بانک مقالات علوم قران
تحريف : دگرگون ساختن لفظ يا معناى كلام، از مباحث مهم كلامى درباره تغيير يا عدم تغيير كتب آسمانىتحريف مصدر باب تفعيل از ريشه «ح ـ ر ـ ف» است. معناى اصلى حرف را لبه، جانب، كناره و مرز دانستهاند.[1] بر اساس اين معنا، تحريف، به حاشيه بردن معناى لفظ و ايجاد نوعى دگرگونى و انحراف در مقصود گوينده است. دگرگونى ياد شده مىتواند از طريق جابه جا كردن واژهها، اعراب آنها، تغيير ساختار جملهها يا تفسير نادرست آنها باشد.[2] برخى، «تحريف» را به تغيير و تبديل كه جامعتر است، معنا كردهاند[3]، با اين تفاوت كه در تحريف سعى بر القاى خلاف مقصود است.[4] تحريف بر دگرگون ساختن سخنان شفاهى نيز اطلاق مىشود و اختصاص به سخنان مكتوب ندارد.[5]تحريف در اصطلاح از مباحث مهم كلامى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 287 است كه به راهيابى تغيير در كتب آسمانى و عدم آن مىپردازد. اين بحث در فرهنگ اسلامى به طور خاص درباره كتاب مقدس (عهد قديم و جديد) و قرآن مطرح مىشود. اقسام تحريف از مباحث مورد اهتمام صاحبنظران است.[6] همه اقسام تحريف را مىتوان در دو دسته اصلى قرار داد: لفظى و معنوى. تحريف لفظى، تصرّف در ساختار الفاظ و عبارتهاست. تحريف معنوى، تفسير و تأويل نادرست از لفظ و عبارت است كه برخلاف مقصود گوينده و اغلب بدون استناد به قواعد فهم درست كلام و بر اساس رأى شخصى و با انگيزههاى خاص صورت مىپذيرد. تحريف لفظى خود داراى اقسامى است: 1.تحريف به فزونى؛ يعنى افزودن كلمه يا جملهاى به سخن و متن اصلى؛ 2.تحريف به كاهش؛ يعنى حذف بخشى از حروف، واژهها يا جملات متن؛ 3. تحريف به تبديل و جابهجايى كه در آن كلماتى جايگزين واژههاى مترادف يا غير مترادف مىشود، به گونهاى كه معنا را مخدوش كند؛ 4. تحريف در لحن و گويش كه همان تغيير در حركات و نحوه اداى واژگان است، به گونهاى كه معناى اصلى كلمه فهميده نشود.[7] طبقهبندى آيات تحريف:واژه تحريف به شكل مصدر در قرآن نيامده است؛ ولى آيات پرشمارى به انواع تحريف در آموزههاى دينى اهل كتاب ناظر است. اين آيات را مىتوان به 4 دسته كلى قسمت كرد: گروه نخست آياتى هستند كه با كاربرد واژگان همخانواده با «تحريف»، نمونههايى از تحريفگرى در آموزهها و سخنان دينى و الهى، به ويژه از سوى يهود* را گزارش مىكنند؛ مانند «يحرّفون» (بقره/2،5؛ نساء /4، 46؛ مائده/5، 13 ـ 14) و «متحرفاً». (انفال/8،16) افزون بر اين كلمات، واژگان ديگرى نيز كه از نظر معنايى نزديك به تحريف و بيانگر يكى از گونههاى آن هستند، در اين گروه جاى مىگيرند. واژگان «بدّل»(بقره/2،59؛ اعراف/7،162)، «يبدّلوا»(فتح/48،15)، «يَلْوُونَ»(آلعمران/3،78) و «لَيّاً» (نساء/4،46) ازاين قبيلاند.[8] لفظى يا معنوى بودن تحريف در اين آيات و اينكه مراد تحريف كدام آموزه و سخن است، اغلب مورد اختلاف مفسران است. (=>همين مقاله، دستهنخست)دسته دوم صراحتاً پارهاى از آموزههاى وحيانى تورات* و انجيل* نازل شده بر موسى و عيسى(عليهما السلام)را گزارش مىكنند، در حالى كه اين آموزهها دست كم به آن صراحت، هرگز در كتاب مقدس (عهدين) كنونى يافت نمىشوند. آياتى كه از يادكرد صريح، ويژگيها و بشارت آمدن پيامبر اسلام در تورات و انجيل خبر مىدهند، از اين قبيلاند. (اعراف/7، 157؛ فتح/48،29) دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 288 دسته سوم ضمن انتساب پارهاى از باورهاى شركآميز، گزارشها و عقايد تاريخى به يهود و نصارا*، به نقد و نفى صريح آنها مىپردازند. (براى نمونه: بقره/2، 116؛ مائده/5،17؛ نساء/4،157) اين موارد كه به گونهاى در كتاب مقدس نيز بازتاب يافتهاند، نمونههايى از تحريف در يهوديّت و مسيحيت به شمار مىروند. دسته چهارم بخشهاى مهمى از تاريخ زندگى و معجزات پيامبرانى چون ابراهيم، اسماعيل و عيسى(عليهم السلام) و نيز حوادث مهم دينى ـ تاريخى يهوديت و مسيحيت را گزارش مىكنند و اين به سبب اهميت بسيار فراوان آنها در تاريخ اديان الهى و تكوين و تصحيح باورها و ارزشهاى توحيدى است (براى نمونه ر. ك: انعام/6، 74 ـ 81؛ بقره/2، 127، 260)، بر هميناساس تورات و انجيل نازل شده نمىتوانستند به آنها بىتوجه باشند، ولى اين گزارشها در كتاب مقدس كنونى نيامدهاند، در حالى كه در بسيارى از موارد، جزئىترين مسائل مربوط به حوادث و شخصيتهاى دينى و سخنان آنها را گزارش كردهاند. پس از طبقهبندى كلى آيات، به شرح هريك از دستههاى چهارگانه مىپردازيم: دسته نخست:در گروه نخست، ابتدا آياتى كه در آنها مشتقّات تحريف به كار رفته بررسى و سپس به آيات ديگر پرداخته مىشود.1. يهوديان به سبب اهل كتاب بودن، با بشارت بعثت پيامبر اسلام و ويژگيهاى آن كاملا آشنا و در انتظار آمدن وى بودند، از اين رو انتظار ايمان آوردن آنان به اسلام كاملا طبيعى بود؛ اما چون برخلاف توقع آنها، پيامبر موعود از ميان بنىاسرائيل برگزيده نشد، او را تكذيب كردند. (بقره/2،76، 89 ـ 90) خداوند با اشاره به تحريف كاملا آگاهانه[9] سخنانش به وسيله گروهى از بنىاسرائيل، از مسلمانان مىخواهد كه به ايمان آوردن آنها اميدى نداشته باشند[10]: «اَفَتَطمَعونَ اَنيُؤمِنوا لَكُم و قَد كانَ فَريقٌ مِنهُم يَسمَعونَ كَلـمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلوهُ وهُميَعلَمون».(بقره/2،75) مفسّران در تعيين مصداق «كلام الله»، نوع تحريف و هويّت تحريفكنندگان به اختلاف گراييدهاند. ابنعباس، ربيع، ابن اسحاق و بلخى[11]آيه را اشاره به 70 نفر برگزيده حضرت موسى(عليه السلام)دانستهاند كه همراه وى در كوه طور كلام خدا را از زبان آن حضرت يا بىواسطه شنيدند (اعراف/7،155)[12]؛ ليكن گروهى از آنان پس از بازگشت به ميان بنىاسرائيل آن را تحريف كردند.[13] شمارى از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 289 مفسران اين ديدگاه را به قرينه «يسمعونكلام الله»تقويت كردهاند[14]؛ ولى قرطبى به قرينه اختصاص «كليم الله» بودن به حضرت موسى(عليه السلام)اين احتمال را تضعيف كرده است.[15] برخى اين ديدگاه را ساخته و پرداخته افرادى ضعيف و غير موثق خواندهاند.[16] در مقابل، مفسرانى چون مجاهد، سدى و ابن زيد، آيه را ناظر به تحريف تورات در موضوع بشارت آمدن پيامبر اسلام و ويژگيهاى آن دانستهاند.[17] ابن جوزى اين نظر را درستتر مىداند.[18] اين ديدگاه با توجه به آيه بعدى تقويت مىشود: «قالوا اَتُحَدِّثونَهُم بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَيكُم لِيُحاجّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُم اَفَلا تَعقِلون».(بقره/2،76) عموم مفسران اين آيه را ناظر به سخنان توبيخآميز بعضى از يهود به برخى ديگر مىدانند كه آنان را از گزارش دادن بشارت تورات به مسلمانان درباره آمدن و اوصاف پيامبر اسلام باز مىداشتند.[19] درباره نوع تحريف، برخى آن را معنوى[20]، بعضى لفظى (كاهش و افزايش) و برخى ديگر اعم از آن دو دانستهاند.[21] ديدگاه سومى هم آيه را به احتمال، اشاره به يهوديان معاصر پيامبر اسلام و تحريف سخنان آن حضرت دانستهاند.[22] 2. خداوند در سوره مائده براى دلدارى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در پى كارشكنيهاى يهود[23]، از پيمانشكنى نياكان يهود و در نتيجه دچار آمدنشان به لعنت خداوند و قساوت قلب خبر مىدهد و اينكه آنان به سبب اين قساوت، به تحريف سخنان الهى دست زده و بخشى از آموزههاى دينى را بهفراموشى سپردند: «فَبِما نَقضِهِم ميثـقَهُم لَعَنّـهُم و جَعَلنا قُلوبَهُم قـسِيَةً يُحَرِّفونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ و نَسوا حَظـًّا مِمّا ذُكِّروا بِهِ ولا تَزالُ تَطَّـلِعُ عَلى خائِنَة مِنهُم اِلاّقَليلاً...».(مائده/5،13) شمارى از مفسران شيعه[24] و سنى[25] آيه را اشاره به تحريف معنوى، يعنى تفسير ناروا و تأويل نادرست تورات دانسته و برخى مورد تحريف را ويژگيهاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و احكام و حدود الهى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 290 گفتهاند.[26] فخررازى در تقويت اين ديدگاه با استناد به تواتر و شهرت در نقل كتاب مقدس، تحريف لفظى آن را ناممكن يا بسيار دشوار خوانده است[27]؛ اما رشيدرضا ضمن نادرست خواندن مقايسه تواتر كتاب مقدس با تواتر قرآنكريم، استدلال رازى را ناشى از ناآگاهى او از تاريخ كتابمقدس دانسته و بر وقوع تحريف معنوى و لفظى ـ اعم از حذف، اضافه و جابهجايى ـ در آن تأكيد مىكند.[28] علامهطباطبايى با مرتبط دانستن تحريفگرى بنىاسرائيل* با فراموشى بخشى از آموزههاى دينى آنان، تحريف را اعم از معنوى و لفظى دانسته و معتقد است كه در نتيجه اين كار، بسيارى از آموزهها و معارف اصلى يهوديت فراموش شد و انحرافات بنيادينى، مانند اعتقاد به تشبيه، ختم نبوت به وسيله حضرت موسى(عليه السلام) و استمرار شريعت آن حضرت براى ابد، پديد آمد.[29] جمله «و نَسوا حَظـًّا مِمّا ذُكِّروا بِه»(مائده/5،13) در كنار قرينه «اوتوا نَصيبـًا مِنَالكِتـب»(آل عمران/3، 23؛ نساء/4،44، 51) ديدگاه قرآن مبنى بر از بين رفتن بخشى از تورات نازل شده بر موسى(عليه السلام) را ثابت مىكند اين بخش را آموزههاى مربوط به معاد[30] و لزوم ايمان به پيامبراكرم[31] دانستهاند. 3. بر اساس آيات 41 ـ 42 مائده/5، براى گروهى از يهوديان معاصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) حادثهاى رخ مىدهد. عالمان يهود به سبب پارهاى ملاحظات، برخلاف آموزههاى صريح تورات درباره آن حكم كرده، سپس افرادى را نزد پيامبراكرم مىفرستند تا در اين باره داورى كند. به اين افراد توصيه مىشود در صورتى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) حكم خلاف آنان را تأييد نكرد، آن را نپذيرند: «و مِنَ الَّذينَ هادوا سَمّـعونَ لِلكَذِبِ سَمّـعونَ لِقَوم ءاخَرينَ لَم يَأتوكَ يُحَرِّفونَ الكَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِعِهِ يَقولونَ اِن اوتيتُم هـذا فَخُذوهُ و اِن لَم تُؤتَوهُ فَاحذَروا...». بر اساس تفسير ابن عباس، سدّى و ابن زيد «سمّـعون» نخست به معناى «گوش دهندگان» و دومى به معناى «پذيرندگان» و «يحرفون»صفت قوم است؛ يعنى گروهى كه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند، به سخنان دروغ (احكام تحريف شده تورات) گوش داده و گفتههاى تحريفگرانِ (قوم) آموزههاى تورات را بىچونوچرا پذيرفته، پيروى مىكردند.[32] اين تفسير را بيشتر مفسران، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 291 مانند طبرى[33]، طوسى[34]، زمخشرى[35]، قرطبى[36] و صاحب الميزان[37]، پذيرفتهاند. بر اساس شأن نزول مشهور و سياق آيات، عالمان يهود خيبر در ازاى گرفتن رشوه*، حكم تورات را به سود برخى افراد تحريف كردند. گفتهاند: زن و مردى از اشراف مرتكب زناى محصنه شدند؛ ليكن برخلاف حكم تورات مبنى بر سنگسار شدن، به تازيانه و تشهير (سوار كردن مجرم بر الاغ و نمايش دادن وى در معابر عمومى) محكوم شدند؛ گويا در پى اعتراض به اين تبعيض، عالمان مزبور گروهى را براى داورى خواستن از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نزد وى مىفرستند. به دنبال حكم پيامبر(صلى الله عليه وآله) به رجم با استناد به وجود آن در تورات و عدم پذيرش آن از سوى فرستادگان احبار، پيشنهاد پيامبر(صلى الله عليه وآله)مبنى بر داورى داناترين فرد زمان به مضامين تورات، يعنى «ابن صوريا»، را مىپذيرند و او وجود حكم رجم در تورات را تأييد مىكند.[38] تأييد ابنصوريا و تصريح قرآن به وجود حكم مورد اختلاف در تورات، مىنمايد كه تحريف ياد شده در آيه از نوع دست بردن در متن تورات نبوده است[39]، بلكه آنان با كتمان حد رجم كه در تورات كنونى نيز هست[40]، حكم تازيانه و تشهير را حكمى الهى معرفى كردهاند.[41] بىسوادى اغلب اهل كتاب و عدم آشنايى آنان با تورات (بقره/2،278) زمينه اين كار را فراهم مىساخت. در تفسيرى ديگر از آيه، مفسرانى چون طبرسى[42]، نحاس[43]، فخر رازى[44] و ابىالسعود[45]، «لام» در «للكذب» را به معناى تعليل، «سمّاعون» و دوم را به معناى جاسوسان گرفتهاند؛ يعنى يهوديانى كه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمدند جاسوسان آن گروه از يهوديانى بودند كه نزد پيامبر نيامده بودند. اينان شنيدههاى خود را به آنها و ديگر دشمنان گزارش مىكردند. تا با تحريف و كم و زياد كردن آن، به پيامبر خدا دروغ و افترا ببندند. زمخشرى اين تفسير را برنمىتابد.[46] 4. گروهى از يهوديان، هنگام سخن گفتن با پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) افزون بر سخنان غير مؤدبانه، با كاربرد برخى عبارات و واژگان، معنا و مفهوم توهينآميزى از آن قصد مىكردهاند: «مِنَ الَّذينَ هادوا يُحَرِّفونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ و يَقولونَ سَمِعنا و عَصَينا واسمَع غَيرَ مُسمَع و رعِنا لَيـًّا دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 292 بِاَلسِنَتِهِم و طَعنـًا فِىالدّينِ و لَو اَنَّهُم قالوا سَمِعنا واَطَعنا واسمَع وانظُرنا لَكانَ خَيرًا لَهُمواَقوَمَ...».(نساء/4، 46 ـ 47) برخى از مفسران، مراد از «كلم» را تورات، و تحريف را به معناى عام آن دانستهاند. در اين ديدگاه، حذف و اضافه و تغيير برخى آموزههاى تورات يا ارائه تفسيرى نادرست از آن، همچنين تفسير نادرست سخنان حضرت موسى(عليه السلام)درباره بعثت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، از مصاديق تحريف ياد شده است؛ اما ظاهر و سياق آيات نشان مىدهد كه مراد از «تحريف كلم»، تحريف در كاربرد و معانى برخى جملهها و واژگان، هنگام سخن گفتن با پيامبر(صلى الله عليه وآله)است[47]، بر اين اساس، جملههاى پس از «يحرفون الكلم»، عطف تفسيرى و بيان مصداق است. 5. آيات 78 ـ 79 بقره/2، يهوديان عصر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را در ارتباط با كتاب دينى خويش به دو گروه باسواد و بىسواد قسمت مىكنند: «و مِنهُم اُمِّيُّونَ لايَعلَمونَ الكِتـبَ اِلاّاَمانِىَّ واِن هُم اِلاّ يَظُنّون * فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ هـذا مِن عِندِ اللّه...». بر اساس اين آيات، امّيها به سبب ناتوانى در خواندن و نوشتن، از آموزههاى تورات آگاهى درستى نداشتهاند. دانستنيهايى را كه آموزههاى تورات مىدانستند، آرزوها، پندارهاى باطل و باورهاى تحريف شدهاى بود كه از عالمان خويش فراگرفته بودند.[48] گروه دوم، عالمان و احبار يهود و آشنا به خواندن و نوشتن و آگاه از تورات بودهاند. ايندسته با توجه به بىسوادى گروه نخست و ناآگاهى آنان از تورات، مطالبى را از پيش خود نوشته و آن را به نام سخنان خدا به مردم معرفى مىكردهاند.[49] از «فاى» تفريع «فويل» برمىآيد كه پندارهاى نادرست گروه نخست كه آنها را تعاليم تورات مىپنداشتند، برگرفته از نوشتههاى نادرست احبار بوده است. اين كار احبار نسبت دروغ به خداوند بود و گمراه شدن مردم را در پى داشت، بدين سبب به شدت نكوهش[50] و به آن وعده عذاب داده شده است: «...فَوَيلٌ لَهُم مِمّا كَتَبَت اَيديهِم و ويلٌ لَهُم مِمّايَكسِبون».(بقره/2،79) مصداق «كتاب نوشته شده» و «نويسندگان آن» مورد اختلاف است. اغلب مفسران نخست، همانند ابنعباس، قُتاده، ابوالعاليه، ابن زيد[51]، عكرمه، كلبى و سفيان ثورى[52]، مراد از آن را تورات و نويسندگان را احبار و عالمان يهود در دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 293 عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) دانستهاند. بيشتر مفسران متأخر و معاصر، مانند طبرى، طوسى، زمخشرى[53]، ابن جوزى، واحدى و علامه طباطبايى[54] نيز با اشاره به الف و لام تعريف در «الكتاب»، اين ديدگاه را پذيرفتهاند. بنابراين نظر، احبار يهود با هدف ترديد افكنى در دل تودههاى مردم عامى و جلوگيرى از گرايش آنان به اسلام، ويژگيهاى ياد شده براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در تورات را تغيير داده، آنگاه ويژگيهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله)را با اوصاف آمده در تورات ناسازگار خواندند. در شمار انگيزههاى اين تحريف، رشوه گرفتن و حفظ رياست و زعامت خويش و منافع آن، آمده است.[55] ويژگيهاى ياد شده براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در تورات و نيز اوصافى كه احبار يهود جايگزين آن كردند، از سوى مفسران، متفاوت گزارش شده است.[56] اين شأن نزول در برخى احاديث نيز تأييد شده[57] و با ظاهر و سياق آيات (بقره/2،74 ـ 80) سازگار است. طبرسى، سمعانى، ابوحيان و برخى ديگر از مفسران، ضمن گزارش شأن نزول مشهور، آن را به ديده ترديد نگريستهاند.[58] آلوسى با پذيرش اصل شأن نزول، درباره مصداق كتاب نظر ديگرى دارد. به اعتقاد وى احبار با پنهان ساختن نسخههاى اصلى تورات، مطالبى را كه به دلخواه خويش نوشته بودند، به نام تورات در ميان تودههاى يهود و عرب رايج ساختند؛ همچنين گفته است: شايد مراد از «كتاب»، تفسيرها و تأويلهاى نادرستى از تورات باشد كه احبار نوشته و رايج كردند.[59] دو تفسير نادر نيز در اين باره وجود دارد: الف.سدّى، كتاب نوشته شده را اشاره به تورات ندانسته و معتقد است كه شمارى از يهود مطالبى را از پيش خود ساخته و پرداخته و به نام كتاب آسمانى به گروهى از عربهاى امى و فاقد كتاب آسمانى فروختند.[60] ب. ابومالك آيه را در شأن عبدالله بن سعد بن سرح نازل دانسته است. گفتهاند: وى از كاتبان وحى بود و چون مىخواسته آيات قرآن را برخلاف املاى پيامبر(صلى الله عليه وآله)بنويسد، مرتد گرديد.[61] ظاهر و سياق آيات با اين دو ديدگاه سازگار نيست.[62] دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 294 6. بر اساس ظاهر آيه 78 آل عمران/3 شمارى از عالمان يهود، نوشتههاى غير وحيانى را با لحن و آهنگ ويژه تورات تلاوت مىكردهاند تا مسلمانان گمان كنند كه جزئى از آن است. آنان براى تأكيد بيشتر،نوشتههاى مزبور را وحى* الهى مىخواندند. آيهياد شده، جزئى از تورات و سخن خدا بودن آن نوشتهها را نفى و تأكيد مىكند كه آنها خود نيز وحيانى نبودن آن نوشتهها را مىدانند؛ ولى با اين حال به خداوند نسبت دروغ مىدهند: «و اِنَّ مِنهُم لَفَريقـًا يَلوونَ اَلسِنَتَهُم بِالكِتـبِ لِتَحسَبوهُ مِنَ الكِتـبِ و ما هُوَ مِنَ الكِتـبِ ويَقولونَ هُوَ مِن عِندِ اللّهِ و ما هُوَ مِن عِندِ اللّهِ ويَقولونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ و هُم يَعلَمون». مشهور مفسران آيه را اشاره به شمارى از احبار يهود مدينه، مانند كعب بن اشرف، مالك بن ضيف و حىّبن اخطب دانستهاند.[63] ابن عباس گفته است: آيه درباره يهود و نصارا نازل شده است؛ گروهى كه هم مطالبى را از تورات و انجيل حذف كرده و هم بر آن افزودند.[64] مفسران درباره نوع تحريف ياد شده در آيه، ديدگاه يكسانى ندارند؛ گروهى چون مجاهد، ربيع، ابن عباس، وهببن منبه، بر اين باورند كه احبار نوشتههاى ساختگى خود، از جمله درباره ويژگيهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را همانند تورات تلاوت و جزئى از كتاب نازل شده بر موسى(عليه السلام)قلمداد مىكردند.[65] بر اساس اين تفسير، نخستين «كتابِ» ياد شده در آيه، همان كتاب ياد شده در آيه 79 بقره/2 است: «فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَيديهِم...».قمى، مقاتل، طبرى،[66] زركشى، علامه طباطبايى[67] و برخى ديگر از مفسران نيز اين ديدگاه را پذيرفتهاند. در مقابل، به اعتقاد فخررازى و آلوسى، احبار هنگام تلاوت تورات، اِعراب و حركات بخشهايى از آن را تغيير داده و در نتيجه معناى آن را دگرگون ساخته و همان الفاظ را عين جملات نازل شده مىخواندند.[68] از گفتههاى طوسى، طبرسى و برخى ديگر نيز مىتوان اين تفسير را به دست آورد.[69] در نقلى ديگر از ابن عباس، وى آيه را اشاره به حذف و اضافه بخشهايى از تورات دانسته است.[70] 7. بنىاسرائيل هنگام ورود به سرزمين كنعان، فرمان يافتند كه با حالتى خاص، از درى معيّن وارد دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 295 شده و عبارتى مشخص را مبنى بر طلب آمرزش بر زبان جارى كنند تا خداوند از گناهان گذشته آنان درگذرد؛ اما گروهى با تغيير و تحريف آن عبارت خاص، جملهاى تمسخرآميز بر زبان آورده و در نتيجه به عذاب الهى دچار آمدند: «و اِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَريَةَ فَكُلوا مِنها حَيثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلوا البابَ سُجَّدًا وقولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَكُم خَطـيـكُم و سَنَزيدُ المُحسِنين * فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَـلَموا قَولاً غَيرَ الَّذى قيلَ لَهُم...».(بقره/2، 58 ـ 59 و نيز اعراف/7، 161ـ162) مفسران درباره معنا و عربى و دخيل بودن واژه «حطّه» و نيز واژه يا جملهاى كه به جاى آن گفته شد، بر يك نظر نيستند. (=> باب حطه) 8. بر اساس برخى آيات، اهل كتاب، به ويژه يهوديان يثرب، با هدف گمراهى و تزلزل فكرى و اعتقادى مسلمانان، بسيارى از حقايق ياد شده در كتاب دينى خويش در ارتباط با اسلام را آگاهانه و از سر تعمد، كتمان كرده و حق و باطل را درهممىآميختند. خداوند در كنار دعوت به پذيرش اسلام، آنان را از اين كار باز مىدارد: «وءامِنوا بِما اَنزَلت... * و لاتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبـطِـلِ وتَكتُموا الحَقَّ واَنتُم تَعلَمون».(بقره/2، 41 ـ 42 و نيز آلعمران/3،69 ـ 71) مفسران، درهم آميختن حق و باطل را تحريف، شبههافكنى، تفسير و تأويل نادرست و باطل نماياندن حق معنا كردهاند؛ نوعى درهمآميختگى كه در آن تشخيص سره از ناسره ناميسر است.[71] آنان در تعيين مصداق حق و باطل به اختلاف گراييدهاند؛ حسن و ابن زيد، حق را آموزههاى درست تورات، و باطل را تعاليم تحريف شده آن دانستهاند.[72] طبرسى، ابوحيان، علامهطباطبايى و... اين تفسير را پذيرفتهاند. علامهطباطبايى با استناد به «و اَنتُم تَعلَمون»، آيه را اشاره به كتمان، تحريف يا تفسير به رأى پارهاى از آيات تورات و معارف دينى مىداند؛ اقدامى كه بازشناسى حق و باطل را از يكديگر ناميسر مىساخت.[73] ابنعباس و قتاده، «حق» را اسلام ظاهرى گروهى از يهوديان يثرب و «باطل» را نفاق درونى آنان گفتهاند.[74] ثعلبى و بغوى اين ديدگاه را پذيرفتهاند.[75] بر اساس آيه 72 آل عمران/3 گروهى از اهل كتاب (يهود) بر اساس نقشهاى هماهنگ و با هدف ترديد افكنى در دل مسلمانان، به يكديگر توصيه مىكردند كه در آغاز روز ظاهراً اسلام آورده و در پايان روز از آن روىگردان شوند. برخى ديگر، حق را ايمان اهل كتاب به موسى و عيسى(عليهما السلام)، و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 296 باطل را كفر آنان به حضرتمحمد(صلى الله عليه وآله)دانستهاند.[76] 9. يهوديان، دوستى خدا و مقرب درگاه الهى بودن و نيز بهشت را در انحصار خود مىپنداشتند. (بقره/2،110) خداوند در اثبات دروغ بودن اين ادعا، از آنان مىخواهد اگر در ادعاى خويش صادقاند، آرزوى مرگ كرده، به سراى ديگر روند؛ آنگاه در ادامه آنها را حريصترين افراد به زندگى دنيا مىخواند كه به سبب ترس از كيفر كردار خويش هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد:«قُل يـاَيُّهَا الَّذينَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّكُم اَولِياءُ لِلّهِ مِن دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن كُنتُم صـدِقين * و لا يَتَمَنَّونَهُ اَبَدًا بِماقَدَّمَت اَيديهِم واللّهُ عَليمٌ بِالظّــلِمين».(جمعه/62،6ـ7 و نيز بقره/2، 94 ـ 96) انواع كفر و گناه[77]، مانند تكذيب پيامبر اسلام و تحريف كتاب خدا و ويژگيهاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، از مصاديق «ماقدّمت ايديهم»دانسته شده است.[78] دسته دوم:اين دسته آيات، از آموزههايى صريح در تورات و انجيل ياد مىكنند كه دست كم اثرى روشن از آنها در نسخههاى عربى و فارسى موجود كتاب مقدس به چشم نمىخورد. بشارت بعثت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، يادكرد برخى از ويژگيهاى آن حضرت[79] و مسلمانان نخستين و گسترش اسلام[80] (اعراف/7، 157؛ فتح/48، 29؛ صفّ/61، 6) از اين قبيل است: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبـًا عِندَهُم فِى التَّورةِ والاِنجيل...».(اعراف/7،157) بر اساس همين آموزههاى مكتوب، نام و نشانههاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)به گونهاى براى اهلكتاب و دست كم عالمان آنها، روشن بوده است كه آن حضرت را همانند فرزندان خويش به خوبى مىشناختهاند.[81] (بقره/2، 146 ـ 147) ظاهر برخى آيات (اعراف/7،157) و نيز پارهاى از مواضع اهل كتاب در برخورد با اسلام نشان مىدهد كه آموزههاى مزبور در كتاب مقدس عصر نزول بوده است. گواه اين مدعا آنكه يهود و نصاراى آن عصر در برابر مشركان با اشاره به مژده آمدن پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)و كتاب آسمانى او، به خود نويد پيروزى در آينده را مىدادند[82]: «و لَمّا جاءَهُم كِتـبٌ مِن عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وكانوا مِن قَبلُ يَستَفتِحونَ عَلَى الَّذينَ كَفَروا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفوا كَفَروا بِهِ...». (بقره/2،89) پس از بعثت پيامبر نيز گروهى از اهل كتاب، به ويژه شمارى ازدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 297 عالمان آنها[83]، براساس همين آموزههاى تورات و انجيل ايمان آورده (قصص/28، 52 ـ 53) و گروهى ديگر به رغم آگاهى از حقانيت قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله)به كتمان و تكذيب و تأويل نادرست بشارتهاى تورات و انجيل پرداختند.[84] (بقره/2،89) افزون بر آنچه گفته شد، اگر آموزههاى ياد شده، در كتاب مقدس عصر نزول نيامده بود، بهترين مستند و مستمسك براى آنان در تكذيب پيامبر(صلى الله عليه وآله)بود.[85] مؤيّد ديگر اينكه استناد به بشارتهاى كتاب مقدس، در احتجاجها و گفت و گوهاى پيامبراكرم[86] و برخى پيشوايان معصوم شيعه[87] با اهل كتاب نيز گزارش شده است؛ همچنين تلاش شمارى از مفسران[88] و پژوهشگران مسلمان[89] از آغاز نزول قرآن تاكنون براى تطبيق نام پيامبراكرم با برخى واژگان كتابمقدس، مانند «فارقليط»[90]، با توجه به همين بشارتها بودهاست. معاصران از اهل كتاب با استناد به نسخههايى از تورات و انجيل كنونى كه مربوط به پيش از اسلام است، وجود كمترين يادكردى از پيامبراكرم را در آن دو برنمىتابند.[91] پاسخ اين است كه بر اساس تاريخ كتاب مقدس، نسخههاى متعدد و در عين حال متفاوتى از آن وجود داشته است. (=>تورات و انجيل) وعده پاداش بهشت به مؤمنانى كه با جان و مال خويش در راه خدا جهاد كرده و كشته مىشوند، از ديگر آموزههايى است كه به تصريح قرآن در تورات و انجيل نيز آمده است: (توبه/9، 111) (=> انجيل، آموزههاى انجيل)، در حالى كه اين آموزهها در تورات و انجيلهاى كنونى يافت نمىشوند. معادباورى، رستاخيزمردگان، پاداش و كيفر اعمال در جهان آخرت، از باورهاى اساسى و مشترك اديان آسمانى و بخشى از آموزههاى وحيانى است كه بنا به تصريح قرآن، در كنار اصل توحيد بر موسى(عليه السلام)نازل شده است: «اِنَّنى اَنَا اللّهُ لا اِلـهَ اِلاّ اَنَا فَاعبُدنى ... * اِنَّ السّاعَةَ ءاتِيَةٌ اَكادُ اُخفيها لِتُجزى كُلُّ نَفس بِما تَسعى».(طه/20، 14 ـ 15) بنابراين آيات، معاد باورى از اصول دين موسى(عليه السلام)بوده[92] و بايد در تورات نيز دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 298 آمده باشد، در حالى كه از اين مسئله در تورات كنونى، سخن و اثرى نيست.[93] البته علماى يهود به مواردى استناد جستهاند[94]؛ ولى دلالت آنها چندان روشن نيست و تعبير كلى «آخرت»[95] نيز به معناى فرجام دنيوى است.[96] فقدان آموزههاى مربوط به معاد مىتواند جزو بخش فراموش شده كتاب مقدس باشد[97]: «ونَسوا حَظـًّا مِمّاذُكِّروا».(مائده/5،13) دسته سوم:دسته سوم از آيات ضمن انتساب پارهاى از باورهاى شركآميز، گزارشها و عقايد تاريخى به يهود و نصارا، به نقد و نفى صريح آنهامىپردازند. اعتقاد به فرزند داشتن خداوند (بقره/2،116؛ انبياء/21،26؛ مريم/19،91ـ92)، الوهيت حضرت مريم و مسيح(عليهما السلام) (مائده/5،116)، تثليث (مائده/5، 17 و 72 ـ73)، جادوگرى حضرت سليمان (بقره/2،102)، يهودى بودن پيامبرانى چون ابراهيم،اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط(عليهم السلام)(بقره/2،140؛ آلعمران/3،67)، مصلوب و كشته شدنحضرت عيسى(عليه السلام) (نساء/4،157) و انحصار هدايت و حق ورود به بهشت در يهودى يا نصرانى شدن (بقره/2، 135، 111) از اين قبيلاند.