زندگی نامه دانشمندان و نوابغ
آشنايي با زندگينامه و اختراعات ساموئل مورس، مخترع تلگراف
ساموئل مورس در 24 ماه مي 1844 اولين پيام تلگرافي خود را از بالتيمور به واشنگتن با اين مضمون مخابره کرد: خدا چي ساخته ! «!What hath God wrought»...
ساموئل فاينلي بريس مورس Samuel Finley Breese Morse در27 آوريل 1791، در شهر چارلستون Charlestown ايالت ماساچوست امريکا ديده به جهان گشود.
مورس اين نقاش آمريکايي، مبتکر روشي براي انتقال پيام از طريق سيم با استفاده از يک کد با رمز خاص بود که اکنون کد مورس ناميده مي شود. وي پس از مطالعه هنر در اروپا به کارهاي علمي روي آورد و کشف کرد که اگر سيم حامل جريان الکتريکي به يک سوزن آهن ربايي لولادار نزديک شود، سوزن حرکت مي کند. به دنبال آن در سال 1832 ميلادي دست به کار ساخت ماشيني به نام تلگراف شد تا بتواند به کمک همين روش پيام ها را از نقطه اي به نقطه ديگر ارسال کند و در سال 1837، اولين نمونه موفق اين دستگاه را در نيويورک به نمايش گذاشت. در سال 1844، يک خط تلگراف به طول 64 کيلومتر احداث شد که بالتيمور را به واشنگتن ارتباط مي داد. مورس دستگاهي ساخت که درآن وقتي جريان الکتريکي وصل مي شد، يک آهن رباي الکتريکي را به کار مي انداخت و باعث مي شد تا يک مداد بر روي يک نوار کاغذي متحرک، علائمي را ثبت کند. جريان به طور مداوم به وسيله يک کليد فشاري قطع و وصل مي شد و اطلاعات به شکل «پالس و نبود پالس» (رمز) انتقال مي يافت.
اين سلسله عناصر كوتاه و بلند که براي نشان دادن حروف، نقطه و كاراكترهاي يك پيام معين به عنوان کد هاي مورس استفاده مي شدند ،طولانيتر از هر سيستم رمزگذاري الكترونيكي ديگر ، بيش از 160 سال مورد استفاده بوده است .
ساموئل مورس در 24 ماه مي 1844 اولين پيام تلگرافي خود را از بالتيمور به واشنگتن با اين مضمون مخابره کرد : خدا چي ساخته؟! "What hath God wrought". ساموئل مورس در2 آوريل 1872 در نيويورک جان به جهان آفرين تسليم کرد.
بوعلي سينا معروفترين دانشمند شرق
در برخي منابع نام کامل او با ذکر القاب چنين آمده: حجةالحق شرفالملک شيخ الرئيس ابو علي حسين بن عبدالله بن حسن ابن علي بن سينا البخاري. وي صاحب تأليفات بسياري است و مهمترين کتابهاي او عبارتند...
ابوعلي حسين بن عبدالله بن سينا، مشهور به ابوعلي سينا و ابن سينا يا پور سينا زاده? 358-416 خورشيدي در روستايي در نزديکي بخارا، 370-428 قمري، درگذشته? 980-1037 ميلادي در همدان، پزشک اهل ايرانزمين، مشهورترين و تاثير گذارترينِ فيلسوفان و دانشمندان اسلامي بود.از القاب وي به شيخ الرئيس شرف الملك حجت الحق شيخ ابوعلي و... ميتوان اشاره کرد.وي 450 کتاب در زمينههاي گوناگون نوشتهاست که تعداد زيادي از آنها در مورد پزشکي و فلسفهاست. جرج سارتن او را مشهورترين دانشمند سرزمينهاي اسلامي ميداند که يکي از معروفترينها در همه? زمانها و مکانها و نژادها است. کتابهاي معروف او کتاب قانون و شفا است.ابوعلي سينا يک پارسيزبان بود که بيشتر عمر خود را در مناطق شرقي و مرکزي ايران آن زمان گذراند.
در برخي منابع نام کامل او با ذکر القاب چنين آمده: حجةالحق شرفالملک شيخ الرئيس ابو علي حسين بن عبدالله بن حسن ابن علي بن سينا البخاري.وي صاحب تأليفات بسياري است و مهمترين کتابهاي او عبارتاند از شفا در فلسفه و منطق، و قانون در پزشکي.
«بوعلي سينا را بايد جانشين بزرگ فارابي و شايد بزرگترين نماينده حکمت در تمدن اسلامي بر شمرد. اهميت وي در تاريخ فلسفه اسلامي بسيار است زيرا تا عهد او هيچيک از حکماي مسلمين نتوانسته بودند تمامي اجزاي فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهاي از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکي روشن مورد بحث و تحقيق قرار دهند و او نخستين و بزرگترين کسي است که از عهده اين کار برآمد.»(اموزش و دانش در ايران، ص125)
«وي شاگردان دانشمند و کارآمدي به مانند ابوعبيد جوزجاني، ابوالحسن بهمنيار، ابو منصور طاهر اصفهاني و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومي را که هر يک از ناموران روزگار گشتند تربيت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ايران، ص493)
بخشي از زندگينامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبيد جوزجاني بدين شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور ساماني به بخارا درآمد.بخارا در آن عهد از شهرهاي بزرگ بود.پدرم کار ديواني پيشه کرد و در روستاي خرميثن به کار گماشته شد. به نزديکي آن روستا، روستاي افشنه بود.در آنجا پدر من،مادرم را به همسري برگزيد و وي را به عقد خويش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال 370 از مادر زاده شدم. نام مرا حسين گذاشتند چندي بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بياموزم. دهمين سال عمر خود را به پايان ميبردم که در قرآن و ادب تبحر پيدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههاي من شگفتي مينمودند.
در آن هنگام مردي به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانشهاي روزگار خود چيزهايي ميدانست پدرم او را به خانه آورد تا شايد بتوانم از وي دانش بيشتري بياموزم وقتي که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاري به نام اسماعيل زاهد فقه ميآموختم و بهترين شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شيوه دانشمندان آن زمان بود تخصصي داشتم.
ناتلي به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزي بسيار توانا ديد به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاري ديگر وادار سازد و به من نيز تاکيد کرد جز دانش آموزي شغل ديگر برنگزينم. من انديشه خود را بدانچه ناتلي ميگفت ميگماشتم و در ذهنم به بررسي آن ميپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فراميگرفتم تا اينکه منطق را نزد او به پايان رسانيدم و در اين فن بر استاد خود برتري يافتم.
چون ناتلي از بخارا رفت من به تحقيق و مطالعه در علم الهي و طبيعي پرداختم اندکي بعد رغبتي در فراگرفتن علم طب در من پديدار گشت. آنچه را پزشکان قديم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نميرفت در کوتاهترين زمان در اين رشته موفقيتهاي بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روي آوردند و در نزد من به تحصيل اشتغال ورزيدند. من بيماران را درمان ميکردم و در همان حال از علوم ديگر نيز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بيشتر پرداختم و يک سال و نيم در اين کار وقت صرف کردم. در اين مدت کمتر شبي سپري شد که به بيداري نگذرانده باشم و کمتر روزي گذشت که جز به مطالعه به کار ديگري دست زده باشم.
بعد از آن به الهيات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبيعه ارسطو اشتغال ورزيدم ولي چيزي از آن نميفهميدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمييافتم از اين رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقيقت آن پي نبردهبودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خويشتن نااميد ميشدم و ميگفتم مرا در اين دانش راهي نيست... يک روز عصر از بازار کتابفروشان ميگذشتم کتابفروش دوره گردي کتابي را در دست داشت و به دنبال خريدار ميگشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خريدم، اغراض مابعدالطبيعه نوشته ابو نصر فارابي، هنگامي که به در خانه رسيدم بيدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقيقت مابعدالطبيعه که همه آن را از بر داشتم پي بردم و دشواريهاي آن بر من آسان گشت. از توفيق بزرگي که نصيبم شده بود بسيار شادمان شدم. فرداي آن روز براي سپاس خداوند که در حل اين مشکل مرا ياري فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در اين موقع سال 387 بود و تازه 17 سالگي را پشت سر نهاده بودم.
وقتي من وارد سال 18 زندگي خود ميشدم نوح پسر منصور سخت بيمار شد، اطباء از درمان وي درماندند و چون من در پزشکي آوازه و نام يافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالين خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه يافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهاي بسياري در آنجا ديدم که اغلب مردم حتي نام آنها را نميدانستند و من هم تا آن روز نديده بودم. از مطالعه آنها بسيار سود جستم.
چندي پس از اين ايام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندي در آن ديار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانرواي آنجا قربت پيدا کردم و به تاليف چند کتاب در آن شهر توفيق يافتم پيش از آن در بخارا نيز کتابهايي نوشته بودم. در اين هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگان بيرون آمدم مدتي همچون آوارهاي در شهرها ميگشتم تا به گرگان رسيدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتي در آن شهر ماندم و کتابهايي تصنيف کردم. ابو عبيد جوزجاني در گرگان به نزدم آمد.
ابوعبيد جوزجاني گويد: اين بود آنچه استادم از سرگذشت خود برايم حکايت کرد. چون من به خدمت او پيوستم تا پايان حيات با او بودم. بسيار چيزها از او فرا گرفتم و بسياري از کتابهاي او را تحرير کردم استادم پس از مدتي به ري رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروايان ديلمي درآمد و وي را به بيماري سودا دچار شده بود درمان کرد و در آنجا به قزوين و از قزوين به همدان رفت و مدتي دراز در اين شهر ماند و در همين شهر بود که استادم به وزارت شمسالدوله ديلمي فرمانرواي همدان رسيد. در همين اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تاليف کتاب عظيم شفا را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشين وي گرديد استاد وزارت او را نپذيرفت و چندي بعد به او اتهام بستند که با فرمانرواي اصفهان مکاتبه دارد و به همين دليل به زندان گرفتار آمد 4 ماه در زندان بسر برد و در زندان 3 کتاب به رشته تحرير درآورد. پس از رهايي از زندان مدتي در همدان بود تا با جامه درويشان پنهاني از همدان بيرون رفت و به سوي اصفهان رهسپار گرديد. من و برادرش و دو تن ديگر با وي همراه بوديم. پس از آنکه سختيهاي بسيار کشيديم به اصفهان در آمديم. علاءالدوله فرمانرواي اصفهان استادم را به گرمي پذيرفت و مقدم او را بسيار گرامي داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشين خود ساخت. استاد در اين شهر کتاب شفاء را تکميل کرد و به سال 428 در سفري که به همراهي علاءالدوله به همدان ميرفت، بيمار شد و در آن شهر در گذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.
اخلاق و صفات
ابن سينا از حيث نيرو جسماني مردي نيرومند بود و به همين خاطر از کار کردن احساس خستگي نميکرد. او با داشتن اين نيروي فراوان جسمي ميتوانست از پس کار وزارت فرمانروايان برآيد و هميشه چه در سفر و چه در نبرد همراه آنان باشد و علاوه بر اين به کار دانش و نوشتن نيز بپردازد. ميگويند که او شبها تا ديرگاه به نوشتن کتاب و رساله ميپرداخت و در اين کار افراط ميکرد. ابن سينا از لحاظ نيروي ذهني و تفکر نيز بسيار نيرومند بود. اينکه او در هجده سالگي توانست تمامي دانشهاي زمان خود را فراگيرد خود نشانگر نيروي ذهني اوست.
نکته? منفي در اخلاق ابن سينا گفتار زشت و تند او نسبت به دانشمندان همدوره? خود و حتي به گذشتگاني مانند افلاطون و زکرياي رازي بود.
ابن سيناي فيلسوف
ابن سينا بسيار تابع فلسفه ارسطو بود و از اين نظر به استادش فارابي شباهت دارد. مبحث منطق و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو و شارحان او نظير اسکندر افروديسي و ثاميسطيوس است. اما ابن سينا هرچه به اواخر عمر نزديک ميشد، بيشتر از ارسطو فاصله ميگرفت و به افلاطون و فلوطين و عرفان نزديک ميشد. داستانهاي تمثيلي او و نيز کتاب پرحجم منطق المشرقين که اواخر عمر تحرير کرده بود، شاهد اين مدعاست. امروزه از اين کتاب تنها مقدمه اش در دست است. اما حتي در همين مقدمه نيز ابن سينا به انکار آثار دوران ارسطويي خويش مانند شفا و نجات ميپردازد.
آثار ابن سينا
به دليل آنکه در آن عصر، عربي زبان رايج آثار علمي بود، ابن سينا و ساير دانشمندان ايراني که در آن روزگار ميزيستند کتابهاي خود را به زبان عربي نوشتند. بعدها بعضي از اين آثار به زبانهاي ديگر از جمله فارسي ترجمه شد.
افزون بر اين، ابنسينا در ادبيات فارسي نيز دستي قوي داشتهاست. بيش از 20 اثر فارسي به او منسوب است که از ميان آنها انتساب دانشنامه علائي و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسي ابنسينا، مانند ساير نثرهاي علمي زمان وي، با رعايت ايجاز و اختصار کامل نوشته شدهاست
آثار فراواني از ابنسينا به جا مانده و يا به او نسبت داده شده که فهرست جامعي از آنها در فهرست نسخههاي مصنفات ابن سينا آورده شدهاست. اين فهرست شامل شامل 131 نوشته اصيل از ابن سينا و 111 اثر منسوب به او است.
فلسفه
شفا
نجات
الاشارات والتنبيهات
حي بن يقظان
رياضيات
زاويه
اقليدس
الارتماطيقي
علم هيئت
المجسطي
جامع البدايع
طبيعي
ابطال احکام النجوم
الاجرام العلوية واسباب البرق والرعد
فضا
النبات والحيوان
پزشکي
قانون
الادوية القلبيه
دفع المضار الکليه عن الابدان الانسانيه
قولنج
سياسة البدن وفضائل الشراب (احتمالا بلکه مظنونا منظور خمر حرام نيست.به مقاله? دوم کتاب فيلسوف شهيد شيعه ابوعلي سيناي خراساني رجوع شود)
تشريح الاعضا
الفصد
الاغذيه والادويه
کتاب قانون يک دايره المعارف پزشگي است که در ان تمام مباني اصلي طب سنتي مورد بحث قرار کرفتهاست مانند :مباني تشريح/اناتومي/ مباني علامت شناسي/سميولوجي/داروشناسي وداروسازي و نسخه نويسي/فارماکولوجي/وغيره.کتاب قانون در سال 1360 توسط مرحوم شرفکندي هژار از زبان عربي به زبان فارسي امروزي ترجمه شد وتوسط انتشارات سروش منتشرگرديد وتاکنون چندين بار تجديد چاپ شدهاست. کتاب قانون در دانشگاههاي اروپايي وامريکايي تادو قرن پيش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهاي دنيا ترجمه شدهاست. وبعد از انجيل بيشترين چاپ را داشتهاست. افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضاي حياتي بدن انسان ذکر کرده بود و لذا اين اعضارا مثلث افلاطون /تريگونوم پلاطو/ ميناميدند.ابن سينااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه توليد مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را مربع ابن سينا/کوادرانگولا اويسينا / ناميدند.
موسيقي
پورسينا تئوريداني داراي ديدگاههاي موسيقايي است. او مرد دانش و نه کنش در موسيقي بود ولي آنچنان از همين دانش نظري سخن ميراند که گويي در کنش نيز چيره دست است. گمان ميشود پورسينا و فارابي بنيادگذاران نخستين پايههاي دانش هماهنگي(هارموني) در موسيقي بودهاند. آثار موسيقايي پور سينا روي هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخشهايي از آنها به موسيقي پرداخته شده:
شفا
جوامع علم موسيقي
المدخل الي صناعة الموسيقي(در دسترس نيست)
لواحق(در دسترس نيست)
دانشنامه علايي
نجات
اقسام العلوم
تاليفات موسيقي ابن سينا
ابن سينا سه کتاب موسيقي دو عدد به زبان عربي و يکي به زبان Dari دارد که از همه مبسوط تر و مهم تر بيست هزار کلمه از فصل دوازدهم از بخش رياضي کتاب الشفا و بعدي سه هزار کلمه در کتاب النجات است که خلاصهاي از همان کتاب شفا است و سومي به فارسي در کتاب دانش نامه که خلاصهاي از کتاب النجات است. از کتاب دانشنامه دو نسخه خطي در موزه بريتانيا است و از "شفا" هفده نسخه خطي به اين قرار موجود است: يکي در کتابخانه سپهسالار، دو نسخه در کتابخانه مجلس، يک نسخه در کتابخانه حاج سيد نصرالله تقوي، دو نسخه در کتابخانه مشکوه، يکي در کتابخانه استان رضوي، دو نسخه در کتابخانه بودليان اکسفورد، يک نسخه در مکتب هندي لندن، يک نسخه ديگر در جامعه ليد در هند، يک نسخه در کتابخانه جون رايلندز در منچستر، دو نسخه در کتابخانه مصري در قاهره، يک نسخه در کتابخانه جمعيه الملکيه السيويه در لندن و بالاخره يکي هم در کتابخانه اوبسالا در سوئد.
