تايپك شيعه شناسي
|
|
|
آیت الله میلانی مرحوم آیت الله سید محمدهادی میلانی(ره) دچار بیماری معده شدند و پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند و پس از یک عمل سه ساعته و زمانی که ایشان در حال به هوش آمدن بودند، ...به گزارش سرویس استانهای مرکز خبر حوزه، حجت الاسلام والمسلمین جواد مروی در مراسم طرح تابستانه اعتقادی که با موضوع توحید در قرآن که در گلپایگان برگزار میشود، با اشاره به آثار ارزشمند حدیث ثقلین در زندگی مومنان، اظهارداشت: اگر کسی میخواهد عظمت قرآن را ببیند، باید آن را در گفتار دیگران جستجو کند. وی با اشاره به مقاله دکتر شبلی شمیل، ادیب، طبیب و فیلسوف مسیحی لبنانی، با عنوان « قرآن و تمدن»، تصریح کرد: وی در این مقاله 40 صفحه مقاله در راستای قرآن به رشته تحریر در آورده است که در پایان نیز اشعاری را در باره عظمت قرآن و حضرت رسول اکرم(ص)، آورده است. این استاد حوزه، بر وظیفه مندی مسلمانان نسبت به حفظ حرمت اهل بیت(ع) پیامبر تاکید کرده و گفت: « تجلیل» نخستین وظیفه ای است که بر عهده مسلمانان و مومنان، نسبت به حفظ حرمت خاندان پاک پیامبر(ص) گذاشته شده است. وی ادامه داد: تجلیل مقدمه شناخت است و وظیفه ما است که با شناخت از اهل بیت(ع) به تبعیت از این بزرگواران بپردازیم. * جراحی آیت الله میلانی(ره) و قرائت دعای ابوحمزه ثمالی این استاد حوزه علمیه، با تاکید بر رعایت سلوک شخصی مبتنی بر فرهنگ اهل بیت(ع) گفت: مرحوم آیت الله سید محمدهادی میلانی(ره) دچار بیماری معده شدند و پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند و پس از یک عمل سه ساعته و زمانی که ایشان در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن میگویند را برایش ترجمه کند، مرحوم میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکردند و پس از این مساله پروفسور برلون، گفت؛ کلمه شهادتین را به من بیاموزید؛ زیرا از این لحظه میخواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم؛ وقتی دلیل این کار را جویا شدند، پروفسور برلون گفت؛ تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن است و بنده دیدم که این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانههای کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه میکند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد که وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند که هم این که قبر این پروفسور مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کردهاند.حجت الاسلام والمسلمین مروی، سلوک اجتماعی، سلوک خانوادگی و سلوک فردی را از جمله آثار تبعیت از اهل بیت(ع) ذکر کرده و اظهارداشت: وقتی محور اخلاق و اندیشه بشریت، اهل بیت(ع) هستند، پس از شناخت، نوبت به تبعیت میرسد که مطمناً هر انسانی باید تابع این مکتب باشد. وی گفت: وقتی مردم در این دنیا، سیاست دغل کاری و سیاست زدگی را میبینند، زمانی که سیاست پاک و نورانی اهل بیت(ع) را میبینند، جذب این سیاست میشوند. * دنیا تشنه سیاست علوی است حجت الاسلام مروی، خاطرنشان کرد: امروز دنیا تشنه سیاست علوی است؛ مولای ما بر 50 کشور ( بر اساس نقشههای امروز)؛ حاکمیت داشت و اگر این شکل از سیاست را بر مردم امروز عرضه کنیم، همه آنها جذب میشوند؛ همان مولایی که کفشهای کهنه خود را پینه میزد و در زمان پینه زدن، ارزش این دنیای مادی را این کفش کمتر ذکر میکرد و همان مولایی میفرمود اگر تمام دنیا را به من بدهند، هرگز حاضر نیستم به ظلم، دانه گندم یا پوست جویی را از دهان مورچه ای بگیرم.وی گفت: جبران خلیل جبران پس از این که لحظه ای از یک منبر، سخنان امام علی(ع) را شنید، مقاله ای نوشت و در آن مقاله ذکر کرد که اگر در کفه ترازوی حقیقت، تاج لویی چهاردهم که گرانقیمت ترین شی آن روز دنیا بود و در کفه ای دیگر کفش کهنه و پینه زده امام علی(ع) را بگذارند، کفه این کفش کهنه سنگینتر است. حجت الاسلام والمسلمین مروی، بر تعامل مبتنی بر مکتب اهل بیت(ع) در جامعه اجتماعی، تاکید کرد و افزود: امام صادق(ع) به یکی از شیعیان خراسانی که برای دیدارشان به مدینه آمده بودند به دلیل اینکه به یکی از مسلمانان در هنگامی که برای نیازی به وی مراجعه کرده بود، بی محلی کرده بود، فرمودند که تو با این کارت، ما را خوار و خفیف کردی و از ولایت ما خارج شدی؛ زمانی که بحث تعامل اجتماعی مطرح میشود باید به این نکات نیز توجه نمود که باید همان گونه ای رفتار کنیم که اهل بیت(ع) از ما میخواهند. وی گفت: بسیاری از ما ادعای محبت اهل بیت(ع) را داریم، اما به خاطر یک چک چند صد هزار تومانی که یک مومن آبرو دار به دلیل ناتوانی مالی نتوانسته است آن را پرداخت کند، او را به زندان میاندازیم و بعد در مجالس حضرات معصومین(ع) شرکت میکنیم و خود را شیعه آن حضرات میدانیم؛ به هیچ وجه چنین مرامی در مرام اهل بیت(ع) نیست و به همین خاطر باید در مسایل، روابط و تعاملات اجتماعی نیز پیرو اهل بیت(ع) باشیم. * برخورد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی با قاتل فرزندش وی با اشاره به خاطره ای مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، در هنگام قتل فرزندش، تصریح کرد: این مرد بزرگ وقتی جنازه فرزند خود را دید که به دست یک سنی به قتل رسیده بود، به طرف خانه اش رفت و دستور داد به دلیل آن که فرزند قاتل پسرش ممکن است در دل شب، بهانه پدر بگیرد، او را آزاد کنند و فردای آن روز از سه قبیله اهل تسنن عراق به دلیل این مرام بزرگوارانه این مرد الهی، درخواست کردند که راه شیعه شدن را به آنها نشان دهد؛ فرهنگ اهل بیتی(ع)، این گونه است و باید با این گونه رفتارها، شیعه بودن خود را به دیگران نشان دهیم.این استاد حوزه، با اشاره به سلوک خانوادگی اهل بیتی(ع)، اظهارداشت: محب اهل بیت(ع)، باید سلوک خانوادگی خویش را نیز بر مبنای روابط و فرهنگ اهل بیت(ع) تنظیم کند. وی ادامه داد: میرزا جواد آقا تهرانی یکی از شاگردان مکتب اهل بیت(ع) که حضرت امام راحل(ره) پیش پای ایشان بلند میشدند و در هنگام منبر، جای خود را به ایشان میدادند، در اوج مقامات عرفانی، زمانی که آخر شب به منزل تشریف آورده بودند، به خاطر این که استراحت اهل و عیال را بر هم نزنند، از زنگ زدن ممانعت کرده و شب را در کوچه میخوابند؛ این نشانه ای از فرهنگ متعالی در روابط خانوادگی مبتنی بر احترام و رعایت عالی حقوق خانواده در مکتب اهل بیت(ع) است؛ بسیاری از روابط خانوادگی در کشور، به هیچ وجه در شان محبین اهل بیت(ع) نیست. منبع حوزه نیوز |
ناگفتههایى از زندگى آیةاللّه سید محمدعلى حکیم(ره) اشاره: مرحوم آیةاللّه سید محمدعلى حکیم، والد بزرگوار آیةاللّهالعظمى سید محمدسعید حکیم از مراجع نجف، انسانى متخلق و مردمى و از مشاوران مورد وثوق مرحوم آیةاللّهالعظمى سید محسن حکیم بود که عمرى را در راه تربیت طلاب و فضلا صرف کرد و به واسطه عشق و ارادتى که به خاندان عصمت و طهارت داشت، رنج سفرهاى تبلیغى به کشورهاى اسلامى را بر خود هموار نمود.
خاندان بزرگ و عالمپرور حکیم، به وجود این شخصیت فرزانه افتخار مىکرد و استوانهاى براى شیعیان نجف محسوب مىشد، ایشان سرانجام در سن صد سالگى به دیار باقى شتافت تا بار دیگر نجف اشرف، شاهد عروج عالمى از خاندان حکیم باشد.
آنچه پیش روست، گفتوگوى خبرنگار مرکز خبر حوزه، با حجةالاسلام والمسلمین سید ریاض حکیم، نوه پسرى آیةاللّه سید محمدعلى حکیم(ره)، پیرامون پیشینه خاندان حکیم، تاثیرگذارى این خاندان در عراق، ویژگىهاى این عالم فقید و... است که تقدیم مىگردد.
نیمنگاهى به خاندان بزرگ حکیم
بیت حکیم از سادات طباطبایى بوده و نسبشان به حضرت امام حسن مجتبى علیهالسلام برمىگردد. بعد از هجرت از مدینه و حجاز به سمت عراق و کوفه رفته و در کوفه ماندگار شدند، البته به دلیل فشارى که بر شیعیان و علوىها وارد مىشد، بعدها از کوفه پراکنده شدند و به سمت ایران آمدند. حدود 400 سال پیش، جدشان سید على حکیم دوباره به نجفاشرف برگشت. از این خاندان علما و فضلاى بزرگ نجف و کربلا پرورش یافتند و خاندان حکیم از مقربین و دوستان مرحوم آیةاللّهالعظمى سید محمدسعید حبوبى بوده و این خانواده در عراق، معروف به زهد، تقوا و فضیلت هستند در زمان صدام، دهها نفر از خاندان حکیم، از پیر و جوان و حتى تعدادى از خانمها به شهادت رسیدند. بیت حکیم، خانواده علمى بوده و پدران و اجدادشان از علماى معروف عراق محسوب مىشوند. مرحوم آیةاللّه سید محمدعلى حکیم نیز از سالهاى نوجوانى وارد حوزه شدند و مراحل علمى را یکى پس از دیگرى پشت سر گذاشتند و طبق رسم حوزوى، بعد از هر مرحله و رتبهاى که مىگذراندند، شروع به تدریس دروس گذشته مىنمودند؛ بنابراین شاگردان زیادى پرورش دادند که بسیارى از آنها شهید و برخى دیگر از علماى شاخص کشورهاى اسلامى هستند.
اساتید و شخصیت علمى آیةاللّه سید محمدعلى حکیم(ره)
از اساتید مبرز ایشان مىتوان آیات عظام، شیخ ضیاءالدین عراقى، شیخ محمدحسین غروى اصفهانى، سید محسن حکیم، میرزا حسن بجنوردى و شیخ حسین حلّى قدسسرهم را نام برد. کرسى درس ایشان همواره در نجف بوده و فقط براى زیارت، سفرهایى به مشهد مقدس و قم داشتند. از تألیفات این عالم فقید نیز مىتوان تقریرات درسهاى اساتیدشان و همچنین کتابهایى در مسائل ریاضیات جدید را بیان کرد. ایشان در علم فلک و ستارهشناسى و علوم جدید وارد بودند، همچنین بر تاریخ اروپا و منطقه خاورمیانه مسلط بودند و در بحثهایى که با دانشجویان این رشتهها داشتند، اطلاعاتشان همگان را حیرتزده مىکرد. از بزرگترین دستاوردهاى علمى این شخصیت ارزنده جهان اسلام، تعیین دقیق جهت قبله نجف، تعیین میزان دقیق درهم و دینار شرعى و همچنین تعیین دقیق و مستدل میزان مثقال شرعى است که ایناندیشمند شیعى به آنها دست یافته است، ایشان در یکى از مدرسهاى حرم مطهر حضرت على علیهالسلام تدریس مىکردند.
ویژگىهاى بارز اخلاقى
از سجایاى اخلاقى ایشان مىتوان حسن خلق، پرهیزگارى و تقوا را ذکر کرد؛ بهطورى که از نظر اخلاقى بسیار انسان معروفى بودند و در حوزه علمیه نجف به عنوان استاد اخلاق شناخته مىشدند. همچنین اهتمام فراوانى به مشکلات مؤمنین، بهویژه طبقه فقرا و طلاب کمدرآمد داشتند و براى رفع حاجات مردم اقدام مىکردند. اهتمام ایشان به حفظ شئون حوزه و طلاب بسیار زیاد بود. به طلابى که داراى مشکلات مالى بودند، شخصاً رسیدگى مىکردند و بسیار متین و وزین با طلاب و سایر مردم برخورد مىنمودند. یکى دیگر از خصایص بارز این مرحوم، علاقه خاص ایشان به طلاب و فضلا و پرورش طلاب حوزه علمیه نجف در زمینههاى اخلاقى و تربیتى بود.
صبرى چون کوه
یکى دیگر از خصایص بارز این عالم ربانى، صبر و بالندگى بود. در زمان رژیم صدام، نه تنها زجر زندانهاى صدام را تحمل نمودند و هرگز شکایتى نکردند، بلکه به مدت 4 سال در منزلشان زندانى و زیر نظر شدید مأمورین امنیتى بعثى قرار داشتند، تاجایى که بعثىها 24 ساعته درب منزل ایشان حضور داشتند و مراقب رفت و آمدهاى ایشان بودند. همه فرزندان و نوههاى این عالم فقید بدون استثنا زندانهاى رژیم صدام را درک کرده و فقط بانوان درون منزل مانده بودند. صبر ایشان بعد از این همه زندان و گرفتارى، مورد تقدیر خاص و عام بود. چون در طول این سالها هیچ اثر و عکسالعمل انفعالى و جزع و فزعى در رفتار و برخورد این عالم وارسته دیده نشد. وقتى خبر شهادت فرزندشان سید محمدمحسن حکیم را به ایشان دادند، با کمال صبر و تحمل از این خبر استقبال کردند و هیچ نگفتند؛ البته رژیم بعث نیز اجازه اجراى مراسم سوگوارى نداد و آیةاللّه حکیم باز در مقابل این حرکت وقیحانه رژیم، عکسالعملى نشان ندادند.
در زندگى خصوصى مهربان و کم توقع
رفتارشان با خانواده به ویژه همسرشان بسیار متواضعانه و مهربان بود؛ همواره با اعتماد به نفس رفتار مىکردند. دو هفته قبل از رحلت، وضع مزاجى خوبى نداشتند و طبیعتاً نیازمند کمک دیگران بودند، ولى با این حال خیلى مقید بودند که هر نیازى را ابراز نکنند. حتى به ایشان عرض شد چرا از دیگران کمک نمىگیرید؟ گفتند: «در زندگى خود اصلاً از کسى توقع نداشتم و کمک نگرفتم و هر نیازى را سعى مىکنم خودم انجام دهم.» بسیار مهربان بودند و همیشه فرزندانشان را نوازش و نصیحت مىنمودند و بر کارها، مسائل اخلاقى و دینى آنها نظارت داشتند و برنامههاى آنان را پىگیرى مىکردند و به معناى واقعى، یک مربى مهربان در خانواده بودند.
توصیههاى اخلاقى مرحوم آیةاللّه حکیم
ایشان 5 فرزند پسر و 3 فرزند دختر داشتند و از مهمترین توصیههایشان به فرزندان طلبه خود، این بود که نسبت به تحصیل علم و تقوا اهتمام داشته باشند؛ براى درس روز بعد آمادگى داشته و بر مباحثه تأکید و مداومت کنند. همچنین تقویت بنیه علمى در مقدمات و سطوح اولیه را جدى مىدانستند و مىگفتند: کسى که در مقدمات ضعیف باشد، در آینده به نتیجهاى نمىرسد.
تشرف به کربلا با پاى پیاده
ایشان علاقه خاصى به اهلبیت علیهمالسلام داشتند. چندین بار پیاده از نجف به کربلا رفتند و در مناسبتها و زیارتهاى مختلف بارها به کربلا مىرفتند و چندین سال شبهاى جمعه اقامه نماز جماعت در حرم حضرت ابوالفضلالعباس علیهالسلام را داشتند، تا اینکه توسط رژیم صدام از اقامه نماز در حرم حضرت عباس علیهالسلام منع شدند. نسبت به اهلبیت علیهمالسلام علاقه شدیدى داشتند و حتى با کهولت سن در پیادهروى روز اربعین شرکت مىکردند. در سالهاى اخیر که دیگر امکان پیادهروى نداشتند، با صندلى چرخدار همراه زائرین در پیادهروى شرکت مىکردند.
