زندگی نامه دانشمندان و نوابغ
پاتريك كلفيلد( Patrick Caulfield )
آگاتا كريستي
رمان نویس انگلیسي ( 1890- 1976 )
زندگينامه آرتور شوپنهاور
انديشمند آلمانی ( ۱۷۸۸–۱۸۶۰ )
زندگينامه ميلان كوندرا
نويسنده ي چك- فرانسوي ( 1929)
زندگينامه آرتور شوپنهاور
رالف والدو امرسون
نويسنده و فيلسوف امريكايي ( 1803- 1882 )
بطلمیوس:(پتولمی) (Ptolemy)
قرن دوم قبل از میلاد به دنیا آمد. کار ستاره شناسی عظیمی به نام Almagest (المحیطی) انجام داد. راهنمای بطلمیوس شامل 6 جلد است که جداول و اشکال را در برمی گیرد و اولین فرهنگ جغرافیای جهان بر اساس اصولی است که نقشه جهان را اصلاح کرد. با مرگ بطلمیوس افق های جغرافیای که هم از نظر طبیعی و هم از نظر دانش توسط یونانیان بسط یافته بود، مجددا بسته شد. چندین قرن طول کشید تا تلاش برای شرح و توصیف چهره زمین به عنوان محل زندگی انسان دوباره توجه اساتید را جلب کند.
زندگینامه دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
تاریخ تولد : 1304 شمسی
زندگینامه دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن ، در سال 1304 شمسی در ندوشن یزد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و قسمتی از متوسطه را در ندوشن یزد فراگرفت ، آنگاه به تهران عزیمت کرد و دوره ی متوسطه را به پایان رسانید و برای ادامه ی تحصیل وارد دانشکده حقوق شد و به دریافت لیسانس توفیق یافت. سپس به منظور تکمیل تحصیلات رهسپار اروپا شد و مدت پنج سال در فرانسه و انگلستان به اندوخته های علمی خود افزود و به اخذ دکترا در همان رشته نائل آمد. دکتر اسلامی ندوشن ، در شمار شاعران اندیشمند و نویسندگان توانا و برجسته ای است که از سال 1327 اشعارش در مجله ی سخن و برخی مجلات دیگر انتشار یافته است.
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : اسلامی ندوشن در خانواده ای با بضاعت متوسط به دنیا آمد ، پدرش خیلی زود وفات یافت و او ناگزیر شد که روی پای خود بایستد.
تحصیلات رسمی و حرفه ای : دکتر اسلامی ندوشن ، تحصیلات ابتدایی را نخست در مدرسه ی ناصرخسرو ندوشن ، سپس مدرسه ی خان یزد ، پس از آن به دبستان دینیاری رفت و دبیرستان را تا سوم متوسطه در دبیرستان ایرانشهر یزد گذراند ، آنگاه برای ادامه ی تحصیل در سال 1323 به تهران عزیمت کرد و بقیه ی دوره ی متوسطه را در دبیرستان البرز به پایان رساند. سپس برای ادامه ی تحصیل وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و به دریافت لیسانس توفیق یافت. پس از آن به منظور تکمیل تحصیلات به اروپا عزیمت نمود .مدت پنج سال در فرانسه و انگلستان به اندوخته های علمی خود افزود و با گذراندن پایان نامه ی دکترای خود به نام « کشور هند و کامنولث » به دریافت دکترای حقوق بین الملل از دانشکده حقوق دانشگاه پاریس نائل آمد
فعالیتهای ضمن تحصیل : اسلامی از ده دوازده سالگی شاعری را آغاز کرد و پس از آمدن به تهران در دوران دبیرستان ، حرفه ای تر شعر می گفت. وی در این زمان بعضی از قطعه شعرها را در مجله ی سخن منتشر می نمود. فعالیت های اسلامی ندوشن در دوران تحصیلات در اروپا ، بیشتر آشنایی با زبان فرانسه و شرکت در سخنرانی های دانشگاه سوربن بود و به جز چند داستان کوتاه و چند قطعه شعر و پایان نامه ی دکترایش چیز دیگری ننوشت
همسر و فرزندان : دکتر شیرین بیانی استاد تاریخ دانشگاه تهران و نویسنده ی چندین کتاب تاریخی ، همسر دکتر اسلامی ندوشن می باشد مشاغل و سمتهای مورد تصدی : دکتر اسلامی ندوشن در سال 1334 پس از بازگشت به ایران ، چند سال در شغل قاضی دادگستری خدمت کرد
فعالیتهای آموزشی : دکتر اسلامی ندوشن پس از ترک خدمت در دادگستری ، به تدریس حقوق و ادبیات در برخی دانشگاه ها و آموزشگاه های عالی ، از جمله : دانشگاه ملی ، مدرسه ی عالی ادبیات ، مدرسه ی عالی بازرگانی و مؤسسه ی علوم بانکی پرداخت. در سال 1348 به دعوت پروفسور فضل الله رضا ( رئیس وقت دانشگاه تهران ) به همکاری با دانشگاه تهران دعوت گردید و براساس تألیفاتی که در زمینه ی ادبیات انتشار داده بود ، جزء هیئت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قرار گرفت و تدریس نقد ادبی و سخن سنجی ، ادبیات تطبیقی ، فردوسی و شاهنامه ، شاهکارهای ادبیات جهان در دانشکده ادبیات و تدریس تاریخ تمدن و فرهنگ ایران را در دانشکده حقوق برعهده گرفت و تا سال 1359 که به انتخاب خود از دانشگاه تهران بازنشسته شد ، ادامه داشت. وی اکنون در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و در مقطع دکترای ادبیات به تدریس مکتب های ادبی جهان می پردازد.