موسيقي شفاي ابن سينا: اين کتاب شامل شش بخش به قرار زير است:
بخش اول، 5 فصل به اين ترتيب: 1 - مقدمه درباره روش تحقيق و تعريف صدا، 2 - تعريف موسيقي و علل ايجاد صوت و زير و بمي وعلل آن، 3 - شناسايي ابعاد موسيقي، 4 - ابعاد ملايم مرتبه اول، 5 - ابعاد ملايم مرتبه دوم
بخش دوم، 2 فصل به اين ترتيب: 1 - جمع و تفريق اعداد، 2 - مضاعف و نصف کردن ابعاد
بخش سوم، 3 فصل به اين ترتيب: 1 - راجع به اجناس، 2 - شماره اجناس، 3 - اجناس قوي
بخش چهارم، 2 فصل به اين ترتيب: 1 - جمع يا دستگاه، 2 - ايجاد اهنگ از نتهاي موسيقي
بخش پنجم، 5 فصل به اين ترتيب: 1 - نتهاي موسيقي، 2 - علم اوزان، 3 - وزن خواني، 4 - اوزان چهار تايي و پنج تايي و شش تايي و اوزان معمولي، 5 - شعر و اوزان شعري
بخش ششم، 2 فصل به اين ترتيب: 1 - ترکيب يا تاليف آهنگ، 2 - اسبابهاي موسيقي
اشعار
ابن سينا در شعر نيز دستي داشته و اشعار زيادي به زبان عربي سرودهاست و حتي منظومههايي مثل قصيده ارجوزه در مسايل علمي ساختهاست. اشعاري نيز به زبان فارسي از او روايت کردهاند که برخي از آنها به نام ديگران نيز آمدهاست و با توجه به اسلوب و معاني آنها بايد در انتساب اين اشعار به ابن سينا ترديد روا داشت.
روزکي چـــــند در جهان بودم بر سر خـــــاک باد پيمودم
ساعتي لطف و لحظهاي در قهر جان پاکــــيزه را بــــيالودم
با خرد را به طبع کردم هجو بي خرد را به طمع بـــستودم
آتـشي بر فروخــــــتم از دل وآب ديده ازو بــــــــپالودم
با هواهاي حرص و شــيطاني ساعــــتي شادمـــان نياسودم
آخر الامر چون بر آمد کار رفتـــم و تخم کشته بدرودم
کـس نداند که مــن کـــجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم
ميحاصل عمر جاوداني است بده سرمايه? لذت جواني است، بده
سوزنده چو آتش است ليکن غم را سازنده چو آب زندگاني است، بده
دل گرچه در اين باديه بسيار شتافت يک موي ندانست ولي موي شکافت
اندر دل من هزارخورشيد بتافت آخربه کمال ذرهاي راه نيافت
مايـــيم به عفو تـو تــولاکرده وز طاعت معصيت تبرا کرده
آنجا که عنايت تو باشد، باشد ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
هر هيأت و هر نقش که شد محو کنون در مخزن روزگار گردد محزون
چون باز همين وضع شود وضع فلک از پرده غيبش آورد حق بيرون
در پرده حق نيست که معلوم نشد کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
در معرفتت چو نيک فکري کردم معلومم شد که هيچ معلوم نشد
از شيوه نگارش کتابهاي علمي و فلسفي ابنسينا و اشعار عربي او که مشهورترين آنها قصيده عينيه روحيه است به خوبي ميتوان توانايي و تسلط او در شاعري و سخنوري در ادبيات عرب را دريافت. اشعار فارسياي که به ابنسينا نسبت دادهاند، روي هم رفته 22 قطعه و رباعي در 65 بيت ميشود، ولي در صحت انتساب آنها به وي ترديد کردهاند.
شاگردان ابن سينا
ابن سينا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نيز تربيت کرد که هر کدام دانشمند بزرگي در زمان خود شدند. از ميان شاگردان او اين چندتن سرشناسترند:
بهمنيار بن مرزبان شاگرد بسيار معروف ابن سينا است که برخي از آثار او در دست است. وي از زردشتيات آذربايجان بود. يکي از کتابهاي ابن سينا به نام المباحث بيشتر شامل جواب سؤالات او است.
ابوعبيدالله عبدالواحد بن محمد جوزجاني از سال 403 هجري تا هنگام مرگ ابن سينا پيوسته در خدمت او بودهاست و پس از مرگ او به گردآوري و تأليف آثار او پرداخت. تبحر او در رياضيات بود.
ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومي يکي ديگر از شاگردان مشهور ابن سينا است که رسالةالعشق را ابن سينا به نام او نوشت.
ابومنصور طاهر اصفهاني نيز از شاگردان ابن سينا بود که مانند عبدالواحد جوزجاني در رياضيات تبحر داشت.
منبع : مشاهير شرق تصحيح:negahak.com
مروری بر زندگی نخستین دانشمند مسلمان برنده جایزه نوبل
زندگی نامه
پروفسور محمد عبد السلام در 29 ژانویه سال 1926 میلادی در شهر کوچکی بنام ژانگ (jhang) در ایالت پنجاب پاکستان دیده به جهان گشود . او در خانواده ای مذهبی و متدین به دنیا آمد . پدر سلام مسئول آموزش در یک مجتمع کشاورزی بود .
خیلی زود نشانه های نبوغ در محمد جوان ظاهر شد ، او در 14 سالگی بالاترین نمره های آزمون ورودی دانشگاه پنجاب را به خود اختصاص داد و از فرط شادی فاصله لاهور تا خانه خود را با دوچرخه طی نمود. .
این توانایی هوشی بالا ، مسئولان کالج دولتی دانشگاه پنجاب را مجاب کرد تا به این نوجوان شایسته بورس تحصیلی اعطا نمایند . در سال 1946 در سن 20 سالگی او مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه ایالتی پنجاب دریافت کرد و در همان زمان موفق به اخذ بورسیه تحصیلی کالج سنت جان دانشگاه کمبریج انگلستان شد که در آنجا دومدرک کارشناسی ریاضی و کارشناسی فیزیک را در سال 1949 دریافت نمود و سال بعد از آن جایزه اسمیت ( smith prize)دانشگاه کمبریج را برای بهترین پژوهش پیش دکتری در زمینه فیزیک دریافت کرد .
در سال 1951 او با انتشار پایان نامه دکترای خود در زمینه الکترودینامیک کوانتومی موفق به اخذ درجه دکترای تخصصی فیزیک شد . همین کارهای او در زمینه الکترودینامیک کوانتومی برای او جایزه آدامز (adams prize ) و اعتبار جهانی را به همراه داشت .
در سال 1951 سلام با رویای انتقال آنچه در جوانی با تلاش فراوان آموخته بود به جوانان کشور خود به سرزمین مادری اش بازگشت و کرسی تدریس ریاضی دانشگاه دولتی را بر عهده گرفت و بعد از یکسال توان علمی بالا او رئیس دپارتمان ریاضی این دانشگاه برگزید .
ناکافی بودن امکانات در پاکستان و برخی اختلافات مذهبی موجود در این کشور باعث شد عبدالسلام که امکان تحقیق و ایجاد مرکزی پژوهشی در پاکستان را نمی دید ، سرزمین مادری خود را ذر سال 1954 به مقصد انگلستان ترک گوید ، این تجربه تلخ هرگز از ذهن عبدالسلام محو نگردید و بعدها زمینه ساز تاسیس مرکز ICTP در سال 1964 در ایتالیا شد .
از سال 1957 سلام به عنوان استاد فیزیک نظری در کالج سلطنتی لندن مشغول بکار شد ، سلام همچنین از سال 1961 تا 1974 بعنوان مشاور علمی رئیس جمهوری پاکستان و از سال 1964 تا 1993 مدیریت مرکز ICTP را بر عهده داشت .
جایزه نوبل
در دهه 70 میلادی استیون واینبگر ( steven winberg ) و شلدون گلاشو و دانشمند بزرگ جهان اسلام هر سه بطور مستقل به نظریه وحدت نیروی الکترومغناطیسی و هسته ای ضعیف دست پیدا کردند، که بعد ها در شتاب دهنده های آزمایشگاه ذرات بنیادی CERN در ژنو با کشف بوزن w و z بطور عملی صحت نطریه آنها به اثبات رسید .
این نظریه با پیشنهاد سلام نظریه electroweak (الکترو ضعیف ) نامیده شد. نظریه الکتروضعیف بعدها زیرساخت های مدل استاندارد در فیزیک ذرات بنیادی را شکل داد .
دریافت جایزه نوبل عبدالسلام را به اولین دانشمند مسلمان که موفق به اخذ این جایزه در علوم شد مبدل کرد .
مرکز تحقیقات بین اللملی تحقیقات فیزیک نظری :ICTP
عبدالسلام که خود دانشمندی از کشوری در حال توسعه بود کاستی ها و مشکلات فیزیکدانان جوان این کشورها را درک می کرد بنابراین برای کمک به این جوانان در سال1964 مرکز ICTP را در ایتالیا تاسیس نمود.
عبدالسلام بر این باور بود که با توسعه علمی فاصله میان کشورهای جهان سوم و توسعه یافته را کم کرد. بنابراین از تمام اعتبار جهانی خود برای تاسیس این مرکز با حمایت سازمان ملل متحد و دو بخش آن یعنی UNESCO و IAEA و دولت ایتالیا بهره گرفت.
این مرکز اهداف عمده ی زیر را پیگیری می کند:
الف) حمایت از دانشجویان ارشد و دکترا و محققان فیزیک و ریاضی به ویژه از کشورهای در حال توسعه
ب) انجام تحقیقات علمی با هدف نیازهای کشورهای در حال توسعه و ایجاد محل اجتماع برای ارتباط علمی این کشورها
پ) انجام تحقیقات در بالاترین سطح کیفی بین المللی و ایجاد محیط تحقیقاتی و هدایت شده برای نیاز علمی بین المللی توسط دانشجویان و دانشمندان جهان سوم
عبدالسلام قسمت عمده ی زندگی خود را به فعالیت در این مرکز اختصاص داده و تمامی سهم خود از جوایز بین المللی را صرف این مرکز نمود. او همواره در راستای تعالی علمی کشورهای در حال توسعه تلاش می نمود و تمامی زندگی خود را به کوشش علمی و انسانی در این راستا اختصاص داد.
تدین
عبدالسلام همواره فردی مذهبی و معتقد به اسلام شناخته می شد و خود منشاء فعالیتهای علمی و بشر دوستانه اش را دین مبین اسلام معرفی می نماید و گفته است:
"خواست خداوند کریم در قرآن است که قوانین متنوع طبیعت را با تلاش خود بازتاب کنیم و نوع بشر برای نگریستن و اندیشیدن به این سخاوت ها از جانب خداوند توفیق یافته است، که من همواره با قلبی خاضع سپاس گذار قادر یکتا می باشم"
او در مراسم سخنرانی دریافت جایزه نوبل خود آیه ای از قرآن را قرائت نمود:
"و من کل شی ءٍ خلقنا زوجین لعلکم تذکرون"
"و از همه چیز به صورت جفت آفریدیم تا برای شما تذکری باشد"
آیه 49 سوره الذاریات
و گفت این آیه قرآن مرا به نظریه خود رهنمون نمود.
برخی فعالیتهای علمی
در زیر به برخی از مهم ترین دستاورد های علمی پروفسور عبدالسلام اشاره می شود:
_ تئوری دو گانگی نوترینو و پیش بینی نقض اجتناب ناپذیر پاریته در بر هم کنش ضعیف
_ وحدت پیمانه ای بر هم کنش الکترومغناطیسی و هسته ای ضعیف (الکترو-ضعیف)
_ پیش بینی نظری وجود ذرات بزرگ W و Z
_ خصوصیات تقارنی ذرات بنیادی، تقارن یکانی
_ نرمالیزه کردن مجدد تئوری فرونها
_ارائه مدل سلام-پتی (pati-salam model) فرمولاسیون عملی ابر فضا و ابر میدان
_ تئوری سوپر منی فولدها (supermanifolds) به عنوان هندسه ی چار چوب برای درک ابر تقارن
_ایجاد ابر هندسه به عنوان پایه ی هندسی ابر تقارن
_پیش بینی فوتون ها ی هندسی
وفات
پروفسور محمد عبدالسلام در 21 نوامبر 1996 در سن 70 با کوله باری از خدمت به بشریت و اندوخته ی علمی در آکسفورد انگلستان دیده از جهان فرو بست. پیکر وی پس از انتقال به پاکستان در مسجد احمدیه در حضور 13000 پاکستانی و دانش پژوهان سر تا سر جهان به خاک سپرده شد.
گرد آوری:گروه بزرگان و مشاهیر تبیان زنجان
ماری کوری را بهتربشناسیم
ماری کوری در سال ۱۸۶۷ با نام ماریا اسکلو دووسکا در ورشو پایتخت لهستان متولد شد.
آشنایی با پیر کوری
او در سن ۱۹ سالگی به پاریس رفت تا در آنجا به تحصیل در رشته شیمی بپردازد. در آنجا با فیزیکدان جوان فرانسوی به نام پیر کوری آشنا شد. این آشنایی به ازدواج انجامید. او به پیر کوری در انجام آزمایشهای عملیاش درباره الکتریسیته کمک میکرد.
شروع فعالیت آزمایشگاهی ماری کوری
زمانی که ماری کوری در سال ۱۸۹۵ در انباری چوبی کوچکی که آزمایشگاه او بود شروع بکار کرد، نه او و نه هیچ کس دیگر چیزی در باره عنصر شیمیایی رادیوم نمیدانست و این عنصر هنوز کشف نشده بود.
البته یکی از همکاران پژوهشگر پاریسی و فیزیکدان فرانسوی، «هانری بکرل»، در آن زمان تشخیص داده بود که عنصر شیمیایی اورانیوم، پرتوهایی اسرار آمیز نامرئی از خود میافشاند.
کشف هانری بکرل
بکرل به طور اتفاقی یک قطعه کوچک از فلز اورانیوم را بر روی یک صفحه فیلم نورندیده که در کاغذ سیاه پیچیده شده بود گذاشته بود. صبح روز بعد مشاهده کرد که صفحه فیلم درست مثل این که نور دیده باشد سیاه شدهاست. بدیهی بود که عنصر اورانیوم، پرتوهایی را از خود ساطع کرده بود که از کاغذ سیاه گذشته و بر صفحه فیلم اثر کرده بودند.
بکرل این فرآیند را دوباره با سنگ معدنی که سنگی سخت و سیاه قیرگون است و از اورانیوم بدست میآید، تکرار کرد. این بار، اثری که سنگ بر روی صفحه فیلم گذاشته بود، حتی از دفعه قبل هم قویتر بود. بنابراین میبایست به غیر از عنصر اورانیوم، یک عنصر پرتوزای دیگر هم در سنگ وجود میداشت.
ارائه نظریه
در ۱۲ آوریل ۱۸۹۸ کوریها نظریه خود را به آکادمی علوم پاریس گزارش کردند. در ۱۴ آوریل، کوریها با همکاری «لمون» شیمیدان فرانسوی، به جستجوی عنصر ناشناخته مزبور پرداختند. نتیجه گرانبهای این کار پرزحمت و طاقتفرسا تنها چند قطره از مادهای بود که آنها این ماده را در لولههای شیشهای آزمایشگاهی نگهداری میکردند.
بر اثر این کارهای طاقتفرسا در نخستین زمستان، ماری کوری دچار نوعی عفونت و التهاب ریوی شد و تمام فصل را مریض بود. ولی پس از بهبودی، کار پختن مواد در دیگها را در آزمایشگاه از سر گرفت. پس از آن، نخستین دخترش به نام ارینه متولد شد.
پیر و ماری کوری در ماه جولای(مرداد ماه) همان سال توانستند این مسئله را انتشار دهند که سنگ معدن به غیر از اورانیوم، دو عنصر پرتوزای دیگر را نیز در خود دارد. نخسیتن عنصر را به یاد محل تولد و بزرگ شدن ماری کوری که لهستان بودهاست، پولونیوم نامیدند و دومین عنصر را که اهمیت زیادی داشت رادیوم نامیدند که از واژه لاتین به معنی «پرتو» الهام میگرفت.
تولد رادیوم
در ۲۶ دسامبر ۱۸۹۸(۵ دی ماه ۱۲۷۷) اعضای آکادمی علوم پاریس، گزارشی تحت عنوان «درباره ماده شدیدآٌ رادیواکتیوی که در پشبلند وجود دارد» انتشار دادند و این روز تاریخ تولد رادیوم است. پیدایش رادیوم در میان عناصر رادیو اکتیو طبیعی تقریباٌ به فوریت ثابت کرد که این عنصر مناسبترین عنصر رادیو اکتیو برای بسیاری کارهاست. بزودی معلوم شد که نیمهعمر رادیوم نسبتاٌ زیاد است(۱۶۰۰ سال). کشف رادیوم موجب دگرگونیهای اساسی در دانش بشر درباره خواص و ساخت ماده شد و منجر به شناخت و دستیابی به انرژی اتمی شد.
اولین جایزه نوبل
خانواده کوری بهمراه بکرل بخاطر کشفی که پس از آن همه کار طاقتفرسا به آن نائل شدند در سال ۱۹۰۳ جایزه نوبل در فیزیک را از آن خود کردند و به این ترتیب توانستند وامهایی را که برای کارهای پژوهشی طولانی خود گرفته بودند، پرداخت کنند.
دومین جایزه نوبل
پیر کوری در سال ۱۹۰۶ در ۴۷ سالگی بعلت تصادف با درشکه درگذشت. مادام کوری پس از مرگ شوهرش به مطالعات خود ادامه داد و در سال ۱۹۱۰ موفق به تهیه رادیوم خالص گردید. در این هنگام استاد سوربون و عضو آکادمی طب شد و در سال ۱۹۱۱ برای دومین بار به دریافت جایزه نوبل نائل شد.
ماری کوری به غیر از «لیونس پاولینگ» برنده جایزه نوبل در شیمی در سال ۱۹۵۴ و برنده جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۶۲ تنها انسانی است که سه بار این جایزه ارزشمند را از آن خود کردهاست.
مرگ
مادام کوری در 5 ژوئن ۱۹۳۴ یعنی ۲۵ سال بعد از مرگ شوهرش و در سن ۶۲ سالگی درگذشت.