ارتباطشان با مردم بسیار وسیع بود و هرکسى با ایشان ارتباط داشت، اخلاق و تقوایشان را مىستود. اهتمام فراوانى به نصیحت مؤمنین و طلاب داشتند و دهها سال اقامه نماز جماعت مسجد هندى در نجف، نزدیک حرم ملکوتى حضرت علىبن ابىطالب علیهالسلام را بر عهده داشتند و معمولاً بعد از نماز جماعت با نمازگزاران صحبت و آنها را نصیحت مىکردند؛ که این نصیحتها تهدیدهاى بعثىها را به همراه داشت.
ماجراى تغییر سمت قبله نجف
بیش از 60 سال پیش، ایشان از سوى حضرت آیةاللّهالعظمى سید محسن حکیم قدسسره، مأمور تعیین دقیق جهت قبله نجف اشرف شدند و با تبحرى که در علم نجوم جدید داشتند، بدون ابزار کنونى مشخص کردند که قبله واقعى نجف، 22 درجه از موقعیت آن زمان به سمت راست قرار داشته است. ایشان بعد از بحثهاى دقیق و امکانات کم آنزمان به این نتیجه رسیدند که جهت قبلهاى که بیشتر مردم به آن اعتماد دارند، صحیح نمىباشد؛ یعنى سمت قبله تا آن روز در حرم ملکوتى حضرت امام على علیهالسلام، مستقیم بود، ولى با بررسىهایى که ایشان انجام دادند، سمت قبله در این حرم مطهر متمایل به سمت راست گردید و البته این مسئله را ابزار جدید امروزى نیز تأیید کرده و شگفتى همگان را واداشته است.
در رویت هلال مورد وثوق مراجع
مرحوم آیةاللّه حکیم در ستارهشناسى چنان تبحرى داشتند که در مسئله روِیت هلال ماه رمضان و عید فطر، مورد وثوق کامل آیةاللّهالعظمى سید محسن حکیم قدسسره بودند.
ایشان از لحن شهادت شهود مىفهمیدند که شهادت آنها درباره روِیت هلال دقیق بوده یا نه؛ چون در مسائل نجوم مسلط و مورد اعتماد مراجع بودند.
ایشان بحثى درباره مباحث قبله و وقت نماز، تعیین مقدار مثقال شرعى با استناد به بحثهاى روز دارند. همچنین چند کتاب در میراث ضوابط ریاضیات جدید نوشتند؛ مثقال شرعى را در زکات که میان فقها اختلافى است را با استناد به دلایل باستانشناسى و اطلاعات دقیقى که در این زمینه به دست آورده بودند، اعلام کرده و در راستاى تعیین میزان مثقال شرعى به نتیجه شگفتى دست یافتند که نوشتههاى آن وجود دارد؛ البته این نوشتهها هرگز چاپ نشده است.
کتابخانهاى که در آتش دشمنى صدام خاکستر شد!
کتابخانه این عالم فقید در دوران صدام مورد هجوم قرار گرفت و بسیارى از آثار و تألیفات ارزشمند ایشان که هنوز به چاپ نرسیده و فقط نسخه خطى بود، به آتش دشمنىهاى صدام گرفتار شد و به خاکستر تبدیل گشت، ولى با این حال برخى از آثار ایشان به صورت نسخه خطى همچنان وجود دارد.
اوضاع سیاسى را رصد مىکردند
ایشان در جهت کسب اطلاع از مسائل روز و جریانات سیاسى عراق، اهتمام خاصى داشتند و حتى در دوران جوانى که امام خمینى قدسسره در نجف حضور داشتند، به دلیل رفتوآمدهایى که به بیت مرحوم آیةاللّه العظمى حکیم قدسسره داشتند با بیت امام خمینى قدسسره نیز مرتبط بودند.
ایشان در شکلگیرى عراق جدید نقش داشتند؛ البته در سن کهولت بودند، ولى پیگیرى مىکردند و اوضاع و احوال عراق و حتى کشورهاى دیگر را دنبال مىکردند، حتى قبل از وفاتشان نسبت به حوادث مصر و تونس پیگیر بودند و تحلیلهاى دقیقى از مسائل سیاسى روز داشتند که امروز شاهد تحقق پیشبینىهاى ایشان هستیم.
سفرهاى تبلیغى به هند و پاکستان
در مسئله تبلیغ بسیار تاکید مىکردند، تا جایى که شخصاً سه ماه به پاکستان رفته و تبلیغ کردند و سختىهاى رفتوآمد را تحمل نمودند. گرچه ایشان براى انجام وظیفه و ارشاد رفته بودند، ولى مردم پاکستان به ایشان علاقهمند شده و از مرحوم حکیم درخواست کردند به عنوان نماینده در پاکستان بمانند، ولى مانع قهرى ایجاد شد و ایشان از پاکستان به هندوستان رفتند تا مشکلات شیعیان هندوستان را حل کنند و در این سفر نیز موفق شدند؛ البته سفرهاى دیگرى به کشورهاى مختلف اسلامى داشتند و همواره به تبلیغ اهتمام مىورزیدند.
گفتوگو و تنظیم: یوسف شعبانعلى و سید رضا حسینى
نشریه افق حوزه
|
|
|
عالم ربانى، ملا قربانعلى زنجانى رحمةاللّهعلیه، از روحانیون برجسته زنجان در قرن سیزدهم هجرى بود که در خانوادهاى کشاورز، و در یکى از مناطق جنوبشرقى حومه زنجان دیده به جهان گشود. 1246 قمرى 1328 قمرى 82 سال حومه زنجان کاظمین حضرات اعلام شیخ محمدحسن نجفى (صاحب جواهر)، شیخ مرتضى انصارى، سید حسین کوهکمرى، شیخ راضى نجفى، ملا على قزوینى و... . بزرگانى چون سید یونس اردبیلى، آخوند ملا فتحعلى زنجانى، سید موسى زرآبادى قزوینى، شیخ عبدالکریم خوئینى و ... . اصول و عقاید استدلالى، رساله مختصر سؤال و جواب، تقریرات درس اصول، حاشیه بر رسائل و مکاسب و ... . عالم ربانى، ملا قربانعلى زنجانى رحمةاللّهعلیه، از روحانیون برجسته زنجان در قرن سیزدهم هجرى بود که در خانوادهاى کشاورز، و در یکى از مناطق جنوبشرقى حومه زنجان دیده به جهان گشود. در ششسالگى به مکتبخانه رفت و با قرآن و برخى دروس رایج مکتبخانه آشنا گردید. او از استعداد فوقالعادهاى برخوردار بود، بهگونهاى که شگفتى مربیانش را برمىانگیخت. همین امر باعث شد تا پدر با تشویق مربیان، زمینه ادامه تحصیل وى را فراهم نماید. ملا قربانعلى چهارده ساله بود که به عشق تحصیل راهى زنجان گردید. وى درسهاى مقدمات و مقطع سطح را از اساتید معروف فرا گرفت؛ سپس در دورههاى بالاتر به محضر ملا على قزوینى راه یافت و از فضل و دانش آن فقیه فرهیخته بهرهمند گردید. در سال 1266 قمرى، زنجان دچار آشوب بابیان شد و این حادثه ادامه تحصیل را براى ملا قربانعلى، غیرممکن ساخت؛ از اینرو، چاره کار را در مهاجرت به عتبات عالیات دید. در عراق به مدت دو سال در کاظمین توقف نمود و به تحصیل حکمت و فلسفه پرداخت، سپس به نجف اشرف، باب علم و اجتهاد رفت و از حوزه درسى بزرگانى چون صاحب جواهر و شیخ انصارى استفاده نمود. او با برنامهاى منظم و دقیق و با تحمل مشکلات فراوان، به تلاش و پژوهش علمى ادامه داد تا این که به قله اجتهاد نایل گردید. این فقیه مهذب پس از کسب کمالات علمى و اخلاقى، در سال 1281 قمرى، مقارن با رحلت استادش شیخ انصارى قدسسره به ایران بازگشت و با سکونت در زنجان، به تدریس و تربیت طلاب و ترویج اسلام پرداخت. پرورش شاگردان: نام و آوازه این عالم وارسته سبب شد تا طلاب فاضل و دانشور از مناطق دوردستى چون: آذربایجان، قفقاز، بادکوبه و ... راهى این شهر شده و از دانش و کمالات اخلاقى ایشان توشه برگیرند. از برکت کرسى تدریس ایشان که قریب نیمقرن ادامه یافت، دانشوران بسیارى تربیت یافته و در مناصب فتوا، تدریس و تبلیغ معارف اهلبیت علیهمالسلام انجام وظیفه کردند. ملا قربانعلى زنجانى به موازات تدریس و رسیدگى به امور دینى مردم، از نفوذ معنوى چشمگیرى برخوردار بود. مؤلف اعیانالشیعه مىنویسد: «بعد از رحلت شیخ مرتضى انصارى، به زنجان آمد و مشغول انجام وظایف دینى و علمى، از قبیل تدریس، قضاوت، مرجعیت و فتوادادن گردید. بعد از درگذشت میرزا محمدحسن شیرازى، اغلب مردمان قفقاز، ترکستان، آذربایجان و نواحى غرب ایران در احکام شرعى مقلد او شدند. او در انجام امر به معروف و نهى از منکر و اجراى قوانین و حدود شرعى، داراى بسط ید و حاکمیت بود.» بسیارى از شرح حالنویسان به نبوغ علمى و تبحر آیةاللّه زنجانى در فقه، اصول، منطق، کلام، حکمت و عرفان تصریح کرده و توانمندى و احاطه ایشان را بر اقوال علما و تفقه آراى فقهى، ستوده و این عالم ربانى را صاحب ابتکار دانستهاند. ایشان در مسائل شرعى به اندازهاى تبحر داشت که هر سؤالى از او مىکردند، بدون مراجعه به کتاب، جواب آنرا بیان مىنمود. همچنین روزانه دو درس خارج فقه و اصول داشت که هر دو را به کمک حافظه بیان مىکرد و این در حالى بود که اشتغالات فراوانى داشت. از حوادث مهم زمان ملا قربانعلى زنجانى، نهضت مشروطیت و حوادث پس از آن بود، که این مراحل مهم و حساس را ایشان با درایت و فراست قابل تحسین پشت سر نهاد. ایشان پس از شیخ فضلاللّه نورى، بزرگترین عالمى بود که در مقابل انحراف مشروطه، قد علم کرد و خواستار مشروطه مشروعه و پیاده شدن قوانین اسلامى شد. وى مشروطه منهاى مشروعه را نوع دیگر از دیکتاتورى مىدانست. نقل کردهاند: در قضایاى مشروطه چند تن از اهل علم خدمت ایشان رسیده و مىگویند: آقا، این مشروطیت را دیگران امضا کردند؛ چرا شما تأیید نمىکنید؟ ایشان در جواب مىگوید: اگر امضا کنم، آن وقت عمامههاى شما را از سرتان برمىدارند. وجود این عالم بصیر در زنجان، براى طرفداران مشروطیت بسیار ناخوشایند بود، زیرا با حضور ایشان در زنجان، اهداف آنان ناموفق مىماند؛ از این رو مشروطهخواهان دروغین، با تجهیزات جنگى وارد زنجان شدند و پس از درگیرى خونین، طرفداران ملا قربانعلى، در برابر گلولههاى توپ و خمپاره، تاب نیاوردند و مقاومتشان در هم شکست؛ آنگاه پس از تیرباران سه تن از یاران شیخ، وى را دستگیر کردند. ابتدا نقشه اعدام ایشان را داشتند، اما نفرت عمومى که از شهادت شیخ فضلاللّه بهوجود آمده بود، آنان را از اعدام ملا قربانعلى منصرف ساخت و تصمیم بر تبعید ایشان به عراق گرفتند. بدینگونه آن روحانى مبارز به جرم مخالفت با طغیان عدهاى به اصطلاح مشروطهخواه، در کاظمین تحت نظر قرار گرفت و حتى از رفتن به شهرهاى نجف و کربلا نیز منع گردید! این عالم وارسته در پرتو عمل به دستورات شرع و اخلاص و تقوا به فضایل و مکارم اخلاقى والایى دست یافته بود. زندگىاش بسیار ساده بود و با تهیدستى روزگار گذرانید. پارسایىاش بهگونهاى بود که حتى مخالفان هم نتوانستند آن را نادیده انگارند. احمد کسروى، نویسنده معلومالحال، نوشته است: «ملا قربانعلى زنجانى با تهیدستى بهسر مىبرد و از این رو در میان پیروانش نام نیک و جایگاه بلندى داشت. او زندگى سادهاى پیش گرفت و دلها را به سوى خود گردانید.» عالم برجسته زنجان، از مال دنیا به چند تکه زیلو، یک پوستین و یک سماور حلبى قناعت کرد. او چهل سال آخر عمر، رختخواب ندید و بهپوستین و زیلو اکتفا کرد. شبها در منزل تا حوالى سحر قدم مىزد و به ذکر خدا مشغول بود؛ آنگاه پس از ساعتى تکیه بر رختخواب، تجدید وضو کرده به نافله شب مىایستاد، و این برنامه در کمتر شبى تعطیل مىشد. با توجه به اخلاص و صفاى باطن و راز و نیاز عاشقانه، صدور برخى کرامات از آن مرد الهى بعید به نظر نمىرسد. از جناب حاج شیخ باقر محسنىملایرى نقل شده: «مرحوم آخوند قربانعلى مداومت به دعایى داشت که وقتى آن را زیر لب زمزمه مىکرد، در و دیوار با او همنوا مىگشت....» آن مرحوم، بهحق، یکى از مصادیق «اتقوا من فراسة المؤمن فانه ینظر بنوراللّه» بود و بسیارى از حوادث را از قبل پیشبینى مىکرد؛ از این رو با مشروطهخواهان همراهى نمىکرد و مىفرمود: «به شما هشدار مىدهم که در ادامه مشروطه رژیمى روى کار مىآید که چادر را از سر زنان شما برمىدارد.» این عالم متقى، عشق و ارادت خاصى به اهلبیت رسولاکرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم داشت و به برگزارى عزادارى حضرت اباعبداللّه علیهالسلام اهتمام مىورزید و از جماعت عزاداران استقبال مىکرد. این فقیه فرزانه، پس از عمرى خدمت به اسلام و ارشاد و هدایت مردم، در هفدهم ربیعالاول سال 1328 همزمان با سال روز میلاد مسعود حضرت خاتمالانبیا محمد مصطفى صلىاللّهعلیهوآلهوسلم و حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام، با پروندهاى درخشان چشم از جهان فروبست و به جایگاه ابدى شتافت. پیکر پاک آن عبد صالح خدا پس از تشییع در تبعیدگاهش، در جوار بارگاه ملکوتى کاظمین علیهماالسلام به خاک سپرده شد. «عاش سعیدا و مات سعیدا» منبع: گلشن ابرار7 |
شیخ محمدحسین حائرى اصفهانى (صاحب فصول) 1185- 1195 قمرى
ایوانکى
1261 قمرى
کربلا
حدود 70 سال
اساتید:
بزرگانى چون شیخ محمدتقى اصفهانى، شیخ على کاشفالغطا و....
شاگردان:
سید علىنقى طباطبایى، سید زینالعابدین طباطبایى، نظامالدین مازندرانى، سید محمدصادق خوانسارى و ... .
آثار:
الفصول الغرویه فىالاصول الفقهیه، مشارع الحکام، رساله عملیه.
ولادت:
علامه شیخ محمدحسین اصفهانى، مشهور به صاحب فصول، از فقهاى بزرگ جهان تشیع است. ایشان در آخر سده دوازدهم قمرى، در «ایوانکى» از توابع استان سمنان به دنیا آمد و در سایه مهر پدرى و عاطفه مادرى رشد یافت.
دانشاندوزى:
محمدحسین بعد از رسیدن به رشد فکرى، به عشق تحصیل و کسب معارف دینى به حوزه علمیه تهران عزیمت کرد و چندى، از اساتید آن روز تهران استفاده کرد؛ آنگاه به همراه خانواده به عتبات عالیات رفت. عظمت و شکوه خیرهکننده حوزه علمیه نجف اشرف آرامش خاطر و جرقه امیدى در او ایجاد کرد تا در آن فرصت طلایى بیشترین بهره علمى و اخلاقى را از محضر دانشوران نامى آن زمان ببرد.
