مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
بيانات امام خمينى در مورد تعاليم مترقه اسلام براى به رشد و كمال رسانيدن انسان
تكليف ملت، تامين مكان و اعاشه اعتصابيون شركت نفت و سربازان فرارى
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
به طور استثنا امشب چند كلمهاى گفتند من صحبت كنم ولى وقتهاى ديگر، همان روز يكشنبه خدمت مىرسيم. ما كه اعلام كرديم كه دولت ايران غير رسمى است و مخالف با قوانين است، هم مخالف با قانون شرع است و هم مخالف با قانون اساسى است، بنابراين كليه چيزهايى كه مربوط به دولت و براى اعانت دولت است، بايد مردم از آن اجتناب كنند و ما به سربازها گفتيم كه، دستور داديم كه فرار كنند براى اينكه خدمت در اين دستگاه، خدمت به ظلم است و آنها هم بسياريشان فرار كردند لكن بعضى مشكلات پيدا شده است. اينها بسياريشان فقيرند و مكان هم ندارند از باب اينكه اگر بخواهند در مكانهاى خودشان بروند، مورد تجاوز دولت واقع مىشوند و آنها را مىگيرند، از اين جهت آنها نمىتوانند در منازل خودشان بروند. مردم در هر جا كه هستند مكلفند به اينكه اينها را پناه بدهند، هم مخارجشان را بدهند و هم منزل محقر براى اينها به طورى كه معلوم نشود كه اينها كجا هستند، مردم مكلفند كه اين كار را بكنند و ما هم بابت وجوه شرعيه قبول داريم چيزى كه همراهى به اينها مىشود. اين يك مساله است كه مهم است و لازم است كه مردم اقدام كنند. اين بيچارهها از سربازخانهها بيرون رفتند و الان مكان ندارند و بايد اين كار بشود.
مطلبى ديگر راجع به كارمندهاى شركت نفت است، اينها هم از كار كنار رفتند، بسياريشان هم استعفا كردهاند و اينها هم محتاج به اعانت هستند و من جمله هم مشكلشان قضيه خانه است كه دولت، دولت غاصب، خانه را، خانههايى كه اينها دارند يا از آنها گرفته يا تهديدشان كرده است به اينكه خانههايتان را از شما مىگيريم براى اينكه اينها نفت را بيرون نياوردند كه به اربابها بدهند حالا اينطور تهديد كردهاند آنها را كه اگر نيايند سركار، خانههايشان را از آنها بگيرند. بنابراين آنها هم احتياج به كمك مكانى دارند و هم براى اعاشهشان احتياج دارند، اين هم باز بايد مردم و متمكنين و مردم بايد اين كار را انجام بدهند، به آنها منزل بدهند و از آنها پذيرائى بكنند و مخارج آنها را هم بدهند و ما باز بابت وجوه شرعيه قبول داريم و مجاز هستند كه اين كار را بكنند و كليه كارهائى كه براى دولت، اعانت به دولت است از باب اينكه اين دولت، دولت غاصب است و ظالم است، براى مردم جائز
نيست كه كمك كنند به اين دولت، مالياتها كمك است به دولت و جايز نيست كه به اينها بدهند، حتى الامكان بايد خوددارى كنند از دادن ماليات، از اعانت كردن و هر چيزى كه اعانت به اين دولت است بايد مردم از آن خوددارى بكنند.
تبليغات سوء اجانب براى حفظ شاه عليه نهضت اسلامى ملت ايران
و ما چون تبليغات زياد شده است راجع به امور متفرقه و ما در صحبتهايمان جواب دادهايم لكن باز آنها تبليغاتشان سر جاى خودش هست و در روزنامهها، چه روزنامههاى اينها، بعضى روزنامههايى كه در اينجاها هست و چه تبليغات ديگرى در اطراف جاهاى ديگر و روزنامههاى خودشان آنهائى كه روزنامههاى سازمانى هستند در خود ايران هست، تبليغاتى هست من جمله راجع به اقليتهاى مذهبى، اينها تبليغ كردهاند به اينكه اگر يك حكومت اسلامى پيدا بشود، يهودىها را چه خواهند كرد، نصارى را چه خواهند كرد، زرتشىها را چه خواهند كرد، اينها را خواهند قتل عام كرد و چه. اين حرف بسيار غلط است و حكومت اسلامى اگر چنانچه ان شاءالله برپا بشود، ما اين يهودىها هم كه از ايران رفتند و بازيشان دادند و رفتند به اسرائيل و الان گرفتارند در آنجا به دست اين يهودىها و اسرائيلىهائى كه از آمريكا آمدهاند يا از دولتهاى ديگر رفتهاند آنجا، اين دسته يهودى كه اينها آنجا بردند و اينها هم به خيالاتى رفتند آنجا، الان آنطورى كه مىگويند بسيار در سختى هستند، ما اگر انشاءالله يك دولت عادلى تاسيس شد، آنها را دعوت مىكنيم، يهودىهايى كه مملكتشان ايران بوده است دعوت مىكنيم كه به وطن خودشان برگردند و با آنها كمال خوشرفتارى را دولت اسلامى مىكند. اسلام نيامده است كه بشر را تحت مضيقه قرار بدهد اسلام يك قوانينى است كه تمام اقشار بشر را براى آن احترامات قائل است، البته يك استثناهائى هست كه آنهائى كه شلوغكارند، آنهايى كه خرابكارند، براى آنها هيچ كس يك - عرض بكنم كه - تساهلى قائل نيست و اما مثل يهود كه اهل ذمه هستند، مثل تمام اهل كتاب، نصارى، زرتشتىها همه اينها در مملكت اسلامى با عرض بكنم كه - رفاه و با احترام، آنجا توقف مىكنند و اينكه گفته شده است كه اگر يك حكومت اسلامى تاسيس بشود، چه خواهد شد و چه خواهد شد، اينها تبليغاتى است كه براى نگهدارى شاه و براى به هم زدن اين نهضت اين تبليغات مىشود و اين تبليغات غلط است. يا مثلاً تبليغ شده است به اينكه اگر حكومت اسلامى تاسيس بشود ديگر تمام اين موسسهها كه بوى تجدد از آنها مىآيد، اينها همه به كنار بايد بروند. حتى در آن اوايل امر يك وقت شاه گفته بود كه اين روحانيون مىگويند كه ما اصلاً سوار طياره و اتومبيل نمىشويم، ما مىخواهيم سوار الاغ بشويم، مىخواهيم مثل زمان سابق كه سوار الاغ مىشدند، ما مىخواهيم سوار الاغ بشويم و حالا هم همين حرفها را با كم و زيادش مىزنند كه روحانيون مىخواهند مملكت را برگردانند به عهده كذا. خير، مساله غلط است، روحانيون مىخواهند مملكت را يك مملكت مستقل، آزاد متمدنى كنند، نه آن تمدنى كه در اصطلاح شاه است و نه آن آزادى كه در كتاب شاه است و در اصطلاح شاه است كه مردم را فوج فوج مىكشند براى اينكه يك صدا مىكنند معذلك
اسمش را آزادى مىگذارند.
اسلام با مراكز فحشا و فساد مخالف است، نه با تمدن و شوونات آن
در اسلام تمام آثار تجدد و تمدن مجاز است مگر آنهايى كه فساد اخلاق بياورند، فساد عفت بياورند.اسلام آن چيزهايى را كه مخالف با مصالح ملت بوده است، آنها را نفى كرده، آنهايى كه موافق با مصالح ملت است، آنها را اثبات كرده است. ما الان اين مظاهر تمدنى كه در جاهاى ديگر، در ممالك پيشرفته از آنها استفادههاى صحيح مىشود، وقتى كه آمده است در مملكت ما يا مملكتهاى شبيه به مملكت ما، استفادههايى كه از اينها مىشود استفادههاى فاسد مىشود. مثلاً سينما، ممكن است كه كسى در سينما نمايشهائى كه مىدهد نمايشهاى اخلاقى باشد، نمايشهاى آموزنده باشد كه آن را هيچ كس منع نكرده و اما سينمايى كه براى فساد اخلاق جوانهاى ماست و اگر چند روز جوانهاى ما در اين سينماهايى كه در اين عصر متعارف بود و در زمان شاه متعارف است، اگر چند وقت يك جوان برود در آنجا، فاسد بيرون مىآيد، ديگر به درد نمىخورد و اينها مىخواهند همين بشود يعنى تمام برنامههايى كه اينها درست كردهاند، برنامههاى فرهنگى، برنامه هنرى، هر چه درست كردهاند استعمارى است، مىخواهند اينها جوانهاى ما را يك جوانهايى بار بياورند كه به درد آنها بخورند، نه به درد مملكت خودشان بخورند، يا فاسد بشوند، يك عضو فاسد بشوند. اگر يك مدتى اين جوانها در اين مراكز فسادى كه اينها درست كردهاند و در اختيار جوانها گذاشتهاند، آنقدرى كه مراكز فساد در تهران هست (الان بيشتر از اين كتابخانه است، بيشتر از مراكزى است كه براى تعليم و تربيت است) براى اين است كه مىخواهند اين جوانها به طرق مختلفه يا بيكاره و بيعار بار بيايند كه ديگر در مقابل اين استفاده جوهاى خارجى نتوانند كارى بكنند يعنى بىتفاوت باشند نسبت به آنها و اين جوانهايى كه ترياكى بار آمدهاند، هروئينى بار آمدند، شارب الخمر هستند، قمار باز شدهاند عرض بكنم در مراكز فساد و فحشا رفتند، اينها ديگر همان عياشىها را تمام مقاصد خودشان مىدانند و عالم هر چه بشود، آنهاتفاوتند نسبت به آنها. آنها مىخواهند كه اين نسل جوانى كه ممكن است يك ثروت بزرگى براى يك مملكت باشد و اين مملكت را جلو ببرد، اين نسل جوان را كارى بكنند كه به عقب برگردد يعنى چيزى بشود بىفايده، يك امر بيفايدهاى، يك ثروت بيفايدهاى براى مملكت بشود، اين يكى از كارهايشان است كه مىكنند.
مخالفت اسلام با مراكز تربيت و تعليم فاسد استعمارى است، نه با دانشگاه.
يا مثلاً اين مراكز تعليم و تربيتى كه اينها درست كردهاند، از دانشگاه گرفته تا پايين، اينها باز استعمارى است و اينها بچههاى ما را كه مىخواهند تربيت كنند، يك تربيت صحيح نمىكنند يعنى اولاً يك حد معين دارد كه از اين حد معين نمىگذارند بالاتر اينها بروند و ثانياً وسايل متعدده درست مىكنند، موانع متعدده درست مىكنند براى اينكه اينها عقب بمانند، براى اينكه دانشگاه اگر يك
دانشگاه صحيح مستقلى كه ماها مىخواهيم باشد، از اين دانشگاه رجال بزرگ بيرون مىآيد، از اينها رجالى بيرون مىآيد كه بعد در مقابل آنهايى كه مىخواهند تعدى به مملكت ما بكنند و همه مخازن ما را ببرند در مقابل آنها مىايستند و آنها چون نمىخواهند يك همچو چيزى بشود، اينها را آنطور بار مىآوردند و اگر توانستند غربزده آنها را بار مىآوردند يعنى طورى مىكنند، طورى اين مسائل غرب را براى آنها طرح مىكنند، طورى آنها را تحت تاثير قرار مىدهند كه اينها از خودشان بكلى بيخود مىشوند و پيوسته به آنها مىشوند يعنى عمال آنها مىشوند يعنى ما، فرض كنيد كه اگر چنانچه اين نحو تربيت باشد، بعد از چند وقت ديگر (تا حالا هم همين طورها بوده) اگر يك رجالى داشتيم كه اينها مىخواستند يك كارى بكنند، كارهايى مىكردند كه به نفع آنها بوده نه كارهايى مىكردند كه به نفع خودشان باشد براى اينكه اينها به طورى محو شدهاند در آن تربيت و تعليم آمريكا، خارجىها و به طورى اينها را در نظر اينها بزرگ كردهاند كه ديگر همه مآثر خودشان و همه چيزهايى كه مربوط به خودشان است، همه اينها را فراموش مىكنند و توجهشان به خودشان از بين مىرود و متوجه به غرب مىشوند و هر چه مربوط به آنهاست به آن توجه مىكنند.
اسلام مىخواهد كه هيچ يك از افراد اين مملكت اسلامى پيوسته به غير نباشد، تحت نفوذ غير نباشد. حكومت اسلامى اگر چنانچه تاسيس بشود، نمىخواهد كه آثار تمدن را از بين ببرد، با دانشگاه مخالف نيست، با علم مخالف نيست، قرآن پر اين است كه تفسير، تعبير، علم را از آن تعريف مىكند و عرض مىكنم كه احاديث ما از علم آنقدر تعريف مىكنند، از عالم آنقدر تعريف مىكنند، آنوقت ما بگوييم كه با علم مخالفند، خير با اين نحو علمى كه شما داريد ما مخالفيم، با اين نحو تربيت و تعليمى كه شماها مىخواهيد ما را تربيت كنيد، با اين ما مخالفيم، با آن مظاهر تمدن كه بچههاى ما را فاسد مىكند، بچههاى ما را عقب مانده نگه مىدارد ما با آن مخالفيم، نه اينكه ما مخالفيم با اصل تمدن و مىخواهيم مردم را برگردانيم به زمان كذا. اينها مىخواهند مردم را نگذارند ترقى بكنند، برنامه اينها اين است كه به اين نحو رفتار كنند كه بچههاى ما ترقى نكنند و دليلش اين است كه بعد از 70 سال كه ما مدرسه داشتيم و بيش از 30 سال كه دانشگاه داريم حالا هم اگر چنانچه يك كسى مريض مىشود، مريض خودش را برمىدارد مىرود اروپا يا مىرود آمريكا آنجا معالجه بكند. ما اگر چنانچه يك دانشگاه مستقلى داشتيم، خوب در دانشگاههاى ما بعد از 30 سال بايد طبيبها و نمىدانم همه چيزها مجهز باشد و ما بتوانيم حتى كه مريضهاى خودمان را مداوا كنيم، اين دليل بر اين است كه ما نداريم يك چيزى، در زمان ايشان همه چيزها از دست ما رفته است. يك آسفالت مىخواهند اينها درست كنند، مىروند يك شركت خارجى مىآورند، يك سد مىخواهند درست كنند، يك شركت خارجى مىآورند: اگر چنانچه ما خودمان داشتيم، اگر چنانچه ما فرهنگمان مستقل بود كه ديگر محتاج به اين نبوديم كه يك آسفالت را حتى خودشان نتوانند درست كنند يا عرض بكنم يك سد را خودشان نتوانند درست بكنند، يك برنامه آبيارى نداشته باشند، يك برنامه برق صحيح نداشته باشند، يك برنامه، آب صحيح نداشته باشند. هيچى ندارند. اگر ايشان الان هم برود يك مملكتى تحويل ما
مىدهد كه اين مملكت 30 سال محتاج به اين است كه زحمت به آن بشود تا به درجه اولش برسد، تا به آنجا برسد كه زراعتش يك زراعت صحيح بشود. تمام زراعت ما را از بين بردهاند و همه جهاتى كه ما داشتيم از بين بردهاند و حالا محتاج به اين است كه از سر درست كنند. همه ادارت ما را فاسد كردند، اين بايد از سر درست بشود، نه اينكه از سر درست بشود ما بخواهيم بگوئيم كه اجزاء ادارات بايد بروند، خير اجزاء ادارات خوب هستند اينها نمىگذارند كار بكنند، اينها مانع هستند از اينكه ادارات ما درست كار بكنند و الا ادارات ما مردمش، مردم همين مملكت هستند، الا يك دسته استفادهجويى كه مربوط و پيوسته به دولت است يا پيوسته به خارج است، مابقيشان ملت ما هستند و با كمال خوبى با آنها رفتار مىشود، با كمال صفا با آنها رفتار مىشود، همه سركار خودشان هستند و بهتر از زمان حاضر كه همه چيزيشان به باد فنا رفته است با آنها رفتار خواهد شد.
مقصود اين است كه اين تبليغات سويى كه در روزنامههاى اينجا، در روزنامههاى ساير ممالك ديگرى كه در اينجا هست يا در خود ايران به وسايل مختلف تبليغ مىكنند، همه اينها براى اين است كه، تمام نظر خارجىها اين است كه اين شاه را نگه دارند همه استفادهها را ببرند، مىبينند بهتر از اينها، شخصى كه از اين نوكرى حسابى بكند بهتر از اين ندارند از اين جهت مىخواهند اين را نگهش دارند و بايد ايران و ايرانى جديت كند كه اين بساط برچيده بشود و يك بساط صحيح سالمى بيايد و خودشان مملكت خودشان را اداره كنند. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، موفق باشيد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى پيرامون عوامل پيروزى نهضت و تأكيد بر حفظ آن
اظهار تاسف به خاطر عدم پشتيبانى دولتهاى به اصطلاح اسلامى از ملت ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
من از دو جهت تاسف دارم، يك جهت اين كه با اين همه خونريزىها كه در ايران مىشود چنانچه در مشهد و بسيارى از جاهاى ديگر كشتار شده است، زخمىهاى زياد داريم، همين امروز باز يك برخوردهايى بوده است در بلاد و در عين حال باز اين دولتها، دولتهاى استفادهچى كه پشتيبانى اظهار مىكنند و دولتهاى ديگرى مثل دولتهاى اسلامى، تاكنون از طرف دولتها پشتيبانى نسبت به ملت ايران اظهار نشده است، از ملتها شده است لكن از دولتها تاكنون هيچ اظهار پشتيبانى از ملت ايران نشده است و اين بسيار موجب تاسف است كه دولتهائى خودشان را به اسم دولت اسلامى معرفى مىكنند و معذلك در طول يك سال و بيشتر كه ايران در خاك و خون كشيده شده است به دست عمال شاه، آنها اظهار پشتيبانى نكردند از ملت، بلكه بعضى آنها اظهار پشتيبانى از دولت هم كردهاند، پشتيبانى از شاه را هم بعضى از آنها اعلام كردهاند و اين موجب بسيار تاسف ماست.
استعمار، عامل ايجاد احزاب مختلف در ايران
تاسف ديگرى كه بيشتر از اين است، اين است كه در عين حال كه شاه و طرفدارهاى شاه تشبثات زياد مىكنند و به هر چيز مىتوانند متوسل مىشوند براى نجات، معالاسف در بين جناح مقابل كه جناح خلق و اسلام است مىبينيم كه بعضى اختلافات ايجاد مىشود. من حالا بايد عرض كنم كه اصل اين احزابى كه در ايران از صدر مشروطيت پيدا شده است، آنكه انسان مىفهمد اين است كه اين احزاب ندانسته به دست ديگران پيدا شده است و خدمت به ديگران بعضى از آنها كردهاند. من اين طور احتمال مىدهم كه در ساير ممالك كه آن وقت مهم انگلستان بوده است، آنها يك احزابى درست كردند براى به دام انداختن ممالك عقب افتاده و ممالكى كه از آنها استفاده مىخواستند بكنند. احزاب در آنجا اين طور نبوده است كه دو حزب مثلاً با هم، به حسب واقع يك اختلافى بكنند و يكى از آنها به نفع دولتشان يا مملكتشان، يكى آنها به خلاف او يك چيزى بگويد، لكن احزاب را به نظر مىرسد كه درست كردهاند براى اينكه ديگران هم به آنها اقتدا كنند در درست كردن احزاب.
در ممالك ما و خصوصاً در مملكت ايران، از اول كه احزاب درست شده است،اينها هر
جمعيتى يك حزبى درست كردند و دشمن با احزاب ديگر، يك صحنه مبارزه بين احزاب و اين از باب اين بوده است كه چون خارجىها مىخواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف تودههاى مردم استفاده كنند يكى از راههائى كه موجب اين مىشود كه اختلاف پيدا بشود و مردم با هم در يك مسائلى مجتمع نشوند، قضيه احزاب بوده است. حزب درست مىكردند، اين حزب، حزب مثلاً دموكرات، اين حزب، حزب توده، آن حزب، حزب چه، عدالت، نمىدانم چه (در آنوقتها يك اسماء ديگر داشت، كمكم اسماء هم اروپايى شده) اينها در ممالك خودشان يك چيزى درست مىكنند، صورت است، واقعيت ندارد، به واسطه آن صورت، ممالك ديگر را به دام مىاندازند كه آنها وقتى كه احزاب درست مىكنند واقعاً با هم دشمن مىشوند، حزب كذا با حزب كذا اينها باهم دشمن هستند و تمام عمر خودشان را صرف مىكنند در دشمنى كردن با هم. وقتى بنا شد كه آن اشخاصى كه موثر هستند، آن اشخاصى كه اميد اين است كه مملكت به واسطه آنها اصلاح بشود، اينها تمام قوايشان را صرف كنند در اينكه خودشان به جان هم بيفتند، دعوا كنند خودشان با هم، تمام نوشتههايشان بر ضد هم، تمام چيز، هر كدام ديگرى را رد كند، هر كدام ديگرى را طرد كند و اينها با بعضى آنها دانسته اين كارها را مىكردند و از عمال ابتدايى خارجىها بودند و بعضى آنها هم ملتفت قضيه نبودند كه دارند آنها را مىكشند به يك راهى كه مخالف با مصالحت كشور خودشان است.
اساساً باب احزاب از اول كه پيدا شده است و اينها با هم جنگ و نزاع كردند به نظر مىرسد كه با دست ديگران براى اينكه اينها با هم مجتمع نشوند و آنها از اجتماع يك تودهاى مىترسند، از اين جهت به واسطه اينكه اينها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند، اين امر را كردند و خودشان هم يك چيزى، صورتى اينجا درست كردند كه اينها ببينند كه مثلاً در مجلس انگلستان حزب كارگر داريم و حزب مثلاً كذا، خوب ما هم خوب است داشته باشيم، اما آنها يك جور ديگر فكر مىكنند، اينهائى كه از آنها اخذ مىكنند، يك جور ديگرى فكر كنند، اينها وقتى كه با هم دو حزب تشكيل دادند، دو جبهه مخالف و دو جبهه دشمن تشكيل مىدهند، اين دشمن اوست، او هم دشمن اوست و آنها استفادهاش را مىكنند، آنها بازى مىدهند اينها را كه: (البته مملكت متمدن بايد حزب داشته باشد، احزاب داشته باشد)، خوب پس ما هم بايد احزاب داشته باشيم اما احزابى كه ما درست مىكنيم اين طورى است كه اين حزب با آن حزب تمام عمرش را صرف مىكند در اينكه اين او را بكوبد و او را بكوبد.
لزوم حفظ وحدت جناحمختلف خارج از كشور
از اول اين طورى زائيده شد احزاب در ايران، به حسب نظر من، حالا هم كه به صورتهاى ديگرى در آمده است، حالا هم انسان مىبيند كه اينها باز با هم همين طور دشمنى مىكنند و مخالفت مىكنند و اين را هم من احتمال اين را مىدهم كه يك دستى از خارج در كار باشد. همين ديشب دو سه نفر، چند نفرى كه از يك جايى آمده بودند، شكايت از اين مىكردند كه در فلان جا كه ما هستيم
دستجات با هم مخالفند، اين از او بدگوئى مىكند، او از او بدگوئى مىكند و اين موجب تأسف است كه شمايى كه يك جمعيتى هستيد در خارج، يك ثروتى هستيد از مملكت ما در خارج و بايد اسلام، كشور شما از شما استفاده كند، فردا كه وارد در كشورتان مىشويد بايد استفاده بدهيد به كشور، كشور خودتان را آباد كنيد، الان با هم در اينجا به جنگ و گريز هستيد و به قول آن شخص هر فردى كه از ايران وارد شود در مثلاً فرودگاه يك دستهاى مىروند او را مىبرند مىبرنداو را و بر ضد ديگرى تبليغات مىكنند تا او را بكشند به طرف خودشان.
شما مىدانيد داريد چه مىكنيد؟ مىدانيد داريد چه ضررى به خودتان و به كشور خودتان مىرسانيد؟ شما مىبينيد كه الان در ايران كه يك وحدت كلمه فىالجمله پيدا شده است، چطور لرزانده است همه تختها و تاجها را و همه ابرقدرتها را، همه به دست و پا افتادند؟ اين را مىبينيد؟ بينيد كه الان در ايران كه جناحها با هم نزديك شدند، يك قدرى دانشگاه با روحانيت نزديك شده، روحانيت با دانشگاه نزديك شده است، بازار با دانشگاه و با روحانيت يكى شدهاند (در صورتى كه باز اختلافات فى الجملهاى هست و بعد عرض مىكنم)، شما مىبينيد كه الان يك وحدت فى الجملهاى كه در ايران پيدا شده است، امريكا را آنجا متزلزل كرده و شوروى را آنجا متزلزل كرده و اين قلدرها هم در خود شهر، در خود ايران، به دست و پا افتادهاند و همين آدمكشىها و همين تشبثاتى كه اين مرد مىكند براى همين است كه مىبيند كه مردم باهم مجتمع شدندهاند و: (چه بكنيم كهاين اجتماع رفع بشود، چه بكنيم كه به هم بزنيم اين را).
شما بدانيد كه اين كارهائى را كه مىكنيد يا از دست غير داريد، اتباع از غير مىكنيد و ديگران شما را وادار مىكنند به اين طور كارها، براى اينكه اين وحدتى كه الان در ايران پيدا شده، در اين جناحهاى خارجى كه اينها هم اشخاص موثرى هستند، در خارج هستند، در اينها هم اگر يك وحدتى پيدا بشود، ضرر زياد مىشود براى خارج، دنبال اين افتادند كه جناح داخل را به يك جور با هم مخالف كنند، جناح خارج را هم به يك جور با هم مخالف كنند، اينها را هم با آنها با يك جور ديگر مخالف كنند. شما مىدانيد كه داريد به نفع ديگران فعاليت مىكنيد؟ خودتان متوجه نيستيد؟ مىدانيد كه اين مخالفت امروز در يك وضعى كه ايران واقع شده است، در يك وضع حساسى كه بين موت و حيات الان ايران واقع شده، اين مخالفتهاى شما با هم، چه ضررى به اين نهضت اسلامى ايران مىزند؟ اگر شما با هم اجتماع كنيد، اين جبهههاى مختلفى كه داريد، هر دهتاى شما، صدتاى شما با هم جمع شديد، يك اسمى روى آن گذاشتيد، اين اسمها را كنار بگذاريد و همه با هم بشويد و يك اسم داشته باشيد و اتفاق كلمه داشته باشيد، اين همان طورى كه مىبينيد، ايران متزلزل كرده است اين ابرقدرتها را، اين قدرت شما هم در خارج به ايران منضم مىشود و بيشتر آنها متزلزل مىشوند لكن آنها از شما مىخواهند الان استفاده كنند، استفاده از شما اين است كه شما را به جان هم بيندازند، اين كى است؟ جبهه ملى، آن كى است؟ نهضت آزادى، آن كى است؟ جوانان چه، آن كى است؟ گروه كذا، آن كى استگروه كذا، گروههاى مختلف، متعدد كه پيش هر كس كه بروى از ديگرى تكذيب مىكند،
هر جناحى دشمن جناج ديگر است. اين چه معنا دارد بين يك تودههائى كه اينها با هم در يك مقصد عالى شريكند و آن اينكه بايد ريشه اين ظلم كنده بشود، بايد دست اين ابرقدرتها از اين مملكت ما كوتاه بشود، همهتان موافقيد با اين، اين اختلاف شما كه الان هست و هر روز هم ريشه دارتر مىشود و من در اين سه ماهه كه بودم نتوانستم كه اين معنا را از بين ببرم و مايوس شدم از شماها. شماها مىدانيد چه ضررى داريد به اسلام مىزنيد، چه ضررى داريد به كشور خودتان مىزنيد و چه خدمتى داريد به امريكا مىكنيد و به شوروى يا به انگلستان؟ خدمت لازم نيست كه شما بيرق آنها را به دوش بكشيد و دور بيفتيد، همين خدمت است كه شما خودتان را از ارزش مىاندازيد، خودتان را از فعاليت مىاندازيد تمام قواى شما صرف اختلافات بين خودتان مىشود، صبح تا عصر با هم دعوا داريد، شما با هم يك كلمه بشويد به ضد ديگرى، بعدها فرصت هست از براى اينكه شما يك مقاصد شخصى اگر خداى نخواسته داشته باشيد اعمال بكنيد. چرا مقاصد شخصى خودتان را داخل مىكنيد در اين امور؟ چرا در يك نهضت اسلامى اينقدر هواى نفس داريد شماها كه نمىگذاريد با هم مجتمع بشويد و نمىتوانيد با هم مجتمع بشويد؟ يك قدر كنار بگذاريد اين هواهاى نفسانيه را.
اين يك تاسف است كه من از شما جوانهاى خارج دارم بدون اينكه نظر به شخص معينى باشد، از همه.
برچيده شدن بساط ظلم و تعدى با وحدت همه جناحها
يك تاسفى هم از داخل دارم. ما چندين سال است كه زحمت كشيديم و دانشگاه را به ملاها، به مدارس علوم قديمه، به طلاب علوم قديمه نزديك كرديم، بازار را به اين هر دو، بازار با آنها نزديك بود با آن جهت، با دانشگاه نزديك كرديم، اين جبهههاى مختلف را با هم نزديك كرديم و هميشه سفارش كرديم به اينكه بايد وحدت كلمه داشته باشيد تا بتوانيد يك كارى انجام بدهيد، اگر هر كدام يك جناح خاصى باشد، يك طرف خاصى بكشد و او طرف ديگر بكشد، اين اول استفادهاش مال اجانب است، آنها الان كه ديدند يك وحدتى در ايران پيدا شده و رو به وحدت دارد مىرود و ممكن است تمام جناحها با هم يك بشوند و آن روزى كه تمام جناحها با هم يك شدند، فاتحه هم شوروى خوانده مىشود و هم امريكا خوانده مىشود هم هر كشورى بخواهد دخالت كند در امور شما و هم اين بساط ظلم و تعدى از بين مىرود، وقتى كه ديدند اين طور شده است، باز افتادهاند توى كار براى اينكه جناحها را از هم جدا كنند، جبههها را از هم جدا كنند.
با كنار گذاشتن روحانيون اصلاح مملكت ممكن نيست
باز فعاليت شروع شده از جانب دستگاه و از جانب اجانب و از جانب عمال آنها به اينكه آخوند را بگويند كه نه، ما مثلاً فلان فرد را قبول داريم، اين استثنايى است، لكن علماء ديگر را قبول نداريم، اين يك نغمهاى است كه گاهى مىكنند. من اين را از اول گفتم كه آقا اگر شما آخوند را
استثنا كنيد از جمعيت خودتان، هيچ كارى نمىتوانيد انجام بدهيد، براى اينكه تودهها با اينها هستند اينها مظهر اسلامند، اينها مبين قرآنند، اينها مظهر نبى اكرمند، مردم اينها را اينجور شناختهاند، مردم علاقه دارند به دين خودشان، علاقه دارند به اسلام خودشان، آن علاقهاى كه به اسلام دارند، علاقهاى به علماى اسلامى دارند. اگر شما بخواهيد از اينها جدا بشويد و اينها را منها كنيد، هيچ كارى ازتان نمىآيد همان سيلى اول شما را مىزنند و بيرونتان مىكنند، چنانچه ديديم كه آن روزى كه اين جماعت وارد كار نبودند، شماها در انزوا خوابيده بوديد، هيچ كار هم از شما نمىآمد. وقتى كه اين جماعت آمدند مردم همه دنبال اين آمدند، بازارها با اينها هستند، كشاورزها با اينها هستند، صنعتگرها و كارگرها مسلمند همه اينها، وقتى مسلم شدند همه اينها، علاقه به خدا دارند، علاقه به پيغمبر خدا دارند، علاقه به اميرالمومنين دارند، اينها هم همانها هستند يعنى دارند ترويج از آنها مىكنند، اينها تمام عمرشان را صرف كردند در اينكه كلمات ائمه اسلام را و پيغمبر اسلام را و احكام ائمه پيغمبر اسلام را و احكام خدا را به مردم برسانند. كسى كه هفتاد سال عمرش را صرف اين معنا كرده و مردم او را به اين سمت شناختند مردم دنبالشان هستند. اين معنائى كه حالا زمزمه مىشود كه مثلاً ما زيد را قبول داريم و ديگران را قبول نداريم، اين يك امرى است كه در دهن شما انداختهاند، عمال خارجى، شما را مىخواهند جورى بكنند كه منصرف كنند از علماى خودتان، اگر منصرف از علماى خودتان شديد شما يك تيپ عليحده، آنها يك تيپ عليحده، هر دو از بين مىرويد، شماها با آنها مخالفت مىكنيد، شما هم يك جمعيتى هستيد و شما بدانيد كه، منهاى آخوند، هيچ كارى از شما پيش نمىبرد. شما در هر شهرى كه برويد مىبينيد كه آن كس كه شهر دستش هست و مىتواند شهر را ببندد و باز بكند، باز يك ملاست. شما تجربه كنيد در تمام اين تعطيلات تجربه كنيد، ببينيد كه يكى از جناحها توانسته بازار را ببندد؟ آن كه بازار را بسته و به حكم او بازار را مىبندند، آن ملاها هستند كه امر مىكنند و آن كه ملاها را پيش مىبرد براى اين است كه اينها براى خدا دارند حرف مىزنند و عمال اسلام هستند و مردم علاقه به اسلام دارند. اين مطلب را كنار بگذاريد كه منهاى آخوند، نمىشود آقا، شما بخواهيد مملكتتان را اصلاح كنيد، منهاى آخوند اصلاح بردار نيست.
از آن طرف هم، اگر آخوند بخواهد بگويد كه منهاى دانشگاه، منهاى جبهههاى سياسى، آن هم صحيح نيست براى اينكه آن هم كارشناس لازم دارد. شما كارشناس اسلامى هستيد و قواعد اسلام را مىدانيد لكن بعضى مسائل سياسى را شماها هم نمىتوانيد حلش كنيد، محتاج به اينها هستيد، شما نمىخواهيد كه خودتان برويد حكومت بكنيد، شما يك شغل ديگرى داريد. شما حكومت لازم داريد، شما اجزاى ادارات لازم داريد، ادارات شما، حكومت شما عرض مىكنم لشكر شما، جيش شما، همه اينها با اين جبههها تحصيل مىشود، با اين دانشگاه و با اين دانشجوهاى خارجى و داخلى مملكت ما بايد اداره بشود، اگر علاقه داريد شما به اسلام، علاقه دارند آن جبهه ديگر به اسلام، با علاقه
به اسلام نمىشود كه با هم بنشينيد دعوا كنيد امروز، امروز دعوا كردن انتحار است، خودكشى است، امروز اختلافات خودكشى است.
همه در زير پرچم توحيد مجتمع شويد
سليقه تو جور نمىآيد با مثلاً حرف فلان آدم نبايد الان اختلاف ايجاد بكنى، ما همه مسلم هستيم و زير بيرق اسلام همه مىخواهيم جنگ بكنيم، همه مىخواهيم مبارزه كنيم.
خدا مىداند كه اگر اين اجتماع درست بشود و همه شما و همه جبههها زير اين بيرق بيايند و دست از آن كارهائى كه داشتند بكشند، بعد از چند روز تمام مىشود اين مسائل. اينها حالا دارند استفاده از همين چيزها مىكنند، از همين حرفها استفاده مىكنند، آن روزى كه مثلاً فرض كنيد كه يك تظاهراتى مىشود، دو تا هم از خودشان يا خير، دو تا هم آدمى كه بىعقل است، در مىآيد يك شعار ديگرى مىدهد، مقابل همه اين چند ميليون جمعيت مىشود، اين غلط است، اين انحراف است، اين انحراف فكرى است، اين نفهمى است، اين خدمت به غير است، اين خدمت به كارتر است. تو نمىفهمى، آنها از خدا مىخواهند كه شما حالا همه با هم اختلاف پيدا كنيد و آن بكشد براى حزب كذا، آن بكشد براى حزب كذا. دست برداريد از اين حرفها، همه وارد بشويد زير يك بيرق، بيرق اسلام، اگر اسلام نباشد هيچ چيز نيستيم ما، همه ما را كلمه اسلام جمع كرده با هم، همه زير كلمه توحيد زير پرچم توحيد بيائيد، وقتى كه همه مجتمع شديد زير پرچم توحيد، تمام كارها اصلاح مىشود.
