مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
سخنرانى امام خمينى در مورد ضرورت قيام بر عليه ظلم به عنوان يك فرضيه و عمل بى چون و چرا به تكاليف مقدس الهى
تكاليف ما، نتايج و احتمالات پيروزى
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين مسائلى كه ما و شما وارد هستيم، در آن كه اصولش سه تا مساله است: يكى نبودن محمدرضا خان و اين سلسله، سلسله پهلوى و يكى نبودن اصل رژيم سلطنتى و يكى هم استقرار حكومت عدل اسلامى، جمهورى اسلامى. در همه مسائلى كه انسان اقدام مىكند يك جورش اينطور است كه، يك قسم از مسائل اينطور است كه انسان بايد ملاحظه كند كه در اين عملى كه مىكند نتيجه حاصل مىشود؟ نمىشود؟ آيا مىرسد به اين مقصدى كه دارد؟ نمىرسد؟ اگر مطمئن شد كه به آن مقصد مىرسد، اقدام مىكند، اگر مطمئن نشد، اقدام نمىكند. يك قسم از مسائل اينطورى است. يك قسم از مسائل هم هست انسان تكليف دارد از طرف خدا كه اصل مطلب يك تكليفى هست و نتايجى هم احتمال رود حاصل بشود و احتمال هم مىرود حاصل نشود. در اين مسائل كه آدم تكليف دارد كه اقدام بكند، ديگر نبايد ما در آن مسائل علم به اينكه يك نتيجهاى، يك مطلبى را كه ما مىخواهيم حاصل مىشود، اين لازم نيست علم پيدا كند، انسان دنبال اين است كه آن تكليفى كه به انسان شده است، به آن تكليف عمل بكند.
جلوگيرى از ظلم يك تكليف شرعى است
حضرت امير (سلام الله عليه) كه قيام كردند بر ضد معاويه البته مىخواستند به اينكه معاويه را از مقام خودش كنار بزنند و يك حكومت آدم عادلى را، آدمى كه فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنند كنار و يك آدم صحيحى را به جاى او بگذارند در شامات و سوريه و آنجاها. لكن جلوگيرى از ظلم معاويه يك تكليف شرعى بود كه بايد قيام كنند به اين امر و به مردم بفهمانند كه اين ظالم است و بايد اينطور اشخاص دفع بشوند و ايشان قيام كردند و منتهى به اين شد كه موفق نشدند به اينكه او را از آن مقامى كه داشت منحطش كنند. حضرت سيدالشهدا قيام كردند بر ضد يزيد و شايد (همانطور هم بود كه) خوب، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند، اين اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب، در عين حال براى همين معنا كه بر ضد يك رژيم
ظالم قيام كنند ولو اينكه كشته بشوند، قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند. الان وضع حاضر دولت ايران و شاه اين وضع است كه همانطورى كه، يعنى همانطور هم نه، معاويه، هم امام جماعت بوده است هم امام جمعه، آنطور نبوده است كه معاويه اصلاً نه نماز بخواند و نه روزه بگيرد، خير هم نماز مىخواند و هم روزه مىگرفته و هم امام جماعت بوده، مىرفته مسجد و عقبش نماز مىخواندند مسلمانها، هم روز جمعه مىرفته نماز جمعه مىخوانده، همه اين مسائل شرعيهاى كه بوده است، به حسب صورت عمل مىكرده است لكن از باب اينكه يك آدم قاچاقى بوده و يك آدم ظالمى بوده و مال مردم را مىگرفته و اگر چنانچه هر جور دستش مىرسيده ظلم و آدم كشى و همه اينها را داشته، حضرت امير نه اينكه اين چون نماز نمىخوانده، چون كافر بود قيام كردند بر ضد او؟ نخير، كافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم مىكرد و لكن بر خلاف موازين اين مسند را گرفته بود. يك حكومت جائر بود كه برخلاف موازين الهى مسندى را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل مىكرد، از اين جهت حضرت امير قيام كرد و ولو نرسيد به نتيجه لكن تكليف را ادا كرد، تكليف اين بود كه بايد با يك چنين آدمى معارضه و مبارزه بكند.
سلطنت غاصب پهلوى، مخالف قانون اساسى و حكم شرع است
الان وضع اين حكومت اين است براى اينكه غاصبانه مسندى را گرفته است و يك سلطنت غاصبانه دارد كند. همانطورى كه معاويه سلطنت غاصبانه مىكرد، اين هم سلطنت غاصبانه است، بلكه تذكر دادم مكرر كه ما اگر چنانچه ملتزم به قانون اساسى هم باشيم، روى اين فرض هم سلطنت ايشان برخلاف قانون اساسى است و اين قانون اساسى آن چيزى را كه گفته است،اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مىدهند به شخص سلطان و ما مىدانيم كه اين مردم اصلاً يك همچنين سلطنتى را نه به ايشان دادند و نه به پدر ايشان دادند لكن اين يك سلطنتى نبوده است كه مردم داده باشند به ايشان. بنابراين روى فرض قانون اساسى هم اين مقام را غصب كرده است اين، يعنى الان ياغى است به حسب قانون. به حسب قانون اساسى اين آدم يك آدم ياغى است كه مثل ساير دزدها كه يك وقت بيايند يك جائى را بگيرند و يك حكومتى را غصب كنند، اين هم همان است بر حسب حكم شرع هم كه اصلاً لياقت اينها ندارند براى حكومت شرع. آن كه لايق است براى اينكه حاكم بر مسلمين باشد، آن شرايطى دارد كه در اينها اصلاً آن شرايط موجود نيست. بنابراين، هم به حسب قانون اساسى، اين سلسله غاصب اين مقام هستند، پدرش و خودش و بعداز آن هم اگر بچهاش و هم بر حسب حكم شرعى اينها لايق از براى اين مقام نيستند و غاصب اين مقام هستند، حالا هر چه هم مىخواهد زيارت برود و هر چه هم مىخواهد عذر بخواهد و هر چه هم مىخواهد قرآن طبع بكند و هر چه از اين حقه بازىها مىخواهد بكند لكن اصل مقام غصب است. يك آدم غاصب هر چه هم عذر بخواهد، اين مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.
وقتى كه يك شخصى غاصب يك مقامى شد و همانطورى كه ائمه جور اينطور بودند، مثل معاويه و امثال اينها و تكليف مسلمين بود بر اينكه اين را از آن مقامى كه دارد كنار بزنند و حكومت را دست آن كسى كه بايد و شرع مقدس تعيين كرده است تسليم بكنند، الان هم بر مسلمين اين مطلب واجب است، لازم است. ما هم يكى از افراد مسلمين هستيم كه بر ما هم واجب است كه جديت كنيم و اين را از اين مقام پائين بياوريم، احتمالش را هم مىدهيم كه موفق بشويم، لازم نيست يقين بكنيم، ما احتمال اين معنى را مىدهيم بلكه بيشتر از احتمال الان هست در كار كه با اين نهضتى كه مسلمين كردهاند و همه با هم فرياد مىزنند كه ما نمىخواهيم اين را، اين مطلب درست بشود و سقوط پيدا بكند انشاءالله و بر فرض اينكه حالا ما نتوانيم، زورمان به او نرسد همان است كه حضرت امير هم نتوانست، يعنى جنگ كرد و 18 ماه هم جنگ خونين كه از طرفين عده زيادى، همه اينها مسلم بودند، از طرفين، هم آنها مسلم بودند و هم اينها مسلم بودند، آنها مسلم فاسق بودند، اينها مسلم عدالتخواه بودند، اينها با هم جنگ كردند و عرض مىكنم كه موفق نشدند به اينكه معاويه را از حكومت كنار بزنند. ما از اينكه يك عدهاى از ما كشته بشود يا ما يك عدهاى از آنها را بكشيم باكى نداريم براى اينكه ما روى تكليف داريم عمل مىكنيم. خداى تبارك و تعالى ما را مكلف كرده كه با اينطور اشخاص، با اينطور ظلمه، با اينهايى كه اساس اسلام را دارند متزلزل مىكنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مىدهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم، اگر يك وقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مىكنيم و معارضه مىكنيم خودمان تفنگ به دوشمان مىكنيم و معارضه مىكنيم. هر وقت متقضى بشود و دستمان هم به مقتضياتش موفق بشود ما باك از اين نداريم كه ده نفر، بيست نفر، صدنفر، البته هم بيشتر از ده هزار نفر، بيشتر از بيست هزار نفر تقريباً در اين جنگها در اين 18 ماه كشته شد لكن زمان پيغمبر هم اين طور بود. پيغمبر هم وقتى كه يك حكومتى را مىخواست كنار بزند، اين كفار قريش را مىخواست كنار بزند، خوب جنگها را كرد و در يك جنگهائى موفق شد و در يك جنگهائى هم شكست خورد و آدم كشته شد و اشخاص بزرگ مثل عموى پيغمبر مثلاً كشته شد،، در جنگ چيز عمار ياسر كشته شد، آن مرد بزرگوار، آنقدر كشته دادند. در اين اصل هيچ اشكالى براى ما نيست كه ما كشتهدهيم.
بعضىها نق مىزنند كه خوب كشته داديد چرا؟ ما تكليفمان اين است. چه شد؟ اولا" شد خيلى از چيزها. يك ملتى كه يك پاسبان اگر توى بازارش مىآمد و مىگفت ببنديد، بستند، با يك امر پاسبان توى بازار تهران، بزرگترين بازارهاى ايران، يك پاسبان، چند تا پاسبان مىرفت به آنها مىگفت كه ببنديد، امروز روز چهارم آبان است، مثلاً چه شده، بايد ببنديد، بايد بيرق بزنيد، تخلف نمىكردند، اصلاً توى ذهنشان نمىآمد كه مىشود تخلف از پاسبان كرد. اگر يك صاحب منصبى با
چهار تا ستاره، با سه تا ستاره مىآمد تو بازار و هر غلط كارى مىخواست بكند كسى (چرا) به او نمىگفت.
اين نهضت مقدس اسلامى باعث اين شد كه بچههاى كوچك هم فرياد بزنند توى خيابانها كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. اين يك تحولى حاصل شد بين مردم كه الان پاسبان را مردم هيچ چيزى بارش نمىكنند، صاحب منصبش هم نمىكنند، حكومت نظاميش هم نمىكنند. آنوقتها كه حكومت نظامى مىشد، به مجرد اينكه مىگفتند اين حكومت نظامى است، ديگر مردم مىرفتند سراغ كارشان اصلاً ديگر دنبال اينكه يك معارضهاى، مبارزهاى بشود توى ذهنشان هم ضنمى آمد امروز حكومت نظامى است، قانون حكومت نظامى خودشان مىگويند كه، اعلامشان اين است به اينكه بيشتر از دو نفر نبايد با هم باشند، هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، پانصد هزار نفر مردم مىآيند بيرون و فرياد مىزنند و همه فريادشان هم ضد شاه است. اين يك تحولى است در يك ملت حاصل شده است، اين يك چيز كمى نيست.
اثرات مقاومت مردم در پيشروى نهضت
از آنطرف هم ملاحظه مىكنيد كه اينها پله پله (ما بايد اين را به مرگ بگيريم) پله پله دارند پايين مىآيند ديگر. اين حزب رستاخير، يك چيز آسانى بود كه اينها دست از آن بردارند؟ شما ديديد كه چقدر مداحى اينها كردند. خود اين مرديكه چقدر حرفها راجع به، حرف نامربوط راجع به حزب رستاخيز زد (همه مردم اين بايد همه بايد وارد بشوند، هر كس وارد اين حزب نشود بايد از اين مملكت برود، اين اصلاً اينجائى نيست) و از اين حرفهائى كه زدند. يك دفعه با همين نهضت مردم، با همين مشت خالى، آنها توپ و تانك دارند، اينها مشت دارند، همين مشت غلبه كرد بر آن كه يك وقتى حزب رستاخيز معلوم شد خبرى نيست اعلام كردند (نه اين چيزى نيست بيخود است اصلاً، اصلاً دولت هم قبولش ندارد) (خنده حضار) مطلب اين بود كه بله، دولت هم قبولش نكرد با اينكه دولت از خودشان بود. تاريخ را تغيير داده بودند برگشتند از آن.
يك آدمى كه حاضر نبود كه به اين ملت يك كلمه تعارف بكند، آمد ايستاد و همه طبقات ملت را خطاب كرد و عذرخواهى كرد كه ما اشتباهاتى كرديم اشتباهات و غلطهائى بوده است و واقع شده است و حالا هم ديگر از اين به بعد ما از اين كارها ديگر نمىكنيم. اين يك آدمى كه شما در 15 سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين ديده بوديد وضعش چه جورى است، در چند سال پيش از اين هم همين طور بود، در اين ايام فترت بين 15 خرداد تا حالا كه اصلاً كسى را به حساب نمىآورد، يك آدمى بود كه هر چه بود خودش كرد، هر كارى بود خودش مىكرد و اينكه مىگويد اشتباه، دروغ مىگويد، همه كارها را خودش ملتفت بود و عالم و عامد بود و نوكر مردم بود. عالم و عامد بود كه كرد كارها را، اشتباه توكار نبوده- همهاش كارهاى غلط بوده است و عمداً هم كرده است و بعد از اين هم اگر مهلتش بدهيد، اين اشتباهات زياد خواهد كرد.
در هر صورت اينها يك كارهائى است كه شده است تا حالا كه پله پله است البته، ما نبايد جلوى آن را بگيريم بگوييم مثلاً ما همين قدر راضى هستيم، نه. ما آن معنائى را كه دنبالش آمديم اين است كه آن مطلب آخرى حاصل بشود يعنى اين مقدمات را طى بكنيم، اين نباشد و سلسله پهلوى نباشد و رژيم شاهنشاهى نباشد و دست آمريكا و انگلستان و روسيه قطع بشود از اين مملكت و مملكت براى خودمان باشد و حكومت اسلامى هم انشاءالله برقرار بشود.
ما دنبال اين مطلب هستيم و آنقدر هم كه از قوهمان مىآيد ما دنبال اين مىدويم. اگر توانستيم كه كار را انجام بدهيم كه الحمدالله توانستيم و يك خدمتى به اين ملت كرديم، اگر نتوانستيم، تكليفمان را ادا كرديم يعنى پيش خدا ديگر چيزى نيست كه ما بگوئيم ما نكرديم اين كار را، عذر تراشى نكرديم، واقعاً يك مطلبى را عمل كرديم و دستمان نرسيده نتوانستيم اين كار را بكنيم، پيش خدا آبرومنديم. بنابراين ما اين مراتبى كه اصلش كه عبارت از رفتن اين آدم و به هم خوردن اين سلسله و عرض مىكنم كوتاه كردن دست اينها، اينها همهشان جزء مقاصد است منتهى مقصد اعلى عبارت از اين است كه يك حكومت عدلى، يك حكومت اسلامى عدلى، مبتنى بر قواعد اسلامى حاصل بشود، آن مقصد اعلاى ماست و الا اينها همهاش جزو مقاصد شده حالا ديگر، ولو اين هم مقدمه آن است و ليكن خود اينها الان جز و مقاصد هستند و ما همانطورى كه حكومت اسلامى را خواهيم حكومت اين را هم نمىخواهيم، البته توى حكومت اسلامى همه اينها هست. ما اگر مىگفتيم ما حكومت اسلامى خواهيم معنايش اين بود كه اين سلسله نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد و آنها هم دستشان كوتاه بايد باشد چون اسلام حكومتش اينجورى است كه نبايد كسى در مملكت اسلامى تصرفى داشته باشد، كفار، هيچ كس نبايد تصرفى داشته باشد.
بنابراين ولو اينكه اين اجمال اين مطلب را داشت لكن ما تفصيل مطلب را گفتيم كه ما اين سه تا اصل را عرض مىكنم كه آمال و آرزويمان است.
و حالا اينكه مىخواستم عرض بكنم اين است كه شما خيال نكنيد كه اگر يك وقت ما نرسيديم به مقصد، گفته بشود كه، خوب چه شد؟ خونها ريخت و از بين رفت و چه شد؟ اولا" شده است خيلى چيزها، اينها الان از آن خر شيطان پايين آمدهاند يك قدرى و ثانياً (چه شد) نيست، تكليف را ادا كرديم. اين همان است كه خوارج ممكن بود به حضرت امير بگويند، خوب چه شد؟ شما 18 ماه جنگ كرديد. چه شد؟ (چه شد) يعنى چه؟ خوب - من - تكليف ماست. ما حالا نماز داريم مىخوانيم، يك كسى بگويد خوب شما بيست سى سال نماز خوانديد چه شد؟ خوب من بيست سال نماز، اطاعت خدا را كردم. (چه شد) كدام است؟ من اطاعت خدا را كردم. خدا گفت: بكن، من هم كردم. (چه شد) مال اين است كه يك مسالهاى باشد كه تكليف شرعى نباشد و يك مساله خودمانى باشد، آدم بخواهد روى
مقصد يك كارى بكند وقتى نشدميگوئيم چه شد اما وقتىكه جلوگيرى از يك بنگاه ظلمى، يك بنگاهى كه مىخواهد اصلاًاساس اسلام را از بين ببرد، اساس روحانيت را از بين ببرد، اساس مليت را از بين ببرد، مصالح مردم و مسلمين را به خطرانداخته است و از بين برده است، تكليف مسلمين اين است كه قيام كنند و اين را برش گردانند از اين حرفهائى كه ميزند يعنى اين را بيرونش كنند از اين مملكت و اگر دست هم رسيد بگيرندش و محاكمهاش كنند و پولهاى مردم را كه برده از او بگيرند اگر هم ندارد و چيز كرده است، ظلمى را كه كرده آن را مجازاتش بكنند. اين يك چيزى است كه لازم است بر ما، بر مسلمين است كه اين كار را بكنند منتهى توانستيم اين كار را انجام بدهيم كه الحمدالله هم تكليفمان را ادا كرديم هم به مقصد رسيديم. نتوانستيم عمل كنيم، به تكليفمان عمل كرديم، نماز خوانديم. حالا (چه شد) يعنى چه؟ خوب، نماز خوانديم، مبارزه و معارضهاى با ظلم كرديم، با ظالم كرديم، با كسى كه مىخواسته يك مملكتى را خراب كند و خراب كرده است و همه مصالح مسلمين را زير پا گذاشته و به كفار داده است، با اين جنگ و نزاع كرديم، خون داديم، خون گرفتيم همه اين كارها را كرديم اما تكليف بوده است كه كرديم، رسيديم به مقصد الحمدالله، نرسيديم به مقصد، تكليفمان را ادا كرديم. هيچ باكى از اين مطلب نداريم و انشاءالله مىرسيم. انشاءالله.
عكس العمل ما در مقابله با تبليغات
من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواهم و اين مطلب را من هر شب تقريباً تكرار مىكنم كه همه ما مكلف هستيم، اين قضيه تكليف، مال يك نفر، يكى باشد، يكى ديگر نباشد، نيست، من مكلفم، آقا مكلف است، همه، همه كه اين نهضتى كه در ايران شده است و الان همه جوانهايشان را توى دست گرفتند و دارند مىدهند، پير زن چند تا جوانش از بين رفته و ايستاده و گفته است كه من حاضرم همه چيز از بين برود. ما به اين نهضت بايد كمك بكنيم، اينجا مىتوانيد كمك بكنيد، بايد كمك بكنيد يعنى كمك شما در اينجا تبليغات است مقابل تبليغاتى كه شاه و دستگاه شاه و روزنامه نويسهايى كه از شاه چيز مىگيرند و اجير او هستند و تبليغات كردند به اينكه اين مردم هرج و مرج طلب هستند، اينها - عرض مىكنم كه - يك مردم وحشى هستند، اينها چه هستند، از اين حرفها زياد زدند. وقتى تماس مى گيريد با رفقايتان، با اشخاصى كه هستند تماس مىگيريد، تظاهرات مىتوانيد بكنيد، تظاهر بايد بكنيد، تماس با اشخاصى كه غفلت كردهاند از اين امور داريد مىگيريد، هر جا يك عدهاى را از همين اروپائىها ديديد يا از آمريكائى ديديد، چند نفر بلند شويد فوراً بگوئيد با مسأله ايران اينطورى است، مردم ايران اين را مىگويند، مردم ايران وحشى نيستند، مردم ايران مردم مترقى هستند كه مىگويند ما آزادى مىخواهيم، ما نمى خواهيم كه آمريكا مالمان را ببرد. كسى كه مىگوييد آمريكا مالمان را نبرد، اين آدم وحشى است؟ يا آدم عرض كنم كه بر خلاف موازين عمل كرده است؟! مىگويد كه ما آزادى مىخواهيم و استقلال مىخواهيم؟ اين يك مسالهاى است كه همه
مردم از او مىپذيرند و به هر كس بگويند مىپذيرند از او كه اينها يك ملتى هستند قيام كردند براى استقلال خودشان، براى آزادى خودشان، نمىخواهند كه ساير ممالك سلطنت بر اينها داشته باشند، تا حالا اينها خيانت كردند، اين خائنين را مىخواهند رد كنند بروند سراغ كارشان و مملكت را بسپارند دست يك دسته از اشخاصى كه امين باشند، لااقل جيبهاشان را پر نكنند اينقدر.
ما البته نمىتوانيم يك حاكمى مثل حضرت امير پيدا كنيم كه حكومت كند، كه وضع زندگيش آنطور باشد اما خوب ما توقع نداريم كه برسيم به يك حاكمى كه زندگيش آنطور باشد كه وقتى شب آخرى كه شبى است كه (خوب سلطنت دارد بر، حالا من جسارت مىكنم بگويم سلطنت، خلافت دارد بر يك همچو ممالك طويل و عريضى) مىخواهد كه شهيد بشود حضرت، يعنى ضربت خورد، مهمان بود به منزل يكى از دخترها، دخترهاى خودشان، وقتى كه برايش به حسب تاريخ نمك آوردند و شير آورند رو كرد كه تو چه وقت ديده بودى كه من دو تا چيز داشته باشم، مىآيد نمك را بردارد، مىفرمايد كه نه شير را بردار، من همان نمك را مىخورم. البته ما نمىتوانيم يك همچنين حكومتى پيدا بكنيم اما مىتوانيم كه يك حكومتى كه دزد نباشد پيدا كنيم، يك حكومتى كه مال مردم را اينقدر نخورد، اينقدر نچاپد، اينقدر ندهد به مردم. ما دنبال اين هستيم كه حالا يك حكومتى پيدا كنيم كه اينطور نباشد كه اموال مسلمين را خرج خودش و عائلهاش بكند و يك مقداريش را، زيادترش را هم بدهد به آمريكا بدهد به شوروى و بدهد به ساير ممالك ديگر تا آنكه تخت و تاجش محفوظ بماند.
ميزان و تخمين خيانتها بعدها معلوم مىشود
اينهمه خيانت، ما اصلاً - ما - مطلع نيستيم، بعدها شما خواهيد فهميد كه اينها چه خيانتهائى كردهاند، نه من مطلع هستم نه شماها، لكن اشخاصى هستند كه مطلعاند، نوشتهاند اين مسائل را، محفوظ است پيششان و بعدها انشاءالله خواهيد ديد كه اينها چه كارهائى كردهاند، چه خيانتهائى به اين اسلام و به مسلمين و به ممالك اسلامى و به ايران و اينها كردهاند، اينها بعدها انشاءالله معلوم ميشود. خوب ما مىخواهيم كه اين حكومت خائن برود، يك حكومتى كه خائن نباشد - نه آنطور باشد، ما نمى توانيم آنطور پيدا بكنيم يك حاكمى كه خائن نباشد، مال ملت را اينطور تفريط نكند، اينطور نفت ما را ندهد همين طورى به آمريكا و عوضش آن پايگاه براى آمريكا در اينجا درست كند به صورت اينكه ما مىخواهيم اسلحه بگيريم، اين اسلحه، پايگاه درست كردن از براى آمريكا در ايران، عوض نفت پايگاه برايشان درست مىكنند، مىخواهيم اينطورى نباشد، يك همچو حكومتى خيلى زياد هم پيدا مىشود. يك همچو اشخاص شريفى در ايران زياد است، در اروپا ايرانيانى كه آمدهاند اينجا، زيادند اينطور اشخاص و ما اينها را براى حكومت انشاءالله انتخاب مىكنيم، درست مىكنيم مسائل را. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در تشريح كيفيت خلافت از ديدگاه اسلام
كيفيت ولايت و برنامه حضرت امير سلام الله عليه نمونهاى براى تشكيل حكومت اسلامى
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
روز عيد غدير روزى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وظيفه حكومت را معين فرمود و الگوى حكومت اسلامى را تا آخر تعيين فرمود و حكومت اسلام نمونهاش عبارت است از يك همچو شخصيتى كه در همه جهات مهذب، بر همه جهات معجزه است و البته پيغمبر اكرم اين را مىدانستند كه به تمام معنا كسى مثل حضرت امير سلام الله عليه نمىتواند باشد لكن نمونه را كه بايد نزديك به يك همچو وضعى باشد از حكومتها تا آخر تعيين فرمودند، چنانچه حضرت امير خودش هم برنامهاش را در آن عهدنامه مالك اشتر بيان فرموده است كه حكومت و آن اشخاصى كه از طرف ايشان حاكم بر بلاد بودند تكليفشان در اين جهات چه هست.
به حسب آن تعيين رسول اكرم الگوى خلافت را و برنامه حضرت، كيفيت ولايت ولات بر افراد را آنطور كه بيان فرمودهاند، تمام اين حكومتها كه سركار آمدهاند تا حالا، از بعد از حضرت امير و يك چند روزى هم امام حسن سلام الله عليه، تمام حكومتهايى كه تا حالا سركار آمدهاند چه حكومتهايى باشد كه تا حدودى مثلاً اگر هم كه چيزى پيدا بشود تا حدودى مودب به آداب حكومتها بوده است و آن الگوى رسول الله بوده است و چه اينهائى كه اصلاً نبودهاند، هيچ كدام اين حكومتها لياقت حكومت نداشتهاند و خود حضرت امير سلام الله عليه قيام كردند بر ضد معاويه، در صورتى كه معاويه هم تشرف به اسلام داشت و كارهاى اسلامى را مىكرد و شايد اعتقادات اسلامى هم داشته است، شايد، شايد هم نه.
معذالك حتى آنهايى كه حضرت امير را به خيال خودشان نصيحت مىكردند كه شما يك مدتى معاويه را بگذاريد در حكومت شما باشد و بعد كه پايه حكومت شما قوى شد، آنوقت او را رد مىكنيد به هيچ يك از آن حرفها اعتنا نكردند و حجتشان هم اين بود كه يك نفر آدمى كه برخلاف موازين الهى رفتار مىكند و ظلم را در بلاد راه مىاندازد، من حتى براى يك آن هم نمىتوانم كه او را حاكمش قرار بدهم، بلكه اگر حاكمش قرار مىدادند اين حجت مىشد بر اينكه شود يك فاسقى هم از طرف
ولى امر حاكم باشد و حضرت امير مضايقه كردند از اينكه حتى اگر مصالحى هم آنوقت مثلاً بود كه اگر پايشان محكم مىشد ممكن بود مثلاً معاويه مىشد ممكن بود مثلاً معاويه را كنار بزنند، معذلك براى خودشان اجازه نمىديدند كه معاويه را حتى يك روز در سلطنت خودش باقى بگذارند و اين حجتى است بر ماها كه اگر بتوانيم، بايد اين حكومتهايى كه حكومت جور است كنار بزنيم و اگر چنانچه خداى نخواسته نتوانيم، رضايت بر حكومت آنها ولو يك روز، ولو يك ساعت اين رضايت بر ظلم است، رضايت بر تعدى است، رضايت بر غارتگرى مال مردم است و هيچ مسلمى حق ندارد كه رضايت بدهد به حكومت ظالمى ولو يك ساعت و همه ما مكلفيم كه اين حكومتهايى كه روى كار آمدهاند و برخلاف موازين الهى و موازين قانونى (حتى قانونى خودشان) هستند، همه ما مكلفيم كه با آنها مبارزه بكنيم، هركس به هر مقدار كه مىتواند بايد با اينها معارضه و مبارزه بكند و هيچ عذرى پذيرفته نيست.
بيدارى و فرياد حكومت اسلامى ملت ايران، لبيكى به فرمايش رسول اكرم
امروز كه ملت ايران قيام كردهاند و به طور آشنايى بر مسائل و بيدارى قيام كردهاند و از شهرستانها گرفته تا دهات، تا كوره دهات يك مساله را عنوان كنند و آن اينكه اين حكومت جبار را نمىخواهند و حكومت اسلامى خواهند، مىخواهند كه آزاد باشند، مىخواهند كه مستقل باشند، مىخواهند كه حكومتشان حكومت اسلامى باشد، اين همان لبيكى است كه مردم به فرمايش رسول الله (ص) گفتهاند. آن صفاتى كه در حكومت، آن حكومتى كه پيغمبر اكرم قرار دادند، آن صفاتى كه در كليات حكومت، كليات صفاتى كه در حكومت معتبر است، ما بايد از كيفيت حكومت حضرت امير سلام الله عليه اقتباس بكنيم و ياد بگيريم منتهى ما نمىتوانيم تمام آن جهات را، كسى نمىتواند همه آن جهات را مراعات بكند يعنى يك مقدار زيادش زايد بر اصل قضيه حكومت بوده است، يك كارهاى نمونهاى مخصوص به خود آن بزرگوار بوده است لكن اصل مسالهاى كه حكومت بايد يك حكومت عادل باشد و بين مردم هم ظلم نكند، در حكومت اسلامى اگر يك نفر مثلاً يك شخصى را كشت، اين را مىگيرند و قصاص مىكنند لكن يك سيلى اگر به او بزند كسى، آن يك سيلى را بايد انتقامش را بدهد براى اينكه آن زائد بر آن مقدار است. يك روز حبس، اگر كسى را حبس بكنند برخلاف نظام اسلام است، موارد خاصى دارد، گاهى حبس مىشود، اينطور نيست كه هر كسى آوردند از اول (مثل اين حكومتهائى كه روى كار هستند) هر كس را گرفتند، اول يك مدتى كتكش بزنند و مدتهايى كتك بزنند و حبس بكنند و زجر بكنند و اينها بعدها كه تفتيش كردند، فهميدند كه اشتباه كردند، آنوقت بگويند ما اشتباه كرديم.
توبه بدون جبران شاه، حربهاى براى تحكيم حكومت جور
مردك كه سى و چند سال بر مردم حكومت كرده است و مردم را زجر داده، سلب آسايش از همه كرده، سلب آزادى از همه كرده، مطبوعات را سلب آزادى كرده، فرهنگ را عقب زده، مصالح مسلمين
را به كفار داده است، به اجانب داده است، اموال مسلمين را تاراج كرده و كسانى كه همراه او بودند و رفقايش بودند تاراج كردند، حالا تازه آمده است به مردم رو مىكند كه، به علما رو مىكند كه (مراجع عظام و علماى اعلام، من معذرت مىخواهم و من اشتباه كردم، بيائيد بسازيد و اين اسلام را همراهى كنيد) يا به سوى ساير مردم دست دراز كرده معنا ندارد يك همچنين مطلبى، اصلاً غلط است اين. معذرت خواستن حتى در درگاه خداى تبارك و تعالى كه ارحم الراحمين است، شرائط دارد. اگر يك كسى به مردم تعدى كرد و مال مردم را برد يا خورد يا ظلم به مردم كرد، مردم را زجر كرد، حبس كرد، از اين كارهائى كه اينها كردهاند و مىكنند، حالا بيايد بگويد خدايا من توبه كردم!! غلط كردى توبه كردى، توبه وقتى است كه تمام آن كارهائى كه تا حالا انجام دادى جبران بكنى، بعد از اينكه جبران كردى آن كارها را آنوقت بگو توبه كردم. خوب اين مسالهاى است. اما اينهمه كارها كه كرد، هيچ!! ده سال اشخاص محترم را در حبس نگه داشت، كمتر، بيشتر، هزاران نفر را در حبسها آنطور زجر كردند، پاها را اره كردند، سوزاندند، آنهمه فضاحت رابارآوردند، حالا بيايد بگويد كه من توبه كردم و ما هم بگوئيم كه خوب،بسيار خوب، گوش بدهيد، آقا توبه كردند و توبه هم مقبول است!! كجا توبه مقبول است؟ بايد اينها را جبران بكند تا توبه را خدا بپذيرد و توبه باشد.
ما فرض مىكنيم كه ايشان صادق هم باشند در اين حرف و نخواهند كه مردم را بازى بدهند و حال آنكه مطلب اينها نيست، اين حرفهايى كه اين آدم زده است، همان وقتى كه زده شاهد برخلافش هست براى اينكه همان وقتى كه آمده است و ايستاده است و گفته است كه من معذرت مىخواهم، من اشتباه كردم و از اين وقت اشتباه نمىشود همان وقت مشغول شده حكومت نظامى را، دولت نظامى را روى كار آورد و مردم را آنطور زجر كردند و آنطور كشتند. پريروز بود باز در مشهد كشتار بوده است كه نمىدانم حالا چقدر هم كشتار بوده است. كشتار ديگر يك امر عادى الان شده است در ايران. حكومتها امر عادىشان اين است كه مردم را بكشند و جوانهاى ما را از بين ببرند، آنوقت يك نفر كه بيايد بگويد كه من توبه كردم، حالا كسى هم بيايد بگويد كه خوب ايشان توبه كردند، بس است! بس است! ديگر كارها بس شد!! تمام شد كارها!! خير،ايشان براى اين است كه مردم را بازى بدهد و پايش محكم بشود و اگر محكم شد، اين دفعه بدتر از اول، صد درجه بدتر از اول چيز بكنند، براى اينكه حالا دشمنهايش را شناخته و بعد، بعد از شناختن دشمن وقتى پايش محكم شد بسيار بدتر عمل خواهد كرد.
اسلام، تدوين كننده برنامه حكومتى
على ايحال اسلام كيفيت حكومت را و برنامه حكومت را تعيين كرده، اينطور نيست كه برنامهاى در كار نباشد، اين حرفهاى مفتى كه زده مىشود، خير، هم اوصاف حاكم معلوم است در اسلام و مدون است و هم برنامه حكومت را حضرت امير معين كرده است كه -بايد- چه جور حكومت بايد باشد، بايد عدليهاش چه باشد، بايد عرض مىكنم كه قضاتش چه وضعى داشته باشند، بايد
ديگران و جناح حكومت -بايد - چه جور باشند. يك مساله معلوم واضحى است كه معين كرده است و اين آقا كه مىگويد اگر من نباشم، يا رفقاى او مىگويند اگر او نباشد خلا پيدا مىشود، يك حرف نامربوطى است كه الان خلا هست، بودن ايشان موجب خلا هست براى اينكه همه چيز از واقعيتش تهى شده است، هيچ واقعيتى الان ما نداريم، هر چه هست صورت است و حرف است و خالى است و تو خالى است همه حرفها.
مفهوم استقلال و آزادى مملكت در تمدن وابسته!
آنهمه داد و قال راجع به اينكه ما در دروازه تمدن وارد شديم و مىخواهيم وارد بشويم در دروازه تمدن، خوب دروازه تمدن كه همه مىدانند كه هيچ خبرى در كار نيست، از تمدن هيچ خبرى نيست. اول مرتبه تمدن، آزادى ملت است -تمدن - يك مملكتى كه آزادى ندارد تمدن ندارد. يك مملكتى كه استقلال ندارد و وابسته به غير است و همهاش با عمل ايشان وابسته به غير شده، اين نمىشود گفت يك مملكت متمدن. مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقائد و رأيشان و هيچ كس آزادى ندارد كه تو مىگويى خير، ما به دروازه تمدن رسيديم، فلان يا هر چيزى كه هر روز مىآمد و فرياد مىزد و چه مىكرد و يك حزب بازى و خير حزب فراگير و اين حرفها همه معلوم شد كه الفاظ است و معنى ندارد. الان همه چيزهائى كه ما داريم ميانش تهى است، خالى است، يك صورتى بيشتر نيست.