دسته چهارم:اين دسته از آيات، بخشهايى مهم از تاريخ زندگى و معجزات شمارى از پيامبران بزرگ را گزارش مىكنند كه در كتاب مقدس اثرى از آنها نيست. به چند نمونه از اين آيات مىپردازيم:قرآن بخشهايى مهم از تاريخ زندگى حضرت ابراهيم(عليه السلام) را گزارش مىكند كه اثرى از آنها در عهد عتيق نيست[98]؛ مانند رويارويى و احتجاج وى با بتپرستان، بت شكنى و افكنده شدن وى در آتش و رهايى از آن (براى نمونه: انعام/6، 74 ـ 81؛ مريم/19، 42؛ انبياء/21، 52 ـ 71؛ شعراء/26، 69 ـ 82)، ديدن ملكوت و چگونگى زنده شدن مردگان، نزول صحف بر وى، عزيمت به مكه، تجديد بناى كعبه به كمك اسماعيل(عليه السلام) و تشريح مناسك حج (بقره/2،127، 260؛ انعام/6،75؛ ابراهيم/14،37؛ حجّ/22، 27؛ نجم/53، 37؛ اعلى/87، 14 ـ 19)؛ به ويژه آنكه از ديدگاه قرآن، كعبه، نخستين جايگاه مقدس و خداپرستى در روى زمين بوده و دست كم از زمان حضرتابراهيم(عليه السلام)وجود داشته است. (بقره/2،127؛ ابراهيم/14، 37؛ آل عمران/3،96)[99] فقدان اين گزارشها در كتاب مقدس كنونى به ويژه با توجه به رواج گسترده شرك و بتپرستى در دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 299 ميان بنىاسرائيل از آغاز خروج از مصر تا قرنها پس از استقرار در سرزمين موعود و نيز تأكيد عهد عتيق بر معرفى اورشليم و مسجدالاقصى به عنوان تنها سرزمين و جايگاه مقدس، كاملا معنادار خواهدبود. همچنين در كتاب مقدس، برخلاف قرآن (مريم/19،54 ـ 55؛ انبياء/21، 85) از شخصيت حضرت ابراهيم(عليه السلام)، اسماعيل(عليه السلام)و فرزندان وى تصويرى تيره و تار ارائه شده[100] و در مقابل، مجراى تحقق همه وعدههاى خداوند به ابراهيم(عليه السلام) و استمرار نبوت، حضرت اسحاق و پس از وى يعقوب و پسران يعقوب و آنگاه قبايل دوازدهگانه بنىاسرائيل معرفى شده است.[101] (=> اسحاق، اسماعيل) نمونه ديگر داستان گاو بنىاسرائيل (بقره/2،67 ـ 73) است. قرآنكريم معجزههايى را نيز براى مسيح(عليه السلام)گزارش مىكند كه در اناجيل چهارگانه وجود ندارند؛ مانند آمدن رطب تازه براى مريم(عليه السلام)پس از تولد مسيح(عليه السلام)(مريم/19، 24 ـ 26)، سخن گفتن مسيح(عليه السلام)در گهواره (آلعمران/3، 46؛ مائده/5،110؛ مريم/19،29ـ33) و زنده شدن پرندگان گِلين به دست وى و با قدرت خداوند. (آلعمران/3،49؛ مائده/5،110) وحيانى و عارى از تحريف بودن قرآن و اصالت تاريخى آن از يك سو و وجود پارهاى ترديدها در تاريخ و محتواى اناجيل رسمى، اختلاف نسخهها و نيز نگارش آنها به دست بشر (=> انجيل)، همچنين گزارش اين معجزات در اناجيل غير معتبر از نظر مسيحيت[102] از سوى ديگر، احتمال ناديده گرفتن يا حذف گزارشهاى ياد شده راقوت مىبخشند. نظريههاى تحريف كتاب مقدس:بر اساس آنچه گفته شد بيشتر مفسّران و قرآنپژوهان نخستين، متأخر[103] و معاصر[104]، كتاب مقدس را تحريف شده و فاقد ساختار وحيانى دانسته و بر اين باورند كه افزون بر تحريف معنوى، انواع تحريف لفظى نيز در آن راه يافته است. اين گروه از صاحب نظران در اثبات ادعاى خويش افزون بر آيات بررسى شده، به مواردى همچون اختلاف نسخههاى سهگانه عبرى، سُريانى و يونانى عهد قديم، تاريخ تدوين، عدم تواتر و نگارش آن قرنها پس از موسى(عليه السلام) و به دست عزراى ورّاق، نگارش اناجيل به دست 4 تن و اختلاف آنها با يكديگر، نامعقول و توجيهناپذير بودن بخشى از آموزههاى كتاب مقدس ودائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 300 تناقضهاى موجود در آن استناد كردهاند. برخى از احاديث اسلامى[105] و نيز بعضى پژوهشگران كتاب مقدس بر اين نظر صحّه مىگذارند.[106] در اين ديدگاه با استناد به برخى از آيات، كتاب مقدس مورد تأييد اجمالى قرآن خوانده شده است.[107] در مقابل، برخى چون ابوحاتم رازى، از متكلمان اسماعيلى قرن چهارم، «تحريف كلم» را صرفاً به تأويل نادرست و تحريف معنوى تفسير و در دفاع از كتاب مقدس، اختلاف نسخههاى سهگانه عبرى، سريانى و يونانى عهد قديم و اناجيل چهارگانه با يكديگر را به اختلاف قرائتها همانند كردهاند.[108] برخى ديگر از صاحب نظران با تأكيد بر تكون كتاب مقدس كنونى به دست بشر و نفى اين همانى آن با تورات و انجيل نازل شده، بر اين باورند كه در آيات بيانگر «تحريف كَلِمْ» هيچ تصريحى به تحريف تورات و انجيل نشده و اين آيات فقط ناظر به تحريف شفاهى است و به كتاب مقدس موجود نيز ناظر نيست، بنابراين درباره تحريف كتاب مقدس كنونى بايد بدون لحاظ اين آيات، داورى كرد.[109] برخى با تفكيك نسخه اصلى عهدين از ترجمههاى آن، «تحريف كلم» را به تحريف معنوى در نسخه اصلى عهدين ناظر دانسته و بر اين باورند كه آن نسخه اصلى از بين رفته و كتاب مقدس موجود، ترجمهاى ناقص از آن است و تحريف به حذف و اضافه در آن وجود دارد.[110] منابعآشنايى با اديان، حسين توفيقى، قم، مؤسسه فرهنگى طه، 1384ش؛ آلاءالرحمن، البلاغى (م.1352ق.)، تهران، بعثت، 1420ق؛ ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م.982ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1411ق؛ اسباب النزول، الواحدى (م.468ق.)، قاهرة، مؤسسة الحلبى و شركاه، 1388ق؛ الاصلاح، ابن ابى حاتم (م.327ق.)، به كوشش مينوچهرى و محقق، تهران، 1377ش؛ اعلام النبوه، ابن ابى حاتم (م.327ق.)، به كوشش صلاح الصاوى و اعوانى، تهران، 1356ش؛ انوار التنزيل، البيضاوى (م.791ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م.754ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م.1107ق.)، قم، البعثة، 1415ق؛ بشارة احمد فى الانجيل، محمد الحسين الريس، به كوشش معوض ابراهيم، مصطفى الريس؛ البيان فى تفسير القرآن، الخويى (م.1413ق.)، انوارالهدى، 1401ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م.1205ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414ق؛ التبيان، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التعاريف، المناوى (م.1031ق.)، به كوشش رضوان الداية، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1410ق؛ تفسير القرآن، السمعانى (م.489ق.)، به كوشش غنيم بندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 301 عباس و ياسر بن ابراهيم، رياض، دارالوطن، 1418ق؛ تفسير القرآن العزيز، ابن ابى زمنين (م.399ق.)، به كوشش حسين بن عكاشه و محمد بن مصطفى، قاهرة، الفاروق الحديثة، 1423ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصرية، 1419ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ تفسير القمى، القمى (م.307ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411ق؛ التفسير الكاشف، المغنيه، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981 م؛ التفسيرالكبير، الفخر الرازى (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان، عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربى، 1423ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م.1354ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373ق؛ التفسير المنسوب الى الامام العسكرى(عليه السلام)، به كوشش ابطحى، قم، مدرسه امام مهدى(عج)، 1409ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375ش؛ تنوير المقباس من تفسير ابن عباس، الفيروزآبادى (م.817ق.)، بيروت، دارالفكر للطباعة والنشر؛ تهذيب اللغه، الازهرى (م.370ق.)، به كوشش بردوئى، الدار المصرية للتأليف؛ جامع البيان، الطبرى (م.310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م.671ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ جمهرة اللغه، ابن دريد (م.321ق.)، به كوشش رمزى بعلبكى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1987 م؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م.875ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416ق؛ دائرةالمعارف الاسلاميه، ترجمه: احمد شنتاوى و ديگران، بيروت، دارالمعرفة، 1933 م؛ الدرالمنثور، السيوطى (م.911ق.)، بيروت، دارالفكر، 1414ق؛ الرحلة المدرسيه، البلاغى (م.1352ق.)، بيروت، دارالزهراء 1416ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م.1270ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417ق؛ زادالمسير، جمالالدين الجوزى (م.597ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407ق؛ سعدالسعود، ابن طاووس (م.664ق.)، قم، منشورات الرضى، 1363ش؛ السنن الكبرى، البيهقى (م.458ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416ق؛ شبهات و ردود، معرفت، قم، التمهيد، 1423ق؛ صيانة القرآن من التحريف، محمد هادى معرفت، قم، نشر اسلامى، 1413ق؛ فتح القدير، الشوكانى (م.1250ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ قاموس كتاب مقدس، مستر هاكس، تهران، اساطير، 1377ش؛ قاموس الكتاب المقدس، بطرس عبدالملك و ديگران، القاهرة، دارالثقافة، 1994ق؛ كتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانى، ويليام گلبن، هنرى مرتن، تهران، اساطير، 1380ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشف المراد، العلامة الحلى (م.726ق.)، به كوشش موسوى زنجانى، قم، شكورى، 1373ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م.975ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413ق؛ گنجينهاى از تلمود، راب دكترا كهن، به كوشش يهودا حى و ملكى، ترجمه: فريدون گرگانى؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م.1085ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م.548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ مجموعه آثار، مرتضى مطهرى (م.1358 ش)، تهران، صدرا، 1377ش؛ مدارك التنزيل، النسفى (م.701ق.)، دارالفكر؛ المعارف، ابن قتيبة (م.376ق.)، به كوشش ثروت عكاشة، قم، شريف رضى، 1373ش؛ معالم التنزيل، البغوى (م.510ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414ق؛ معانى القرآن، الفراء (م.207ق.)، به كوشش نجاتى و نجار، الدارالمصريه؛ معانى القرآن، النحاس (م.338ق.)، به كوشش الصابونى، عربستان، جامعة ام القرى، 1409ق؛ مفردات، الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق، دارالقلم، 1412ق؛ مكاتيب الرسول، احمدى ميانجى، به كوشش مركز تحقيقات حج، تهران، دارالحديث، 1419ق؛ الميزان، الطباطبايى (م.1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ نزاهت قرآن از تحريف، جوادى آملى، به كوشش نصيرى، قم، اسراء، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 302 1383ق؛ الهدى الى دين المصطفى(صلى الله عليه وآله)، البلاغى (م.1352ق.)، بيروت، الاعلمى، 1405ق؛ يادداشتهاى استاد مطهرى، مرتضى مطهرى (م.1358ش.)، تهران، صدرا، 1382ش؛ يهوديّت، عبدالرحيم سليمانى اردستانى، قم، آيات عشق، 1382ش. على فتحى و بخش اديان [1]. جمهرة اللغه، ج1، ص517؛ التهذيب، ج5، ص12؛ لسانالعرب، ج4، ص129، «حرف». [2]. ر. ك: مفردات، ص228، «حرف»؛ التعاريف، ج1، ص163؛ صيانة القرآن من التحريف، ص13 ـ 14. [3]. تاج العروس، ج12، ص136، «حرف»؛ التفسير الكبير، ج3، ص134. [4]. ر. ك : مجموعه آثار، ج17، ص66، «حماسه حسينى»؛ يادداشتهاى استاد مطهرى، ج2، ص78. [5]. ر. ك: دائرةالمعارف الاسلاميه، ج4، ص602 ـ 608. [6]. ر. ك: صيانة القرآن من التحريف، ص16 ـ 20. [7]. همان، ص17 ـ 19. [8]. ر. ك: مفردات، ص111، 752؛ مجمعالبحرين، ج1، ص165؛ لسان العرب، ج1، ص343 «بدل»، ج12، ص369، «لوى». [9]. جامع البيان، ج1، ص520؛ الكشاف، ج1، ص156؛ جوامع الجامع، ج1، ص61. [10]. الميزان، ج1، ص213. [11]. نك: التبيان، ج1، ص313؛ تفسير قرطبى، ج2، ص3؛ تفسير ابى السعود، ج1، ص116. [12]. جامعالبيان، ج1، ص520؛ زادالمسير، ج1، ص103. [13]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص292؛ روح المعانى، ج1، ص470. [14]. التبيان، ج1، ص313؛ مجمع البيان، ج1، ص285؛ تفسير مقاتل، ج1، ص116. [15]. تفسير قرطبى، ج2، ص3. [16]. تفسير قرطبى، ج2، ص3 ـ 4؛ زادالمسير، ج1، ص103 ـ 104. [17]. جامع البيان، ج1، ص520؛ نك: التبيان، ج1، ص313؛ مجمع البيان، ج1، ص285. [18]. زادالمسير، ج1، ص103. [19]. معانى القرآن، فراء، ج1، ص50؛ الكشاف، ج1، ص156؛ مجمع البيان، ج1، ص286 ـ 287. [20]. نك: روح المعانى، ج1، ص470؛ تفسير ثعالبى، ج1، ص88. [21]. نك: التفسير الكبير، ج3، ص134 ـ 135. [22]. تفسير ثعلبى، ج3، ص323؛ التفسير الكبير، ج3، ص136. [23]. جامع البيان، ج6، ص210. [24]. التبيان، ج3، ص470؛ مجمع البيان، ج3، ص267. [25]. تفسير قرطبى، ج6، ص77؛ تفسير ابن كثير، ج2، ص35؛ تفسير نسفى، ج1، ص275. [26]. تفسير مقاتل، ج1، ص461؛ جامع البيان، ج6، ص212؛ زادالمسير، ج2، ص313. [27]. التفسير الكبير، ج11، ص187. [28]. تفسيرالمنار، ج6، ص282 ـ 284؛ البحرالمحيط، ج4، ص205. [29]. الميزان، ج5، ص241. [30]. تفسير المنار، ج6، ص282 ـ 284؛ البحرالمحيط، ج4، ص205. [31]. مجمعالبيان، ج3، ص267؛ زادالمسير، ج2، ص97؛ تفسيرابىالسعود، ج3، ص16. [32]. ر. ك: مجمعالبيان، ج3، ص301؛ تفسير ابى السعود، ج3، ص36 ـ 38؛ زادالمسير، ج2، ص357 ـ 358. [33]. جامع البيان، ج6، ص319. [34]. التبيان، ج3، ص522. [35]. الكشاف، ج1، ص633. [36]. تفسير قرطبى، ج6، ص118. [37]. الميزان، ج5، ص339 ـ 340. [38]. جامعالبيان، ج6، ص319ـ321؛ التبيان، ج3، ص522 ـ 523؛ الكشاف، ج1، ص633. [39]. روح المعانى، ج6، ص202؛ فتح القدير، ج2، ص43؛ تفسيربيضاوى، ج2، ص325. [40]. كتاب مقدس، تثنيه، 22 : 20 ـ 24. [41]. ر. ك: تفسير المنار، ج6، ص303. [42]. مجمع البيان، ج3، ص303. [43]. معانى القرآن، نحاس، ج2، ص307. [44]. التفسير الكبير، ج11، ص232. [45]. تفسير ابى السعود، ج3، ص37. [46]. الكشاف، ج1، ص633. [47]. الميزان، ج4، ص364 ـ 365. [48]. جامعالبيان، ج1، ص528 ـ 532؛ التبيان، ج1، ص318؛ الكشاف، ج1، ص157. [49]. التفسير الكبير، ج3، ص138ـ139؛ الميزان، ج1، ص215. [50]. التفسير الكبير، ج3، ص140. [51]. جامعالبيان، ج1، ص535ـ536؛ زادالمسير، ج1،ص106؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص122. [52]. تفسير ابن زمنين، ج1، ص154؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص122؛ الدرالمنثور، ج1، ص159 ـ 160. [53]. جامع البيان، ج1، ص529؛ التبيان، ج1، ص318؛ الكشاف، ج1، ص157. [54]. زادالمسير، ج1، ص106؛ اسباب النزول، ص15 ـ 16؛ الميزان، ج1، ص215. [55]. مجمعالبيان، ج1، ص292؛ اسباب النزول، ص15 ـ 16؛ نمونه، ج1، ص317 ـ 318. [56]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص302 ـ 303؛ التبيان، ج1، ص322؛ تفسير سمعانى، ج1، ص100. [57]. ر. ك: جامع البيان، ج1، ص536؛ مجمعالبيان، ج1، ص292؛ اسباب النزول، ص15 ـ 16. [58]. مجمع البيان، ج1، ص290 ـ 292؛ تفسير سمعانى، ج1، ص100؛ البحر المحيط، ج1، ص446. [59]. روحالمعانى، ج1، ص476 ـ 478. [60]. جامعالبيان، ج1، ص535؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص122. [61]. البحرالمحيط، ج1، ص446؛ مجمع البيان، ج1، ص292. [62]. مجمعالبيان، ج1، ص292. [63]. تفسير مقاتل، ج1، ص286؛ تفسير بغوى، ج1، ص248؛ التفسير الكبير، ج8، ص113 ـ 114؛ جامع البيان، ج3، ص438. [64]. زادالمسير، ج1، ص411؛ تفسير بغوى، ج1، ص248؛ تفسير ثعلبى، ج3، ص101. [65]. جامع البيان، ج3، ص439 ـ 440. [66]. تفسير قمى، ج1، ص133؛ تفسير مقاتل، ج1، ص286؛ جامع البيان، ج3، ص439. [67]. البرهان، ج4، ص97؛ الميزان، ج3، ص266. [68]. روح المعانى، ج3، ص327 ـ 328؛ التفسير الكبير، ج8، ص113 ـ 115. [69]. التبيان، ج1، ص222؛ مجمع البيان، ج2، ص780؛ نمونه، ج2، ص629. [70]. تفسير ثعلبى، ج3، ص101؛ مجمع البيان، ج2، ص780. [71]. مجمع البيان، ج1، ص211؛ كنزالدقائق، ج2، ص123؛ الميزان، ج3، ص256؛ ج11، ص63. [72]. جامعالبيان، ج3، ص422؛ التبيان، ج1، ص190؛ مجمع البيان، ج1، ص211؛ ج2، ص772. [73]. جوامعالجامع، ج1، ص194؛ البحر المحيط، ج3، ص206؛ الميزان، ج3، ص256. [74]. ر. ك: جامع البيان، ج3، ص421 ـ 422؛ مجمع البيان، ج2، ص772؛ زادالمسير، ج1، ص405. [75]. تفسير ثعلبى، ج3، ص90؛ تفسير بغوى، ج1، ص244. [76]. ر. ك: جامع البيان، ج3، ص421 ـ 422؛ مجمعالبيان، ج2، ص772؛ زادالمسير، ج1، ص405. [77]. جامع البيان، ج1، ص600 ـ 601؛ ج28، ص126؛ مجمعالبيان، ج10، ص433؛ الميزان، ج19، ص267. [78]. التبيان، ج10، ص7؛ جوامع الجامع، ج1، ص70؛ كنزالدقايق، ج1، ص302. [79]. جامعالبيان، ج9، ص112؛ تفسير ابن كثير، ج2، ص262؛ الميزان، ج8، ص280. [80]. جامعالبيان، ج26، ص141 ـ 142؛ تفسير قرطبى، ج16، ص192 ـ 193. [81]. تفسير المنار، ج9، ص226؛ الميزان، ج7، ص40. [82]. جامع البيان، ج1، ص577؛ تفسير ثعلبى، ج4، ص292؛ مجمعالبيان، ج1، ص310 ـ 311. [83]. تفسير قرطبى، ج13، ص296؛ تفسير المنار، ج9، ص230؛ الميزان، ج16، ص54. [84]. مجمعالبيان، ج1، ص310 ـ 311؛ تفسير ابن ابى حاتم، ج1، ص171 ـ 172؛ آلاء الرحمن، ج1، ص107. [85]. التفسير الكبير، ج17، ص94؛ الميزان، ج19، ص253؛ البيان، ص118 ـ 122. [86]. السنن الكبرى، ج10، ص180؛ مكاتيب الرسول(صلى الله عليه وآله)، ج2، ص483 و 487. [87]. ر. ك: الاحتجاج، ج1، ص497 ـ 536؛ ج2، ص401 ـ 422. [88]. التبيان، ج4، ص560؛ مجمع البيان، ج4، ص749؛ التفسيرالكبير، ج29، ص313. [89]. سعد السعود، ص62؛ شبهات و ردود، ص94 ـ 96؛ بشارة احمد فى الانجيل، ص34 ـ 40. [90]. قاموس كتاب مقدس، ص256. [91]. آشنايى با اديان بزرگ، ص230. [92]. الكاشف، ج5، ص208؛ الميزان، ج14، ص140. [93]. الرحلة المدرسيه، ج2، ص214؛ الهدى الى دين المصطفى، ج2، ص323؛ يهوديت، ص210. [94]. قاموس الكتاب المقدس، ص674؛ گنجينهاى از تلمود، ص363؛ تحليلى بر عملكرد يهود در عصر نبوى، ص125؛ يهوديت، ص91. [95]. كتاب مقدس، تثنيه 8 : 16؛ المراثى، 4: 18. [96]. آشنايى با اديان بزرگ، ص110. [97]. تفسير المنار، ج11، ص49. [98]. Encyclopedia of Quran Vol. 1 , "Abraham" [99]. التبيان، ج1، ص462 ـ 463؛ مجمع البيان، ج1، ص389 ـ 391؛ التفسيرالكبير، ج4، ص60 ـ 61. [100]. كتاب مقدس، تكوين16: 12؛ 17: 11 ـ 20؛ 20: 1 ـ 16؛ الميزان، ج7، ص222 ـ 234؛ البيان، ص52. [101]. كتاب مقدس، تكوين 26: 3 ـ 4 ؛ 27 : 23 ـ 29 ؛ 35: 11 ـ 12؛ الميزان، ج7، ص225. [102]. Encyclopedia of Islam , Vol . 3 , P 1205 - 1206. [103]. براى نمونه ر. ك: تفسير مقاتل، ج1، ص118، 461 ـ 463؛ تنويرالمقباس، ص86، 109، 114؛ جامع البيان، ج5، ص165. [104]. تفسير المنار، ج6، ص389؛ الميزان، ج4، ص363 ـ 365 ؛ ج5، ص342؛ معارف قرآن، ج4، ص230 ـ 231. [105]. كنزالعمال، ج2، ص358؛ بحارالانوار، ج9، ص181، 190. [106]. الرحلة المدرسيه، ج2، ص255 ـ 260؛ الهدى الى دين المصطفى، ج1، ص69. [107]. الميزان، ج12، ص342. [108]. الاصلاح، ص250 ـ 252؛ اعلام النبوه، ص117 ـ 127. [109]. آشنايى با اديان بزرگ، ص234. [110]. صيانة القرآن من التحريف، ص122، 150. |
|
منشأ قول به تحریف
محمد هادی معرفت؛
منشأ قول به تحریف، روایاتی است که در کتب حدیثی اهل سنت و شیعهآمده است، ظاهر آن روایات، به تحریف کتاب دلالت دارد و هم واره علما و محققان شیعه و سنی در صدد چاره جویی این گونه روایات بودهاند.این روایات یا سندهای ضعیف و فاقد اعتبار دارند یا دلالتهای نارسا و قابل تأویل.در کتب اصولی و کلامی این روایات به طور کلی مردود شناخته شده است.علامه شیخ محمد جواد بلاغی در مقدمه تفسیر «آلاء الرحمان» میگوید:
روایات اهل سنت
در میان اهل سنت گروهی صرفا به جمع حدیث میپرداختند و کمتر به جنبه محتوا اهمیت میدادند، یعنی آن چه در نظر این گروه اهمیت داشت جمع آوری گفتار سابقین بود و تمام ارزش را در کمیت و حجم به دست آمده در این راه میدانستند.لذا بیشتر کوشش داشتند تا مقدار احادیث به دست آمده آنان، بدون توجه به محتوا، بیشتر باشد.از اینرو در میان احادیث گرد آمده ایشان، صحیح و سقیم خلط شده است و احیانا مطالب بیهوده بسیاری به چشم میخورد.این گروه در گذشته به نام «حشویه» خوانده میشدند و امروزه به نام «سلفیون» (2) معروفند. چنان که در میان شیعه گروه مشابهی وجود داشته و دارد که به نام «اخباریون» شناخته شدهاند.بیشتر و شاید تمام روایات تحریف، به دست این گروه جمع، تدوین، ثبت و ضبط شده است و نباید کار این دو گروه را به حساب محققان و اهل نظر از اهل سنت و شیعه گذاشت.اکنون برخی از این روایات را در ذیل میآوریم:
1.آیه رجم:
در قرآن، حکم به رجم نیامده است.فقط به جلد (تازیانه زدن زانی و زانیه) اشاره شده است، بنا بر این رجم زانی و زانیه در شرایط خاصی (3) در سنت وارد شده و مورد اجماع امت است، ولی عمر بن الخطاب گمان میکرد که در قرآن آیه رجم وجود داشته و این آیه موقع جمع آوری قرآن از قلم افتاده است، لذا هم واره میکوشید درج آن را به صحابه بپذیراند.به طوری که قبلا ذکر شد هنگام جمع قرآن به وسیله زید بن ثابت، عمر خواست نظر خود را به جمع بقبولاند و عبارت «الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما ألبتة نکالا من الله و الله عزیز حکیم، پیر مرد و پیر زنی اگر زنا کردند آنان را سنگ سار کنید.عقوبتی است از جانب خدا و خدا عزیز و حکیم است» را به عنوان آیه در قرآن قرار دهد.به طور معمول از وی شاهد طلبیدند او نتوانست شاهد بیاورد، لذا پذیرفته نشد، ولی عمر پیوسته در این اندیشه بود که بر مردم عرضه کند و به گمان خود حجت را بر مردم تمام کند.در آخرین روزهای حیات خود، بالای منبر تأکید نمود: «ای مردم! مبادا روز قیامت بگویید عمر به ما نگفت.خدایا شاهد باش که گفتم و عرضه کردم ولی کسی آن را نپذیرفت» (4). ظاهرا، عمر حدیثی را با آیه قرآن اشتباه گرفته است، زیرا زید بن ثابت میگوید شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «شیخ و شیخه اگر زنا کردند آنان را سنگ سار کنید» . ممکن است عمر نیز آن را از پیامبر شنیده است و گمان کرده آیه قرآنی است که پیامبر تلاوت میفرماید.
2.آیه رغبت:
عمر، گمان داشت که در قرآن آیهای با این نام وجود داشته و ساقط شده است.او میگفت یکی از آیاتی که در قرآن میخواندیم این آیه بود: «أن لا ترغبوا عن آبائکم فإنه کفر بکم أن ترغبوا عن آبائکم» (5) محتمل است عبارت مذکور حدیثی بوده باشد که از پیامبر شنیده شده اما او گمان برده که آیه قرآنی است که تلاوت میگردد.
3.آیه جهاد:
عمر هم چنین گمان میبرد که این عبارت آیه قرآنی بوده و از قرآن ساقط شده است: «أن جاهدوا کما جاهدتم أول مرة» (6).
4.آیه فراش:
طبق گمان عمر عبارت «الولد للفراش و للعاهر الحجر» (7) از آیات قرآنی بوده است در حالی که حدیث متواتری است از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرزند، از آن صاحب فراش (رخت خواب، کنایه از شوهر شرعی) است و عاهر (زانی) را نصیبی نیست.
5.عدد حروف قرآن:
عمر را گمان بر آن بود که حروف قرآن 000/027/ 1 است در صورتی که عدد موجود بیش از 671/323 نیست.از وی روایت شده است: «قرآن دارای هزار هزار حرف و بیست و هفت هزار حرف است.هر که قرآن را برای خدا و با صبر و حوصله بخواند، در مقابل هر حرف یک زوجه از حور العین به او میدهند» (8).ذهبی گوید: «این خبر باطل را فقط محمد بن عبید نقل کرده است در حالی که به وی اعتمادی نیست» (9). 6.عبد الله فرزند عمر چنین میپنداشت که بسیاری از آیههای قرآن از میان رفته است.او چنین میگفت: «کسی از شما نگوید که تمامی قرآن را فرا گرفتهام، از کجا میداند تمامی قرآن کدام است؟ در صورتی که بسیاری از قرآن از میان رفته است. بلکه باید بگوید آن چه هست فرا گرفتهام» (10). 7.برخی گمان میکردند که در جنگ یمامه (در سال اول خلافت ابوبکر با کشته شدن بسیاری از صحابه، بخشی از قرآن نابود شده است، زیرا عالمان قرآن در این جنگ کشته شدند و پس از آنان کسی ندانست سرنوشت آن مقدار از قرآن که هم راه آنان بود به کجا انجامید و هرگز کسی آن را در قرآن (مصحف موجود) ننوشت و ثبت ننمود...ابن ابی داود این مطلب را از ابن شهاب آورده است (11). 8.در مصحفی که عایشه برای خود انتخاب کرده بود، زیادتی بود که در دیگر مصحفها وجود نداشت و آن عبارت چنین بود: «إن الله و ملائکته یصلون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما و علی الذین یصلون الصفوف الأولی» .حمیده دختر ابی یونس، خدمت گزار عایشه، میگوید: «البته این تا موقعی بود که عثمان مصحفها را تغییر نداده بود» (12). 9.عایشه گمان میکرد در قرآن آیهای بوده است که مقدار شیر خوارگی را که موجب حرمت (رضعات محرمه) میشود تعیین میکرد، ولی موقع اشتغال به دفن پیامبر صلی الله علیه و آله گوسفندی وارد اتاق وی شده است و صفحاتی را که مشتمل بر آیه رضعات بود جویده و خورده است! آن آیه ابتدا چنین بود: «عشر رضعات یحرمن» ولی بعدا با آیه «خمس رضعات یحرمن» نسخ شد.عایشه گوید: «موقع وفات پیامبر صلی الله علیه و آله این دو آیه، جزء آیات قرآن تلاوت میگردید» (13). 10.ابو موسی اشعری، گمان میبرد در قرآن سورهای وجود داشته معادل سوره برائت و سوره دیگری معادل سورههای «مسبحات» ، که این سورهها از قرآن ساقط شده و از بین رفته است.او میگوید: فعلا یکی از آیات سوره معادل برائت را بیاد دارم: «لو کان لابن آدم و ادیان من مال لابتغی وادیا ثالثا و لا یملأ جوف ابن آدم إلا التراب» .ابو موسی ظاهرا حدیث وارد را با قرآن اشتباه گرفته است و نیز میگوید: از سوره مفقود شده هم ردیف مسبحات آیهای را به یاد دارم: «یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهادة فی أعناقکم فتسألون عنها یوم القیامة» (14) ، ولی این عبارتها از احادیث قدسی است که به گمان ابو موسی از قرآن است (15). 11.به صحابی جلیل ابی بن کعب نسبت دادهاند که گفته است: «سوره احزاب که فعلا دارای 73 آیه است، معادل سوره بقره بوده و حدود 286 آیه داشت» .این گفتار را به عایشه نیز نسبت دادهاند که شاید غرض او تحریک مردم علیه عثمان بود (16). 12.مالک بن انس گمان میکرد که بیش از یک چهارم از سوره برائت باقی نمانده است.او میگوید: «این سوره هم آورد سوره بقره بوده و از اول آن، مقدار زیادی افتاده است و بسم الله الرحمان الرحیم نیز جزء آیات ساقط شده است» در این زمینه روایات بسیاری آوردهاند که همگی ناتوانی ذهن ناقل را میرساند (17).
فاجعه کتاب الفرقان
متأسفانه مشکلی که این گونه روایات به بار آورده این است که عدهای آنان را باور داشته و ترتیب اثر دادهاند.آنان معتقد شدهاند که بعد از رحلت پیامبر تا موقع خلافت عثمان که یکسان کردن مصاحف انجام گرفت، آیهها و سورههایی از قرآن کم یا بر آن افزوده شده است و این همان تحریف در قرآن است که ضرورت دینی بر خلاف آن حکم میکند. یکی از کسانی که تحت تأثیر این گونه باورهای ناروا قرار گرفته محیی الدین ابن عربی (متوفای 638)، صاحب کتاب «فتوحات مکیه» است.او بر این باور بوده که قرآن دست خوش تحریف گردیده، چیزهایی از آن کم شده است.گوید: «اگر نبود افراد ضعیف دل که زود میلغزند و اعتقادشان متزلزل میشود و حکمت چنین کاری را مجاز نمیشمرد هر آینه روشن میکردم تمامی آن چه را که از مصحف عثمان ساقط شده است...» (18). ولی از همه ناگوارتر، کتابی است به نام «الفرقان» که در عصر اخیر، به دست نویسنده مصری، محمد محمد عبد اللطیف معروف به ابن الخطیب، از علمای معروف مصر، نوشته شده است.در این کتاب این باروهای نادرست جمع آوری شده و بر آنها صحه گذاشته شده است و به صرف این که در صحاح سته آمده، صحیح دانسته شده است.این کتاب در مصر، غوغایی بر پا کرد و مردم علیه آن شوریدند تا آن که دانش گاه الازهر از دولت تقاضای مصادره کتاب را کرد و نسخههای پخش نشده مصادره شد، ولی در همان مدت کوتاه، کتاب اثر سوء خود را گذاشت و در جهان منتشر شد، نسخههایی از آن کتاب در قم فعلا موجود است و
روایات امامیه
نخستین کسی که در این زمینه کتاب نوشت و مسأله تحریف را مطرح نمود، سید نعمت الله جزایری (متوفای 1112) بود که در کتاب «منبع الحیاة» (چاپ بغداد و بیروت) این مسأله را مورد بحث قرار داد و با دلایل چندی در صدد اثبات تحریف قرآن بر آمد، سپس (بعد از گذشت بیش از 200 سال) حاجی نوری (متوفای 1320) کتاب «فصل الخطاب» را نوشت و مجموعه روایاتی را در این زمینه عرضه داشت که اساسا فاقد اعتبار و بیشتر فاقد دلالت بر مقصود ایشان است.ذیلا نمونههای برجستهای از آنها را میآوریم: سید جزایری در این زمینه میگوید: «روایات مستفیضه بلکه متواتره (22) دلالت دارند که قرآن دست خوش تحریف گردیده» .أولین و عمدهترین روایتی را که مورد استناد قرار میدهد، روایت فاقد سندی است که از کتاب مجهول الحال «احتجاج» نقل میکند که از امیر مؤمنان علیه السلام پرسیده شد که تناسب میان صدر و ذیل این آیه چیستو إن خفتم أن لاتقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع (23) ، و اگر در اجرای عدالت درباره اموال یتیمان [که نزد شما سپرده شده] بیمناکید، پس هر چه از زنان که شما را پسند افتاد، دو یا سه یا چهار به هم سری اختیار کنید» .آن گاه حضرت فرموده باشند که بیش از یک سوم قرآن از این آیه افتاده است (24) و روایاتی از این قبیل که در ذیل استدلالات حاجی نوری میآوریم.