مراجعت به اصفهان:
در سال 1216 قمرى به دنبال حمله وحشیانه وهابیان متعصب و بىخرد به اعتاب مقدسه، شیخ محمدحسین بههمراه برادرش شیخ محمدتقى، صاحب حاشیه، که سمت استادى وى را نیز داشت، به اصفهان مراجعت کرد. ایشان سالها در حوزه علمیه اصفهان از محضر برادر بزرگوارش و دیگر اساتید برجسته استفاده برده، سپس با موافقت برادر به عراق رفت.
ریاست حوزه علمیه کربلا:
شیخ محمدحسین اصفهانى در جوار مرقد منور اباعبداللّه علیهالسلام براى همیشه رحل اقامت افکند و کمکم شهرت و آوازهاش در کربلا رو بهفزونى نهاد، تا جایى که حوزه درسش یکى از پرشکوهترین حوزه درسى کربلا بهشمار مىرفت و مرجعیت دینى و علمى را عهدهدار گردید.
در نگاه صاحبنظران:
صاحبنظران و شرححالنویسان در پاسداشت و تکریم این فقیه و اصولى نامور، سخن بسیار گفتهاند.
صاحب روضات الجنات، که از معاصرین ایشان بوده، نوشته است: «شیخ محمدحسین... فاضلى فقیه و دانشمندى وجیه، محققى مدقق و وحید عصر خود بود. کتاب فصولش از بهترین کتابهایى است که در علم اصول فقه، تدوین شده و اشتباهات سابقین، مخصوصاً نادرستىهاى قوانین را توضیح داده و اکنون در دست استفاده تمام دانشجویان قرار گرفته و تمام شهرها مطالب محققانه آن را تلقى به قبول نمودهاند.» علامه بزرگوار، شیخ آقابزرگ تهرانى نیز در نقباءالبشر آورده است: «دانشمند فاضل و محقق بزرگ که در دانش اصول، به عنوان مؤسس از او یاد مىشود. او بىتردید از برگزیدگان عالمان روزگارش بهشمار مىرود. دانشآموختگان زیادى از فقیهان و اصولیان از محضر او بهرهمند شدند.» همچنین میرزا محمدعلى کشمیرى در نجومالسماء آورده است: «محمدحسین اصفهانى حائرى بىتردید، آیتى از آیات ربانى و علامه بىنظیر و بلاثانى بود که جایگاه والا و ارجمندش، ما را از توصیف و معرفى سیماى او بىنیاز مىسازد. آوازه فضل و کمال و دانش او گستره زیادى در مراکز علمى دنیاى اسلام را درنوردیده...».
مبارزه با فرقه شیخیه:
از حوادث و رخدادهاى دوران زعامت صاحب فصول در کربلا اندیشه انحرافى شیخیه بود که با اعتقادات مسلم و قطعى شیعه اثنىعشرى همخوانى نداشت. پیدایش این اندیشه انحرافى که سردمدارش شخصى به نام «شیخ احمد احسایى» بود، متأسفانه مدتى باعث نوعى انشقاق و گسست در میان عالمان دینى و جامعه شیعیان گردید و عدهاى از افراد سادهدل در دام فریب آن گرفتار شدند، سرانجام این اندیشه انحرافى در برابر پاسخهاى مستدل عالمان بزرگ دینى چون: سید مهدى طباطبایى، صاحب فصول و دیگران تاب نیاورده و به حاشیه رانده شد. علامه آقا بزرگ تهرانى مىنویسد: «در روزگار او (صاحب فصول) فرقه شیخیه در کربلا به گسترش و تبلیغ اندیشههاى انحرافى خود مىپرداختند، ولى او سکوت نکرد و آرام نگرفت، بلکه مبارزه سخت و دشوارى را با آنان آغاز کرد، تا اینکه در سایه همت والا و اخلاص در عمل و گفتار، نهایتاً به شکست این فرقه باطل انجامید.»
آثار مکتوب:
الفصول الغرویه فىالاصول الفقهیه، از مهمترین آثار و از شاهکارهاى علمى این فقیه برجسته است که با فاصله کمى از نشر، به سرعت در میان دانشمندان و مجامع علمى، جایگاه والایى یافت و شهرتش تا بدانجا رسید که مؤلفش به نام آن شناخته مىشود؛ شاید هم برخى نام مؤلف را درست ندانند وهمه جا به «صاحب فصول» معروف است.
رحلت:
این فقیه و اصولى فرزانه، عمر شریف خود را در راه تحصیل، تدریس، تعظیم و پاسداشت شعائر اسلامى و مبارزه با اندیشههاى باطل صرف کرد، تا این که حدود سال 1261 قمرى چشم از جهان فروبست و به ملکوت برین پرواز نمود.
پیکر پاک آن عالم ربانى پس از تشریفات لازم، در صحن مطهر حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در مقبره سید مهدى طباطبایى به خاک سپرده شد.
«رحمت و رضوان خدا براو باد»
منابع:
روضات الجنات
فوائدالرضویه
گلشن ابرار، ج 8
|
|
|
به محض اين كه وارد شدم، آقاي بهجت به من فرمودند: "چرا اين گنبد را درست نمي كنيد؟! اين گنبد دارد خراب مي شود! " من با خودم گفتم مگر ايشان رفته بالاي گنبد و ديده كه دارد خراب مي شود؟! من حدود پانزده سال است كه از طرف آقاي خامنه اي توليت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه عليها را دارم. پنج شش سال قبل، يك روزي نگاهم افتاد به گنبد، گفتم بروم بالاي پشت بام گنبد، ببينم چه خبر است! رفتم بالا، متوجه شدم كه اين پوسته روي گنبد كه طلايي است، از پوسته زيري، يك مقدار فاصله گرفته و ممكن است خراب بشود، خيلي نگران شدم، آمدم معاون اداري مالي را خواستم و گفتم كه اين گنبد را شما به يك نفر بگو برآورد كند و ببيند كه اگر تمام اين را برداريم و از نو طلا كنيم و درست كنيم، چقدر خرجش است؟ چقدر زمان مي برد؟ و چقدر طلا مي خواهد؟ ايشان با يكي از استادهاي فن مهندسي رفتند بررسي و ارزيابي كردند؛ گزارش دادند كه240 كيلو طلا و 25 تن مس مي خواهد، حدود 400، 500 ميليون تومان هم دستمزد دارد و چهار سال هم كار نياز دارد تا اين را برداريم و از نو به تمام معنا با فن امروزي طلا كنيم. من به ايشان گفتم: ما كه پولش را نداريم، چهار ميليارد تومان پول مي خواهد، چهارصد، پانصد ميليون تومان هم دستمزد مي خواهد، چهار سال هم كه وقت مي خواهد، كه من، نه عمرش را دارم نه پول را؟ پس رهايش مي كنيم! ولش كنيد!! هرچي خدا خواست. بيست و چهار ساعت يا شايد يكي دو روز گذشت، رفتم خدمت آيت اللّه العظمي بهجت، به محض اين كه وارد شدم، آقاي بهجت به من فرمودند: "چرا اين گنبد را درست نمي كنيد؟! اين گنبد دارد خراب مي شود! " من با خودم گفتم مگر ايشان رفته بالاي گنبد و ديده كه دارد خراب مي شود؟! نرفته است كه، كسي هم كه ديروز تابحال به ايشان خبر نداده كه گنبد دارد خراب مي شود. در همين حين ايشان فرمودند: "بله! اين گنبد را شما درست كنيد. اين گنبد دارد خراب مي شود و خدا پولش را هم مي رساند. " بعد فرمودند: "خدا عمرش را هم مي دهد! " بدون اين كه ما يك كلمه صحبت بكنيم، گفتم چشم آقا انشاءاللّه، اما در فكر خودم اين بود، من كه پول ندارم، چهار ميليارد پول مي خواهد، 240 كيلو طلا مي خواهد، نمي دانم چقدر پول مزد مي خواهد و اينها، گفتم چشم آقا! چشم! ايشان يك وقت صدا كردند: "علي آقا! پنج ميليون تومان بدهيد به ايشان براي طلاكاري گنبد، " من در دل خودم گفتم: ما چهار ميليارد تومان پول مي خواهيم، آقا پنج ميليون تومان مي دهد! چه تناسبي دارد؟! آقا فرمودند: "علي آقا! پنج ميليون تومان ديگر هم به ايشان بدهيد، ده ميليون تومان براي خرج گنبد " خوب ما آمديم و ايشان هم ده ميليون تومان به حساب آستانه ريختند براي نوسازي گنبد. من به حرم آمدم و با خود فكر مي كردم كه آخر ما كه پولي نداريم و با ده ميليون تومان نمي توانيم كار كنيم. دو سه روزي گذشت؛ علي آقاي بهجت زنگ زد و گفت: آقا مي فرمايند بياييد اينجا. من رفتم پيش ايشان، فرمودند: "چرا شروع نمي كنيد گنبد را؟! خراب است درستش كنيد ديگر! " عرض كردم: "آقا! آخر با ده ميليون تومان؟! " ايشان فرمودند: "خدا پولش را مي رساند، كار درست مي شود. " گفتم: "چشم آقا! " من متوجه شدم كه قطعاً يك راهي هست و اين انجام خواهد شد. ما در حدود دو سه سال قبل از آن، قطعه زميني در تهران شراكتي خريده بوديم كه بسازيم و بفروشيم تا اگر منافعي داشت بياوريم در حرم صرف كنيم. اين ساختمان نيمه تمام مانده بود و ما پول نداشتيم كه خرجش كنيم، كسي هم آن را نمي خريد. من نشسته بودم كه يك آقايي از تهران زنگ زد گفت: "آقا من شنيدم كه شما يك ساختمان نيمه تمام داريد. من آماده ام براي خريدش كه بگيرم تمامش كنم. " ما هم كه از خدا مي خواستيم اين كار بشود، گفتم خيلي خوب. آمد، صحبت كرديم و ايشان بالاخره اين جا را خريدند و هشتصد ميليون تومان سهم شراكت ما شد كه به آستانه بدهد، و بنا شد كه امور محضري و قانوني اش انجام شود و پول را به حساب آستانه بريزند. به آقاي رئيس جمهور وقت كه آقاي خاتمي بود، زنگ زدم و گفتم: كه ما مي خواهيم طلاي گنبد را عوض كنيم؛ شما دستور بدهيد به بانك مركزي، 240 كيلو طلا به ما بدهند و از ما سود نگيرند و با همان قيمتي كه خريدند به ما بدهند. ايشان گفتند شما بايد برويد پيش آقاي نوربخش رئيس كل بانك مركزي، من رفتم پيش ايشان گفتم: ما 240 كيلو طلاي بيست و چهار عيار براي ساخت گنبد مي خواهيم، آقاي خاتمي هم گفتند بياييم پيش شما. ايشان گفت: من با آقاي خاتمي صحبت كنم اگر ايشان دستور بدهد، من انجام مي دهم. بعد از دو سه روز زنگ زدند كه براي شما 240 كيلو طلا كنار گذاشتيم و هشتصد ميليون تومان پولش مي شود! دقت كنيد، جريان ها را، من واقعاً يك مقداري تكان خوردم كه جريان چي هست؟! و از كجا اين ها درست مي شود؟ به آن آقا زنگ زدم كه پول ما چي شد؟ گفت پول شما آماده است. گفتم بريز به حساب بانك مركزي! اصلاً ما پول نگرفتيم و آن ها هشتصد ميليون تومان را ريختند به حساب بانك مركزي بابت 240 كيلو طلا. خوب اين طلا، حالا پول كارگري را از كجا بياوريم؟! يك آقايي به من زنگ زد گفت كه هرچه مزد اين جا باشد من مي دهم، گفتيم حدود 500 ميليون تومان مي شود. گفت هرچي مي خواهد باشد، و 500 ميليون تومان ريخت به حساب آستانه. فكر كرديم كه خوب ديگر حالا كار درست است، 100 ميليون تومان از اين را برداشتيم برديم تجهيزات خريديم. گفتند: يك استاد طلاكاري در مشهد هست كه گنبد حضرت امام علي بن موسي الرضا عليه السلام را طلاكاري كرده و در اين جهت استاد است. ما به ايشان زنگ زديم كه ما مي خواهيم اين كار را كنيم، شما بيا اين جا استادكاري كن، گفت من در پيشگاه حضرت علي بن موسي الرضا كار مي كنم و نمي توانم اين جا را رها كنم، من اين جا رسمي هستم. دو سه روز گذشت كه خود ايشان به نام آقاي پاكدل كه الان هم اين جا هست، زنگ زد گفت: من بازنشسته شدم! من نمي دانم آقاي بهجت مثل اين كه همه اين ها را مي ديده؛ (اين ها را كه من مي گويم، در ظرف بيست روز الي يك ماه درست شده) خوب ايشان آمد و چهار سال وقت پيش بيني شده براي انجام اين كار، شد دو سال و دو سه ماه، و اين گنبد را كه مي بينيد از نو، مس جديد و طلاي جديد با آبكاري جديد، 240 كيلو طلا روي اين گنبد طلاكاري شده، دو سال و نيم هم بيشتر طول نكشيد.
آيت اللّه مسعودي خميني |
سیدحسن مسقطى 1297ق
کربلا
1350ق
حیدرآباد هند
53 سال
آیةاللّه سیدعلىآقا قاضى طباطبایى و ... .
عارف وارسته سیدحسن مسقطى، از شاگردان ممتاز حضرت آیةاللّه سیدعلىآقا قاضى طباطبایى قدسسره، استاد بزرگ اخلاق و عرفان بود. او در سال 1297 قمرى در کربلاى معلى دیده به جهان گشود.
شهرت اصلىاش اصفهانى و خاندانش اهل اصفهان بودند، اما به خاطر مسافرت به مسقط، پایتخت سلطاننشین عمان و سکونت در آنجا، به مسقطى مشهور گردید.
نسب این سید بزرگوار با 26 واسطه به امام موسىبنجعفر علیهالسلام مىرسد. گر چه در مورد تحصیل و اساتید ایشان اطلاع دقیقى نیست، اما آنچه مسلم است، اینکه ایشان از اعاظم شاگردان حضرت آیةاللّه قاضى طباطبایى قدسسره بوده و در عرفان عملى و نظرى استفاده زیادى از آن بزرگوار برده و ارتباط عاطفى عمیقى بین این استاد و شاگرد برقرار بوده است.
تدریس: مرحوم مسقطى در نجف اشرف به تدریس حکمت و عرفان مشغول بود و بهخاطر بلاغت و فصاحت و معنویت باطنى، شاگردان فراوانى در اطرافش جمع مىشدند. سیدمهدى، خواهرزاده ایشان مىگوید: «دایى ما در نجف منزلت رفیعى داشت. او در تدریس و بیان، داراى مهارت عجیب و در فصاحت و بلاغت بىنظیر بود. حرارت الهى بیان او، آهن را نرم و نفوس را خاضع مىکرد. سخن او در جان شنونده نفوذ مىنمود. در حدود پانصد نفر از اهل علم در مجلس درس او که صحن نجف اشرف بود شرکت مىکردند. او صاحب جلالت و هیبت بود و قدرت فراوانى در اقناع مستمع داشت».
همچنین علامه سیدمحمد حسین تهرانى نوشته است: «سیدحسن اصفهانى مسقطى، از اعاظم تلامذه مرحوم قاضى بوده و با حضرت آقاى حداد سوابق ممتد و بسیار حسنه داشت... آقاى حاج سیدهاشم حداد بسیار از آقاى سیدحسن مسقطى یاد مىنمودند و مىفرمودند: آتش قوى داشت توحیدش عالى بود. در بحث و تدریس حکمت، استاد و در مجادله چیره دست بود کسى با او جرأت منازعه و بحث نداشت. وى در صحن امیرالمؤمنین علیهالسلام به طلاب درس حکمت و عرفان مىداد، چنان شور و هیجانى برپا نموده بود که با دروس متین و استوار خود روح توحید و خلوص و طهارت را در طلاب مىدمید و آنان را از دنیا اعراض مىداد... .»
ترک حوزه و نجف: نفوذ و جذابیت ایشان برخى را نگران کرد تا اینکه نزد آیةاللّه العظمى سیدابوالحسن اصفهانى قدسسره رفتند و گفتند: اگر سیدحسن اصفهانى به درس خود ادامه دهد، حوزه علمیه، یک حوزه عرفانى مىشود، آن مرجع بزرگوار هم روى مصالحى به سید امر کرد تا براى تبلیغ و ترویج دین، حوزه نجف را رها کرده و به مسقط برود. مرحوم سید که تمایلى به ترک نجف نداشت و دورى از محضر سیدعلى آقا قاضى برایش بسیار سخت بود. به حضور آن استاد فرزانه رسید و عرض کرد: شما اجازه دهید در نجف بمانم و به تدریس و ترویج معارف الهیه ادامه دهم. مرحوم قاضى فرمود: طبق فرمان مرجع وقت، به مسقط رهسپار شو. خداوند با تو است و تو را در هر جا که باشى، به مطلوب غایى و نهایى راه سلوک و قله توحید و معرفت هدایت مىکند.
