تاریخ ایران- سلسله غزنویان
چندی بعد نیز قُصدار را که حاکم آن جا از پرداخت خراج خودداری کرده بود، دوباره تسخیر کرد و امیر قصدار را به پرداخت خراج ملزم ساخت «402 ق / 1011 م».
واقعه اغتشاش خوارزم و قتل ابوالعباس مأمون به محمود بهانهای داد تا آن جا را ضمیمه قلمرو خود کند «407 ق / 1016 م» و التونتاش صاحب را به امارت خوارزم برگزید. اقدام دیگری که محمود در تحکیم قدرت غزنه انجام داد، تأدیب طوایف افغان بود که در آن ایام با دزدی و راهزنی گه گاه نواحی مجاور غزنه و راههای پایتخت سلطان را نا امن کرده بودند.
از این رو، محمود پیش از مقابه با اتحادیهای که برخی پادشاهان پنجاب بر علیه وی تشکیل داده بودند و او با فتح نهایی در قَنّوُج و ماتوره، تفوق خود را اثبات کرده بود، تنبیه کافران افغان را لازم شمرد به طوری که این طوایف ماجراجو را در مناطق محکم کوهستانیشان مغلوب کرد «409 ق / 1018 م». هر چند با تسخیر اراضی این قوم، پای آنها را نیز به صحنه تاریخ و همچنین اثر گذاریشان بر حوادث آینده ایران زمین باز کرد.
هنوز چند سالی از سرکوبی حکمرانان محلی و طوایفی که با راهزنی و دزدی، راههای ارتباطی غزنه را تحت تاخت و تاز خویش قرار داده بودند، نگذشته بود که محمود با شورش و تاخت و تازهای علی تکین برادر ایلک خان مواجه شد. علی تکین با راهزنی در اطراف جیحون، نواحی مرزی خراسان را نیز ناامن کرده بود به طوری که برخی از حکام محلی و رعایای آن نواحی از مظالم علی تکین به سلطان شکایت بردند.
علی تکین که مدعی امارت ماوراء النهر بود، حتی بر حیله عمو زادگان خویش که از قراختاییان اوزگند و سمرقند بودند، سر به شورش برداشته بود.
او چندی بعد بر بخارا دست یافت به طوری که با کمک ارسلان بن سلجوق - از سرکردگان ترکمانان غز - در مرزهای ماوراء النهر و در حدود خراسان تاخت و تاز میکرد.
شرایط پیش آمده محمود را وا داشت تا به بهانه تنبیه و رفع تجاوزگریهای علی تکین، از جیحون بگذرد و با سپاه قابل ملاحظهای وارد ماوراء النهر شود «415 ق / 1024 م». این اقدام محمود تهدیدی برای قدرت قراختاییان در ماوراء النهر بود و علی تکین که از پیش روی سلطان به صحراها گریخت، از این که قلمرو خویشان خود را در معرض تهدید محمود قرار داد، راضی و خرسند بود.
به نظر میرسد که سلطان محمود نیز با توجه به کثرت سپاه خود و ضعف قراختاییان، فرصت را برای تصفیه حساب با آنان و استرداد قسمتی از میراث ماوراء النهر سامانیان، مناسب میدانست.
مع هذا، یوسف قدر خان که به قول گردیزی نویسنده زین الاخبار «سالار همه ترکستان بود و خان بزرگ او بود» چون در این ایام خاندان خود را دچار اختلافات داخلی میدید و از عبور محمود از جیحون نیز آگاه شده بود، کوشید تا این اقدام سلطان را بیشتر یک دیدار دوستانه جلوه دهد تا یک حرکت خصمانه.
از این رو از کاشغر به سمرقند آمد و از آن جا با موکب خویش به ملاقات سلطان رفت. در این ملاقات دوستانه بین دو امیر، که توصیف جالبی از آن در زین الاخبار گردیزی نیز هست، بین خان و سلطان هدایا و تعارضات دوستانه و محترمانهای رد و بدل شد.
با فرار علی تکین، چون سلطان در مدت توقف خود در ماوراء النهر نتوانست بر او دست یابد در نتیجه قلمرو علی تکین را به یغان تکین، پسر قدرخان واگذاشت. اما ارسلان بن سلجوق توسط سلطان توقیف و از آن جا به قلعهای در هند، تبعید شد.
قبایل تابع و منسوب به او هم بعضی کشته یا متفرق شدند و برخی هم که اظهار انقیاد و طاعت میکردند، به امر سلطان اجازه ورود به خراسان یافتند.
بعدها این اقدام سلطان به عنوان یکی از خطاهای بزرگ استراتژیک او محسوب شد، چون بی آن که لشکرکشی او به ماوراء النهر خیال او را از بابت علی تکین آسوده سازد، موجب رنجش ترکمانان آل سلجوق از سلطان شد. در حالی که آنجا جواز ورود به قلمرو سلطان را هم دریافت کردند. این طوایف که از زمان خروج امیر منتصر، در ماوراء النهر غالباً معارض و مزاحم قدرت قراختاییان بودند، از آن پس در خراسان برای اخلاف سلطان مایه دردسر فراوان شدند.
آخرین اقدام جنگی و تجاوز کارانه محمود، لشکرکشی وی به ولایات جبال و فتح ری بود که با این پیروزی، قلمرو محمود از جانب غرب تا ری و اصفهان توسعه پیدا کرد و در عین حال رضایت خلیفه بغداد را هم جلب کرد.
سلطان که از مدتها پیش، به فتح ری و قزوین چشم دوخته بود، در واپسین سالهای عمر، از عف آل بویه استفاده کرد و به بهانه آن که مجدالدوله دیلمی - داماد و سلطان محمود - را از سرکشی و آزار مخالفانش نجات دهد و همچنین به عنوان پاسخ به درخواست مجدالدوله که از سلطان محمود ، توقع امداد داشت، لشکری به ری فرستاد «420 ق / 1029 م».
مجدالدوله که در آن ایام و پس از وفات مادرش سیده خاتون، بیشتر اوقات خویش را به مطالعه کتاب صرف میکرد از لشکر سلطان، به گمان آن که به یاری وی میآید، در بیرون از ری استقبال کرد. اما به موجب حکمی که محمود به فرمانده این سپاه داده بود، سپاه غزنه مجدالدوله و پسرش ابودلف را دستگیر کردند «ربیع الثانی 420 ق / آوریل 1029 م».
محمود که خود بعد از توقیف مجدالدوله از حدود جرجان عازم ری شد، خزاین آل بویه را که در ری شامل میلیونها اموال، نفایس و جواهر میشد به تصرف خود درآورد. این طرز تسلط خدعه آمیز محمود، که شیوه ناجوانمردانه ایلک خان در تسخیر بخارا و برانداختن آل سامان را به یاد میآورد، نزد خود سلطان نیز به نوعی سوء استفاده آگاهانه از اعتماد خصم محسوب میشد .
در ری وقتی مجدالدوله را به حضور سلطان بردند، محمود از او سؤال کرد که هیچ شاهنامه و کتاب طبری را که تاریخ مسلمین است خواندهای? چون مرد دیلم پاسخ داد که خواندهام، گفت حال تو به حال آن کس که این کتابها را خوانده باشد، نمیماند. آن گاه پرسید که هرگز شطرنج باختهای? گفت آری. پرسید هیچ دیدهای شاه به خانه شاه درآید? جواب داد ندیدهام. پس سلطان گفت، تو را چه چیز بر آن داشت تا خود را بدان کسی که از تو قویتر است تسلیم داری? بعد از آن حکم کرد تا او را همچنان در بند به خراسان برند.
به هر حال اگر این گفت و شنید، درست باشد، توجه سلطان را در تأمل و غور در حوادث تاریخی و همچنین آشنایی او را با شاهنامه که چندان علاقهای به سراینده آن نشان نمیداد، معلوم میکند.
محمود پس از فتح ری به غارت خزاین و به ویژه کتابخانه نفیس مجدالدوله پرداخت. او پس از سوزاندن بسیاری از کتب بقیه را به خراسان منتقل کرد و همچنین به دار آویختن علما و بزرگان قوم را به عنوان پیروزی بر اهل معتزله یعنی کسانی که خلیفه بغداد آنها را اهل رافضه میخواند قلمداد کرد.
امیر غزنه به دنبال فتح ری بر قزوین و قلاع اطراف آن، به ساوه و آوه هم دست یافت. پس از آن ری را به پسر خود مسعود سپرد. مسعود نیز زنجان، ابهر و اصفهان را تسخیر کرد و به این ترتیب به قلمرو غزنه افزود.
لشکرکشی به هند - نبرد بهاطیه «394 ق / 1004 م»
محمود غزنوی پس از یکسره کردن کار خلف بن احمد، به منظور دستیابی به غنایم هند، عازم شهر بهاطیه شد که از شهرهای قدرتمند هند بود. محمود پس از گرد آوری سپاه از سیحون گذشت و راه مولتان را در پیش گرفت. چون به نزدیکی بهاطیه رسید، از استواری باروهای شهر، بسیار شگفت زده شد تا آن جا که برای جلوگیری از تلفات بی مورد، تصمیم گرفت تا به غزنین باز گردد، اما خیلی زود شک و تردید را از خود دور کرد و با تصمیمی راسخ مصمم به فتح شهر شد.
پیروزی محمود در جنگ با پادشاه بهاطیه
گفتنی است که پادشاه بهاطیه - مجهپرا / مجهرا - در تمامی کرانههای هندوستان، به داشتن سپاهی عظیم و اقتدار نظامی مشهور بود به همین دلیل کسی گمان نمیبرد که محمود بتواند او را شکست دهد.
با این وصف چون مجهپرا از رسیدن سپاه محمود آگاه شد، دستور به دفاع و پایداری در برابر سپاه محمود را داد. جنگ سختی میان دو سپاه در گرفت که لشکر مجهپرا، دلاورانه از شهر خود دفاع کردند، اما عاقبت محمود پیروز شد و مجهپرا با عدهای از سپاهیانش به کوههای نزدیک بهاطیه گریختند. اما محمود کار را بر وی سخت گرفت به طوری که عدهای از سپاهیان کار آزموده خود را در تعقیب مجهپرا فرستاد.
تا این که گروه اعزامی عاقبت با سختیهای فراوان خود را به مجهپرا رساندند و او را محاصره کردند. مجهپرا که از هر سو خود را در مقابل دشمنی یافت، برای آن که به دست لشکریان محمود نیفتد با خنجر خودکشی کرد.
ه این ترتیب سلطان محمود با این پیروزی بر گنجینه و خزانه شهر دست یافت و غنایم گرانبها و فراوانی به دست آورد مضاف بر این که به غارت و چپاول شهر نیز پرداخت.
همچنین یک صد و بیست فیل جنگی به غنیمت گرفت و حاکمانی از سوی خود بر آن نواحی برگماشت. به علاوه بت خانههای هندوان را ویران کرد و به آتش کشید و به جای آنها مسجد و منبر بر پا نمود.
سرانجام وی پس از چندی اقامت در بهاطیه عازم غزنین شد، اما به سبب سختیهای راه، تعداد زیادی از سپاهیانش تلف شدند به طوری که آسیب فراوانی بر آنها وارد آمد.
لشکرکشی محمود به هند - نبرد با چیپال «393 ق / 1003 م»
چیپال، راجه ویهنه از خانواده هندو شاهان بود که در لشکر کشی محمود به هند، در ولایت برشور، نزدیک پیشاور کنونی، مغلوب و اسیر شد «393 ق / 1003 م» که در این لشکرکشی غنایم بسیاری به دست محمود افتاد.
ولی عاقبت چیپال توانست آزادی خود را در برابر پرداخت مالی هنگفت به دست آورد، اما پادشاه هندو که این اسارت و آزادی را برای خود مایه ننگ میدانست، خود را کشت.
سلطان محمود پس از فتح دژ نغر و بازگشت به غزنین، مطلع شد که دژ استوار دیگری در هندوستان به نام ناراین - یاقوت حموی آن را نارن آباد گفته است - وجود دارد که دارای گنجینههای فراوان است.
سلطان محمود برای گشودن دژ ناراین که نزدیک شهر پیشاور بنا شده بود و به طمع به دست آوردن خزاین آن، با سپاهی گران عازم آن دیار شد که در بین راه نیز دژهای فراوان دیگری را تصرف و غارت کرد تا به نزدیکی دژ ناراین رسید.
لشکرکشی به هند - نبرد بهاطیه «394 ق / 1004 م»
محمود غزنوی پس از یکسره کردن کار خلف بن احمد، به منظور دستیابی به غنایم هند، عازم شهر بهاطیه شد که از شهرهای قدرتمند هند بود. محمود پس از گرد آوری سپاه از سیحون گذشت و راه مولتان را در پیش گرفت. چون به نزدیکی بهاطیه رسید، از استواری باروهای شهر، بسیار شگفت زده شد تا آن جا که برای جلوگیری از تلفات بی مورد، تصمیم گرفت تا به غزنین باز گردد، اما خیلی زود شک و تردید را از خود دور کرد و با تصمیمی راسخ مصمم به فتح شهر شد.
پیروزی محمود در جنگ با پادشاه بهاطیه
گفتنی است که پادشاه بهاطیه - مجهپرا / مجهرا - در تمامی کرانههای هندوستان، به داشتن سپاهی عظیم و اقتدار نظامی مشهور بود به همین دلیل کسی گمان نمیبرد که محمود بتواند او را شکست دهد.
با این وصف چون مجهپرا از رسیدن سپاه محمود آگاه شد، دستور به دفاع و پایداری در برابر سپاه محمود را داد. جنگ سختی میان دو سپاه در گرفت که لشکر مجهپرا، دلاورانه از شهر خود دفاع کردند، اما عاقبت محمود پیروز شد و مجهپرا با عدهای از سپاهیانش به کوههای نزدیک بهاطیه گریختند. اما محمود کار را بر وی سخت گرفت به طوری که عدهای از سپاهیان کار آزموده خود را در تعقیب مجهپرا فرستاد.
تا این که گروه اعزامی عاقبت با سختیهای فراوان خود را به مجهپرا رساندند و او را محاصره کردند. مجهپرا که از هر سو خود را در مقابل دشمنی یافت، برای آن که به دست لشکریان محمود نیفتد با خنجر خودکشی کرد.
ه این ترتیب سلطان محمود با این پیروزی بر گنجینه و خزانه شهر دست یافت و غنایم گرانبها و فراوانی به دست آورد مضاف بر این که به غارت و چپاول شهر نیز پرداخت.
همچنین یک صد و بیست فیل جنگی به غنیمت گرفت و حاکمانی از سوی خود بر آن نواحی برگماشت. به علاوه بت خانههای هندوان را ویران کرد و به آتش کشید و به جای آنها مسجد و منبر بر پا نمود.
سرانجام وی پس از چندی اقامت در بهاطیه عازم غزنین شد، اما به سبب سختیهای راه، تعداد زیادی از سپاهیانش تلف شدند به طوری که آسیب فراوانی بر آنها وارد آمد.
لشکرکشی محمود به هند - نبرد با چیپال «393 ق / 1003 م»
چیپال، راجه ویهنه از خانواده هندو شاهان بود که در لشکر کشی محمود به هند، در ولایت برشور، نزدیک پیشاور کنونی، مغلوب و اسیر شد «393 ق / 1003 م» که در این لشکرکشی غنایم بسیاری به دست محمود افتاد.
ولی عاقبت چیپال توانست آزادی خود را در برابر پرداخت مالی هنگفت به دست آورد، اما پادشاه هندو که این اسارت و آزادی را برای خود مایه ننگ میدانست، خود را کشت.
سلطان محمود پس از فتح دژ نغر و بازگشت به غزنین، مطلع شد که دژ استوار دیگری در هندوستان به نام ناراین - یاقوت حموی آن را نارن آباد گفته است - وجود دارد که دارای گنجینههای فراوان است.
سلطان محمود برای گشودن دژ ناراین که نزدیک شهر پیشاور بنا شده بود و به طمع به دست آوردن خزاین آن، با سپاهی گران عازم آن دیار شد که در بین راه نیز دژهای فراوان دیگری را تصرف و غارت کرد تا به نزدیکی دژ ناراین رسید.
ه این ترتیب سلطان محمود با این پیروزی بر گنجینه و خزانه شهر دست یافت و غنایم گرانبها و فراوانی به دست آورد مضاف بر این که به غارت و چپاول شهر نیز پرداخت.
همچنین یک صد و بیست فیل جنگی به غنیمت گرفت و حاکمانی از سوی خود بر آن نواحی برگماشت. به علاوه بت خانههای هندوان را ویران کرد و به آتش کشید و به جای آنها مسجد و منبر بر پا نمود.
سرانجام وی پس از چندی اقامت در بهاطیه عازم غزنین شد، اما به سبب سختیهای راه، تعداد زیادی از سپاهیانش تلف شدند به طوری که آسیب فراوانی بر آنها وارد آمد.
لشکرکشی محمود به هند - نبرد با چیپال «393 ق / 1003 م»
چیپال، راجه ویهنه از خانواده هندو شاهان بود که در لشکر کشی محمود به هند، در ولایت برشور، نزدیک پیشاور کنونی، مغلوب و اسیر شد «393 ق / 1003 م» که در این لشکرکشی غنایم بسیاری به دست محمود افتاد.
ولی عاقبت چیپال توانست آزادی خود را در برابر پرداخت مالی هنگفت به دست آورد، اما پادشاه هندو که این اسارت و آزادی را برای خود مایه ننگ میدانست، خود را کشت.
سلطان محمود پس از فتح دژ نغر و بازگشت به غزنین، مطلع شد که دژ استوار دیگری در هندوستان به نام ناراین - یاقوت حموی آن را نارن آباد گفته است - وجود دارد که دارای گنجینههای فراوان است.
سلطان محمود برای گشودن دژ ناراین که نزدیک شهر پیشاور بنا شده بود و به طمع به دست آوردن خزاین آن، با سپاهی گران عازم آن دیار شد که در بین راه نیز دژهای فراوان دیگری را تصرف و غارت کرد تا به نزدیکی دژ ناراین رسید.
فرمانروای دژ ناراین، در برابر یورش سپاهیان محمود، از خود دلاوریهای فراوانی نشان داد، اما سرانجام در نتیجه تلفات زیادی که بر لشکرش وارد شد، به رایزنی با امیران و بزرگان محمود پرداخت به طوری که درخواست ترک مخاصمه و صلح را کرد.
به این ترتیب با این قصد، او گروهی از نزدیکان خود را نزد سلطان محمود فرستاد. امیر غزنه نیز در مقابل در برابر گرفتن باج و خراج سالیانه و این که دو هزار تن از سواران وی به عنوان گروگان به غزنین بیایند، حکومت آن دیار را در دست امیر فاراین باقی گذاشت.
گشودن این دژ در 400 ق / 1009 م، رخ داد که با بستن این پیمان سازش، بین سلطان محمود و امیر ناراین «نام وی در هیچ یک از کتابهای تاریخی نیامده است»، از آن پس بازرگانان خراسان آزادانه به هندوستان رفت و آمد میکردند و مردم ناراین نیز اجناس کمیاب خود را به ایران میآوردند.
انسیر در نزد هندوان همانند «ملکه» بود در نزد مسلمانان. اقوالی که درباره کثرت خزانه معابد آن دیار و همچنین پیلان تانسیر برای محمود نقل کرده بودند، او را به طمع تصرف خزاین تانسیر انداخت. با آن که هندوان سعی فراوان نمودند تا محمود را از این لشکرکشی منصرف سازند، اما سلطان غزنه، غارت اموال تانسیر را به مراتب مهمتر از علاقه مذهبی هندوان به این شهر میدید.
شهر به دنبال جنگهای خونینی که در 405 ق / 1014 م، روی داد و در نهایت تسلیم شد، تقریباً خالی از سکنه بود به طوری که «غازیان سلطان آن چه را یافتند غارت کردند». و بتان بسیار بشکستند و «آن بت چکرسوم را به غزنین آوردند و بر درگاه بنهادند و خلق بسیار گرد آمدند به نظاره آن».
گفتنی است که کثرت این گونه غنایم و شهرت بت خانههای پر ذخایر هند که در روایات سیاحان، مسافران و سپاهیان از آن یاد میشد، البته توجه غازیان و مطوعه را نیز همچون توجه محمود، به خود جلب میکرد.
از این رو، هر بار و هر زمان که محمود گرفتاری دیگر نداشت، به فکر غزوه با «کفار» هند میافتاد. به طوری که در تجهیز سپاه برای لشکر کشی به هندوستان نه تنها ترکان سپاه محمود به امیر کسب غنیمت خود را آماده استقبال از هر گونه خطری میکردند، بلکه علاقه به «قتل کفار و نشر آیین اسلام» غازیان و مطوعه را نیز تحریک میکرد تا به بهانه جهاد و دعوت به دین، خود را از اکناف و اطراف به سپاه او ملحق سازند.
با آن که ظاهراً محمود به اشتغالی منظم و پایدار در این بلاد علاقهای نداشت ولی پس از غارت، چپاول و ویران کردن مناطق، آن دیار را ترک میگفت، اما از طرفی در ظاهر هم که شده دستور میداد تا پس از تخریب معابد و بت خانهها، مساجدی جای آن بسازند و همچنین مبلغان را به هر جایی میفرستاد «تا مر هندوان را شرایط اسلام بیاموزند.
در غالب موارد، همت غازیان و مطوعه و مشور و مشوقان در نشر دین، از حد تخریب بت خانهها و قتل نفوس فراتر نمیرفت، چنان چه بر خلافت تصور آنها، این کشتار فجیع از کفار و مشرکین و این شیوه تبلیغ دین، نه موجب هدم آنها و نه پذیرش دین از سوی آنها میشد