دستاورد کشف کوری
این واقعیت که پرتوهای رادیوم میتوانند بافتهای زنده اندامها را از بین ببرند، بهعنوان مهمترین دستاورد کشف کوریها مشخص گردید. پزشکان و پژوهشگران علوم پزشکی بزودی دریافتند که به این وسیله میتوانند غدهها و بافتهای بدخیم را که در سرطان و همچنین بیماریهای پوستی و غدد ترشحی بروز میکنند، از بین ببرند.
بسیاری از بیماران سرطانی که توانستهاند با موفقیت درمان شوند و از مرگ نجات یابند، عمر دوباره و سلامتی خود را مرهون تلاشهای خستگیناپذیر و انگیزه والای این زن بیهمتا هستند.
*منبع: ویکیپدیا
پيش كسوت علم گياه شناسي نوين ايران
وي «موزه علوم طبيعي ايران» را بنيان نهاد و بزرگترين اثر او، تأليف كتاب فلور مستقل ايران به نام «فلوردوليران» به زبان فرانسه است. پروفسور پارسا بيش از ۶۰ سال از عمر خود را به تحقيق و تفحص درباره طبيعت ايران پرداخت و پنج سال پيش، در سن ۹۰ سالگي، در حالي كه هنوز به حرفه اش، سرزمينش و آثارش عشق مي ورزيد، با طبيعت و هر آنچه داشت وداع كرد. پروفسور پارسا در فاصله سال هاي ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۹ شمسي نخستين فلور مستقل ايران را به نام فلور «دوليران» به زبان فرانسه تأليف كرد كه در ۵ جلد و بيش از ۷۰۰۰ صفحه از سوي وزارت فرهنگ آن زمان منتشر شد.پروفسور، دكتر احمدپارسا از نخستين پيش كسوتان علم گياه شناسي نوين ايران، نخستين استاد گياه شناسي دانشگاه تهران و نخستين ايراني بود كه كار تحقيق علمي فلور (رستني هاي) ايران را آغاز كرد و در نهايت دقت و ظرافت به انجام رساند.
كار تأليف فلور ايران با امكانات آن زمان، كاري بسيار بزرگ و سخت بود، اما دكتر پارسا، آن را با صبر و حوصله و تحمل مشقت هاي بسيار به پايان رساند. تأليف اين فلور در حالي انجام شد كه فلور بسياري از كشورهاي ما را خارجي ها مي نوشتند. حتي پيش از آن نيز، اتريشي ها و آلماني ها، فلور ايران را جمع آوري مي كردند.
پروفسور قدرت الله پارسا مي گويد: «فلورهاي تأليفي استاد از كارهاي عالي او در سطوح بين المللي است كه زينت بخش تمام دانشگاههاي اروپايي و آمريكايي است.
گونه هاي گياهي ايران، گاه از طريق تاجران اروپايي به اين كشورها منتقل مي شد و بعد، از موزه هاي اين كشورها سر درمي آورد و پروفسور پارسا در آن شرايط حس مي كرد كه بايد كاري كند. شاگردان استاد معتقدند كه وي، زماني به تنهايي به اين كار پرداخت كه نه در دانشگاه تهران (تنها دانشگاه نوبنياد آن زمان) و نه در هيچ جاي ايران، هرباريوم، كتابخانه تخصصي، امكانات پژوهشي و همكاران علمي متخصص براي اين كار نبود.پروفسور پارسا براي انجام تحقيقات خود، بناچار از منابع و نوشته هاي گياه شناختي خارجي به ويژه «فلورا ارينتاليس بواسيه» و مجموعه هاي گرد آورنده دانشمندان و جهانگردان اروپايي بهره گرفت و براي اين كار، سالها تلاش كرد.
وي به مطالعه و تحقيق منابع خارجي اكتفا نكرد بلكه به تنهايي و يا به كمك دانشجويان و همكاران ايراني خود، به گرد آوري نمونه هاي جديدي از فلور ايران پرداخت.
پروفسور پارسا در بررسي هاي خود در خارج و داخل كشور توانست، ترادف گياه شناختي بسياري از گونه هاي گياهي را نشان دهد و از تكرار آن، جلوگيري كند. چرا كه نمونه هاي گياهان ايران را گياهشناسان و پژوهشگران اروپايي در مدت حدود دو قرن و نيم از نواحي مختلف گرد آورده و بي توجه به كارهاي ديگران مستقلاً بررسي و نامگذاري كرده بودند و از اين رو نام هاي علمي مترادف بسياري در نوشته هاي گياه شناختي اروپاييان بود كه گمراه كننده بود.
«دكتر احمد قهرمان» استاد دانشگاه تهران و از شاگردان پروفسور پارسا در اين باره مي گويد: «اگر به عصري كه استاد پارسا كارهاي تحقيقاتي علمي و پايه اي را براي تأليف فلور در ايران شروع كرد، توجه كنيم، مي بينيم كه آغاز اين كار بزرگ با چه دشواري ها و مشكلاتي روبه رو بود و نگارش آن تا چه اندازه به صبر، حوصله، پشتكار، خستگي ناپذيري و تحمل نياز داشت. با توجه به وسعت كار و اين واقعيت كه فلورهاي كشورهاي همجوار ايران مثل تركيه و عراق را دانشمندان خارجي تدوين كرده اند، تأليف فلور ايران از كارهاي شاخص علمي در قرن ۱۹ ميلادي است.»
پروفسور پارسا براي انجام اين كار، تمامي گياهان و رستني هاي ايران را جمع آوري و كدگذاري كرد و نخستين مرحله پژوهشي خود را پس از اخذ دكتراي گياهشناسي و بازگشت به ايران به جمع آوري نمونه هاي گياهي زادگاهش «تفرش» اختصاص داد و پس از آن، نمونه هاي ديگر نقاط ايران را نيز جمع آوري كرد.
پروفسور «قدرت الله پارسا» از خويشاوندان و دوستان نزديك استاد مي گويد:
«خوب به ياد دارم در سال هاي ۱۳۲۷ كه من، دوره دبيرستان را مي گذراندم، تابستان ها ايشان به تفرش مي آمد و سرگرم نمونه برداري و تحقيق از گياهان كوههاي آن منطقه مي شد و روزانه بيش از ده ساعت به نوشتن كتابهاي گياهشناسي به زبان فرانسه مي پرداخت و مرتباً نوشته هاي آماده شده را براي چاپ مجموعه كتاب «فلور ايران» به تهران و وزارت فرهنگ آن زمان مي فرستاد.» وي، علاوه بر اين پژوهش به بررسي فلور كشورهاي ديگر نيز پرداخت و سپس نمونه هاي منحصر به فردي از فلور ايران را ضمن تحقيقات خود، بررسي كرد كه بعدها در ۵ جلد متمم فلور مذكور شدند. پروفسور پارسا در اواخر عمر خود مجدداً در فلور گياهي ايران تجديد نظر كرد و سپس نسخه جديدي از آن را با كمك «دكتر زين العابدين ملكي» (يكي از شاگردان خود) تهيه و ترجمه كرد كه چاپ آن در ۱۱ جلد پيش بيني شده است و تاكنون جلد اول و دوم آن (به ترتيب در سال ۱۳۵۸ و ۱۳۶۳) از سوي وزارت فرهنگ و آموزش عالي به چاپ رسيده است.
پروفسور قدرت الله پارسا مي گويد: «فلورهاي تأليفي استاد از كارهاي عالي او در سطوح بين المللي است كه زينت بخش تمام دانشگاههاي اروپايي و آمريكايي است. وقتي در سال ۱۳۵۰ در پاريس مشغول تحصيل بودم، به اتفاق پروفسور احمد پارسا به دانشكده علوم و موزه گياهان دانشگاه پاريس رفتيم و رئيس دانشكده از استاد بسيار استقبال و تجليل كرد و كتاب هاي مفصل او را در كتابخانه آن دانشكده نشان داد و اظهار داشت كه اين كتاب ها از كامل ترين و بهترين كتاب هايي است كه استادان و دانشجويان به عنوان مرجع استفاده مي كنند.»
ساير تأليفات
استاد پارسا داراي مقالات بسياري در مورد فلور ايران در مجلات بين المللي به خصوص در نشريه علمي گياه شناسي «كيو» لندن است. از تأليفات استاد به زبان فارسي نيز مي توان دو جلد كتاب گياهان شمال ايران (سال ۱۳۱۸، شركت چاپخانه ارژنگ تهران)، كتاب دارونامه (۱۳۲۵، انتشارات وزارت فرهنگ سابق)، كتاب اندام شناسي گياهان (سال ۱۳۳۱، انتشارات وزارت فرهنگ سابق)، ۳ جلد كتاب تيره شناسي يا تاگزونومي گياهان آوندي (سال ۱۳۳۴، انتشارات دانشگاه تهران) و... را نام برد.
موزه علوم طبيعي ايران از تأسيس تا فراموشي
پروفسور احمد پارسا ، پس از اخذ دكتراي گياه شناسي و علوم طبيعي در فرانسه، به ايران بازگشت. وي در سالهاي نخست مراجعت، به تنهايي و در سال ۱۳۱۶ كه در مقام استاد گياهشناسي دانشكده علوم و دانشسراي عالي دانشگاه تهران قرار گرفت، به اتفاق برخي شاگردان خود به گرد آوري گياهان ايران پرداخت. در سال ۱۳۲۴ موزه علوم طبيعي را با بودجه وزارت فرهنگ آن زمان كه تأمين كننده بودجه دانشگاه تهران نيز بود، در قسمتي از ساختمان بزرگ دبستان حكيم نظامي سابق (واقع در مقابل موزه ايران باستان) تأسيس كرد و گياهان گردآوري شده را به منظور تأسيس «هربيه ملي» به آن موزه انتقال داد و به اين ترتيب «هرباريوم موزه علوم طبيعي ايران» را بنيان نهاد. در سال ۱۳۳۳ وزارت فرهنگ به علت تفكيك بودجه اش از بودجه دانشگاه، بودجه اين موزه را قطع و نياز خود را به محل آن اعلام كرد و هرباريوم و اشياي موزه به ناچار به ساختمان دانشكده علوم دانشگاه تهران منتقل شد.
با مأموريت دكتر پارسا در سال ۱۳۳۵ به آمريكا، سرپرستي موزه به «دكتر علي زرگري» واگذار شد و سپس در همان سال، با تأسيس «مؤسسه مطالعات مناطق خشك» دردانشگاه تهران، گياهان اين موزه به اين مؤسسه منتقل شد كه متأسفانه از آن سنگ ها و فسيل ها ديگر اطلاعي در دست نيست و به اين ترتيب، نام «هرباريوم موزه علوم طبيعي» از ميان رفت.
دكتر زرگري مسئوليت هرباريوم مؤسسه مطالعات مناطق خشك را تا سال ۱۳۴۰ به عهده داشت. با انحلال اين مؤسسه، گياهان هرباريوم آن به دانشسراي عالي انتقال يافت و پس از آن «دكتر گل گلاب» اين نمونه ها را به دانشكده داروسازي انتقال داد. «دكتر قهرمان» در اين باره مي گويد: «يادم مي آيد كه با دكتر شيباني رئيس وقت دانشگاه تهران رفتيم پيش ايشان و گفتيم كه اين نمونه ها را پس بدهند ولي كارمندهايشان را به ما دادند و در حالي كه ما با تورم نيروي كار مواجه بوديم، گياهان هنوز همان جا بود. بعد از انقلاب هم، خيلي سعي كرديم كه آنها را پس بگيريم اما نشد.»
به اين ترتيب «هر باريوم» پروفسور پارسا كه تقريباً حاوي همه گياهان مذكور در فلور ايران بود - از جمله، نزديك به ۲۵۰ گونه جديدي كه وي از ايران براي فلور دنيا تشخيص داده و به نام خود او بود و نمونه نخست آنها در مورد گياه شناسي «كيو» لندن هنوز به عنوان «تايپ» وجود دارد- در اين دست به دست شدن ها از بين رفت. پروفسور احمد پارسا در نامه اي كه به دكتر احمد قهرمان (۱۰/۲/۱۳۷۳) نوشته، آورده است: «... من از سرنوشت موزه تاريخ طبيعي خودم بسيار ناراحتم. آن كلكسيون معظم زمين شناسي (فسيل و سنگ) و جانورشناسي و گياه شناسي چه شد؟ من از هر نمونه گياهان ايراني، يكي يا چند تا داشتم كه در «كيو» به دقت نامگذاري كرده بودم. گويا سرنوشت همه كلكسيون ها را به دست و عهده چند نفر بي اطلاع و مغرض داده بودند...»
پروفسور دكتر احمدپارسا دردوم خرداد سال ۱۳۷۶ در كاليفرنيا درگذشت.
منبع: سایت مشاهیر
همراه با خاطرات پرفسور حسابی
اينجا خانه بزرگمردى است هر وقت كه از كوچه مقصود بيك در حوالى ميدان تجريش مىگذشت چشمش به سردرِ خانه بزرگى كه در اين كوچه قرار داشت مىافتاد و ناخودآگاه شعر كاشيكارى بالاى در را زير لب زمزمه مىكرد:
نيارزد آنكه دلى را از خود برنجانى او نمىدانست كه اينجا خانه چه كسى است ولى بارها با خود گفته بود:«صاحب خانه هر كه باشد مرد بزرگى است».
تا آن روز كه كوچه را سياهپوش ديد تازه فهميد كه اينجا خانه، محل كار و آزمايشگاه تحقيقاتى پدر فيزيك نوين ايران، پرفسور محمود حسابى است. متأسف از اين كه چرا تاكنون از اين مطلب آگاهى نيافته، براى عرض تسليت به خانه وارد شد و به ياد بود بزرگىهاى مردى كه علم و تواضع، اخلاق و ديانت و رأفت و مهربانى را در وجود خود جمع كرده بود چهرهاى از او به يادگار كشيد. استاد على اكبر صنعتى، نقاش بزرگ معاصر، هنگامى كه تابلوى نفيس خود را به موزه دكتر حسابى اهدا مىكرد، بار ديگر با چشمانى اشكبار از خاطره آن روزها مىگفت:...
متن زير حاصل گفتگوى ما با آقاى مهندس ايرج حسابى، پسر پرفسور حسابى است .خلاصه كردن حيات پربار پروفسور حسابى تنها تلاشى برای بازگو كردن بخشى از حكايتهاى شيرين فعاليتهاى علمى اين دانشمند بزرگ، آشنا ساختن دانشجويان با خصوصيات وى و فراخواندن جوانان به الگوگيرى از اين پژوهشگر برجسته معاصر است.
امروزه بسيارى از دانشجويان مشكلات مالى و خانوادگى را مانع اساسى پيشرفت علمى مىدانند.
آقاى دكتر حسابى تحصيلات خود را در چه شرايطى پشت سرگذاشت؟
آقاى دكتر در 4 سالگى همراه پدر و مادر به لبنان رفت. پدر ايشان در آن موقع سفير ايران در منطقه شامات بود. پس از چندى، پدر آقاى دكتر خانواده را ترك كرده، به ايران باز گشت و مادر را با دو كودك خردسال در يك كشور غريب رها ساخت. آقاى دكتر از همان زمان زندگى سخت خود را آغاز كرد. مادر ايشان با سختى و مرارت تمام، با اتكا به خود، اين دو فرزند را بزرگ و تربيت كرد. آقاى دكتر تحصيلات خود را در مدارس لبنان ادامه داد. نخستين مدرك ليسانس خود را در رشته ادبيات به دست آورد و با همين مدرك مشغول كار شد. حقوق وى در آن موقع بسيار ناچيز بود. بنا بر اين، در كنار كار در رشته مهندسى ادامه تحصيل داد. پس از اخذ مدرك مهندسى وضعيت مالى خانواداش كمى بهتر شد. به هر حال، آقاى دكتر با چنين شرايطى تحصيلاتش را ادامه داد و چند مدرك در رشتههاى ادبيات، زمينشناسى، پزشكى، مهندسى برق و... اخذ كرد. بعد براى ادامه تحصيل به كشور فرانسه رفت و پس از اخذ مدرك دكتراى فيزيك، در سال 1927 ميلادى و در سن 24 سالگى، به ايران باز گشت؛يعنى تمام دوران تحصيل آقاى دكتر با سختى و مشقت زياد طى شد. ايشان پس از بازگشت به ايران تا سالها منزل شخصى نداشت. زندگى دكتر حسابى نشان مىدهد نمىتوان مشكلات مالى و خانوادگى را مانع اصلى ادامه تحصيل قلمداد كرد.
موضوع رساله دكتراى ايشان در فيزيك چه بود؟
تز دكتراى ايشان در مورد حساسيت سلولهاى فتوالكتريك به طول موج بود. اين موضوع يكى از محورهاى مقاله معروف انيشتين در سال 1905 است كه باعث تحول در ديدگاه فيزيكى شد و نهايتاً به تفكر غير پيوسته بودن انرژى انجاميد. در حقيقت در زمانى كه كسانى همچون پلانگ، بور، شرودينگر، انيشتين و ... روى اين تئورىهاى جديد فيزيكى كار مىكردند، دكتر حسابى نيز به عنوان يك ايرانىِ مسلمان با اين تئورىهاى روز علم فيزيكى كلنجار مىرفت.