افراد صالح متخصص، عهدهدار اجراى برنامههاى مدون اسلام
و الان است كه خلا در كار هست، اگر اين آدم برود هيچ خلايى نيست در كار براى اينكه كارمندهاى صحيح هستند، اشخاصى كه درس خوانده هستند، هم در خارج كشور هستند كه نمىتوانند وارد بشوند در كشور و هم در خود كشور در انزوا هستند. به مجرد اينكه ايشان برود، برنامه اسلام يك برنامه مدون معلوم است كه حاكم بايد چه جور وضعى داشته باشد، چه جور آدمى باشد و عرض بكنم كه ما به مردم
مىگوئيم كه يك همچو حاكمى را بايد تعيين بكنيد و تعيين بكنيد و مردم هم به اختيار خودشان تعيين مىكنند و عرض مىكنم كه وكلائى هم كه مىخواهند، با اختيار خودشان است، همه چيز به اختيار خودشان و هيچ خلايى در كار نيست. ايشان بروند، خلاها از بين مىرود، نه كه ايشان اگر بروند يك خلايى پيدا مىشود، اينها حرف شعر است كه مىگويند، مىخواهند بگويند.
برقرارى حكومت اسلامى در ايران، عامل شناسايى اسلام به جهانيان
در هر صورت ما اميدواريم كه خداوند در اين روز به ما رحمت نازل بفرمايد و ما را توفيق بدهد بر اين مبارزهاى كه داريم و مسلمين را پيروز كند در اين مبارزهاى كه دارند و اسلام را تقويت كند و حكومت اسلامى را برقرار كند تا دنيا ببيند وضع حكومت چه هست، معناى حكومت چه هست، حاكم
چه جور رفتار مىكند، حاكم با رعيت چه جور رفتار مىكند، با عرض مىكنم كه ساير مردم چه جور رفتار مىكند، معلوم بشود چه جورى است، يا كارمندان دولت چه جور اشخاصى بايد باشند، قضات چه جور اشخاصى بايد باشند، فرهنگىها چه جور اشخاصى بايد باشند، اينها همه تعيين شده است و انشاءالله اگر حكومتى اسلامى بپا بشود همه امور بر طبق دلخواه ملت انشاءالله حاصل مىشود.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد مغايرت رژيم پهلوى با اصول انسانى و اهميت تبليغات گسترده جهت معرفى نهضت
كشتار و حكومت نظامى تاثيرى در قيام استقلال طلبانه ملت ندارد
بسم الله الرحمن الرحيم
مطلبى كه ما مكرر گفته بوديم، وزير خارجه انگلستان فاش كرد. ما از اول گفته بوديم كه آن شاه سابق به دستور انگليسها كودتا كردند و آمدند و منافع آنها را مىخواستند حفظ بكنند و وقتى كه او يك خطائى كرد، يك تخلفى كرد بيرونش كردند و بردنش به جزيره موريس و رفت سراغ كارش و شاه فعلى هم براى منافع متفقين، در ايران هستند و براى منفعت متفقين (شوروى - و اتحاد جماهير - آمريكا و بريتانيا) مشغول كارند و وزير خارجه بريتانيا همين مطلب را در چند روز پيش از اين گفت كه ما نمىتوانيم كه ساكت باشيم و كسى كه براى منفعت ما در ايران هست و حافظ منافع ماست اينطور باشد. ملت ايران هم كه الان قيام كرده است روى همين معناست كه وزير خارجه انگلستان گفته است. ملت ايران كه الان اينقدر در خاك و خون كشيده شده است، جوانانشان را آنقدر كشتهاند، تمام شهرهاى ايران، شهرهاى مهم ايران، قصبات ايران الان انقلاب است، زنجان را نوشته است تمام زنجان در آتش دارد مى سوزد، تهران هر گوش
هاش انقلاب است، قم، ساير شهرها، همه جا اين مسائل هست و يك قيام همه جانبه و منتهى به يك انقلابى من ترسم بشود كه ديگر نشود جلويش را بگيرند و عقل وزير خارجه انگلستان و همين طور وزراى خارجه اين ممالك استفاده جو سرجاى خودش نيامده (عقلشان ) كه بفهمند با يك ملت نمىشود اينطور رفتار كرد. سران كشورهاى ابرقدرت خيال مىكنند كه به واسطه همين كه ابرقدرت شدند بايد همه عالم را بخورند. اگر يك ملتى همگى قيام كردند و همه چيزشان را دارند مىدهند براى اينكه آزادى و استقلال خودشان را به دست بياورند، نمى شود اين را با سرنيزه و حكومت نظامى و دولت نظامى اين آتش را خواباند. اين جزء اشتباهاتى است كه اينها مىكنند. اگر چنانچه بخواهند اينها فرض كنيد كه يك حكومت نظامى پيش كار بياورند، خوب الان دوازده تا شهر رسماً نظامى است، همه ايران هم به غير رسم نظامى است. الان حكومت ايران حكومت نظامى است لكن معذلك مردم زير بار حكومت نظامى نمىروند، كسى كه گذشته از همه چيزش، ديگر اعتناء به حكومت نظامى نمىكند. فرضاً كه يك كودتاى نظامى بشود يك نظامى سركار مىآيد مثل اين آدم، اين آدم با نظامى سر كار آمدن فرقى ندارد. الان هم حكومت ايران حكومت نظامى است. مردم ايستادند و حق خودشان را مىخواهند، يك چيزى نمىخواهند كه غيرمشروع
باشد، مردم حق مشروع خودشان را مىخواهند، مردم مىگويند كه ما پنجاه سال با اختناق زندگى كرديم و خسته شديم. پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است اين جوانهاى چهل، پنجاه ساله ما، چهل ساله ما، چشم كه باز كردند در حال اختناق بودند. اصل رژيم پهلوى و سلطنت شاه مغاير با قانون اساسى است مردم دو حرف دارند يكى اينكه اين شاه، شاه مشروطه نيست، استبداد است و جناياتى كه كرده است قابل عفو نيست. بر فرض اينكه ايشان آنطورى كه حالا دارد توبه مىكند و قول مىدهد به اينكه من ديگر از اين به بعد از اين كارها نمىكنم و ديگر مطابق قانون اساسى رفتار كنم، فرضاً كه راست بگويد (راست كه نمىگويد لكن فرضاً كه راست بگويد) يك كسى كه اينهمه جنايت كرده و اينهمه كشتار از مردم كرده حالا مىگويد توبه كردم، مگر مىپذيرند از تو؟ كسى كه امر مىكند به كشتن غير، ولو خودش نكشد، امر مىكند به كشتن غير/يك نفر/ به كشتن يك نفر، اين در اسلام محكوم به حبس ابد است. كسى كه امر كرده است يك ملتى را فوج فوج كشتهاند، حالا مىگويد كه من همين سلطنت مىكنم و حكومت نمى كنم!! تو غلط مىكنى سلطنت مىكنى، سلطنت مال آن است كه قانونى باشد سلطنتش، آنوقت مطابق قانون اساسى سلطنت بكند و حكومت نكند. ما همه اطلاع داريم كه اصلاً روى قوانين نيست سلطنت پهلوى و سلسله پهلوى اولى كه رضاشاه آمد به ايران و كودتا كرد، اولش به شكل يك صاحب منصب بود و بعد وزير جنگ شد و بعدش حكومت موقت شد و با سرنيزه تمام اينها شد. ملت ايران ابتدائاً ملتفت نبودند كه اين چه آدمى است، صحبتى نمى كردند لكن بعد كم كم آن روى واقعيش را نشان داد كه يك آدمى است كه از هيچ چيز نمىگذرد. تمام حيثيات ايران را از دست داد اين آدم و با زور، با سرنيزه مجلسى درست كرده آن مجلسى كه او درست كرد براى اينكه خلع قاجاريه را بكند و خودش به سلطنت برسد، يك مجلسى نبود كه به مردم ارتباط داشته باشد، مردم اطلاعى از آن نداشتند، كارى به آن نداشتند ولكن خود آنها، خود سرنيزه مجلس درست كرد، خود سرنيزه اينهايى كه در مجلس بودند براى او راى دادند، همهاش قضيه راى بود. اين موادى كه از قانون اساسى برداشتند و جايش يك مواد ديگر گذاشتند يعنى سلطنت قاجاريه را گفتند نه و سلطنت اينها را گفتند آره، آن همهاش روى سرنيزه بود، قانونى نبود اينها. اصلاً اين موادى كه الان هست از مواد قانون اساسى نيست، قانون اساسى اين مواد را نداشت، اين با سرنيزه آمد، مردم هم هيچ اطلاع نداشتند. بر خلاف ميل يك ملت، با سرنيزه ايشان، رضاشاه آمد سر كار، بر خلاف قانون اساسى، سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش و خود پسرش هم گفت كه من را متفقين گفتند كه بايد باشى سر سلطنت يك سلطنت غير قانونى، از اول يك سلطنت غير قانونى ياغى است اين شاه، نه اينكه شاه است. پدرش ياغى بود، خودش هم ياغى است منتها مردم نمى توانستند حرف بزنند، حالا بحمدالله مىتوانند حرف بزنند، حالا كشته مىدهند و حرف مىزنند. همه حرف ملت ما اين است كه اين آدم يك آدمى است كه خيانت كرده بر فرض اينكه يك سلطنت قانونى، فرض كنيد، فرض كنيد كه خير
سلطنت قانونى و به قانون صحيح هم كه همهاش باطل است، لكن ما حالا فرض مىكنيم يك نفر آدمى كه سلطنت قانونى داشته باشد به حسب قانون اساسى اگر به يك ملتى خيانت كرد، اگر تخلف از قوانين اساسى كرد، اين عزل است، اين ديگر سلطان نيست. اين آدم در تمام دوره سلطنتش - مردم را از آزادى - آزادى را از مردم سلب كرده، اين را خودش هم قبول دارد، اينكه مىگويد من آزادى مىدهم دليل بر اين است كه آزادى را گرفته بوده، تو جبيشان بود حالا مىخواهد بدهد!! اين اقرار جرم است و اگر در محاكم اين محاكمه بشود كه انشاءالله بشود، اينكه مىگويد (من آزادى به ملت دادم، آزادى به ملت دادم ) اين ملت آزاد هست به حسب قانون اساسى، به حسب شرع ملت آزاد است، قانون اساسى ملت را آزاد كرده، حالا شما آزادى داديد!! معلوم مىشود كه آزادى را گرفته بوديد حالا مىخواهيد بدهيد، اين اقرار به جرم است . يك صداى مردم و فرياد مردم اين است كه ما آزادى نداشتيم در زمان سلطنت اين و پدرش. از اول تا حالا آزادى را به چشم خودشان جوان هاى مانديدند، نمى دانند مزه آزادى چيست هر جا چشمشان را باز كردند يك پاسبان بالاى سرشان بوده يك نظامى بالا سرشان بوده، يك مامور دولت بالا سرشان بوده يك چپاولگر بالا سرشان بوده، نديدند اينها، يك روز آزاد نديدند، ما هم نديديم براى اينكه ما هم از زمان رضاشاه تا حالا هيچ مساله آزادى در كار نبوده، يك داد (فرياد) مردم اين است كه ما آزادى مىخواهيم، بچههاى كوچولو داد مىزنند آزادى، مردهاى بزرگ هم داد مىزنند آزادى، دانشگاهى هم داد، فرياد مىزند، غير دانشگاهى هم فرياد مىزند، همه آزادى مىخواهند. ايشان سلب آزادى يك ملت را كرده، كسى كه سلب آزادى ملت را كرده صالح نيست از براى سلطنت و بر فرض اينكه سلطنت اين قانونى بوده، الان ديگر سلطان نيست ايشان.
دلايل محكم بر اثبات عدم صلاحيت شاه
علاوه بر اين ما همه اينها را فرض مىكنيم كه واقعيتى داشته و ايشان هم سلطان بوده و ايشان هم چه، الان تمام ملت مىگويند ما نمى خواهيم، الان گويند ما نمىخواهيم، الان مىگويند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى، اين رفراندومى است كه همه مردم، همه مردم در همه بلاد ايران دارند فرياد مىزنند كه ما نمىخواهيم، بازارها را مىبندند عرض كنم كه موسسههاى دولتى را تعرضى به آن مىكنند، نمىخواهند او را. شاه به حسب قانون اساسى به حسب راى ملت شاه هست، اگر ملت راى بر شاه ندهد، شاه نيست. الان ملت ما مىگويد كه ما نمىخواهيم اين را و يك جهتش هم اين است كه سلب آزادى ما را كرده، پنجاه سال پدرش و خودش سلب آزادى كرده وما او را نمىخواهيم.يك جهت ديگر اين است كه منافع ما را فروخته به غير، ما هر چه داشتيم اينها دادند به غير. خدا نكند كه دوام پيدا كند سلطنت اين چند سال ديگر. اگر يك چند ديگر سلطنتش دوام پيدا كند تمام اين نفت ما را مىدهد به آمريكا و انگلستان و ساير ممالك ديگر. تمام نفت ما را دارد همين طورىدهد بدون اينكه معلوم باشد كه اين براى چه - اين - خرج مىشود، چه جور هست. خوب، بله مىدانيم اين را كه از آمريكا اسلحه مىخرند، اسلحههايى كه فقط براى اين است كه پايگاهآمريكائى درست بشود نفت ما
را مىگيرند مىدهند به آمريكا آمريكا مىخواهد يك پايگاه نظامى درست كند در ايران در مقابل شوروى، نفت ما را مىگيرد پايگاه براى خودش اينجا درست مىكند، هم خود نفت را مىبرد هم عوضش را مىبرد، عوضش هم به نفع خود او هست. مگر، چه احتياجى ايران دارد به اينطور اسلحههاى بزرگى كه بىاطلاع است اصلش لشكر ايران، ارتش ايران بىاطلاع هست از اينكه اينها چه جورى اصلاً براى چى، به چه درد مىخورد، اين را خود كارشناسهاى آنها مىدانند. يك آدمى است كه اقتصاد مملكت ما را به هم زده است، از آن طرف نفت ما را دارد مىدهد به غير و ما بعد از چند سال ديگر نه نفت داريم و نه مخازن ديگر اگر اين بماند. از آن طرف زراعت ايران را به اسم اصلاحات ارضى از بين برده است و بازار درست كرده است براى آمريكا كه ما همه چيزمان احتياج به خارج دارد كه اگر يكدفعه جلوى اين را گرفتند، بگيرند، ايران مىماند بدون آذوقه، اگر از خارج نياورند. اين اگر چند سال ديگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت هم كه از بين برده، از اين بين بردهتر بشود، اين نسل آتيه به چه زندگى بايد بكنند؟ چه چيزدارند كه زندگى بكنند؟ هيچ چيز ندارند. اين راجع به اقتصاد مملكت ما. راجع به فرهنگ ما، يك فرهنگى كه نمىگذارند، دست غير نمى گذارد كه اين اولاد، اين اولادهاى ما تحصيل بكنند و خوب تحصيل بكنند، مانع هستند از اينكه تحصيل بكنند. الان داد همه معلمها و شاگردها و همه در آمده كه ما مىخواهيم مستقل باشيم، ما خواهيم خودمان اداره بكنيم كار خودمان را، نمىگذاريد شما كه ما زندگى بكنيم. فرهنگ هم مامورند كه عقب نگه دارند، نگذارند انسان پيدا بشود، نگذارند يك آدمهاى تحصيل كرده صحيح مستقل پيدا شود كه مستقل فكر كند، مىخواهند نگذارند كه يك نسلى پيدا بشود كه مستقل فكر بكند و زمام مملكت را آنها بخواهند دست بگيرند، بايد حتماً يك اشخاصى باشند انگل، مربوط به سياست آمريكا و انگلستان و شوروى تا اينكه اينها بتوانند استفادههاى خودشان را بكنند. پس ما فرهنگ هم الان نداريم، هم فرهنگ ما را از بين برده، هم اقتصاد ما را از بين برده، ما چه داريم ديگر؟ وقتى كه به ارتش نگاه مىكنيم يك ارتشى است تحت فرمان مستشارهاى آمريكا. ما ارتش داريم؟ ارتشى كه استقلال ندارد خودش نمىتواند يك كارى را انجام بدهد، مستقل نيست در كارش، شصت هزار مفتخوار آمريكائى آمده به اسم مستشار، حالا ديگر چه مىكنند من نمىدانم اما ارتش ما تحت نظر آنهاست پس ما ارتش هم نداريم. چه چيزما داريم ديگر؟ ايران چه چيزدارد؟ اين ايرانى كه ايشان مىفرمايند كه به تمدن بزرگ، دروازه تمدن بزرگ، اين تمدنش، اين تمدن بزرگش است؟!
آن آزادى كه كارتر مىگويد كه چون شاه يك آزادى خيلى صريح و خيلى تندى به مردم داده، از اين جهت با او اختلاف مىكنند. به منطق كارتر اينهمه فريادى كه دارند مردم مىزنند از اين است كه تخمه كردند براى آزادى، آزادى اينقدر به آنها دادند كه آنها ديگر نمىتوانند هضمش بكنند فرياد
مىزنند. اين حرفها، حرفهاى آنهاست ديگر. كارتر در چند روز پيش از اين همين را گفت، در روزنامه هم اينها نقل كردند، مىگويد يك آزادى تندى به مردم داده است و از اين جهت - از اين جهت - منشا اختلاف مردم با او اين است، اينهمه داد كنند آزادى، براى اين است. الان كه شما اينجا نشستيد من نمىدانم دقيقاً، مىدانم كه خبرهاست اما حالا كدام نقطه است، كشتارچى است، امشب چند نفر را كشتهاند، امروز چقدر كشتار شده است، اينها را ما الان اطلاع نداريم اما هر روزنامهاى كه از ايران مىآيد با اينكه روزنامهها معلوم نيست بتوانند تمامش را بنويسند، هى چند تا كشته كجا بوده، چند تا كشته كجا. در كبوتر آهنگ، يك دهى است در اطراف همدان، يك دهى است در اطراف كبوتر آهنگ، نوشته است كه 5 نفر كشته آنجا داشته، در يك ده! اين آتشى كه الان در ايران روشن شده، زبانه كشيده و دهات ايران را عرض مىكنم كه قصبات ايران را، شهرهاى بزرگ و كوچك ايران را فرا گرفته و اين مژدهاى است براى ما كه همه ناراضىها صدا در آوردهاند، كشته دادند، بيخود كه نيست، براى فريادى است كه مىزنند كه ما مىخواهيم. تا فرياد مرگ بر شاه نكنند، نمى زنند آنها را. امرشان اين است كه هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند كه اعليحضرت آريا مهر!! يالله بزنيد. الان همه ايران از آن بچههاى كوچك تا آن پيرمردهاى بزرگ با يك كلام، يك كلام حرفشان است كه ما نمىخواهيم اين را، اين برود و يك همچو ملتى نمىشود كه پيروز نشود شما بدانيد كه پيروز است اين ملت (انشاءالله)
خروج شاه از ايران كليد حل بنبست و ايجاد آرامش در مملكت
با يك ملت نمىشود بازى كرد. شما نترسيد از اينكه كارتر از آن طرف مىگويد ما پشتيبانى مىكنيم و وزير خارجه انگلستان از آن طرف مىگويد كه ما پشتيبانى مىكنيم و نمىدانم كرملين از آن طرف مىگويد ما پشتيبانى مىكنيم، اينها همه حرف است كه مىزنند، هيچ از اين معنا نترسيد، يك ملت هر چه هم كه ضعيف باشد، وقتى همه گفتند نه، اين نه است، نمىشود آره بشود. نه مىتواند نظامى اين كار را بكند نه مى تواند ارتش آمريكا و روسيه اين كارها بكند، اين يك چيزى است (نشد). چاره حل آن بن بستى كه الان هست نه وزير مىتواند اين را حلش كند نه وكيل مىتواند حلش كند، حلش دست شاه هست و آن اين است كه بگذارد و برود، بگذارد و برود، بگذارد مردم را به حال خودشان، بن بستش اين است كه الان دولتها بن بست آوردند شاه اين بنبست را پيدا كرده است و بنبست به دست شاه واقع شده است هى مىگويند بن بست است بياييد بنشينيم حلش كنيم حل چى و حل كى هيچ كس نمىتواند حلش كند اين آتش را هيچ كس نمىتواند خاموش كند، فقط كليدش دست خود ايشان است كه گورش را گم كند و برود. وقتيكه رفت يك آرامشى هست، وقتى دنبالههايش هم رفتند يعنى آنهايى كه پشتوانه او بودند، آنها هم قدرتهايشان را جمع كردند و رفتند مملكت آرام مىشود. مملكت ايران چرا آرام نباشد؟ مردم ايران، مردم آرامى هستند لكن وقتى اينقدر فشار به آنها مىآيد آنوقت صدايشان در مىآيد و الا مردم نجيب آرامى هستند، الان از نجابتشان هست كه اين داد را دارند مىزنند، از اصالت ايران
است كه دارند اين داد را مىزنند.
تكليف ايرانيان مقيم خارج، تبليغ نهضت و مقابله با تبليغات سوء رژيم شاه
انشاءالله خداوند تاييد كند همه شما را، همه اهالى مملكت ما را و اين را هر شب من دارم عرض مىكنم كه ماها تكليف داريم آقا. شما الان كه اينجا ايستاديد يا نشستيد تكليف داريد يعنى ملت ايران الان يك دينى به عهده ما دارد. اينهائى كه در ايران هستند بچههايشان كشته شده است، مادرها داغ پسر ديدند، پدرها داغ جوانها را ديدند، آنها الان به ما يك دينى پيدا كردند يعنى ما مديون آنها هستيم. آنها براى نفع همه ملت است كه قيام كردند، خودشان تنها نيستند، براى ملت قيام كردند، ما هم از ملت ايران هستيم پس براى ما هم قيام كردند، ما بايد در اينجا كه هستيم يا در هر جا، آمريكا هستيد، اروپا هستيد، انگلستان، هر جا هستيد، شماها بايد خدمت كنيد به اين مملكت، خدمتتان به اين است كه تبليغ كنيد. شما مىتوانيد، هر كدام مىتوانيد با چند نفر تماس كه پيدا مىكنيد مسائل ايران را طرح كنيد، مسائل ايران را به واسطه تبليغات سويى كه شده اشتباه به مردم مىگويند، خلاف به مردم گفتند، گفتند به اينكه، نه، اينها مىخواهند -ارتجاع است - برگردانند مملكت را به حال نمىدانم هزار و چند صدسال پيش از اين. نخير ارتجاع نيست، شما -ارتجاع - مرتجع هستيد كه تاريخ فعلى ما را برگردانديد به تاريخ دو هزار و پانصد سال قبل و تاريخ گبرها، اين ارتجاع است، نه ارتجاعى كه ما مىگوئيم ما تاريخمان را مىخواهيم، تاريخ زنده اسلام خودمان را مىخواهيم. گويند اينها مرتجع هستند، نخير مرتجع نيستند و مترقى هم هستند و مىخواهند كه آزادى داشته باشند و استقلال. كسى كه آزادى و استقلال مىخواهد مرتجع است؟!. مرتجع آن است كه آزادى را سلب مىكند، برگشته به حال سلاطين قلدر و مرتجع آن است كه آزادى را سلب مىكند. مرتجع آن است كه خيانت مىكند به يك مملكتى و به يك ملتى، نه مرتجع مردمى هستند كه مىگويند چرا خيانت مىكنى، چرا آزادى را به ما نمىدهى. انشاءالله اميداوارم كه همهتان خدمت كنيد و همهتان مسائل را، در دانشگاه هستيد دانشگاهىها را وقتى چند نفرشان جمع شدند به آنها بگوئيد ايران اينطور است، اينطور است، اينطور و مسائل ايران اين است، به ما اينطور ظلم كرده اين مرد. وقتى ده هزار نفر ايرانى كه فرض كنيد كه (اينجاها بيشتر از اينها هست) هر كدام به ده نفر بگويند، يك جمعيت زيادى مطلع مىشوند، اطلاع هم دارند اما مطلعتر مىشوند، مطالب روشن مىشود پيششان كه اين ملت، يك همچو گرفتارى دارد و مىخواهد آزاد باشد. انشاءالله موج در اينجا هم پيدا بشود و بلكه نتيجهاش زود حاصل شود، نتيجه حاصل مىشود لكن انشاءالله زود حاصل بشود، انشاءالله خدا همهتان را حفظ كند.
بيانات امام خمينى در مورد اقدامات خلاف قانون اساسى و خائنانه رژيم رسواى پهلوى
اصل اول اين است كه ملت رژيم پهلوى را نمىخواهد
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
راجع به اين مطلبى كه ما مىخواهيم و ملت خواست، كه آن اصل اول كه ملت مىگويند كه ما رژيم پهلوى را نمىخواهيم ما شاه را نمىخواهيم، اين سلسله پهلوى را نفى مىكنند، اينها تشبثاتى كردند و دست و پاهائى هم دارند مىكنند. در زمان آن نخست وزير جلوترى تعبيرش اين بود كه مردم چون شعار برخلاف قانون اساسى مىدادند از اين جهت مردم را كشتند. مقصودش اين بود كه مردم مىگفتند كه مرگ بر شاه، ما شاه را نمىخواهيم و اين خلاف قانون اساسى بود!
خوب، اول يك جهت را بايد بگوئيم بعد هم يك بررسى بكنيم و ببينيم خلاف قانون بوده يا نه. يك جهت اينكه خوب حالا اگر يك كسى شعار برخلاف قانون اساسى داد او بايد به مسلسل بسته بشود و كشته بشود؟ يا خوب قوانين دارد، يك كسى برخلاف قانون اساسى فرض كنيد كه مخالفتى كرد، روى قوانين بايد چه بشود و ثانياً ببينيم كه، بررسى در اين موضوع كه ملت برخلاف قانون اساسى شعار مىداده يا شاه برخلاف قانون اساسى شاه بودهاست ؟ اگر يك شاهى بود كه (حالا روى قوانين اساسى مابحث مىكنيم) اگر يك شاهى بود، يك سلسلهاى بود كه به حسب قانون اساسى اين سلسله روى كار آمده بود كه قانون اساسى اين است كه ملت بايد يك كسى را راى بدهند تا اينكه شاه بشود، خود همين آقاى شاه هم گفتند كه در قانون اينطور است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مىدهند به شخص سلطان، خوب بايد ببينيم كه آيا مردم اين را اعطاء كردند به ايشان تا اينكه اگر شعارى برخلاف داده شد، شعار برخلاف قانون اساسى باشد؟ يا مردم اصلاً اطلاعى از اين مسائل نداشتند؟
حكومت رضاخان نيز بر اساس سرنيزه و كودتا بود
اول كه رضاخان آمد روى كار با كودتا آمد و تهران را گرفت و همه كارهائى كه رضاخان كرد، كارهاى سرنيزهاى بود اصلاً به ملت كسى اعتنا نداشت چنانچه حالا هم به ملت اينها اعتنا ندارند. از اول كه او آمد روى كار، آن را من يادم هست از وقتى كه او آمد، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد،
(اكثراً البته) لكن خوب، من شاهد قضايا بودم، من يادم است همه را، ايشان كودتا كرد و آمد تهران و ابتداى امر خيلى اظهار ديانت و اظهار اسلاميت و در ماه محرم، در شبهاى ماه محرم گاهى مىگفتند پابرهنه اين طرف آن طرف مىرود براى عزادارى و همه اين تكيههائى كه در تهران برپا بود ايشان مىرفت اين تكيهها و پيش صاحب تكيهها اظهار اسلاميت و اظهار ايمان مىكرد تا وقتى كه پايش يك قدرى مستقر شد (ابتدائش اينطور بود) تا وقتى كه حكومتش يك حكومت مستقرى شد، آنوقت كه حكومت، حكومت مستقر شد، دست به نيزه برد و سرنيزه برد و كوبيد همه اقشار ملت را، آنوقت هم مثل حالا نبود كه، يعنى مثل اين يك سال كه ملت يك تحولى درش پيدا شده باشد كه مطالب را (چرا) بگويد و قيام برخلاف بكند، هيچ ابداً صحبت از اينكه يك مطلبى برخلاف راى رضاخان بگويند هيچ اين مسائل نبود، با سرنيزه آمد و با سرنيزه مجلس درست كرد بدون اينكه ملت اصلاً اطلاعى از وكلايش داشته باشد و اطلاعى از مسائل اصلاً داشته باشد. رضاخان هم معلوم نبود كه خودش يك همچو كارى كرده باشد، ليستهائى از طرف (به طورى كه شاه مىگويد) سفارتخانهها آوردند و مىدادند و همين ليست تعيين مىكرد كه كى وكيل كجا، كى وكيل كجا، اينها را هم مامورها مىرفتند و وكيل مىكردند يك عدهاى از وكلايى كه انتصاب ابتدايى از سفارتخانهها بود (زمان رضاخان سفارت انگلستان مهم بود و زمان ايشان هم سفارت آمريكا حالا مهم است) ليستها را آنها مىدادند، افراد را آنها تعيين مىكردند، منصوب از قبل آنها به حسب واقع بود و منصوب از قبل رضاخان و محمدرضاخان در آن زمان در دست دوم و به حسب ظاهر بود، اما مردم چه دخالتى داشتند؟
وكلاى مجلس فرمايشى شاه يا انتصاب دولت بودن يا سفارت آمريكا
اصلاً در تمام دوره مشروطيت يك مجلس قانونى ما نداشتيم، يك مجلسى كه همان قانون اساسى اين مجلس را قبول بكند، حالا دوره اول مشروطيت همان دوره اولش چى بود آن را من نمىدانم اما آنقدرى كه ما در نظرمان هست، نبوده است يك مجلس قانونى. خوب يكى از چيزهائى كه در متمم قانون اساسى است اين است كه بايد پنج نفر از مجتهدين به تعيين مراجع تقليد، پنج نفر مجتهد در مجلس نظارت كند، اگر نباشد قانونى نيست مجلس، و در طول تاريخ مشروطيت شايد همان اول يك همچو چيزى شده است (حالا تمام يا نيمه تمام نمىدانم) لكن در اين مدتى كه ما خاطر داريم كه تقريباً حدود شصت سالش را من يادم است اين مسائل نبوده است، نه اين پنج نفر اصلاً در مجلس رفتند و نه مردم اطلاع داشتند از اينكه كسى را وكيل بكنند و اگر هم چنانچه در بعضى از جاها مثلاً تهران گاهى وقتها يك نفر را وكيل مىكردند، مردم وكيل مىكردند، اما در ساير جاها و تهران هم خوب بيشترش شايد وكلايش هيچ ارتباطى به مردم نداشتند، همه تعيينش از طرف خود دستگاه بود و در اين زمان هم كه همه ما مىدانيم همه شما هم مىدانيد كه هيچ ابداً وكيل ملى ما نداشتيم كه يك نفر، يك نفر از اينهائى كه الان در مجلس هستند يا بودند اينها از طرف ملت نبودند، هيچ كدامشان از طرف ملت نبودند، اينها همه - را - از طرف دولت بود و نصب دولت بود و حالا يا ليستش را از سفارت
آمريكا مىآوردند و مىدادند كه اينها وارد كنند يا به قول شاه، زمان پدرش ليست را آنها مىدادند لكن زمان ايشان ديگر خير، ايشان ديگر همچو چيزها نيست! على ايحال يك مجلس رسمى ما نداشتيم كه اگر قانونى در آن مجلس تمام بشود و به راى اكثريت واقع بشود قانون باشد. پس بنابراين آن مجلسى كه در زمان رضاشاه تاسيس شد، مجلس فرمايشى بود كه يا ليستش را سفارت انگلستان داده بود يا خود رضاشاه با سرنيزه مردم را، يك عدهاى را وكيل كرده بود و مردم هم هيچ ابداً دخالتى در مساله نداشتند. پس آن مجلسى كه او درست كرد يك مجلس غير قانونى، غير ملى، برخلاف قانون اساسى بود، آن مجلس برخلاف قانون اساسى آمد رضاشاه را نصب كرد به سلطنت و خلع كرد، يعنى مجلس موسسان درست كردند آنهم با سرنيزه نصب كرد او را به سلطنت و سلسله پهلوى را و خلع كرد سلطنت سابق را.
اين طرز آمدن سلسله پهلوى روى كار و اصل اساس سلطنت پهلوى
شعار (مرگ برشاه) ملت موافق قانون اساسى است
بنابراين شعار به اينكه (من سلطان هستم) خلاف قانون است، نه شعار به اينكه تو سلطان نيستى. اينكه آن مرد سابق، مردك سابق مىگفت اينكه مردم را كشتم براى اينكه شعار خلاف ملى مىدادند، شعار خلاف قانون اساسى مىدادند! و مقصودش اين معنا بود كه شعار خلاف ملى، شعار خلاف قانون اساسى يعنى مىگفتند مرگ بر شاه، ديگر مسائل ديگرى را آنها ذكر نمىكردند، آنها داد مىكردند مرگ بر شاه، ما شاه را نمىخواهيم، ما سلسله پهلوى را نمىخواهيم. اين شعار برخلاف ملت، خلاف ملى بود، يعنى اين ملت، ملت ايران چون همه شاهدوستند از اين جهت كسى بگويد كه ما شاه را نمىخواهيم شعار خلاف ملى است! با اين كه همه ملت گفتند، كدام ملت بوده است كه اين برخلاف او بوده است؟ خوب ملت، اكثريت ملت بلااشكال الان و سابق در دوماه پيش از اين و در بعد از ماه رمضان و روز عيد، اين مردم، اكثر مردم بودند كه مىگفتند كه ما نمىخواهيم شاه را و مرگ بر شاه، اين شعار ملى است، ملى بوده است شعار ملت، نه شعار خلاف ملى بود، و شعارشان مخالف قانون اساسى نبوده است بلكه موافق قانون اساسى بوده براى اينكه قانون اساسى ايشان را به سلطنت نمىشناسد، ايشان سلطان نيستند به حسب قانون اساسى، مردم هم همين معنائى را كه ايشان قانون اساسى گفته، گفتند. پس شعارهاى مردم شعار موافق قانون اساسى بوده است كه شاه، نيست شاه، ما نمىخواهيم اين شاه را و اين شعارى كه بگويد من سلطنت دارم و من سلطان هستم، من كذا هستم و اين اعمالى كه ايشان مىكنند به عنوان سلطنت، علاوه بر اينكه اعمالش برخلاف قوانين اساسى است، قانون اساسى است حالا علاوه بر اين اصل اين نشستنش به سلام به عنوان سلطنت، تاجگذارى به عنوان سلطنت، همه اينها برخلاف قانون اساسى است قانون اساسى ايشان را به سلطنت نشناخته، وقتى نشناخت تمام اين و تمام فروعى كه متفرع بر اوست برخلاف قانون اساسى است.
اگر سرنيزه و حكومت نظامى را برداريد، با انجام يك رفراندم حقيقت آشكار مىشود
در اين دولت بعد از آن دولت هم اين صحبت را هى پيش مىآوردند كه هر كس قانون اساسى را قبول دارد اين اشخاصى كه در خارج مملكت هستند و زندگى مىكنند، آنهائى كه در اروپا هستند، اينهائى كه در جاهاى ديگر هستند، اينهائى كه قانون اساسى را قبول دارند بيايند، هر كه قانون اساسى را قبول ندارد نيايد و مقصودشان همين بود، يعنى هر كه قبول دارد كه اين شاه، شاه است بيايد و هر كس قبول ندارد نيايد. اين هم روى اين ترتيبى كه من عرض كردم اين هم صحيح نبوده حرف اينها براى اينكه آن كسى كه شاه را قبول ندارد او موافق قانون اساسى هست حرفش، نه آن كسى كه مىگويد شاه بايد باشد. اين يكى از تشبثاتشان بوده است كه از اول (حالا هم باز همين مسائل را مىگويند، همين مطلب را مىگويند) از اول هم اينها مىگفتند كه اينكه گفته بشود و ملت بگويد كه ما شاه را نمىخواهيم اين خلاف قانون اساسى است، خوب حالا ما فرض مىكنيم كه اين قانون اساسى بوده و همه اين اشكالات رفع و ايشان موافق با قانون اساسى آمده است و به اريكه سلطنت نشسته است، از چند جهت باز اشكال است. يك جهت اينكه خوب همين مردمى كه شما را راى دادند و قانون اساسى شده است براى خاطر راى مردم و ماده قانون اساسى كه اين يك موهبت الهى است كه مردم مىدهند به شخص سلطان، همين مردم حالا مىگويند (نه )، اگر مىگوييد درست نيست اين حرف رفراندم كن، رفراندم كن، يعنى سرنيزه را برداريد، حكومت نظامى و دولت نظامى را برداريد و مردم را آزاد بگذاريد بعد بگوييد كه آقا هر كس كه اين سلنت را قبول دارد بيايد در شمال شهر، هر كس قبول ندارد برود در جنوب شهر، ببينيد شمال شهر بيشتر جمعيت پيدا مىشود يا جنوب شهر. اينها امتحان كنند، اگر راست مىگويند كه مىخواهند اينها مطابق قانون اساسى عمل كنند و عمل به قانون اساسى يك اصلى است پيش اينها، ما ادعاى اين را داريم كه الان - ملت قانون اساسى - قبول مىكنيم اين ماده قانون اساسى را كه قانون اساسى گفته است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه مردم به شخص شاه مىدهند (حالا اشكالات ديگرى كه بعضى شبهاى ديگر كردم، آنها را ما همه را كنار مىگذاريم قبول مىكنيم اين مطلب را از ايشان) لكن ملت بايد اين را هبه كنند و بدهند به شخص سلطان، حالا اگر ملت آمدند گفتند كه بابا نمىخواهيم اين شاه را، همان ملتى كه اعطا كرده بودند حالا بگويند (نه)، به حسب قانون اساسى (نه) صحيح است، آن (آره) درست است يعنى آره تا حالا، از حالا به بعدش ديگر سلطنت نه. بنابراين به حسب قانون اساسى روى فرض ما قبول كردن اينكه از اول سلسله پهلوى صحيح بوده است سلطنتشان، موافق قانون اساسى هم بوده است، همه جهات را قبول كنيم، الان كه مردم مىگويند (نه )، الان ديگر ايشان سلطنت ندارند. پس الان ادعاى سلطنت، قرار دادن نخست وزير براى يك مملكت نمىدانم هر كارى كه انجام مىدهد كه از شوون سلطنت است، ايشان حق ندارد قرار بدهد، حق ندارد كه نخست وزير قرار بدهد. پس نخست وزير هم برخلاف قانون است، برخلاف قانون اساسى است.