اين تاسف دارد كه بعد از سالهاى طولانى كه ما زحمت كشيديم و حرف زديم و خطابه خوانديم و نوشتيم، باز آدم مىبيند كه زمزمهاى، چند تا آدم بىاطلاع، جوان بىاطلاع، زمزمه اين را مىكند كه فلان آخوند را، فلان سيد را قبول داريم اما آخوندهاى ديگر را قبول نداريم، اين غلط است، من آنها را قبول دارم، من ارادتمند به آنها هستم، همه بايد قبول داشته باشيم. يا مثلاً يك كسى مىگويد كه نخير ما دانشگاه را قبول نداريم. ما دانشگاه را قبول داريم، ما دكترها را قبول داريم، ما اطبا را قبول داريم، ما جناحهاى سياسى را قبول داريم. همه بايد با هم باشيم آقا امروز، زير يك بيرق و آن بيرق لاالهالاالله است. اين يك پيامى است كه من الان مىدهم و ان شاءالله مىرسد به ايران و به ساير ممالكى كه بچههاى ما در آنجا هستند كه آقا دست برداريد از اين خود پرستى و از اين خودخواهى. (انما اعظمكم بواحده ان تقوموالله) قيامتان براى خدا باشد، اگر قيام براى خدا نباشد كارى از او نمىآيد، قيامتان براى خدا باشد، نه براى هواهاى نفسانى كه هر كسى بكشد طرف خودش. همه با هم مجتمع بشويد، براى خدا همه با هم مجتمع بشويد و اين تشتت و اختلاف و اينها، و من از حزب كدام، من از حزب كدام، من از جبهه كذا، من از جبهه كذا هستم، اينها را دست از آن برداريد، نمىتوانيد دائماً دست برداريد، موقتاً براى خاطر خدا براى خاطر مليت، براى خاطر كشور، براى هر چه مىخواهيد حساب بكنيد، موقتاً دست برداريد تا اين بساط كنده بشود، اين بساط قلدرى و آدمكشى و زير پا كردن همه حقوق از بين برود، اين مرد جانى از بين برود كه دارد الان مردم را قتل عام مىكند،
بعد از آن آنوقت فرصت زياد است كه بنشينيد با هم دعوا كنيد. امروز نكنيد اين كار را، نمىگويم آن وقت بكنيد، البته هيچ وقت نبايد بكنيد لكن الان وضع حساس است، الان وضع امر داير بين موت و حيات يك ملت است، مسؤوليد شما پيش خداى تبارك و تعالى، مسؤوليد پيش ملت اسلام. من از خداى تبارك و تعالى بيدارى همه را مىخواهم. خداوند همه ما را هدايت كند، خداوند همه ما را به طريق مستقيم الهيت راهنمايى فرمايد. خدا همه شما را سالم بدارد.
بيانات امام خمينى در مورد نفى اصل رژيم سلطنتى و لغو كليه قراردادهاى استعمارى
اصل باطل رژيم سلطنتى بايد ملغى شود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
دنباله آن دو اصلى كه از آن سه اصل ما و ملت ايران پيشنهاد دارند كه اصل اولش اينكه اين سلسله پهلوى سلطنتشان قانونى نيست و بايد بروند و اصل دوم اينكه اصل سلطنت و رژيم سلطنتى يك امر باطلى است و بايد برچيده بشود و همين مادهاى كه در قانون اساسى هست ما بايد يك توجهى به آن بكنيم. اين مادهاى كه مستند است سلطنت محمدرضا شاه و ايشان استناد به آن مىكند كه در قانون اساسى است كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان آن را اعطاء مىكند، ملت يك جمعيتى هستند كه بالفعل و در حال حاضر اين جمعيت در اين مملكت ساكن هستند و از اهالى اين مملكت هستند و يك وحدت عقيدهاى و يا وحدت جهات ديگر دارند. اين كه ملت است، اين طبقه موجود، ملت است يااين كه طبقاتى كه الان ديگر نيستند، آنها هم الان ملت ايران هستند؟ آنها ملت بودند يا ملت هستند؟ خوب، شكى نيست در اينكه آنهائى كه نيامدند حالا، مثلاً 500 سال ديگر، خوب ايران هم باز داراى يك جمعيتى از خود ملت است اما آنها الان ملت ايران هستند؟ يا بعدها كه آمدند ملت ايرانند؟ همانطور كه مثلاً علماى ايران، حزب مردم ايران، علماى ايران عبارت از آنهايى هستند كه در 500 سال بعد از اين مىآيند!. اگر گفتند بايد يك چيزى به راى علماى مثلاً ايران باشد يا به راى اطباى ايران باشد، آيا آنهايى كه بعدها مىآيند اطباى ايران هستند؟ آنها كه الان نيستند تا اسمشان طبيب باشد يا اسمشان عالم باشد. همانطورى كه نسبت به اشخاصى كه بعدها مىآيند معنا ندارد اين مطلب، يعنى اين قانون منطبق نيست كه اگر گفتند ملت ايران اعطا كند يك چيزى را، سلطنت را اعطا مىكند، عبارت از آن ملتى كه بعدها وجود پيدا مىكند نيست. هر ملت، آنوقت ملت است كه موجود است بالفعل. اينهايى كه الان موجودند بالفعل، اينها اطباى ايران، طبيبهايشان اطباى ايران هستند، علمايشان علماى ايران هستند عرض بكنم كه مهندسينشان مهندسين ايران هستند، طوايفشان - طايفه مثلاً كردشان طايفه ايران است و اما آنهايى كه در 500 سال بعد وجود پيدا مىكنند الان نه از علماى ايران هستند و نه از مهندسين ايران هستند و نه از اطباى ايران هستند و نه ملت ايران.آنهايى كه 500 سال پيش از اين موجود بودهاند و حالا موجود نيستند، اينها علماى ايران يك
وقتى بودهاند اما حالا ديگر نيستند، تمام شد. مهندسهايشان مهندسين ايران بودهاند، نه مهندس ايران هستند. در قانون آنطورى كه حالا اينها به آن تشبث كردند اين است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت ايران به شخص سلطان مىدهد. خوب روى اين ميزان بايد همين ملتى كه الان ملت است، اين سلطنت را بدهد، آنهايى كه فرض كنيد در 500 سال پيش از اين دادند، ما فرض كنيم 500 سال پيش از اين آنها به علم غيب مىدانستند كه محمد رضاخان در سنه كذا مىآيد در ايران و آنها روى آن علمى كه داشتند در آنوقت گفتند كه سلطنت مال آن محمدرضا خان است كه بعد از 500 سال مىآيد، آنها ملت ايران نبودند، ملت ايران در زمان خودشان بودند الان بايد ملت ايران اعطا كند يك چيزى را به او، الان ملت ايران عبارت از اينهاست كه موجود هستند،اينها ملت ايرانند. اگر اين ملت ايران به حسب اين قانون اساسى كه مورد تمسك ايشان است، اگر اين ملت ايران الان به ايشان راى دادند و گفتند شما سلطان باشيد به حسب اين ماده قانون اساسى ايشان مىشود سلطان. اين ملتى كه الان هستند كه راى ندادند به او، كدام يك از اين ملت راى داده به ايشان؟ حالا ما آنهايى كه رايشان را پس گرفتند نمىگوئيم، براى اينكه مردم مىگويند (نه) حالا ما قبل از اينكه آن مطلب را بگوئيم، مىگوئيم كه شما مىگوئيد كه قانون اساسى مىگويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان مىدهد، ملت بايد به شخص سلطان، يعنى آنوقتى كه به سلطان مىخواهند بدهند، بايد اسمش ملت باشد كه بدهد. آنهائى كه 500 سال پيش از اين به جد اعلاى مثلاً يك سلطانى راى دادند، نسبت به آن سلطانى كه راى دادند ملت ايران بودند و راى دادند بر يك مصداقى كه، شخصى كه عبارت از آن سلطان بوده است، بسيار خوب، به حسب قانون اساسى آنهايى كه در آنوقت راى داده بودند به ايشان، به آن آدم، او شد سلطان، اما نسبت به آن اشخاصى كه در آنوقت بودند، نسبت به اين آدمى كه حالاست كه راى ندادند، بر فرض اينكه راى داده بودند، حالا ملت ايران نيستند، راى داده بودند، خودشان پوسيدند و راىهايشان هم پوسيد تمام شد رفت پىكارش، نه خودشان الان هستند نه راى آنها دارند. الان مىتواند كسى بگويد كه آراء اشخاصى كه در 500 سال پيش از اين است، آرايشان عبارت از اين است حالا؟ خوب راى ندارند حالا، همه فوت شدند، خدا رحتمشان كند.
تفويض سلطنت (اين موهبت الهى!!) به سلسله پهلوى با آراء ملت يا كودتا و سرنيزه؟!
به حسب قانون اساسى ملت راى به ايشان ندادند براى اينكه ملت اجتماع بر اين معنا (همهمان مىدانيم كه) نكردند كه راى بدهند به ايشان. ما فرض مىكنيم كه آنها راى داده باشند، يعنى آن طبقه جلويى كه زمان رضاخان بودند، آن طبقهاى كه زمان رضاخان بود الان از آنها نيست الا چهار، پنج تا، ده تا، صد تا پيرمرد كه اينها ملت ايران نيستند، الان ملت ايران را اين طبقهاى كه الان موجودند تشكيل كردهاند. خوب ما از اين طبقهاى كه موجودند كه اينها ملت هستند، آنها ديگر حالا ملت ايران نيستند يعنى آنهائى كه رفتند و فوت شدند ملت ايران نيستند و پدران ما ملت ايران نيستند، ملت ايران الان ماها هستيم كه موجود هستيم، ماهائى كه موجود هستيم، شما در تمام ايران بگرديد و ببينيد كه كى راى
داده است به ايشان تا اينكه اين ماده قانون منطبق باشد كه عبارت است از اينكه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت اعطا مىكند به شخص سلطان. پس بنابر اين، اين قانون منطبق بر ايشان نيست. باز اشكال ديگر است و آن اين است كه در قانون دارد كه (در همين قانون) سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت اعطاء مىكند به شخص سلطان، در 50 سال پيش از اين شخص سلطانى كه مىخواست اعطا كند ملت به او عبارت از پدر (فرض كنيد، اگر صحت داشت، صحت كه ندارد، حالا اگر صحت داشت) ايشان يك شخصى آنوقت بوده است، آنهائى كه راى دادند بعداً گفتند و سلسله ايشان، سلسله ايشان شحص نيست، يك عنوانى است، شخص عبارت از اين است، عالم شخص نيست، اين آقا شخص است.
قانون مىگويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت مىدهند به شخص سلطان. اينكه سابق آنها فرض مىكنيم حالا اين اشكال نبوده كه ملت نيستند آنها، خوب مىگوئيم. ملت بوده اما قانون مىگويد كه بايد اعطا كنند به شخص، يعنى اين آدم يك ذرع و نيمى داراى كذا و داراى و صف كذا و اسمش محمدرضاخان و داراى همچو اخلاق كريمهاى كه همه مردم را مىكشد و اينها، اين شخص موجود در خارج، اين يك سر و دو گوش كه موجود است در خارج در اول سلطنت رضا شاه كه آن هم همه جهاتش را گفتم كه همهاش باطل اندر باطلاندر باطل است آنهائى كه راى دادند نسبت به شخص رضاشاه، بسيار خوب، به شخص رضا شاه اينها اين موهبت الهى را نعوذبالله دادند، اما نسبت به ايشان كه ديگر ندادند، به شخص ندادند بعد گفتند سلسله پهلوى و اولاد او، اولاد كه شخص نيست، يك چيز كلى مىباشد، اين خلاف قانون است. قانون مىگويد بايد به شخص او بدهند، ندادند به شخص او. اينها همهاش روى فرض اين است كه (يك فرضهاى باطلىاست كه ما مىكنيم) خير، در زمان رضاخان، در انوقتى كه كودتا كرد و آمد و تهران را گرفت و آن كارها و رسوايىها را كرد، مردم ايران راى داده باشند به رضا شاه، مردم ايران اطلاعى از اين مسائل اصلاً نداشتند، كارى نداشتند به اين كه، اصلاً مخالف بودند ذاتاً با رضاخان، منتها سرنيزه بود همانطورى كه الان حكومت نظامى، حكومتى نيست، سرنيزهاى است. سرنيزه بود و با سرنيزه آمدند و مجلس درست كردند. يك عدهاى را آوردند در مجلس بدون اينكه اصلاًملت اطلاعى از اين مطلب داشته باشد، رضايتى روى اين مطلب داشته باشد، همه آن باب، باب سرنيزه بود. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه حكم كردند كه بايد خلع كنيد قاجاريه را، با سرنيزه گفتند بايد نصب كنيد رضا شاه را. قضيه همهاش سرنيزهاى بود، هيچ وقت قضيهاى نبود كه ملت روى اين ماده قانونى تاكنون عمل نشده، يعنى از اولى كه دنيا سلطان به خودش ديده تا حالا، شما رجوع كنيد به تاريخ از اولى كه دنيا (2500 سال است كه اينها مىگويند، بگوئيد 000/100 سال) سلطان به خودش ديده تا حالا يك دسته دزدى بودند كه مىآمدند به زور يك مملكتى را مىگرفتند و بعدش هم حكمفرمايى مى كردند، مردم راى مىدادند به اينها؟ يا آنها كارى به مردم داشتند؟ قبل از مشروطه كه حرف اين قانون هم نبوده، هر كه گرفت هر جا را، گرفت. بسيار خوب، هر دزدى اول دزد بود بعد هم كه آمد رفت و مملكت را فتح كرد، و آنوقت شد اعليحضرت!
عدم دخالت اراده مردم در تفويض قدرت به مدعيان سلطنت
زمانى كه مشروطه بوده، تا حالا هم چنين چيزى نشده از اول مشروطه كه زمان مظفرالدين شاه بود تا الان كه زمان شماها هست اين چند نفر از سلاطين كه آمدند كه بعد از مظفرالدين شاه كه يك چند وقتى هم محمدعلى ميرزا بود و يك مدتى هم احمدشاه بود و بعد هم رضاشاه، شاه شد، بعد اين شد، از آنوقت تا حالا به اين ماده قانون هيچ عمل نشده. اينكه موهبتى است الهى كه ملت اعطا مىكنند به شخص سلطان، ايشان بيايند يك شاهدى بياورند كه يك ملتى، يك دهى را ايشان چيز بكنند، يك ده را اگر ايشان درست كردند كه، اما آزاد بگذارند مردم را / نه اينكه / خوب ممكن است همه مردم رابا سرنيزه وادار كنيد كه راى بدهند، نخير اينها آزاد بگذارند مردم را يعنى سرنيزه را بگذارند كنار و بيايند مثل يك آدم عادى در ميدان و بگويند كه آقا به كى راى مىدهيد. اگر يك ده به ايشان راى داد ما تصديق مىكنيم كه ايشان سلطان السلاطين هستند اما نيست همچو چيزى، نه راى دادند تا حالا، نه به اين ماده از قانون تاكنون عمل شده است، نه در زمان سابق، نه در زمان سلطنت ايشان، به اين ماده قانون عمل نشده است. بر فرض اينكه اين اشكالاتى كه ما راجع به اين ماده داريم اينها را غمض عين كنيم لكن عمل نشده به اين ماده. يك ماده معطلى است، مثل خيلى از مواد قانون اساسى معطل است. از اول عمل نشده تا حالا به آن. خوب روى اين زمينه كه سلطنت اين آقا قانونى نيست، اولا" ياغى است، كسى كه سلطنتش قانونى نيست و آمده به زور دارد سلطنت مىكند، به حسب قانون اساسى ايشان ياغى است، ايشان بايد محاكمه بشود كه چرا آمدى، چر ادعاى سلطنت تو دارى مىكنى؟ چرا تاجگذارى كردى؟ چرا مردم را چه كردى؟ چرا ماليات گرفتى؟ چرا حقوق سلطنت گرفتى؟ همهاش چرا،همهاش چرا. ايشان هم جواب ندارد بدهد و مهم اين است كه كليه قراردادهائى كه از زمان مشروطه تا حالا شده كليه قراردادها باطل است به حسب قانون اساسى براى اينكه قانون اساسى مىگويد كه بايد مجلس باشد به آراء مردم و سلطان وقت كه قسم خورده است براى مردم و وفادارى و كذا و كذا، او هم امر بكند به اينكه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخابات، آنها راى به مثلاً هر چه دادند با قواعد ديگرى كه هست از قانون اساسى و متمم قانون اساسى آنوقت قانونيت پيدا مىكند.
حق تعيين سرنوشت مملكت و انتخاب وكلاى مجلس به عهده سفارتخانهها يا ملت؟! اين قراردادهائى كه در زمان مشروطيت، چه زمان مظفرالدين شاه و چه زمان احمدشاه و چه زمان اين دوتاى ديگر، تمام اين قراردادها كه شده است، نه سلطانش سلطان قانونى بوده به حسب قانون اساسى، نه مجلس، مجلس قانونى بوده. اما سلطان قانونى نبوده است كه عرض كردم كه مردم راى هيچ وقت ندادند بر سلطنت ايشان، ايشان بايد خودشان قبول داشته باشند منتها اينهاگويند كه اصلاً ملت زائيده كه شده است، هر بچهاى كه آمده است، او سلطنت را ميل دارد! دوست دارد! الان هم كه مردم دارند فرياد مىزنند كه مرده باد شاه، باز اگراز ايشان بپرسى، مىگويند مردم
شاهدوست هستند، اين علامت شاهدوستى شان است. بنابر اين، خوب، نه سلطنت، سلطنت قانونى است و مىآئيم سراغ مجلس، مجلس هم تا آن اندازهاى كه ما اطلاع داريم، به آرا مردم نبوده كه مردم بيايند راى بدهند يك چيزى را، در زمان رضاشاه در زمان محمدرضاشاه اينها جزء واضحات است، هر كس يادش است. خوب شما همهتان اين مجلسها را يادتان است تا حالا - اين - شما كه اطلاع داريد، عقيدهتان اين است كه در تهران، در اصفهان، در يزد، در كرمان، در هر جا خود مردم جمع شدند و يك وكيل درست كردند؟! يا اينكه به قول خود شاه ليستش را از سفارتخانهها آوردند؟ خود ايشان گفتند ليست را از سفارتخانهها آوردند و مىدادند مىگفتند اينها بايد وكيل بشوند، مردم چكارهاند، اينها بايد بشوند، دولت چه كاره است، شاه چكاره است آن كه بايد تعيين كند سرنوشت ما را سفارت آمريكا و سفارت انگلستان است و سفارت شوروى است و اينها و تا حالا همين كارها را كردند. ليست اين وكلا را آنها تعيين كردند و آنهائى كه دوستان آنها يا به تعبير ديگر نوكرهاى خودشان بودهاند، آنها را تعيين كردند كه اينها باشند تا راى بدهند به هر چيزى كه آنها دلشان مىخواهد. بنابر اين آنقدرى كه ماها يادمان است در زمان اين دو تا عرض مىكنم كه ديكتاتور، در زمان اينها ابداً يك مجلس قانونى، يك مجلس ملى كه ملت راى داشته و داده باشند به آنها، ابداً چنين چيزى نبوده است. ما فرض مىكنيم حالا چهار تا وكيل هم ملت به او راى داده اما سايرين راى ندادند. چهار تا وكيل هم، مثلاً فرض كنيد تهران يك قدرى چيزهائى بوده است، ملاحظاتى بوده است به چهار نفر وكيل هم راى داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس راى دادهاند به او اما مجلس وقتى قانونى است كه همه اهالى مجلس كه مىآيند به حسب قانون توى مجلس آمده باشند، رايشان دخالت دارد در مطالب. اكثريتى كه حاصل مىشده در مجالس كه به اين اكثريت يك شركتى را، يك قراردادى را، يك بساطى را درست مىكردند، اين اكثريت اگر چهار تايشان هم فرض بكنيم كه ملى بودند و ملت تعيين كردند لكن باقيشان نبوده. اين را هيچ كس نمى تواند ادعا بكند. كه در زمان سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه اين مجلس يك مجلسى بوده است ملى و مردم آن را، اينها را تعيين كردند، هيچ كس نمىتواند يك چنين ادعائى بكند مردم تعيين كردند. اگر كسى هم ادعا بكند در يك دوره، دو دوره مردم به مدرس راى مىدادند، بله به مدرس راى دادند، بعضى اشخاص ديگر هم نظير او را راى دادند اما يكى، دو تا، چهار تا وكيل كه كار را درست نمى كند. بايد تمام اين وكلا ملى باشند يعنى ملت تعيين كرده باشد تا اينكه وقتى يك مجلسى تشكيل مىشود يك مجلس قانونى باشد تا اينكه وقتى راى دادند، اكثريت راى داد به حسب قانون، اكثريت رايش مثلاً صحيح باشد، درست باشد، بايد قانونى باشد لكن اينها كه نبوده در كار.
تجديد نظر در قراردادهاى غيرقانونى بعد از تشكيل حكومت اسلامى
تمام قراردادهائى كه در زمان مشروطه شده است و اين قراردادهائى كه در زمان رضاخان شده است، اين قراردادهائى كه در زمان محمدرضاخان شده است، تمام اين قراردادها بر خلاف قانون
اساسى است، به خلاف ميل اين ملت است.
اين ملت مخالف با همه اينهاست. يكى از آن هم قانونى نيست. بنابراين تمام اين قراردادها با هر كه قرارداد كرده باشند، خوب فرض كنيد يك قرارداد مفيدى براى ملت هم باشد قانونى نيست بله اگر چنانچه يك حكومت ملى اسلامى تشكيل شد و اين قراردادها را مطالعه كردند و ديدند يك قراردادى مفيد به حال ملت است (اگر توى آن باشد، نمى دانم هست يا نه) اگر ديدند يك قرارداد مفيدى به حال ملت است، خوب آن را امضا مىكنند، آن را هم قبول مىكنند يعنى قبول مىكنند كهاز حالا قرارداد مىشود، قبلا" باز باطل بوده، از حالا قرارداد مىشود، يعنى آن دولتى كه قانونى است وقتى كه قرادادى را قبول كرد، قانوناً صحيح مىشود اين اما نه اينكه عطف به جلو هم بكنند، جلو هم، مستقر بشوند، نه آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اينهائى كه پشتيبانى دارند مىكنند از محمدرضاخان، اين دولتهائى كه پشتيبانى مىكنند، اصرار بر پشتيبانىشان بكنند همه قراردادهايشان ولو اينكه مفيد براى ملت باشد لغو خواهد شد، بايد تجديد نظر در اين مسائل بكنند.
ملت ايران زير بار اين زورها نخواهد رفت. بله ممكن است كه بريزند، همين طور كه الان الوات را دارند مىريزند به شهرها و مردم را كتك مىزنند و يا كولىها را يا - عرض مىكنم - ارتشىها را به صورت ديگرى در مىآورند وريزند مردم را كتك مىزنند و اينها، ممكن است كه يك وقتى هم فرض كنيد كه دولت شوروى و دولت آمريكا بريزد جمعيتشان را ولى شعر است اينها حالا ديگر اين حرفها نخواهد شد، ممكن است، اما شعر است. الان نمىشود روى موازينى كه دنيا دارد، دنياى امروز غير از دنياى ديروز است، اينطور نيست كه هر كه هر كارى هر كه هر زورى دارد، آن زور را بايد اعمال بكند، اينطور نيست. بايد روى موازين باشد و يك ملتى همه ايستادند و مىگويند كه ما ميخواهيم مستقل باشيم يعنى ما مىخواهيم كه آمريكا دخالت نداشته باشد در مملكتمان، شوروى هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، يك مملكتى باشد مال خودمان.
اخطار به تمامى پشتيبانان رژيم شاه
حالا ما اعلام مى كنيم كه اگر چنانچه اين دول به اصرار خودشان باقى باشند در پشتيبانى كردن از محمدرضاخان، دولتى اگر تشكيل شد، ملت ايران امر مىكند به اينكه تمام اين قراردادهائى كه كرديد ولو به نفع ما هم باشد نمى خواهيم. اگر آمريكا زياد اصرار در اين باب بكند ديگر با او قراردادى بسته نخواهد شد. از حالا بايد مقام خودش را موضع خودش را احراز كند، درست كند. هر كدام از اين رئيس جمهورها و اين دولتها از حالا بايد حسابشان را درست كنند با مملكت ايران و ميزان اين است كه پشتيبانى از اين آدمى كه اين مردم را 50 سال خانوادهاش اختناق كرده اند و الان در اين چند سال و در اين آخر يك سال اينهمه كشتار كردند و 15 خرداد آنقدر كشتار كرده يك نفر آدم و دشمن مردم است
و مردم دشمن او هستند، اگر چنانچه اينها پشتيبانى از اين بكنند و اصرار به اين پشتيبانى بكنند، ملت ايران تمام قراردادهائى كه اينها دارند لغو مىكند و بعد از اين هم با اينها قرارداد نمىبندد، نه نفتى هست، نه چيز ديگرى، زهر مار هم به آنها نمىدهيم. و اگر چنانچه نه، پشتيبانى نكنند و مثل آدم زندگى كنند، موضعشان را حالا با ايران معين كنند، نفت را ما نمى خواهيم بخوريم، مىفروشيم نفت را، اما مىفروشيم و از آنها پول مىگيريم براى ملت، نه مىفروشيم و برايشان اسلحه مىگيريم كه به نفع خود آنها باشد.
دليل اصلى مبارزات مردم بر عليه شاه وابستگى او به اجانب است
همين ديروز، چند روز پيش از اين كه آقاى كارتر صحبت كردند جزء حرفهائى كه زدند اين بوده است كه الان مملكت ايران 18 ميليارد دلار از ما 18 ميليارد دلار از ما، اسلحه خريده و يك مملكت قوى ايجاد كرده است كه اين اسباب اين مىشود كه براى ما يك منافعى دارد، كمونيستها را نمىگذارد چه بشود، مسلمانهاى چپگرا را نمىگذارد چه بشود، ژاندارم خليج هست براى ما و ما اين برايمان خيلى ارزش دارد.ملت ايران روى همين حرفها دارد مىگويد ما اين را نمى خواهيم كه 18 ميليارد از شما چيز خريده و نفت ما را داده براى اينكه ژاندارم شما باشد، پاسدار شما باشد. ملت ايران براى همين جهت است كه دارد جوان مىدهد، دارد مال مىدهد دارد همه چيز ميدهد تا اينكه نباشد يك آدمى كه اينطور خيانتكار به ملت است. همين مطلب را ايشان، يكى از مناقب ايشان حساب مىكند كه 18 ميليارد دلار اسلحه خريده و مملكت را يك قدرتى به آن داده كه در مقابل كمونيست كه دشمن ماست، در مقابل چپگراها از مسلمين كه دشمن ما هستند و حافظ منافع ما در خليج است و از اين حرفها مىزنند همين حرفهائى كه ملت ايران به واسطه همين حرفها دادش بلند شده است كه آقا ما نمىخواهيم بسته به غير باشيم، ما نمىخواهيم همه منافع مملكت ما به شما داده بشود، ما مىخواهيم منافع مملكت ما صرف اين فقرا و بيچارهها بشود، صرف اينهائى كه آب ندارند بخورند و هيچ چيز ندارند. مناطقى درايران هيچ چيز ندارند. شما خيال مىكنيد، اينها مىآيند بعضىها را نشان مىدهند، آنوقت بنابراين بوده وقتى خواست مثلاً شاه عبور كند از يك جائى با يك نفر رئيس كذا، مردم را الزام كردند به اينكه بايد سر جاده همه كت و شلوار خوب از جائى پيدا بكنيد بپوشيد بايستيد اينجا، اينها ببينند تا خيال كنند همه مملكت ما داراى لباس فاخر و چه هستند. بيچارهها گرسنگى اينجا مىخوردند لكن آنوقت بايد از خارج يك عدهاى بيايند با كت و شلوار بايستند آنجا، يا خود اينها بروند لباس نو از يك جائى تعيين كنند بايستند آنجا و زنده باد بگويند تا اينكه آن آدمى كه آمده خيال كند كه واقعاً اينها يك مملكت مرفه هستند. چهار تا خيابان تهران را ملاحظه نكنيد، برويد خوزستان را ببينيد و اطراف خوزستان كه آب همين طور هدر مىرود و زمين همين طور هدر مىرود و مردم همين طور گرسنگى مىخورند. برويد آنجاها را ببينيد كه بر حسب روزنامه اطلاعات كه در چند وقت پيش از اين نوشته بود يا كيهان نوشته
بود به اينكه از بىآبى صبح كه مىشود بچه كه چشمش به هم به واسطه تراخم چيز شده، با بول چشم او را باز مىكنند. شما تهران را نگاه نكنيد چهار تا خيابان را درست كردند و چه مىكنند، به رخ ديگران مىكشند كه خير، مرفه و مرفه، مملكت را بايد، همه مملكت را بايد نگاه كرد. آن دور افتادهها را نگاه كن. شما در خود تهران اين زاغهنشينها را ملاحظه كنيد اينها چه مىكنند، چه زندگىاى دارند. داد مملكت، ملت ايران كه بلند شده است براى يك همچو وضعى است كه الان پيش آوردند اينها از آن طرف در بلندگوهايشان و در تبليغاتشان هى تا راديو را باز مىكردند (اعليحضرت آريامهر) شما شايد پيدا نمىكرديد كه يك جائى كه تا باز مىكنند (اعليحضرت چه كرد، و الا حضرت چه كرد) از آن طرف آنهمه حرفها بود، از اين طرف مردم را اينطور ضعيف و ذليل و بيچاره نگه داشته بودند و همه گرسنه و بيچاره، يك عده هم البته مرفه داشتند از باب اينكه از خودشان بود يا اينكه روابطى با خودشان داشت يا خير، فرض كنيد يك دسته هم اينطور بود.
ايستادگى و مقاومت مردم در برابر حكومت نظامى و كودتاى آمريكائى
در هر صورت الان مردم ديگر گوش به اين حرفها نمىدهند، حكومت را نظامى كنيد، همين است كه هست، دولت را هم نظامى كنيد، خوب همين است كه هست نظامى هست الان ديگر، حالا تو تغييرش بده اسمش را دولت بگذار. الان مدتهاست كه ايران با حكومت نظامى دارد مىگذراند، چند تا شهرش رسماً نظامى است، بقيهاش هم غير رسمى نظامى است. خوب غير نظامى در كار نيست. مگر تو مىتوانى بدون سرنيزه زندگى كنى؟ تو يك روز سرنيزه را بردارند به باد فنا خواهى رفت. نمىتوانى زندگى كنى.
حالا فرض كنيد كه آمريكا نفشهاش هم اين باشد كه بعد از اين يك دولت ديگرى در كار بياورد و شاه را ببرد و يك كودتاى نظامى بكند، همين نظامى است و همين بساط و همين كشتار و همين كردار، مردم هم همانند كه هستند. دست برنمىدارند مردم، مردم مىخواهند از زير اين بار بيرون بيايند. بايد فكر بكنند، بايد رها كنند ايران را، بايد بروند سراغ كارشان رها كنند ايران را. انشاءالله خداوند همهتان را توفيق بدهد. موفق باشيد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 264
بيانات امام خمينى در مورد لزوم نظارت مردمى بر امور جارى كشور و حفظ وحدت كلمه
اصلاح ويرانىهاى كشور در گرو وحدت اقشار ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
من از همه آقايان متشكرم كه در اين موقعى كه ما گرفتار اين مسائل هستيم كمك كردند و كارها را انجام دادند و بايد بگويم كه كار، كار خودشان بوده و منزل، منزل خودشان بوده و اين معنا را تنبه بدهم كه در يك منزل محقرى كار محقرى ما بايد با اجتماع كار بكنيم يعنى دسته جمعى هر كسى يك كارش را بكند و ميسور نيست براى يك نفر يا دو نفر همه كارها را انجام بدهد. آنوقت راجع به كار يك كشورى كه الان تقريباً بايد گفت مصائب هست و تا حالا خرابكارى بوده، كار يك كشورى نمىشود انجام بگيرد الا اينكه همه اجزاء كشور، همه افراد كشور در آن همكارى كنند. اگر چنانچه همه ملت ايران، هر كس در هر جا هست اقدام به ساختمان اين مملكت نكند مملكت به حال خرابه يا نيمهخرابه باقى خواهد ماند و مسوول خواهيم بود همه. هر كس هر كارى را مىتواند بايد به طور مقتضى، با صبر و تحمل و تحمل مزاحمات، تحمل زحمات اقدام بكند. اگر همچو چيزى شد يك مملكت آباد و صحيح و خوب محقق خواهد شد.
ضرورت دقت و نظارت مردم در كليه امور و شوونات مملكت
و باز همه اجزاى مملكت بايد نظارت در امور بكنند كه نتوانند شياطين باز رخنه بكنند. در ادارات دولتى اشخاصى كه رفت و آمد مىكنند، اينها بايد نظارت بركارهاى آنها بكنند يعنى مثل سمت بازرسى و تفتيش و اينطور چيزها كه اگر خطائى آنها مىكنند، تعمدى مىكنند عرض مىكنم كه خيانتى مىكنند، به دستگاه قضائى اطلاع بدهند تا اينكه آنها تعقيب بكنند.
همه مصيبتهائى كه در اين سالها واقع شده است براى اين بوده است كه دستگاهها سرخود بودهاند. از آن دستگاه اول گرفته، آن شخصى كه به اسم شاه در مملكت حكومت كرده سر خود حكومت كرده، مقيد به قوانين نبوده. وقتى كه اين سر خود حركت كرده كسانى هم كه دنبال او هستند از او ياد مىگيرند، اينها هم سر خود مىشوند. وقتى يك مجلسى را به طور سر خودى و بدون رعايت قوانين بوجود آوردند، نمايندگان اين مجلس هم سر خود خواهند شد، پايبند قوانين نخواهند شد. بايد خاتمه پيدا بكند اين مسائل، بايد ايران يك مملكتى بشود كه مترقى به معناى واقعى باشد نه اينكه لفظى و
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 265
همين گفتن ترقى. معنويات يك مملكتى را بايد در صدد بود كه اصلاحش كرد يعنى بايد دست خيانت را كوتاه كرد، دست جنايات را كوتاه كرد. همه جاهائى كه يك عضوى از اعضاى ادارات دولتى يا دولت، عضوى از اعضاى دولت تكفل مىكنند، مردم موظفند كه نظارت كنند كه نظارت كنند در آن. آنهائى كه مىروند آنجا براى گرفتاريهائى كه مثلا دارند، محاكماتى كه دارند، مىروند در كلانترىها، مىروند در نظميه، مىروند در عرض مىكنم دادگسترى و امثال اينها، خودشان بايد ناظر باشند كه چه مىگذرد و خودشان مكلفند (اگر بخواهند مملكت اصلاح بشود مكلفند) كه چيزهائى كه گذشته است اگر چنانچه خلاف بوده است، به جاهائى كه براى اين امر تاسيس مىشود اطلاع بدهند تا تعقيب بشوند. اگر يك ملتى يك همچو جهتى پيش بيايد كه يك محاكم صالحهاى تصرف بكند در همه امور، يعنى برسد به داد مردم، همچو نباشد كه مثل حالا باشد كه دادگسترىها كارى به اين حرفها ندارند يا نمىتوانند داشته باشند - عرض مىكنم كه كلانترىها كه بخواهند مردم را چه بكنند، لخت بكنند، امثال اينها، اگر اينطورها باز ادامه پيدا بكند فرض كنيد كه اين دزد بزرگ رفت، كوچكها جاى او مىنشينند و كارها را انجام مىدهند. بايد همهتان، همهمان در اين امور دقت كنيم و دنبال كنيم و فداكارى بكنيم تا اينكه انشاءالله يك مملكت صحيحى بار بيايد.