به سوى مسقط: سیدحسن در حدود سال 1330 قمرى عازم مسقط گردید و با صبر و رنج فراوان توانست گامهاى بلندى در جهت هدایت مردم و آشنایى با معارف اسلامى بردارد. علامه سید محمدحسین تهرانى در این ارتباط مىنویسد: «چون به مسقط رسید، چنان ترویج و تبلیغ (دین) نمود که عدهاى از اهل مسقط را مؤمن و موحد ساخت و به راستى و صداقت و بىاعتنایى به زخارف مادى و تعینات صورى و اعتبارى، دعوت کرد و همه وى را به مرشد کل و هادى سبل شناختند و در برابر عظمت او، عالم و جاهل و مردم عامى و خواص سر تسلیم فرود آوردند...»
تلاش این استاد عرفان به مسقط محدود نشد و در سفرهایى که به هندوستان کرد، شاگردان بسیارى پرورش داد که بعضى از آنها بعدها خود، از اساتید حکمت و عرفان گردیدند.
کرامات: شیعیان اهل مسقط و تربیتیافتگان محضر این استاد گرانمایه کرامات زیادى از او نقل کردهاند. یکى از ارادتمندان ایشان نقل مىکند: پدرم از تجار معروف بود. کالایى را از بمبئى به کراچى فرستاده بود و خودش مىخواست به کراچى برود تا از نزدیک به کالاى خود اشراف داشته باشد، اما مردد بود که با قطار برود یا ماشین، نزد سیدحسن مسقطى که در مسجد مغول ساکن بود، آمد تا استخاره کند. مرحوم سید نگاهى به او کرد و گفت: من از انگیزه تو کاملاً آگاهم و نصیحت مىکنم از قطار استفاده نکنى! پدرم به توصیه سید عمل کرد و روز بعد، خبر واژگونى قطار بمبئى، کراچى در روزنامهها درج گردید! همچنین یکى از شاگردان سید وارد مجلس شد، سید که مشغول وعظ بود، موضوع نصیحت را تغییر داد بهطورى که دیگران متوجه نشوند در باب جنابت سخن گفت و فرمود: اگر وارد مجلس علما مىشوید، سعى کنید طاهر از جنابت باشید! آن شاگرد فهمید که استاد بر حالات او واقف است.
رحلت: این عالم متقىو پارسا، سرانجام پساز دههاسال تلاش علمى و معنوى و تربیت نفوس مستعده و ارشاد مردم، در سال 1350 هجرى قمرى دار فانى را وداع گفت و به دیار باقى شتافت. در مورد نحوه ارتحال این عالم ربانى گفتهاند: زمانى که در یکى از مساجد حیدرآباد هند سکونت داشت، صبحگاهى، او را دیدند که در حال سجده است. سجدهاش طولانى شد و به ناگاه متوجه شدند جان به جان آفرین تسلیم کرده است.
خبر رحلت مرحوم مسقطى براى شاگردان و دوستان ایشان بسیار سنگین بود. حضرت آیةاللّه سیدعلى آقا قاضى طباطبایى قدسسره بعد از شنیدن خبر وفات ایشان بسیار متأثر گردید و تا مدتى سخن نمىگفت و غرق در تفکر بود.
پیکر پاک آن عبدصالح خدا با تجلیل، توسط شاگردان و مؤمنین شهر حیدرآباد هند تشییع و در مقبرةالمؤمنین آن شهر به خاک سپرده شد.
«حشرهاللّه مع اولیائه»
منابع:
گلشن ابرار/ 6،
روح مجرد
|
|
|
1338 قمرى قم 1396 قمرى قم قبرستان شیخان 58سال حضرات آیات: سیدابوالحسن اصفهانى، آقا ضیاءالدین عراقى، میرزاهاشم قزوینى، میرزاباقر زنجانى، سیدحسین طباطبایى بروجردى. زندگانى امام صادق علیهالسلام، تصحیح و تکمیل آثار والدش حاج شیخ عباس قمى رحمةاللّهعلیه. حجةالاسلام والمسلمین حاج میرزا علىآقا محدثزاده، فرزند ارشد محدث نامى حاج شیخ عباس قمى رحمةاللّهعلیه، از خطبا و فضلاى معاصر، سال 1338 قمرى در قم پا به عرصه وجود نهاد. یکساله بود که همراه والدین خود به مشهد مقدس مهاجرت نمود و دوران کودکى را در مهد تربیتى والد ارجمندش سپرى کرد. میرزا علىآقا، دروس مقدماتى و بخشى از سطوح را در حوزه علمیه مشهد فرا گرفت؛ آنگاه پس از واقعه خونین مسجد گوهرشاد، در سال 1354 قمرى به نجفاشرف مهاجرت کرد و تا پایان عمر والد بزرگوارش، به تحصیل و تکمیل معلومات خود ادامه داد. وى در این مدت علاوه بر تحصیل، کمککار خوبى براى پدر در تحقیقات و تنظیم آثار علمى بود. محدثزاده بعد از رحلت والد ارجمندش در نجفاشرف، عتبات را ترک کرده و به ایران بازگشت. ایشان نخست در زادگاهش، قم اقامت گزید و سنواتى چند از محضر علمى اساتید و فرهیختگان حوزه علمیه قم بهره برد. سپس به تهران عزیمت کرد و تا پایان عمر در آن شهر ساکن گردید و به کارهاى علمى و خطابه و وعظ مشغول بود. مرحوم محدثزاده از همان اوان جوانى در کارهاى علمى، تحقیق، مقابله و تصحیح آثار ارزشمند والد ارجمندش مرحوم حاج شیخ عباس قمى، مساعدت و همکارى داشت. او بعد از رحلت پدر نیز هماره در کار پژوهش و تحقیق بود و علاوه بر تکمیل و چاپ آثار والدش، خود نیز در موضوعات مختلف دینى و تاریخى، آثار ارزشمندى از خود به یادگار گذاشت، که از آن جمله کتاب «زندگانى امام صادق علیهالسلام» - در چهار جلد به زبان فارسى ـ است، که در نوع خود کمنظیر مىباشد. بخش مهمى از خدمات فرهنگى مرحوم محدثزاده را خطابه، سخنرانى و بیان معارف دینى تشکیل مىداد. ایشان از وعاظ سرشناس و روحانیون محترم تهران بود و لحنى گرم، سخنانى نافذ و بیانى دلنشین داشت. سبک و شیوه سخنان ایشان، همان سبک و سیاق پدر بزرگوارشان بود و با تکیه بر احادیث و روایات ائمه اطهار موضوعات اخلاقى و اجتماعى را تشریح مىکرد. از جناب محدثزاده خاطرات زیادى نقل شده که شنیدنى است، از جمله اینکه مىگوید: «روزى بدون مطالعه به منبر رفتم. شب در عالم خواب، مرحوم پدرم به من فرمود: اگر انسان ضامن مال مردم باشد، مىتواند از عهده برآید و دین خود را ادا نماید، ولى افرادى که پاى منبر مىنشینند و عمر خود را در اختیار گوینده مىگذارند، او ضامن عمر آنهاست؛ اگر بىمطالعه منبر برود، چگونه مىتواند از عهده برآید؟!« ایشان همچنین ضمن خاطره دیگرى گفته است: «در منبر، مطلبى را از علامه مجلسى نقل و به فرمایش ایشان انتقاد کردم. در عالم روِیا پدرم به من فرمود: پسرک! به تو نیامده که در منبر از فرمودههاى علامه مجلسى انتقاد کنى. گفتم: شما در بعضى از نوشتههایتان به گفتار ایشان ایراد گرفتهاید. فرمودند: اولاً: نوشتن غیر از گفتن روى منبر است؛ ثانیاً: بحث علمى غیر از انتقاد مىباشد...». مرحوم محدثزاده از روحانیون بصیر و متعهد تهران بود؛ از اینرو در جریان نهضت مقدساسلامى به رهبرى حضرت امام خمینى قدسسره، حضورى فعال داشت. بعد از تصویب قوانین ضداسلامى در رژیم طاغوتى، ایشان نیز همراه جامعه وعاظ تهران در مخالفت با رژیم منفور پهلوى، موضعگیرى نمود، که امضاى ایشان در ذیل بیانیه جامعه وعاظ موجود است. بعد از واقعه 15 خرداد سال 1342 شمسى و دستگیرى امام خمینى قدسسره، مرحوم محدثزاده، همچون دیگر عالمان متعهد و مبارز، کشتار و سرکوبى مردم و طلاب در مدرسه فیضیه را محکوم و پشتیبانى خود را از امام خمینى قدسسره اعلام کرد، که این امر باعث شد مأموران رژیم پهلوى، مرحوم محدثزاده و تعداد دیگرى از جامعه وعاظ تهران را دستگیر و زندانى نمایند. مرحوم میرزا على محدثزاده در اخلاق، ادب، تعهد و صداقت مراحل والایى را طى کرده بود. ایشان خلف صالح و شایسته حاج شیخ عباس قمى و ثمره آن شجره علم، فضیلت، اخلاص و تقوا بود. 25 سال به وعظ و خطابه پرداخت و چون پدر، سعى داشت در منبر، از حریم احادیث و اخبار اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام تجاوز نکند. انسانى پرکار و از تظاهر و شهرتطلبى به دور بود. وقتى وارد مجلسى مىشد، به گوشهاى مىرفت و در جایى خالى مىنشست و هیچگاه در فکر صدر مجلس و این که جایى برایش باز کرده و او را احترام کنند و ... نبود. محدثزاده ارادت خاصى به خاندان رسالت، بهویژه حضرت اباعبداللّهالحسین علیهالسلام داشت و منابر ایشان مورد عنایت ائمه معصومین علیهمالسلام بود. ایشان با اشاره به یک مورد از عنایت امام حسین علیهالسلام، چنین نقل کردهاست: «مدتى به گرفتگى حنجره مبتلا شدم. بعد از معالجه زیاد، بالأخره از حنجرهام عکسبردارى کردند و گفتند: باید براى همیشه از منبر، دست بکشى. مدتى گذشت. نزدیک محرم شد. دلم شکست، گریه کردم و گفتم: یا اباعبداللّه! من عمرى نوکرى شما را داشتم. راضى نشوید از نوکرى در خانه شما محروم شوم. صداى مرا به من برگردانید. همانشب در عالم روِیا دیدم در محضر مولایم امام حسین علیهالسلام هستم و یک سید روضهخوان هم خدمت امام بود. آقا به من فرمود: شیخعلى، به این سید بگو روضه دخترم رقیه را بخواند. روضه حضرت را خواند؛ گریه کردم. وقتى از خواب بیدار شدم، دیدم به راحتى حرف مىزنم. همان روز به دکتر مراجعه کردم. معاینه کرد و با کمال تعجب گفت: هیچ مشکلى در حنجرهات وجود ندارد.« مرحوم محدثزاده سرانجام پس از عمرى تلاش خالصانه علمى و فرهنگى، در شامگاه دوازدهم محرم سال 1396 قمرى، مطابق با 24 دىماه 1354 شمسى، نداى حق را لبیک گفته و به سراى باقى شتافت. پیکر آن مرحوم پس از تشییع و اقامه نماز توسط مرحوم حضرت آیةاللّه حاج سیداحمد خوانسارى قدسسره در تهران، به قم انتقال یافت. با ورود پیکر آن مرحوم بازار قم تعطیل گردید و پس از تشییع باشکوهى، در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. «رحمةاللّه علیه و على والده» منابع: مفاخر اسلام ج 11؛ ستارگان حرم، ج 24؛ تربت پاکان قم، ج 2 |
فاضل دربندى وفات: 1286
مزار: کربلا
اساتید:
بزرگانى چون شریف العلما مازندرانى و سیدابراهیم قزوینى (صاحب ضوابط)
آثار:
خزائنالاصول، اسرارالشهادة، سعادات ناصریه، جواهر الصناعة و... .
ملا آقا دربندى معروف به فاضل دربندى، فرزند ملاعابد، یکى از شخصیتهاى برجسته در قرن سیزدهم هجرى فقیهى متبحر و متکلمى محقق بود و در علوم معقول و منقول مهارت تمام داشت.
دوران تحصیل و تدریس:
فاضل دربندى در آغاز جوانى، سالها از محضر اعاظم آن زمان چون شریفالعلما، صاحب ضوابط و دیگر اعلام بهره برد تا اینکه خود به مراتب والایى از دانش و فضل نایل آمد. وى در علوم مختلف صاحب نظر و صاحب تألیف بود. فاضل دربندى، سالها در عتبات عالیات به تحقیق و تدریس و تربیت شاگردان پرداخت و جمع زیادى از محضرش بهرهمند گردیدند. فصاحت و بلاغتش مسلم بود و به قول میرزا محمد تنکابنى «در فصاحت و بلاغت او، تالى و ثانى ندیدم...».
از نگاه بزرگان:
مؤلف قصص العلما که خود از نزدیک با فاضل دربندى مأنوس و مدتى هم از محضرش استفاده کرده، از وى چنین یاد کرده است: «آخوند ملا آقا دربندى در صدف، فقاهت و اجتهاد، عالم عامل باسواد (راستى و درستى در گفتار و کردار) علامه این ازمنه، از شاگردان شریف العلما است...» محدث قمى هم در فوائد الرضویه اینگونه تعبیر مىکند: «شیخ فقیه، نبیه متکلم، محقق مدقق، جامع معقول و منقول، عارف به فقه و اصول از شاگردان شریف العلماست، لکن در جدل و ایراد نمودن، مشهور بوده ...».
ویژگىهاى اخلاقى:
فاضل دربندى علاوه بر جهات علمى و عملى که مورد تأیید علما بوده از ویژگىهاى منحصر به فردى داشت؛ از جمله اینکه ایراد و اشکال علمى زیادى با استاد داشت و اهل محاجه بود. ایشان از شاگردان معروف شریفالعلما در اصول بود و به استادش بسیار ایراد مىگرفت که بعضاً صبر استاد را مىربود. در اینجا توجه خوانندگان را به آنچه مرحوم تنکابنى در قصص العلما آورده جلب مىکنیم:
«... گاهى از اوقات مىگفت: بر فلان مطلب، چهل یا پنجاه ایراد دارم، مرحوم شریف العلما مىفرمود: تو یک ایراد بکن که خوب باشد، همان کافى است.»
اقامه عزا بر سیدالشهدا علیهالسلام:
عزادارى فاضل دربندى در مصائب سیدالشهدا نیز در نوع خود، کمنظیر بود. آن بزرگوار بالاى منبر از شدت گریه غش مىکرد. روز عاشورا که مىشد خاک بر سر و صورت مىریخت و گل به بدن مىمالید و به همان هیئت به منبر مىرفت.
احترام به کتب اخبار:
فاضل دربندى به کتب علمى و حدیثى احترام زیادى مىکرد، تهذیب شیخ طوسى و امثال آن را مانند کلاماللّه مجید مىبوسید و بر بالاى سر مىگذاشت و مىگفت: «کتب اخبار مانند قرآن محترماند».
رحلت:
فاضل دربندى در فتنه بابیه در کربلا مجروح شد و به تهران آمد سالهاى پایانى عمرش را در تهران به وعظ و ارشاد مردم گذارنید. ایشان قریب نود سال عمر کرد تا اینکه در سال 1286 قمرى بدرود حیات گفت. پیکر پاکش را به عتبات حمل کردند و در جوار بارگاه ملکوتى سیدالشهدا حضرت اباعبداللّه علیهالسلام به خاک سپردند.
روحش شاد
منابع:
قصص العلما، فوائدالرضویه
شیخ جعفر شوشتری فقیه نامداری که در سال 1230 قمری در شوشتر متولد شد. در اوایل عمر برای تحصیل علم به همراه پدرش به نجف رفت و این در زمانی بود که شیخ انصاری در رأس حوزه علمیه نجف بود. در سال 1255 به شوشتر بازگشت. رساله علمیه منهج الرشاد را نوشت و حسینیه ای در شوشتر بنا کرد، مجددا در سال 1291 قمری با اهل و عیالش به عتبات عالیات بازگشت و در سال 1302 یک سفر تاریخی به ایران داشت که از مسیر نجف، کربلا، بغداد به قصد زیارت امام رضا علیه السلام حرکت کرد و در حالی که سیزده روز از ماه رمضان باقی مانده بود به شهر ری در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم وارد شد، پس از ورود به آنجا عده ای از علمای بزرگ تهران و امنای شاه وقت ( ناصرالدین شاه قاجار ) و سایر طبقات مردم به دیدار ایشان رفتند و درخواست کردند که به تهران بیایند، ایشان هم قبول کردند به تهران آمدند و در تهران در مسجد مروی به اقامه نماز جماعت و وعظ و ارشاد پرداختند.
شیخ جعفر یک خطیب توانا با بیانی رسا و بلیغ بود. موعظه ها و سخنان او که از تقوا و زهد والایی نشأت میگرفت، آنچنان به او شهرت داده بود که فقاهت ایشان را تحت الشعاع قرار داده بود. پس از مدتی چون مسجد مروی گنجایش جمعیت زیاد را نداشت ایشان به پیشنهاد شاه، به مسجد سپهسالار اقامه نماز و خطابه میکردند، به گفته یکی از شاگردان او، چهل هزار نفر در این جماعت شرکت میکردند. این مرد بزرگ در اوایل ماه شوال همان سال به طرف خراسان رفت در آنجا مریض شد، با این حال در نماز جماعت شرکت میکرد و مردم را موعظه می نمود، اثر انفاس قدسیه و موعظه های ایشان به نحوی بود که علما و مجتهدین و مستمعین مثل مجلس روضه، گریه و ناله میکردند. اقامت ایشان در خراسان یک ماه هم کمتر شد، دوباره به تهران برگشت. از همان دهه اول و چند روز از دهه دوم محرم آن سال در تهران منبر رفت. در این ایام صدر اعظم و بسیاری از مردم به دیدار او رفتند. روزی هم ناصرالدین شاه به دیدار ایشان رفت و به ایشان پیشنهاد کرد که در تهران بمانند اما شیخ گفت که دوست دارم این مشت استخوان در جوار حضرت ابوتراب، به تیره تراب سپرده شود. پس از آن شیخ، تهران را به قصد نجف ترک کرد که در اواخر ماه صفر به «کرند» در غرب ایران رسید. در آن روز به دلیل بیماری شدید نماز صبح ایشان قضا شد، اما قضای آن را نزدیک صبح به جا آورد و در حالی که زبانش به ذکر خدا گویا بود به لقاء معبود شتافت.سه فرزند پسر ایشان بنام های ابراهیم، اسماعیل و محمدعلی بودند. بعضی از اساتید ایشان: شیخ اسماعیل کاظمی، شیخ محمدحسن صاحب جواهر، شیخ مرتضی انصاری، شیخ علی بن جعفر کاشف الغطاء و ... بسیاری از شاگردان و افراد هم از او اجازه روایت داشتند. تألیفات ایشان هم:
1- همان منهج الرشاد که رساله علمیه شیخ به زبان فارسی است.
2- الخصائص الحسینیه، پاره ای از اخبار مصائب و کنایات آثار ائمه در آن تألیف نموده است.
3- مجالس المواعظ، حاصل چهارده مجلس در سال 1297 در نجف اشرف.
4- فوائد المشاهد و نتایج المقاصد. این کتاب حاصل 59 مجلس از مواعظ مرحوم شیخ است که در سالیان آخر عمر شریفش در کربلا و نجف و کاظمین ایراد کرده است.
5- و کتاب اصول دین که ممکن است همان کتاب «الحلائق» باشد.
رحلت این مرد الهی در 20 یا 28 صفر 1303 در سن 73 سالگی می باشد.
|
|
|
بزم شبانه اهل غنا شخصی خدمت مرحوم آیت الله محمدتقی مجلسی (رحمة الله)، پدر علامه محمدباقر مجلسی (رحمة الله) صاحب بحارالانوار رسید و عرضه داشت: ما همسایهای داریم که بسیار ما را آزار میدهد و شبها صدای عیاشی و موسیقی و تار و تنبورش بلند است و مزاحم ماست. وقتی اعتراض میکنیم، میگوید چهاردیواری اختیاری است. چه کنیم؟مرحوم مجلسی (رحمة الله) فرمود: بسیارخوب. شما یک شب آنان را به منزل خود دعوت کن، من نیز خواهم آمد. او هم از عیاشان درخواست کرد که یک شب بزمشان را در منزل او بر پا کنند. شب موعود، قبل از همه مرحوم مجلسی (رحمة الله) آمد. از جمله خصوصیات ایشان این بود که در عین حال که بهترین و عالیترین مرجع آن عصر بود، بهترین مبلغ نیز بود. به هر حال پس از ورود مرحوم مجلسی (ره) به آن میهمانی، عیّاشان نیز آمدند. همه تعجب کردند که آقای مجلسی (ره) در این جا چه میکند؟ از حضور علامه بسیار ناراحت بودند و دوست داشتند که ایشان برود تا آنها راحتتر کار خود را انجام دهند. حیاء صفت بسیار خوبی است. بعضیها اگر اهل معصیت هم هستند، ملاحظه متدینان را میکنند. پس از لحظاتی، شخصی که رئیس این بزم بود از مرحوم مجلسی (ره) پرسید: شما این جا چه میکنید؟ ایشان فرمود: ما دعوت شدهایم. آن گاه مرحوم مجلسی (ره) فرمود: من قبل از صحبتهای شما سؤالی دارم. شما عیاران و کسانی که دم از مردانگی میزنید، به راستی چه خصوصیت بارزی دارید؟ آن شخص گفت: اگر نمک بخوریم، نمکدان نمیشکنیم. مرحوم مجلسی (ره) فرمود: چرا دروغ می گوئید؟ پاسخ داد: نه، ما ادعای دروغ در کار نداریم. اگر شما یک مورد به ما نشان دادید، من سبیلهای خودم را میتراشم. مرحوم مجلسی (ره) فرمود: همین ادعای شما دروغ است. چه کسی بیشتر از همه به شما نمک داده است؟ واقعاً کسی جز خدا میشناسید که بیش از دیگران به شما نان و نمک داده باشد؟ خانه، زن، مال، سلامتی، هنر، عقل و هر چه دارید، از آن اوست. آیا چیزی دارید که ادعا کنید از آن او نیست. آن شخص گفت: خیر، خدا بیشترین حق را به گردن ما دارد. کسی بیشتر از همه به شما نمک داده است؟ واقعاً کسی جز خدا میشناسید که بیش از دیگران به شما نان و نمک داده باشد؟ خانه، زن، مال، سلامتی، هنر، عقل و هر چه دارید، از آن اوست. آیا چیزی دارید که ادعا کنید از آن او نیست مرحوم مجلسی (ره) فرمود: آیا حقّش را ادا کردهاید و نمکدانش را نشکستهاید؟ آن مرد نتوانست پاسخی بدهد و همراه دوستانش آن جا را ترک کرد. صاحب خانه بیشتر ناراحت شد و گفت: آقای مجلسی، شما کار ما را مشکلتر کردید. اینها فردا ما را بیشتر اذیّت خواهند کرد و دیگر امنیّت نخواهیم داشت. توبه آیت الله مجلسی (ره) فرمود: نترس، اگر این کار را کردیم، برای خدا کردیم و جای دوری نمیرود. خدا خودش کارها را درست میکند.سحرگاه فردا، درِ خانه مرحوم مجلسی (ره) را زدند. وقتی در را باز کرد، دید همان شخص دیروزی است. به دست و پای آیت الله مجلسی افتاد و گفت: آمدم بگویم شما راست گفتهاید، من خیلی نمک خوردم و نمکدان شکستم ولی تا به حال متوجه نبودم. من توبه میکنم. آیا میتوانید در بزم جدید ما نیز شرکت کنید؟ آیا تاکنون به نعمتهایی که خداوند به ما داده است، توجه داشتهایم. اگر خدای ناکرده به ما بگویند قلب شما نارحتی پیدا کرده و یا گلبولهای سفید خون شما بیش از اندازه شده و علامت سرطان است، چه میکنیم؟ آیا جز در خانه خدا جای دیگری میرویم؟ آیا فقط آن موقع باید به یاد خدا بیفتیم و اذعان کنیم که امور همه چیز به دست اوست؟ آیا این خلاف مروّت و مردانگی نیست؟ او که به ما محتاج نیست. پس این غفلتها و کفران نعمتها ظلم به خود ماست. فطرت ما میگوید که اگر کسی به ما لطف کرد، باید مردانگی کنیم و نمکدان را نشکنیم. هر کس در هر مقامی باشد، مرهون خداست و هیچ کس بیش از او بر انسان حق ندارد. اگر انسانها از باطن ما خبر داشتند، ما را رها میکردند. بنابریان، عزّت و آبروی ما از آن اوست. لطف اوست که کار بد ما را میپوشاند و کار نیک ما را نشر میدهد. آیا سزاوار است چنین خدای را معصیت کنیم؟ منبع : لذّت حضور، ص 55، آقاتهرانی |
|
|
|
هاشم بن سليمان بن اسماعيل بحرينی از اعلام بزرگ شيعه در اواخر قرن یازدهم هجری است. اين استاد جليل القدر به علامه بحرينی نيز معروف است. معظم له دانشمندی است فقيه و محدثی جامع و متتبع که در فنون ادبيات عرب، علم حديث، تفسير قرآن مجيد و فقه و اصول مهارت داشت، با صاحب اَمل معاصر بود. شيخ حر عاملی از علامه بحرينی اجازه روايت خواست، سپس اجازه مبسوطی برايش مرقوم داشت. علامه بحرانی از شيخ بهائی و فخر الدين طريحی کسب فيض نموده و از آنها نقل روايت می کند. شيخ یوسف بحرينی صاحب ترجمه را به علامه زمان تعبير کرده و او را در رديف علمای بزرگ در لوءلوء بحرين به وصفش قلم فرسائی نموده است. علامه خوانساری می نويسد: سيد هاشم محدثی فاضل و جامع و متتبع بود و مهارتی در اخبار داشت که جز علامه مجلسی ديگران به پايه او نمی رسيدند. او کتب زيادی تأليف نمود که دال بر احاطه علميش می باشد، از آن جمله است: برهان در تفسير، هادی و ضياء در تفسير، معالم زلفی در نشأه اخری، در نضيد در فضائل حسين شهيد عليه السلام، سلاسل حديد در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، تفضيل الأئمه در فضيلت ائمه بر انبيای سلف، حلية الابرار و حلية النظر در فضائل ائمه اثنی عشر روحی لهم الفداء، مناقب الشيعه، مدينه مهجزات در چند جلد در نص ائمه هدی عليه السلام، نهايت آمال و تتميم اعمال، بهجت در اثبات خلافت، بهجت در اثبات وصيت نبی صلی الله عليه و آله، الجنة و النار، روضة العارفين، بستان الواعظين، تحفه اخوان، نزهة الابرار، مصابيح و غاية المرام در فضائل خير الاوصياء، کتاب غاية المرام به سبک الغدير کتابی است مفصل و ارزنده و با توجه به احاديث فريقين به طور مبسوط در فضائل امير مؤمنان عليه السلام نوشته شده که اخيرا تجديد چاپ نيز شده است. اکثر علما و صاحب تراجم در فضائل سيد مذکور قلم فرسائی نموده و جناب او را به زهد و ورع و تقوی ستوده، و به کنار مقدس اردبيلی او را نشانيده، و عدالت و تقوی را ملکه وجودی او دانسته اند. صاحب جواهر که او را بهتر از فقير می شناسی در تعريف عدالت در نهاد انسانيت چنين گويد: عدالت ملکه است نه حسن ظاهر و فقط به عدالت کسی می توان حکم کرد که در رديف مقدس اردبيلی و سيد هاشم بحرانی باشد رحمة الله عليهم اجمعين (فقير گويد در اين آخر الزمان که ما دستمان به صاحب اصلی نمی رسد، کجا امثال مقدس ها و سيد بحرانيها را جهت اقامه جماعت و بر پائی قضاوت و عدالت پيدا کنيم، ناچار گوئيم: اللهم إنا نشکوا اليک فقد... یعنی بار خدایا شکایت می بریم به سوی تو از نبود....). در خاتمه وفات علامه بحرينی را در سال 1107 قمری در قريه توبلی بحرين نوشته اند. www.tahoorkotob.com |
نگاهی گذرا به اوضاع شیعیان در فرانسه می توان گفت بیشتر شیعیان جعفری و دوازده امامی فرانسه را ایرانی ها و لبنانی ها تشكیل می دهند. در فرانسه به غیر از 150 هزار نفر ایرانی ، بیش از 50 هزار نفر شیعه غیر ایرانی نیز وجود دارند كه بیشترین آنان اهالی لبنان ، عراق ، پاكستان ، ماداگاسكار ، الجزایر و مراكش می باشند. تعداد قابل توجهی فرانسوی الاصل هم در شهر های فرانسه وجود دارند كه آمار دقیقی از آنان به دلیل سیاست های سكولاریستی دولت فرانسه در دست نیست.
از نظر رفاه مادی و اقتصادی شیعیان اهالی ماداگاسكار (خوجه های هندی) كه در فرانسه به تجارت ، صادرات و واردات اشتغال دارند از زندگی مرفهی برخوردارند و دارای حق رأی دادن در انتخابات های مختلف فرانسه هستند. سایر شیعیان به كار های آزاد اشتغال دارند و معمولاً از نظر مادی و اقتصادی در رفاه نیستند. از نظر سیاسی به دلیل لائیك بودن جو حاكم بر دولت فرانسه مجال فعالیت به شیعیان داده نمی شود. حتی شیعیان خوجه با وجود آرامش و عدم تنش در روابط شان با دولت فرانسه ، مدت چهارده سال برای اخذ مجوز ساخت مسجد تلاش كردند كه سرانجام ، مجوز با عنوان انجمن - و نه به نام مسجد - صادر شد. از این رو به كلی مسلمانان فرانسه تحت فشارهای مختلف بوده و نماینده ای در مجلس شورای قانونگذاری نداشته و هیچ نهاد دولتی و رسمی از آنان حمایت نمی كند ؛ اما با این وجود ، از نظر اعتقادی خوجه ها بسیار متمسك به اهل بیت هستند.
مراكز عمده فعالیت شیعیان
می توان به طور كلی مكان های فعالیت دینی ، اجتماعی شیعیان فرانسه را به ترتیب ذیل نام برد :
1- امامباره محمدی : متعلق به خوجه های هندی الاصل واقع در حومه پاریس ؛
2- محفل زینب (سلام الله علیها) : متعلق به گروهی از خوجه های واقع در حومه پاریس ؛
3- امامباره شاه نجف : متعلق به پاكستانی ها ؛
4- انجمن امام عاشورا ؛
5- انجمن الغدیر : متعلق به لبنانی های مقیم پاریس. این انجمن ، انجمنی اسلامی امامی می باشد و بر اساس مذهب اهل بیت (علیهم السّلام) بنا شده است و متعهد به خط مرجعیت و ولی امر ، در ضمن چارچوب شرعی كه شیعیان جهان در آن حركت می كنند ، می باشد.
اهداف این انجمن گردآوری تمام شیعیان در فرانسه حول اعتقادات تشیع اصیل و بالاترین سطح آگاهی در زمینه های اجتماعی ، تربیتی ، فرهنگی و غیره ... ، مشاركت در ایجاد جو و فضای مساعد برای مباحثات و تعاملات مفید ، سازنده و مكرر میان جریان های مختلف شیعه و سایر فرق اسلامی جهت تشخیص مصلحت عالی اسلام و كشور می باشد. اما فعالیت های گروهی شیعیان فرانسه بر پایی شعایر و احیای مناسبت های اسلامی به شكل دایمی در پایتخت و تعداد دیگری از شهر ها ، احیای شب های جمعه به شكل مستمر در چارچوب جلسات عبادی ، فرهنگی ، عمومی ، برگزاری دوره های آموزشی و درسی سالیانه در خصوص اندیشه و عقیده و فقه اسلامی به دو زبان عربی و فرانسوی ، ترجمه برخی كتب و متون اسلامی و ... می باشد.
همچنین در مورد طرح های آینده انجمن شیعیان فرانسه باید گفت كه اولین هدف انجمن تأسیس مركز اسلامی پیشرفته جهت فعالیت های شیعی اسلامی - مناسب با اهداف و طرح های انجمن - است. هم اكنون این مركز دارای یك مسجد و كتابخانه عمومی ، سالن های تدریس و اجتماعات می باشد. همچنین این انجمن علاقه مند است روابط نزدیك و همكاری و هماهنگی با تمام سازمان هایی كه با هدف آن مشاركت دارند ، برقرار سازد. به جز این مراكز كه به صورت رسمی و با مجوز ، فعالیت دارند ، محافل و مجالس كوچك زیادی در پاریس و در سایر شهر ها جهت فعالیت های مختلف تشكیل می گردد. البته در این میان ، ذكر انجمن اسلامی دانشجویان بورسیه كشور جمهوری اسلامی ایران نیز خالی از فایده نیست.
تنها مسجد شیعیان در فرانسه
بر اساس آمارهای رسمی و غیر رسمی جمعیت مسلمانان فرانسه بیش از 6 میلیون نفر تخمین زده می شوند كه بیشتر این مسلمانان از شمال آفریقا به فرانسه مهاجرت كرده اند. بیشتر مسلمانان مهاجر در فرانسه ، كارگر یا كسبه می باشند. و پیرو مذهب اربعه ( اهل سنت ) می باشند و دارای صد ها مسجد و مصلا هستند. آنان بدون هیچ مشكلی به فعالیت های اسلامی می پردازند ؛ اما شیعیان در آن جا ، در ابتدای انقلاب اسلامی محدود به برخی دانشجو ها می شد كه از لبنان ، ایران ، سوریه و عراق می آمدند و فعالیت آنان در حد شخصی بود ،كه در كنار تحصیلات خود بدان می پرداختند تا این كه كتابخانه اهل البیت در پاریس تأسیس شد و این كتابخانه بعد از این كه فرانسه به تعطیل كردن مركز فرهنگی ایران (كانون) در پاریس اقدام كرد ، پناهگاهی برای شیعیان شد. گر چه این كتابخانه در برگزاری مراسم ، به مناسبت های مختلف از قبیل رحلت ها ، ولادت ها و مراسم عاشورا فعالیت می كرد و نیز اقدام به نشر برخی جزوات به زبان فرانسوی می كرد ، ولی نتوانست به صورت یك مسجد با تمام ابعادش در آید ، تا این كه سرانجام در سال 1986 میلادی ، این كتابخانه به دستور مقامات فرانسوی تعطیل شد. بعد از انقلاب اسلامی ایران بسیاری از مسلمانان اهل سنت در پی آشنایی با مذهب اهل بیت (علیهم السّلام) بودند و فرصت بسیار مناسبی دست داده بود تا مبلغان شیعه - عمدتاً دانشجویان- شروع به دعوت این تعداد نموده و راه را در برابر آنان روشن نمایند. از جمله افرادی كه در پی آشنایی با مذهب اهل بیت (علیهم السّلام) بودند ،گروهی از جوانان الجزایری بودند كه بیشتر آنان متولد فرانسه بوده و با خانواده هایشان در فضای منحرف فرهنگی فرانسه زندگی كرده بودند و همین امر منجر به پشت كردن بسیاری از آنان به دین و به جا آوردن قوانین الهی گردیده بود.
وضعیت روابط شیعه و سنی در فرانسه
در خصوص روابط سنی و شیعه در فرانسه می توان گفت این روابط حسنه است و به جز برخی از متحجران متعصب ، كوته فكر و سودجو ، وهابیت قادر نبوده بر بیشتر مسلمانان تأثیری داشته باشد. مانع اساسی روابط میان سنی و شیعه در این كشور ، مانع تربیتی و افكار غلطی است كه در افراد پرورانده شده است. شیعیان به مساجد اهل سنت می روند و همراه آنان نماز جماعت به جا می آورند و روابط خوبی با اهل سنت دارند و در بسیاری از موقعیت ها و مناسبت ها هر دو طرف مواضع واحدی داشته اند ؛ مثلاً در مورد مقابله با كتاب آیات شیطانی سلمان رشدی مرتد ، یا مقابله با مسأله منع حجاب دختران در مدارس چنین بود و همچنین روابط و موضع گیری های مشترك بسیاری در جهت دفاع از انقلاب اسلامی یا انقلاب فلسطین یا مسلمانان بوسنی یا در كنفرانس ها و نمایشگاه ها داشته اند. اگر چه تحجر مذهبی و رسومات تربیتی غلط سبب ظهور برخی مظاهر منفی گردیده است، لكن می توان گفت ، شیعه در حد خودش مسؤولیت سنگین رفع بسیاری از موانع میان این دو نسل را به انجام رسانیده است. اما متأسفانه فعالیت های شیعه در بسیاری از حالات ، به خود محدود شده است ، تأسیس حسینیه ها و مراكز برپایی شعایر حسینی و برگزاری مناسبات مخصوص به شیعیان ، امر پسندیده ای است كه به تنهایی كافی نیست. ساختن حسینیه بدون ساختن مسجد كفایت نمی كند و اكتفا به شعایر و مراسم مخصوص شیعه بدون تلاش برای برپایی نماز جمعه و جماعت ، بسیاری از فعالیت های ایشان را محدود می سازد و شمار زیادی از اهل سنت و كسانی كه می خواهند به اسلام رو آورند را از حضور در میان شیعیان دور می سازند و همچنین شیعیان در این كشور بیگانه مثل بقیه كشور های اروپایی به شكل مطلوبی جهت عرضه تشیع و صورتی كه متناسب با اوضاع و امكانات و استعداد های این كشور باشد تلاش نكرده اند.
اگر در امور ، مجاری طبیعی خود را طی نمایند و افراد خبیث از وهابی ها و تعصب گرایان دخالت نكنند و شیعیان نیز با استفاده از روش های غلط بر ضد خود كار نكنند ، مانع عمده ای بین اهل تشیع و اهل تسنن وجود ندارد. اقلیت سنی مذهب فرانسه ، رهبری قویی ندارند ، همچنان كه شیعیان فرانسه نیز این مشكل را دارند و بسیاری از رهبران و علمای آنان ، كاری بیشتر از بر پایی نماز جماعت و جمعه و روزه ماه رمضان و التزام به برخی شعایر دینی انجام نمی دهند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران حضور شیعیان فرانسه گسترش پیدا نمود ، لكن دستگاه های امنیتی فرانسه و رسانه های گروهی این كشور كه سال های سال مترصد بودند كه به آنان حمله كنند ، با تحت فشار قرار دادن آنان موجب تعطیل شدن بسیاری از این مراكز شدند و علاوه بر آن تعداد زیادی از كسانی كه در این زمینه تلاشگر و طلایه دار فعالیت بودند ، این كشور را ترك گفتند.
علی نورایی یگانه
منبع : اخبار شیعیان
نقش موالى در تشيع
- موالى چه كسانى بودند و چه نقشى در تشيع داشتند؟
يكى از نظريات در مورد آغاز تشيع يا رشد و گسترش آن در قرن اوّل، آن است كه موالى از خارج محدوده اسلامى به اين گستره وارد شدند و با اهداف خاص خود كه اغلب غير خيرخواهانه نيز بود، محبّت اهلبيت عليهمالسّلام را به عنوان تشيّع برگزيده و با مخلوط كردن آموزههاى قلبى خود با اين محبّت، اين مكتب را به وجود آورده يا لااقل آن را از شكل ساده ابتدايى خود درآورده و به صورت ويژهاى ارائه دادند. آنان بيشترين نقش را در رشد و گسترش آن به ويژه در قرن اوّل هجرى بازى كردند. براى بررسى اين نظريه، ناچاريم در آغاز به معرفى موالى پرداخته، پس از آن، نقش آنان را در آغاز يا گسترش تشيع مورد دقت قرار دهيم. موالى، جمع مولى است كه گرچه تا بيست و هفت معنى براى آن بر شمردهاند،(1) اما در بحث ما، يعنى در اصطلاح تاريخى آن زمان، به عجمها، يعنى غيرعربهايى گفته مىشد كه با ورود به حوزه اسلامى و پيمان بستن با قبايل عرب در شمار قبيله آنها در مىآمدند؛ به گونهاى كه آن قبايل عربى، هنگام معرفى، نام آنان را به نام قبيله خود اضافه مىكردند؛ مثلاً به هر يك از موالى قبيله بنىتميم، مولى بنىتميم اطلاق مىشد. مهمترين بهرهاى كه موالى از اين نوع پيمان مىبردند، آن بود كه در هنگام ارتكاب جنايت و محكوم شدن به ديه، افراد قبيله به يارى آنان مىشتافتند(2): همچنان كه آنان نيز در جنگها، همراه قبيله همپيمان خود مىجنگيدند.(3)
اولين ورود گسترده آنها به حوزه اسلامى در قالب يك لشكر چهارهزار نفره بود كه پس از شكست رستمفرخزاد فرمانده سپاه ايرانى در مقابل مسلمانان و كشته شدن وى، آنها تصميم به پذيرفتن دين اسلام گرفته، به همين منظور با سعدبن ابى وقّاص فرمانده مسلمانان وارد مذاكره شدند. آنها كه در آن هنگام با عنوان، سربازان شهانشاه، معروف بودند و رهبرى خود را به دست شخصى با نام «ديلم» سپرده بودند، پس از ورود به حوزه اسلامى، با تيرهاى از بنى تميم به رهبرى «زهرةبن حويه» پيمان بستند و بدين ترتيب با عنوان «موالى بنى تميم» مشهور شدند و پس از شركت در جنگهاى مدائن و جلولاء، به كوفه آمده، در منطقهاى از آن ساكن شدند.(4) از اين زمان به بعد بود كه آنان در تحوّلات مختلف سياسى و حتى عقيدتى كوفه تأثيرگذار شدند.
اين گروه كه به علّت پرطراوت بودن پوست و گونهشان از سوى عربها با عنوان «حمراء» (سرخرو) شناخته مىشدند و با توجه به نام رهبرشان، از آنها با عنوان «حمراء ديلم» ياد مىشد، در كوفه، هسته اوليه موالى را تشكيل دادند و با گذشت زمان و نيز مهاجرت ايرانيان ديگر جمعيتشان رو به فزونى گذاشت؛ به گونهاى كه در زمان حكومت حضرت علىعليهالسّلام در كوفه (40-35 ق.)، آنها حدود يكپنجم جمعيت كوفه را تشكيل مىدادند.(5) در همين زمان، آنها در كوفه، داراى مسجدى مشهور بودند كه به «مسجدالحمراء» معروف بود.(6) در زمان حكومت معاويه (41 - 60 ق.)جمعيت آنان در كوفه بالغ بربيستهزار نفر شده بود (7) و معاويه با شنيدن اين آمار، وحشتزده شد و قصد كشتن آنان را داشت؛ اما با مشورت احنفبنقيس از اين تصميم خطرناك منصرف شد (8) و سرانجام براى دورىگزيدن از خطر آنها، به زيادبنابيه حاكم خود در كوفه دستور داد تا تعداد زيادى از آنها را به شهرهاى ديگرى، همچون شام و بصره بكوچاند.(9) در سپاه امام حسنعليهالسّلام بخش مهمى را اين گروه به خود اختصاص داده بودند؛(10) اما در واقعه عاشورا، در دو طرف درگير، يعنى نيروهاى امام حسينعليهالسّلام و سپاه يزيد، نقش چندانى از آنها مشاهده نمىكنيم.
بيشترين ظهور و بروز سياسى موالى در سپاه مختار بود كه در سال 66 ق. عليه امويان قيام كرد؛ به گونهاى كه بيشترين درصد سپاه مختار را در مقابله با سپاه شام، ايرانيان تشكيل مىدادند.(11) همچنين حضور پرتراكم آنان اين چنين ترسيم شده كه در ميان اردوگاه سپاه مختار، كمتر به زبان غير فارسى تكلّم مىشد.(12) از آنجا كه مختار به عنوان يك شخصيت شيعى مطرح بود و در كتابهاى تاريخى اهل سنّت و نيز كتابهاى فرقهشناسى، عقايد مختلفى، همانند مهدويت(13) و بَداء(14) نسبت داده شده است(15) و اين عقايد، در ظاهر با عقايد شيعه اشتراك دارد و تا آن زمان به صورت گسترده در محافل عربى رايج نبوده است؛ از اين رو چنين تصور شده كه اين عقايد از سوى سپاهيان ايرانى مختار به او القاء شده است و بدين ترتيب، نقشى عظيم براى موالى در پديدآمدن تشيّع تصوّر مىشود.
در نقد و بررسى اين ديدگاه، بايد نكات زير را مورد توجه قرار دهيم:
1. شكى نيست كه بسيارى از موالى و ايرانيان به حضرت علىعليهالسّلام و خاندان اهل بيت عليهمالسّلام علاقه وافرى داشتند كه ريشههاى آن را مىتوان در دفاع حضرت علىعليهالسّلام از خون به ناحق ريخته شده جُفينه، دختر ابولؤلؤ و نيز هرمزان فرمانده سابق ايرانى ساكن در مدينه، جستوجو كرد. به دنبال كشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ، فرزند عصبانى او - عبيداللَّهبنعمر - ناجوانمردانه اقدام به قتل آنها كرد و حضرت علىعليهالسّلام از عثمان در خواست قصاص او را كرد و عثمان به اين درخواست توجهى نكرد.(16) همچنين از متون تاريخى چنين برمىآيد كه تا قبل از ورود حضرت علىعليهالسّلام به كوفه، سياست حاكم و نيز رفتار مردمان عرب با موالى، بدينگونه بود كه با آنها به عنوان شهروند درجه دوّم برخورد مىكردند و آنها را از بسيارى از حقوق طبيعى، اجتماعى و دينى محروم مىكردند. سهم بسيار اندكى از بيتالمال به آنها مىدادند و هنگامى كه براى اولين بار حضرت علىعليهالسّلام موالى را با عربهاى كوفى در پرداخت عطا يكسان قرار داد، به شدّت از سوى عربها مورد اعتراض واقع شد.(17) همچنين عربها از آنها زن مىگرفتند؛ اما اجازه ازدواج با زنان عرب را به آنها نمىدادند. با ورود حضرت علىعليهالسّلام به كوفه، موالى نزد او رفته، تبعيضات فوق را يادآور شدند. حضرت علىعليهالسّلام قصد داشت كه با سخن گفتن با كوفيان عرب، اين مشكلات را بر طرف كند؛اما آنها به هيچوجه زيربار نرفتند و حضرتعلىعليهالسّلام در حالىكه غضبناك بود، نزد موالى بازگشت و به آنها فرمود: «اى گروه موالى! اين عربها، شما را به منزله يهود و نصارى قراردادهاند؛ از شما زن مىگيرند؛ اما به شما زن نمىدهند و شما را در گرفتن عطا از بيتالمال مساوى خود قرار نمىدهند؛ پس شما تجارت كنيد تا خدا به شما بركت دهد؛ زيرا از رسول خدا صلىاللَّهعليهوآله شنيدم كه مىفرمود: روزى، ده جزء است كه نه جزء آن در تجارت و يك جزء آن در كارهاى ديگر است».(18)
2. تبعيضات اعمال شده درباره موالى، در زمان تسلّط بنىاميه بر حكومت اسلامى شدّت بيشترى به خود گرفت؛ به گونهاى كه از آنها با عنوان «عَلوج»، يعنى خر وحشى فربه ياد مىكردند(19) و هيچگاه آنان را با كنيه - كه نشانه احترام است - صدا نمىزدند. به آنها اجازه خواندن نماز بر مردگان را نمىدادند و در هنگام حضور در سفرهها، آنها را در كنارى قرار مىدادند تا موالى بودن آنها مشخص باشد و حتى در محاكم قضايى، شهادت و گواهى موالى را نمىپذيرفتند و در جنگها، علاوه بر آن كه مناصب فرماندهى در اختيار آنان نمىگذاشتند، به آنان اجازه سوار شدن بر اسب را نيز نمىدادند و از آنها به عنوان پياده نظام استفاده مىكردند.(20)
3. اين سياستها كه اغلب از سوى حكومتها پيشتيبانى مىشد، باعث مىشد تا موالى هميشه به دنبال رهايى از اين جور و ستم باشند. از اين رو وقتى مختار با فراخوانى موالى، به جمعآورى سپاه پرداخت، اين گروه كه در آغاز انقلاب مختار، از پانصدنفر تجاوز نمىكردند، به سرعت به او پيوستند؛ به گونهاى كه اكثر سپاه او را تشكيل دادند.(21)يكى از سياستهاى مختار كه باعث جذب تعداد زيادى از موالى شد، آن بود كه به آنها اجازه داد تا سوار بر اسب در نبرد شركت كنند.(22) بديهى است كه شعار مختار در انتقام از خون حسينعليهالسّلام نيز مىتوانست انگيزهاى قوى براى پيوستن موالى به او باشد؛ زيرا آنان همواره از خاندان اهل بيت عليهمالسّلام خاطرات خوبى داشتند.
4. با نگاهى به تاريخ موالى در زمان امويان و شركت فعال آنها در هر قيام و شورش ضد حكومتى - اعم از قيامهاى علويان و خوارج(23) - مىتوان دريافت كه شركت آنها در اين قيامها، بيشتر به شكل سياسى خود مطرح بوده است و نه عقيدتى؛ بدين معنى كه آنها به هر طريق مىخواستند از جور بنىاميه رهايى يابند و ديگر مسائل عقيدتى، مانند اعتقاد به ولايت و خلافت بلافصل حضرت علىعليهالسّلام و نيز آموزههاى ديگر شيعى براى آنها مطرح نبود. تا آنكه بالاخره حضور گسترده ايرانيان در قيام عباسيان، باعث سرنگونى حكومت اموى به دست ايرانيان شد.
5. با مطالعه وضعيت فرهنگى و عقيدتى موالى، به ويژه تا زمان قيام مختار، به اين نتيجه مىرسيم كه آموزههاى اسلامى و به ويژه شيعى در ميان آنها رواج نداشته است و اصولاً عقايدى همچون وصايت، مهدويت، رجعت، بداء، عصمت و... براى آنها ناشناخته بوده است. بنابراين آنها نمىتوانستهاند در مقابل كسانى همچون مختار و عربهاى كوفى سپاه او، از چنان قدرت فرهنگى و عقيدتى برخوردار باشند كه بر آنها تأثير گذارند و چنانچه گفته شد، تنها علّت پيوستن آنان به سپاه مختار، رهايى از جور وستم بنىاميه و نيز تبعيضات اجتماعى و محروميت آنان از حقوق اجتماعى بوده است.
6. عقايدى مانند مهدويت، يك عقيده خالص اسلامى است كه ريشههاى آن در روايات پيامبر اكرمصلىاللَّهعليهوآله وجود دارد و در كتابهاى مختلف اهل سنّت و شيعه بيان شدهاند(24) و حتى اگر ادّعاى مهدويت محمد حنفيه از سوى مختار صحت داشته باشد، آن را بايد نوعى مصداقيابى براى احاديث پيامبر اكرمصلىاللَّهعليهوآله تلقى كرد و همين نكته، تأثيرپذيرى مختار از روايات پيامبرصلىاللَّهعليهوآله و نه از تلقينات موالى را روشن مىسازد.
7. اين نكته را نيز بايد مورد توجه قرار داد كه با وجود غلبه گرايش ضدّ اموى در محافل موالى، تعداد زيادى از آنها نيز راه همكارى با حكومت را در پيش گرفته بودند و تعداد زيادى از نگهبانان زيادبنابيه، از موالى بودند(25) برخى از منابع، قاتل هانىبن عروه را غلام عبيداللَّه بنزياد مىدانند كه با «نام رُشَيد تركى» معروف بوده و از موالى به شمار مىرفته است.(26)
8. اگر بخواهيم به صورت آمارى به مسئله بنگريم، كافى است متذكّر شويم كه در دوران شكلگيرى و تثبيت فرهنگى عقيدتى شيعه كه معمولاً از امام سجاد عليهالسّلام تا امام صادق عليه السّلام را در بر مىگيرد، ياران غيرعرب اين سه امامعليهمالسّلام كه از آنها با عنوان موالى ياد مىشود، نسبت به ياران عرب آن بزرگواران، درصد ناچيزى را تشكيل مىدادند؛ به گونهاى كه از تعداد 161 نفر از اصحاب امام سجادعليهالسّلام تنها 20 نفر از موالى بودهاند و نيز از تعداد 466 نفر از اصحاب امام باقرعليهالسّلام، 25 نفر و از تعداد 3223 نفر از اصحاب امام صادقعليهالسّلام، تنها 440 نفر از مواليان بودهاند.(27) اين مقايسه آمار ى به خوبى مىتواند نقش كمرنگ فرهنگى و عقيدتى موالى در تشيع را نشان دهد. همانگونه كه قبلاً اشاره شد، در همين زمان، موالى در محافل فرهنگى و عقيدتى اهلسنّت حضورى فعال داشتند كه اين نشانگر تأثير فراوان آنان در رشد و شكوفايى مكاتب مختلف كلامى، فقهى و تفسيرى اهل سنّت مىباشد. از اين بحث نتيجه مىگيريم كه گرچه موالى دوستدار اهل بيت عليهمالسّلام بودند، اما از آموزههاى شيعى آنها شناخت عميقى نداشتند و همگامى آنها با قيامهاى شيعى، بيشتر جنبه سياسى داشته است. بنابراين نمىتوانستهاند در شكلگيرى مذهب تشيع، رشد و شكوفايى و تطوّر آن در ابعاد مختلف فقهى و كلامى نقش بارزى داشته باشند.
پىنوشتها:
ا.علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 362.
2.شوقى حنيف، تاريخ الادب العربى، ج 2، ص 213.
3.محمد حسين زبيدى، الحياة الاجتماعيه والاقتصاديه فى الكوفه، ص 74.
4.بلاذرى، فتوح البلدان، ص 279.
5.جرجى زيدان، تاريخ التمدن الاسلامى، ج 4، ص 371.
6.علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 438.
7. الحياة الاجتماعيه، ص 87.
8.ابن عبدربه، العقدالفريد، ج 3، ص 361.
9.فتوح البلدان، ص 279.
10.شيخ راضى آل ياسين، صلح امام حسن (علیه السّلام) ترجمه سيد على خامنهاى، ص 104.
11.دينورى، الاخبار الطوال، ص 288.
12.همان، ص 47.
13.گفته شده است كه مختار، مهدويت محمد حنفيه فرزند حضرت علىعليهالسّلام را ادعا داشت و خود را نماينده او در كوفه مىدانست (ر.ك: تاريخ الطبرى، ج 4،ص 67-66).
14.بداء در ظاهر معناى خود به تغيير در علم الهى تفسير شده است و چنين گفته شده كه مختار گاهى از سوى خداوند وعدههاى پيروزى به سپاهيان خود مىداد كه به وقوع نمىپيوست؛ از اين رو براى اين كه به دروغگويى متهم نشود، عقيده بداء - يعنى تغيير علم خداوند - را مطرح مىكرد؛ بدين معنى كه از علم سابق خود دست برداشته، علم جديدى براى او حادث شده است (ر.ك: شهرستانى، الملل و النحل ج 1، ص 149)؛ البته شيعه امامى به نوعى از بداء اعتقاد دارد كه آن را به معناى «ابداء» يعنى اظهار، تفسير مىكند و معتقد است كه خداوند، چيزى را كه ديگران نمىدانستند، براى آنان اظهار و روشن كرده است. (ر.ك: جعفر سبحانى، البداء فى ضوء الكتاب و السنه، ص 70).
15.عبدالقاهر بغدادى، الفَرق بين الفِرق، ص 47؛ عبدالرحمن بدوى، مذاهب الاسلاميين، ج 2، ص 71.
16.ابن اثير، الكامل، ج 2،ص 226.
17.نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خطبه 126.
18.حرّعاملى، وسائل الشيعه، ج 14، ص 46.
19.تاريخ التمدن الاسلامى،ج 4، ص 272.
20.الحياة الاجتماعيه، ص 78-77.
21.يوليوس ولهوزن ،تاريخ سياسى صدر اسلام، شيعه و خوارج، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، ص 193.
22.الحياة الاجتماعيه، ص 77و 78.
23.همان، ص 83.
24.مسند احمد، ج 3، ص 36؛ حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 557؛ متقى هندى، كنزالعمال، ج 14،ص 271؛ ر.ك: فقيه ايمانى، المهدى عند اهل السنه، انتشارات اميرالمؤمنينعليهالسّلام.
25.صلح امام حسن عليهالسّلام، ص 105.
26.تاريخ الطبرى، ج 4، ص 284.
27.رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن هفتم هجرى، ص 88.
نعمت الله صفری
منبع : ماهنامه - پرسمان
تشيع در آمريكاى امروز
جامعه شيعيان امريكا را دروهله نخست مى توان به دو گروه بزرگ تقسيم كرد:
گروه اول، شيعيان مهاجرى هستند كه حدود صد و هشتاد سال پيش، از كشورهاى مسلمان به آمريكا مهاجرت كردند.
گروه دوم، آمريكايى هايى هستند كه به علت هاى گوناگون، از جمله، تبليغات صوفى ها مسلمان مى شوند. البته بيشتر مسلمانان آمريكايىِ آفريقايى تبار، ابتدا سنى شده اند و بعد تحت تأثير روحيه و شخصيت امام خمينى(ره)و پيروزى انقلاب اسلامى ايران به تشيع روى آورده اند.
گروه اول: شيعيان مهاجر
نخستين گروه شيعيان مهاجر، از حدود صد و هشتاد سال پيش، از لبنان و سوريه به آمريكا مهاجرت كردند و در شهرهاى ديترويت ميشيگان و راس و داكوتاى شمالى ساكن شدند. اين مهاجرت بين سال هاى 1824 تا 1878 صورت پذيرفته است. در سال 1924، دولت آمريكا قانونى را تحت عنوان «قانون منع ورود آسيايى ها» (Asian Exelusion Act)، كه به نوعى مفهوم نژادپرستى را نيز دربرداشت، وضع كرد و با تمسك به آن، از ورود آسيايى هايى كه از نظر آنان رنگين پوست محسوب مى شدند و از نظر فرهنگ و رفتار، با سفيدپوستان اروپايى تبارِ آمريكا متفاوت بودند، ممانعت كرد. پس از جنگ جهانى دوم، اين قانون تعديل شد و آسيايى ها، و از جمله مسلمانان و شيعيان، توانستند به آمريكا مهاجرت كنند. اينك بزرگ ترين جمعيت شيعى در آمريكا در شهر ديترويت ميشيگان، با سيصد هزار آمريكايى عرب تبار، ساكن است. در جنوب شرقى اين شهر، يكى از بزرگ ترين مساجد آمريكا، يعنى مركز اسلامى ديترويت، در سال 1920 ميلادى ساخته شد. اين مركز، نزديك كارخانه ماشين سازى فورد آمريكا ساخته شده است; زيرا بيشترين مهاجران عرب، در بدو ورود به آمريكا در آن كارخانه مشغول به كار شدند. رهبر فعلى اين گروه، شخصى به نام امام حسن قزوينى است كه در كربلا متولد شده و تقريباً ده سال نيز در حوزه علميه قم مشغول به تحصيل بوده و در سال 1992 به آمريكا مهاجرت كرده است. در بالاى سردر ورودى اين مسجد، عكس بزرگى از او در كنار عكس جورج بوش به چشم مى خورد.
گفتنى است كه شيعيان مهاجر، تنها عرب تبار نيستند، بلكه ايرانى ها، پاكستانى ها و ديگر مليت هاى غيرعرب نيز در ميان آنان وجود دارند. به طور كلى، نكته مهم درباره شيعيان مهاجر، آن است كه اين گروه، غالباً فعاليت سياسى ندارند و بيشتر مايل هستند خود را با فرهنگ و آداب آمريكا تطبيق دهند. آنان مى خواهند مانند آمريكايى ها زندگى كنند و آمريكا را نه براى تبليغات دينى، بلكه صرفاً براى كسب معاش و به عنوان محلى مناسب براى زندگى انتخاب كرده اند; هر چند نيازهاى مربوط به دينشان، از جمله مراسم ازدواج، طلاق و تدفين مردگان، آنان را به سوى مراكز اسلامى مى كشاند. معمولا اين گونه مراكز اسلامى، محلى براى تجمع همولايتى ها، تدريس و يادگيرى زبان مادرى و... مى باشند. اما گاه مراكزى به چشم مى خورند كه محلى براى تجمع مسلمانان، بدون توجه به قوميت و مليت، مى باشند; مانند مركز اسلامى آيت الله خويى در نيويورك، كه معمولا ايرانى ها، عراقى ها، لبنانى ها، خوجه هاى پاكستانى و آمريكايى ها در مراسم آن شركت مى كنند و يا مراكز امام على(عليه السلام)، در نيويورك، كه هرچند بيشتر فعالان آن ايرانى هستند، مليت هاى ديگر نيز به آن جا رفتوآمد مى كنند.
درباره فعاليت سياسى مهاجران شيعه، اين نكته را بايد اضافه كنم كه گروه هايى مانند سلطنت طلبان ايرانى، كه با رضا پهلوى در كاليفرنيا همكارى مى كنند، برخى از پيروان نهضت آزادى، پيروان خط امام(ره) و حتى منافقان نيز اكنون از فعالان سياسى در آمريكا هستند.
غير از مراكزى كه مديريت آنها با اشخاص روحانى است، مراكزى نيز وجود دارند كه اداره آنها با اشخاصى است كه هيچ سنخيتى با اسلام و شيعه ندارند، بلكه ضد علماى اسلام و از لحاظ سياسى، ضد دولت ايران هستند. معمولا سرپرستى اين گونه مراكز، با پزشك يا مهندس فعالى است كه خود پيش نماز هم مى شود، بدون آنكه اطلاعى از اسلام و فقه داشته باشد. اين گونه مراكز، از نظر سياسى، كاملا ليبرال هستند. خانم ها از نظر حجاب، در اين مراكز (و فقط در محدوده اين مراكز) به يك روسرى اكتفا مى كنند و حتى در برخى موارد، پيش نمازى را هم بر عهده مى گيرند!
صدها گروه شيعى ديگر نيز در آمريكا وجود دارند; از جمله، گروه «انصارالله» كه گروهى است با اعضاى سياه پوست از مهاجران سودانى و آمريكايى و داراى اعتقادات عجيب و غريب. رهبر اين گروه، سودانى است و معتقد است پيامبر اسلام و همه ائمه(عليهم السلام)سياه پوست بوده اند و اعراب نژادپرست، ابوبكر را كه سرخ پوست بود، به دليل رنگ پوستش، بر حضرت على(عليه السلام)ترجيح دادند.
گروه دوم: آمريكايى هاى شيعه
گروه دوم، آمريكايى هاى سياه پوست و سفيدپوستى هستند كه از راه هاى گوناگون، از جمله با تبليغات تصوف، شيعه شده اند. تصوف در آمريكا بيشتر از طريق فرقه نعمت اللهى دكتر نوربخش و فرقه شيخ فضل الله حائرى عراقى تبليغ مى شود.
پيروان و مريدان دكتر نوربخش خانقاه هاى متعددى در شهرهاى آمريكا و اروپا ايجاد كرده اند و به طور كلى، بر خلاف مريدان شيخ فضل الله به انجام احكام ظاهرى دين تقيدى ندارند. شيخ فضل الله، رهبر گروه ديگر صوفيان، داستان جالبى دارد. وى كه روحانى زاده اى از اهالى نجف و مهندس نفت است، تبليغات خود را در كاليفرنيا آغاز كرد. مريدانى پيدا كرد و خود را صوفى معرفى نمود. پس از آنكه در حومه شهر آستين در تگزاس، زمينى زيبا و وسيع را خريد و مجموعه اى را به نام «بيت دين»، شامل مسجد، مدرسه و حجره ساخت، تصميم گرفت تقيه را كنار بگذارد. اين ماجرا در اوج فعاليت وى و در دهه هفتاد روى داد و در آن زمان، حدود 150 نفر در مركز وى فعاليت مى كردند. شيخ فضل الله روزى به مؤذن مسجد دستور داد كه پس از «اشهد انّ محمداً رسول الله» عبارت «اشهد انّ علياً ولى الله» و «اشهد انّ علياً حجة الله» را سر دهد. پس از نماز مغرب و عشا، شيخ در ميان مريدانش، كه حيرت زده به دور او جمع شده بودند، اعلام كرد كه شيعه است و چون در حال تقيه بوده است، نمى توانسته آن را ابراز كند. او ادامه داد كه اينك آنان مركز خودشان را دارند و كسى نمى تواند مزاحم آنان شود و بنابراين تقيه لازم نيست.
پس از اين ماجرا نيمى از هوادارانش او را به جرم رافضى بودن ترك كردند; ولى كسانى كه باقى ماندند، شيعه شده و به فعاليت پرداختند; از جمله انتشارات «الزهرا» را تأسيس كردند و مجله اى نيز با عنوان «نورالدين» چاپ كردند. فضل الله بعدها مورد آزار دولت آمريكا قرار گرفت و مجبور شد به انگلستان برود. هم اينك نيز در جنوب آفريقا به فعاليت مشغول است. پيروان او در آمريكا هنوز از فعالان محسوب مى شوند و به علت چاپ آثار باارزشى، مانند ترجمه «گلشن راز» شبسترى و برخى از آثار حيدر آملى مشهور هستند.