پینوشتها:
1.تفسیر آلاء الرحمان، ج 1، ص .25 2.سلفیون به کسانی گفته میشود که صرفا خود را پیرو سلف (گذشتگان) میدانند و هر چه از آنها برسد، چه راست و چه دروغ، آن را سرلوحه زندگی خود قرار میدهند و هرگز قدرت تشخیص صحیح از سقیم را ندارند و اجازه تشخیص را نیز به کسی نمیدهند.اینان امروزه قسمتی از «وهابیون» را تشکیل میدهند . 3.زناکار اگر دست رسی به حلال داشته و راه حرام پیموده، سنگ سار میشود و گرنه تازیانه میخورد. 4.ر.ک: صحیح بخاری، ج 8، ص 211 ـ 208.صحیح مسلم، ج 4، ص 167 و ج 5، ص 116.مسند احمد، ج 1، ص 23 و ج 5، ص 132 و 183.ابو داود (حدود 23) .ترمذی (حدود 7) .ابن ماجه (حدود 9) . دارمی (حدود 16) .موطأ (حدود 10) .تمامی کتب صحاح اهل سنت حدیث آیه رجم را آوردهاند . 5.صحیح بخاری، ج 8، ص 211 ـ 208.صحیح مسلم، ج 4، ص 167 و ج 5، ص .116 6.الدر المنثور، ج 1، ص .106 7.ر.ک: الدر المنثور، ج 1، ص 106.فتح الباری، ج 12، ص 127.تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 261 .البرهان، ج 2، ص 37 ـ .36 8.الاتقان، ج 1، ص .198 9.میزان الاعتدال، ج 3، ص .639 10.الاتقان، ج 3، ص .72 11.منتخب کنز العمال، در حاشیه مسند احمد، ج 2، ص .50 12.الاتقان، ج 3، ص .73 13.صحیح مسلم، ج 4، ص 167.دارمی، ج 2، ص 157.ابو داود، ج 1، ص .224 14.صحیح مسلم، ج 3، ص .120 15.ر.ک: مسند احمد، ج 5، ص .219 16.مسند احمد، ج 5، ص 132.الاتقان، ج 2، ص 72.صیانة القرآن من التحریف، ص 171 ـ .170 17.الاتقان، ج 1، ص 184.المستدرک، ج 2، ص 331 ـ 330.الدر المنثور، ج 3، ص .209 18.به نقل از شیخ عبد الوهاب شعرانی در کتاب «الکبریت الأحمر» که در بیان آرا و عقاید شیخ اکبر نوشته و در حاشیه کتاب «الیواقیت و الجواهر» ج 1، ص 139، چاپ شده است. (چاپ مصطفی البابی ـ مصر 1959 م) . 19.شعراء 26: .167 20.شعراء 26: .116 21.الفرقان، ص 52 ـ .50 22.استفاضه در موردی گفته میشود که روایات فراوان وارد شده باشد ولی به سر حد تواتر قطعی نرسیده باشد. ولی تواتر در موردی است که کثرت روایات به حدی است که موجب قطع و یقین میگردد ـ (ر .ک الأنوار النعمانیة، تألیف سید جزایری، ج 2، ص 357) . 23.نساء 4: .3 24.رساله «منبع الحیاة» سید جزایری چاپ بغداد، ص 70 ـ 68 و چاپ بیروت، ص 69 ـ .66 25.زیرا مجموع آیات قرآن اکنون 6236 آیه است. 26.ر.ک: فصل الخطاب، مقدمه سوم، ص .25 27.رعد 13: .43 28.ر.ک: صیانة القرآن ص 192 ـ .187 29.رعد 13: .4 30.فصل الخطاب، ص 296، به نقل از روایت اربعین ابو سعید نیشابوری، شماره .31 31.همان، ص 349، به نقل از: تفسیر برهان، ج 4، ص 521 و .523 32.همان، ص .275 33.بقره 2: .205 34.نساء 4: .63 35.فصل الخطاب، ص 24 ـ .23 36.محسن فیض کاشانی، الوافی، چاپ سنگی، ج 2، (الجزء الخامس) ص 274 و 232 (پاورقی) و چاپ مکتبة أمیر المؤمنین، ج 5، ص .1781 37.ر.ک: صیانة القرآن من التحریف، ص 267 ـ .263 38.الارشاد، ص .365 39.تفسیر عیاشی، ج 1، ص .13 40.شوری 42: .23 41.ر.ک: تفسیر طبری، ج 25، ص 17 ـ .15 42.الکشاف، ج 4، ص 220 ـ 219 و ر.ک: صیانة القرآن من التحریف، ص 375 ـ .372 43.مائده 5: .55 44.تفسیر ثعالبی، ج 1، ص .471 45.تفسیر عیاشی، ج 1، ص .13 |
|
اتفاق المسلمين علي صيانة القرآن من التحريف
الأستاذ شهاب الدين الحسيني_
كان الأجدر أن نبتعد عن طرح موضوع كهذا، لأنه لوضوحه لا يحتاج إلى بحث علمي استدلالي، ولكن أدبيات التفريق لا تزال تصر على إثارة هذه المسألة المؤسفة.من هنا نرانا مضطرين إلى نشر مثل هذه الدراسة آملين أن نصدّ عملية التضليل، ونردّ الطعن في إجماع الأُمة على سلامة ما بين دفتي كتاب الله العزيز. الأُمة الإسلامية أمة واحدة وإن تعددت فيها المذاهب، فهي تجتمع حول عقيدة واحدة، ومنهج واحد، وسلوك واحد، ومصالح واحدة، ومصير واحد والمذاهب الإسلامية ما هي إلا مظهر من مظاهر الاجتهاد في الفروع والجزئيات، فهي تلتقي في الأفق الواسع الذي يجمعها في محاور مشتركة، ومن هذه المحاور القرآن الكريم الذي يجمعها على دين واحد وثقافة واحدة، ونظم وعادات مشتركة، وقد اتفق المسلمون جميعاً على أن القرآن الكريم هو الكتاب المنزل من الله تعالى على رسوله (صلى الله عليه وآله) لم يطرأ عليه أي تغيير أو تبديل، محفوظ بحفظ الله تعالى، وأن ما نسمعه أو نقرأه من شبهات التحريف ما هي إلا آراء شاذة تبناها آحاد من الأُمة من الشيعة والسنة، لم تلق قبولاً من قطاع الأُمة الواسع على مر التاريخ، وبقيت هذه الشبهات في حدود الآراء والتصورات ولم تسر إلى الواقع الموضوعي، حيث أن المسلمين جميعاً يتداولون قرآناً واحدا لا فرق بين نسخه المطبوعة في مصر أو إيران أو الحجاز أو بقية الدول الإسلامية، وله آلاف الحفاظ في كل أنحاء العالم الإسلامي، وقد تبرأ المسلمون أنفسهم، من جميع المذاهب، من القول بالتحريف، ومع ذلك تبرز في الساحة الإسلامية بين حين وآخر آراء فردية تتهم هذا المذهب أو ذاك بالقول بالتحريف، ولكنها لا تجد أذناً صاغية عند جميع المذاهب. وفي بحثنا هذا نسلط الأضواء على بعض شبهات القائلين بالتحريف، ثم الإجابة عليها من خلال أقوال العلماء من الشيعة والسنة، إضافة إلى ذكر شهادات الشيعة للسنة والسنة للشيعة التي تنفي القول بالتحريف، وقد راعينا الاختصار في الموضوعات المبحوثة ؛ لأن البحوث التي كتبت في هذا المجال عديدة جداً، ونسأل الله تعالى أن يجمعنا تحت راية القرآن لاسيما ونحن نواجه أعداءاً لا يفرقون في عدائهم بين الشيعة والسنة.
معنى التحريف
يقول الراغب: «وتحريف الكلام أن تجعله على حرف من الاحتمال يمكن حمله على الوجهين»(1).
مصادر القائلين بالتحريف
إن القائلين بالتحريف ليس لديهم دليل قطعي على مدّعاهم، وإنما اعتمدوا على روايات شاذة وضعيفة كما ذكرت في مناقشة العلماء والمحققين لها، ونحن نذكر بعضاً من هذه الروايات.
الإجابة عن شبهات التحريف
الروايات التي أكدت تحريف القرآن بالنقيصة لم تكن معتبرة عند جمهور العلماء والمفسرين من الشيعة والسنة، وقد أجابوا عنها إجابة تنسجم مع القواعد الأصولية وحمل بعضهم هذه الروايات على التفسير، والتأويل.
1 ـ أخبار آحاد:
القرآن الكريم ثبت بالتواتر، وأخبار التحريف أخبار آحاد لا تثبت تحريف القرآن بعد رسول الله (صلى الله عليه وآله).
2 ـ روايات شاذة:
يقول الشيخ محمد جواد البلاغي: «ولئن سمعت من الروايات الشاذة شيئاً في تحريف القرآن، وضياع بعضه، فلا تقم لتلك الروايات وزناً»(2).
3 ـ روايات مدسوسة ومختلفة على المسلمين:
لعب الزنادقة، وأعداء الإسلام دوراً كبيراً في دس الروايات الطاعنة في عقيدة المسلمين، وفي كتابهم وسنة نبيهم، ونسب العلماء، والمحققون روايات التحريف إلى الزنادقة، وأعداء الإسلام.
4 ـ عدم صحة نسخ التلاوة:
يقول الشيخ العريض: «فالمنسوخ تلاوة الثابت حكما غير موجود في كتاب الله تعالى، فالحق عدم جوازه»(6).
ألف: الحمل على التفسير:
ما ورد حول آية المحافظة على الصلوات عن عائشة، وحفصة من إلحاق كلمة «وصلاة العصر» بقوله تعالى ]حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى[بأن «الكلمة أدرجت على سبيل التفسير، والإيضاح»(4).
ب/الحمل على السنة:
قول أبي جعفر النحاس: وبعضهم في آية الرجم (رجم الشيخ والشيخة) إسناد
ج: الحمل على الدعاء:
«وأما ما ذكر عن أبي بن كعب أنه عدّ دعاء القنوت: «اللهم انا نستعينك » سورة من القرآن، فإنه ـ إن صح ذلك ـ كتبها في مصحفه لا على أنها من القرآن، بل ليحفظها ولا ينساها احتياطاً، لأنه سمع النبي (صلى الله عليه وآله) كان يقنت بها في صلاة الوتر» (2).
الشيعة وجمع القرآن
1 ـ السيد المرتضى: «إن القرآن كان على عهد رسول الله مجموعاً مؤلفاً على
السنّة وجمع القرآن
1 ـ الزرقاني: «فهاهو ذا رسول الله (صلى الله عليه وآله) قد اتخذ كتّابا للوحي، كلما نزل شيء من القرآن، أمرهم بكتابته... ثم يوضع المكتوب في بيت رسول الله (صلى الله عليه وآله)».
آراء علماء الشيعة في صيانة القرآن من التحريف
أجمع علماء الشيعة على صيانة القرآن من التحريف بالزيادة، والنقيصة، والتغيير، والتبديل، ولم يخالف هذا الإجماع إلا أفراد قلائل لا يعتدُ بقولهم، ولا يوجد من يقول بالتحريف في زماننا هذا، وما ورد في بعض كتب الشيعة من روايات يفهم منها التحريف لا يدل على عقيدة ؛ وإنّما هي روايات ضعاف رويت في كتبهم، كما رويت مثلها في كتب السنة.
آراء علماء السنة في صيانة القرآن من التحريف
أجمع علماء السنة، ومفسروهم على صيانة القرآن من التحريف بالزيادة، والنقيصة والتغيير والتبديل، ولم يخالف هذا الإجماع إلا أفراد قلائل لا يعتد بقولهم، قالوا بالنقيصة والزيادة في ما مضى من الزمن، أما في زماننا هذا فلا يوجد بينهم
شهادات الشيعة للسنة بصيانة القرآن من التحريف
الشيعة يؤكدون إجمال الأُمة على صيانة القرآن من التحريف، وفي ذلك دلالة تضمنية على رأيهم في صيانة القرآن من التحريف عند السنة، وفيما يلي نستعرض شهادات بعض علماء الشيعة على أن إخوانهم من أهل السنة يؤمنون بصيانة القرآن:
شهادات السنة للشيعة بصيانة القرآن من التحريف
علماء السنة ومحققوهم يشهدون لأنفسهم وللشيعة بنفي التحريف عن القرآن الكريم، وفيما يلي نورد بعضا من شهادات علمائهم ومحققيهم منهم:
پاورقيها:
ـ أعيان الشيعة 1/51، محسن الأمين العاملي، دار التعارف. _ ـ باحث في الحوزة العلمية بمدينة قم. 1 ـ إظهار الحق 2/182 ـ 184، رحمة الله الهندي، ط 1 استانبول. 1 ـ الاتقان في علوم القرآن 1/63، السيوطي، تحقيق (ابو) الفضل إبراهيم 1411 هـ. 1 ـ التبيان 3: 47، الطوسي، مؤسسة الاعلمي بيروت. 1 ـ التحقيق في نفي التحريف/16، عن الصراط المستقيم 1/45. 1 ـ الجامع لأحكام القرآن 1/84، القرطبي ـ دار أحياء التراث العربي. 1 ـ العقائد الإسلامية/169، سيد سابق، دار الكتاب العربي 1406 هـ. 1 ـ الفصول المهمة/166. 1 ـ المصدر نفسه/85. 1 ـ الميزان 12/106. 1 ـ أوائل المقالات/54، المفيد، مكتبة الداوري، قم. 1 ـ تفسير القرآن الكريم/25، عبدالله شبر، مكتبة النجاح، طهران ط 2. 1 ـ حقائق هامة/35. 1 ـ رسالة الإسلام، العدد 4، السنة 11/382. 1 ـ مدخل التفسير/118، اللنكراني، ط 2، 1413 هـ. 1 ـ معترك الأقران 1/128، السيوطي، دار الفكر العربي. 1 ـ مفردات القرآن: 112، الراغب الأصفهاني، طهران المكتبة الرضوية. 1 ـ مناهل العرفان 1/281. 1 ـ مناهل العرفان 2/112، الزرقاني دار أحياء الكتب العربية. 1ـ الميزان 12/112 الطباطبائي ط 3، 1393 هـ، الاعلمي. 1ـ مناهل العرقان 1/246 ـ 271. 2 ـ أجوبة مسائل جار الله 28، شرف الدين العاملي، مطبعة النعمان 1386هـ. 2 ـ اسلام بلا مذاهب/190، مصطفى الشكعة، الدار المصرية ط 6، 1407هـ. 2 ـ آلاء الرحمن 1/25 ـ 26. 2 ـ التحقيق في نفي التحريف/138. 2 ـ التفسير المنير 15/14، وهبة الزحيلي، دار الفكر ط 1، 1411 هـ. 2 ـ الفصول المهمة: 166، هامش الأنوار النعمانية 2/357. 2 ـ الكشاف 2/572. 2 ـ المصدر نفسه 3/81. 2 ـ الميزان 1/250، الطباطبائي. 2 ـ ترتيب كتاب العين: 173. الخليل مؤسسه النشر الإسلامي، ط 1: 1414 هـ. 2 ـ تفسير روح البيان 4/443، إسماعيل البروسوي، دار أحياء التراث ط 7، 1405 هـ. 2 ـ تهذيب الأصول 2/165، السبحاني، طبعة اسلامي، 1363 هـ ش. 2 ـ رسالة الإسلام، العدد 11، السنة 11/412. 2 ـ روح المعاني 1/351، الآلوسي، دار إحياء التراث، ط 4، 1405 هـ. 2 ـ صيانة القرآن من التحريف/55. 2 ـ مجمع البيان 1: 173، الطبرسي المكتبة العلمية الإسلامية عن طبعة صيدا. 2 ـ نظرات في القرآن/35، الغزالي، مصر 1377هـ. 2ـ آلاء الرحمن في تفسير القرآن/18، البلاغي، قم ـ مطبعة الوجداني. 2ـ المصدر نفسه/75. 2ـ مجمع البيان 1/15. 3 ـ الإتقان 1/63. 3 ـ البرهان على عدم تحريف القرآن/231، الرضوي، بيروت ط 1، 1411 هـ. 3 ـ التحقيق في نفي التحريف/20. 3 ـ الكشاف 1: 516، الزمخشري، نشر أدب الحوزة. 3 ـ المصر السابق نفسه. 3 ـ المنار 6: 283، محمد رشيد رضا، دار المعرفة، ط2 بالأوفست. 3 ـ النسخ في القرآن 1/283، د. مصطفى زيد. 3 ـ تاريخ القرآن/57، عبد الصبور شاهين، دار القلم 1966م. 3 ـ حقيقة الشيعة/101، أسعد وحيد القاسم، لندن ط 1، 1412 هـ. 3 ـ روح المعاني 14/16. 3 ـ صفوة التفاسير 2/169، محمد علي الصابوني، عالم الكتب، 1406هـ. 3 ـ عقائد الإمامية/85. 3 ـ مجمع البيان 1/15. 3 ـ مدخل إلى القرآن الكريم/39، محمد عبد الله دراز، دار القلم ـ الكويت 1391 هـ. 3 ـ مسند أحمد 6/269، الايضاح/218، تأويل مختلف الحديث/310. 3 ـ مناهل العرفان 1/271. 3 ـ مناهل العرفان 1/28 ـ 281. 3ـ البيان/259. 3ـ التمهيد 2/281، عن أصول السرخسي 2/78. 4 ـ الإتقان 1/202. 4 ـ الالهيات 4/452، السبحاني، مطبعة القدس ط 3، 1412 هـ. 4 ـ البرهان/113 هاشم البحراني، قم ـ إسماعيليان. 4 ـ التفسير الكبير 19/161، الفخر الرازي، ط 3. 4 ـ الكافي 8: 53، الكليني، دار التعارف، ط 4، 1401 هـ. 4 ـ المصدر نفسه: 21. 4 ـ المنار 4/471. 4 ـ حقيقة الشيعة/96. 4 ـ دراسات قرآنية/168، محمد حسين الصغير، مكتب الاعلام الإسلامي ط 2. 4 ـ سعد السعود 193، ابن طاووس، قم منشورات الرضي، 1407 هـ. 4 ـ كنز العمال 2/567، الاتقان 2/52 الدر المنثور 1/106. 4 ـ مقالات الإسلاميين/47، الأشعري ط 3، 1400 هـ. 4 ـ وسائل حسن البنا/228، مؤسسة الرسالة بيروت. 4ـ البرهان في علوم القرآن 1/215، الزركشي، دار الفكر 1408 هـ. 4ـ البيان في تفسير القرآن/257. 4ـ التحقيق في نفي التحريف/117، عن نوادر الأصول/386. 4ـ صيانة القرآن من التحريف/64. 5 ـ أجوبة المسائل المهناوية/121، الحلي، قم مطبعة الخيام 1401 هـ. 5 ـ التعرف على القرآن الكريم/14. 5 ـ التعرف على القرآن الكريم/14، المطهري، طهران ط 2، 1407 هـ. 5 ـ الجامع لأحكام القرآن 1: 84. 5 ـ الدر المنثور 5/180. 5 ـ المصدر نفسه: 21. 5 ـ تاريخ القرآن/165، عبد الصبور شاهين. 5 ـ تفسير الصافي 1/51 ـ 52، الفيض الكاشاني ـ مؤسسة الاعلمي. 5 ـ تفسير المراغي 13/9، احمد مصطفى المراغي، دار أحياء التراث ط 3، 1394 هـ. 5ـ البيان في تفسير القرآن/223 ـ 231. 5ـ التفسير المنير 1/20، وهبة الزحيلي، دار الفكر ط 1، 1411 هـ. 5ـ المصدر نفسه عن البحر المحيط 6/445. 6 ـ آلاء الرحمن 1/29. 6 ـ المصدر نفسه 5/192. 6 ـ رسالة التقريب، العدد الرابع، 1414 هـ/188. 6 ـ في ظلال القرآن 5/194، سيد قطب، دار أحياء التراث ط 7، 1391 هـ. 6 ـ معترك الأقران 1/27. 6ـ البيان في تفسير القرآن/223 ـ 231. 6ـ تاريخ القرآن للصغير/77، تاريخ القرآن للزنجاني/39. 6ـ فتح المنان/223، علي حسن العريض، دار العريض، دار الكتاب مصر 1403 هـ. 7 ـ اصل الشيعة وأصولها/133. 7 ـ تفسير العياشي 1/195 ـ 293، طهران، المكتبة العلمية الإسلامية. 7 ـ رسالة الإسلام 2/217. 8 ـ المصدر نفسه 1/195 ـ 293. 9 ـ البيان في تفسير القرآن/222 الخوئي، دار الزهراء، ط 8، 1401 هـ. |
|
التحقيق في نفي التحريف (4)
السيد علي الميلاني
الباب الثاني
أهل السنة والتحريف
إن المعروف من مذهب أهل السنة هو نفي التحريف عن القرآن الشريف وبذلك صرحوا في تفاسيرهم وكتبهم في علوم القرآن ، ولا حاجة إلى نقل نصوص عباراتهم .
الفصل الاول
أحاديث التحريف في كتب السنة
قد ذكرنا أن المعروف من مذهب أهل السنة هو موافقة الشيعة الاثني عشرية في القول بصيانة القرآن الكريم من التحريف ، فيكون هذا القول هو المتفق عليه بين المسلمين ، بل نقل إبن حجر العسقلاني ـ وهو من كبار حفاظ أهل السنة ـ أن الشريف المرتضى الموسوي ـ وهو أحد أعاظم علماء الشيعة وأئمتهم في مختلف العلوم ـ أنه كان يكفر من يقول بنقصان القرآن .
الزيادة في القرآن
فمن الزيادة في القرآن ـ في السور ـ ما اشتهر عن عبدالله بن مسعود وأتباعه من زيادة المعوذتين ، فقد روى أحمد وغيره عن عبدالرحمن بن يزيد : « كان عبد الله ـ يحك المعوذتين من مصاحفه ، ويقول : إنهما ليستا من كتاب الله تعالى » (3) وفي الاتقان : قال ابن حجر في شرح البخاري : « قد صح عن ابن مسعود إنكار ذلك » (4) .
التبديل في الالفاظ
ومن التغيير والتبديل في ألفاظ القرآن ما رووه عن ابن مسعود أنه قد غير « إني أنا الرزاق ذو القوة المتين » إلى : « إن الله هو الرزاق . . . » (8) ففي مسند أحمد وصحيح الترمذي ، بسندهما عنه ، قال « أقرأني رسول الله ـ صلى الله عليه وآله ـ : « إني أنا الرزاق ذو القوة المتين » قال الترمذي : « هذا حديث حسن ـ صحيح » (9) .
نقصان القرآن
وأحاديث نقصان القرآن منها ما يتعلق بالسور ، ومنها ما يتعلق بالايات وأجزائها ، فمن القسم الاول :
ومن القسم الثاني ما ورد :
أ ـ حول آية « الرجم » .
پاورقيها:
(1) روح المعاني 1 : 25 . (2) إعجاز القرآن : 44 . (3) مسند أحمد 5 : 129 . (4) الاتقان في علوم القرآن 1 : 271 . (5) سورة الليل : 3 . (6) صحيح البخاري 6 : 210 . (7) صحيح الترمذي 5 : 191 ، صحيح مسلم 1 :565 . (8) سورة الذاريات : 58 . (9) مسند أحمد 1 : 394 ، صحيح الترمذي 5 : 191 . (10) سورة الجمعة : 9 . (11) الدر المنثور 6 : 219 . (12) الدر المنثور 5 : 179 . (13) كنز العمال 2 : 567 . (14) الاتقان في علوم القرآن 3 : 82 ، الدر المنثور 5 : 180 عن أبي عبيدة في الفضائل وابن الانباري وابن مردويه . (15) الدر المنثور 5 : 180 . (16) الدر المنثور : 3 : 208 . (17) الدر المنثور 3 : 208 . (18) الدر المنثور 3 : 208 . (19) الدر المنثور 3 : 208 . (20) صحيح مسلم 2 : 726 ح 1050 ، المستدرك على الصحيحين 2 : 224 ، الدر المنثور . (21) الاتقان في علوم القرآن 1 : 226 . (22) مباني تكملة المنهاج 1 : 196 . (23) صحيح البخاري 8 : 208 . (24) صحيح البخاري 8 : 208 . (25) صحيح مسلم 3 : 1317 . (26) مسند أحمد 1 : 40 و55 . (27) الموطأ 2 : 824 | 10 . (28) مسند أحمد 1 : 36 و 43 . (29) الاتقان في علوم القرآن 1 : 206 . (30) السنن لابن ماجة 1 : 625 | 1944 . (31) الاتقان في علوم القرآن 3 : 82 . (32) صحيح البخاري 8 : 208 . (33) الاتقان في علوم القرآن. (34) الاتقان في علوم القرآن 3 : 83 . (35) صحيح مسلم 2 : 726 | 1050 . (36) الدر المنثور ، الاتقان 30 : 83 . (37) الدرالمنثور اورده مثله باسناده عن ابن عباس 6 : 378 . (38) الدر المنثور . (39) الدر المنثور . (40) الدر المنثور . (41) الدر المنثور 6 : 378 . (42) جامع الاصول 2 : 500 | 972 . (43) المحاضرات . (44) الاتقان 3 : 84 . (45) سورة النساء : 24 ، انظر : الدرالمنثور 2 : 139 وما بعدها . (46) المستدرك علىالصحيحين 2 : 305 . (47) التفسير الكبير 10 : 51 . (48) الكشاف 1 : 519. (49) الاتقان في علوم القرآن 3 : 82 . (50) صحيح مسلم 2 : 726 . (51) الدر المنثور 5 | 183 . (52) الدر المنثور 5 : 183 . (54) سورة الاحزاب : 25 . (55) الدر المنثور 5 : 192 . (56) فتح الباري في شرح البخاري 8 : 158 . (57) الموطأ 1 : 138 | 25 . (58) الموطأ 1 : 139 | 26 . (59) الدر المنثور 1: 302 . (60) السنن لابن ماجة 1 :625 . (61) الدر المنثور 2 : 298 . |
|
تحريف ناپذيري قرآن از ديدگاه علامه شعراني
دكتر ناد على عاشورى تلوكى
علامه شعرانى در حواشى و تعليقاتى كه بر شمارى از كتابها نوشتهاند، درباره علوم قرآن، از جمله تحريف ناپذيرى قرآن نكاتى ارجمند را بيان كردهاند . وى تحريف قرآن به معناى جابهجايى يا تغيير و يا زيادت و نقصان پارهاى از كلمات يا آيات قرآن را به اين دلايل مردود مىشمارد: تواتر قرآن، تواتر قرائات، وجوب متابعت از رسمالخط مصحف عثمانى، مشخص بودن سورهها در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و . . . و يكايك ادله قائلان به تحريف را مانند آنچه در فصلالخطاب آمدهاست، رد مىكند . در مقاله حاضر شرح اين مطالب آمدهاست .
كليد واژهها: تحريف قرآن، تحريف ناپذيرى قرآن، ادله تحريف ناپذيرى قرآن، شبهات قائلان به تحريف قرآن .
1 . مقدمه
يكى از مسايل بسيار مهم و اساسى قرآن پژوهى، بحث تحريف ناپذيرى قرآن است . اگر از گروهى از حشويه و اهل حديثبگذريم كه جمود فكرى و قشرىنگرى، آنها را به اظهار نظرهاى ناصحيح وادار نمودهاست، تقريبا ميان تمام فرق مسلمان اتفاق نظر است كه قرآن موجود همان است كه در طى مدت بيست و سه سال و به تدريجبر قلب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله نازل گرديد و آن حضرت به كاتبان وحى دستور داد تا آيات و سور نازل شده را بنويسند و بسيارى از صحابه - كه به طور قطع از صدها نفر هم تجاوز مىكرد همه يا بخش اعظم قرآن را از حفظ داشتند .
2 . تعريف تحريف
مرحوم خويى در البيان به تفصيل به شرح معانى لغوى و اصطلاحى تحريف پرداختهاست كه تقريبا همه موارد مربوط به آن را شامل مىشود (3) . علامه شعرانى - كه گويا در اواخر عمر قصد نگارش تفسير قرآن را داشته است (4) ، بدون پرداختن تفصيلى به آن موارد، در رسالهاى كه با عنوان "گفتارى در باب قرآن" از ايشان منتشر شده و در حكم مباحث مقدماتى تفسير است، در اينباره مىنويسيد:
3 . پيشينه تحريف
مرحوم شعرانى بر اين باور است كه در بين علماى پيشين شيعه و حتى در طبقه ميانى دانشمندان شيعه نظير علامه، محقق و شهيد به هيچ وجه قول به تحريف طرفدارى نداشته است (11) و حتى از شيخ صدوق نقل مىكند كه:
4 . ادله تحريفناپذيرى قرآن
اگر چه در طول حيات پرخير و بركت قرآن، از سوى دانشمندان مسلمان، ادله فراوانى در نفى تحريف آن عرضه شده است; ولى همان گونه كه پيش از اين هم اشاره شد، سعى ما در اين مقال بر آن است كه تنها به دلايل ذكر شده از سوى علامه شعرانى در اين زمينه بپردازيم . از اين رو بدون پرداختن تفصيلى به همه مطالب اين بحث، صرفا دلايل ايشان را به اجمال برمىشمريم .
4 . 1 . تواتر قرآن
نكته مهمى كه در نفى تحريف كارساز است، مساله تواتر قرآن است . علامه شعرانى در آغاز مقدمه خود بر تفسير منهجالصادقين، ضمن اشاره به معناى تواتر، درباره متواتر بودن قرآن سخن گفته و چنين فرموده است:
4 . 2 . تواتر قراآت
علاوه بر مساله تواتر قرآن كه بارها در آثار علامه بدان تصريح شدهاست، همانگونه كه پيشتر آمد، مساله تواتر قراآت نيز يكى ديگر از مواردى است كه به اعتقاد علامه، بر نفى تحريف دلالت مىكند .
4 . 3 . وجوب متابعت رسمالخط
يكى از دلايل يا لااقل شواهدى كه مرحوم شعرانى در اثبات عدم تحريف قرآن آورده است، وجوب پيروى از رسم الخط زمان عثمان، يعنى زمان آخرين جمع قرآن كريم است .
4 . 4 . مشخص بودن سورهها در زمان رسولخدا صلى الله عليه و آله
شايد مهمترين دليلى كه مرحوم شعرانى در نفى تحريف ياد كردهاند، اين است كه تمامى آيات و سورههاى قرآن در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله تدوين گرديد و هر سوره با نام كامل و مشخصات خاص خود در زمان آن حضرت معروف و شناخته شده و در بين مسلمانان رايج و مرسوم بوده است; به گونهاى كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مثلا مىفرمود: هركس سوره بقره را بخواند، پاداش او چنين و چنان خواهد بود و يا اگر سوره توحيد را بخواند، چه اندازه اجر و مزد خواهد داشت و . . . ، همگان مىدانستند كه حضرت درباره چه چيزى سخن مىگويد .
4 . 5 . تعيين جاى آيات از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله
آنهايى كه تصور مىكنند، آيات قرآن، متفرق و پراكنده بود و در زمان جمع قرآن پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله احتمال تحريف در آنها منتفى نبوده است، از اين نكته غافلند كه حضرت خود پس از نزول آيات جاى آنها را در درون سورهها مشخص مىفرمود .
4 . 6 . اهتمام صحابه
نكته ديگرى كه به اعتقاد علامه، دليل تحريف ناپذيرى قرآن است، توجه و اهتمام بيش از حد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله به قرآن است . همان گونه كه از خلال مطالب پيشين به دست مىآيد، علاوه بر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و تاكيدهاى فراوانى كه در حفظ و نگارش و تعليم و تعلم قرآن بيان فرمود و ثوابهاى بسيارى كه براى حفظ و تعليم آن مطرح كرد، اصحاب آن حضرت نيز توجه و عنايتخاصى نسبتبه قرآن مبذول داشتند، به گونهاى كه حتى تصور اين كه ممكن است چيزى از قرآن كم يا زياد شده باشد، امرى محال مىنمايد .
4 . 7 . تاكيد بر تلاوت صحيح
تلاوت عين الفاظ قرآن از صدر اسلام تا كنون و سفارش و توصيه اكيد پيامبر صلى الله عليه و آله بر حفظ و تلاوت عين الفاظ آخرين كتاب آسمانى دليل ديگرى بر تحريف ناپذيرى آن است .