من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را مىخواهم و من از اينكه اين مدت شما زحمت كشيديد عذر مىخواهم. خداوند شما همه را حفظ بكند و سلامت بدارد و ما حالا مىرويم به اين مملكت ببينيم كه آيا چه مىشود. هر چه كه بشود همين است. ما بنا داريم كه برويم، حالا چه از بين راه برگرديم و باز هم خدمت شما باشيم و چه برويم و پياده بشويم و آنجا چه بشود. و من اين (را) هم بايد بگويم به شما آقايان كه به آقاى يزدى و بعضى از آقايان گفتم كه من بيعتم را از شماها برداشتم عرض مىكنم كه ممكن است كه آنطورى كه اينها تهيه ديدند در اين سفر خطر در كار باشد و من ميل ندارم كه به خاطر من شماها خداى نخواسته در خطر بيفتيد. من سنم ديگر گذشته، شما حالا جوانيد.
يكى از حضار: من به خانمها عرض كردم كه آقا فرمودند احياناً خانمها در هواپيما نباشند. آنها گفتند كه من خدمتتان عرض كنم مگر امام حسين حضرت زينب و خواهران خويش را همراه نبردند.
امام: خوب، حالا امام حسين، امام حسين بود. ما يك جور ديگر است وضعمان. نخير من ميل دارم زحمت خانمها نباشم، آقايان هم همين طور. گمان مىكنم كه اگر اينطور بشود كه من بروم عليحده و بعد آقايان بيايند بهتر است.
خداوند عمر شما را زياد كند، موفق باشيد انشاءالله. در هر صورت براى من ناگوار است كه براى خاطر من كسى به زحمت بيفتد. من براى خودم مانعى ندارد اما ناگوار است برايم كه ببينم يكى از برادرهاى من براى خاطر من گرفتار شده است. انشاالله خداوند همهتان را حفظ كند و موفق باشيد.
والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 147
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات شيطنتآميز شاه
سقوط رژيم شاهنشاهى و استقرار حكومت عدل اسلامى خواست صريح و بىابهام ملت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مسائلى كه ملت ايران در اين مدت طرح كردهاند يك مسائلى است كه هيچ ابهامى در آن نيست. ما هم كه از اول همان مسائلى كه در نهاد ملت است طرح كرديم هيچ ابهامى در مطالب ما نيست، مطلب ما اين نيست كه شاه برود بيرون مملكت، مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت و اينكه مىگوئيم (شاه برود) يعنى سلطنت نداشته باشد، نه برود تفريح. و مطلب دوم اين است كه رژيم شاهنشاهى يك رژيمى است كه مقبول ملت نيست و از اول هم يك مطلب غلطى بوده است. و مطلب ثالث اين است كه ما مىخواهيم يك حكومت عدل، بر قوانين اسلام در ايران حكمفرما باشد. اينها هيچ كدامش در آن ابهامى نيست كه كسى بخواهد تحليلش كند، كسى بخواهد بگويد مطلب ملت باز معلوم نيست، چه مىگويد، معلوم نيست اينها كسى مگر خودش را به كرى بزند و الا ملت حالا چندين وقت است، از يك سال بيشتر است كه در خيابانها دارد فرياد ميزند كه ما رژيم شاهنشاهى را نمىخواهيم، رژيم پهلوى را نمىخواهيم و ما حكومت اسلامى مىخواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد. خيال نشود كه حالا كه شاه رفته يا بنا دارد برود يك مطلبى حاصل شده است، تا حالا هيچ مطلبى از آن مطالبى كه ما و ملت ايران مىخواهيم حاصل نشده است.
بله، ايشان (آنطورى كه از ايشان نقل شده است) گفتهاند كه اگر من بروم (من يك سه ماهى مىخواهم بروم براى اينكه يك ناراحتىهايى دارم، سه ماه مىخواهم بروم) ديگر به غرب نفت نخواهد رسيد. اين براى اين است كه غرب را بر ضد نهضت تجهيز كند (و اگر من بروم بيرق سرخ به بالاى پشت بامهاى مثلاً ايران به بالاى ايران، به بالاى بلندىهاى ايران بيرق سرخ زده مىشود يعنى همه ديگر از اول تا آخر ايران كمونيست مىشوند و به شوروى گرايش پيدا مىكنند) بعد هم گفتند كه اينها كه مخالف من هستند يك عده معدودى هستند، چيزى نيستند اينها و اينها هم من را درك نكردند،
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 148
اگر چنانچه من را درك كرده بودند، اينها هم مخالف نبودند، حالا ما اين سه تا مطلبى كه ايشان گفتند، خوب بايد ببينيم چى هست، صحيح ايشان مىفرمايند يا خير، باز هم دست برنداشتند از اين تبليغات شيطنت آميز.
چپاول و غارت نفت ايران درازاى ارسال سلاحهاى بلا استفاده و تاسيس پايگاههاى تسليحاتى
اما اينكه مىگويند اگر چنانچه من بروم ديگر براى غرب نفت نيست، اگر مقصود اين است كه آنطورى كه شما نفت مىداديد به خارج ما مىدهيم، صحيح است اين براى اينكه شما نفت ما را داديد به خارج و آنى كه از امريكا به خيال خودتان گرفتيد و براى تعميه گرفتيد يك اسلحههاى بسيار پيشرفته كه در ايران هيچ كارشناسى ندارد و هيچ كس نمىتواند استعمالش بكند گرفتيد براى پايگاه درست كردن براى آمريكا در ايران، يعنى هم نفت را برديد و هم پايگاه درست كرديد. اگر مىخواست يك مملكتى در مملكت ديگرى پايگاه درست كند محتاج به اين بود كه ميلياردها مثلاً دلار بدهد تا پايگاه اجازه بدهند درست كند. ايران اجازه داده كه پايگاه درست كن در ازاى نفتى كه ما به تو مىدهيم. نفت را دادهاند اگر در ازايش اسلحه براى ايران هم خريده بودند خوب، يك غلطى بود اما غلط كمى بود. اما اسلحه براى ايران نخريدند، اينها همان چيزى كه امريكائىها مىخواستند و آمالشان بود كه در مقابل شوروى يك پايگاهى داشته باشند در ايران، با اين صورت درست كردند كه پايگاه را درست كردند به اسم اينكه ما پول نفت را مىخواهيم بدهيم، خوب ديگر پول نفت دادن كه جرم نيست، ما نفت خريديم و پولش را مىخواهيم بدهيم منتها حالا مبلغ خيلى زياد است از باب اينكه ايران مىخواهد يك مملكت پيش افتادهاى باشد، اينكه هيجده ميليارد دلار يا بيست و دو ميليارد دلار پول اين اسلحهاى است كه شاه خريده است نه اين است كه ما مىخواهيم پايگاه درست كنيم، نخير اين مال خود ايران است. خوب، اينقدر زياد براى چه؟ ايران كه اينقدر لازم ندارد. اين براى اين است كه ايران هم يكى از ابرقدرتها مىخواهد باشد و مىخواهد در مقابل شوروى بايستد؟ در مقابل آمريكا بايستد و در دروازه تمدن مىخواهد وارد بشود؟ از اين جهت است كه اينقدر زياد اسلحه خريده؟! لكن ما كه مطلب را مىدانيم، اينطور مىگوئيم كه خير، براى ايران نيست، براى آمريكاست. آمريكا، هم عوض را گرفته هم معوض را، هم نفت را گرفته و هم عوضش را خودش گرفته. پول نفت را به صورت اسلحه به ايران داده و جاهاى زيادى پايگاه آمريكائى است. اگر مقصود اين است كه، اينكه مىگويد ديگر غرب نفت ندارد. مقصود اين است كه اين ترتيبى نفت ندارد، اگر غرب از ما بخواهد كه نفت به او بدهيم و عوض آن هم پايگاه درست كند، يا يك چيزى كه به درد ما نمىخورد در ايران درست كند، يا مضر براى ايران
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 149
است در ايران درست كند، ما نفت را اگر به بيابانها ريختيم، اگر آتش زديم به آنها نمىدهيم. و اگر مقصود اين است كه نفت را نمىدهند، غرب به نفت نمىرسد، يعنى اگر بخواهند يك معامله صحيحى، عقلائى، روى انصافى، روى تبادل نظرى بين متعاملين، بگويد نفت را نمىدهم، نخير دروغ مىگويد. نخير، ما و ايران هر حكومتى باشد احتياج دارد به پول براى اينكه اداره مملكت بايد بكند و عمده اش پول نفت است. نفت را هر مشترىاى كه پيدا بشود كه خوب بخرد به او مىدهند، پول مىگيرند. به آمريكا مىدهد به جاى اينكه ايشان پايگاه درست كرده، نه ما پايگاه نمىخواهيم درست كنيم براى آمريكا، ما پول مىگيريم براى اينكه اين ملت ضعيف را، اين ملت بىچيز را نجات بدهيم از اين وضعى كه دارد. اين زراعتى كه از دست داده، اين كشاورزى كه از دستش رفته است، اين صنعت مونتاژى كه براى خاطر مصلحت ديگران درست كرده اند. اگر يك حكومت صحيح پيش بيايد نفت را مىفروشد و پول مىگيرد خرج مى كند از براى منافع خود ملت، اين فقرا را نجات مىدهد، اين اشخاصى كه ضعفا هستند، اينهائى كه الان به واسطه شكست كشاورزى هجوم آوردند در اين سرماهاى زمستان به شهرها و مسكن ندارند، زير چادرها(نه مثل اين چادر كه حالا اينجا درست كرديد، خير آن چادرهاى بيچارگى كه آنها درست كرده اند) در آن سرماى زمستان زير چادرها زندگى مىكنند، در يك اتاقهاى گلى كه آنهائى كه رفتنددانند چه خبر است، درآنجا دارند زندگى مىكنند، هيچ ندارند، آب ندارند، برق ندارند، اسفالت ندارند، در يك گودال هايى هستند كه از اين گودال ها زنهاى بيچاره بايد كوزه را بردارند(از قرارى كه نوشتهاند)پلههاى زيادى، حالا يادم نيست كه صد تا پله نوشته بودند يا يك خرده كمتر، از اينها بايد بيايند بالا و بروند به آن شيرى كه وصل كردهاند كه آب هست توى خيابان، از آنجا كوزه شان را آب بكنند باز از اين پلهها برگردند بروند به آن محلى كه دارند. در اين سرماى زمستان و اين پلههاى لغزنده شما ببينيد چه مصيبتى براى اين ملت هست. اين مصيبتها راخواهند رفع بكنند، مىخواهند مملكت يك مملكتى باشد كه هر جورى هست فقرا به حالشان رسيدگى بشود. پس اينكه مىگويد كه ديگر نفت در غرب نمىرود، روى يك فرض نادرست است،روى يك فرض دروغ است.
طرح خطر كمونيست و حمله شوروى به ايران از ادعاهاى باطل شاه براى حفظ سلطنتش
مطلب ديگرى كه ايشان گفتهاند اين است كه اگر من بروم بيرق سرخ زده مىشود. اين مطلب هم صحيح نيست، اين را هم مكرر ما گفته ايم و گفتهاند كه يك مطلب صحيحى نيست اين مطلب. اگر بنا بود كه يك ملتى بود كه اگر ايشان مىرفت (حالا ايشان جلويشان را گرفته است كه بيرق سرخ بالاى سرشان زده نشود!!) بيرق سرخ بالاى سرشان مىزدند، اگر ملت ما يك همچو ملتى بود چطور در تمام
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 150
سرتاسر ايران با مشت گره كرده مقابل آمريكا و شوروى ايستاده و آمريكا را شكست داد؟ آمريكا از آن اول گفت كه ما شاه را نگه مىداريم، نخير شاه بايد باشد. حالا هم مىگويد اما حالا يك قدرى يواشتر. پيشتر با طمطراق مىگفت كه (ما خير، اين را نگه مىداريم بايد باشد ايشان، ثبات منطقه به واسطه اوست، اگر اين نباشد ثبات ندارد منطقه). بعد فهميدند كه اصلاً ايشان كه هست ثبات ندارد براى اينكه الان شما ملاحظه مىكنيد كه در ايران اينهمه اختلافات و اينهمه هياهو براى اين است كه اين هست. اگر اين برود، يعنى برود به طورى كه سقوط بكند سلطنتش، آنوقت است كه خواهند ديد كه مملكت ثبات دارد چرا مملكت ثبات ندارد؟ اگر مىگويند كه شوروى مثلاً مستقيماً دخالت مىكند در ايران و لشكر سرخ مىريزد ايران را مىگيرد، اين دورغ است براى اينكه همچو كارى نمىتواند بكند از باب اينكه آن طرفش هم يك قلدرى مثل خودش ايستاده است اگر او اين كار را بخواهد بكند جنگ مىشود و الان همه ابرقدرتها مىدانند كه اگر يك جنگ عمومى بشود تمام بشر از بين مىرود براى اينكه با اين سلاحهائى كه الان هست ديگر اينطور نيست كه جنگ، جنگ منطقهاى باشد، در يك قطرى جنگ بكنند در يك قطر ديگرى نباشد، همه منطقههاى دنيا، همه بلاد دنيا از بين خواهد رفت و هيچ عاقلى اقدام به همچو جنگى نخواهد كرد. ما اگر فرض هم بكنيم كه يك لشكر اجنبى وارد بشود به مملكتمان، اين هم باز همه تجربه كردند در تاريخ كه اجنبى اگر بيايد ممكن است وارد بشود و زورش غلبه كند بر يك ملتى لكن نمىتواند بماند هميشه، وقتى كه آمد و وارد شد، هر فردى از آن را اين ملت از بين مىبرد، تمامش مىكند و اجنبى هم نمىتواند مقابل هر فردى دو تا فرد بياورد اينجا براى نگهدارى، او مىخواهد نفع ببرد، براى نگهداريش نمىشود اينطورى كند. بنابراين از اين هيچ خوفى نيست كه شوروى بىعقلى كند و حمله كند، اينها حرف مفت است كه مى زنند، اين براى اين است كه آمريكا را تحريك كند، با آنكه امريكا مىداند اين حرفها را، او اگر مىتوانست كارى بكند بدون تحريك مىكرد براى اينكه تو به نفع او بودى. بنابراين اين حرف ايشان هم كه اگر من بروم چه مىشود، معلوم مىشود كه شوروى از ترس ايشان است كه وارد ايران نمىشود!! اگر ايشان نباشد ديگر چه خواهد شد! اين حرفها را همه ما مىدانيم كه صحيح نيست.
اگر ملت با شما موافق است ديگر چرا تعهد و توبه ؟!!
اما مطلب سومش را كه مىگويد كه اينها يك چند نفرى هستند، عده معدودى هستند كه با من مخالف هستند. اين دو تا كلام در اينجا گفته است: يكى اينكه مخالفين ايشان عده معدودى است لكن (ملت من را مىخواهد، ملت، همه من را مىخواهند لكن يك چند نفر، يك عده كمى هستند.) اين مطلب ايشان است. مطلب ديگر اين است كه اينها هم كه با من مخالفند من را درك نكردهاند و الا مخالف نمىشوند. حالا ما هر دو مطلب را ببينيم كه صحيح هست يا نه. اگر ملت عده معدودى بودند چطور آمدى توبه كردى، خوب ملت كه با شما هستند، همه با شما هستند، يك عده معدودى، چند نفرى مخالفند، خوب اين چند نفر را از بين مىبردى ديگر اين توبه نداشت. چطور گفتى من در مقابل ملت
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 151
ايستادهام و تعهد مىكنم. ملتى كه با شما موافق است معلوم مىشود كه شما كارهايت به قدرى خوب بوده است كه همه ملت با شما موافقند، اين ديگر تعهد نمىخواهد، شما تعهدات را عمل كردى، كار خوب كردى براى مردم. اين كه مىگويد كه من تعهد مىكنم، من اشتباهاتى كرده بودم و اين اشتباهات را ديگر نمىكنم، من اين اشتباهات را ديگر تكرار نمىكنم. اگر ملت همراه تو هست و يك عده معدودى مخالف هستند، خوب بيا بگو كه اى ملت! بيائيد اين عده معدودى كه آمدهاند با من دارند مخالفت مىكنند خودتان از بين ببريد. اگر ملت با شما موافق بودند، خوب همين كافى بود كه شما پشت راديو بگوئيد كه (اى ملت ايران! كه با من موافقيد اى ملت ايران! كه من به شما خدمت كردم و من به شما عرض مىكنم كه نفع رساندم، شما را مىخواهم برسانم به مرتبه تمدن و به دروازه تمدن، اين عده معدودى كه آمدند، اينها از اشرار هستند شما بيائيد اينها را از بين ببريد.) اگر شما يك همچو چيزى بوديد، خوب ملت قيام مىكرد و اين عده معدودى كه شما مىگوئيد از بين مىبرد. خوب، حالا ما سؤال مىكنيم كه اين بازارهائى كه در ايران بسته شده، براى چى بسته شده؟ از ايشان سؤال مىكنيم، براى اينكه مبادا شما از بين برويد بسته شده؟! براى اين است كه مخالفت كنند با مخالفين شما؟ از اين جهت بسته شده است؟ اين تظاهراتى كه مردم مىكنند و مىگويند مرگ بر شاه، مرادشان اين است كه مرگ بر مثلاً يك كس ديگرى مرادشان از شاه شما نيستيد؟! اين هياهوئى كه در ايران راه افتاده، الان اعتصاب سرتاسر ايران است، اين سرتاسر ايران كه اعتصاب است، بسيارش هم از دستگاههاى خود دولت است و اعتصاب كردهاند، اينها با شما موافقند و چون موافقند اعتصاب كردهاند؟! چون با دولت شما موافقند اعتصاب كردهاند؟! صحيح است اين حرف شما كه عده معدودى هستند؟! خوب، سابقاً هم مىگفت كه يك عدهاى هستند كه از آن طرف مرز آمدهاند، با شناسنامههاى جعلى از آن طرف مرز آمدهاند در ايران و اينطور شلوغىها را مىكنند. اين معنايش اين است كه تمام اين بازار ايران، بازارهاى ايران اشخاصى هستند كه از آن طرف مرز آمدهاند و عده معدودى هم هستند. تمام ايران الان قيام كرده است بر ضد تو، باز هم مىگويى كه عده معدودى هستند؟! حالا هم كه پايت را برداشتهاى كه يك قدرى بروى جلوتر مىگويى كه عدهى معدودى هستند اينها؟! همان حرفهاى اول را مىزنى؟! اين حرف ايشان هم كه تمام.
دنيا حجابى براى ملكات انسان است
اما اينكه مىگويد كه اين عده من را درك نكردهاند، اين از يك جهت صحيح است و از يك جهاتى هم نه.
اما از اين جهت كه صحيح است اين است كه بشر تا در اين دنياست نمىتواند انسان ملكاتش را درك كند براى اينكه ملكات ظاهر نيست الا بعضى از آن. ماها تا در اين دنيا هستيم همه صورتها صورت انسانى و كارها هم يك كارهائى است كه متعارف است لكن وقتى كه اين ورق برگشت و آن صفحه باطن انسانى ظاهر شد (يوم تبلى السرائر) آن سرائر آدم، آن ملكاتى كه انسان دارد، در يك
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 152
محيطى كه جاى ظهور آن ملكات و سرائر است و آن محيط ملكوت است، محيط عالم غيب است. وقتى وارد شد به آنجا آن وقت معلوم مىشود چى هست. ما الان نمىتوانيم ايشان را بشناسيم، آن ملكاتى كه در باطن اين هست، نه او، هيچ كس را نمىتوانيم بشناسيم، چه آنهائى كه در طرف خوبى ملكات فاضله دارند و چه آنهائى كه در طرف بدى ملكات غير فاضله و خبيثه دارند، اينها را در اين عالم نمىشود شناخت همه دارند توى اين محيط را مىروند و همه دارند (ياكلون و يمشون) همه در اين محيط دارند زندگى مىكنند، همه مثل هم دو تا گوش دارند و يك سر دارند. در اينجا هيچ كس نمىتواند تمام حقيقت يك آدم را بشناسد و از اين جهت كه ايشان مىگويد من را درك نكردهاند، صحيح مىگويد، ما نمىتوانيم شما را و پدر شما را بشناسيم و درك كنيم براى اينكه حالا سرائر ظاهر نشده است. آنهائى كه اهل باطن هستند و مطالب زائد بر آن اداركات صوريه ما را مىگويند و از محيط وحى هم مطالبى ادارك كردهاند، آنها اينطور مىگويند كه ملكاتى كه انسان دارد و در اينجا ظاهر نيست در آن صفحه بعدى كه صفحه ظهور سرائر است به شكل مناسب در مىآيد، يعنى يك آدمى كه حالا به صورت انسان هست ممكن است كه باطن اين آدم، ملكات اين آدم يك ملكاتى باشد كه مثلاً ملكات بسيار بدى داشته باشد كه اين يك حيوان درنده است نه يك انسان، به حسب باطن ذات يك حيوان درنده است، وقتى كه از اين عالم رفت آن صورت پيدا مىشود. حالا اين صورت هست وقتى كه جا را عوض كرد و ظاهر رفت عقب و باطن پيدا شد اين يك جانور درنده است يعنى صورتش هم جانور درنده مىشود، حالا تا ببينيم به اين جانورهاى درنده كدام شبيهتر است. آيا پلنگ است اين، به صورت پلنگ در مىآيد. آيا گرگ است اين، به صورت گرگ در مىآيد. آيا بدتر از اينهاست، به صورت آن بدتر در مىآيد و ممكن است كه چون انسان با ساير حيوانات فرق دارد، حيوانات يك حدودى دارد درندگىشان، تا يك حدودى، گرگ هم اينطور است گرگ حمله مىكند يك حيوانى را مىگيرد مىخورد بعد استراحت مىكند، ديگر همچو نيست كه (الا بعضى از گرگها) يك همچو ملكهاى داشته باشد كه هر جانورى را بدرد، محدود است. ساير حيوانات هم در جانب درندگى و سبعيت محدود هستند. انسان محدود نيست يعنى انسان در طرف سعادت و در طرف فضيلت غير محدود است، مىرسد تا آنجائى كه تمام صفاتش الهى است يعنى نظر مىكند، نظر الهى دستش را دراز مىكند دست الهى. (و مارميت اذرميت و لكن الله رمى) دست، دست خداست، تو انداختى (رميت) لكن (ما رميت، ان الله رمى) آنهائى كه با تو بيعت كردند (انما يبايعون الله) انسان در طرف كمال به آنجا مىرسد كه يدالله مىشود، عين الله مىشود، اذن الله ميشود، در طرف كمال اينطورى است غيرمحدود است. در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غير محدود است. (الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات). الى الظلمات، همه مراتب ظلمت، نه الى ظلمت، همه مراتب ظلمات. در طرف آنجا كه نور مىگويد، براى اينكه نور وحدت دارد و كاملترين نور، نور واحد است، در اين طرف اقسام مختلفه است از ظلمت. اينها از طرف نور به طرف ظلمت مىروند، آنها تمام ظلمتها را پشت سر مىگذارند و طرف نور مىروند. تا اينجايش معلوم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 153
نيست، تا اينجا نه نورانيت آنها و مقام نورانيت آنها معلوم است نه ظلمت اينها و مقام ظلمات اينها معلوم است. وقتى اين ورق برگشت و آن طرف صفحه پيدا شد آنوقت معلوم مىشود. يك نفر آدم مىبينى كه ده تا ملكه داشته باشد به ده صورت پيدا مىشود. يكى است اما هم جهت، حيوانيت شهوى او اينقدر غلبه دارد كه يك صورت حيوان شهوى مثل خنزير، هم صورت سبعيت او خيلى غلبه دارد (آنطورى كه در حيوانات هست مثل پلنگ مثلاً) و هم صورت شيطنتش زياد است خدعه و فريبش زياد است، اين در آنجا وقتى كه صفحه برگشت شيطان است و در عين حال كه صورت شيطانى دارد صورت سبعيت هم دارد، آخر مرتبه سبعيت، صورت حيوان شهوى هم دارد، آخر مرتبه شهوانيت. اين به اين صورتهاى مختلف در مىآيد. از اين جهت ماها، نه او را درك نكرديم، ما خودمان هيچ كدام خودمان را هم درك نكرديم، ديگران (را) هم درك نكرديم، به اين معنا كه درك نكرديم شما را. آنوقتى كه سرائر معلوم بشود و ورق برگردد، آنوقت، هم خودت خودت را درك مىكنى و هم مردم تو را. و ما هم همين طور هستيم، ما هم خودمان را باز درك نكرديم كه چه هستيم تا ببينيم ملكاتمان چه باشد و به خدا پناه مىبريم از ملكات فاسدهاى كه در ماها هست. و اينكه مىگوئى كه درك نكردى، يعنى به آن معنائى كه خودت مىفهمى (اينكه من گفتم، تو اهل فهمش نيستى) ما يك مقدار از كارهاى شما را درك كرديم، يك مقدار هم از كارهاى پدر شما را درك كرديم.
حدود خيانتها و جنايتهاى انجام شده توسط رژيم غير قابل درك و فهم است.
امروز هفده دى است. من يادم هست (شايد اين آقا هم يادشان باشد، هر كس سنش به سن ماهاست يادش هست) كه هفده دى چه شرارتى كرد اين آدم، چقدر به اين ملت فشار آورد، چه اختناقى ايجاد كرد، چه محترماتى را هتك كرد، چقدر سقط جنين شد در هفده دى و اين اطراف هفده دى، چقدر ماموران اين و دژخيمان اين به مردم تعدى كردند و به زنها تعدى كردند و زنها را از توى خانهها بيرون كشيدند. اين مال پدر شما كه من نمىتوانم شرحش را بدهم، آن كارهائى كه كرده است نمىشود شرحش را داد. اين در آن عالم معلوم مىشود، اين عالم نمىتوانيم ما بفهميم، نمىتوانيم بفهميم چه جانورى بود. و اما شما كارهائى كردهايد، بيائيد حساب بكنيد ببينيد كه ما كه شما را درك نكرديم شما چه كارهائى كردهايد كه ملت نفهميده آن كارها را. البته خيلى كارها زير پرده دارند اينها، اينقدر از پولهائى كه خارج شده است كه صورتهايش را الان فرستاده بودند (قبلاً هم داده بودند) صورت شركتهائى كه با زور شركت درست كردند، صورت پولهائى كه در خارج فرستادند. اينهائى كه شما مىبينيد يك مقدارى است كه واضح است. آن پولهائى كه آنها در سر بردند و مااطلاع نداريم، آن خيانتهائى كه به ما كردند و ما مطلع نيستيم، بعدها اگر مطلع شده باشند اهل تاريخ، در تاريخ ضبط مىشود. بعدها گفته خواهد شد مقدار خيانتى كه ايشان به ملت ما كرده است و جناياتى كه كرده است. آن مقدارى كه كرده است ما نمىدانيم، شما نمىدانيد در باطن اين حبسها چه گذشته است بر مومنين، به جوانهاى ما در اين حبسها و كميتهها چه گذشته. نمىشود، اينها قابل شرح نيست، قابل
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 154
بيان نيست. يكى، دو تايش را مىتوانند بگويند. پاى فلان را اره كردند يا توى روغن گذاشتند داغ كردند يا يكى را گذاشتند روى يك بخارى برقى و سرخش كردند، اينها بعضى از آنهاست كه به ماها رسيده و به شماها رسيده، آنهائى كه به ماها نرسيده اينها را بايد از نصيرىها استفسار كرد، بايد از خود ايشان استفسار كرد. ايشان مىفرمايند كه (ديگر در حبسها چيزى نيست (ايشان اينطور مىفرمايند) اصلاً آن حرفهائى كه گفته مىشود كه در حبسها زجر هست، اينها نيست ديگر، اين چيزهائى كه پيشتر بود كه دستش را يك قدرى اينطور مىكردند نيست ديگر (ايشان اينجور مىگويد) حالا بله، يك قدرى چيزهاى روانى هست و الا خير، ديگر زجر و اينها نيست) اينها را از خودش بايد پرسيد، يعنى يك كسى سريره اين را بتواند حالا بخواند، بخواند ببيند چى ثبت است در مغز اين. آنهائى كه مطلع شده است (اطلاع به او مىدهند) ثبت است الان در مغز او، در روح او ثبت است، ملائكه الله نوشتهاند اينها را. اگر كسى سواد آن عالم را داشته باشد، آنوقت مىخواند كه چه كارهائى اين كرده، چه دستورهائى داده و آنهائى كه عمل كردند، به او اطلاع دادند كه ما چه كرديم. مىداند اينها را، بروز نمىدهد. شما خيانتهائى كه به اين ملت كرديد، شما يك ملتى را (كه در لفظ مىگوئى كه من مىخواهم به دروازه تمدن برسانم، دروازه بزرگ تمدن!) نيروى جوانىاش را هدر داديد، شما بيائيد از اين جوانهاى ما كه در خارج هستند و فرستاديد در خارج براى نمىدانم نيروى اتمى و بساط، بپرسيد از اينها كه چه مىكنند اينجا، خودشان هستند، حالا مىآيند پيش من. شما جوانهاى ما را نمىگذاريد كه يك درجه بالا بروند، دانشگاه ما را نگه داشتهايد در سطح پائين نمىگذاريد دانشگاه استقلال پيدا كند، نمىگذاريد اساتيد توى دانشگاه به كار خودشان ادامه بدهند، فرهنگ ما را شما عقب افتاده قرار داديد، فرهنگ استعمارى، يعنى فرهنگ دستورى، اين فرهنگ ما كه الان ما فاقد هستيم. الان اگر چنانچه ايشان هم بروند و اين حكومت هم از بين برود يك مملكت آشفته به هم ريخته فاسد، اقتصادش از دست رفته، فرهنگش از بين رفته، نظامش فاسد است، يك همچو مملكتى را به ارث مىگذارند اينها. ما وارث يك مملكت آشفته هستيم. سالهاى طولانى لازم است تا به بركت جوانهاى ما، تحصيلكردههاى ما، قشرهاى بيدار مملكت ما و ملت ما كه در انزوا هستند يا در حبسها هستند، يك چندين سال ما لازم داريم تا اين ايران را برسانيم به آن حدى كه قبل از سى و چند سال پيش از اين كه ايشان سلطنت كرده. چقدر وقت لازم است تا اين كشاورزى را به حال اول برگردانند، چقدر وقت لازم است كه اين فرهنگ ما يك فرهنگ بشود، اقتصاد ما يك اقتصاد بشود. (شما را درك نكرديم) بله، خوب ما اينطورى از شما درك كرديم، اگر شما جور ديگر هستيد بفرمائيد. پس چرا مىگوئيد اشتباه كردم، اگر جور ديگر عمل كردى چرا مىگوئى اشتباه كردم، بگوئيد من كارم صحيح بوده است شما اشتباه كرديد، اين چند نفر اشتباه كردند، ملت هم كه با من هست كارهاى من هم كه درست بوده، همهاش صحيح بوده، اين چند نفرى كه از آن طرف مرز آمدند اينجا اينها اشتباه كردند. خوب بود اينها را بگوئى، چرا اينها را نمىگوئيد؟ چرا مىگوئيد كه اگر من بروم چه خواهد شد، چه خواهد شد، چه خواهد شد، اينها مرا ادراك نكردند، چند نفرى هستند كه اگر ادارك كرده بودند با من موافق بودند!! اگر اينها شما را
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 155
درك كرده بودند آنوقت مىديدى چطور مىشد، حالا كه ادارك نكردهاند و نكرديم، اينطور با شما مخالفيم. اگر ما باطن ذات شما را ادارك بكنيم، هر انسانى اگر ادارك بكند باطن ذات تو را، با تو مخالفت خواهد كرد.
اين حكومت تا سلطنت هست باطل است
حالا هم كه راه افتاده است بيرون، از قرارى كه گفته مىشود چند تا (به اصطلاح آن آقائى كه مىگفت) قصاب را گذاشته كه مردم را بكشد، خودش مىخواهد فرار كند برود كنار و يك عدهاى را گمارده به اينكه باز قتل عام كنند مردم را، باز اين گرفتارى را ما داريم. ما كراراً گفتيم اين حكومت تا سلطنت هست حكومت باطل است براى اينكه مردم راى دادند به اينكه سلطنت، سلطنت غير قانونى است. مردم گفتند نمىخواهيم سلطنت را، همه مردم گفتند.اگر مىگويند همه نگفتند، يكى را پيدا كنند، غير آنهائى كه در دستگاه خودش هستند و پول مىگيرند، بروند بازار، دور بازار بگردند بگويند آقا شما كدام يكىتان اين رژيم را مىخواهد. اگر يكى را پيدا كردى، همه بازارهاى ايران به اختيار شما، همه دهقانها به اختيار شما. هر چه رفتيد به دهقانها گفتيد اين آخوندها اگر بيايند روى كار شما ديگر كارتان زار است، از شما گوش نكردند براى اينكه آخوندها كار اينها را زار نمىخواهند بكنند، آخوندها مىخواهند اينها را از اين نكبت بيرون بياورند، از اينكه گول خوردند بيچارهها، از اين نكبت بيرون بياورند ومن كراراً گفتهام اين معنا را كه اگر چنانچه اختيار دست ما بيايد اينطور نيست كه ما اينهائى كه ده تا ده، صد تا ده داشتهاند دههايشان را برگردانيم. اينها حساب دارند، اينها سالهاى طولانى حساب بايد پس بدهند. اينها مىآيند به كشاورزها، دهقانها به اصطلاح خودشان مىروند تبليغات مىكنند كه (اگر چنانچه چه بشود، چه بشود.) اينها شما را شناختهاند، تا حالا چه كرديد، براى آنها؟ تا حالا اينها را به بدبختى انداختيد. چرا آمدند اطراف تهران توى اين زاغهها زندگى مىكنند؟ ما مىخواهيم اينها را دستشان را از اين زاغهها بگيريم بيرون بياوريم، ما مىخواهيم اين انگلى كه ايران دارد كه انگل غير است، بسته به غير است، از اين بستگى بيرونش بياوريم. ما حرفمان ابهامى ندارد.
حكومت اسلامى با مفسدين و غارتگران ارتش مخالف است، نه با صاحب منصبان محترم آن
تبليغات حالا هم مىكنند كه اگر يك حكومت اسلامى پيش بيايد چه خواهد شد، اگر پيش بيايد چه خواهد شد. يا پيش نظامىها مىروند تبليغ مىكنند كه (همه نظام را به هم مىزنند) ما نظام لازم داريم، چطور همه نظام را به هم مىزنند؟! چطور ارتش را به هم مىزنند؟! ما چند دزدش را كنار مىگذاريم باقىاش را قبول داريم، صاحب منصبها اين را بدانند، ما صاحب منصب پاك را قبول داريم، نجسها بروند، آنهائى كه مال ملت را خوردهاند، آنهائى كه در بانكهاى خارجى مال ملت را انباشتهاند، اينها بروند سراغ كارشان، بروند يعنى گم شوند، نه اينكه بروند يعنى بردارند و بروند، بايد
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 156
ازشان گرفت اينها را، من اگر دستم مىرسيد نمىگذاشتم اين مرديكه برود، بايد باشد حساب پس بدهد. دارى كجا مىروى؟ پولها را برداشتى رفتى؟
ما ارتش لازم داريم، احترام به ارتش مىگذاريم، ما طبقه جوان ارتش را، صاحب منصبان جوان ارتش را برايشان احترام قائل هستيم، در طبقه بالاتر هم اگر چنانچه يك صاحب منصب يا چند صاحب منصب صحيح پيدا شد آنها هم محترمند. ما با آنهائى كه دزدى كردند مخالفيم. در قشرهاى دولتى ما به همه قشرهاى دولتى احترام قائل هستيم، اگر در بين آنها يكى، دو تا پيدا شد كه فاسدند، فاسدها بايد بروند، تصفيه بايد بشوند و الا مملكت نظام لازم دارد، مملكت اداره لازم دارد، وزارتخانه لازم دارد، همه اينها را لازم دارد اما نه اينطورى كه حالا دارند درست مىكنند.
