تاریخ ایران- سلسله هخامنشیان
پس از تسخير بابل ، كشور كلده با شهرهاي كهن سومر و اكد و كليه مستعمرات كشور سابق بابل جز ايران گرديد. از جمله اين كشورها فنيقيه بود. فنيقي ها مردمي بودند سامي نژاد ، كه در حدود2500 سال پيش از زايش مسيح از عربستان سر بر آوردند و بعدها بين درياي مغرب (مديترانه) و كوه هاي جبل لبنان خانه گزيدند. فنيقي ها ميگفتند كه وطن اصلي آنها كرانه هاي خليج فارس بوده است. آنها همچنين خودشان را كنعانيان مي ناميدند. فنيقيه عربي شده نامي است كه يوناني ها به اين كشور داده اند وبه معني الهه آفتاب سرخ است. كيش آنها شرك و بت پرستي بوده است. فنيقي ها چون بين بابل و مصر قرار داشتند ، از هر دو تمدن تاثير گرفته اند. آنها داراي بازرگاني بسيار گسترده اي بودند كه از غرب تا جزاير انگلستان و از شرق تا ناحيه بغاز مالاگا در نزديكي هندوچين را شامل مي شده است. آنها همچين در آفريقاي جنوبي هم داراي مستعمراتي بودند. فنيقي ها نخست پيرو كشور مصر بودند سپس در سده 8 (پ. م ) تحت سلطه آشوري ها و در اوايل سده 6 (پ. م ) به تصرف بابلي ها درآمدند. پس از فتح بابل بدست كوروش آنها جزو كشور ايران گرديدند. اختراع رنگ ارغواني يا يافتن جانوري كه اين رنگ از آن گرفته مي شود (احتمالا ماهي مركب) ، اخراع شيشه و اختراع الفبا را به فنيقي ها نسبت مي دهند. برخي از دانشمندان غربي بر اين باورند كه الفباي لاتين از خط عبري گرفته شده است و در كشورهاي اروپايي گسترش پيدا كرده است.
|
|
|
|
|
|
|
|
کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ، (۵۷۶ - ۵۲۹) شاه پارسی, بهخاطر جنگجویی و بخشندگیاش شناخته شدهاست. کوروش نخستین شاه ایران و بنیانگذار دورهی شاهنشاهی ایرانیان می باشد.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
داريوش منتسب به يکي از خاندانهاي فرعي سلسله هخامنشي است ، جد داريوش ( ارشام ) که در آن زمان زنده بود ، عنوان پادشاهي داشت و پدر داريوش ( ويشتاسب ) در پارت از حکام بود . کمتر پادشاهي در بدو جلوس به تخت شاهي مانند داريوش با مشکلات زياد و طاقت فرسا روبرو بوده است . زيرا بعلت غيبت طولاني کمبوجيه از ايران که مدت 4 سال بطول انجاميد و اخباري که در غياب او منتشر مي شد ، به تخت نشستن بردياي دروغين و کارهاي او که در مدت 7 ماه براي جلب توجه مردمان ايالات کرده بود ، در نتيجه از نفوذ حکام مرکزي ، در ممالکي که تازه جزو ايران شده بودند کاست و حس استقلال طلبي آنها را تحريک کرد و هر کدام از ممالک تابعه در صدد بر آمده بودند که از ايران جدا شوند . هنگامي که مسئله گيومت مغ پيش آمد و به پادشاهي رسيد موجب شد ديگران نيز به فکر سلطنت بيافتند .
داريوش در مدت قريب به دو سال مجبور بود با اغتشاشاتي که در همه نواحي مملکت او ايجاد شده بود بجنگد . داريوش براي جلب توجه قلوب مردم مصر ، به آنجا سفر کرد و در حدود 512 يا 513 ق. م اقدام به جنگ با سکاها کرد . لشکر عظيم ايرانيان از تنگه بُسفر گذشتند و تراکيه شرقي را مطيع ساختند و از دانوب عبور کردند . هدف اين لشکرکشي ظاهرا برقراري امنيت در مرزهاي شمالي هخامنشي بود . داريوش پس از چند هفته پيشروي در دشتهاي روسيه ناگزير بازگشت . در زمان داريوش هند غربي نيزتبعه ايران شد . مهم ترين وقايع سلطنت داريوش ، شورش شهرهاي يوناني در مقابل حکومت ايران است که منجر به جنگهاي مدي گرديد . در لشکرکشي اول کاري از پيش نرفت . در لشکر کشي دوم ، ايرانيان در ماراتن توفيقي بدست نياوردند . پيش از آنکه داريوش اقدام به جنگ سوم کندشورشي در مصر روي داد و توجه داريوش به آن معطوف شد . قبل از توضيح در مورد شورش مصر بايد گفت که قشون ايران در جنگ ماراتن شکست نخورد بلکه عقب نشيني کرد و يکي از نواقص عمده سپاهيان ايران در زمان هخامنشي اين بود که بجز آن قسمت زبده ، کع گارد جاويدان بود ، بقيه اسلحه دفاعي نداشتند . مثلا سپرهايشان از ترکه بيد بافته شده بود . سربازان جاويدان هم معمولا در قلب سپاه جاي مي گرفتند و گاهي هم ، چنان که در ماراتن روي داد قلب قشون دشمن را مي شکافتند . ولي چون جناحين لشکر ايران نمي توانستند به واسطه نداشتن سلاح همان قدر پيش روند سپاهيان جاويدان مجبور مي شدند براي مساوي داشتن صف خود با باقي جنگجويان عقب بنشينند . زيرا اگر جز اين مي کردند ممکن بود که سپاهيان دشمن آنها را محاصره کنند . در مورد جنگ ماراتن هم احتمالا چنين شده است . اما در مورد شورش مصر بايد گفت : بعضي از مورخان علت اين شورش را مالياتهاي سنگيني که بر مردم مصر تحميل مي شده دانسته اند ، اما به احتمال قريب به يقين اين علت درست نيست و اين طغيان به دو علت روي داده است :
اولا مصريها بعلت داشتن تمدني قديمي و مهم ، ملتي بودند که علاقمند به آزادي و استقلال خود بودند ، يونانيها با استفاده از اين روحيه مصريها آنها را بر ضد دولت مرکزي تحريک مي کردند و علت آن اين بود که اولا يونانيها از بزرگي و ثروت دولت هخامنشي وحشت داشتند ثانيا تمام ممالک ثروتمند و آباد آن زمان در حدود دولت ايران داخل شده بود ، پس مشخص مي شود علت اصلي شورش مصريها در دوره هخامنشي احساسات ملي و مذهبي بوده که بوسيله يونانيها تحريک مي شده است .
داريوش قبل از عزيمت به مصر خشايارشا را که از آتوسا دختر کوروش بود به وليعهدي انتخاب کرد و به تدارک لشکرکشي به مصر مشغول شد که در سال 486 ق . م بعد از 36 سال سلطنت درگذشت و پسرش خشايارشا جانشين او شد . مقبره وي در نقش رستم واقع است .
1 . تعديل نظام مالياتي ، که از ابتکارات گيومت بود را داريوش وسعت داد . پس تعديل نظام مالياتي يکي از کارهاي وي بود
2 . اصلاح قوانين دادگستري ، داريوش قوانين مالکيت را هم تعديل کرد که اگرچه بسود دولتي ها و منصوبين دربار بود اما همين تعديل از يکسري هرج و مرج ها کاست
3 . تاسيس سپاه جاويدان ، عده اين لشکر 10 هزار نفر بود و هيچگاه از تعداد آنها کم نمي شد چون فورا جاهاي خالي را پر مي کردند . بواسطه وجود اين سپاه امنيت در تمام ممالک تامين مي شد و بعلاوه يک سپاه 4 هزار نفري از پياده و سواره ، از پايتخت و قصر سلطنتي محافظت مي کردند .
4 . داريوش سيستمي را بوجود آورد به نام پيک و در واقع به معناي سيستم پستي يعني خبررساني سريع بوده است که در آن ، جاسوسان مطالب را سريعا جمع آوري کرده و به سازمان اطلاعات داريوش مي رساندند .
5 . تا پيش از داريوش وضعيت معاملات چه در داخل و چه در خارج از کشور مشخص نيست اما آنچه که مشخص است . اين سيستم ، سيستم داد و ستدي بوده است نه پولي . داريوش براي اينکه خود را با سيستم معاملات بين المللي وفق دهد اقدام به ضرب سکه طلايي بنام وِريک يا دِريک که مردم به هيچ وجه حق استفاده از ةآن را نداشتند و فقط دولت براي معاملاتش از اين سکه استفاده مي کرد . حتي ساتراپها هم از آنها استفاده نمي کردند بلکه از نقره و ساير فلزات استفاده مي کردند .
6 . تاسيس سازمان چشم و گوش ( جاسوسي ) ، يعني ماموران آن در هر کجا که بودند مثل اين بود که چشم شاه مي ديد و گوش شاه مي شنويد . آنها وضعيت پادگانها ، وضعيت مالي و ... را جمع آوري کرده و به نزديکترين دفاتر جاسوسي مي رساندند .
7 . داريوش عقيده داشت که ابتدا بايد اقتصاد را درست کرد و بدين جهت از سارد تا شوش ، جاده شاهي را بوجود آورد که طول آن 2500 کيلومتر بوده است . و در طول مسير ، بين صد تا صد و ده کاروانسرا وجود داشت ، يعني فاصله بين هر کاروانسرا 25 کيلومتر بوده است . کار اين کاروانسراها در موقع جنگ ، اختصاص به کاروانهاي نظامي پيدا مي کرد و در زمان صلح کار آنها حمايت از مال التجارهکاروانها ، دادن غذا و آذوقه به آنها و ... بود .
8 . داريوش در فاصله بين درياي سرخ و رود نيل ترعه اي بوجود آورد و در آن کتيبه اي نقش کرد . اين ترعه همان کانال سوئز است .
9 . داريوش امپراطوري هخامنشي را به 20 تا 22 ساتراپ تقسيم کرد که در نتيجه آن ، هم از موضوع منطقه اي شدن مناطق جلوگيري مي کرد و هم بيشتر و راحت تر ، مالياتها را جمع آوري مي کرد . هر بخش را به يک نفر شهربان سپرد که هم از نظر امنيتي ، دولت تامين باشد و هم از نظر مسايل ديگر . همچنين براي کمک به واليان و نيز براي اينکه کارها در دست يک نفر نباشد دو نفر از مرکز مامور مي شدند ، يکي براي فرماندهي قشون محلي يا ساخلو و ديگري به اسم سردبير و در واقع مفتش مرکز ايالات بود و مقصود از ايجا اين شغل اين بود که مرکز بداند احکامي که به والي صادر مي گردد اجرا مي شود يا نه .
10 . داريوش تعدادي از مخالفين خود را سرکوب کرد که براي تعداد آنها ، داريوش هيچگاه عدد درستي ذکر نکرده است ، اما آنچه مسلم است در زمان وي 19 منطقه طغيان کردند که داريوش مي گئيد من همه آنها را کُشتم .
11 . داريوش کاخهاي شوش و تخت جمشيد را ساخت
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
شاهنشاهی کمبوجیه(29-37)(530-522 پیش از میلاد مسیح)
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
باگواس خواجه پس از کشتن ارشک ، چنین صلاح دید که فردی را به شاهی برگزیند که هم از خاندان هخامنشی باشد و هم فردی دور از دربار بوده باشد ، تا بتواند خودش زمام امور را در دست داشته باشد . کشتاری هم که توسط او در خاندان هخامنشی شده بود دیگر کسی را بر جای نگذاشته بود که سزاوار پادشاهی باشد . از اینرو داریوش را که از شاخه فرعی خاندان هخامنشی بود ، به قدرزت رسانید ، اما مدتی بعد داریوش حاضر به تمکین از باگواس خواجه نشد ، باگواس که انتخاب خود را اشتباه می دید درصدد بر آمد تا داریوش را نیز به قتل برساند . اما داریوش از قصد او آگاه شد و باگواس را به نزد خود خوانده ، دستور داد تا در حضور ام زهری را که تهیه کرده بودند بنوشد . باگواس نیز به ناچار چنین کرد و درگذشت . در آغاز سلطنت داریوش سوم شورشی در سال 334 قبل از میلاد به وقوع پیوست که داریوش آنرا سرکوب نمود . اسکندر مقدونی در سال 335 قبل از میلاد پس از درگذشت پدرش – فیلیپ دوم – جانشین او گشت و بدون هیچ تردیدی توانست یونان را مجبور کند او را سپهسالار کل یونان بشناسند ، داریوش بعد از درگذشت فیلیپ خیالش از بابت مقدونیه راحت شده بود ، اما چندی نگذشت که با آگاهی از فتوحات اسکندر ، داریوش به فکر جنگ افتاد ، اما هنوز تشویشی را در خود احساس نمی کرد . تشویش ضروریی که اگر در وجودش پیدا می شد ، قطعا" می توانست سرنوشت خودش و ایران را به گونه ای دیگر رغم بزند . در بهار 334 قبل از میلاد اسکندر بدون هیچگونه ممانعتی از جانب ایرانیان از تنگه داردانل گذشت و وارد آسیای صغیر شد . در اولین جنگ به نام گرانیک ، در سال 334 قبل از میلاد سپاه ایران با 20000 سواره نظام و 20000 پیاده نظام اجیر یونانی در برابر سپاه اسکندر با 35000 سپاهی قرارگرفت ، ایرانیان از غایت غرور حاضر نشدند که سواره نظام را به کار گیرند ، اما اسکندر از تمام توان خود استفاده نمود ، در ابتدا به مدد تیر انداران ایرانی پیشرفت با ایرانیان بود اما با یاری سواره نظام سنگین اسلحه وضع فرق کرد . اسکندر توانست مهرداد – داماد شاه – را بکشد ، سرانجام قلب قشون ایران شکافته شد ، و سواره نظام پارس شکست خورد و گریخت . پس از این جنگ داریوش سوم تصمیم گرفت فرماندهی سپاه را شخصا" به عهده گیرد ، پس بابل را لشگرگاه خود قرارداد ، و سپاهی 300 تا 500 هزار نفره ترتیب داد ، سپس با شکوه و جلال بسیار ، در حالیکه زنان ، خدمه ، گنجها و سپاهیانش به طرز پر طمطراقی با او بودند ، از فرات گذشت ، اما درخشندگی سپاه اسکندر تنها از آهن بود ، نه از طلا و نقره . سرانجام جنگ در دشت مجاور شهر ایسّوس از نواحی کلیکیه درگرفت که به جنگ ایسّوس مشهور گشت ، اسکندر پس از نطقی آتشین به قلب لشکر ایران همه برد و سپس به سوی گردنه شاه تاخت و اگر ایرانیان به زحمت مانع رسیدن وی به گرئنه شاه شدند ، اما در همان هنگام اسبان گردونه شاه رم کرده و داریوش متوحش بر زمین افتاد ، لیک بیدرنگ بر اسبی نشسته ، بگریخت . سپاهیان نیز با دیدن فرارشاه ، بگریختند و سپاه اسکندر پیروز شد .و حرم شاه به دست اسکندر افتاد و تمامی بستگان شاه اسیر اسکندر شدند . داریوش در نامه ای خطاب به اسکندر حاضر شد دخترش را به همسرس اسکندر درآورد و جهیزیه دخترش را نیز ممالک غربی ایران تا رود داردانل قراردهد به علاوه تا 1000 تالان برای باز خرید خویشانش – که اسیر اسکندر بودند - بپردارید ، اما اسکندر در پاسخ به سفرای داریوش گفت که تمام خزانه و ممالک داریوش از آن اسکندر است و اگر دخترش را هم بخواهد خواهد گرفت .بدینگونه اسکندر تنها راه چاره برای داریوش را تسلیم و یا جنگ قرارداد. اخرین نبرد به نام گوگمل در سال 331 قبل از میلاد رخ داد . با دراوایل جنگ به لطف ارابه های داس دار کار به نفع ایرانیان بود اما اینبار نیز اسکندر به قلب سپاه ایران زد و با نیزه گردونه شاه را هدف گرفت ، گردونه سرنگون شد ، و سپاهیان پنداشتند داریوش کشته شده اما داریوش به زحمت مجددا" در گردونه نشست ، اما بجای جنگ راه فرار را در پیش گرفت ، او عازم سفری بی بازگشت به ماد شد ، درست در همین لحظه سلطنت هخامنشی به پایان رسید ، وگرنه مرگ داریوش در اندکی بعد ، تنها در حد پدید آوردن یک صحنه درآماتیک بود وبس . پس از اسکندر رو به سوی پارس نمود و تخت جمشید و گنجینه های عظیم شاهی را تصاحب نمود ، سپاهیان اسکندر نیز به درون شهر پارسه ریخته و شروع به غارت و تجاوز و کشتار نمودند ، بسیاری از اهالی شهر با دیدن آن شهر دست به خودکشی زدند و خانه های خود را سوزاندند ، گفته می شود در جشنی که بعدا" مقدونی ها برگزار کردند یکی از زنان بدکاره آتنی به نام تائیس ، اسکندر را در حال مستی وادار کرد تا کاخ تخت جمشید را به آتش بکشد ، خواه بدینگونه بود خواه اسکندر عمدا" دست به اینکار زد ، تخت جمشید دیگر کمر راست نکرد ، اما ویرانه های آن همچنان باقی است تا برای برخی مایه عبرت گردد و برای برخی دیگر ، دریغ . اسکندر در سال330 قبل از میلاد برای به چنگ آوردن داریوش به سوی همدان رفت ، سرداران خائن داریوش که از امدن اسکندر خبر دار شدند ، در هراس افتاده ، زخمهای مهلکی به زدند ، او را در حالت احتضار رها ساخته و گریختند ، اسکندر در آخرین لحظات حیات داریوش سوم در حوالی دامغان به بالین او رسید . و بدینشکل سلسله هخامنشی با مرگ داریوش سوم به پایان رسید
اینک من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزء امپراتوری ایران
است. و در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد وایرانیان در
آن کشور ها دارای احترام هستند . و مردم کشور ها در ایران نیز
دارای احترام هستند.
جانشین من خشایار شا باید مثل من در حفظ این کشور ها
بکوشد . وراه نگهداری این کشور ها آن است که در امور داخلی
آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.
اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور در یک زر در
خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد .
زیرا قدرات پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز
هست . البته به خاطر داشته باش تو باید به این ذخیره بیفزایی نه
اینکه از آن بکاهی . من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن
برداشت نکن ، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام
ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولین فرصت آنچه برداشتی
به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پیوسته
وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف
کشور هستم و من روش ساختن این انبار ها را که از سنگ
ساخته می شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون
انبار ها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و
غله در این انبار ها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو
باید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی
تا اینکه همواره آذوقه دو و یا سه سال کشور در آن انبار ها
موجود باشد . و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله
موجود در انبار ها برای تامین کسری خواروبار از آن استفاده کن
و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به
این ترتیب تو هرگز برای آذوغه در این مملکت دغدغه نخواهی
داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .
هرگز دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی نگمار و برای
آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است . چون اگر دوستان
وندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم
کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به
مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت
دوستی بنمایی .
کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم
هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و
جنگی خیلی اهمیت دارد تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و
عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که
ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ،
نظم و امنیت برقرار کند ، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف
یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی . با یک
ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه
ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و متملق را به
خود راه نده ، چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم
دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط
نکن ، و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون
مالیات وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده
است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد
تماس نخواهند داشت .
افسران وسربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بدرفتاری
نکن . اگر با آنها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله
متقابل کنند . اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت
کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که
دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله
شکست خوردن تو را فراهم کنند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو
بتوانند بخوانند وبنویسند تا اینکه فهم وعقل آنها بیشتر شود
وهر چه فهم وعقل آنها بیشتر شود ، تو با اطمینان بیشتری
میتوانی سلطنت کنی . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش . اما
هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و
همیشه به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد و از هر
كیش که میل دارد پیروی نماید .
بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم . بدن من را بشوی و آنگاه
کفنی را که من خود فراهم کرده ام بر من به پیچان و در تابوت
سنگی قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است
مسدود نکن تا هرزمانی که میتوانی وارد قبر بشوی و تابوت
سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی ، که من پدر تو پادشاهی مقتدر
بودم و بر بیست وپنج کشور سلطنت میکردم ،مردم و تو نیز مثل
من خواهی مرد . زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد ،
خواه پادشاه بیست وپنج کشور باشد خواه یک خارکن و هیچ
کس در ان جهان باقی نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت
بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی ، غرور
وخود خواهی برتو غلبه خواهد کرد ، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی ،
بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا
اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .
زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی وهم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی
داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی
قرار دهد . و رای صادر نماید . زیرا کسی که مدعی است اگر
قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .
هرگز از آباد کردن دست برندار . زیرا که اگر از آباد کردن دست
برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا این قاعده
است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در
آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده وشهر سازی را در درجه
اول قرار بده .
عفو وسخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته
ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولی عفو باید فقط
موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به
دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا
حق دیگری را پایمال نموده ای .
بیش از این چیزی نمیگویم این اظهارات را با حضور کسانی که
غیر از تو در اینجا حاضر هستند ، کردم . تا اینکه بدانند قبل از
مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها
بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است