4 . 8 . ضعف ادله تحريف
يكى از دلايلى كه برخى محدثان، نظير محدث نورى را وادار ساخت تا قول به تحريف را بپذيرد، وجود پارهاى احاديث، در برخى جوامع حديثى است .
5 . پاسخ به برخى از شبهات
علامه شعرانى در لا به لاى نوشتههاى خود به پارهاى از شبهاتى كه درباره قرآن كريم است و اغلب آنها از ادله محدث نورى بر تحريف قرآن به شمار مىرود، پاسخ دادهاند كه اينك به گزارش آنها مىپردازيم:
5 . 1 . شبهه آيات منسوخ التلاوه
از شبهاتى كه در اثبات تحريف قرآن، ياد شده، وجود آياتى به نام "منسوخ التلاوة" است .
5 . 2 . شبهه مربوط به مصاحف صحابه
محدث نورى گويد:
5 . 3 . شبهه مرتبط با مصحف على عليه السلام
يكى ديگر از شبهاتى كه محدث نورى و ديگران در اثبات تحريف بدان تكيه كردهاند، مربوط به مصحف على عليه السلام است . اين مطلب كه حضرت على عليه السلام داراى مصحفى بوده و اولين جامع قرآن پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار مىآيد، يكى از دلايل مدعيان تحريف است .
5 . 4 . شبهه راجع به جمع قرآن در زمان عثمان
جمع قرآن در زمان عثمان، يكى ديگر از شبهاتى است كه قائلان به تحريف آن را دستاويز ادعاى باطل خود قرار دادهاند . به تعبير مرحوم شعرانى:
5 . 5 . شبهه اختلاف قرائتها
از ديگر دلايلى كه براى وقوع تحريف، از سوى قائلان به آن به ويژه محدث نورى ذكر شده، اختلاف قرائتها است; امرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خود شخصا آن را تجويز فرمود; به علاوه موارد آن نيز تا جمع خليفه اول آن اندازه فراوان نبود كه موجب تحريف قرآن شود .
5 . 6 . شبهه قراآت ائمه عليهم السلام
به اعتقاد علامه شعرانى، بخشى از رواياتى كه مدعيان تحريف بدان استناد كردهاند، بر فرض صحت، در زمره روايات تفسيرى است كه يا مصداق يا مصاديق آيات را مشخص كرده يا در زمينه شان نزول آنهاست و يا مواردى از اين قبيل را شامل مىشود . ايشان در مقدمات تفسير در اينباره چنين آوردهاند:
پاورقيها:
1) آن مرحوم در سال 1320 هجرى در بيت علم و ادب در تهران به دنيا آمد و پس از عمرى مجاهدت علمى و عملى، در شوال سال 1393 هجرى و در سن هفتاد و سه سالگى به لقاء الله پيوست . ايشان در اواخر عمر دچار ضعف و نقاهت و بيمارى قلب و ريه گرديد و پس از چندى به واسطه شدت بيمارى به آلمان اعزام شد و در يكى از بيمارستانهاى شهر هامبورگ بسترى گرديد; اما معالجات سودى نبخشيد و پس از نيمه شب يكشنبه 12 آبانماه 1352 (هفتم شوال المكرم 1393) در بيمارستان جان به جان آفرين تسليم نمود . چند روز بعد به تهران منتقل شده و در جوار حضرت عبدالعظيم در مقبره خانوادگى به خاك سپرده شد . رك: كيهان انديشه، ش45، ص85. 2) منهج الصادقين، ج2، ص15 . 3) بيان در علوم و مسايل كلى قرآن، 1/335- 271 . 4) وقف ميراث جاويدان، ش7، ص15 . 5) فرقان/74 . 6) آل عمران/110 . 7) همان، ش5، ص10 . 8) همان . 9) مقدمه تفسير منهجالصادقين، 1/5 . 10) وقف ميراث جاويدان، ش 5، ص10 . 11) منهجالصادقين، 1/15- 14 . 12) همان، 1/15 . 13) همان . 14) وقفميراث جاويدان، ش5، ص11 . 15) تفسير ابوالفتوح رازى، 7/184 . 16) منهجالصادقين، 1/13 و 1/16; وافى، چاپ سنگى، 5/232 و 5/227; وقف ميراث جاويدان، ش5، ص11 . 17) وقف ميراث جاويدان، ش5، ص11 . آن گونه كه علامه در شرح حال خود ذكر كردهاست، يكى از آثار ايشان، نقد كتاب حاجى نورى و نگارش تعليقات در رد عقيده تحريف است . چنانكه در مقدمه وافى به هنگام بر شمردن آثار خود مىفرمايد: «. . . و غير المطبوعة منها حاشية على فصل الخطاب فى عدم تحريف الكتاب» . شايان ذكر است كه حواشى مذكور در ضمن كتاب " قرآن هرگز تحريف نشده" تاليف استاد حسنزاده آملى به چاپ رسيده است . 18) همان، 1/4- 3; راه سعادت، ص23 . 19) تفسير ابوالفتوح رازى، 4/69 . 20) همان، 4/264 . 21) همان، ص 136- 135 . 22) همان، 1/5; نيز بنگريد: قرآن هرگز تحريف نشده، ص142 . 23) تفسير ابوالفتوح رازى، 2/246 . 24) همان، 12/117 . 25) در ذيل آيه 204 سوره بقره مىنويسد: "در حاشيه كتاب مجمعالبيان در ذيل اين آيه نوشتهام كه مرضات در مصاحف به «تاء» نوشته شده استبراى متابعت مصاحف عهد نبى صلى الله عليه و آله تا خط قرآن از آن صورت كه بود متغير نگردد و توهم تصحيف در قرآن نرود" . تفسير ابوالفتوح رازى، 2/149 . درباره دو واژه «سنة» و «رحمة» نيز همين نظر را دارد . بنگريد: وقف ميراث جاويدان، ش5، ص11 . 26) تفسير ابوالفتوح رازى، 7/141- 140; نيز بنگريد: راه سعادت، ص 27- 26 . 27) همان، 7/470 . 28) منهجالصادقين، 1/30 . 29) تفسير ابوالفتوح رازى، 3/443; راه سعادت، ص27 . 30) همان، 5/447; راه سعادت، ص26 . 31) منهجالصادقين، 1/15; راه سعادت، ص25- 24 . 32) وافى، 5/227 . 33) وافى، 5/225 . 34) بقره/23 . 35) هود/13 . 36) نور/1 . 37) وقف ميراث جاويدان، ش5، ص10; نيز بنگيريد: راه سعادت، ص20 . 38) همان . 39) منهجالصادقين، 1/3- 2; نيز بنگريد: راه سعادت، ص 23- 22 . 40) وقف ميراث جاوديان، ش5، ص12 . 41) وافى، 5/233 . 42) تبصرة المتعلمين، ترجمه و شرح علامه شعرانى، 2/524و2/551 . 43) قرآن هرگز تحريف نشده، ص135 . 44) همان، ص131 . 45) همان . 46) همان، ايشان درباره سليم بن قيس و كتابش در موارد ديگرى هم همين نظر را بيان فرمودهاند . بنگريد به: وافى، چاپ سنگى، با حواشى شعرانى، 1/55 و1/99 و 3/47 و 5/233; شرح اصول كافى ملاصالح، حواشى شعرانى، 2/163 و 2/274 و 2/373 . 47) وافى، 5/232 . 48) همان، 5/233 . 49) اين كتاب با نام "اسرار آل محمد" به فارسى منتشر شدهاست . 50) شايد انتخاب عنوان طنزگونه "دبستان المذاهب" و در هم آميختن واژه فارسى به عربى، تا حدودى بر محتواى غيرواقعى آن دلالت داشتهباشد و تاسفبار اين است كه مرحوم محدث نورى، با آن همه علم و اطلاع و ايمان و تعبد، از كتابى اينچنين تهى از واقعيت مطالبى را نقل نمايد و جالب اين كه آن را دليل تحريف قرآن قلمداد كند! ! 51) وافى، 5/233 . 52) همان، 1/16 . 53) بنگريد: الميزان، 12/166- 8161/194; 9/321; 10/535; بيان در علوم و مسايل كلى قرآن، 2/18; 1/289 . 54) منهجالصادقين، 1/17 . 55) بيان در علوم و مسايل كلى قرآن، 1/289 . 56) همان، ص136 . 57) همان، ص 137- 136 . 58) وقف ميراث جاويدان، ش5، ص11 . 59) همان . 60) بنگريد: منهجالصادقين، 1/15; وافى، 5/235 . 61) قرآن هرگز تحريف نشده، ص132 . 62) وافى، 5/235 . 63) منهجالصادقين، 1/15 . 64) منهجالصادقين، 1/14 . 65) وقف ميراث جاويدان، ش5، ص11 . 66) منهجالصادقين، 1/15/14 . 67) وافى، 5/227 . 68) قرآن هرگز تحريف نشده، ص132 . 69) منهجالصادقين، 1/16 . 70) وافى، 5/227 . 71) مائده/101 . 72) وقف ميراث جاويدان، ش5، ص12 . 73) همان . |
|
مصونيت قرآن از تحريف
يعقوب جعفرى
يكى از تهمتهايى كه مخالفان شيعه، به شيعه مىزنند، اين است كه شيعه، اعتقاد به تحريف قرآن دارد. اين تهمت، هيچ سندى جز ظواهر بعضى از روايات تنقيح نشده ندارد، درصورتى كه اگر چنين ظواهرى، مبناى داورى باشد، در كتب اهل سنت، مطالبى هست كه به روشنى، دلالت بر تحريف قرآن دارد.
پی نوشت ها:
1 - سيوطى، الدر المنثور، ج 6، ص 420 به بعد. 2 - متقى هندى، كنز العمال، ص2،567؛ شوكانى، فتح القدير، ج 1، ص 126 و قرطبى، تفسير، ج 14، ص 113. 3- صحيح بخارى، ج 8، ص 208. 4- صحيح بخارى، ج 8، ص 208 و صحيح مسلم، ج 4، ص 167. 5. كنز العمال، 2،567 - الدّر المنثور، ج 1، ص 106. 6. سيوطى، الاتقان، ج 3، ص 72 - الدر المنثور، 1، 106. 7. كنز العمال، ج 2، ص 584. 8- الاتقان، ج 3، ص 73. 9- مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 132؛ تفسير قرطبى، ج20،ص139. 10- صحيح مسلم، ج 3، ص 100 . 11- الاتقان، ج 3، ص 72. 12- الاتقان، ج 1، ص 184. 13- مستدرك حاكم، ج 2، ص 330. |
|
التحقيق في نفي التحريف (8)
السيد علي الميلاني
الفصل الخامس
مشهوران لا أصل لهما
لقائل أن يقول : لقد أوضحت ما كان غامضا من أمر التحريف والقائلين به . . ولكن بحثك يشتمل على التجهيل والتفسيق لبعض الصحابة ، والطعن في الصحيحين ، وهذا خلاف مذهب جمهور أبناء السنة في المسألتين ! !
الكلام حول الصحيحين
والحقيقة . . أنا لم نفهم حتى الآن السبب في تخصيص هذا الشأن بالكتابين ، وذكر تلك الفضائل لهما (7) دون غيرهما من كتب المصنفين ! !
آراء العلماء في الشيخين :
1 ـ لقد امتنع أبو زرعة عبد الله بن عبد الكريم الرازي من الرواية عن البخاري ، أما مسلم فقد ذكر صحيحه فقال : « هؤلاء قوم أرادوا التقدم قبل أوانه فعملوا شيئا يتسوقون به » .
آراء العلماء في الصحيحين :
قد تضمنت الكلمات السالفة الذكر ـ عن جمع من أعلام الجرح والتعديل الذين يكفي قدح الواحد منهم للسقوط عن درجة الاعتبار ـ الطعن في الصحيحين أو أحدهما . . وفي ذلك كفاية في وهن دعوى الإجماع على تلقي الامة (30) أحاديثهما بالقبول . . وهنا نتعرض إلى آراء عدة من الأكابر السابقين واللاحقين في حكم أحاديث الصحيحين . . وقبل الورود في ذلك نذكر معلومات نقلا عن شراح الكتابين والعلماء المحققين في الحديث :
الكلام حول الصحابة
إن المشهور بين أهل السنة « عدالة الصحابة » أجمعين . . قال أبو إبراهيم المزني في معنى حديث أصحابي كالنجوم : « إن صح هذا الخبر فمعناه فيما نقلوا عنه وشهدوا به عليه ، فكلهم ثقة مؤتمن على ما جاء به ، لا يجوز عندي غير هذا » (116) .
1 ـ الصحابة عدالة :
لكن دعوى الإجماع باطلة . . والمشهور لا أصل له . .
2 ـ الصحابة علما :
وأما جهل الأصحاب بالقرآن الكريم والأحكام الشرعية . . فالشواهد عليه كثيرة جدا ، بل يمتنع أن تحصي له عددا وتبلغ به حدا . . ونحن نكتفي هنا بكلام لابن حزم . . وللتفصيل فيه مجال آخر :
خاتمة الباب الثاني
لقد استعرضنا في الباب الثاني كل ما يتعلق ب (أهل السنة والتحريف) حيث ذكرنا أن المشهور بينهم هو تنزيه القرآن عن الخطأ والنقصان ، وتعرضنا للأحاديث الموهمة لذلك عن أهم أسفارهم . . فما أمكن حمله على بعض الوجوه المقبولة حملناه ، وما لم يمكن نظرنا في سنده فما ضعف رددناه وما صح على اصولهم كذبناه ، لتكذيب الكتاب والسنة والإجماع إياه . . .
خاتمة البحث
فيما أهل الإسلام ! ! الله الله في القرآن . . في حفظه والعمل به والسعي في تطبيقه في المجتمعات الإسلامية . . . لايسبقنكم بالعمل به غيركم . .
پاورقيها:
(1)المنهاج في شرح صحيح مسلم بن الحجاج . (2) الصواعق المحرقة : 5 . (3) علوم الحديث لأبي الصلاح . وعنه في مقدمة فتح الباري : 8 . (4) تدريب الراوي ـ شرح تقريب النواوي : 1|131 ـ 134 . (5) حجة الله البالغة . (6) ونخص الصحيحين بالبحث ، لأنه إذا سقط ما قيل في حقهما سقط ما قيل في حق غيرهما بالأولوية ، ونعبر عنهما بالصحيحين لأنهما موسومان بهذا الاسم . (7) ذكروا للبخاري خاصة ما لا يصدق ، ففي مقدمة فتح الباري ـ ص 11 ـ : ذكر الإمام القدوة أبو محمد بن أبي جمرة في اختصاره للبخاري ، قال : قال لي من لقيته من العارفين ممن لقي من السادة المقر لهم بالفضل : إن صحيح البخاري ما قرئ في شدة إلا فرجت ، ولا ركب به في مركب فغرق ؛ قال : وكان مجاب الدعوة وقد دعا لقارئه » وفيها ـ ص 490 ـ : قال شيخ الإسلام أبو إسماعيل الهروي ـ فيما قرأنا على فاطمة وعائشة بنتي محمد بن الهادي ـ : إن أحمد بن أبي طالب أخبرهم ، عن عبد الله بن عمر بن علي ، أن أبا الوقت أخبرهم عنه سماعا ، أخبرنا أحمد بن (8) ذكره الادفوي في عبارته الآتية . (9) البداية والنهاية 11|123 ، تهذيب الكمال 1|172 ، طبقات الشافعية للسبكي 3|16 ، الوافي بالوفيات 6|417 . (10) الفصول المهمة في تأليف الامة : 168 . (11) تذهيب التهذيب ـ ترجمة أحمد بن عيسى المصري ، ميزان الاعتدال 1|125 . (12 ) سير أعلام النبلاء ـ ترجمة محمد بن يحيى الذهلي ـ 12|280 . (13) هو محمد بن إسماعيل البخاري . (14) ميزان الاعتدال 3|138 . (15) هما : أبو زرعة الرازي وأبو حاتم الرازي . (16) فيض القدير 1|24 . (17) سير أعلام النبلاء 13|81 . (18) تهذيب التهذيب 7|30 . (19) تهذيب التهذيب 7|30 . (20) سير أعلام النبلاء 13|71 ، تهذيب التهذيب 7|29 ، الكاشف 2|201 . (21) سير أعلام النبلاء 12|460 ، هدى الساري في مقدمة فتح الباري 2|264 . (22) تاريخ بغداد 3|415 . (23) سير أعلام النبلاء 12 | 274 . (24) الجرح والتعديل 7|191 . (25 ) سير أعلام النبلاء 13|264 ، مرآة الجنان 2|289 ، فوات الوفيات 2|288 . ( 26) سير أعلام النبلاء 13|264 . (27) فوات الوفيات 2|288 . (28 ) سير أعلام النبلاء ـ ترجمة علي بن حجر 11|509 . (29) ميزان الاعتدال 3|485 ، المغني 2|557 . (30) مضافا إلى أن الشيعة الاثني عشرية ، والزيدية ، والحنفية ، والظاهرية ، لا يقولون بذلك وهم من هذه الامة . (31) مقدمة فتح الباري : 9 . (32) مقدمة فتح الباري : 9 . (33) مقدمة فتح الباري : 9 . (34) ميزان الاعتدال 3|490 . (35) أضواء على السنة المحمدية : 307 . (36) انظر : مقدمة فتح الباري : 6 ، أضواء على السنة المحمدية : 301 . (37) تاريخ بغداد 2|11 . (38) مقدمة فتح الباري : 10 . (39) التقريب في علم الحديث ، عنه في منتهى الكلام في الرد على الشيعة : 27 . (40) المنهاج في شرح صحيح مسلم ، وعنه أضواء على السنة المحمدية : 313 ، « والتجوه » طلب الجاه بتكلف . (41) شرح الهداية في الفقه ، وعنه في أضواء على السنة المحمدية : 312 . (42) ترجمته في : حسن المحاضرة 1 |471 ، الدرر الكامنة 2|392 ، شذرات الذهب 6|238 . (43) الجواهر المضية في طبقات الحنفية 2|428 ـ 430 . (44) ترجمته في : الدرر الكامنة 2|72 ، النجوم الزاهرة 10|237 ، البدر الطالع 1|182 ، حسن المحاضرة 1|320 ، شذرات الذهب 6|153 . (46) انظر : خلاصة عبقات الأنوار 6|167 . (47 ) فواتح الرحموت بشرح مسلم الثبوت 2|123 . (48) ترجمته في : شذرات الذهب 6|328 ، الضوء اللامع 9|210 ، البدر الطالع 2|254 . (55) المنار 29|104 ـ 105 . (56) أضواء على السنة المحمدية : 299 ـ 316 . (57) ضحى الإسلام 2|117 ـ 118 . (58) حاضر العالم الإسلامي 1|44 ـ 51 ، وعنه في أضواء على السنة المحمدية : 326 . (60) آفة أصحاب الحديث ـ بتحقيق وتقديم وتعليق علي الحسيني الميلاني ـ : 44 . (61) المصدر نفسه : 46 . (62) المصدر نفسه : 49 . (63) المصدر نفسه : 49 . (64) صحيح البخاري 7|170 . (65) الموضوعات 1|229 . (66) لاحظ : إرشاد الساري 9 |153 . (67) تفسير الرازي 6|168 . (68) الشفاء 2|118 . (69) المحلى . (70) صحيح البخاري 7|6 . (71) فتح الباري 11|26 . (72) صحيح البخاري 6|139 . (73) فتح الباري 8|406 . (74) صحيح البخاري 3|239 . (75) التنقيح لألفاظ الجامع الصحيح ، عنه في خلاصة عبقات الأنوار 6|208 . (76) صحيح البخاري 6|85 و2|121 . (77) فتح الباري 8|271 . (78) صحيح البخاري 2|37 . (79) عمدة القاري 7|46 . (80) تهذيب التهذيب 1|212 . (81) صحيح البخاري . (82) التلويح في اصول الفقه 2|397 . (83 ) صحيح البخاري 5|18 . (84) الاستيعاب 3|1115 . (85) صحيح البخاري 9 | 182 ، صحيح مسلم 1|102 . (86) المنهاج في شرح مسلم 2|65 . (87) الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري 25|204 . (88 ) زاد المعاد في هدي خير العباد 2|49 . (89) صحيح البخاري 5|56 . (90) فتح الباري 7|127 . (91) صحيح البخاري 7 | 62 ـ 63 و 6|199. (92) هدى الساري|مقدمة فتح الباري 2|135 . (93 ) صحيح البخاري 5|154 . (94) انظر : فتح الباري 7|353 . (95 ) الاستيعاب 4|1937 . (96) انظر : فتح الباري 7|353 . (97) انظر : فتح الباري 7|353 . (98) الروض الآنف 6|440 . (99) عيون الأثر 2|101 . (100) تهذيب الكمال ـ مخطوط ـ . (101) انظر : فتح الباري 7|353 . (102) انظر : فتح الباري 7|353 . (103) صحيح البخاري 5|172 ، وانظر : 7|123 و9|31 . (104) صحيح مسلم 4|134 ـ 135 . (105) الروض الآنف 6|557 . (106) زاد المعاد 2|142 و2 | 183 و4|6 . (107) عمدة القاري 17|246 ـ 247 . (108) إرشاد الساري 6|536 و8|41 . (109 ) صحيح البخاري 4|171 . (110) صحيح مسلم 7|98 . (111) تفسير الرازي 22 |185 و26|148 . (112) صحيح مسلم 7|171 . (113) ميزان الاعتدال 3 | 90 . (114) زاد المعاد . (115) شرح صحيح مسلم ـ هامش إرشاد الساري ـ 11|360 . (116) انظر : جامع بيان العلم 2|89 ـ 90 . (117) انظر : الإصابة 1|19 . (118) انظر : الإصابة 1|17 ـ 18 . (119) التقريب . (120) الإصابة 1|17 ـ 18 . (121) الاستيعاب 1|8 . (122) المختصر في الاصول 2|67 . (123) المستصفى 1|164 . (124) انظر : النصائح الكافية : 160 . (125) فواتح الرحموت بشرح مسلم الثبوت 2 | 155 . (126) إحقاق الحق ـ للتستري ـ 2|391 ـ 392 عن شرح المقاصد . (127) الإصابة 1|19 ، النصائح الكافية : 161 . (128) النصائح الكافية : 162 عن الآلوسي . (129) إرشاد الفحول . (130) شيخ المضيرة أبو هريرة : 101 . (131) أضواء على السنة المحمدية . (132) النصائح الكافية . (133) شيخ المضيرة أبو هريرة . (134) المصدر نفسه . (135) إعجاز القرآن . (136) انظر كتاب : « أصحابي كالنجوم » العدد الاول من سلسلة الأحاديث الموضوعة ، تأليف : علي الحسيني الميلاني . (137) انظر الآيات في سورة آل عمران ، سورة التوبة . . . (138) آل عمران : 3|144 . (139 ) صحيح البخاري ، باب في الحوض 4|87 ـ 88 . (140) انظر : أصحابي كالنجوم : 73 ـ 81 . (141) نقل ذلك عنه في : التقرير والتحبير ـ لابن أمير الحاج ـ ، المنتخب ـ لابن قدامة ـ التيسير في شرح التحرير 3|243 ، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة 1|79 . (142) جامع بيان العلم ـ لابن عبد البر ـ 2|89 ـ 90 . (143) جامع بيان العلم 2|90 ، أعلام الموقعين 2|223 ، البحر المحيط 5|528 . (144) الكامل|ترجمة جعفر بن عبد الواحد الهاشمي القاضي وحمزة النصيبي . (145) غرائب مالك ، تخريج أحاديث الكشاف 2|628 . (146 ) البحر المحيط 5|528 ، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة 1|78 . (147 ) المدخل ، وعنه في الكافي الشاف في تخريج أحاديث الكشاف ـ المطبوع على هامش الكشاف ـ 2|628 . (148) جامع بيان العلم 2|90 ـ 91 . (149 ) التاريخ ، وعنه في فيض القدير في شرح الجامع الصغير 4|76 . (150) العلل المتناهية في الأحاديث الواهية ، وانظر : فيض القدير 4|76 . (151) تعليق تخريج أحاديث منهاج البيضاوي . (152) البحر المحيط 5|527 ـ 528 . (153) ميزان الاعتدال 1|413 و2 | 102 . (154) أعلام الموقعين 2|223 . (155) الكافي الشاف في تخريج أحاديث الكشاف . (156) المقاصد الحسنة 26|27 . (157) الجامع الصغير ـ بشرح المناوي ـ 4|76 . (158) إرشاد الفحول : 83 . (159) الإحكام في اصول الأحكام 2|12 . (160) أعلام الموقعين . (161) مجمع البيان 1|15 . (162) روح المعاني 1|21 . |
|
شبهه تحريف
آيت اللّه محمد هادى معرفت
يـكـى از مـسـائلى كه ميان مسلمانان ايجاد اختلاف نموده , شبهه قول به تحريف است . |
|
تلاشی نو در تدوین مبانی، قواعد، منابع و روشهای تفسیر قرآن
علی رضایی بیرجندی
بحث در مبانی تفسیر قرآن بود که بخش اول آن; یعنی اعجاز قرآن و ابعاد آن، با اختصار بیان شد و اینک به تبیین بخش دوم آن; یعنی مصونیت قرآن از تحریف میپردازیم .
تحریف ناپذیری قرآن
قرآن عزیز یگانه کتاب آسمانی است که دچار تحریف نگشته و جاودانگی اسلام را سندی پر ارج و آخرین سفیر آسمان را معجزهای ابدی است .
واژه تحریف (1)
تحریف در لغتبه معنای تبدیل، دگرگون ساختن و منحرف نمودن است (2) . این ماده چهار بار در قرآن در همین معنای لغوی به کار رفته است و کسانی را که از روی سوء نیت معارف آسمانی را واژگونه جلوه دادهاند، مورد نکوهش قرار داده است .
اقسام تحریف
تحریف اقسامی دارد که برخی از آنها قطعا در قرآن کریم واقع شده است و برخی نیز قطعا تحقق پیدا نکرده است . بعضی از اقسام آن هم مورد اختلاف است (3) .
الف) تحریف معنوی:
تحریف معنوی یا معنایی قرآن عبارت است از: برداشت از آیات بدون استناد به مبانی و اصول و قواعد متعارف فهم و استفاده از کلام . به عبارتی دیگر تفسیر به رای به صورتی نامعقول و ناپسند و استخراج معانی آیات مطابق هوی و هوس خویشتن .
ب) تحریف لفظی:
تحریف لفظی عبارت است از: افزایش یا کاهش و یا تبدیل و جایگزینی کلمات به گونهای که معنای مقصود دگرگون شود .
دلایل تحریف ناپذیری قرآن
دلایل تحریف ناپذیری قرآن را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف: دلایل عقلی:
این دلایل خود بر دو قسم است:
1 - برهان حکمت:
خالق هستی همه موجودات را برای هدفی حکیمانه آفریده است . هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال نهائی در پرتو آزادی و اختیار است، از سوی دیگر عقل به عنوان حجتباطنی الهی برای رسیدن انسان به کمال مطلوب اگر چه لازم است اما کافی نیست، در نتیجه ضرورت بعثت انبیا و آمدن وحی الهی برای رسیدن انسانها به کمال امری روشن است; زیرا اگر دریچه آسمانی به روی انسانها گشوده نشود و وحی نازل نگردد، غرض نهایی خلقت انسان که رسیدن او به کمال غائی است تحقق پیدا نمیکند و این برخلاف حکمت و لطف خداوند است .
2 - اعجاز قرآن:
قرآن از آغازین روزهای نزولش، منکران و معاندان را به تحدی و آوردن نظیری برای خود دعوت نموده و بااعلام اینکه کتابی ، هدایتگر (5) ، مصون از اختلاف (6) و مانندی برای آن متصور نیست (7) ، همگان را به مبارزه طلبیده است و به شیوهای استوار معاندان را به آوردن همانند قرآن، سپس ده سوره و بالاخره اگر نتوانستند لااقل یک سوره همانند سوره کوثر که یک سطر بیشتر نیستیعنی معادل یک هفت هزارم دعوت کرده است .
ب: شواهد تاریخی:
قرآن قانون اساسی مسلمین، برنامه حکومت، دستورالعمل زندگی و کتاب مقدس آسمانی است . قرآن کتابی است که مسلمانان صدر اسلام همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در میدانهای جنگ نظامی و فرهنگی از آن استفاده میکردند، حتی از تواریخ اسلامی استفاده میشود که تعلیم قرآن را کابین زنان قرار میدادند و اصولا تنها کتابی که در همه مکانها و زمانها مطرح بود قرآن بود .
ج) ادله نقلی:
1 - قرآن
قرآن کریم مبدء وحی را الهی میداند و به بیمار دلانی که قرآن را بر آمدی از اندیشه بشری میشمارند پاسخ میدهد و سپس خبری شگرف از ماندگاری این کتاب آسمانی در همیشه تاریخ زندگی انسان میدهد و آن را وعده قطعی و غیرقابل تخلف الهی میداند . «انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون» ; (12) «ما قرآن را نازل کردیم و ما آن را حفظ میکنیم .»
2 - روایات
سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه معصومینعلیهم السلام بهترین دلیل بر تحریف ناپذیری قرآن است، زیرا آنان از همان آغاز همگان را به تلاوت و فهم و عمل به همین قرآن موجود دعوت میکردند و آن را حتی معیار سنجش و رد یا قبول روایات دانستهاند (15) .
زمینههای قول به تحریف
حوادث صدر اسلام که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه وآله اتفاق افتاد و بیتوجهی به محتوای پیام الهی و حاکمیت ظاهر نگری و قدرنشناسی نسبتبه ساحت والای اهل بیت پیامبر زمینه و بستر مناسبی برای گرایش به قول به تحریف قرآن فراهم آورد . از سوی دیگر عدم تعمق و دقت در بیانات ائمه معصومینعلیهم السلام هم به این گرایش دامن زد . بدینجهت میبینیم در نخستین و مهمترین کتاب از کتب اربعه حدیث معتبر و رسمی شیعه یعنی «کافی» احادیثی نقل شده که این معنی از آن برداشت میشود . نظیر این اخبار در تفسیر عیاشی، بصائر الدرجات، غیبت نعمانی آمده است و تمامی آنها را علامه مجلسی در بحارالانوار گرد آورده است .
پینوشتها:
1. Alteration abervation 2) مفردات راغب . 3) البیان، آیة الله خوئی، ص197 . 4) طارق/14 . 5) نحل/89 . 6) نساء/82 . 7) اسراء/88 . 8) البیان فی تفسیر القرآن، ص260 . 9) سفینة البحار، ج1، ص57 . 10) تاریخ القرآن، ابوعبد الله زنجانی، ص24 . 11) البیان، ص223 . 12) حجر/9 . 13) تفسیر آلاء الرحمن، ص35 . 14) فصلت/41 - 42 . 15) الوسائل، ج3، کتاب القضا، ص380 . 16) البیان، ص211 . 17) نهج البلاغه، خطبه 133 . 18) الانوار النعمانیه، ج1، صص97 - 98 . 19) البیان، ص226 . 20) همان، ص201 . 21) ترجمه انگلیسی قرآن، میر احمد علی، ص 61; البیان، ص 259 . 22) البیان، ص205 . 23) الاتقان، ج2، ص86 . 24) الدر المنثور، ج1، ص106; صحیح بخاری، ج8، ص26 . 25) همان . 26) صیانة القرآن من التحریف، ص128 . 27) همان . 28) مسند احمد، ج2، ص50 . 29) یونس/15 . 30) البیان، ص 181 . 31) انعام/115 . |
|
تحریف
علیرضا ابراهیم
تَحْریف، کاستی، افزونی یا تغییر در متن قرآن که وقوع آن از سوی عالمان بررسی شده، و عموماً منتفی دانسته شده است. این واژه از ریشۀ «حرف» به معنای لبه و کناره است (جوهری، 4/1324؛ ابن منظور، ذیل حرف) که در باب تفعیل به معنای دگرگونی و تغییر هر پدیدهای به سمتی جز جایگاه طبیعی خود به کار رفته است (ابنفارس، 2/43) و در خصوص متون، به تلاش جهت تغییر یا دوپهلو ساختن آن گفته می شود (راغب، 228؛ ابن منظور، همانجا). این مفهوم اگر چه شامل هر دو نوع تغییر واژگانی یا معنایی میشود، واژهشناسان بیشتر کاربرد واژۀ تحریف را منحصر به نوع نخست دانستهاند (ابوالبقاء کفوی، 294). در قرآن از این واژه در سخن از تصرف برخی دانشمندان یهود در خصوص کتاب مقدسشان استفاده شده است (نک : بقره/2/75؛ نساء/4/46). این اصطلاح در حوزۀ علوم قرآنی در ارتباط با شعبۀ وقوع تحریف در قرآن و اثبات مصونیت قرآن از آن به کار میرود.