دولت معرفى شده از طرف شاه خائن و مجلس آمريكائى غير قانونى است
الان ما با اين دولت مخالفيم براى اينكه اين دولت غير قانونى است چون شاه معرفى كرده و غير قانونى است و مجلسين معرفى كردهاند يا مىكنند و هر دو تايشان غير قانونى هستند. مجلس، مجلس ملت نيست. مجلس، مجلس شاه است يا مجلس آمريكاست. ما اين دولت را دولت خائن مىدانيم براى اينكه بالاتر خيانت اين است كه مجلس را فاسد بداند و معذلك از آن راى اعتماد بگيرد، اين خيانت به ملت است راى اعتماد ايشان مىگيرد از كسى كه ملت هيچ اطلاع ندارد از وكالت اينها (اين را ديگر هيچ كس نمىتواند انكار كند) و امر به تشكيل كابينه را از كسى مىگيرد كه ملت يك سال است كه داد مىزند (مرگ بر اين آدم) و دارد با قلدرى با مردم رفتار مىكند. يك همچو دولتى، دولت باطل است و هر كس و هر مقام موافقت با اين دولت بكند خائن است بر ملت ما و به حسب حكم الهى هم فاسق و كار حرام كرده، هر كس مىخواهد باشد. و شما آقايان كه در خارج هستيد اين مطلب را بايد برسانيد به همه جا كه (ملت ايران همه دارند اين را مىگويند، من نمىگويم اين را، شما هم جزء ملت هستيد، شما هم همه اين معنا را قبول داريد) يك همچو حكومت تحميلى كه شاه آورده و اين هم مىخواهد شاه را نگه دارد و تصريح مىكند كه شاه بايد برگردد به ايران، همچو حكومت خائن به ملت ماست و بايد برود. انشاءالله همه موفق باشيد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در نقد احساسات كذائى بشر دوستانه كارتر و افشاى ماهيت واقعى ابرقدرت
دلسوزى و بشر دوستى كارتر مبنى بر هراس از عدم ثبات در منطقه!!
بسم الله الرحمن الرحيم
راجع به رفتن شاه كه يكى از خواستهاى ملت است، از چيزهايى كه گفته شده است كه شاه نبايد برود اين است كه ثبات ايران، ثبات منطقه از بين مىرود و متزلزل مىشود. كارتر در اين نطق آخرش اينطور كه نقل كردهاند گفته است كه يك ايران مقتدر و مستقل، اين ثبات بخش است، ثبات آخرين است، بعد هم فرمودهاند كه ما نمىتوانيم ببينيم كه يك مشت اراذل پست، شاه را كذا و كذا است مىخواهند ساقط كنند.حالا ما يك بررسى مىكنيم از اين دو تا مطلبى كه ايشان فرمودهاند كه ببينيم اولا"با رفتن شاه ثبات ايران، ثبات منطقه به هم مىخورد؟! و آنوقت يك مشت اراذل و پست هستند كه شاه را نمىخواهند؟! و ايشان نمىتوانند ببينند كه يك مشت اراذل پست اين شاه را ساقط كنند؟! مساله اينطور نيست كه ايشان فكر مىكنند، خودشان هم دانند كه اينطور نيست. اما قضيه ثبات ايران، مقصود ايشان از اينكه ايران بايد ثابت باشد و اينكه ايشان دلسوزى براى ايران مىكنند كه ايران بايد ثابت باشد يا منطقه كه خليج و اينها هم داخلش است بايد ثابت باشد و ايشان عدم ثبات ايران را، عدم ثبات منطقه را نمىتوانند تحمل كنند و ببينند، نكتهاش چيست؟ چطور ايشان چنين براى بشر دلسوز شدند؟ اين، از اين است كه يك حس آدمخواهى، يك حس حقوق بشر آقاى كارتر را وادار كرده است كه اينجا اگر شاه برود ثبات منطقه يا ثبات ايران به هم مى خورد؟! اين از حس اين است كه حقوق بشر را ايشان مىخواهند حفظ كنند و دلشان براى اين ايرانيان مىسوزد كه مبادا يكوقتى آنجا يك تزلزلى پيدا بشود مردم ناراحت بشوند و با تزلزل، خوب ممكن است كه اموال مردم از بين برود، نفوس مردم از بين برود، از اين جهت ايشان چون خيلى بشر دوستند و خيلى به حقوق بشر اعتنا دارند نمىتوانند ببينند؟! اين الان شبها شايد خوابش نبرد براى اينكه اين ايرانىها در زحمت واقع شدهاند. اين طور است؟! يا از اعمال اينها ما مطلب ديگرى مىفهميم. خوب اگر چنانچه حس بشر دوستى، حس حقوق بشر ايشان را وادار كرده است كه يك همچو فرمايشاتى مىفرمايند، چطور پس از اين كشتارى كه الان در ايران يك سال است دارد مىشود و از آن كشتارهايى كه 15 خرداد به اين طرف شده است و اينها همه، خود ايشان هم مىدانند، هر عاقلى مىداند كه اين كشتارها به امر شاه بوده است كه مركز امر است و هيچ صاحب منصبى قدرت اينكه امر به قتل عام مردم بكند، همچو
چيزى امكان ندارد تا اينكه خود ايشان امر بكنند. چطور جمع مىشود ما بين اين دو تا؟! بشر دوستيش اسباب اين مىشود كه راضى نشود كه اين ثبات منطقه به هم بخورد و در عين حال اين بشر كه 30 ميليون جمعيت است، 35 ميليون جمعيت است و الان در خاك و خون دارد جوانهايشان كشيده مىشود، مدارسشان، دانشگاههايشان، معابدشان - ايشان - چطور جمع مىشود ما بين اين دو تا مطلب؟! ايشان كه دلشان براى آدمها سوخته - اين ايرانىها - براى ايرانىها دلشان سوخته كه مبادا ثبات ايران به هم بخورد كه ثبات به هم بخورد اسباب اين مىشود كه يك هرج و مرجى بشود، اسباب اين مىشود كه اموال مردم از بين برود، اسباب اين مىشود كه نفوس مردم مثلاً تلف بشود، معذالك از يك شخصى كه نفوس مردم را اين قدر تلف كرده و اموال يك ملتى را اينقدر به غارت داده و غارت كرده، ايشان پشتيبانى مىكنند و نمىتوانند ببينند كه ايشان برود. ما چطور جمع كنيم ما بين دو تا كلامى كه ايشان مىگويد؟! جز اين است كه مطلب اين نيست و خودش هم مىداند كه مطلب اين نيست.
حفظ ثبات منطقه در گرو قدرتمندى و استقلال ايران است
ايشان كه همچو دست و پايش را گم كرده كه مبادا ثبات ايران يا ثبات منطقه به هم بخورد، براى اين است كه مبادا يك وقتى ثبات اينجا به هم بخورد و نفت را ديگر به ما ندهند، مبادا ثبات منطقه به هم بخورد و كشتيرانى براى بردن نفتها و براى ساير منافع به هم بخورد. مساله آن است، چرا درست نمىگويى؟ خوب درست مثل يك آدم صحيحى، خوب بگو به اين كه ما مىترسيم كه اين منافعى كه در ايران داريم، همانطورى كه وزير خارجه انگلستان گفت، او تشريح كرد كه ايشان بسته به ماست، ما منافع داريم در آنجا، ايشان حافظ منافع ماست و ما پشتيبانى از ايشان مىكنيم، خوب شما هم صاف مساله را بگو كه ما منافعى از ايران داريم مىبريم، يك نفت را مىخواهيم ببريم، مىخواهيم پايگاه در ايران داشته باشيم كه اگر يك جنگ عمومى پيش بيايد ما سنگر داشته باشيم، مىخواهيم ساير ذخاير ايران را ببريم و شاه هست كه مىتواند براى ما تامين كند اين امور را، از اين جهت ما پشتيبانى از شاه مىكنيم، خوب اين يك مطلبى است كه آن مطلب را بايد، خوب يك مطلبى است كه صحيح است، راست است، يعنى يك مطلبى است كه اگر گفته بود اين را و راست مطلب را مىگفت اين بود لكن ايشان اينطور نمىفرمايند، ايشان مىفرمايند كه ثبات منطقه بايد محفوظ باشد و از آن طرف هم مىگويند كه ما دخالتى در امر داخلى مملكت ايران نداريم و همه مىدانند كه ايشان (آمريكا) هيچ دخالتى در ايران به هيچ وجه ندارد!! مثل يك آدم اجنبى مىماند كه آن طرف كوهستانها زندگى مىكند و هيچ كارى به ايران ندارد!! اين ادعا را ايشان مىكند. شوروى هم همين ادعا را مىكند لكن كى از او بايد قبول كند اين حرف را؟ پس اين مطلب كه ايشان گفتند كه يك ايران مستقل و يك ايران قدرتمند حافظ ثبات ايران است صحيح است اينكه يك ايران قدرتمند و يك ايران مستقل ثبات مىآورد يعنى اگر چنانچه ايران مستقل بود و تحت نظر ديگران اداره نمىشد، ديگران در آن دخالت نداشتند و قدرتمند بود و نظامى پيوسته به نظام ديگران نداشت، ثبات از براى ايران حاصل مىشد. ايران هم دنبال
همين مىگردد، ايران هم مىخواهد كه، ايرانىها هم مىخواهند كه ايران ثابت باشد، متزلزل نباشد، هر روز يك كسى در آن دخالت نكند، هر كارى مىخواهند به دست نوكرانشان اجرا نكنند، دخالت در مقدرات مملكت نكنند - ايران مىخواهد كه - ايرانيان، ملت شريف ايران مىخواهد كه ايران را مستقل كند و يك ايران قدرتمند ايجاد كند. الان قدرت ندارد ايران، مستقل هم نيست. قدرت ندارد براى اين كه تحت قدرتهاى ديگر دارد اداره مىشود، 45 هزار و يا 60 هزار يا در يك نوشتهاى هم بود كه 80 هزار آمريكايى كه مستشارهاى زياد در آنها هست، اينها دارند نظام ما را اداره مىكنند. پس - قدرتمندى - الان آنها قدرت دارند، در ايران آنها قدرت دارند، نه شاه قدرت داشته باشد. ما مى خواهيم يك ايران مستقل باشد، يك ايران قدرتمند باشد و الان ايران قدرتمند نيست از باب اينكه نظامش كه نقطه اتكاى قدرت است مثلاً در دولتها، نظامش وابسته به ديگران است، هر كارى آنها خواهند انجام مىدهند و لهذا اينطور تصرفاتى كه در ايران مىكنند، ايران الان مثل يك مملكتى است كه در قبضه اين قدرتهاست. پايگاه دارند كوهستانهاى اطراف كردستان و آن سرحدات، اينها پايگاهها دارند، پايگاههاى زيرزمينى عظيم دارند و يك چنين مملكتى يك مملكتى است كه از آن طرف ذخايرش را دارند مىبرند از آن طرف پايگاه درست مىكنند براى خودشان. اين ايران اگر يك ايران قدرتمند بود نمىگذاشت كه اين كار بشود، پس ايران الان قدرتمند نيست - نه اينكه - نمىتوانيد شما بگوئيد كه ايران بايد قدرتمند باشد و حالا قدرتمند است و اگر شاه برود قدرت از بين مىرود. ما مىخواهيم كه اين كسى كه اين ضعف را از براى ايران آورده، قدرت را به هدر داده است، آن برود و ملت خودش قدرتمند است به جاى او باشد. ايرانىها اين را خواهند، ايرانىها استقلال مىخواهند، مىخواهند كه قدرتها ى ديگر را دستشان را قطع بكنند. صحيح است اين مطلب كه ايران قدرتمند و مستقل، ايران مىتواند كه ثبات منطقه را حفظ كند، اين يك مطلبى صحيح است لكن الان منطقه، يا ايران ثبات ندارد الان، اگر ايران ثبات داشت كه نمىگذاشت شما دخالت در آن بكنيد. ايران متزلزل و هرج و مرجى است. حالا 35 سال است، بلكه 50 سال است كه اين هرج و مرج در ايران هست، پس اين مطلبى كه شما مىگوئيد اين نيست كه شما ثبات ايران را مىخواهيد، شما مىخواهيد كه ايران ثبات نداشته باشد تا استفاده كنيد. اگر ايران قدرتمند باشد و ثبات داشته باشد، اگر چنانچه - قدرت - مثلاً دولت ايران قدرتى داشته باشد براى خود ملت باشد، براى خود ايران باشد، اگر دولتها، دولتهاى ناشى از اراده ملت باشند، اينها نمىگذارند كه شما اينطور در ايران تصرف كنيد و اينطور هرج و مرج به بار بياوريد. ايران ثبات ندارد كه اين بساط شده است. ايران الان ثبات ندارد از باب اينكه قدرت ندارد، از باب اينكه استقلال ندارد. ايرانى مىگويد كه بايد ثبات داشته باشد - تااينكه و ثبات تابع قدرتمندى و استقلال است و ما قدرتمندى مىخواهيم و استقلال. قدرتمندى به اين است كه نظاممان را از گرفتارى كه آمريكا برايش پيش آورده نجات بدهيم و يك نظام متكى بر ملت ما ايجاد بكنيم، نه يك نظامى متكى بر مستشارهاى آمريكا و استقلالمان را هم حفظ بكنيم و يك مملكت مستقل باشيم، نه يك مملكتى كه همه چيز آن در دست ديگران است، تا به واسطه اين ثبات پيدا بكند
مملكت ما. وقتى ثبات پيدا كرد نه شما حق داريد كه نفت اينجا را مجان و بلكه بدتر از مجان ببريد، بدتر از مجان براى اينكه نفت را مىبرند پايگاه براى خودشان درست مىكنند، اين مصيبت است خدا مىداند براى يك مملكتى كه نفت را ببرند آنوقت با اسم اينكه ما مىخواهيم يك مملكت قدرتمند باشيم. در ازايش اسلحه 18 بيليون دلارى را بخرند و بياورند در ايران پايگاه براى آقاى كارتر يا آمريكا درست بكنند، خوب ملت ايران مىخواهد اين نباشد، مىخواهد پيوسته به ديگران نباشد، مستقل باشد، يك مملكت مستقل نمىگذارد يك همچو چيزى بشود.
پايمال شدن استقلال مملكت با دخالت و تصرف اجانب در همه شوون
اگر يك ملت پنجاه هزار نفرى باشند و مستقل باشند، يك ملت پنجاه هزارى نفرى باشند و خودشان اداره بكنند مملكتشان را، هيچ قدرتى نمىتواند بر آنها تحميل كند اين را، اما اشكال سر اين است كه اينها از باطن خود مملكت، فساد را ايجاد كنند. او خارج نشسته مىگويند كه ما دخالت نمىكنيم در مملكت. دخالت نكردن به اين معنا كه مستقيماً شما بفرستيد نظاميان را بدون اينكه چيز باشد و با توپ و تفنگ بفرستيد ايران را بگيرند، خوب اين حالا نيست اما مستشارها را به عنوان اين كه اينها خدمتگزار به ملت هستند، اينها مىخواهند تربيت كنند مثلاً ارتش را، مىخواهند چه بكنند، فرستاديد، از آن طرف هم در تمام شوون اين مملكت شما دخالت داريد و تصرف داريد. يك ايران آزاد ما مىخواهيم و يك ايران مستقل ما مىخواهيم، يك ايران قدرتمند مىخواهيم، يك ايرانى ميخواهيم كه خود ملت بايستد و خود ملت اداره كند مملكت را. ما پنجاه سال است كه اصلا "نه مجلس داشتيم، نه دولت داشتيم، نه شاه داشتيم، هيچ يك، هيچ نداشتيم، همهاش تحت اداره ديگران بوده و ديگران ادارهاش مىكردند، الان مملكت ما قيام كرده است كه نگذارد اين هرج و مرجى كه دولتهاى خارجى مىخواهند، اينها باشد، مىخواهد نگذارد اين بشود.
خوب حالا جمله ثانى ايشان را، خوب اين هم از ايشان مىپرسيم كه الان ثبات است در ايران؟ الان شاه هست، الان كه شاه نرفته، الان كه شاه نرفته است سرتاسر ايران اين اختلافات هست، مردمايستادهاند و مىگويند ما نمىخواهيم اين مرديكه را، اينهمه با توپ و تفنگ و چماق اراذل و اوباش به جان مردم ريخته و مردم را دارد قتل و غارت مىكند، الان ثبات است؟! در دو سه روز پيش از اين در مشهد، مشهد مقدس، در معبد مسلمين در حرم حضرت رضا سلام الله عليه با تانك رفتند تا توى (اينطور كه چيز شده گفتهاند) با تانك رفتند تا توى صحن و به ديوارهاى صحن و به ديوارهاى ايوان مىگويند كه آثار گلوله هست. اين چندمين بار است كه اين سلسله پهلوى به معابد ما اين طور مىكند به همان معبد حضرت رضا، اين ثبات، الان مملكت ما ثبات دارد؟! خوب شاه هست الان، الان يك مملكت ثابتى است!؟ الان مملكتى است كه هيچ تزلزلى در آن نيست يا مىخواهى يك چيزى
براى خودت بگوئى همين طورى؟ يكى نيست آنجا كه جلويش بايستد بگويد آقا اينها چيست كه تو دارى مىگويى، خوب اين مردم دارند كشته مىشوند، اين مردم دارند چه مىشوند، سر تا ته ايران الان مثل زلزله آمده به هم ريخته، يك دسته مىگويند ما نمىخواهيم شاه را، يك دسته اراذل و اوباش هم به جان مردم ريختند كه نخير حتماً بايد ملت بخواهد شاه را، با زور بايد مردم دوست داشته باشند شاه را. اين ثباتى است كه دارد كه ايشان مىفرمايند ثبات دارد ايران و اين ثبات را ما نمىتوانيم ببينيم كه متزلزل بشود!
اراذل و اوباش كيستند؟ فريادگران استقلال و آزادى يا ضايع كنندگان حقوق بشر
خوب جمله بعدش آنكه ديگر خيلى مرحمت فرمودهاند كه ما نمىتوانيم ببينم كه يك مشت اراذل و اراذل پست، شاه را كه كذا و كذاست ساقط كنند! ملت ايران كه مىگويند ما آزادى مىخواهيم استقلال مىخواهيم، اراذل و پستند؟! يا آنهايى كه مىخواهند مال مردم را ببرند اراذل و پستند؟ ملت ايران دارد فرياد ميكند كه ما آزادى مىخواهيم. آن كسى كه آزادى را سلب از مردم مىكند اراذل و پست است در نظر دنيا؟ يا آن كه مىگويد آزادى من خواهم؟ آن كسى كه مىگويد من استقلال مىخواهم پست است و اراذل؟ يا آن كسى كه استقلال يك ملتى را به هم مىزند؟ يك ملت 35 ميليونى كه ايستاده است و - ميگويد - جانش را دارد مىدهد جوانش را دارد مىدهد و مىخواهد مملكتش را نجات بدهد از دست شما، آنها اراذل و پستند و شما آقا و با شرف؟! يك كسى كه از يك طرف گويد حقوق بشر، از يك طرف حقوق ميليونها بشر را به زمين مىزند كه ايرانش را ما شاهد هستيم و جاهاى ديگرش را هم ديگران شاهد هستند، از آن طرف قضيه حقوق بشر را ذكر مىكند وآن طرف بشر را اينطور مىكند، اين خيلى شريف است، اما ملت ايران كه مىخواهد از زير يوغ اينها بيرون برود اراذل و پست است در نظر شما؟! نظرت صحيح نيست، برگردان اين نظر را تو بعدها مىخواهى با اين ملت زندگى كنى، نمىگذارند زندگى كنى. ملتى كه ببيند اينطور تو دارى با آنها صحبت مىكنى نمىگذارد ديگر شما حيات پيدا كنى، نمىگذارد كه آمريكايى در ايران باقى بماند.
قيام براى خدا كنيد كه آن قيام پيروز است
يك قدرى فكر بكند اين آدم (ما نمىتوانيم ببينيم كه يك مشت اراذل و اراذل پست، شاه ايران را كه كذا و كذاست ساقط كنند) خوب شما نتوانيد ببينيد چشمهايتان را هم بگذاريد ملت ايران اين كار را كند، انشاءالله ميكند، البته با شرط اينكه لله باشد (قل انما اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) براى خدا يكى هم باشيد، براى خدا وقتى كه باشيد پيروزى هست، جمعيت هم باشيد، وقتى براى خداست پيروزى هست شما براى خدا قيام كنيد، ملت ايران براى خدا انشاءالله قيام كرده است كه دست ظلم را كوتاه كند و مملكت اسلامى را نجات بدهد و ما همه وظيفه داريم كه كمك كنيم به اين نهضت. آقايان اگر اين نهضت خداى نخواسته به نتيجه نرسد و خاموش بشود تا آخر الابد گرفتار
هستيم، يعنى نسلهاى آتيه شما هم گرفتار هست زير يوغ استعمار و يك قلدرى كه بيايد و نوكرى كند به آنها. نگذاريد اين نهضت خاموش بشود بدون رسيدن به نتيجه، بيائيد دنبال اين باشيد به حق با تمام قدرت همراهى كنيد تا اين كه اين نهضت نتيجه بدهد و دست ديگران كوتاه بشود و اين سلسله ساقط بشود و برود در پرتگاه انشاءالله خداوند همهتان را حفظ كند، موفق باشيد انشاءالله سلامت باشيد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 248
بيانات امام خمينى پيرامون افشاى جنايات شاه و ترسيم رؤوس كلى حكومت عدل اسلامى
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سقوط ديكتاتورى شاه با همت و وحدت كلمه اقشار مردم
من قبل از اينكه چند كلمه با آقايان صحبت كنم بايد از عموم اين جوانها و برادران و خواهرانى كه در خارج كشور هستند و در اين مدت من موجب زحمت آنها شدم، هم تشكر كنم و هم عذر بخواهم، من از خداى تعالى سلامت همه شما را و عزت و سعادت همه را خواهانم و اميدوارم كه (در) ايران يك محيط صحيحى كه تحقق پيدا كند، شما همه برگرديد و به ملت خودتان و به كشور خودتان خدمت كنيد.
شما ديديد كه در اثر وحدت كلمه در جامعه ايرانى يك قدرتى كه خودش را ابرقدرت حساب مىخواست بكند و دنبال او ابرقدرتها بودند، همه ابرقدرتها از او تاييد كردند بلكه مع الاسف دول اسلامى هم قاطبتاً تقريباً با او همراهى كردند، ديديد كه با وحدت كلمه ملت، تمام كنگره هاى قصرش فرو ريخت يكى بعد از ديگرى. آن حزب رستاخيزى كه آنقدر براى آن مديحه سرائى كردند، هم خود او و هم عمال خبيث او آنقدر درباره آن مبالغهها كردند، مدحها خواندند و خود ايشان گفت كه اگر كسى داخل اين حزب نشود او را ما تذكره مىدهيم و مىگوئيم برود بيرون، آنقدر پافشارى راجع به اين حزب كرد لكن ملت ايران مقابل حزب و مقابل حزبها و مقابل تانك و توپ و مسلسل ايستاد و مجبور كرد اين آدم ديكتاتور را به اينكه از حزبش صرفنظر بكند و حزب را كان لم يكن طرح كند. و اين خيانتى كه كرده بود راجع به تغيير تاريخ اسلام، با شرف ترين تاريخ ها، سازنده ترين تاريخ ها، اين تاريخى كه انسان را، مستضعفين را بيدار كرد و تمام قلدرهايى كه در آنوقت بودند خاضع كرد و انسان به تمام معنا، با همه ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت و اين شخص مىخواست اين شرافت را از ايران سلب كند و اصل اسلام را پايكوب كند و تاريخ جاهليت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد و ديديد كه به واسطه همت مردم ايران همه قشرها قيام كردند و اين مطلب را هم ملزم شد كه از دست بدهد و ديديد كه به واسطه اتفاق كلمهاى كه شما ايرانىها داشتيد اين آدم با اينهمه مداحىهايى كه خودش از خودش مىكرد و ديگران از او و آنهمه حرفها كه درباره او مديحه سراها مىگفتند، ملزم شد كه بيايد در مقابل ملت و توبه كند و عذر بخواهد (براى اينكه مردم را فريب بدهد البته، لكن ملزم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 249
شد به اينكه عذر بخواهد) و ديديد كه اتفاق كلمه شما ملت ايران موجب شد كه تمام ابرقدرتها عقب زدند و اول كه از او حمايتها كردند، هر كدام حرفها زدند (دخالت نظامى مىكنيم، تجزيه مىشود ايران) از اين حرفها و شعرهائى كه هميشه مىخوانند خواندند و شما ديديد كه با اينكه همه ابرقدرتها دنبال سر او بودند و مىخواستند از او حمايت كنند ملزم شد كه از ايران بيرون برود و حالا هم بيرون ايران است و مع الاسف فرار كرد از چنگ مسلمين و از چنگ جوانهاى ما و ليكن در آتيه نزديكى او را به ايران خواهند خواست انشاءالله و او ذخايرى كه از ملت ما برده است و در اين آخر هم حمل كردند به خارج از ايران، اين ذخاير را و اين مالهائى كه از ايران برد انشاءالله از او گرفته خواهد شد و به سزاى اعمالى كه كرده است و ظلمهائى كه كرده است انشاءالله مىرسد.
خيانتها و جنايتهاى شاه تنها در ماوراء عالم قابل جبران است
گرچه قبلاً هم عرض كردم كه ما قدرت اين را، يعنى اصلاً از بشر همچو قدرتى ساقط است كه بتواند سزاى اعمال اينطور جنايتكارها را بدهد. آنقدرى كه در قدرت انسان است همين مقدار است كه اگر مثلاً يكى را كشت، به جاى او يكى را بكشند اما اگر يك كسى يك ملتى را به اين وضعى كه الان ملاحظه مىكنيد كشاند، قتل عامها كرد، حبسهاى طولانى، جوانهاى ما را در حبس برد و به پيرى به ما برگرداند، در بين اينهائى كه در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضى وقتها كه با من مصافحه مىكردند، آنوقت دست يك پهلوان بود و حالا كه مصافحه مىكند دست آدم عادى شده. آن زجرها و ناراحتىهايى كه به جوانهاى ما، به روشنفكرما، به علماى ما، به دانشگاهىهاى ما، به بازرگانهاى ما، آن زجرها و تبعيدها و آنقدر زحماتى كه به آنها دادند و آنها متحمل شدند، اينها را نمىتوانيم جبران كنيم. يك جان بيشتر ندارد، شما همه تان هم جمع بشويد همان يك جان را از او مىگيريد. اين صدها جان از بهترين فرزندان اسلام گرفته است، حالا كه ما يك جان از يك نفر آدمى كه ارتباطش به اجانب بيشتر از ارتباطش به ملت ماست بگيريم، اين مىشود جبران؟ شما فرض بكنيد كه يك وقت دست شما بيايد، دست و پاى او را ببريد، چشمهايش را بيرون بياوريد، از اين كارها بكنيد (فرض كنيد) باز هم جبران نمىشود. اين دليل بر اين است كه يك عالم ديگرى است كه جبران اينطور چيزها در آنجا مىشود، براى هر كشتنى، كشتن و زنده كردن، كشتن و زنده كردن ممكن است. براى زجرهائى كه به جوان ما داده، زجرهاى طولانى و تا ابد ممكن است باشد. نمىشود آقا كه يك كسى بيايد و سى وچند سال به اين مردم آنجور حكومت جائرانه بكند و مامورينش در همه اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پير ما، عالم و غير عالم ما آنطور رفتار بكنند و ما هم نتوانيم جبران بكنيم (اصلاً اگر دست ما هم برسد نتوانيم جبران بكنيم) نمىشود خداى تبارك و تعالى يك همچو كارى را اجازه بدهد كه يك نفر آدم اين كارها را بكند و بعد هم جزايش همين باشد كه او را بكشند، جزايش همين باشد كه مالش را بگيرند. در بين جوانهاى ما اشخاصى بودند كه در جوانى رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر دادند، او مىتوانست در بيرون اگر از علما هست كتابها بنويسد، هدايتها بكند، اگر
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 250
از روشنفكران هست كتابها بنويسد و روشنفكرىها بكند، روشنگرىها بكند، اگر از اطبا هست جمعيت زيادى را از مرگ نجات بدهد. تمام اين قشرهايى كه از ما آنها در زندان كردند، اينها حياتشان را از دست دادند، اينها زندگىشان را، بيشتر زندگىشان را از دست دادند يعنى يك زندگى توى محبسى كه هيچ كارى نمىتواند بكند، از همه كارها او را باز داشتند. (آنها مىدانند چيست) اينها با كشتن محمدرضا درست مىشود؟! جبران مىشود؟! او تمام عياشىها و ظلمهايش را كرده و حالا هم تقريباً اواخر عمرش هست. يك كسى كه تمام آن جنايات را كرده، حالا مىشود كه من و شما بگوئيم كه خوب، حالا پولهايش را از او بگيريم (اگر دست ما برسد، دست ما كه به همه ذخاير او نخواهد رسيد) اين جواهراتى كه پدرش برد نمىدانم الان در خزينه كدام كشور هست (انگلستان گمان مىكنم) اين جواهراتى هم كه ايشان حمل كردند حمل كردند چمدانهاى پر از جواهر اين ملت و حمل كردند و بردند، علاوه بر پولهاى بسيار گزافى كه صورتها دارد، حالا يك مقدارى از آن را فاش كردند، شما فرض كنيد كه بتوانيد كه همه اينها را از او بگيريد لكن مىتوانيد اين هدرى كه داده است او، نيروى ملت را كه به هدر داده جبران كنيد؟ اين دانشگاههاى ما را به صورتى در آورد كه نيروى انسانى ما را هدر داد، كارش هدر بود، نيروهاى انسانى ما را منهدم كرد به نيروهاى غير انسانى. اين سينماهائى كه در زمان ايشان مشغول فعاليت بودند، اين مراكز فحشائى كه اينها درست كردند، مراكز فحشائى كه موجود كردند براى اينكه جوانهاى ما را بكشند به اين مراكز و غافل كنند از مسائل حياتى خودشان، از مسائل زندگى بخش خودشان. اين مراكز اسباب اين شد كه اين نيروى انسانى كه بايد در خدمت كشور ما باشد علاوه بر اينكه معطل شد، منقلب شد به يك نيروى غير انسانى. چطور ما مىتوانيم جبران كنيم اين جنايات را؟ قابل جبران به دست بشر نيست. اين به دست ماوراى اين عالم جبران مىشود و بدانيد كه جبران مىشود. اين قرآن است كه هر كس هر ذره كارى كه بكند مىشمرند. آنجا يك همچو عالمى است، (و من يعمل مثقال ذره خيراًيره و من يعمل مثقال ذره شراً يره.) خودش را مىبيند. قرآن اينطور مىفرمايد و مطالب هم همين است، صورت اين عمل در آنجا منعكس است و در آنجا خودش را مىبيند و اينها جبران خواهد شد و شما دلتان محكم باشد كه اگر دستتان نرسد به او و اگر هم برسد نمىتوانى جبران كنى اما اين جنايات جبران خواهد شد در آنجا.
اصل رژيم سلطنتى مغاير با عقل، حقوق بشر و قانون اساسى است
اينها همه تا اينجا كه رسيده است باز نصف راه يا كمتر از آن را پيموديم. اتفاق كلمه، اجتماع يك امت در يك امر موجب اين شد كه اين كنگرههائى كه تا (به قول خودشان) عرش كشيده شده بود، اينها يكى يكى ريختند، وارفتند مثل يخى كه آب بشود لكن باز ما راه زياد داريم، اين اولش است، مقصد ما تنها رفتن او نيست، اين يكى از مطالب است. ما رژيم سلطنتى را اصلاً غلط مىدانيم، از اول اين غلط بوده، خلاف قوانين انسانى بوده، رژيم سلطنتى ازاول خلاف قوانين عقلى انساناست. يك كسى حالا در مجلس به او راى بدهند(حالا فرض بفرمائيد صحيح راى بدهند. فرض باطل را من
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 251
نمىگويم) شما فرض كنيد كه يك مجلس موسسان ملى، صد در صد ملى تاسيس بشود و اين يك كسى را با اعقابش به حكومت برساند، خودش و سلسله بعد، ما به اين مجلس موسسان كه از جانب ملت است و به اين ملت مىگوئيم بسيار خوب، شما زمانى كه خودتان تشريف داشتيد حق داشتيد كه سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشتمائى كه دويست سال بعد از شما به اين دنيا مىآمديم به چه مناسبت شما تعيين كرديد آقاى پدربزرگ؟ شما با چه قانون، با چه حق سرنوشت ماهائى كه در اين زمان هستيم تعيين مىكنيد؟ شما حق داريد كه، اين حرفى است كه همه عقول با آن موافقند منتها آنقدر تعميه مىكنند بين مردم و تبليغات سوء مىكنند كه مردم باور مىكنند، گاهى وقتها آنقدر شور است كه خان هم مىفهمد.
عقل اين است، حقوق بشر اين است كه سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، اين صحيح. ملت ايران حالا سرنوشتش بايد به دست خودش باشد، الان اگر بخواهد يك كسى را تعيين كند براى وكالت، تعيين كند براى رياست جمهور، حق دارد كه خودش قرار بدهد. ما حالا فرض كنيد اجتماع كرديم و يك نفر را رئيس جمهور كرديم، اين صحيح، حالا اگر ما همهمان مجتمع شديم و يك مجلس موسسان درست كرديم، مجلس موسسان از ناحيه ما حق دارد كه سرنوشت اين ملتى كه الان موجود هست تعيين كند، نه آنى كه الان نيست و بعدها موجود خواهد شد، براى اينكه الان ملت ايران نيست. اين گروههائى كه در صد سال ديگر در اعقاب شماها مىآيند، اينها ملت ايران الان نيستند، من نمىتوانم سرنوشت آنها را تعيين كنم. ما چه حقى داريم كه سرنوشت ديگران (را) تعيين كنيم؟ آنها ديگرانند. به مجرد اينكه ما همه در ايران هستيم، به مجرد اينكه ما همه مسلمان هستيم نمىتوانيم سرنوشت يك جمعيتى كه الان موجود نيستند تعيين كنيم كه بعدها ملزم باشند اين اعقاب ما به اينكه اين آقا را به اعليحضرتى بشناسند.آخر به چه مناسبت تو همچو كارى مىكنى؟ به من و شما چه ربط دارد اين؟ پس سلطنت اصلاً، اصلاً قضيه سلطنت يك مطلب خلاف عقلى است، خلاف شعور انسان است. اين در صورتى كه يك موسسان صحيح صد در صد ملى باشد، اين است كه براى اعقاب هيچ خطرى نبايد داشته باشد. اما ما رجوع كنيم به تاريخ، ما كه شاهد خود قضيه بوديم، شما جوانها آنوقت نبوديد، ما شاهد قضيه بوديم كه قضيه چه جور بود و چه جور تحقق پيدا كرد. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه راى درست كردند. مگر كسى جرات مىكرد راى ندهد، جرات مىكرد نفس بكشد. درست كردند، البته يك عدهاى آنوقت از جان گذشتند و مخالفت كردند لكن مابقى همه سرنيزه بالاى سرشان بود، يك مجلس سرنيزهاى درست كردند و بعد با سرنيزه به ما تحميل كردند يك همچو موجوداتى را. اگر هم صحيح بود، غلط بود. اگر صحيح بود نسبت به آن كسى كه در آن زمان بود صحيح، اما نسبت به كسى در آن زمان نبود غلط. ماهائى كه، شماهائى كه در آنوقت نبوديد، رفراندم آنوقت نمىدانم مجلس موسسان آنوقت هيچ دخالت نمىتواند داشته باشد در سرنوشت شما.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 252
رمز پيروزى ملت، حفظ وحدت كلمه و اتكال به خدا
ما يك قدم جلو رفتيم تا اينكه اين شخص را از مملكت بيرون كرديم، او مىخواست كه ماها را بيرون كند و مىگفت كه هر كه وارد حزب رستاخيز نشده است بايد از اين مملكت بيرون برود. شما بحمدالله با هم متحد شديد و اتفاق كلمه شما باعث شد كه آن كارى كه مىخواست سر شما بياورد شما سر او آورديد، بيرونش كرديد. بعدها هم كسى نمىتواند او را بياورد. اگر مىتوانستند نگهش مىداشتند. نگه داشتن آسانتر از بيرون رفتن و برگشتن است، البته آنها به فكر هستند. گفته مىشود كه در طياره كه داشته مىرفته اين خبيث امر مىكرده كه كودتا كنيد. طياره در هوا بوده و باز از هواى نفسش دست بر نداشته. از آنجا (اينجور گفته مىشود) امر كرده كه كودتا كنيد. در همين چند روز هم مىگويند در يكى از پادگانها (امروز هم باز براى من نوشتهاند) دستور داده بودند به اينكه برويد شهر همدان را - كودتا كنيد و بمباران كنيد و بساط درست كنيد. گوش ندادند، اعتصاب غذا كردند و گوش ندادند و الان هم اين پادگان در بست مال ملت است. اينها براى چى بود؟ براى دو مطلب: يك مطلب اين اتفاق كلمهاى كه در ايران پيدا شد. يك مطلب ديگر، اين پشتوانهاى كه عبارت از حق و حقيقت خدا بود. براى خدا و اسلام داد زديد گفتيد ما اسلام را مىخواهيم، آزادى مىخواهيم، استقلال مىخواهيم. حكومت اسلام، حكومت اسلامى همين آزادى و استقلال را به شما مىدهد منتها شما تشريح كرديد مطلب را والا حكومت اسلامى يعنى آزادى، يعنى استقلال. اين پشتوانه داشتن اجتماع شما به اراده الله تعالى موجب پيروزى شما تا اينجاست و اگر اين دو جهت محفوظ بماند كه قيامتان بحق باشد. (اعظكم بواحده ان تقوموالله) براى خدا قيام كنيد، نه براى شهوات نفسانيه. اگر انسان براى شهوات نفسانيه قيام بكند و براى خدا نباشد اين به جائى نمىرسد كارش، اين بالاخره فشل مىشود كارش چيزى كه براى خدا نيست دوام نمىتواند داشته باشد.
