تاریخ ایران- سلسله ایلخانان مغول
گفتنی است که ایران و قسمت خاوری هلال حاصلخیز در حمله هلاکو، آن اندازه آسیب ندید که یک نسل پیش از آن دیده بود. این بار مغولان با اعقاب خود بسیار متفاوت بودند، با دنیای اسلام خیلی بیشتر آشنا شدند و از غارتگران وحشی گونه عهد چنگیز معتدلتر و مجربتر به نظر میرسیدند.
لشکرکشی هلاکو بر خلاف لشکر کشی چنگیز که بیشتر برای انتقامجویی و تخریب و ویرانی بود، مبتنی بر یک نقشه و طرح از پیش تعیین شده صورت گرفت و هدف از آن نیز فرمانروایی، استیلا و ماندگاری بود.
در بازگشت از مغولستان، هلاکو به تحکیم قدرت و دفع مدعیان پرداخت.
پسر عمو و مدعی عمده خود برکای - پسر جوجی - را که در دشت قبچاق حاکم بود، و دائماً بر ضد هلاکو تحریک میکرد، در اران، نزدیک شماخی مغلوب نمود «جمادی الاول 661 ق».
متصرفات خود را نیز بین پسران و امرای مطیع و دست نشانده خویش تقسیم کرد. از جمله خراسان و جبال را به پسرش اباقا ، و اران و آذربایجان را به پسر دیگرش یشموت داد.
معین الدوله پروانه را شحنه مغول در روم و امیر انکیانو را شحنه مغول در فارس کرد. وزارت خود را نیز که در آغاز ورود به ایران به امیر سیف الدین خوارزمی سپرده بود، در اواخر و به دنبال قتل او «661 ق»، به شمس الدین محمد جوینی برادر عطا ملک جوینی داد.
کیتو بوقا سردار مغول که همچون همسر هلاکو آیین نسطوری داشت، تعصب و شوری زیاد در نشر مسیحیت و ایجاد اتحاد با صلیبیها نشان میداد و از آغاز فتح دمشق، شروع به تبدیل کردن مساجد به کلیساها کرد. پس از شکست سپاه مغول، فرمانده سپاه ممالیک به محض آن که به کیتو بوقا دست یافت، در کشتنش درنگ نکرد. تسلط مصر بر سوریه بار دیگر برقرار شد، و فرقههای گوناگون مسیحی، از جمله ارامنه ساکن شهرها که احتمالاً حامی دشمنان بودند، وضع ناگواری پیدا کردند.
سپاه ممالیک، خطوط دفاعی مقدم به سوریه و فلسطین را که برای پاسداری از دره نیل به آنها نیازمند بود در تصرف گرفتند و صلیبیان را از بسیاری جاها بیرون راندند. بدین ترتیب بقای حکومت ایشان تأمین شد. حتی حملههای بعدی مغول که از پایگاه میانرودان «بین النهرین» صورت گرفت، نتوانست در این وضع تغییری به وجود آورد.
هلاکو در آباد کردن خرابیهایی که لشکرکشیهایش موجب آن شده بود، اهتمام بسیار ورزید.
بناهایی هم به وجود آورد که از جمله یک معبد بودایی در خوی و قصری در دامنه جبال آلاقاغ بود.
خود او هم در سن چهل و هشت سالگی در ربیع الثانی 663 ق / ژانویه 1265 م در حوالی دریاچه ارومیه درگذشت و در کوهِ شاهو به خاک سپرده شد.
مطابق آیین مغول برایش دخمه ساختند و جسدش را با زر و جواهر در آن جا دفن کردند تا در عالم دیگر به وحشت تنهایی دچار نشود. تختگاه او در اواخر عمر، مراغه بود.
میگویند غنایم و اموالش را در قلعهای در یک جزیره واقع در ارومیه ذخیره کرد که بعدها به زیر آب رفت و نشانی از آن به دست نیامد.
لبته تهاجم مغول باعث شد که از اهمیت ماوراءالنهر به عنوان یک مرکز اسلامی بسیار کاسته شود.
بالاتر از همه، بغداد به سرعت از یک مرکز خلافت و ام القرای اسلامی به مقام یک شهر کوچک ایالتی تنزل کرد.