مآخذ:
ابن ابیداوود، عبدالله، المصاحف، به کوشش آرتور جفری، قاهره، 1355ق/1936م؛ ابن ابی شیبه، ابراهیم، المصنف، به کوشش سعید لحام، بیروت، 1409ق؛ ابن حزم، علی، الفصل، قاهره، مکتبةالخانجی؛ ابن خلدون، مقدمه، بیروت، 1984م؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، 1404ق؛ ابنمنظور، لسان؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالبقاء کفوی، ایوب، الکلیات، به کوشش عدنان درویش و محمد مصری، بیروت، 1412ق/1992م؛ ابوعبید قاسم ابن سلام، فضائل القرآن، بیروت، 1411ق/1991م؛ ابوعمرو دانی، عثمان، المحکم، به کوشش عزة حسن، دمشق، 1407ق/1986م؛ ابویعلى، احمد، المسند، به کوششحسین سلیم اسد، دمشق، 1406ق/1986م؛ جوهری، اسماعیل، الصحاح، به کوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، 1407ق/1987م؛ خویی، ابوالقاسم، البیان، بیروت، 1395ق/1975م؛ راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، به کوشش صفوان عدنان داوودی، دمشق/ بیروت، 1412ق/1992م؛ سیوطی، الاتقان، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، قم، جماعة المدرسین؛ طبرسی، فضل، مجمعالبیان، به کوشش محسن امین، بیروت، 1415ق/1995م؛ عیاشی، محمد، التفسیر، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، تهران، 1380ق؛ فخرالدین رازی، المحصول، به کوشش طه جبار فیاض علوانی، بیروت، 1412ق/1992م؛ قرآن مجید؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، 1405ق/1985م؛ قمی، علی، التفسیر، به کوشش طیب موسوی جزایری، بیروت، 1387ق/ 1968م؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1388ق؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، 1403ق؛ معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن عن التحریف، قم، 1418ق؛ نجار زادگان، فتحالله، سلامة القرآن من التحریف، تهران، 1382ش؛ نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نوری، حسین، فصل الخطاب، چ سنگی، 1298ق؛ نولدکه، تئودُر، تاریخ القرآن، به کوشش فریدریش شوالی، ترجمۀ ژرژ تامر، زوریخ، 2000م. علی معموری
تحریف در حدیث
الف ـ کاربردهای اصطلاح:
1. زمینهها در کتاب و سنت: مهمترین زمینۀ شکلگیری اصطلاح تحریف در حوزۀ حدیثپژوهی، حدیثی نبوی با این مضمون است که «این علم» را در هر نسلی عادلانی حمل میکنند که از آن «تحریف غالیان»، انتحال باطلجویان و تأویل جاهلان را دور سازند. این حدیث در شماری از منابع حدیثی آمده است (مثلاً نک : هیثمی، 1/140؛ ابن ابی حاتم، 1(1)/17؛ ابن حبان، 4/10؛ طبرانی، مسند...، 1/344) و با آنکه در صحاح اهل سنت وارد نشده، اما مضمون آن مورد استناد نقادان سختگیر بوده است (مثلاً نک : احمد، الرد...، 6؛ ابن منده، 29؛ خطیب، الجامع، 1/ 128؛ ابن صلاح، صیانة...، 221). این حدیث در منابع حدیثی امامیه و زیدیه نیز ثبت شده است (مسند زید، 383؛ حمیری، 77؛ ابن بابویه، کمال...، 221، 281؛ قس: کلینی، 1/32).
ب ـ عوامل و انگیزههای تحریف:
1. ضعف زبانی و لحن: در منابع گوناگون رجالی و حدیثی، روایات پراکنده، اما پرشماری حاکی از آن است که بسیاری از راویان حدیث در دو سدۀ نخست اسلامی، از ضعف عربیت یا به اصطلاح «لحن» رنج میبردهاند. در نامهای از خلیفۀ دوم خطاب به ابوموسى اشعری در عراق، تفقه در سنت ملازم با تفقه در عربیت شمرده شده (ابن ابی شیبه، 5/240، 6/117، 240)، و این معنا از سوی دیگران نیز تکرار گردیده است (همو، 6/117). اگر در اواسط سدۀ نخست هجری، خطا در تلفظ فقط نزد موالی عجم همچون اسماعیل بن ابی خالد احمسی دیده میشد (نک : احمدبن حنبل، همان، 1/347). در اواخر سده شرایطی فراهم آمده بود که تابعین عرب تبار بصره و کوفه، چون ایاس بن معاویۀ مزنی و ابراهیم نخعی به لحن در سخن شهرت داشتند (نک : همان، 1/347، 348، 2/ 249). البته مسئلۀ لحن به شدت برای بزرگان تابعین از موالی، چون ابن سیرین و نافع، مولای ابن عمر نیز مصداق داشت (نک : ابن سعد، الطبقات الکبرى، 144؛ ابن ابی شیبه، 5/316؛ خطیب، الکفایة، 194). |
|
دفاع از حريم قرآن
شيخ محمدجواد فاضل لنكرانى
پيشگفتار
خداى بزرگ را سپاسگزاريم كه ما را منّت نهاد و سزاوار حمل امانت بزرگ خلقت، تنها معجزه ابدى خاتميت، آن سفره هميشه گسترده آكنده از حقايق از ازل تا به ابد، يعنى قرآن كريم گردانيد كه حقاً كرامت انسان به بركت نزول آن از جانب كريم مطلق است. اين درياى بى كران كه در امواج كوتاه و بلند خود بزرگترين رازها و اسرار هدايت و شيواترين راه اى سعادت را داراست، كتابى كه هميشه چراغ هدايت انسانها و جوامع بشرى بوده و اكنون نيز هست و تا قيامت هر گمشده و گمراهى را رهنمون مى باشد. كتابى كه هميشه نور است و در همه مراحل امام است و در همه حالات ذكر است و در تمام ابعاد انسان و عالم بيان روشنى است. كتابى كه حافظ هميشگى آن بر طبق وعده الهى، خداوند تبارك و تعالى است و وعده او تخلف ناپذير است، اِنَّ وَعْدَه الله حقٌ.
نكته اول
بررسى لفظ تحريف
اين كلمه مصدر باب تفعيل، و از «حرف» مشتق شده است و كلمه «حرف» در لغت به معناى كنار و جانب يك شىء است. بنابراين تحريف يعنى كنار زدن يك شىء و تغيير در اطراف و جوانب آن است.
نكته دوّم
موارد كاربرد لفظ تحريف و انواع تحريف
در كلمات بزرگانى چون محقق خوئى ادّعا شده است كه لفظ تحريف در شش معنى به نحو مشترك لفظى استعمال شده است كه در ميان اين معانى برخى از آنها به اجماع مسلمين در قرآن واقع شده است و برخى به اجماع واقع نشده است و برخى محل خلاف است. ما در اينجا مطالب مرحوم خوئى در ذكر معانى اصطلاح تحريف را نقل و سپس نقد و بررسى مى كنيم.
نكته سوم
تحريف اجمالى و تفصيلى
قبلاً يادآور شديم كه تحريف يا اجمالى است و يا تفصيلى. آنچه كه در محل نزاع و بحث ما داخل است عبارت است از تحريف تفصيلى به طورى كه چنانچه زياده اى يا نقصانى به صورت معين واقع شود داخل در تحريف محل نزاع و بحث است، اما تحريف اجمالى به اين معنى كه اجمالاً چيزى به قرآن افزوده گشته و يا چيزى از آن كم شده باشد از محل نزاع خارج است. مثلاً اختلافات در قراءات و يا اختلاف در اين كه آيا بسم الله الرحمن الرحيم از قرآن است يا خير، كه قبلاً از آن به نام تحريف اجمالى ياد نموديم، خارج از محل نزاع است، زيرا ملاك در تحريف در محل نزاع آن است كه چه به صورت زيادت باشد و چه به صورت نقصان، د رهر دو صورت آن بر خلاف واقع حقيقت كلام الله باشد، اما در اختلاف قراءات شكى نيست كه يكى از اين قرائتها مطابق با قرآن واقعى است و در مسئله بسم الله الرحمن الرحيم شكى نيست كه پيامبر در ابتدا هر سوره اى آن را قرائت مى فرموده است و اختلاف در جزئيت آن است. كسانى كه معتقد به جزئيت هستند مى گويند واقع قرآن اين است و كسانى كه جزئيت را منكرند معتقدند كه واقع قرآن بدون اين آيه است و در نتيجه هيچكدام احتمال اين كه قول خودشان مخالف با واقع باشد را نمى دهند و هر دو اجماع مركب دارند كه غير از كلام وحى، كلام بشر داخل در اين كلام نشده است و همينطور است مسئله اختلاف قراء.
نكته چهارم
عدم كفايت خبر واحد براى اثبات تحريف
همانطور كه اثبات آيات قرآن، لازم است به دليل قطعى و علمى باشد و به مجرد خبر واحد نمى توان اثبات نمود كه آيه اى از قرآن شريف است، همچنين در مسئله تحريف بايد قائلين به آن، دليل قطعى و علمى اقامه نمايند. به عبارت ديگر وقتى خبر واحد و امثال آن از ادله ظنى را در اعتقاديات كافي نمى دانيم در مسئله قرآن كه مهمترين مدرك و دليل است به هيچ وجهى خبر واحد نمى تواند آيه اى را نفى يا اثبات كند. لذا مرحوم شيخ طوسى در مقدمه تبيان فرموده است رواياتى كه دلالت بر تحريف دارند همه خبر واحد هستند و چون خبر واحد مفيد علم نيست در مسئله تحريف مفيد قائده نخواهد بود، و مراد ايشان آن است كه اين مسئله از مسائلى است كه در آن علم معتبر است.
نكته پنجم
نظريه بزرگان اماميه در عدم تحريف قرآن
اعاظم از محققين و بزرگان اماميه معتقد به عدم تحريف كتاب شريف اند به طورى كه معتقدند قرآن امروز، همان قرآنى است كه بر قلب مبارك پيامبر (صلى الله عليه وآله) نازل شده است، بدون اين كه هييچ نقصانى در آن به وجود آمده باشد، همانطور كه زياده اى در آن رخ نداده است. در اين بحث برآنيم كه اقوال برخى از آنان كه از اسطوانه هاى اماميه اند و كتب آنها مدار آراء علمى و اعتقاى اين مذهب به شمار مى رود را به طور اختصار بيان نماييم. لكن قبل از دو مطلب را بايد مورد توجه قرار دهيم.
نكته ششم
فرق ميان قرآن و ساير كتب آسمانى
يكى از سؤالات مهم و اساسى، فرق ميان قرآن و ساير كتب آسمانى است. چرا در مورد قرآن ادّعاى عدم تحريف مى شود در حالى كه مسئله تحريف در مورد ساير كتب امرى مسلم و روشن است، تا حدى كه برخى براى اثبات تحريف قران از اين طريق استدلال مى كنند كه از طرفي مسلم است در كتب سابقه تحريف واقع شده است و از طرف ديگر در روايات متواتره بين شيعه و سنى آمده است كه هر چيزى كه در امم سابقه واقع شده است بايد مثل آن در اين امت واقع شود، نظير اين روايت:
نكته هفتم
مراحل و مواطن قرآن
از نكات حائز اهميت آن است كه محل نزاع در كدام قرآن و به تعبير ديگر در كدام مرحله از مراحل موجوده قرآن كريم است. همانطورى كه روشن است و از قرآن مجيد هم استفاده مى شود براى اين كتاب مقدس مراحل و مواطنى است.
نكته هشتم
امكان تحريف قرآن از نظر عقل و عدم وقوع آن در عمل
از آيه شريفه «حفظ» استفاده مى شود كه قرآن عقلاً قابل تحريف است، لكن خداوند تبارك و تعالى آن را از اين خطر حفظ مى فرمايد و چنانچه عقلاً تحريف در آن راه نمى داشت، نيازى به حفظ الهى نمى بود. وليكن خداوند متعال اين امكان عقلى محض را با وعده قطعى خود كه از آن نگهبانى خواهد فرمود، امكان وقوعى و عملى آن را مردود ساخته است.
نكته نهم
آيا استدلال به قرآن بر عدم تحريف مستلزم دور است؟
بسيارى از بزرگان براى اثبات عدم تحريف قرآن به آياتى از كتاب شريف استدلال نموده اند. آنچه را در ضمن اين نكته بررسى مى نماييم آن است كه آيا استدلال به آيات شريفه براى بطلان نظريه تحريف، مستلزم دور محال است يا خير؟
نكته دهم
دو نوع ادّعا در تحريف
از نكته قبل روشن شد كه در ربطه با تحريف دو نوع ادّعا وجود دارد:
نكته يازدهم
بررسى دليل عقلى و عُقَلائى در عدم تحريف
از برخى كلمات اهل نظر استفاده مى شود كه براى بطلان تحريف به دليل عقلى و همين طور به بناى عقلا تمسّك نموده اند. سيد بن طاووس در «سَعْدُ السُّعُود» تصريح نموده است كه بطلان تحريف مقتضاى عقل است و برخى به بناء عقلا(28) استدلال نموده اند. اما دليل عقلى:
نكته دوازدهم
صريح ترين آيه در عدم تحريف
جمعى از محقّقين ادّعا نموده اند كه در ميان آيات شريفه صريح ترين آيه در اثبات عدم تحريف كتاب، اين آيه كريمه است: «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ. لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد»(31) حتى برخى ادّعا نموده اند كه مفسّرين اجماع دارند بر اين كه اين آيه صريح ترين آيات در عدم تحريف قرآن است(32).
نكته سيزدهم
آيا قول به تحريف مستلزم سقوط ظواهر كتاب از حجيّت است؟
آيا قول به تحريف مستلزم سقوط ظواهر كتاب از حجيّت و عدم جواز استدلال به آن است؟ اين سؤال در صورتى صحيح است كه مدّعى تحريف ادّعاى علم اجمالى به وقوع تحريف داشته باشد.
نكته چهاردهم
دلالت حديث ثقلين بر عدم تحريف
در ميان روايات مهمترين حديثى كه دلالت بر عدم تحريف قرآن دارد، حديث متواتر ثقلين است كه در حدود 33 هزار نفر از اصحاب بزرگ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مانند اميرالمؤمنين على (عليه السلام)، ابوذر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، حذيفه و ابوايوب انصارى(36) نقل نموده و در حدود 200 تن از دانشمندان بزرگ اهل سنت آن را دركتابهاى خودشان درج نموده اند. متن آن حديث شريف بر طبق يكى از اسناد آن اين است كه پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود:
نكته پانزدهم
نَسْخِ تلاوت و اِنساء
در بين كلمات علماى عامّه دو اصطلاح «نَسْخِ تلاوت» و «اِنْساء» به چشم مى خورد و برخى از آنان(38) جواز نسخ تلاوت را امرى اجمالى كه دليل عقلى و نقلى بر وقوع آن دلالت دارد، مى دانند. در ذيل اين نكته بر آنيم كه بررسى نماييم آيا اين دو اصطلاح با عنوان تحريف مغاير مى باشند يا اين كه پذيرفتن جواز نسخ تلاوت ملازم با جواز تحريف است؟
نكته شانزدهم
شيعه نمى تواند معتقد به تحريف شود
شيعه نه تنها معتقد به تحريف قرآن نيست، بلكه اصولاً نمى تواند چنين اعتقادى را دارا باشد، زيرا ادلّه مهم كه پايه اساسى اعتقادات شيعه را تشكيل مى دهد آيه شريفه تطهير است:
نكته هفدهم
بررسى كلى روايات تحريف
مهمترين دليل قائلين به تحريف رواياتى است كه سنّى و شيعه آنها را در كتب خود ذكر نموده اند و اين روايات بر طبق احصاء برخى از محققين حدود 1122 روايت است و برخى از بزرگان تواتر اجمالى اين روايات را پذيرفته اند به اين معنى با وجود اين كه بسيارى از آنها از جهت سند ضعيف است، لكن كثرت روايات به حدّى است كه موجب قطع به صدور برخى از آنان مى شود و احتمال كذب تمامى آنها داده نمى شود. قائلين به تحريف، از اين روايات استفاده نموده اند كه در مواردى از كتاب شريف، تحريفها و نقصانهايى به وجود آمده است.
پی نوشت ها:
(1) - اين نوشته نخستين بار در يك مجمع و گردهمايى علمى ارائه شده است و منظور از «اين مجمع عظيم» همان گردهمايى است. (2) . حج 22/11. (3) . كشاف ج 2/146. (4) . نساء 4/46. (5) . مفردات ص 112. (6) . تفسير كبير ج 6، ص 117، طبع قديم. (7) . البيان ص 215. (8) . نساء 4/46. (9) . كافى، ج 8،ص 53 و الوافى فى آخر كتاب الصلاة. (10) . عوإلى اللثالى ج 4، ص 104. (11) . آلاء الرحمن بلاغى، ص 15. (12) . مجمع البيان، ج 1، ص 15. (13) . مقدمه تفسير تبيان. (14) . مجمع البيان 1/15. (15) . سعد السعود، ص 144. (16) . همان مدرك، ص 193. (17) . تفسير صافى، ج 1، ص 51. (18) .آلاء الرحمن، ص 26. (19) .اظهار الحق، ج 2، ص 129. (20) .كشف الغطاء، ص 299. (21) .بحار الانور باب افتراق الامة بعد النبى، ج 8، ص 4. (22) .مراجعه شود به البيان، ص 221. (23) .صيانة القرآن عن التحريف، ص 94. (24) .فصل الخطاب، ص 360. (25) .اكذوبة تحريف القرآن، ص 4. (26) .مدخل التفسير، ص 202. (27) .جهت توضيح اين دليل مراجعه شود به مدخل التفسير، ص 292. (28) .گفتار آسان در نفى تحريف قرآن. (29) .البيان، ص 215. (30) .گفتار آسان در نفى تحريف، ص 12. (31) . فصلت، 41 و 42. (32) .صيانة القرآن عن التحريف، ص 33. (33) .البيان، ص 211. (34) . فصل الخطاب، ص 361. (35) . البيان، ص 211. (36) .آلاء الرحمن، ص 44. (37) .سنن دارمى، ج 2، ص 431. (38) . الاحكام في اصول الاحكام، جزء سوم، ص 154. (39) . مسند احمد بن حنبل 1/47. (40) . محلى ابن حزم، ج 1، ص 235. (41) .الاحكام آمدى 3/155. (42) .البيان، ص 206. (43) . فتح المنان في نسخ القرآن، ص 224. (44) . محلى، ج 10، ص 58. (45) . براى توضيح بيشتر مراجعه شود به كتاب اهل البيت يا چهره هاى درخشان. (46) . رجال نجاشى، ص 58. (47) .قاموس الرجال، ج 1، ص 403. (48) . خلاصة الرجال، ص 266. (49) . دراسات في الحديث و المحدثين، ص 198. (50) .تصحيح الاعتقاد، ص 72. (51) .دراسات في الحديث و المحدثين، ص 137. (52) .روضه كافى 8/184. (53) .فصل الخطاب، ص 275. |
|
التحقيق في نفي التحريف (6)
السيد علي الميلاني
(الطائفة الثالثة)
وهم الذين لم يأخذوا بما دلت عليه تلك الاحاديث ولم يتبعوا الصحابة فيما تحكيه عنهم تلك الاثار ، وهم بين راد عليها الرد القاطع ، وبين مؤول لها على بعض الوجوه... وقد انصبت كلمات الرد والنقد ـ في الاغلب ـ على الاثار المحكية ـ التي ذكرنا بعضها في الفصل الاول تحت عنوان « كلمات الصحابة والتابعين في وقوع الحذف والتغيير والخطأ في القرآن المبين » ـ بالطعن في الراوي أو الرواية أو الصحابي...على تفاوت فيما بينها في المرونة والخشونة...
رد أحاديث الخطأ في القرآن
قال الطبري بعد ذكر مختاره : « وإنما اخترنا هذا على غيره لانه قد ذكر أن ذلك في قراءة ابي بن كعب (والمقيمين) وكذلك هو في مصحفه فيما ذكروا ، فلوكان ذلك خطأ من الكاتب لكان الواجب أن يكون في كل المصاحف غير مصحفنا الذي كتبه لنا الكاتب الذي أخطأ في كتابه بخلاف ما هو في مصحفنا ، وفي اتفاق مصحفنا ومصحف ابي مايدل على أن الذي في مصحفنا من ذلك صواب غير خطأ. مع أنذلك لو كان خطأ من جهة الخط لم يكن الذين أخذ عنهم القرآن من أصحاب رسول الله [ صلى الله عليه وآله ] يعلمون من علموا ذلك من المسلمين على وجه اللحن ، ولا صلحوه بألسنتهم ولقنوه للامة تعليما على وجه الصواب ، وفي نقل المسلمين جميعا ذلك قراءة على ما هو به في الخط مرسوما أدل دليل على صحة ذلك وصوابه ، وأن لا صنع في ذلك للكاتب » (1).
فصيح بليغ...» (22).
وهو رأي الرافعي ومحمد أبو زهرة ، فقد وصف محمد أبوزهرة هذه الاحاديث المنافية لتواتر القرآن ب : « الروايات الغريبة البعيدة عن معنى تواتر القرآن الكريم ، التي احتوتها بطون بعض الكتب كالبرهان للزركشي والاتقان للسيوطي ، التي تجمع كما يجمع حاطب ليل ، يجمع الحطب والافاعي ، مع أن القرآن كالبناء الشامخ الاملس الذي لا يعلق به غبار).
تأويل أحاديث الخطأ في القرآن
فهذا موقف هوَلاء من هذا القسم من الاحاديث والاثار ، وعليه آخرون منهم لم نذكر كلماتهم هنا اكتفاء بمن ذكرناه...
أحاديث جمع القرآن بين الرد والتأويل
وأما الاحاديث التي رووها حول جمع القرآن ، المتضاربة فيما بينها ،والتي اعترف بعضهم كمحمد أبو زهرة بوجود روايات مدسوسة مكذوبة فيها (37) فقد حاولوا الجمع بينها ، ثم رفع التنافي بينها وبين أدلة عدم التحريف والبناء على أن القرآن مجموع في عصر النبي ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ وبأمر منه... وإليك بيان ذلك بالتفصيل :
وهكذا تندفع الشبهة الاولى.
وأما في المرحلة الثانية : فإنه وإن كان أمر أبي بكر بجمع القرآن وتدوينه بعد حرب اليمامة ، لكن الواقع كثرة من بقي بعدها من حفاظ القرآن وقرائه ، مضافا إلى وجود القرآن مكتوبا على عهد النبي ـ صلىالله عليه وآله ـ... فلا تطرق الشبهة من هذه الناحية في تواتره. وأما الحديث : « إن عمر سأل من آية من كتاب الله كانت مع فلان قتل يوم اليمامة...» فإسناده منقطع (37) فالشبهة الثانية مندفعة كذلك.
وهكذا تندفع الشبهة الثالثة.
وأما في المرحلة الثالثة : فإن عثمان ـ عندما اختلف المسلمون في القراءة ـ أرسل إلى حفصة يطلب منها ما جمع بأمر أبي بكر قائلا : « أرسلي إلينا بالصحف ننسخها في المصاحف ثم نردها عليك. فأرسلت بها حفصة إلى عثمان ، فأمر زيد ابن ثابت و... فنسخوها في المصاحف...) (43).
وهكذا تندفع الشبهة الرابعة.
رد أحاديث نقصان القرآن :
وأما أحاديث نقصان القرآن فالمعروف بينهم حملها على نسخ التلاوة ، لئلا يلزم ضياع شيء من القرآن ، ولا الطعن فيما أخرجه الشيخان وما رواه الائمة الاعيان ، وقد ذكروا لها أيضا وجوها من التأويل سنذكرها.
تأويل أحاديث نقصان القرآن
قال السيوطي : « وقد أوله القاضي وغيره على إنكار الكتابة كما سبق.
1 ـ الحمل على التفسير :
وقد حمل بعضهم عليه عددا من الاحاديث ، من ذلك ما ورد حول ما أسميناه باية الجهاد فقال : يحمل على التفسير. والمراد من « أسقط من القرآن » أي : أسقط من لفظه فلم تزل الاية بهذا اللفظ ، لا أنها كانت منزلة ثم اسقطت ، وإلا فما منع عمر وعبدالرحمن من الشهادة على أن الاية من القرآن وإثباتها فيه ؟! (65).
2 ـ الحمل على السنة
وهذا وجه آخر اعتمد عليه بعض العلماء بالنسبة إلى عدد من الاحاديث :
3 ـ الحمل على الحديث القدسي
وعليه حمل بعضهم آية الرضاع حيث قال : « يحمل على الحكم النازل سنة لا على جهة القرآنية ، وإلا لما أكله الداجن ، والله يقول : إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون. ولو كان من القرآن لما اجتمع فيه الناسخ والمنسوخ في آية واحدة ، بل كانت الاية الناسخة تتأخر عن المنسوخة ، كما لا يجوز أن يجتمع حكمان مختلفان في وقت واحد وحال واحدة. وكيف يجوز أن يكون قرآن يتلى على عهد رسول الله ـ صلى الله عليه وآله ـ على ما أخبرت به عائشة ولا يحفظه واحد من الصحابة » (72) قال : « ويدل على ذلك قوله ـ صلى الله عليه وآله ـ : اوتيت القرآن ومثله معه ، إنه الحكمة » (73).
4 ـ الحمل على الدعاء
وهذا ما قاله بعضهم في ما سمي ب « سورةالحفد » و « سورة الخلع » فقال : « وأما ما ذكر عن ابي بن كعب أنه عد دعاء القنوت : اللهم إنا نستعينك... سورة من القرآن ، فإنه ـ إن صح ذلك ـ كتبها في مصحفه لا على أنها من القرآن ، بل ليحفظها ولا ينساها احتياطا ، لانه سمع النبي ـ صلى الله عليه وآله ـ كان يقنت بها في صلاة الوتر ، وكانت صلاة الوتر أوكد السنن...» (75).
پاورقيها:
(1) تفسير الطبري 6 | 19. (2) تاريخ القرآن ـ لمحمد طاهر الكردي ـ ص 65 عن المقنع. (3) الكشاف 1 | 582. (4) التفسير الكبير 11 | 105 ـ 106. (5) الكشاف 3 | 59. (6) التفسير الكبير 23 | 196. (7) تفسيرالنيسابوري 6 | 23 هامش الطبري. (8) تفسير ابن كثير 3 | 280. (9) تفسير الخازن 1 | 422. (10) تفسير الخازن 3 | 323. (11) تفسير الكبير 22 | 74. (12) البحر المحيط 3 | 394. (13) فتح البيان 6 | 407 ـ 408. (14) فتح البيان 6 | 94. (15) روح المعاني 6 | 13 ـ 14. (16) الاتقان 2 | 329. (17) نكت الانتصار : 127. (18) وهو الحافظ أبوعبدالله محمد بن علي ، صاحب التصانيف ، من أئمة علم الحديث ، له ترجمة في تذكرة الحفاظ 2 | 645 وغيرها. (19) نوادر الاصول. (20) البحر المحيط 6 | 445. (21) المنار 6 | 478. (22) المنار 6 | 64. (23) المعجزة الكبرى : 43. (24) فتح الباري 8 | 301. (25) الاتقان 2 | 329. (26) الاتقان 2 | 320 ـ 326. (27) المعجزة الكبرى : 33. (28) مباحث في علوم القرآن : 65. (29) المعجزة الكبرى : 28. (30) الاتقان 1 | 62 ،مناهل العرفان 1 | 242 ، إعجاز القرآن : 236. (31) صحيح البخاري 6 | 102 ، صحيح مسلم 7 | 14. (32) صحيح البخاري 6 | 102. واختلف في اسم أبي زيد هذا. انظر الاتقان 1 | 74. (33) الاتقان 1 | 244 ـ 247. (34) المستدرك 2 | 662. (35) الاتقان 1 | 202. (36) صحيح البخاري 6 | 225 . (37) الاتقان 1 | 59. (38) المرشد الوجيز : 57. (39) المرشد الوجيز : 75. (40) كالزركشي في البرهان 1 | 234. (41) المرشد الوجيز : 75. (42) الجواب المنيف في الرد على مدعي التحريف: 121. (43) صحيح البخاري 6 | 225 ـ 226. (44) مباحث في علوم القرآن : 76. (45) المرشد الوجيز : 58 ـ 59. (46) المرشد الوجيز : 75. (47) مباحث في علوم القرآن : 82. (48) المعجزة الكبرى : 33. (49) مقدمتان في علوم القرآن : 45. (50) مقدمتان في علوم القرآن : 47. (51) مقدمتان في علوم القرآن : 85. (52) مقدمتان في علوم القرآن :92. (53) في لفظ رواية كتاب (مقدمتان في علوم القرآن) : (الاعراف). (54) مقدمتان في علوم القرآن : 82. (56) الناسخ والمنسوخ : 10 ـ 11. (57) الاصول 2 | 78. (58) البرهان في علوم القرآن 2 | 39 ـ 40. (59) المنار 4 | 471 474. (60) الفرقان : 157. (61) النسخ في القرآن 1 | 283. (62) الجواب المنيف في الرد على مدعي التحريف : 121. (63) الاتقان في علوم القرآن 1 | 270 ـ272. (64) الاتقان في علوم القرآن 1 | 272. (65) مقدمتان في علوم القرآن : 100 . (66) البرهان في علوم القرآن 1 | 215 ، مباحث في علوم القرآن : 112 ، الناسخ والمنسوخ : 15. (67) مقدمتان في علوم القرآن : 97. (68) كذا ، والذي نقلناه سابقا عن الدر المنثور عن طائفة من أهم مصادرهم : (الاحزاب). (69) مقدمتان في علوم القرآن : 83. (70) الناسخ والمنسوخ : 8 ، مقدمتان في علوم القرآن : 78. (71) مقدمتان في علوم القرآن : 85. (72) مقدمتان في علوم القرآن : 87 ـ 88. (73) مقدمتان في علوم القرآن : 81. (74) مقدمتان في علوم القرآن : 85 ـ 86. (75) مقدمتان في علوم القرآن : 75 . |
|
بر ساحل انظار - نقد و بررسی روایات تحریف در کتاب فصل الخطاب
محمد باقر بهبودی
دشمن پر زکینه و ترفند، هر روز، به حیلتی دست می زند تا صفوف به هم پیوسته مسلمانان را از هم بگسلد.
معنای تحریف:
کنار گذاردن، یا کنار کشیدن را تحریف گویند. حرف، یعنی حاشیه و کنار. (ومن الناس من یعبد اللّه علی حرف فان اصابه خیر اطمأنَّ به...)1 و این یک، در اثر فلاکت و بدبختی، به صورت آزمون و آزمایشی ایمان می آورد و بر لب مرز کفر و ایمان، با نگرانی، خداوند رحمان را عبادت می کند. اگر خیر و نیکی نصیب او شد، به ایمان خود، دل می دهد...کلمه، یا جمله ای که در معنای خاصی، یا برای افاده معنای معینی استعمال شده، از آن معنی ومحدوده و حصاری که دارد، خارج کنند و یا کنار بکشند، به گونه ای که کاربردش را از دست بدهد، تحریف شده است. قرآن، این گونه تحریف را به تورات، نسبت داده است و درباره انجیل، اصلاً بحثی ندارد; زیرا: 1 . اشکالات انجیل فراوان است، از این روی، قرآن آن را قابل طرح نمی داند. 2 . انجیل جنبه اخلاقی دارد و مسائل برهانی آن کم است. این که به تورات پرداخته چون جنبه اخلاقی کم دارد و بیشتر احکام دارد و مسائل برهانی، مثل قرآن. بدین جهت، تحریف در آن زیاد انجام گرفته است. قرآن تعبیر می کند: (... یحرفون الکلم من بعد مواضعه...)2 سخنان خدا را جا به جا می کنند، بعد از آن که جای هر سخنی را می شناسند.اگر بخواهند در قرآن و یا کتاب دیگر، جای کلمه را عوض کنند، جمله به هم می ریزد. پس خود کلمه را جا به جا نمی کنند که مثل، فاعل را ببرند جای مفعول و یا مفعول را ببرند جای فاعل و... اگر کسی بخواهد در قرآن و یا کتاب دیگری دستکاری کند، یا احکام را سوق بدهد به مکان مخصوصی، نیازی ندارد که جای کلمه را عوض کند، تا به هدفش پی ببرند به راحتی بتوانند، چهره اش را افشا کنند و با تطبیق نسخه وی با دیگر نسخه ه، تحریفش را آشکار سازند، بلکه از راه تفسیر، معنی، شأن نزول و... وارد می شود. کلمه و یا جمله را اگر از معنای خود خارج کند، شأن نزول را به گونه دیگری، غیر از آنچه که بوده، بگویید، به اهداف خود می رسد. (یحرفون الکلم من بعد مواضعه) پس از این که جای سخن خدا روشن شد که در مورد صدقات واجب: خمس، انفال و یا صدقات مستحبی و یا درباره خراج است، کلمات را جا به جا می کنند.این نوع تحریف را قرآن، برای کتاب تورات و دیگر کتابهای آسمانی، به اثبات می رساند. در بحث اعجاز، در این زمینه و جنبه تحریف، استناد می کنیم که چون این گرفتاریها بوده، قرآن، به صورتی نازل شده که کسی نتواند روی الفاظ دست ببرد، ترجمه اش را پخش کند: از عربی به سریانی و بر عکس، چنانکه چند بار این مطلب در مورد تورات به وقوع پیوسته است. از جمله در زمان بخت النصر (بنوکد نصر)، که در بابل قیام کرد و تورات را به طور کلی از بین برد، حتی یک نسخه از آن، به جای نگذارد. به مصر و فلسطین حمله ورشد، یهودیان و عالمان آنان را از دم تیغ گذراند، مراکز علمی آنان را نابود کرد و... پس از این حادثه دهشتناک، یکی از علمای یهود، که قرآن از او به نام (عُزَیر) یاد می کند3 و یهودیان نام او را (عُزَیر) می دانند، ادعا کرد: تمام تورات را حفظ دارد. از این روی، یهودیان، دست به دامن او شدند که با بهره گیری از حافظه اش، تورات را دگربار بنگارد. وی چنین کرد. تورات را نگاشت و عرضه داشت. پیامبر اکرم(ص)، با الهام از آیات قرآن، درباره پیروی امت اسلامی از یهود و نصارا در مورد اختلافهای مذهبی که مرتکب شده اند و فتنه هایی که ایجاد کرده اند و تحریفاتی که به کتابهای آسمانی خود روا داشته اند، می فرماید: (... لتسلکن سنن من قبلکم حذوا النّعل بالنعل ولتأخذن بمثل احدهم ان شبرا فشبرو ان ذراعا فذراع وان باعا فباع حتی لو دخلوا حجر صب لدخلتم فیه.)4 امت اسلامی، پای جای پای یهود و نصارا می گذارد، وجب به وجب و ذراع به ذراع. حتی اگر پیشینیان، به سوراخ سوسماری داخل شده باشند، شما داخل خواهید شد.شیعه و سنی، بالاتفاق، این مضمون را از رسول اکرم(ص) روایت کرده اند. در حدّ تواتر است. امت اسلامی، مثل امتهای سابق، دست به تحریف می زنند. تحریف به این معنی در قرآن نیز صورت می گیرد. (یحرفون الکلم من بعد مواضعه) کلمات را جا به جا می کنند. چنین هم شد. تحریف به وقوع پیوست. اختلاف در تفسیر، معنی و شأن نزول، فراوان شد. هر فرقه ای برای تثبیت عقاید و افکار خویش، آیات را از معنای اصلی خود خارج کرد، شأن نزولها را دگرگون کرد و... اینک نمونه ای در این باب: (وسیجنبها الاتقی الذی یوتی ما لَهُ یتزکیّ.)5 از آن آتش، کسی دور می ماند که پرهیز کارتر باشد.می گویند: این آیه شریفه، درباره ابوبکر نازل شده است. زیرا اموال زیادی در اختیار پیامبر(ص) گذارد، تا آن حضرت در راه نشر اسلام و امور زندگی خویش، به مصرف برساند. (ولسوف یرضی.)6 به زودی، از انفاق خود، راضی خواهد شد.می گویند: درباره هموست که بعدها با رسیدن به مقام خلافت، نتیجه انفاق خود را دید و راضی شد. (الا ابتغاء وجهِ ربّه الاعلی.)7 بلکه فقط خواهان رضایت پروردگار والایش باشد.زیرا ابوبکر، از در اختیار گذاردن اموال خویش، فقط خواهان رضایت پروردگارش بوده است. از این روی، خدا او را راضی کرد و به خلافت رساندش. آیه شریفه، نشان نمی دهد که در تاریخ نزول این سوره، که از سوره های نازل شده در اوان بعثت پیامبر(ص) می باشد، شخص خاصی مورد نظر باشد. از آن طرف، تاریخ نشان می دهد: پیامبر اسلام(ص) به هنگام هجرت، وقتی ابوبکر از آن حضرت می خواهد که سوار بر شتر وی شود، می فرماید: (یا ابابکر ، تو می دانی که هر اشتری که نه از آن من باشد، من بر آن ننشینم.) ابابکر می گوید: از آن توست. پیامبر می فرماید: (نه، می باید که بدان بها که خریده باشی، باز من فروشی.) ابابکر می گوید: فروختم.8 اگر ما بتوانیم این مطلب را ثابت کنیم که ابابکر سرمایه دار بوده، حداکثر در این حدّ بوده که دستمایه ای داشته و به امر سوداگری می پرداخته، پارچه بر دوش می افکنده در کوچه های مکه می گردیده و می فروخته است. در حالی که پیامبر(ص)، با خانمی ثروتمند و سرمایه دار بزرگ حجاز، ازدواج می کند و آن بانوی بزرگ، چون فانی در رسول الله بوده، تمامی ثروت خود را در اختیار پیامبر(ص) می نهد، از این روی، نیازی نبوده که از ابابکر کمک مالی بگیرد. پس از هجرت هم، انصار پیمان بستند که از خانواده پیامبر(ص) حمایت کنند. از روزی که پیامبر(ص) وارد مدینه شد، هر روز برای دو نفر، بعدها برای هشت نفر، از خانه سعدبن عباده انصاری، به منزل پیامبر(ص) غذا حمل می شد. پس از جنگ بدر، پیامبر، کاملاً مستغنی شد. بعد از جنگ بنی نضیر، که سال چهارم اتفاق افتاد، کل اموال بنی نصیر، که در میان یهود، ثروتمندترین عشایر یهود بودند، در اختیار پیامبر قرار گرفت: (ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولارکاب).9 شما اسب و شتر نتاختید، جنگی نکردید که بخواهید در خمس این غنائم شرکت کنید. کل غنائم مال رسول الله است.با این حال، نیازی نبوده که پیامبر برای اداره زندگی خود و یا نشر و تبلیغ اسلام، از ابابکر کمک بگیرد که گفته شود این آیات درباره اوست. غلات، باطنیه، جماعتی از ایرانیان شکست خورده از اسلام، برای این که کاربرد مذهب را خنثی کنند، قدم اول را در راه تحریف قرآن برداشتند. خواستند بدین وسیله، اُس و اساس ایمان مردم را از مردم بگیرند.
سخنی در باره چگونگی جمع آوری قرآن
راجع به این که قرآن چگونه جمع آوری شده، روایات بسیار وجود دارد. در برخی از آنه، درباره چگونگی جمع آوری قرآن، توسط علی(ع) مطالبی آمده که حکایتگر این است که قرآن وی، با دیگر قرآنه، تفاودت دارد. اُحصِنَ الرّجُلُ وقامت البیّنة اَو کان حمل او اعتراف وقد قرأتها (الشیخ والشیخیه اذا زینا فارجمعوها البتة) رجم رسول الله و رجمنا بعده).14 در این صورت، می شویم مثل حشویه. آنان که هر حدیث و داستانی را باور می کنند، از این روی، قائل به تحریف قرآن هستند. در مورد جمع آوری قرآن توسط علی(ع) و تفاوت آن با قرآن موجود و... یکسری احادیث وجود دارد که در فصل الخطاب به تفصل آمده و مرحوم مجلسی در جلد 92 [89، چاپ بیروت] بحار، حدود 28 صفحه را به این موضوع اختصاص می دهد.حدیث اول که روی آن خیلی تکیه می شود و غیر از کتاب سُلیم بن قیس، سندی ندارد، چنین است: (فلما رای غدرهم وقلة وقائهم له لزم بیته واقبل علی القرآن یولفه ویجمعه، فلم یخرج من بیته حتی جمعه و کان فی الصحف والشطاظ والاٌسیار والرقاع. فلما جمعه کله و کتبه بیده، تنزیله و تأویله والناسخ منه والمنسوخ، بعث الیه ابوبکر أن اخرج فبایع فبعث الیه علی، علیه السلام، انی لمشغول وقد آلیت علی نفسی یمیناً ان لا اٌرتدی رادءاً الاّ لصلوة حتی اؤلف القرآن و اٌجمعه. فسکتوا عنه ایام، فجمعه فی ثوب واحد وختمه، ثم خرج الی الناس وهم مجتمعون مع أبی بکر فی مسجد رسول اللّه، صلّی الله علیه وآله، فنادی علی، علیه السلام، بأعلی صوته: ایها الناس! انی لم أزل منه قبض رسول اللّه، صلّی اللّه علیه وآله، مشغولاً بغسله، ثم بالقرآن حتی جمعته کله فی هذا الثوب الواحد، فلم ینزل اللّه علی رسول اللّه، صلی اللّه علیه وآله، آیة الا وقد جمعتها ولیست منه آیة الا وقد أقرأنیها رسول اللّه وعلمنی تأویلها. ثم قال لهم علی، علیه السلام: لئلا یقولوا غداً انا کنا عن هذا غافلین، ثم قال لهم علی، علیه السلام: لاتقولوا یوم القیامة انی لم أدعکم امی نصرتی ولم أذکرکم حقی ولم أدعکم الی کتاب اللّه من فاتحته الی خاتمته .)15 علی(ع) چون حیله گری و بی وفایی آنان را دید، خانه نشینی را برگزید و به گردآوری و ترتیب قرآن پرداخت. از خانه خارج نشد، تا این که از کار جمع آوری خلاصی یافت. قرآنی که در اوراق و پراکنده و پاره و پاره بود. وقتی همه آن ر، اعم از آنچه نازل شده بود و آنچه قابل تأویل بود و ناسخ و منسوخ ر، جمع آوری کرد و به دست خویش نوشت، ابوبکر، کسی را فرستاد که به علی(ع) بگوید: بیرون آی و بیعت کن. علی(ع) در جواب گفت: من مشغولم و با خود، سوگند یاد کرده ام که عبا به دوش نیفکنم، جز برای نماز، تا قرآن راجمع آوری و مرتب کنم.چند روزی قضیه را ساکت گذاردند. علی(ع) هم، قرآن را در یک پارچه جمع آوری کرد و آن را مهر کرد از خانه خارج شد و به سوی مردم رفت. مردم با ابوبکر، در مسجد رسول اللّه، گرد آمده بودند. علی(ع) وقتی به میان جمع رسید، فریاد برآورد: ای مردم! من زمانی که پیامبر(ص) رحلت نمود، مشغول به غسل وی شدم و پس از آن، به گرد آوری قرآن. اینک همه آن را در پارچه ای جمع کرده ام. بدانید، خداوند هر آیه ای بر پیامبر(ص) نازل کرده در این مجموعه وجود دارد. تمامی آیات را پیامبر(ص) برای من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است. سپس فرمود: این کار را کردم تا فردا نگویید ما از قرآن بی خبر بودیم. بعد فرمود: روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش فرا نخواندم و حق خویش را برای شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قرآن دعوت نکردم. عمر به آن حضرت گفت: (ما اٌغنانا بما معنا من القرآن عما تدعو الیه.)16 آنچه از قرآن پیش ماست، ما را کفایت می کند و احتیاج به آنچه ما را دعوت می کنی، نداریم. مدتها بعد فکر کردند که مباد، روزی حکومت به دست علی(ع) بیفتد و وی، قرآنی که جمع آوری کرده نشر بدهد و نقشه آنان آشکار شود. به این نتیجه رسیدند که هر طور شده قرآنی که در اختیار علی(ع) است، از وی بگیرند. بدین منظور، به آن حضرت مراجعه کردند و مجموعه ای که گردآورده بود، از وی طلبیدند. آن حضرت در جواب فرمود: (هیهات لیس الی ذلک من سبیل انما جئت به الی ابی بکر لتقوم الحجة علیکم ولاتقولوا یوم القیمة انّا کنّا عن هذا غافلین او تقولوا ما جئتنا به. فان القرآن، الذی عندی، لایمسّه الاّ المطهرون والأوصیاء من ولدی). هیهات! راهی به آن نیست. آن را نزد ابی بکر آوردم، تا حجت بر شما استوار گردد و روز قیامت، نگویید: ما از این غافل بودیم، یا بگویید: آن را نزد ما نیاوردی.قرآن، نزد من است، جز دست پاکان و اوصیاء از اولاد من، دست کسی به آن نمی رسد. عمر گفت: (هل وقت لاظهاره معلوم؟) آیا وقت معلومی بر اظهار آن هست. علی(ع) (نعم، اذا قام القائم من ولدی.)17 بله، هرگاه قائم از اولاد من قیام نماید. نادرستی این روایت واضح است. چطور می شود قرآنی که برای عمل به آن نازل شده، تا ظهور مهدی مخفی بماند و مردمان از آن محروم باشند. بر فرض، علی(ع)، در دوران حاکمیت خلفای سه گانه، محدودیت داشت و نمی توانست حقایق را ابراز کند و برای مردم بازگوید، در زمان حکومت خود چطور؟ او، که آن همه روی اجرای دستورات اسلام و بازگویی حقایق حساس بود و تلاش می کرد، چطور حاضر نشد بزرگترین حقیقت را که همان قرآن اصلی و واقعی باشد، برای مردم باز گوید و آنان را با قرآن اصلی آشنا کند؟ اگر گفته شود، در زمان حکومت خویش هم، به خاطر جوّ نامناسب ومساعد نبودن اوضاع و احوال، نمی توانست دست به روشنگری بزند و حقایق را روشن کند و قرآن واقعی را بنمایاند، می گوییم: برای یاران و شیعیان خاص چرا نگفت؟ کتاب سُلیم بن قیس، مخدوش است. حرف درست هم دارد، ولی حرفهای نادرستش، بیشتر است. از آغاز شهرت کتاب، عده ای از صاحب نظران و اهل دقت، روی آن انگشت گذاردند و گفتند: این کتاب، جعلی است. از جمله ابن غضائری می گوید: کتاب، حرفهای دروغ، مطالب غیر واقعی و به دور از واقعیتهای تاریخی بسیار دارد. از جمله: در این کتاب، مطلب سخیفی را درج شده و آن این که ائمه(ع) سیزده نفرند! همچنین آمده که محمدبن ابوبکر، پدرش را هنگام مرگ، موعظه می کرده، در حالی که محمّد در هنگام فوت پدر، سه سال بیش نداشته است: (قال ابان: قال سُلَیم: فحدَّثت بحدیث ابن غنم هذاکلّه محمد بن ابی بکر فقال: اکتم عَلیَّ وأشهد انَّ ابی عند موته قال مثل مقالتهم. فقالت عائشة: (ان ابی لَیَهجُر.) قال محمد: فلقیت عبدالله بن عمر فحدَّثته بما قال أبی عند موته. فقال: اکتم عَلیَّ فواللّه لقد قال أبی مثل مقالة ابیک مازاد ولانقص... قال سُلَیم: فقلت لعبد الرحمن بن غنم: مات معاذ بالطاعون، فبم مات ابو عُبَیدة بن الجَرّاج؟ قال بالدُّبَیلَة. فلقیت محمدبن ابی بکر فقلت: هل شهد موت ابیک غیر اخیک عبد الرحمن و عائشة و عمر؟ وهل سمعوا منه ما سَمِعت؟ قال: سمعوا منه طرفاً فبکوا وقالوا: تهْجر، فاما کل ما سمعتُ انا فلا. قلت: والذی سمعوا منه ما هو؟ قال: دعا بالوَیل والثبور. فقال له عمر، یا خلیفة رسول الله! مالک تدعو بالویل والثبور؟ قال: هذا محمد وعلی یبشّر انی بالنار. بیده الصحیفة التی تعاهدنا علیها فی الکعبه... فقلت له، لما خَلَوتُ به: یا أبَه قل: لا اله الاّ اللّه. قال: لا أقولها ابدا ولا أقدر علیها حتی ادخل التابوت... أیصق خَدِّی بالأرض فألصَقتُ خدّه بالأرض فما زال یدعو بالویل والثبور حتی غَمَّضته...)19 ابان، از سُلیم نقل می کند: بعد همه این حدیث ابن غنم را به محمدبن ابوبکر نقل کردم. وی گفت: این حدیث را نزد من پنهان کن. من خودم حاضر بودم که پدرم ابوبکر، این سخنان را وقت مرگش می گفت: عایشه پس از شنیدن این کلمات گفت: پدرم هذیان می گوید. محمدبن ابوبکر گفت: بعد، عبداللّه پسر عمر را ملاقات کردیم. سخنانی که پدرم هنگام مرگ گفته بود، برای وی نقل کردم. او گفت: برایم پنهان کن. قسم به خدا پدرم [عمر] مثل سخنان پدرت، بدون کم و زیاد می گفت. سُلیم می گوید: به ابن غنم گفتم: معاذ با طاعون از دنیا رفت، ابوعبید بن جراح، با چه مرضی مرد؟ گفت: با (دُبَیلَه). بعد محمدبن ابوبکر راملاقات کردم، از وی پرسیدم: آیا در هنگام مرگ پدرت، جز برادرت عبدالرحمن و عائشه و عمر، دیگری نیز حضور داشت؟ و آنچه تو از پدرت شنیدی، آنان هم شنیدند؟ گفت: اینان، از پدرم چیز عجیبی شنیدند و گریه کردند و گفتند: هذیان می گوید: ولی من، هر چه شنیدم، چیزی نگفتم. گفتم: آنچه آنان از پدرت شنیدند، چه بود؟ گفت: می گفتند: ابوبکر وای و ویل می گفت. در آن حال عمر به او گفت: ای خلیفه رسول اللّه، برای تو چه پیش آمده که وای و ویل سر داده ای. ابوبکر گفت: این محمد و علی اند که مرا به آتش مژده می دهند. در دست پیامبر(ص) همان نوشته ای است که در کعبه پیمان بستیم... محمد بن ابوبکر می گوید: چون اتاق خلوت شد، به وی گفتم: ای پدر! بگو: لا اله الاّ اللّه. گفت: ابدا آن را نخواهم گفت، بلکه قدرت ندارم آن را بگویم. تا داخل تابوت شوم... صورتم را به زمین بچسبان. من صورتش را به زمین چسباندم، و او، دائماً وای و ویل می گفت: تا چشمانش را فرو بست. در این داستان، صحنه گردان اصلی، محمدبن ابوبکر است. در حالی که وی، به هنگام فوت ابوبکر، کودکی بوده سه ساله! مادرش، اسماء بنت ابی عمیس، همسر جعفر بن ابی طالب بوده که بعد از جنگ موته و به شهادت رسیدن جعفر، به ازدواج ابوبکر در می آید. در حجةالوداع، محمّد چشم به دنیا می گشاید. یکی دو ماه بعد، پیامبر(ص) رحلت می کند و ابوبکر به حکومت می رسد و سه سال مدت حکومتش طول می کشد. پس، محمد، فرزند وی، سه ساله بوده که ابوبکر از دنیا می رود. طریق کتاب، به ابان بن أبی عیّاش منتهی می شود که هم شیعه و هم سنی وی را تضعیف کرده اند. ابن غضائری می گوید: (تابعی، روی عن أنس بن مالک و روی عن علیّ بن الحسین، علیه السلام. ضعیفٌ لایُلتفت الیه وینسب اصحابُنا وضع کتاب سلیم بن قیس الیه.)20 احمد بن حنبل درباره ابان بن ابی عیّاش می گوید: (متروک الحدیث. ترک الناس حدیثه منذ دهر من الدهر.)21 امّا سُلَیم وجود داشته یا خیر، می گویند: وجود داشته است. من در کتاب ابن عقده دیدم که سُلَیم، حدیث روایت می کند. در غیر این کتاب، نام سُلَیم به ندرت دیده می شود. در یکی دو روایت که خارج از این کتاب، نام سُلَیم آمده، روایت مخدوش است. کتابی که به نام سُلَیم جعل شده و بارهای بار به چاپ رسیده و اکنون نیز دائر و سائر است، خطبه ای دارد که از آن می توان بی اعتباری کتاب را به خوبی فهمید: (عمربن اذینه، [که از بزرگان بوده و ده سال آخر عمرش را پنهان از مأموران حکومتی مهدی عباسی می زیسته] می گوید: ابان بن ابی عیّاش، در آخر عمر، با من برخورد کرد و گفت: سرّی دارم که می خواهم با تو در میان بگذارم: سُلیم بن قیس هلالی در روزگار حکمرانی حجاج فرار کرده و به قبیله بنی قیس، پناه آورده بود. در خانه ما زندگی می کرد. من در آن روزگار ده ـ یازده سال سن داشتم. پیرمردی بود نورانی. مدتی به صورت گمنام در خانه ما بود که به احتضار افتاد. در آن حال، رو به من کرد و گفت: اینک می خواهم سرّی را با تو در میان بگذارم: من، کتابی دارم که مطالبش را بزرگان صدر اسلام تأیید کرده اند. این کتاب، درباره جابه جایی خلافت است. تاکنون جرأت نکرده ام آن را پخش کنم. اینک که در این حالم و فکر می کنم به زودی از دنیا می روم، این کتاب را به تو می سپارم تا بعد منتشر کنی. نسخه اصلی کتاب سُلیم در دست من است و من، آن را پاکنویس نکرده ام جرأت هم نکرده ام پخش کنم. من کتاب را به تو می سپارم تا پخش کنی.) بالآخره عمر بن اذینه کتاب را پخش می کند. خطبه کتاب هم، نوشته اوست. در این کتاب ادعا شده: علی(ع) قرآنی را که جمع آوری کرده بود، عرضه کرد، ولی نپذیرفتند. در قرآن علی(ع)، اول ناسخ، سپس منسوخ، عام، سپس مخصص، مطلق، سپس مقید آمده و تنظیم آن، بر اساس نزول آیات، صورت گرفته است. در این گونه تنظیم، ارتباط مطالب کاملاً قطع می شود. مثلاً درباره (صوم) آیه ای نازل شده و چهار سال بعد، آیه دیگر. در این بین و درگیر ودار جنگ، هزاران مسأله دیگر مطرح شده است. اگر آیات به ترتیب نزول، ثبت شود، از هم بیگانه اند و شیرازه مطلب از هم می گسلد. در متن قرآن، مواردی را داریم که این حدیث را تأیید می کنند که پیامبر گرامی اسلام(ص)، هر آیه ای که نازل می شد، می فرمود در فلان سوره، فلان جا بگذارید. این سخن، که علی(ع) قرآنی را گردآوری کرد و عرضه کرد و نپذیرفتند، غیر از کتاب سُلیم سندی ندارد وانگهی، علی(ع)، چه نیازی به جمع آوری قرآن دارد؟ امام صادق(ع) قرآن راگردآوری نکرده، ولی می تواند بگوید: کدام نسخه صحیح است و کدام نسخه، ناصحیح. علی(ع) هم می تواند همین کار را بکند و روی صحت و یا عدم صحت نسخه ای انگشت بگذارد و اظهار نظر کند. قرآن، در روزگار پیامبر(ص) گردآوری شد. همه ابعاد و زوایای آن، در زمان آن بزرگوار، مشخص بود. در یک دفتر جمع آوری نشده بود، ولی سوره ها و جای آنه، کاملاً مشخص بود. در روزگار ابابکر، همه سوره ه، در دفتری گردآوری شدند. قاریان و صحابه، حاضر و ناظر بودند. حتی روی کم و زیاد شدن (واو)، حساسیت نشان می دادند و بر می آشفتند. نقل کرده اند: (ان عمر بن خطاب قرأ: (والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار الذین اتبعوهم باحسان) [توبه/001] فرفع (الانصار) ولم یدخل (واو) العطف علی (الذین) فقال له زیدبن ثابت: (والذین اتبعوهم باحسان) فقال عمر: (الذین اتبعوهم باحسان) فقال زید: امیرالمؤمنین: اعلم. فقال عمر: ایتونی بابی بن کعب، فساله عن ذلک، فقال: (والذین اتبعوهم باحسان) فجعل کل واحد منهما یشیر الی أنف صاحبه باصبعه. فقال ابی: واللّه أقرأ فیها رسول اللّه(ص) وأنت تتبع الخبط. فقال عمر: فنعم إذن فنعم إذن.)22 عمر، آیه شریفه 001 سوره توبه را چنین می خواند: (والسابقون الاولون من المهاجرین والانصارُ الذین اتبعوهم باحسان). به رفع (الانصار) واو عطف را بر (الذین) داخل نمی کرد.زید بن ثابت بروی اعتراض کرد و گفت: (والذین اتّبعوهم باحسان) درست است. [یعنی پیش از (الذین) (واو) باید آورده شود و (الانصار) به جر خوانده شود نه به رفع] عمر، نظر زید را نپذیرفت و آیه را دگربار به همان سبک خواند. عمر گفت: ابیّ بن کعب را به داوری بخوانیم. ابی بن کعب آمد و از او در این باره سؤال شد. وی، خواند: (والذین اتبعوهم باحسان.) بحث و مشاجره بالا گرفت، به گونه ای که هر کدام، با انگشت به دماغ دیگری اشاره می کرد. سرانجام، ابیّ بن کعب، خطاب به عمر، می گوید: به خدا سوگند، که پیامبر(ص) این گونه به من آموخت و تو در آن وقت، گندم می فروختی! عمر گفت: بلی، بلی چنین است. همه صحابه، قرآن موجود را پذیرفتند. ائمه اطهار(ع) قرآن موجود را پذیرفتند و همچنین مسلمانان. قرآن، معجزه است، تنها معجزه پیامبر(ص). محدث نوری و آنان که به تحریف قائل شده اند، متأسفانه دقت نکرده اند که اگر به این قرآن، خدشه وارد شود، چه چیز برای مسلمانان باقی می ماند. اینان، دقت نکرده اند که این احادیث تحریف، در قرن سوم، توسط کسانی که می خواستند قدرت را در دست بگیرند، مطرح شد. اگر قرآن را علی(ع) جمع آوری کرده، آن هم کامل و بدون نقص، چرا پس از آن که عرضه کرد و از او نپذیرفتند، دیگر هیچ گاه، حتی برای نزدیک ترین، و مخلص ترین یاران مطرح نکرد و به آنان نگفت: شما بدانید که این قرآن کمبود دارد، قرآن کامل در نزد من است؟ چرا در دوران حکومت که برای اقامه و انجام (معروف) از جان مایه می گذارد، در اقامه معروفی به این مهمّی و بزرگی، سخنی نگفت و تلاشی نکرد. چرا جلوی قرآن تحریف شده و واژگونه را نگرفت. او، که برای برگرداندن اموال بیت المال، آن همه تلاش، می کند و برای اجرای احکام اسلام، شب و روز آرام و قرار ندارد، چطور از اقامه بزرگترین و اصلی ترین و اساسی ترین (معروف) سرباز زد و هیچ گاه نگفت که آیاتی از این قرآن، جا افتاده و در آن درج نشده و... قرآنی که از دسترس به دور بماند، به چه دردی می خورد؟ چه حجیتی دارد؟ به جز از حجیت انداختن قرآنی که در دسترس مردم است! تمام این حرفها را ساختند و پرداختند و نشر دادند برای این که بگویند: علی(ع) با ابوبکر بیعت نکرده، چون در حال جمع آوری قرآن بوده است و از خانه بیرون نیامده تا این کار را به پایان برساند. بعد هم که بیعت کرده به زور بوده است. خانه اش را آتش زدند، ریسمان به گردنش افکندند، کشان کشان به سوی مسجد بردندش و دستش را به زور به دست ابوبکر قرار دادند و... در حالی که تا حضرت رهرا(س) زنده بوده، به خاطر حشمت آن حضرت، کسی متعرض علی(ع) نشد که یقه او را بگیرد: بیعت کن. پس از وفات حضرت زهرا(ع)، تاریخ طبری و غیر آن نشان می دهد که علی(ع) را قانع کردند که فتنه ها شروع شده و در هر گوشه کسی شورش کرده و ادعای پیامبری می کند. اسلام فقط در شهر مدینه است. مردم جرأت نمی کنند به جنگ بروند. خلیفه مردد است و خوف این را دارد که اگر مردم را بسیج کند و به جنگ شورشیان ببرد، بنی هاشم شورش کند و خلافت را از او بگیرد. اگر تو بیعت کنی، خلیفه، مردم را به خیال آسوده بسیج خواهد کرد و به سرکوبی شورشیان خواهد پرداخت. علی(ع) گفت: به تنهایی می آیم. پس از آن که مسائلی بین او و ابوبکرمطرح شد، و دستش را به دست ابوبکر زد و بیعت کرد. در این ج، این سؤال پیش می آید: در این صورت، مراجعه امام باقر و امام صادق(ع)، به کتاب علی(ع)، که در روایات آمده، چگونه توجیه می شود. آن کتاب، انشای رسول خدا(ص) و املای حضرت علی(ع) است که گاهی از آن به نام (جفر) یاد می شود. جفر، به ضخامت ران شتر گفته می شود. چون کتابها در زمان امام صادق(ع) به صورت طومار بوده و لوله می شده است. نقل شده امام صادق(ع)، سبدی را خواست و نشان داد که حکم خدا این است و آن مجموعه، همان طور که عرض شد، قرآن نبوده است. حدیث دوّمی که محدث نوری درباره گردآوری قرآن، توسط علی(ع) به آن استناد می جوید،عبارت است از: (جعفر بن احمد، عن عبدالکریم بن عبدالرحیم، عن محمد بن علی القرشی، عن محمد بن الفضیل، عن الثمالیّ، عن ابی جعفر(ع) قال: ما احد من هذه الاُمّة جمع القرآن، الا وصی محمّد، صلّی اللّه علیه وآله.)23 هیچ کس از این امت، نتوانست قرآن ر، همان طور که جبرئیل بر محمد(ص) فرودآورد، گردآورد، مگر وصی محمّد(ص). وی، این روایت را از تفسیر علی بن ابراهیم نقل می کند. علامه مجلسی نیز این روایت را نقل کرده است. علامه مجلسی، چنین پنداشته که تمامی این تفسیر از آن علی ابراهیم است که با توجه به قرائن و شواهدی که در دست داریم، چنین نیست و همه این تفسیر، که به نام علی بن ابراهیم، مشهور شده از او نیست. شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز به این نکته اشاره می کند، ولی قاطعانه نمی گوید که از آن چه کسی است. راوی، در ابتدای کتاب، سندی نمی دهد، ولی حدود اول سوره حمد، سند را به دست می دهد. کسی که کتاب را روایت می کند، می گوید: حدثنی ابوالفضل عن فلان... معلوم می شود، راوی، فرد دیگری است، غیر از ابوالفضل العباس بن محمدبن قاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر(ع)، شاگرد علی بن ابراهیم. من تمام اسناد را وارسی کرده ام. علی بن سهل قزوینی، علی بن ابی حاتم، تمام اسانیدی که نام برده شده، با اساتید وی از نظر طبقه تطبیق می کند. من احتمال می دهم: علی بن حاتم، کتاب تفسیر قمی را و ابوعبد الله برقی را و حدود 7 ـ 8 تفسیر را در یک ج، با کمال امانت گردآورده است. با کمال امانت، تفسیر علی بن ابراهیم را می آورد، بعد می پردازد به تفسیر ابی الجارود. در سندهایی که عرضه می کند، مشخص می شود مطلب از کدام تفسیر است. هرگاه از احمد بن محمد بن سعید بن عقدة الحافظ سند را بالا می برد، تا به کثیربن عیاش عن ابی جارود، عن ابی جعفر امام باقر(ع)، معلوم می شود که از تفسیر ابی الجارود، نقل می کند. پس هرگاه سند را نام می برد، معلوم می شود که از علی بن ابراهیم است یا نه. در روایت فوق، از جعفربن احمد نام می برد. وی نمی تواند از مشایخ علی بن ابراهیم باشد. وی نقل می کند از: عبدالکریم عن عبدالرحیم، این دو ناشناخته اند. عن محمد بن علی القرشی. لقب وی، ابوسمینه است. وی، غالی است و حدیث تراش! کتاب جعل می کند. مثل ابلیس شهرت دارد میان اهل رجال. فضل بن شاذان درباره وی می گوید: (این مرد، به قدری کتاب جعل کرده که من می خواستم در نمازها نفرینش کنم). همو می گوید: (وی، از مشهورترین رسوا شده هاست که همه می دانند دروغ می گوید.)24 * حدیث سومی که محدث نوری درباره گردآوری قرآن، توسط علی(ع) به آن استناد می جوید، عبارت است از: (الیقطینیُّ، عن ابن عبد الحمید، قال: دخلت علی اٌبی عبداللّه(ع)، فاخرج الیّ مصحف، قال: فتصفّحته فوقع بصری علی موضع فیه فاذا فیه مکتوب: (هذه جهنّم الّتی کنتما بها تکذِّبان فاصلیا فیها لاتموتان فیها ولاتحییان.) یعنی الاولین.)25 ابن عبدالحمید می گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم. آن حضرت قرآنی را به من نشان داد. من قرآن را ورق زدم، چشمم به محلی افتاد که نوشته بود: (اینک این همان جهنمی است که دروغش می پنداشتید. شما دو نفر [یعنی خلیفه اول و دوم] نه دارای زندگی عادی هستید که بخورید و بیاشامید و نه خاکستر می شوید و می میرید که از شر آتش رهایی یابید. اصل آیه شریفه چنین است: (هذه جهنم التی کنتم توعدون اصلوها الیوم بما کنتم تکفرون.)26 اینک، این همان جهنمی است که شما را به عذاب آن تهدید می کردند. امروز، در تفت آن بسوزید، از آن رو که به آیات ما کافر شده اید.قرآن، می فرماید: کل کفاری راکه منکر قیامت و حشر و نشر و عذابند، به جهنم می اندازیم و می گوییم: این همان آشتی است که شما گفتید: نیست. مشاهده می کنید که این تحریف گر، ضمیر جمع را که خطاب به کل مشرکان و کافران است منحصر می کند به خلیفه اول و دوم. امّا کتاب قرب الاسناد که این حدیث از آن جا نقل شده، کتابی است ناشناخته و معلوم نیست از آن حمیری پدر است یا پسر. علامه مجلسی، درباره این کتاب می نویسد: (کتاب قرب الاسناد، از اصول معتبر و مشهور است. من نسخه خود را از یک نسخه قدیمی رونویس کرده ام و آن نسخه قدیمی، از روی نسخه ابن ادریس رونویس شده بود. ابن ادریس در نسخه خود نوشته بود: (من این نسخه را از روی نسخه ای رونویس کرده ام که هم غلط فراوان داشت و هم مشوش بود. من نسخه خود را تصحیح نکردم که مباد، احادیث را دگرگون کرده باشم.)27 این اعتراف مجلسی می رساند که نسخه های کتاب قرب الاسناد، در همه ادوار تاریخ، نادر و کمیاب بوده است و در اثر متروک بودن، حتی ابن ادریس، موفق نشده که یک نسخه سالم پیدا کند و نسخه خود را تصحیح کند. به همین ترتیب، نسخه برادران و نیز علامه مجلسی، نسخه سالمی پیدا نکرده اند که آن نسخه را مأخذ خود قرار دهند و به ناچار، همان نسخه مغلوط و مضطرب را نسخه برداری کرده اند. قرائن موجود، نشان می دهد که این کتاب، باید تألیف عبداللّه بن جعفر حمیری باشد، به روایت ابوغالب زراری. ولی علامه مجلسی در فصل اول (ج1/7) می نویسد: (و کتاب قرب الاسناد للشیخ الجلیل الثقه ابی جعفر محمد بن عبداللّه بن جعفر ابی الحسین بن جامع بن مالک الحمیری القمّی. وظنّی ان الکتاب لوالده وهو راوله، کما صرّح به النجّاشیّ وان کان الکتاب له کما صرح به ابن ادریس رحمة اللّه، فالوالد متوسط بینه وبین ما اوردناه من الاسانید کتابه).28 بنابراین، معلوم می شود که نسخه های کتاب مزبور، تا آن حد متروک بوده است که در شناخت مولف نیز، اهل تحقیق، دچار تردید شده اند و نتوانسته اند نظر قطعی خود را بیان کنند. امّا سند حدیث: یقطینی، منظور محمد بن عیسی بن عبید یقطینی است. وی، جزء غلات است. عبدالحمید که معلوم نیست سالم بن عبد الحمید است یا محمدبن عبدالحمید. هر کدام باشند آدمهای خوبی هستند. محمد بن عبدالحمید از اصحاب امام موسی بن جعفر است. بعید است عهد امام صادق را هم درک کرده باشد. آنچه مهم است یقطینی جزء غلات است. نجاشی و دیگران تصریح می کنند که جزء خرابکاران است. یقطینی و امثال او بر این عقیده اند: (امام را که شناختی، بقیه را کنار بگذار. اگر نماز نخواندی و روزه نگرفتی، هر جرم و گناهی که مرتکب شدی اشکال ندارد. روز قیامت، هر چه مؤمنان گناه دارند، به کافران می دهند و کارهای خوب کافران را می دهند به مؤمنان. همه کافران و همه سنیان، بار گناه شیعیان را می کشند!) روشن شد که این غالیان، چه هدفی را دنبال می کرده اند. این که از تحریف قرآن سخن می گویند و به نام امام صادق(ع) در میان شیعیان می پراکنند، می خواهند قرآن را از اعتبار بیندازند و ایمان مردم را سست کنند و آبروی شیعه را ببرند. * حدیث چهارمی که محدث نوری به آن تمسک جسته درباره گردآوری قرآن توسط علی(ع) بدین شرح است: (علی بن الحسین، عن احمد بن ابی عبداللّه، عن علی بن الحکم عن سیف، عن ابی بکر الحضرمیّ، عن ابی عبداللّه(ع) قال: اِنَّ رسول اللّه(ص) قال لعلیّ: یا علیّ القرآن خلف فراشی فی المصحف والحریر والقراطیس، فخذوه واجمعوه ولاتضیّعوه کما ضیّعت الیهود التوراة، فانطلق علیّ فجمعه فی ثوب أصفر، ثمَّ ختم علیه فی بیته وقال: لا أرتدی حتی اجمعه، وان کان الرجل لیأتیه فیخرج الیه بغیر رداء حتی جمعه. قال: وقال رسول الله(ص): لو ان النّاس قرؤا القرآن کما اُنزل ما اختلف اثنان.)29 رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: یا علی! قرآن نگاشته شده در مصحف، حریر و قراطیس پشت رختخواب من، قرار دارد. آنها را جمع کن، تا ضایع نشوند، همان گونه که یهود، تورات را ضایع کردند.علی(ع) رفت و همه آن اوراق را گرد آورد و در پارچه ای زرد پیچید و به خانه خویش برد و آن را مهر و موم کرد. و گفت: ردا نپوشم تا این کار را به اتمام برسانم. از این روی، اگر کسی به وی کار داشت، بی ردا خارج می شد، تا کار را به انجام برساند. آن حضرت نقل کرد که: پیامبر(ص) فرمود: اگر مردم، قرائت کنند قرآن ر، همان گونه که نازل شده، حتی دو نفر با هم اختلاف نمی کنند. حدیث احمد بن ابی عبداللّه برقی قابل اعتماد نیست، مگر حدیث دیگری، حدیث وی را تأیید کند. خیلی ها به خاطر این که احمد بن ابی عبداللّه برقی، روایت زیاد دارد، میلشان نیست که وی را تضعیف کنند! شیخ طوسی در فهرست می نویسد: (احمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علی بن برقی، ابو جعفر، از مردم کوفه است. جدّ وی، محمد بن علی، پس از شهادت زیدبن علی بن حسین(ع) به دستور یوسف بن عمر (ثقفی)، والی عراق، محبوس شد و سپس به قتل رسید. خالد، نوه او، که سن کمی داشت، باپدرش، عبدالرحمان، به (برقه) قم، فرار کردند و آن جا سکنی گزیدند. وی، مردی است موثق، ولی از راویان ضعیف بسیار روایت می کند و به مراسیل اعتماد می ورزد...)30 ابن غضائری درباره وی می نویسد: (محدثین قم، او را سرزنش کرده اند. البته طعن و سرزنش متوجه خود او نبوده، بلکه متوجه کسانی بوده که وی از آنان روایت می کرده است. زیرا برقی، به سان مورخان، اهمیّت نمی داد از چه کسی روایت می کند. به همین جهت، احمد بن محمد بن عیسی [بزرگ عالمان قم] وی را از قم تبعید کرد. ولی بعد، برقی را به قم، باز گردانید و از وی عذر خواهی کرد.)31 همو می نویسد: (کتابی دیدم که در آن، ماجرای وساطت بین احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد، در آن نوشته بود. هنگامی که برقی فوت کرد، احمد بن محمد بن عیسی، در تشییع جنازه وی، با سروپای برهنه شرکت جست، تا وجدان خود را از کاری که نسبت به او کرده بود، آسوده گرداند.)32 در این که ابو جعفر اشعری، برقی ر، به خاطر اعتماد به مراسیل و نقل روایت از راویان ضعیف و غلات، از قم اخراج کرده، هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد. امّا این که ابن غضائری می گوید: بعدها نوشته ای به دست آمد که در آن نوشته شده بود: ابوجعفر اشعری از کار خویش پشیمان شده و توبه کرده است و با آن حال، در تشییع جنازه وی شرکت جسته، قطعی نیست. تأیید می کند ما را گفت و گویی که بین محمد بن یحیی العطار و استادش، محمد بن حسن الصفار، رخ داده است. ثقة الاسلام کلینی، از وی روایتی نقل می کند که در آن تصریح شده به امامت دوازده امام(ع).33 بعد از نقل آن می گوید: استادم محمد بن یحیی بعد از نقل این حدیث، گفت: به استادم محمد بن حسن صفار گفتم: کاش این حدیث از غیر طریق احمد بن ابی عبداللّه بیان می شد: (قال محمد بن یحیی: فقلت لمحمد بن الحسن: یا ابا جعفر، وددت ان هذا الخبر، جاء من غیر جهة احمد بن ابی عبداللّه. قال: لقد حدَّثنی قبل الحیرة بعشر سنین.)34 هنگامی که استادم، محمد بن یحیی، این حدیث را نقل کرد، گفت: به استادم، محمد بن حسن صفار، عرض کردم: کاش این حدیث را که نام دوازده امام(ع) در آن ذکر شده، از غیر طریق احمد بن ابی عبداللّه، بیان می شد. محمد بن حسن صفّار گفت: من این حدیث ر، ده سال پیش از دوران حیرت، از احمد بن ابی عبداللّه، شنیده ام. امّا متن حدیث: مگر حضرت علی(ع)، از قرآن نسخه ای نداشت که پیامبر(ص) به وی بفرماید: (ای علی! قرآن در منزل عایشه، پشت رختخوابم قرار دارد، برو جمع آوری کن، تا از بین نرود) اتاق پیامبر(ص) 3ھ2 بوده که قسمتی از آن چوب می انداخته اند و به صورت تختخواب در می آورده اند (منامه) زمین و کف اتاق فرش نمی انداختند. جاعل روایت رختخواب درست و حسابی تصور کرده مثل ایرانیان، در حالی که چنین چیزهایی نبوده است. روایت دارد: (خلف فراشی فی المصحف والحریر والقراطیس) کدام یک؟ اینها با هم فرق دارند. اگر مصحف است، قراطیس و حریر یعنی چه. با هم تناقض دارند. (مصحف)، یعنی جلد شده. در این جا باید صحائف یا صحف به کار برده می شد. روایت دارد: (فجمعه فی ثوب اصفر، ثم ختم علیه فی بیته)، چرا بقچه را مهر و موم کرد؟ از چه کسی واهمه داشت. مگر اعضای خانواده وی، نعوذ باللّه، مورد اعتماد نبودند؟ پیامبر(ص) در حال مریضی، که در خانه عایشه به سر می برد (با رضایت دیگر همسران) اشاره می کند به رختخوابی که در پشت آن حضرت قرار داشت و خطاب به حضرت علی(ع) می فرماید: (یا علی القرآن خلف فراشی) با این که می دانیم: پیامبر(ص) به جز ایّام مریضی، که منجر به رحلت آن بزرگوار شد، هر شبی را پیش یکی از همسران خود به سر می برد، حال چطور شد، همه اوراق، در خانه عایشه جمع شد؟ آیا اگر آن اوراق، در خانه عایشه می بود، حاضر می شد که تحویل حضرت علی(ع) بدهد؟ از عملکرد عایشه در دوران حیات پیامبر(ص) و رفتاری که با حضرت علی(ع) داشت، به این نتیجه می رسیم، تحویل آنها به حضرت علی(ع) بعید بود. در روایت دارد: (لو ان الناس قرؤا القرآن، کما انزل ما اختلف اثنان) عنوان این مسأله از زبان پیامبر(ص) گویای جعل است. زیرا در زمان آن بزرگوار چنین اختلافاتی بود. (کما انزل) اگر از نظر ترتیب نزول باشد، قرآن را ضایع می کند. بسیاری از آیات، از نظر زمانی با اختلاف نازل شده اند. وقتی آیه ای نازل می شد، پیامبر(ص) می فرمود: در فلان سوره قرار دهید. معلوم می شود که سوره ها معین بوده است. اگر مردم، قرآن را قراءت می کردند، چرا می گوید (لو)؟ مگر در زمان پیامبر(ص) مردم قرآن را قراءت نمی کردند. حدیث پنجمی که محدث نوری درباره گردآوری قرآن، توسط علی(ع) به آن استناد می جوید، بدین شرح است: (محمد بن همام، عن جعفر بن محمد الفزاری)، عن الحسن بن علی اللؤلؤی، عن الحسن بن ایّوب، عن سلیمان بن صالح، عن رجل، عن ابی بصیر، عن ابی عبداللّه(ع) قال: قلت: (هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق) قال: ان الکتاب لم ینطق ولاینطق ولکن رسول اللّه(ص) هو الناطق بالکتاب. قال اللّه: (هذا کتابنا یُنطَق علیکم بالحق) فقلت: انا لانقرأها هکذا فقال: هکذا واللّه نزل بها جبرئیل(ع) علی محمد(ص) ولکنه فیما حرِّف من کتاب اللّه.)33 می گوید: این کتاب ماست که با راستی و درستی سخن می گوید [جاثیه 29].امام فرمود: کتاب که حرف نمی زند [نطق را به معنی عام، یعنی دهان باز کردن گرفته است]. تا حالا حرف نزده و بعد از این نیز، حرف نخواهد زد. رسول خدا(ص)، زبان به قرآن باز می کند و حرف می زند. خداوند می فرماید: (هذا کتابنا یُنطَق علیکم بالحق) عرض کردم: ما آیه را این گونه نمی خوانیم. امام فرمود: واللّه این گونه جبرئیل آیه را نازل کرده، ولی اشتباه از آن جا ناشی شده که قرآن را تحریف کرده اند! محمد بن همام، از جعفر بن محمد فزاری نقل می کند. نجاشی درباره جعفر بن محمد بن فزاری چنین نظر می دهد: (جعفر بن محمد بن مالک بن عیسی بن سابور، مولی اسماء بن خارجه بن حصین الفزاری کوفی، ابوعبداللّه کان ضعیفاً فی الحدیث. قال احمد بن الحسین: کان یضع الحدیث وضعاً ویروی عن المجاهیل وسمعت من قال: کان ایضاً فاسد المذهب والرّوایة ولا ادری، کیف روی عنه، شیخنا النّبیل الثقة: ابو علی بن همام وشیخنا الجلیل الثقة، ابوغالب الزّراری، رحمهما اللّه، ولیس هذا موضع ذکره. له کتاب: غرر الاخبار وکتاب اخبار الائمه وموالیدهم، علیه السلام، وکتاب الفتن والملاحم.)34 آری، نجاشی می گوید: من خیلی تعجب می کنم چطور استاد بزرگ، محمد بن همام، از این مرد، روایت کرده و او را نشناخته، در حالی که در فردی است کذاب و خبیث. امّا متن حدیث: آیه، مربوط به قیامت است. کتاب هم، قرآن نیست، بلکه کتاب اعمال می باشد. (هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق انا کنا نستنسخ ماکنتم تعلمون). این، کتاب ماست که باراستی سخن می گوید. ما از دستاوردهای شما نسخه برداری می کنیم. (انا کنا)، در مقام تحلیل است. علیه شما گواهی می دهد ما همان موقع که عملی را مرتکب می شدید، نسخه برداری می کردیم که شما منکر نشوید. * * * پیش از شروع به بحث، که همانا نقد روایات تحریف است، فهرستی از کتاب فصل الخطاب ارائه می دهیم: کتاب فصل الخطاب دارای سه مقدمه و دو باب است. مقدمه اوّل: در این مقدمه، به چگونگی جمع آوری قرآن اشاره می کند و احادیث مربوط به این مطلب را ارائه می دهد. ایشان، پس از آن که به چگونگی گردآوری قرآن، بعد از رحلت پیامبر(ص) اشاره می کند، به این نکته تأکید می ورزد که این جمع آوری ناقص است. زیرا کسی که می خواهد قرآن را گردآورد، باید تمام مدارک را در اختیار داشته باشد. با توجه به این که شمار زیادی (هفتاد، یا چهار صدنفر) از قاریان و حافظان قرآن، در جنگ یمامه، کشته شدند، امکان تتبع تام و دسترسی به همه نسخه ها و مدارک و بهره وری از حافظه حافظان، عملاً ممکن نبوده است. از این روی، قرآنی که پس از رحلت حضرت رسول(ص) توسط ابوبکر گردآوری شد، نمی تواند کامل باشد. تنها می ماند قرآنی که امیرالمؤمنین علی(ع) گردآوری کرد که آن را هم نپذیرفتند و امام(ع) هم، آن ر، پس از آن برخورد، در اختیار کسی نگذاشت. این قرآن، در اختیار ائمه اطهار(ع) گذارده شد و در بین آنان دست به دست می گردید تا به امام زمان(ع) تحویل شد که اینک در اختیار آن بزرگوار است. احادیثی وجود دارد که قرآن واقعی را امام زمان، در اختیار مردم می گذارد. از علی(ع) روایت شده که فرمود: (به چشم خود می بینم که وقتی امام زمان(ع) می آید، در همین مسجد کوفه قسمت به قسمت خیمه و سراپرده می زنند و اصحاب مهدی(ع) به مردم، قرآن را( کما اُنزل) آموزش می دهند.) مقدمه دوم: در این مقدمه تغییرات ممکن و ناممکن در قرآن مطرح می شود. چرا می گوید ناممکن، چون مسلمان است و از اوّل خود را درچهارچوب قرار می دهد. یک فرد بی طرف، نعوذ باللّه نامسلمان و... ادله را وارسی می کند و به هر چه دسترسی پیدا کرد، همان را اعلان می دارد. ولی محدث نوری، برخی از تغییرات را ناممکن می شمارد و قبول نمی کند و آن زیادی و افزونی بر قرآن است. او، نمی تواند بپذیرد که آیه ای بر قرآن اضافه شده، زیرا اعتقاد دارد که کسی نمی تواند همانند قرآن بیاورد. امّا کاستی قرآن را می پذیرد. یعنی بر این باور است که مخالفان اهل بیت، آیاتی را که دیده اند مربوط به اهل بیت است، نیاورده اند. در این مقدمه، تغییرات ممکن در یک فصل می آید و تغییرات ناممکن در فصل دیگر. اساس، تمام کسانی که به اصل رسالت باوردارند، افزودن بر قرآن را نمی پذیرند. این ر، از راه اعجاز، حلّ کرده اند. مقدمه سوم: در این مقدمه، می پردازد به دیدگاههای علما درباره تحریف، چه آنان که مخالفند و چه آنان که موافقند. باب اول: در این باب، بحث می شود از آنچه که دلالت می کند، یا استدلال شده به آن، بر وقوع تغییر و نقصان، در قرآن. در این باب، دوازده دلیل مطرح می کند، بدین قرار: دلیل اول: این دلیل از اموری ترکیب می یابد بدین مضمون: شکی در این نیست که در تورات و انجیل تحریف وقوع یافته است. از آن جا که طبق پیش بینی پیامبر(ص) هر بلا و مصیبتی که بر سر امتهای گذشته آمده بر سر امت اسلامی هم خواهد آمد، در قرآن هم چنین تحریفی به وقوع پیوسته است. منتهی در تورات و انجیل آیاتی افزوده شده و در قرآن خیر، فقط نقصان راه یافته است. در این جا بحثی را مطرح می کند بدین شرح که: در تورات، انجیل و تمام کتابهای آسمانی، رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) معرفی شده اند، به نام و خصوصیات و... در حالی که در انجیل، تورات و زبوری که در دسترس است، وجود ندارد. دلیل دوّم: تالیف قرآن و هر کتابی، اگر بر اساس مجموعه شواهد بخواهد صورت بگیرد، ناگزیر، تحریف در آن راه می یابد. طبیعی است نمی توان تمام مدارک و گفته ها را ثبت کرد، حتی به صورتی که نقل به معنی نشود. دلیل سوم: اهل سنّت، ادعایی دارند تحت عنوان منسوخ التلاوة، یعنی آیاتی بوده که حکم آنها باقی مانده است، ولی تلاوتشان نسخ شده است. محدث نوری، منکر منسوخ التلاوة می شود. این آیاتی را که سنیان می گویند حکمشان هست و تلاوتشان نسخ شده است، از قرآن کسر گذاشته اند. به طور مثال، فقهای اهل سنت، فتوا داده اند: اگر دایه ای، کودک دیگری را پنج نوبت شیر بدهد، به یکدیگر محرم می شوند و تمام احکام رضاع، بر آن مترتب می شود. شیعه، این حرف را قبول ندارد. فقهای اهل سنّت، از عایشه نقل می کنند: (آیه ای در این باره بود و ما اینک، آن را تلاوت نمی کنیم.) مضمونی از آیه را ارائه می کنند. دلیل چهارم: قرآن امیرالمؤمنین(ع) ناهمخوانی دارد با قرآن موجود، در ترتیب و در آن آیاتی وجود دارد که نه از احادیث قدسی است و نه از تأویل و تفسیر. دلیل پنجم: عبداللّه بن مسعود، قرآنی داشته که در آن آیاتی بوده و اکنون در قرآن موجود، وجود ندارند. دلیل ششم: همچنین ناهمخوانی دارد قرآن موجود، با قرآن ابیّ بن کعب. در آن آیاتی بوده که در قرآن موجود، وجود ندارند. دلیل هفتم: قرآنی را عثمان گردآورده، برخی از کلمات و آیات از آن اسقاط شده است. چون افرادی عهده دار این کار شدند که لیاقت این کار را نداشتند. جمع آوری قرآن، سپرده شد به زیدبن ثابت که در دوران نزول قرآن، نوجوانی بیش نبود. بزرگترها و افراد قابل اعتماد را چون: علی بن ابی طالب، عبداللّه بن مسعود و... را کنار گذاشتند و افراد بی لیاقت را به کار جمع آوری قرآن دعوت کردند. در نتیجه، قرآن تحریف شد. دلیل هشتم: روایاتی از طریق عامه وجود دارد که دلالت بر تحریف قرآن می کنند. به خاطر کثرت این روایات، و وثاقت برخی از ناقلان آنها و انگیزه برای ترک چنین روایاتی از طرف آنه، چون به ذم خلفاء منجر می شود، انسان مطمئن می شود که چنین روایاتی درست است و آیاتی از قرآن برداشته شده است. دلیل نهم: خداوند تبارک وتعالی در تمامی کتابهایی که برای انبیای عظام فرستاده، نام پیامبر(ص) و اوصیاء وی و دخت گرامیش، فاطمه زهرا(س)، با ذکر اوصافشان آورده است، تا امتهای پیشین با این بزرگواران آشنا بشوند. حال چطور امکان دارد،مهم ترین کتاب آسمانی خود، یعنی قرآن، از آنان ذکری به میان نیاورد. پس معلوم می شود که نام و وصف آنان در قرآن مذکور بوده، ولی مخالفان حذف کرده اند. بر این مطلب اخبار زیادی دلالت می کند. دلیل دهم: اختلاف قرائتی که در میان قُراء موجود است، دلیل بر آن است که آنچه در دست داریم، صد در صد سالم نیست و مطابقت ندارد با آنچه که بر رسول اللّه نازل شده است. دلیل یازدهم: اخباری داریم که دلالت می کنند بر وجود نقص در قرآن. احادیثی وجود دارد که قرآن را نتوانسته اند، درست جمع آوری کنند. امّا در کجای آن، نقص وارد شده است، مشخص نیست. مثلاً سوره احزاب، چند برابر بوده است. چون فضایح بنی امیّه و مخالفان را در بر داشته، باقی حذف شده است. میان آیه: (ان لاتقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء، ) حدود یک سوم قرآن، حذف شده است، یعنی دو هزار آیه، چون، میان قسط با یتیمان و ازدواج با زنان، رابطه ای وجود ندارد. پس در این ج، نقص راه یافته است. دلیل دوازدهم: اخباری وجود دارد، از طریق شیعه و سنّی، که دلالت می کنند قرآن نقص دارد و موارد نقص را هم نشان می دهد. ایشان که این مبحث را از سوره فاتحه شروع و به سوره ناس ختم می کند نقص را در تک تک سوره ها می نمایاند. باب دوم: در این باب دلائل قائلان به عدم تحریف را می آورد، آن گاه یکی یکی رد می کند. آیه (انا نحن نزلنا الذکر وانا نحن له لحافظون) که قائلان به عدم تحریف به آن تمسک جسته اند، رد می کند و می گوید این آیه دلالت نمی کند که قرآن دست نخورده باقی مانده است. آیه دیگری که قائلان به عدم تحریف به آن تمسک می جویند، آیه شریفه: (انه لکتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه تنزیل من حکیم حمید.) است که آن راهم رد می کند. دلیل دیگری که قائلان به عدم تحریف به آن تمسک می جویند، روایت ثقلین است که پیامبر(ص) در حجة الوداع برای مردم حاضر در غدیر خم ایراد کردند: (انی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه وعترتی ان بهما لن تضلّوا ابدا) ایشان می گوید: کتاب باید موجود باشد و جزء ماترک رسول اللّه. پس باید در زمان رسول اللّه جمع آوری شده باشد، نه این که بعداً جمع آوری شود. * * * بحثی که ما در پی آن هستیم، نقد و بررسی روایاتی است که ایشان ادعا می کند، دلالت بر تحریف و نقص قرآن دارند. [دلیل دوازدهم] ایشان، این مبحث را از سوره فاتحة آغاز می کند و در سوره ناس به انجام می رساند. ما نیز، در نقد و بررسی ادله وی، همین ترتیب را مراعات می کنیم. ان شاء اللّه.
پی نوشتها:
1 . (سوره حج)، آیه 11. 2 . (سوره مائده)، آیه 41. 3 . (سوره توبه)، آیه 03. 4 . (فصل الخطاب)، محدث نوری /38. علامه مجلسی، در (بحارالانوار)، ج28، فصلی را به این گونه روایات اختصاص می دهد. 5 . (سوره لیل)، آیه 17. 6 . (همان سوره)، آیه 21. 7 . (همان سوره)، آیه 02. 8 . (سیرت رسول اللّه)، ترجمه و انشای محمد رفیع الدین اسحق بن محمد همدانی، با تصحیحات و مقدمه دکتر اصغر مهدوی، ج1/467، خوارزمی. 9 . (سوره حشر)، آیه 6. 01 . (البیان فی تفسیر القرآن)، آیه اللّه سید ابوالقاسم خوئی/211 ـ 212، انوار الهدی. 11 . (طبقات الکبری)، این سعد، ج2/342، دار صادر، بیروت. 12 . (سنن نسائی) به شرح الحافظ جلال الدین سیوطی، ج2/97 ـ 98، دارالفکر، بیروت; (سنن ابن ماجه)، ج1/315، ج586، دار احیاء التراث العربی، بیروت. 13 . (در المنثور)،جلال الدین سیوطی، ج1/21، کتابخانه آیة اللّه مرعشی; (الجامع لأحکام القرآن)، قرطبی، ج1/152، دار احیاء التراث العربی، بیروت. 14 . (سنن ابن ماجه)، ج2/853، باب رجم، دار احیاء التراث العربی، بیروت. 15 . (کتاب سلیم بن قیس هلالی) ; (فصل الخطاب)، محدث نوری / 4 ـ 6. 16 .(بحارالأنوار)، علامه مجلسی، ج89 [92 چاپ ایران]/41، مؤسسة الوف،بیروت. 17 . (فصل الخطاب)، محدث نوری /6. 18 . (معرفة الحدیث) محمد باقر بهبودی/256، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران. 19 . (کتاب سلیم بن قیس هلالی) /223 ـ 226، چاپ نجف. 02 . (معجم رجال الحدیث)، آیة اللّه خوئی، ج1/18، دار الزهراء، بیروت. 21 . (معرفة الحدیث)، محمد باقر بهبودی/99. 22 . (تفسیر القرآن الکریم)، سید عبداللّه شُبّر/12، مقدمه، دار احیاء التراث العربی، بیروت; (الدر المنثور) جلال الدین سیوطی، ج3/269. 23 . (بحارالانوار)، علامه مجلسی، ج89 [92 چاپ ایران]/48، کتاب القرآن، مؤسسة الوفاء، بیروت. 24 . (اختیار معرفة الرجال، المعروف برجال الکشی)، شیخ طوسی، تصحیح: حسن مصطفوی/546، دانشگاه مشهد. نجاشی درباره وی می گوید: (ضعیف جد، فاسد الاعتقاد، لایعتمد فی شیٌ وکان ورد قم وقد اشتهر بالکذب بالکوفه ونزل علی احمدبن محمد بن عیسی مدة ثم تشهر بالغلو فجفی واخرجه احمد بن محمد عیسی، عن قم.) ر . ک: (رجال نجاشی)، تحقیق: محمد جواد نائینی، ج2/216، دارالاضواء، بیروت. 25 . (بحارالانوار)، ج89/48. 26 . (سوره یس)، آیه 63 ـ 64. 27 . (بحارالانوار)، ج1/26 ـ 27. 28 . (همان مدرک) /7. 29 . (همان مدرک)، ج89/48; (فصل الخطاب)/2. 03 . (الفهرست)، شیخ طوسی، تصحیح: سید محمد صادق آل بحرالعلوم/02، نجف. 31 . (قاموس الرجال)، شیخ محمد تقی تستری، ج1/059، انشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم. 32 . (همان مدرک). 33 . (اصول کافی)، ثقة الاسلام کلینی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج1/525 ـ 526، دارالتعارف، بیروت. 34 . (رجال النجاشی)، ج1/203 ـ 303. |
|
بررسی وارزیابی مدارک و اسناد افسانه سوره نورین و ولایت
دکتر فتح الله نجارزادگان
مقدمه
بررسیهای قرآنپژوهان و فرهیختگان درباره دو سوره ولایت و نورین تا زمانی که در حوزه تخصصی خود قرار دارد، مشکلساز نیست - به ویژه اگر تقوای علمی در این مباحث رعایتشود - ; چون هر کس حق دارد به طرح و بررسی موضوعات مربوط به قلمرو کار خود بپردازد و نتایجاش را در حوزه تخصصی خود عرضه کند، لیکن طرح و نشر این دو سوره در بیرون از حوزههای تخصصی قرآنپژوهان، در کتابهای متعدد و مجلههای گوناگون با ادعاهای بدون مدرک و سند همچون: رواج این دو سوره در مجامع شیعی و استنتاج تحریف قرآن (به نقیصه) از آنها (1) و یا وجود سوره نورین در مصحف امام علی علیه السلام و برانداختن آن از سوی عثمان (2) و یا حتی فراتر از اینها ادعای وجود مصحف سری در میان شیعه به دلیل این دو سوره (3) و . . . بیرون از حوزه پژوهش است و موجب تردید افراد بیشمار درباره حقانیت قرآن شده، ناخواسته پیامدهای زیانبار خود را در اذهان بر جای میگذارد . (4)
نگاهی به ساختار و محتوای سوره نورین و ولایت
ساختار این دو سوره و آهنگ کلی آنها درباره وصایت و امامت اهل بیتبه ویژه امام علی و نیز کجروی و ارتداد مخالفان آنان با تهدید عذاب خداوند نسبتبه آنهاست، برای قرآنپژوهان و نیز اندک آشنایان با محتوای و فصاحت و بلاغت قرآن، ساختار مغلوط و محتوای بیمایه این دو سوره دلیلی روشن برای حکم به ساختگی و بیپایگی آنهاست و هر کس با دید انصاف به آنها نگریسته بیگمان بر جعلی بودن آنها حکم کرده است (5) به طور نمونه در نخستین بند سوره نورین میخوانیم:
سوره نورین و ولایت در گزارشها و پژوهشهای خاورشناسان
گزارشها و پژوهشهای خاورشناسان درباره منابع و اسانید سورههای ولایت و نورین به این شرح است:
محمد جواد مشکور نیز نوشته است:
«در هندوستان نسخه مجعولی از قرآن پیدا شده که غیر از سوره ولایت و سوره نورین، سوره دیگری مشتمل بر هفت آیه در بردارد که به زعم غلات شیعه سوره ولایت علی و ائمه است .» (21)
سوره نورین و ولایت در گزارشهای سلفیان (وهابیان)
در نگاشتههای سلفیان (وهابیان) تشبثبه این دو سوره برای اتهام زدن شیعه به تحریف قرآن فراوان است، سلسله جنبان این سخن سر سلسله آنان یعنی محمد بن عبد الوهاب (در 1206 ق) است . وی نوشته است:
کتاب دبستان مذاهب و سوره نورین
کتاب دبستان مذاهب از نویسندهای ناشناس است . طبق تفحص رضازاده ملک پژوهشگر توانای کتاب و از آن چه از متن دبستان مذاهب به دست آورده وی در سال 1025 به دنیا آمده و تا سال 1069 زنده بوده است . رضا زادهملک پس از آن که نسبت کتاب دبستان مذاهب را به محمد محسن فانی کشمیری سست و با توجه به دلایل متعدد غیر واقعی میداند، (52) به ذکر ادله و بررسی قراین و شواهد گوناگون میپردازد و از آنها چنین نتیجه میگیرد:
ابن شهرآشوب و سوره ولایت
نسبتی که دیگران به کتاب المثالب محمد بن علی شهرآشوب میدهد و محدث نوری از آنان نقل میکند، کاملا بیاساس و بدون مطالعه است، هر چند محدث نوری با تعبیر: «علی ما حکی عنه: بنابه آن چه از او [ابن شهرآشوب] حکایتشده» (59) سوره ولایت را به کتاب المثالب ابن شهرآشوب نسبت میدهد و این عبارت نشان میدهد خود محدث نوری کتاب المثالب را ندیده است لیکن این کتاب امروز در نزد ماست و - با چند بار تفحص - در آن هیچ اثری از برانداختن سوره ولایتبه چشم نمیخورد . افزون بر آن ابن شهرآشوب به طور روشن دیدگاهش را درباره سلامت قرآن از تحریف بیان کرده و همسان با دیدگاه سید مرتضی علم الهدی (60) (در 438 ق) بر این باور است که قرآن در عصر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به همین صورت کنونی جمع و در بین دو جلد تدوین شده است . ابن شهرآشوب در تعرض به اهل سنت نوشته است:
کتاب تذکرة الائمة از کیست؟
برخی کتاب تذکرة الائمة را با نام مجلسی به طبع رساندهاند (66) و یا به استناد به این کتاب، اسقاط دو سوره نورین و ولایت را به مجلسی نسبت میدهد (67) لیکن هر کس تنها صفحات نخست این کتاب را نگاه کند به این نتیجه میرسد، مؤلف این کتاب از صوفیه (68) است و شیوه او با شیوه علامه مجلسی کاملا مغایر است . شرح حال نگاران درباره علامه مجلسی و نگاشتههای ایشان، نامی از این کتاب به میان نیاوردهاند . (69)
پینوشتها:
1) ر . ک: ایگناز گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، مصر، مکتبة الخانجی، 1374 ق، ص 294 - 295 . 2) ر . ک: محمد صبیح، به نقل از محمد عزت دروزه، تاریخ قرآن، ترجمه محمد علی فشاریک، مرکز نشر انقلاب، 1402 ق، ص 28 . 3) ر . ک: محب الدین خطیب، الخطوط العریضة، عمان، المکتبة المکیة، ق 1420 وی نوشته است: «نتیجه بحث درباره دو سوره ولایت و نورین این است که در بین شیعه دو قرآن رواج دارد: یکی همین قرآن و دیگری قرآنی خاص پنهانی در نزد خود شیعه!» همان، ص 12; ناصر قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریه، ریاض، 1415، ج 1، ص 255 و . . . 4) به طور نمونه ر . ک: سید کمال حاج سید جوادی، ، فهرست واره ایرادات و شبهات علیه شیعیان در هند و پاکستان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375 ش . 5) به طور نمونه ر . ک: محمد حسن آشتیانی، غرر الفوائد فی شرح الفرائد، قم مکتبة آیة الله نجفی مرعشی، 1404 ق، ص 101; سید محمد حسین شهرستانی، حفظ الکتاب الشریف من شبهة التحریف، بی جا، 1395 ق، ص 46; محمدجواد بلاغی، الآء الرحمن فی تفسیر القرآن، مکتبة الوجدانی، قم، بی تا، ج 1، ص 24، یوسف الدجوی، الجواب المنیف فی الرد علی مدعی التحریف فی القرآن الشریف، مصر مطبعة النهضة الاردنیة، 1331 ق و . . . 6. Noldeke 7) تاریخ المصاحف، ج 2، ص 102 «نولدکه بنابر گفته عبد الرحمن بدوی «شیخ المستشرقین» آلمان به شمار میآید .(المصاحف سجستانی، مقدمه ص 4، چاپ مصر) گلدزیهر نیز از وی با عنوان «پیشوای بزرگ یاد میکند» (مذاهب التفسیر الاسلامی، برای آگاهی از شخصیات علمی و آثار وی ر . ک: موسوعة المستشرقین: ص 595، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ج 2، ص 496 به بعد . 8. Ignas Gogdziher 9. Garcinde Tassy 10. Journal Asiatique 1842 Noldeke: 221-223. 11. W.st. clair Tisdall. 12. The Moslem World (1913) 111, 227 Shiah adidtion to the koran. 13) مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 295 - 294 . 14. "chapitre inconnu du coran" JA, Tome Xlll may 1842, PP.431-36. 15) همان: ص 433 . 16) همان: Tome XlII December 1843, PP. 414-19 ، جالب است که کاظمبیک دیدگاه شیخ صدوق (در 386 ق) را درباره صیانت قرآن از تحریف در باور شیعه آورده است همان، ص 401 . 17. "Shiah Addions to the koran" MW, III, July 1913, pp.231-34. 18) همان، ص 229، تنها آدرس وی از این نسخه مجهوله قرآن این است: «این نسخه در ژوئن 1912 در بانکیپور هند یافتشده، مدیر کتابخانه بانکیپور گفته است این نسخه را بیستسال پیش از شخصی به نام نواب در لکنهوی هند خریداری کردیم، قدمت این نسخه حد اکثر 200 یا 300 سال پیش است» . همان، ص 228 . 19. Canon Sell 20) تاریخ قرآن، ص 28 . 21) محمدجواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی تا قرن چهارم، چاپ ششم، انتشارات اشراق، 1368 ش، ص 155 . 22) محمدباقر لاهیجی، تذکرة الائمة، نشر مولانا، بی تا، بی جا، ص 20 - 19 . 23) همان، ص 234 . 24) محمد عبد الوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، تحقیق الدکتور ناصر بن سعد الرشید، مکه، مرکز البحث العلمی و احیاء التراث، 1400 ق، ص 14 - 15 . 25) شاه عبد العزیز دهلوی، تحفة اثنی عشریة، تهذیب سید محمود شکری آلوسی، تحقیق محب الدین خطیب، قاهرة، المکتبة السلفیة، بی تا . 26) احمد سالوس، مع الشیعة الاثنی عشریة فی الاصول والفروع، قطر دار الثقافة، 1417 ق، ص 151 . 27) الخطوط العریضة، ص 12 . 28) موسی جار الله، الوشیعة فی نقد عقائد الشیعة، مطبعة الکیلانی، بی جا، بی تا، ص 104 . 29) اصول مذهب الشیعة: ج 1، ص 255; مسالة التقریب بین اهل السنة والشیعة، دار طیبة، 1416 ق، ج 1، ص 201 . 30) محمد مالالله، الشیعة و تحریف القرآن، مکتبة ابن تیمیة، 1409 ق، ص 152 . 31) احسان الهیظهیر، السنة و الشیعة، مکتبة السلفیة، بی جا، بی تا، ص 113 . 32) احمدمحمد جلی، دراسة من الفرق فی تاریخ الاسلام، مکتبة السلفیة، 1418 ق، ص 226 . 33) اصول مذهب الشیعة، ج 1، ص 260 . 34) الخطوط العریضة، ص 12 . 35) تذکرة الائمه، ص 20 - 19 . 36) میرزا حسین نوری، فصل الخطاب، چاپ سنگی، ص 180 . 37) درباره شرح حال وی ر . ک: احمد نجاشی، رجال نجاشی، قم، ج 2، ص 865; ابو جعفر حسن شیخ طوسی، الفهرست، بیروت، ص 411; احمد شیخ طوسی، لسان المیزان، تحقیق لجنة التحقیق باشراف عبد الرحمن المرعشلی، بیروت، 1415 ق، ج 1، ص 382، رقم 800 . 38) ر . ک: محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، قاهرة دار الکتب العربی، 1387 ق، ج 1، ص 80; احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد او مدینة السلام، المکتبة السلفیة، المدینة المنوره، ج 1، ص 280; مقدس ابو شامه، المرشد الوجیز الی علوم تتعلق بالکتاب العزیز، دار الکتب العلمیة، ص 186 . 39) ر . ک: ابو الحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت المکتبة العصریة، ج 1، ص 119 . 40) ر . ک: علی ابن حزم ظاهری، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، تحقیق الدکتور محمد ابراهیم نصر، بیروت، دار الجیل، 1405 ق، ج 5، ص 120 - 119 در بیپایگی ادعای ابن حزم همین مقدار کافی است که میگوید: «در دیدگاه امامیه قرآن محرف است و آیاتی بر قرآن افزوده شده و آیاتی کاسته شده است . . .» (همان: ج 5، ص 119) چون هیچ کس از امامیه و غیر امامیه متهم به تحریف به زیاده در قرآن نیست اگر سخنی است همه بر محور تحریف به نقیصه استبرای توضیح بیشتر، ر . ک: فتح اللهمحمدی، سلامة القرآن عن التحریف و تفنید الافتراءات علی الشیعة الامامیة، تهران، پیام آزادی، 1412 ق، ص 227 به بعد . 41) النواقض، مخطوط، ورقه 103 به نقل از ناصر قفاری، اصول مذهب الشیعه، ج 1، ص 208 . 42) تکفیر الشیعة، مخطوط، ورقة 58 به نقل از اصول مذهب الشیعة، ج 1، ص 210 . 43) ابو جعفر محمد صدوق، الاعتقادات، ایران، 1413 ق، ص 81 . 44) مفید، المسائل السرویة، تحقیق صائب عبد الحمید، قم المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق، ص 84 - 83 . 45) علم الهدی (سید مرتضی)، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، مؤسسة النشر الاسلامی، 1411 ق، ص 363 . 46) ابو جعفر محمد طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت دار احیاء التراث العربی، 1402 ق، ج 1، ص 3 . 47) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، تحقیق محلاتی و طباطبایی، دار المعرفة، 1406 ق، ج 1، ص 15 . 48) علی ابن طاووس، سعد السعود، منشورات الرضی، قم، 1410 ق . ، ص 144 . 49) حسن بن یوسف حلی، المسائل المهنائیة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، مساله 13، ص 123 . 50) زین الدین بیاضی، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، تصحیح محمد باقر بهبودی، المکتبة المرتضویة، ج 1، ص 45 . 51) قاضی نور الله شوشتری، مصائب النواصب، تهران مکتبة اسلامیة، ج 1، ص 25 . 52) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، به اهتمام رحیم رضازاده ملک، کتابخانه طهوری، تهران، 1362 ش، ج 2، ص 22 . 53) همان، ج 2، ص 58 - 46 . 54) همان، مقدمه، ص د . 55. Divideand Rule 56) همان، ج 1، ص 244 . 57) همان، ج 1 ص 246 . 58) فصل الخطاب، ص 180 . 59) همان، 180 . 60) الذخیرة فی علم الکلام، همان ص 363 . 61) محمد بن علی ابن شهرآشوب، مثالب النواصب مخطوط، کتابخانه مدرسه سپهسالار، رقم 1841، ورقه 471; مکتبة الناصریه لکنهو، رقم 952، ورقه 468 (هر دو نسخه در مرکز احیاء میراث اسلامی قم موجود است). 62) محمد بن علی ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، انتشارات بیدار، قم، ج 2، ص 77 . 63) فصل الخطاب ص 180 . 64) محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، تصحیح محمد حسین العرب، بیروت، دار الفکر، 1417 ق، ج 1، ص 44 . 65) فصل الخطاب، ص 162 . 66) نک: تذکرة الائمة، نشر مولانا، بی تا). 67) نک: الخطوط العریضة ص 12 . 68) همان گونه که شرح حال نگاران میگویند: وی به تصوف گرایش دارد، ر . ک: سید محسن امین، اعیان الشیعة، تحقیق حسن الامین، بیروت دار التعارف، 1403 ق، ج 9، ص 182 - 184 و منابع دیگری که در پینوشتشماره بعدی است . 69) به طور نمونه رک: میرزا محمدباقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، قم، ج 1، ص 118 - 114; اعیان الشیعة، ج 9، ص 184 - 182; آغابزرگ طهرانی، الذریعة الی مصانیف الشیعة، دانشگاه تهران، 1342 ش، ج 23، ص 319 به بعد; میرزا عبد الله افندی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق سید احمد حسینی، قم مطبعة خیام، 1401 ق، ج 5، ص 393 به بعد . در همین منابع شرح حال محمدباقر بن محمدتقی لاهیجی تا حدودی، آمده است . 70) میرزا حسین نوری، الفیض القدسی فی ترجمة العلامة المجلسی، مطبوع در بحار الانوار، ج 105، ص 53 - 54 . 71) الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 4، ص 26 . 72) محمدعلی مدرس، ریحانة الادب در شرح احوال و آثار علما، عرفا، فقها و . . . ، تهران، نشر خیام، 1369، ج 5، ص 195 . 73) تذکرة الائمة، ص 130 . |
|
نقد و بررسی روایات تحریف در کتاب فصل الخطاب/ قسمت سوم
محمد باقر بهبودی
سوره بقره
8 . ثقه الاسلام فی روضة الکافی, عن علی بن ابراهیم, عن احمدبن محمد, عن محمدبن خالد, عن محمدبن سنان, عن ابی جریر قمی (وهو محمدبن عبیداللّه وفی نسخة عبداللّه) عن ابی الحسن, علیه السلام:
سند حدیث:
در سند, محمدبن سنان وجود دارد که پیش از این, وضعیت وی را روشن کردیم که از (غلات) است و ضعیف و غیرقابل اعتماد. ابن جریر قمی, معلوم نیست که محمدبن عبید اللّه است, یا محمدبن عبداللّه. مهم نیست, زیرا پای یک غالی وقتی به میان آمد, حدیث را باید کنار گذاشت که بی اعتبار است.
متن حدیث:
در آیه شریفه آیة الکرسی, صحبت در این است که: نگهداری آسمان و زمین, به خداوند فشاری وارد نمی آورد. صحبت از این نیست که چه در بین و زیر زمین است.
سند حدیث:
* محمد بن خالد برقی, به وی خیلی نمی شود اعتماد کرد. یعنی اگر منفرد باشد, حدیثش, قابل احتجاج نیست. نه این که ضعیف باشد. نوشته اند: وی, به مسلک اخباریان, هرچه شایع بود, در بین مردم, نقل می کرد. تاریخ نویس بوده است. نجاشی در باره وی می نویسد: (والذین کفروا اولیاؤهم الطّواغیت5)
سند حدیث:
* سهل بن زیاد الآدمی, ضعیف است و اهل غلوّ.
متن حدیث:
در این روایت ساختگی لفظ (طاغوت), تبدیل به (طواغیت) شده به این دلیل که پنداشته اند از آن جا که اولیاء جمع است خبر آن هم باید جمع باشد. در حالی که (طاغوت) شبیه اسم جمع است و هرموجود سرکش, چه آدمیزاد و چه غیر آدمیزاد را دربر می گیرد. صورت کلمه هم, اصطلاح بیگانه است. (انّما ولیّکم اللّه ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزَّکوة وهم راکعون12.) مولای شما مؤمنان که از شما حمایت می کند و یار و یاور شما خواهد بود, تنها خداوند رحمان است, با رسول خدا و آن دسته از مؤمنان که نماز را برپای دارند و زکات را در حال رکوع می پردازند.در این آیه, خداوند, اصل (ولایت) راجعل کرده است و در آیه دیگر, دستور به ابلاغ این حکم می دهد: (یا ایها الرسول بلغ ماانزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلّغتَ رسالته واللّه یعصِمُک من الناس ان اللّه لایهدی القوم الکفرین13.) ای رسول ما! امت اسلامی نیز مانند یهود و نصاری نیازمند آن هستند که بعد از تو مولا و رهبر داشته باشند, تا از رهنمود او بهره ور گردند. اگر امت اسلامی بعد از تو, بی مولا و رهبر بماند, به سرنوشتی بدتر و شومتر از سرنوشت یهود و نصاری دچار خواهد گشت. از این روی, مفاد آیتی را که از سوی پروردگارت بر تو نازل شد و اولین مولای مؤمنین را که بعد از تو باید بر مسند رهبری بنشیند, با ذکر یک نشانی به حضورت معرفی کرد, به مردم ابلاغ کن و آن کسی را که در حال رکوع انفاق می کرد, به مردم بشناسان. اگر مفاد این آیت را ابلاغ نکنی و مولای مؤمنان را با نام و نشان و جان و تن معرفی نکن, چنان خواهد بود که اصل این آیت را ابلاغ نکرده باشی. اگر از سوء قصد مخالفان اندیشه داری و از عقبه هَرشی بر جان خود بیمناکی, مطمئن باش که خداوند رحمان, جان تو را از شر مخالفان پناه خواهد داد. کسانی که با این معرفی مخالفت ورزند, در شمار کافرانند و خداوند رحمان, مردمان کافر را هدایت نخواهد کرد.بنابراین دستور, پیامبر(ص) در غدیرخم به وظیفه ای که داشت, جامه عمل در پوشاند و علی(ع) را به عنوان مولی و رهبر, به مردمان مسلمان معرفی کرد. پس حکم (ولایت) و ابلاغ آن, در سوره مائده نازل شده است و قبل از آن, موقعیت نداشته که از این سهم, سخنی بگوید. آیه شریفه: .(الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.14) امروز, قانون حلال و حرام را به کمال رساندم و نعمت هدایت را بر شما تمام کردم و رضایت دادم که دین شما, دین اسلام باشد.مربوط به دورانی است که رسول خدا, بار رسالت را از دوش به زمین نهاده و تکالیف را مشخص فرموده و فقط, یکسری مواعظ و نصایح باقی مانده و یا احکامی که قطعی نشده بودند, تبیین و تشریح نشده بودند, مطرح می شود. در سوره بقره که در ابتدای ورود پیامبر(ص) به مدینه از سوی خدا به وی نازل شده و خطابات بیشتر متوجه یهود است, جاندارد که بگوید: والذین کفروا بولایة علی بن ابیطالب)! ابن شهرآشوب در مناقب, بی سند نقل می کند. می نویسد: (وجدت فی کتابٍ) یا از کافی نقل می کند و یا سایر کتابهای او. 12 . الشیخ الجلیل احمدبن علی القمی, فی کتاب العروس عن الصادق, علیه السلام, قال: (کان علی بن الحسین, علیه السلام, یحلف مجتهدان من قرئها ای آیة الکرسی قبل زوال الشمس سبعین مرة فوافق تکلمة السّبعین زوالها غفر له ماتقدم من ذنبه و ماتأخّر فان مات فی عامه ذلک مات مغفوراً غیر محاسب.) امام سجّاد(ع) سوگند یاد میکرد که: هرکس آیة الکرسی را هفتاد مرتبه بخواند و مرتبه آخری که می خواند, زوال شمس بشود, هرگناهی که مرتکب شده, بخشیده می شود. گناهان آینده و گذشته اش بخشیده می شود و اگر در همان سال بمیرد, بخشیده شده است و خداوند, اصلاً از او حساب نمی کنند. حال آیة الکرسی کدام است؟ از قول ایشان نقل می کنند: (اللّه لااله الاّ هو الحی القیوم لاتأخذه سنة ولانوم له مافی السموات ومافی الارض ومابینهما وماتحت الثری عالم الغیب والشهادة فلایظهر علی غیبه احداً من ذا الذی یشفع عنده الاّ باذنه یعلم ما بین ایدیهم الی قوله هم فیها خالدون15) این حدیث (الرحمن الرحیم) ندارد. خود ایشان هم می گوید: گویا راوی اشتباه کرده است. این جمله: (عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احداً) که در این روایت, به عنوان بخشی از آیة الکرسی ذکر شده, آیه 26 سوره جن است و در آن آیه لفظ (شهادت) ندارد, ولی در این جا لفظ (شهادت) را راوی گنجانده است. در آیه سوره جن, نباید هم لفظ (شهادت) باشد. زیرا بحث روی شهادت نیست. معنی این است: (خداوند, عالم غیب است و بر غیب خود, کسی را جز رسولان, آگاه نمی کند.) وقتی هم می خواهد غیب خود را به رسولان بفرستد, جمعی از فرشتگان را همراهش می فرستد که مبادا تحریفی صورت بگیرد: (الاّ من ارتضی من رسول فانّه یسلک من بین یدیه ومن خلفه رصدا) جز کسی را که به عنوان رسول خود پسندیده باشد که در آن صورت از پیش رو و پشت سرش, فرشتگان, به مراقبت, روان می شوند.(لیعلم ان قد أبلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم واحصی کل شیء عددا16) تا بداند رسولانش, همان پیامهای پروردگارشان را به مردم ابلاغ کرده اند و شیاطین در نیمه راه, چیزی بر آن نیفزوده اند و چیزی نکاسته اند. خداوند از مکر شیاطین آگاه است و برآنچه نزد رسولانش باشد, احاطه دارد و رقم چیزی را آمار کرده است.روایت از احمدبن علی قمی در کتاب العروس بود. کتاب العروس, و جادتاً به دست, رسیده است و کل اسناد آن, مانند (من لایحضره الفقیه) مرسلاً روایت شده است. به اعتماد مشیخه ای که در آخر بیاید. منتهی (من لایحضره الفقیه) مشیخه را ثبت کرده, ولی این کتاب خیر. حواله به فهرستها می دهد که در اختیار ما نیست. احادیث کتاب علی بن قمی که وجادتاً رسیده در کتابهای چهارگانه روایی ما نیست. علامه مجلسی کتاب را در بحارالانوار می آورد و جزء مصادر بحار است. در برخی از تفاسیر آمده که آیه عقب جلو شده باید باشد: (لاتأخذ نوم ولا سنه) نه (لاتأخذ سنه ولانوم)! خوابش نمی گیرد, حتی چرتش هم نمی گیرد. اول باید عموم نفی شود, بعد خصوص, ولی آنچه در قرآن آمده عکس این است. اینان درک نمی کنند مسأله چه هست, زود داوری می کنند. اللّه لااله الاّ هو الحی القیوم. هیچ الهی جز او نیست, حیّ و قیوم است. نگهبان تمام هستی و عالم وجودات. جمله بعدی (لاتأخذ سنة ولانوم) پاسخ است از آنچه در دل مردم می گذرد. اگر دقیق توجه شود و نکته ها درک شود و ارتباط جملات فهمیده شود, آن نکته ای را که آیه در صدد آن است که پاسخ دهده و ذهنها را روشن کند, به دست می آید: زنده و نگهبان است. از نگهبانی خسته نمی شود که چرت او را فرابگیرد و آن گاه به خواب رود. همان طور که قرآن وقتی (قل) می گوید, می خواهد از اشکالی که در جامعه بوده پاسخ دهد و شبهه ای که مطرح بوده دفع کند, این جا هم چنین است, می خواهد ذهنها را روشن کند که مبادا افراد فکر کنند خداوند نگهبان, حی و قیوم را خستگی فرامی گیرد و چرت و خواب. قرآن, ترتیب طبیعی را در نظر گرفته: پس از خستگی, چرت و آن گاه خواب. در ساحت خداوندی خستگی, چرت و خواب راه ندارد. آیه شریفه نمی خواهد صفات ناشایست را از خداوند سلب کند که بگوییم حق بود اول (نوم) را سلب می کرد, بعد چرت را. له مافی السموات والارض. هرچه در آسمان و زمین وجود دارد, از آنِ خداست. من ذا الذی یشفع عنده الاّ بإذنه. چه کسی می تواند در حضور او همکاری کند و کار دیگری را راست کند, مگر با رخصت او. فرمانها از آسمان فرود می آیند. نعمتها, نازل می شوند. شما هم روی زمین زندگانی می کنید, باید از آن نعمتها برخوردار شوید. هرچیزی را باید از او بخواهید. تا خدا رخصت ندهد کار کسی برای شما مثبت واقع نمی شود. هرکاری که در زمین و آسمان به بشر مربوط باشد, نمی تواند کسی دخالت کند, مگر آن که خداوند اذن بدهد.این که جاعل روایت, جمله (عالم الغیب له مافی السموات ومابینها و ما تحت الثری) را در آیة الکرسی گنجانده و مرحوم محدث نوری هم پنداشته است از آیة الکرسی بوده و اکنون نیست. لزومی ندارد این جمله, این جا بیاید. اصلاً لازم نیست همچنین جمله ای گنجانده شود. تناسبی ندارد. یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم. ضمیر هم به چه کسانی برمی گردد؟ در این جا پای ذوی العقول به میان می آید: فرشتگان, انبیاء, اولیاء, صدّیقان شهداء و همه کسانی که به آنان متوسل می شویم. آینده همان فرشتگان و... در اختیار پروردگار است. خدا می داند چه در پیش دارند و چه در پشت سرگذاشته اند. خود آنان, نیازمند ذات حق هستند, گرچه امروز, قدرتی دارند. پس, هرچه می خواهیم, باید از خدا بخواهیم. حتی در روزقیامت که به فرشتگان متوسل می شوند که ما را از این گرداب و بدبختی نجات دهید, فرشتگان می گویند: باید اجازه بگیریم: (لاتنفع الشفاعة عنده الاّ لمن اذن له حتّی اذا فُزِّع عن قلوبهم قالوا ماذا قال رَبُّکم قالوا الحقّ وهو العلی الکبیر17.) شما که از خدایان خیالی خود انتظار شفاعت دارید, بدانید که شفاعت رسولان و فرشتگان هم در پیشگاه حق نافع نمی افتد, جز برای آن کسانی که خداوندشان, رخصت دهد. شافعان باید از خداوند رحمان, رخصت بگیرند و در حال تماس که دلهایشان در ارتعاش و طپش و لرزان است, پیام را دریافت می دارند و چون وحی خداوند رحمان پایان پذیر در دلها از هیمنه ذات او آرام و قرار خود را بازیابند, خطاکاران از آنان می پرسند که پروردگارتان چه گفت: شافعان پاسخ می دهند که خداوند رحمان, به درستی سخن حق گفت. شفاعت, ویژه کسانی است که نماز خوانده باشند, به مسکین نوا داده باشند, به مقدسات دینی توهین نکرده باشند و امروز را, که روز رستاخیز است, باور کرده باشند. پروردگار شما والا و بزرگ است.پس اینان, از پیش خود نمی توانند کسانی را شفاعت کنند, بلکه هرکاری که انجام می دهند, باید به اذن پروردگار باشد و حال یا خداوند اجازه می دهد و یا نمی دهد: (یعلم مابین ایدیهم و ماخلفهم و لایشفعون الاّ لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون18) خداوند رحمان, برنامه ای را که فرشتگان در دست عمل دارند و برنامه ای را که پشت سر نهاده اند, می داند و فرشتگان به سود کسی شفاعت و همکاری نمی کنند, مگر به سود کسانی که خداوند رضایت بدهد. فرشتگان از بازخواست الهی نگرانند.آیا اینان, از علم الهی بهره ای دارند؟ می فرماید: (لایحیطون بشیء من علمه الاّ بما شاء) اینان اگر بخواهند به علم مخزون خداوند راه یابند, باز بسته به مشیت خداوندی است. مشیت, یعنی نوامیس طبیعت. به علم خداوند راه نمی یابند, مگر آن علمی که در دستگاه مشیت افتاده باشد. علم, اگر مخزون باشد, هیچ کس آگاه نمی شود. امّا اگر علم مخزون الهی آشکار شد, بدین معنی که در عالم طبیعت پیاده شد و بعد از او در عالم طبیعت به غور و بررسی می پردازند, به آن علم آشکار خداوند, آگاه می شوند. اگر چه الکتریسته را کشف کرده ایم, ولی به مشیت خداوند, لامپ روشن می شود. این ناموس را ما ایجاد نکرده ایم. هیچ کس به علم خداوند, راه نمی یابد: (لایحیطون بشیء من علمه) مگر به آن علمی که عنوان مشیت داشته باشد: (الا بما شاء). علم و دانش که آمد, قدرت هم می آید: (وسع کرسیه السموات والارض.) کرسی, یا کرسی علم و یا کرسی اقتدار است. ولی بیشتر (کرسی) در مورد اقتدار است. یعنی قدرت و سلطنت او, آسمانها و زمین را فراگرفته و دامنه اقتدار و علم و آگاهی او, به آسمان و زمین گسترده شده است. ولایوده حفظهما. این جمله, بازگشت به جمله اول دارد: (اللّه لاإله الاّ هو الحی القیوم.) نگهبان است.آسمان و زمین را نگبانی می کند و به مقدرات آگاهی دارد. هرکس, محاط به علم اوست. نگهبانی زمین و آسمان, او را خسته نمی کند. (هو العلی العظیم) ذات پروردگار, والاتر از آن است که بخواهیم چنین تصوری در باره اش داشته باشیم, یا خواهیم به آن برسیم. سفارش شده که این آیه را هنگام خواب بخوانند. وارد شده هرکس در هنگام خواب آن را بخواند, از خواص کلمات آیه بهره مند می شود. بدین معنی که خداوند او را نگهبانی می کند. پیامبر(ص) هنگام خواب, این آیه قراءت می فرموده است. رسول خدا با این عمل, نمی خواهد بگوید که این الفاظ, بسان طلسمی است که هرکس آن را بخواند و یا بنویسد و بالای سرش بگذارد, دزد به خانه اش نمی آید. مراداین است که هرکس با خواندن آیه, خود را در اختیار پروردگار بگذارد و بگوید من خوابم, خدایا تو نگهبان من باش, خدا نگهبانش خواهد بود. نکته ای را در این جا متذکر می شوم: این که می گویند در نمازوحشت, آیة الکرسی باید خواند, به آیات ماقبل و مابعد ارتباطی ندارد, حرف درستی نیست. باید در نما, سوره کامل خوانده شود. یک آیه خواندن صحیح نیست. 12 . السیّاری عن سهل بن زیاد, عن حمزة بن عبیدٍ عن اسماعیل بن عباد البصری عمن ذکره عن ابی عبدالله قال: (فی آیة الکرسی و آیة له مافی السماوات والارض وماتحت الثری وآیة عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم بدیع السموات والارض ذو الجلال والاکرام رب العرش العظیم19)
سند حدیث:
* سیّاری, ابو عبدالله, احمدبن محمدبن سَیّار, الکاتب, السیّاری. پیش از این از قول ابن نجاشی, شیخ طوسی و ابن غضائری گفتیم که فردی است: (له مافی السموات ومافی الارض و ما تحت الثری عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم20) اگر غلات, یک خط سیر را بپیمایند و در مسأله ای روی یک متن و حدیث و موضوع همنوا بودند و بعد همین متن و موضوع را انسانهای صالح و مؤمن بگویند, نمی شود گفت که این صالحان با گروه غلات, همسو و هم خط بوده اند, گرچه متن و سند یکی باشد.در این گونه موارد, نمی شود گفت; ما, به این اسناد صحیح, استناد می جوییم و اسناد مخدوش را به دور می افکنیم. زیرا در این گونه موارد, دستهای مرموز غلات, در پشت صحنه به کار بوده اند که مسأله را به گونه ای وانمود کنند که انسانهای صالح هم اغفال شوند و حرف غلات را بگویند و آنان حرف خود و پیام خود را به نام آنان که اعتباری دارند و در دید مردم محترم هستند, نشر دهند و به اهداف خود دست یابند. در همین آیة الکرسی, بیش از ده سند وجود دارد که همگی مخدوش اند و فقط یکی ـ دوتای آن صحیح است که نمی شود به آنها استناد کرد, زیرا خطِ همان غلات را دنبال می کنند. پس آنچه را که محدث نوری در پی آن است و ادعا دارد که از آیة الکرسی جملاتی افتاده و در مصحف موجود نیامده اند و آنچه در مصحف موجود آمده, بخشی از آیة الکرسی است و... حرفی است نادرست و با هیچ معیار و ملاکی درست درنمی آید و اخباری که وی ادعا می کند, بر این امر دلالت دارند, مخدوش هستند و نامعتبر و ساخته دست غالیان. آیه دیگری که محدث نوری ادعا می کند تحریف شده و روایتی برای اثبات پندار خود می آورد, آیه 275 سوره بقره است. السیّاری, مرسلاً عن ابی ا لحسن, علیه السلام: (فی قوله عز وجل: والذین یأکلون الرّبوا لایقولون [یوم القیامه] الاّ کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المسّ21)
سند حدیث:
سند, سیّاری می رسد, به گونه مرسل عن ابی الحسن, نقل می گردد. چون حدیث مرسل آمده, نمی شود تعیین کرد, ابوالحسن اول, ثانی و یا ثالث مراد است. زیرا کنیه امام موسی بن جعفر, امام رضا و امام هادی(ع) ابی الحسن است. اهل سنت, (ابی الحسن) که در احادیث می آورند, مرادشان حضرت امیر(ع) است, ولی شیعه, برای آن حضرت, این کنیه را در حدیث نمی آورد.
متن حدیث:
در این آیه (یوم القیامه) را بر آیه افزوده اند. گمان برده اند که آیه نقص دارد و از آن چیزی افتاده است. اغلب این ادعاها, از آن جا ناشی می شود که از لحاظ معنی اشکال دارند. همه مفسران درمانده اند که جمله (الذی یتخبّطه الشیطان من المس) را چگونه ترجمه کنند. (الذین یأکلون الرّبوا لایقولون الاّ کما یقوم الذی یتخبَّطُهُ الشیطان من المسّ...) آنان که با سفسطه بافی ربا می خورند, در بازار تجارت از جا برنمی خیزند, مگر مانند جن زده ای مصروع که شیطان لحظاتی چند در گل و خاکش می غلتاند, سپس تحقیر شده از زمین برمی خیزد.آنان که در ترجمه آیه درمانده اند, در برابر اعتراض افرادی که گفته اند: چرا قرآن می گوید: (لایقومون...) در حالی که ربا خواران آدمهای قدرتمندند و چنین نیست که نتوانند از جا بلند شوند, گفته اند: منظور روزقیامت است. روز قیامت که رباخواران می خواهند سر از گور بردارند, نمی توانند. مثل آدمهای جن زده به زمین می افتند. اینان, در دنیا جن زده نمی شوند. منظور قیامت است. اینان, چون به گمان خود, نقصی در آیه می بینند و یا می بینند که اشکال دشمن وارد است, در مقام تفسیر, (یوم القیامه) را می افزایند. در حالی که اشتباه می کنند. این آیه مربوط به همین دنیاست. قیام فرد رباخوار, نه بدان معناست که وقتی از خواب بیدار می شود, سرش گیج برود و به زمین فروافتد. یا در کوچه و بازار زمین بخورد و... که دربمانیم یعنی چه؟ می خواهد بگوید که رباخوار, از جا بلند نمی شود, مگر بسان کسی که زیردست و پای شیطان درهم کوفته شده باشد. در اثر مس شیطانی و نفوذ شیطان در او, از حالت عادی خارج شده و مثل جن زدگان می شود. آن کس که جن زده و مصروع است, پس از آن که می افتد و از هوش می رود و پس از دقایقی به هوش می آید, می بیند خاک مالی و سر و صورت و لباسهایش کثیف شده, حالت شرمندگی پیدا می کند و انزوا پیشه می گیرد و حالت خود را از دیگران پنهان می دارد. رباخوار نیز, مانند جن زدگان است. همیشه حالت شرمندگی و سرافکندگی دارد و نمی تواند سرش را در جامعه بلند کند. همه او را شماتت می کنند و اگر به جامعه پابگذارد, مردم از او نفرت دارند و گریزانند. این حالتی که رباخواران دارند, ناراحتی عصبی است. در حالت ضعف و ناراحتی, شیطان می تواند روی اعصاب, اثر بگذارد. حتی گاهی چیزهایی به چشم می آید که در حالت عادی به چشم نمی آیند. جن, ذرّه ای از ذرّات علام وجود است که می تواند در وجود آدم نفوذ کند. در احادیث است که می تواند در داخل خون جاری شود. جن, یعنی آنچه از دیده ما نهان است. اگر بدذاتی کرد, می شود شیطان. مصروع به خاک افتاده, به اعتبار این که شیطان در اثر تماس با او, روی اعصاب و مغزش اثر گذارده است. قرآن در این آیه ترسیم حالت انسان رباخوار می پردازد. شخص رباخوار, به خاطر عمل خود و استثمار خلق خدا, در جامعه جایی ندارد و همگان به چشم تحقیر به او می نگرند, گویا جن زده است, شرمنده و سرافکنده و خاک آلود و سر و صورت کثیف و مشمئزکننده. پس آیه, نمی خواهد وصف حال رباخوار را در روزقیامت بکند. روزقیامت, معلوم نیست که رباخوار, به چه حالتی در بیاید. از این روی لزومی ندارد (یوم القیامه) را در آیه لحاظ کنیم و منظور آیه را روزقیامت بدانیم و در معنی و تفسیر آیه سردرگم بشویم و بی راهه برویم. آنچه در قرآن آمده, بی کم و کاست کلام خداست و نیازی نیست به این روایات مجعول و ساخته و پرداخته دسیسه بازان تمسک بجوییم و از راه حق, به دور مانیم.
پی نوشت ها:
1 . (کافی), ثقة الاسلام کلینی, تصحیح علی اکبر غفاری ج8/289 ـ 290, دارالتعارف, بیروت; تفسیر (قمی), علی بن ابراهیم, تصحیح سید طیب موسوی جزایری, ج1/84, چاپ نجف. 2 . (کافی) ج8/290. 3 . (رجال نجاشی), (تحقیق محمدجواد نائینی, ج2/ 220 ـ 221, دار الاضواء, بیروت. 4 . (مجمع الرجال), قهپایی, اسماعیلیان. 5 . (کافی), ج8/289. 6 . (رجال نجاشی), ج1/417. 7 . (اختیار معرفة الرجال), تحقیق مصطفوی /566, رقم 1068, دانشگاه مشهد. 8 . (خلاصه الاقوال فی الرجال), علامه حلّی /229, چاپ نجف. 9 . (استبصار), شیخ طوسی, تصحیح سید حسن موسوی خرسانی ج3/261, دارالتعارف, بیروت. 10 . (مفردات), راغب اصفهانی. 11 . (بحار الانوار), علامه مجلسی, ج35/58, مؤسسة الوفا, بیروت. 12 . سوره (مائده), آیه 55. 13 . همان سوره, آیه 67. 14 . همان سوره, آیه 3. 15. (بحار الأنوار), علامه مجلسی, تصحیح محمّد باقر بهبودی, ج86/356. 16 . سوره (جن), آیه 27 ـ 28. 17 . سوره (سبا), آیه 23. 18 . سوره (انبیاء), آیه 28. 19 .(فصل الخطاب), محدث نوری/239. 20 .(کافی), ج8/290. 21 .(فصل الخطاب)/241. |