كوشش كنيد كه قيام شما، اين نهضتى كه داريد نهضت الهى باشد، لله باشد. من نمىتوانم باور كنم كه كسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم كوشش كند. من اصلاً باورم نمىآيد. اينهائى كه مبادى معنوى دارند، اينهائى كه خدا قائلند، آنهائى كه جزا قائلند، آنهائى كه عطا قائلند، اينها تعقل دارد كه يك كسى جان خودش را بدهد يك جان بالاتر بگيرد، همه چيزش را بدهد و از خدا زيادتر، آنقدرى كه هيچ چشمى نمىتواند ببيند و هيچ گوشى نمىتواند بشنود بگيرد. اين معقول است كه ما يكى بدهيم صد تا بگيريم. يك جانى كه توى اين كالبد محبوس است بدهيم، آزاد بشويم به جانى كه الهى است، آزاد است، محيط است، همه چيز است، ارادهاش فعال است، مىگويد بشو، مىشود، هر چه و هر كه بخواهد مىشود، يك همچو چيزى بگيرد، اين معقول است كه انسان در اينجا فداكارى كند و جانش را بدهد اما آن كسى كه اين مبادى را ندارد، يا بسيار احمق است يا دروغ است مطلب. من مىگويم دروغ است مطلب، تعميه است. اينكه (من براى مردم، براى توده دارم زحمت مىكشم)، از او مىپرسيم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 253
خوب، حالا خودت را كشتند چه؟ تو همچو آدمى هستى كه براى توده؟
انسان هر چه مىخواهد براى خودش مىخواهد، انسانى كه براى خودش نخواهد، در تمام بشر چند تا دانه نمىتواند پيدا بشود. تا مبادى روحى و الهى در كار نباشد نمىشود كه دوام داشته باشد. عليهذا خداى تبارك و تعالى مىفرمايد من يك موعظه به شما مىكنم. (در تمام موعظههائى كه همه مىكنند مىفرمايد كه من فقط يك موعظه به شما مىكنم. موعظه كن خداى تبارك و تعالى است، آن كه موعظه را رسانده رسول خدا (ص) است، اين كتابى كه در آن اين موعظه ثبت شده است قرآن است) مىفرمايد من فقط يك موعظه مىكنم و آن اين است كه براى خدا قيام كنيد، هم قيام كنيد، هم قيامتان براى خدا باشد. اگر بخواهى قيام شما يك قيام مثمر باشد، نتيجه داشته باشد قيامتان، منتهى به تفكيك و تجزيه و امثال ذالك نشود. تمام هم شما يك نقطه باشد و آن هم يك نقطه ماوراى عالم طبيعت، يك نقطه غير متناهى، در همه چيز همه توجه به او داشته باشيد. اگر يك همچو مطلبى شد آنوقت قيام شما و نهضت شما يك نهضت اسلامى سالم، دوامدار (مىشود) براى اينكه پشتوانهاش دائم است، چيزى كه پشتوانهاش دائم است، دائم است.
من اين موعظه خداى تبارك و تعالى به لسان قرآن را دارم به شما مىرسانم. اين موعظه به ما مىفهماند به اينكه بايد وحدت كلمه داشته باشيم، وجهه ما يكى باشد: الله. (ان تقوموالله) قيام لله، ديگر نمىتواند كه يك كسى يك طرف برود يك كسى يك طرف ديگر. اگر ديديد كه در يك قيامى دسته دسته و حزب حزب و جبهه جبهه شد بدانيد كه خدا در كار نيست. اگر همه با هم متوجه به يك نقطه باشند دعوت به وحدت كلمه است، به وحدت عقيده است. وحدت عقيده وحدت كلمه مىآورد، وحدت عمل مىآورد. (انما اعظكم بواحده) يك موعظه، فقط يك موعظه. توى اين موعظه همه چيز است. شما اين يك موعظه را گوش كنيد، عمل كنيد، همه چيز شما در اين يك موعظه هست موعظه خداست، آنهم فقط يك موعظه. همه چيزهائى كه شما تصور بكنيد توى اين يك كلمه هست. اينكه قرآن معجزه هست براى اين چيزهاست كه سه تا چهار تا كلمه تمام حيثيات بشر را اداره مىكند. (اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) قيام اگر قيام لله شد همه چيز متمركز مىشود در همان الوهيت و اين قيام شما چون يك بوئى از الوهيت مىداد تا اينجا رسيده است كه قدرتهاى بشرى را زير پا گذاشت، يعنى مشت غلبه كرد بر تانك، مشت غلبه كرد بر توپ، توپها و تانكهائى كه در ايران آورده بودند و متمركز كرده بودند و اينها، مشتهاى جوانها و پيرها و زنهاى ما در مقابلش ايستاد و گفت كه ديگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ براى اينكه لله است. مگر با خدا مىشود معارضه كرد؟ مگر مقابله مىشود با خدا كرد؟ اين كار خدائى است، لله است، براى خداست. همه اين دعوىهائى كه اينها داشتند پيچيد و كنار گذاشت.
تاكيد بر جديت اقشار ملت در رفع نقائص و خرابىهاى مملكت
اما حالا باز اول كار است. شما خيال نكنيد كه ما رسيديم به مقصدمان، برويم بخوابيم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 254
سر جايمان. خير قيام لله الان اول كار است به حسب آن چيزى كه اهل معرفت مىگويند منزل اول است نهضت. ما خيلى راه داريم الان. آقا ما وارث يك مملكت هستيم كه همه چيزش را اين مرد به باد فنا داد، همه چيزش را. شما روى هر مطلبى كه دست بگذارى، روى هر مظهرى از مظاهر تمدن كه دست بگذارى اين به باد داده است. به باد داد و فرياد زد كه من تمدن بزرگ آوردم. دانشگاه ما را به باد فنا داد، زراعت ما را به باد فنا داد، نفت ما را همهاش تقريباً داد (مىگويد بيست سال ديگر مانده تمام بشود، اينطور كه شما مىدهيد بله) همه چيز ما را به باد فنا داد. جوانهاى ما را فانى كرد و به باد فنا داد. از همه جنايتها بالاتر از دست دادن نيروهاى انسانى است. انسان است كه مىتواند كار بكند و ارزش دارد و الا آب و خاك و اينها ارزش ندارد. انسان ارزش دارد، اين انسانيت را سلب كردند اينها، جوانها و نيروهاى جوانهاى ما را به باد فنا داد. اين جوانهائى كه الان در آلمان آمدند براى نيروى اتمى، از آنها بپرسيد (آمدند به من گفتند، شما هم از آنها بپرسيد، خودشان هم مىدانند) مىگويند ما را پائين نگه داشتند، نمىگذارند و هيچ اثر هم ندارد كار ما. كار بىاثر و نگه داشتن نيرويى كه استعداد دارد و بايد ترقى بكند، در يك حدى خفهاش مىكنند و نگهش مىدارند. همه چيز اين مملكت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشويم و اين تتمه لاشه را بيرون بريزيم باز ده، بيست سال لازم است كه همه اقشار ملت فعاليت كنند تا بتوانند اين نقيصهها را رفع بكنند. شما بخواهيد زراعت ما را برگردانيد به حالى كه قبل از اين افسادات ارضيه بود ده بيست سال زحمت لازم دارد، همه مردم بايد دست به هم بدهند، بايد زارعين و دهقانها و كشاورزها مشغول كار بشوند و ديگران كمك كنند به آنها. تنها با يك قشر، با يك دولت اصلاح نمىشود.
ملت خواهان برقرارى حكومت عدل اسلامى است
ما امروز مىخواهيم همه ملت را وارد در دولت كنيم، جدا نباشد، همه با هم اعانت كنند، معاون هم باشند نه اينكه يك اجنبى باشد كه مردم از آن بترسند، او را نگاه كنند نتوانند با او حرف بزنند. ما يك كسى را مىخواهيم كه (البته نمىشود، اينكه من مىگويم مىخواهيم، شبيه است آنهم نه شبيه نزديك، شبيه بسيار دور) مثل حضرت على سلام الله عليه باشد كه زمان سلطنتش (استغفرالله كه سلطنت مىگويم) امارت او، امارت شرعيهاش، خلافتش كه آنقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و ايران و نمىدانم همه اينها را داشت، آنوقت پا مىشد، خودش راه مىافتاد در خانه اين زن و آن زن و آن زن. بعد از اينكه خانه يك زنى رفت (به حسب اينطورى كه تاريخ نقل مىكند، آقايان نقل مىكنند) و دلجوئى كرد و بچههايش را چه كرد، بعد كارى مىكند كه اين بچه كوچكها بخندند، يك كارى كه آدمهاى متعارف عادى نمىتوانند، يك ماوراءالطبيعت اين كار را مىتواند بكند. يك صدائى در مىآورد كه اين بچه مىخندد، مىگويد اينها داشتند گريه مىكردند مىخواستم با خنده اينها از خانه بيرون بيايم. ما يك همچو آدمى مىخواهيم، نه يك كسى كه از سايهاش بترسيم. ما يك حاكمى مىخواهيم كه توى مسجد وقتى آمد نشست، بيايند دور او بنشينند صحبت كنند، با او حرف بزنند،
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 255
اشكال دارند، اشكالشان را بگويند. ما يك اميرى مىخواهيم كه وقتى يهودى آمده ادعا كرده، قاضى مىفرستد سراغ امير كه بيا، مىآيد مىنشيند در مجلس قضا (همان قاضى كه خودش نصب كرده) در مجلس قضاوت مىنشيند، طرح دعوا مىشود و راى برخلاف حضرت امير سلام الله عليه مىدهد. شما مىتوانيد كه اينهمه چيزى كه از بنياد پهلوى برده، حكومتها مىتوانند ادعا كنند؟ (حتى حالا) مىتوانند اين مرديكه را بياورند اينجا كه آقا بنياد پهلوى را بيا حسابش پس بده پانزده ميليون دلار فلان، ده ميليون دلار فلان، پنج ميليون دلار فلان، سى ميليون دلار فلان، همه از اجرا و بستگان و پسر و دختر شاه.
ما يك حكومت عادل مىخواهيم، عادل يعنى دزد نباشد لااقل، نمىخواهيم اقتدا به حاكمان بكنيم. (البته بايد اينطور باشد) ما مىخواهيم اينطور باشد كه اين مال ملت را ندزدد، بر ندارد برود.
تبليغات رژيم شاه عليه روحانيت براى جداسازى مردم از اسلام و قرآن
خوب، شما مطالعه كنيد اين صورتى كه مال يكى دو ماه است (مطالعه هم كردهايد لابد) ببينيد بين اينها يك نفر آدم متدين پيدا مىشود؟ اين آخوندهاى مفتخور به اصطلاح اينها، توى اين قائمهها يك آخوند را پيدا مىكنيد؟ يك ملا را پيدا مىكنيد؟ اينها تبليغات است (آخوند مفتخور) تبليغات است اينها براى اينكه مىخواهند آخوند را زمين بزنند. آن كه مىتواند تو دهنى بزند آخوند است. آن كه با منبر و محرابش جلوى توپ و تانك مىايستد آخوند است. اينها مىخواهند اين قوه را از شما بگيرند، اسلام هم كه مىخواهند بگيرند، قرآن هم كه مىخواهند بگيرند، همه را مى خواهند بگيرند تا شما بشويد يك افراد مخلوع از خدا، خلع سلاح شده، نه خدا داشته باشيد و نه امام داشته باشيد و نه قرآن داشته باشيد و نه موعظهچى داشته باشيد و نه منبرى داشته باشيد و نه محرابى و نه آخوند، هيچى، پس چه بكنند؟ همين كارهائى كه تا حالا كردند، ادامه بدهند همين كارهائى كه تا حالا كردند. تبليغات كردند، زمان آن مرد خدا نشناس، چه تبليغاتى بر ضد روحانيت كردند كه روحانيت را به هيچ جا راه نمىدادند. مردى كه گفته بود كه من دو طايفه را سوار اتومبيل نمىكنم، قرار با خدا گذاشتم، يكى آخوند، يكى فاحشه. اينطور درست كرده بودند. چرا؟ براى اينكه از آخوند مىترسيدند. يك آخوند توى مجلس بود پدرش را در مىآورد، يك مدرس كه در مجلس بود مكرر شكست داد، آخر گرفتند او را كشتند. از اختلافات دست برداشته و در زير پرچم اسلام بياييد. وحدت كلمه، لله بودن اين پيروزى را به شما داده تا حالا. اين وحدت كلمه را حفظ كنيد، اين حزب بازى را كنار بگذاريد، اين جبهه بازى را كنار بگذاريد، اين آخوند و دانشگاهى را كنار بگذاريد، خدا مىداند ضرر به شما مىزند، ضربه مىزند به شماها. در خارج آدم مىآيد مىبيند كه جبهههاى مختلف است. كنار بگذاريد آقا. اگر چنانچه مسلمانيد، مسلمانى اقتضا مىكندكه كنار
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 256
بگذاريد. اگر ملى هستيد، ملى بودن اقتضا مىكند، اگر عاقليد، عقل اقتضاى اين را مىكند. اينها را ديگران درست كردند به اعتقاد من، ديگران درست كردند كه ما را متفرق از هم بكنند. كنار بگذاريد اين مسائل را، با هم بشويد (يدالله مع الجماعه) همه با هم بشويد. تا اينجا آورديد تا آخر ببريد. آخر يعنى آنوقتى كه دست اجانب از مملكت شما كوتاه بشود، مملكت بشود مال خودتان، خودتان ادارهاش بكنيد، خودتان هر چه داريد دلتان خواست بفروشيد، نفت را خواستيد بفروشيد، خواستيد نفروشيد. البته مىخواهيم بفروشيم اما نه اين فروشى كه اين مرد كرد كه هم نفت را داد و هم پايگاه درست كرد، به جاى نفت پايگاه براى آنها درست كرد. اينطور البته نمىشود، ادامه ندارد اين. اتفاق كلمه داشته باشيد كه اگر اين پايگاه اتفاق كلمه را از شما گرفتند بدانيد كه شكست مىخوريد. اگر اين جمعيتها توى ايران كه همه داد مىكنند آزادى، همه داد مىكنند خدا، اگر اين تفرقه در آن پيدا شد و يك قشرى در آن پيدا شد كه يك شعار ديگر غير الهى داد و لله نبود بدانيد كه شما را شكست مىدهند. آنها درست مىكنند اين مطالب را. الان وقتى است كه اينها شكست خوردهاند ديگر هر چه دستشان برسد درست مىكنند يك گروه درست مىكنند به اسم كذا، يك گروه درست مى كنند به اسم كذا براى اينكه تعميه كنند و اين ملت روحيهاش را از دست بدهد. من عرض مىكنم كه محكم باشيد، روحيهتان را نگه داريد. وقتى ابرقدرتها نتوانستند غلط بكنند اين چهار تا بچه نمىتوانند كارى بكنند. محكم باشيد سر جاى خودتان. قدرت ملت يك قدرتى است كه هيچ قدرتى با او نمىتواند مقابله كند. شما ديديد و داريد مىبينيد آن كه همه قدرتها دنبالش بود شما بيرونش كرديد. ما تا آن جائى كه دست همه اجانب، (چه اجانب چپ و چه اجانب راست) دست اينها در مملكت ما يك چيزى دارد، نهضتمان ادامه دارد و تا جان داريم فرياد مىكنيم. از اين تفرقه و اين اختلاف كلمه دست برداريد آقايان و من از شماها و هم از قشرهائى كه در ايران هستند اين تقاضا را دارم، ملتمسانه اين تقاضا را از همهتان دارم كه همه شما دنبال يك مطلب برويد كه بخواهيد مملكت خودتان را از چنگ ديگران آزاد كنيد. (من دارم سينه مىزنم براى آمريكا، من دارم سينه مىزنم براى روسيه، من دارم سينه مىزنم براى چين) همهاش غلط است. بدتر از بدتر هم. براى خودت چرا سينه نمىزنى بدبخت؟ مملكت از من است و به يكى ديگر مىخواهم تحويل بدهم؟! و بعد هم ملى هستم باز هم تودهاى هستم؟! تودهاى اين است كه براى ملت خودش باشد، نه براى چين و ديگران باشد. دست برداريد از اختلافات، همه زير پرچم اسلام بيائيد اگر بخواهيد كه همه قدرتها را كنار بگذاريد و خودتان باشيد، خودتان با يك اخلاق فاضله، يك مملكت نمونهاى كه اخلاق فاضله باشد، يك مملكت نمونهاى كه ظلم به ديگران نكند، طمع به مال ديگران نداشته باشد، ظلم هم تحمل نكند، مالش هم به ديگران ندهد. برنامه ما اين است كه نه ظلم بكنيم و نه ظلم بشنويم، نه مىخواهيم به مردم تحمل كنيم، نه تحمل مىكنيم تحميل ديگران را. همه با هم باشيد ولله باشد، قصدهايتان را خالص بكنيد لله و صفوفتان را فشردهتر بكنيد و من اميدوارم كه خداوند به شماها نصرت بدهد و نصرت مىدهد انشاءالله. والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 270
بيانات امام خمينى در مورد نقش شوم اجانب در ايجاد وابستگى و چگونگى رهائى از سلطه ابرقدرتها
تاثر و تاسف از مصيبتهاى وارده بر ملت ايران
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
من هر چه مصيبت بر برادرهاى ايرانى وارد بشود، يا تحمل زحمتها بكنند، اين به منزله يك بار سنگينى است كه بر دوش من واقع مىشود و من از عهده جواب اين نمىتوانم برآيم. همين دو سه روز باز كشتارهائى در ايران واقع شده است كه موجب تاثر ماست و اهالى ايران از شهرهاى مختلفه ايران به تهران آمدند و تحمل زحمات كردند و در اين سرماى زمستان رجوع كردند به طرف تهران و اين هم موجب تاثر من است و تمام آنها يك بارى است به دوش ما كه سنگينى مىكند. من از خداى تبارك و تعالى توفيق ملت ايران را و مردم ايران را خواستارم و من سلامتى همه آنها را از خداوند تعالى خواستارم. من بنا داشتم كه بروم پيش رفقاى ايرانى و در صف آنها خدمت بكنم و ميل داشتم كه اگر چنانچه آنها برايشان غمى وارد بشود من هم شريك باشم، اگر چنانچه خداى نخواسته خون آنها بريزد من هم با آنها شريك باشم لكن دست خيانتكارها باز از آستين در آمد و به توهم اينكه اگر ما برويم به ايران، براى آنها مثلاً بد مىشود يا براى ارباب ها... از رفتن من ممانعت كردند و راهها را بستند و من انشاءالله در فرصت اول همان برنامهاى را كه براى رفتن داشتم دارم.
رهايى از وابستگى و نيل به سعادت و استقلال سرلوحه قيام ملت ايران
در نقلى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم ديدند كه عدهاى از آن كفار را دارند مىآورند، دستگير كردند مىآورند و عبور مىدهند، فرمودند كه آنها را ما (قريب به اين معنا) مىخواهيم به بهشت ببريم و آنها را با زنجير مىكشند به طرف بهشت. انبيا عليهم السلام كه براى سعادت بشر مبعوث شدند يعنى سعادت همه جانبه بشر، سعادت دنياى بشر، سعادت حيات ديگر بشر، آنها مىخواستند كه انسانها را به كمال لايق به انسانيت برسانند. بشر زير اين بار (بسياريشان) نمىروند و نرفتند. ما هم به تبع نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم قيام كرديم براى اينكه اين ملت محروم را به كمال لايق خودش برسانيم. اين ملتى كه در طول رژيم سلطنتى از اول و در طول اين پنجاه سالى كه ما يادمان هست از جهت ظلم اينها، از همه جهت محروم و گرفتار بودند، همه چيزشان به باد مىرفت
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 271
و همه ثروتشان را دشمن مىبردندو مىبرند و همه نيروهاى ما را به باد دارند مىدهند، ايران نهضت كرد و ما هم به تبع ايران، دنباله ايرانىها، ماهم يك چند كلمهاى، چند قدمى مىرويم براى اينكه اين ملت را نجات بدهيم.
ما مىخواهيم دولتهائى (را) كه حكومت بر ايران مىكنند، نجات بدهيم. ما مىخواهيم ارتش را از اين انگل بودن نجات بدهيم. ما از اول كه مستشارهاى امريكا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با اين مخالف بوديم. ما از مصونيت دادن به اتباع امريكا تنفر داشتيم و اظهار تنفر كرديم. ما مىخواهيم اين دولتها را مستقل كنيم و راضىشوند. ما مىگوئيم شما خودتان مستقلاً در مملكت خودتان، در مقدرات مملكت خودتان بايد دخالت داشته باشيد، اينها مىگويند ما مىخواهيم نوكر باشيم، (لفظاً نمىگويند، عملاً اينطور است) ما مىخواهيم ارتش را از اين مستشارهاى امريكائى، آقا بالا سرها نجات بدهيم، اين گردن كلفتهاى ارتش راضى نمىشوند به اين، مىخواهند زير بار باشند. اين همان آن چيزى است كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود كه: با زنجير ما اينها را داريم مىكشيم به طرف بهشت، طرف سعادت. ما بايد اين گردن كلفتها را با زنجير بكشيم طرف سعادت.
ما مىخواهيم شما آقا باشيد، شما مىگوئيد مىخواهيم نوكر باشيم!! ما مىگوئيم شما بايد خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، منافع مملكت مال خودتان باشد، ذخائر مملكت براى آن بيچاره باشد كه در زاغهها نشستهاند، شماها راضى نمىشويد، راضى نمىشويد كه خودتان هم آدم بشويد!! ما مىخواهيم شما را آدم كنيم، شما آدم نمىخواهيد بشويد!!
نقطه اصلى جنايات را فراموش نكنيد
شما با ادعاى از اول ما مبتلاى به ادعاها بوديم، زمانى كه محمدرضا خان بود اينجا ادعاها پشت سرهم، راديو فرياد مىكرد و تلويزيون اعلاميهاش را مىداد و مطبوعات هم دنبالش و هر وقت آدم روزنامه را باز مىكرد، اولش اعليحضرت آريامهر چه فرمودند، عليا حضرت چه فرمودند، ملكه چه، شهبانو چه فرموده. هر وقت راديو را باز مىكرديد همين حرفها بود، هر كس صحبت مىخواست بكند مىبايست همين حرفها را بزند، خودشان هم دائما از اين حرف مىزدند كه (مملكت را ما چه وضعى كرديم، ما به تمدن بزرگ مىخواهيم برسانيم، ما چه مىخواهيم بكنيم، ما چه مىخواهيم بكنيم) وقتى ردش كردند و رفت فهميديم كه هيچ كارى نكرده، هيچ غلطى نكرده. شما دست روى هر يك از مظاهر تمدن بگذاريد مىبينيد خراب است و اين خرابش كرد. يادتان نرود محمدرضا را، همه بدبختىهايش مال اين خبيث بود، اين را يادتان نرود، ذكرش كنيد. اينطور نيست كه حالائى كه از ايران خارج شده حالا شما بگوئيد كه ديگر گذشت، او رفت ديگر حرفش را نزنيد. خير، اين بايد ذكرش زنده بماند تا آنوقتى كه خودش و اربابش و ديگران رفتند، آنوقتى كه مدفون شدند، ديگر بعد از دفنش ما كارى نداريم.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 272
مردم فريبى و غارتگرى تحت لواى مليت
تا حالا صحبت از شاهنشاهى و (مردم ايران، ملت ايران شاه دوستند، از اول اصلاً شاهدوستند، بدون شاه زندگى نمىتوانند بكنند). حالا ما بدون شاه چرا زنده نشستيم؟ آنها هم همه دارند زندگى مىكنند. همين آقا گفت كه اگر شاه نباشد كمونيست مىشود. خوب حالا شاه نيست، كمونيست شد؟ الان شاه هست؟ كسى نيست. رژيم شاهنشاهى، كمونيستى را از بين برده است؟ رژيمى هم دركار نيست، نه رژيم شاهنشاهى الان در كار است، نه شاهنشاهى در كار است، نه شاهى در كار است. شما مىگوئيد كه اگر من نباشم (محمدرضاخان اينجور مىگفت كه اگر من نباشم) تجزيه مىشود مملكت، يك تكهاش را انگليسها مىبرند، يك تكهاش را هم روسها مىبرند، يك تكهاش هم امريكا مىبرد. ما آنوقت هم مىگفتيم كه آقا تو كه هستى اينطورى است، تو برو اين حرفها نمىشود. الان هم رفته، الان مملكت ما تجزيه شده است؟! يكى از اين طرف رفته، يكى از آن طرف رفته؟! خوب رفت او تمام شد. تا حالا ما گرفتار لافها و گزافهاى محمدرضاخان بوديم به صورت شاهنشاهى، اعليحضرتى، آريامهرى، حالا گرفتار مليت و آزادى و اين حرفها هستيم، سرقبر دكتر مصدق برويم و عرض كنم از اين حرف ها. ما نه آنها را باور كرديم، نه اينها را باور مىكنيم. ما خوش باور نيستيم، چه كنيم. ما مىبينيم همان بساطى كه در زمان محمدرضا خان، شاه سابق بود حالا همان دارد اجرا مىشود، همانها آنوقت آدم مىكشتند، حالا هم آدم مىكشند، آنوقت غارت مىكردند، حالا هم غارت مىكنند، آنوقت از اجتماعات جلوگيرى مىكردند، حالا هم جلوگيرى مىكنند. زورشان نمىرسد حالا والا دو نفر آدم نمىگذاشتند با هم جمع بشوند، شاه كه مىگويد بيش از دو نفر نبايد باشد، يك نفر هم شايد نمىگذاشتند. زورشان نمىرسد حالا، ديگر مردم اعتنا به آنها نمىكنند. همان برنامه است، همان بساط است. تحميلى است منتهى آن يكى اسمش شاهنشاهى ميشود، اين مليت و جمهورى دموكراتيك و اين حرف ها. اينها با اسلام بد هستند، با جمهوريش خوبند، آن تكه دومش كه جمهورى اسلامى است با اين بد هستند، آنها دشمن اسلامند. اگر نيستيد، چرا وقتى برنامهتان را مىدهيد مىگوئيد جمهورى دموكراتيك؟ اسلام چه گناهى كرده، اسلام به شما چه كرده؟ شما خوب نيستيد با اسلام براى اينكه اسلام است كه جلو منافع شخصى راگير، اسلام است كه نمىگذارد اين گردن كلفتها زندگى اشرافى بكنند، يك زندگى آنجور كه دلشان مىخواهد بكنند، اسلام تعديل مىكند، اسلام است كه نمىگذارد اجانب بر مسلمين حكومت بكنند، اسلام است كه جلو زور را مىگيرد، جلو ديكتاتورى را مىگيرد. آن اسلامى كه جلو ديكتاتورى را مىگيرد، حالا آنها مىگويند كه ما از ديكتاتورى محمدرضاخان فارغ شديم به ديكتاتورى آخوندى رسيديم! آخر كدام ديكتاتورى آخوندها دارند؟ چه كردند اينها؟ ما مىگوئيم ديكتاتورى نكنيد، ما مىگوئيم ديكتاتورى بكنيد؟ ما مىگوئيم ديكتاتورى نكنيد. ما جز از فساد، جلوگيرى از هيچ چيز نمىكنيم. آزادند مردم، شماها نمىگذاريد آزاد باشند.
هر روزى در يك اسمى، همانهائى كه از محمدرضاخان تقويت مىكردند، حالا از اينها دارند تقويت مىكنند. (اسم تغيير كرده، محمدرضا رفته يكى بدتر آمده، والا مطلب همان است) ملت بايد
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 273
ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خيال نكنند كه ما غلبه كرديم تمام شد. محمدرضا را بيرونش كرديم، بسيار خوب، اين صحنه عوض شد، حالا صحنه دوم پيش آمده، يك وقتى با اسلحه زور و قلدرى، ديكتاتورى، يك وقتى با اسلحه آشتى و با روى خوش و ملايمت، يك وقتى، هم آشتى و هم قلدرى، حالا (دموكراتيك اسلامى) دموكراتيك، از آن طرف (دين مبين اسلام). همان است و همان بساط كه آن مردك داشت، او هم مىگفت دين اسلام، آن كه اصلاً نمىداند كه دين اسلام چه چيز هست، مىگويد دين مبين اسلام. از آن طرف مىگويند دين مبين اسلام، از آن طرف اساسش را دارد از بين مىبرد، از بين برده. اسلام مى گويد كه تو برو كنار، اسلام حكومت جائر را قبول ندارد، شما جائريد. اسلام با ظلم مخالف است. پيغمبر اسلام بيست و سه سال جنگيده با ظلم، يك وقت با موعظه يا خطابه و اينها در مكه، يك وقت با شمشير در مدينه. شما داريد ظلم را ترويج مىكنيد، شما پريروز جوانهاى ما را كشتيد، شما خونريزيد، شما خونخواريد.
ما مىخواهيم شما را از زير بار استعمار بيرون كنيم، شما مىگوئيد كه ما مىخواهيم زير بار استعمار باشيم!! عقلتان نمىرسد، ما بايد تو سرتان بزنيم تا بيرون بيائيد، ما زنجيرتان بايد بكنيم تا از ذلت بيرونتان بكشيم، دستتان را بگيريم با زور بيرونتان بكشيم، شما عقلتان نمىرسد. ارتشىهاى ما بدانند ما مىخواهيم آنها را مستقل شان كنيم، اين دوسه نفرى كه در راس واقع شدند نمىگذارند، اين دو سه نفر را بگيريد، آنها را بيرونشان كنيد. دولتىما بدانند ما مىخواهيم دولت مستقل ايجاد كنيم، اين نوكرها نمىگذارند، بيرونشان كنيد، الزمشان كنيد كه كنار بروند.
تاسيس دولت مبتنى بر احكام اسلام و راى ملت
من در اول فرصتى كه پيدا كنم به خواست خدا مىروم ايران و اول قدمى كه برمى دارم تاسيس مىكنم يك دولت اسلامى مبتنى بر احكام اسلام، مبتنى بر راى مردم، پيشنهاد مى كنيم به مردم و راى از اينها مىگيريم و يك حكومت اسلامى تاسيس مىكنيم.
همه ايران مسلمند و من گمان ندارم جز چند نفرى كه خيال مىكنند كه اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخيص اين را دادهاند، مردم ايران مخالف باشند. ما مىبينيم كه مردم ايران، ديروز در تهران چه اجتماعى بوده است، تبريز هم بوده. ملت اين را مىخواهد، آنها نمىخواهند كه زير بار حكومتهاى جائر باشند، آنها مىخواهند يك حكومت عادل داشته باشند. شما خيال نكنيد كه (جمهورى اسلامى يك چيزى است كه ما نمىفهميم) اينها خودشان را به نفهمى مى زنند. چرا نمىفهميد؟ جمهوريش را كه همه مىدانيد، اگر نمىتوانيد، ياد بگيريد، اسلاميش هم محتواى اسلام. با اسلام مخالفيد؟ با احكام اسلام مخالفيد؟ اسلام احكام دارد، در سياست احكام دارد، در اجتماعات احكام دارد، در همه چيز احكام دارد. قانون اساسى نه، قانون اسلام. با جمهوريش مخالف نيستيد، با اسلامش مخالفيد؟ اگر اينطور است، باطن ذاتتان ايمان ندارد، اسلام ندارد، مسلم نيستيد.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 274
ارتشيان جوان،ارتش و مملكت را از دست سران وابسته نجات بدهند
ما مىخواهيم كه اين ارتش ما يك ارتش مستقلى باشد كه يك سرهنگى از امريكا نيايد اينجا ارتشبد را بكوبد. ارتشبد! ما مىخواهيم تو را نجاتت بدهيم، تو اينجور نمىخواهى؟ عقلت نمىرسد، به زور بايد نجاتت بدهيم.
جوانهاى ما در نظام حيثيت شان باقى مانده، مثل بعضى از اين بزرگهايشان نيست كه فطرت را از دست دادند از بس آدم كشتند، از بس ظلم كردند ديگر به صورت سبع درآمدند، جوانها اينجور نيستند. جوانها! به داد مملكت تان برسيد، به داد ارتش تان برسيد، نگذاريد اين چهار تا پيرمردى كه پول ما را جمع كردند و فرستادند به خارج، اينها باز بگذارند اين وضع باقى باشد، اين وضع را بزنيد به هم.
مصلحت شما در توبه و اعلام استعفاست.
من گفتم كه اگر دولت بيايد اينجا، يعنى رئيس دولت به قول خودشان بيايد اينجا، تا استعفايش را قبلاً ننويسد و اعلام نكند، با من ملاقات نمىتواند بكند. اين هم كه من مىگويم استعفا، نه اينكه اين معناى قانونى استعفا را دارد، اين نيست، اين نخست وزير نيست، نه اينكه نخست وزير است و استعفا كند، لكن براى حفظ ظاهرى است كه حالا كلمه استعفا را ما هم ذكر مىكنيم، و الا استعفا يعنى چه، اصلاً نخست وزير كه تو نيستى. اعلام بكند من نخست وزير نيستم. اگر اين را كرد و چون مثل بعضى از اينها كه بودند كه خيلى جنايت شان فوق العاده بود و نمىتوانستم من حتى با استعفا يا با چيز هم قبولشان بكنم، خوب به آن اندازه هنوز نرسيده، اگر عاقل باشد استعفا مىكند و مىآيد اينجا توبه مىكند، شود مثل ساير مردم. اگر صفتش را آن هم از دست داده، آن ديگر با خودش است. ما اگر چنانچه بيايد توبه كند، ما مىپذيريم از او و اگر سرسختى كند همين است كه بود و پشيمان خواهد شد. من به او الان مىگويم كه پشيمان مىشوى، ديدى چطور اربابت پشيمان شد آمد التماس كرد و مردم نپذيرفتند. نرسى به اينجا كه التماس كنى و نپذيرند. شرافت... را، آبروى خودت را از دست نده، خراب نكن خودت را...تو خراب خواهى شد.