مراکزی که فرد از بانیان آن به شمار می آید : دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن ، در سال 1304 شمسی در ندوشن یزد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و قسمتی از متوسطه را در ندوشن یزد فراگرفت ، آنگاه به تهران عزیمت کرد و دوره ی متوسطه را به پایان رسانید و برای ادامه ی تحصیل وارد دانشکده حقوق شد و به دریافت لیسانس توفیق یافت. سپس به منظور تکمیل تحصیلات رهسپار اروپا شد و مدت پنج سال در فرانسه و انگلستان به اندوخته های علمی خود افزود و به اخذ دکترا در همان رشته نائل آمد. دکتر اسلامی ندوشن ، در شمار شاعران اندیشمند و نویسندگان توانا و برجسته ای است که از سال 1327 اشعارش در مجله ی سخن و برخی مجلات دیگر انتشار یافته است.
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : دکتر اسلامی ندوشن ، در شمار شاعران اندیشمند و نویسندگان توانا و برجسته ای است که از سال 1327 اشعارش در مجله ی سخن و برخی از مجلات دیگر انتشار یافت و مورد توجه قرارگرفت. وی در کنار فعالیت های علمی و تحقیقی خود ، از زبان شعر کمتر استفاده کرده است ، اما آنچه از او چاپ و در دسترس قرار گرفته است ، بسیار خوب و نمودار استعداد و ذوق سرشار و قریحت تابناک او در شعر می باشد. استاد بیشتر اوقات خود را صرف در تحقیق آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه ی آثار نویسندگان جهان کرده و آثارش در مجلات پیام نو ، سخن ، یغما ، راهنمای کتاب و نگین چاپ شده است.
آرا و گرایشهای خاص : دکتر اسلامی ندوشن ، برخی از آثار خود را با امضای مستعار « م. دیده ور » چاپ و منتشر ساخته است. جوائز و نشانها : کتاب « ابر زمانه و ابر زلف » در سال 1342 به عنوان کتاب برگزیده ی سال از سوی انجمن کتاب انتخاب گردید
آثار :
مجموعه شعر « چشمه »-
مجموعه شعر « گناه »-
ترجمه و مؤخره ی پیروزی آینده ی دموکراسی-
ترجمه ی جهاد در اروپا-
ترجمه ی قطعاتی از رومئو و ژولیت-
در کشور شوراها-
آزادی مجسمه-
ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم-
گفت و گوها-
افسانه و افسون-
زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه-
ایران را از یاد نبریم-
به دنبال سایه ی همای-
فرهنگ و شبه فرهنگ-
درباره ی آموزش-
گفته ها و ناگفته ها-
صفیر سیمرغ-
داستان داستان ها-
نوشت های بی سرنوشت-
کارنامه ی سفر چین-
جام جهان بین-
آواها و ایماها-
دیدن دگر آموز ، شنیدن دگر آموز-
داستان کوتاه پنجره های بسته-
ترجمه ی آنتونیوس و کلئوپاترا-
ابرزمانه و ابر زلف-
شور زندگی-
ترجمه ی ملال پاریس و برگزیده ای از گل های بدی-
ترجمه ی بهترین اشعار هِنری لانگ فلو-
روزها ، سرگذشت-
تحقیق در منظومه ی ویس و رامین گرگانی-
آویزه ی سخن ها-
ایران لوک پیر-
ایران و تنهایی اش-
باران نه رگبار-
باغ سبز عشق-
سخن ها را بشنویم-
سرو سایه فکن-
ترجمه ی عمر خیام-
کشور هند و کامنولث-
گفتیم و نگفتیم-
ماجرای پایان ناپذیر حافظ-
مسئله ی عقب ماندگی-
نامه ی نامور-
مارسل کارنه
مارسل کارنه که 18 اوت سالروز تولد اوست، یکی از پایه گذاران اصلی رئالیسم شاعرانه است که در کنار ژاک فدر، ژان ویگو، ژان رنوار و ژولین دوویویه چند تا از مهمترین فیلمهای این سبک را ساخته است. اهمیت این فیلمها تا آنجاست که بسیاری از آثار نئورئالیستی دهه 40، سینمای هنری اروپای دهه 50 و 60 و نوآرهای آمریکایی دهه 40 تحت تاثیر آنها هستند.