پس داستان تئورى بى نهايت بودن ذرات مال چه زمانى است؟
تئورى بى نهايت بودن ذرات داستانى ديگر دارد. در سال 1946 انجمن سلطنتى انگلستان مراسمى به مناسبت سيصدمين سالگرد تولد نيوتن برپا كرد. البته سيصدمين سالگرد تولد نيوتن 1942 بود؛ ولى به دليل جنگ جهانى دوم اين مراسم به تأخير افتاد. او براى اين مراسم مقالهاى تهيه كرد كه در راستاى مدل رياضى الكترون بود. ايشان مىگفت، وقتى به فرمول رياضى مورد نظرم رسيدم، ديدم تعبير اين فرمول رياضى اين است كه جرم ذره در يك نقطه متمركز نيست؛ به عبارت ديگر، براى اين كه به جرم دقيق الكترون يا هر ذره ديگر برسيم، بايد انتگرال از صفر تا بىنهايت اين رابطه رياضى را بگيريم. مفهوم اين فرمول اين بود كه ذره تا بى نهايت گسترش دارد. آقاى دكتر اين تئورى را در سال 1946 با استادان برجسته فيزيك دنيا در ميان گذاشت. نهايتاً به ايشان پيشنهاد شد براى بررسى اين نظريه با انيشتين گفت و گو كند. در سالهاى 1946 - 1948 آقاى دكتر يك سال در برينستون، به صورت نظرى، در كنار انيشتين روى اين تئورى كار كرد. يك سال هم در شيكاگو به صورت عملى اين تئورى را مورد آزمون قرار داد. به هر حال، اين تئورى امروزه به نام آقاى دكتر شناخته شده است.
در مورد انتخاب آقاى دكتر به عنوان مرد علمى سال 1990 هم برايمان بگوييد.
در سال 1990 دو مؤسسه انگليسى و امريكايى آقاى دكتر را به عنوان مرد علمى سال انتخاب كردند. بسيارى از دانشمندان بزرگ توسط اين دو مؤسسه به عنوان مرد علمى سال معرفى شدهاند. در همين سال يعنى سال 1990، وقتى آقاى دكتر 87 سال داشت، آكادمى علوم نيويورك تقديرنامهاى به ايشان داد كه بسيار ارزشمند است. شايد آن دو موسسه هم به تبع اين تقديرنامه، آقاى دكتر را به عنوان مرد علمى سال معرفى كرده باشند. آكادمى علوم نيويورك در عرصه بين المللى مؤسسهاى شناخته شده است؛ نزديك به 200 سال قدمت دارد و با اين كه بسيار مشكل عضوگيرى مىكند، آقاى دكتر را به عنوان عضو پيوسته خود انتخاب كرد. ملاك اين مؤسسه حضور دائمى آقاى دكتر در عرصه تحقيقات علمى روز بود. آقاى دكتر عادت داشت هر مقالهاى كه به دستش مىرسيد، به دقت مىخواند و اگر اظهار نظرى درباره آن داشت، با نويسندهاش مكاتبه مىكرد. جديت ايشان در اين امر بسيار چشمگير بود.
گويا ارتباطاتى هم بين آقاى دكتر و پروفسور عبدالسلام، تنها مسلمان برنده جايزه نوبل، وجود داشته است.بله، وقتى دكتر عبدالسلام با دعوت وزير علوم به ايران آمد، ملاقاتهاى متعددى با آقاى دكتر حسابى داشت. اين ارتباط به مكاتبات بعدى اين دو با هم انجاميد. آقاى دكتر عضو افتخارى هيئت امناى آكادمى علوم جهان سوم بود كه توسط عبدالسلام در ايتاليا درست شده بود. نكته جالبى كه بايد در اين جا به آن اشاره كنم، آن است كه وقتى آقاى دكتر فوت كرد، پروفسور عبدالسلام يك تلگرام فرستاد و در آن نوشت: من اين مرد بزرگ را يك بار در عمرم ديدم؛ ولى در همان ملاقاتهاى كوتاهى كه در چند روز اقامتم در تهران با ايشان داشتم، خيلى به ايشان علاقه پيدا كردم. موقعى هم كه از يكديگر جدا مىشديم هر دو متأسف بوديم كه چرا اين قدر دير همديگر را ديدهايم و چرا اين قدر زود از هم جدا مىشويم؛ چون ما در اين مدت كوتاه مشتركات زيادى با هم پيدا كرده بوديم.
چطور شد كه آقاى دكتر، با توجه به موقعيت علمىشان در اروپا، به ايران بازگشت؟ يقيناً اگر آقاى دكتر مطالعات و تحقيقات علمى خود را در اروپا و امريكا ادامه مىداد، به موفقيتهاى بسيار بيشترى در عرصه علوم دست مىيافت. امروزه بسيارى از دانشجويان به مهاجرت به كشورهاى اروپايى و امريكايى تمايل شديد دارند. مىخواستم بدانم آيا در نگاه دكتر حسابى توجيهى براى اين تمايل مىتوان يافت؟
به نظر من حساسيت اين سؤال شما وقتى بيشتر روشن خواهد شد كه مقايسهاى بين شرايط اجتماعى، اقتصادى، علمى آن روز و امروز داشته باشيد. به نظر من، الان نسبت به زمان جوانى آقاى دكتر شرايط بسيار خوبى در مملكت ما حاكم است. به هر حال، از نظر امكانات رفاهى ما خيلى عقب نيستيم. در آن سالى كه آقاى دكتر به ايران باز مىگردد، هنوز دانشگاهى در ايران وجود نداشت. حكومت رضا شاه تازه سر كار آمده بود و كشور در شرايط اجتماعى و اقتصادى بدى به سر مىبرد. با وجود اين، آقاى دكتر با درجه دكتراى فيزيك از اروپا به ايران باز مىگردد. لازم است به اين نكته هم اشاره كنم كه در آن مقطع زمانى فيزيك تازه به يك قوام جديد رسيده و يك دريا احتمال برايش قابل تصور بود؛ و دكتر حسابى كه روى مسائل كاملاً به روز فيزيك كار مىكرد، مىتوانست در آينده فيزيك، نقشى چشمگير و نامى پرآوازه داشته باشد. در اين موقعيت، آقاى دكتر در اروپا نماند و با علم به سختىهاى ايران به كشورش بازگشت. اين در حالى است كه دانشجويان امروز ما با كوچكترين انگيزهاى ايران را ترك مىكنند. به نظر من، اين كار هيچ توجيه علمى ندارد.
نخستين سمتى كه پس از بازگشت به ايران از طرف حكومت به پروفسور حسابى سپرده شد، چه بود؟ اين پست تا چه حد با تخصص و موقعيت آقاى دكتر تناسب داشت؟
آقاى دكتر در سال 1306 به ايران بازگشت. قبل از ايشان دكتراى فيزيك در ايران نداشتيم. از طرف ديگر، مرزهاى علوم هنوز خيلى روشن نبود. خيلىها حتى در عرصه بين المللى شيمى و فيزيك را از هم تفكيك نمىكردند. در چنين شرايطى، بديهى است كه رشته فيزيك و تخصص آقاى دكتر در ايران ناشناخته باشد. همين امر موجب شد نخستين مأموريتى كه به ايشان واگذار گرديد، با مدرك مهندسى زمينشناسى ايشان متناسب باشد؛ يعنى نقشه بردارى از راههاى بوشهر. دقيقاً آن زمانى كه جنوب ايران بسيار ناامن بود. آقاى دكتر تعريف مىكرد كه دولت سه تفنگدار در اختيار ايشان گذاشته بود تا از آقاى دكتر مراقبت كنند. آقاى دكتر در شرايط بسيار سختى اين مأموريت را به انجام رساند. عكسها و خاطرههاى آقاى دكتر در اين مدت براى دانشجويان ما بسيار درسآموز است. اين طور نبود كه آقاى دكتر از همان روز اول در ايران به عنوان يك شخص علمى برجسته شناخته شده باشد و پست و سمتهاى عالى به ايشان سپرده شود. آقاى دكتر پس از سالها تلاش در ايران تا حدودى شناخته شد. در سال 1366، يعنى شصتمين سال بازگشت آقاى دكتر به ايران، انجمن فيزيك ايران براى بزرگداشت دكتر حسابى مراسمى برپا كرد و بازگشت وى به ايران را آغاز فيزيك در ايران خواند.
برنامههاى مطالعاتى پروفسور حسابى چگونه بود؟
آقاى دكتر هيچ زمانى را براى يادگيرى مطالب جديد دير نمىدانست. يك نمونهاش برنامه ريزى براى يادگيرى زبان آلمانى در سن شصت سالگى است كه خود داستانى مفصل دارد. آقاى دكتر در يكى از سفرهايش براى من كه آن موقع 12 ساله بودم، يك قطار اسباب بازى سوغات آورد. چندى بعد يكى از قطعات اين قطار خراب شد. در يكى از سفرهاى خارجى كه من هم همراه پدر رفته بودم، چشمم به اسم سازنده آن قطار افتاد. از پدر خواستم آن قطعه قطار كه خراب شده را از اين جا بخرد. پدر به داخل مغازه رفت و هر چه سعى كرد با زبانهاى فرانسه و انگليسى به خانم فروشنده بگويد دنبال چه قطعهاى است، نتوانست. چون آن خانم فقط آلمانى بلد بود. آقاى دكتر از اين كه زبان آلمانى بلد نبود، ناراحت شد و تصميم گرفت آموختن زبان آلمانى را شروع كند. در اين هنگام آقاى دكتر 60 سال داشت؛ ولى تصميم ايشان به قدرى جدى بود كه در همان جا با خود قرار گذاشت شبى نيم ساعت آلمانى بخواند و اين كار را تا پايان عمر ادامه داد. در واپسين روزهاى حيات پدر، پرستار ايشان به من مىگفت: ديدم پدرتان رمان مىخواند. رفتم و به ايشان گفتم شما تازه عمل كردهايد. قصه خوانى را بگذاريد براى بعد و استراحت كنيد. ايشان در جواب خانم پرستار گفته بود قصه نمىخوانم، دارم زبان آلمانى ياد مىگيرم. پشتكار خيلى عجيبى در فراگيرى علم و دانش در ايشان وجود داشت.
گويا اين اواخر آقاى دكتر از ناراحتىهاى جسمى چندى رنج مىبرد. آيا اين بيمارىها بر فعاليتهاى علمى و عملى ايشان تأثير نداشت؟
بله، آقاى دكتر اين اواخر با بيمارىهاى بسيارى دست به گريبان بود؛ براى مثال چشم ايشان خيلى ضعيف بود. شماره عينك ايشان 13.5 بود. علاوه بر اين، چشم ايشان آستيگمات هم بود. ايشان به سختى مىتوانست مطالعه كند يا بنويسد، با اين حال، هيچ گاه اين چيزها كوچكترين مانعى براى برنامههاى علمى ايشان قلمداد نشد.
از فعاليتهاى پروفسور حسابى در زمينه ترويج علم در ايران نيز، اگر خاطرهاى داريد، براى ما نقل كنيد.
يكى از خاطرات آن است كه آقاى دكتر معمولاً در ابتداى سالهاى تحصيلى به شهرستانهاى دور افتاده مىرفت. ايشان معتقد بود استعدادهاى برجسته ايرانى معمولاً در مناطق محروم مورد غفلت قرار مىگيرند. به همين دليل، در همان مدت كوتاهى كه ايشان وزير علوم بود، مدارس عشايرى را تأسيس كرد. آقاى دكتر در اين دوره به دل عشاير كوچ نشين سفر مىكرد. عشاير دور ايشان جمع مىشدند تا ببينند چه خبر است. وقتى مىفهميدند ايشان وزير دولت مصدق است، تعجب مىكردند. آقاى دكتر مىگفت به قدرى اين عشاير مشتاق علم بودند كه قابل وصف نيست. ايشان به هر كس كه سواد داشت، مىگفت شما بچهها را جمع كنيد و به آنها درس بدهيد. بعد هم يك حكم دستى به آنها مىداد و مىگفت از اين به بعد هر كارى مىخواهى بكن و از طرف ديگر، معلم آموزش و پرورش هم باش و از ما حقوق بگير. وقتى بقيه عشاير از اين قضيه مطلع مىشدند، تجمع مىكردند و از ايشان مىخواستند براى آنها هم مدرسه عشايرى درست كند.
نكته ديگر آن كه آقاى دكتر در تشويق جوانان به فراگيرى علم از روشهاى خاصى استفاده مىكرد. يادم مىآيد يك موقعى قرار بود با آقاى دكتر به ميهمانى برويم. ساعت چهار بعد از ظهر همه آماده بوديم كه ناگهان دانش آموزى همراه پدرش به منزل ما آمد. مادرم كه اخلاق آقاى دكتر را مىدانست، به آقاى دكتر گفت ما خيلى وقت نداريم، سعى كنيد صحبتتان نيم ساعت بيشتر طول نكشد. به همين حساب، ساعت يازده شب بود كه آقاى دكتر از اتاقش بيرون آمد و تازه مىگفت من استارت كار را زدم و با او از مركز دنيا صحبت كردم. از ايشان پرسيديم مركز دنيا كجا است؟ گفت مركز دنيا خود شخص است. من از اين دانشآموز پرسيدم از چه چيزى خوشت مىآيد؟ گفت من به مجسمه سازى علاقه دارم. من هم رفتم و كتابهاى مربوط به مجسمه سازى را از كتابخانه آوردم و در مورد آن با او حرف زدم. اين طورى آقاى دكتر به يك دانشآموز اجازه داد تا از چيزهايى كه دوست دارد صحبت كند و در اين زمينه او را هر چه مىتوانست راهنمايى كرد. به نظر من، براى تحريك علم آموزى در جوانان اين روش بسيار عالى است.
در بين جملات آقاى دكتر در اين زمينه، «زندگى يعنى پژوهش و فهميدن چيزى جديد» زيباترين جمله است كه در آن فلسفه و مفهوم حقيقى زندگى و ارتباط آن با دانش و فهم بيان گشته است.
برخورد آقاى دكتر با دانشجويان چگونه بود؟ چگونه آنها را به فراگيرى علم و انجام تحقيقات علمى تشويق مىكرد؟
يكى از روشهاى آقاى دكتر براى علاقهمند كردن دانشجويان به علم و تحقيق، جدى گرفتن سؤالات دانشجويان بود. وقتى دانشجويى مىآمد و از آقاى دكتر سؤالى مىكرد، آقاى دكتر با اين همه سوابق علمى و تحقيقاتىاش با دقت سؤال را گوش مىكرد، اسم و آدرس طرف را مىپرسيد و يادداشت مىكرد و كاغذ را در جيب قرار مىداد. بعد مىگفت ببخشيد من جواب دقيق سؤال شما را نمىدانم. بعد مىآمد در منزل و مدتها روى آن سؤال كار مىكرد. گاه به مراكز انتشاراتى معتبر خارجى نامه مىنوشت تا براى ايشان در موضوع مورد سؤال كتاب و مجله ارسال كنند. مىگفت مىخواهم مطمئن باشم آيا جوابى كه به اين سؤال مىدهم، مطابق آخرين دستاوردهاى علمى هست يا خير؟ آقاى دكتر كه روزانه هزار تا كار داشت، اين قبيل كارها را در اولويت قرار مىداد. روزى كه جواب را روى يك صفحه تميز تحويل دانشجو مىداد، طرف تعجب مىكرد كه آقاى دكتر حسابى در اين مدت روى سوال او كار مىكرد. اين جور كارها باعث مىشد دانشجويان ايشان در امر علم و تحقيق تشويق شوند.
نكته ديگر آن كه آقاى دكتر معتقد بود حفظ كردن كار خيلى بدى است؛ چرا كه مغز را پر مىكند و ديگر نمىتوان از آن استفاده كرد و نوآورى و خلاقيت به خرج داد. از طرف ديگر، ايشان مىگفت علم امروز اين قدر زياد است كه شما نمىتوانيد همه آن را حفظ كنيد. كافى است سرى به اينترنت بزنيد و كتابخانههاى برجسته دنيا را ببينيد، آن وقت در مىيابيد روش حفظ كردن درس هيچ گاه نمىتواند شما را موفق كند. حرف ايشان اين بود كه شما بايد بلد باشيد چه طور جواب سؤالهايتان را پيدا كنيد. در سال 1995 يونسكو اعلام كرد كه هر 20 سال علم جهان دو برابر مىشود. سال 1998 گفت هر 5 سال علم جهان دو برابر مىشود. سال 2001 هم پيش بينى كرد از سال 2005، هر سال علم جهان دو برابر مىشود. در چنين موقعيتى، ديگر حفظ كردن مطالب كتاب ارزش خود را از دست خواهد داد. با اين كار آقاى دكتر دانشجويان را به يادگيرى مطلب و آموختن بهترين و سريعترين راه براى رسيدن به جواب سؤالات تشويق مىكرد، نه صرفاً حفظ برخى از مطالب براى نمره؛ براى مثال سالها سؤال درس فيزيك آقاى دكتر اين بود كه در اين كلاس چه خوانديد و چه فراگرفتيد. جالب اين جا است كه خيلى از دانشجويان نمىتوانستند اين سؤال را به درستى جواب دهند.
نظر ايشان در خصوص اولويت توسعه علمى و توسعه صنعتى چه بود؟
آقاى دكتر معتقد بودند بهتر است اگر پولى داريم خرج كارهاى فرهنگى و علمى بكنيم؛ چرا كه اگر مدرسهها و دانشگاهها و مراكز پژوهشى به نقطه مطلوب خودبرسند، صنعت مورد نياز مملكت هم خود به خود متولد خواهد شد. سالى كه شاه قرار داد تالبوت را با انگليسىها بسته بود كه قطعات ماشين را بياورند و در ايران مونتاژ كنند، شايد باورتان نشود، مادر ما نقل مىكرد ديدم حال پدرتان خوب نيست. آقاى دكتر مرتب با خودش حرف مىزد، راه مىرفت، مىنشست و آرامش نداشت. مادر فكر مىكرد بيمارى مالارياى آقاى دكتر دوباره برگشته است. روزى از ايشان مىپرسد چه اتفاقى افتاده كه اين قدر ناراحتيد؟ فكر مىكنيد جواب ايشان چه بود؟ آقاى دكتر در جواب مادر گفته بود من نمىدانم فردا به بچههاى دانشگاه چه جواب بدهم؟ از شاگردانم خجالت مىكشم، چرا چنين تصميماتى در دولت گرفته مىشود.