ما صلاح جامعه را مىخواهيم، ما تبع پيغمبرهائى هستيم كه آمدهاند براى اصلاح جامعه، آمدهاند براى اينكه جامعه را به سعادت برسانند، آنهائى كه كورند و نمىفهمند، آنها را با زور مىخواهد به سلامتى و سعادت برساند، آنها كه بينا هستند مىروند دنبالش. ما به تبع اينها مىخواهيم جامعه خودمان را سعادتمند كنيم، ما از اين گرفتارهائى كه ايران دارد و جامعه ما دارد متاثريم، متاسفيم. جامعه روحانيت مىخواهد نجات بدهد شما را، شما را با موعظه مىگويد كه تبعيت كنيد از اسلام و قواعد اسلام. اگر چنانچه پذيرفتيد، آنهائى كه جنايت تان زياد نيست، از ما هستيد توبه اگر كرديد و اگر چنانچه نپذيرفتيد، با زور به شما تحميل مىكنيم كه بپذيريد، يعنى حق را بپذيريد، يعنى از جنايت دست برداريد. به زور، به فشار ملت، به فشار فرياد ملت، همانطورى كه فرياد ملت اين انگل را بيرونش كرد،
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 275
فرياد ملت شما (ريشه او) را(كه چيزى هم نيستيد) بيرونتان مىكند. آدم بشويد، زودتر توبه كنيد، مصلحتتان اين است، من مصلحت شما را مىخواهم. بر ملت ايران است، بر ملت ايران در اين زمان كه حساس است لازم است كه پافشارى كنند و دست از نهضتشان برندارند كه پيروزى آنها انشاءالله نزديك است.
من از خداى تبارك و تعالى سلامتى همه شما را خواستارم، خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد. ايدكم الله انشاء الله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 280
بيانات امام خمينى در فرودگاه مهرآباد
من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مىكنم. عواطف ملت ايران به دوش من بارگرانى است كه نمىتوانم جبران كنم. من از طبقه روحانيون كه در اين قضاياى گذشته جانفشانى كردند، تحمل زحمات كردند، از طبقه دانشجويان كه در اين مسائل مصائب ديدند، از طبقه بازرگانان و كسبه كه در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمى كه در اين مسائل خون دادند، از اساتيد دانشگاه، از دادگسترى، قضات دادگسترى، وكلاى دادگسترى از همه طبقات، از كارمندان، از كارگران، از دهقانان،از همه طبقات ملت تشكر مىكنم. آن زحمتهاى فوقالعاده شماست كه با وحدت كلمه پيروز شديد، البته در قدم اول. پيروزى شما يك قدم است الان و آن اينكه خائن اصلى را كه محمدرضا نام دارد، از صحنه كنار زدهايد. گرچه گفته مىشود كه در خارج از كشور به دست و پا افتاده است و حالا كه اربابها هم دست رد بر سينه او زدهاند و او را راه نمىدهند حالا متوسل شده به بعضى هم جنسهاى خودش شايد بتواند باز راهى پيدا كند و اين يك خيال خامى است كه بعد از پنجاه سال خيانتهاى اين سلسله و بعد از سى و چند سال جنايات و خيانات اين شخص خائن به اين مملكت كه مملكت ما را به عقب راند، مملكت ما را فرهنگش را فرهنگ استثمارى كرد، زراعتش را به باد فنا داد، خزائنش را به باد فنا داد، مملكت را ويران كرد، جندى او و ارتش او را تابع ارتش غير كرد، تابع مستشاران غير كرد و اينها تاسفاتى است كه ما داريم و ملت ما دارند. ما پيروزىمان وقتى است كه دست اين اجانب از مملكت مان كوتاه شود و تمام ريشههاى رژيم سلطنتى از اين مرز و بوم بيرون برود و همه رانده بشوند و اين كارها و چيزهايى كه اخيراً واقع مىشود و دست و پا مىزنند عمال اجانب كه يا شاه را برگردانند يعنى شاه سابق و يا رژيم ديگرى و يا رژيم سلطنتى را حفظ كنند، اين مطلب را بايد بدانند كه گذشته است مطلب و اينطور مسائل را كه شما پيش مىآوريد دست و پايى بيش نيست و اگر چنانچه تسليم ملت نشويد، ملت، شما را به جاى خودش مىنشاند. ما بايد از همه طبقات ملت تشكر كنيم كه اين پيروزى تا اينجا به واسطه وحدت كلمه بوده است، وحدت كلمه مسلمين، همه، وحدت كلمه اقليت مذهبى با مسلمين، وحدت دانشگاه و مدرسه علمى، وحدت طبقه روحانى و جناح سياسى. بايد ما همه اين رمز را بفهميم كه وحدت كلمه رمز پيروزى است و اين رمز پيروزى را از دست ندهيم و خداى نخواسته شياطين بين صفوف شما تفرقه نيندازند. من از همه شما تشكر مى كنم و از خداى تبارك و تعالى سلامت و عزت همه شما را طالب و از خداى تبارك و تعالى قطع دست اجانب و ايادى بسته به آنها را خواهان هستم.
بيانات امام خمينى درباره دلائل اعتصابات سراسرى و اهداف قيام ملت ايران
براندازى سلطنت پهلوى خواست صريح و بى ابهام ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
اين چند مطلبى كه مردم ايران همه خواستار هستند و ما هم كه يكى از اين افراد هستيم ما هم خواستار هستيم، اشكالاتى بر هر يك از اين امور گاهى مىشود، يك امرى كه همه مردم مىگويند اين است كه ما اين سلسله پهلوى را نمىخواهيم، همه مردم. الان شما در دهستانهاى ايران هم برويد و در شهرستانها همين مطلب هست كه ما اين را نمىخواهيم. گاهى تعبير از شاه مىكنند، گاهى تعبير به سلسله مىكنند كه ما اين سلسله را نمىخواهيم. اين يك خواست ملت ايران است البته به استثناى آنهائى كه نوكر هستند و نوكر آمريكا هستند يا نوكر شاه هستند و از او ارتزاق مىكنند كه اينها حسابشان از حساب ملت جداست. ملت ايران، آن كه ملت است و بازارهاى ايران را پر كرده و مزارع ايران را پر كرده و صنعتهاى ايران را دست دارد، آنها گفتهشان اين است كه ما نمىخواهيم. اين يك اصلى كه ما هم هميشه صحبتش را داشتيم و در اين اصل هيچ ابهامى نيست كه كسى بگويد كه مراد مثلاً مردم چيست؟ يا مراد فلانى چيست؟ هيچ ابهامى ندارد، صريح در اين است كه ما سلسله پهلوى را كه اولش رضاشاه بوده و حالا نوبت محمدرضاشاه است و اگر چنانچه خداى نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوى است، ما اينها را نمىخواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد تا محتاج به شرح باشد و اگر كسى غير از اين بگويد، غير خواست ملت ايران است، غير خواست من هم كه يكى از افراد ملت ايران هستم هست و كسى بگويد كه ما قانون اساسى را مىخواهيم، ما انتخابات آزاد مىخواهيم، ما حكومت مردم بر مردم مىخواهيم، حرف اين را بزند غير از اين مطلبى است كه ما مىگوئيم. اين يك مساله ابهام دارى است يا خير مقصود اين است كه بايد اين سلسله باشد، قانون اساسى بايد باشد و قانون اساسى معنايش اين است كه اين سلسله بايد باشند و انتخابات آزاد معنايش اين است كه امر انتخابات با شاه است كه امر به اجراى انتخابات بكند و اين برخلاف آن چيزى است كه ما مىگوئيم، ما مىگوئيم اينها را نمىخواهيم، هيچ ابهامى ندارد. آن كه مىگويد كه ما قانون اساسى را مىخواهيم، آن لابد مىگويد كه ما آنها را مىخواهيم پس ما بين اين دو تا قول هيچ سازشى نيست كه كسى بگويد كه اين دو تا قول يك مطلب است، نه خير اين دو تا مطلب است. مطلب ملت ايران هم، ما از
مردم بايد بفهميم كه ملت چه مىگويد و همه ديديد كه ملت در آن تظاهراتى كه كردند در شهرها، الان هم تظاهراتى كه ميكنند در همه شهرها، آن كه فرياد مىزند همين فرياد است كه ما اين سلسله را نمىخواهيم، گاهى هم مىگويند ما اين شاه را نمىخواهيم. بنابراين ابهام در اين اصل هيچ نيست.
طرح خطر تجزيه مملكت، توطئهاى براى حفظ دستگاه شاه
بله يك اشكالاتى شاه كرده است به اين طرح و به تبع او هم مرتب اين اشكالات را گاهى اشخاص ميكنند و گاهى هم كاغذ از ايران بعضى از كسانى كه با همين دستگاه مربوطند و ميل دارند كه اين دستگاه محفوظ بماند و ميل هم دارند كه بعضىهايشان خودشان بيايند در دستگاه و وزارتى و نخست وزيرى و چيزى بگيرند، گاهى اينها هم يك كاغذهائى نوشتهاند و همين حرفى كه شاه مكرر مىزند همين را تكرار كردهاند. در عبارت بعضى از اشخاص محترم هم همين اشكال اشعار ميشود و آن اين است كه شاه مىگويد كه اگر من بروم، استقلال مملكت به هم مىخورد!! آن كه استقلال مملكت را حفظ كرده است آن عبارت از من هستم كه حفظ كردهام!! گاهى تعبير به اينطور ميشود، گاهى تعبير مىشود به اينكه اگر من بروم اين مملكت تجزيه مىشود يك مقداريش را روسها مىبرند، يك مقداريش را انگليسها مىبرند و ايران مىشود ايرانستان! نظير مثلاً ازبكستان! كه يك چيزى مىشود از، يك تكهاى مىشود از يك مملكت ديگرى و بنابراين بايد من باشم تا استقلال ايران محفوظ بماند و ايران تكه تكه نشود! گاهى هم مىگويد چهار قسمت، خود ايشان مىفرمايند چهار قسمت مىشود ايران، خوب يك قسمتش را لابد شوروى و يك قسمتش هم آمريكا و يك قسمتش هم انگلستان و يك قسمت هم مثلاً براى خود ايران باقى مىماند!! تهرانش مال خود ايران، ديگر از اين طرف آن طرف هر كدام مال يك طايفهاى مىشود!! اين اشكالاتى است به اصل اول كه ما مىگوئيم كه نبايد اين سلسله باشد آنها مىگويند كه بسيار خوب همه اين حرفها درست كه خلاصه چيزهاى ديگر هم گفتهاند كه من مكرر در صحبتهايم گفتهام.
ارتش شاهنشاهى حربهاى براى تامين مقاصد اجانب
اين مطلب كه اگر ايشان نباشد استقلال مملكت به هم مىخورد، اين مردم دارند همين مطلب را مىگويند، مىگويند كه با بودن شما استقلال نيست. بايد ما حساب بكنيم كه ببينيم استقلال يك مملكت عبارت از چيست، بعد ببينيم كه آيا با بودن ايشان استقلال هست و اگر نباشد به هم مىخورد؟! يا با بودن ايشان استقلال نيست و اگر برود استقلال پيدا مىشود؟ الان كدام دستگاه اساسى دولت ايران استقلال دارد؟ خوب مهمتر از همه كه ايشان خيلى به آن مثلاً مىنازند قضيه ارتش است كه يك ارتشى است كه گاهى ايشان تعبير مىكند كه ديگر ما در مقابل همه ممالك و ابرقدرتها، خودمان قدرت كذا هستيم و اينكه يكى از چيزهائى كه در يك مملكتى اصلاً بايد مستقل باشد و دنباله غير نباشد و دست غير در آن نباشد عبارت از ارتش است. استقلال ارتش به اين است كه ارتش در تحت نظام خود مملكت باشد
و اجانب و كسانى كه خارج از مملكت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پيوند به آنها نباشد. مستقل مقابل اين است كه پيوند به يك جاى ديگرى باشد، تحت نفوذ يك قدرت ديگرى باشد. ارتش ما مستقل است؟ يعنى تحت نفوذ نيست؟! يا ارتش ما را الان به قولى چهل و پنج هزار مستشار آمريكائى در ايران دارد اداره مىكند.
الان ما يك ارتشى داريم كه همه تحت فرمان حكومت ايران باشند؟! ما حالا يك حكومت مستقلى، فرض بكنيم خود حكومت يك حكومتى است كه ارادهاش مستقل است مىخواهيم حالا ارتشش را حساب بكنيم ارتش ايران جورى است كه مال خود ايران است و براى خود ايران است و براى اين ملت است و خدمتگزار اين ملت است؟! (ارتش اصولاً مال ملت است، ارتشى است براى حفاظت مملكت و براى خدمت به ملت، چنانچه هر حكومتى در هر مملكتى باشد، خدمتگزار ملت است و از ملت) خوب ما اين ارتش ايران را حساب مىكنيم ببينيم كه يك ارتش مستقلى است و ارتش ملى است و براى ملت است و به نفع ملت است يا يك ارتش بسته به غير است و در خدمت غير است و برخلاف مصلحت مملكت و ملت است.
اين نفتى كه از ما دارد مىرود و هدر دارد مىرود و ديگر اين را همه كس مىداند كه اين نفت زيادتر از اين اندازهاى كه احتياج خود مملكت است خارج مىشود و ميرود به جيب آمريكا و ساير كسانى كه مىبرند و در مقابلش هم آمريكا آنچه به ما مىدهد عبارت از اسلحه است. به قول خودشان هيجده بيليون دلار اسلحه، اين اسلحههايى كه ما اصلاً نمىتوانيم استعمال كنيم و نمىفهمند در ايران كه اين چيست، بايد چه جور كرد تا كار بكند و حتما بايد مستشارهاى آمريكائى باشند تا بتوانند اين كار را انجام بدهند، اين اسلحه آمده است به ايران، نه براى مصلحت ايران بلكه براى پايگاه درست كردن براى آمريكا منتهى آن عوضى كه آمريكا به ما مىدهد در مقابل اين پايگاه، اين است كه نفتمان را ببرد. هم نفت ما را مىبرد و هم آن چيزى كه در مقابلش به ما مىدهد اين است كه پايگاه براى خودش درست مىكند يعنى اگر چنانچه ابتدا آمريكا مىگفت كه من خيال دارم پايگاهى در ايران درست كنم در مقابل شوروى، آن ايستاده بود در مقابلش و مىگفت غلط نكن. اينها با اين صورت كه نفت مىبرد و مىخواهد مملكتش يك مملكت قدرتمند باشد، از اين جهت هيجده بيليون دلار تاكنون در مقابل نفت، ايشان اسلحه خريده است به حسب آنطورى كه كارتر گفته است و اين هيجده بيليون دلارى كه اسلحه خريدهاند و اسلحههائى كه ما نمىتوانيم، ايران نمىتوانند استعمال كنند، جز براى اين است كه اينها مىخواستند يك پايگاههائى درست كنند، با اين صورت درست كردند؟ الان هم در كوهستانهاى ايران، پايگاههاى اينها، پايگاههاى زير زمينىشان موجود است. اين نفت ما را كه كارگرهايش دست از كار برداشتند و گفتند نمىخواهيم نفتمان را بدهيم، كى فشار آورد به اين كارگر كه بايد سر كار باشيد و چرا فشار آورد؟ چرا با سرنيزه مىخواهند و ادار كنند، (يعنى ارتش) چرا اين ارتش با سرنيزه مىخواهد وادار كند به اينكه اين كارگرها سر كار بروند؟ اين كارگرها سر كار بروند و اين نفت را و اين طلاى سياه را جريان بدهند براى ممالك ديگر، براى آمريكا؟ براى اينكه ارتش، ارتش ما نيست،
ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت نمىشد ما بگوئيم كه ارتش مستقل خودش پيش خودى مىخواهد به آمريكا نفت برساند. ارتش يك ارتش وابسته به آمريكا هست و تحت فرمان مستشارهاى آمريكائى هست، از اين جهت همين ارتش را استعمال مىكنند برخلاف چيزى كه ملت مىخواهد. ملت مىگويد نفت مال خودمان، ارتش مىگويد نفت مال آمريكاست.
عمل ارتش اين است كه با سرنيزه، الان در آبادان و آنجا با سرنيزه مردم را مىخواهند وادار كنند و كارگرهاى شركت نفت را مىخواهند وادار كنند به اينكه برويد مشغول بشويد براى نفت، نفت را صادر بكنيد. اين كارهايى است كه ارتش دارد به ملت ايران، خيانتى است كه دارد به ملت ايران به دست ارتش، يعنى بزرگهاى ارتش اين خيانت را به مملكت ايران دارند مىكنند اينها هم تحت نظارت كس ديگرى هستند و خود آمريكاست كه در اينجا اين كار را دارد انجام مىدهد. پس ما كه ادعا مىكنيم كه اگر تو بروى مستقل مىشويم، يعنى اگر تو بروى ديگر ارتش همچنين نيست كه تحت فرمان آمريكا باشد و مردم را وادار كند كه، يعنى كارگرها را وادار كند كه نفت را بدهيد. حالا وادار مى كنند كارگرها را كه نفت را به آمريكا بايد جارى بكنيد و از جيب ملت ايران در هر روز چقدر نفت بيرون بكنيد بدون اينكه به اين ملت ايران يك نفعى برسد. اين همين طورى اين اموال ايران دارد از بين مىرود و يك مقدارى از آن توى جيب شاه و اين شصت هزار نفرى كه مىگويند كه اتباع خورنده اين قضيه هست، يك مقدار زيادترش هم توى جيب آمريكا و انگلستان و گازش را هم شوروى مىبرد و حالا مردم مىخواهند ندهند اين را، ارتش مىگويد بدهيد. ارتش اگر مستقل بود نمىگفت بدهيد، چون وابسته است مىگويد. پس ما ارتشمان كه يكى از امورى است كه ايشان مىگويد هميشه كه ما استقلال داريم، استقلال داريم و ارتش داريم و ارتش داريم، ارتش ما به اين صورت است، الان وضع ارتش ما اين است،
اين ارتش ما در خدمت خلق است؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! يا اينكه بر ضد ملت است؟ ملت كى هستند؟ ملت همين بازارى و همين - عرض مىكنم كه - زارع و همين كشاورز و همين صنعتكار و همين ادارى و همين چيز است، اينها كه همه ايستادهاند و مىگويند ما نمىخواهيم. ادارات دولتى يكى پس از ديگرى اعتصاب مىكنند و فرياد مىزنند كه نمىخواهيم سر اين كارها برويم كه نفعش به ديگران برسد، ما كارها را رها مىكنيم. دانشگاه ما الان تعطيل است دانشگاههاى ما تعطيل است، مدارس علمى ما الان همه تعطيل است، همه بساط الان معطل است، تمام قشرهاى ايران، هر جا بروى، دست روى هر كدام بگذارى تعطيل است الان. اين تعطيلات، اينها روى چه مقصد تعطيل كردند و اينها روى چه مقصدى مىشكنند اين تعطيلات را؟ مردم كه تعطيلات را و اعتصابات را مىكنند، به چه مقصد اعتصاب مىكنند؟ بايد ديد كه چه مىگويند، خواستههايشان چيست. خواستههايشان يكى اين است كه ما نمىخواهيم اين سلسله را. اين يكى از خواستههاست كه حتى در شركت نفت همين يكى از خواستههايشان بود كه ما شاه نمىخواهيم، اين شاهى كه به ما اينقدر دارد خيانت مىكند و ما، وجدانى اين است كه ما داريم چقدر نفت خارج مىكنيم به ممالك ديگر.
ملت قيام كرده است كه استقلال و آزادى بگيرد، ارتش قيام كرده است كه نگذارد استقلال،
نگذارد آزادى، ارتش اگر يك ارتش در خدمت مردم بود، يك ارتش مستقل بود كه ارتش بود براى ايران و تحت فرمان يك ملت، يك ملتى بود، و ملتى كه همه چيز بايد در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود، استقلال داشت اين ارتش، در مقابل ملت نمىايستاد كه يك ملت اعتصاب مىكند ارتش اعتصاب را مىخواهد بشكند، روساى ارتش فرمان مىدهند و - عرض مىكنم كه - نخست وزير ارتشى فرمان مىدهد و اينها هم ميريزند و مىزنند مىكشند، چه مىكنند كه اعتصابات را بشكنند. اعتصابات مردم روى اين است كه ما استقلال مىخواهيم، ما آزادى مىخواهيم و ما حكومت اسلام مىخواهيم كسى كه اعتصاب را مىشكند اين در مقابل اين خواست ملت است كه او مىگويد آزادى مىخواهم اين مىگويد نه نبايد آزادى بشود، مقابلش است ديگر، اگر او هم با ملت همصدا بود كه ديگر نمىآمد بشكند اين اعتصاب را اين اعتصابات را كه مىشكنند براى اين است كه مخالفند با اين خواست ملت. خواست ملت استقلال است، اينها با آن مخالفند، ارتش خود مملكت با استقلال مخالف است، ارتش خود مملكت هم فرمانده اولش عبارت از شاه است به حسب قواعد ارتشى و به حسب واقع فرماندهش عبارت از كارتر است، واقع مطلب اين است، با مستشارهائى كه حالا آمدهاند. ما استقلال داريم؟ مگر استقلال با يك لفظ درست مىشود؟ عرض كردم كه الفاظ در زمان ما معانى خودش را از دست داده است، اصلاً الفاظ خيلى الفاظ خوشگل است، خيلى بزك كرده است لكن محتوى ندارد الفاظ، (استقلال )، محتوى ندارد، (ما استقلال داريم، اگر من بروم استقلال مملكت از دست مىرود! مملكت تجزيه مىشود!) آن مردك هم مىگويد كه از باب اينكه آزادى تندى به مردم داده، سريع آزادى داده است، از اين جهت صداى مردم درآمده است!! اصلاً الفاظ معناى خودش را از دست داده است. لفظ يك لفظى است، معنا معلوم نيست اين باشد، يك چيز ديگر معنايش است. ما استقلال داريم؟! هر جا كه دست بگذارى استقلال نداريم، وابستهايم. اين ارتش كه در راس همه چيزهاست نسبت به مقاصد شاه كه هميشه به ارتش، اين مىنازد، اين ارتشش كه اينطور است، نه در خدمت مردم است و ملت است و در خدمت آمريكاست براى اينكه - منافع او را - مىكشد ملت خودش را كه منافع او چيز بشود تحقق پيدا بكند.
دانشگاه استعمارى، تامين كننده منافع اجانب
خوب مىآئيم سراغ فرهنگ، يك فرهنگ مستقل ما داريم؟ يك فرهنگى كه دخالت غير در او نباشد؟ يك دانشگاههائى كه مستقل باشد و خودش فكر كند، تحت فرمان خود رئيسهاى دانشگاه باشد، ما همچو چيزى داريم؟ ما همچو فرهنگى خواب ديديم؟ از آنوقتى كه فرهنگ، از اول مشروطه تا حالا، از اول مشروطه تا حالا ما يك فرهنگى كه فرهنگ صحيحى باشد داشتيم؟ يا يك فرهنگ وابسته بوده يعنى يك فرهنگى بوده است كه ديگران براى ما درست كردند، دليل اين است كه اگر لوزه شاهزاده زهر مارى - چيز بشود - ورم بكند و مرض لوزه پيدا بكند از آمريكا و اروپا برايش طبيب مىآورند يا مىبرند آنجا. اگر ما يك فرهنگ صحيحى داشتيم، خوب آنوقت ما دانشگاه مستقل صحيح
داشتيم، اگر دانشگاه مستقل صحيح داشتيم، طبيب صحيح مستقل داشتيم، ما يك اسفالت وقتى كه مىخواهيم درست بكنيم دستمان را دراز مىكنيم كه از يك جاى ديگر بيايند براى ما اسفالت كنند زمينهايمان را، آنهم با آن فضاحتها. محير العقول است قضيه اسفالتهاى ايران، قضيه آن افراط كارىهائى كه در آنجا مىشود و از بين بردن مال ملت به اسم اسفالت كردن يك جادهاى - ما اسفالتمان را هم - ما يك بنا مىخواهيم و يك مريضخانه مىخواهيم درست كنيم بايد حتماً از خارج بياوريم يك كسى نقشه بدهد برايش كه چه جورى درست كنيم. اگر ما يك فرهنگى داشتيم، الان بيشتر از هفتاد سال است كه ما مدارس جديد داريم، از آنوقتى كه دارالفنون درست شده است، چقدر سالهاست كه ما دانشگاه داريم، اگر اين دانشگاهها يك دانشگاههائى بود كه به نفع اين ملت بود يعنى اين جوانهاى ما را گذاشته بودند تحصيل كرده بودند درست، برنامه، برنامه استعمارى اگر نبود، آدم درست شده بود حالا، حالا جوانهاى ما جوانهائى بودند كه در مقابل دولت مىايستادند. اگر ما يك دانشگاه مستقل داشتيم كار مملكت ما نمىرسيد به اينجائى كه هر جايش دست بگذارى خراب است. اين نيروى مهم مملكت ما كه عبارت از نيروى جوان است، اين را از بين بردند، ديگر اين نيروها را همه را به هدر دادهاند. اين جوانهائى كه در خارج آمدند در همين قضيه نيروى اتمى و انرژى نمىدانم كذا، اينجا كار مىكنند در خارج، اينها پيش من آمدند دو تا دستهشان آمد، يك دستهشان هم زياد بود، جمعيتشان آمدند، يك دستهشان مىگفتند (كه همه در آن متفق بودند) كه اين كار، كار لغوى است كه دارند مىكنند كار بيخودى است براى اينكه اين معنا را مىگويند درست مىكنيم براى اينكه اگر نفت باشد كذا، بعد از آن نفت تا بيست سال ديگر فرض كنيد هست بعد از بيست سال ديگر نياز ديگر نيست، اصلاً اين كار، كار غلطى است و مهم اين است كه اينها مىگفتند به اينكه ما را نمىگذارند تحصيل كنيم، ما را در يك حد پائين نگه داشتهاند نمىگذارند بالا برويم، تحصيلات ما در ايران زيادتر از اين مقدارى است كه حالا به ما اينجا چيز مىكنند، ما را آوردهاند اينجا در يك سطح پائينى نگه داشتهاند براى اينكه ترقى نكنيم، نمىگذارند جوانهاى ما تحصيل بكنند. در داخل ايران و دانشگاههاى ايران نمىگذارند كه، يعنى برنامه يك جور برنامهاى است كه اينها را در يك حد معين نگه دارند، برنامه استعمارى است. يك فرهنگ وابسته ما داريم، ما يك فرهنگ مستقل نداريم. آن فرهنگ - مستقله - وابسته به دولتهاى استعمارى مىخواهند كه اينها را همين طور عقب مانده نگه دارند آن آقا كه مىگويد كه من دروازه تمدن بزرگ!! به دست اين آقا اين جوانهاى ما در مرتبه پائين قرار گرفتهاند و هيچ نمىگذارند اينها ترقى بكنند. اين هم فرهنگ ما كه فرهنگ استعمارى است و عقب نگه داشته شده كه نگذارند جلو برود، نه طبيب يك طبيب تام و تمامى باشد نه يك مهندس درستى از كار در آيد يا نمىدانم نه يك چيز ديگرى، تمام اينها را. اصلاً مملكت را از حيث قوه نيروى جوان فلج كردهاند، الان ما نيروى جوان نداريم. اين فرهنگ ما، جزء فرهنگ ما كه الان خيلى رواج دارد، اين فسادهايى كه در ايران هست، اينها را جزء فرهنگ حساب مىكنند! سينماها جزء فرهنگ است!! اينها از ثبات فرهنگ است! كدام سينماها؟ همينهايى كه همه جوانها، نيروى جوان ما را از بين برده است يعنى
جوريش كرده، همچو فلجش كرده كه هر چه، هر چه واقع بشود به نظر او چيزى نيست، او مشغول عيش و عشرتش باشد كافى است، اينطور دارند درست مىكنند. ريشه اين مملكت را اينها از بين بردند و دارند مىبرند.
هر مملكتى به نيروى انسانيش مملكت است. اگر نيروى انسانى در كار نباشد مملكت ديگر مملكت نيست. اينها نيروى انسانى دارند از بين مىبرند. همه جا نيروى انسانى از بين رفته است و خشكيده است تقريباً، پس ايشان اگر بروند استقلال فرهنگى از بين مىرود! كدام استقلال داريم كه از بين برود؟ حالا شما برويد، استقلال مىرود! اين چه جور مىشود ديگر، مملكت ما چه مىشود، استقلالش از بين مىرود و ما استقلال مىخواهيم.
اصلاحات ارضى و صنايع مونتاژ حربهاى براى استعمار اقتصادى
درد مملكت ما اين است كه استقلال ندارد، نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است، يك كار صحيح نمىكنند اينها، يك اقتصاد وابستهاى كه مونتاژ است به اصطلاح خودشان، بايد از خارج بياورند، بخرند، ما مصرف هستيم، بياوريم مصرف كنيم، يك مملكت مصرفى هستيم. يك زراعتى اين ايران داشت، يك زراعت و كشاورزى ايران داشت كه محتاج نبود به خارج يعنى صادر مىكرد صادر كننده بود يعنى يك ناحيه آذربايجانش ممكن بود ايران را اداره بكند، يك ناحيه خراسانش يا فارسش ممكن بود كه ايران را اداره بكند، حالا رسيده به آنجائى كه خود اينها در حساب مىگويند كه 30 روز يا 33 روز ما براى مملكت مان چيز داريم بقيهاش را بايد دستمان را دراز كنيم به غير.
تمام اين جهاتى كه اين مملكت ما ممكن الاستفاده بوده است، تمامش را به غير دادهاند، ملى كردهاند مراتع را. اينهائى كه من عرض مىكنم، به من اشخاص با سند نوشتهاند، من الان پيشم نيست مع الاسف آن را به نجف فرستاده بودند، آنجاها هست (حالا گم شده يا چيز شده، نمىدانم) كه بهترين مراتع (مرتع يك طرفى بود كه نوشته بود مراتع كجا)، بهترين مراتع كه وقتى كارشناسهاى انگلستان آمدند آنجا گفته بودند بهترين مراتع، مرتع فلان جاى ايران است كه در آن همه چيز دامدارى مىشود كرد و اين را به ملكه انگلستان و يك دسته ديگرى دادند. اين مراتع. جنگلهاى ما ملى شده است. جنگل را هم دادند به يك دسته ديگر. اصلاً دارند، همين طور ريختهاند سر اين سفره و همه دارند مىچاپند، يك قدرى از آن هم به جيب ايشان مىرود و براى حفظ ايشان است. اينكه مىبينيد كه از هر گوشه صدا در مىآيد به اينكه ما طرفدار هستيم، عاشق چشم و ابروى كسى نيستند آنها آنها نفت ما را مىخواهند، بهتر از اين كسى نيست كه نفت ما را به آنها بدهد. اينها مىخواهند كه يك مملكتى به اسم اصلاحات ارضى يك بازار بشود براى آمريكا. آمريكا گندمهايش را مىريخت دور، توى دريا مىريخت، حالا بهتر از اين چى كه بدهد به ايران و از آن نفت بگيرد، از آن پول بگيرد. يك مملكتى را دامداريش را بكلى از بين بردند، زراعتش را بكلى از بين بردند، مراتعش را به غير دادند، همه چيز آن را از بين بردند و الان شما براى همه چيز محتاجيد كه اگر يك وقت جلويش را بگيرند، مملكت ايران
بعد از 33 روز ديگر بايد همه گرسنه بمانند. اين مملكتى است كه اگر ايشان نباشد دنيا به هم مىخورد!! مملكت، ديگر مملكت نيست!! (ما مملكت كه مىخواهيم، پس بگذاريد من باشم كه اين مملكت باشد!!) در نطق چند روز پيش از اين گفت كه: (بيائيد همه فكر كنيم براى مملكت) ما هم همين را مىگوئيم، همه ملت روى همين فكر است كه دادشان بلند است. مردم به فكر مملكتشان نبودهاند، حالا افتادهاند به فكر مملكتشان، حالا دارند فكر مىكنند براى مملكتشان كه دادشان بلند شده است كه آقا چه خبر است اينقدر مىخوريد؟ ورم كردهاند و خدا مىداند، نمىدانيد اينها چه جورى مىچاپند، ما هم نمىدانيم، شما هم نمىدانيد بعدها اينها كشف مىشود كه چه كردند به روزگار اين ملت و اين مملكت. ما چه چيز داريم؟ چه استقلالى داريم كه اگر شما نباشيد استقلالمان مىرود؟ استقلال فرهنگى داريم كه برود از دستمان؟ استقلال نمىدانم اقتصادى داريم كه از دستمان برود؟ استقلال ارتشى داريم كه از دستمان برود؟ چه استقلالى داريم كه شما اگر نباشيد آن استقلال از دست ما مىرود؟ حالا شما برو ما امتحان كنيم ببينيم كه (خندهحضار) اين منطق اينهاست براى همان حرف اولى كه ما عرض كرديم كه ملت ايران خواهانش هستند، كه رفتن ايشان است، خواهان اين هستيم، اين هم اشكالش به اينكه اگر من نروم چيست، حالا خود اينكه هميشه از اين حرفها مىزند.