سلطانى كه به سوگند خود وفا نكند خائن و متخلف است
علاوه بر اشكالاتى كه در خود اينها هست، علاوه اگر چنانچه ما يك سلطانى را، مردم يك سلطانى را قرار دادند و همهشان راى به او دادند، اين سلطان (چنانچه خود ايشان هم اين كار را كرده) آمده است و قسم خورده است به اينكه من خيانت نمىكنم و مذهب را حفظ مىكنم، خدمت مىكنم، وفادارم به مذهب و به ملت خيانت نمىكنم، اين چيزى است كه قسم خورده است، ايشان به اين قسمش وفا كرده است؟! اگر يك سلطان قسم خورد كه من خيانت نمىكنم و بعد خيانت كرد، اين ديگر سلطان نيست اين تخلف كرده پس سلطان نيست.
ايشان خيانت نكرده است به اين مملكت؟! ايشان نفت ما را همين طورى نداده است به آمريكا؟! ايشان نظام ما را تحت نظر مستشارهاى آمريكائى قرار نداده است؟! ايشان در خدمت آمريكا نيست؟! در خدمت شوروى نيست؟! اگر نيست چرا تاييدش مىكنند؟ چطور شد كه اينقدر يقه درانى مىكند كارتر براى ايشان؟ قوم و خويشش كه نيست. فرض هم اين است كه ايشان خدمتى براى آنها نمىكند، اگر ايشان خدمتگزار نيست، خوب فرق ما بين اين و ديگرى نيست. چطور شد كه الان از هر گوشهاى اينهائى كه منافع در ايران دارند و دارند مال مفت اين مملكت را مفت مىخورند، نفتش را مىبرند و پايگاه براى خودشان درست مىكنند عوض پول نفت، نفت ما را مىخورند و مىبرند و به اسرائيل كه دشمن سر سخت مسلمين و اسلام است مىدهند، اگر بنا باشد كه اينها خدمتگزار به خارجى نباشند و خائن به مملكت نباشند، تسلط ندهند آنها را بر مملكت، چطور شد صدا در آمده حالا؟ چرا، چرا نخست وزير انگلستان مىگويد (ما آنجا منافع داريم، ايشان به ما خدمت كرده است، حالا بايد ما عوضش كمك بكنيم به او) پس چرا تكذيب نكرد اين حرف را؟
چطور كارتر مىگويد كه (ما هيجده ميليارد اسلحه داديم به اينجا و خطر است براى ما، ما چطور هستيم، اينجا براى ما منافع دارد). شما هيجده ميليارد اسلحهاى كه به درد ما نخورد به ايشان تحميل كرديد و ايشان به شما خدمتگزارى كرده است اين خيانت نيست به يك مملكتى؟! خوب ايشان خيانت كرده، بعد از اينكه خيانت كرده است بر فرض اينكه مردم هم نگويند نه، اينكه خودش ساقط است.
تمام قراردادها در زمان رضاشاه و محمدرضا برخلاف قانون و باطل است
تمام قراردادهائى كه تا حالا بسته شده است در ايران، اگر از صدر مشروطه نگوييم، در زمان اين دو تا سلطان كه عبارت از رضاشاه و محمدرضا شاه باشد، تمام قراردادها برخلاف قانون است و قراردادها همه باطل است براى اينكه مجلس، مجلس قانونى نيست تا تصويب كند، سلطان، سلطان قانونى نيست تا مثلاً عرضه بدارد به مجلس تا نخست وزير تعيين كند، تا امر به فتح مجلس بكند. اينها همه روى قوانين، بايد روى قواعد باشد، نه، هيچ كدام روى قواعد نبوده، روى قوانين نبوده. همه اين قراردادهائى كه كردند، قرارداد اسلحه كردند باطل بوده اين قرارداد، بيايند پول ما را بدهند و آهنهايشان راببرند. نفت ما را برديد پولش را بدهيد آهنهايتان را ببريد مال خودتان.
اصلاحات ارضى شاه يكى از بزرگترين خيانتها
هر قراردادى كه اينها كردند، مراتع سر سبز بسيار غنى ايران را دادند (آنطور كه به من نوشته بودند) به يك هيئتى كه يكى از آنها ملكه انگلستان است، مراتعى كه متخصصين، آنهائى كه آمدند ديدند، گفتند بهترين مراتع در دنياست از حيث دامدارى، اينها دادند به او و خود مملكت ايران مانده حالا گوشتش را بايد گوشت يخ كردههاى، كثافت كارىهاى آنها را بياورند و اينجا خودش ندارد. اينها خيانت نيست بر يك مملكتى؟! اين اصلاحات ارضى از بزرگترين خيانتها نيست بر اين مملكت كه زراعت مملكت را بكلى از بين برديد و دهقانهاى بيچاره را همچو كرديد كه هجوم آوردند به شهرستانها! تهران الان پر است از اين بيچارههايى كه، دهقانهاى بيچارهاى كه از اطراف آمدند توى اين زاغهها و توى اين چادرها و توى اين كثافت كارىها بيچارهها دارند زندگىكنند با عائله در زمستان سخت، اينها خيانت به يك ملتى نيست؟! خيانت كردى، وقتى خيانت كردى ديگر سلطان نيستى، سلطان اگر خائن باشد سلطان نيست.
پس اين اتخاذ اين تخت و تاج را امروز، قرار دادن نخست وزير را امروز امر به فتح نمىدانم مجلس و بستن مجلس، همه اينها چيزهايى برخلاف قانون اساسى است و اين فرياد ملت كه مىگويند (كه شاه را نمىخواهيم) موافق قانون اساسى است، اين شعار برخلاف قانون اساسى نيست نخير، شعار بر وفق قانون اساسى است، شعار شما، شماى نخست وزير كه مىگوييد (اعليحضرت همايونى)، اين شعار خلاف قانون اساسى است، ايشان اعليحضرت نيستند، ايشان سلطان مملكت نيستند. اين يكى از مسائلى است كه اينها هى گفتند و دنبال كردند و اينها. يكى از مسائل هم قضيه اين است كه (اگر ما نباشيم ثبات منطقه از بين مىرود) اين هم بايد بعد ببينيم چه مىشود. اگر ايشان نباشند چه ثباتى از بين مىرود و حالا چه ثباتى ما داريم؟! انشاءالله خداوند همهتان را توفيق بدهد، موفق باشيد.
بايد با مصاحبه و تبليغات نهضت را معرفى كنيد
شما هم خدمت كنيد به اين نهضتى كه ايران هست، هر جور خدمتى مىتوانيد بكنيد، در داخل هستيد خدمتهاى داخلى، در خارج هستيد خدمتهائى كه در خارج امكان دارد مثل تبليغات، مثل مصاحبه با مطبوعات، نوشتن مقاله در مطبوعات. اينها بد معرفى كردند ايران را و اهالى ايران را و شما موظفيد، همه ما موظفيم به اينكه مسائل را براى اينجاها هم روشن كنيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات سوء ابر قدرتها جهت لوث نمودن مبارزات مشروع ملت ايران
بسيج و گسترش نيروهاى تبليغاتى در داخل و خارج بر عليه مبارزات ملت ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
دامنه اين مبارزات هر چه گستردهتر مىشود دامنه تبليغات هم بر ضد آن گستردهتر مىشود، اول كه مبارزات كمتر بود و آرامتر بود، تبليغات هم به همان حجم كمتر بود در داخل و خارج و حالا كه مبارزات بالا گرفته است دست و پا مىكنند آنهائى كه مىخواهند شاه را نگه دارند، چه قشرهائى كه در داخل دارد از عمال و چه قشرهائى كه در خارج هستند، چه آنهائى كه طمع به كيسه شاه دارند و چه آنهائى كه طمع به مخازن ايران دارند، اينها همه دسته جمعى به دست و پا افتادند و دامنه تبليغات را هر چه بيشتر گستردهتر كردند و مىكنند.
سلطه شاه عامل موثر بر هم زننده ثبات منطقه
از جمله چيزهائى كه اخيراً گفتند و تذكرش هم دادم و كلمهاى كه صادر شده است از كارتر و من را بسيار متاسف كرده است و متاثر، اينكه ايشان ابتدائاً مىگويد كه يك ايران قدرتمند و يك ايران مستقل براى ثبات منطقه لازم است (با اين تعبير تقريبا) و دنبالش مىگويد كه ما نمىتوانيم ببينيم كه اراذل پست شاه را كنار بزنند و اين رژيم را از بين ببرند. اين يك تبليغات است و يك تهديد، اين كه تبليغ است آن است كه خود شاه هم هميشه در حرفهايش هست و بوده است و عمالى هم كه در خارج دارد و ارتزاق از او مىكنند همين حرف را مىزدند و مىزنند و آنهائى هم كه منافعشان را خواهند تامين بكنند به دست شاه، آنها هم اين حرف را مىزنند كه ايران اگر شاه برود ثباتش از بين مىرود. الان كه شاه هست، الان ثبات دارد ايران؟! اينهااصلاً فكر اين كه اين حرفى كه مىزنند، نمىكنند خوب منعكس مىشود اين يك آدمى است كه قدرتمند است، از ابرقدرتهاست، حرفش را منعكس مىكنند، در ايران منعكس مىشود، در ساير ممالك منعكس مىشود كه الان كه شاه هست الان ايران در ثبات و آرامش دارد زندگى مىكند، همه آرام، مردم همه راحت منزلهايشان مىخوابند اينجا هم به راحتى مشغول كسب و كارشان هستند و مدارس هم همه آرام، دانشگاهها هم همه مشغول به تحصيلشان هستند با آرامش، با خوشى براى اين كه شاه هستند در ايران!! خوب اين منعكس مىشود در دنيا كه يك همچو انقلابى كه الان در ايران هست، در غياب شاه هست يا در حضور شاه هست؟ شاه نيستند و اين
ناآرامىهاى سرتاسرى هست؟ يا شاه هم تشريف دارند، در حضور مبارك اعليحضرت!! همه مردم ايستادهاند و مىگويند مرگ بر اين شخص، مرگ بر اين سلسله؟
اين كشتارهائى كه در سرتاسر ايران ما هر روز شنويم، هر روز تقريباً از تلفنهائى كه از ايران مىشود اطلاع دهند كه فلان جا چند نفر كشته داشت، فلان جا چند نفر كشته داشت، فلان اعتصاب واقع شد، فلان جا اعتصاب شد، فلان اداره اعتصاب شد، فلان دستگاه اعتصاب شد، اينها همه آرامش است؟! با وجود شاه الان يك مهد آرامى است ايران و ثبات دارد؟! يا اگر شاه باشد آرامش نيست؟ ما مىگوئيم كه اگر شاه الان باشد و بخواهد ادامه بدهد اين سلطنت غيرقانونى و اين سلطه جهنمى را، ثبات ايران از بين مىرود و رفته است و ايران در معرض سقوط است. آن شخص مىگويد كه اگر چنانچه شاه نرود يك ايران مستقل، يك ايران برومند، يك ايران قدرتمند، ثبات منطقه را، ثبات ايران را حفظ مىكند! و دنبالش هم آن انگشت مىگذارد روى آن قدرتمند و آن كسى كه استقلال را در ايران ايجاد كرده است و يك دولت برومندى است كه آن عبارت از دولت شاه است كه آرامش را حفظ كرده و استقلال را حفظ كرده است و اگر چنانچه او برود، اين استقلال و آرامش، اين آرامش از بين مىرود، استقلال از بين مىرود، آزادى از بين مىرود، همه چيز ما بسته به اين وجود ذيجود است!! آخر اين چه حرفى است كه يك كسى كه مىگويد من رئيس جمهورم و ابرقدرت و از آن حرفها و لاف و گزافها مىگويد، اين چه حرفى است كه مىزند؟ آخر چرا آدم يك حرفى بزند كه ما در اين گوشه دنيا هم انتقاد از او بكنيم و هر كه بشنود و سرعقل باشد انتقاد از او مىكند كه آقا كدام ثبات را شما الان داريد حرف مىزنيد؟ الان ثبات در ايران هست؟ شما از كدام استقلال ايران حرف ميزنيد؟ ايران نظامش مستقل است؟ ايران فرهنگش مستقل است؟ ايران صنعتش مستقل است؟ اقتصادش مستقل است؟ آخر چه چيز ايران استقلال دارد تا اين كه به وجود شاه اين استقلال مىگويند هست و وقتى استقلال باشد ثبات پيدا مىكند منطقه و الان استقلال هست و ثبات هم دارد منطقه! اگر برود ثباتش به هم مىخورد! آخر چه استقلالى ما داريم؟ تو كه مىدانى، ما هم كه دانيم كه چه مىگويى، تو هم مىدانى كه ما مىدانيم دروغ مىگويى، (خنده حضار) استقلال دارد ايران؟! تو خودت مىدانى كه ايران را پايگاههاى آمريكا درست كرديد، پايگاه براى آمريكا درست كرديد. اگر يك مملكتى مستقل باشد تو دهن تو مىزند كه پايگاه در ايران بخواهى درست كنى. تو كه مىدانى كه در كوهستانهاى ايران پايگاه براى شما درست شده است. يك مملكت مستقل، يك حكومت مستقل كه نمىگذارد كه در مملكتش پايگاه درست بشود و در كوهستانهايش چه بشود. تو مىدانى كه به سر اقتصاد ايران چه آوردى و خزائن ايران و مخازن ايران را چطور غارت كرديد و برديد. اگر يك حكومت با شرف ما داشتيم، يك سلطان با شرف ما داشتيم امكان داشت كه اين طور مخازن ما را به خورد شما بدهد؟ براى اين كه چند روز ديگر مىخواهد، يك آدم قريب شصت سال مىخواهد زندگى كند و زندگى پست و رذلش را مىخواهد ادامه بدهد، منافع يك ملت بزرگ را همه را از دست مىدهد و هيچ فكر آتيه اين مملكت نيست و فكر حال اين مملكت هم نيست، خوب، تو چرا اين حرف را مىزنى كه
مىدانى؟ جز اين است كه مىخواهى اغفال كنى؟ خوب كى را اغفال كنى؟ اهل مملكت خود ما را اغفال كنى؟ خوب، مملكت ما مىدانند كه الان آرامشى در كار نيست، مىدانند كه استقلالى ما نداريم.
كارتر فريادهاى آزاديخواهى رابه اراذل و اوباش نسبت مىدهد
يك روز مىگويد كه يك آزادى تندى!! به مردم دادند و از اين جهت كه آزادى تند است، مردم به هياهو در آمدند. من نمىدانم آدم چطور جواب اين حرفها را بدهد، خوب اگر يك آدم عادى بود، آدم مىگفت خوب نامربوط گفته ولش كن، اما يك كسى است كه خواهد با اين حرفها تبليغ كند، مىخواهد بااين حرفها حكومت شاه را حفظ بكند - اگر ايشان هم - بعد دنبالش آن حرفى كه هر انسانى را، هر انسانى را ناراحت مىكند كه يك آدم يك سر و دوگوشى كه هوشش سرجايش است، باز ديوانه نشده است، مىگويد كه ما نمىتوانيم ببينيم كه اراذل پست اين سلطنت را ساقط بكنند!! سى و پنج ميليون جمعيت مسلم كه ايستادهاند و ميگويند كه ما مىخواهيم آزاد باشيم، ما خواهيم مستقل باشيم. آزادى و استقلال طلبى، اراذلى و پستى است؟! شما كه مىگوئيد كه آزاد كردند شما را و شما به واسطه آزادى! يك همچو حرفى ميزنيد، مردم ايران آزاد هستند؟! مطبوعات ايران الان آزاد است؟! پس چرا تعطيل است مطبوعات؟ اگر اينها آزادند چرا براى اين كه سانسور نباشد، الان همه مطبوعات ايران تعطيل است؟ مخابرات ايران چرا تعطيل است؟ همه چيز ايران الان تعطيل است، هر ادارهاى كه برويد تعطيل است، خوب چرا؟ چرا مطبوعات ايران الان تعطيل است؟ خوب اين را از آقاى كارتر بپرسيم كه چرا مطبوعات ايران الان تعطيل است. مطبوعات ايران هم به واسطه اينكه يك مردم اراذل پستى هستند تعطيل كردند؟! و چاپخانهها هم هيچ روزنامهاى را طبع نمىكنند تا سانسور هست؟ يا سانسور و اختناق و كارهائى كه خلاف انسانيت است در آنجا دارد انجام مىشود و مردم بر خلاف اين قيام كردهاند. مردم مىخواهند كه انسان باشند، مردم ايران مىخواهند آدم باشند، انسان باشند نه اينكه تحت نظارت يك اشخاصى كه هيچ چيز ندارند. آن وقت يك مردمى كه قيام كردهاند و بچههايشان را و جوانهايشان را دارند فدا مىكنند براى آزادى، براى استقلال، براى اسلام، براى حكومت عدل، اينها اراذل و پست هستند در منطق شما؟!
در منطق كارتر قتل و غارت حقوق بشر، امرى ضرورى براى نجات ايران است!!
اصلاً يك وقت عرض كردم كه الفاظ از معانى خودش تهى است. اين عصر ما يك عصرى است كه الفاظ گفته مىشود، لكن معنا آن معنا را نمىدهد.ايشان مىگويد كه ايران آزاد است، زياد آزاد است! در همين حرفش هم گفته است من خوشحاليم از اينكه شاه آزادى به مردم داده است! شماخوشحاليد كه، اين آزادى است كه به ما داده؟! الفاظ را گويند، اما معنا ندارد اين الفاظ، الفاظ بىمعنى مىگويند. آزادى يا معنايش به معناى اختناق است (ايشان آزادى را مىگويد و مرادش اختناق
است) يا مىگويد و سرش نمىشود كه چه مىگويد. نمىتوانيم ما بگوييم كه يك آدمى الفاظى را مىگويد و نمىفهمد چه دارد مىگويد. تو ملتفت هستى كه دارى چه مىگويى كه (ايران آزاد است، من خوشحالم كه ايران آزاد است، بله، من متاسفم كه بعضى مثلاً كشته شدهاند لكن اين لازم بوده) دنبال اين كه مىگويد من متاسفم، مىگويد لكن يك مطلب لازمى بوده!، (مطلب لازمى بوده) مىدانيد يعنى چه؟ يعنى اگر اين آدمها را نكشند نفت ما نجات پيدا نمىكند. اگر اينها را نكشند پايگاههاى ما ممكن است از بين برود. اين لازم بوده است كه براى استفاده خارجىها، براى غارتگرى اينها، براى اين كه نفت ما را ببرند و خودشان پايگاه درست كنند، عوض پول نفت پايگاه براى خودشان درست كنند مىگويند لازم بوده است اين، البته تاسف دارد، البته كاشكى كه اين مردم هيچ حرف نميزدند تا ما نفتهايمان را مىبرديم! چون مردم حالا حرف زدهاند اين يك خرده تاسف دارد! آدمكشى هم تاسف دارد لكن اين آدمكشى لازم بوده است! يك انسانى كه مىگويد كه حقوق بشر، اسم از حقوق بشر مىبرد آنوقت يك همچو حرفى مىزند كه يك مردمى كه ايستادند و يك حق اوليه بشر را دارند مطالبه مىكنند، اينها اراذل پست هستند و كشتن ايشان هم لازم است! اينها كه مىگويند كه ما مىخواهيم آزاد باشيم و مىخواهيم مستقل باشيم، اينها كشتنشان لازم است، يك امر لازمى بوده ولو تاسف دارد كه چرا اينها يك چنين حرفى مىزنند، خوب بود اين حرفها را نزنند! - باشد - مردم باشند تحت همين مهميز اعليحضرت باشند تا ما هم نفتها را ببريم و راه باز باشد براى ما. با سرنيزه ريختند آبادان و آن جاهاى ديگر، باز مىخواهند نفتها را ببرند، مردم تا حالا هم حاضر نشدهاند نمىدانم الان وضع امروز چه جورى است.
در هر صورت ما در يك محيطهائى واقع شديم، در يك عصرى واقع شديم كه عجائب و غرائب ما مىبينيم، از آن طرف مردك دم از آزادى بشر مىزند و حفظ حقوق بشر، از آن طرف مىگويد كه در مثل ايران ديگر حفظ حقوق بشر مطرح نيست. در يكى از فرمايشاتشان آقاى كارتر اين طور مىگويند كه: در مثل ايران كه ما يك منافعى داريم و قضيه سوق الجيشى است، اينجا ديگر حقوق بشر مطرح نيست، حقوق بشر در جاهاى ديگر مطرح است، در مثل ايران و امثال ايران نه ديگر لازم نيست كه حقوق بشر را ما حفظ بكنيم! از آن طرف هم اين حرفها را مىزند كه يك مشت اراذل و عرض مىكنم پست، اينها هستند! آيا آن كسى كه سلب آسايش مردم را مىخواهد بكند اراذل است يا آن كسى كه گويد مىخواهم آزاد باشم؟! آن كسى كه منافع مردم را مىخواهد بچاپد از اراذل و اوباش است يا آن كه مىگويد منافعمان را ما براى خودمان خواهيم؟! خوب اين را حساب بكنيد، بىحساب حرف نزنيد، حساب بكنيد كه اين مردم چه مىخواهند. ببينيم خواست مردم اراذلى است و پستى است يا آن كه جلو اين خواسته را مىخواهد بگيرد اراذل و پست است؟
فرياد استقلال طلبانه و آزاديخواهى اقشار مردم بر عليه غارتگران
مردم ايران حرفشان واضح است، دارند داد ميزنند، از بچه دبستانى و تا دبيرستانى، تا
عرض مىكنم كه همه جا تا برسد به پيرمردها، تمام مدارس ايران، جوانهاى ايران در مدرسه در دانشگاه، در هر جا فريادشان اين است كه ما آزادى مىخواهيم ما استقلال مىخواهيم، ما يك حكومتى كه استقلال را از ما سلب كرده است اين را نمىخواهيم. اين آيا اسمش اين است كه مردم اراذلى هستند، مردم پستى هستند كه مىگويند ما آزاد مىخواهيم باشيم، ما مستقل مىخواهيم باشيم، ما مىخواهيم تحت حكومت غير نباشيم؟! اين از پستى آنهاست كه مىخواهند نباشيم؟! كه اگر تحت اراده شما باشند آن وقت خيلى مردم شريفى هستند؟! اگر نفتها را توى مشتشان بگيرند و بيايند تقديم كنند، كليدهاى مخازن را تقديم شما كنند آن وقت يك مردم شرافتمندى و بزرگوارى هستند؟! حالا كه مىگويند كه غارتمان نكنيد حالا پستند؟! اراذلند؟! اين منطق است كه شما داريد؟! يا منطق اوباش است اينها، منطق اراذل است اين حرفها، نه منطق يك انسان. انسان نمىتواند اين طور حرف بزند. تو اگر اين جور تعبير نكرده بودى من هم اين جور تعبير نمىكردم، من عار دارم كه با تو حرف بزنم.
با تبليغ و انعكاس اهداف قيام ملت، به نهضت كمك كنيم
در هر صورت حالا وضع ايران ما به اين جا رسيده و من اميدوارم كه با خواست خداى تعالى پيش ببرد ايران و اميدوارم كه پيروز بشود ايران و شمايى كه اينجا هستيد و از هر جائى كه آمديد، همهتان مكلفيد كه به ايران خدمت بكنيد و به اين نهضت كمك بكنيد. كمك تبليغاتى اين جا كه هستيد مىتوانيد بكنيد و تبليغات مىتوانيد بكنيد تا اين كه اين قشر تبليغاتى كه مرتزق از شاه هستند در دهنشان را ببندند. در خارج البته دارند اينها يك اشخاصى كه تبليغات مىكنند براى حفظ شاه، شما هم تبليغ بكنيد، مردم را آشنا كنيد به اين كه مردم ايران چه مىخواهند. اين ملتى كه الان پانزده سال است (بيشتر) قيام كرده است و يك سال است كه دائماً دارد خون مىدهد، دائماً دارد جوانهايش را فدا مىكند، اينها چه مىخواهند؟ اينها چه ارزشى قائلند براى اين آزادى و استقلال كه جوانشان را مىدهند و معذالك باك ندارند؟ بايد كمك كنيد به اينها، بايد به مردم بگوئيد، به مردم اين حدود بگوئيد كه ايران يك همچو چيزى ميخواهد. گوش نكنيد به اين حرفها كه، تبليغاتى كه از اطراف مى شود كه خير، اينها يك مردم اراذلى هستند و يك مردم پستى هستند، اينها وحشى هستند آن مرديكه آمريكائى گفته بود كه يك مردم وحشى هستند؟ كه آن خبرنگار (باز آن هم اروپائى بود) گفت كه آقا اينها كه آزادى مىخواهند، چطور وحشى هستند يك ملتى كه اينطور ايستادهاند و دارند (در آن روزى كه آرام هم مردم داشتند مىرفتند) مردمى كه اين طور يك ميليون جمعيت آرام دارد مىرود و لكن براى يك خواست انسانى است، چطور تو مىگوئى وحشى است؟! آنها غير وحشى را عبارت از اين مىگويند كه منافع آنها را تامين بكند، هر كه منافع آمريكا را تامين كرد، اين آدمى است كه خير، آدم شريفى است! اراذل نيست! از اوباش نيست! پست نيست؟! شريف است! و هر كس كه بخواهد منافعش را، در جيبش را ببندد كه قاچاقكى نبرند مالش را، اين آدم پستى است! آدم اراذلى است!
انشاءالله خداوند همهتان را توفيق بدهد و همه را پيروز كند، يك روزى به وطن خودتان بيائيد با سرفرازى، الان هم سرفراز هستيد. يك ملتى را شما زنده كرديد، شما ملت ايران زنده كرديد ايران را، آن مردهها را زنده كرديد شماها، جوانها، خداوند انشاءالله همهتان را حفظ كند، موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد توبه و تعهدات فريبكارانه شاه
تعهد بر جبران اشتباهات گذشته و استمداد از روحانيون، از تشبثات شاه براى حفظ سلطنت
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
باز شاه به دو وسيله براى نجات خودش متوسل شد، يكى به وسيله فريب، يكى به وسيله سرنيزه. به وسيله فريب اين بود كه نطقى كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتى كه كرده است ديگر همچو اشتباهى نمىشود و از اين به بعد ديگر به قانون اساسى به همه معنا عمل مىشود و جبران آن اشتباهاتى كه كرده بوده ميكند و از عموم ملت خواستار شد كه دست از اين مخالفت بردارند و از آيات عظما و علماى اعلام خواستار شد كه مردم را هدايت كنند كه آنها آرام باشند و از ساير اقشار ملت از قبيل كارگرها و محصلين و جوانها و همه اينها خواستار اين شد كه از اين مخالفتها دست بردارند و به ايران فكر كنند.
در حرفهاى ايشان خيلى مسائل هست، يكى اينكه بررسى بشود كه آيا اين كارهائى كه تا حالا انجام داده است، اشتباهات بوده يا تعمدات بوده. اين مخالفتهائى كه از قانون كرده، از اسلام كرده، اين خيانتهائى كه به ملت كرده، اين جنايتهائى كه كرده است، آيا آنطور كه ادعا ميكند اين اشتباهى اين كار را كرده است؟ مثلاً اين نفتى كه به آمريكا داده خيال كرده است كه اينها يك طايفهاى از، يك محلهاى از ايران است؟ يك شهرى از شهرهاى ايران است و نفت را دارد به ايرانىها مى دهد؟! اين اسلحههايى كه به درد ما نمىخورد و به جاى نفت پايگاه براى آمريكا درست كرده است خيال كرده است كه اين اسلحهها ارز است؟! پول است؟! اشتباه كرده اين؟! به خيال اينكه دارد پول مىگيرد ليره مىگيرد اين چيزها را گرفته است؟! اين جنايتهائى كه در ايران تا حالا كرده است، حبسهائى كه كرده است، زجرهائى كه كرده است شكنجههائى كه داده است، قتلهاى عامى كه كرده است اينها اشتباهى بوده است؟! مثلاً به مدرسه فيضيه كه ايشان كماندوها را فرستادند و ريختند در مدرسه فيضيه و قرآنها را آتش زدند، عمامهها را آتش زدند، جوانها را دست و پا شكستند، حجرهها را خراب كردند، شكستند، خيال مىكرده است كه اين يك جائى از روسيه است و حمله به روسيه است و اشتباهى، اشتباه از كار درآمده؟! عقيده ايشان اين بوده است كه مدرسه فيضيه يك جائى است كه از محلهاى
اجانب است؟! يا اين اشخاصى كه ايشان حبس كرده اشتباه كرده است و اين اعتقادش اين بوده است كه در باغستان اينها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، اين حبس بوده نه باغ!! اين اشخاصى را كه از علما در حبس رفتند يا كشته شدند يا پاى آنها را در روغن داغ گذاشتند يا آنطور كه مىگويند اره كردند پاى بعضىها را و همين طور از رجال سياسى، اشتباهات بوده؟! اينها تخيلات بوده است؟ حالا ازاين اشتباهات ديگر ايشان نمىكنند و حالا تعهد دارند مىدهند؟! مگر همين ايشان نبودند كه اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند (خوب كسى كه بخواهد سلطنت پيدا بكند اين تعهدات رابايد بدهد) ايشان تعهد داده است و همين التزامات كه حالا دارد مىگويد آنوقت هم داده است و بعد از آن تعهدات و التزامات اين كارها را كرده است، حالا يك تعهد ديگرى كه مىدهد يعنى حالا فرق كرده است اين تعهد با آن تعهد؟! يعنى حالا مىگويد تعهدى است كه ديگر قابل برگشت نيست؟!اين تعهد آنوقت برگشت داشته اما حالا اين تعهد ديگر قابل برگشت نيست؟! حالا اين اشتباهاتى كه كرده است. چطور جبران شده است؟ بيش از ده سال عمر يك انسان را، نه يك انسان، آنقدر انسان را ده سال در حبس، در يك محفظه با آن وضع، با آن شكنجهها، با آن اذيتها، با آن اهانتها، ده سال، پانزده سال يك قدرى كمتر، يك قدرى بيشتر عمر اينها را تلف كرده، اينها جبرانش چيست؟ همين تعهد آقا جبران كرد اينها را كه من تعهد كردهام؟! يكى كسى كه اينقدر جنايت كرده، حالا به مجرد اينكه آمد تعهد كرد حالا مىخواهد تمام بشود قضيه؟ حالا ما فرض مىكنيم كه خير تعهد ايشان صادقانه است، فرض است بر او (مطلب معلوم است) رضا شاه به مرحوم فيروز آبادى وقتى آمده بود به نجف، مرحوم فيروز آبادى در حرم ملاقات كرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقامرحوم فيروز آبادى گفته بود (مطلب معلوم است).
قضاوت ايشان من را ياد كتاب موش و گربه انداخت امروز. كتاب ارزندهاى است كتاب موش و گربه، كتاب آموزندهاى است. اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت كمى قدرت، وضع حيله بازى آنها را مجسم كرده است به اسم كتاب موش و گربه كه سجاده را يك وقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده كه من ديگر كارى نمىكنم، تا اين موشهاى بيچاره بازى خوردند و برايش چيز بردند و امثال ذالك و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را يكدفعه گرفت . آنوقت يكى يكى مىگرفت حالا پنج تا پنج تا. ما مىدانيم كه شما توبهتان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است، اين را ملت ديگر مىداند، لازم نيست اينقدر شما زحمت بكشيد و هى حرف بزنيد. اين آيات عظام و علماء اعلام كه حالا ايشان مىگويند كه (هدايت كنيد مردم را، چه بكنيد) اينها آنها بودند كه تا ديروز هر وقتى كه اين صحبت مى كرد (ارتجاع سياه) اسم اينها بود. در لغت شاه اينها مرتجعين بودند آن هم مرتجعين سياه.
در يكى از نطقهايشان (آنوقت كه ما قم بوديم) ايشان در يك جايى، يكى از شهرهاى ايران گفت كه از اينها، از اين مرتجعين مثل حيوان نجس احتراز كنيد. آن حيوان نجس كه آنوقت گفت، حالا آيات عظام شد و علماى اعلام! اگر مهلتش بدهند اين آيات عظام و علماى اعلام كه نفس بكشد، نفس
دوم باز حيوان نجس است. اين اشتباهات كه همه آن تعمدات بوده است و همه آن كارهاى عمدى بوده است و خيانتها همه عمدى بوده است و ايشان مىگويد اشتباهات شده است، اينها اگر چنانچه اين ملت به اين مهلت بدهند تمام اين اشتباهات دوباره از سرگرفته مىشود الان اين يك حيلهاى است كه ايشان مرتكب شدهاند. از آن طرف با نطقش كه (من متعهدم ديگر از اين كارها نكنم، بيائيد به حال ايران فكر بكنيد، بياييد همهتان به فكر ايران باشيد!) ما به ايشان مىگوئيم كه ما چون فكر ايرانيم اين حرفها را داريم مىزنيم. اين ملت كه مىبينند ايران را شما از دست اينها داريد خارج مىكنيد، همه قلدرها را بر ما مسلط كرديد، همه مخازن ما را برديد، از اين جهت است كه اين ملت اين قيام را كرده و اين نهضت را كرده. ما هم براى اين است كه به فكر ايران هستيم و داريم فكر ايران را مىكنيم، با شما كه مبدا اشتباهات به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستيد مبارزه و معارضه مىكنيم. فكر اسلام، فكر يك كشور مسلمان، فكر يك مستضعفين ما را وادار كرده كه با شما اينطور معارضه و مخالفت بكنيم. (پس بيائيد فكر ايران بكنيد) ما فكر ايران مىخواهيم بكنيم، فكر ايران هستيم، نه اينكه ما چون شما را با شما معارضه كرديم پس از فكر ايران رفتهايم. اين باز اين حرف را رها نميكند اين آدم. چه جور، چه عنصرى است اين آدم؟ چه جور فكر مىكند يا اينكه كى را بازى مىخواهد بدهد؟ اين الان به نظرش كى رسيده؟ كى بازى مىخورد از اين حرف كه اگر ايشان نباشند ايران نيست ديگر. همين كه ايشان سرشان را زمين بگذارند (بالاخره ايشان يك وقتى خواهند مرد، انشاءالله زودتر) آن روز به فرمايش ايشان ديگر ايرانى در كار نيست! بالاخره پس ايران از دست ما رفته است، يا حالا كه بعد از ده روز ديگر، يا بعد از مثلاً چند ماه ديگر به فرمايش ايشان ايران ديگر رفتنى است براى اينكه آن كه ايران را نگهداشته ايشان است و وقتى ايشان نباشد ديگر تن ما مبادا!