رئالیسم شاعرانه جنبشی در سینمای فرانسه است که در اوایل دهه 30 آغاز شد. البته دیوید بردول اعتقاد دارد که این جریان جنبش متحدی مانند امپرسیونیسم فرانسه و یا مونتاژ شوروی نبود، بلکه بیشتر یک گرایش کلی بود و نخستین بار ژرژ سادول این اصطلاح را درباره فیلمهای کارنه به کار برد.
درواقع تعارضات اجتماعی و سیاسی حاصل از رکود اقتصاد جهانی، سینما را در ارتباط نزدیکتری با واقعیتها قرار داد و فیلمسازان گرایش بدبینانهای نسبت به واقعیتها همراه با انتقاد شدید اجتماعی پیدا کردند.
کارنه که در تعدادی از مهمترین فیلمهای ژاک فدر دستیاری او را برعهده داشت و خودش را به شدت مدیون او میدانست، مجال ساختن نخستین فیلمش را زمانی یافت که فدر فیلمی را که قرار بود خودش بسازد، به او سپرد و این فیلم سرآغاز همکاری جادویی کارنه با ژاک پره ور شاعر معروف سوررئالیستی شد که تا مدتهای طولانی ادامه یافت و منجر به ساخت چند فیلم مهم و ماندگار کارنه شد.
شاهکارهایی چون «بندر مهآلود»، «روز برمیآید» و «بچههای بهشت» نه تنها از لحاظ هنری از مهمترین آثار تاریخ سینمای فرانسه است، بلکه نمایشگر دوران پر تب و تاب تاریخ فرانسه مثل اشغال، جنبش جبهه ملی و آزادی آن نیز هست. لحن سرد و غمبار، پایانهای جبرگرایانه و تقدیرگرایی رمانتیسم جاری در فیلمهای کارنه، نگاه ناامید، تلخ و پوچگرای جامعه آن دوران را نشان میدهد.
چنان که بسیاری از آثار وی پس از اشغال فرانسه اجازه نمایش نیافت و در کنار آثار ژان کوکتو و مارسل پروست به دلیل ترویج ناامیدی و سرعت بخشیدن به شکست فرانسه مورد سرزنش قرار گرفت. با این وجود هنوز پس از سالها از محبوبیت این فیلمها کاسته نشده و همچنان در فهرست فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما جای خود را حفظ کرده است.
فیلمهای کارنه نیز مانند بقیه آثار رئالیسم شاعرانه معمولا درباره افراد برخاسته از طبقه کارگر و فرودستی است که در حاشیه جامعه زندگی میکنند. قهرمانان این نوع فیلمها انسانهایی سرخورده و طرد شده از اجتماع هستند که در دل زندگی پر از یاس و حرمان خود برای لحظات کوتاه و گذرایی با عشقی پر شور و رمانتیک مواجه میشوند و به امید آن راه فرار و نجات میجویند، اما درنهایت در راه همان عشق جان خود را از دست میدهند و همواره در فرار به سوی زندگی بهتر ناکام میمانند.
بندر مه آلود یکی از آثار مهم سبک رئالیسم شاعرانه است. اگرچه بعد ها پره ور در جایگاه فیلمنامه نویس و کارنه به عنوان کارگردان با فیلم روز بر می آید، این نگاه را تکامل بخشیدند.
کارنه در دل روایت عاشقانهاش از زوج ناکامی که هرگز نمیتوانند به رویای خوشبختیشان دست بیابند، ترسها، حسرتها، امیدها و دلشورههای مردم فرانسه آن دوره را ارائه میدهد. شاید به همین دلیل است که هیچ یک از فیلمهای پس از جنگ کارنه مثل «ملاقاتکنندگان شب» یا «دروازههای شب» با بهترین آثار اولیه او برابری نمیکند.
شاید بتوان دلیل افول کارنه در سالهای پایانی عمرش را در این دانست که در دوران جدید پس از جنگ و با رواج نئورئالیسم دیگر مجالی برای دیدگاه تلخ اندیش، بدبینانه و پوچگرای کارنه نبود و او را واداشت تا به سراغ مضامینی برود که با آنها ارتباط عمیقی نداشت و از کمترین قرابت و تناسب با آثار درخشانش برخوردار بود.
هرچند تاثیر همان چند فیلم درخشانش چنان بود که اسم او را در کنار فیلمسازان بزرگ سینمای فرانسه قرار داد و جایگاهش در تاریخ سینما را تثبیت کرد.
ژاک پره ور و مارسل کارنه در اواسط دهه 1930 لطف بزرگی را در حق سینمای فرانسه روا داشتند. این دو نفر به همراه ژان رنوار جزو بنیان گذاران سبک رئالیسم شاعرانه بودند که در آن دوران سینمای فرانسه را از سردرگمی در آورد. سینمای فرانسه در دهه 1920 نگره با شکوه امپرسیونیسم را تجربه کرده بود و چندان شایسته این سرگردانی نبود؛ در حالیکه همه کشورهای دیگر صاحب سینمای اروپایی مشغول به کشف و شهود در انگاره های تازه خود بودند.