قيام مردم ايران، قيامى بىنظير در طول تاريخ
حالا يك دسته ديگرى هم هستند كه مىخواهند او را نگه دارند، ديگر حالا چه مقاصدى آنها دارند، خوب بعضى از آنها معلوم است، دلشان مىخواهد وزيرى بشوند و چه بشوند و مىبينند كه ملت اگر روى كار بيايند آنها ديگر بايد بروند سراغ كارشان، از اين جهت آنها هم دست و پا مىزنند به اينكه بلكه او را نگه دارند و اين ملت ديگر زير بار اينها انشاءالله نمىرود و اين را بدانيد كه سرنيزه نمىتواند حكومت كند. يك وقت اين است كه مردم بيدار نشدهاند و هر كس مشغول كار خودش است، آنوقت بله، اين سرنيزه هم لازم ندارد، همان بدون سرنيزه، همان با ارعاب، همان با ترساندن چند تا ستاره كه اينجا باشد، مردم مىترسند. يك وقت تحول پيدا شده و حالا شده، حالا يك نمونه است يعنى شما در طول تاريخ در هر جانگاه كنيد مثل اين نمونه ايران پيدا نمىكنيد، در تاريخ ايران كه نيست در تاريخهاى ديگر هم معلوم نيست پيدا بكنيد كه يك مملكتى ملتش يك جور بودند، در يك مدت كوتاهى شدند يك جور ديگرى، اصلاً عكس آن شدهاند. يك روز بود كه چهارم آبان را ابداً ممكن نبود كه تخلف كنند از اينكه بيرق بزنند، ميل باطنى نبود، نه اينكه براى خاطر مثلاً ميل باطنىشان اين كار را كردند لكن پاسبان مىگفت، ديگر با پاسبان كه نمىشود در افتاد. اينطور بود مساله. در ظرف مدتى اين ملت تبديل شد به يك ملت ديگرى، حالا يك ملت ديگرى شده كه بچه كوچك و پيرمردش هر دو فرياد مىكنند، توى خيابانها داد مىزنند به اينكه مرگ بر اين كذا و شاه و بر اين سلطنت پهلوى. آن تبديل الان شده است يعنى يك مملكتى سر تا پايش عوض شده است، يك وقت يك جورى بوده حالا شده يك جور ديگر، اين را نمىشود با سرنيزه خاموشش كرد، سرنيزه هم
چنين قدرتى ندارد و لهذا ما ديديم حكومت نظامى كردند - بايد دو نفر بيشتر - بر حسب حكومت نظامى، اعلام حكومت نظامى از دو نفر بيشتر نبايد با هم باشند، مردم هم گوش كردند به اين حرف!! 50 هزار، 100 هزار، 200 هزار، 300 هزار هر گوشه مملكت تظاهرات كردند، همان جايى كه حكومت نظامى بود بعد از آن حكومت نظامى را بالاترش كردند (اگر بالاترى داشت) و نخست وزير نظامى آوردند و دولت شد دولت نظامى، باز همان مساله است. ديگر نظامى را مردم ديدند و سنجيدند و شكستند نظامى را، قدرت ملت يعنى قدرت مشت بر تانك غلبه كرد. قدرت دين، قدرت ايمان غلبه كرد بر تانك و توپ. اين قدرت، قدرت الهى است. قدرت الهى با همين مشتها غلبه كرد بر تانكها و بر توپها و بر مسلسلها و اينها و لهذا نظامىاش، حكومت نظامىاش شكست و دولت نظامى آمد. دولت نظامىاش هم همين حرف است، چيز تازهاى نيست، آن وقت نخست وزيرش يك نفر آدم چه بود، حالا نخست وزيرش يك نفر آدم نظامى است، هر دو، دو تا پيرمردند كه به درد نمىخورند (خنده حضار) و ما فرض مىكنيم كه اينهم كه بگذرد، خوب پله بعدش اگر عقلشان باز به همين قدر باشد، اين هم كه بگذرد يك كودتاى نظامى كه شاه برود و يك نظامى روى كار بيايد، باز همان نظامى است و يك چيز تازهاى نيست، همان نظامى كه آن روز حكومت نظامى بود و مردم شكستند، او را و الان شكسته است. فردا همين است، يك چيز تازهاى نيست، مردم همه چيز را ديدهاند، يك چيز غريبهاى نمىبينند كه بترسند از آن، همين نظامى است، اسمش را مىگذارد كودتاى نظامى، اين هم شكسته مىشود. نمىشود يك مملكتى كه همه ايستادهاند و مشتها را گره كردهاند و مىگويند بزنيد و ما استقلال مىخواهيم، ما رد نمىشويم، مرد و زنش يك مطلب دارند آن زنى كه چهار تا بچهاش را كشتند، در بهشت زهرا آنطور فرياد مىزند و داد مىزند و مردم را دعوت مىكند به اينكه دست بزنيد، بچههاى مرا زدند گريه نكنيد، دست بزنيد كه آن شخص مىگفت كه مردم گريه كردند و دست زدند. اين چيز تازهاى است كه مردم براى خاطر آن كه كشته شده است گريه مىكردند و آن زن مىگفت كه نه گريه نكنيد دست بزنيد، مردم، هم دست مىزدند براى خاطر اين و هم گريه مىكردند براى مصيبتى كه وارد شده، يك همچنين مملكتى را نمىشود با سرنيزه عقبش زد.
زنده نگه داشتن نهضت، تكليفى بر تمام اقشار ملت
اين نهضت را نگه داريد آقايان، تكليف همه است، تكليف من آخوند است، تكليف آن آقاست، تكليف شماى بازارى يا كارگر يا دانشمند است، همه، همه تكليف داريم كه اين نهضتى كه در ايران پيدا شده دامن به آن بزنيم. با اين نهضت شما مىتوانيد استقلال خودتان را بگيرد و مىتوانيد آزادى براى خودتان تهيه كنيد و شما و ما الان مسؤول خداى تبارك و تعالى هستيم و مسؤول نسلهاى آتيه هستيم كه يك چنين نهضتى پيدا شده و نتوانستيد و عرضهاش را نداشتيد كه از آن استفاده بكنيد. عرضه داشته باشيد كه استفاده كنيد از اين نهضت. اين نهضت را نگذاريد بخوابد، نگذارند آنهائى كه روساى امور هستند، احزاب هستند، علما هستند طلاب هستند، بازارى هست، دانشگاهى هست،-
عرض مىكنم كه - دادگسترى هست، وكلاى دادگسترى هست، اين قشرهائى كه در مملكت هستند نگذارند كه بخوابد اين اعتصابات و نگذارند بخوابد اين نهضت زندهاى كه الان در ايران هست. اگر خداى نخواسته اين نهضت بخوابد تا آخر الابد زير بار ظلم هستيم و اين دفعه اگر اين شمشير اين مرد كشيده بشود تمام نسلهايتان را قطع خواهد كرد.
سياست قدم به قدم، عاملى براى خاموشى نهضت
من به اين بعضى از اين آقايان كه آمده بودند و مىگفتند كه سياست قدم به قدم، خوب حالا يك قدم برداريد و بعدش صبر كنيد يك مدتى بگذرد بعد قدم دوم را برداريد، گفتم آقا اگر شما اين قدم را سست كنيد، قدم دوم قدمهاى شما را مىشكنند، اينطور نيست كه اينقدر صبر كنيد كه شما قدم اول برداشتيد حالا ايشان سلطنت كنند، نه حكومت. (بعد از اينهمه جنايات حالا ديگر بيايند آقا سلطنت كنند نه حكومت!) اين اگر پايش مستقر بشود، دنبال اين هستند كه اين نهضت را بخوابانند به هر شكل كه مىتوانند اينها دنبال اين هستند و اگر اين نهضت بخوابد، اين آتشى كه در دل مردم روشن شده است اگر اين بخوابد و اين آتش خاموش بشود ديگر امكان ندارد كه اين نهضت پيدا بشود يا شبيه آن پيدا بشود و من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه انشاءالله كمك كند به اين نهضت و كمك مىكند انشاءالله به شرط اينكه شماها همه براى خدا، براى اقامه دين خدا قيامتان باشد. خداوند تاييد مىكند شما را انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 281
بيانات امام خمينى در بهشت زهرا
بسم الله الرحمن الرحيم
تسليت و تشكر از ملت مصيبت ديده
ما در اين مدت مصيبتها ديدهايم، مصيبتهاى بسيار بزرگ و بعضى پيروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصيبتهاى زنهاى جوان مرده، مردهاى اولاد از دست داده، طفلهاى پدر از دست داده.
من وقتى چشمم به بعضى از اينها كه اولاد خودشان را از دست دادهاند مىافتد، سنگينى در دوشم پيدا مىشود كه نمىتوانم تاب بياورم. من نمىتوانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمىتوانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد، خداى تبارك و تعالى بايد به آنها اجر عنايت فرمايد.
من به مادرهاى فرزند از دست داده تسليت عرض مىكنم و در غم آنها شريك هستم. من به پدرهاى جوان داده، من به آنها تسليت عرض مىكنم. من به جوانهائى كه پدرانشان را در اين مدت از دست دادهاند تسليت عرض مىكنم.
اصل رژيم سلطنتى، خلاف قانون، قواعد عقلى و حقوق بشر
خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبتها براى چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مىگفت و چه مىگويد كه از آنوقتى كه صداى ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد؟ ملت ما چه مىگفتند كه مستحق اين عقوبات شدند؟ ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوى از اول كه پايه گذارى شد برخلاف قوانين بود. آنهائى كه در سن من هستند، مىدانند و ديدهاند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاى آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه راى سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلى بود، بلكه اصل رژيم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است. براى اينكه ما فرض مىكنيم كه يك ملتى تمامشان راى داند. كه يك نفرى سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راى آنها براى آنها قابل عمل
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 282
است لكن اگر چنانچه يك ملتى راى دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقى ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مىكند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائيد كه زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمى تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه راى مثبت دادند، اما راى مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطينى كه بعدها مىآيند. در زمانى كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه راى دادند براى سلطنت قاجاريه، به چه حقى راى دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صدوپنجاه سال پيش از اين، يك ملتى بوده، يك سرنوشتى داشته است و اختيارى داشته ولى او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطانى را بر ما مسلط كند. ما فرض مىكنيم كه اين سلطنت پهلوى، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين مىشود كه بر فرض اينكه اين امر باطل صحيح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم بر آن اشخاصى كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتى كه الان بيشتر شان، بلكه الا بعض قليلى از آنها ادارك آنوقت را نكردهاند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؟ بنابر اين سلطنت محمدرضا اولاً كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانونى است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانونى است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند كه براى ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسى سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاى ما ولى ما هستند؟ مگر آن اشخاصى كه درصد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مىتوانند سرنوشت يك ملتى را كه بعدها وجود پيداكنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونى نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتى كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتى كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مىگويد كه ما نمىخواهيم اين سلطان را. وقتى كه اينها راى دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژيم سلطنتى را نمىخواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براى اينكه سلطنت او باطل است.
غير قانونى بودن شاه، مجلس و دولت منبعث از آن
حالا مىآئيم سراغ دولتهائى كه ناشى شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهائى كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضى از زمانها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسى كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتى هستيد كه در تهران سكنى داريد، من از شما مردم تهران سؤال مىكنم كه آيا اين وكلائى كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 283
در مجلس شورا شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد؟ اكثر اين مردم مىشناسند اين افرادى را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند؟ يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسى كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانونى است. بنابر اين اينهائى كه در مجلس نشستهاند و مال ملت را گرفتهاند به عنوان اينكه حقوق هر فرض كنيد كه وكيلى اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهائى هم كه در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتى كه ناشى مىشود از يك شاهى كه خودش و پدرش غير قانونى است، خودش علاوه بر او غيرقانونى است، وكلائى كه تعيين كرده است غيرقانونى است، دولتى كه از همچو مجلسى و همچو سلطانى انشاء بشود، اين دولت غيرقانونى است. اين ملت حرفى را كه داشتند در زمان محمدرضاخان مىگفتند كه اين سلطنت را ما نمىخواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم مىگويند كه ما اين وكلا را غيرقانونى مىدانيم، اين مجلس سنا را غيرقانونى مىدانيم، اين دولت را غيرقانونى مىدانيم. آيا كسى كه خودش از ناحيه مجلس،از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غير قانونى هستند، مىشود كه قانونى باشد؟ ما مىگوئيم كه شما غير قانونى هستيد بايد برويد. ما اعلام مىكنيم كه الان دولتى كه به اسم دولت قانونى خودش را معرفى مىكند، حتى خودش قبول ندارد كه قانونى است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آنوقتى كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانونى است، حالا چه شده است كه مىگويد من قانونى هستم؟ اين مجلس غيرقانونى است، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است؟ هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مىدهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيهاش، در حوزه انتخابيهاش از مردم سؤال مىكنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست، شما او را تعيين كرديد؟ حتماً بدانيد كه جواب آنها نفى است. بنابر اين آيا يك ملتى كه فرياد مىكند كه ما اين دولت مان، اين شاه مان، اين مجلس مان برخلاف قوانين است و حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما اين است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براى ما درست بكنند، در تهران، يك قبرستان هم در جاهاى ديگر؟
من بايد عرض كنم كه محمد رضاى پهلوى، اين خائن خبيث براى ما رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستانهاى ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سالهاى طولانى با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را مىتواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را مىتوانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمىتوانند اين به هم ريختگى اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما مى خواهيم زراعت را، دهقانها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما مىخواهيم حالا دهقانشان
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 284
كنيم،اصلاحات ارضى درست كردند، اصلاحات ارضى شان بعد از اين مدت طولانى به اينجا منتهى شد كه بكلى دهقانى از بين رفت، بكلى زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج يعنى محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براى امريكا و ما محتاج به او باشيم در اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسرائيل كه دست نشانده امريكاست بياوريم.
بنابراين كارهائى كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح، اين كارها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضى يك لطمهاى بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طورى كه الان جوانهاى ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتى در اينجا يك نيمه تحصيلى كردند آن هم با اين مصيبت ها، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تحصيل بكنند. ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سى و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده، رشد انسانى ندارد، تمام انسانها و نيروى انسانى ما را از بين برده است اين آدم.
ما با مراكز فحشاو فساد مخالفيم، نه با تمدن و مظاهر آن
اين آدم به واسطه نوكرى كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراكزى كه اجازه دادند براى اينكه باز باشد، مراكز فحشاست، اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى است، مراكز فساد ديگر الى ماشاءالله است . براى چه؟ سينماى ما مركز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزى كه در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروى انسانى ماست، با آن مخالف هستيم. ما كى مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى كه از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصاً در ايران، مركز چيزى كه بايد از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكى از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مىدانيد كه جوانهاى ما را اينها به تباهى كشيدهاند و همين طور ساير اين جاها. ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت كردهاند به مملكت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از امريكا دادند، آنى كه به امريكا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، اسلحه براى پايگاه درست كردن براى آقاى امريكا. ما، هم نفت داديم و هم پايگاه براى آنها درست كرديم. امريكا با اين حيله كه اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و براى خودش در عوض پايگاه درست كرد يعنى اسلحه آورده اينجا كه
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 285
ارتش ما نمىتواند اين اسلحه را استعمال بكند، بايد مستشارهاى آنها باشند، بايد كارشناسهاى آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خداى نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتى پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، اين ملت بكلى ساقط شده بود و بايد عملگى كند براى اغيار. ما كه فرياد مىكنيم از دست اين، براى اين است. خونهاى جوانهاى ما براى اين جهات ريخته شده، براى اينكه آزادى مىخواهيم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر برديم. نه مطبوعات داشتيم، نه راديوى صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب توانست حرف بزند، نه اهل منبر مىتوانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مىتوانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يك از اقشار ملت كارشان را مىتوانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقى است و باقى بود و الا هم باز نيمه حشاشه او كه باقى است، نيمه حشاشه اين اختناقى هم باقى است. ما مى گوئيم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اينها غير قانونى است واگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه مىكنيم.
اجانب و اشرار، تنها حاميان دولت غير قانونى شاه
من دولت تعيين مىكنم، من تو دهن اين دولت مىزنم، من دولت تعيين ميكنم، من به پشتيبانى اين ملت دولت تعيين مىكنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارد، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط امريكا از اين پشتيبانى كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيبانى بكنيد، انگليس هم از اين پشتيبانى كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيبانى بكنيد. يك نفر آدمى كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوئيد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مىآورند توى خيابان ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مىكنند، از اين حرفها هم مىزنند لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). مىگويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمىشود. خوب واضح است اين، يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غيرقانونى بايد برود، تو غيرقانونى هستى، دولتى كه ما مىگوئيم، دولتى است كه متكى به آراء ملت است، متكى به حكم خداست، تو بايد يا خدا را انكار كنى يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينكه به امر امريكا و اينها وادار كند يك دستهاى از اشرار را اين ملت را قتل عام كند.
در برابر نقشه هاى اجانب بيدار باشيد
ما تا هستيم نمىگذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمىگذاريم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 286
دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلمهاى سابق، ما نخواهيم گذشت كه محمدرضا برگردد، اينها مىخواهند او را برگردانند، بيدار باشيد. اى مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند مىكشند، ستاد درست كرده مرديكه در آن جائى كه هست، روابط دارند درست مىكنند، مىخواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدى كه همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستى ما به كام امريكا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض مىكنم بر همه ما واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تاآنوقتى كه اينها ساقط بشوند و ما به واسطه آراء مردم، مجلس سنا درست بكنيم و دولت اول را، دولت دائمى را تعيين بكنيم.
و من بايد يك نصحيت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكى از اركان ارتش، يك قشرهائى از ارتش. اما آن نصحيتى كه مىكنم اين است كه ما مىخواهيم كه شما مستقل باشيد، ماها داريم زحمت مىكشيم، ماها خون داديم، ماها جوان داديم، ماها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، مىخواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقاى ارتشبد! شما نمىخواهيد؟ شما نمىخواهيد مستقل باشيد؟ آقاى سرلشكر! شما نمىخواهيد مستقل باشيد، شما مىخواهيد نوكر باشيد؟
من به شما نصحيت مىكنم كه بيائيد در آغوش ملت، همان كه ملت مىگويد بگوئيد، ما بايد مستقل باشيم، ملت مىگويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاى آمريكا و اجنبى باشد، شما هم بيائيد، ما براى خاطر شما اين حرف را مىزنيم، شما هم بيائيد براى خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوئيد (ما مىخواهيم مستقل باشيم، ما نمىخواهيم اين مستشارها باشند.) ما كه اين حرف را مىزنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزاى ما اين است كه بريزيد توى خيابان خون جوانهاى ما را بريزيد كه چرا مىگوئيد من بايد مستقل باشم ما مىخواهيم تو آقا باشى.
و اما تشكر مىكنم از اين قشرهائى كه متصل شدند به ملت، اينها آبروى خودشان را، آبروى كشورشان را، آبروى ملت شان را اينها حفظ كردند. اين درجه دارها، همافرها، افسرهاى نيروى هوائى، اينها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهائى كه در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تكليف شرعى، ملى، كشورى خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيبانى از نهضت اسلامى ملت را كردند ما از آنها تشكر مىكنيم و به اينهائى كه متصل نشدند مىگوئيم كه متصل بشويد به اينها، اسلام براى شما بهتر از كفر است، ملت براى شما بهتر از اجنبى است. ما براى شما مىگوئيم اين مطلب را، شما هم براى خودتان اين كار را بكنيد، رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر رها
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 287
كرديد ما مىآئيم شما را به دار مىزنيم. اين چيزهائى است كه شماها يا كسان ديگر درست كردهاند والا اين همافرها و اين درجهدارها و اين افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ مى كنيم و ما مىخواهيم كه مملكت، مملكت قوى باشد، ما مىخواهيم كه مملكت داراى يك نظام قدرتمند باشد، ما نمىخواهيم نظام را به هم بزنيم، ما مىخواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشى از ملت در خدمت ملت، نه نظامى كه ديگران سرپرستىاش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع عدهاى از روحانيون
قدرت سازنده ديانت، عامل خصومت زورمداران
بسم الله الرحمن الرحيم
من از آقايان علما و افاضل بايد تشكر كنم. پيروزى ملت مرهون اقدامات علما اولا و ساير طبقات ثانياً بوده است. شما علما همانطور كه وظيفه شرعىتان هست كه امام امت باشيد، پيشقدم باشيد در مسائل امت، دفع كنيد مفاسد را از ملتها، بحمدالله قيام به امر فرموديد و من از قبل ملت شريف ايران از شماها تشكر كنم. خداند انشاءالله روحانيت را كه ذخيره ملت است، پشتوانه ملت است حفظ كند و قوت به او بدهد. دشمنهاى اسلام - و شماها - هم اسلام را بد معرفى كردهاند و هم شما را. دشمنهاى بشريت، اديان را مطلقا مىگويند كه براى اين است كه افيون باشد براى مردم، براى ملت ها. اينها چون ديدهاند كه آن چيزى كه در مقابلشان مىايستد ديانت است، و آن جمعيتى كه در مقابلشان مىايستد جمعيت روحانى است، از اين جهت با اين دو نيرو به مخالفت برخاستند واز زمانهاى بسيار سابق اين دو نيرو را كوبيدهاند. نيروى اسلام را كه بزرگترين نيروست، كوبيدند از جهت اينكه كوشش كردند تا اسلام را بد معرفى كنند، كوشش كردند تا اينكه اسلام را بگويند اگر چيزى هم باشد، يك دعا و يك وردى است، يك آدابى است بين بشر و خدا، آنطورى كه در مسيحيت هست. مسيحيت هم، اين مسيحيت منسوخ اينجور است مسيحيتى كه نسخ شده است، مسيحيت حضرت عيسى نمىتواند اينطور باشد. مسيحيتى كه نسخ شده است، مسيحيت حضرت عيسى نمىتواند اينطور باشد. اينها با اسلام و با ساير اديان مخالفت كردند و اديان را افيون بشر حساب كردند. يعنى گفتهاند كه اديان يك چيزى است كه ثروتمندها و قلدرها درست كردهاند كه مردم را ساكت كنند، تودهها را ساكت كنند به وعده دادن و اين تبليغات تا آنجا رسيده است كه بعد به صورت ديگر به ما هم تزريق كردهاند.
مسئله جدا بودن دين از سياست، مسئلهاى كه با كمال تزوير و خدعه طرح كردند حتى ما را هم مشتبه كردند. حتى كلمه آخوند سياسى يك كلمه فحش است در محيط ما، فلان آخوند سياسى است در صورتى كه آقايان خواندند در دعاهاى معتبر ساسه لعباد معذلك از بس تزريق شده است، از بس اشتباه كارى شده است، ما خودمان هم باورمان است كه دين از سياست جداست. آخوند در محراب برود و شاه هم مشغول دزديش باشد!! هر كس اسلام را مطالعه كرده باشد، قرآن كريم را مطالعه كرده باشد كافى است كه بفهمد اسلام و قرآن كريم تربيت مىكند يك جامعه را در همه چيز. فرق ما
بين اسلام و ساير قوانينى كه در دنيا هست، (قوانين الهى را نمىگويم آنها الان منسوخ است، آنها هم همانطور بوده كه اسلام بوده) فرق ما بين اسلام و آن چيزهاى كه از جانب خدا براى تربيت بشر آمده است با آن چيزهايى كه به دست بشر درست شده است، يك فرق اساسى اين است كه آنچه بشر درست كرده است يك جنبه ضعيف را ملاحظه كرده است. مثلاً قوانينى وضع كردهاند از براى اينكه حفظ نظم بكنند، حفظ انتظامات بكنند، قوانينى وضع كردهاند كه مال همين معاشرت دنياست و كيفيت سياست دنيوى. ابعاد ديگرى كه بشر دارد هيچ مورد توجه قواعدى كه يا قوانينى كه بشر درست كرده است هيچ متوجه او نيست.
تنها قوانين انبياء در برگيرنده تمامى جنبههاست
شما وقتى اسلام را ملاحظه مىكنيد به حسب ابعاد انسانيت او، طرح دارد، قانون دارد، از قبل از اينكه انسان به اين دنيا بيايد قبل از اينكه پدر و مادر انسان ازدواج كند، طرح دارد براى اينكه اين بذر را خوب تربيت كند، طرح دارد اسلام زن را چه جور انتخاب كنيد، شوهر را چه جور انتخاب كنيد، در وقتى كه ازدواج مىكنيد چه وضع باشد، با چه آداب باشد، در وقت لقاح چه آداب باشد، در وقت حمل چه آداب باشد، مثل يك زارعى كه يك تخم زراعت را مىكارد و مواظبت مىكند كه زمين خوب باشد، آب، آب سالم باشد، به موقع برسد، ساير تربيتها تربيتهاى نباتى باشد كه درست تربيت بشود. اسلام براى تربيت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع كرده است، زمين را يك زمين سالم مطهر مىخواهد باشد، زوج را يك زوج سالم صحيح انسان صفت انتخاب بكند. بعد هم آداب ديگر تا وقتى كه متولد مىشود و آداب رضاع و آداب حمل و رضاع و تربيت در دامان مادر و تربيت در پيش پدر و تربيتهاى بعدى كه دنبال اين مىآيد. هيچ يك از قوانين بشر تكفل اين امر را ندارد، اين امر مختص به قوانين انبياست. ابعاد ديگرى كه بشر دارد و اصلاً قواعد ديگر دنبالش نبوده است، آن قواعدى است كه براى تهذيب نفس است، براى اينكه انسان يك موجود انسانى - الهى بشود. قرآن كتاب انسانسازى است، مكتب اسلام، مكتب انسانسازى است، انسان بله همه ابعاد، نه فقط يك انسان مادى مىخواهد درست بكند يك انسان الهى مىخواهد درست بكند، همه ابعاد انسان مورد نظرش هست. در اين امور اصلاً ساير قواعد و قوانين كه در دنياى ما هست آنطور مسائل طرح نيست، هر كس هر جور مىخواهد تربيت بشود، توى بازار نرود عربده بكشد، اين را جلويش را مىگيرند، توى منزلش هر غلطى مىخواهد بكند، خلوت را كار ندارند كه در خلوت چه كرد، به شما چه اسلام خلوت و جلوت ندارد. خودت تنها باشى تحت مراقبت هستى، يك نفر همراهت باشد باز همين طور تا آخر.
تامين مسائل دنياى مادى انسان از ابعاد مهم اسلام است
يكى از ابعاد انسان، بعدى است كه در اين دنياى مادى مىخواهد معاشرت بكند، در اين دنياى مادى مىخواهد تاسيس دولت بكند، در اين دنياى مادى مىخواهد تاسيس مثلاً ساير چيزهايى كه
مربوط به ماديتش هست بكند. اسلام اين را هم دارد. آنقدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه مىكنيد، هفت، هشتتايش كتابى است كه مربوط به عبادات است، باقيش مربوط به سياسات و اجتماعيات و معاشرات و اينطور چيزهاست. ما همه آنها را گذاشتيم كنار و يك بعد را، بعد ضعيفش را گرفتيم. اسلام را همچو بد معرفى كردهاند به ما كه ما هم باورمان آمده است كه اسلام به سياست چه. سياست مال قيصر و محراب مال آخوند!! محراب هم نمىگذارند براى ما باشد. اسلام دين سياست است، حكومت دارد. شما بخشنامه حضرت امير - كتاب حضرت امير - به مالك اشتر را بخوانيد ببينيد چيست. دستورات پيغمبر و دستورهاى امام (ع) در جنگها و در سياسات ببينيد چى دارد. اين ذخاير را ما داريم، عرضه استفادهاش را نداريم. ذخيره موجود است، همه چيز داريم عرضه استفاده نداريم. مثل اينكه ايران همه چيز دارد اما مىدهند به غير. ما كتاب و سنتمان غنى است، همه چيز در آن هست لكن بد معرفى كردند به ما، يعنى كارشناسها از آنوقتى كه راه اروپا باز شد به آسيا و به شرق، كارشناسها دور افتادند و مطالعه كردند آنها بيدار بودند و من و شما توى مدرسهها خواب بوديم. آنها مطالعه كردند، وجب به وجب زمينهاى ايران تحت مطالعه قرار گرفته، هر جا نفت بوده نقشه دارند از آن، هر جا مس بوده نقشه دارند از آن، در اين بيابانهاى بى آب و علف با شتر آمدند اين كارشناسها، رفتند گرديدند مخازن را، جاهايى را هر چه دارد پيدا كردند و ثبت كردند، مطالعاتشان راجع به ماها هم همين بوده است كه ديدهاند آن چيزى كه بتواند جلوى اينها را بگيرد عبارت از اسلام است و خدمتگزار به اسلام. اسلام را از آن راه كوبيدند، جدا كردند اسلام را حتى از خود ملت اسلام، حتى از خود خدمتگزاران به قرآن. خود خدمتگزاران به قرآن هم اين مطلب را نمىشود حاليشان كرد بعضى از آنها را كه اسلام دين سياست است، اين را شايد عيب مىدانند براى اسلام، اسلام سلطنت دارد، نه سلطنت اينطورى، حكومت دارد، اسلام امامت دارد، خلافت دارد، پيغمبر اسلام حكومت تشكيل كرده بود، حضرت امير سلامالله عليه حكومت داشت، استاندار داشت، فرماندار داشت، همه اينها را داشت، اينها ارتش داشتند، قواعد ارتش داشتند، همه چيز داشتند. ما مطالعه آنها را كرديم لكن از بس به ما تزريق شده است از آن طرف كه آقا برو سراغ كارت، آقا برو تو نمازت را بخوان چه كار دارى به اينكه اينها چه مىكنند، هى چه كار دارى، چه كار دارى، كار ما را به اينجا رساند كه حالا ما اينجا بايد مجتمع بشويم عزا بگيريم. از آن طرف كارشناسها ديدند كه از مردم، روحيات مردم را ملاحظه كردند، ديدند كه روحيات مشرق خصوصاً مسلمين و خصوصاً در مسلمين شيعه خصوصياتشان اين است كه به روحانيتشان ارج قائل مىشوند، تبع روحانيت هستند. چه بكنند كه روحانيت را از مردم جدا كنند؟ نقشه كشيدند كه روحانيت را مبتذل كنند پيش ملت.
شما در زمان رضاشاه نبوديد اكثرتان، من ادراك كردهام، كسانى كه به سن من بودند و پيرمرد هستند الان، ادراك كردهاند زمان او را. آقا اينها به واسطه نقشهاى كه خارج ريخته بود، آخوند را همچو كرده بودند كه آخوند نمىتوانست نفس بكشد. آخوند در نظر مردم همچو شده بود كه سوار
اتومبيلش نمىكردند. جدا كردند از مردم روحانيت را، منتها نقشهشان نگرفت. خواستند بكنند هر چه كردند خداوند والله خير الماكرين لكن يك جائى نقشهشان گرفت و آن جدا كردن روحانيت از دانشگاهها، يك روحانى حق نداشت، پيش خودمان حق نداشت كه از يك دانشگاهى يك صحبتى بكند دانشگاهى هم آخوند را به نظرش مىآمد كه يك موجود مضرى است كه انگليسها آوردند گذاشتند اينجا. من خودم اين را شاهد بودم، با دو نفر از آقا زادههاى محترم قم ما سوار اتوبوس بوديم در چندين سال پيش از اين مىرفتيم چند نفر ديگر هم سوار همان اتوبوس بودند يكىشان به ديگرى گفت كه من حالا سالهاست كه از اين هيكلها ديگر نديدم (اشاره به ماها) بعد گفت اينها را انگليسها آوردهاند در نجف و آنجاها گذاشتند براى اينكه مردم را چه بكنند. در نظر دانشگاهى آخوند يا دربارى است يا برگزيده انگليس. در نظر شما هم اين آدم دانشگاهى، نمىدانم چه. جدا كردند ملت را بعضىاش را از بعضى، استفاده بردند از اين جدايى.
ائتلاف علماء اسلام با طبقات ديگر مايه غلبه بر ابر قدرت هاست
شما ملاحظه فرموديد كه در اين مقدار كم از زمان كه طبقات مختلف با هم ائتلاف كردند و خدا اين ائتلاف را درست كرد، شما ملاحظه كرديد كه اين ائتلاف و اين وحدت كلمه بين جناح معنوى و جناح مادى، بين علماء اسلام و آن طبقات ديگر از هر طايفهاى باشند، اين وحدت كلمه باعث شد كه يك ملتى قيام كرد و در اين وحدت كلمهاى كه اين ملت دنبال كرد و قيام كرد تمام ابرقدرت عالم را زمين زد، تمام توپ و تانكها را زمين زد. محمدرضا را همهتان مىشناسيد كه قبل از چند سال چه چيزها برايش مىگفتند و خودش چه مداحىها مىكرد و قدرت هم داشت، يك مرد قدرتمندى، روسيه با او موافق، آمريكا با او موافق، انگلستان با او موافق، دول اسلامى همه با او موافق، چين با او موافق، همه موافق، ابرقدرتها و بعد از آنها هر چه قدرت بود موافق با او بود. اين قدرت به اين بزرگى را شما ملت، شما ملت سر و پا برهنهاى كه همه چيزتان را خوردند قيام كرديد چون وحدت كلمه در كار بود، با مشتتان تانك را خرد كرديد، خون بر شمشير غلبه كرد، از تخت فرو كشيد، فرار كرد و رفت منتها مال را هم برد هر چى داشتيم. سه بيليون دلار ظاهرا، سه بيليون و چند صد ميليون (آنكه حالا يك قلمش را نوشتند) خودش برد و عائلهاش برده. ماها نمىتوانيم بفهميم كه دزدى اينها در اين مملكت چى بوده است. در يكى از چيزهايى كه به من نوشته بودند راجع به يكى از خواهرهاى اين مرد، نوشته بودند كه يك ويلا در كجا دارد كه چقدر خريده شده است، آنش من يادم نيست اما آنى كه يادم مانده اين است نوشته بود كه پنج ميليون دلار يعنى 35 ميليون تومان خرج گلكارى آنجا شده. من و شما خوابش را هم نمىتوانيم ببينيم، باور نمىتوانيم بكنيم. شما نمىدانيد كه اينها با اين مملكت چه كردند، نمىدانيد معنويت اين مملكت را چطور عقب زدند. مىگويم نمىدانيد يعنى مىدانيد، حالا مىدانيد، درست الان همهمان مىدانيم، الان بدبختىها را همهمان مىدانيم كه هر چه ما بدبختى داشتيم از اين عائله بود. تا دولت صالح نباشد مملكت صلاحيت پيدا نمىكند. يك فرد غير صالح يك مملكت را
خراب كرد. همه ديديم يك فرد غير صالح، اسمش محمدرضا پهلوى، وزير وقتى مىخواهد تعيين كند غير صالح است بايد به جنس خودش باشد (دزدها با دزدها رفيقند دزدها كه با مقدسين رفيق نيستند) وكيل مىخواهد تعيين كند به جنس خودش بايد باشد وكيل هم كه دست مردم نبود، مردم در اين پنجاه سال آزادى نداشتند كه، نه يك وكيل و نه يك مجلس و نه يك دولت، هيچى مربوط به ملت نبود همه چيز متكى به خارج بود. يك آدم فاسد را وقتى آوردند گذاشتند سر يك مملكتى، تحميل كردند بر يك مملكتى به آنجا رسيد كه همه چيز مملكت را از دست داد و هى ثناخوانى خودش كرد و وادار كرد كه راديوها هم بگويند و وادار كرد كه مطبوعات هم بگويند، همه را الزام كرد كه بايد بگويند، همه ثناخوانى بايد بكنند.