البته صوفى ها در آمريكا فرقه ها و شاخه هاى متعددى دارند و معمولا هم كمتر اهل فعاليت سياسى هستند. آنان بيشتر مى خواهند سير و سلوك و مكاشفات معنوى داشته باشند و بيشتر آنان نيز از هنرمندان، شعرا و نويسندگان هستند; نه از تجار، كارخانه داران و مانند آن. اين گروه، فرهنگ حاكم بر آمريكا را دوست ندارند و بوهمى و nonconformistهستند; يعنى تابع فرهنگ عرف نيستند.
شيعيان سياه پوست آمريكا بيش از هر گروه ديگرى با سياست آمريكا مخالفت مى كنند، سياست و فرهنگ آمريكا را ظالمانه مى دانند و با هر وسيله اى، حتى با پوششى غيرمتعارف به مقابله با آن مى پردازند. شيعيان آمريكايىِ آفريقايى تبار، بهويژه، به بعد عرفانى امام علاقه خاصى دارند. نكته درخورتوجه درباره شيعيان آمريكا اين است كه گروه شيعيان مهاجر، بيشتر در جهت همگون شدن(1) با فرهنگ آمريكا و آمريكايى ها حركت مى كنند; در حالى كه گروه دوم، يعنى آمريكايى هاى شيعه شده همواره در مخالفت با آمريكا ـ در عرصه هاى سياست و فرهنگ ـ هستند. اين دوگانگى، گاه اين دو گروه را در برابر يكديگر قرار مى دهد.
گروه هاى شيعى ديگرى نيز در آمريكا فعال هستند; از جمله گروه خوجه ها(2) در كونيز نيويورك كه به علت فعاليت هاى انتشاراتى شان مشهور هستند. آنان كتاب Tahrike Tarsile Quranرا چاپ كرده اند. عضو بسيار فعال اين گروه، عون على خلفان است كه ترجمه انگليسى قرآن را از شاكر و ترجمه ميراحمد على را براى اولين بار در سال 1988 چاپ كرد.
غير از مراكز اسلامى شيعيان، چندين سازمان شيعى ديگر نيز در آمريكا فعال هستند; از جمله در شهر مِدينه، در ايالت نيويورك و نزديك به مركز كانادا، حوزه علميه كوچكى تأسيس شده است. سازمان ديگرى به نام «سازمان جوامع مسلمان اثناعشرى آمريكاى شمالى»(3) در سال 1986 تأسيس شده است كه براى ايجاد وحدت ميان شيعيان آمريكاى شمالى تلاش مى كند و اعضاى آن، سازمان ها و مراكز شيعى هستند; نه افراد. اين مركز، زمينه همكارى سازمان هاى تابعه در امور دينى، آموزشى، اجتماعى و اقتصادى را فراهم مى كند.
سازمان بسيار مهم و مشهور ديگرى در آمريكا وجود دارد به نام فدراسيون جهانى جوامع مسلمان شيعه خوجه(4) كه مديريت آن را حاج حسين ولجى عهده دار است. البته سازمان ها و مراكز شيعى ديگرى نيز وجود دارند كه به فعاليت مشغول اند; ولى آنچه بايد بدان توجه كنيم، اين است كه به نظر من، مسلمانان و به طور خاص، شيعيان در آمريكا سيرى همچون سير تاريخى يهوديان آمريكا دارند; بدين معنا كه يهوديان در آمريكا به سه گروه مشخص ارتدكس، اصلاح شده و بينابين، كه آنان خود به آن محافظه كار مى گويند، تقسيم شده اند.
مسلمانان نيز به همين گونه، به سه گروه تقسيم شده اند: گروهى كه بسيار مقيد به آداب اسلامى هستند، مى خواهند مسلمانى خوب باقى بمانند و از فرهنگ غالب آمريكا رنج مى برند. اين گروه، شامل مهاجران و نيز آمريكايى هاى مسلمان شده مى باشند. گروه ديگر، مى خواهند همچون آمريكايى ها زندگى كنند و مى كوشند خود را هر چه بيشتر با فرهنگ آنان سازگار كنند و ارزش هاى غالب در آمريكا را ارزش واقعى مى دانند. تنها برخى از مهاجران و نيز برخى از آمريكايى هاى مسلمان شده، اين طرز تلقى را دارند; زيرا اسلام، در عمل، راحت تر از فرهنگ غرب است.
گروه سوم، مسلمانانى هستند كه نه به شدت گروه اول و نه به بى خيالى گروه دوم هستند. پس از يازدهم سپتامبر، اين گرايش ها شديدتر هم شد. گروهى از شيعيان، در اثر فشارهاى دولت آمريكا، مأيوس شده و از سازگارى با فرهنگ و سياست آمريكا دست برداشته و حتى برخى حاضر به بازگشت به كشورهاى خود شده اند. برخى ديگر نيز تلاش كرده اند بيشتر دور هم جمع شوند. از نظر جامعه شناسى معلوم نيست چه وضعيتى پيش خواهد آمد. برخى ديگر نيز با دولت آمريكا براى جنگ عليه تروريسم اعلام همكارى كرده اند و بهويژه، برخى از گروه هاى شيعه، اين تروريسم را به سنّى ها و بنيادگراها نسبت مى دهند و قائل اند آنان كه حاضر به سازش و مصالحه با آمريكا نيستند، همين بنيادگراهاى تروريست هستند. مردم آمريكا نمى دانند تفاوت ميان سنّى و شيعه چيست. آنان حتى نمى دانند كه سيك ها مسلمان نيستند و به همين علت، بسيارى از آنان را به خاطر عمامه شان مورد ضرب و شتم قرار داده اند و كار به جايى رسيد كه سيك ها مجبور شدند روى لباسشان علامت مخصوصى بگذارند و بگويند كه ما مسلمان نيستيم.
حاج حسن ولجى كه پيش تر از او ياد كردم، پس از يازدهم سپتامبر، در اعلاميه اى كه به همين منظور صادر كرد، تروريسم را محكوم، و در حمايت از جنگ بر ضد تروريسم، خود را همدل و هم صداى بوش معرفى كرد و با اشاره به سخن بوش كه گفته بود: «همه مسلمانان بد نيستند»، گفت كه ما هم مانند هفت ميليون مسلمان ديگر، آمريكا را وطن خود مى دانيم، ما پركارترين و مبتكرترين افراد جامعه مسلمان، در ميان ديگر جوامع اسلامى هستيم و بايد به مسلمانان ديگر كمك كنيم تا ارزش هاى آمريكايى را درك كنند و اين تنفر نابه جاى ضد آمريكايى را كاهش دهند.
امام حسن قزوينى نيز، كه امام جماعت بزرگ ترين مسجد آمريكا در ديترويت است، پس از يازدهم سپتامبر، در راديو، تلويزيون و كليساها ضمن محكوم كردن اين حادثه، زندگى مسلمانان در آمريكا را بسيار خوب توصيف كرد و گفت كه مسلمانان بايد وطن جديد خود را بسيار دوست داشته باشند.
به طور كلى، اينان مى خواهند به آمريكايى ها بگويند كه از ما نترسيد، ما نيز مردم خوبى هستيم و مانند شما كار مى كنيم، فقط به جاى كليسا به مسجد مى رويم، ما را اذيت نكنيد. پس از يازدهم سپتامبر، مردم مسلمان، بيشتر با غيرمسلمانان ارتباط پيدا كردند; ولى نه به اين منظور كه غير مسلمانان را مسلمان كنند، بلكه به اين منظور كه به آنان بگويند كه بياييد با مراكز اسلامى و اعتقادات ما آشنا شويد. به اعتقاد من، هر چند براى اين گونه كارها كمى دير شده است، ولى بازهم ارزش دارد. تقريباً همه مساجد و مراكز اسلامى در آمريكا برنامه اى براى معرفى اعتقاداتشان به مسيحيان و پيروان ديگر مذاهب دارند.
درباره جمعيت مسلمانان و نيز درباره تعداد گروه هاى مذهبى در آمريكا اختلاف نظر بسيارى وجود دارد. گروهى اعلام كرده اند كه مسلمانان در آمريكا اصلا نمى توانند بيش از دو ميليون باشند; در حالى كه اگر شما فقط به كتاب تلفن مراجعه كنيد، اسم مسلمانان بيش از دو ميليون نفر است. آنان اين طور حساب كرده اند كه اگر از مساجد و مراكز اسلامى بپرسيم كه چند عضو رسمى دارند و تعداد اين افراد را با هم جمع كنيم و بعد تعداد فرزندان آنان را نيز حساب كنيم، مى توانيم بگوييم كه تقريباً دو ميليون نفر مسلمان وجود دارد. اما گروه هاى ديگر، تعداد مسلمانان در آمريكا را در حدود هشت تا ده ميليون نفر مى دانند. بيشتر گروه هايى كه منصفانه سخن گفته اند، تعداد مسلمانان را شش تا هفت ميليون نفر تخمين زده اند. البته در اين زمينه كه از آن ميان، چند نفر شيعه هستند، هيچ آمار مشخصى در دست نيست.
پى نوشت ها:
1.assimilation
2. Khoja
3. North American shia Ithna Asheri Muslim zomunication Organization (Nasimco)
4. The World Fedration Khoja Shia Communities
محمد لگنهاوزن
* عضو هيئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)
منبع : موسسه شيعه شناسی
نقد افسانه عبد الله بن سبا تفكر شيعى از دوران رسالت آغاز شده و در نخستين روزهاى پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره مسئله خلافت و امامت، به صورت يك مذهب خاص اعتقادى در جهان اسلام ظاهر گرديد. ولى در برخى از كتب تاريخ و ملل و نحل، تاريخ و پيدايش مذهب شيعه، در زمان خلافت عثمان بن عفان دانسته شده، و پديدآورنده آن، عبد الله بن سبا به شمار آمده است.
اساس اين نظريه به فردى به نام سيف بن عمر در قرن دوم هجرى باز مىگردد، و پس از وى برخى از متاخرين از نويسندگان اهل سنت و مستشرقين آن را ترويج كردهاند و حاصل آن اين است: از تشيع در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و خلافتشيخين نشان و اثرى نبود، تا آنكه در زمان خليفه سوم فردى به نام عبد الله بن سبا كه در آغاز يهودى بود و سپس اظهار اسلام نمود، مسلمانان را به بيعتبا على بن ابى طالب عليهالسلام دعوت كرد، و شايستهتر بودن او را به امر خلافت مطرح ساخت، و عدهاى از مسلمانان نيز از او پيروى كردند و به نام «شيعه على» ناميده شدند. (1)
نقد و بررسى
اين نظريه از سوى عدهاى از محققان شيعه و اهل سنت و نيز برخى از مستشرقين مورد نقد قرار گرفته است كه چند نمونه را يادآور مىشويم:
علامه امينى
وى در نقد اين نظريه مىگويد: لازم است در اين باره راه حزم و احتياط را برگزينيم، و مقام مسلمانان صدر اسلام را بالاتر از اين بدانيم كه فردى يهودى از صنعا كه به دروغ اظهار اسلام كرده، آنان را بفريبد، به گونهاى كه مردم و سياستمداران و متصديان امر حكومت همگى تسليم مكر و نيرنگ او شوند و او به گونهاى كه خود مىپسندد عقايد مسلمانان را به بازى بگيرد، اينها نه مورد قبول عقل است و نه ارزش تاريخى دارد. (2)
طه حسين
طه حسين پس از تحليل و بررسى داستان مربوط به عبد الله بن سبا او را فردى خيالى و حكايت وى را ساخته و پرداخته دشمنان شيعه دانسته است. دلايل وى بر اين مدعا چنين است:
1 - همه مورخان معتبر اسلامى داستان او را نقل نكردهاند.
2 - اساس اين داستان از سيف بن عمر است كه در دروغ پردازى و حديثسازى او شكى نيست.
3 - كارهايى كه به عبد الله بن سبا نسبت داده شده، از قبيل معجزه است، و از يك فرد عادى ساخته نيست، مگر آنكه مسلمانان را در نهايتبلاهت و ساده لوحى بدانيم.
4 - با قبول چنين داستانى، سكوت خليفه (عثمان) و كارگزاران او در برابر آن قابل توجيه نخواهد بود، در حالى كه او با كسانى چون محمد بن ابى حذيفه و محمد بن ابى بكر و عمار و ديگران با شدت برخورد مىكرد.
5- از فردى به نام عبد الله بن سبا در جنگ صفين و جمل اثر و نشانى يافت نمىشود. (3)
برنارد لوئيس
عدهاى از مستشرقين نيز نظريه مزبور را بى اساس دانستهاند. برنارد لوئيس (4) ضمن بىپايه دانستن آن، ديدگاه «ولهوزن»(5) و «فريد ليندر» (6) را در اين باره ياد آور شده كه پس از نقد و بررسى مصادر به اين نتيجه رسيدهاند كه داستان عبد الله بن سبا ساخته و پرداخته متاخرين است. (7)
كاشف الغطاء
آية الله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء در رد داستان عبد الله بن سبا مىگويد:«كتب شيعه به اتفاق، عبد الله بن سبا را لعن كرده و از او تبرى جستهاند و عادىترين تعبير آنان درباره او اين است كه وى پليدتر از آن است كه از او ياد شود. (8)
علامه عسكرى
علامه سيد مرتضى عسكرى در اين باره دستبه تحقيق گسترده و عميقى زده و ثابت كرده است كه مدرك داستان ياد شده، تاريخ طبرى، و راوى آن سيف بن عمر است كه به گواهى علماى رجال متهم به جعل حديث، و زندقه است. و طبعا نمىتوان به روايت وى در اين باره استناد نمود. (9)
سخن پايانى
در كتب ملل و نحل از سبئيه (بر وزن نظريه) به عنوان يكى از فرقههاى غلات ياد شده است. چنانكه بغدادى نخستين فرقه از فرقههايى را كه منتسب به اسلاماند ولى در حقيقت از فرقههاى اسلامى نيستند، فرقه سبئيه دانسته و درباره آن گفته است:
«سبئيه پيروان عبد الله بن سبا هستند كه در حق على عليهالسلام غلو كردند، نخست او را پيامبر و سپس خدا خواندند. و جمعى از مردم كوفه دعوت او را پذيرفتند، و هنگامى كه خبر آنها به على عليهالسلام داده شد، دستور داد آنان را بسوزانند، ولى چون سوزاندن همه آنها را صلاح ندانست، ابن سبا را به ساباط مداين تبعيد كرد، و پس از آنكه امام به شهادت رسيد، وى شهادت آن حضرت را انكار كرد و گفت او به سان عيسى بن مريم عليهالسلام به آسمان بالا رفته است و بار ديگر به زمين باز خواهد گشت و از دشمنان خود انتقام خواهد گرفت» . (10) پس بر فرض كه عبد الله بن سبا وجود خارجى داشته است، نقش او در حد تاسيس يكى از فرقههاى غلات بوده، و هيچ گونه ارتباطى با مذهب شيعه ندارد. در اين صورت قبول سبئيه به عنوان يكى از فرقههايى كه در جهان اسلام پديد آمده است، با انكار وجود شخصى به نام عبد الله بن سبا و آنچه درباره وى در زمان خلافت عثمان در مورد پايهگذارى مذهب تشيع از سوى محققان نقل گرديد، هيچ گونه منافاتى ندارد.
پىنوشتها:
1 - المذاهب الاسلامية، ابو زهرة، ص 46، نشاة الفكر الفلسفى فى الاسلام، دكتر على سامى النشار، ص 18، السنة و الشيعة، رشيد رضا، ص 4- 6.
2 - الغدير، ج 9، ص 220.
3 - على و بنوه، ص 98- 100، فصل ابن سبا.
4 -Bernard Lewis.
5 -Wellhausen.
6 -Fried lander.
7 - نشاة التشيع، ص 57- 58.
8 - اصل الشيعة و اصولها، ص 106.
9 - ر. ك: عبد الله بن سبا. تاليف علامه عسكرى. اسد حيدر، نويسنده كتاب «الامام الصادق و المذاهب الاربعة» نيز در جلد سوم كتاب خود تحقيق جامعى در اين باره دارد. (ص 456- 493) .
10 - الفرق بين الفرق، ص 223- 224.
على ربانى گلپايگانى
منبع :كتاب فرق و مذاهب كلامى، ص 39