از سوی دیگر، در دره نیل، شهرها دست نخورده باقی ماند و مردم به هیچ وجه در معرض قتل و غارت قرار نگرفتند، در نتیجه قبطیان مسیحی بر سر جای خود باقی ماندند. سازمانهای تعلیمی اسلام به ویژه جامع الازهر ، که مدرسه اهل سنت شده بود، اکنون میتوانست به راحتی به فعالیت خود ادامه دهد و دره نیل را به صورت مرکز روحانی اسلام عربی در سدههای آینده درآورد. تأثیر این امر در شمال آفریقا نیز احساس میشد. مقارن این اوضاع و احوال، یک اسلام ایرانی دوش به دوش و با حقوق مساوی و برابر با اسلام عربی وجود پیدا کرد و حتی در آناتولی و هند، مراکز فرهنگی و اسلامی مشابهی به زودی تأسیس شد.
اباقا خان ایلخان مغول
تکودار ایلخان مغول
ارغون ایلخان مغول
گیخاتو،ایلخان مغول
بایدو ایلخان مغول
غازان خان ایلخان مغول
الجایتو ایلخان مغول
ابوسعید ایلخان مغول
منبع-اشنای با ایران
هلاکو در 30 ذی القعده 653 ق / 1 ژانویه 1256 م به همراه 000/129 مرد جنگی از جیحون گذشت و تقریباً بدون مقاومتی بخشهای شمالی فلات ایران را متصرف شد.
تنها اسماعیلیان بودند که در پناهگاههای مستحکم و غیر قابل دسترس خود سنگر گرفتند که عاقبت آنان نیز چون توان مقاومت و پایداری نیافتند ، تسلیم شدند.
واپسین امام اسماعیلی پس از این واقعه از دنیا رفت .
امیران و شاهان کوچک محلی مستقر در کوههای
زاگرس،
فارس و
کرمان
به میل خود فرمانبردارِ حاکمان تازه مغول شدند و خود و متصرفاتشان از آسیب در امان ماند.
در ایران نیز همچون آسیای مرکزی، مغولان به هیچ وجه در صدد آن نبودند که همه خاندانهای فرمانروایان محلی را براندازند و همه جا خود مستقیماً زمام امور را به دست گیرند.
هر کس به میل خود تسلیم آنان میشد، در امان میماند و دیگر از ایشان بیم نداشت.
گفتنی است که ایران و قسمت خاوری هلال حاصلخیز در حمله هلاکو، آن اندازه آسیب ندید که یک نسل پیش از آن دیده بود.
این بار مغولان با اعقاب خود بسیار متفاوت بودند، با دنیای اسلام خیلی بیشتر آشنا شدند و از غارتگران وحشی گونه عهد چنگیز معتدلتر و مجربتر به نظر میرسیدند.
لشکرکشی هلاکو بر خلاف لشکر کشی چنگیز که بیشتر برای انتقامجویی و تخریب و ویرانی بود، مبتنی بر یک نقشه و طرح از پیش تعیین شده صورت گرفت و هدف از آن نیز فرمانروایی، استیلا و ماندگاری بود.
هجوم مغول به ایران، ویرانی و تخریب شهرها و نهادها و زیر ساختارهای اقتصادی، به ویژه کشتار فجیع و بی اندازه مردمان، اثرات مخربی در نظام اقتصادی و معیشتی ایران پدید آورد که برخی از نتایج آن برای چندین سده پس از این حمله دامنگیر نظام اجتماعی ایران بود.
آمدن دوباره مغولان به ایران پس از چهل سال از هجوم نخستین و تشکیل سلسله ایلخانان که به هر صورت نظام سیاسی و دیوانی آن میبایست با تأمین مخارج از طریق خراج و مالیات دوام می آورد، بر پیچیدگی شرایط اقتصادی ایران افزود.
حتی چهل سال وقفه در آمدن دوباره این مهاجمان نتوانسته بود، درمانی بر آلام و زخمهای کهنه مردمان باشد.
تمدنی فرو پاشیده و مضمحل شده،
نظام دیوانی از میان رفته،
کاهش شدید نفوس و نیروی کار،
شخصیت و حیثیث انسانی که به وحشیانهترین وجه لگدکوب مهاجمان شده بود و میل به زندگی، سازندگی، کار و کوشش
را منکوب ساخته بود،
عدم وجود امنیت و
نابودی اقشار متفکر، کاردان و روشنفکر،
تنها گوشهای از اوضاع نابسامان آن دوران را میتواند به تصویر کشد. افزون بر این
خوی تمدن ستیزی و
عدم پذیرش حداقل قواعد کشور داری و نظام دیوانی که
به صورت دردی چاره ناپذیر مینمود، بر وخامت اوضاع و ستم مضاعف این اقوام بیابانگرد میافزود.
غیر از
و
، از
که در این ایام رونقی نسبی داشت و
،
میزان آن را بالا برده بود، حاصل میشد.
به علاوه آن چه از حکام تابع بر سبیل
،
خود قابل توجه بود.
اگرچه میزان این باج و خراج و هدایا به دقت نیست، اما ظاهراً در دورههای اقتدار و قدرت ایلخانان برای رفع نیازهای کشوری و لشکری میبایست کفایت کند.
تصرف بی قاعده و خودسرانه خانان این خاندان،
مسامحه حکام در ارسال مالیات و همچنین
بد حسابیهایی که از جانب صاحبان اقطاع در ارسال مال دولت روی میداد،
مزید بر این مصائب و مشکلات،
فساد امیران و
طمع ورزی شاهزادگان و سلطان و
رافت خواری بی حساب و کتاب وابستگان مغول و بزرگان کشوری و لشکری خزانه
.
تداوم این نوع مالیات ستانی، موجب ورشکستی و تخلیه دکان و مهاجرت اهالی میشد. با چنین احوالی غریب نیست که روستاییان به محض آگهی از ورود تحصیل داران مالیات به نواحی مجاور میگریختند و خانه و کاشانه و کسب و کار خود را رها میکردند.
مالیاتهای تازهای هم که برای رهایی خزانه از افلاس و ورشکستگی معمول میشد و این سیاستها غالباً توسط تازه به دوران رسیدهها و عناصر بی لیاقت و بی کفایتی که مدیریت جامعه را بر عهده گرفته بودند، بی آن که متضمن رفع مشکلی برای دولت باشد، ناخرسندی و شکایت دائم عامه را موجب میشد.
گویی مردمان محکوم بودند تا تاوان مال اندوزی، رافت خواری، غارت خزانه، بی تدبیری و بی سیاستی عمال دولت و کارگزاران آن را تماماً عهده گرفته، پرداخت آن را از سفره خالی خود ضمانت کنند.
غیر از مالیات
،
مالیات دیگری به نام
مالیات دیگری نیز که تازگی داشت و به شدت مایه شکایت و ناخرسندی مردمان شد،
«= » نام داشت که
فقیر و غنی و روستایی و شهری دچار بلای قبجر شدند و یک شاعر عصر به نام قصیده قبجریهای ساخت که شکایت حال تمام آحاد خلق را از این مالیات ظالمانه با درد و سوز بسیار، به بیان آورد.
با این همه، که برای طبقات روستایی سنگینتر بود و به صورتی ظالمانهتر تحمیل میشد.
این دو نوع مالیات که غازان خان ضمن سایر اصلاحات اداری و اجتماعی خویش آنها را عفو کرد.
وصول مالیات توسط
و
صورت میگرفت.
اما حکام ولایات گه گاه بیش از حد مقرر مالیات وصول کرده و یا قسمتی از دریافتیها را در دفاتر ثبت نمیکردند.
با این حال مظالمی که در این زمینه در حق رعایا میرفت، حتی با اثبات خیانت عامل و عمال حکومت، جبران نمیشد و مازاد وصول شده هرگز به صاحب آن مسترد نمیگشت.
نمونهای از این نقد کردن مالیات جنسی در داستان برادر شیخ سعدی در کلیات این شاعر آمده است.
این شیوه هم نوعی ساده بود که به صورتهای مختلف بر عهده محترفه، یا روستاییان قرار میگرفت و شکایت آنها نیز هرگز به جایی نمیرسید.
در این ایام مأموران دولت برای جمع آوری انواع خراج به اطراف مملکت میرفتند،
یا خوانده میشدند و
هر جا به خانه روستایی ضعیفی میرسیدند تقریباً تمام آن چه را او در همه عمر به خون جگر جمع آورده بود، به بهانه قبچر و قاقلان در توبره و کیسه خویش میکردند و بر پشت استران و اشتران خویش به غارت میبردند.
وصول مالیات در قلمرو ایلخانان به مقاطعه گذاشته میشد و
که از جانب این مقاطعه کاران میآمدند
در بسیاری موارد برای مزید دخل، هم به نامهای مختلف وضع و مطالبه میکردند که به ندرت چیزی از آن را به خزانه دولت میرساندند.
اصلاحات غازان خان هم دیری نپایید و مرگ زود هنگام این ایلخان باعث شدکه اصلاحات او به عنوان رویهای اجتماعی قوام گیرد.
با وفات الجایتو، پسرش ابوسعید بهادر خان در صفر 717 ق / آوریل 1317 م در سن سیزده سالگی بر مسند ایلخانی نشست.
با آن که ابوسعید به مدت سه سال تحت ارشاد و تربیت یک امیر بزرگ مغول - امیر سونج - در خراسان حکومت کرده بود، اما هنوز آن آمادگی را نداشت تا خود رأساً زمام امور را به دست گیرد به طوری که در مدت زمان اندکی آلت دست امراء و وزیران دربار شد.
اقدام شتابکارانه او در قتل خواجه رشیدالدین فضل الله طبیب همدانی، وزیر معروف پدرش «جمادی الاولی 718 ق / جولای 1318 م» و قتل پسر خواجه، ابراهیم ، به اتهام آن که آنها الجایتو را مسموم کردهاند، نشان از آمادگی این ایلخان جوان برای آلت دست شدن و برآورده ساختن امیال و اغراض بزرگان دربار بود.
ابوسعید عنوان امیرالامرایی را که شامل سرکشی به اردوها و حفظ مرزها بود، همانند عهد پدر به امیر چوپان واگذاشت. به طوری که او را به خاطر دلاوریهایی که در خدمت او به جا آورده بود، مورد تقدیر و اکرام فراوان قرار داد و همچنین خواهر خود ساتی بک را به ازدواج امیر چوپان درآورد «719 ق / 1319 م».
با این وجود قدرت و حیثیت امیر چوپان در این ماجرا نتوانست بر خشم و نفرت مردم علیه امیر در قضیه معروف املاک نازخاتون تأثیری بگذارد.
به تدریج تصرف و ضبط املاک مردمان موجب بروز فتنه و هرج و مرج در امور دیوانی نیز شد، تا این که سرانجام صاحب دیوان، خواجه تاج الدین علیشاه لازم دید تا برای ساکت کردن این امیر و خاتمه دادن به ماجرا، ولایتی را در آسیای صغیر به همراه مقداری وجه نقد به امیر چوپان واگذارد تا به دعاوی خود درباره املاک ناز خاتون پایان دهد «723 ق / 1323 م».
تصرف و ضبط املاک مردم از سوی امیر چوپان به جایی رسید که این بی رسمیها اغماض و سپس اعتراض ابوسعید را نسبت به او بر انگیخت، اما اختلاف اصلی هنگامی بروز کرد که ابوسعید عاشق دختر امیر چوپان ، بغداد خاتون ، شد. بغداد خاتون در آن هنگام همسر امیر شیخ حسن جلایر - معروف به شیخ حسن ایلکانی - بود.
با این وجود ابوسعید از امیر چوپان خواست تا وی طلاق بغداد خاتون را از امیر حسن ایلکانی بگیرد. ولی امیر، راضی به جدا کردن دختر از شوهرش نشد. از این رو به شدت مورد خشم سلطان قرار گرفت و به همین دلیل خود را ناچار به ترک دربار و عزیمت به خراسان دید.
از طرفی برای جبران این شکست عاطفی، ابوسعید، پسر امیر چوپان - دمشق خواجه - را متهم به داشتن رابطه با یکی از زنان الجایتو کرد که به همین خاطر او را به این اتهام دستگیر و سپس اعدام نمود. «شوال 727 ق / دسامبر 1327 م».