غارت كليه ذخائر و منابع ملت محروم ايران و ايجاد پايگاه نظامى براى ابرقدرتها
اصلاحات ارضىاش را شما ملاحظه كنيد، آقا آنكه اينقدر برايش گفتند و خواندند و نوحهخوانى كردند و ثناخوانى كردند، اصلاحات ارضى عبارت از اين شد كه تمام كشاورزهاى ما گدا شدند، كشاورزى از مملكت ما پريد. الان اگر چنانچه همه ملت دست به هم بدهد، بعد از چند سال ممكن است كشاورزى ما به حال اولش برگردد. بازار درست كردند براى آمريكا. گندمهايش را او بايد يا بسوزاند يا، به دريا بريزد، مىدهد و پول مىگيرد، مىدهد ارز مىگيرد. بازار درست كردند. شما الان هيچ نداريد. تمام زراعت ايران را مىگويند براى سى روز يا سى و يك روز كافى است. ايرانى كه يك استانش مثل آذربايجان، مثل خراسان مىتوانست تمام قوت ايران را متكفل بشود باقى آن مىبايست صادر بشود حالا ما براى سى روز يا سى و سه روز، باقىاش از كجا؟ از اسرائيل، از آمريكا، از جاهاى ديگر. اين خرابى كه به مملكت ما وارد شد به دست اين آدم ظالم كه نوشت من آمدهام خدمت به وطنم بكنم كتاب خدمت به وطنم، ماموريت براى خدمت به وطنم من گفتم صحيح مىگويد مامور است كه خدمت به وطنش بكند يعنى وطنش را از همه چيز ساقط كند. اين ماموريت داشت كه ساقط كند اين وطن را از همه چيز، نيروى معنوى را از بين برد. نيروى جوان ما كه بالاترين چيز و صدمهاى است كه بر اين خورده، نيروى جوانهاست كه فاسد شد، يا طرف مشروبخانهها اينها را كشاندند، يا طرف سينماها اينها را كشاندند، يا تو اين بيابان بردند و مراكز فساد برايشان درست كردند و ترويج كردند. يك جوان سالم براى ما نگذاشتند آقا. بالاترين ضررى كه به اين مملكت خورد اين بود كه نيروى انسانيش رفت. حالا بايد از سر اين نيرو پيدا بشود. خدمت به وطن كرد، خدمت به وطن، زراعتش را بكلى از بين برد، فرهنگ را بكلى از بين برد و ساقط كرد. اگر ما فرهنگ داشتيم كه اين بازىسرمان در نمىآمد. اگر ما رجال فرهنگى داشتيم، رجال مستقل است، رجال فرهنگى، فرهنگ مستقل بايد باشد. مگر مىگذارند اينها؟ مگر سازمان امنيت مىگذاشت كه اين كارها درست بشود؟
اقتصادمان را از بين بردند. اگر مهلت بهش داده بود اين ملت، نفت شما را بعد از 10 ، 15 سال تمام كرده بود.... عوض نفت چى دادند؟ اسلحه دادند. چه اسلحهاى؟ اسلحههاى مدرنى كه
كارشناسهاى ايرانى نمىتوانند بفهمند چه هست، چه جور بايد اينها را استعمال كنند. براى چى آوردند اينجا آنها را؟ براى اينكه پايگاه باشد براى آمريكا كه اگر يك وقت با شوروى دعوايش شد اين پايگاه را داشته باشد. نفت را از ما گرفتند به جاى او پايگاه درست كردند، پايگاهى كه اگر بنا بود درست كنند حاضر بودند ميليونها، ميليونها دلار بدهند به يك مملكتى تا بگذارند يك پايگاهى برايشان درست بشود. آنها نفت ما را مىگيرند پايگاه درست مىكنند. اين مصيبتهاى ماست. آخوند دخالت در سياست نكند؟! اين حرف را نزند آخوند؟! اگر آخوند يك همچو حرفى زد آخوند سياسى است. همه چيز ما را بردند، روحانيت ما را پيش مردم ساقط كردند، از بين بردند، جدا كردند قشر روحانى را از از قشر روشنفكر متجدد و همه چيز، هم آنها را بردند، هم شما را بردند. اگر اين نهضت غير از اين يك خاصيت نداشت كه بين طلاب علوم دينيه و قشر دانشگاهى يك رابطه پيدا شد، اگر غير از اين ما هيچى نداشتيم اين بالاترين چيزى بود كه، نتيجهاى بود كه حاصل شد از اين نهضت، اگر بگذاريد بماند، اگر بگذارند كه باز اين نتيجه باقى بماند. جديت كنيد. آقا رمز تقدم شما، امروز و رمز پيروزى شما وحدت كلمه است. اگر وحدت كلمه را از دست شما گرفتند باز همان اسارت است و باز همان غارتگرىها اعاده مىشود. مثل سابق نيست سابق عذر داشتند نمىتوانستند. فهميديد كه مىتوانيد، شما نيرو داريد، ملت با شماست، شما در هر شهر و در هر دهى نيرو داريد، هر روزى كه مىخواهيد يك كارى بكنيد نيروهاى شما مردم را راه مىاندازند. با هم باشيد، مجتمع باشيد، مهذب باشيد، وحدت كلمهتان را حفظ كنيد. الان درصدند كه شماها همه را به جان هم بياندازند و استفاده بكنند، آن موقع آن مرد خدعه مىكرد، حالا اين مرد. من توفيق شما را از خداوند مىخواهم. من خادم شما و مملكت هستم. آمدهام كه بزرگوارى شما را حفظ كنم و آمدهام كه دشمن شما را از بين ببرم. من آمدهام تا دولت يك دولت مستقل باشد. من آمدهام كه دست اجانب را از اين مملكت جدا كنم. من آمدهام كه رسوا كنم اينهايى كه به اسم مليت، به اسم - نمىدانم - قانون اساسى، به اسم كذا مىخواهند مسائل سابق را عود بدهند. خداوند انشاءالله همه شما را توفيق بدهد و ما را آشنا كند به وظايف خودمان.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در ديدار با گروهى از اهالى خوزستان
بسم الله الرحمن الرحيم
من بوسيله حضرات علماى اعلام و حجج اسلام به همه اهالى آن طرف، اهواز و خرمشهر و - ساير - آبادان، ساير جاها سلام مىفرستم و از همه آنها مىخواهم كه به تبع علماى اعلامشان در اين مسائل، در اين نهضت شركت كنند و پافشارى كنند و تاييد كنند از اين كارهائى كه در مركز مىشود براى به اتمام رساندن اين نهضت.
من از همه آنها خواهانم كه دست از اين نهضت بر ندارند، وحدت كلمه را حفظ كنند. رمز موفقيت شماها تا اين حد كه يك سلطنت 2500 ساله قلدرى را شكستيد و منهدم كرديد و رمز اين پيروزى، وحدت كلمه ملت ايران بود يعنى اين وحدت كلمه باعث شد كه نه شاه با تمام قوائى كه داشت و نه آنهايى كه پشتيبانى از او مىكردند مثل قدرت آمريكا، شوروى، چين، انگلستان، همه اينها پشتيبانى مىكردند لكن بواسطه همين قدرت ملت، همه آنها هم پشتيبانىشان را از او - دست - برداشتند، خودش هم فرار كرد و معالاسف كه فرار كرد و نتوانست ملت او را گير بياورد و كارهايى را كه كرده بود، لااقل يك مقداريش را بتواند جبران بكند، براى اينكه او اينقدر جنايات كرده است كه هيچ بشر نمىتواند جبران آنها را بكند، جزاى آنها را بدهد. آن، هزاران شخص را بىخانمان كرده است، هزاران شخص را در بدر كرده است، هزاران جنايات كرده است. آنقدرى كه از براى يك آدم است، مقابل يك آدم مىشود كشتش، مقابل صدها هزار آدم كه نمىشود، او جزايش بايد در آن عالم باشد كه ابدى است و عالم جزاست و انشاءالله جزاى خودش خواهد رسيد. (انشاءالله) ما تكليفمان الان اين است كه دنباله اين نهضت را بگيريم و همه با هم در صف واحد بدون اينكه اصلاً امتيازى در كار باشد، الافى مقام الهدايت و اين راه را طى بكنيم و به آخر برسانيم كه اين سعادت اين ملت را، سعادت اين ملت كه اجراى احكام اسلام و اجراى عدل اسلامى است، بلكه انشاءالله تهيه بكنيم. (انشاءالله، انشاءالله به رهبرى حضرتعالى)
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
بيانات امام خمينى در مورد توبه مفتضح شاه پس از مشاهده قهر و انتقام الهى
توبه شاه و استمداد او از علماء اعلام و مراجع عظام بعد از نزول عذاب الهى
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
صحبت در اين اصل اول بود كه ملت ايران مىخواهد، ملت ايران چند تا مطلب خواست كه اوليش اين بود كه اين شخص نباشد بلكه اين سلسله نباشد. اينها تشبثاتى كردند كه بسياريش را من ذكر كردم، من جمله از تشبثاتى كه كرد شبيه آن تشبثى بود كه فرعون كرد. فرعون بعد از اينكه عذاب نازل شد و غرق را ديد كه الان دارد غرق مىشود، آنوقت گفت كه من هم آنطورى كه بنى اسرائيل مىگويند من هم به همان ايمان آوردم. جواب بود كه حالا ديگر ايمان آوردى؟ تو قبلاً معصيت كردى (الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين).
ايشان هم بعد از اينكه بيست و چند سال، بيست و هفت سال خيانتها را كرد و جنايتها را كرد، آنوقت كه عذاب نازل شد، عذاب عبارت از همين مشتهاى گره كرده ملت ايران و فريادهاى ملت ايران كه من عرض كردم كه اين يك مساله الهى بود، نه يك مساله بشرى، اينكه همه ايران در مقابل اين قدرتى كه اينها دارند بلكه در مقابل همه قدرتها ايستاد و با دست خالى مشتها را گره كردند و نه به حكومت نظامى و نه به دولت نظامى و نه به پشتيبانىهاى آمريكا و شوروى اعتنا نكردند و همه با هم در همه ابعاد كشور فرياد زدند كه ما نمىخواهيم، مرگ بر اين شاه، مرگ بر اين سلسله، حالا كه غرق را ديده، الان اين موج كه در ايران پيدا شده است، موج استنكار، موج اينكه ما نمىخواهيم، موج نفى سلطنت محمدرضا خان و سلسله او، حالا كه خودش را در اين موج ديده و غرق ديده است، حالا - مى گويد كه - در مقابل ملت مىايستد و اظهار ندامت مىكند و مىگويد كه من تا حالا اشتباه كردم، خطاب به مراجع عظام و علماى اعلام كه (بياييد من ديگر توبه كردم و شما بيائيد نجات بدهيد. حاصل حرفش اين است كه (نجات بدهيد من را، نجات بدهيد وطن را)، مقصودش خودش هست در مقابل ملت هم باز همين امر را تكرار كرده است، به طبقات مختلف، به جوانها، به اينها و آخرش هم مىگويد كه بيائيد يك فكرى بكنيم براى وطن، ما خوب است به وطنمان فكر بكنيم.
اين شبيه همان مساله فرعون است با يك اختلاف، فرعون بعد از اينكه ديد كه حالا ديگر دارد غرق مىشود گفت كه: امنت به بنو اسرائيل. جوابش هم اين بود كه نه، ديگر گذشت - ديگر - مطلب، تو
تا حالا معصيت كردى تا حالا طغيان كردى، بنى اسرائيل را به بند كشيدى ظلم كردى، حالا كه مىبينى عذاب نازل شده و غرق توى كار است، حالا مىگويى كه من معصيت كردم. حالا كه عذاب نازل شده مىگوئى من معصيت كردم، من توبه كردم، اين مثل توبهاى مىماند كه بعد از اينكه مرد و عذاب جهنم را دارد مىبيند بگويد من توبه كردم اين توبه نيست، اصلش توبه نيست.
ايشان هم بعد از اينكه عذاب را نازل ديد و آن چيزى كه خداوند به دست اين ملت اجرا فرمود و آن استنكار و مقابله با مشت در مقابل مسلسلها، حالا ديگر مىبيند كه غرق شده است و عذاب نازل شده است حالا مىگويد كه من اشتباه كردم و از اين به بعد ديگر اشتباه نمىكنم. يك فرق هم با توبه، اظهار توبه فرعون دارد و آن اينكه از اين ور اظهار توبه، از آن ور دولت نظامى اين دو تا را با هم به ميدان آورده، ديگر فرعون اين كار را نكرده بود، همان مىگفت توبه كردم، ديگر اينطور نبود كه از آن ور چماق دستش بگيرد، از آن ور توبه بكند. اين از توبه گرگ هم بدتر است براى اينكه گرگ هم مىگويد توبه كردم مثلاً، اما اينطور، اينطور نيست كه در همان حالى كه اظهار توبه مى كند، اظهار ندامت مىكند، توسل به علماى اعلام و مراجع عظام به اصطلاح خودش پيدا مىكند، توسل به قشرهاى ديگر ملت پيدا مىكند، در همان حال يك كسى هم مامور مىكند كه بكش.
نظارت مستقيم شاه در كشتار و سركوبى مردم توسط مامورينش
همه اين كشتارهائى كه واقع مىشود با امر ايشان است. هيچ وقت باور نكنيد اينهائى كه مىگويند مامورين چه كردند، اينهائى كه مىگويند نخست وزير چه كرده، اينهائى كه مىگويند سازمان امنيت چه كرده، اينها همه براى حفظ شاه است، اينها همه از عمال شاهند، گاهى وقتها فهميده و گاهى نفهميده. در كشتن و قتل و مقابله با ملت با آتش - هيچ اقدامى - هيچ كس اقدام نمىكند مگر اينكه به امر خود ايشان باشد، خود ايشان مستقيماً امر مىكند. حالا بعضى هم كه مىگويند كه شاهد قضيه بودند كه در جمعه سياه از اشخاصى كه شليك كردند به طرف ملت، خود ايشان مستقيماً بودند با هليكوپتر. حالا من اين را نمىدانم اما بعضى از اجزاى خودش، از اعضاى خودش كه رفتند به انگلستان مىگويند كه او اينطور گفته است كه ايشان خودش مباشر بود، نه عامل ولى آنكه مسلم است اين است كه بدون امر ايشان هيچ يك از اين وقايع واقع نشده است يعنى تبريز اگر قتل عام شده است، اصفهان اگر قتل عام شده است، شيراز اگر قتل عام شده است (آدم هر شهرى را كه اسمش را مىبرد قتل عام هم بايد دنبالش باشد) شما در تمام طول تاريخ، يك قضايايى كه الان در ايران در جريان است و بوده است كه در تمام طول تاريخ نبوده است اينطور وحشيگرى كه ايشان دارد مىكند، در تمام طول تاريخ نبوده است كه هر روز در نقاط مختلف يك مملكت اسلامى، با آلات مختلفه، با ارتش يك طرف، با كولىها به اصطلاح خودشان يك طرف، با رها كردن يك دزد آدمكشى كه از سرهاى بعضى از عشاير بوده است، او را مىگويند رها كرده است و يك پول فراوانى هم به اختيارش گذاشته است كه برود جمعيت جمع كند و حمله كند به مردم، اينها هم از يك طرف، همچو چيزى در طول تاريخ نبوده
كه يك كسى كه مدعى سلطنت هست و ديروز آنطور فرياد مىزد و براى خودش مديحه خوانى مىكرد و روزنامهها را واداشته بودند و راديو و هر چه هر كس مىگفت جزشان ايشان نبود، حالا متوسل بشود به كولىها كه در زير پناه چماق كولىها خودش را نجات بدهد، متوسل بشود به مثلاً كسانى كه از اشرار بودند و آنها را اجير كند كه نجاتش بدهند از دست اين ملت و نجات هم نمىدهند آنها، نه نجات آنها مىدهند، نه ملت ديگر به اين حرفها اعتنا مىكند.
اداى حق الناس و جبران خيانتهاى گذشته شرط پذيرش توبه شاه
فرق ايشان با فرعون اين است كه فرعون مىگفت توبه كردم، ديگر در آن حالى كه مىگفت توبه كردم شمشير را نكشيده بود به جان مردم. ايشان مىگويد، خودش وقتى خطابه مىخواند، خطابه مىخواند كه: اى علما! اى مردم! من اشتباه كردم، حالا ديگر از اين اشتباه گذشتم و برگشتم. از آن طرف هم اينطور تشبثات را، حكومت نظامى مىگذارد همهاش برخلاف قواعد، برخلاف قوانين همهاش برخلاف. از آن طرف هم مامور مىكند، چيزهارا، ارتش را به اينكه بريزند به جان مردم و ديگران را، عشاير را مثلاً، بعضى از عشاير را البته عشاير خيلى گوش نمىدهند به حرف اينها، عدهاىشان هم رفتند پيش علما و گفتند ما حاضريم براى موافقت كردن با شما. حالا ديگر مست آمدى و توبه مىكنى آنهم اينجور توبه؟! بعد از بيست و چند سال جنايت، بعد از بيست و چند سال خيانت به يك ملتى - به يك - به اسلام، حالا هم جبران نكرده، خيانتها سر جايش باقى، جنايتها سر جايش باقى، حالا آمدى در مقابل علما ايستادى مىگوئى كه من توبه كردم! از توبه فرعون اين بدتر است. جبران بايد بكنى اين چيزها را. اگر توانستى همه اين جنايات بيست و چند سال را جبران بكنى، آنقدرى كه به جيب آمريكا ريختى برگردانى اين پايگاههايى كه براى آمريكا در مملكت ما درست كردى، اينها را خراب كنى و برگردانى، آنهمه كه آدم كشتى، اينها را زنده بكنى، آنوقت بگوئى كه من توبه كردم. اما با اينكه جنايات را تو كردى و اين جنايات ثبت هست در تاريخ، همه ماها ديديم كه تو چه كردى و با اين ملت دارى چه مىكنى و چه كردى. آن مرديكه مىگويند در راديو و تلويزيون گفته است كه من خواهم همه را كشت، مىگويند همچنين كلمهاى هم گفته. اينطور آدم است ولى موفق نخواهند شد انشاءالله.
يك آدمى كه يك روز مىگويد به علما كه اينها را مثل حيوانات نجس ازشان اجتناب كنيد، به روحانيون اينطور گفت: مثل حيوان نجس از اينها اجتناب كنيد. يك روز گفت كه اينها مثل يك كرمهائى مىمانند كه در نجاست مىلولند، يك روز هم مىآيد مىايستد مىگويد مراجع عظام و آيات عظام و مراجع كذا، علماى اعلام، آن دستش هم چماق! چطور باور كند كسى از تو اين حرفها را؟ كه لااقل اگر در پيشگاه ملت، در پيشگاه علماى ملت، تو توبه مىخواهى بكنى لااقل يك توبه ظاهر الصلاحى بكن. تو عقلت اينقدر نمىرسد كه اين توبه را هيچ بچهاى قبول نمىتواند بكند! خوب لااقل توبه مىخواهى بكنى خوب بگو كه من توبه كردم، برو كنار يا فرض كن لااقل بدنت را نجات بده
(فاليوم ننجيك ببدنك) تو نمىتوانى بدنت را هم نجات بدهى. تو ديگر نتوانى، نمىتوانى نجات بدهى خودت را. لااقل اگر چنانچه اظهار ندامت مىكنى و راست مىگويى كه نادم هستى لااقل ديگر شمشير نكش، در همان حالى كه دارى ميگويى كه من نادم هستم، لااقل حكومت نظامى را بردار، دولت نظامى نياور روى كار، بگو - دولت - مردم بياييد، خودتان بياييد يك كسى را تعيين كنيد، دولت، تا مردم احتمال بدهند كه تو توبه كردى. آنوقت هم قبول نيست، نه آنكه - توبه - هر كه هر غلطى كرد و آخرش هم بگويد كه توبه كردم، خوب اين چه منطقى است؟ توبه شرايط دارد. مگر خدا توبه هر كس را قبول مىكند. يك كسى كه بيست و چند سال به مردم ظلم كرده است حالا بگويد توبه كردم، عفو كردم اين چيزهاى سياسى را، زندانىهاى سياسى را! زندانى سياسى كه ده سال عمرش را اينجا گذرانده و آن وقت جوان بوده حالا پير شده است و بيرون آمده است آن وقت ريشش سياه بود و حالا ريش سفيد بيرون آمده است، آن وقت بدن سالم رفته و حالا بدن مريض از اين چالهاى سياه بيرون آمده، ده سال، پانزده سال كمتر، بيشتر. من يكى از همين جوانهايى كه الان در اينجا هست و سابقاً من سابقه دارم با او، آن وقت وقتى دست من را مىگرفت دست من توى دست او غرق مىشد، يك قوهاى داشت من دستم كه تو دستش مىرفت مىفهميدم كه چه جور قوه ايست و حالا وقتى با من مصافحه مىكند يك آدم ضعيفى است ده سال يك كسى را تو مىبرى حبس مىكنى، پانزده سال مىبرى حبس مىكنى، جوانها را پير مىكنى، سالمها را مريض مىكنى، اينها ديگر جبران ندارد؟ همين عفو كردم؟! غلط كردى عفو كردى، عفو چيه؟ چه حقى داشتى كه بگيرى كه حالا عفو كردى؟ عفو مال اين است كه يك كسى گناهى داشته باشد، چه گناهى اينها كرده بودند كه تو اينها را حبس كردى، پانزده سال عمر اينها را تلف كردى؟ حالا مىگويى كه عفو كردم، عفو كردم، اين چه غلطى است كه تو مىكنى؟ عفو كردم چيه؟ از اول چرا كردى؟ نه اينكه عفو كردم، اول كار غلط كردى، نه اينكه يك كار صحيحى بود حالا عفو كردند، گناهكار بودند، گناهشان چى بوده؟ گناهشان اين بوده است كه مىديدند تو خطرناكى، يك كلمهاى گفتند. بعضى از اين آقايان كه چندين سال حبس بودند گناهشان اين بوده است كه به اين، از قرارى كه مىگويند گناهشان اين بوده است كه به عائله بعضى از اين حبسها رسيدگى كرده و نگذاشته اين عائله زحمت ببيند، بعضىشان را. گناه آنها، گناه اين اشخاصى كه به قول شما مجرم سياسى هستند اين است كه در مقابل ظلم تو، در مقابل اختناق همه جانبه تو گفتند كه آقا چرا، چرا مردم را اينطور اسير مىكنى؟ در مقابل خيانتهاى تو ميگويند چرا - به چيز- به آمريكا تو همه چيزها را دادى؟ كسى كه اين چرا را دارد مىگويد، ميگويد آزادى به ما بدهيد، مىگويد استقلال ما مىخواهيم، مملكت مىخواهيم مال خودمان باشد، نمىخواهيم مملكت مال ديگران باشد، مىخواهيم آزاد باشيم، خواهيم مطبوعاتمان آزاد باشد، مىخواهيم راديو و چيزهاى آلات تبليغىمان آزاد باشد، اين جرم است كه اينها را گرفتيد و حبس كرديد و از زندگى اينها را انداختيد، حالا جوانىشان را از بين برديد، سلامتىشان را از بين برديد، حالا اسمش را عفو مىگذاريد؟! توبه هم بكنيد ديگر فايده ندارد. توبه بايد با موازين باشد، مگر خداى تبارك و تعالى همين طورى توبه قبول مىكند؟! حق الناس را خدا
قبول نمىكند تا ادا نشود تا اينكه ادا نكنيد. تو حق الناست را تو قدرت دارى كه ادا بكنى؟! قدرت اين را دارى كه يك دانه حبسى را كه ده سال در حبس بوده و جوانيش از بين رفته در حبس، تو قدرت اين را دارى كه جبران اين را بكنى تا توبه بكنى؟! توبه يعنى چه؟ نمىتوانى توبه كنى. قابل اين نيست قبول بكند خداى تبارك و تعالى توبه تو را، توبه حق الناس است ديگر، حق ناس را خدا نمىبخشد به مردم. اگر شما توانستى كه يكى از اينهائى كه آنطور زجر كردى، آنطور اره كردى پايشان را، سوزاندى پايشان را، پايشان را توى روغن داغ كردى، روى صفحه نمىدانم فلزى خواباندى و برق را متصل كردى، كباب كردى مردم را، اگر تو توانستى جبران بكنى، يكى از اينها را جبران بكنى، آنوقت بگويى كه اشتباه كردم بيائيد ديگر ببخشيد. تو بعدها ديگر از اين اشتباهها نمىكنى؟ راست مىگوئى اين را حالا؟ ما قطع نظر از اين هم كرديم، تو درست مىگوئى؟ صحيح مىگوئى؟ ديگر از اين اشتباهات نمىكنى؟ يا حرف است، صحبت است. (الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين) تو از مفسدين هستى، تو آدم مفسدى هستى، تو فاسدى، تو مفسدى، يك مملكت را به هم زدى، يك ملت را از بين بردى.
مگر شوخى است اينطور جنايات، تو همه قواى اين مملكت، اين جوانهاى ما كه يكى از ذخائر اين مملكت هست، اينها را به هدر دادى همه را، حالا آمده مىگويد كه من اشتباه كردم، بله، حالا ديگر ما به منطق بعضى از اشخاص، اينكه عجيب است اين حرفها، عجيب آدم به نظرش مىآيد، يك مردى كه من نمىدانم كيست روى كاغذ هفت، هشت، ده ورقى نوشته است، اول خودش را معرفى كردهاست كه من كى بودم و پسركى بودم و كى، آخرش هم نوشته خوب ما شاه از اين بهتر از كجا پيدا كنيم؟! (خندهحضار) انسان يك همچو حرفى مىنويسد؟ شما بيائيد رها كنيد و بيائيد شما هم با فلان آقا همصدا بشويد و اين را حفظش كنيد و ما بهتر ازاين از كجا پيدا بكنيم!! چقدر انسان بايد نفهم باشد. در هر صورت اين توبهها يكى از تشبثاتشان است و اينهم پذيرفته نيست، ملت ديگر اين حرفها را نمىپذيرد. آن كه جوانش، آن پيرزنى كه جوانش از دستش رفته، پيرزنهائى هستند كه چهار تا بچهشان يعنى يك پدر بوده، يك مادر بوده، چهار تا جوان، امشب اينها سر سفره نشسته بودند پنج نفرى، شش نفرى، فردا شب سر سفره نشستند دو نفرى، چهار تا جوانش از بين رفته، حالا از ما مىپذيرد اينكه عذر بخواهى؟! فقط به عذرخواهى، آنهم بايستيد و عذر بخواهيد، آنوقت ما هم بيائيم، آخوند هم بيايد يا غير آخوند و مثلاً روشنفكر يا تاريك فكر هم بيايد بگويد كه خوب ايشان سلطنت بكنند، حكومت نكنند، سلطنت كنند، درست شد همين؟! همين تمام شد؟! جواب اين پيرزن چى؟ جواب اين پدرى كه چند روز پيش از اين اينجا بود، پدرى كه چند تا جوانش كشته شده بود، ما جواب اينها را چى بدهيم؟ - بگوئيم شماها- بگويند شماها ساختيد با يك آدمى كه جوانهاى ما را كشت، از بين برد، حالا سلطنت بكنند، حالا بالا بنشينند و در ايام عيد هم بروند سلام بدهند و تعريف بكنند و كه تو آنى كه چه كردى، تو آنى كه حفظ كردى همه چيز را، اسلام پناهى تو، نمىدانم ظل اللهى تو!! اين حرفهاى نامربوط چيه؟ اينها خيانت به يك ملت، به يك مملكت، به اسلام است. كسى كه تاريخ اسلام را تغيير داد و هيچ حيا نكرد، مگر اين يك چيز آسانى بود و چيز كمى بود كه تو يك چنين اهانتى به پيامبر
اسلام كردى بعد به مجرد اينكه بگوئى نخير ديگر غلط كردم، چيزى، مگر فايده دارد اين حرفها؟
قيام براى خدا شكست و انحراف ندارد
بحمدالله الان ملت ايستاده است و ما اميدواريم كه اين ايستادگيش باقى باشد و عمده اين است كه توجه به خدا باشد. بايد همه شما، همه ما، همه ملت وجهه نفسشان خداى تبارك و تعالى باشد، انحراف پيدا نشود، از قيام الهى باشد. (ان تقومو الله مثنى و فرادى، قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى) براى خدا قيام كنيد، اين نهضت الهى باشد انشاءالله، انحراف از آن نباشد كه خداى نخواسته با انحراف شكست بيايد، الهى باشد و اگر الهى باشد پيروزى است انشاءالله. همه توجه به اين معنا داشته باشيد كه مقصد، مقصد الهى، براى خاطر خدا و براى خاطر نجات يك ملتى كه بندگان خدا هستند، قيام كنيد و مطمئن باشيد كه انشاءالله با اين وضع پيش خواهيد برد.
كمك و اداى تكليف به نهضت، با تبليغ و انعكاس خواستههاى ملت
و شما هم كه در خارج ايران به سر مىبريد مكلفيد، همهمان مكلفيم كه كمك كنيم به ايران به هر طور كه مىتوانيم. اينجا هر كه مىتواند تبليغات بكند به مردم اينجاها بفهماند كه اين ملت ايران چى مىخواهند، چى مىگفتند. گوش نكنند به تبليغاتى كه بعضى روزنامهنويسها پول گرفتند و يك حرفهايى مىزنند، بعضى عرض ميكنم كه - تبليغچىها تبليغ مىكنند برخلاف. ملت ايران داد دارد مىزند كه آزادى من مىخواهم، داد دارد مىزند كه من استقلال مىخواهم، او داد مىزند آزادى مىخواهم آن مرديكه مىگويد كه آزادى داده، چون آزادى داده مردم صدايشان در آمده! يك ملتى كه قيام كرده و همه قيام كردند، نه اينكه يك كسى باشد قيام كرده باشد، يكى نه، در باطن ارتش هم اين مطلب هست. شما مطمئن باشيد آن روزى كه ايشان بروند، باطن ارتش هم همراه با ملت است، نمىشود نباشد، به ما پيغام مىدهند هر شب.
ما از خداى تبارك و تعالى پيروزى اين ملت را و اينكه ما بتوانيم خدمت كنيم بر اين جامعه، ما همه مكلفيم و بتوانيم تكليفمان را ادا كنيم در مقابل خداى تبارك و تعالى و در مقابل ملت مسلمان و بتوانيم اين مقدار از قدرتى كه داريم صرف كنيم در راه خداى تبارك و تعالى براى نجات بندگان خداى تبارك و تعالى، نجات مستضعفين. از خداى تبارك و تعالى توفيق همهتان را مىخواهم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع روحانيون و ارتشيان و وكلاى مستعفى مجلس شوراى ملى رژيم طاغوت
نصيحت به دولت غير قانون در ترك مناصب غاصبانه و حركت در مسير ملت
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
من با اينكه حال ندارم، معذلك چند جمله را بايد عرض بكنم. ما هميشه گفتهايم كه ملت سعادتمند باشد و با آرامش زندگى خودش را بگذراند و اين انقلاباتى كه تا حالا پيش آوردهاند، اين انقلاباتى كه براى ما مصيبت بار مىآورد و براى آنها نكبت، ما هرگز ميل نداشتيم كه بشود لكن بىعقلى كردند و شد. اگر نصيحتهاى اولى ما را پذيرفته بودند مطلب به اينجاها نمىرسيد. حالا هم ما باز نصيحت مىكنيم آنهائى را كه غاصب هستند، نصيحت مىكنيم دولت غيرقانونى را، نصيحت مىكنيم ارتش را به اينكه اگر شما مايليد كه اين مملكت آرام بشود و ثابت باشد، دست برداريد. آن كسى كه غير قانونى است برود سراغ كارش، برود سراغ كسب و كارش، ارتش هم برگردد به دامن ملت، ملت او را مىپذيرد. اگر به اين نصيحت عمل بكنند، مسائل حل است، آرامش در مملكت پيدا خواهد شد و اوضاع فرهنگى و اقتصادى و ساير چيزها، با تدريج البته، اينها يك وضع خاصى، يك وضع صحيحى پيدا مىكند.
به اسم ترقى و تمدن، فرهنگ و اقتصاد مملكت را عقب راندند
گرچه اين مرد كه محمدرضا پهلوى اسمش است، اين رفت و همه اوضاع مملكت را خراب كرد، يك مملكت خرابى براى ما گذاشت و هر جايش را دست بگذاريد خرابى است، اقتصاد از هم ريخته است، زراعت ما را به كلى از بين بردند، به اسم اصلاحات ارضى، فاسد كردند كشاورزى ما را، و بازار درست كردند براى خودشان، به اسم تمدن و ترقى ما را عقب بردند، فرهنگ ما را عقب راندند، تمام اوضاع ايران را خراب كردند جز قبرستانها را كه آباد شد، يعنى قبرستانهاى ما كه عددش چند بود، عدد زيادتر پيدا كرد، آباد شد اما اوضاع مملكتمان همه خراب شد. اينها اگر چنانچه به نصيحت روحانيون گوش بدهند و آنچه كه صلاح ملت است ما به آنها مىگوييم آنها هم انقياد كنند، ديگر اين اوضاع پيش نمىآيد. نه ديگر قبرستانهاى ما دوباره آبادتر مىشود و نه مملكت خرابتر، نه خون عزيزهاى ما مىريزد، نه مادرهاى جوان مرده به عزا مىنشينند. من نصيحت مىكنم اين دولت و
ارتش را به اينكه شما دست برداريد از اين لجاجت، شما خاضع بشويد به راى ملت، راى ملت اين است كه مىبينيد. ملت عبارت از مركز تا آخر و هر جا كه اسمش ايران است، شما در يك ده برويد و ببينيد كه يك دهى داريد كه اين صداها در آن نباشد؟ يك شهرى پيدا مىكنيد كه فريادشان بلند نباشد كه ما استقلال و آزادى و حكومت اسلامى مىخواهيم و ما اين رژيم را نمىخواهيم.
اطاعت از دولت موقت به حسب ولايت شرعى واجب است
احترام به راى ملت بگذاريد، احترام به آراء علماء اسلام بگذاريد، احترام به آراء اقشار مختلفه ملت بگذاريد. زيادتر از اين مردم را به خاك و خون نكشيد. ما دولت را تعيين كرديم به حسب آنكه هم به حسب قانون ما حق داريم و هم به حسب شرع حق داريم. ما به حسب ولايت شرعى كه داريم و به حسب آراء ملت كه ما را قبول كرده است، آقاى مهندس بازرگان را مامور كرديم كه دولت تشكيل بدهد، دولت موقت. براى اينكه آراء ملت را با رفراندم راجع به رژيم استفسار كند ولو اينكه من احتياج به اين نمىديدم براى اينكه آراء ملت اينهمه گفته شده است و فرياد كردهاند، اينقدر فرياد اينكه ما حكومت اسلامى مىخواهيم و ما رژيم شاهنشاهى را نمىخواهيم، كه ديگر احتياج نيست. لكن براى اينكه بهانهها تمام بشود و ثابت بشود به اينكه مطلب اينطور است، ملت ايران مسلم است، ملت ايران يك رژيمى كه بر خلاف اسلام است نمىخواهد، ملت اسلام حكم اسلام را مىخواهد، حكومت اسلامى را مىخواهد، حكومت عدل را مىخواهد، براى اثبات اين، ايشان را مامور كرديم به اينكه رفراندم بكند و مقدماتش را فراهم كند كه آراء عمومى را - عرض مىكنم - ما استفسار كنيم و مردم هم حالا، من عرض مىكنم به آنها كه مردم هم اگر نظرى راجع به اين حكومت دارند، اعلام كنند. فردا مردم همه جا در ايران، در همه شهرهاى ايران، در تهران، در همه محلات تهران نظر خودشان را راجع به اين دولتى كه ما تعيين كرديم اعلام كنند و تظاهرات كنند، نظر خودشان را بگويند. يا نظرشان اين است كه ما دولت اسلامى نمىخواهم، خوب، داد كنند كه نمىخواهيم. يا نظرشان اين است كه اين دولتى كه تعيين شده است و به ولايت شرعى تعيين شده است و يك حكومت شرعى است، نه، فقط حكومت قانونى باشد يعنى حكومت شرعى لازمالاتباع، همه كس واجب است بر او كه از اين حكومت اتباع كند، نظير اينكه مالك اشتر را كه حضرت امير سلامالله عليه مىفرستاد يك جائى و منصوبش مىكرد، حاكم واجب الاتباع بود يعنى حاكم الهى بود، حاكم شرعى بود. ما هم ايشان را حكومت شرعيه داديم به او و حكومت قانونى هم كه هست، بنابراين واجب الاتباع است.
قيام بر عليه حكومت عدل اسلامى جزاى سختى دارد
قيام بر خلاف حكومت اسلامى، قيام بر خلاف حق است و مجازات دارد اما مخالفت با اين رژيم و يا هر رژيمى، مخالفتش معصيت الهى است، لكن مجازات به آن معنا كه يك جزاء عرفى هم داشته باشد ندارد، به خلاف قيام بر ضد حكومت، قيام بر ضد حكومت جزاء دارد در شرع ما و خيلى هم
سخت است آن جزا. از اين جهت ما سفارش مىكنيم به حكومتها به حكومتهاى جائر، به استاندارهاى همه جا، به ژاندارمرىهاى همه جا، به ارتش، هر جا كه هست، به اجزاء ادارات، به نخست وزيرىها، به كذا، به همه اينها ما اعلام مىكنيم كه آقاى مهندس بازرگان حكومت شرعيه دارد از قبل من، و بر همه واجب است كه اطاعتش را بكنند و شما آقايان هم كه از اهل علم و از علما هستيد، مردم را ارشاد كنيد و اگر بناست كه به جاهاى ديگر هم برويد، برويد به همه جا و مردم را ارشاد كنيد و به آنها بفهمانيد كه مساله مساله حكومت عدل است. مساله، مساله حكومت اسلامى است و ما اميدواريم كه بعد اختيار به دست خود شما بيفتد و مجلس را خود شما تعيين كنيد. ما 50 سال است كه مجلسمان مجلس شاهنشاهى بوده، نه مجلس ملى بوده و حالا ما مىخواهيم مجلس ملى درست كنيم و اختيار دست خود مردم، وكلا را خود مردم تعيين بكنند، سرنوشت خودشان - رابه - به دست خودشان باشد. انشاءالله خداوند به همه شما سلامت بدهد، به همه شما نصرت بدهد و همهتان انشاءالله سالم و شريف باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى