تاریخ ایران- سلسله ایلخانان مغول
پس از مرگ هلاکو، نخست پسر کوچکترش به نام یشموت به امید آن که جانشین او شود به اردوی پدر آمد ولی بزرگان مغول بر آن شدند که اباقا، پسر بزرگ هلاگو را که پدر نیز وصیت بر جانشینی او کرده بود، به ایلخانی برگزینند.
مضاف بر آن خواجه نصیر طوسی نیز در مدح اباقا، خطابهای نیکو سرود. سرانجام او در روز 19 جمادی الاول 663 ق / 9 مارس 1265 م، وارد مراغه تختگاه ایلخانان شد و در رمضان / جولای همان سال بر تخت نشست.
با این حال شمس الدین جوینی نیز همچنان در جایگاه وزارت باقی ماند و زمام امور را با همان نیرومندی و کفایت پیشین در دست گرفت.
اباقا خان نیز مثل پدر، با آن که آیین بودایی داشت معذلک نسبت به خان بزرگ - خان مغولستان - اظهار تبعیت مینمود.
وی طبق رسم مغولان مریم، دختر امپراتور میخائیل پالئولوگوس، فرمانروای بیزانس را که نامزد پدرش هلاگو بود، به عقد ازدواج خود درآورد تا این که تحت تأثیر این زن و همچنین تربیت مادر مسیحی خود، دو قوز خاتون «وفات 663 ق / 1265 م» نسبت به عیسویان علاقه بسیاری پیدا کرد ، به طوری که سعی کرد تا در شام علیه مسلمین با صلیبیان فرنگ اتحاد برقرار سازد.
از طرفی چند بار هم در بین سالهای 668 و 673 ق / 1270 و 1274 میلادی، نمایندگان او نزد پاپ و پادشاهان اروپا رفت و آمد کردند.
اما نتیجه این مذاکرات، بدان گونه که منافع واقعی پاپ و مسیحیان را به شکل قابل اعتمادی تأمین نماید و منجر به نوعی اتحاد و همبستگی شود، نبود، تنها نتیجه این سیاست، برانگیختن خشم و نفرت مسلمین شام و فلسطین بود که این خود موجب تقویت جناح دشمنان اباقا خان - ممالیک مصر - شد.
اباقا خان نیز که مثل پدر، با وضعی دشوار رو به رو بود سرانجام مجبور شد تا با شاهزادگان مغول که در مجاورت وی حکومت داشتند درگیر شود.
همین امر باعث شد تا اعتماد او به سرداران مغول متزلزل گردد.
از طرفی ماجرای درگیری او با برکامی، فرمانروای دشت قبچاق که شورش و تهاجم آنها از عهد پدرش آغاز و به عنوان میراثی به او رسیده بود، همچنان ادامه داشت .
به طوری که بین قوای دو طرف چند بار در نواحی شروان و دربند تلاقی روی داد «664 ق / 1265 - 6 م» تا این که عاقبت مرگ برکامی به این ماجرا خاتمه داد و اباقا به این ترتیب از یک کشمکش خانوادگی رهایی یافت.
مع هذا بلافاصله پس از این کشمکش، فتنه دیگری روی داد که آن یورش براق خان فرمانروای اولوس جغتای ماوراءالنهر بود.
این کشمکش هم شدت گرفت به طوری که خراسان برای مدتی به دست رقیب افتاد «666 ق / 1267 - 8 م» به همین خاطر دفع شر مدتها به طول انجامید که در پی آن دشمنیها و سوءظنهایی را بین وی و برخی امیران مغول باعث شد.
اباقا خان، که شکست عین جالوت را نمیتوانست فراموش کند و تلافی آن را برای نقشههای خود که شامل اتحاد با صلیبیها بود، لازم میدید، برای رفع اهانتی که از این شکست به حیثیت سپاه مغول وارد شده بود، لشکر به شام ببرد.
اما از بَیبوس، حاکم مملوک مصر شکست خورد و به این ترتیب از پیشرفت بازماند «669 ق / 1270 م»، علاوه بر این در ابلستان، در ولایت کاپادوکیه نیز سپاه او نتوانست از ورود بَیبرس به قلمرو روم جلوگیری کند «675 ق / 1276 م».
اما این شکست به خیانت شحنه مسلمان وی، معین الدوله پروانه، که گفته میشد با بیبرس تبانی داشت، منسوب و به توقیف، محاکمه و اعدام او منجر شد.
جنگی هم که به فرماندهی برادر خود، منگو تیمور، در مصر به راه انداخت، پیروزی و نتیجهای به بار نیاورد.
به علاوه قلاوون حاکم مملوک مصر، سپاه او را به شدت مغلوب و منهزم کرد. «رجب 680 ق / اکتبر 1271 م» بدین گونه ایلخان مغول از اندیشه جبران واقعه عین جالوت مأیوس شد.
در اواخر عمر، اباقا خان، به خاطر سعایت مخالفان نسبت به شمس الدین جوینی صاحب دیوان، و برادرش عطا ملک جوینی، حاکم بغداد سوءظن پیدا کرد «679 ق / 1280 م»
به طوری که نفوذ آن خاندان در دربارش کاسته شد، اما منجر به سقوط آنها نشد.
عاقبت چندی بعد در محرم 681 ق / آوریل 1282 م، اباقا خان چشم از جهان فرو بست و پس از اباقا، برادرش تکودار جانشین او شد.
ظاهراً اباقا خان پسرش ارغون را به جانشینی نامزد کرده بود، اما یاسای مغول، که سلطنت را حق شاهزادگان ارشد میدانست، ناچار نوبت را به تکودار برادر اباقا داد.
به همین دلیل وی در ربیع الاول 681 ق / ژوئن 1282 م رسماً به جای برادر بر تخت ایلخانی نشست. تکودار، که ظاهراً قبل از سلطنت مسیحی شده بود، مع هذا به مجرد جلوس، به اسلام روی آورد و پس از آن به سلطان احمد تکودار موسوم شد.
سلطان تازه مسلمان، سفیرانی را به دربار سلطان قلاتون در قاهره روانه کرد که به این وسیله مسلمان شدن خود را به مصریان و علمای بغداد اعلام کند.
از طرفی این واقعه موجب شعف و خرسندی مسلمین شد، چرا که مسلمان شدن ایلخان مغول خود شکست دیگری بر حیثیت مغول بود که بعد از واقعه عین جالوت اتفاق افتاد.
اما گرویدن خان مغول به اسلام، در میان بزرگان و شاهزادگان مغول که نسبت به این آیین تمایلی نشان نمیدادند، با سردی و ناخرسندی رو به رو شد.
سرکرده این مخالفان نیز ارغون پسر اباقا خان بود که تاج و تخت را حق خود میدانست و نه حق عموی غاصب خود. از سوی دیگر او نسبت به دین بودا بسیار متعصب بود.
کشمکش و ستیز فرمانروایان و امیران مغول به سرکردگی ارغون، بر سراسر دوران کوتاه مدت حکومت تکودار سایه افکند به طوری که اجازه نداد گامهای دیگری در زمینه سیاست خارجی برداشته شود.
عاقبت نیز ارغون توانست اقداماتی بر ضد تکودار انجام دهد که او را وادار به ترک تخت و فرار نماید.
تا این که سرانجام مدتی پس از این واقعه، تکودار گرفتار و کشته شد «جمادی الاولی 683 ق / جولای 1284 م» مدت فرمانروایی این ایلخان مسلمان تنها سه سال و سه ماه بود.
ارغون در بستر بیماری جانشینی برای خود انتخاب نکرد، به همین جهت پس از مرگ او، بار دیگر بزرگان و امیران مغول مجبور به انتخاب ایلخان جدید شدند تا این که عاقبت برادر ارغون، گیخاتو را که حکومت روم را بر عهده داشت و بذل و بخشش هایش توانسته بود هواخواهان زیادی را گرد او جمع آورد، برگزیدند به همین خاطر فرستادهای به آن دیار اعزام کردند.
گیخاتو پس از دریافت پیام بی درنگ عازم پایتخت شد که در این میان شاهزاده بایدو، از نوادگان هولاکو که نام وی نیز جزو فهرست نامزدهای ایلخان بود، ناخشنودی خود را از این گزینش اعلام کرد.
به هر تقدیر گیخاتو در 23 رجب 690 ق / 22 جولای 1291 م، در شهر فلاط بر تخت نشست و بی درنگ علیه امیرانی که مخالفش بودند دست به کار شد.
وی در همان آغاز فرمانرواییاش با شورش ترکمانان روم بر ضد مغولان آن دیار مواجه شد به همین خاطر خود برای دفع شورش، به روم لشکر کشید تا این که توانست فتنه را فرو بنشاند «691 ق / 1292 م»، گیخاتو وزارت خویش را به صدرالدین زنجانی سپرد و او را صدر جهان لقب داد علاوه بر آن قدرت فوق العادهای نیز به او تفویض کرد، به طوری که حتی در عزل و نصب شاهزادگان و امیران نیز رأی و نظر او را ملاک قرار میداد.
گیخاتو پس از نیل به فرمانروایی بیشتر اوقات خود را به عیش و عشرت سپری میکرد به طوری که بوالهوسی و ولخرجی او موجب شد تا خزانه تهی شود و ناچار به تدبیر و تشویق صدر جهان به نشر و ترویج نوعی پول کاغذی به نام چاو اقدام کرد، اما چون چاو تنها یک بدعت بود، مورد قبول عامه واقع نشد و لاجرم مترک ماند.
زمینه ی روی کار آمدن بایدو ایلخان بعد از گیخاتو گیخاتو به سبب افراط در بوالهوسی مورد نفرت شدید دولتیان واقع شد.
در این میان بایدو نواده هولاکو که به خاطر او از قبول سلطنتی که بعد از ارغون به وی نیز پیشنهاد شده بود، خودداری ورزید، چون یک بار در مجلس او، در عالم مستی، مورد اهانت گیخاتو واقع شد، در مقابل گیخاتو سر به شورش برداشت به طوری که حتی وساطت خان بزرگ قوبیلای قاآن نیز نتوانست آتش خشم او را فرو نشاند. از طرفی امرای گیخاتو هم که از کارهای ناپسند او ناخرسند بودند، او را در صحرای مغان دستگیر و به نزد بایدو فرستادند. سرانجام بایدو نیز فرمان به قتل گیخاتو داد و به این ترتیب در جمادی الاولی 694 ق / مارس 1295 م، در شهر همدان خود بر تخت سلطنت نشست.
با دستگیری و قتل گیخاتو، بایدو پیروزمندانه در همدان در جمادی الاولی 694 ق / مارس 1295 م به عنوان ایلخان جدید بر تخت سلطنت نشست.
اما سلطنت او دوام چندانی نیافت. زیرا ضعف نفس خود وی، اعمال نفوذ بد خواهانه امیران به ویژه مدعی بزرگی چون غازان که کین خواه خون گیخاتو شده بود، از عواملی بودند که مانع از استحکام قدرت او شد.
نخستین برخورد بین دو سپاه گیخاتو و غازان در رجب 694 ق / می 1295 م و در حدود مراغه روی داد که منجر به صلح شد.
اما چون امیران غازان به ویژه امیر نوروز ، او را دوباره بر ضد بایدو تشویق به لشکر کشی کردند،
غازان بار دیگر بر علیه ایلخان به آذربایجان لشکر کشید.
ولی بایدو که طالب صلح بود، از جنگ خودداری کرد به طوری که حتی از پیش لشکر غازان گریخت، اما در نزدیکی نخجوان دستگیر و به امر غازان به قتل رسید «23 ذی القعده 694 ق / 4 اکتبر 1295 م». سلطنت بایدو تنها هشت ماه به طول انجامید.
با دستگیری و قتل بایدو در ذی القعده 694 ق / اکتبر 1295 م، غازان خان، در ذی الحجه 694 ق / اواسط اکتبر 1295 م ایلخان مغول شد و چون به تشویق امیر نوروز ، پیش از عزیمت به جنگ با بایدو اسلام آورده بود، در همان آغاز حکومتش تمام حکام و عمال مغول را به قبول اسلام ترغیب یا الزام کرد.
غازان که پس از قبول دین اسلام نام محمود بر خود گذاشت ، در قلمرو خود به ایجاد نظم، امنیت و وضع قواعد و مبانی عادلانه اهتمام بسیار به جا آورد، به طوری که مجموعه قوانینی تحت یاسای غازانی تهیه کرد که ملاک عمل دیوانیان باشد.
غازان در تختگاه خود تبریز، دستور داد تا تمامی معابد بت پرستان و همچنین کلیساهای مسیحی و کنیسههای یهودیان را ویران سازند.
پادشاهی غازان خان، فصل جدیدی در حکومت ایلخانان غازان، صدر جهان زنجانی را صاحب دیوان کرد و امیر نوروز را منصب امیر الامرایی داد.
اما اسلام آوردن او مورد پسند عدهای از امراء و شاهزادگان مغول واقع نشد به همین دلیل او خود را به قتل عده زیادی از این مخالفان ناچار یافت.
با آغاز پادشاهی غازان، دوران جنگهای داخلی و خانوادگی ایلخانان که پس از مرگ ارغون شروع شده بود، پایان یافت.
دورانی که خرابی و ویرانیهای زیادی به بار آورده بود.
غازان ، کوشید تا با پیگیری سیاستی نو، و برقراری آرامش، بر زخمهای کهنهای که یکی پس از دیگری بر پیکر فرسوده ایران زمین وارد آمده بود، درمان گذارد به طوری که در جبران مافات گذشتگان سعی و اهتمام فراوان میورزید و سنتهای نیکو از خود بر جای نهاد.
از سوی دیگر با وجود روابط دوستانه و ارسال هدایا برای خان تازه مغولستان از اظهار تابعیت به وی خودداری کرد، زیرا جانشینان قوبیلای را شایسته آن نمیدانست که خود را در تبعیت از آنان ملزم بیند.
غازان در سفر به بغداد به زیارت کربلا رفت، به شام یک بار لشکر کشید و دمشق را نیز فتح کرد «699 ق / 1299 م» اما چند سال بعد لشکر او در منطقهای به نام مرج الصُّفر نزدیک دمشق از سپاه مصر شکست خورد چنان که تلفات و اسیران بسیاری داد «رمضان 702 ق / آوریل 1303 م».
این شکست به شدت موجب تأثر و تکدر خاطر غازان شد.
قیام آلافرنگ پسر گیخاتو هم، که ظاهراً در رأس یک فرقه الحادی - پیروان یعقوب باغبانی - قرار گرفته بود «ربیع الثانی 703 ق / نوامبر 1303 م» این تأثر را دو چندان کرد. ولی سرانجام غازان موفق شد یاران آلافرنگ را مجازات کند، اما خود او را بخشید.
تا این که سرانجام چندی بعد در حوالی قزوین بعد از نه سال سلطنت در سن سی و سه سالگی وفات یافت «شوال 703 ق / می 1304 م».
به این ترتیب جنازهاش به تبریز منتقل شد و آن جا در شنب غازان که از بناهای خود او بود با آیین مسلمانی دفن شد.
غازان خان ایلخان مغول که پادشاهی لایق و مقتدر بود، پس از جلوس بر تخت، یاسای چنگیزی را که رو به فراموشی میرفت بار دیگر احیاء نمود و با افزودن قوانینی تازه آن را به عنوان یاسای غازانی ، ملاک عمل کارگزاران قرار داد.
برخی از کلیات مفاد این یاسا به شرح زیر است
1 - اصلاح وضع آشفته مالیاتی و بخشودگی دو سال مالیات. مطابق این بند کارگزاران نمیبایست تا دو سال از رعایا مالیات بستانند.
2 - ایجاد چاپارخانه در هر سه فرسنگ، در هر چاپار خانه 15 رأس اسب فربه نگه داری میشد. چنان چه خبر مهمی که باید در رساندن آن شتاب میشد، چاپارچی بلافاصله آن را به ایستگاه بعدی میرساند و به همین ترتیب تا به مرکز میرسید. بنابراین نامه رسانان برخی مواقع در ظرف سه روز نامه را می رساندند.
3 - رباخواریو بهره بردن از پول به کلی ممنوع میشد.
4 - چون عیار سکهدر تمامی شهرهای ایلخانی یکسان نبود، به امر غازان، همه سکههای مشکوک جمع آوری و عیار مسکوکات در سراسر قلمرو ایلخانی یکسان شد.
5 - به دستور غازان، مقیاسات و اوزان در سراسر کشور یکسان شد. اوزان را از آهن میساختند و آن را مُهر میکردند.
6 - به منظور آبادانی اراضی، از بودجه دولت و مالیات گرفته شده، مبلغی را برای خرید بذر و مصارف زراعت در اختیار کشاورزان قرار داده، سال بعد و پس از برداشت محصول عین آن را مطالبه میکردند، وام بدون بهره
7 - راههای کشور را از دستبرد راهزنان ایمن کرد و راهدارانی برای آن گماشت و مقرر ساخت چنان چه اموالی به سرقت رود، راهداران ملزم به پرداخت و جبران زیان مالباخته شوند.
8 - پیش از غازان خان، ملازمان سلطان به هر شهر و دیاری که میرسیدند، برای تأمین مخارج خود از اهالی به زور مبلغی میگرفتند و به میل خود در اموال مردم و رعایا تصرف میکردند. غازان دستور داد تا در شهرها اعلام کنند که هیچ کس حق ندارد دیناری به اسم رسم ( مالیات ) به فرستادگان و ملازمان حکومت بپردازد و اگر مأموری به زور چیزی از فردی مطالبه میکرد، وی را به شدت کیفر میداد.
9 - غازان خان مشروب خواری را در ملاء عام منع کرد.
10 - غازان در اصلاح قوانین قضایی سعی بلیغ داشت و دستور داد برای جلوگیری از جعل اسناد، از هر سند رونوشت قانونی تهیه و در محلی خاص نگهداری شود.
سلطان محمود غازان، فرمانروای هوشمند، فردی شجاع و با کفایت بود.
با وجود قساوت و صلابت در برابر مخالفان، نسبت به ضعیفان و فقیران محبت و عنایت فراوانی داشت. در اواخر عمر، وزارت خود را به خواجه رشیدالدین فضل الله طبیب همدانی سپرد.
غازان به ترویج علوم و صنایع علاقه زیادی نشان میداد، به همین خاطر خودش در تاریخ اقوام، اوضاع ملل و ممالک معلومات قابل ملاحظهای داشت. علاوه بر زبان مغولی، فارسی، عربی، و چینی نیز آشنایی داشت. علاوه بر آن به ساختن بناهای عام المنفعه،تعمیر مساجد و بقاع متبرکه نیز علاقمند بود.
با وفات غازان خان، برادرش الجایتو در ذی الحجه 703 ق / جولای 1304 م، با نام مسلمانی محمد خدابنده بر تخت سلطنت نشست.
سلطان محمد خدابنده را خربنده نیز میگفتند، ظاهراً چون سلطان گرایش به تشیع نشان میداد، مخالفان شیعه، او را بیشتر خر بنده میخواندند.