این حرکت در ایتالیا همزمان بود با فیلم هایی که به تلفن سفید موسوم بودند. فیلم های تلفن سفید آثاری بورژوازی بود که به رمانتیسم نزدیک می شد. این سینما آثاری را تولید می کرد که استودیویی بودند و چندان با روزگار مردم ایتالیا همسان نمی نمود. شاید چنین فیلم هایی بود که بعد هازمینه ساز سینمای نئورئالیسم شد. سینمایی که از استودیوها بیرون آمد و به زندگی غاطبه مردم پس از جنگ جهانی دوم پرداخت و نشانگر نوعی یاس و پوچی اجتماعی بود.
در همین دوران سال های دهه 1930 سینمای فرانسه سردرگریبان یک التقاط و در هم آمیزی بود. برخی به سینمای سوررئال گرایش پیدا کرده بودند.برخی در عرصه ساخت فیلم های فانتزی طبع آزمایی می کردند و عده ای دیگر هم در سیستمی فرد گرایانه آثاری رئالیستی می ساختند. تا اینکه در سال 1930 فیلمی به نام لیز کوچولو (ژان گریمون) توانست تعاریفی کم رنگ از سینمای رئالیسم – شاعرانه را ایجاد کند که بعد ها توسط سینماگرانی دیگر بسط و گسترش یافت. فیلم های رئالیسم شاعرانه درباره آدم های تک افتاده اجتماع بود و با لحنی تلخ به رویاها و آرزوهای آنها می پرداخت که در بستر تقدیری محتوم فنا می شود.
در همین دوران ها بود که ژاک پره ور شاعر نام آور فرانسوی به سینما پیوسته بود و توانست که با همکاری مارسل کارنه فضایی تازه ایجاد کند. اگرچه سینمای رئالیسم شاعرانه نتوانست آنگونه که باید به یک جریان تبدیل شود، اما بستر مناسبی را برای سینمای فرانسه بنیان گذارد که بتوان آن را کلاسه کرد. جالب اینجاست که سینمای ایتالیا در سینما همان روندی را برگزید که ادبیات در مکتب های ادبی پیگیری کرده بود. یعنی از رمانتیسیسم به رئالیسم رسید. اما سینمای فرانسه بستر رئالیسم را بسیار کمرنگ پشت سر گذارد و بعد به رمانتیسیسم دست یافت. فیلم های بعدی کارنه و پره ور همانند بچه های بهشت را نیز که در دهه 1940 مرور می کنیم به سینمایی نزدیک می شوند که از آن به عنوان سینمای سنت کیفیت فرانسه یاد می شود و در آن رجوع به داستان های رمانتیک ادبی باب شده بود. پس سینمای فرانسه به نوعی حرکتی معکوس را در مقابل ادبیات طی کرد. البته ناگفته نماند که سینمای رئالیسم شاعرانه تاثیری گذرا بر نئورئالیست های ایتالیایی نیز بر جای گذاشت. یعنی فیلم وسوسه ساخته لوکینو ویسکونتی را برگرفته از سینمای رئالیم شاعرانه می دانند. با این حساب ایتالیایی ها این سینما را توسعه بخشیدند و خود آن را بدل به نئورئالیسم کردند.
بندر مه آلود یکی از آثار مهم سبک رئالیسم شاعرانه است. اگرچه بعد ها پره ور در جایگاه فیلمنامه نویس و کارنه به عنوان کارگردان با فیلم روز بر می آید، این نگاه را تکامل بخشیدند.
فیلمنامه بندرمه آلود نیز بر پایه تقابل خشونت و عطوفت بنا شده است. جوانی سرگردان و گریزان از جنگ به شهری ساحلی پناه می آورد تا زندگی آرامی را پیشه کند و این درحالیست که تقدیر او را به سمتی می راند که در نهایت موجب حرمان او می شود. ژاک پره ور در جایگاه نویسنده در این فیلمنامه چند تمهید را برای تمییز شرایط و شخصیت ها ارائه کرده است که مارسل کارنه نیز می کوشد آنها را به تصویری ترین شکل ممکن عرضه نماید. اول اینکه شخصیت سرباز فراری که ژان گابن نقش او را بازی می کند، ادمی بسیار تودار و کم حرف به نظر می رسد. بسیار سخت اطلاعات می دهد و پره ور اطلاعاتی را که باید تماشاگر درباره او به دست آورد در هاله ای از رمزو راز پیچیده و آن را در کلیت فیلمنامه توزیع می کند. کارنه نیز در همین راستا گابن را به سمت بازی درونی سوق می دهد. صورت کم حرکت او عملا تماشاگر را وا می دارد تا با دقت بیشتری درباره شخصیت گابن به تفحص بپردازد. در عوض شخصیت گنگسترها بسیار سریع اطلاعات خود را برای تماشاگر رو می کنند. ما از همان اوان داستان می دانیم آنها چه کسانی هستند، چه دشمنی با هم دارند و بعد به نسبت سرباز گره ها آسان تر درباره آنها گشوده می شود. گاهی سرعت انتقال اطلاعات درباره آنها در یک سکانس بسیار سریع صورت می گیرد یعنی پره ور با ارائه دیالوگ های مستقیم ماهیت آنها را برای ما می گشاید و ای بسا لازم نیست زمان زیادی را مصروف کشف شخصیت های آنها کینم. درواقع به این ترتیب شخصیت گنگسترها روی خشن زندگی را در فیلمنامه ترسیم می کنند که این نگاه از زندگی درهم و برهم آنها نیز به چشم می آید. کارگردان در فصل کافه ابتدایی فیلم از میزانسن های پیچیده ای استفاده می کند تا درهم و برهمی این آدم ها و شخصیت های دژ خوی آنها را به نمایش بگذارد. در عوض هرچقدر به سرباز و دوستان وی در کلبه متروک نزدیک ساحل نزدیک می شویم، داستان رویه دیگری به خود می گیرد. یعنی دوربین ایستا تر است و نویسنده چندان مستقیم سراغ اصل موضوع نمی رود. آدم ها به زبان استعاره و کنایه با یکدیگر سخن می گویند. کارگردان نیز می بایست این تامل نویسنده را با زبان تصویر بیان کند. بنابراین جنس میزانسن های خود را تغیییر می دهد. او آدم ها را دور از یکدیگر می نشاند و در این گسستگی سرعت بیان گفت و گو ها را نیز کم می کند. در همینجاست که سرباز با دختر جوان آشنا می شود.
پره ور و کارنه بسیار با دقت علاوه بر تاکید بر عناصر داستان گویی فضایی را نیز پدید می آورند که این فضا شاعرانگی و خشونت را توامان در دیدگاه بیننده تصویر کند. این فیلم شاید یکی از آثار نمونه ای همکاری قابل بحث کارگردان و فیلمنامه نویس باشد.
تاتیانا تالستایا نویسنده معاصر روس
زندگینامه لورا کارسون اسمیت
لولا کارسون اسمیت که بعدها به کارسون مک کالرز معروف شد، 19 فوریه ی 1917 در کلمبوس ایالت جورجیا به دنیا آمد. از 15 سالگی به بعد همیشه بیمار بود؛ نویسنده ای با مجموعه ای از بیماری های مختلف و تجربه های گوناگون در نوجوانی به تب روماتیسم مبتلا شد، در جوانی سکته کرد.
«من با آدم هایی که خلق می کنم زندگی می کنم و این همیشه از تنهایی درونی ام کاسته است.»
کارسون مک کالرز
شاید روزی که لولای هفده ساله سوار بر کشتی از ساوانا به نیویورک می رفت. هیچ کدام از مسافران کشتی فکرش را هم نمی کردند روزگاری این دختر نحیف و ریزنقش یکی از مهم ترین نویسندگان قرن بیستم آمریکا شود؛ نویسنده ای در کنار نویسندگان مطرحی چون ویلیام فاکنر و فلانری اوکانر. آن روز لولا ظاهراً داشت می رفت تا در مدرسه ی موسیقی نیویورک نواختن پیانو را بیاموزد کاری که از ده سالگی شروع کرده بود و تا یک سال پیش از آن، با شور و شوق ادامه داده بود؛ به امید روزی که به عنوان نوازنده ی پیانو در کنسرت های معروف شناخته شود. تشویق های همیشگی مادرش هم این آرزو را برایش دست یافتنی تر می کرد. اما درست یک سال پیش از سفر به نیویورک تب رماتیسم رمقش را گرفت، آن قدر که مطمئن شد باید رویای نواختن پیانو در کنسرت را برای همیشه فراموش کند. نوشتن را در دوره ی بهبود بیماری کشف کرد، یعنی زمانی که حریصانه فقط مشغول خواندن بود. وقتی لولا کارسون به نیویورک رسید تصمیمش را گرفته بود؛ اسمش را در کلاس های «نویسندگی خلاق» دوروتی اسکاربورو در دانشگاه کلمبیا نوشت. مخارج کلاس را هم با پادویی جور کرد. اولین متنی که نوشت یک اتوبیوگرافی برای همین کلاس بود. متن خوبی بود و استاد توصیه و تشویقش کرد تا این متن را در مجله ی داستان چاپ کند. این اتو بیوگرافی آغاز سی سال نویسندگی لولا کارسون بود.
لولا کارسون اسمیت که بعدها به کارسون مک کالرز معروف شد، 19 فوریه ی 1917 در کلمبوس ایالت جورجیا به دنیا آمد. از 15 سالگی به بعد همیشه بیمار بود؛ نویسنده ای با مجموعه ای از بیماری های مختلف و تجربه های گوناگون در نوجوانی به تب روماتیسم مبتلا شد، در جوانی سکته کرد. سی و یک ساله که بود سمت چپ بدنش به کلی فلج شد، چهل و چند ساله بود که سرطان سینه گرفت و سال های آخر عمرش را روی ویلچیر گذراند. اما فقط این ها نبود. زندگی شخصی اش هم دست کمی از حال و روز جسمی اش نداشت، بیست ساله بود که با ریوز مک کالرز ازدواج کرد اما سه سال بعد از او جدا شد و چهار سال بعد یعنی 1945، دوباره با او ازدواج کرد. یک بار در جوانی خودکشی کرد اما موفق نشد. سال 1953شوهرش پیشنهاد داد دو نفری خودکشی کنند اما لولا از این پیشنهاد عجیب استقبال نکرد. شوهر ناامید مجبور شد در روزهایی که کارسون از ترس پیشنهاد او گریخته بود، به تنهایی یک مشت قرص بخورد.
«آن ها راجع به این موضوع با هم صحبتی نکردند. شب ها وقتی آلیس خواب بود، بیف در طبقه ی پایین کار می کرد و روزها آلیس تنها رستوران را اداره می کرد. وقتی با هم کار می کردند، بیف طبق معمول پشت دخل می ایستاد و مواظب میزها و آشپزخانه بود. با هم حرف نمی زدند مگر در مورد کار ولی بیف حیرت زده به او نگاه می کرد. عصر روز هشتم اکتبر بیف صدای ناله ای از اتاق خواب شان شنید دوید طبقه ی بالا، یک ساعت بعد آلیس را به بیمارستان بردند و دکترها غده ای به اندازه ی یک نوزاد از شکمش بیرون آوردند. یک ساعت بعد آلیس مرد.»
این بخشی از اولین و البته معرف ترین رمان مک کالرز به نام «قلب شکارچی تنها» ست که سال 1940 در بیست و سه سالگی نوشت. عنوانش اقتباس از شعر «شکارچی تنها» ی فیونا مک لود بود. بعدها رمان معروف او را به عنوان یک کتاب ضد فاشیسم هم تعبیر کردند. داستان رمان، ماجرای یک مرد کر و لال است که سنگ صبور همسایه ها و دوستان تنها و منزوی اش می شود. آن ها با او درد دل می کنند تا آرام بگیرند. موضوع اصلی رمان «قلب شکارچی تنها»، انزوا و تنهایی آدم هاست، موضوعی که در بیشتر آثار مک کالرز به چشم می خورد. خیلی ها، از جمله خودش مدعی اند این رمان به سبک «رئالیسم جنوب» نوشته شده که ژانری است برگرفته از «رئالیسم روسی». رمان مک کالرز سال 1940 در صدر فهرست پرفروش ترین کتاب ها در آمریکا قرار گرفت. بعدها در فهرست صد رمان برتر هفته نامه ی تایم از 1935 تا 2005 نیز انتخاب شد. هر چند مک کالرز در ایران چندان شناخته شده نیست اما «قلب، شکارچی تنها» با ترجمه ی شهرزاد لولاچی و «قصیده ی کافه ی غم» با ترجمه ی احمد اخوت به فارسی ترجمه و منتشر شده اند.
کارسون مک کالرز یکی از معدود نویسندگان جنوب آمریکاست که تقریباً از روی تمام آثارش، فیلم نامه یا نمایش نامه ی اقتباسی نوشته اند. فیلمی که سال 1968 رابرت الیس میلر از روی «قلب شکارچی تنها» ساخت نامزد دریافت دو جایزه ی اسکار شد. مک کالرز یک سال بعد از نوشتن اولین رمان موفقش، «بازتاب در چشم طلایی» را نوشت و جان هوستون بیست و شش سال بعد در سال 1967، فیلم نامه ی اقتباسی از این رمان را کارگردانی کرد. دومین رمان کارسون نتوانست موفقیت رمان اول را کسب کند و حتی بعضی از منتقدان ادبی نقدهای جدی به آن وارد کردند اما «ساقدوش عروس»، چهارمین رمان مک کالرز ، دوباره توانست اعتبار گذشته اش را به دست بیاورد. او در سال 1946 ، زمانی که با بیماری دست و پنجه نرم می کرد، نمایش نامه ای هم از روی این رمان نوشت. «ساقدوش عروس» داستان دختر جوانی به نام فرانکی آدامز است که دنبال «مای من» خودش می گردد. نمایش نامه ی «ساقدوش عروس» سال 1950 در برادوی روی صحنه رفت مردم از این نمایش استقبال بی نظیری کردند و به همین خاطر پانصد و یک بار اجرا شد و جایزه ی «محفل منتقدان تئاتر نیویورک» را به عنوان بهترین نمایش نامه ی فصل و جایزه ی دونالدوسون را برای اولین نمایش نامه ی موفق یک نویسنده از آن خود کرد. سال ها بعد، فرد زینه مان هم اقتباسی سینمایی از «ساقدوش عروس» را کارگردانی کرد که نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
آخرین اثر مک کالرز «ساعت بدون عقربه» بود که با استقبال چندانی رو به رو نشد و آخرین کتابش مجموعه شعری برای کودکان به نام «به شیرینی سرکه، به تمیزی خوک» بود. او روزهای آخر زندگی اش سرگرم نوشتن یک اتوبیوگرافی به نام «روشنایی شب» بود که ناتمام ماند و چند سال بعد منتشر شد شاید دلگرم کننده ترین اتفاق سال های آخر عمر کارسون، موفقیت اقتباس تئاتری ادوارد آلبی از یکی داستان های او به نام «قصیده ی کافه ی غم» بود که صد و بیست و سه بار در برادوی روی صحنه رفت سی و چهار سال بعد سیمون کالو نسخه ای سینمایی از این رمان را کارگردانی کرد که آن هم فیلم موفقی از آب در آمد. مک کالرز با وجود همه ی مشکلات جسمی و روحی اش کارنامه ی درخشانی با پنج رمان، دو نمایش نامه، بیست داستان کوتاه، یک کتاب شعر کودک و یک اتوبیوگرافی ناتمام دارد و یکی از مهم ترین و تأثیر گذارترین نویسندگان نیمه ی اول قرن بیستم امریکا به حساب می آید. او مهم ترین آثارش، یعنی «قلب شکارچی تنها»، «قصیده ی کافه ی غم»، «بازتاب در چشمان طلایی» و «ساقدوش عروس» را بین سال های 1940 تا 1946 نوشته است.
بیست و نه سپتامبر 1967 لولا کارسون پنجاه ساله شده بود که بعد از یک سکته و خون ریزی مغزی شدید و چهل و هفت روز اغما درگذشت. بعد از مرگش، دوستانش خانه ی شماره 131 خیابان برادوی جنوبی را که او از سال 1945 تا پایان عمرش در آن زندگی کرده بود خریدند تا برای همیشه محل زندگی و دور هم نشینی هنرمندان و نویسندگان باشد. آن ها در خانه ی قدیمی او پنج واحد جداگانه ساختند که آن ها را به هنرمندان اجاره می دهند تا این گونه یاد او را همیشه زنده نگه دارند. خانه ای که کارسون در باره اش نوشته بود. «من همیشه دلتنگ جایی بودم که هرگز ندیده بودم. و حالا این جا را یافته ام. اینجا را، این خانه را، این شهر را.» امروز خانه ی مک کالرز به محفلی برای زندگی هنرمندان، به ویژه نویسندگان کالرز جمله ی معروفش در زمان «ساقدوش عروس» را نوشته اند «آن ها مای من هستند.»
جرج پلیمتون
پلیمتون به جای نقد خشک ادبی، مستقیم سراغ خود نویسنده می رفت و از خودش درباره ی اثرش می پرسید. در واقع پلیمتون این سنت را بنا گذاشت که روبه روی نویسنده ای بنشینند و بپرسند شخصیت هایت را چگونه خلق کردی و خود نویسنده داستانش را نقد کند
پاریس پس از جنگ جهانی دوم پاتوق هنرمندان زیادی، به ویژه نویسندگان امریکایی بود. حرفه ی انتشار پاریس ریویو را در چنین فضایی، دو تن از همین نویسندگان انگلیسی زبان زدند. این مجله و خلاف مجله های ادبی آن زمان که بیشتر مطالب شان نقد ادبی بود و کار دست اول در آن ها جایی نداشت، سنتی جدید بنا گذاشت و خود را وقف کار خلاقانه کرد: داستان کوتاه، بخشی از یک رمان، شعر و یک تابلوی نقاشی، مطالب اولین شماره ی پاریس ریویو بود که بهار سال 1953 منتشر شد. بنیانگذاران نشریه برای سردبیری کسی را مناسب تر از جرج پلیمتون نیافتند که برای یک تعطیلی کوتاه مدت به پاریس رفته بود. فرصتی عالی برای این جوان نیویورکی که تنها سابقه اش سردبیری مجله ی کمدی لمپون در دانشگاه بود و بعد از فارغ التحصیلی اش از هاروارد و کمبریج در رشته ی ادبیات انگلیسی، نمی دانست با زندگی اش چه کند؛ زندگی در پاریس با جشن بی پایان ادبیات. پلیمتون را می توان موتور محرک بخش داستان و مصاحبه ی پاریس ریویو دانست. او که از اولین شماره تا زمان مرگش سردبیر این بخش ها بود. جای نقد خشک ادبی، مستقیم سراغ خود نویسنده می رفت و از خودش درباره ی اثرش می پرسید. در واقع پلیمتون این سنت را بنا گذاشت که روبه روی نویسنده ای بنشینند و بپرسند شخصیت هایت را چگونه خلق کردی و خود نویسنده داستانش را نقد کند. اولین مصاحبه با ای. ام فوستر، نویسنده ی مشهور آمریکایی بود و رشته ی این مصاحبه ها با نویسندگان و شاعران مشهوری مانند فاکنر، همین گوی، فراست، تی. اس الیوت، کالوینو و ارزا پاوند ادامه یافت. مجموعه ی هفت جلدی این مصاحبه ها می تواند راهنمای خوبی برای همه ی نویسندگان و دوستداران ادبیات باشد. ویژگی دومی که پاریس ریویو را از مجله های ادبی هم زمانش متفاوت می کرد، این بود که پاریس ریویو خیلی زود تبدیل به بلندگویی برای صدای نویسندگان جدید شد. هر ماه انبوهی از کارهای جدید از زیر دست ویراستاران رد می شد و در بخش داستان، بر خلاف دیگر نشریات که کارهای اول نویسندگان را باز نشده پس می فرستادند، اولین کارهای نویسندگان تازه کار را چاپ می کردند. جرج پلیمتون با چاپ داستان های اول، نویسندگان درجه اولی مانند فیلیپ راث و جک کراوک را به ادبیات انگلیسی معرفی کرد.
این فصل نامه ی انگلیسی زبان که در فرانسه منتشر می شد، در مدت کوتاهی مشهور شد . کتاب فروش های فرانسوی آن را با افتخار پشت ویترین شان می گذاشتند تا نشان دهند. پاریس هم می تواند نشریه ای بین المللی در آورد و نویسندگان آمریکایی در لابی هتل شان به یاد وطن آن را می خواندند. پاریس ریویو ابتدا در اروپا و بعد در آمریکا خوانندگانی جدی پیدا کرد. کم کم انتشار مجله در پاریس گران تمام می شد، بنابراین در نهایت دفترش به نیویورک منتقل شد. این نشریه با 20 هزار تیراژ، هیچ گاه ادعای موفقیت اقتصادی نداشت؛ اگر هم درآمدی به دست می آمد، آن را به نویسندگان و شاعرانی می داد که برایش مطلب می فرستادند. نویسندگان و طرفداران جدی ادبیات از مشتریان جدی این نشریه هستند و همیشه ناشرانی پیدا شده اند که هزینه ی چاپ نشریه را قبول کنند.
پلیمتون بیرون از دنیای ادبیات هم به دلیل ماجراجویی های بی پروایش چهره ای شناخته شده بود. به عنوان یک ژورنالیست معتقد بود که کار نویسنده، به ویژه نویسنده ی غیرداستانی، فقط مشاهده نیست، بلکه باید خود را غرق آن چیزی کند که پوشش می دهد. مثلا صحبت های روی نیمکت فوتبال، دنیایی راز آلود بود که فقط برای کسانی که مشارکت دست اول در آن داشتند، نقاب از چهره بر می داشت. او مدتی کوارتربک تیم فوتبال دیترویت لاینز بود، دماغش یک بار در رینگ بوکس خرد شد، در سیرک ژانگولر می کرد و در ارکستر سمفونیک سازی عجیب می زد. اغلب کتاب های پلیمتون هم شرح این ماجراجویی هایش است: خارج از لیگ (درباره ی بیسبال)، شیر کاغذی (فوتبال) و بوگی من (گلف). همینگوی دقت او را در توصیف این فضاها ستود. پلیمتون مدتی سینما را هم آزمود و نقشی کوتاه در ویل هانتینگ خوب، به عنوان سیاهی لشگر در لورنس عربستان و هم چنین در فیلمی براساس کتاب شیرکاغذی، اثر خودش و چند فیلم دیگر بازی کرد.
البته همه ی کتاب هایش شرح این ماجراها نبود. در جوانی کتاب برای کودکان به اسم چتر خرگوش چاپ کرد. هم چنین به عنوان همکلاسی جان. اف کندی در هاروارد و کسی که در لحظه ی ترور کندی کنارش بود، کتابی به نام سفر آمریکایی: زمانه رابرت کندی نوشت. سال 1998 یک زندگی نامه ی شفاهی غیرمتعارف از ترومن کاپوتی در آورد که در آن روش های تاریخ شفاهی و زندگی نامه نویسی سنتی را با هم آمیخته بود. سال 2002 کتاب زلدا، اسکات و ارنست را چاپ کرد که نوعی درام پردازی نامه های بین فیتز جرالد و همسرش اسکات و نامه های او به همین گوی بود. یک نیمه ی شخصیت جرج پلیمتون، نویسنده ی این کتاب های عامه پسند و نیمه ی واقعی او همان ویراستار جدی، دقیق و بی مزد و منت پاریس ریویو بود. او با قیافه ی سینمایی و موهای نقره ای اش در همه ی جشن ها و مهمانی های ادبی نیویورک حضور داشت و انگار نماینده ی نیمه خلاق و پرشور نیویورک در برابر نیمه ی ماشینی و بی روح آن بود. نویسنده، هنرپیشه و ورزشکاری نبود که با او آشنایی نداشته باشند. شاید کاریکاتوری در نیویورکر زندگی چند گانه ی او را به خوبی به تصویر کشیده باشد: بیمار به جراحی که قرار است عملش کند نگاه می کند و می پرسد: «از کجا بدانم تو جرج پلیمتون نیستی؟»
فریدریش شیلر