آيا پروفسور حسابى در كار عملى در حوزه فيزيك نظرى به انجام كارهاى علمى و مهندسى هم مىپرداخت؟
بله، آقاى دكتر معتقد بود دانشجو بايد در كنار مطالعات علمى با دستانش كار كند و خودش در اين زمينه پيش قدم بود؛ براى مثال آقاى دكتر با وسايل موجود آن روز، به كمك دانشجويانش راديويى درست كرد و با آن اخبار كشورهاى خارجى را مىگرفت. وقتى راديو به راه افتاد و شروع به پخش صدا كرد، بچهها از خود بى خود شده بودند. آقاى دكتر بخشى از وقت روزانه خود را به انجام كارهاى عملى و مهندسى اختصاص داده بود. طراحى و ساخت سم پاش، شير دوش، تلفن با برد بسيار زياد كه روى ماشين ايشان نصب شده و... از كارهاى آقاى دكتر در اين زمينه است. بنياد پروفسور حسابى در حال حاضر اين سياست آقاى دكتر را دنبال مىكند.
حضور پروفسور حسابى در عرصه بين المللى علوم و فنون چگونه بود؟
آقاى دكتر حسابى به عنوان يك شخصيت برجسته علمى هميشه در صحنه بين المللى حضور مؤثر داشت. آقاى فريدون مشيرى داستان آشنايى خود را با دكتر حسابى اين گونه تعريف مىكرد: آن زمانى كه من در تلگرافخانه شميران كار مىكردم، به علت آشنايى با زبان انگليسى، مسؤول ثبت تلگرافهاى خارجى بودم. در آن موقع مسؤولان كشور ماهى يكى دو تا تلگراف خارجى بيشتر برايشان نمىآمد؛ اما من مىديدم يك آقايى است به اسم دكتر حسابى كه هفتهاى دو سه تا تلگراف خارجى برايش مىآيد. مدتى اسم نويسندههاى اين تلگرافها را جمع كردم و ديدم همه از شخصيتهاى برجسته بين المللىاند. اين امر نشان دهنده حضور جدى و فعال ايشان در صحنه بين المللى است.
نمونه ديگر آن را برايتان نقل كنم. دهههاى 50 و 60 ميلادى از دورههاى سخت درگيرى سياسى امريكا و شوروى بود. در مسائل فضايى شوروى خيلى از امريكا جلو افتاده بود و امريكا سعى داشت از احساسات جهانى استفاده و شوروى را به طريقى مهار كند. ايران در اين وسط واقعاً هيچ كاره بود؛ اما آقاى دكتر به عنوان يك متخصص ايرانى در كميتههاى مربوط شركت مىكرد و حضورى بسيار مؤثر داشت. در نخستين نشست كه در سال 1962 در اين راستا برپا شد، آقاى دكتر در كميته پيشنهادى ارائه داد. گزارش اين كميته به سازمان ملل رفت و با اكثريت آرا تأييد شد. مجمع عمومى به كميته سفارش كرد اين پيشنهاد را به طور جدىتر دنبال كند. دو سال بعد آقاى دكتر در سخنرانى خود از مجمع عمومى سازمان ملل تشكر كرد و پيشنهاد تكميلى خود را در شش محور ارائه داد.
يك بار ديگر در اين جلسات درگيرى امريكا و شوروى به اوج رسيد، به طورى كه نماينده شوروى گفت: ديگر اين جلسات فايده ندارد و شوروى آن را تحريم خواهد كرد. در اين گير و دار آقاى دكتر پيشنهادى ارائه داد و آن را با برخى از كشورهاى اروپايى در ميان گذاشت. اين پيشنهاد، پس از تأييد اروپاييان، به كميته برده شد و تصويب گرديد؛ پيشنهادى كه هم امريكا را و هم شوروى را راضى مىكرد. بديهى است كه ارائه چنين پيشنهادى در آن شرايط سخت، ديد سياسى و نفوذ علمى خيلى بالايى مىخواهد.
مورد ديگر، حساسيت آقاى دكتر درباره انرژى اتمى بود. آقاى دكتر در آن زمان به دولت ايران فشار آورد كه شما نمىتوانيد در برابر منابع اورانيم بيگانه باشيد. وقتى آقاى دكتر كارهاى مطالعاتى را در زمينه انرژى اتمى در ايران شروع كرد، واقعاً در منطقه، كشورى به فكر اين كارها نبود. آقاى دكتر در گزارشش نوشته بود: اگر ما امروز در اين زمينه فعاليت نكنيم، به زودى كشورهايى مثل هند و پاكستان و عراق از ما جلو مىافتند.
در موضوع علوم فضايى نيز آقاى دكتر به سازمان ملل پيشنهاد كرد كشورهاى پيشرفته و صاحب صنعت از طرف اين سازمان موظف شوند مقدارى از كارهاى علمى و تحقيقاتى خود را به كشورهاى جهان سوم آموزش دهند. دكتر حسابى در آن زمان استدلال علمى مىكرد كه ايران بهترين جا براى مركزيت امور فضايى در منطقه است. اما متأسفانه اين پيشنهاد، به خاطر عدم حمايت دولت ايران، عملى نشد. سالها بعد دولت هند پروژه دكتر حسابى را دنبال كرد، پايگاه فضايى در كشور هند ساخته شد و هند به پاداش خود در اين زمينه دست يافت. اين يكى از اولويتهاى پيش بينى شده توسط دكتر حسابى بود كه به واسطه عدم حمايت دولت شاه آن را از دست داديم.بحث ديگر مربوط به ارتباطات بود. آقاى دكتر براى مسؤولان بلند پايه مملكت نامهاى نوشت و در آن به اين نكته اشاره كرد كه آينده جهان در ارتباطات و فضا است و در آينده كشورى موفق خواهد شد كه در علوم فضايى و تكنولوژى ارتباطات مستقلاً حضور داشته باشد. آقاى دكتر تمام اين نامهها را با دست خودش نوشت و براى مسؤولان مملكتى فرستاد؛ ولى حتى يك نفر از آنها به اين پيشنهاد اعتنا نكرد. وقتى آقاى دكتر وضع را اين طور ديد، در يك اقدام دراز مدت، سه سال به سازمان بين المللى فضا در ژنو پول حواله كرد و در كره مريخ هزار متر زمين به اسم ايران خريد؛ يعنى با پول شخصى خودش در يك كار سمبوليك در سطح بين المللى شركت كرد؟ آقاى دكتر تلاش مىكرد اين گونه براى ايران در سطح بين المللى آبرو كسب كند. الان وقتى شما به اسم كشورهايى كه در اين حركت سمبوليك شركت كردند نگاه كنيد، اول به اسم امريكا برمىخوريد، بعد روسيه و پس از آن ايران.
وقتى به كميت، كيفيت و تنوع كارهاى آقاى دكتر نگاه مىكنيم، اين سؤال برايمان پيش مىآيد كه آقاى دكتر چگونه موفق شد كارهايى چنين متنوع در حوزههاى مختلف علمى و عملى انجام دهد؟
به نظر من، آنچه مىتواند زندگى انسان را مثمر ثمر گرداند، نظم و برنامه ريزى در امور است. آقاى دكتر تمام كارهايش سر ساعت بود. پس از فوت ايشان، در مصاحبههايى كه با مردم محل به عمل آمد، همسايهها مىگفتند در خانه كه باز مىشد، ما ساعتمان را تنظيم مىكرديم. برنامه روزانه آقاى دكتر خيلى دقيق بود، بر همين اساس، ايشان هم به كارهاى خانه رسيدگى مىكرد و هم به كارهاى بيرون از خانه؛ هم به درس و بحث مىپرداخت و هم به كارهاى عملى، اجرايى و سياسى و...
اگر بخواهيد ديدگاه پروفسور حسابى را در خصوص علم و تحقيق در يك جمله خلاصه كنيد، آن جمله چه خواهد بود.
اتفاقاً خود آقاى دكتر اين كار را انجام داده است. به نظر مىرسد، در بين جملات آقاى دكتر در اين زمينه، «زندگى يعنى پژوهش و فهميدن چيزى جديد» زيباترين جمله است كه در آن فلسفه و مفهوم حقيقى زندگى و ارتباط آن با دانش و فهم بيان گشته است. بر همين اساس، اين جمله را شعار سايت حسابى در اينترنت قرار دادهايم.
نويسنده:سيد سعيد لواسانى
منبع:مجله پرسمان
علی جوان فیزیکدان ایرانی(اولین سازنده لیزرگازی )
علی جوان دانشمند ایرانی در سال ۱۹۲۸در تبریز متولد شد.پس از گذراندن تحصیلات در دبیرستان البرز، تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه تهران ادامه داد. سپس در سال ۱۹۴۸ به آمریکا مهاجرت میکند و تحصیلات خود را در مقطع دکترای فیزیک در دانشگاه کلمبیا ادامه میدهد.
وی در سال ۱۹۶۴ با درجه دانشیاری به عضویت هیات علمی موسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT)در آمد. پروفسو علی جوان استاد فیزیک انیستیتو تکنولوژی ماساچوست، یک شخص شناخته شده در زمینه لیزر و کوانتوم در جهان بوده که برنده جایزه بین المللی برای اختراع اولین لیزر گازی نیز بوده است. وی PHD خود را در رشته فیزیک در دانشگاه کلمبیا در سال 1954 تحت نظر چارلز تونز دریافت کرد. به دنبال فلوشیپ دکترا در دانشگاه کلمبیا، او به گروه های تحقیقاتی لابراتوار تلفن بل در نیوجرزی ملحق شد (سپتامبر 1958).
در سال 1961 او به دانشگاه MIT ملحق شد. جاییکه تا اکنون مشغول تدریس و تحقیق می باشد.
پروفسور جوان اصول لیزر گازی را در سال 1958 پایه گذاشت، زمانیکه یک عضو گروه تحقیقاتی لابراتور بل بود. در سال 1960 موفق شد که لیزر گازی هلیوم - نئون که لیزری شناخته شده می باشد را ابداع کند. این اختراع، اولین لیزری بود که بصورت Continuos کار می کرد و باعث شد که در جهان جلب توجه کرده، پایه ای برای تحقیقات بیشتر در این زمینه باشد.
قبل از این اختراع، پروفسور جوان تئوری میزر سه سطحی را پایه گذاری کرد و اهمیت همگرایی فازی را در این وسیله میکروویو نشان داد. این عمل، ایده میزر بدون پراکندگی را معرفی کرد و او بعداً این ایده را در استفاده از اثر Raman تحریک شده، گسترش داد که نهایتاً منجر به بسط نوظهور رژیم نوری شد.
او در MIT یک تحقیق بزرگ را پایه گذاری کرد که باعث ایجاد بزرگترین تحقیق لیزری در دهه های شصت و هفتاد میلادی شد. بسیاری از بنیان های اولیه در استفاده از لیزر در آنجا به وقوع پیوست. این بنیان ها شامل؛ ابداعات زیادی در زمینه اسپکتروسکوپی لیزری بصورت Sub-Doppler ؛ اولین استفاده از لیزر برای آزمایش دقیق نسبیت و ایزوتروپی در فضا؛ ابداع تکنولوژی اندازه گیری فرکانسی دقیق در طیف نوری و اولین ساخت ساعت های اتومیک لیزری می باشند.
پروفسور جوان در زمینه های تازه تحقیق مانند پژوهش اخیرش برای جستجوی اثرات هدایت نورهای هم جهت شونده توسط یک آنتن نوری به سوی اندازه نانو از ماده فعال است.
او در تحقیقات گسترده ای از لیزرهای پرانرژی و رادارهای مولتی استاتیک لیزری که توسط ساعت های نوری دقیق کنترل می شود، گرفته تا لیزرهای تشخیصی پزشکی شرکت داشته است. پایان نامه های تحقیقاتی بسیاری از دانشجویان فیزیک تحت نظر او بوده است.
برای تحقیقات در زمینه لیزرهای گازی، پروفسور جوان در سال 1964 مدال Stewart Ballentine، در سال 1966 مدال Fany & John Hertz Foundation در سال 1975 مدال Fredrick Ives و در سال 1993 مدال جهانی آلبرت انیشتین را دریافت کرد.
او عضوی از آکادمی ملی علوم و آکادمی هنر و علم آمریکا و عضو افتخاری موسسه Trieste برای ترویج علوم می باشد. در سال 1966 او به عنوان Guggeheim Fellow و در سالهای 1979 و 1995 به عنوان Humbolt Foundation Fellow شناخته شد.
به گزارش دیلی تلگراف، از صد نابغه برتر جهان که در قید حیات هستند، علی جوان فیزیکدان ایرانی(اولین سازنده لیزرگازی ) در رتبه دوازدهم و جزو ده نفر نابغه زنده جهان است. بر پایه همین گزارش نیما ارکانی دیگر فیزیکدان ایرانی در رتبه سی و دوم و پردیس ثابتی، بیولوژیست ایرانی در رتبه چهل و سوم است.
منبع : باور
گرد آوری:گروه بزرگان و مشاهیر تبیان زنجان
پروفسور “لطفی زاده”مخترع منطق علمی نوين فازی
همه لوازم پيرامون ما که آسايش را برايمان معنا می کند و تکنيک “اتومات” و “هوش مصنوعی” را در بطن خود دارد از ابداع پروفسور لطفی زاده نشان دارد. پروفسور “لطفی زاده” که در جهان علم به پروفسور “زاده” مشهور است، مخترع منطق علمی نوين “فازی” است، که جهان صنعت را دگرگون کرد.امروزه هيچ دستگاه الکترونيکی، از جمله وسايل خانگی بدون اين منطق در ساختار خود ساخته نمی شوند. با منطق فازی پروفسور لطفی زاده، ابزار هوشمند می شوند و توانايی محاسبه در آنان نهادينه می شود.
از شوروی به تهران، از تهران به آمريکا
او در سال 1921 در شهر باکو در جمهوری آذربايجان به دنيا آمد. پدرش يک ژورناليست ايرانی بود که در آن زمان به دلايل شغلی در باکو بسر می برد و مادرش يک پزشک روس بود.ی ده ساله بود که در اثر قحطی و گرسنگی سراسری پديد آمده در سال 1931، به اتفاق خانواده به وطن پدری اش ايران بازگشت. لطفی زاده در دبيرستان البرز تهران، تحصيلات متوسطه را به پايان رساند و در امتحانات کنکور سراسری، مقام دوم را کسب نمود. در سال 1942 رشته الکترونيک دانشگاه تهران را با موفقيت به پايان رساند و در طی جنگ دوم جهانی برای ادامه تحصيلات به آمريکا رفت.او در سال 1946 موفق به اخذ مدرک ليسانس از دانشگاه ماساچوست شد.
در سال 1949 به دريافت مدرک دکترا از دانشگاه کلمبيا نائل شد و در همين دانشگاه با تدريس در زمينه “تئوری سيستم ها” کارش را آغاز کرد. او در سال 1959 به برکلی رفت تا به تدريس الکتروتکنيک بپردازد و در سال 1963 ابتدا در رشته الکتروتکنيک و پس از آن در رشته علوم کامپيوتر کرسی استادی گرفت.
لطفی زاده به طور رسمی از سال 1991 بازنشسته شده است، وی مقيم سانفرانسيسکو است و در آنجا به پروفسور “زاده” مشهور است. لطفی زاده به هنگام فراغت به سرگرمی محبوبش عکاسی می پردازد. او عاشق عکاسی است و تاکنون شخصيت های معروفی همچون روسای جمهور آمريکا، ترومن و نيکسون، رو به دوربين وی لبخند زده اند.
سرگرمی ديگر لطفی زاده “HI FI” است. او در اتاق نشيمن خود بيست و هشت بلندگوی حساس تعبيه نموده تا به موسيقی کلاسيک با کيفيت بالا گوش کند.
پروفسور لطفی زاده دارای بيست و سه دکترای افتخاری از دانشگاه های معتبر دنياست، بيش از دويست مقاله علمی را به تنهايی در کارنامه علمی خود دارد و در هيئت تحريريه پنجاه مجله علمی دنيا مقام “مشاور” را داراست.
تئوری منطق فازی در يک نگاه
بر خلاف آموزش سنتی در رياضی، او منطق انسانی و زبان طبيعت را وارد رياضی کرد. شايد بتوان با دو رنگ سياه و سفيد مثال بهتری ارائه داد. اگر در رياضی، دو رنگ سياه و سفيد را صفر و يک تصور کنيم، منطق رياضی، طيفی به جز اين دو رنگ سفيد و سياه نمی بيند و نمی شناسد. ولی در مجموعه های نامعين منطق فازی، بين سياه و سفيد مجموعه ای از طيف های خاکستری هم لحاظ می شود و به اين طريق فصل مشترک ساده ای بين انسان و کامپيوتر بوجود می آيد.
اين منطق حدود چهل سال پيش در آمريکا توسط لطفی زاده پايه ريزی شد. و برای اولين بار در سال 1974 در اروپا برای تنظيم دستگاه توليد بخار، در يک نيروگاه کاربرد عملی پيدا کرد. با پيشرفت چشمگير ژاپن در عرصه وسايل الکترونيکی، در سال 1990 کلمه “فازی” در آن کشور به عنوان “کلمه سال” شناخته شد.
سخنرانی لطفی زاده در دانشگاه صنعتی برلين
دعوت نامه رئيس دانشگاه صنعتی دانشگاه برلين به اشکال مختلف در ميان دانشجويان و مطبوعات و وسايل ارتباط جمعی به چشم می خورد. کاغذهای زرد رنگ در قطع کوچک در ميان دانشجويان دست به دست می گشت و وعده ديدار با دانشمند بزرگی را می داد.
در قسمتی از دعوت نامه نوشته شده : “بانی تئوری منطق فازی به برلين می آيد: پروفسور لطفی زاده درباره تئوری جهانی خود که در سال 1965 تدوين شده و کاربرد جهانی آن در اتومبيل، موبايل، لباس شويی و غيره، و در خطوط متعدد توليد، و روش های متديک ديگری که امروزه در امور اعتباری و نرم افزارهايی که به اين سياق کار می کنند سخنرانی خواهد کرد.”
پيش از برپايی سخنرانی، راديوها و روزنامه های مختلف و از جمله انجمن مهندسين آلمان سئوالات خود را با لطفی زاده مطرح کردند. خبرنگاری که ميکروفن حساسی در دست داشت، از کاربرد منطق فازی در تکنيک امروزی پرسيد؛ پروفسور لطفی زاده به ميکروفن خبرنگار اشاره کرد و گفت: “اتفاقأ اين حساسيتی که در ميکروفن شما بکار گرفته شده تا صدای موضعی را تشخيص دهد و صدای محيط پيرامون را منعکس نکند، نظام منطق فازی را در خود مستتر دارد.”
منبع:it نوشته های من
رضا کهولی : مخترع 17 ساله
رضا کهولي مخترع برتر جهان:سرمايهگذاري روي فکر، ضامن توسعه و پيشرفت کشور است.
رضا کهولي متولد 1367 در هشترود مي باشد که هم اکنون در رشته مهندسي مکانيک (طراحي جامدات) دانشگاه تبريز مشغول تحصيل است، اوايل امسال رتبه دوم و جايزه ويژه مسابقات جهاني اختراعات و فناوريهاي نوين را به خاطر ابداع روش جديد باروري ابرها در ژنو کسب کرد...
رضا کهولي متولد 1367 در هشترود مي باشد که هم اکنون در رشته مهندسي مکانيک (طراحي جامدات) دانشگاه تبريز مشغول تحصيل است، اوايل امسال رتبه دوم و جايزه ويژه مسابقات جهاني اختراعات و فناوريهاي نوين را به خاطر ابداع روش جديد باروري ابرها در ژنو کسب کرد. وي که به دعوت موسسه انجمن مخترعان انگلستان روزهاي 20 تا 30 ماه اکتبر در اين کشور اقامت گزيد علاوه بر شرکت در نمايشگاه بينالمللي اختراعات و اکتشافات انگلستان در چند دانشگاه اين کشور از جمله کينگستون، کمبريج، ليورپول وريدينگ پيرامون اختراعات و ابتکارات خود سخنراني کرد.
نمايشگاه بينالمللي اختراعات و اکتشافات انگلستان در روزهاي 20 تا 33 اکتبر (28 مهر تا 1 آبان) در لندن برگزار شد و در روز سوم نمايشگاه از چهار مخترع برتر جهان در سال 2005 ميلادي از کشورهاي ايران (رضا کهولي)، آمريکا، فرانسه و انگلستان که کهولي برجستهترين آنها بود با اهداي رتبه علمي و نشان تجليل شد، اين مراسم به طور مستقيم از رسانههاي انگلستان همچون بيبيسي پخش شد. وي تاکنون 16 اختراع و ابتکار داشته که عمدهترين آنها مربوط به شيوه نوين باروري ابرها است. خبرنگار گروه دانش و فناوري پيرامون اختراع وي و مشکلاتي که با آن مواجه بوده با وي به گفتگو نشسته است.
رضا کهولي در تعريف باروري ابرها ميگويد: منظور از اين عبارت وادار نمودن ابرها به باريدن يا به بارش بيشتر به طرق مصنوعي است. از نظر علمي ميتوان گفت: زماني که ابرهاي سرد را با مقادير کافي هسته يخ يا خنککننده به منظور انجماد سريع ابر بارور سازيم. آب موجود در ابر سرد به ذرات يخ تبديل ميشود، گرماي نهان را آزاد ميکند شناوري را فزايش داده و به اين طريق حرکت صعودي ابر را تقويت مي کند که در شرايط مناسب باعث رشد بيشتر ابر، بخار آب بيشتر و بازده بيشتر بارندگي ميشود.
کهولي انگيزه اصلي پيرامون بارورسازي ابرها و باران مصنوعي را مشاهده کشاورزان تنگدستي ميداند که با نگراني چشم به آسمان ميدوزند تا شايد کشتزار تشنهشان با باران سيراب شود و زحمتشان تباه نشود.
او اضافه ميکند من به اين فکر ميکردم که بايد چارهاي بينديشم تا کشاورزان در کارشان مطمئن باشند و از مهاجرت به شهرها به دليل خشکسالي بپرهيزند. اين دانشجوي 17 ساله با اشاره به تاريخچه بارورسازي ابرها ميگويد: حدود 30 سال پيش بارورسازي ابرها آغاز شد که در حال حاضر تکنولوژي اصلي آن در دست سه کشور آمريکا، روسيه و ژاپن است و به ويژه آمريکا و روسيه در اين زمينه بر اثر پژوهشها و تحقيقات به پيشرفتهاي زيادي رسيدهاند و اين تکنولوژي توسط آنان در کشورهاي ديگر اجرا ميشود.
شيوه بارورسازي ابرها در آمريکا و روسيه استفاده از ماده AgI (يدور نقره) است اين ماده وقتي به سمت ابر مورد نظر توسط راکت و يا فشنگ شليک ميشود چون جاذب رطوبت است باعث جذب قطرات باران و پس از سپري شدن مراحل مختلفي که 45 دقيقه طول ميکشد سبب بارش باران ميگردد. کهولي پيرامون نقايص و ضعفهاي استفاده از يدور نقره ميگويد: يکي از مسائل مهمي که در اين روش با آن مواجه ميشويم زمان طولاني بارورسازي و ايجاد باران مصنوعي است که 45 دقيقه ميباشد که اين مسئله باعث ميشود بارورسازي در يک مکان صورت پذيرد ولي بارش باران در مکاني ديگر و نه منطقه مورد نظر ما آغاز شود، نمونه ملموس آن چند سال پيش اتفاق افتاد که در گيلان ابرها بارور شد و در گرگان سبب بارش شديد باران ايجاد سيلاب و خسارات مالي بسيار زياد و نيز تلفات جاني شد و حتي يک بار ابرها در ايران بارور شدند و در کشور ديگري باريدند. دومين مشکل استفاده از يدور نقره اثرات بد زيست محيطي آن و بالاخره تاثيرات نامناسب بر روي انسان است.
اين در حالي است که يکي از متخصصان طرح بارورسازي ابرها در يزد قبلا گفته بود يدورنقره جزء مواد سمي نيست و چون در آب غيرقابل حل است لذا مسموميت ايجاد نميکند. وي افزوده بود غلظت يدور نقره در آب باران مصنوعي بين 2 تا 48 واحد در تريليون است که اين مقدار کمتر از يک هزارم ميزان مجاز در آب آشاميدني است و توضيحات اين کارشناس محترم شايد در توجيه بارورسازي ابرها توسط يدور نقره و نگرانيهايي بوده که در مردم و کارشناسان محيط زيست منطقه مذکور ايجاد شده بود.
اين مخترع جوان در توضيح طرح و مزاياي روش نوين ابداعياش ميگويد: در اين روش مدت زمان بين باروري و بارش به يک سوم کاهش يافته و 15 دقيقه شده است که اين مسئله حالت کنترلي را بيشتر ميکند و درصد بارش در منطقه مورد نظر بيشتر شده و احتمال خطا کمتر ميشود از سوي ديگر در اين طرح به جاي يدور نقره از گاز NO (منوکسيد نيتروژن) استفاده ميشود که با هواپيما به داخل ابرها اسپري ميشود و نيازي به تجهيزات نظامي براي اين منظور نيست و نه تنها اين گاز اثرات زيست محيطي مخرب ندارد بلکه چون آب باران مصنوعي ايجاد شده داراي نيترات است، نيترات به زمين اضافه شده و به عنوان يک کود سبب تقويت زمين کشاورزي ميگردد.
يکي از محاسن ديگر اين روش هزينه کم آن است از آنجايي که بارور سازي ابرها با روشهاي قبلي پرهزينه و گران بود به اندازه کافي مورد استفاده قرار نميگرفت اما گاز NO يکي از گازهاي ارزان است که در صنايع ما به وفور يافت ميشود. کهولي ميگويد از بعد از نمايشگاه ژنو روي اين طرح بيشتر کار کردهايم و الان روي قسمت دوم آن کار ميکنيم که عبارت از اين است که چگونه جلوي بارش را بگيريم و هم اکنون مواردي را بررسي ميکنيم که سبب از بين رفتن ابر شود يا بتواند NO اسپري شده به ابرها را بياثر کند.
کهولي در مورد چگونگي آگاهي انگلستان از طرح وي ميگويد وقتي در نمايشگاه ژنو شرکت کرده بودم رئيس انجمن مخترعين انگلستان که در آنجا حضور داشت از من براي سفر به انگلستان و ارائه طرحم در آنجا دعوت کرد. در کشورهاي ديگر از مواد مختلفي براي بارورسازي ابرها استفاده ميکنند از جمله از ترکيبات نقره، سرب و يخ خشک که اين مواد هم ترکيبات سمي هستند و هم هزينه بالايي دارند و از طرف ديگر از يخ خشک نميتوان براي تمامي ابرها استفاده کرد. کهولي ضمن اشاره به اين مطالب گفت: ميزان مشخصي از اين مواد براي ابرها استفاده ميشود و ما هم اکنون در حال نوشتن نرمافزاري هستيم که با توجه به مشخصات ابر حجم گاز NO مورد نياز را محاسبه ميکند. تشکيل ابر مستلزم شرايطي است که يکي از آنها اين است که رطوبت باشد و ديگر اين که اين رطوبت بتواند صعود کند.
مخترع جوان سردشتي پس از توضيح اين مطلب، درباره دلايل و چگونگي بارش ميگويد اين فرآيند به دو طريق صورت ميگيرد يکي از طريق بروژن که در اين روش کريستالهاي يخي در ابر تشکيل ميشود که سبب جذب قطرات ريز رطوبت به خودشان ميشود و وقتي قطرات آب به جرم مشخصي رسيدند شروع به بارش ميکنند. طريق ديگر فرآيند به هم آميختگي است که ذرات ريز رطوبت در اثر خوردن به هم تشکيل قطرات بزرگتر و سنگينتر ميدهند و بارش آغاز ميشود. وي ميگويد هم اکنون کشورهاي آمريکايي و آسيايي نظير اردن و سوريه، سودان و حتي خود ما از کارشناسان روسي براي بارورسازي ابرها استفاده کردهايم و روسيه از اين طريق درآمد ارزي بالاتري از انتقال تکنولوژي هستهاي دارد، نظر من اين است که با توجه به روابط خوبي که ما با کشورهاي آسيايي و آفريقايي داريم چرا نبايد ما اين کار را انجام دهيم تا از طريق انتقال و اجراي اين تکنولوژي درآمد ارزي بالايي نصيب کشور سازيم.
کهولي با انتقاد از استفاده از تکنولوژي و کارشناسان روسي در اين زمينه ميگويد روسها در چند سالي که با ما کار ميکنند اصلا در مورد چگونگي انجام اين روش به ما چيزي نگفتهاند و ميخواهند در اين مورد هم مثل بعضي چيزهاي ديگر وابسته به آنها باشيم و خودمان نتوانيم اين کار را انجام دهيم.
رضا کهولي با اين که با محدوديتهاي زيادي از نظر امکانات در ايران روبرو بوده ولي ميگويد ترجيح ميدهد در ايران بماند و اگر اختراع و ابداعي ميکند به اسم او و يک دانشگاه ايراني ثبت شود. وي ميگويد اگر براي تحصيل به خارج از کشور بروم اختراع من به نام دانشگاهي که در آنجا تحصيل ميکنم تمام ميشود.
کهولي ميگويد با چند سال کار کردن در هشترود ياد گرفته که با محروميت و نبود امکانات انس بگيرد و کار کند. وي از عدم همکاري نهادها و سازمانهاي دولتي گله ميکند و ميافزايد: با توجه به سن کمکي که دارم توانستهام براي کشورم افتخارآفرين باشم چه در ژنو و چه اکنون در انگلستان که به عنوان مخترع برتر سال جهان انتخاب شدم حتي در انتشار اخباري از موفقيتهاي من، خبرگزاريهاي خارجي بيشتر از رسانههاي داخلي کار کردند، و همين امر سبب شده که خارجيها بيشتر از هموطنانم در ايران از کارهاي من و اهميت آنها با اطلاع باشند.
کهولي با اشاره به تبعيضي که بين ورزشکاران و نخبگان علمي از سوي مقامات و مسئولين ايراني اعمال ميشود تصريح ميکند بايد توجه داشت که سرمايهگذاري روي فکر جوانان خلاق بيشتر از سرمايهگذاري و توجه به بعضي مسائل ديگر سبب توسعه و پيشرفت کشور ميشود. ميبينيم ورزشکاران مدالآور ما که البته من نيز براي آنها احترام قائلم داراي زندگي خوب و معيشتي کافي و تامين شده هستند در حالي که نخبگان علمي ما همه از اين جهت با مشکل مواجهند. مسئولين ما را ميبينند، از وضعيت ما اطلاع دارند ولي متاسفانه کمتوجهي بسياراست.
به عقيده من سرمايهگذاري روي فکر، پژوهش و تحقيقات ضامن توسعه و پيشرفت کشور است. وي پيشنهاد ميکند که يک مرکز ايدهپروري به عنوان مثال زير نظر رياست جمهوري در ايران ايجاد شود که کارش حمايت و سرمايهگذاري روي ايدهها باشد مثل ستاد ويژه توسعه نانو. کهولي که با دانشگاه شريف در ارتباط است اضافه ميکند: با موسسه مانيز مالزي (انجمن مخترعان مالزي) دانشگاه پوتراي مالزي و دانشگاه لندن و انجمن مخترعان انگلستان در ارتباط است و باز تاکيد ميکند در ايران ميمانم و خدا را شکر ميکنم که همين حداقل امکانات هم در دسترس است و افرادي هر چند معدود هستند که ما را حمايت ميکنند.
در انتشار اخبار موفقيتهاي من خبرگزاريهاي خارجي بيشتر از داخلي کار کردهاند که اين امر سبب شده اهميت و ارزش کار من در خارج بيشتر نمود داشته باشد، با روش نوين بارورسازي ابرها اين توانايي را داريم که جاي کشوري چون روسيه را در انتقال اين تکنولوژي به کشورهاي آسيايي و آفريقايي بگيريم کهولي در 4 دانشگاه کينگستون، کمبريج، ليورپول وريدينگ در انگلستان پيرامون اختراعات و ابتکارات خود سخنراني کرد.
منبع :مبتکر
زرکوب شیرازی؛ دانشمند و مؤلف ایرانی
ابوالعباس معین الدین احمد بن شهاب الدین ابی الخیر زرکوب شیرازی دانشمند و مؤلف ایرانی است.
ابن ابی الخیر زرکوب اسم و نسب خود و پدرش را چندین بار در کتاب مشهورش شیراز نامه به همین شکل ذکر کرده است.
علت شهرت او و دیگر افراد خاندانش به زرکوب آن است که جد بزرگ او یعنی شیخ الاسلام عزالدین مودود بن محمدبن معین الدین محمود به زرکوب شهرت داشته و اعقاب او همگی این عنوان را برای خود حفظ کرده بودند.
موطن اصلی آنها اصفهان بود .
زرکوب پس از تکمیل تحصیلات علوم و کسب معلومات تصمیم گرفت به سیر و سیاحت در آفاق بپردازد. محیط فارس را مدتی ترک کرد و به بغداد رفت و به جمع فاضلان و ادیبان این شهر راه یافت .
چنانکه از مقدمه شیرازنامه می توان دریافت علت تألیف این کتاب بحثی بود که میان او و یکی از هم نشینان درباره برتری شیراز یا بغداد بر یکدیگر در گرفت و چون مصاحب او برای اثبات سخنان خود در مورد برتری بغداد بر شیراز کتابی در ذکر بغداد به او نشان داده بود، او نیز شیرازنامه را نوشت.این کتاب درباره تاریخ شیراز و ذکر بقاع و مشایخ و علما و ائمه و فرمانروایان آن سرزمین بود.
منبع:خبرگزاری مهر
عباس بن سعيد جوهري فارابي
عباس بن سعيد جوهري فارابي رياضيدان و منجم ايراني اواخر سده دوم و اوايل سده سوم هجري درزمان خلافت مامون خليفه عباسي در هندسه مشهور بود. وي ازنخستين کساني است كه در جهان اسلام به رصد پرداخت.
در رصدهاي نجومي كه در سال 214ه.ق در بغداد و درسال 217ه.ق در دمشق صورت گرفت، شركت داشت. وي علاوه برزيج خود، مولف كتابهاي تفسير كتاب اقليدس و كتاب الاشكال التي زادها في المقاله الاولي من اقليدس بوده است.
والدين و انساب : پدر عباس بن سعيد جوهري مردي از اهالي فاراب به نام سعيد جوهري بوده كه گويا به مرو (پايتخت اوليه مامون ) مهاجرت كرده بود.
خاطرات کودکي :
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : مرو در روزگار اوايل خلافت مامون خليفه عباسي محل تجمع دانشمندان عمدتا ايراني و گاه غير ايراني بود كهمامون آنها را از اقصي نقاط امپراتوري خود براي مناظره در مسائل گوناگون علمي و فلسفي و ديني به مرو فرا خواند. وي از دانشجويان جوان نيز حمايت مي كرد. در چنين شرايطي بود كه عباس بن سعيد جوهري آغاز به تحصيل كرد.
تحصيلات رسمي و حرفه اي :
عباس بن سعيد جوهري پس از اتمام علوم مقدماتي ( زبان عربي) ، قرآن و ادبيات فارسي و علوم ديني به تحصيل حرفه اي هندسه و نجوم پرداخت و چنان در اين علوم استاد شد كه در رصدهاي نجومي سالها 214ه.ق در بغداد و 217ه.ق در دمشق شركت داده شد.
خاطرات و وقايع تحصيل :
روزگار تحصيل عباس بن سعيد جوهري معاصر با آغاز نهضت ترجمه علوم يوناني، قبطي ( مصري) ، سانسكريت و پهلوي به عربي بود. پيش از آن نيز تحت تاثير روحيه دانش در دست مامون محافل علمي تحقيق و بحث و مناظره دردربار و جاي جاي مرو و خراسان تشكيل شده بود.
فعاليتهاي ضمن تحصيل :
عباس بن سعيد جوهري در كنار رصد نجوم وتاليف و تحقيق دراين زمينه، به مطالعه كتب يوناني چون اقليدس مي پرداخت.
استادان و مربيان :
در منابع نامي ازاستادان عباس بن سعيد جوهري ذكر نشده است، اما مي دانيم كه وي از كتابها اقليدس در زمينه ادبياات بهره فراوان برده و برآنها شرحهايي نگاشته است.
وقايع ميانسالي :
ميانسالي عباس بن سعيد جوهري معاصر با شهادت امام رضا (ع) (وليعهد مامون) و تغيير پايتخت مامو از مرو به بغداد بود. با اين تغيير خراسان تا حدي موقعيت مركزي سياسي، اقتصادي و فرهنگي خودرا از ست داد. ازاين رو بسياري از دانشمندانش به همراه مامون يا به دنبال وي به بغداد رفتند كه از آن جمله اند عباس بن سعيد جوهري كه در دمشق نيز سفرهايي كرد و در آنجا به استخراج رصد مي پرداخت.
زمان و علت فوت :
منابع تاريخ دقيق در گذشت عباس بن سعيد جوهري را بيان نمي كنند. اما وي احتمالا در اواسط سده سوم هجري قمري در گذشته است.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي :
عباس بن سعيد جوهري به عنوان منجم وهندسه داني بزرگ در عصر مامون و احتمالا جانشينان او مشهور بود. از سوي ديگر در تهبه رصد سالهاي 214ه.ق در بغداد و 217ه.ق كه در دمشق شركت داشته است. بنابراين مي توان حدس زد كه وي از منجمين مهم دربار خلفاي عباسي به ويژه مامون بوده است.
فعاليتهاي آموزشي :
گر چه در منابع نامي از شاگردان يا ذكري از تدريس عباس بن سعيد جوهري نيامده است اما بسيار محتمل است كه در بغداد و دمشق به تدريس نجوم و هندسه نيز مي پرداخته باشد. به ويژه كه كتب او در اين زمينه ها، راهنماي دانشمندان پس از خود از جمله خواجه نصير الدين طوسي شد.
مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد :
عباس بن سعيد جوهري فارابي رياضيدان و منجم ايراني اواخر سده دوم و اوايل سده سوم هجري درزمان خلافت مامون خليفه عباسي در هندسه مشهور بود. وي ازنخستين كساني است كه در جهان اسلام به رصد پرداخت. در رصدهاي نجومي كه در سال 214ه.ق در بغداد و درسال 217ه.ق در دمشق صورت گرفت، شركت داشت. وي علاوه برزيج خود، مولف كتابهاي تفسير كتاب اقليدس و كتاب الاشكال التي زادها في المقاله الاولي من اقليدس بوده است.
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره :
عباس بن سعيد جوهري در كنار رصد نجوم، به مطالعه آثار يونانيان در نجوم و هندسه از جمله اقليدس و شرح اين آثار علاقمند بود.
شاگردان :
درمنابع تاريخي نامي از شاگردان عباس بن سعيد جوهري نيامده است. اما كتابهاي وي مورد استفاده دانشمندان پس از او از جمله خواجه نصير الدين طوسي حكيم ايران عهد ايلخانان مغول قرار مي گرفته است.
همفکران فرد :
آرا و گرايشهاي خاص : عباس بن سعيد جوهري از منجميني بود كه به هندسه يوناني علاقه بسيار داشت و نظريات اقليدس را مورد موشكافي و تحليل قرار مي داد.
منبع :آوای خیال
محمدبن زکریا رازی
رازی، محمدبن زکریا
( ملیت: ایرانی قرن: ۳ )
نام وی محمد و نام پدرش زکریا است. رازی فیلسوف، عالم طبیعی، شیمیدان و پزشک بزرگ ایران اسلامی و ملقب به جالینوس المسلمین از مفاخر مشاهیر جهان و یکی از نوابغ روزگار قدیم است. مورخان شرقی در کتاب هایشان او را محمد بن زکریای رازی خواندهاند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نام های رازس Rhazes=razes و رازی Al-Razi در کتاب های خود یاد کردهاند. به گفته ابوریحان بیرونی وی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ری متولد شده و دوران کودکی و نوجوانی و جوانیاش دراین شهر به تحصیلات در فلسفه و ریاضیات و نجوم و ادبیات پرداخت . چنین شهرت دارد که در جوانی عود مینواخته و گاهی شعر میسرودهاست. بعدها به کار زرگری مشغول شد و پس از آن به کیمیاگری روی آورد، وی در سنین بالا علم طب را آموخت.
ابوریحان بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و سپس در اثر کار زیاد با مواد تند ، تیز و بو چشمش آسیب دید، وی برای درمان چشم به پزشکی روی آورد. رازی در سی سالگی به بغداد رفت و چون بر بیمارستان مقتدر گذر کرد به طب دلبستگی یافت و به تحصیل این علم پرداخت و چون در آن چیره دست شد، به ری بازگشت و به خدمت منصوربن اسحاق حاکم ری در آمد و سرپرست بیمارستان ری شد. بعدها به بغداد رفت و ریاست بیمارستان مقتدر را بر عهده گرفت و شهرت وی در بغداد به جایی رسید که سابقه نداشت. محل و تاریخ وفات محمد رازی به درستی مشخص نیست، بیرونی وفات او را در ماه شعبان سال ۳۱۳ هجری نوشته و تعداد تألیف های وی را بیش از پنجاه و شش کتاب و رساله دانسته است. از مهمترین آثار او یکی «الحاوی» است که به نظر از «قانون» ابن سینا مهمتر است.
این کتاب چند قرن مورد مطا لعه و مراجعه، بلکه تنها کتاب اصلی درسی طب به شمار می رفته است. الحاوی دائره المعارفی بوده که اکنون تمام آن در دست نیست. محمد رازی این کتاب را به صورت یادداشتهای متعددی تهیه کرده بود و بعد از مرگ وی به دستور ابن عمید از روی یادداشتهای او کتاب را استنساخ و تنظیم کردند. مقدار زیادی از نتایج آزمایشها و مطالعات رازی در این کتاب جمع است.اثر دیگر رازی «طب المنصوری» است که به نام منصور بن اسحاق حاکم ری تألیف و تنظیم شده است. طب المنصوری و برخی از رساله های طبی دیگر محمد رازی به زبان لا تین ترجمه و چاپ شده و مورد استفاده اروپاییان بوده است. کتاب «من لا یحضره الطبیب» اثر دیگر وی شامل دستورهای ساده برای معا لجات گوناگون است. کتاب دیگر او «برء الساعه» است. در علم کیمیا باید رازی را سرآمد دانشمندان اسلامی دانست. از کارهای مهم او که متکی به آزمایشهای متعدد بوده، کشف جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) و الکل است.
محمد رازی کتابهای متعدد در کیمیا به رشته تحریر در آورده است که از آن جمله «کتاب الاکسیر» و «کتاب التدبیر» را باید نام برد. این فیلسوف و پزشک نا می ایران علاوه بر علم وسیع کیمیا و پزشکی جهانگیر، در فلسفه نیز دارای تحقیقات عمیقی است که مورد توجه و اهمیت می باشد. از کتابها و آثار فلسفی او اکنون جز تعداد معدودی در دست نیست، ولی آن چه از فهرست بیرونی و سایر مأخذ بر می آید. وی کتابهای متعدد در کلیات مسا یل طبیعی و منطقیات و ما بعدا لطبیعیه داشته است و آنها عبارتند از کتابهای: سمع الکیان الهیولی الصغیر و الهیولی الکبیر محمد رازی نه فقط در طب به تجربه دست می زد بلکه آزمایش را در کلیه مباحث علوم طبیعی ضروری می دانست. وی آزمایشهای شیمیایی خود را با چنان دقتی تشریح و توصیف کرده که امروزه هم هر شیمیدانی می تواند عیناً آن را مجددا به معرض آزمایش درآورد. رازی مواد شیمیایی را طبقه بندی کرد، وی نخستین کسی است که کلیه اشیای عالم را به سه طبقه حیوانات، نباتات، جامدات تقسیم کرده است. مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف گفته است که: رازی در سال ۳۱۰ هجری کتابی در سه مقاله راجع به فلسفه فیثا غوری نگاشت و بعید نیست این توجه به فلسفه فیثاغوری جدید نتیجه تعلم رازی نزد ابوزید بلخی بوده باشد که از شاگردان کندی و متوجه فلسفه فیثاغوری جدید بود. استادان زکریای رازی : مورخان طب و فلسفه در قدیم به تفاریق استادان رازی را سه تن یاد کردهاند: ابن ربن طبری: زکریا در طب شاگرد وی بوده است.
ابوزیذ بلخی: حکیم زکریای رازی در فلسفه شاگرد وی بوده است. ابوالعباس محمد بن نیشابوری: استاد محمد بن زکریا رازی در حکمت مادی (ماترلیسیم) یا گیتیشناسی بوده است. دانش شیمی ، پزشکی و طبیعت شناس بزرگ ایرانی را پدر شیمی یاد کردهاند، از آن رو که دانش کیمیایی کهن را به علم شیمی نوین دگرگون ساخت. ابن ندیم از قول رازی گفته است: “روا نباشد که دانش فلسفه را درست دانست و مرد دانشمند را فیلسوف شمرد، اگر دانش کیمیا در وی درست نباشد و آن را نداند.” مکتب کیمیا : رازی مکتب جدیدی در علم کیمیا تأسیس کرده که آن را میتوان مکتب کیمیای تجربی و علمی نامید. ژولیوس روسکا دانشمند برجستهای که در شناسایی کیمیا (شیمی) رازی به دنیای علم بیشتر سهم و جهد مبذول داشته، رازی را پدر شیمی علمی و بانی مکتب جدیدی در علم دانسته، شایان توجه و اهمیت است که قبلا این لقب را به دانشمند بلند پایه فرانسوی لاوازیه داده بودند.
به هر حال آنچه مسلم است تأثیر فرهنگ ایرانی دوران ساسانی در پیشرفت علوم دوران اسلامی و از جمله کیمیاست که در نتیجه موجب پیشرفت علم شیمی امروزه شده است. نظریه اتمی و رازی : در فرآیند دانش کیمیا به علم شیمی توسط رازی، نکتهای که از نظر محققان و مورخان علم، ثابت گشته، نگرش “ذره یابی” یا اتمسیتی رازی است. کیمیاگران، قائل به تبدیل عناصر به یکدیگر بودهاند و این نگرش موافق با نظریه ارسطویی است که عناصر را تغییرپذیر یعنی قابل تبدیل به یکدیگر میداند. لیکن از نظر ذره گرایان عناصر غیر قابل تبدیل به یکدیگرند و نظر رازی هم مبتنی بر تبدیل ناپذیری آنهاست و همین علت کلی در روند تحول کیمیایی کهن به شیمی نوین بوده است. به تعبیر تاریخی زکریا، “کیمیا” ارسطویی بوده است و “شیمی” دموکریتی است. به عبارت دیگر، شیمی علمی رازی، مرهون نگرش ذرهگرایی است، چنانچه همین نظریه را بیرونی در علم “فیزیک” کار است و بسط داد.
اکتشافات رازی در شیمی : رازی توانست مواد شیمیایی چندی از جمله الکل و اسید سولفوریک (زیت الزاج) و جز اینها را کشف کرد. ارتباط رازی با دیگر دانشها : رازی در علوم طبیعی و از جمله فیزیک تبحر داشته است. ابوریحان بیرونی و عمر خیام نیشابوری، بررسیها و پژوهشهای خود را از جمله در چگالسنجی زر و سیم مرهون دانش “رازی” هستند. رازی در علوم فیزیولوژی و کالبدشکافی، جانورشناسی، گیاه شناسی، کانیشناسی، زمین شناسی، هواشناسی و نورشناسی دست داشته است. گرچه رازی در سال ۳۰۴ خورشیدی؛ ۳۱۳ هجری قمری در زادگاهش چشم از جهان فروبست اما خورشید نبوغ رازی با آثار ماندگارش همیشه بر تاریخ علم میتابد. رازی مؤلف و پژوهشگر پرکاری بود.
طبق فهرستی که ابوریحان بیرونی در کتاب « فهرست کتب رازی » ارائه کرده ۱۸۴ عنوان کتاب در زمینههای مختلف است که ۵۶ کتاب مرتبط با طب، طبیعیات، ۳۳ کتاب؛ منطق، ۷ کتاب؛ ریاضیات و اخترشناسی، ۱۰ کتاب؛ تفسیر و تخلیص کتابهای فلسفی و پزشکی دیگران، ۷ کتاب؛ علوم فلسفی و تخمینی، ۱۷ کتاب؛ ماوراءالطبیعه، ۶ کتاب؛ الهیات، ۱۴ کتاب؛ کیمیا، ۲۲ کتاب؛ کفریات، ۲ کتاب و فنون مختلفه، ۱۰ کتاب. تالیفات زکریای رازی : ۱٫ جامع کبیر ( الحاوی ) : این کتاب بزرگترین دانشنامهی پزشکی است.
رازی در آن نظریههای پزشکی طبیبان پیش از خود را باذکر منبع و بدون تغییر گردآوری کرده است. ابوعلی سینا در تالیف قانون از این کتاب بهرهی فراوان برده است. این کتاب در ۱۲۹۷ میلادی به لاتین ترجمه شده و بارها در اروپا تجدید چاپ گردید و جز کتابهای دانشکده پزشکی پاریس در ۱۳۹۵ بود. ۲٫ الکناش منصوری: زمانی که رازی به در خواست ابوصالح منصوربن اسحاق سامانی، والی ری به زادگاه خود بازگشت و ریاست بیمارستان ری را به عهده گرفت این کتاب را به نام وی نوشت. در این کتاب رازی از تشریح استخوانها وعضلات، مغز، قلب، چشم، کلیه و مثانه، دستگاه گوارش، ستون فقرات و زوائد و سوراخهای آن، نخاع و غیره سخن گفته است. در مجموع این کتاب حاوی ۱۰ مقاله در توضیح مفاهیم پایهای پزشکی است و بعد از الحاوی مهمترین کتاب پزشکی وی است.
مقالهی ۹ام آن با نام « دربارهی درمان همهی بیماریها از فرق سر تا نوک پا » بسیار مورد توجه بوده است و به طور جداگانه نیز در اروپا به چاپ رسیده است. این کتاب نخستین کتاب پزشکی چاپ شده به شیوهی گوتنبرگ است. ۳٫ الجدری و الحصبه ( آبله وسرخک ) : پیرامون آبله و سرخک و شرح تفاوتهای آنها است. همان طور که گفته شد رازی اولین پزشکی است که متوجه تفاوت این دو بیماری شد و به تالیف کتاب دربارهی آن پرداخت. نکتهی جالب در مورد این کتاب شیوهی نگارش آن است که با اصول امروزی مطابقت میکند. ۴٫ تقاسیم العلل: رازی در این کتاب به دستهبندی و طبقهبندی بیماریها پرداخته و چکیدهای از روشهای درمانی آنها را بیان کرده است. ۵٫ الفصول (المرشد): چکیدهی پزشکی میباشد. ۶٫ فی محنه الطبیب و کیف ینبغی ان یکون: به شرح ویژگیهای لازم برای پزشک میپردازد. ۷٫ برء الساعه: در آن فوریتهای پزشکی را ارائه کرده. ۸٫ من لایحضره طبیب: روشهای خود درمانی را برای اشخاصی که به پزشک دسترسی ندارند فراهم کرده است.
منبع:بانک مقالات
نکاتی آموزنده از زندگی سقراط
آموختن هنر
سقراط، دوستانش را بر آن می داشت که از لاف زدن بپرهیزند و روی به فضیلت آرند. همواره می گفت که برای هر کس بهترین راه رسیدن به شهرت و افتخار این است که هنری را که می خواهد در آن نام آور شود، نیک بیاموزد و بکوشد که در آن سرآمد دیگران باشد.
برادری
وقتی خبر یافته بود که دو برادر در حال نفاق به سر می برند، چون با یکی از آنها روبرو شد، گفت: دوست من! گمان نمی کنم تو از کسانی باشی که پول را بر برادر برتری می نهند. زیرا می دانی که پول، عاری از خرد است و برادر، خردمند؛ پول، محتاج حفاظت است و برادر، می تواند به برادر یاری کند، گذشته از این پول فراوان یافت می شود ولی برادر یک بار به دست می آید.
در شگفتم که بعضی کسان وجود برادر را زیانی برای خود می دانند و آزرده اند از اینکه چرا دارایی برادرشان مال آنان نیست، در حالی که شهروندان دیگر را مایه زیان خود نمی دانند. مردمان چنین می پندارند که اگر با درآمدی کافی در میان جمع زندگی کنند بهتر از آن است که در تنهایی به سر برند و دارایی همه همشهریان را به چنگ آورند و همواره دستخوش ترس و تشویش باشند، اما در مورد برادران چنین نمی اندیشند.
در طلب دوست
روزی هم درباره دوستی سخنانی از او شنیدم که گمان می کنم کسان بسیاری می توانند از آن سخنان در به دست آوردن دوست و طرز رفتار با او سود جویند. گفت: بارها شنیده ام که می گویند دوست خوب و شایان اعتماد، برترین موهبت ها است. ولی تعجبم از این است که بیشتر مردم برای تحمیل هر چیز از جان و دل می کوشند، ولی در طلب دوست چندان رنجی به خود هموار نمی کنند.
مثلاً همه پیوسته در این تلاش اند که خانه و کشتزار و بنده و گله دام و ابزار و وسایل گوناگون به دست آوردند، و در نگاهداری آنچه دارند از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند، ولی بیشتر کسان، با آنکه دوست را گرانبهاتر از همه این چیزها می دانند، نه در صدد یافتن دوست بر می آیند و نه در اندیشه نگاهداشتن دوستانی هستند که دارند.
دیندارترین مردم
سقراط می گفت: بهترین مردمان و محبوب ترین آنان در نزد خدایان کسانی هستند که کاری را که به عهده دارند، به درستی انجام دهند. دیندارترین مردان در میان روستاییان کسانی هستند که در کشاورزی و آباد کردن زمین از قاعده درست پیروی می کنند، و در میان پزشکان کسانی که بیماران را از روی علم و با روش صحیح معالجه می کنند، و در میان مردان سیاسی کسانی هستند که امور جامعه را به شیوه ای درست اداره می کنند. کسی که در هر کار از قاعده و روش درست پیروی نکند نه سودی از کارش به دست می آید و نه خدا از او خرسند می شود.
غذای خوب خوردن
بارها می گفت: در زبان آتنیان، غذای خوب خوردن یعنی «بسیار خوردن». حال آنکه کلمه خوب در حقیقت بدین معنی است که انسان چیزی بخورد که نه تن را به زحمت اندازد و نه روح را و به دست آوردنش نیز آسان باشد. از این رو معتقد بود فقط کسانی غذای خوب می خورند که اعتدال نگه می دارند.
معاشرت با سقراط
پس روشن شد که سقراط همه وقت و از هر حیث برای هم نشینانش سودمند بود و هر که رفتار او را با دوستانش دیده است اگر کسی انصاف داشته باشد تصدیق می کند که برای آنان هیچ چیز مفیدتر از آن نبود که با سقراط، معاشر باشند و در هر موضوعی با او گفت و شنود کنند.
آنجا هم که سقراط حضور نداشت، برای کسانی که عادت به هم نشینی با او داشتند یادش به تنهایی عامل تربیت بود. حتی هنگامی که مزاح می کرد سخنانش در تربیت دوستان مؤثر بود.
سخنوری
سقراط در آموختن سخنوری و کاردانی به دوستان خود شتاب نمی کرد و معتقد بود که نخست باید از خویشتن داری بهره کافی برگیرند. زیرا هر کس در سخنوری و دیگر هنرهایی که در زندگی به کار می آید مهارت یابد بی آنکه خویشتن داری آموخته باشد، به کارهای خلاف اخلاق می گراید و در ظلم تواناتر می گردد. پیش از هر کار می کوشید تا به دوستان خود بیاموزد که باید در برابر خدایان خویشتن دار باشند.
عدالت
سقراط درباره عدالت نیز عقیده خود را از هیچ کس پنهان نمی کرد و در همه جا فاش می گفت: در زندگی خصوصی با همه کس به عدالت معاشات می کرد و همه معاشراتش از هم نشینی او سود می بردند، و در زندگی اجتماعی نیز همه قوانین را رعایت می کرد و هنگام جنگ بیش از دیگران در ادای وظیفه کوشا بود و حتی از این بابت سرمشقی برای همه بود. یک بار که در انجمن شهر مقام ریاست را داشت اجازه نداد که شهروندان تصمیمی خلاف قانون بگیرند و برای آنکه از قانون، تخطّی نشود در برابر توده خشمگین مردانه ایستاد، و گمان نمی کنم که در آن مورد کسی جز او می توانست چنان مقاومتی نشان دهد.
تسلط بر نفس
سقراط می گفت: کسانی که بر نفس خود تسلط دارند چیزهایی خوب و زیبا می توانند آموخت و به یاری آن دانش ها تن خود را سالم نگاه می دارند و خانه خویش را سامان می بخشند و برای جامعه سودمند می گردند و بر دشمنان چیره می شوند و بدین سان نه تنها از دانش و کوشش خود سود می برند بلکه زندگی را به خوشی و شادمانی می گذرانند در حالی که لگام گسیختگان از همه آن مزایا بی بهره اند، زیرا کوته بینی و لذات نزدیک و ظاهری فرصتی به آنان نمی دهد که دانش و توانایی به دست آورند.
رضای خدا
از کسانی که او را می شناختند، آنان که در راه فضیلت گام بر می دارند هنوز هم از فراقش در رنجند، زیرا بیش از همه کس آنان را به سوی فضیلت رهنمون بود.
من خود بر آنم که به راستی چنان بود که وصفش کرده ام، در دینداری به مقامی رسیده بود که هیچ کاری بی رضای خدا نمی کرد. چنان عادل بود که به هیچ کس کوچک ترین زیانی نمی رساند، بلکه همه دوستانش همواره از هم نشینی با او سود فراوان می بردند. در خویشتن داری چنان بود که هیچ گاه چیزی دلپذیر را بر چیز بهتر ترجیح نمی داد، و در بصیرت و دانایی به درجه ای بود که در تشخیص نیک و بد هرگز خطا نمی کرد و به یاری هیچ کس نیاز نداشت و به داوری خود اعتماد می توانست کرد.
منبع:حوزه
محاکمه و مرگ سقراط
سقراط در سال 406 ق.م. با عدم موافقت با این درخواست که هشت فرمانده به اتهام اهمال و بی مبالاتی در آرگینوسا به دادگاه جلب و با هم محاکمه شوند، و این برخلاف قانون بود و پیش بینی می شد که حکم عجولانه ای صادر شود، شجاعت اخلاقی خود را نشان داد. وی در این هنگام عضو هیئت مشاوره مجلس شیوخ (پریتانئیس) یا کمیته سنا بود. شجاعت اخلاقی او باز وقتی ثابت شد که در 404 /403 درخواست شورای سی تن را برای شرکت در دستگیری لئون اهل سالامین، که اعضای الیگارشی قصد کشتن و مصادره اموال او را داشتند، رد کرد. آنان می خواستند تا آنجا که ممکن است پای بسیاری از شهروندان برجسته را در اعمال خود به میان بکشند، بدون شک با توجه به حسابرسی روز سرانجام. اما سقراط این را که شرکتی در جرائم آنان داشته باشد رد کرد، و اگر حکومت «سی تن» سقوط نکرده بود احتمالا حیات خود را در برابر این امتناع می پرداخت.
در سال 400/399 سقراط توسط رهبران دموکراسی که استقرار مجدد یافته بود به محاکمه کشانده شد. آنوتوس، سیاستمداری که در نهانگاه باقی ماند، ملتوس را برانگیخت تا اقامه دعوی کند. متن کیفر خواست در محضر دادگاه کینگ آرخون به این شرح خوانده شد. «ملتوس، اهل بخش پیتثوس، علیه سقراط، پسر فرونیسکوس، اهل بخش آلوپکا، با سوگند خود به مفاد ذیل اعلام جرم می کند. سقراط متهم است که خدایانی را که مدینه پرستش می کند نمی پرستد، بلکه اعمال دینی جدید و ناآشنایی آورده است؛ و به علاوه، جوانان را فاسد می سازد. کیفر خواه تقاضای مجازات مرگ دارد.»
نخستین اتهام هرگز صریحا تعریف نشده بود، و دلیل آن ظاهرا این بود که کیفر خواه بر خاطره هیئت داوران از شهرت جهانشناسان قدیم ایونی و شاید از کفر گویی درباره شعائر دینی در سال 415، که الکیبیادس گرفتار آن شد، تکیه کرده بود. لیکن هیچ استنادی به آن کفر گویی، با توجه به عفو عمومی 404/ 403، که خود آنوتوس بانی اصلی آن بود، نمی توانست به عمل آید. اتهام دوم، یعنی فاسد کردن جوانان، واقعا اتهام دمیدن روح انتقاد به جوانان نسبت به دموکراسی آتنی است. در پشت این اتهام بی شک این فکر بود که سقراط مسئوول تعلیم و تربیت الکیبیادس و کریتیاس است - الکیبیاد، یعنی کسی که یک بار به اسپارت پیوست و آتن را به چنان تنگناها کشانید، و کریتیاس، یعنی کسی که سرسخت ترین مخالف اعضای الیگارشی بود. این نیز به دلیل بخشش عمومی 404 /403 نمی توانست صریحا ذکر شود، لیکن شنوندگان به آسانی این قدر درمی یافتند که منظور چه بود. به این دلیل است که اسخینس پنجاه سال بعد توانست بگوید: «شما سقراط دانشمند را کشتید، زیرا نشان داده شده بود که او کریتیاس را تربیت کرده است.»
متهم کنندگان بی شک تصور می کردند که سقراط بدون آنکه منتظر محاکمه شود جلای وطن خواهد کرد، اما او چنین نکرد. وی برای محاکمه، در سال 399، ماند و در دادگاه از خود دفاع کرد. سقراط در محاکمه می توانست از خدمت نظامی خود و مخالفتش با کریتیاس در زمان الیگارشی چیزها بگوید، لیکن صرفا وقایع را گزارش کرد و آنها را با مخالفتش با دموکراسی در موضوع محاکمه فرماندهان مربوط ساخت. وی با اکثریت 60 یا 6 رای توسط هیئت داوران 500 یا 501 نفری به مرگ محکوم شد. آنگاه با سقراط بود که شقی از مجازات را پیشنهاد کند، و آشکارا عاقلانه ترین روش پیشنهاد کردن مجازاتی بود که به اندازه کافی مهم و قابل توجه باشد. بدین ترتیب اگر سقراط تبعید را پیشنهاد می کرد، این شق در برابر مجازات مرگ بدون تردید پذیرفته می شد. اما سقراط به عنوان «پاداش» شایسته خود خوراک رایگان در «پروطانه» را پیشنهاد کرد، و پس از آن راضی شد که جریمه کوچکی را پیشنهاد کند - و آن هم بدون کوششی برای تحت تاثیر قراردادن هیئت داوران، چنانکه معمول بود، به وسیله آوردن زن و بچه های گریان به دادگاه. هیئت داوران از رفتار غرورآمیز سقراط آزرده خاطر شدند، و وی با اکثریتی بزرگتر از اکثریتی که او را مقصر شناخته بود به مرگ محکوم شد.
اجرای اعدام به مدت یک ماه، به انتظار بازگشت «کشتی مقدس» از «دلوس»، به تاخیر افتاد (به یادگار نجات مدینه توسط «تزئوس» از پیشکشی هفت پسر و دختر که مینوس اهل کنوسوس تحمیل کرده بود)، و فرصت زیادی برای ترتیب دادن فرار موجود بود،که در واقع دوستان سقراط ترتیب دادند. سقراط استفاده از این پیشنهادهای مشفقانه را، بر این اساس که چنین اقدامی مخالف اصول اوست، رد کرد. افلاطون آخرین روز حیات سقراط را بر زمین در فیدون نقل کرده است، یعنی همان روزی که سقراط در بحث و گفتگو درباره بقای نفس با دوستان خود، «کبس» (قیبس) و «سیمیاس»، گذرانید. وی پس از آنکه شوکران نوشید و به حال مردن دراز کشید، آخرین کلماتش این بود: «ای کریتون (اقریطون)، خروسی به اسکولاپیوس (سقلابیوس) مدیونیم؛ پس ادای این دین را فراموش مکن.» وقتی زهر به قلب او رسید حرکت تشنج آمیزی کرد و درگذشت، «و کریتون، که این را دید، دهان و چشمهای او را بست. ای خقراطیس! این بود پایان کار دوست ما، آن مردی که می توانیم بگوییم بهترین مردم زمانه خود بود که می شناختیم، و هم خردمندترین و عادل ترین.»
منبع:دایره المعارف طهور
پروفسور محمد قلي شمس
پروفسور محمد قلي شمس فرزند دكتر يحيي شمس ملقب به لسان الحكماء، در 5 ربيع الاول سال 1323 هـ.ق برابر با 1283 هـ.ش در شهر تهران چشم به جهان گشود و در دامان خانوادههاي اصيل و تحصيل كرده از تبار بزرگان ايران پرورش يافت.
پرفسور شمس از دوران کودکي به حرفهپزشکي عشق ميورزيد و صبح هاي جمعه پدر را هنگام ملاقات بيماران همراهي ميکرد. ويپس از اتمام تحصيلات ابتدايي و متوسطه در مدرسه سنلولين تهران تحصيلات پزشکي رادر مدرسه دارالفنون آغاز کرد.
سپس در سال 1923 ميلادي عازم کشور فرانسه شد و دردانشکده پزشکي نظام شهر ليون پذيرفته شد و ضمن ادامه تحصيل در رشته پزشکي به درجهافسري نيز نايل شد.
در سال 1927 م دورة اول اگرگاسيون (aggregation) را آغاز نمود و در سال 1929 م موفق به گذراندن دورة دوم كنكور اگرگاسيون گرديد. سپس در بيمارستان وال دوگراس پاريس كه يك بيمارستان آموزشي بود مشغول به كار شد و پس از گذشت يك سال به تدريس پرداخت. در سال 1931 ميلادي از طرف مرحوم اعتمادالدوله قرهگزلو وزيرمعارف وقت براي معالجه بيماران به ايران دعوت شد.
نخستين اقدام پروفسور شمس در ايران، دستور برپايي بخش چشم پزشكي ارتش در خيابان حافظ نزديك چهارراه عزيزخان و سپس راه اندازي بخش چشم پزشكي مدارس در قسمتي از ساختمان مدرسه دارالفنون بود.
او جهت مبارزه با بيماري تراخم درجنوب ايران در انجمن چشم پزشکي جهان تقاضاي تعدادي پزشک کرد و به اين ترتيب وي بههمراه پزشکان اتريشي و ايراني به درمان بيماران پرداخت. با تلاش اين تيم پزشکيبيماري تراخم در مناطق جنوبي ايران تقريبا ريشه کن شد.
با راه اندازي بيمارستانفارابي، انجام عمل جراحي چشم براي آموزش دانشجويان به اين بيمارستان منتقل شد. بيمارستان فارابي شامل 2 درمانگاه، 1 اطاق عمل و 25 عدد تخت بود.بيمارستان فارابي در طول خدمت پرفسور از لحاظ چشم پزشکي در سطح بالايي قرار داشتوبه دفعات مورد بازديد اساتيد و چشم پزشکان برجسته جهاني قرار گرفت.
پروفسور شمس و همكارانش در سال 1326 هـ. ش افتخار يافتند انجمن چشم پزشكي ايران را به طور رسمي دائر كنند. در سال 1333 هـ. ش انجمن چشم پزشكي ايران رسماً عضويت انجمن بين المللي چشم پزشكي پذيرفته شد.
در سال 1347 هـ. ش مجله انجمن چشم پزشكي ايران به مديريت و صاحب امتيازي پروفسور شمس براي اولين بار در ايران تأسيس شد. اين نشريه هر سه ماه يكبار انتشار مييافت. پس از انقلاب اسلامي نيز مجله چشم پزشكي ايران با مسووليت ايشان منتشر ميشد.
اولين عمل پيوند قرنيه ايران در سال 1313 توسط او در بيمارستان فارابي انجام شد درآن زمان مرحوم پرفسور شمس هنوز رياست اين بيمارستان را به عهده نداشت و مثل بسيارياز پيشگامان عرصه علم از جرات و شهامت بسياري برخوردار بوده و تمام تلاش خود راانجام داد تا بتواند اولين عمل پيوند قرنيه را در کشور به ثبت برساند.
همچنين پيوند صلبيه و پيوند توأم صلبيه و قرنيه، درمان تراخم چشم با روش دياترموكواگولاسيون، درمان فشار شريان شبكيه با روش افتالمودينامومتري از ديگر افتخارات ايشان است.
اين دانشمند و محقق بزرگ ايراني در طول حيات پربار خود تعداد بسياري متخصص چشم پزشكي را كه بعدها در هيات علمي دانشكده پزشكي و يا در موسسات مختلف چشم پزشكي مشغول به كار شدند آموزش داده و در عين حال از مطالعات علمي خويش نيز غافل نبود.
پرفسور هرمزشمس، پسر پروفسور شمس پشتکار ،جديت و نظم را اصلي ترين علل ترقي پدر خود ميداند وميگويد پرفسور شمس هميشه درمان بيماران، آموزش به دانشجويان و اعتلاي علم چشمپزشکي را مقدم به زندگي و حتي خانواده خود ميدانست. او هيچگاه نااميد نميشد و تارسيدن به موفقيت دست از تلاش برنميداشت.
اسطوره تاريخ چشم پزشکي ايران در آخرين سخنراني خود در سيماي جمهوري اسلامي ايران گفت: زماني که به وطن بازگشتم فقط چند چشم پزشک در ايران بود اما حالا که نگاه مي کنم وصدها چشم پزشک جوان و علاقمند که اکثرا شاگردانم بوده اند را در اين زمينه بهفعاليت علمي و درماني مشغول ميبينم احساس ميکنم بهترين عمر و زندگي را داشته اماما سرانجام پرفسور محمد قلي شمس پس از 65 سال تحقيق پژوهشي و خدمت به مردم در بيستو سوم شهريور ماه سال 1375 در سن 92 سالگي با کوله باري از علم و معنويت چشم ازجهان فرو بست.
منبع:دکتر نادری