اين يك راه است كه ايشان تشبث كرده و همان راه خدعه است كه ديروز وزير ايشان آمد و وزير ايشان هم كه ايشان گفته است (يا كه از بالا سر، اربابها ديكته مىكنند اين حرفها را) آن روز هم خودشان آمدند و (اشتباه كرديم و چه كرديم، بيايند همه با هم چه بكنيم، جوانها بيايند با هم مصالحه بكنيم) به اين حرف مردم گوش نداد. همين امروز در جاهاى مختلف ايران در تهران و جاهاى ديگر همان حرفهايى بود كه بود.
تشبث دومشان هم اين بود، پناه به سرنيزه برده. الان دو پناهگاه ايشان دارند يكى چماق است، چماق اشرار يا آنهائى كه اجير كردند، پول مىدهند يك اشرارى را اجير مىكنند و با چماق به جان مردم مىاندازند، يكى هم سرنيزه اين اشخاصى كه در خيابانها دارند چه مىكنند، اين سرنيزه تازگى ندارد حالا مدتى است كه با سرنيزه ما زندگى مىكنيم، ملت ايران مدتى است كه، ايشان ديگر پناهگاهى ندارد جز سرنيزه و چماق. آقائى كه تا ديروز، حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند باز مىگويد اين حرف را، حالا عجب است كه امروز نگفته كه ملت شاهدوست؟! اصفهان داشت فرياد مردم بلند
مىشد و داد و قال مىكردند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. ايشان در نطقش مىگفت مردم اصفهان شاهدوست!! آن كس كه پهلويش بوده از عمالش (مردم ايران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتى اين مردم به اين تخت و تاج دارند!) اين منطق ايشان است كه مردم رژيم سلطنتى را مىخواهند، چه بكنند بيچارهها، الان اين همه فريادها براى اين است كه احتمال مىدهند خداى نخواسته مثلاً يك رژيم سلطنتى به هم بخورد از اين جهت به خيابانها مىريزند و فرياد مىزنند!!
ايستادگى ملت در برابر حكومتهاى نظامى رسمى و غير رسمى شاه
اين هم يك تشبث ايشان كردند كه به سر نيزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اينهم يك چيزى است كه تا حالا مدتى است كه اين مساله هست و فايده نكرده يعنى آن حكومت نظامى كه از قوانينش مثلاً اين است كه يا اعلام كردند به اينكه بيش از دو نفر نبايد اجتماع بكنند، اگر اجتماع بكنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلاميه و پشت سراين حرفها هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سيصد هزار نفر مردم حركت مىكردند و از اين طرف و آن طرف مىرفتند و حرفهايشان را مىزدند. اين حكومت نظامى نتوانست در مردم تاثير بكند. يك مردمى كه از جان خودشان گذشتند ديگر اين را نمىشود با حكومت نظامى اينها را جلوگيرى كرد. يك مردمى كه جوانشان را مىدهند و بعد هم افتخار مىكنند، يك زنى كه اولادش را، جوانش را فدا مىكند و بعد هم مىگويد كه من مفتخرم به اينكه يك همچنين خدمتى به اسلام كردم، اين نمىشود ديگر با سرنيزه، مگر سرنيزه غير از اين است كه مىكشد آدم را آن هم مىگويد من مىخواهم بكشند مرا اين را نمىشود با سرنيزه، اين راهحلهاى احمقانه است كه يك وقت حكومت نمىدانم آشتى مىآورند و آن بساط را درست مىكنند حالا هم حكومت نظامى آوردند، حكومت نظامى! مگر شما تا حالا حكومتمان نظامى نبوده؟ بله حاكمش نظامى نبوده است يعنى يك نفر وكيل بوده حالا حاكم شده اما حكومت، آنكه طرز حكومت بود طرز حكومت نظامى بود يعنى همه ايران حكومت نظامى بود، بعضىهاى آن رسمى بود، بعضىهاى آن غير رسمى بود. مردم حكومت نظامى را ديدهاند ديگر چيز عجيبى نيست كه حالا به چشم مردم عجب بيايد و بترسند از آن، چيز عادى مردم است. كسى خيال كند كه اين راه حل است، حكومت نظامى راه حل است يا دنبال اين مثلاً آمريكا خيال بكند به اينكه كودتاى نظامى مىشود، كودتاى نظامى ميشود اين رژيم را مىبرد و نظاميان مىآيند، مگر مىشود؟ يعنى در مردم مگر تاثير دارد اين؟ مردم عادت كردند به اين حكومت نظامىها. يك چيز تازهاى يك وقت بود، سابق بله، سابق ايام كه مردم باز آشنا به اين مسائل نبودند و نشده بودند، اگر يك نظامى مىآمد توى بازار و هر غلطى مىخواست بكند كسى نبود بگويد نه. اگر دو تا ستاره اينجاى يك كسى بود ديگر وامصيبتا بود، هر جا مىرفت و هر كارى مىخواست بكند و هر شرارتى مىخواست بكند، كسى نبود كه بگويد نه، اما حالا اگر خودش هم بيايد وسط ميدان مىريزند تكه تكهاش مىكنند. حالا غير آنوقت است، اين ملت غير آن ملت است. اين تحول كه حاصل شده است براى اين ملت، مردم را عوض كرده، يك چيز ديگرند اينها، يك موجودات ديگرى شدهاند
اينها. اينها ديگر خوف اينكه حكومت نظامى بشود يا مثلاً يك رژيم نظامى روى كار بيايد، اينها خوف اين را ديگر ندارند براى اينكه نظامى هم اين است كه اينها ديدهاند و همراهش مبارزه و معارضه كردند و ازش كتك هم خوردهاند و آدم هم ازشان كشتهاند، همه اينها را مردم ديدهاند. وقتى بنا شد كه آدم را بخواهند بكشند، چه رژيم نظامى باشد، چه حكومت نظامى باشد، چه عادى باشد. مردم تن دادهاند به كشته شدن. بنابراين اينها راه حل نيست كه كسى بخواهد حل كند يك قضيهاى را يعنى درد مردم را دوا بكند.
مخالفت روحانيون با شاه بر سر اغراض و منافع شخصيه نيست
در روزنامه شوروى هم يك چيزى نوشته بود (يكى از اتباع آمريكا هم، از دوستان شاه و اتباع آمريكا هم همان را تكرار كرده بود كه اين، آن به تعبير ديگر آمده، اين به تعبير ديگر) به تعبير اينكه اين روحانيون كه در اين قضيايا مخالفند با شاه اين اصلاحات ارضى ضرر به آنها زده است، چون ضرر به آنها زده است ازاين جهت منافعشان در خطر شده است، اينها مخالفت مىكنند. آن هم گفته است كه فلان آدم، فلانى، اين غرض شخصى دارد با شاه. ما ديروز عرض كرديم كه غرض شخصى نيست و قضيه اين حرفها نيست. اما اين كه او نوشته است، آن هم اشتباه است براى اينكه روحانيون حالا زندگىشان خيلى بهتر از آنوقتى است كه اصلاحات ارضى نشده بود، هر كه مىخواهد برود ببيند. اگر مساله، مساله چيز است كه زندگىشان چطور است، زندگى روحانيون حالا صد درجه بهتر از آنوقت است، چيزى از آنها بهم نخورده است كه، اگر نفوذ كلمه ندارند، كه نفوذ كلمه هم دارند لكن داريد مىبينيد ديگر. اگر ندارند چطور ايشان تشبث كرده كه (اى مراجع عظام، اى علماى اعلام بيائيد اين مردم را هدايت كنيد، بيائيد چه بكنيد) يك دفعه اينها آن مىشوند! يك دفعه وقتى جواب كاغذ مراجع را مىدهد در همان اوايل امر مىگويد كه مىنويسد كه، شما برويد ارشاد عوام را بكنيد يعنى شما حق دخالت در امور مملكت نداريد، برويد ارشاد عوام بكنيد. به ايشان بايد گفت كه ما ارشاد عوام را كرديم، عوام الان هدايت شدند و ارشاد شدند و شما خواب بوديد اينها ارشاد كردند، حالا كه ارشاد كردند تشبث پيدا كرديد كه (حالا برويد ديگر، مرا حفظ بكنيد الان و چه بكنيد، به ايران فكر بكنيد!)
اينها تشبثات است، فايده ندارد هيچى غير از يك كلمه و آن اين است كه اين رژيم برود و اين آمريكا و شوروى و نمىدانم انگلستان و همه اينهايى كه در اين سفره ايران كه افتاده مجانى دارند استفاده مىكنند، اينها هم دست مجانشان را بردارند. ما كه نمىخواهيم بهشان نفت ندهيم تا دست و پا بزنند كه يك ملتهائى را از سرما خواهيد شكست، نخير، ما مىخواهيم نفتمان در اختيار خودمان باشد، هر مقدار دلمان مىخواهد بفروشيم و مىفروشيم. هر رژيم پيش بيايد نفتش را مىخواهد بفروشد اما نه اينطور. غارت گرى را ما با آن مخالفيم، نه فروش را به قيمت صحيح خودش به قيمت
صحيح خودش مىفروشيم و ارز مىگيريم. پول مىخواهيم ما، مىخواهيم مردم براى -مردم- صرف بشود. اينجا نفت ما را زيادتر از آن اندازهاى كه بايد استخراج كنند استخراج مىكنند، پول هم كه نمىگيرند يا آهنپاره مىگيرند يا طيارههاى به آن قيمتهاى گزاف مىگيرند. آن مقدارى هم كه مىگيرند صرف اين ملت نمىشود. الان اين ملت چى دارد بيچاره؟ شما چهار تا بازارى مثلاً چيزدار تهران را يا چهار تا از اربابهائى كه از همين طعمه ارتزاق مىكنند نگاه نكنيد، شما پايتان را توى زاغهها بگذاريد، شما پايتان را تو دهات بگذاريد برويد خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه كنيد، تاسف دارد خدا مىداند. آب، شط آب دارد در خوزستان. من يك وقتى كه شايد سى سال پيش از اين، چقدر سال پيش از اين بود كه عبور كردم از، به خوزستان رفتم، مىخواستم عتبات بروم، خوب اين آب يك شط آب است، يك رود و دو رود نيست، يك شطى كه كشتيرانى توى آن مىشود، زمين، تا چشم مىكنى زمين افتاده و هيچ زراعت ندارد، من توى ذهنم آمد كه شايد، شايد خاك اين لياقت زراعت ندارد. يك جايى پياده شديم من رفتم خاك را برداشتم خاك خوب، لكن دست خيانت نمىگذارد. آب از آنجا دارد هرز ميرود زمين هم آنجا افتاده است و مردم خوزستان براى اينكه بچههايشان را كه مريض مىشوند پيش يك طبيب بروند طبيب نيست، هيچى ندارند، در ده تا ده، بيست تا ده يك وقت مىبينى يك درمانگاه نيست، تمدن بزرگ اين است؟! يك درمانگاه در بيست تا ده! بعضى جاها درمانگاه اصلش نيست، طبيب نمىدانند چى است. در روزنامههاى خودشان نوشتند كه آب اينقدر نيست كه -اين- صبح كه اين بچه را از خواب بلند مىشود و چشمش را به واسطه تراخمى كه براى خاطر حكومت فاسد اين تراخمها هست، چشمش را نوشته آب ندارند تاتر كند چشمش باز بشود، با بول اين كار را مى كند. در روزنامه بود اين با بول اين چشم بچه را كه -تراخم- به واسطه تراخم به هم چسبيدهتر مىكنند كه نوشتهاند براى نداشتن آب (توى روزنامه اينطور بود) يك همچو زندگى ما داريم در اثر اشتباهات آقا!! آقا اشتباه كردهاند تا حالا، حالا بعد از اين اشتباهات بيرون مىروند يعنى ايران مىشود تمدن بزرگ! اشتباه شما يكى و دو تا و ده تا نيست، تعمدات شما يكى و دو تا و ده تا نيست. مرتب از مااين روزنامه نگارها مىپرسند به اينكه خوب، شما چرا با شاه بدى؟ اين چرا دارد؟! خوب شما بپرسيد، اين ملت، اين فرياد بچهها و آن فرياد بزرگها ببينيد چه كرده اين آدم كه با او بد هستند. با او بد هستند از باب اينكه يك دشمنى شخصى با هم دارند؟! سى ميليون دشمن شخصى است؟!
آشتى و سازش با شاه خيانت به اسلام و ملت است.
اين شاه اينقدر خيانت كرده است و اينقدر جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتى نيست. راهى نيست كه كسى بگويد كه شما اشتباهاتتان تا حالا هيچ، حالا از اين به بعد انشاءالله كه اشتباه نمىكنى. راه نگذاشتى براى اين كار. امكان ندارد يك همچو مطلبى. اگر يك روحانى، يك سياسى، يك بازارى، يك دانشگاهى بخواهد بگويد كه بيائيد، به مردم بخواهد اين را بگويد بيائيد با هم خوب سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده و عرض كنم كه استغفار كرده، خوب، بيائيد
ببخشيد، اين را مردم خائن مىدانند چه چيز را ببخشيم؟ مگر يك مطلبى است قابل بخشش؟ آقا بچهها و جوانهاى ما را به خون كشيده، چه چيز را ببخشيم ما؟ مملكت ما را به باد داده اين آدم، كجايش ببخشيم؟ از حالا به بعد چى؟ خاندانهاى مردم را به عزا نشانده، حالا بسم الله الرحمن الرحيم تمام شد قضيه؟! (ببخشيد من اشتباه كرده بودم) اين حرف شد در عالم؟! براى كى اين حرفها را اين مىزند. در هر صورت مسير همين است. غير از اين، هر كس غير از اين فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هر كس غير از اين فكر كند خائن به اسلام است. اگر اين رامهلت بدهيد فردا نه اسلام براى شما مىماند، نه مملكت براى شما مىماند، نه خاندان براى شما مىماند. مهلت ندهيد اين را، فشار بدهيد اين گلو را تا خفه بشود.
انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد، خونسرد باشيد و خداوند شر اين اربابها را از سرما كم كند....
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى پيرامون عمق جنايات و خيانتهاى شاه در ابعاد مختلف
بسم الله الرحمن الرحيم
مقصد هر چه بزرگتر باشد، رنج در راه آن هر چه زياد باشد، بايد انسان تحمل كند و آسانتر است. اگر مقصد شما آقايان همين امور دنيائى باشد، رنجهايتان به هدر مىرود و اگر مقصد خدا باشد، نجات بندگان خدا باشد، نجات يك ملت ضعيف مظلوم باشد، رنجها هر چه زيادتر باشد هدر نميرود، يك چيزى كه براى خداست هدر نمىرود. اين قوههائى كه صرف در راه اين ملت مظلوم مى شود، براى نجات خلق خدا هست، براى رفع ظلم هست، براى قطع يد اجانب از بلاد مسلمين هست. اين قوايى كه در اين راه صرف مىشود يا صرف شده است خيال نشود كه هدر رفته است، اينها محفوظ هستند. الان شما مواجهيد، ملت ايران، ملت اسلام مواجهند با يك قواى شيطانى كه بر مقدرات آنها سالهاى طولانى است كه تسلط پيدا كردند و بلاد مسلمين كم كم به فكر افتادهاند كه خودشان را نجات بدهند و من جمله ايران است كه حالا مدتى است در فكر اين است كه نجات بدهد خودش را از دست اجانب، از دست قواى شيطانى و در اين راه رنجها برده است و چون مقصد بسيار بزرگ است، مقصد نجات يك امت است، مقصد آن است كه اين بيچارهها كه زير بار ستم و ظلم اجانب با توسط حكومتهاى جائرانه، با وساطت سلسله پهلوى جائر در رنج بودند و در عذاب بودند، مقصود اين است كه نجات اينها حاصل بشود و مملكت از دست كفار نجات پيدا بكند، از دست اجانب نجات پيدا بكند و مملكت بشود از خود شما و ذخائر مملكت از خود شما.
ايجاد پايگاه تسليحاتى براى آمريكا در ازاى ذخائر ملت
اينكه مىبينيد هى فرياد مىزنند از اينكه بودجه كم است، كسر آمد، نه اين است كه درآمد ايران كم است، درآمد ايران زياداست لكن دستهايى در كار است كه نمىگذارد تامين بشود، خورندههايش زيادند. نفت الان يك بودجه بسيار زيادى است و يكى از خيانتهايى كه الان شاه بر ملت ما مىكند اين است كه اين ذخيرهاى كه بايد براى سالهاى بسيار طولانى براى نسلهاى آتيه محفوظ بماند و زندگى بكنند با همين ذخائر، اين آدم خواهد كه در ظرف 20 سال، 30 سال، همهاش را به حلقوم آمريكا بكند و در ازايش هم چيزى دريافت براى منفعت ملت نكند. اينكه كسر مىآيد بودجه، يكىاش
براى همين معناست كه اين بودجه خورده شود. شما ملاحظه مىكنيد كه 18 ميليارد دلار پول نفت را اسلحه خريدند 18 ميليارد دلار اينها اسلحه خريدند و باز هم خرند، اگر مهلتشان بدهند باز هم خواهند خريد، و اين اسلحهها چى هستند؟ خيال مىكنيد كه ما محتاج به 18 ميليارد اسلحه هستيم براى تنظيم امورمان؟ خير مساله اينها نيست، چون رقيب آمريكا كه شوروى است توجه دارد به مسائل، اينها به عنوان اينكه ما پول نفت را داريم تحويل مىدهيم، به اين عنوان همين اسلحههايى كه هيچ به درد ايران نمىخورد مىآورند در ايران و پايگاه براى خود آمريكا درست مىكنند يعنى نفت ما را مىخورند و به جاى آن براى خودشان پايگاه درست مىكنند، به اسم دادن پول نفت براى خودشان پايگاه درست مىكنند. اگر پول نفت را به ما ارز مىدادند و پولش را مىدادند، زيادتر بود از اداره دولت و اداره ملت. اين پولها براى ملت ما كافى است منتها آنقدر خورده مىشود، آنقدرش كه آمريكا مىآورد و عوضش آهن به ما مىدهد، آهنى براى خودش، نه براى ما، يك مقدارى هم كه داده شود به حلقوم آقاى محمدرضا خان و عائله و آن كسانى كه به او مربوط هستند و آنهايى كه مىخواهند خدمت به او بكنند و مردم را مىكشند براى حفظ او، كه مىگويند 60 هزار نفر (اينطور نوشته بودند) 60 هزار نفر اينهائىاند كه مربوط به عائله سلطنتى هستند، مربوط به عائله سلطنتى يعنى آنهايى كه بايد از اين سفره بخورند، بخورند و كار نكنند، بخورند و بيعارى كنند. خورنده خيلى زياد است نه اينكه عائدات كم است.
شاه، مجرى طرح آمريكايى اصلاحات ارضى
اين عائدات نفت كه بايد صرف خود مملكت بشود، صرف اين فقرايى كه در مملكت هستند بشود، اينها براى اصلاً برق و اسفالت و اينها در خود تهران تمام نشده، برق و آسفالت و آب كه يك چيزهاى اولى است حالا، باز خود تهران ندارد. خود تهران بعضى محلههايش چيزى ندارد، آب ندارند، بايد بيايند سر اين شيرهايى كه هست. اين زاغهنشينهايى كه الان در تهران هستند يا چادرنشينهايى كه در تهران هستند و حدود بيست، سى محله هستند كه صورتشان را براى من داده بودند و الان پيش من نيست، اينها زندگيشان عجيب است، آنطورى كه نوشته بودند براى من، اينها همانها هستند كه آقا گفتند: (مادهقانها را از زير بار نمىدانم آزاد مىكنيم، ارباب و رعيتى به هم خورد و ديگر دهقان شدند همه و همه چه شدند). اين زاغهنشينهايى كه در اطراف تهران و در خود تهران و محلات تهران الان ساكن هستند و يا آن كه حالش خيلى خوب است يك خانه گلى درست كرده است خودش با 10 نفر، 15، 5 نفر، 6 نفر عائله، باقى ديگر با چوب و با نمىدانم از نى و با اينطور چيزهايى كه تا حالا براى ما تفصيلش را نوشته بودند، حدود 20، 30 تا محل را اسم برده بودند، فلان جا، فلان جا، فلان جا، اينها زاغهنشين هستند و يا چادرنشين هستند يا يك خانههايى اينطورى درست كردهاند. نوشته بود كه در اين اينها در اينطور شرايط هستند كه بعضىشان منزلهايشان در يك گودالى واقع هست كه بايد تا لب خيابان كه خواهد بيايد، نمىدانم پنجاه تا، صدتا (خيلى زياد
نوشته بود من يادم نيست الان) بايد پله طى بكنند تا بيايند به لب خيابان، آنجا يك جايى كه شير آب است بيايند آب بردارند. اين زن بيچارهاى كه مىخواهد براى بچههايش آب ببرد بايد كوزه را بردارد از اين گودال در اين زمستان، در اين برف، در اين سرما از اين پلهها برود بالا برسد به خيابان به آن شير آب و يك كوزه آب را پر كند و ببرد براى بچههايش. زندگى، خيال نكنيد كه حالا زندگى ايرانىها مرفه است آنطورى كه در بوقهايشان مىگويند، يك دسته خاصى هستند كه يا نور چشمىها هستند يااشخاصى هستند كه وابستهاند، اينها هستند كه يك قدرى مرفه هستند، باقى مردم اينطور نيست كه خود تهران اينطور است كه 20، 30 محله دارد اينطور اشخاص ضعفا، همينهايى كه در دهات مشغول زراعت بودند، زراعتشان را به اسم اصلاحات ارضى به هم زدند، ديدند كه نمىتوانند زندگى كنند آنجا، كوچ كردند بيچارهها آمدند به اطراف تهران براى اينكه با كارى، با نمىدانم كسبى، يك كارى، يك حمالى بكنند، يك چيزى پيدا كنند كه بچههايشان نميرند، اصلاحات ارضى كه ايشان كردند اين بود يعنى آمريكايى كه مىخواست، اين نقشه آمريكايى بود براى ملتهاى اين طرف كه يكى آن هم ايران بود، يك نقشهاى بود براى اينكه بازار درست كند براى آمريكا. آمريكا گندمش زياد بود، گاهى وقتها آتش مىزدند، گاهى وقتها به دريا مىريختند، بهتر از اين چى بود كه زندگى ايرانىها را به هم بزنند و زراعت ايران را به هم بزنند و كشاورزى بكلى از بين برود. حالا يك مملكتى كه يك استانش كافى بود براى تمامش و باقيش بايست به فروش برود، يك آذربايجان اگر چنانچه سابقاً بوده زراعت مىشد كافى بود براى همه ايران، مابقيش بايد به فروش برود، به خارج برود، صادر بشود، حالا اينطور كه ملاحظه مىكنيد همه چيزش وارد مىشود از خارج. دامداريش را به هم زدند، كشاورزيش را به هم زدند، همه زندگى را به هم زدند. مراتع ما را، مراتع سرسبز خوب ما كه بعضى مراتعش را اشخاص كارشناس كه آمدند ديدند، گفتند بهترين مراتع براى دامدارى است، در دنيا از اين مرتع بهتر نيست، اين را به يك دستهاى دادند كه يكىاش ملكه انگلستان است از قرارى كه به من نوشته بودند و يك عده ديگرى از آن مفتخورها، به آنها دادهاند، اجاره دادند به اصطلاح خودشان. دامدارى را از بين بردند، حالا ملت ايران با گوشتهاى عرض مىكنم كه يخ زده نجس دارند زندگى مىكنند كه از بلاد ديگرى مىآورند برايشان، يخ زده، خراب، فاسد و حرام ميت است در صورتى كه ايران يك ناحيهاش وقتى كه دامدارى حسابى بود كافى بود براى همه ايران و مابقىاش بايد صادر بشود.
همكارى شاه با اسرائيل دشمن اسلام و مسلمين
حالا شما همه چيز را از خارج وارد مىكنيد، هر چه هست يا از اسرائيل مىآيد (دشمن اسلام) خدا مىداند كه اين مرد نسبت به اسلام چه خيانتها كرده است، اسرائيل كه دشمن اسلام است، با مسلمين الان در جنگ است، اين از همان اول اين را شناختند، از اول، از بيست و چند سال پيش از اين، حدود سى سال، بيست و پنج سال پيش از اين اسرائيل را كه در جنگ بود با مسلمين، اينها به رسميت شناختند
مىزند براى محمدرضا خان، براى بقايش، اسرائيل است كه مىگويد نفت ما را از بين مىرود، براى اينكه نفت او را اينها دارند مىدهند، يعنى نفت بلاد مسلمين را مىدهند به دشمن مسلمين كه جنگ كند با مسلمين. يك همچو خائنى است اين مردك، نفت ما را با تانكرهاى خودشان، با وضع خودشان مىرسانند به آنها، آنهايى كه با همين نفت جنگ مىكنند با مسلمين و غصب كردند زمينهاى مسلمين را عرض بكنم همه چيز مسلمين را از بين بردند، فلسطين را چه كردند، بيت المقدس را غصب كردند. اين يكى از خيانتهايى است كه اين مرد به اسلام و مسلمين كرده است كه در ايران هم همين طور اينطورى كه به من اطلاع دادهاند، بهترين زمين ايران دست اسرائيلىهاست. بهترين زمين دست اين يهودىهاى اسرائيلى است كه آنها كار مىكنند لكن منافعشان را آنها دارند مىبرند.
شاه، كهنه نوكرى براى حفظ منافع اجانب
دهقانهاى ما بايد بيايند در تهران، زندگيشان آنطور باشد كه گفتهاند و انسان تا نبيند، هر كه را نبيند، مطلب را نرود بررسى كند نمىفهمد چه خبر است اينها چه كردهاند. اين مال خود تهران كه پايتخت است، از اينجا وقتى بيرون برويد و در شهرهاى ديگر و در دهات ديگر برويد، آنجا چه خبر است خدا مىداند چه خبر است، آب ندارند، بهدارى نيست، در خود رزونامهها نوشتند بيست تا ده هست كه يك بهدارى در آن نيست، يك طبيب ندارد، آب ندارند. در روزنامه اطلاعات يك كيهان يك وقت ديدم در چند سال پيش از اين كه اينها از بىآبى اينقدر بىآب هستند كه صبح وقتى اين بچه از خواب بيدار مىشود تراخم دارد، چشمش بسته است و چشمش را كه به هم بسته است مىخواهند چشمش را باز كنند، مادرش را با بول آن را، اين چيزش مىكند تا چشمش باز بشود. يك همچو زندگى ملت ما در دست اين آدم دارد. پولها رامىبرند و در خارج براى خودشان ويلا درست مىكنند و اين كلمه را مكرر گفتم ولى باز هم عرض مىكنم كه (نوشته بود به من، حالا در يك مجلهاى بوده است كه يادم نيست اينها نوشته بود كه من خواندم اين را يا در يك چيزى بود كه براى من خواندند آن را) يك ويلايى براى خواهر اين شاه، يك كدام ازاين خواهرانش يك ويلايى خريدهاند (به چه قيمت، آن را من يادم نيست اما نوشته بود) كه 6 ميليون دلار يعنى 35 ميليون تومان خرج، 6 ميليون دلار خرج گلكارى آنجا شده است، يك همچو ويلايى از پول كى؟ ما كه رضاخان را مىشناختيم وقتى كه آمد اينجا يك آدم لختى بود، يك سرهنگى بود كه آمد اينجا. يك نفر از آقايان كه نوارهايش را براى من فرستاده بود و من گوش كردم كه چه كردند در اين اسفالت كه قرارداد كردند، نوشته بود كه هر مترى نميدانم چقدر، چند صد دلار خرجش كردند يعنى خوردند و درست نكردند. ما الان هيچ نداريم، ما لختيم، بيچاره اگر اين هم برود تا مدتهاى زياد بايد زحمت بكشند كه اين خرابىهايى كه اين كرده جبران بكنند، اگر بتوانند. (اگر ايشان برود زمين و زمان به هم مىخورد! زمين و آسمان به هم مىخورد! اگر ايشان برود ثبات ناحيه به هم مىخورد!) كدام ثبات ناحيه به هم مىخورد؟ بله اگر ايشان بروند ژاندارم نيستند براى خليج و اينها، چون با پول ملت ما براى حفظ منافع آمريكا لشكر مىفرستد حفظ
كنند آن خليج و امثال ذالك را. اگر ايشان برود مملكت ما درست مىشود، اداره مىشود، صحيح اداره مىشود، هر كس بيايد صحيحتر از آن اداره مىكند. اگر ايشان برود خلاء مىشود؟! چه خلايى مىشود؟ خوب يك دزدى برود، يك نفرآدم صحيحتر بيايد سر جايش، اين خلاءاست؟! يك آدم صحيحتر مىآيد جايش، ما نداريم آدم صحيح؟! ايران اصلاً ديگر ندارد كسى را كه جاى آقاى محمدرضا خان را بگيرد؟! ايشان چه مىكند كه ديگران نمىكنند؟ ايشان دزدى مىكند، ديگرى نمىكند. خلاء چيست؟ اينها همه تبليغاتى است كه اينها مىكنند. با هر زبانى كه بتوانند تبليغ مىكنند كه اين را نگهش دارند و نگه داشتنش براى اين است كه يك دسته داخلى مى خواهند از قبل او بخورند، يك دسته بيشترش هم خارجىها خواهند به توسط او منافع مملكت ما را ببرند و غارت كنند. ما را بهتر از او كسى نيست كه غارت كند زيرا اين نوكرى است كه از همه نوكرها بهتر است، اگر يك نوكر بهتر پيدا كنند فوراً اين را كنارش مىزنند لكن بهتر از اين كسى نيست، نوكرى كرده و كهنه نوكر است اين.
تكليف ما، تبليغ و روشنگرى بر عليه دستگاههاى تبليغاتى اجانب
البته كار بزرگ است، مشكل است لكن اهميتش زياد است يعنى يك ملتى با يك قدرتهايى مىخواهد مقابله كند كار بزرگ است، مشكل هم است لكن براى اين است كه اسير است در دست ديگران، مىخواهد كه اين اسارت، قيد اسارت را بشكند. كار مهم است، وقتى مهم است ولو طولانى باشد، ولو مشكل باشد بايد درست بشود. تو باران شما هستيد، خوب با شديد، ديگر بالاخره بايد يك كار بشود. شما اگر يك تظاهرى هم ميكنيد، يك روشنگرى مىكنيد، خداوند توفيقتان بدهد، حالا باران هم مىخوريد، خوب بالاخره براى خداست، براى نجات ملت ايران است و همهتان مكلفيد مكلفيم به اينكه اين تبليغاتى كه در خارج شده و دارد مىشود و بعضى از اين روزنامههاى خارجى از آنها ارتزاق مىكنند و بر ضد ملت ايران و بر وفق آقاى محمدرضا خان چيز مىنويسند، روشنگرى كنيد شماها در مقابل آنها، شما هم روشنگرى كنيد، شما هم به هر كسى رسيديد بگوئيد مسائل را كه ايران وضعش اينطورى است، صداى ايران نه از باب اينكه خيلى آزادى دارند بلند است صدايشان بلند است كه ما آزادى مىخواهيم، از باب اينكه آزادى ندارند. كى آزادى دارد؟ مطبوعات ما الان تعطيل است چندين وقت است كه تعطيل است، چرا تعطيل است؟ براى اينكه سانسور است، آنها مىگويند سانسور نبايد باشد. هر جا را مىروى الان تعطيل است، هر جا را مىروى اعتصاب است براى اينكه مردم مىبينند كه دارد از بين مىرود يك مملكتى در دست اينها. ادارات مطلعند كه چه مىگذرد منتها بيچارهها نمىتوانستند صحبت كنند، حالا، حالا اعتصاب كنند. هر جا بروى اعتصاب است، مريضخانه اعتصاب است، طبيب اعتصاب است، در دادگسترى نمىدانم وكيل اعتصاب مىكند، قاضى اعتصاب مىكند، هر جا بروى اعتصاب است، برق اعتصاب است، همه چيز اعتصاب است، چرا؟ خيلى در رفاه هستند كه اعتصاب كنند؟! خيلى كارشان خوب است و آزاد هستند؟! آزادى زياد به ايشان دادند به قول كارتر كه اينها همه در اعتصاب هستند و در زحمت هستند؟! يا نه مى بينند كه
اعتصاب بكنند يك مدتى، يك مدتى فلج كنند اين كارها را بهتر از اين است كه اعتصاب نكنند و هميشه گرفتار باشند. بايد اعتصاب بكنند تا اينكه رفع بشود اين گرفتارىها. ما مكلف هستيم مثل همه يعنى بايد همه ما دنبال مطلب باشيم و اگر بتوانيم با روزنامهنگارها مصاحبه كنيم ، مسائل ايران را بگوئيم، نتوانيم مصاحبه كنيم، رفقا داريم در آمريكا، در اينجا، در انگلستان، در هر جا رفقا داريم، آشنايان داريم، در بين آشنايان به ايشان بگوئيم، چند نفر ايستادهاند توى مدرسه دارند با هم صحبت مىكنند، شما هم بگوييد آقا مساله ايران اين است درد ايرانىهائى كه الان قيام كردهاند اين است، خيانتهايى كه اين مردمك كرده است به مردم، اين است، نه آن روزنامهها يا مجلاتى كه در خارج بعضى وقتها منتشر مىشود و بر ضد ايران صحبت مىكند، اين مسائل نيست مسائل نيست، مسائل اين است كه اين دارد همه حيثيت ايران را به باد داده است.
استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى، خواسته همه ملت
- ايران آزادى - همه مردم دارند داد مىكنند ما آزادى مىخواهيم، ما استقلال مىخواهيم، ما حكومت عدل مىخواهيم حكومت اسلامى مىخواهيم. حكومت اسلامى حكومت عدل است، ديگر اين دزدىها تويش نيست، اگر يك حكومت عادل صحيح پيدا بشود، همه چيز ما اداره مىشود. ان شاءالله خداوند همهتان را توفيق بدهد، موفق باشيد، سلامت باشيد. من باز تكرار مى كنم از اينكه آقايان مىآيند اينجا از راههاى دور و ما جايى كه آنها را پذيرايى كنيم نداريم معذرت مىخواهم. خدا همهتان را حفظ كند، موفق باشيد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد نتايج سلطه دستهاى جنايتكار بر ذخائر ملت
مقدرات مملكت ما همه به دست ديگران (اجانب) است
بسم الله الرحمن الرحيم
عذر مىخواهم كه منزل ما كوچك است و شما بحمدالله جمعيت زياد هستيد و ما نمىتوانيم كه از شما پذيرايى كنيم. من از خداى تعالى توفيق شما راخواهم و اميدوارم كه شما جوانها يك روزى به ايران برگرديد پيروز و سلامت كه ذخائر شما از خود شما باشد و حكومت به دست خود ما باشد. ما اميدواريم اين سلسه به زودى منقطع بشود و دست جنايتكار اجانب از ذخائر ما قطع بشود و شما آقايان با سلامت و سعادت مقدرات مملكت خودتان را خودتان دست بگيريد. الان چنانچه ملاحظه مىكنيد مقدرات مملكت ما همه به دست ديگران است. ديگران با دستهاى جنايتكار خودشان اين سلسله را آوردند و با دستهاى جنايتكار خودشان بر ما مسلط كردند و اين سلسله در تمام طول تاريخ، از پنجاه و چند سال پيش از اين تا حالا بر ما ظلم كردهاند، بر ملت ما خيانت كردهاند، ذخائر ما را به ديگران دادند، مملكت ما را پايگاه ظلم قرار دادند، پايگاه از براى آمريكا قرار دادند. من از خداى تبارك و تعالى خواهم كه شما را حفظ كند، موفق باشيد و اهالى مملكت ايران را موفق و پيروز كند. انشاءالله خداوند به همه شما سعادت و سلامت عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد تأثير سازنده اعتقاد به خدا و بررسى حقيقت اصيل نهضت استقلال طلبانه ايران
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قيام لله كنيد كه هيچ خسرانى ندارد
قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى خداى تبارك و تعالى در اين آيه مىفرمايد كه يك موعظه، فقط من يك موعظه به شما مىكنم، يك موعظهاى كه واعظش خداست و آورنده موعظه پيغمبر اكرم است و مىفرمايد، فقط يك موعظه است، اين موعظه بايد اهميتش خيلى زياد باشد كه در اين تعبير مىفرمايد و آن موعظه اين است كه (ان تقوموالله مثنى و فرادى). اينكه قيام كنيد براى خدا، براى اقامه حق قيام كنيد. لازم نيست كه اول يك اجتماعاتى باشد كه من مىخواهم بعد از اجتماعات قيام كنم. يكى يكى هم اين تكليف هست (مثنى و فرادى) فرادى هم هست، دو تا دو تا هم هست. اين ديگر اقل جمعش است، يعنى تنهائى تكليف به قيام لله هست و اجتماعى هم كه اقلش دوتاست، از دو تا شروع مىشود به بالا، هر چه بالا رفت، ميزان اين است كه انسان تشخيص بدهد كه لله هست اين قيام، براى خدا هست اين قيام، ديگر اگر لله شد و براى خدا شد، از اينكه تنها هستيم، از اينكه جمعيتمان كم هست، ديگر وحشتى نيست قيام اگر لله هست، براى خداست، قيام لله هيچ خسران ندارد، هيچ ضرر توى آن نيست. قيامهاى براى دنيا دو رو دارد، يك رويش ضرر است، يك رويش نفع است. تجارت انسان مىكند، ساير كسبها را مىكند، اين يك طرفش ضرر است، يك طرفش نفع است، گاهى انسان ضرر برد از اين تجارت، گاهى نفع مىبرد و هر كارى كه انسان براى دنيا بكند، خدا در كار نباشد و همان جهت دنيوى باشد، اينها صد درصد نفع نيست، گاهى نفع است، نفع مادى دارد، گاهى ضرر مادى دارد. اما اگر چنانچه قيام براى خدا باشد، انسان كارى را براى خدا بكند، اين هيچ توى آن ضرر نيست. ممكن است كه انسان تخيل بكند كه ما رفتيم به جنگ با كفار مثلاً و كشته شديم، خيال بكند كه اين ضرر است، لكن
اين ضرر نيست، كشتهها پيش خدا زندهاند، اجرهائى كه آنجا هست ربطى به اين عالم ندارد. اينكه براى خداست، هميشه نفع دارد، هميشه از خسارت محفوظ است. مردهاى تاريخ بسيارشان تنها ايستادند در مقابل قدرتها، حضرت ابراهيم تنهائى ايستاد و بتها را شكست كه وقتى آمدند گفتند كه چه كسى بود، ابراهيم را مىگفتند اين كارها را كرده، تنهائى قيام كرد در مقابل بت پرستها و در مقابل شيطان وقت و از تنهائى نترسيد براى اينكه اين قيام، قيام لله
بود، براى خدا بود و چون قيامبراى خدا بود، هر دو طرفش نفع است، چه پيش ببرد، نفع برده است و چه پيش نبرد، باز هم نفع برده است، يكى از دو خوبىها را دارد يا خوبى دنيائى دارد يا اگر دنيائى گيريش نيامد، خوبى آخرتى بلااشكال است و هست. حضرت موسى يك شبانى بود، شبان حضرت شعيب بود مدتها و تنهائى مامور شد كه برود و قيام كند منتهى ايشان يك توقعى از خداى تبارك و تعالى كرد كه برادرم هم باشد، آنوقت شد مثنى، اول خودش بود قيام كرد، بعد برادرش هم همراهش شد، شدند دو نفر، اما در مقابل چه دستگاهى؟ در مقابل دستگاه فراعنه كه الان هم آثارشان در مصر و آنجاها، در قاهره و مصر و آنجاها هست، آن آثار عجيب و غربيشان، ايستاد در مقابلشان تنهائى، بعد هم كه اضافه شد، يك نفر ديگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش بود، بنى اسرائيل هم كارى از آنها نمى آمد جز شلوغكارى، چنانچه حالا هم همين، جز شلوغكارى كارى از آنها نمىآيد. پيغمبر اكرم (ص ) از اول كه قيام كرد، تنها، تنها قيام كرد و دعوت كرد مردم را، قومش را دعوت كرد به حق تعالى و به توحيد و هيچ كس همراهش نبود، تنهائى قيام كرد اول، مثلاً زنش كه در خانه شوهرش منزل بود، حضرت خديجه به او ايمان آورد و حضرت امير كه بچهاى بود آنوقت، ايمان آورد و بعد كم كم در مكه هم كه بودند در 13 سال، نشد يك كارى انجام بدهند، براى اينكه مكىها همه مقتدر و پولدار بودند و مىديدند كه اگر اين رشد بكند، با منافعشان مخالف است، از اين جهت با او مخالفت مىكردند از خوف اينكه اين رشد پيدا بكند و با منافعشان چه بشود، اين بتها هم آلت بود پيش آنها، همچو نبود كه بت پرستها خيلى به بت هم پابند باشند، منافع ماديشان بود كه آنهادر مقابلش مىديدند كه پيغمبر اكرم است و منافع مادى شان در ضرر است. تا در مكه بودند تقريباً مىشود گفت تنها بودند، يكى دوتا، چند نفر مختصرى به ايشان گرويدند و اينها، فعاليت هم در مكه، جز اينكه دعوت مىكردند و دعوت زيرزمينى به اصطلاح مىكردند، چيزى نبود تا وقتى كه مقتضيات جور شد و رفتند به مدينه، آنوقت از مدينه شروع كردند و در مقابل قدرتهاى بزرگ.
خوف از قدرتها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خدا ندارند
وقتى كه مطالب الهى شد ديگر خوف از قدرتها، هيچ قدرتى مثل قدرت خدا نيست. خوف از قدرتها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خداى تبارك و تعالى ندارند، مسلمين، مؤمنين كه اعتقاد دارند به مبدا قدرت، اينها از قدرتها نبايد بترسند. پيغمبر اكرم كه ايمان به قدرت مطلق خداى تبارك و تعالى داشت، در صورتى كه عددشان كم بود و چيزى نبود و فقير هم بودند و از همين فقيرهاى بيچاره بودند لكن قدرت ايمان داشتند و قيام كردند و قدرتها را يكى بعد از ديگرى شكستند و همه را دعوت به توحيد كردند، توحيد را در جامعه رشد دادند و در يك زمان كمى، مسلمين كه در جنگ وقتى كه مىرفتند، چند نفرشان يك شتر داشتند، در يك جنگ مثلاً مهمى شايد ده تا اسب داشتند، نداشتند چيزى، ده تا شمشير داشتند، چند نفرشان يك شتر داشتند معذلك چون قوت ايمان داشتند، دو تا امپراطورى را در يك صف كمى، يكى امپراطورى روم را كه آنوقت مهم بود و يكى هم
ايران كه مهم بود (اين دوتا امپراطورى آنوقت در دنيا مقدم بر همه بودند) آنها را شكستند و غلبه بر آنها كردند و اسلام را بردند تا روم و تا عرض بكنم كه اروپا هم رساندند. عمده همان روح ايمان است كه بر انسان بايد چه باشد. اين قدرتهائى كه الان ما مواجه با آنها هستيم، هى مىترسانند آدم را از اينكه ابرقدرتها هستند، شوروى هست، آمريكا هست، انگلستان هست. صحيح است، اينها قدرتهايشان زياد است لكن قدرت يك ملتى كه حق مىگويد، كه براى خدا قيام كرده است، مىخواهد كه مملكتش، مملكت اسلامى باشد نه اينكه مملكت، مملكتى باشد كه صورتش، صورت اسلام و واقعيتش بر خلاف. (بيشتر از آنهاست )
قيام ملت ايران، يك قيام الهى است
اين قيامى كه الان ملت ايران كردهاند در مقابل همه اين ابرقدرتهاست و اين ابرقدرتها را شما اطمينان داشته باشيد كه نمىتوانند كارى انجام بدهند يعنى خداى تبارك و تعالى اينها را مقابل هم قرار داده است كه اگر او بخواهد حركت كند آن يكى تشرش مىزند. تازگى شوروى تشر زد به آمريكا كه اگر بخواهى دخالت كنى در امر ايران، ما چه خواهيم كرد. نمىتوانند بكنند. و باز از شوروى گفتهاند كه گفته است سران شوروى كه ايران بايد سرنوشتش را خود ملتش تعيين بكند. البته اينها هم حالا حرف مىزنند اما مساله همين هست. مساله اين است كه هر ملتى بايد سرنوشت خودش را خودش معين كند و اگر يك ملتى قيام كند اينطورى كه الان ملت ايران قيام كرده است، اين قيام يك قيام الهى است يعنى اينكه من اعتقاد دارم و همين طور هم هست، اين است كه يك همچو قيامى را نمى شود با تبليغات بشرى، با اين حرفهاى ماها، نمى شود يك همچو قيامى درست كرد. ماها يك حوزه كوچكى را، يك فرض كنيد موج كوچكى ما مىتوانيم تهيه كنيم، آن كه اين قيام را درست كرده است و در سرتاسر ايران، ايلاتى كه اصلاً كارى به اين كارها نداشتند، نه آنها كار نداشتند، بازار تهران هم كار نداشت، بازار تهران هم كه اصل بازارهاست، در اين امور دخالت نداشت، كار نداشت به اين كارها، ساير بازارها هم كار به اين كارها نداشتند، خير دانشگاهها هم كارى نداشتند. ما مىديديم كه اين جناحهاى سياسى، چندين سال است الان هيچ ابداً از اين حرفها ديگر نمىزنند، هيچ كارى به اين كارها ندارند، جناح روحانى هم دستش بسته بود و دهنش بسته بود و جرات حرف زدن نداشت، اين جناحهايى كه از آنها يك كارى مىآمد، در اين 50 سال سلطنت سياه، همه اينهارا خفه كرده بودند. در زمان رضاشاه، جناح روحانى را همچو به آن صدمه زده بودند كه خود ملت در مقابل روحانيت ايستاده بود، خود ملت روحانيت را سوار اتومبيل، روحانى را سوار اتومبيل نمىكرد و مىگفت كه ما اين طايفه را نمىخواهيم، من خودم سوار اتومبيل بودم و اتومبيل ظاهراً بنزينش تمام شده بود يا آب آن تمام شد، يك شيخى هم همراه من بود، مىگفت كه چون اين شيخ سوار اتومبيل است از اين جهت اتومبيل ايستاد، بااينكه ايستاندنش، نشكسته بود (خنده حضار) يا آبش تمام شده بود يا بنزينش، حالا يادم نيست اما يكى از اينها تمام شده بود، معذالك تبليغات زمان رضاخان و
مامورين رضاخان، دژخيمان رضاخان همچو كرده بود كه اين طبقه شوفرى كه الان شما ملاحظه مىكنيد يكى از طبقاتى است كه در ايران فعاليت مىكند و فلج مىكند گاهى وقتها كارهاى دولتى را، آنوقت اينطور بود كه اگر چنانچه بنزينش تمام مىشد، مىگفت شيخ، تازه تفال به او مىزد، مىگفت شيخ چون اينجا بوده، و همين طور ساير طبقات اينطور شده بود. در تمام ايران يك مجلس خطابه علنى نبود، اگر بود، بين نصف شب كه يك مجلسى بود آن هم قاچاق، تمام تبليغات، تبليغات از هر طبقه باشد، درش بسته شده بود. سياسيون هم همه در انزوا بودند و هيچ كارى از آنها بر نمىآمد و نمىتوانستند كارى بكنند، صدائى از كسى در نمىآمد، چند دفعه روحانيون قيام كردند لكن شكسته شد. از آذربايجان قيام كردند شكسته شد، گرفتند همه را بردند به سنقر ظاهراً. از اصفهان قيام شد باز هم شكستند قيام را و متفرقشان كردند. قيامهائى شد اما قيامهائى بود كه نتيجهاى نتوانست بدهد و ملت آنوقت بيدار نبود، درست توجه نداشت به مسائل خودش. مىخواهم عرض بكنم كه نه جناح سياسى الانتواند بگويد كه من كردم اين كار را، تمام ايران را من به جنبش درآوردم، نه جناح روحانى، جنود خداست كه اين كار را كرده، امر خداست اين كار ولهذا اميد به آن است، مال بشر نيست كه انسان بگويد پشتوانه ندارد. اين كار، كار خداست كه يك ملتى كه در چند سال پيش از اين، اگر چنانچه بازارش را مىخواستند ببندند، يك پاسبان كافى بود، حالا ايستاده در مقابل همه قدرتها، مشتش را گره كرده در مقابل همه قدرتها ايستاده و نه مىگويد، مىگويد كه ما نمىخواهيم اين را. اين حكومت نظامى كه در سابق، همچو كه اسم حكومت نظامى مىآمد، ديگر نفسها قطع مىشد و هيچ كس حرفى نمىزد و نمىشكست، اصلاً معقول نبود كه حكومت نظامى را كسى بتواند بشكند، الان حكومت نظامى يك امر توخالى است كه مردم به آن اعتناء نمى كنند. هى، بله هى هياهو مىكنند و هى اعلاميه مىدهند لكن دنبال سراعلاميه (آنها مىگويند 2 نفر بيشتر حق ندارند كه اجتماع كند) دنبال سر اين، صدهزار نفر جمعيت، دويست هزار نفر جمعيت قيام مىكنند، مى شكنند. در همان اصفهانى كه حكومت نظامى است، در همان تهرانى كه حكومت نظامى است و قمى كه حكومت نظامى است، هر روز دارند مىشكنند اين حكومت نظامىها را، هيچ اعتنائى بدان نمى كنند، بعد دولت نظامى را آوردند، دولت نظامى هم همان حكومت نظامى است ديگر، فرقى ندارد هر دو نظامىاند و هر دو از اين پيرمردهاى مفتخورند كه مدتى ملت را دوشيدند و هيچ كارى هم از آنها برنمىآيد، قابل آدم نيستند، جز اينكه بگويند بكشيد. اين تمام شد، تمام مىشود اين حرفها، دولت نظامى هم ديگر كارى از آن نمىآيد و ميان تهى است، حالا ما فرض مىكنيم كه بعد از اين هم كه اين تير آخرى كودتاى نظامى باشد كه دولت شوروى هم گفته كه (يك همچون خيالى را دارند اينها و اگر بكنند،من چه خواهم كرد). ما احتياج نداريم شما كارى بكنيد، ما خودمان خواهيم كرد، بعد از اين ممكن است كه باز اين قضيه كودتاى نظامى در كار بيايد ولى آخرش همين نظامى است و همين پيرمردهايند و همين تفنگها، بيشتر از اينها چيزى نيست كه اين ملت از آن رقمى كه الان چند ماه هست كه حكومت نظامىاش را ديده است و شكسته است حكومت نظامى را، دولت نظامىاش هم كه حالا هست و مىبيند كارى از آن برنمىآيد، شكسته او را، بعد هم كودتاى
نظامى با يك نظام ديگر مىآيد، چيز تازهاى نيست، مردم ديگر آشنا شدند، يعنى يك قدرت الهى در ايران دارد حكومت مىكند. اين را بيدار باشيد يك قدرت بشرى نيست، بشر نمىتواند كه همه مملكتى كه سى و چند ميليون جمعيت دارد و بزرگىاش هم چند مقابل فرانسه هست، يك مملكتى را نمىتواند بشر چيز بكند كه اين بچه كوچولوى هفت هشت سالهاش، اين بچهاى كه در دبستان مى رود بلكه قبل از اينكه در دبستان هم برود، تازه زبان باز كرده است، تا آن پيرمردهائى كه خوابيدند در توى خانه و نمىتوانند بيرون بيايند، همه با هم بگويند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى، اين زبان خداست، اين القاى الهى است، اين يك چيزى نيست كه بشود بشر اين را درستش كند، يكدفعه مثلاً متحول كند يك مملكتى، تمام يك مملكت سى و چند ميليونى را كه ديروز از يك پاسبان مىترسيدند، مىآمد توى بازار مىگفت، بيرق بزنيد، روز چندم آبان است بايد بيرق بزنيد، هيچ تخلفى نبود در كار، حالا اگر خود اعليحضرت هم تشريف بياورند توى بازار، مردم با مشت خردش مىكنند، جرات هم نمىكند كه بيايد بيرون، (خنده حضار) الان وضع، اين چيز چين آمد در ايران، جرات نكردند اين رئيس چين را - عرض مىكنم كه - بياورند از توى خيابانها ببرند، براى اينكه مردم ايستاده بودند و نمىشد همچنين چيزى عبور بكند و از بالاى سرشان با هليكوپتر بردند به فرودگاه و از آنجا رفت سراغ كارش. الان يك همچو تحولى در ايران پيدا شده است كه تمام قشرهايش، شما خيال مىكنيد كه اين نظامىها همهشان نظامىاى هستند كه شاه را مىخواهند، اين نظامىها پيش من تا حالا چندين افراد آمدند و پيغام آوردند كه ما حاضريم، هم نيروى هوائىشان و هم نيروى زمينىشان، منتهى الان آمريكا هست و مستشارهاى آمريكا هست و نظامىهاى اسرائيل هست و از اين مسائل الان در كار است و ما هم نمىترسيم از اينها ما همين نظامىهاى آمريكا را بيرون مىكنيم از ايران مستشارها را بيرون مىكنيم از ايران و همان نظامىهاى اسرائيل و اينها كه دارند زمينهاى مردم را مىبلعند و از بين مىبرند منافع مسلمين را، اينها را ما بيرونشان مىكنيم انشاءالله و اين دست خداست كه اين كار را دارد مىكند، دست بشر نيست كه ما بترسيم كه بشر از او نمىآيد و بشرى كه سى ميليون فرض كنيد هست - و چيز هم - و اسلحه هم خيلى ندارد در مقابل آن قدرتهايى كه مثلاً يك ميليارد جمعيت چين و يك ميليون، چندين ميليون جمعيت كذا و چند صد ميليون جمعيت نمىتوانند، البته ما به اينكه يك بشرى هستيم، قدرتمان ناقص است، اما وقتى كه قيام لله شد، موعظه مىكند خدا كه (اعظكم بواحده) يكى، يك مطلبى را من موعظه ميكنم، اين است كه (ان تقوموالله) براى خدا قيام كنيد، اگر براى خدا قيام كرديد، ديگر ترس از بشر نيست، تمام بشر چى هست؟ تمام بشر را شما در مقابل قدرت خدا، تمام اين منظومه شمسى شما، اگر گم بشود توى اين منظومههاى شمسى، بايد جبرئيل بگردد تا پيدايش بكند از بس كه بزرگ است اينجا، آنقدرى كه تا حالا كشف كردهاند، محير العقول است نسبت به عقلهاى كوچك ما، آنقدرى كه كشف كردهاند، بعضى ستارهها از زمين آنقدر دور است كه در شش بيليون سال نورش مىرسد به اينجا، نور با آن قدرت حركت در 6 بيليون سال - نور - مىرسد از آنجا به ما، يك همچو وسعت دايرهاى هست، اين قدرت قدرت الهى است، قدرت خداست، با اين قدرت خدا ديگر بشر و
اينها چيزى نيستند تا بتوانند چه بكنند. كارتر نمىتواند يك ملتى را كه براى خدا قيام كرده و براى حق قيام كرده، نمىتواند اين ملت را خفه كند و بگويد كه ما پشتيبانش هستيم. پشتيبانش باش، شما پشتيبانش باشيد، آن يكى هم پشتيبانش باشد نمىتوانيد، قدرت خداست، با قدرت خدا نمىشود بازى كرد. مردم مردم الهى هستند، مسلم هستند. قيام لله كردند، براى خاطر حق قيام كردند، بچه كوچك و بزرگ دارد مىگويد ما حكومت اسلام را مىخواهيم، ما اسلام را مىخواهيم، يك همچو قدرتى را نمىتوانند بكشنند با مسلسل و با اينطور چيزها، بالاخره اينها خاضع خواهند شد و بالاخره اين مرد خواهد رفت انشاءالله (انشاءالله) منتهى زود و ديرش چيز است والا رفتنى، مسلم هم رفتنى است، يك هل ديگر مىخواهد ايشان (خنده حضار) انشاءالله خداوند شماها را توفيق بدهد كه اين هل آخر را هم بدهيد انشاءالله (انشاءالله) و همه شماها، شماها و ما موظف هستيم وظيفه خدائى داريم، وظيفه خدائى ما اين است كه به اين قيامى كه الان ايران كرده و نهضتى كه كرده است ايران و هر روز دارد كشته مىدهد، همين امروز در اين چيزى كه براى ما آوردند كه تلفن كرده بودند، در يكى از شهرها را 100 نفر كشتند، 100 نفر در يكى از شهرهاى ايران بر حسب آنطورى كه براى ما آوردهاند، گفتند 100 نفر كشته شدهاند، در يكى 30 نفر كشته، در يكى 16 نفر كشته، همين مال ديروز و امروز و پريروز است. اينها الان افتادند به جان مردم به كشتن لكن اطمينان بر اين معنا هست كه انشاءالله اين قدرت، اين قدرتها در مقابل قدرت ملت كه قدرت الهى است، هيچ نخواهند كارى كرد.
وظيفه ايرانيان مقيم خارج، كمك تبليغاتى به نهضت ايران
ما الان موظفيم كه برادرهاى ما الان در خون دارند مىغلطند، ما بايد به آنها كمك بكنيم. الان كمكى كه شما كه در اروپا هستيد و هر كدامتان در ممالك ديگرى هستند، كمكتان اين است كه تبليغ كنيد، يعنى اين جنايتهائى را كه اين سلسله كردهاند و خصوصاً اين شخص كرده است، اين شاه كرده است، اين جنايات را به مردم بگوئيد، به رفقايتان كه در دانشگاهها هستند، در كارخانهها هستند، هر جا كه هستيد به اين رفقائى كه داريد - اروپائى - بگوئيد به اينها كه مساله اين است، او اين خيانتها را كرده است و مردم كه قيام كردهاند، آزادى مىخواهند، فريادشان اين است كه ما آزادى مىخواهيم و استقلال مىخواهيم، اين مردمى كه آزادى و استقلال مىخواهند، اينها وحشى نيستند، اينها متمدنند كه آزادى و استقلال مىخواهند، وحشىها آنها هستند كه استقلال و آزادى را از آنها گرفتهاند، نه اينها كه آزادى و استقلال را ميخواهند. استقلال و آزادى دو تا چيزى است كه همه بشر، از حقوق اوليه بشر است و همه بشر اين را مطلع هستند، آن كه سلب مىكند اين را از مردم، او وحشى است، آن كسى كه اين حق را مىخواهد، او متمدن است. ملت ايران، ملت متمدن است، گرفتار دولتهاى وحشى شده است. بنابراين بر ما همه است كه به اندازه قدرتمان، هر كس هر مقدار قدرت دارد همراهى كند با ملت ايران. تبليغ بكنيد شما اينجا هستيد، هر طورى كه مىتوانيد، جوانها، هر جا كه هستيد، در دانشگاهها كه هستيد، جاهاى ديگر كه هستيد، مسائل را براى اينها روشن كنيد، اينها از بس تبليغات سوء شده
است نمىتوانند باور كنند كه اين ملت يك ملتى است كه براى حق ايستاده است و ملت متمدنى است كه در مقابل وحشىها ايستاده است، آنها مىگويند كه اينها وحشى هستند لكن اينها متمدنهائى هستند كه در مقابل وحشىها ايستادهاند. خداوند انشاءالله همه را سلامت بدارد و حفظ كند. موفق باشيد. انشاءالله
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد اهميت و نتايج قيام لله در پاريس
شاه، بر باد دهنده نيروهاى مادى و معنوى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
ما كه سالهاى طولانى با حكومت شاه مخالفيم و باز بعضىها خودشان را به نفهمى مىزنند و در گوش خودشان را مىگيرند، ما يك چنين عنصرى را شناخته بوديم، يك همچو موجودى كه هر روز براى ملت ايران مصيبت درست مىكند و جوانهاى ما را به خاك و خون مىكشد. از اول كه مخالفت شد، البته مخالفت اينطور درجه به درجه بالا آمد، هى هر چه ظلمش زيادتر شد مخالفت زيادتر شد تا اينكه رسيد به جايى كه ديديم همه چيز ما را به باد داد، همه مخازن ملى ما را به ديگران داد، همه نيروهاى فعال ما را نگذاشت ترقى بكند، فرهنگ ما را عقب راند، همه چيز ما را به باد داد. حالا كه اوج گرفته است مخالفت ملت و همه برخلاف او قيام كردهاند، حالا يك ديوانهاى شدهاست كه هيچ انسان نمىتواند تصور كند كه چه وضعى از براى حكومت او، از براى خود او يك دسته سرباز را آورده است و دولت تشكيل داده، يك عده اشخاص جانى دولت تشكيل دادهاند كه همهشان شبيه به خودش هستند و اينها را مسلط كرده است بر مملكت ما و در اين بيست و چهار ساعت كه از ماه محرم مىگذرد اعداد كشتهها را بعضىها قلمهاى درشت مىگويند. (من كه حالا نمىتوانم بفهمم).
از دو مبدا تاكنون خبر رسيده است كه حدود بيست هزار نفر كشتههاى اين بيست و چهار ساعت بوده است كه حالا بعدش چه خواهد شد. من نمىدانم. من نمىتوانم باور بكنم كه يك چنين عددى باشد لكن از دو مبدا تا حالا يك همچو اطلاع رسيده است، البته كمتر هم گفته شده است.
چه جرمى بوده؟ چه كرده است اين ملت ؟ جز اينكه خوب، يك حرف صحيح مىزنند و آن اينكه ما يك حكومت عادل مىخواهيم، يك حكومتى مىخواهيم كه منافع مملكت مان خرج خود مملكت بشود. ما مرتب مىگوئيم حكومت اسلامى، آقايان خيال مىكنند حكومت اسلامى از آن طرف دنيا مىآيد، يك چيزى است كه هيچ كس نمىتواند تصورش را بكند، ما مىگوييم كه يك دزدى را برداريد يك صحيحالعملى را جاى او بگذاريد اين خيلى مهم است؟!
اسلام براى حكومت شرط قرار داده، بايد عادل باشد، بايد امين باشد، يك حكومت امينى سركار بيايد، احكام اسلام باقيش را همه مىدانند. ما كه مىگوييم حكومت اسلامى، براى اينكه يك همچو چيزى در كار نباشد، يك همچو موجودى تمام سرنوشت يك ملت را در دست نگيرد. اينها قريب
پنجاه سال است كه اين مملكت را همه چيزش را از بين بردند، اينها را آمريكايىها آوردند سركار و الان ديگر در مشت آنهاست براى اينكه همه جهاتى كه در ايران هست، چه از نيروهاى فعاله آدمى و چه از مخازن زيرزمينى و چه آن اموال روى زمينى، همه اينها به باد فنا مىرود يا در جيب آنها مىرود يا در جيب همين طايفه مىرود. حالا كه چندين بيليون پول را از ايران خارج كردهاند كه صورتهايش را آوردند و ما ديديم (لابد شماها هم ديديد) حالا تازه به فكر اين افتادند كه بعد از اينكه بردند و خوردند و از بين بردند به فكر اينكه: (نه ديگر نبايد بيرون ببريم) كدام را نبايد بيرون ببريد؟ بردند تمام شد. آنكه مربوط به شاه و مربوط به كسانى كه از دارودسته شاه بود اين خائنها بردند. هشتصد ميليون هر كدامشان، دويست ميليون، سيصد ميليون دلار، دويست ميليون دلار، پانصد ميليون دلار، چقدر دلار بردند. يك صورت خيلى بلندى آوردند ما هم ديديم كه چه اشخاصى بردند، از نظامى گرفته، از دربارى گرفته، از وزرا گرفته تا اجزاء سازمان امنيت گرفته، همين كه همه حول و حوش خودش بودند و اين ملت را غارت كردند، پولهايشان را در بانكها گذاشتند، حالايى كه مىبينند احتمال اين است كه يك وقتى جلويشان را بگيرند پولهايشان را نقل كردند به خارج.
استمداد و توبه شاه حربهاى براى حفظ سلطنت
ملت ايران نبايد بگذارند كه خود اينها بروند، خود اينها را بايد بيخ گلويشان را بگيرند پولها را از آنها درآورند. اينها همهاش از ملك ملت ماست كه به جيب اينها رفته. شاه اگر كنار هم برود بايد بيخ گلويش را بگيرند، آنكه خوردهاست بگيرند از او، اين جناياتى كه كرده بايد عوضش را از او بگيرند و تلافى كنند. اينهمه آدم كشتهاند، حالا اعلى حضرت ديگر توبه كردهاند! اين توبه آقاست! اين توبهاى كه چند روز پيش از اين براى بازى دادن مردم، يك دسته هم خودشان را به بازى خوردن مىزنند نه اينكه نمىفهمند از باب اينكه يا مسامحه كارند يا منافعى دارند آنها، خودشان را به بازى خوردن مىزنند يك وقتى و لهذا پيشنهاد مىكنند كه خوب، آخر ايشان مىگويد من توبه كردم خوب ديگر چه مىگوييد شماها؟ اين توبه كرده، آمد به پيشگاه ملت و از علماء اعلام عذر خواست و گفت: (ما اشتباهات ديگر بعد از اين نمىكنيم) اين آقايى كه مىگويد ما ديگر اشتباهات نمىكنيم و ما ديگر تكرار نمىكنيم اعمال سابق را، اين است كه الان مىبينيم كه در اين بيست و چهار ساعت اينها چه كردند با ملت ما و الان چه مىكنند را، من ديگر نمىدانم. بدانيد كه حتماً كه الان مشغولند، هر روز تلفن از خارج مىآيد و آقايان كه تلفن را مىگيرند اين است كه جاهاى مختلف گفتهاند كشتار هست در آنها، در شهرستانها و همه خيابانهاى تهران الان پر است از اينها و بسيارى از شهرهاى ايران الان همه منقلب هستند. اين كماندوها و اين كولىها را كه همين سازمان امنيت بپا مىكرد و امثال اينها را آوردند در شهرها و ريختند و اين همان كلمهاى است كه خود او هم گفته كه من اگر بخواهم بروم، ايران را به يك تل خاك در مىآورم مىروم.اين الان فهميده كه بايد برود، الان دارد همان مطلب را عمل مىكند.
مطالعه و تحقق در تاريخ اسلام راهگشاى ملت در پيشبرد انقلاب
در هر صورت ماها كه الان اينجا هستيم بايد خودمان را بسازيم. اگر يك ملتى بخواهد مقاومت كند براى يك حرف حقى، بايد از تاريخ استفاده كند، از تاريخ اسلام استفاده كند ببيند كه در تاريخ اسلام چه گذشته و اينكه گذشته سرمشق است از براى ما. حضرت سيدالشهدا با يك عدد كمى حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مىكرد و از قوم و خويشهاى خود اينها هم بود، در عين حالى كه اظهار اسلام مىكرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بوده، خليفه رسول الله به خيال خودش بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است. اينكه حضرت ابى عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهى از منكر كنم. اگر يك حاكم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماء ملت، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند، بايد نهى از منكر كنند. در عين حالى كه دانست، يعنى به حسب قواعد هم معلوم بود، به حسب قواعد هم يك عده كمى كه آنوقتى كه همراه ايشان همه با هم بودند، مىگويند چهار هزار نفر بودند لكن شب هم آنها رفتند، يك عدد بسيار كم هفتاد، هشتاد نفرى، هفتاد و دو نفرى ماندند، در عين حال او تكليف مىديد براى خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع، تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكارى خودش و اين عدهاى كه همراه خودش بود. او ديد كه يك حكومت جائرى است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است، تكليف خودش را، تكليف الهى خودش را تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار بكند، هر چه خواهد شد. در عين حالى كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدرى نمىتواند با آن عدهاى كه آنها دارند مقابله كند لكن تكليف بود.اين يك سرمشقى است كه از براى شما و ما، كه اگر عددمان هم كم بود بايد باز استنكار كنيم براى اينكه يك كسى آمده است و سلطنت اسلامى ايران را گرفته است. جايى كه بايد امير المومنين بنشيند اين نشسته، جايى كه بايد امام حسين بنشيند اين نشسته، سلطنت دارد مىكند به خيال خودش و اظهار اسلام هم مىكند، يزيد هم مىكرد، معاويه هم مىكرد، آنوقت جماعت هم خواندند، امام جماعت هم بودند. در مقابل يك كسى كه مسند اسلام را غصب كرده است، حكومت اسلامى را غصب كرده، بر مقدرات مسلمين حكومت مىخواهد بكند. اگر اين خيانتكار هم نبود غاصب بود، غصب كرده بود مقام را، اين مقام براى اشخاصى است كه شرائطى دارد، اسلام شرائط معين كرده براى آن كسى كه بايد تكفل امور مسلمين را بكند. اگر اين نفتهاى ما را به باد نداده بود و مراتع ما هم از بين نبرده بود و زراعت ايران را هم از بين نبرده بود و فرهنگ ايران را هم از بين نبرده بود و ارتش ايران را هم ضايع نكرده بود و اقتصاد ايران را هم به هم نزده بود و همه جهات ايران را هم به هم نزده بود باز هم يك آدم يك غاصبى بود كه استنكار لازم داشت كه شما نبايد به او حكومت بدهيد حالا كه همه اين صفات را دارد و همه اين كارها را هم كرده، همه جهات ايران را به هم زده است.
همانطورى كه سيدالشهدا سلام الله عليه تكليف شرعى الهى مىخواست عمل بكند، غلبه بكند تكليف شرعيش را عمل كرده، مغلوب هم بشود تكليف شرعيش را عمل كرده، قضيه تكليف است، قضيه اين است كه مقابل يك نفرى كه دارد همه حيثيات اسلام و مسلمين را مىبرد و سلطه پيدا كرده است بر مقدرات مسلمين و سلطه مىدهد كفار را بر بلاد مسلمين، ارتش ايران را به دست مستشارهاى امريكا مىسپارد، مخازن ايران را به جيب اين و آن مىكند، فرهنگ ايران را ضايع كرده، ايران به يك شكل نمونه درآمده يك همچو آدمى كه بر مسندى نشسته است كه بايد مثل امام حسين سلام الله عليه بنشيند، اين استنكار لازم دارد، يعنى بر همه مردم لازم است كه اين را به او بگويند كه بيا پايين از اين مسند، همه مكلف هستند.
سستى در نهضت، خيانت به اسلام و مسلمين است
الان كه ملت ايران قيام كرده است و در مقابلش ايستاده، بر همه علما، بر همه مراجع، بر همه كسبه و تجار، بر همه روشنفكران، بر همه احزاب لازم است كه همراه اين سيل حركت بكنند تا اينكه اين آشغالها را از بين ببرند. اگر يكى تباهى بكند در اين امر، سستى بكند، هركس مىخواهد باشد، سستى بكند، اين خيانتكار است، اين به مسلمانها خيانت كرده، به اسلام خيانت كرده. اگر يكى يك كلمه همراهى با اين آدم بكند، اين خائن است، به اسلام خيانت كرده است. براى اينكه يك آدمى است كه به اسلام دارد خيانت مىكند، يك آدمى كه دارد همه حيثيات اسلام را مىبرد، يك آدمى كه همه مخازن ما را و اين ملت را فقير كرده است.
مخازن و اموال مسلمين در اختيار اسرائيل غاصب.
اين را شما بدانيد كه اگر اين چند سال ديگر باشد، نفت شما را كه دارد مىدهد به امريكا همين طورى، در مقابلش چى مىگيرد؟ در مقابلش هيچ چيز، چيزى كه به درد مملكت ما بخورد نمىگيرد، بلكه چيزى است كه مضر است به حال مملكت ما، پايگاه درست مىكند براى امريكا، اين مخزن را كه از بين برد، مخازن ديگر را هم يكى بعد از ديگرى از بين مىبرد، مراتع را به يك دستهاى داده، جنگلها را به يك دستهاى داده به اسم مليت، آبها را خشك كرده يك جاهايى، ماهى را به دست كسى ديگر داده، همه چيزى كه داشتيم ما، ايشان تحويل ديگران داده. يك زراعت داشت ايران، آن زراعتش را هم از بين برد، ايشان به اسم اصلاحات ارضى زراعتش را هم از بين برد. الان كشاورزى ما نداريم در ايران. آن كه كشاورزى صحيح مىكند در ايران، در بعضى از نقاط عبارت از اسرائيلىها هستند كه زمينهاى خوب را به دست آنها داده است و حالا هم از قرارى كه گفتند اسرائيلىها هستند كه آمدند ايران و دارند اين كشتار را مىكنند. اينها از اسرائيلىها هستند، در ازاء خدمتهايى كه شاه به آنها كرده است، يعنى نفت را شاه به آنها داده است در مقابل مسلمين كه در جنگ اسلام هستند با يهودىها، ايشان نفتش را كمك مىكند، حالا در ازاء كمكى كه ايشان كرده، آنها هم درازايش، كماندوهاى
اسرائيل، آنهايى كه فنون آدمكشى را خوب مىدانند الان در ايران مىگويند آنها آمدند، اين آدمهايى كه مىكشند جرات نمىكنند به سربازهاى خودشان بگويند، از آنها آدم گذاشتند براى كشتن. الان يك آدمى است كه هر چه را دست بگذارى خيانت است يا جنايت.
مخالفت با شاه، يك تكليف شرعى است.
همه ما، همه مسلمين، همه علما، همه روشنفكرها، همه سياسيون، هر كس هست تكليف شرعى الهيش اين است كه با اين مخالفت كند. هر كس مخالفت نكند، برخلاف تكليف شرعى الهى عمل كرده، برخلاف شرافت عمل كرده، آدم شريف ديگر نمىتوانيم بگوئيم او را، آدم پست و رذل است. هر كس كمك كند به اين، مثل كارتر و امثال اينها، اينها هم خيانتكار هستند، به يك ملت خيانت دارند مىكنند. يك ملت است الان كه ايستاده و مىگويد كه ما آزادى مىخواهيم، ما چه مىخواهيم، در مقابلش اينطور كشتار مىكنند. يك آدم جانى را نمىخواهند، مىگويند نمىخواهيم، باز با مسلسل مىگويند نه حتماً بايد بخواهيد. سلطنتى كه بايد اگر صحيحش هم باشد (صحيح كه نيست، اگر صحيحش هم باشد) به حسب قانون بايد ملت اعطاء كند، ملت مىگويد نه، حالا با سرنيزه مىگويند بايد بگويى آرى.
قيام براى خدا پشتوانهاى الهى دارد
ماها بايد خودمان را بسازيم يعنى توجه كنيم به اينكه بزرگهاى ما، پيشواهاى ما چه كردهاند، براى اسلام چه كردهاند، براى مسلمين چه كردهاند، چه مىخواستند بكنند. پيغمبر اكرم كه سيزده سال در مكه رنج كشيد، حبس بود، زجر كشيد، توهين شد، هزار جور فشار بود، در آنجا صبر كرد، صبر كرد و دعوت كرد اشخاصى را، بعد هم كه ملاحظه فرمود كه نمىشود در آن جا كار را پيش برد هجرت كردند به مدينه. در آنجا خوب، افرادشان يكسرى آمدند جمع شدند، ده سال هم كه در آنجا بودند تمام همشان بر اين بود كه با اين قلدرها جنگ بكنند و اينهايى كه ظالم بودند، اينهائى كه منافع ملتها را مىخواستند بخورند، با اينها جنگ كرد تا اينها را آن مقدارى كه شد ساقط كرد ولى صبر مىكرد. اين مسلمين كه در آنوقت جنگ مىكردند، جنگهايشان جنگهايى بود كه وقتى انسان تاريخ را مىبيند تعجب مىكند چطور اينها با اين عدد كم آنطور شهامت داشتند.
در يكى از جنگها يكى از صاحب منصبها گفت كه در آن طلايه جنگ كه پيشقدمهايشان بودند، پيشقراولها بودند، شصت هزار نفر بودند، گفت كه ما سى نفر مىشويم، يكى من، بيست و نه نفر ديگر با من همراهى كنيد تا برويم سراغ اينها، ما سى نفرى اين شصت هزار را بزنيم تا بفهمند. هشتصد هزار نفر هم اصل اردوى روم بود، گفتند: آخر با سى نفر نمىشود. بالاخره باز چك و چاك كردند تا حاضرش كردند كه شصت نفر باشند، براى هر هزار نفر يك نفر رفتند و شكستند، شبيخون زدند و شكستند براى اينكه قوه داشتند، يك قوهاى بود در آنها، قوه اعتقاد به خدا. اعتقاد به خدا پيدا
بكنيد قوه پيدا مىكنيد. اگر چنانچه ما پشتوانهمان عبارت از خدا باشد ديگر ترس ندارد، اگر براى دنيا باشد بايد خيلى هم بترسيم. خوب، براى دنيا مىخواهم دست بياورم، چرا دنيايم را بدهم براى دنيا؟ آن كسى كه جوانش را مىدهد، اگر پشتوانهاش خدا باشد چيزى از جيبش نرفته براى اينكه رضاى خدا را به دست آورده، زندگى بالاتر پيدا كرده. آن كسى كه جانش را مىدهد، اگر براى خدا باشد، پشتوانهاش خدا باشد از جيبش چيزى نرفته اما اگر دنيا باشد اين حياتش داده است، تمام شد، تمام شد نه اينكه تمام شد، نخير اگر چنانچه براى دنيا باشد، آنجا برايش چيزهاى ديگر هم هست.
جديت كنيد كه كارهايتان براى خدا باشد، قيامتان لله باشد (اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) موعظه يك موعظه است، يك موعظه، مىفرمايد كه به آنها بگو كه يك موعظه من دارم يعنى خدا يك موعظه دارد به شما، اين است كه قيام كنيد براى خدا، قيامتان براى خدا باشد، نه قيامتان براى پيدا كردن يك عنوانى - نمىدانم يك جاهى، يك مقامى يا يك پولى، يك چه، نه اينطور نباشد. اگر قيام براى خدا باشد، پشتوانه خدا باشد يك طمانينهاى در نفس پيدا مىشود كه ديگر شكست توى آن نيست، يك حالت نفسانى در انسان پيدا مىشود براى اينكه به يك قدرت لايزال متصل شده است. آن كسى كه براى تبعيت از ذات مقدس حق تعالى حركت مىكند، اين مثل يك قطرهاى كه پشتوانهاش دريا، درياى غيرمتناهى، ماها چيزى نيستيم خودمان، قطره، از قطره هم كوچكتر هستيم اما اگر چنانچه متصل بشويم به آن دريا، درياى غير متناهى، حكم همان دريا را پيدا مىكنيم.(و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى) خدا به پيغمبر مىفرمايد كه تو آن وقتى تير انداختى، تير تو انداختى لكن تو نينداختى خدا انداخت يعنى دست تو دست خداست، البته تيرانداختن تو تير انداخنن خداست براى اينكه تو خودت را متصل كردى به او تو ديگر خودت چيزى نيستى، هر چه هست اوست، وقتى هر چه هست او باشد ديگر (ماريت اذرميت). (رميت) لكن (مارميت) تو انداختى و تو نينداختى. تو انداختى، خوب به حسب صورت من انداختم اما اين دست، دست خدا بوده است. آنهايى كه با تو بيعت كردند (انما يبايعون الله) بيعت با او بيعت با خداست براى اينكه متصل شده به يك قدرت لايزال، متصل شده به خدا، حالا كه اينطور شده است كه دست او را با آن بيعت مىكنند، خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه: آنهايى كه با تو بيعت كردند با خدا بيعت كردند، با همين دست با خدا بيعت مىشود براى اينكه اين دست ديگر دست خود نيست اين دست، دست اوست. خوب البته اين يك مقامى است كه براى من و شما ميسور نيست اما براى خدا كاركردن كه ميسور است و يك وقت همه چيز نمىبيند مگر خدا، حركت نمىكند مگر لله، اراده نمىكند مگر آن اراده خدا باشد، سير نمىكند مگر سير الله باشد، راه، راه اوست نه خودش، خودش هيچ، خودش هيچ، همه او، خودش را از بين مىبرد، جاى او يك قدرت لايزال مىنشيند. يك وقت اينطور است اين (مارميت اذرميت ولكن الله رمى) يا يك مرتبهاى بالاتر از اين هم هست. يك وقت نه، اينطور نيست لكن باز براى خداست. شما براى خدا قيام مىكنيد. شما نهضتتان براى خداست، براى اين است كه احكام خدا جريان پيدا بكند. مقصد نداريد كه حالا به يك نوايى برسيد و در اينجا يك مثلاً فرصت طلبى باشد حالا به يك نوايى
برسيد، اين نيست لكن مىبينيد كه دين خدا در معرض خطر است، بندگان خدا كه خدا عنايت به آنها دارد، بندگان خدا در معرض خطر هستند، بندگان خدا در عذاب هستند از دست يك ظالم، شما براى نجات بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا، بندگان خدا الان در عذاب هستند، الان در معرض خطر هستند، شما كمك كنيد به آنها، به كمك تبليغاتى در اينجا، الان مىتوانيد تبليغات بكنيد، مصاحبه بكنيد، اگر هر كدام مىتوانيد، مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مسايل ايران را بگوييد اما نظرتان، پشتوانهتان خدا باشد، براى خدا قيام كنيد. يك نفرى هم كه باشيد قيامتان قياملله وقتى باشد، قيام براى خدا باشد، آنوقت ارزش دارد يعنى ارزش الهى دارد، فرادى باشد يا مثنى (انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى) خودتان را متصل كنيد به آن درياى لايزال و كارهايتان را كارهاى الهى كنيد، توجه به احكام خداى تبارك و تعالى داشته باشيد. اين نهضتها براى اين است كه احكام خدا جارى بشود. اينهمه نهضتى كه هست كه حالا سال است كه نهضت شده است، اين براى اين است كه حكم خدا در دنيا جارى بشود، حكم شيطان از اين دنيا بيرون برود. در ايران حكم شيطان جارى است، مىخواهند حكم خدا جارى باشد. شما كوشش كنيد كه در خودتان احكام خدا را جارى كنيد، تعبد داشته باشيد، اعمالى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است انجام بدهيد، خودتان را الهى كنيد. يعنى تابع، چون و چرا ندارد، فرموده است بكن، مىكنيم. خداست، فرموده است بكن، مىكنم. چرا؟ به من ربطى ندارد، (چرا) مال اين است كه يك كسى عادى باشد آدم نداند كه صحيح است يا نه، (چرا) مىگويد. شما وقتى پيش يك طبيبى كه تشخيص داديد طبيب است، وقتى مىگويد فلان كار را بكن، نمىگويى (چرا) نسخه كه مىدهد نمىگويى (چرا) با اينكه طبيب است و يك بشر است.
خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد
بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد. خود ساختن به اينكه تبعيت از احكام خدا كنيد، هر چه فرموده است اطاعت كن، هر چه فرمود نه، نه. هر چه فرمود آره، آره. وقتى اينطور شد، يك مرتبه، يك مرتبتى دارد.يك مرتبهاى كه از براى انسان بايد باشد.اگر اين فرد اينطور بشود كه هر چه فرمود نه، نه و هر چه فرمود آره، آره شد و اين تابع اراده حق تعالى شد كه هر چه فرموده است مىكنم، هر چه فرمودهاست نكن، نمىكنم، اين از انسانيت يك مرتبه پيدا شده است، مراتب ديگر هم زياد هست و اگر اين مرتبه از انسانيت هم پيدا شد كه من كارم كارى شد كه براى خدا اين كار را مىكنم، شكست ديگر در آن نيست، كارهائى كه براى خداست شكست در آن نيست.
ايرانىها اگر غير مسلح براى خدا قيام كردند شكست در آن نيست يعنى اگر چنانچه اين مرد ادامه ظلم خودش را هم تا آخر بدهد و ما موفق نشويم به اينكه او را خلعش كنيم از اين سلاح باطل، باز هم ما غم نداريم براى اينكه ما اطاعت خدا كرديم، چون اطاعت، اطاعت خدا بوده است شكست بخوريم اطاعت الله است. پيغمبر(ص) در بعضى جنگ شكست خورد، شكست خورد در بعضى جنگها. حضرت امير در جنگ با معاويه شكست خورد، حضرت سيدالشهدا را كشتند، اما
اطاعت خدا بود، براى خدا بود، تمام حيثيت براى او بود از اين جهت، هيچ شكستى در كار نبود، اطاعت كرد، تمام شد با اينكه خوب شكست هم داد همه را، همه سلطنت معاويه و اينها را، به هم زد همه اوضاع را، تا حالا هم الان هست.
ان شاءالله همهتان موفق باشيد و همهتان به اين نهضت كمك بكنيد لله تعالى.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد پوچى ادعاى بر هم خوردن ثبات منطقه در صورت نبودن شاه
خطر تجزيه ايران و كمونيسم داخلى، از تشبثات شاه براى دوام سلطنت
بسم الله الرحمن الرحيم
از جمله تشبثاتى كه كردند براى حفظ شاه، اين است كه ايران هم مرز با شوروى است، چند صد كيلومتر هم مرزى دارند و شاه است كه ايران را حفظ كرده از تجاوز شوروى، اگر چنانچه شاه برود، به واسطه اين هم مرزى كه هست ايران در دامن شوروى مىافتد و در كلمات خود ايشان هم مكرر هست كه (اگر چنانچه من نباشم ايران مىشود ايرانستان) و ما بايد حساب كنيم ببينيم كه آيا صحيح است اين مطلب كه الان شاه، مملكت ايران را از شر شوروى نگه داشته و اگر ايشان بروند مملكت ايران به دامن شوروى مىافتد، يا صحيح نيست اين؟ يك صحبت اين است كه، يك فرض اين است كه اگر شاه برود شوروى مستقيماً حمله مىكند به بلاد و ايران را مىگيرد يا لااقل آذربايجان را مىگيرد. يك فرض اين است (كه ما اين فرض را بايد حساب كنيم) يك فرض ديگر اين است كه اگر چنانچه شاه برود، به واسطه تحريكاتى كه مىكند شوروى، كمونيسم داخلى آنجا را به دامن شوروى مىاندازد. اين هم بايد ما حسابش را بكنيم ببينيم صحيح است يا نه.
اما فرض اول كه شوروى حالا كه حمله نكرده به ايران، قدرت شاه جلوگيرى كرده، اين شاه اتكال به ملت دارد؟ يا نه بىاتكال به ملت همچو قدرتى دارد؟ اگر ادعا بكند كه من اتكال به ملت دارم و اين ملت است كه مىتواند، قدرت اين را دارد كه نگذارد كسى تعدى بكند، خوب اين را بايد مطالعه كرد در احوال ايران و بالفعل كه ببينيم كه ايران يكسره پشتيبان اعليحضرت است؟ اين پايهاى، الان پايگاهى دارد درايران؟ يا اين هم به همان شكل پدر درآمده است؟ كه خوب، اين را من يادم است، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد كه وقتى كه جنگ عمومى شروع شد و متفقين ايران را خواستند قبضه كنند براى اينكه پلى باشد - براى - بين آنها و جاهاى ديگرى كه دعوا داشتند، سه تا لشكر از سه جنبه به ايران حمله كردند، مال انگلستان بود و مال آمريكا بود و مال شوروى و آن حرفهائى كه رضاشاه مىگفت مثل همين حرفهائى است كه اين مى زند كه (قدرت ما ديگر به آنجا رسيده كه كسى نمىتواند تعدى كند، به آنجا رسيده است و كذا) يكدفعه معلوم شد كه يك ادعايى بوده است كه تويش
خالى بوده است، فقط اين يك حرفى بوده. آنوقت مىگفتند كه اعلاميهاى كه دوم نداشت اعلاميه لشكر ايران بود كه اعلاميه اول را كه اعلاميه جنگشان بود، دومى نداشتند كه ظاهراً سه ساعت طول كشيد، وقتى كه رضاشاه به سردارهايش گفته بود كه آخر چرا سه ساعت، گفته بودند سه ساعت هم زيادى بود براى اينكه ما هيچى نداشتيم، آنها همه چيز، راه مىآمدند، سه ساعت راه مىآمدند و الا چيزى در كار نبود. حالا ايشان همچو قدرتى دارد كه ملت را استثناء كنيم و - خود قدرت ايشان را - كه قدرت ايشان جلوگيرى كرده است از اين ابرقدرت كه شوروى باشد؟ يا يك مسائل ديگرى در كار هست؟ قدرت ايشان همين است. وقتى هم كه يك قدرتى اتكال به ملت نداشته باشد نظير همان رضاشاه مىشود كه اين سه تا مملكت، اين سه تا لشكر ريختند به ايران و ايران را گرفتند و همه چيز ايران در معرض خطر بود، خطرى بود از همه چيز ايران، در عين حال يك مطلب وجدانى براى ماها بود و مشهود بود كه مردم شادى كردند كه اينها آمدند شر رضاخان را كندند براى اينكه آنها كه آمدند رضاخان را فرستادند رفت. يك همچو وضعى پيش آورده بود كه در عين حال كه اجنبى، دشمن، سه تا دشمن بزرگ همه چيز ايران را در معرض خطر داشت معذالك از آمدن اين دشمنها مردم شادى كردند و به هم عرض كنم شايد مبارك باد مىگفتند كه خوب شد آمدند كه اين مرديكه رفت، شرش را كند و رفت. اينطور با مردم عمل كرده بود كه از دشمن، سه تا دشمنى كه به حسب ديانت با اينها مخالف بود و همه چيزشان مخالف بود، اينها آمدن آنها را براى رفتن او ترجيح مىدادند آنها بيايند و او برود. الان هم وضع اين آقا اينطور است كه همچو در نظر مردم اين مبغوض است كه اگر خداى نخواسته يك قدرتى بيايد و اين برود، آن را مردم ترجيح مىدهند براى اينكه آنها باز ممكن است يك حسابى داشته باشند. لهذا آنها كه آمدند بىحساب نبود كه به مردم تعدى بكنند، البته بود يك تعدياتى اما نه آنطور تعدى كه رضاخان كرد، شوروى هم نكرد، انگلستان هم نكرد، آمريكا هم نكرد، دشمنان ما نكردند آنطور با ايران، آنطور كهاين سختگيرى كرد و مردم را آزار داد، آنها همچو كارى نكردند، اينها آمدند البته قبضه كردند، بسيار بد بود، بسيار زشت بود لكن معذالك اينطور بود. الان هم وضع ايشان اينطور شده كه بودن ايشان در ايران به طورى در نظر مردم يك امر ناگوارى است كه اگر چنانچه يك قدرتى بيايد و اين برود معلوم نيست كه همان شادىها را نكنند، همانطور كه آنوقت بود حالا هم شادى نكنند. حالا در هر صورت الان قدرت ايشان كه اتكال به ملت هم ندارد و ملت همه اصلاً با او موافق نيست.
هراس دو ابرقدرت از يكديگر مانع تعدى آنان به ايران است، نه قدرت پوسيده شاه
باز ما فرض مىكنيم كه ارتش تمامش هم با اين موافق است و حال اينكه فرض است، الان ارتش تو خالى شده، الان پوسيده تويش و با ايشان موافق خيلى نيستند، خوب يك دستهاى كه خورد و بردشان زياد بوده و هست، آنها هستند و اما همچو نيست كه همه موافق باشند، حالا ما فرض مىكنيم كه تمام ارتش هم با ايشان موافق باشند لكن در قبال يك قدرتى مثل قدرت شوروى اينطور نيست كه
اينها بتوانند يك كارى بكنند. پس مساله اين نيست كه الان قدرت اعليحضرت مانع شده است از اينكه شوروى حمله كند به ايران، خير مقابلش قدرتهاى ديگر است، جهات ديگرى است كه نمىشود، نه آن يكى مىتواند تعدى كند، نه آن يكى مىتواند تعدى كند. همچو كه آمريكا مىخواهد يك كلمه بگويد، از شوروى اعلام مىشود اين مخالف با مصالح ماست، ما آرام نمىنشينيم، اگر اين هم بخواهد چيز بكند آن يكى مىگويد كه مخالف مصالح ماست. اين بين اين دو تا قدرت بزرگ اينجا حفظ شده است، نه اينكه ايشان حفظ كردند. پس بنابراين قدرت منهاى ملت، يك قدرت پوسيدهاى است كه ايشان دارند و اين همچو قدرتى را ندارد و اگر چنانچه ايشان بروند، ما فرض كنيم كه ايشان بروند و ديگر جهات ديگرى نباشد كه آمريكا در مقابل شوروى، انگلستان در مقابل شوروى كه اگر اين بخواهد تعدى كند اينها نمىگذارند، اگر اينها بخواهند تعدى كنند آنها نمىگذارند، اين هم نباشد در كار، بخواهد شوروى حمله كند به ايران، ملت ايران كه الان با هم هستند، با اين ملت نمىتواند حمله كند، ما فرض مىكنيم خير، ارتشش را زد و وارد كرد، زندگى نمىتواند بكند ارتشش، يعنى هر ده كورهاى كه برود پدرشان را در مىآورند، چنانچه ديديم بيرونش كردند از آذربايجان. آذربايجانىها بودند كه بيرون كردند، شوروى را در جنگ عمومى كه بنا گذاشتند بماند اينجا، بعد كه آذربايجانىها بيرون كردند آقا راه افتادند به رجز خوانى كه اين من بودم كه آذربايجان را نجات دادم. اين را همه مردم مىدانند كه ايشان نبودند كه آذربايجان را نجات دادند، آن كسى كه نجات داد آذربايجان را، ملت آذربايجان بود كه نجات داد. حالا هم اگر بنا باشد شوروى حمله بكند و ايشان نباشد، ملت است، اگر ايشان باشد ملت نيست براى اينكه ملت پشتيبان، او نيست و اگر شوورى بخواهد حمله بكند شايد يك تاييدى هم از آنها بكنند، اين اشخاصى كه رنج ديدند از اين خانواده، يك تاييدى هم شايد بكنند چنانچه آنوقت خيلى هم خوشحال بودند و اگر ايشان نباشد بهتر ايران حفظ مىشود از شوروى و حال آنكه اصل مطلب اينطور است كه قضيه اينكه شوروى تعدى نمىكند به ايران و آمريكا تعدى نمىكند و انگلستان تعدى نمىكند اين است كه خود اينها قدرتهايى در مقابل هم هستند و اگر اينها بخواهند هر كدامشان چى بشوند، يك جنگ عمومى پيدا مىشود و اينها الان مىدانند كه جنگ عمومى مطابق است با قطع نسل بشر. اينطور نيست كه جنگ عمومى بكند و آن يكى غلبه كند بر او، او را از بين ببرد و خودش زندگى كند، براى اينكه قضيه جنگهاى ذرهاى است، اتمى است و تمام بشر از بين مىرود و هيچ عقلى اقتضاى اين را هم نمىكند كه يك جنگ عمومى را. اين جنگ عمومى غير آن جنگ عمومى اول و دوم بوده. جنگ عمومى اول و دوم جنگ عمومى بود كه اين ابزارى را كه الان پيدا شده، نبود اين ابزار. جنگ اول كه خيلى كم بود، جنگ دوم هم بود اما اينطور نبود. الان وضع جورى شده است كه اگر يك جنگ عمومى بخواهد در دنيا پيدا بشود، عقلاى دنيا مىدانند، همين ابرقدرتها مىدانند كه اين جنگ مثل آن جنگها نيست. اين جنگ، بشر را به نابودى كشيدن است يعنى هم شوروى نابود خواهد شد، هم آمريكا نابود خواهد شد هم ساير ممالك نابود خواهد شد. يك همچو جنگ عمومى نخواهد پيدا شد، اگر هم پيدا شد ما هم مثل همه مردم، ما عاقبتمان به خير است آنها
عاقبتشان نمىدانند چى است.
ادعاى باطل شاه مبنى برقدرتمندى او در جلوگيرى از تعدى ابرقدرتها
در هر صورت اين حرف، اين منطق، يك منطق فاسدى است كه اگر اعليحضرت نباشند آمريكا از آن طرف شروع مىكند به تعدى كردن و انگلستان از آن طرف آمريكا از آن طرف، و اين قدرت است كه در مقابل همه قدرتهاى عالم، ادعا اين است كه قدرت ايشان در مقابل اين سه تا ابرقدرت كه انگلستان و آمريكا و شوروى باشد ايستاده است، نه فقط در مقابل شوروى، در مقابل اين سه قوه ايستاده است و الان كارتر وقتى فكر مىكند كه يك همچو قدرتى در ايران هست به خودش مىلرزد يا فرض كنيم در كرملين اگر يك همچو صحبت بشود مردم به خودشان مىلرزند يا در انگلستان. ايشان اينطور ادعا را دارد كه من هستم كه تجزيه نشده است ايران، اگر من نباشم ايران تجزيه خواهد شد. اين حرفى است كه مىزند.از بچگيش تاحالا عادت كرده است از اين حرفها بزند و حالا هم از اين حرفها مىزند.
ادعاى باطل شاه مبنى بر حفظ ثبات كشور و ممانعت از فعاليت كمونيستهاى داخلى
خوب حالا فرض دوم را پيش مىآوريم كه رفت، ادعا اين است كه اگر ايشان نباشد اينها حمله مىكنند لكن حالا كه ايشان هست يك ثباتى هست و اين داخلىها، كمونيستهاى داخلى نمىتوانند كه الان كارى انجام بدهند لكن ايشان به مجردى كه رفت اينها شروع مىكنند به چيز كردن و شلوغ كردن و آذربايجان را مىدهند به شوروى يا ايران را مىدهند به شوروى و اين حرفها را مىزنند يا خير نمىدهند به شوروى لكن ايران مىشود كمونيست. اين هم همچو ادعايى دارد. گاهى آنطور مىگويند، گاهى اينطور مىگويند كه خير ايران مىشود كمونيست. اين را وقتى حسابش را بكنيم يك حرف نامربوطى است براى اينكه الان اين كمونيستهايى كه در ايران هستند از قدرت ايشان مىترسند كه اگر قدرت ايشان نباشد ديگر مردم ديگر را هيچ حساب نمىكنند؟! سى و چند ميليون جمعيت ايرانى يك عده كمىشان كمونيست هستند آن هم نه آن كمونيستى كه بخواهند شوروى را بياورند در ايران، كمونيستاند، اينهم من خيلى باورم نيست كه كمونيست اصيل باشند به اصطلاح خودشان، اينها هم بسيارشان، سرانشان حالا شايد جوانهايشان اينطور نباشند اما آن سرانشان آنهائى هستند كه از دربار سر در آوردند و در آنجا كارهايى انجام مىدهند و الان بعضىشان نوكر دربار هستند، اينها از آنجا سر در مىآورند، اينها به اصطلاح من كمونيست آمريكايى هستند نه كمونيست واقعى.
حالا ما فرض مىكنيم كه يك عدهاى هم كمونيست باشند، خوب ما در اين چيز ايران ديديم اين را، همين الان، همين الان كه ايران اين انقلابات است ما مىبينيم كه شعار چه است. در ايران شعار كمونيستى است يا شعار اسلامى؟ همه هم مىدانند اين معنا را كه اگر يك شعار كوچكى هم يك جائى داده بشود و ما فرض هم بكنيم كه از كمونيستها هست يك قطرهاى است در مقابل يك دريا.همه
اقشار ايران، سرتاسر اقشار ايران تمامش فرياد حكومت اسلامى دارند مىزنند، يك عده مختصرى هم هستند فرض كنيم كه به قول اينها، كه اينها شعار كمونيستى مىدهند. اين عده مختصر در مقابل اين سيل و اين دريايى كه الان راه افتاده و همه دارند ادعا مىكنند كه ما حكومت اسلامى مىخواهيم، اينها منحلند. اينها يك حرف نامربوطى است كه ايشان خيال مىكند، خيال نمىكند ايشان مىخواهند اغوا كنند والا خودش هم مىداند اين مسائل نيست، نمىتواند اغوا كنند اين را، خوب تجزيه چيست؟ كمونيست شدن چيست؟ يك جا مىگويد تجزيه مىشود يعنى يك طرف ايران را شوروى اخذ مىكند، يك طرف ايران را انگلستان مىگيرد يك طرف ايران را مثلاً آمريكا مىگيرد. يك وقت هم مىگويد ايران كمونيستى مىشود، يعنى همان تيكهاش مىشود؟ ديگر باقى جاهايش نمىشود؟ كمونيستها فقط آذربايجان را مىگيرند يا خير، شوروى مىآيد آذربايجان را مىگيرد؟ اين حرفها يك حرفهايى است كه اينها مىزنند و مىگويند كه اگر شاه نباشد كذا و همهاش براى حفظ اين است. آمريكا هم همين حرفها را اگر بزند براى حفظ اين است، شوروى هم پشتيبانى از اين مىكند و از اين حرفها ممكن است القاء بكند كه ايشان را نگه دارد، انگلستان هم ممكن است همين حرفها را بزند براى نگه داشتن ايشان، البته همه اينها موافقند با اينكه ايشان باشد براى اينكه بهتر از ايشان براى اينكه منافعشان را تامين كند ندارند الان. اگر يك نوكر بهتر پيدا مىشد خيلى پشتيبانى نمىكردند لكن حالا اين يك كهنه كارى است كه بلد است راهها را، فهميده چه جورى كار بكند ولو الان از كار افتاده است و اينها ميل دارند كه اين باشد بلكه منافع اينها باز يك مدتى ادامه پيدا كند.
وظيفه ايرانيان مقيم خارج، تبليغ و انعكاس خواسته ملت در رسانههاى گروهى
و ملت ايران الان در مقابل همه اينها ايستاده است و مىگويد كه نه، ما منافعمان براى خودمان مىخواهيم باشد و ما مىخواهيم آزاد باشيم، خواهيم مستقل باشيم، ما يك حكومت عدل اسلامى مىخواهيم نه يك حكومت جائرى كه همه چيزما را به باد بدهد، ما يك حكومت امينى مىخواهيم كه امين باشد براى مردم و ما داريم در ايران، در خارج ايران مردم امينى كه مىتوانند جانشين بشوند از براى اين آدم و اين دستگاه.
و اين مطلب را باز هم تكرار مىكنم كه ماها همهمان مكلفيم به اينكه در خارج اينجا كه هستيم، در خارج ايران كه هستيم به ايرانىها كمك كنيم. به ملت ايران كه همه چيزش را الان در طبق اخلاص گذاشته و دارد براى نفع همه ماها، همه ملت دارد قيام كرده است و همه چيز را دارد مىدهد، ما هم آنقدرى كه قدرت داريم به آنها كمك كنيم و الان ما در اينجا اين قدرت را داريم كه با مصاحباتمان با مطبوعات، اگر مىتوانيم چيزى در مطبوعات بدهيم بنويسند، با مردم وقتى كه صحبت مىكنيد حرفهايتان را بزنيد و روشن كنيد كه اين مردم ايران اينطور نيست كه به قول آقاى كارتر (اراذل پست باشند) و بخواهند يك آدم شريفى را از مملكت بيرون بكنند، خير اينها يك مردمى هستند كه حقوقشان را مىخواهند، حق اول بشرى است كه عبارت از آزادى و استقلال است مىخواهند و مىخواهند يك
كسى كه تعدى به اين حق كرده است از ايران بيرون برود و كسانى هم كه تعدى به اين حق كردند، به حق آنها كردند دستشان را قطع بكند و اين را به كسانى كه با آنها روابط داريد، اين مطلب را گوشزد كنيد، مكرر كنيد تا اينكه يك موجى هم در خارج پيدا بشود و انشاءالله زودتر به نتيجه، به نتيجه مىرسيد من ميل دارم زود برسيد. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد ابعاد گسترده مكتب اسلام
رشد فرد و جامعه ازرئوس برنامهها و تعاليم اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
انشاءالله كه موفق باشند همه. من از آقايان توقع دارم كه در هر جا كه هستند جهاتى را ملاحظه كنند. يكى اينكه اسلام فقط همان طورى كه مىدانيد، اسلام همان طورى كه فقط احكام ظاهرى راجع به افراد باشد نيست، همين طور همه اسلام عبارت از قيام و نهضت و اينها هم نيست.اسلام اينجور جهات دارد و كسى كه بخواهد اسلام را بشناسد، همه جهات در اسلام هست يعنى آن چيزى كه مربوط به رشد فرد است، آنكه مربوط به رشد جامعه است، آن كه مربوط به سياستى است كه بين آن و ساير ملل هست، آنكه مربوط به اقتصاد است، آن كه مربوط به فرهنگ است، تمام اينها در اسلام هست. مع الاسف بعضى از اشخاص را گفته مىشود (همين جوانهائى كه در اروپا هستند و زندگى مىكنند يا در آمريكا و اينها) همان يك جهت را در نظر مىگيرند و آن جهت مبارزه عرض مىكنم كه تظاهرات و امثال ذلك. البته مبارزه با دشمن، مبارزه با فساد، مبارزه با اين حكومتهاى فاسد جزء برنامههاى دولت اسلامى است و جزء احكام است لكن انحصار به اين ندارد. آقايان همان طورى كه در اين جهت اقدامات مىكنند و فعاليتها مىكنند، راجع به آن تكاليف شخصيه خودشان، راجع به تكاليفى كه خداى تبارك و تعالى از افراد خواسته است و همه اينها به نفع خود انسان است، راجع به اين هم بايد خيلى كوشش داشته باشند و خودشان را به واسطه همين امور بسازند.
تكليف ايرانيان مقيم خارج، رعايت اخلاق اسلامى و افشاى جنايات شاه
از امورى كه باعث تاسف من است كه بسيار در اينجاها صحبت آن هست و سؤال مىشود كه جوانهائى كه در اين جاها هستند گاهى در دكانها، در موسسات دولتى، در موسسات مثلاً بانكى يا قطار يا اتومبيل ها، اينها گاهى وقتها يك تخلفاتى مىكنند به حجت اينكه خوب، اينها مال ما را خوردند پس ما هم مال آنها را.اين صحيح نيست، شماهائى كه در اينجا الان هستيد، شما اشخاصى هستيد كه اگر از شماها يك مطلب خيانتى ببينند، عموميت به ملت ايران مىدهند ملت مىگويند ملت ايران اينطورى هستند، دزدند ملت ايران يا مسلمانها اين جورى هستند از اين جهت بايد خيلى اين جهات را ملاحظه كنيد كه، ولو اينكه جايز هم بدانيد، حالا جايز هم نيست اما جايز هم بدانيد كه مال اين موسسه را
برداريد، برنداريد، تعرض كنيد از اين معنى براى اينكه حفظ آبروى خودتان و حفظ آبروى اسلام و حفظ آبروى ملت لازم است. اگر در يك جائى كه مثلاً مىروند جوانها، در آنجا سوار چيزى مىخواهند بشوند يا سوار طياره بشوند يا قطار بشوند، بليطها را مثلاً تخلف بكنند و تقلب در آن بكنند، اين با حيثيت انسانى يك ملت دارند بازى مىكنند. اينها را شما به رفقايتان سفارش كنيد كه احتراز كنند از اين مسائل و اين حجت كه آنها مال ما را مىخورند پس ما مال آنها را بخوريم، اين حجت درست نيست، صحيح نيست. شما بايد حفظ حيثيت ملت خودتان را، حفظ حيثيت اسلام را بكنيد براى اين كه شما اگر فرض كنيد كه پاسبانى دست شما را بگيرد در يك جائى كه تخلفى كرديد، نمىگويند اين آقا، مىگويند ملت ايران اين طورى است، گويند اسلام اين طورى است. بنابراين اين تكليف بسيار مهمى است كه بر گردن شماها هست و تمام افرادى كه از ايران و از بلاد مسلمين در اروپا يا در آمريكا زندگى مىكنند بايد خيلى اين جهات را، جهات حيثيت خودتان را، معنويت خودتان را، آبروى خودتان را، اينها را بايد در اين بلادى كه هستيد حفظ بكنيد و تخلفاتى كه موجب هتك يك ملتى است هرگز نكنيد، ولو جايز هم بدانيد نكنيد، ولو يك كسى هم به شما ظلم بكند شما چيزى كه اسمش تقلب مىگذارند، اگر كشف بشود پليس آن را تقلب مىداند، يك همچو كارى هرگز نكنيد. به رفقايتان سفارش كنيد كه اين مطلب را كه از من كراراً اينجا كه آمدهاند پرسيدند و پرسيدهاند و من هم هميشه گفتم نكنيد اين را شما سفارش كنيد كه همچو كارهائى را نكنند اينها. اينها مضر است به حيثيت ما و از آن طرف هم راجع به اين مسائل ايران، شما در هر جا كه هستيد به دوستانتان، به دوستان آمريكائىتان، دوستان اروپائىتان كه آشنائى پيدا كرديد، اين مسائل ايران را بگوئيد كه اين شخص اين طور با مردم رفتار كرده، مردم تماماً مىگويند ما اين را نمىخواهيم و از اين مسائل ايران در آنجا افشا كنيد تا اينكه ابهامى نباشد بين خارجىها و خيال كنند كه مملكت ايران، مردم ايران يك مردم وحشى هستند، دارند... خير قضيه اين حرف نيست بلكه مىخواهند يك حكومت وحشى را از بين بردارند، اين مسائلى است كه بايد شما بگوئيد و انشاءالله كه موفق باشيد هميشه و مويد باشيد و سلامت باشيد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در مورد تكليف شرعى مسلمين در برابر سلاطين جائر از ديد پيشوايان معصوم
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قيام مسلمين در مقابل نقض عهد خدا و سنت پيغمبر واجب است
از حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه خطبهاى نقل شده است كه در آن خطبه علت قيام خودشان را برضد حكومت وقت ذكر فرمودهاند و آن اين است كه فرمودهاند خطاب به مردم كه پيغمبراكرم فرموده است كه كسى كه ببيند يك سلطان جائرى حلال مىشمرد حرمات الله را، چيزهائى را كه خداوند حرام كرده است اين آزاد مىگذارد و مخالف سنت رسول الله عمل مىكند و عهد خدا را مىشكند، اگر كسى ديد يك سلطان جائرى اين كارها را مىكند و معذلك ساكت شد و تغيير نداد با قول خودش، با عمل خودش اين انحرافى كه سلطان جائر پيدا كرده است تغيير نداد، خداى تبارك و تعالى حتم كرده است، حتم است بر او كه اين آدمى كه ساكت شد در مقابل اين سلطانى كه حرمت احكام خدا را نگه نمىدارد، مخالف سنت رسولالله عمل مىكند و عهد خدا را مىشكند، اين ساكت بشود در مقابل يك همچون سلطانى و قولاً و عملاً تغيير ندهد مسير اين سلطان جائر را، حتم است بر خداى تبارك و تعالى كه جاى او را هم جاى همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد. يعنى اين سلطان جائر كه اينطور اوصاف را دارد، سنت پيغمبر اكرم را تغيير مىدهد و عهد خدا را مىشكند و حرمات الله را سزاوار و رها مىكند يعنى مستحل است، ولو اين آدم كه اين چيزها را از اين آدم مىبيند و ساكت است، همه كارهاى واجب و مستحب هم به جا بياورد، آدمى باشد كه سه وقت نماز مىخواند، در مساجد مىرود، آدمى باشد كه احكام خدا را همه را ترويج مىكند، موافق رضاى خدا عمل مىكند همه كارهاى خوب را مىكند، از همه كارهاى بد هم اجتناب مىكند لكن ساكت است در مقابل سلطان جائر، حسب اين روايتى كه نقل شده است از سيدالشهدا سلامالله عليه كه به منزله علت قيام ايشان است بر ضد حكومت وقت، اينست كه مىخواهند عمل به قول رسول الله بكنند كه مبادا يك وقت تخلف بكنند و كسى كه تخلف بكند جاى او جاى همان سلطان جائر است يعنى در هر طبقهاى از جهنم كه سلطان جائر، يك همچو سلطان جائرى جا دارد، اين آدمى هم كه ساكت است كه اين سلطان جائر هر كارى مىخواهد بكند، ساكت است او، جايش جاى همين سلطان جائر قرار دارد.
