونده آیتی را از کتاب خدای تعالی، آن چیز که بهتر باشد از کوه زر، و بهتر از هر چیزی که از عرش تا زمین زیرین باشد.
و بزرگی گفت: علمِ قرآن، قوی علمی است، نیاموزد آن را مگر کسی که قوی باشد از مردمان.

حکایتی در این باب

گروهی آمدند به نزدیک فُضَیل بن عیّاض و گفتند: چیزی از کلام خویش بر ما املا کن. گفت: کتاب خدای عزّوجلّ ضایع کردید و کلامِ فُضَیل همی جویید. و اگر شما از کتاب خدای تعالی پرداخته گردید، بیابید اندر آن، شفای همه آنچه را که می‏خواهید. گفتند: ما قرآن آموختیم. گفت: اندر تعلیم قرآن مشغول گردید تا عمرهای شما و عمرهای اولاد شما دراز گردد. گفتند: چگونه؟ گفت: آنکه قرآن بیاموزانید، تا بدانند اِعراب آن و محکم و متشابه آن، و حلال و حرام آن، و ناسخ و منسوخ آن. چون آن بدانید، مشغول گردید به آن [به‏جای] کلام فضیل. آن‏گاه گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، ای مردم! از سوی پروردگارتان پندی برای شما و شفابخشِ دل‏ها و رهنمود و رحمتی برای مؤمنان آمده است. (یونس، 57)

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
فضیلت ایه الكرسی

عبدالحسین تركی

در دائرة المعارف تشییع 1 درباره«ایة الكرسی» آمده است: در قرآن مجید، دو ایه هست كه احادیث بسیاری در بیان عظمت آنها از رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار وارد شده است، این دو ایه عبارتند از: ایةنور و ایة الكرسی.
ابوالفتوح رازی می‌نویسد:
ابی بن كعب گفت: رسول خدا(ص) پرسید: كدام ایت در كتاب خدا عظیم‌تر است یا ابا المنذر؟ من گفتم: خدا و رسول او اعلم‌اند، دوباره پرسید تا سه بار، من گفتم: خدا و پیغمبرش اعلم‌اند، در آخرین مرتبه گفتم: ایة الكرسی؟ رسول اكرم(ص) دست بر سینه من نهاد و گفت: «هنیئاً لك یا ابا المنذر».
نیز می‌نویسد:علی (ع) از رسول اكرم (ص) نقل كرده است:قرآن والاترین كلام‌هاست و سوره بقره، سرور قرآن و ایة الكرسی سرور سوره بقره. در ایة الكرسی پنجاه كلمه است و در هر كلمه پنجاه بركت.
ملاصدرا در مقدمه تفسیری كه درباره ایة الكرسی نوشته خبری به این مضمون نقل می‌كند كه اسم اعظم الهی در ایة الكرسی و اوّل سوره آل عمران است، ملاّ فتح اللّه كاشانی بیست حدیث در فضیلت ایة الكرسی نقل می‌كند از جمله می‌نویسد: امیرالمؤمنین (ع) روایت كرده كه رسول اكرم(ص) را دیدم كه بر بالای منبر فرمود:هر كه ایة الكرسی را در عقب هر نماز واجب بخواند هیچ چیز او را از بهشت منع نكند و بر این مواظبت نكند مگر صدّیقی یا عابدی.
«كرسی» به تعبیر قرآن مجید، كما بیش مانند عرش است به این معنا كه هر دو، دو معنی دارند: یكی تخت و سریر و دیگری علم و عظمت و قدرت الهی و كرسی در ایة الكرسی به همین معنای اخیر است.
«ایة الكرسی» ایه 255 سوره بقره است كه اوّل آن «اللّه لا اله الاّ هو…» و آخر آن«و هو العلی العظیم» می‌باشد، ولی در قرون اخیر دو ایه بعدی را كه از «لا اكراه فی الدین … » شروع و به «هم فیها خالدون» ختم می‌شود را جزو آن گرفته‌اند؛ امّا چون در احادیث اشاره به «پنجاه كلمه» و «یكصد و هفتاد حرف» شده، نیز با توجّه به اینكه«كرسی» در همان ایه 255 سوره بقره آمده و معنای این دو ایه موقوف بر هم نیست؛ لذا صحیح‌ آن است كه همان ایه را به تنهایی ایة الكرسی به حساب آوریم. در بحارالانوار هم در حدیثی كه از امالی شیخ طوسی نقل می‌كند، تصریح دارد كه حضرت علی(ع) ایة الكرسی را از «الله لا اله …» آغاز و به «هو العلی العظیم» ختم كرد.
علامه طباطبایی در جلد دوم تفسیر المیزان درباره ایة الكرسی می‌فرماید:ایة الكرسی،از صدر اسلام مشهور بوده، در زمان رسول خدا (ص) و حتی از زبان آن جناب به این نام بیان می‌شد، همچنان كه این نامگذاری در روایات وارده از آن جناب و از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و از صحابه به چشم می‌خورد و این احترام،بدون جهت نبوده، بلكه بخاطر معارف دقیق و لطیفی است كه در این ایه آمده و آن عبارت است از: توحید خالصی كه جمله «اللّه لا اله الا هو…» بر آن دلالت دارد و همچنین «قیمومیت مطلقه‌ای» كه در آن آمده و ….
«المیزان» واژه «كرسی» را این گونه معنا می‌كند:كرسی از ماده(ك ـ ر ـ س) گرفته شده كه به معنای وصل كردن اجزای ساختمان است و اگر تخت را كرسی خوانده‌اند به این جهت بوده كه اجزای آن بدست نجّار ـ اگر چوبی باشد ـ و بسیاری از مواقع این كلمه را كنایه از مُلك و سلطنت می‌گیرند و می‌گویند: فلانی از كرسی نشینان است، یعنی او قدرت وسیع دارد و منطقه تحت نفوذ او گسترده است.2
در كتاب قاموس قرآن ـ كه فرهنگ واژه‌های قرآنی است ـ درباره ایة الكرسی آمده است: ایه 255 سوره بقره مشهور به ایة الكرسی است و از صدر اسلام، حتی در زمان رسول اكرم (ص) چنان كه از روایات شیعه و سنی برمی‌اید به این نام معروف شده است، این ایه، توحید خالص و قدرت و قیومیت خداوند را در جهان به بهترین وجهی روشن و بیان می‌كند، توجّه به الفاظ و معانی آن از توضیح بیشتر بی‌نیاز می‌كند و چون دارای این مقام و عظمت است؛ لذا درباره حفظ و خواندن و توجّه به معانی آن بیشتر توجّه شده و فضائلی درباره آن نقل گردیده است.3

احادیثی درباره فضیلت‌ایة الكرسی

امام صادق (ع) فرمود: برای هر چیزی اوجی می‌باشد و اوج قرآن، ایة الكرسی است، هر كه یك بار آن را بخواند خداوند هزار ناگواری، از ناگواری‌های دنیا و هزار ناگواری از ناگواری‌های آخرت را از او بگرداند كه آسان‌ترین ناگواری دنیا، فقر، و سهل‌ترین ناگواری آخرت، عذاب قبر است و من به امید رسیدن به آن مقام آن را می‌خوانم.4
همچنین آمده است كه شیخ طوسی در كتاب امالی خود آورده كه گفته است: راوی می‌گوید از حضرت علی (ع) شنیدم كه می‌فرمود: باور نمی‌كنم كه كسی اسلام را فهمیده و یا در اسلام متولد شده باشد و سیاهی شب را به صبح پیوند زند و این ایه را نخواند، عرض كردم منظور از سیاهی شب چیست؟ فرمود: یعنی نیمه شب، آن گاه فرمود: اگر بدانید این ایه چیست و یا در این ایه چیست، در هیچ حالی آن را ترك نخواهید كرد.

برترین ایه

اباذر در جلسه‌ای از پیامبر اكرم (ص) پرسید: برترین و فاضل‌ترین ایه‌ای كه بر شما نازل شده است كدام است؟
پیامبر اكرم (ص) فرمودند: ایة الكرسی! زیرا در آن ایه كریمه، كلمه شریفه:«حی، قیوم» ذكر شده است.5
اگر چه سوره «فاتحة الكتاب» افضل سوره‌ها و «عصاره قرآن» است؛ولی این منافات ندارد كه «ایة الكرسی» افضل ایه‌ها باشد، زیرا یكی مربوط به سوره است و دیگری مربوط به ایه.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

تكوير / سوره: نام هشتاد و يكمين سوره قرآن كريم


اين سوره به اتفاق مفسران مكى است. در ترتيب مصحف هشتاد و يكمين سوره است و بين دو سوره عبس و انفطار قرار گرفته و در ترتيب نزول ششمين يا هفتمين سوره بوده كه پس از مَسَد و پيش از اعلى نازل شده است. گفته شده كه در مصحف اميرمؤمنان، على(عليه السلام) بين دو سوره نازعات و انفطار و سيزدهمين سوره بوده است. نام مشهور اين سوره «تكوير» (درهم پيچيدن) است. «كوّرت» و «الشمس» دو نام ديگر اين سوره اند. در روايات و منابع كهن و برخى تفاسير از آن به سوره «اذا الشمس كوّرت» ياد شده است. اين سوره 29 آيه و 104 كلمه دارد و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 609
يكى از 7 سوره قرآن است كه با «إذا» شروع شده و به سوره هاى زمانيه شهرت دارند. از نظر حجم در گروه «مفصّلات» يعنى سوره هاى كوچك قرار دارد و در سال هاى آغاز بعثت نازل شده است. برخى نزول آن را در سال اوّل يا دوم بعثت حدس زده اند.

محتواى سوره:


سوره تكوير در سال هاى آغاز بعثت، قبل از هجرتِ نخست مسلمانان به حبشه نازل شده است. در اين زمان مشركان با تهمت و افترا به مسلمانان و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اذيت و آزار آن ها به شدّت به مخالفت با پيامبر(صلى الله عليه وآله) برخاسته بودند، از اين رو اين سوره با تهديد مشركان به حسابرسى اعمال در قيامت و با سوگندهاى متعدد و با تأكيد به دفاع از حريم وحى و قرآن و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى پردازد.
محتواى سوره را مى توان در سه بخش خلاصه كرد: در بخش نخست به صورت جمله شرطيه به 12 حادثه تكان دهنده در ارتباط با رستاخيز اشاره مى كند كه 6 رخداد آن مربوط به مرحله فناى اين جهان و 6 حادثه ديگر مربوط به مرحله دوم يعنى حيات پس از مرگ است. سپس اين حقيقت كه در قيامت* همه اعمال انسان ها حاضر مى شوند و هركس عملش را مى بيند و به آن آگاه مى شود به عنوان جزاى شرط بيان شده است.
در بخش دوم بر حقانيت قرآن و صدق گفتار پيامبر تأكيد و قرآن را سخن فرشته بزرگوار، نيرومند، والا مقام، فرمانرواى فرشتگان و امين وحى معرفى مى كند و نسبت هاى نارواى مشركان به پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نفى كرده، تصريح مى كند كه آن حضرت جبرئيل را در افقى برتر از ساير آفاق كه مناسب با عالم فرشتگان است آشكارا مشاهده و وحى را از او تلقى و بى كم و كاست تبليغ كرد.
در بخش سوم مشركان را به سبب مخالفت با پيامبر(صلى الله عليه وآله) سرزنش و دعوت قرآن را جهانى و آن را هدايتگر همه كسانى مى داند كه خواهان راه مستقيم هستند و در آخرين آيه بر غلبه اراده پروردگار بر اراده انسان ها تأكيد مى كند.

فضيلت سوره:

روايات متعددى در فضيلت و آثار تلاوت اين سوره گزارش شده است. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين سوره را از سوره هايى شمردند كه سبب نمايان شدن پيرى زودرس در چهره ايشان شده است و درباره آن فرمودند: «كسى كه دوست دارد قيامت را چنان بنگرد كه گويى آن را با چشم مى بيند، سوره «اذا الشمس
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 610
كوّرت» و «اذا السماء انفطرت» و «اذا السماء انشقت» را بخواند، زيرا در اين سوره ها نشانه هاى قيامت آن چنان بيان شده است كه گويى تلاوت كننده را در برابر صحنه قيامت قرار مى دهند.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
نامهای قرآن در قرآن(2)

یعقوب جعفری

فرقان‏ یکی دیگر از نام‏های قرآن‏"فرقان‏"است که در چندین آیه از قرآن کریم‏ این اسم آمده است پیش از آنکه به بحثهای ادبی و لغوی درباره واژهء فرقان‏ بپردازیم،دو نکته را خاطرنشان می‏کنیم: 1-فرقان اسم خاص قرآن نیست و به کتب آسمانی دیگر نیز اطلاق می‏شود بطوریکه در خود قرآن به کتاب آسمانی موسی فرقان اطلاق شده است.
و لقد آتینا موسی و هارون الفرقان
(سوره انبیاء آیه 48)همانا به موسی و هارون فرقان را دادیم.
2-بعضی از روایات ائمه معصومین علیهم السلام استفاده می‏شود که فرقان‏ به همهء قرآن اطلاق نمی‏شود بلکه به محکمات آن اختصاص دارد.
امام صادق(ع)فرمود:
القرآن جملهء الکتاب و الفرقان المحکم الواجب العمل به‏13قرآن همه کتاب‏ است و فرقان محکماتی است که عمل به آن واجب است.
واژهء"فرقان‏"بدون شک از ماده(فرق)مشتق شده که به معنی جدا کردن‏ و فاصله انداختن میان دو چیز است و قرآن از آن نظر فرقان نامیده می‏شود که‏ میان حق و باطل و درست و نادرست فرق می‏گذارد و تمییز می‏دهد.در اینجا نیز مصدر به معنی فاعل آمده است.
بعضی از نویسندگان معاصر درباره واژه‏"فرقان‏"نیز(مانند واژه قرآن) احتمال داده‏اند که ماخوذ از ریشه آرامی و یا سریانی بوده باشد14اما همانگونه که‏ پیش از این گفتیم چنین امری دلیل می‏خواهد و مجرد تشابه کافی نیست. گستردگی اشتقاقات این ماده در زبان عربی،اصل عربی بودن آن را تایید می‏کند15 صدر المتالهین شیرازی در مورد قرآن و فرقان و فرق میان این دو و مرتبهء وجودی هرکدام از آنها بیانی دارد که خلاصه آن‏چنین است: قرآن در لغت به معنی جمع کردن و فرقان به معنی جدا کردن است قرآن‏ اشاره به علم اجمالی است که به عقل بسیط معروف است که عبارت است از علم‏ به همه موجودات به نحو بسیط و اجمالی،و فرقان اشاره است به علم نفسانی که‏ در نفوس فاضله تکثر پیدا کرده است و نفس گرامی پیامبر اسلام در یک مقام‏ عقل بسیط قرآنی است که با همه معقولات متحد است و در یک مقام لوح نفسانی‏ است که در آن تفاصیل همه علوم و صور حقایق قرار گرفته است و این مصحفی که‏ هم اکنون در دست ماست از جهتی قرآن و از جهتی فرقان است‏16 شاید بتوان گفت که حقایق آیات الهی در مقام جمع الجمعی قرآن و در مقام‏ شهود و عینیت فرقان است و یا بگوئیم در نسبت به حق تعالی قرآن در نسبت‏ به بندگان فرقان و یا بگوئیم در مقام اعتقاد قرآن و در مقام عمل فرقان است..
تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا
(سوره الفرقان‏ آیه 1)
مبارک است کسی که فرقان را بر بندهء خود نازل کرد تا به همه جهانیان‏ نذیر و بیم‏دهنده باشد.

3-صحف-مصحف

یکی دیگر از نام‏هائی که در قرآن برای قرآن ذکر شده‏"صحف‏"می‏باشد که بعدها به صورت مصحف رواج یافت.البته در قرآن کریم به همه کتاب‏های‏ آسمانی‏"صحف‏"اطلاق شده مانند صحف ابراهیم و موسی این واژه در هشت‏ مورد در قرآن آمده است.روشن‏ترین محلی که صحف در خصوص قرآن استعمال‏ شده این آیه است:
رسول من الله یتلوا صحفا مطهره
(سوره بینه آیه 2)پیامبری از خدا که‏ صحف پاک را تلاوت می‏کند.
"صحف‏"جمع صحیفه و آن به معنای قطعه‏ای پوست و یا قرطاس(کاغذ) است که بر روی آن نوشته شود17
مصحف به مجموعه صحیفه‏های نوشته شده اطلاق می‏شود و لذا پس از رحلت رسول اکرم(ص)یه نسخه‏هائی از قرآن‏که مربوط به شخص خاصی می‏شد گفته می‏شد مانند
مصحف ابن مسعود و مصحف عثمان و مصحف معاذ.بنابراین مصحف وجود کتبی قرآن است و لذا روایاتی در فضیلت خواندن قرآن از روی مصحف وارد شده‏ و اینکه نور چشم را زیاد می‏کند1
بنظر می‏رسد که مصحف به مجموعه اوراقی گفته می‏شود که در آن متون‏ مذهبی و مقدسی نوشته شده باشد اگرچه کتاب آسمانی پیامبران هم نباشد و لذا می‏بینیم که به کتاب حضرت فاطمه دختر گرامی پیامبر،مصحف فاطمه گفته می‏شود کتابی که در آن علوم اولین و آخرین آمده و در اختیار ائمه معصومین(ع)بوده و بدون شک منظور از آن قرآن نیست.19

4-ذکر

این نام نیز در قرآن به قرآن اطلاق شده است.با ملاحظه بعضی از آیاتی‏ که در آنها ذکر به معنای قرآن آمده چنین استنباط می‏شود که ذکر به معنی رابطه‏ پیامبر با خداست و منظور ثبت شدن حقایق غیبی در خاطره و ذهن پیامبر است‏ حقایقی که از طریق وحی الهی دریافت می‏کند همانگونه وجود لفظی این‏ حقایق کلام و وجود کتبی آنها کتاب است،وجود ذهنی و عقلی آنها هم ذکر است‏ با این تفاوت که کلام و کتاب هر دو کار خداست و لذا کلام الله و کتاب الله‏ گفته می‏شود ولی ذکر کار پیامبر است و بهمین جهت به قرآن ذکر الله گفته‏ نمی‏شود. البته این برداشتی که ما از ذکر کردیم منافات و مغایرتی با این ندارد که‏ بگوئیم ذکر بودن قرآن به معنای یادآوری تذکر احکام و معارف الهی به مردم‏ است و یا بگوییم قرآن از آنجهت ذکر است که علو و شرف دارد.همچنانکه در لغت به این معانی آمده است.20 از جمله مواردی که از قرآن به عنوان ذکر یاد شده است آیات زیر می‏باشد:
انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون
(سوره الحجر آیه 9)ما ذکر(قرآن) را نازل کردیم و ما نیز نگهبان آن هستیم.
و هذا ذکر مبارک انزلناه
(سوره الانبیاء آیه 50)و این ذکر مبارکی است که‏ نازل کردیم.در قرآن کریم حدود بیست بار واژه ذکر به معنی قرآن آمده است.

5-کتاب

شاید بتوان گفت در قرآن کریم پس از واژه‏"قرآن‏"بیشتر از هر واژه‏ای‏ کلمه‏"کتاب‏"در مورد قرآن به کار رفته است.این کلمه گاهی به صورت مفرد و گاهی با اضافه و به صورت کتاب الله و گاهی همراه با صفاتی مانند مبین و حکیم و منیر و مسطور و متشابه و غیر اینها ذکر شده است.
دانشمندان علم لغت واژه کتاب را به معنای جمع کردن بر چیزی‏ دانسته‏اند21و علت اینکه به نوشتار کتاب گفته می‏شود این است که حروف و کلمات‏ با یکدیگر ضمیمه می‏شوند.و البته می‏دانیم که کتاب به معنای مکتوب است.اطلاق‏ کتاب بر قرآن نیز از آن نظر است که قرآن کلمات و حروف را در سطرها جمع‏ کرده و یا سوره‏ها و آیه‏ها را جمع کرده است.
در قرآن کریم به همه کتاب‏های آسمانی که بر پیامبران نازل شده کلمهء کتاب اطلاق گردیده است ولی بیشتر در مورد قرآن به کار رفته که از برای نمونه‏ به دو آیه اشاره می‏کنیم:
الحمد لله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا
(سوره کهف آیه‏ 1)سپاس خداوندی را که بر بنده خود کتاب را نازل کرد و در آن کجی قرار نداد.
و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی و هدی و رحمه
(سوره نحل آیه 64) و بر تو نازل کردیم کتاب را که بیان‏کننده همه چیز و مایه هدایت و رحمت است‏ در عرف دانشمندان اسلامی و فقهاء و اصولیین و متکلمین منظور از کتاب‏ همان قرآن است و اصطلاح کتاب و سنت ناظر به همین است.و گاهی هم کتاب‏ الله گفته می‏شود همانطور که این تعبیر در حدیث معروف ثقلین آمده است.
آیا کتاب خدا با کلام خدا تفاوت دارد؟مرحوم صدر المتالهین می‏گوید: فرق میان کلام خدا و کتاب خدا مانند فرق میان بسیط و مرکب است و گفته‏ شده است که کلام از عالم امر و کتاب از عالم خلق است و کلام وقتی تشخص‏ یافت کتاب می‏شود22
طبق این نظر کلام اصل و ریشه کتاب است و طبعا از حیث رتبه مقدم بر آن‏ می‏شود اما ما تصور می‏کنیم که عکس این مطلب درست است.
و ریشه و اساس و مادر کلام خدا کتاب خداست زیرا که این کتابی که بر جان و دل پیامبر نازل شده و هم اکنون در اختیار ماست صورتی است از حقیقت‏ والائی که نزد خداست و از آن حقیقت به لوح محفوظ و کتاب مکنون و کتاب مبین‏ ورقّ منشور و ام الکتاب تعبیر می‏شود.جایگاه علوم و دفتر علم ازلی خداوند.رمز اصلی و کلید فهم اینکه چگونه قرآن بیان‏کنندهء همه چیز(تبیان کل شی)است‏ نیز در همین است این مطلب را بطور مشروح در آینده بحث خواهیم کرد.
حال می‏گوئیم وقتی کتاب تشخص پیدا می‏کند و تنزل می‏یابد،به صورت‏ کلام به گوش رسول می‏رسد و کتاب خدا کلام خدا می‏شود مگر اینکه کتاب را به‏ معنای کاغذ و مرکبی بگیریم که کلمات خدا در آن و با آن نوشته شده است.

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

تكاثر / سوره: يكصد و دومين سوره قرآن كريم


سوره تكاثر در ترتيب مصحف يكصد و دومين سوره قرآن كريم و از نظر ترتيب نزول چهاردهمين، پانزدهمين، شانزدهمين يا هجدهمين سوره است كه بعد از كوثر و قبل از ماعون نازل شده است. اين سوره 8
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 486
آيه و 28 كلمه دارد.
بعضى با استناد به پاره اى از روايات شأن نزول و قراين ديگر، اين سوره را مدنى دانسته اند؛ ولى مطابق روايات ترتيب نزول، مكّى بودن آن صحيح تر به نظر مى رسد، افزون بر اين سياق آيات آن به سوره هاى مكّى شباهت دارد و لحنِ شديد آيه ها با روحيه مادّى شديد حاكم بر مشركان مكّه مناسب است و همچنين استعمال لفظ «كَلاّ» كه خاص سوره هاى مكى است مكّى بودن سوره را تأييد مى كند. از روايات ترتيب نزول مى توان استفاده كرد كه اين سوره قبل از هجرت به حبشه نازل شده است.
در اكثر مصاحف و تفاسير اين سوره را «تكاثر» ناميده اند كه از آيه نخست آن گرفته شده است؛ ولى در برخى مصاحف كهن و روايات از آن به «سورة ألهاكم» ياد شده است. نقل است كه اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين سوره را «مقبره» مى ناميدند.

شأن نزول:


مفسران اتفاق دارند كه سوره تكاثر درباره قبايلى نازل شده است كه با كثرت نفرات يا اموال بر يكديگر تفاخر مى كردند؛ ولى در اينكه كدامين قبايل بوده اند اختلاف است؛ بعضى آن را مربوط به دو قبيله بنى* عبد مناف بن قصى و بنى* سهم بن عمرو از قريش مى دانند و برخى ديگر آن را ناظر به دو قبيله از انصار در مدينه يا يهود مى دانند. از آنجا كه مكّى بودن سوره ترجيح دارد، رأى نخست صحيح تر است.

فضاى نزول و هدف سوره:


اعراب جاهلى مكّه تا زمان فتح مكّه و سيطره اسلام بر آن، گرايش شديدى به ماديّات داشتند و بر اثر تكبّر كه از صفات شاخص آن ها بود با امور موهوم دنيوى بر يكديگر فخر مى فروختند. در چنين اوضاع اجتماعى سوره تكاثر نازل شد و اين رفتار آنان را به شدت نكوهش كرد و اين تفاخر و برترى جويى را عامل غفلت و رويگردانى آن ها از خداى متعالى و قيامت دانست.

محتواى سوره:


اين سوره مردم را به شدت توبيخ مى كند كه با تكاثر ورزيدن و مسابقه گذاشتن در جمع اموال و اولاد و ياوران با يكديگر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 487
از خدا، قيامت و سعادت واقعى خود و از آثار سوء و زيانبار اين سرگرمى خود غفلت مىورزند. سپس ايشان را تهديد مى كند كه به زودى نتيجه اين غفلت و سرگرمى هاى بيهوده خود را خواهند ديد. اگر به حقيقت امر يقين داشتند از تكاثر و تفاخر دست مى كشيدند، يا بنابر تفسيرى، در همين دنيا دوزخ را با چشم دل مى ديدند. حال كه چنين نيست حتماً در قيامت پيش و پس از ورود به دوزخ آن را خواهند ديد و درباره نعمت هايى كه به آن ها ارزانى شده است تا از آن ها بهره گيرند و شكرش را به جاى آورند بازخواست خواهند شد.
در روايات فراوانى كه شيعه نقل كرده منظور از «نعيم» در آيه «ثُمَّ لَتُسـَلُنَّ يَومَئِذ عَنِ النَّعيم» ، نعمت ولايت پيامبر و ائمه اهل بيت(عليهم السلام) معرفى شده است، چنان كه امام صادق(عليه السلام) درباره اين آيه فرمود: اين امّت از نعمت رسول خدا و سپس اهل بيت او كه خداى متعالى به آن ها ارزانى داشته بازخواست مى شوند. به نظر مى رسد منظور از نعيم، مطلق نعمت است، از جهت نعمت بودن و آنچه در اين گونه روايات آمده است از باب ذكر مصداق بارز و مهم و از آن جهت است كه با ارشاد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) چگونگى استفاده از نعمت هاى خداى متعالى و شكر آن ها مشخص مى شود.

فضيلت تلاوت سوره:

روايات متعددى در فضيلت تلاوت اين سوره نقل شده است؛ در روايتى از امام صادق(عليه السلام) به خواندن اين سوره در نمازهاى واجب و مستحب تشويق شده است. در حديث ديگرى به نقل از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است: هركس سوره تكاثر را هنگام خواب بخواند از فتنه قبر رهايى مى يابد.