راسخون

بانک مقالات بینایی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):347-351.
 
 
نبيي رضا*
 
* تبريز، خيابان عباسي، بيمارستان نيکوکاري، دفتر مدير گروه چشم
 
 

هدف: ارزيابي ويژگي هاي باليني سندرم دوئن در مراجعان به بيمارستان نيکوکاري تبريز.
روش پژوهش: پرونده پزشکي بيماران مبتلا به سندرم دوئن که طي 5 سال (1381 تا 1385) به درمانگاه استرابيسم بيمارستان نيکوکاري، به عنوان مرکز ارجاعي شمال غرب کشور، مراجعه نموده بودند؛ مورد بررسي قرار گرفت و مشخصات دموگرافيک و باليني بيماران مورد ارزيابي قرار گرفت.
يافته ها: طي اين مدت 63 بيمار شامل 36 زن (
57.1 درصد) و 27 مرد (42.9 درصد) با ميانگين سني 10.1±7.7 سال (1 تا 35 سال) وارد مطالعه شدند. فراواني سندرم دوئن در بين انواع استرابيسم، 2.5 درصد بود. چشم چپ، راست و هر دو چشم به ترتيب در 60.3 و 25.4 و 14.3 درصد موارد درگير بودند. شايع ترين نوع سندرم دوئن، نوع 91.6) I درصد) بود و بعد از آن نوع 6.6) II درصد) و نوع 1.6) III درصد) قرار داشتند. شايع ترين علت مراجعه و يافته باليني، انحراف چشم بود. بيماران در 19 درصد موارد دچار تنبلي چشم بودند و 47.6 درصد آن ها تحت عمل قرار گرفتند.
نتيجه گيري: يافته هاي ما داراي شباهت ها و تفاوت هايي با ساير مطالعات مي باشند. مهم ترين تفاوت ها شامل درصد بالاي انديکاسيون جراحي و فراواني بسيار کم نوع III (کم ترين فراواني) در مقايسه با بررسي هاي منتشر شده مي باشند.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):352-356.
 
 
زارعي قنواتي سيامك,جوادي محمدعلي*,يزداني شاهين
 
* تهران، پاسداران، خيابان اميرابراهيمي، نبش بوستان نهم، پلاک 5، مرکز تحقيقات چشم
 
 

هدف: گزارش يک مورد استحاله محيطي Terrein دوطرفه همراه با اکتازي کامل محيطي قرنيه و ديستروفي چندشکلي خلفي (posterior polymorphous) در بيمار مبتلا به آرتريت روماتوييد.
معرفي بيمار: مرد 24 ساله اي با سابقه آرتريت روماتوييد از 8 سال پيش، به علت کاهش تدريجي بينايي از 4 سال قبل، به کلينيک چشم پزشکي بيمارستان لبافي نژاد ارجاع شد. در معاينه، نازکي و اکتازي کامل محيطي قرنيه همراه با وسکولاريزه شدن و رسوب چربي در هر دو چشم مشاهده شد. هم چنين در ناحيه دسمه و اندوتليوم، ضايعاتي با نماي وزيکولر و نواري
(band-like) وجود داشتند. تظاهرات قرنيه بيمار منطبق بر استحاله محيطي Terrien دوطرفه با درگيري 360 درجه همراه با ديستروفي چندشکلي خلفي بود. مدارک قبلي بيمار نشان مي دادند که اختلالات چشمي از 4 سال قبل ايجاد شده اند.
نتيجه گيري: حسب اطلاع ما، اين اولين گزارش از همراهي استحاله محيطي
Terrien دوطرفه با اکتازي کامل محيطي قرنيه و ديستروفي چندشکلي خلفي در يک بيمار مبتلا به آرتريت روماتوييد است. درگيري دورتادوري، سن کم در زمان علامت دار شدن و اکتازي کامل محيطي دوطرفه قرنيه، تظاهرات تيپيک استحاله محيطي Terrien کلاسيک نيستند. به نظر مي رسد که آرتريت روماتوييد، عامل تشديد بيماري و بروز اين نماي شديد و آتيپيک استحاله محيطي Terrien باشد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):357-360.
 
 
نجابت محمود*,صلوتي رامين,خليلي محمدرضا,نجفي مرتضي
 
* شيراز، مرکز تحقيقات چشم پزشکي پوستچي
 
 

هدف: گزارش يک بيمار مبتلا به ايريدوسيکليت هتروکروميک فوکس و استحاله حاشيه اي پلوسيد قرنيه به صورت هم زمان.
معرفي بيمار: بيمار خانم 37 ساله اي بود که به علت کاهش ديد هر دو چشم، به ويژه چشم چپ از سال ها پيش به درمانگاه سگمان قدامي درمانگاه چشم پزشکي پوستچي شيراز ارجاع شده بود. در معاينه چشم، بهترين ديد اصلاح شده در چشم راست
20.50 (اصلاح (-6.50-7.50´90 و در چشم چپ 20.80 (اصلاح (-8.50-11.00´90 بود. در معاينه با اسليت لمپ، در هر دو چشم، نازک شدگي نواري قرنيه در قسمت تحتاني همراه با برجستگي بالاي آن ديده مي شد. علاوه بر آن، در چشم چپ، رسوبات قرنيه اي (keratic precipitate) ظريف متعددي بر تمام سطوح اندوتليوم قرنيه ديده مي شد و در اتاقک قدامي، +1 ياخته و فلير (flare) وجود داشت و يک آب مرواريد زير کپسولي خلفي نيز ديده مي شد. مقايسه عنبيه دو چشم، هتروکرومي متوسطي را نشان مي داد که در کنار ساير يافته ها، با نفع ايريدوسيکليت هتروکروميک فوکس است. توپوگرافي چشم چپ يک آستيگماتيسم خلاف قاعده را نشان مي داد و ناحيه پرشيب (steepening) قرنيه که از ناحيه نازال و تمپورال قرنيه شروع مي شد و به قسمت محيطي تحتاني ادامه پيدا مي کرد؛ ديده مي شد که به نفع استحاله حاشيه اي پلوسيد قرنيه بود.
نتيجه گيري: حسب اطلاع ما، اين بيمار اولين مورد از گزارش هم زمان ايريدوسيکليت هتروکروميک فوکس و استحاله حاشيه اي پلوسيد قرنيه مي باشد. همراهي اين دو بيماري ممکن است تنها يک بروز هم زمان باشد و يا ممکن است به علت يک اختلال تکاملي ناشي از تاثير عوامل روياني بر ياخته هاي ستيغ عصبي در دوران تکامل جنيني باشد.

 
كليد واژه: 
 
 
mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا پاييز 1387; 14(1 (پي در پي 54)):66-77.
 
 
فرامرزي امير,جوادي محمدعلي*
 
* تهران، پاسداران، خيابان اميرابراهيمي، نبش بوستان نهم، پلاک 5، مرکز تحقيقات چشم
 
 

هر چند عفونت هاي قرنيه بعد از اعمال کراتورفرکتيو نادرند اما با توجه به آمار بالاي اين اعمال و اين که اکثر مبتلايان، افراد جوان و داراي پتانسيل ديد کامل مي باشند؛ تشخيص، درمان و پيش گيري از اين عارضه اهميت فراواني دارد. کراتيت هاي عفوني زودرس (شروع طي کم تر از يک هفته از زمان عمل)، بيش تر در اکثر باکتري هاي گرم مثبت مي باشند. در برخورد با کراتيت هاي ديررس (بعد از يک هفته) عوامل ديگري مانند مايکوباکتريوم هاي غير سلي (آتيپيک)، نوکارديا، قارچ و آکانتاموبا را بايد در نظر داشت. انتخاب آنتي بيوتيک موضعي مناسب با کمک اسمير و کشت، اساس درمان درست مي باشد. در مورد کراتيت هاي به دنبال ليزيک (LASIK)، بلند کردن بدون تاخير فلپ و تهيه اسمير و کشت از ترشحات زير فلپ و سپس شستشو و در صورت لزوم، قطع کامل فلپ، قطع کامل فلپ، راهکار تشخيصي و درماني مناسب است. درمان عوامل زمينه ساز کراتيت عفوني مانند بلفاريت، توجه دقيق به شرايط ضد عفوني محيط عمل، استفاده از لنز تماسي پانسماني مناسب به مدت حداکثر 72 ساعت استفاده پيش گيرانه از قطره هاي آنتي بيوتيک وسيع الطيف مناسب و آموزش صحيح بيمار، امکان ابتلاي به اين عارضه خطير را کم تر خواهند کرد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

بينا پاييز 1387; 14(1 (پي در پي 54)):78-80.
 
 
باقري عباس*,فلاحي محمدرضا,ابريشمي محمد,سالور سلطان حسين
 
* تهران، پاسداران، خيابان اميرابراهيمي، نبش بوستان نهم، پلاک 5، مرکز تحقيقات چشم
 
 

هدف: معرفي يک مورد مردمک تونيک در يک کودک با سابقه آبله مرغان.
معرفي بيمار: يک دختر هفت ساله با سابقه آبله مرغان با شکايت از کاهش حدت بينايي يک طرفه در چشم راست، يک هفته بعد از شروع آبله مرغان مراجعه نمود. در معاينه، آنيزوکوري داشت به طوري که در اتاق روشن، مردمک چشم راست 3 ميلي متر بزرگ تر بود و در معاينه با اسليت لمپ، شکل مردمک چشم راست غير عادي بود و انقباض قطعه اي ماهيچه هاي آن مشاهده شد. در آزمايش با پيلوکارپين رقيق شده (
0.1 درصد) ميوز فقط در چشم درگير ديده شد و تشخيص مردمک تونيک قطعي گرديد. بيمار دوربيني دو طرفه داشت که برايش عينک دو کانونه تجويز شد و شکايات وي کاهش يافتند.
نتيجه گيري: توصيه مي شود احتمال مردمک تونيک در همه کودکان به دنبال بروز آبله مرغان مد نظر قرار گيرد. تا زمان بهبود علايم، استفاده از عينک دو کانوني مي تواند در رفع شکايات بيمار کمک کننده باشد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):305-308.
 
 
بزازي نوشين*,برازنده بهزاد,كاشاني ماني,رسولي مريم
 
* همدان، بيمارستان بعثت، بخش چشم
 
 

هدف: ارزيابي تاثير افزودن يک برش متناظر قرنيه به برش مرسوم در جراحي آب مرواريد به روش فيکوامولسيفيکيشن در اصلاح آستيگماتيسم پيشين قرنيه.
روش پژوهش: اين کارآزمايي باليني تصادفي شده بر روي 120 چشم با آستيگماتيسم قرنيه اي بيش از 1 ديوپتر که تحت عمل فيکوامولسيفيکيشن بدون بخيه قرار مي گرفتند؛ انجام شد. بيماران بر اساس نوع آستيگماتيسم موافق يا مخالف قاعده، در 4 دسته با و بدون افزودن برش اضافي قرنيه اي قرار گرفتند. داده ها توسط آزمون هاي آناليز واريانس يک طرفه و دو طرفه و آزمون تکميلي
Tukey-a مورد تجزيه و تحليل آماري قرار گرفتند.
يافته ها: ميانگين آستيگماتيسم قبل از عمل در گروه برش فوقاني+ برش متناظر
1.82±0.86 ديوپتر و در گروه برش تمپورال+ برش متناظر 1.74±0.82 ديوپتر بود که پس از عمل، به ترتيب به 1.31±0.59 ديوپتر (P=0.013) و 1.19±0.64 ديوپتر (P=0.009) کاهش يافتند. تفاوت ميزان آستيگماتيسم در دو گروه تک برشي (فوقاني و تمپورال) قبل و بعد از عمل معني دار نبود.
نتيجه گيري: استفاده از يک جفت برش متناظر قرنيه شفاف در محور پرشيب، روش مناسبي براي اصلاح آستيگماتيسم خفيف تا متوسط در بيماران مبتلا به آب مرواريد است که نياز به مهارت و ابزار اضافي ندارد. به لحاظ نظري، افزايش خطر اندوفتالميت، محدوديتي براي اين روش مي باشد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):309-315.
 
 
فرامرزي امير*,جوادي محمدعلي
 
* تهران، پاسداران، خيابان امير ابراهيمي، نبش بوستان نهم، پلاک 5، مرکز تحقيقات چشم
 
 

هدف: مقايسه نتايج کارگذاري لنز داخل چشمي (IOL) در فضاي کپسولي با کارگذاري هاپتيک لنز در فضاي شيار سيلياري و گيرانداختن (capture) اپتيک در کپسول خلفي در جراحي آب مرواريد کودکان.
روش پژوهش: هجده چشم از 9 کودک دچار آب مرواريد مادرزادي دوطرفه در محدوده سني
2.5-8 سال مورد مطالعه قرار گرفتند. چشم هاي هر بيمار به طور تصادفي در يکي از گروه ها قرار گرفت. در يک چشم (گروه کپسولي) پس از انجام کپسولورکسيس قدامي، آسپيريشن عدس، ويترورکسيس خلفي و ويترکتومي قدامي، IOL هيدروفوب آکريليک (Acrysof: MA60BM) داخل فضاي کپسولي کار گذاشته شد. در چشم ديگر (گروه شياري) با فاصله زماني 2 تا 4 ماه، عمل جراحي به همان روش انجام گرديد و IOL از همان نوع در فضاي سولکوس قرار داده و سپس اپتيک لنز در کپسول خلفي گير انداخته شد. بيماران دست کم به مدت 18 ماه پي گيري شدند. حدت بينايي، کدورت کپسول خلفي و ساير عوارض احتمالي در دو گروه بررسي شدند.
يافته ها: ميانگين سني بيماران
5.1±1.7 سال (2.5 تا 8 سال) و مدت پي گيري 25.6±5.2 ماه (18 تا 35 ماه) بود. ميانگين بهترين ديد اصلاح شده در دو گروه تفاوت آماري معني داري نداشت. در هيچ مورد از دو گروه، کدورت محور بينايي و جابه جايي قابل ملاحظه IOL مشاهده نشد. واکنش شديد اتاق قدامي و تشکيل فيبرين روي IOL در دو چشم از هر گروه ديده شد. چسبندگي عنبيه به کپسول قدامي (posterior synechia) در يک چشم از گروه کپسولي اتفاق افتاد.
نتيجه گيري: در جراحي آب مرواريد کودکان، انجام کپسولوتومي خلفي به همراه ويترکتومي قدامي و استفاده از لنزهاي آکريليک هيدروفوب، احتمال کدورت محور بينايي را به حداقل مي رساند. در مواردي که به دلايلي نتوان
IOL را در فضاي کپسولي کار گذاشت؛ قرار دادن هاپتيک لنز در شيار سيلياري و گيرانداختن اپتيک آن در کپسول خلفي، روش جايگزين مناسبي است.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ


mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):316-320.
 
 
قريشي سيدمحمد*,درودگر فريده,جباروندبهروز محمود,ولايي ناصر
 
* اصفهان، بيمارستان فارابي
 
 

هدف: گزارش نتايج پيوند اتولوگ ليمبوس به محل نقص ناشي از برداشتن ناخنک اوليه و عود کننده.
روش پژوهش: در مطالعه اين مجموعه موارد، 203 چشم از 203 بيمار تحت بي حسي پري بولبار به وسيله ليدوکايين 2 درصد، تحت جراحي برداشتن ناخنک قرار گرفتند. سپس از ليمبوس فوقاني همان چشم يا چشم مقابل، به اندازه مورد نياز بافت ليمبوس با ضخامت 30 درصد ليمبوس نرمال و به پهناي 1 ميلي متر در قدام ليمبوس تا 2 ميلي متر در خلف ليمبوس، به وسيله چاقوي هلالي تهيه شد و به محل ناخنک برداشته شده منتقل گرديد و توسط دو بخيه با نايلون 0-10 دوخته شد. همه جراحي ها توسط يک نفر (م.ق) و به روش مشابه انجام شدند. قطره کلرامفنيکل تا 2 هفته و قطره بتامتازون تا 4 هفته بعد از عمل داده شد. بيماران حداقل يک سال پي گيري شدند و از نظر شفافيت قرنيه و عود ناخنک مورد معاينه قرار گرفتند.
يافته ها: بيماران شامل 128 مرد (63 درصد) و 75 زن (37 درصد) با ميانگين سني
45.6 سال (65-19 سال) بودند. ناخنک در 61.6 درصد موارد اوليه و در 38.4 درصد موارد ثانويه بود. اندازه ناخنک به طور متوسط 2.7 ميلي متر (1.6-3.6 ميلي متر) بود. به جز تشکيل بافت فيبروز که در برخي موارد در محل دهنده رخ داده ولي پيش رفت نکرده بود؛ عارضه قابل توجهي در بيماران ديده نشد. عود در 9 چشم (4.5 درصد) ديده شد. سابقه جراحي ناخنک، جنس، سن و آب مرواريد بعد از عمل، نقشي در عود نداشتند. اندازه اوليه ناخنک بيش تر از 3.2 ميلي متر با نسبت شانس 28، بروز عود را افزايش مي داد.
نتيجه گيري: برداشتن جراحي ناخنک و پيوند بافت ليمبوس، يک روش جراحي بي خطر و موثر در درمان ناخنک اوليه و ثانويه است.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):321-325.
 
 
فروتن عليرضا*,غلامي غيبي حبيب,جوشقاني محمود,قائم پناه محمدجعفر,احديان علي,فروتن پوريا
 
* تهران، خيابان ستارخان، خيابان نيايش، بيمارستان رسول اکرم (ص)، مرکز تحقيقات چشم
 
 

هدف: تعيين عوامل خطرساز و نتايج درمان در مواردي از پيوند نفوذي قرنيه (PK) که به دنبال تروماي غيرنافذ دچار جداشدگي محل جوشگاه پيوند و نيز خارج شدن لنز داخل چشمي (IOL) شده بودند.
روش پژوهش: مطالعه موارد بيماري به روش گذشته نگر بر روي 7 چشم از 7 بيمار انجام شد. همه چشم ها بلافاصله پس از مراجعه به دنبال تروما، تحت مراقبت هاي اوليه قرار گرفتند و سپس ترميم ثانويه تحت بي هوشي عمومي در اتاق عمل انجام پذيرفت. پس از ارزيابي محل زخم، ويترکتومي قدامي انجام شد و ترميم ثانويه زخم نيز به وسيله بخيه با نايلون 0-10 انجام شد.
يافته ها: بيماران شامل 6 مرد و يک زن با ميانگين سني
20.6±6.2 سال (10 تا 30 سال) بودند. ميانگين فاصله بين پيوند قرنيه و تروما 15.6±10.1 ماه (2.5-26.5 ماه) بود. ميانگين بهترين ديد اصلاح شده بيماران قبل از تروما 0.6±0.38 لوگمار (معادل 20.80) و بعد از درمان نهايي 0.9±0.96 لوگمار (معادل 20.160) بود. ديد نهايي يک بيمار به حد درک نور کاهش يافت. در هيچ مورد به پيوند مجدد نياز نشد. بيش ترين موارد جداشدگي جوشگاه زخم در قسمت فوقاني پيوند (4 مورد) قرار داشت. بيش ترين عامل تروما، ضربه سيلي بود. هيچ موردي از اندوفتالميت مشاهده نشد.
نتيجه گيري: بيماراني که تحت عمل پيوند نفوذي قرنيه قرار مي گيرند؛ در هر زماني به ويژه در سال اول، مستعد جداشدگي جوشگاه پيوند به دنبال تروما هستند. اين مساله در مردان جوان که فعاليت اجتماعي بيش تري دارند و در معرض تروما هستند؛ شيوع بالاتري دارد و مي تواند منجر به نابينايي گردد. توجيه کامل بيماران نسبت به اين مساله و استفاده از محافظ چشم و در صورت امکان، انجام پيوند لاملار قرنيه به جاي PK در مواردي که انديکاسيون دارد؛ مي تواند عوارض ناشي از تروما را در اين بيماران کاهش دهد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا پاييز 1386; 13(1 (پي در پي 50)):37-42.
 
 
بهروزي زهره*,رجوي ژاله,فاتحي محمد,انيسيان آرش,خزايي نوشين
 
* تهران، خيابان شهيد مدني، بيمارستان امام حسين (ع)، بخش چشم
 
 

هدف: ارزيابي ميزان تاثير عمل جراحي آب مرواريد به روش فيکوامولسيفيکاسيون و قراردادن لنز داخل چشمي اتاق خلفي (PCIOL) بر روي فشار چشم (IOP)، ميزان مصرف داروهاي ضد گلوکوم و حدت بينايي در بيماران مبتلا به گلوکوم زاويه بسته مزمن (CACG) و آب مرواريد هم زمان.
روش پژوهش: بيماران واجد شرايط به طور متوالي وارد اين مطالعه شدند. همه بيماران تحت عمل جراحي آب مرواريد به روش فيکوامولسيفيکيشن و کارگذاري
PCIOL به روش يکسان قرار گرفتند. بيماران حداقل به مدت 6 ماه پي گيري شدند. IOP، تعداد داروهاي مصرفي ضد گلوکوم و حدت بينايي قبل و پس از عمل اندازه گيري شدند.
يافته ها: مطالعه بر روي 23 بيمار شامل 14 مرد و 9 زن با ميانگين سني  سال (80-55 سال) انجام شد. ميانگين تعداد داروهاي مصرفي قبل از عمل
1.87±0.81 بود که 6 ماه پس از عمل به  کاهش يافت (P=0.001). قبل از عمل همه بيماران از داروهاي ضدگلوکوم استفاد مي کردند ولي در آخرين پي گيري، 11 بيمار (47.8 درصد) نيازي به داروي ضدگلوکوم نداشتند. متوسط IOP قبل و 6 ماه پس از عمل 16.78±3.64 و 14.08±2.29 ميلي متر جيوه بود (P=0.008). IOP همه بيماران در آخرين پي گيري، با يا بدون مصرف دارو، کم تر از 22 mmHg بود. ميانگين حدت بينايي بيماران قبل از عمل 1.01±0.32 لوگمار بود که پس از عمل به 0.37±0.43 لوگمار افزايش يافت (P=0.001).
نتيجه گيري: انجام عمل جراحي آب مرواريد به روش فيکوامولسيفيکيشن و کارگذاري PCIOL به تنهايي در مبتلايان به CACG و آب مرواريد هم زمان، مي تواند موجب کنترل بهتر IOP و کاهش ميزان داروهاي ضدگلوکومي مصرفي شود.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا پاييز 1386; 13(1 (پي در پي 50)):43-47.
 
 
حقي فواد*,فرهي فريدون,فقهي مصطفي,خاتمي نيا غلام رضا,حسيني الهاشمي ليلا,بهزادنژاد آذر
 
* اهواز، بيمارستان امام خميني
 
 

هدف: تعيين تغييرات عمق اتاق قدامي طي 6 ماه پس از جراحي آب مرواريد به روش فيکوامولسيفيکيشن و کارگذاري لنز داخل چشمي (IOL) تاشونده.
روش پژوهش: طي يک مطالعه مقطعي - توصيفي، 85 چشم از 85 بيمار، يک و 6 ماه پس از جراحي فوق، از نظر عمق اتاق قدامي و اندازه کپسولورکسيس مورد ارزيابي قرار گرفتند.
يافته ها: بيماران شامل 44 مرد و 41 زن با ميانگين سني 58.9±13 سال (94-21 سال) بودند. ميانگين عمق اتاق قدامي در يک ماه بعد از عمل 4.48±0.54 ميلي متر و در 6 ماه بعد از عمل 4.39±0.64 ميلي متر بود (P=0.26). عمق اتاق قدامي در گروه کپسولورکسيس بزرگ تر، هم در يک ماه و هم در 6 ماه بعد از عمل، کم تر بود ولي تفاوت مشاهده شده معني دار نبود.
نتيجه گيري: کاهش عمق قدامي طي 6 ماه بعد از عمل فيکوامولسيفيکيشن و کارگذاري IOL تاشونده، از نظر آماري معني دار نيست. هم چنين، گرچه کپسولورکسيس بزرگ تر باعث کاهش بيش تر عمق اتاق قدامي مي شود ولي اين تفاوت نيز قابل توجه نمي باشد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا پاييز 1386; 13(1 (پي در پي 50)):54-60.
 
 
علي زاده قوي دل ليلا,سهيليان مسعود*,يزداني شاهين,ياسري مهدي
 
* تهران، پاسداران، بوستان نهم، بيمارستان لبافي نژاد، مركز تحقيقات چشم
 
 

هدف: ارزيابي تاثير نوروتومي عصب بينايي از طريق ويترکتومي (TON) در درمان نوروپاتي ايسکميک قدامي غير آرتريتي عصب بينايي (NAION).
روش پژوهش: شانزده چشم از 16 بيمار مبتلا به
NAION اخير (کم تر از 6 هفته از شروع علايم) در اين کارآزمايي باليني تصادفي شده شاهددار بررسي شدند. بيماران به طور تصادفي به دو گروه مساوي TON و شاهد (تحت نظرگرفتن) تقسيم شدند. حدت بينايي و ميدان بينايي بيماران قبل و بعد از عمل مقايسه شد و عوارض TON نيز ارزيابي شدند.
يافته ها: بعد از 6 ماه پي گيري، 6 چشم از گروه
TON و دو چشم از گروه شاهد به بهبود بينايي (حداقل 2 خط اسنلن بهبود در حدت بينايي) دست يافتند (P=0.04) و ميانگين بهبود بينايي در گروه TON نسبت به گروه شاهد، هم در ماه سوم (P=0.03) و هم در ماه ششم (P=0.03) بهتر بود. زمان رسيدن به بهترين ديد اصلاح شده، بين دو گروه تفاوت معني داري نداشت. بهبود ميدان بينايي در پايان مطالعه در گروه TON به طور معني داري بهتر از گروه شاهد بود (P=0.01).
نتيجه گيري:
TON در درمان NAION اخير از نظر بهبود حدت بينايي و ميدان بينايي، موثر است براي تاييد اين نتيجه گيري نياز است که يک مطالعه چند مرکزي با تعداد نمونه بيش تر انجام گردد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا پاييز 1386; 13(1 (پي در پي 50)):61-64.
 
 
حيدري عباداله*,نادري نيلوفر
 
* تبريز، خيابان عباسي، بيمارستان نيكوكاري
 
 

هدف: مقايسه دو روش باکل صلبيه و ويترکتومي عميق از نظر زمان اتصال مجدد فووآ بعد از عمل جراحي موفقيت آميز در موارد جداشدگي شبکيه همراه با جداشدگي ماکولا.
روش پژوهش: در اين کارآزمايي باليني غيرتصادفي، 25 بيمار با جداشدگي رگماتوژن خودبه خودي شبکيه همراه با جداشدگي فووآ شامل 11 بيمار در گروه ويترکتومي عميق و 14 بيمار در گروه باکل صلبيه، مورد بررسي قرار گرفتند. انتخاب بيماران براي نوع عمل جراحي، صرفا بر اساس انديکاسيون هاي رايج و مورد قبول و به صورت غيرتصادفي بود. بيماران، قبل و در ماه هاي 1، 6 و 12 بعد از عمل تحت معاينات کامل چشمي و
(optical coherence tomography) OCT قرار گرفتند.
يافته ها:
OCT در گروه ويترکتومي عميق، در همه موارد، چسبيدگي کامل فووآ را در ماه هاي 1، 6 و 12 بعد از عمل نشان داد ولي در گروه باکل صلبيه، مايع زير فووآ به صورت تحت باليني، در يک ماه بعد از عمل در 8 بيمار (57.2 درصد)، در 6 ماه بعد از عمل در 7 بيمار (50 درصد) و در 12 ماه بعد از عمل در 3 بيمار (21.4 درصد) وجود داشت.
نتيجه گيري: در موارد جداشدگي شبکيه مشتمل بر ماکولا، ويترکتومي عميق، بر اساس نتايج OCT، منجر به چسبندگي کامل و بدون تاخير فووآ مي گردد و به وضوح بهتر از باکل صلبيه است. البته در گروه باکل نيز با گذشت زمان، افزايش تدريجي موارد اتصال مجدد فووآ تا ماه دوازدهم بعد از عمل مشاهده مي گردد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):326-330.
 
 
سلطان سنجري مصطفي,پرورش محمدمهدي,پورحبيبي كاوه*,بهمني كشكولي محسن,بختياري پژمان,قاسمي فلاورجاني خليل,سينا فرزاد,غياثيان ليلا
 
* تهران، خيابان ستارخان، خيابان نيايش، بيمارستان حضرت رسول اکرم (ص)، مرکز تحقيقات چشم
 
 

هدف: ارزيابي ارتباط بين فشار داخل مغزي (ICP) و فشار داخل چشمي (IOP).
روش پژوهش: اين مطالعه بر روي 90 بيمار که جهت بررسي هاي نورولوژيک، تحت
(lumbar puncture) LP قرار گرفتند؛ انجام شد. در همه بيماران IOP قبل و پس از انجام LP به وسيله تونومتر گلدمن اندازه گيري شد. بيماران به دو گروه با ICP طبيعي (<20 cmHO) و با (³20 cmHO) تقسيم شدند.
يافته ها: بيماران شامل 61 زن (68 درصد) و 29 مرد (32 درصد) با ميانگين سني
32.9±11.36 سال (62-13 سال) بودند. در گروه ICP طبيعي، 33 بيمار و در گروه ICP بالا، 57 بيمار قرار داشتند. در هر دو گروه رابطه معني داري بين ICP و IOP وجود داشت؛ به طوري که 71.9 درصد بيماران با ICP بالا، IOP بالا (³21 mmHg) نيز داشتند و 28.1 درصد از بيماران با ICP بالا، IOP طبيعي (<21 mmHg) داشتند (P<0.001) که اکثر (93.7 درصد) بيماران اخير، سابقه بيماري مزمن عصبي داشتند. کاهش IOP پس از انجام LP در بيماران با ICP بالا، بارز بود (P<0.001).
نتيجه گيري: به نظر مي رسد که بين ICP و IOP ارتباط معني داري وجود داشته باشد. در بيماران داراي IOP بالا و سابقه بيماري هاي نورولوژيک، بايد افزايش ICP را نيز در نظر داشت.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
بينا بهار 1387; 13(3 (پي در پي 52)):331-335.
 
 
سلطان سنجري مصطفي,پرورش محمدمهدي,ملكي آرش,قاسمي فلاورجاني خليل*,بختياري پژمان
 
* تهران، خيابان ستارخان، خيابان نيايش، بيمارستان حضرت رسول اکرم (ص)، مرکز تحقيقات چشم
 
 

هدف: تعيين همبستگي بين ضخامت لايه فيبرهاي عصبي (NFL: nerve fiber layer) و يافته هاي ميدان بينايي در بيماران مبتلا به آتروفي عصب بينايي.
روش پژوهش: اين مطالعه مقطعي- تحليلي بر روي 35 چشم از 28 بيمار مبتلا به آتروفي عصب بينايي انجام شد. در همه چشم ها، ضخامت
NFL توسط (optical coherence tomography) OCT اندازه گيري شد و ارتباط آن با يافته هاي ميدان بينايي انجام شده توسط دستگاه هامفري (Humphrey) ارزيابي شد.
يافته ها: ضخامت
NFL به طور ميانگين 44.9±27.5 ميکرومتر بود. بين ميانگين ضخامت NFL در OCT و انحراف ميانگين در ميدان بينايي، همبستگي معني داري وجود داشت r=0.493) و (P=0.003 ولي (pattern standard deviation) PSD در اسکوتوماي فوقاني و تحتاني با نواحي متناظر آن در OCT ارتباط قابل توجهي نداشت. ميانگين NFL در OCT با حدت بينايي بيماران نيز ارتباط آماري معني داري نداشت.
نتيجه گيري:
OCT مي تواند به عنوان يک آزمون عيني (objective) براي کمک به تشخيص بيماران مبتلا به آتروفي عصب بينايي مورد استفاده قرار گيرد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