حالا ما حساب بكنيم ببينيم كه آيا حكومت وقت ما، سلطان وقت ما اين اوصافى كه ذكر
فرموده اند، دارد؟ اگر اين اوصاف را دارد و ما ساكتيم، بايد همين معنائى كه فرمودهاند، بر ما منطبق بشود و ايشان در يك وقتى اين مطلب را فرمودهاند كه وقتى قيام كردهاند و نهضت كردهاند در مقابل يزيد، اين سلطان جائر، با يك عدد كمى در مقابل يك عده كثيرى و در مقابل ابرقدرت كه در آنوقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، كه عذر را از ما ساقط كند كه ما بگوئيم كه مثلاً ما عددمان كم بود، ما زورمان كم بود. اين را در وقتى ايشان فرمودهاند كه مىخواستند قيام كنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب كردند به مردم و خطبه خواندند و علت قيام است اينكه چرا من در مقابل اين آدم قيام كردم براى اينكه اين عهد خدا را شكسته است و سنت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات الله تعالى را نكث كرده است و نقض كرده است و پيغمبر فرموده است هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش جاى همان يزيد است در جهنم، جائى كه يزيد دارد، كسى كه سكوت كند جايش جاى اوست.
حالا ما ببينيم يزيد چه كرده است كه حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه در مقابلش قيام كردند و همچو مطلبى را فرمودهاند و برنامه دادهاند. حضرت سيدالشهدا مطلبى را كه فرمودهاند، اين مال همه است، يك مطلبى است عمومى، (من راى) هر كه ببيند، هركسى ببيند يك سلطان جائرى اينطور اتصاف به اين امور دارد و در مقابلش ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملى انجام بدهد، اين آدم جايش جاى همان سلطان جائر است.
يزيد يك آدمى بود كه به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خليفه پيغمبر حسابكرد و نماز هم مىخواند، همه اين كارهائى كه ماها مىكنيم آن هم مىكرد، اما چه مىكرد؟ اما از آن طرف معصيت كار بود، مخالف سنت رسولالله مىكرد. رسولالله سنتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مىكرد، بايد حفظ دماء مسلمين بشود، دماء مسلمين را مىريخت، بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مى داد مال مسلمين را. همان شيوهاى كه پدرش معاويه هم داشت و اميرالمومنين هم قيام كرد در مقابل او منتهى حضرت امير لشگر هم داشت ولى سيدالشهدا عدد خيلى كمى در مقابل يك ابرقدرت بود.
ما ببينيم كه اين كارهائى كه او (يزيد) كرده است، به اين حكام وقت ما و به سلطان وقت ما تطبيق مىشود؟ اين مسائلى كه رسولالله فرموده است، اينها تطبيق مىشود بر اين؟ سلطان است؟ جائر است؟ اين معلوم است كه الان سلطه دارد، (سلطان) يعنى سلطه دارد، الان سلطه دارد و جائر هم هست، خودش هم شايد قبول داشته باشد كه جائر است، همه كس هم ميداند كه اين آدم جائر است. خوب مخالفت سنت رسول الله را نكرده؟! هر چه رسول الله فرموده است، ايشان عمل كرده؟! يا اقوال رسول الله را به حساب نمىآورند اينها؟ اينها سنت رسول الله را به حساب نمىآورند. بله در ايام عمرش براى اينكه من و شما را بازى بدهد يك دفعه هم مىرود به حرم حضرت رضا و آنجا يك، دو ركعت نماز هم مىخواند، من هم نمىدانم با چه حالى مىخواند، يك دو ركعت نماز هم آنجا مىخواند و يك حرفهائى هم آنجا ميزند. اين چيزها، اين براى اغفال من و شماست، آيا به سنت رسول الله عامل
است؟! ايشان عامل سنت رسول الله هست؟! سنت رسول الله اين است كه دماء مسلمين محفوظ باشد، ايشان حفظ كرده است دماء مسلمين را؟! الان اطلاعى كه رسيده است در همين چند روز، در همين دو، سه روز در اصفهان پنجاه نفر، در كجا، در كجا چقدر كشته شدهاند. بى اطلاع ايشان است؟! با اطلاع است. بىاطلاع دولت است؟! با اطلاع دولت است. بىاطلاع شاه است؟! اينها بىاطلاع شاه كارى نمىكنند و من نگرانم از فردا و پس فردا براى اينكه يك خبرى به ما رسيده است كه ان شاءالله دروغ است و من هم حمل كردم كه اين يك تبليغاتى باشد ولى خوب محتمل است و آن اينكه اينها اعلام كردند به اينكه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر خودشان و در شعائر مذهبى و در عزادارى آزادند. از آن طرف اطلاع دادند كه يك نقشهاى در كار است و آن نقشه اين است كه يك عددى از اشرار را بين مردم به همان صورت مردم وارد معركه كنند، اين راهپيمائى كه علما و ساير طبقات بنا دارند كه فردا در همه شهرهاى ايران و قصبات انجام بدهند، اينها يك عدهاى از اشرار را كه مربوط به خودشان است، در بين اينها وارد كنند و آنها شلوغكارى كنند آنها كه شلوغكارى كردند، اينها بگويند كه خوب -آزاد اين يك تظاهرات آرام نبوده و شلوغ كردند و با رگبار مسلسل مردم را از پا درآورند. خوب من احتمال اين معنا را مىدهم كه اين يك اشتهارى است كه اينها دادهاند براى اينكه مردم را از اين كارى كه فردا بنا دارند بكنند، مردم را از آن كار وا دارند و نگذارند بشود يعنى خود مردم نكنند و آنها به مقصد خودشان رسيده باشند كه هم گفته باشند كه خوب ما كه آزاد گذاشتيم مردم را و خود مردم بيرون نيامدند لكن خوب يك احتمالش هم اينست كه يك نقشه شيطانى در كار باشد و اين البته موجب نگرانى است كه فردا اينها چه خواهند كرد.
حمايت شاه از ارتش سركوبگر اسرائيل با چپاول بيت المال مسلمين
لكن مساله اين است كه الان اين يك سلطان جائرى است يعنى يك سلطهاى دارد بر مردم، قشون دارد، لشگر دارد و قدرتهاى بزرگ هم دنبال سرش هستند و سلطان جائر است و همه اين اوصافى كه فرمودهاند، در ايشان هم هست. نفوس مسلمين را خداى تبارك و تعالى محرم كرده است كه كسى تصرف در آن بكند و مردم را بكشد اين يكى از حرمات الله است و ايشان اجازه مىدهد، امر مىكند، به آن. اموال مسلمين بايد محفوظ باشد، اموال ملت ايران بايد محفوظ باشد براى خود ملت ايران، نفت ايران مال خود ايران است مراتع ايران مال خود ايران است، بايد به درد خود ايران بخورد، شيلات ايران بايد به درد خود ايران بخورد مال خود ايران است، جنگلها مال خود ايران است، مخازن زيرزمينى هر چه هست مال خود ايران است، بايد خود ايرانىها بيرون بياورند، استخراج بكنند و استفاده كنند و براى همين مصالح خودشان، براى ملت، ايشان همه اينهائى را كه ذكر كردم به باد دادند.
بر همه حرام است كه اموال مسلمين را، آن اموالى كه مال يك ملت است به باد بدهد و به دشمنهاى اسلام مثل اسرائيل بفروشد، اسرائيلى كه الان در حال جنگ است با مسلمين، نفت او را، بيشترش را مىگويند كه از ايران اداره مىشود، در ازائش آن هم از قرارى كه مىگويند بسيارى از اين كشته هائى
كه ما داديم با سربازهاى اسرائيل شده است. پس اين مستحل حرماتالله است. هم نفوس مسلمين را به باد دارد مىدهد و هم اموال مسلمين را. مراتع ما را به غير داده است، جنگلهاى ما را به شركتهاى خارجى داده است، شيلات را با كشتن چندين هزار، آنطور كه مىگويند چندين هزار نفر را كشتند تا شيلات را از مردم بيچاره گرفتند و به غير واگذار كردند، نفتمان هم كه همه مىدانيد كه دارند چه مىكنند كه بعد از چند وقت ديگر ايران هيچ چيز ندارد، هر چه هست غارت كردند و بردند.
خيانتها و جنايات جبران ناپذير شاه مانعى براى قبول توبه وى
اين صورتى هم كه ديديد، لابد اينجاها هم مثل اينكه آوردند، اين صورتى هم كه ديديد كه اين چپاولگرها خارج كردند از ايران و اموال ايران را به خارج بردند و بعد از اينكه همه اينها را به خارج بردند، آنوقت به فكر اين افتادند كه نه، ديگر كسى نبرد، ديگر كى نبرد؟ خوب بردند تمام شد. سه هزار ميليون و بيشتر، سه هزار و چند صدميليون از خود ايشان يا، اين چيزى بوده است كه حالا بردند، آنهائى كه قبلاً بردند خدا مىداند چقدر است. از اول اينها شروع كردند به بردن، رضا شاه جواهرات ايران را آنوقتى كه مىخواستند بيرونش كنند آنطورى كه براى من نقل كردند از يك صاحب منصبى (يكى از آقايان نقل كرد از يك صاحب منصبى كه همراه بوده است) وقتى رضا شاه را متفقين آمدند و بيرونش كردند، در اين خلالى كه مىخواست برود، چمدانهاى جواهر را پركرد، چمدانهارا پر كردند از جواهرات ايران و راه افتادند كه ببرند منتها بين دريا (همان صاحب منصب نقل كرده بود) كه با كشتى اين آدم را مىبردند، يك جايى نگه داشتند و يك چيز ديگرى، يك بلمى يا يك كشتى كه آن شخص گفته بود مخصوص حمل دواب بوده است، آنها آوردند متصل كردند به اين كشتى و به او گفتند كه تو برو توى آن كشتى لكن همانجا چمدانها را برداشتند و انگليسها بردند، تمام شد. آن زمان او اين كار را كردند غير از آنهايى كه دزديده بود و برده بود.
يك وقتى در يك سفر رفته بود، يك سفرى كه مورد خطر شايد بود، مرحوم مدرس رحمهالله كه آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود كه من دعا كردم به شما در اين سفر كه سالم برگرديد، خيلى خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده، گفت دعا كرديد؟ خوب، ايشان گفته بود آخر نكته دارد، اينست كه اگر تو در اين سفر مرده بودى همه اموال ما از بين رفته بود، من مىخواهم زنده باشى تا اموالمان را پيدا كنيم.
در زمان او آن كارها را او مىكرد، در اين زمان هم از اولى كه ايشان وارد سلطنت شده (ديگر جلوتر خيلى تجربه كرده است، تجربههاى پدر را داشته است) از اول بنا گذاشته به اينكه اموال را ببرد بانكهاى خارجى، بانكهاى آمريكا، هر جاى ديگر، در آنجاها انبار كردند اموال اين ملت را كه وقتى كه اگر يك اتفاقى افتاد برود سراغ آن اموال و ملت نبايد بگذارند اين فرار كند، اين الان در صدد است. گفتند رفته به جزيره كيش و من اولش كه يك خوفى كردم كه اين گاهى وقتها كه از ايران، از تهران خارج مىشد آنوقت يك مفسدهاى مىخواست واقع بشود، امر مىكرد كه بكشند و خودش
مىرفت بيرون، من در ذهنم آمد كه مبادا براى فردا و پس فردا هم يك همچو تهيهاى ديدهاند لكن محتمل است كه نباشد ان شاءالله، بعضى هم گفتند رفته آنجا كه ديگر كار آخرى را انجام بدهد. اين البته در صدد است كه فرار كند، ملت ايران بايد نگذارند اين فرار كند، آنقدرى كه مىشود. امكان ندارد البته كه يك كسى بتواند سزاى عمل اين آدم را به او بدهد، يك آدمى كه سى و چند سال است مسلط شده است بر اين ملت و همه چيز ملت را به باد داده است، يك آدمى كه مادرها را به عزاى اولادشان نشانده است و همين امروز كسى گفت كه يك زن بوده است كه سه تا بچه داشته هر سه بچهاش كشته شدند، يك پدر و مادرى كه حالا وقتى كه مىآيند توى خانه مىبينند ديروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر شدند، مگر مىشود كه اين را ما در اين دنيا بتوانيم جزايش را به او بدهيم؟ يك آدم كه مىكشد يك كسى را، همان مقدار مىشود خودش را بكشند و همين، بس، خون اين هم خون يك آدم است (اگر آدم باشد). كسى كه سى و چند سال است بر اين ملت تسلط پيدا كرده و كشتار كرده و آنطور كشتار كرده و دزدى كرده و آنطور دزدى كرده و خيانت كرده و آنطور خيانت كرده و جنايت كرده و آنطور جنايت كرده، مگر بشر مىتواند كه اين را به سزاى اعمالش برساند؟ يك جان بيشتر ندارد مقابل يك نفر و حالا عجب، من گاهى وقتها از فهم بعضى از اشخاص تعجب مىكنم كه مىگويند خوب حالا آمده، حالا آمده عذر خواسته ديگر، حالا بپذيرد، آمده گفته است كه من اشتباه كردم، خوب بپذيرد ديگر از او. چى بپذيريم؟ مگر خدا مىپذيرد از او اين عذر را؟ خدا حق الناس را نمىگذرد، خود ناس بايد بگذرند، خود مردم بايد بگذرند تا خدا بگذرد. مگر خدا مىگذرد از حق الناس ؟(بيائيد حالا مصالحه بكنيد، بيائيد حالا خوب، عفو بكنيد، نمىدانم چه) يك آقاى ريش سفيدى يك كاغذ مفصلى نوشته بود، البته خودش آدم دانشمندى است لكن ادراكش، يك خرده عقلش ناقص است، به من نوشته بود كه پيغمبر اكرم در فلان جا فلان آدم را بخشيد، در فلان جا فلان كافر را بخشيد، در فلان جا فلان كسى را بخشيد. تاريخ براى من نوشته بود، مثل اينكه من حق دارم كه ببخشم ايشان را، به من چه ربط دارد؟ بچههاى آن پيرزن را كشته، من ببخشم چطور من ببخشم كشتههائى كه از اين ملت، جوانهائى كه از اين ملت به باد رفته؟! همين امشب شما احتمال بدهيد كه عدهاى را كشته باشند، همين امروز اطلاع رسيد كه اشخاصى را كشتند، مردم را كشتند، ما بنشينيم بگوييم كه شما اعليحضرت حالا ديگر باشيد؟! ديگر ازاين به بعد حكومت نكنيد، اعليحضرت باشيد؟! آخر اين چه منطقى است چطور انسان همچو حرفى را مىتواند بزند؟
(بيائيم به قانون اساسى حالا عمل بكنيم)! معنى به قانون اساسى عمل كردن اين است كه آقا (يعنى همين قانون اساسىاى كه الان دست است) كه ايشان سلطان باشند و عرض مىكنم كه حاكم نباشند. آخر مىشود يك همچو چيزى؟ امكان دارد براى يك آدم، يك كسى كه اول ادراك آدمى داشته باشد؟ حيوان هم نمىتواند يك همچو حرفى بزند كه ما ديگر اين را بيائيم و عفوش كنيم. يكى عفوش بكند؟ كى حق دارد كه اين را عفوش بكند؟ مگر با من يك كارى كرده كه حق من است كه عفوش بكنم؟ حق يك ملت را خورده است اين، خون يك ملت را ريخته اين آدم، اين ناكث عهدالله
است. خدا از همه مردم عهد گرفته است به اينكه بايد اطاعتش بكنند، اين ناكث عهدالله است. خودش هم تعهد كرده است، در مجلس اولى كه به اين سلطنت غاصب رسيده، آمده است در مجلس و قسم خورده است به اينكه به مذهب شيعه وفادار باشد، مروج باشد، به ملت خيانت نكند. آن قسمهائى كه مىخورد اين، نقض اين عهدش هم كرده است، قرآن را گذاشته و قسم خورده و خدا را شاهد گرفته است، عهد كرده است به اينكه به ملت خيانت نكند، مذهب شيعه را ترويج كند. ترويجش همين است كه مىبينيد و امانتش هم همين است كه شما داريد مىبينيد. مخالف سنت رسولالله هم كه الى ماشاءالله هر چه بخواهيد مخالف سنت رسول است.
مخالفت با شاه يك تكليف شرعى است
اگر كسى ببيند محمدرضاخان را كه اين اوصاف را دارد، سكوت كند، جايش جاى محمدرضاخان است در جهنم، ولو نماز شب بخواند، ولو يك عالم باشد، ولو تمام عمرش را در اطاعت الله صرف كرده باشد، اگر در مقابل اين آدم ساكت بنشيند (به حسب اين نقلى كه از رسول الله كردهاند و نقلى كه از سيدالشهدا كردهاند كه مىفرمايد رسول خدا چنين فرموده است) چطور مىشود يك ملت ساكت بنشيند؟ عذر همه منقطع است، همهها منقطع است، اگر ما چهار نفر هم بوديم قاعدهاش بود كه قيام كرده باشيم. هيچ كس نمىتواند بگويد ما تنهائيم. حالا ملت است، تمام ملت است، الان جميع ملت ايران ايستادهاند در مقابل اين سلطان جائر، اين حاكم جائر، تمام ملت اسلام، تمام ملت ايران قيام كردهاند، از دهات گرفته، پريروز يك نفر پيش من آمده بود كه رفته بود يك دهات دور افتادهاى را ديده بود، گفت كه در اين دهات هم راهروى هر روز هست، صبح و عصر. مىگفت. صبح و عصر در همه اين دهات، اهل علم آن ده جلو مىافتد و رعيتها و مردم ديگر دنبالش پياده روى مىكنند. در يك همچو موقعيتى كه همه مردم قيام كردهاند من ديگر نمىتوانم بگويم كه من نمىتوانستم. نخير، مىتوانى، چنانچه مىبينيد كه مىتوانيد، چنانچه مىبينيد كه نه حكومت نظامى توانست كارى بكند نه دولت نظامى. همين دولت نظامى كه آنقدر هياهو براى خودش بجا آورده بود، حالا ديد كه وقتى همه مردم مىخواهند پيادهروى كنند، هر كس از يك گوشهاى مىخواهد پياده روى كند سران قوم، ديد كه نمىشود، رها كرد گفت مجازند مردم. خيال كرد اگر اين اجازه را ندهد نمىروند. (مجازند) چيست؟ مگر ديوانه اينها(مجازند مردم كه بروند، اجازه دادند) در يك جاى ديگر هم گفتند اعليحضرت اجازه دادهاند. آخر اينها مضحك است ديگر، اينها ديگر مضحك است كه يك كسى چنين حرفى بزند و بگويد من اجازه دادم يا دولت بگويد من اجازه دادم. تو كى هستى؟ شما سرنيزهها را گذاشتيد طرف مردم ولى مردم آمدهاند سينههايشان را سپر كردند در مقابل سرنيزههاى شما، بچهها هم آمدند، زنها هم آمدند، زنها اين بچههاى كوچكشان را بغل كردن و آمدند در صف مردم. اين يك امر الهى است، خدا يك چنين كارى كرده، اين آتش را خدا روشن كرده و اين روشنىاش هست، مثل خورشيد مىماند، تا آخر نتيجه اين مساله هست ان شاءالله. كسى الان عذر ندارد كه بگويد كه ما
نمىتوانستيم، ما نمىدانستيم. كسى مىتواند در همه ايران بگويد من نمىدانستم كه اين سلطان جائر است؟ كسى مىتواند بگويد مندانستم مخالفت با سنت رسول الله مىكند؟ كسى نمىداند كه اين آدم عهد خدا را شكسته، معصيت كار است، به مردم جور دارد مىكند؟ مال مردم را همه را هدر دادهاست هيچ كس نمىتواند بگويد من نمىدانستم. حالا كسى مىتواند بگويد كه ما ديگر نمىتوانستيم؟ تمام قدرت همراه ماست، چطور نمىتوانستيم؟ همه بايد استنكار كنند يعنى بالفظ بگويند شاه اينطور است، چطور بعضى از علماء بعضى ازبلاد صريحاً مىنويسند كه شاه اينطور است، هيچ كاريشان هم نكردند، همه بايد بگويند كه شاه اينطور است (دولت نمىدانم چطور، رژيم چطور است) اينها غلط است، بايد اسم ببرند بگويند كه شاه اينطور است، استنكار كنند، عذر نمىشود بگويد من نمىتوانستم، نخير مىتوانستى. اگر كسى يك كلمه بگويد كه در اين يك كلمه ترويج از اين ظالم است، تاييد اين ظالم است، با اين كلمه حفظ بشود، اين ظالم اين خيانتكار به اسلام و مسلمين است، نبايد اين كار بشود. اسم قانون اساسى را نبايد كسى بياورد كه با قانون اساسى، مگر بگويد كه قانون اساسى، اين موادى كه رضاخان با سرنيزه گذاشت توى قانون اساسى، اين مواد كنار برود مابقى قانون اساسى، خوب آن غلط است لكن ديگر اينقدر جنايت ندارد كه بخواهد اين را نگهش دارد.
ايرانيان مقيم خارج مكلفند به تبليغ و انعكاس خواستههاى ملت
امروز عذر نيست براى ما، هيچ كدام ما عذر نداريم، لكن ما هم كه اينجا هستيم، شما آقايان هم كه در اين بلاد هستيد بىتكليف نيستيد. آنها در صف مردم، در صف قتال هستند، الان هم شايد صداى تفنگ، صداى مسلسل در تهران و قم و اهواز و نمىدانم كجا، الان هم شايد باشد براى اينكه مردم كه آرام نمىنشينند، آنها هم كه ايستادهاند در مقابل آنها، در صف مقاتله هستند و محاربه هستند، تكليفشان را دارند عمل مىكنند، به قول رسولالله دارند عمل مىكنند، اقتدا به سيدالشهدا سلام الله عليه كردند و دارند عمل مىكنند. شما هم كه در اينجا هستيد، هر مقدار مىتوانيد، توانيد كه مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مصاحبه مطبوعاتى كنيد و جرم و جرايمى كه اين آدم كرده است اين جرايم را افشا كنيد، مىتوانيد كه اجتماع كنيد در يك جائى و بگوئيد يكى برود مطالب را بگويد، برود بگويد. با اين رفقائى كه در خارج از كشور شما داريد از فرق ديگر، از اهل مثلاً اينجا يا ساير ممالك كه آشنا هستيد با آنها، هر جا اتفاق افتاد بايستيد و مطالبتان را بگوييد تا مردم بدانند كه يك دسته اشخاص شلوغكار نيستند دارند اينكار را مىكنند. آنها كه قيام كردند بر ضد اين، نه اينكه يك مردمى هستند كه مىخواهند شلوغكارى بكنند اين كارها راكنند، اين مردمى هستند كه حق مىگويند، حق خودشان را طلبكنند. آزادى حق مردم است، استقلال يك مملكت حق اهل يك مملكت است كه طلب استقلال بكنند در مملكت. مردم شريفى هم كه قيام كردهاند و خون خودشان را دارند مىدهند در مقابل اينكه احكام اسلام را و اين ثروت خودشان را يعنى ثروت ملتشان را نگذارند هدر برود، احكام اسلام را نگذارند از بين برود و زير پا برود، بايد به مردم، به اهالى اينجا شما حالى كنيد اين مطلب را. هر كسى
به هر زبانى، به هر جورى كه مىتواند بگويد به اينها كه مردم ايران كه قيام كردند بر ضد اين مرد و اين حكومت، براى اينكه اين حكومت، اين مرد پنجاه سال است خودش و پدرش به ما خيانت كردهاند، خودش و پدرش پنجاه سال است جنايت كرده، قتل عام كرده اند. خوب، پدرش مسجد گوهرشاد را قتل عام كرد، خودش ديگر هر جا بگرديد. (ولد صدق) .
بگوييد به مردم كه مساله اين است، نه مساله اين است كه يك دستهاى هستند و اراذل و اوباش هستند و چند نفر، اخيراً هم آن مردك مىگويد كه (يك عده معدودى مردم را ناراحت كردهاند والا مردم همه شاه را مىخواهند!!) من نمىدانم آخر اينها چه جور فكر مىكنند؟ براى كى مىگويند اينهابگوئيد به مردم اينجا كه مردم ايران كه قيام كردهاند،براى يك مطلب واضحى است كه همه بشر قبولش دارد كه آزاد بايد باشد، نبايد هى در حبسش كنند، نبايد جلويش بگيرند كه حرف نزن، بيخ گلويش را فشار بدهند كه نبايد يك كلمه حرف بزنى، قلمش را بشكنند كه نبايد بنويسى. قلمها را اينها شكستند، قدمها را شكستند در اين پنجاه سال. حبسپر بود ازاشخاصى كه آزادى مىخواستند در اين پنجاه سال. حالا قيام كردهاند و حقوق واضح ملى خودشان را، آنكه از حقوق بشر است و از اولين حقوق بشراست،(آزادى،استقلال ،حكومت عدل) اين راخواهند مردم. اين تبليغاتى كه از قرارى كه مىگويند در هر سال صد ميليون دلار ايشان خرج تبليغات خودش مىكند كه بگويد چشم و ابرويش كذا و نمىدانم قد وقامتش چه و مخالفينشان را به هرچى خواهند نسبت بدهند، اينها را شما فشل كنيد بگوييد به اشخاصى كه با آنها ملاقات مىكنيد كه مسأله اين نيست اين آدم مال ملت را بر مىدارد بر ضد ملت خرج مىكند، اموال ملت را به ضد مصالح ملت دارد خرج مىكند. ان شاءالله خداوند همه تان را تاييد كند، موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد قطع رابطه با دولتهاى پشتيبان شاه و دعوت ارتشيان جوان بر پيوستن به صفوف ملت
رفراندم و تظاهرات آرام ملت سقوط شاه را به همه دنيا اعلام كرد
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
تظاهرات ديروز و امروز در ايران راه عذر را از همه كس و همه دولت سلب كرد، ديگر دولتها نمىتوانند ادعا كنند كه شاه قانونى است و در مملكت به طور رضايت مردمى، به طور قانونى توقف كرده است. رفراندمى كه در ديروز و امروز شد و قطعنامههائى كه صادر شد، به همه دنيا ثابت كرد كه شاه ساقط است. ما مىگفتيم از اول ساقط بوده است، داشتند، ديروز و امروز ثابت كرد كه هيچ قانونيت ندارد براى اينكه به حسب نص قانون اساسى ما شاه بايد به راى ملت، شاه باشد و اين امر طبيعى است كه بايد اين طور باشد و الان تمام ملت در تهران، مشهد، قم ، تبريز، همه جاى ايران اعلام كردند با آرامش (كه عذرى در كار نباشد كه يك طوائف ديگرى داخل بودند و ازآن طرف مرزها آدمآمدهاند) با كمال آرامش، تمام ايران گفتند كه ما شاه را نمىخواهيم.
اخطار به سران دولتهاى حامى رژيم شاه
بنابراين من يك پيامى به دولتهاى دنيا دارم و يك پيامى هم به داخل كشور و ارتشىها. آن كه به همه دولت هاست اين است كه ما اعلام مىكنيم از امروز كه رفراندممان به طور تماميت انجام گرفت و همه مىدانيد كه شاه قانونى نيست. هر دولتى كه پشتيبانى از ايران بكند، ما تمام قراردادهائى كه با ايران كردهاند لغو مىكنيم و يك قطره نفت به آنها نخواهيم داد و لااقل تا وقتى كه دولتشان هست. مجلس امريكا بايد از كارتر مواخذه كند، استيضاح كند او را كه چرا پشتيبانى مىكنى از يك حكومتى كه پايه ملى ندارد و هيچ كس با او در ايران موافقت ندارد. بايد اين دولت، كارتر را استيضاح كنند و شخص كارتر را استيضاح كنند كه تو بر خلاف مصلحت مملكت آمريكا دارى عمل مىكنى، اگر چنانچه پشتيبانى بكنى از شاه كه برخلاف قانون در ايران سلطه پيدا كرده است و رفراندم ديروز و امروز ايران او را ساقط كرده ( اگرتا حالا ساقط نبوده است) اين خلاف مصلحت مملكت امريكاست
براى اين كه اگر چنانچه تو پشتيبانى بكنى، مادامى كه تو و دولت تو هست، نفت براى امريكا هيچ نيست و همين طور اين اعلام به ساير كشورهاست، چه كشور امريكا و چه انگلستان و چه شوروى و چه ساير ممالك كه مىخواهند از ايران نفت بخرند، ما حتى به طور فروش عادلانه هم به اين ممالكى كه پشتيبانى از امروز بكنند از شاه، نفت نخواهيم داد يعنى تا آنوقتى كه دولتهاى اينها سركارند و شاه را پشتيبانى مىكنند تا آن وقت نخواهيم نفت به آنها داد. بله، با ملت هايشان دشمنى نداريم و دولت هايشان را اگر ملتها يا مجلس وادارند كه پشتيبانى شان را از شاه قطع كنند و اعلام كنند كه ما پشتيبان شاه نيستيم، ما نفت خواهيم داد و اگر دولتها اين كار را نكنند، تا آن دولت هست، نفت براى اين ملتها هم نيست، حالا مجلسخودشان مىدانند با دولت هايشان.
اين يك پيامى است به خارج و سران دولتها كه چشم خودشان را باز كنند و راه صحيح بروند، پشتيبانى از يك ملتى كه ايستاده است و مىگويد من حق خودم راخواهم، من آزادى مىخواهم، حق سرنوشت من با خود من است، من شاه را نمىخواهم، بايد پشتيبانى بكنند از يك همچو ملتى و اگر پشتيبانى نكنند و از شاه پشتيبانى بكنند، ديگر نفتى در كار نيست براى آنها مادامى كه آن دولت هست.
صاحب منصبان جوان ارتش، خدمت شاه را رها و به صفوف ملت بپيوندند
ويك مطلبى كه به ارتش خواهم بگويم، به ارتش ايران مىخواهم بگويم و اميد است كه برسد به آنها، اين است كه اين جوانها، از صاحب منصبانى كه (من مىدانم كه اينها محروم هستند) اين صاحب منصبهاى پيرى كه از سابق بودند، خصوصاً از آنهائى كه از زمان رضا شاه بودند (اگر باشند) آن پيرها را شاه اسير كرده است آنها البته موافقند و اين كشت و كشتار هم به دست آنها واقع شده است، چه در حكومت نظامى چه در دولت نظامى، ما از آن پيرها ديگر مايوس هستيم، اينها را بعد يكى يكى اسمائشان را ثبت كنند و در دولت اسلامى آنها به مجازات خودشان ان شاءالله مىرسند و اما صاحب منصبهاى جوان كه آن رتبهها را ندارند يعنى به آنها ندادند يعنى آنها را در يك رتبه پائين نگه داشتند كه زير دست آن بزرگ ها باشند كه آن بزرگها نوكر رسمى آمريكا يا شوروى هستند و براى آنها خدمت مىكنند و براى شاه هم به دست دوم خدمت مىكنند و آنها را از پول نفت ما سير كردند، آنها چون سير شدند و از نعمت اين ملت به دست شاه سير شدند، اينها ولى نعمت خودشان را شاه و آمريكا دانند، ما از آنها مايوس هستيم و اما طبقه جوان كه مهم در ارتش، اين طبقه هستند، اينها را من تنبه به آنها ميد هم كه شما جوانيد، شما باز وقت زندگى تان مانده است، وقت كارتان مانده است، وقت خدمتتان به ملت مانده است، شما برگرديد به اين ملت و خدمت به ملت بكنيد و رها كنيد اين دستگاهى كه الان شما مىدانيد كه برخلاف قانون است، برخلاف اسلام است، دست از اين دستگاه برداريد و به ملت بپيونديد و حكومت اسلامى شما را با آغوش باز پذيرائى مىكند و بهتر از زمان شاه براى شما خواهد بود براى اين كه ديگر درحكومت اسلامى كه يك پولى بدهند كه از حاكم تقويت كنند، اين ديگر
نيست در آنجا. آنجا حكومت عدل است، حكومت ملى است،حكومت مستند به قانون الهى و به آراء ملت هست.اين طور نيست كه با قلدرى آمده باشد كه بخواهد حفظ كند خودش را، با آراى ملت مىآيد و ملت او را حفظ مىكند و هر روزى هم كه برخلاف آراء ملت عمل بكند يا برخلاف قانون، قانونى كه موظف است عمل بكند، قهراً ساقط است و ملت ايران هم او را كنارش مىگذارند.
شماها جوانهاى صاحب منصبان ارتش كه مثل آن پيرها نيست كه ديگر آن فطرتتان را از دست داده باشيد در مقابل دلار، شما برگرديد به آغوش ملت و ملت شما را مىپذيرد و حكومت اسلام هم شما را نگهدارى مىكند. گمان نكنيد كه اگر حكومت اسلامى آمد، ديگر صاحب منصب نمىخواهد. اينها تبليغاتى است كه كنند. حكومت اسلامى هم همه اين ابزارى كه ساير حكومتها دارند دارد، منهاى دزدى. دزدى را ما مىخواهيم جلويش را بگيريم، دزدها راخواهيم بگيريم.آنهائى كه خدمت به وطن مىكنند، ارجمندند پيش همه ما، پيش خدا هم ارجمندند، آنها همه چيز برايشان مهيا خواهد شد. آنهائى كه دزدند و اموال اين ملت را دزديدند و در خارج بردند و خوردند، آنها البته مواخذ خواهند شد و گمان نكنند كه از ايران رفتند بيرون تمام شد قضيه، اگر اينجا بيايند، اين جوانها هستند كه اينجا به حسابشان مىرسند. اگر امريكا بروند، باز هم هستند، انگلستان بروند، باز هم هستند.اينها گمان نكنند كه پولها را بردند و خود شاه هم همين طور، خيال اين معنا را بكند كه حالا ما پولها را مىخوريم حالا هم همينطورى مىمانيم و بعد هم با طياره سوار مىشويم و فرار مىكنيم مى رويم به آمريكا، هرجا برويد، هستند جوان هاى غيور ايرانى درآنجا و به حساب شما خواهند آنجا رسيد.
در هر صورت من از اين جوان هائى كه در ارتش هستند و من مىدانم كه آنها فطرت اسلامى خودشان، فطرت انسانى خودشان را از دست ندادهاند و اينها قلباً با ملت هستند منتها حالا، تحت (به خيال خودشان) فرمان اين بزرگترها، ارتشبدها يا امثال اينها هستند و اينها را ترساندهاند از اينكه اگر يك وقتى حكومت اسلامى پيش بيايد ديگر صاحب منصبى تو كار نيست، خير، زمان حضرت امير هم صاحب منصبى تو كار بودهاست منتها با يك فرم ديگرى بودهاست. صاحب منصب، آن وقت هم مالكاشتر يكى از صاحب منصبهاى بزرگ حضرت امير بودهاست، محمدبن ابى بكر يكى از صاحب منصبهاى بزرگ حضرت امير بوده است. هميشه محتاج است مملكت به ارتش و هميشه محتاج است به صاحب منصب و هميشه محتاج به همه اين قشرهائى كه در ادارات است. آنى كه احتياج به او ندارد، آنهائى هستند كه سربار هستند، آنهائى كه خواهند مال ملت را بخورند و كار هم نكنند، مال ملت را بخورند و نفعى هم نداشته باشند براى ملت، آنها البته حساب خودشان را بايد بكنند و هر چه كمتر بخورند به نفع خودشان است، هر چه هم كمتر ببرند به نفع خودشان براى اين كه در هر جا بروند، اينها پيدا خواهند شد.
تبليغات سوءاجانب عليه حكومت اسلامى
در هر صورت اين تبليغاتى كه مىشود، چه در بين ارتشى ها، سربازها و چه در بين دهقان عرض ميكنم كه كشاورزها كه اگر حكومت اسلامى بشود اين دهقانها دوباره بايد به حال فلاكت بيفتند،خود دهقانها مىدانند اين را كه اين اصلاحات ارضىاى كه اين آقا كرد، اين بيچارهها را به روزگار سياه نشاند.اينها الان زندگى شان بسيار زندگى پستى است واين بانك تعاونى و اين هياتهائى كه درست كردند، اين بيچارهها را به كلى از هستى ساقط كردند و يك حكومت اسلامى كه بشود، اين حرفها نيست تو كار.
خيال نكنيد كه اين املاكى كه حالا از اين گردن كلفتها گرفته شده است، حكومت اسلامى مىآيد و مىگويد زمينها را بدهيد به خودشان. يكى يكى را مىآيد مىنشاند حساب از آنها مىكشد، شماها ماليات دولت اسلام را بايد بدهيد، شصت هفتاد سال، صدسال، خودتان، پدرتان، جدتان نداده، اگر حساب بكنيم، زائد بر اين املاكى كه شما داريد، جواهراتتان را هم از شما مىگيريم، پولهاى بانكى تان را هم از شما مىگيريم براى اينكه شما بدهكار هستيد به دولت. وقتى املاك ملى شد يعنى مال دولت اسلام شد، آن وقت البته دهقان لازم دارد، رعيت لازم دارد، كشاورز لازم دارد. نمىخواهد كشاورزى را مثل حالا بكند كه دستش پيش اسرائيل و امريكا دراز باشد كه تخممرغ بدهد نمىدانم جوجه بدهد، - نمىدانم گندم بدهد، جو بدهد. خواهد يك مملكتى باشد كه همه چيز از خودش باشد. همه چيز دارد مملكت ما، نه اين است كه ندارد، همه چيز دارد. مملكت ما كشاورزيش، يك ناحيه اش براى يك مملكت كافى است. از بين برد اين آدم كشاورزى ما را، دامدارى ما را ازبين برد براى اين كه مراتع ما را به غير داد عرض ميكنم كه همه چيز ما را به باد فنا دادند. ما مىخواهيم يك مملكتى باشد، مال خودمان باشد.
اسلام برخاسته از ضعفا و حامى و طرفدار آنان
اسلام نيامده كه ظلم به ضعفا بكند، اسلام آمده است كه ضعفا را پرستارى بكند، خدمت به ضعفا بكند. اسلام از توى ضعفا پيدا شده است، از اغنيا كه پيدا نشده است، از اين گداهاى مدينه و مكه اسلام پيدا شد، از اين بيچارهها و ضعيفها پيدا شده است و انبياى ديگر هم همين طور بودند چون اشراف نبودند كه طرفدار اشراف باشند، اينها از همين ضعفا هستند، از بين همين تودهها پيدا شدند و طرفدار همين تودهها هم هستند و نمىگذارند ظلم به اينها بشود، البته به بزرگها هم نمىگذارند ظلم بشود، به هيچ كس نبايد ظلمى بشود.
اين تبليغات كه (اگر اسلام پيدا شد مثلاً ديگر زنها بايد بروند توى خانهها بنشينند و قفلى هم درش بزنند كه بيرون نيايند) اين چه حرف غلطى است كه بهاسلام نسبت مىدهند. صدر اسلام زنها
توى لشكرها هم بودند، توى ميدانهاى جنگ هم مىرفتند. اسلام - با دانشگاهها مخالفيم با فساد دانشگاهها مخالف است، با عقب نگه داشتن دانشگاهها مخالف است، با دانشگاه استعمارى مخالف است اسلام، نه با دانشگاه مخالف است، اسلام با هيچ چيز از اين مظاهر عرض مىكنم تمدن مخالفت ندارد و با هيچ قشرى از شماها مخالفت ندارد. اسلام زنها را دستشان گرفته آورده در قبال مردها نگه داشته در صورتى كه در زمانى كه پيغمبر اسلام آمد، زنها را هيچ حساب مىكردند. اسلام زنها را قدرت داده است. اسلام زنها را در مقابل مردها قرار داده، نسبت با آنها تساوى دارند. البته يك احكام خاص به مرد است كه مناسب با مرد است، يك احكام خاص به زن است، مناسب با زن است. اين، نه اين است كه اسلام نسبت به زن و مرد فرقى گذاشته است، زن و مرد، همه آزادند در اين كه دانشگاه بروند، آزادند در اين كه عرض مىكنم راى بدهند، راى بگيرند. اين كه مخالفند، اين است كه اينطورى كه اينها زن را مىخواهند بار بياورند كه يك ملعبهاى در دست مردها باشد و به قول شاه (زن خوب است فريبا باشد) ما مىخواهيم اين كلام را بگيريم، اين غلط را بگيريم. ما مىخواهيم زن آدم باشد مثل ساير آدمها، انسان باشد مثل ساير انسانها، آزاد باشد مثل ساير آزادها.
شاه بايد بساطش را جمع كند و برود.
اين تبليغاتى كه شاه، سالى صد ميليون دلار مىگويند داده براى تبليغات، اينها را گوش نكنيد به آنها، ديگر هم به گوش كسى نمىرود اين حرفها، ايشان هم ديگر بايد جمع كند بساطش را، برود سراغ كارش. من اميدوارم كه، انشاءالله شماها موفق باشيد و اسلام انشاءالله با كمال توفيق در ايران حكومتش را قائم مقام حكومتهاى ظلم قرار بدهد. خداوند آنهائى كه در ايران هستند و كمك به اسلام مىكنند، همه را مويد و موفق قرار بدهد و شما جوانهائى كه در خارج ايران هستيد، همه را موفق كند كه بتوانيم ما دست اجانب را از مملكت خودمان قطع كنيم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در مورد حقوق بشر ادعايى شاه و كارتر
حقوق بشر در قاموس كارتر لفظى براى غارتگرى و كشتار
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در جنگ صفين وقتى كه عمار ياسر براى خاطرجنگ با معاويه در ركاب اميرالمومنين كشته شد، بين لشكر معاويه حرف واقع شد كه پيغمبر به عمار فرمودند كه تو را فرقه ياغى و باغى شهيد مىكنند و حالا لشكر معاويه شهيد كرده است عمار ياسر را. پس بايد فرقه باغى و طاغى همين معاويه و لشكر او باشند. معاويه گفت كه نه اين را اميرالمومنين كشتهبراى اينكه او فرستاده او را به جنگ و وقتى كه او فرستاد به جنگ پس اميرالمومنين او را كشته است. پس فرقه باغيه عبارت از آن دسته هست. منطق كارتر همين منطق معاويه است كه گفته است به اينكه اينها مردم را به كشتن مىدهند يعنى علماى اسلام مردم را به كشتن مىدهند. حالا بايد ما حساب اين را با ايشان بكنيم ببينيم كه آيا اين منطق ايشان همان منطق معاويه است يا يك قدرى هم بدتر، يا يك منطق صحيحى است.
در ايران از اول محرم مردم شروع كردند به (ضمن عزادارىهائى كه كردند) اظهار انزجار از حكومت شاه و در تاسوعا و عاشورا با كمال آرامش مردم پياده روى كردند و سلطنت محمدرضاشاه را نفى كردند. ايشان مىگويد كه (مردم همچو اختيارى نداشتند، اين اسباب اين شده است كه شاه امر كرده است كه روز بعدش مردم را بكشند) اين تظاهرات آرام كه مردم كردند و سرنوشت خودشان را در اين روز تعيين كردند، اين آيا مطابق منطق آقاى كارتر نيست؟ و اين را يك امر انحرافى ايشان تلقى مى كنند كه مردم يك مملكتى، تمام مردم يك مملكتى نسبت به سرنوشت خودشان حق دارند؟! آن اعلاميه حقوق بشر در منطق آقاى كارتر اين است كه بشر همچو حقى ندارد كه سرنوشت خودش را تعيين كند؟ ايشان از اعلاميه حقوق بشر كه خودشان هم امضا كردند كه آزادند مردم، اول چيزى كه براى انسان هست آزادى در بيان است، آزادى در تعيين سرنوشت خودش است، آيا ايشان از اعلاميه حقوق بشر اين را فهميدهاند كه نه هيچ كس آزاد نيست در اين معنا؟ يا در خصوص ايران ايشان اين نظر را دارند كه هر كس هم كه آزاد باشد لكن ايران ديگر آزاد نيست؟ چنانچه در بعضى از حرفها مىگويد كه، گفته است كه آنجا كه پاى منافع ماها در كار است، ديگر صحبت از آزادى و حقوق بشر نيست، ديگر آنجا نبايد ما از حقوق بشر بحث كنيم. ايران يك جائى است كه سوق الجيشى است و
وضع سوق الجيشى نسبت به مملكت ما دارد، ديگر اينجا جاى اين نيست كه ما صحبت آزادى بشر را بكنيم و حقوق بشر را بكنيم. اين منطق صحيح هست در نظر دنيا، در نظر عقلاى دنيا كه يك مملكتى چون منفعت به ايشان مىرساند، چون مملكت آمريكا از اين منفعت مىبرد، پس اينها ديگر آزاد نيستند، اينها بايد دستشان را روى هم بگذارند تا هر چه منافع دارند، هر چه ذخاير دارند آمريكا و امثال آمريكا ببرند؟! آيا اينكه ايشان مىگويد كه اينها مردم را به كشتن دادند، آيا اين تظاهر آرامى كه مردم در اين دو روز كردند يعنى هيچ شلوغى نكردند و به دنيا ثابت كردند كه ايران مىتواند كنترل خودش را در اشياء بگيرد و سرنوشت خودش را به طور عقلائى، به طور صحيح تعيين كند، خوب اين موجب اين شد كه فردا از شب يازدهم شروع شد، شروع شد به كشتار مردم، اينجا چه باعث شده است كه مردم كشتار شدند؟ خوب، باز در جنگ صفين اين مطلب پيش مىآيد كه خوب او آمده به جنگ و اينها هم رفتند به جنگ و آنها اينها را كشتند. حالا معاويه مى تواند يك همچو مغلطهاى بكند كه آن كسى كه اين رافرستاده به جنگ و اين كشته است، خوب اين منطق معاويه است، اين يك مغلطه اى است كه كرده است معاويه. اينجا از او هم بدتر است براى اينكه اينجا به جنگى نرفته بودند، اينها در خيابانهاى تهران و در خيابان ساير شهرها راه افتاده بودند و مىگفتند كه ما شاه را نمىخواهيم، اين جنگ است؟ آيا كسى بگويد كه سرنوشت مملكت من به دست خود من هست، حقوق بشر براى ما و همه عالم اين مطلب را قائل هستند كه هر بشرى نسبت به سرنوشت خودش آزاد است، مىتواند راى آزاد بدهد هر مملكتى مىتواند سلطان اگر داشته باشد، تعيين كند، رئيس جمهور اگر بخواهد داشته باشد، تعيين كند، حكومت بخواهد، تعيين كند براى مملكتش، هر شكلى كه اين افراد مملكت بخواهند اداره بشوند، به حسب حقوق بشرآن شكل بايد ممضى باشد، همه دولتها هم بايد او را تصديقش بكنند. خوب /مردم / همين مطلب بود، ديگر بيشتر از اينكه چيزى نبود. روز دهم و نهم، روز تاسوعا و عاشورا غير از اين مطلب چيزى نبود كه همه روزنامه نويس ها، همه مجله نويسها اين را ديدند،اينهائى كه رفتند در ايران و تماشا كردند اين مسائلى كه در ايران واقع شد، همه ديدند كه يك مملكتى است كه اهالىاش با آرامش، چندين ميليون جمعيت در سرتاسر مملكت با آرامش راه افتادند، مرد وزن بزرگ و كوچك توى خيابانها و حرفشان اين بوده است كه ما اين شاه را نمىخواهيم ما فرض مىكنيم كه شاه خيلى هم مرد صالحى فرض كنيد باشد، خيلى هم آدم صحيحى باشد، خيلى هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتى مردم يك خدمتگزارى را نخواستند بايد كنار برود. ما فرض مىكنيم اينطور كه، خير، ايشان مصالح مملكت را ملاحظه كرده است، ايشان مىخواهد آزادى بدهد. ايشان مىخواهد مملكت را مستقل كند، ايشان مىخواهد مملكت را به تمدن نو برساند، همه اينها را ما فرض مىكنيم صحيح، مىخواهد يك همچو كارهائى را بكند لكن اهالى مملكت مىگويند ما اين را نمىخواهيم كه سلطان ما باشد، سرنوشت اهالى مملكت با خودشان است، ما همچو خدمتگزارى را نمىخواهيم، ايشان بروند كنار، ما خودمان يك خدمتگزار ديگر جايش مىگذاريم. ما فرض مىكنيم اگر ايشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل ساير مثلاً انسانها يك انسانيتى داشت، باز هم اهالى يك مملكت حق داشتند به اينكه
بگويند ما اين خدمتگزار را، اين آدم بسيار صالح خوب را كه مىخواهد مملكت ما را بهشت برين بكند نمىخواهيم، ايشان بهشت برين كند مملكت مان را. حق ندارند اين را بگويند؟ حقوق بشر اين نيست كه هر كسى، هر بشرى حق دارد كه سرنوشت خودش را خودش تعيين كند؟ اينها مىخواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعيين كنند و اين آقاى خدمتگزار را نمىخواهند. اين در صورتى بود كه ايشان خدمتگزار بود و اما اگر چنانچه يك شخصى باشد كه خدمتگزار ديگران است، براى خاطر ديگران اين مملكت خودش را به باد فنا داده، به تباهى كشيده، يك ادمى است كه همه چيز ما را از دست داده و برده است از بين، همه منافعى كه در اين مملكت قابل اين است كه برده بشود و مردم از آن استفاده بكنند، خود ملت از آن استفاده بكند، ايشان يا خورده است يا داده است به ديگران خوردهاند. يا خودش در بانكهاى خارج جمع كرده مثل پدرش كه جواهرات ايران رابرداشت و رفت منتها انگليساز او گرفتند بين راه وبردند يا خودش برده است و پولهاى ايران را اين شصت هزار نفرى كه مىگويند كه جزء اشخاصى است كه به او مربوط هستند و از رفقايش هستند و از فاميلش هستند و از اينها هستند، به اينها داده خوردهاند و يا به اربابها داده خوردندهاند، به كارتر و امثال كارتر و به آمريكا و به ديگران داده.
نياز به تلاش و كوشش دراز مدت به منظور بازسازى ويرانگرىهاى رژيم
همه منافع ايران را ايشان از بين برده است، الان شما، اگر حالا هم برود، ده پانزده سال لازم است تا اين مملكت با زحمت اشخاص صالح به پايه آنوقت برسد كه ايشان نيامده بودند، كه رضاشاه هم نيامده بود. اين، مدتى زحمت لازم دارد، خيال نكنيد كه حالا يك مملكتى را كه اين تهى كرده تا رفت بهشت برين بشود. اين خراب كرده همه را، مملكت را خراب كرده و به شكل يك ويرانه درآورده الان نه زراعتى اين مملكت ما دارد، نه مراتعش دست مردم است و خودش دارد، نه جنگلهايش دست اينهاست. آبها را از بين بردند، اين سدهائى كه اينها درست كردند، همه اش به منافع ديگران بوده تا اين مملكت دوباره برگردد به حال قبل از آمدن اين آقا، مدت زحمت دارد، مدتها بايد مردم خون دل بخورند، جوانهاى ما بايد زحمت بكشند، متخصصين ما بايد زحمت بكشند تا اين را از اين آشفتگى بيرون بياورند تا بعد بشود يك مملكتى كه اين آشفتگى هارا دارد نداشته باشد آنوقت نوسازى بخواهند بكنند.
منطق كارتر جنايت پيشه، سكوت دربرابر كشتار و غارت شاه يا قبول مرگ است.
ايشان مىفرمايند كه اين تظاهرات آرامى كه كردند كه ما شاه را نمىخواهيم، اين است كه اينها را به كشتن داده؟! اينها حتماً بايد بگويند شاه راخواهيم تانكشندشان؟! ايشان مىگويد كه حرفهائى كه ميزنند ميزانى ندارد و كنترل ندارد. خوب، حرف ما اين است، ما در مجمع عمومى دنيا حرف خودمان را مىگذاريم حرف ايشان هم مىگذاريم، ببينيم كدام اينها ميزان ندارد. حرف ما اين
است كه اين آدم خودش و پدرش، اين سلسله به ما خيانت كرده جنايت كرده، هر روز دارد جنايت مىكند. الان كه ما اينجا نشستيم اينها مشغول جنايت هستند، همين الان، همين الان مشغولند، همين ديشب و ديروز قم را به آتش كشيدند، همين دو روز خراسان را، تبريز را، يزد را، هر شهرى را كه شما اسم ببريد اينها يك دستهاى آوردند خرابكارى كردند. اين آدمى كه اينطورى هست، اين آدمى كه مىآيد توبه مىكند و توبه اش اين است، آدمى كه مىآيد به مردم مىگويد كه نه كار نداشته باشيد، من ديگر اشتباه كردم، اشتباه هايم را برمى گردانم ديگر اشتباهى نمىكنم، اين كارش اين است كه داريد مىبينيد. ايشان نمىداند، آقاى كارتر نمىداند كارهاى اينها را يا مىداند و خودش را به نادانى مىزند؟ خوب ايشان اين كارها را دارد مىكند ماها كه اهل يك مملكت هستيم، ما هم با ساير مردم اين مملكت مىگوييم كه ما ايشان را نمىخواهيم، ايشان به ما خيانت كرده، ايشان جنايت كرده، ايشان ذخائر ما را به شما و امثال شما داده و ما مىخواهيم كه خودمان آزاد باشيم، خودمان مستقل باشيم، خودمان مملكتمان را اداره كنيم.اين ابهامى در آن هست كه ما مى خواهيم خودمان اداره كنيم، نمىخواهيم به دست شماها اداره بشود. به دست نوكرهاى شما اداره بشود؟! ابهامى در اين نيست. آيا حق ندارند اهالى يك مملكتى، آرام اين حرف را بزنند كه ما نمىخواهيم ايشان را؟! اگر دنبال اين معنا كه مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما اين را نمىخواهيم و همه عالم ديدند كه اكثريت قاطع قريب به اتفاق است كه ايشان را نمىخواهند، همه بازارهاى ايران، همه مملكت ايران و شهرستانهاى ايران، همه دهات ايران فرياد كردند ما نمىخواهيم شما را، اگر ايشان بعد از اين كارى كه مردم كردند واين رفراندمى كه مردم كردند، گفته بود كه بسيار خوب نمىخواهيد من مىروم يك كس ديگر بيايد، جنگ و نزاع مىشد ديگر؟ دعوا داشت ديگر؟ ايشان بر خلاف قوانين بين المللى دنيا عمل كرده، دنبال اين معنا كه مردم آرام گفتند ما شما را نمىخواهيم، چماقدار كشيده، ارتشش را و نمىدانم قواى انتظامىاش و همه را وادار كرده به اينكه مردم را بزنند و به اسم مثلاً چماق به دستها بيايند توى راه، توى شهرها بگويند جاويد شاه. خوب اين معنا واقع شده است كه مردم آرام گفتند نه و ايشان كتك زده مردم را، ايشان كشته از مردم، ايشان خانههاى مردم ريخته، با مسلسل تو خانهها هم حمله كردند، مساجد را آتش زدند، اين همه وحشيگرى را كردند، شما بعد از همه اين وحشيگرىها ايشان را باز پشتيبانى كرديد و مىگوئيد: (آنهائى كه مىگويند كه چرا اين كارها مىشود، آنهايى كه تظاهر آرام كردند، اينها خلاف مىگويند، اينها ميزان ندارد حرف هايشان) .حرف ما اين است، حرف شما آن است، كدام ميزان ندارد؟ هر عاقلى بشنود اين دوتا را، كدام را مىگويد بىميزان است؟ ميزان حقوق بشرى كه حقوق بشر مىگويد كه همه افراد يك ملتى آزادند در اينكه عقائد خودشان را بگويند، در اين كه سرنوشت خودشان را خودشان تعيين بكنند، مردم ايران اين را مىگويند، شما خلاف اين را مى گوئيد، كدام يكى مطابق ميزان است؟ كدام؟ ما بىميزان صحبت مى كنيم؟! شما مىگوئيد كه شماها مردم را به كشتن داديد، معاويه هم همين حرف را مىزد منتها او حرفش منطقى تر از شما بود. معاويه هم مىگفت كه حضرت امير او را فرستاده جنگ، وقتى فرستاد جنگ ما كشتيمش، پس او كشته است. مثل اينكه يك مظلومى توى
راه بيايد و داد بزند از ظلم يك كسى، او بكشدش بعد بگويد نه اين مظلوم خودش خودكشى كرده براى اينكه خوب چرا داد كرد؟! (مردم ايران چرا چرا فرياد مىزنند؟! بگذار هر چه تو سرى دارند بخورند و فرياد نكنند!!) . آقاى كارتر اين را مىفرمايند كه هر چه توى سرتان زدند، هر كارى كردند اينها، شما حرف نزنيد براى اينكه اگر حرف بزنيد كشته مىشويد، پس خودتان خودتان را به كشتن داديد، اين صحيح است كه يك ملتى سى ميليونى، سى و چند ميليونى كتك بخورد، خيانت ببيند، جنايت ببيند، سلب آزادىها را ببيند،اختناقها را ببيند، اگر صدايش درآمد كه آقا چرا توى سر من مىزنى، بكشند او را؟!(پس اين تقصير خودش است كه مىگويد كه چرا) منطق اين منطق آقا.
حمايت از اعتصابيون شركت نفت يك تكليف شرعى است
اگر ما گفتيم اين نفتها اين نفتهائى كه اينها دارند بيرون مىدهند از اين مملكت، اينها منفعتش به خود ملت نمىرسد پس اعتصاب كنيد، نگذاريد اين نفتها برود، اگر ما گفتيم نفتها را نگذاريد يعنى تاييد كرديم اعتصاب آنها را، خودشان اعتصاب كردند ماهم تاييد كرديم، حالا هم تائيد مىكنيم، اگر ما شركت نفت را و كارمندان نفت را تائيد كرديم به اينكه اين نفتى را كه ذخيره است براى نسلهاى آتيه و دخيرهاى است و مالى است براى اين مملكت، براى حالش، براى آيندهاش، نگذاريد اين بيخود از دست برود و هيچى دستتان نيايد خوب چند سال مىخواهيد نفت ايران را بخوريد و هيچى ندهيد، بس نشده؟ اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه مردم اعتصاب كنند، كه شركت نفت اعتصاب كند، كارمندان شركت نفت اعتصاب كنند، به اعتصابشان ادامه بدهند كه اين ثروت خداداد ملت از دست ملت نرود و هيچى گيرش نيايد، اين يك حرف غير منطقى است؟! چون به شما مىرسد از اين جهت ديگر حقوق بشر معنا ندارد؟! چون نفت به شماها مىرسد و عوضش هم نمىدهيد، به جاى اينكه بدهيد عوضش را، در مملكت ما پايگاه درست مىكنيد در مقابل شوروى، اگر ما بگوئيم اين اعتصاب صحيح است، مقدس است اين اعتصاب، واجب است اين اعتصاب، اين حرف غير منطقى است؟ يا شمائى كه مىگوييد (نگوئيد اين حرفها را، مبادا يك حرفى بزنيد كه نفتها نيايد تو جيب ما؟!) شما ميزان دارد حرفتان يا ما ميزان دارد حرفمان؟ يك حرف صحيحى كه همه عقلا قبول مىكنند كه يك ثروتى است مال خودمان و شما داريد مجان مىبريد، پول شما نمىدهيد به ما، شما مىبريد اين را، اسلحه مىدهيد كه براى خودتان پايگاه درست كنيد اينجا، يك نوكر اينجا گذاشتيد براى اين،اين بىميزان است اين حرف؟! از قرارى كه بعضى از علماء قم رفتند به آبادان و آنجا بررسى كردند، اين ششصد هزار بشكهاى كه خارج مىشود، آنطور گفته شده است كه اينها به اسرائيل فرستاده مىشود. يك مقدار از اينها اعتصاب نكردند و ششصد هزار بشكه در مقابل ده ميليونى كه پيشتر مىگويند يا نه ميليونى كه خارج مىشده، اين خارج مىشود. آنها را بازى دادند به اينكه اين براى اداره خود مملكت است، اين براى خودمان است، آن بيچارهها هم مشغول شدهاند، حالا معلوم شده است از قرارى كه گويند كه اين به اسرائيل مىرود. اگر ما بگوئيم كه جايز نيست / براينكه / براين مردمى كه اعتصاب ديگران را
به آن اعتنا نكردند و گول خوردند از دولت به اينكه نفت را براى داخله خواهيم و اگر اينها فهميدند كه اين نفت را براى اسرائيل دشمن قران و اسلام مىخواهند، حرام است اعتصاب نكنند، پيش خدا مواخذند، پيش ملت مواخدند اينها، تمامشان بايد اعتصاب كنند تا يك قطره نفت بيرون نيايد. ملت ايران حاضر است كه سرما بخورد و نفتش را اسرائيل نبرد كه دارد اسلام را به هم مىزند، دارد مسلمين را اينقدر مى كشد، امريكا نبرد كه همه جناياتى كه ما داريم از دست امريكا هست، ديگران هم نبرند.من حالا الان دارم پيام مىدهم به كار كنهاى شركت نفت كه بر شما واجب شرعى است، واجب الهى است به اينكه اعتصابتان را عام كنيد، عمومى كنيد و نگذاريد نفت خارج بشود و به شما مىگويم كه اگر چنانچه شما را ترساندند چنانچه ديروز اينها را ترساندند و اعليحضرت فرمودند كه اينها رابايد محاكمه كرد، مردى كه تو چه كارهاى كه اينها را مىگويى بايد محاكمه كرد؟ تو كه حالا ديگر شاه نيستى، تو يك آدم ياغى هستى، براى چه محاكمه كنند اينهارا؟ تو كه شاه نيستى كه دستور بدهى، شاه هم بودى معنا نداشت كه تو دستور بدهى، و اگر شاه هم باشى، شاه مشروطه هستى نبايد دستور بدهى. (اينها را بايد محاكمه كرد وبعد به جزاى خودشان). نترسيد از اين مرد، يك مردى كه به خوابنامه توسل پيدا كرده، يك وقت هم به عرض مىكنم چيز، از اين نترسيد، اين رفتنى است آقا. اين شركت نفت، اين عمال شركت نفت نترسند از اين، از اين هياهوئى كه اينها مىكنند، نه اعتنايى به التماسشان بكنند و نه ترس از اين حرفهايشان بكنند.هيچ ترس نداشته باشيد، به اعتصاب خودتان ادامه بدهيد. بر ملت ايران هم لازم است كه اين كسانى كه در شركت نفت اعتصاب كردند و فقير هستند، آنها را همانطورى كه آنها به ايشان چيز مىدهند، اينها به ايشان بدهند، واجب است اين، من سهم امام را اجازه دادم كه بدهند، سهم سادات هم من سيدم اجازه مىدهم، هم سادات راضىاند هم غير سادات و فقرا راضىاند كه اينها را سير كنند كه دارند خدمت به اسلام مىكنند، خدمت به وطن خودشان مىكنند، بدهند سهم امام را به اينها، خود مردم هم مكلفند كه اينها را اداره كنند. نترسيد از اين حرفها كه ماشما را چه مىكنيم، فلان . فردا اين مىرود و شما سروكارتان با يك حكومت عادل است كه به شما همه چيز همراهى خواهد كرد، حالا هم ما به شما همراهى كنيم، دست برداريد از حرفهاى اينها. اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه اعتصاب كنيد، الزام كنيم اينها را، يك الزام شرعى بكنيم به اعتصاب، حكم به اعتصاب بكنيم، اين براى مصلحت يك مملكتى است، براى مصلحت يك ملتى است. ما بىميزان مىگوئيم؟! شما مىگوئيد كه اعتصاب نكنيد، خوب اعتصاب نكنيم چه كنيم؟ نفتها را بدهيم ؟(اعتصاب نكنيد) ايشان اين است كه نفتها هر چه هست درآوريد از اين مخازنتان و بدهيد به ما، نسل بعد هر چه شد جهنم، شما هم هر چه فقير هستيد جهنم.
طرح آوردن متخصصين خارجى تهديدى بيجا عليه اعتصاب كاركنان شركت نفت
كدام ميزان دارد؟ حرف شماميزان دارد يا حرف ما ميزان دارد؟ اينها ترسانند باز اينها را كه ما از اسرائيل، گاهىگويند از حجاز مىآوريم متخصص، امير حجاز گفته است كه ما متخصص
مىفرستيم، امير حجاز همچو به آن حرفى چطورمىزند؟ مگرمسلمان نيست امير حجاز؟ امير حجاز گويد من مسلمانم. مگر مسلمان نيست كه مىخواهد مال مردم را غارت كند به غير بدهد؟ نمىكند همچو كارى را، غلط مىكند. گاهى هم مىگويند از اسرائيل ما مىآوريم. اگر از اسرائيل آوردند، ما تكليفمان را با آنها دانيم چيست. يك نفر اسرائيلى (نه يهودى، به اين يهودىها كه در ايران هستند كسى حق ندارد تعرض بكند، اينها در پناه اسلام و مسلمين هستند، نه به يهودىها و نه به نصارى، اينهايى كه مذهب رسمى دارند، حق ندارند تعرضى بكنند و خيراً به بهائىها تعرض كردند و دولت تعرض كرده. اينها يك نظر شيطنت دارند، به اين نظر شيطنت اينهااعتنا نكنند مسلمين، اينها مىخواهند ساير طبقات را به مسلمين بشورانند، شما اعتنا نكنيد. از هر راه ديديد كه سازمان دولتى دخالت مىكند در يك امرى، شما مخالفت كنيد براى اينكه نظر سوء دارند به شما) اسرائيلى اگر آمد در ايران و خواست نفت را چيز كند، بر همه مسلمان واجب است كه اينها را بيرون كنند و بكشند همه شان را. اينها با اسلام در جنگند، با مسلمين در جنگند، ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع ميكنيم. اگر در ايران پايشان را بگذارند، يك اسرائيلى پايشرا بگذارد ايران، بر مردم ايران واجب است كه اينها را از بين ببرند. اسرائيلى آيد ! غلط مىكند اسرائيلى كه مىآيد. اينها مىترسانند شما را، به اعتصابتان ادامه بدهيد و مردم هم با اينها همراهى بكنند، لازم است همراهى بكنند و من هم از سهم امام اجازه دادم كه همراهى بكنند با اينها و اداره بكنند اينها را. اگر ما بگوييم كه اعتصاب را ادامه بدهيد و نفت يك ملت را به طور هرج و مرج ندهيد به خارج، ما حرف خلاف زدهايم؟! و شما كه مىگوئيد كه كتك را بخوريد و منافعتان را هم بدهيد و صدايتان هم در نيايد.حرفتان صحيحاست؟!
قتل چماق به دستان، اين عاملين كشتار مردم واجب است
شما حرفتان اين است كه اينهمه كشتار كه مىشود، صحبت نكنيد اصلش.اگر الان كه در مشهد و در ساير جاها اعتصاب كردند و در مريضخانه رفتند وآنها هم آنقدر شرارت كردند و علما هم رفتند در مريضخانه، در يكى از بيمارستانها تحصن كردند و از قرارى كه گفتند حدود صدهزار نفر مردم هم رفتند اطراف آنجا تحصن كردند براى اين شرارتهائى كه اينها كردند، اگر اينها فرياد مىزنند كه چرازنى ما را، چرا مىكشى اولاد ما را، چرا به خانههاى ما حمله مىكنيد، چرا بازارها را غارت مىكنيد قواى انتظاميه بازار غارت مىكند؟! قواى امنيت مردم مىكشد؟! خوب اين قواى شماست كه اسمش را انتظامى گذاشتيد و اسمش را امنى گذاشتيد. همين امنيت و همين انتظامى دارد مردم را مىكشد، دارد مردم را همه جهاتشان را به باد مىدهد، بازارها را دارد، اگر آقايان مذهبىها يا ساير جاها اعتصاب كردن و رفتند آنجا نشستند و گفتند تا اين بساط از بين نرود ما از اينجا پا نمىشويم، اين حرف غير منطقى است؟! شما مىگوئيد كه نخير شما برويد همه سر جاى خودتان بنشينيد و تماشا كنيد و چماق به دستان بيايند و بزنند و بكشند و چه و شما هيچ حرف نزنيد اينها هم كه رفتند اعتصاب كردند اين چماق به دستان واجب القتلند، همه شان را بايد كشت. هر كس پيدا كند اين
چماق به دستهائى كه مفسد فى الارض هستند و در زمين دارند فساد مىكنند، هر كه يكى از اينها را پيدا كرد بكشد او را. ما كه مىگوئيم دفاع از مملكتمان مىخواهيم بكنيم، دفاع از خودمان مىخواهيم بكنيم، ما ميزان ندارد حرفمان؟! اما شما كه مىگوئيد كه چماق به دستها هر كارى كردند به شما حرف نزنيد، ميزان دارد حرف تو؟!
تشديد سركوبى و كشتار به دنبال پشتيبانى كارتر از شاه
بعضى از آقايان بررسى كرده بود، براى من هم نوشته بود، همين جا بررسى كرده بود كه هر دفعه كه كارتر پشتيبانى اعلام كرده، فردا كتك بوده، فردايش كشتار بوده. نوشته است در تاريخ كذا پشتيبانى اعلام كرد، قتل كذا واقع شد. در همين تاريخ هم بعد از عاشورا پشتيبانى اعلام كرد، قتل عام محمدرضا برپاشد. شمائى كه با كشتار، با پشتيبانى خودت قتل عامها را فراهم مىكنى، دلگرمى به يك قاتل جانى با لذات مىدهى، پشتيبانى از يك آدم جانى مى كنى،تو بىميزان نيست كارهايت؟! اما ما كه بگوئيم، م گوئيم چرا، بىميزان است؟! عوض كنيد خودتان را. در هر صورت گرفتارى ما يكى و دو تا نيست، خوب، الان مملكت ما گرفتار به دست اين آدم است و گرفتار به پشتيبانى اين دولتها لكن اطمينان داشته باشيد كه ديگر تمام شده اين حرف ها، گسيخته شده همه اين حرف ها. اميد است خداى تبارك و تعالى به همه تان توفيق عنايت كند و به ملت ايران سلامت و توفيق عنايت كند، به اسلام و مسلمين نصرت عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته