مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى گروه اعزامى جمعيت شير و خورشيد (سابق) به كردستان
اطاعت از حكومت اسلامى، وظيفه اسلامى و وجدانى است
بسم الله الرحمن الرحيم
ما بايد همانطورى كه ملاحظه كرديد كه با كمك همه قشرهاى دولت اين پيروزى معجزهآسا را به دست آورديم، كمك همگى بود كه توانست يك همچو اعجازى را بكند و توجه به مبادى، حالا هم كه باز بين راه هستيم و احتياج داريم به اينكه از قدرتهائى كه هست استفاده كنيم، بايد گمان نكنيم كه مطلب گذشته است. اينها كه استفاده از اين مملكت كردند و چشم طمعشان باز و از اينجا نبريده است، اينها در صددند كه كارشكنىهائى بكنند و هر چه بتوانند نگذارند يك مملكت آرامى، يك مملكتى كه خودش، خودش را اداره كند و خودكفا باشد، نگذارند كه يك همچو چيزى پيش بيايد و لهذا اين توطئه را كه مىبينيد پيش مىآورند، كردستان را به آن صورت درست كردند و محتمل است كه باز هم جاهاى ديگر را، و ما بايد با توجه به اين معنا كه ما بين راه هستيم و باز گرفتارى داريم، همهمان كمك كنيم.
معنى كمك اين نيست كه شمائى كه مامور شير و خورشيد سرخ هستيد يك كار ديگر انجام بدهيد، معنىاش اين است كه آن كارى كه به دست شماست خوب انجام بدهيد. در حكومت غيراسلامى و طاغوتى وجدان شما خيلى همراه نبود كه اطاعت از آنها بكنيد، اگر هم اطاعت شده، اطاعتى بوده است كه اطاعت الزامى بوده، لكن حالا كه متبدل شده است و يك حكومت اسلامى ملى است كه از خودتان است، ديگر يك چيزى نيست كه تحميلى باشد و يك دستگاهى نيست كه دستگاه ظلم و جور و اين طور چيزها باشد، بايد يك وظيفه اسلامى وجدانى را ما احساس بكنيم كه با آن وظيفه اسلامى و با آن وظيفه انسانى، كارها را خوب انجام بدهيد.
تحول روحى ملت، موجب طمانينه است و من دلخوشم به اينكه يك همچو تحولى در ايران، در همه قشرها شده است. الان در همين قضيه جهاد سازندگى، خوب، انسان مىبيند كه از همه جا اشخاصى كه تحصيل كردهاند. خصوصاً خانمها، اينها همين امروز هم در مصاحبهاى كه بود، من گوش كردم ديدم كه مىگويد ما از اول آفتاب مىرويم سراغ كار تا غروب. اين يك مسألهاى است كه يك تحولى است پيدا شده است، يعنى با
اشتياق و احساس اينكه بايد براى مردم كار بكنيم مشغولند و مسلماً در شما هم همين معنا هست. شكى نيست كه حالا ديگر با اينكه يك الزامى عرض مىكنم يك اجبارى، اينها نيست، خودتان داوطلبيد و مشكلاتى اگر هست، خودتان مشكلات را رفع مىكنيد. بنابراين آن چيزى كه مايه دلخوشى ماست اين است كه اين تحول اسلامى كه با دست خدا پيدا شده است و كسى نمىتوانست يك همچو تحولى ايجاد كند خصوصاً تحولات روحى كه از امريكا يك عدهاى جوان چند وقت پيش از اين آمدند كه، ما آمديم براى همين جهاد سازندگى و برويم به دهات، من به آنها گفتم خوب، من مىدانم كه شماها اهل اينكه بتوانيد به يك قدرتى درو بكنيد يا بنائى بكنيد يا چه، همچو چيزى را، همچو قدرتى نداريد، لكن متوجه باشيد كه كار شما چه كار ارزندهاى است، شما وقتى كه از آمريكا آمديد و رفتيد در روستاى فلان و مردم ديدند كه يك دسته از جوان تحصيل كرده آمريكا كه شايد بعضىشان هم مهندس، بعضىشان دكتر باشند آمدهاند درو مىخواهند بكنند، اين يك روحيه بزرگى به مردم اعطا مىكند كه آن رعيتى كه امروز يك جريب را مثلاً درو مىكرده، فردا دو جريب را درو مىكند. اين، قدرت مىدهد، خيال نكنيد، خيال نكنيد كه ما كارمان كم است، كار شما از حيث معنويت خيلى زياد است. وقتى اين رعيتها كه تا حالا هر چه ديده بودند، هى يك سربازى يا يك ژاندار مىبرود و اذيت كند، همين را ديده بودند، يا اخاذى كند، حالابينند كه يك دكترى، يك مهندسى، يك محصلى مىرود، چه از مركز اينجا، چه از خارج مىرود و به اينها كمك مىكند، اينها تاكنون به چشمشان نخورده بود كه يك دسته از خانمهائى كه در شهرستان زندگى مىكردند، اينها بروند توى اين جمعيتهائى كه دارند درو كنند همراه آنها درو بكنند، همچو چيزى به چشممان نخورده بود، به خيالشان نمىآمد، حالا وقتى كه مىبينند يك همچو حس انسانى پيدا شده است و اين در سايه اسلام پيدا شده و قدرتهاى ظاهرى نمىتواند يك همچو تحولى را بدهد، تحول اسلامى و انسانى است، اين آنها را همچو دلخوش مىكند كه كارهاشان را و قدرتشان را چند مقابل مىكند بنابراين يك تحول انسانى و يك تحول روحى حاصل شده است كه اين موجب طمانينه انسان است. موجب اطمينان است.
من اميدوارم كه اين محفوظ بماند و ملت ما همين طور زنده كه حالا زنده هستند زنده بمانند و اين مملكت را با اين زندگى، با اين هوشيارى مملكت را به پيش ببرند، به طورى كه افراد خودشان ديگر راه خودشان را پيدا كرده باشند كه فقدان با اشخاص هيچ خللى وارد نشود. خداوند انشاءالله شما را حفظ كند، مويد، منصور و مشكلات را رفع كند. البته مشكلاتى در دولت هست، مشكلاتى هست الان زياد و اينها بايد با همت همه رفع بشود و من اميدوارم كه انشاءالله رفع بشود.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى گروه فرهنگى و تربيتى انقلاب اسلامى و اعضاى خانوادههاى شهداى انقلاب
آتيه روشن و نورانى ايران به بركت تحول روحى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
هم سرودى كه خوانديد دلپذير بود و مؤثر و راهنما و هم مسائلى كه طرح كرديد. بايد بگويم كه شما خودتان پيشاپيش راه را رفتيد و مجالى براى اينكه من صحبتى بكنم خيلى نمانده است و من به همين جهت دلخوشم كه ملت ما خودش راه را پيدا كرده و دارد راه را مىرود. اين تحول روحى كه در ملت پيدا شده است و در شما جوانها، مردها،زنها پيدا شده است، اين موجب اميدوارى است و من اميدوارم كه اين راه را ما به آسانى، مشكلاتمان كم باشد، به آسانى اين راه را طى بكنيم. وقتى يك جامعه متحول شد از آن صورتى كه در زمان طاغوت بود به يك صورت اسلامى، به يك صورت انسانى، اين كارهائى كه شما انجام مىدهيد انسانى است، اسلامى است و از روى رضا و رغبت عمل مىكنيد، با اشتياق عمل مىكنيد. اين يك تحول روحى است، يك تحقق روحانى است كه بايد ما اميدوار به آن باشيم و اميدوار هستيم و اميد است كه آتيه بسيار روشنى را در ايران ببينيم و شما انشاءالله بهترش را ببينيد.
سركوبى روحانيت و دانشگاه گامى مؤثر در جهت وابستگى به اجانب
اينها كه گفتيد كه نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، كجامان نقص ندارد؟ كوشش كردند كه نگذارند اين مملكت، نگذارند اين كشور يك رشد انسانى بكند، يك رشد اقتصادى بكند، يك رشد فرهنگى بكند، يك رشد نظامى بكند. در طول تاريخ و در اين پنجاه و چند سال اخير مأموريت داشتند اينها براى اينكه ما را عقب نگه دارند، نگذارند كه يك دانشگاهى داشته باشيم، نگذارند كه يك دبيرستان صحيح داشته باشيم. يك ماموريتى بود كه آن مراكزى كه از آن مراكز ممكن است كه انسانهاى آگاه پيدا بشوند آن مراكز را نگذارند رشد بكند.
رضاخان، اولى كه وارد شد البته با صورت اسلامى وارد شد و در مجالس تعزيهدارى و در مجالس روضه و در تكيهها در ماه محرم راه مىافتاد دور، تكيهها هم مىرفت. ابتدا اين طورى با اين اسلحه پيش آمد، بعد از اينكه قدرتش محكم شد و توانا شد، شروع كرد به كارهائى كه مأمور بود، در رأس مأموريتش كوبيدن روحانيون بود. اين مدرسه فيضيه كه ملاحظه كنيد كه آنوقتها تمام
حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه يا سه تا طلبه داشت، روز هيچ نمىتوانستند تو حجرهها بمانند، قبل از آفتاب حركت كردند تو باغات، باغهاى شهر و اواخر شب مىآمدند براى اينكه كارآگاهها و پاسبانها و اينها مىآمدند اينها را مىبردند كه لباسشان را تغيير بدهند. حملهها شد به اين طايفه. دانشگاه را نمىتوانستند آن وقت روى اينكه مثلاً از دنيا يك چيزى داشتند، نمىتوانستند به آن ترتيب حمله كنند به آن، آن وقت از راه تبليغات و از راه تعليمات برخلاف مسلك صحيح پيش آمدند و برنامههاى استعمارى داشتند. اين دو قدرت را اينها اعتقادشان اين بود كه اگر اينها قوه پيدا بكنند، ممكن است كه ساير ملت هم دنبال اينها بيايند و نگذارند كارها انجام بگيرد و لهذا در رأس برنامه كوبيدن روحانيت بود و كوبيدن دانشگاهىها.
اغفال مردم و نابودى اقتصاد مملكت از طريق سالوسى و ادعاى ديانت
در زمان اين دومى هم كه دنبال اين معنا بود كه با سالوسى ابتدا تا كارها را انجام بدهد و معلمهائى هم در اين باب داشت، شروع كرد سالوسى از جهاتى، يكى راجع به اينكه خودش را به ديانت مىبست، قرآن چاپ كرد، هر چند وقت يك دفعه مىرفت در حرم حضرت رضا و مىايستاد و نماز مىخواند و زيارت مىكرد. اين يك راه بود. يك راه ديگر هم كه براى طبقات ديگر پيش گرفته بود اين بود كه ما مىخواهيم اين مملكت را به تمدن بزرگ برسانيم. كتاب مأموريت براى وطنم را يكى ديگر نوشته و به ايشان نسبت داده. خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. اين هم يك دامى بود براى اينكه مردم را غافل كند از اينكه دارد همه چيزشان را از بين مىبرد. از اين طرف اينكه ما مىخواهيم براى ملت چه بكنيم، و مىخواهيم مملكت را صنعتىاش كنيم. مىگويند كه كلاغ مىگويند كه مثل كبك مىخواست راه برود راه رفتن خودش هم يادش رفت. اين نمىخواست اصلاً مثل كبك راه برود، مىخواست بازى بدهد مردم را. در صدد بودند اينها كه مردم را اغفال كنند، سر خوش كنند به اينكه ما مملكتمان بعدها صنعتى مىشود و بعد از يكى دو سال ديگر ما در، ادعا بود ديگر، بعد از يكى دو سال ديگر ما مىرسيم به همان ابر قدرتها، مىشويم مثل ژاپن!! ژاپنى كه الان به آمريكا تنه مىزند و صنعتش در خود آمريكا جلو از آمريكاست، اينها مىگفتند ما مىشويم مثل ژاپن!! چه كردند؟ آن چيزى كه در ايران لازم بود باشد و اقتصاد ايران به او بستگى داشت كه عبارت از كشاورزى بود، از بين رفت. كشاورزى را به صورت اينكه ما مىخواهيم، به اسم اينكه ما مىخواهيم صنعتى كنيم مملكت را، اول كشاورزيش را از بين بردند. كشاورزى كه از بين رفت اشكالاتى پيدا شد. يكى اينكه ما شديم براى آمريكا يك بازارى براى خريد كالاهاى امريكا، يعنى گندمها و ساير حبوباتى را كه آنها زيادى داشتند و بايد بريزند به دريا يا بسوزانند، به ما به قيمت اعلا مىفروختند و پول ما را مىگرفتند. يكى ديگر اينكه اين كشاورزها را از اطراف ايران كوچ داد، اين طرح را آورد اطراف تهران و اطراف شهرهاى ديگر، بيشترش در تهران. اين همه محلههائى كه در تهران درست شده، محله گودالها و محله نمىدانم چه و حصيرها و اين خانههاى حصيرى و اين خانههاى چه، اين
بيچارههائى كه در محل خودشان كشاورز بودند، كشاورزى را از بين بردند به اسم اينكه مىخواهيم، مىخواهيم ما ارباب رعيتى را برداريم، همه بشوند ارباب ما هم چقدر غافل، ملت ما هم چقدر حالا يا غافل بود يا خوب، سرنيزه بود، چه، همه دهقان، اين بيچارههائى كه الان اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توى سوراخى هستند. آنى كه خانه دارد، خانهشان را نمىدانم شما ديديد يا نه، من در تلويزيون يك دفعه، دو دفعه ديدم كه خوب، اسباب تأسف است يك سوراخى است، يك عدهاى بچه و بزرگ از تويش بيرون مىآيد. اينها دهقانهائى است كه ايشان مىخواست دهقانشان كند و زندگيشان را بكلى به هم زد. مملكت ما را از حيث كشاورزى كه مىتوانست خودكفا باشد بلكه صادر كند، مملكت ما از حيث كشاورزى يك مملكت غنى است اگر كشاورزى صحيح در اين مملكت بشود ممكن است آذربايجان كافى باشد براى همه مملكت، باقيش بايد صادر بشود، يا خراسان براى همه مملكت كافى باشد و بايد باقيش صادر بشود.
ما الان در زمان ايشان، نمىدانم شما در روزنامهها گاهى ديديد يا نه، خيلى افتخار مىكردند كه ما چند صد، مثلاً هزار چيز خريديم. اين افتخارشان اين بود كه ما گندم خريديم، جو خريديم. يك مملكت را از اين جهت ساقط كردهاند و فرياد هم مىزدند كه ما همچو هستيم كه گندم و جو را از آمريكا خريديم و امسال گرسنگى نمىميريم. اينطور اينها وارد شدند، هم آن قوههاى، قدرتهاى انسانى را در اين مملكت متوقف كردند و يا عقب راندند. من در پاريس كه بودم از جاهاى مختلف، ممالك مختلف پيش من زياد مىآمدند منجمله آلمان كه خوب نزديك بود، اينهائى كه در اين چيز اتمى بودند و در آنجا كار مىكردند از طرف ايران، اينها هم آمدند پيش من گفتند كه اين كارى كه ما انجام مىدهيم اولا مضر براى ايران است، ثانياً نمىگذارند ما بفهميم، مىخواهند نگه دارند به يك سطحى كه نتوانيم بفهميم، اگر هم درست بشود براى ايران مضر است. يك همچو طرحهائى بود، جوانها را ببرند در خارج نگذارند، الان، حالا الانش كه من خيلى اطلاع ندارم، در زمان ايشان اين جوانهاى ما كه مىرفتند در آمريكا و اروپا و پخش شده بودند در آنجا همه جا را پركرده بودند (از قرارى كه براى ما نقل كردند) ديپلمهائى كه آنها مىدادند، تصديقهائى كه آنها به جوانهاى ما مىدادند غير از آن تصديقهائى بود كه به خودشان مىدادند. جوانهاى ما را زود به آنها يك تصديق مىدادند (نخوانده ملا) مال خودشان را دقت مىكردند. اين طور به من كراراً شايد گفته باشند. براى چه، براى اينكه نگذارند اين رشد بكند، اين قدرت را نگذارند پيدا بشود، از اين قدرت آنها مىترسيدند. همانطورى كه از آخوند اينها مىترسيدند، از دانشگاهى هم مىترسند. اين دو تا را مىخواهند كنار بگذارند. ملت هم اگر اين دو قدرت را نداشته باشد نمىتواند جلو برود و اينها با اين دو قدرت مخالفند.
تبليغ بر آزادى زن و مرد، حقهاى پليد به منظور شيوع فحشا و استثمار جوانان
حالا الحمدلله يك تحولى در مملكت ما پيدا شده، يعنى وقتى كه ملاحظه مىكنيد خانمها را از آن وضعى كه سابق مىخواستند برايشان پيش بياورند به اسم اينكه آزاد زنان و آزاد - مردان فهميدند
همهاش حقه است و بازى. نه مردها آزاد بودند در زمان ايشان، نه زنها و نه مطبوعات و نه راديو و نه هيچى. آزادى در كار نبود. اسم، صحبتش و تبليغاتش زياد بود. آن آزادى هم كه آنها مىخواستند براى مملكت ما (حالا هم بعضى از نويسندههاى ما پيشنهاد همان را دارند) آن آزادى است كه هم جوانهاى پسر ما را و هم جوانهاى دختر ما را به تباهى مىكشد. آن آزادى را آنها مىخواهند كه من از اين تعبير مىكنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى، يعنى يك آزادى كه در ممالكى كه مىخواهند وابسته به غير باشد اين آزادىها را سوغات مىآورند، هروئين آزاد، مثلاً مشروبات هم آزاد، محل فساد كه مىدانيد آن طورى كه مىگفتند از تهران تا آخر شميران صدها محل فساد به بدترين فسادها، آن هم آزاد. اينها آزاد اما قلم نه، بيان هم نه، اينها آزاد نه. آن آزادى كه آنها مىگفتند و هى آزاد آزاد مىكردند اين معنا بود كه مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى باشد و مراكز فحشا بيشتر از مراكز علم باشد، جوانهاى ما را بكشند به آن مراكز فحشا. جوان است و اول جوانى است وقتى راه باز باشد و تبليغات باشد و آسان كنند كار را برايشان، كشيده مىشوند به آن طرف. وقتى يك جمعيت كه بايد براى مملكتشان فاعل باشند، مؤثر باشند، اين را كشيدند به طرف فحشا، اين ديگر نمىتواند، اين مغز عادت كرده به فحشا، فكر بكند كه نفت ما را كى مىبرد، به فكرش نمىآيد هيچ وقت و اينها مىخواهند اينطور باشد.
بحمدالله آنى كه حالا به ما مژده مىدهد همين تحولى است كه پيدا شده، يعنى جوانها از آنطرف كشيدند به خيابانها و فرياد زدند بر ضد استعمار و بر ضد ديكتاتورى. حالا هم رشد همچو شده است كه مشغولند خودشان به طور خودكار، بدون اينكه تبليغاتى لازم داشته باشد به طور خودكار مشغولند به اينكه تربيت كنند بچهها را. تربيت كنيد اين بچهها را به تربيت انسانى، تربيت اسلامى كه همان تربيت انسانى است. اگر اين مملكت مسلمان بشود، تربيت، تربيت اسلامى باشد، هيچ قدرتى نمىتواند مقابلش بايستد. چنانچه ديديد كه اين قدرت كه شكست داد اين قدرت بزرگ را، همين قدرت ايمان بود، همين بود كه فرياد مىكردند كه شهادت مىخواهيم. حالا هم دارند هى مىگويند زنها هم مىگويند، مردها هم مىگويند. اين قدرت بود كه جلوى اين فسادها را گرفت و شكست داد اينها را. اين قدرت را حفظش كنيد.
منطق روحانيت رسيدن به خودكفائى و مخالفت با بى بند و بارى است
اگر بخواهيد مملكتتان يك مملكتى باشد از خودتان باشد، كشورتان يك كشور سالم باشد، يك كشور مفيد باشد، خودكفا باشد، بايد از اين سوغاتىهائى كه غرب براى ما فرستادند و مىفرستند، ما اين معنا را گفته بشود كه ما با صنعت خارجىها يا علم مربوط به صنعتشان مخالفيم، ابداً مخالف نيستم، ما با اين آزادىهائى كه از غرب مىآيند و اينها هم دامن به آن مىزنند و آزادى وارداتى است با اين مخالفيم، اينكه جوانهاى ما را رو به تباهى مىكشيد و به تباهى مىكشد. ما با صنعت مخالف نيستيم، ما با هيچى مخالف نيستيم. اصلاً سر تمدن، ما مىگوئيم كلاه سر ما مىگذارند، غربى و شرقى
كلاه سر ما مىگذاريد كه ما مىخواهيم به شما تعليمات بدهيم مىخواهند ما را نگه دارند، متوقف كنند، مىخواهند ما را محتاج به مستشار بكنند. نظاممان مستشار داشته باشد، فرهنگمان هم مستشار داشته باشد و همه چيزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اينكه بيايند به ما تعليم و تربيت ياد بدهند، بيايند ما را تا يك حدودى نگه دارند، ما با اين مخالفيم روحانيت با ترقى مخالف نيست، با ترقى محمدرضائى مخالف است، با اين تمدن، دروازه تمدن مخالف است، اين دروازه تمدنى كه همه چيز ما را به باد داد. با اين آزادى آزاد زنان و آزاد مردانى كه ايشان مىگويند، مخالفند، نه با آزادى. آزادى سر جاى خودش اما بى بند و بارى؟ آزادى يعنى هر كه دلش مىخواهد هر كارى بكند!! مىخواهند هروئين بكشند، به شما چه!! مىخواهند قمار كنند!! مىخواهند كارهاى زشت بكنند!! با اين مخالف است روحانيت، نه با آزادى بيان، نه با آزادى قلم، نه با آزادى گفتار، نه با روشنگرىها، نه با صنعت. شما صنعت درست كنيد، كى مخالف باشد؟ اما يك قضيه ذوب آهن را حالا چندين سال است كه اينها درست كردند حالا هم مىگويند باز اگر بخواهيم كه ضرر ندهيم، چند سال ديگر لازم است كه كار بكنيم تا ضرر نكنيم والا در هر ماه چقدر ميليون ضرر ما داريم مىكنيم. ما ضرر مىبريم در اينها. ما چشممان از اينها بدى ديده است. آن چيزهائى هم كه عرضه مىكنند، به صورت خوب عرضه مىكنند، ما از باب اينكه آدمى هستيم كه مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مىترسد، ما از آن قبيل هستيم، ما از اين پيشنهادهاى اينها مىترسيم براى اينكه ما از اينها بدى ديديم. ما نديديم هيچ وقت اينها بخواهند ما را تربيت كنند، ما را مثلاً صنعت ياد ما بدهند. صنعتشان اين است كه داريد مىبينيد كه ذوب آهنشان حالا تا چند سال ديگر آيا بشود، آيا نشود. حالا ماهى چقدر، چند ميليون، چند، چقدر ميليون (كه من حالا يادم نيست) ضرر دارد مىدهد. زراعتمان را از آن طرف از بين بردند، فرهنگ را از آن بين بردند، ارتش را وابسته كردند، همه چيز را در هم ريختند و اموال هم هر چه توانستند جواهر و هر چه توانستند بار كردند و رفتند و فرار كردند.
انشاءالله خداوند اين تحولى كه براى شما حاصل شده است كه مايه اميدوارى ماست حفظ كند و شما اين بچهها را تربيت كنيد و يك همچو خوى انسانى، يك همچو تحول روى به روى انسانيت كه در صدد اين هستيد كه اين بچههائى كه باقيماندند از اين شهدا و موجب تأثر ما، تأسف ماست و بايد بگويم يك بار سنگينى است به دوش من وقتى كه ببينم يك بچه پدرش را از دست داده و مىآيد پيش من يا يك پدر پير بچهاش را از دست داده، لكن آن چيزى كه ما را دلخوش مىكند اين است كه براى خدا بوده است، چيزى كه براى خداست آسان مىشود، همانطورى كه در اين چيز خوانديد، از كربلا شروع كرديد، خوب، كربلا هم همين مسائل بود اما براى خدا بود، چون براى خدا بود آسان بود. شما هم انشاءالله براى خداست و همانطورى كه چيز خوانديد كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا اين
يك عبارت آموزنده است، نه معنايش اين است كه هر روز كربلاست هر روز بنشينيد گريه بكنيد. ببينيد چه كرده، كربلا چه صحنهاى بوده، هر روز اين صحنه بايد باشد. مقابله اسلام با كفر، مقابله عدل با ظلم، مقابله عدد كم با ايمان زياد، در مقابل عدد زياد با بىايمانى. نه از جمعيت كم بترسيد و نه از شكست بترسيد و شكستى تو كار نيست . وقتى كار براى خدا باشد، شكست تويش نيست. كشته بشويد بهشتى هستيد، بكشيد هم بهشتى هستيد. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همه مؤفق باشيد. من خدمتگزار همهتان هستم و دعاگو.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع رؤسا و سرپرستهاى ادارات آموزش و پرورش تهران و شهرستانها
تكرار و تلقين، يك روش موثر قرآنى براى تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
من مطالبى كه مىخواهم عرض كنم، مطالب تازهاى نيست، شما هم اين مطالب را مىدانيد لكن در گرفتارىها، هر كس گرفتار است، بايد گرفتارى خودش را تكرار كند. ممكن است در اين تكرارها گاهى يك وضعى پيش بيايد كه به واسطه آن وضع تاثيراتى داشته باشد. شما مىدانيد كه قرآن كتاب معجزه است و در عين حال در قرآن راجع به مسائل، تكرار زياد است، البته در هر تكرارى مسائلى طرح شده است اما براى اينكه براى رشد مردم قرآن آمده است و براى انسان سازى، مسائلى كه براى ساختمان انسان است نمىشود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند، بايد هى بخوانند، توى گوشش مكرر كنند. تلقين است، تلقين با يك دفعه درست نمىشود، بايد اگر بخواهيد يك بچهاى را شما تربيت بكنيد، بايد يك مساله را چندين دفعه با چند زبان، با چند وضع به او بخوانيد، مطلب يكى باشد لكن طرز بيانش اينها به طورى كه در قلب او نقش ببندد.
به تباهى كشانيدن نسل جوان طبق نقشههاى دقيق استعمار
مسائلى كه من مكررا عرض كردم و حالا هم تكرار است اين است كه گرفتارى ما در طول تاريخ و خصوصا در اين پنجاه و چند سال اخير اين بود كه آنى كه به ميدان ما آمده بود، آگاهانه آمده بود، طرح ريزى شده بود، برنامه داشت، همين طور خود به خود واقع نمىشد و هر جا را شما ملاحظه كنيد اگر درست مطالعه بشود، انسان مىبيند كه يك برنامه خاصى است براى يك مقصد خاص. از اولى كه رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن كودتا را كرد (كه شايد شماها يادتان نباشد، اكثرا يادتان نيست شايد بين شما كسى باشد يادش باشد، لكن من يادم هست و شاهد قضايا بودم) از اول، به تدريج البته، نه يكدفعه، آنوقتى كه آمد ابتدا شروع كرد همان مقدس بازىها كه پسرش در مىآورد و سالوسى را آن هم شروع كرد. مثلاً در يك محرمى من يادم است كه گفتند كه همه تكاياى تهران را اين رفته ديدن كرده، شركت كرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبليغى و همه اينها را داشتند تا كم كم وقتى مستقر شد، پايش محكم شد آنوقت آن صورت ديگرش را نشان داد، تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد. در قم مجلس اين طورى بود كه آقاى صدوقى يك مجلس
داشتند قبل از اذان صبح شروع مىشد، اوايل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال مىدهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند. تمام چيزهايى كه مربوط به ديانت بود شروع كرد آنها را يكى يكى جلويش را گرفت، شروع كرد با شدت با روحانيت عمل كرد به طورى كه من در مدرسه فيضيه آنوقت يك درسى مىگفتم، يك عده چند نفرى بودند، يك روز كه رفتم يك نفر بود اين شخص گفت كه اين آقايان همه فرار كردند رفتند به باغات. طلبههاى مدرسه هم قبل از آفتاب آنطور كه مىگفتند فرار مىكردند به باغات مىرفتند و آخر شب آنوقتها مىآمدند و بنابراين بود كه اين لباس بكلى خلع بشود و آنها اين جبهه را در زمان او محكم جلوگيرى كردند. در دانشگاهها كه بعدها هم باز در زمان اين بدتر از او شد، اينطور عمل نكردند كه يك جور، با شيطنت بيشتر و اخيرا هم در حوزههاى ما باز با يك شيطنت ديگر. در دانشگاهها دنبال اين بودند كه آنهائى كه مىخواهند بچهها را تربيت كنند، اشخاصى باشند كه تربيتى كه مىكنند تربيت نباشد، عقب راندن باشد و از حيث اخلاق هم تربيت اخلاقى نباشد به آن معنائى كه ما مىگوئيم، تربيت اسلامى توى كار نباشد، بلكه تبليغاتى باشد كه اين جوانهاى ما را تباه كند. (برنامه آنكه از رويهمرفته مسائل كه حالا آدم بخواهد بگويد، يك محتاج به يك كتابى است) برنامه اين بود كه اين دو قشرى كه ممكن بود كه براى يك مملكت مفيد باشد و ممكن بود كه ديگر قشرها هم دنبال اين باشند، اين دو قشر را نگذارند كه به كار خودشان به طورى كه شايسته است انجام وظيفه كنند. در طرف روحانيت از باب اينكه اختيار معلم و متعلم به آن وضع دست آنها نبود، اينجا به يك جور ديگر رفتار كردند، به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانهها و امثال ذلك كه شكست بدهند حوزهها را، و در قشر فرهنگ كه اختيارات را دستشان گرفته بودند مىخواستند كه باز، اين فرهنگ را يك فرهنگ دلخواه خودشان بلكه دلخواه آنهائى كه مىخواهند استفاده از ما بكنند قرار بدهند و اين دو تا قوهاى كه به منزله قوه مفكره جامعه است از آنها بگيرند و تباه كنند و كسى پيدا نشود كه اگر همه چيز ما را بردند، يك صحبتى بكند يا يك چيزى بنويسد.
رويهمرفته اگر ملاحظه كنيد، از همه كارهائى كه در آن زمان انجام مىگرفت در زمان اين پدر و پسر (در زمان پسر شايد بيشتر) در يك معنا مشترك بود و آنكه جوانها را بكشند به غير آنطورى كه بايد تربيت بشوند. اينطور نيست كه ما همچو ساده تصور بكنيم كه بدون نقشه قضيه اينطور بشود كه آنقدر مشروب خانه در سرتاسر ايران باز باشد، و اينقدر مراكز فساد در همه جا و خصوصا تهران كه به وضع وحشتناكى مراكز فساد، هر جورى كه جوان مىپذيرد براى آن فراهم كنند و دامن بزنند. نمىتوانيم ما باورمان بيايد كه اين مجلهها و اين مطبوعات، اين مجلههائى كه هم جوان وقتى چشمش بيفتد به آن و هم وقتى بخواند، جوان است و به تباهى كشيده مىشود، اين بدون اينكه نقشهاى باشد و اينها من باب اتفاق اينجور شده باشد. مساله اينها نيست. يك طرحى بوده است كه جوانهاى ما را، آنهائى كه مىخواهند، مىتوانند تربيت كنند، آنها را يك جورى كنند كه نتوانند، ازشان قدرت تربيت را بگيرند، يا اشخاصى را كه خودشان مىخواهند، در دانشگاهها و در دبيرستان و آنجا بگذارند به آنطورى كه مىخواهند تربيت كنند و از آن طرف تمام راههاى تعيش را به روى جوانها باز كنند كه هر
ساعتى كه اين بخواهد يك عيش و نوشى بكند برايش فراهم باشد، آسان باشد و دامن هم به آن بزنند و تبليغات هم بكنند و عرض كنم اعلام هم بكنند و اينها را بكشند به طرف آن. نتيجه چى مىشد؟ نتيجه اين مىشد كه اين نسل جوانى كه بايد براى اين كشور مفيد باشد، اين نسل جوان بى تفاوت باشد نسبت به مسائل جدى. يك مغزى كه دنيال اين رفت كه موسيقى گوش كند (موسيقى كه الان هم قلمها هست كه خير، موسيقى يك چيزى مثلاً تربيتى است) يك مغزى كه دنبال اين رفت كه موسيقى گوش كند و عادت به اين كرد، اين مغز مريض مىشود، اين نمىتواند فكر اين بكند كه كشورش به چه حال دارد مىگذرد، چه مىگذرد در آن، ديگر دنبال اين نيست، مثل يك آدم هروئينى مىماند. اينهائى كه عاديات هست كه انسان به آن عادت مىكند منجمله همينهائى كه، مثلاً سينماهائى كه اينها درست كرده بودند، تاترهائى كه اينها درست كرده بودند، اينها تمام يك نقشهاى بوده است كه ما را، جوانهاى ما را نگذارند به مسائل روزشان، به مسائل جديشان فكر بكنند، توى ذهنشان هم نيايد همچو فكرى، همه چيز هم براى آنها فراهم كردند، همه جور هم فراهم كردند. خوب جوان هم وقت جوانىاش است و وقتى عيش و نوش برايش فراهم باشد كشيده مىشود به آنجا. اينهمه نقشهها اين بود كه از آن طرف نيروهائى كه مىتوانند تربيت كنند جوانها را، يا از بين ببرند يا لااقل محدودش كنند و يك طورش كنند كه روى همان مسائل آنها فكرها به كار بيفتد و از آن طرف باز به اين قانع نشدند، جوانها را از راههاى ديگر، باز كردن مراكز فساد و فحشا و همه چيز، اينها را به تباهى بكشند با صورتهاى مختلف، با وضعهاى مختلف، با برنامههاى مختلف كه همه شركت در اين معنا داشتند كه ما از آن چيزى كه هستيم تهى بشويم، مغزهاى ما از آنى كه هست تهى بشود، به جاى مغز آدم جدى يك مغز لهو و لعبى جايش بنشيند، يا يك مغز غربى جايش بنشيند. آن مقدار از آزادى كه براى مملكت ما در اين زمانها بود، اين آزادىهاى تباهىآور بود، آزادند كه شرب خمر كنند، آزادند قمار كنند، آزادند لب دريا زن و مرد با هم بريزند به جان هم، آزادند كه در اين مراكز فساد بروند، اينها آزادند. آنهائى كه آزاد نبود، آزاد نيستند كه يك قلم بر خلاف آنها و بنا به مصلحت مملكت بنويسند، آزاد نيستند يك كلمه راجع به او بگويند. اين آزاد زنان وآزاد مردان، درست مىگفت اما آزادى چى بود؟ آن بود كه آنها مىخواستند كه من از آن تعبير مىكنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى. اينها نقشه بوده است، نه اين است كه همين طورى، مغز خود اين پدر و پسر هم آنقدرها كار نمىكرد كه بتواند اين چيزها را درست كنند اينها يك چيزهائى بوده است كه مفكرها، آنهائى كه در اين امور نقشه دارند، در اين امور تحصيل كردند، اينها طرح مىكردند و چى مىكردند، آنوقت يك كسى هم براى اين كتاب مىنوشت اسمش را هم مىگذاشت مثلاً تمدن بزرگ اسم چى و آن لاطائلها را مىنوشت براى اغفال ما و براى اينكه مردم را خيال كند كه نه الحمدلله ما ديگر، اگر يكى، دو سال ديگر ايشان باشند، ديگر اينجا مىشود ژاپن، ديگر مملكت ما مىشود ژاپن كه ادعايش هم همين بود كه ما به همين زودى، همين زودى ما جزو ابرقدرتها مىشويم. اين مغز خود اين كار نمىكرد، نقشهاى بود كه آنها مىدادند و چى مىدادند و آنهائى كه اطراف بودند و - عرض مىكنم كه - داشتند در اطراف و آنها هم براى او مىنوشتند و
براى او مىگفتند و ترويج مىكردند.
بروز يك تحول روحى به دست خداوند تعالى براى نجات ملت ايران
اين اجمالى است از اين تفسير پنجاه سال كه موفق هم خوب شدند و جوانهاى ما را هم خوب تباه كردند و اگر چنانچه به اين منوال مىرفت، بايد ما ديگر مايوس باشيم از همه چيز، لكن خداوند خواست كه به داد اين مملكت برسد. اين خواست خدا بود و يك قدرت مافوقالطبيعه، هيچ قدرتى نمىتوانست يك همچو كارى را، يك همچو چيزى كه در ظرف پنجاه و چند سال اقلا و به حسب واقع در طول تاريخ، اين مملكت را به يك جور ديگر درست كرده بودند، اين مرد و زن را يك جور ديگرى درستشان كرده بودند و تربيت كرده بودند، همچو تحولى كه الان هر جا برويد مىبينيد كه انسانهايش غير آن انسانهايند كه بودند. همين جوانهايى كه آنوقت كشيده مىشدند طرف شميران و آن قضاياى شميران، حالا كشيده مىشوند طرف جاهائى كه جهاد سازندگى است، همين، همين جوانها، همان زنهائى كه آن وقت كه هيچ بى تفاوت بودند راجع به كشور خودشان، راجع به همه چيز، همينها هم وارد شدند در ميدان و ديديم كه خوب هم مىتوانند انجام وظيفه بكنند.
اين يك تحول روحى بود كه با دست تبارك و تعالى و اراده خداى تبارك و تعالى براى نجات ملت ما آمد و ما متحول شديم از يك صورتى كه آنطور بود، به يك صورت ديگرى. از آمريكا يك عده جوان چند روز، چند وقت پيش از اين آمده بودند كه ما آمديم براى جهاد سازندگى. اين يك تحولى است، جوان در امريكا براى عرض بكنم كه بيايد از آنجا راه بيفتد كه برود توى دهات اينجا براى جهاد سازندگى. من به آنها گفتم كه شما (البته، هم آنها، هم شماها، فرق ندارد البته شما نمىتوانيد مثل رعيتها برويد و كار بكنيد و شما يك جور ديگر زندگى كرديد اما اين را بدانيد كه وقتى اين رعيت، اين كشاورز ديد از آمريكا يك عده محصل، يك عده مهندس، يك عده دكتر آمدند توى صحرا مثلاً كجا مشغول شدند به درو، اين قدرت فوقالعادهاى به آنها مىدهد يعنى آنها اميدوار مىشوند به مملكت خودشان، اميدوار مىشوند به عرض مىكنم كه نظام خودشان. آن قدرتى كه آنها دارند و فرض كنيد در يك روز پنج ساعت، شش ساعت كار مىكنند، اينكه شما حالا آمديد و رفتيد و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت كار مىكنند. آنى كه يك جريب زمين را درو مىكرد حالا دو جريب زمين را درو مىكند، ضميمه كنيد به اينكه وقتى چشم اين كشاورزها بيفتد كه يك عده زن از توى خانههايشان در آمدند (كسانى كه خوب هيچ وقت اهل اين كار نبودند كه بروند در جهاد سازندگى و بروند با رعيتها شركت كنند در چيز) وقتى كه ببينند اينها كه يك همچو جمعيتى زنها آمدند برايشان دارند كمك مىكنند، اين ارزشش پيش آنها خيلى زياد است، واقع ارزش هم زياد است ولو كارش كم است، نمىتواند يك زن يك كار مثبت زيادى انجام بدهد لكن ارزش زياد است. كارهائى كه الان مىشود، كارهاى ارزش دارى است. در نظر من بسيار بعضى از اين كارها ارزش دار است ولو كم باشد ارزشش زياد است يعنى كمكم اين اسباب اين مىشود كه زياد بشود اين و موج پيدا
بكند و سرتاسر كشور را بگيرد.
امدادهاى غيبى الهى عاملى جهت پيروزى
شما كه به فكر اين هستيد و بوديد به اينكه الان يك فعاليت فرهنگى مثبت انجام بدهيد، شما مواجه هستيد با يك فرهنگى كه فرهنگ خودتان نبوده است. فرهنگ غير، تحميل به ما بوده است. وقتى مواجه با اين هستيد و حالا به فكر اين معنا افتاديد كه ما فرهنگ غير را كنار بگذاريم و فرهنگ خودمان را شروع بكنيم اين خودش يك تحولى است، يك چيزى است كه خدا اين كار را انجام داده است و من از باب اينكه كارها دارد به يك وضع غير عادى انجام مىگيرد، اگر ما اين قدرت را، ملت، ملت ما اين قدرت را شكست داد، اين يك امر عادى نبود كه ما حساب كنيم كه يك امر عادى بود - و ما جمع شديم يك ما مگر مىتوانستيم؟ اين يك امر مهمى كه خداوند براى ملت ما انجام داد اين بود كه همه اين سران را منصرف كرد از اينكه با فشار عمل كنند. شما خيال كرديد كه اگر اينها مىخواستند با فشار عمل كنند و طيارهها را از بالا و عرض مىكنم كه چيزهاى ديگر را از پائين و قواى انتظامى و كذا، ما مىتوانستيم به اين زودى كارمان را انجام بدهيم؟ اگر هم مىشد مثل افغانستان مىشد كه حالا آن بيچارهها مبتلا هستند. اما كار يك كارى بود كه بزرگترها ترسيدند، خدا نصر، گاهى نصر به رعب است. در اسلام اينطور بوده است كه گاهى پيغمبر اسلام را نصر مىداد خدا به اينكه طرف مقابل مىترسيد، شايد توى ذهنشان مىآمد كه اين عربها ما را مىخورند.اين اينطور بود، اينطور به نظرشان وحشتناك مىآمد، يك وقت مىديدى كه يك گروه زيادى در مقابل چند نفر كه اينطور اعتقادها نسبت به آنها پيدا كرده بودند فرار مىكردند. اين نصر به رعب بود، در ذهنشان القاء مىشد به اينكه خوب ملت ما را چه مىكند؟ همين جا اينطور بود، اين بزرگهايشان ترسيدند و اين ترسيدن يك نصرتى بود كه خدا به ما مرحمت فرمود. دنبال اين معنا، اين ملحق شدن همه دستجاتى كه مال آنها بود به ما، اين يك امر عادى نبود كه يك وقت ما ديديم كه نيروى زمينى و نيروى هوائى و نيروى نمىدانم چى و همه اينها متصل شدند يك وقت به خود مردم و كار را آسان كرد. نتوانستند، آنطورى كه به ما گفتند، بختيار وقتى كه مىخواسته برود امر كرده بوده كه بمباران كنند تهران را، به او گوش نكردند و در اين آخرى كه يك بناى كودتا داشتند و بعد به ما اطلاع دادند، آنوقتى كه روز، حكومت نظامى را اعلام كردند، ما اطلاعى نداشتيم از چيزى، بعد به ما اطلاع دادند كه اين براى اين بود كه مردم در خيابانها نباشند، قوا در آنجا جاگير بشود يعنى همه قواى انتظاميه با جهازاتشان بيايند و خيابانها را بگيرند و شب بناى بر اين داشتند كه آنكه از روز حكومت نظامى درست كردند شبش كودتا كنند و هر كس را احتمال بدهند كه يك حرفى بزند، بكشند. اين هم خدا خواست، ما هيچ اطلاع از هيچ جا نداشتيم، اين هم خدا خواست كه يك همچو صحبت پيش آمد كه نه اعتنا نكنيد به اين و بيائيد بيرون و مردم آمدند بيرون، آن خنثى شد. آن نقشهاى كه آنها داشتند كه خلوت بشود و تانكهايشان را بياورند مستقر بكنند و مجهز بشوند براى كار، اين هم خنثى شد، اين هم يك كار غيبى
بود، يك كار الهى بود، هيچ كار بشر اينها نبوده، همه يك كارهائى بود كه بر خلاف عادت واقع شد.
مسؤوليت سنگين و شريف تعليم و تربيت، تداوم رسالت انبيا جهت هدايت انسان
و من اميدوارم كه با كوشش شماها نسبت به آن وضعى كه داريد، يعنى شماها يك شغل بسيار شريفى داريد، يعنى شغل آدم سازى، يعنى شغل انبيا، همه انبيا از اول تا آخر يك كار داشتند و آنكه آدم درست كنند، براى آدم سازى آمده بودند، براى هدايت آمده بودند اين شغل را الان شما داريد كه شغل انبياست چنانچه شغلى هم كه آقايان دارند همين شغل است همان مقدارى كه شغل شريف شماست و شغل انبياست، مسؤوليتتان زياد است و مسؤوليت انبياست منتها انبيا مسوول بودند و با قدرتى كه داشتند انجام دادند وظايفشان را و ما هم بايد تبعيت كنيم و آنقدرى كه مىتوانيم، آقايان در محيط خودشان، شما در محيط خودتان اين شغلى كه آدم سازى است، آدم سازى كنيد، متبدل كنيد اين جوانهائى كه متوجه شدند كه هر چه هست از بيرون مىآيد براى ما، از بيرون مىآيد اما آنهائى مىآيد كه تباه مىكند ما را. آنها هيچ وقت يك مطلبى كه براى ما فايده داشته باشد، هيچ وقت اين را به ما نمىدهند، آنها هر كارى بكنند يك كارى انجام مىدهند كه براى ما مفيد نباشد يا مضر باشد. اين بايد در فرهنگ توجه به آن داشته باشيد و كوشش بشود كه خودتان را پيدا كنيد. ما گم كرديم خودمان را، ما تمام مفاخر شرقى را كنار گذاشتيم و هى رفتيم سراغ مفاخر غرب، آن هم نه آنى كه آنها دارند، آنى كه به ما مىدهند. اگر آنى كه آنها داشتند بسيار خوب، آنها در جهات طبيعى جلو هستند اما آنى كه به ما تحويل مىدهند، آن مستشارى كه مىآيد اينجا مىخواهد فرض كنيد فرهنگ ما را درست كند، اين نمىخواهد براى ما فرهنگ درست كند، اين مىخواهد يك فرهنگ غربى براى ما درست كند كه در خدمت غرب باشد. آن مستشارى هم كه مىآيد نظامى را مىخواهد درست كند آن هم به - يك نظامى مىخواهد درست كند كه در خدمت اسلام باشد؟! در خدمت مسلمين؟! در خدمت ملت باشد؟! آن مىخواهد يك چيزى درست بكند كه اگر همه چيز ما را هم بردند يا مويد باشد، يا كار نداشته باشد. هر چه از غرب براى ما مىآيد، يا از شرق براى ما مىآيد كه سوغات براى ما مىآورند آنهائى است كه ما را تباه كرده است و مىكند.
ما با تربيت و فرهنگ استعمارى مخالفيم، نه با علوم و مظاهر تمدن
ما مخالف با ترقيات نيستيم. يكى از تبليغاتى كه بعد از زمان همين محمدرضا از آن اوايل كه وقتى ديد در قم يك شورشى شد، يك جنبشى شد، اين در صحبتهايش كرد كه اين آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند، اينها مىگويند ما الاغ سوارى مىخواهيم. در يكى از نطقهايش بود كه من در دنبال او اين صحبت را كردم كه تو اين حرف را كه دارى مىزنى همين وقتى است كه بعضى مراجع ما با طياره رفتند به مشهد، چطور تو مىگويى ما الاغ سوارى مىخواهيم؟ ترويج مىكردند يعنى تبليغ مىكردند براى اينكه اين فعاليتى كه ممكن است اين طايفه داشته باشند فلج كنند و آن فعاليت كه ممكن
است جوانها داشته باشند فلج بكنند و آن فعاليتى كه ممكن است معلمين و - عرض مىكنم كه - دانش آموزها داشته باشند فلج كنند. حالا كه مادر يك همچو مقطع از زمان واقع شديم كه آنها بحمدالله رفتند، ديگر تمام شد كارشان، جهنم انشاءالله رفتند. حالا كه نوبت به شما رسيده است و شما سرپرستى مىخواهيد بكنيد از فرهنگ، بايد حالا توجهتان در اين باشد كه آنى كه آنها به ما مىخواهند تحويل بدهند تحويل نگيريد، خودتان كار انجام بدهيد. نمىگويم من تمدن آنها را تحويل نگيريد، آنى كه آنها مىخواهند به ما بدهند تمدن نيست. آن، آنى است كه تباه مىكند ما را، آن همان تمدنى است كه دروازه تمدن به ما مىداد، آن همان است. چه بود؟ هر جايش برويد خراب است. الان بيچاره دولت چه بكند؟ اين سد شكسته، پشت اين سد همه چيز خراب است. خوب، نمىتوانند انجام بدهند، اين بايد با كمك همه قشرها انجام بگيرد، يعنى هر كس مشغول هر كارى هست آن كار را خوب انجام بدهد. من نمىگويم شما بايد برويد مثلاً يك اداره ماليه را درست بكنيد، نه اين درست نمىشود، شما بايد در فرهنگ كه هستيد، فرهنگ را خوب انجام بدهيد، وظيفه هر شخص، وظيفه خودش را در آن پستى كه دارد خوب انجام بدهد و دو چشمى هم مواظب اين باشد كه كلاه غربى سرش نرود، ما بازى خور هستيم.
كلمه اسلام جامع تمامى ارزشهاى انسان ساز
يكى از خبرنگارها آمد گفت كه (همين چند روز پيش از اين) در يك مصاحبه گفت كه شما چرا مىگوئيد كه جمهورى اسلامى و حتى دموكراتيكش هم از پهلويش بر مىداريد؟ گفتم اولا اينكه (آنكه به او گفتم) اولا اينكه اين دموكراتيك و دموكراسى تفسيرهاى مختلف شده است، ارسطو يك جور تفسير كرده است، الان هم كه ما هستيم، غربىهاى سابق يك جور تفسير مىكردند، غربىهاى لاحق يك جور، شوروى يك جور تفسير مىكند. ما وقتى يك قانون مىخواهيم بنويسيم، بايد صريح باشد و معلوم. يك لفظ مشتركى كه هر كس يك جورى به يك طرف مىكشدش، ما نمىتوانيم استعمالش كنيم و ثانيا - ما اين را ديگر به شما - عرض مىكنم كه - ما مثل مار گزيدهاى كه از افسار، از ريسمان سفيد و سياه مىترسد است، ما مار گزيده هستيم، ما از غرب بد ديديم، تباه كردند ما را اينها، حالا ما باز بيائيم همان لفظى كه غربى دلش مىخواهد، تحميل به ما بكند، ما مىترسيم از اين. ما خودمان لفظ داريم چه داعى داريم به اينكه برويم و ثالثا به او گفتم اين را كه ما ناراحت مىشويم از اينكه خيال بشود كه اسلام ندارد چيزى، تهى است از دموكراتيك به اصطلاح شما، از دموكراسى به اصطلاح شما، بهترش را دارد. ما وقتى اسلام را گفتيم، همه چيز در آن هست، آنى كه ما مىخواهيم هست در آن، آنى كه ملت مىخواهد هست در آن. اين قيد گذاشتن معنايش اين است كه اين اسلام تهى است از اين، ما مىخواهيم يك چيزى هم پهلويش بگذاريم. و ما ناراحت مىشويم از اينكه شما خيال كنيد كه ما نداريم چيزى و بايد حتما از خارج وارد بكنيم آنى كه از خارج وارد مىكنند آنهائى است كه براى ما مضر است و آنهائى هم، بيچارههائى هم كه مبتلاى به اين مرض هستند و قلم را دستشان مىگيرند و هى مىنويسند، هى
مىنويسند، هى مىنويسند، اينها هم مريض شدهاند از بس كه به آنها تزريق شده است. از بچگى رفتند به خارج، آنجا و در آن محيط بزرگ شدند، نه آن محيطى كه آنها هستند، يك محيطى كه براى ما تهيه شده است. بدبختى اين است كه ما در خارج هم كه مىرويم در يك محيطى كه آنها تربيت مىشوند آنطور نيست براى ما، حتى آن ديپلمهايى كه به ما مىدهند، غير از آنى است كه به آنها مىدهند، آن درسى كه به ما مىدهند، فرق دارد با آنكه مىدهند. درسى كه به ما مىدهند درس استعمارى است، درس ممالك استعمارى است، ديپلمش هم ديپلم مملكت استعمارى است. براى ما يك جور ديگر وضع هست و براى خودشان يك وضع ديگرى. اين بيچارهها در آنجا در يك محيط استعمارى يعنى جائى كه براى استعمار مىخواهند افراد را تربيت كنند رفتند به آنجا و حالا اگر تحصيل هم كرده باشند، اين طورى. اگر هم مثل بسيارىشان كه تحصيل هم نكردند فقط رفتند رود سن آب شنا بكنند (به ما مىگفتند كه فرات، به آنها مىگفتند رود سن) اينها حالا آمدند اينجا نشستند و توى اطاقهايشان نشستند و خوب يك مقالهاى كه بايد بنويسند، توى روزنامه هم يك مقالهاى را بنويسند يك اسمى هم پيدا بكنند. هى از اين چيزها بر مىدارند مىنويسند، از همان حرفهائى كه ياد گرفتند و ديكته كردند و به آنها دادند، نمىگذارند كه اين ملت به حال خودش باشد، خودش را پيدا بكند، بفهمد كه خودش جزو عالم است، اين طرف دنيا و اين شرق هم جزو يك ممالك مترقى بوده است و ما به اين حال رسانديم آن را و غربىها ما را به اين حال رساندند. كتاب شيخ الرئيس حالا هم شايد در دانشگاههاى آنها تدريس مىشود، استفاده از آن مىشود. ما آن چيزى كه داشتيم كنار گذاشتيم، آن چيزى هم كه آنها داشتند نتوانستيم پيدا بكنيم. يك لى فروش از كار در آمديم، يك چيزى كه نه شرقى نه غربى و نه اسلامى و نه اروپائى، هيچى، بله شرقى هستيم، به معناى همان شرقى استعمارى. غربى هم هستيم، به همان غربى استعمارى. از اين بايد بيرون بيائيم. مادامى كه اين مرض را ما داريم، اين مرض نمىگذارد يك حال صحتى براى ما پيدا بشود، از اين مرض بايد بيرون بيائيم ما در سهم خودمان، آقايان در سهم خودشان، شما هم در سهم خودتان كه كارتان حساس و مسؤوليت زياد. تربيت، يك تربيت صحيح بايد بشود، برنامهها يك برنامههاى صحيح بايد بشود و ما با همه علوم و با همه ترقيات موافقيم الا آنهائى كه با اسم ترقى آوردند اينجا، به اسم آزادى آوردند اينجا براى تباه كردن ما، ما آنش را مخالف هستيم.
انشاء الله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد، حالايى كه مملكت مال خودتان است و انشاء الله تا آخر هم مال خودتان است. اين جوان ها، جوانهايى، بچههائى كه پيش شما، اين جوانهايى كه مىآيند، اينها فرزندان شما هستند يك تربيت با محبت و همانطورى كه فرزند خودتان رامىخواهيد تربيت بكنيد، اينها را هم همانطور انشاء الله تربيت كنيد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پاسداران كميته مركزى و اعضاى خانوادههاى شهداى انقلاب اسلامى
جنت لقاءالله بالاترين پاداش خادمين اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
من نمىدانم با چه بيانى از اين جوانهائى كه در طول اين مدت فداكارى كردند تشكر كنم آنقدرى كه مىتوانم عرض كنم اين است كه اين مطلب براى خداست و ما هم از خدا هستيم انالله و به سوى او هم مىرويم، دير و زود خواهيم رفت و چه بهتر كه در اين راهى كه داريم قهرا به آن طرف مىرويم با يك توشه باشد و آن توشه، توشه توحيد است، توشه خدمت به اسلام است. من نمىتوانم براى خدمتگزارى جوانى كه براى خدمتگزارى به اسلام شب تا صبح، شب زندهدارى مىكند، در حال خطر واقع مىشود، مجاهده مىكند، ارزش براى اينمان مىتوانيم حساب بكنيم كه چه ارزش اين چقدر است، اجرت اين چقد راست مگر غير از خدا مىتواند كسى به اين اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبيعت و زينتهاى طبيعت پاداش يك موجودى است كه براى خدا قيام كرده است و براى خدا خودش را به خطر انداخته است؟ آن چيزى كه دل ما را خوش مىكند اين است كه براى شما پيش خداى تبارك و تعالى يك حسابى باز است والا ما نمىتوانيم از شماها تشكر كنيم يا خداى نخواسته به شما اجر بدهيم. ما همچو قدرتى نداريم، آنچه هست اين است شما از خدا هستيد، براى خدا هم خواهيد بود و خدا هم اجر شما را مىدهد. اجرى كه خدا مىدهد، آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است كه خدا به شما مىدهد، ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه جنت، آن جنتى كه لقاء خداست، جنتى كه لقاء دوستان خداست، آن براى شما كافى است و از آن كه گذشت، ديگر در عالم طبيعت نمىشود براى اعمالى كه براى خداست يك چيزى قرار داد او هر چه مربوط به عالم طبيعت است مادون آن چيزى است كه براى خداست. پيشبرد و پيروزى نهضت با اتصال و عنايت قلوب به درياى رحمت الهى و شما براى خدا قيام كرديد و براى خدا هم مجاهده كرديد و براى خدا انشاءالله تا آخر مجاهده مىكنيد و اين نهضت را به پيروزى مىرسانيد براى خدا باز. و اين لله بودن شما را به پيروزى رساند والا با يك همچو قدرت شيطانى و قدرتهاى ديگرى كه دنبال او بودند، اصرار مىكردند، تشر مىزدند، تهديد مىكردند، شما جوانها ايستاديد، قدرت ايمان بود كه شما را جلو برد، نه قدرت طبيعت و
مادى، از حيث ماديت آنها به ما طرف نسبت نبودند. اين كه دنيا را به تحير واداشته است و حسابها را همه خطا از كار در آورده است اين است كه چطور يك ملتى كه نه ساز و برگ دارد، نه نظام، نظامى در كار نبود كه، فكرى در اين باب نبود كه ما بخواهيم يك فكر نظامى بكنيم، يك نيروى نظامى داشته باشيم، نه نظامى ما داشتيم و نه ساز و برگ مقابله با آنها. شما خيال مىكنيد كه اگر نبود اراده خدا كه منصرف كرد اينها را از اينكه مقابله كنند و نبود آن كه رعب در بسيارى از آنها ايجاد كرد، اينها با يك شب مىتوانستند همه تهران را خراب كنند، همه چيز دستشان بود، همه مراكزى كه يك نفر آدم را كه گوشش مىجنبيد همه را بمباران كنند، نه اينكه براى خدا نكردند، خدا اذهان اينها را همچو منصرف كرد و دلهاى اينها را همچو پر از خوف كرد كه دست به آن آلاتى كه بايد بزنند نزدند. اين يكى از معجزاتى بود كه در اين قضيه واقع شد و معجزه ديگر همين توطئهاى بود كه براى كودتا در همان شبهاى آخر كه ما در تهران بوديم اينها ديده بودند و قبلش توطئه اين بود كه حكومت نظامى را روز هم اعلام بكنند ما هم هيچ خبر از هيچ نداشتيم. اعلام بكنند مردم توى خيابانها نيايند، قواى انتظامى هم تمام را بگيرند، تمام خيابانها و اينها را قواى انتظامى و آلاتى كه آنها دارند، تانكها را بياورند مستقر كنند و بنابراين بود كه در همان شب بريزند و هر كس را كه احتمال بدهند كه اين يك مثلاً چيزى هست، از بين ببرند و بعد هم چه بكنند، ما هم هيچ اطلاع نداشتيم من حيث لايحتسب قضايا واقع شد كه مثلاً گفته شد كه بشكنيد اين اعتصاب را، اين نظام را، اين حكومت نظامى را، خوب، مردم شكستند و آنها نتوانستند كه بياورند چيزشان بكنند، بعد آن درگيرىها پيدا شد مرحوم قرنى، خدا رحمتش كند، اينجا بود به من گفت كه مقاتله بين، جنگ ما بين مردم و قواى دولتى در آن شب سه ساعت و نيم بود. با سه ساعت و نيم دستهاى خالى بر تانك و توپ و مسلسل و اينها غلبه كرد. اين غلبه، غلبه الهى بود يعنى نظر خدا بود. اين نظر خدا را حفظش بكنيد، خودتان را متصل كنيد به آن درياى بى پايان الوهيت، قلبهايتان را متصل كنيد به مبداء خير، همه چيز از اوست، او كس همه كس است، همه پيروزىها با اراده او حاصل مىشود، همه خوبىها با اراده او تحقق پيدا مىكند، هر چه بدى هست از ماست و هر چه خوبى است از اوست. خودتان را به او متصل كنيد. آن قطرههاى ضعيفى ما هستيم بلكه لاشىءايم، هيچيم، اما اگر متصل بشويم به آن درياى رحمت الهى، همه چيز مىشويم، قدرت پيدا مىكنيم.
روحيه شهادت طلبى، رحمت و امانتى الهى است
صدر اسلام هم يك دسته از اعرابى كه نه نظامى داشتند و نه پرورش نظامى شده بودند و نه ساز و برگى داشتند، آنها از شما دستورىتر بودند، هر چندتايشان يك شمشيرى با يك چيز خرمابند، بندشان بود ليفهاى خرما، هر چند تايشان هم يك اسبى و يك شترى. وضع اين طورى بود عدد هم بسيار كم، تمام لشكر اسلام سى هزار بود و رومها كه، رومىها كه آمدند با اسلام مواجه شدند پيشقر اول آنها شصت هزار تا بود، همه لشكر اسلام سى هزار، به حسب تاريخ پيشقر اول آنها شصت هزار بود
دنبالش هشتصد هزار تا، يا هفتصد هزار. يكى از سرداران اسلام گفت كه ما اگر چنانچه بخواهيم به طور عادى با اينها مقابله كنيم، اينها هم طليعهشان كه همان پيشقراولشان باشد در مقابل ما هستند، ما بايد يك كارى بكنيم كه اينها را بترسانيم، سى نفر همراه من بيايد ما مىرويم با آنها جنگ مىكنيم، با اين شصت هزار تا جنگ مىكنيم، باشد؟ گفتند آخر نمىشود چون، بالاخره چك و چك كردند تا قبول كرد كه شصت نفر باشند، شصت تا يك نفرى شبيخون زدند به آنها، شكستشان دادند. شصت هزار جمعيت را شصت نفر مومن، شصت نفر كه براى خدا داشت كار مىكرد اين طليعه را شكست دادند، اسباب اين شد كه اين سى هزار جمعيت بر روم غلبه كرد، بر ايران هم كه غلبه كرد، در صورتى كه آنها همه چيز داشتند، آنها يراقهاى اسبهايشان از قرارى كه گفتند طلا بوده است لكن ايمان نداشتند، ميانشان تهى بود، هر چه بود يك صورت بود، هر چه بود يك ساز و برگ بود اما ميان تهى بود، اين روحيه در آنها نبود كه ما اگر بكشيم هم بهشت مىرويم، اگر كشته بشويم هم بهشت مىرويم، اين روحيه در آنها نبود، در اينها بود و اين روحيه غلبه كرد و من مطمئنم به اينكه شما پيروز مىشويد انشاءالله براى اينكه يك همچو روحيهاى امروز من در بين ملتمان مىبينم، يك دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اينجا مواجه شدم من باجوانهاى زيبا، جوانهائى كه اول جوانىشان است و اينها يكىشان آمد در نجف، آمد جلو من نشست بنا كرد قسم دادن من را كه شما، قسم، قسم داد كه من شهيد بشوم، بعدا كه ما در اينجا آمديم زن اين تقاضا را كرده، جوانها اين تقاضا كردهاند، زنى كه بچههايش را از دست داده است باز مىگويد كه من يكى دو تا دارم اين هم مىدهم، اين روحيه، روحيهاى است كه اطمينان براى ما مىآورد. اين بر همه تانكهاى عالم مقدم است، يعنى پيروز مىشويد. اين روحيه، روحيهاى است كه خداى تبارك و تعالى انعام كرده است، مرحمت كرده است، اين مرحمت الهى را حفظ كنيد، اين امانت است، اين را كوشش كنيد محفوظ بماند. مادامى كه اين روحيه الهى، اين هديه الهى در بين شماها هست از هيچ نترسيد، نگرانى هيچ وقت نداشته باشيد، به فكر اين نباشيد كه چرا به ما احسنت نگفتند، چرا به ما اجر ندادند، چرا به ما مثلاً همراهى نكردند. خدا همراه شماست، امام زمان سلام الله عليه دعاگوى شماست، از چه ما مىترسيم؟ ما چرا بترسيم؟ مائى كه راهمان راه خداست، مائى كه در مقابل اين قدرت شيطانى كه همه چيز ما را، اسلام ما را، جوانان ما را، همه چيز ما را از بين برد، قيام كرديم، از چه بترسيم؟ از اين بترسيم كه كشته مىشويم؟ خوب، بشويم، جوانهاى ما همه كشته شدند. از اين مىترسيم كه غلبه بكنند؟ غلبه هم بكنند ما ترس نداريم براى اينكه ما حقيم وقتى حق هستيم غالب هم بشويم ما حق هستيم، مغلوب هم بشويم ما حق هستيم و انشاءالله غالب مىشويم. مطمئن باشيد، دلتان را به اين مبداء خير متصل كنيد، با خدا مناجات كنيد. اين شبهائى كه در اين تاريكىها اسلحهها به دوش است و در اين تاريكىها راه مىرويد دلتان را به آن مبدا متوجه كنيد، متصل بشويد به آن درياى بزرگ رحمت و از هيچ چيز ديگر باك نداشته باشيد، از هيچ كس توقع نداشته باشيد، نظرتان هم به هيچ كسى نباشد و غير از آن يك قدرت هم هيچ چيزى نشناسيد. همه اوست، همه هر چه هست آنجاست. خداوند
انشاءالله به شما اطمينان عنايت كند، ايمان كامل عنايت كند، و شماها را در شمار شهداى كربلا محسوب كند و همه ما را موفق كند كه اين وظيفهاى كه الان به دوش همهمان هست اين وظيفه را بتوانيم خوب عمل كنيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع عشاير استان آذربايجان شرقى و كاركنان اداره دارائى كرمان
محمدرضا و آمريكا مانع بودند از اينكه نيروهاى انسانى ما رشد بكنند
بسم الله الرحمن الرحيم
من از همه آقايان و خواهرها تشكر مىكنم كه از راههاى دور آمدهاند زحمت كشيدهاند و در اين اطاق محقر با ما ملاقات كردهاند تا اينكه بعضى مطالب كه حالا بايد تنبه بدهم و مكررا در همه جلساتى كه شده است عرض كردم حالا هم عرض مىكنم. مقصد ما از اين نهضت دو چيز بود كه يكى از آن اصلى و يكى فرعى، يكى مقدمه و يكى هم مقصد. مقدمه اين بود كه يك گروهها، يك اشخاص، اشخاص وابسته، اينها مانع بودند از اينكه اين مملكت سروسامان پيدا بكند. كه در راس آنها از داخلىها محمدرضا بود و از خارج هم آمريكا، ديگران هم بودند لكن اين دو تا بيشتر، اينها مانع بودند از اينكه نيروهاى انسانى ما رشد بكنند، اينها نمىگذاشتند كه فرهنگ ما يك فرهنگ صحيح باشد (آنها با نقشه و اين هم كه بى چون و چرا سرسپردگى داشت با آنها، هر چه آنها مىگفتند عمل مىكرد) و نگذارند به اينكه اين مملكت يك سر و سامانى خودش داشته باشد. مقصد آنها اين بود كه اينجا را يك بازارى براى آمريكا درست كنند و همه چيزش وابسته به آنجا باشد و اين آدم هم از باب اينكه مىخواست خودش را حفظ كند و مىديد كه حفظش به اين است كه تبعيت كند از آنها، بى چون و چرا تسليم آنها بود.
رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف و ايمان بود
الحمدلله اين مقدمه كه عبارت از برداشتن مانع از سر راه ملت بود با زحمت ملت، همراهى همه قشرها اين انجام گرفت و در اين دو چيز موثر بود، در اين پيروزى كه نصيب ملت ما شد دو چيز موثر بود، يكى كه از همه چيز بالاتر است اينكه مقصد همه مقصد الهى بود، انگيزه اسلام بود. مىديديم كه در شعارهايشان، در فريادهايشان شعارهاى اسلامى بود، فريادهاى الله اكبر . مقصد اين بود كه آنها را كه مخالف اسلام مىدانستند بروند كنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقيقى كه آن مقدمه اين است تحقق پيدا بكند. پس يك جهت، جهت اين بود كه همهتان فريادتان اين بود كه ما اسلام را مىخواهيم و شاهنشاهى و اينها را نمىخواهيم. جهت ديگرش هم كه به تبع آن آمده بود وحدت همه قشرها بود يعنى ملت سرتاسر اين كشور بپا خاستند و با هم مقاصد خودشان را
كنار گذاشتند مطالبى كه مال شخص بود كنار گذاشتند و همه به يك مقصد متوجه شدند. پس رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف و ايمان بود، ايمان به خداى تبارك و تعالى. با اين رمز شما پيروز شديد و پيروزيى كه معجزهآسا بود، نه پيروزى يك پيروزى آسانى، يك پيروزى كه بشود حساب كرد، يعنى پيروزيى بود كه جز با اراده خداى تبارك و تعالى هيچ امكان تحقق نداشت.
مخالفين ما و شما، دشمنهاى ملت همه جور ابزار جنگى در دستشان بود، قدرت در دستشان بود، تانكها دست آنها، توپها دست آنها، مسلسلها دست آنها و نظامىها هم دست آنها، همه چيز دستشان بود، از آن طرف پشتيبانى همه جانبه هم از آنها مىشد. آمريكا، شوروى، انگلستان، همه پشتيبانى مىكردند، بلكه دولتهاى اسلامى، دولتهاى اسلامى هم پشتيبانى مىكردند. تمام ابزار جنگى كه آنها داشتند و تمام پشتيبانىهاى ابر قدرتها و قدرتهاى بعدى، اينها همه بودند لكن بايد بگويم خداى تبارك و تعالى همه حربهها را كند كرد يعنى اينها مىتوانستند كه در يك روز با اين قوههائى كه دارند سركوب كنند ملت را، تهران را به خاك و خون بكشند، مىتوانستند لكن حربههايشان كند شد يعنى خدا خواست كه سران اينها خوف در دلشان افتد. تتمه آنها هم يك دستهشان كه ايمان داشتند ملحق شدند به ملت، يك دسته ديگر هم مىترسيدند خداوند گاهى اسلام را با همين نصر، به رعب نصرت مىداده اسلام را در صدر اسلام به اينكه دشمنها را ترساندند. از يك گروه كم، دشمنهاى داراى همه ساز و برگها مىترسيدند. اين ترس اسباب آن مىشد كه شكست بخورند. اينها اگر نترسيده بودند، اگر خداوند تبارك و تعالى در دل اينها آن ترس را نينداخته بود، ممكن بود كه در يك روز همه ما را از بين ببرند، برايشان امكان داشت لكن همچو شد كه استعمال اسلحه نتوانستند بكنند، يعنى هيچ بمباران نكردند اينها، تهران را اينها مىتوانستند بكنند، امر هم گاهى كرده بودند بالائىها، پائينىها نشنيدند امرشان را. اين يك نصرتى بود كه خدا به ما داد كه ما كه هيچ نداشتيم يعنى نه نظامى بوديم و نه ملت ما نظامى بود، كه اينها مشق نظامى نكرده بودند، اينها مدرسه نظام نرفته بودند و هيچ ابزار جنگى هم نداشتيم، هر چه بود دست دشمن بود، هم نظام را آنها داشتند و قدرت نظامى داشتند، تحصيلات نظامى داشتند و اينها و ما نداشتيم و هم همه ابزار دست آنها بود و ما نداشتيم. مىتوانستند اينها آب و برق را از تهران يا از شهرستانها ببرند، شما را در تشنگى بگذارند. خداوند منصرفشان كرد، كارى كرد خدا كه آن چيزهائى كه، حربههائى كه دست آنها بود استعمال نتوانستند بكنند، حالا از خوف بود، انصراف بود، هر چه بود اين پيروزى شما مهمش اين معنا بود كه دشمن را يا به خوف يا به انصراف از كار انداخته بود. و لهذا در آن شبى كه اينها بنا بود كه، بنا داشتند كه كودتا كنند، همان شبهاى آخرى كه ما در تهران بوديم و اينها مىخواستند كودتا كنند و بعدها ما فهميديم، همان وقت كه اعلام حكومت نظامى در روز كردند كه حكومت نظامى روز هم بايد مردم بيرون نيايند بعد ما فهميديم كه اينها بناى بر اين داشتند كه حكومت نظامى بكنند در روز و تانكها و توپها همه را بياورند مستقر كنند در خيابانها و شب وارد بشوند و همه اشخاصى كه احتمال مىدادند كه با آنها مخالف باشند بكشند. خدا اين را هم خنثى كرد به اينكه يك جورى شد كه مردم اطاعت
نكردند و روز هم بيرون آمدند، همه ريختند بيرون اينها يك چيزهايى بود كه با دست غيب انجام گرفت و شما را پيروز كرد.
ما الان در بين راه هستيم يعنى - مانع - را برداشتيم مانع ديگر اينها، اين ريشههاى گنديده نمىتوانند ديگر مانع بشوند. مانع از سر راه برداشته شده است لكن حالا ساختن مىخواهد و پاكسازى مىخواهد. من مىدانم كه نه در ادارات طرف شما، نه ادارات طرف آن آقايان، همه جا الان يك مخلوطى از صحيح هست. الان مملكت ما يك مخلوطى هست از اشخاص صحيح و اشخاصى كه صحيح و غير صحيح نيستند لكن خودشان را به صحت زدهاند. پيشتر كه آن ورق بوده است دنبال او بودهاند، حالا كه ديدهاند قدرت اين طرف است حالا آمدهاند به اين صورت در آمدهاند. اين معلوم است كه الان يك مملكت مخلوطى الان دست ما هست و انشاء الله اين كار درست خواهد شد. اين مساله طرحش انشاء الله ريخته مىشود كه تصفيه عمومى بشوند اما يك قدرى، يك قدرى بايد صبر كرد. يعنى ما الان يك قانونى نداريم كه مملكتمان يك قانون رسمى، البته قانون ما اسلام است لكن به حسب رسميات دنيا خوب، يك چيزى هم بايد نوشته شود بر همان اساس اسلام. يك رئيس جمهور نداريم ما الان، يك مجلس شوراى ملى نداريم الان. اينها را بايد انشاء الله درست بكنيم و آن طرح هم كه بايد در همه قشرها طورى بشود كه اشخاص صالح مشغول كار باشند، اشخاصى هم كه ناصالح بودهاند و حالا ديگر صالح شدند و يا فرض كنيد توبه كردهاند آنها هم باشند و در هر جا كسانى كه كارشكنى مىكنند و موذى هستند و ناصالح هستند و توبه هم نمىكنند و قابل اين حرفها نيستند آنها كنار بروند يا اگر مجرم هستند به جرمشان رسيدگى بشود. اينها البته بايد بشود لكن يك قدرى بايد به تدريج بشود. مهم اين است كه شما اين دو تا خاصيتى كه شما را تا اينجا آورده حفظش كنيد يعنى همانطورى كه در وقت انقلاب هيچ يك از شما آنوقت كه مىآمديد به توى خيابانها و مىرفتيد به پشت بامها و مىرفتيد جلوى توپ و تانكها، هيچ كدام به فكر اين نبوديد كه مثلاً فرض كنيد اگر اهل اداره هستيد حقوقتان كم است، هيچ ابدا اين مطرح نبود آن روز، اگر اهل مثلاً زراعت هستيد، زراعتتان امسال خشك شده است يا خوب نيست اين در آن حال هيچ كس به فكر اين مسائل نبود، همه يك فكر داشتند و آن اينكه اين دشمن بايد برود و به جاى او يك مملكت، يك كشور اسلامى صحيح باشد. بعد از هر انقلابى اين امور كم كم رو به ضعف مىرود لكن بايد بعد از انقلاب رو به ضعف برود. ما حالا در حال انقلاب هستيم يعنى ما الان همانطورى كه در اول محتاج بوديم به اينكه هم شعار بدهيم و هم راهپيمائى كنيم و هم اعتصاب كنيم و همه كارهايى را كه بايد بكنيم حالا هم باز بايد در مواقعى كه لازم است براى اينكه نهضت را ما به پيش ببريم آن مسائل باز هر وقت لازم شد بكنيم
اگر كشور شما يك كشور اسلامى شد هيچ خوفى به دلتان راه ندهيد
نگذاريم اين انقلابى كه حاصل شده و اين نهضتى كه حاصل شده و آن چيزى كه ما را پيروز كرده، نگذاريم سست بشود. اين توجه به مقصد كه عبارت از اين است كه اسلام بايد در اين مملكت
حكمفرما باشد، اين بايد در ذهن ما تا آخر باشد. تا آخر، همانطورى كه تا آخر ماانشاء الله مسلم هستيم، تا آخر هم طرز ما و طرح ما اين باشد كه بايد اين مملكت، مملكت اسلامى باشد، اين وزارتخانهها بايد اسلامى باشد، اين ادارات بايد اسلامى باشد، اين بازار بايد اسلامى باشد، اين كشاورزى و نمىدانم كارگرى و همه اينها بايداسلامى باشد. و اگر اسلامى باشند از هيچ نبايد بترسيد. اگر مملكت شما، اگر كشور شما يك كشور اسلامى شد هيچ خوفى به دلتان راه ندهيد براى اينكه اسلام غمخوار همه است اسلام غمخوار بشر است، نه همين غمخوار شما. اسلام آمده است روى غمخواريى كه به بشر دارد اينكه بشر را از اين اعوجاجها و از اين انحرافها و از اين امورى كه براى خود بشر تباهى مىآورد نجات بدهد، براى نجات ملتها، همه ملتها. پيغمبر اسلام غصه مىخوردند براى مردم، براى كفار كه اينها چرا مسلمان نمىشوند، چرا اينها هدايت نمىشوند. اسلام را از آن نترسيد و اگر اسلام تحقق پيدا بكند همه آمال و آرزوى همه شماها در اينجا و در آنجا، نه فقط اينجا، آنجا هم هست، هم اينجا و هم آنجا، همه اينها تحقق پيدا مىكند. اسلام همه ترقيات و همه صنعتها را قبول دارد، با تباهىها مخالف است، با آن چيزهائى كه تباه مىكند جوانهاى ما را، مملكت ما را، با آنها مخالف است اما با همه ترقيات، همه تمدنها موافق است. اسلام وابستگى شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مىگويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد، نبايد مستشارها بيايند ما را اداره كنند. خودمان، ما خودمان را اداره مىكنيم. نبايد نظام ما را مستشارهاى آمريكائى بيايند درست بكنند. آنها كه نمىخواهند درست بكنند، آنها مىخواهند خراب بكنند. مستشارهاى آمريكا نمىخواهند كه ما را تعليم بدهند مىخواهند نگذارند ما تعليم بگيريم، ما را متوقف كنند، دانشگاههاى ما را نمىگذارند كه درست طورى كه بايد، اداره بشود. دانشگاه وابسته است، دانشگاه وابسته شد بايد تا آخر همين باشد كه هى دستش در از باشد. وابستگى فكرى را بيرون بياوريم، خودمان را از وابستگى فكرى بيرون بياوريم كه فكرهايمان اين نباشد كه ما چيزى خودمان نداريم، هر چه هست آنجاست. اين معنا كه با تبليغات به ما تحميل شده است، تبليغات دامنه دارى كه در چند قرن كردند و اخيرا زياد شده است، به ما تحميل شده است كه خودتان هيچ چيز نيستيد و هر چه هست آن شرق و غرب است. به جوانهاى ما اين را تحميل كردند. اين جوانهاى ما، اين جوانهاى گول خورده ما خودشان را گم كردند. الان خودشان، خودشان نيستند مغز اينها شده يك مغز يا شرقى يا يك مغز غربى، بيش از اين نمىتوانند ادارك كنند، نمىتوانند بفهمند كه ما هم خودمان كشورى هستيم، ما هم خودمان بايد استقلالى داشته باشيم و ما خودمان هم فرهنگى بايد داشته باشيم و فرهنگ ما فرهنگ غنى است، نمىتوانند اينها ادارك كنند و اين براى اين است كه اينقدر، از بچه اينقدرى كه توى جامعه آمده است و در ظرف اين پنجاه سال و پنجاه و چند سالى كه ما شاهدش بوديم اين بچه كوچك تا آن آخر تمام تعليم و تربيت، تعليم و تربيت فرهنگ خارجى بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است تعليم و تربيت اين بوده، وابستگى بوده. مغزهاى اين بچههاى ما را از كوچكى وابسته تربيت كردهاند تا رسيدهاند به جوانها كه حالا
مىبينيد كه همين جوانها نمىتوانند تفكر كنند كه ماخودمان آدميم، مىگويند حتما بايد يا وابسته به مثلاً فلان مملكت باشيم يا وابسته به فلان مملكت.
شما روشنفكرها رشد نداريد كه نمىتوانيد اسلام را ادراك كنيد
اول چيزى كه بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بر دانشكدهها لازم است و بر همه ملت لازم است اين است كه اين مغزى كه حالا شده است يك مغز اروپائى يا يك مغز شرقى، اين مغز را بر مىدارند يك مغز انسان خودمانى، انسانى ايرانى اسلامى، همانطور كه آنها شستشو كردند مغزهاى ما را، مغزهاى بچههاى ما را و به جاى مغز خودشان مغز ديگرى را نشاندند، ما هم حالا عكس العمل نشان بدهيم و شستشو كنيم مغز خودمان و بچههاى خودمان را و يك مغز اسلامى - انسانى جايش بنشانيم تا از اين وابستگى فرهنگى و وابستگى فكرى بيرون بيائيم. اگر ما از وابستگى فكرى بيرون بيائيم، همه وابستگىها تمام مىشود. اينكه ما وابسته شديم، در اقتصاد وابسته هستيم، در عرض مىكنم كه فرهنگ وابسته هستيم، در همه چيز وابسته هستيم مبدا اين همين است كه در فكر وابسته هستيم. فكرمان نمىتواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غنى است، خودمان هم همه چيز داريم، يك مملكت غنى ما داريم، يك مملكتى داريم كه براى صدو پنجاه ميليون جمعيت مهياست كه اداره بكند. مع الاسف ماسى و چند ميليون هستيم و زندگيمان تباه و اين طورى است براى اينكه آنها كشاندند به اينطور، آنها مىخواستند نگذارند كه شما استفاده فرهنگى خودتان را بكنيد، استفاده اقتصادى خودتان را بكنيد. همه چيزمان را به هم زدند تا اينكه دست ما هميشه دراز باشد، يك دستمان طرف آمريكا دراز باشد، يك دستمان طرف شوروى دراز باشد، از اين بخواهيم و از آن بخواهيم. همه هستى ما را آنها ببرند و ما نفهميم، بلكه بسيارى از ما به اينكه دست آنها حالا كوتاه شده ناراحت بشوند، حتى از آنهائى كه مدعى روشنفكرى هستند. اين براى اين است كه فكر اين روشنفكر (همه را نمىگويم، بسياريشان) فكر اين الان ديگر فكر يك انسان شرقى نيست، فكر يك انسان اروپائى است. مغزش اين است، قلمش، قلم اروپائى است. اين نمىتواند يك كسى كه فكرش اروپائى است، فكر بكند كه ما خودمان هم يك چيزى هستيم، ما خودمان آدم هستيم. از خود آدميت خودمان را اينها منكرند، مى گويند ما، ما چيزى نيستيم، ما نرسيديم باز با آنجا. كجا نرسيديد؟ ما باز قابل اين نيستيم كه آزادى داشته باشيم اين منطق شاه بود. اخيرا هم كارتر مىگفت زود بوده است كه به اينها آزادى دادهاند. او خيال مىكرد اصلاً آزادى - كه دادهاند تا زود بوده است و آزادى زياد دادهاند. اينهمه مردم فرياد مىكردند كه آقا به ما آزادى بدهيد، آن مرديكه مىگفت كه آزادى زياد به اينها دادهاند كه اينطور شدهاند، وقت اين نبود كه به اينها آزادى بدهند. خود اينها مىگفتند كه باز حالا نشده وقت اين، اصلاً ايرانى رشد ندارد كه يك كسى را تعيين كند براى وكالت. اين منطق است، منطق حالاست كه باز ايرانىها رشد ندارند، خودشان نمىتوانند سرنوشت خودشان را تعيين بكنند. چطور ايرانىها رشد ندارند در صورتى كه دشمنان خودشان را، ابر قدرتها را، همين زنها و همين
مردها ريختند و مثل زباله بيرون كردند از ايران؟ چطور اينها رشد ندارند؟ شما رشد نداريد كه رشد اينها را نمىتوانيد ادراك كنيد. شما رشد نداريد كه نمىتوانيد اسلام را ادراك كنيد كه اسلام بود كه زن و مرد را ريخت توى خيابان و مقابل تانك و توپ و آنهمه قدرت و همه را ريخت توى جهنم فرستاد. شماها رشد نداريد كه نمىتوانيد بفهميد اين را، نه اينكه ملت ما رشد ندارد. ملت ما خيلى هم رشد دارد، خيلى هم ادارك دارد، خوب هم مىفهمد. ملت ما اگر رشد نداشت اينقدر تظاهر مىكرد براى يك پيرمرد هفتاد و چند ساله كه خدمتگزار او بود؟ اين رشد است، اين ادراك اين است كه آن كسى كه خدمتگزار است بايد به او ارج گذاشت، بايد از او تقدير كرد. آقاى طالقانى را كه شما از او تقدير كرديد براى اينكه يك عالم عامل، يك عالمى كه به درد مردم مىرسيد، نه يك روشنفكر و نه يك آدم، يك شخص مثلاً دموكرات. مردم دموكرات نمىدانند چى است آنها هم كه مىدانند، مىفهمند كه غلط است. اين به عنوان اينكه يك عالمى بود كه به درد مردم مىرسيد، رنج كشيده بود براى اين مردم، حبس رفته بود براى اين مردم، خدمت كرده بود به اين مردم، رشد مردم اقتضا مىكرد كه از اين احترام كنند. حالا نويسندهها هر چه مىخواهند بگويند، مردم با آن رشد خودشان ريختند به خيابانها و به سر وسينه خودشان زدند و گفتند كه اين عالم و اين نايب پيغمبر مااز دنيا رفته است حالا روشنفكر هر چه مىخواهد بنشيند بگويد كه اين چون مثلاً در فلان جبهه بود و چون در فلان مردم آن جبهه را اصلاً نمىشناسند تا اين در آن جبهه چون بود از اين جهت احترام كردند. مردم اينقدر توى سر خودشان زدند، خوب، رئيس آن جبههها بميرند ببينيم كه هيچ كس فاتحه مىخواند برايشان. اين براى اسلام بود. مردم هياهوشان براى خداست. اينهمه خون دادند مردم براى اين بود كه مثلاً در ايران فقط چه چيز ارزان بشود؟! چه چيز گران بشود؟! براى خدا مردم اين خون را مىدهند. مگر عقلشان را شيطان برده است كه بيخودى خون خودشان را بدهند. آنها براى خداست. همانطورى كه انبيا براى خدا زحمت مىكشيدند، ملت ما براى خدا، شهادت مىخواهند ملت ما.ملت ما مىآيند مىگويند دعا كنيد كه ما شهيد بشويم براى اينكه شهادت را فوز مىدانند. شهادت را همانطورى كه اسلام فرموده است كه كسى كه شهيد مىشود در آنجا چه خواهد بود، چه خواهد بود. اينها رشد دارند. خيال نكنند اين آقايانى كه چهار روز رفتند به نمىدانم خارج و معلوم هم نيست كه درس خوانده باشند رشد مال آنهاست. و اين ملت ما با آن صراحت ذاتى خودشان، با آن روشنى فكر خودشان، با آنكه وابسته نشده اين افكارشان به افكار غير و غرب، با همان تز، با همان وضع دارند پيش مىروند و فكر مىكنند و باهمان وضع وكيل تعيين مىكنند و با همان وضع بعد رئيس جمهور تعيين مىكنند و با همان وضع باز وكلاى داراالشورى تعيين مىكنند. حالا اين نويسندهها هر چه دلشان بخواهند بگويند. ديگر جاى اينها نيست توى اين مملكت مگر خودشان را اصلاًح كنند. اگر اينها برگردند، پيوند پيدا كنند به همين توده مردم، به همين توده زحمتكش و به همين توده بازارى و فرهنگى و عرض بكنم كه جاهاى ديگرى و دبستانى و بعد دبيرستانى و فرهنگستانى و همه اينها و اين چيزها، اگر اتصال به اينها پيدا بكنند، آنها هم مثل ساير برادرها بر حسب مقاماتى كه دارند از اين فرهنگ استفاده مىكنند و
از اين مملكت استفاده مىكنند و برادر با هم هستند. اما اگر هى بگويند ملت ما حالا نمىشود، حالا نرسيدهاند به آنجائى كه آزاد بشوند، حالا نرسيدهاند به آنجائى كه مثلاً وكيل تعيين بكنند، اينها محتاج به قيماند، اين همان حرفى است كه از خدا مىخواهد آمريكا كه نويسندههاى ما بگويند مملكت ما احتياج به قيم دارد، قيمشان چه كسى بايد باشد؟ مستشارهاى آمريكائى؟ نمىفهمند اينها كه دارند چه مىكنند، توهين مىكنند، اهانت مىكنند به يك ملت رشيدى كه با رشد خودش كارها را به اينجا رسانده و به آخر هم مىرساند. اينها باز ادراك نكردهاند كه اين ملت چى هست و چكاره است. من اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالى همانطور كه به شما توفيق داد كه تا اينجا آمديد و موانع رفع شدهاند، ديگر احتمال اينكه اعليحضرت آريامهر تشريف بياورند به اينجا، اين نيست و احتمال اينكه آمريكا دوباره بيايد و بخواهد به ما حكومت كند اين هم ديگر نيست، تمام شد.
من اميدوارم كه همين طور كه موانع را رفع كرديد اين پاكسازىها و اين تصفيهها و اين سازندگىها همه با قدرت خودتان، آقايان عشاير كه در مرز هستند و در آنجا هستند با قدرت خودشان و عرض مىكنم كه جوانهاى رشيد، خودشان از مرزهاى خودشان پاسدارى كنند. همه، همه ما هم از شما اطاعت مىكنيم، من هم مطيع شما هستم اما همه مطيع خدا، همه ما مطيع خدا. خدا از شما مىخواهد كه مرزهائى كه آنجا هست و حالا ژاندارمرى خيلى قوى نيست در آنجا يا ارتش خيلى قوى نيست در آنجا، لكن جوانهاى شما قوى هستند، اى عشاير! شما آن سرحدات را حفظ بكنيد نگذاريد اين اشخاص از خارج بيايند اسلحه بدهند يك وقت خداى نخواسته يك غائلهاى آنجا هم پيدا بشود. خودتان حفظ بكنيد، كمك كنيد به دولت و همين طور شما آقايان هر جا هستيد كمك كنيد به اين نهضت، نهضت را حفظش بكنيد تا انشاء الله مطالب به آخر برسد. يك مملكت اسلامى پاكيزه، اسلامى كه نه هروئين در آن باشد، نه مشروبات در آن باشد، نه اين مراكز فساد باشد، اين مراكزى كه به تباهى كشيد جوانهاى ما را. يك مملكت صحيح آرام دلپسند با رفاه و دلگرم باشد و من دعاگوى همه تان هستم و خدمتگزار به همهتان.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع پرسنل پايگاه شكارى اصفهان
مخالفت با ولايت فقيه، تكذيب ائمه و اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
من از همه طبقات ملت و همه قواى انتظامى تشكر مىكنم. من از اين گروه كه از اصفهان آمدند، از قواى انتظامى تقدير و تشكرمى كنم. امروز همه قشرها و خصوصا قواى انتظامى بايد بدانند كه مملكت مال خودشان است كشور ما از دست خائنين نجات پيدا كرد، كشور ما از دست اجانب و آنهائى كه مىخواستند همه چيز ما را به باد بدهند نجات پيدا كرد. من به همه ملت، به همه قواى انتظامى اطمينان مىدهم كه امر دولت اسلامى اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبى بر اين مملكت نخواهد وارد شد. گويندگان و نويسندگان نترسند از حكومت اسلامى و نترسند از ولايت فقيه. ولايت فقيه كه آنطور كه اسلام مقرر فرموده است وائمه ما نصب فرمودهاند به كسى صدمه وارد نمىكند، ديكتاتورى بوجود نمىآورد، كارى كه بر خلاف مصالح مملكت است انجام نمىدهد، كارهائى كه بخواهد دولت يا رئيس جمهورى يا كس ديگر بر خلاف مسير ملت و بر خلاف مصالح كشور انجام دهد، فقيه كنترل مىكند، جلوگيرى مىكند. شما از اسلام نترسيد، از فقيه نترسيد، از ولايت فقيه نترسيد. شما هم مسير همين ملت را طى كنيد و با ملت باشيد، حساب خودتان را از ملت جدا نكنيد، ننشينيد پيش خودتان طرح بريزيد و پيش خودتان برنامه درست كنيد. شما بايد دنبال ملت باشيد، بايد هوادار ملت باشيد. شما اينقدر اشكال به برنامه اسلامى نكنيد. شمايى كه از اسلام هستيد لكن از اسلام درست اطلاع نداريد، مسلم هستيد لكن از احكام درست مطلع نيستيد، شيعه هستيد لكن از احكام ائمه عليهم السلام درست مطلع نيستيد، اينقدر كارشكنى نكنيد. ملت راى داده است به جمهورى اسلامى، همه بايد تبعيت كنيد، اگر تبعيت نكنيد محو خواهيد شد. بر خلاف مسير ملت، برخلاف مسير اسلام راهى را پيش نگيريد، گمان نكنيد كه آن طرحى را كه اسلام داده است موجب نابودى اسلام مىشود. اين منطق، منطق آدم ناآگاه است. نگوئيد ما ولايت فقيه را قبول داريم، لكن با ولايت فقيه اسلام تباه مىشود. اين معنايش تكذيب ائمه است، تكذيب اسلام است و شما من حيث لايشعر اين حرف را مىزنيد، بيائيد دنبال ملت كه همه با هم به جمهورى اسلامى راى دادهاند و در مقابل آنها يك عده، يك عده بسيار معدود، يك از صد، يك و نيم از صد با اينكه همه قواى خودشان را جمع كردند راى خلاف دادند. شما تبعيت بكنيد از اكثريت قريب به اتفاق ملت، تبعيت بكنيد از اسلام، تبعيت بكنيد از قرآن
كريم، تبعيت بكنيد از پيغمبر اسلام. مخالفت نكنيد اينقدر، از مجلس خبرگان كنارگيرى نكنيد. اين كنارهگيرى از ملت است، كناره گيرى از اسلام است. كارشكنى نكنيد براى مجلس خبرگان، كه اين بر خلاف مسير ملت است، بر خلاف مسير اسلام است. خودتان را پيش ملت مفتضح نكنيد - شما بايد از شما كار صحيح انجام بگيرد، وقتى ملت شما را برخلاف مسير خود دانست طرد مىكند. آگاهانه عمل كنيد، آگاهانه حرف بزنيد، آگاهانه راى بدهيد، بدون توجه، بدون ادراك، بدون فهم راى ندهيد.
لزوم تسريع در فعاليتها و مصوبات مجلس خبرگان
من از مجلس خبرگان مىخواهم كه اينقدر معطل نكنند مردم را، البته بايد بررسى بشود، لكن معطلى نشود، اشخاص بيخود معطل نكنند مجلس را، ما مىخواهيم كه زودتر اين مسائل انجام بگيرد و مجلس شوراى ملى انشاء الله برقرار بشود و رئيس جمهور برقرار بشود و مسائل، مسائل ملى و مسائل به دست خود ملت حل بشود. آقايان زودتر كار خودشان را انجام بدهند و آنهائى كه گمان مىكنند كه با اسم روشنفكرى بايد مخالفت بكنند با امورى كه روشنفكرها، غربىها قبول ندارند، خطا مىكنند. خداوند خطاكاران را رحمت كند، خداوند از سر گناه اشخاصى كه خطاكار هستند برگردد، خداوند به شما دوستان و همه ملت ايران سلامت و سعادت و عزت و عظمت عنايت كند، خداوند اسلام را قدرت و عظمت بدهد و دست جنايتكاران را از كشور ما كوتاه كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
پيام امام خمينى در آستانه بازگشائى دانشگاهها و مدارس كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر دانش و دانشگاه و دانشگاهيانى كه چراغ راه هدايت و راهنمائى ملت به سوى تعالى و سعادت و فضل و فضيلت مىباشند. سلام بر جوانان برومندى كه با سلاح علم در سرفرازى و اعتلا كشور، كشور عزيز اسلامى كوشا و در رسيدن به هدفهاى انسانى اسلامى از هيچ زحمت و كوشش دريغ ندارند. سلام بر دانشجويان و استادانى كه در سالهاى طولانى اختناق با محروميتها و شكنجهها و ناراحتىهاى روحى و جسمى مواجه و با شجاعت و شهامت در مقابل استبدادها و قلدرىها ايستاده و تسليم قدرتهاى شيطانى نشدهاند. سلام بر عزيزانى كه در نهضت اسلامى و انقلاب بزرگ ملت در سختترين شرايط از محرومين و مستضعفين دفاع و از تهاجم و يورش جنود ابليسى به مراكز علم و ادب نهراسيده و با آنان بافداكارى مقابله كردند و سلام به همه قشرهاى دانشجو، از اطفال دبستانى كه با تهاجم به دبستانها از پاى در آمدند و جوانان دبيرستانى و دانشمندان و استادان و دانشجويان دانشگاهى سراسر كشور كه مكانهاى علمى مقدس خود را به صورت دژهايى مستحكم و سنگرهاى شكستناپذير در آورده و از استقلال و آزادى ميهن عزيز خود دفاع نموده و سنگرهاى شيطانى را با پشتيبانى اين ملت بزرگ در هم شكسته و دشمن خونخوار را دفع كردند. اكنون اى خواهران و برادران و فرزندان عزيز اسلام كه با باز شدن دانشگاهها و دبيرستانها و دبستانها در موضع حساس سرنوشتسازى هستيد و دشمنان اسلام و غارتگران كشور با توطئهها و نيرنگها مىخواهند در اين سنگر عظيم كه اميد ملت و مركز سرنوشت يك كشور است رخنه نموده و با اعمال خود شما را از راه خود كه راه حق و راه محرومين و مستضعفين است منحرف و با اخلالگرى در مراكز علم شما را از هدف باز دارند. لازم مىدانم نكاتى چند را با شما عزيزان در ميان گذارم ، باشد كه قسمتى از دين خود را به اسلام و طبقه محروم و شما عزيزان ادا نمايم و از زير بخشى از مسؤوليتهاى خود نزد خالق و خلق بيرون آيم: 1- همانطور كه كراراً تذكر دادهام بزرگترين وابستگى ملت مستضعف به ابر قدرتها و مستكبرين وابستگى فكرى و درونى است كه ساير وابستگىها از آن سرچشمه مىگيرد و تا استقلال فكرى براى ملتى حاصل نشود، استقلال در ابعاد ديگر حاصل نخواهد شد. و براى به دست آوردن
استقلال فكرى و بيرون رفتن از زندان وابستگى، خود و مفاخر و مآثر ملى و فرهنگى خود را دريابيد. بزرگترين فاجعه براى ملت ما اين وابستگى فكرى است كه گمان مىكنند همه چيز از غرب و ما در همه ابعاد فقير هستيم و بايد از خارج وارد كنيم. شما استادان و فرهنگيان و دانشجويان و دانشمندان دانشگاهها و دانشسراها و نويسندگان و روشنفكران و دانشمندان معظم بايد كوشش كنيد و مغزها را از اين وابستگى فكرى شستشو دهيد و با اين خدمت بزرگ و ارزنده ملت و كشور خود را نجات دهيد.
2- در آغاز باز شدن دانشگاه و دانشسراها، دبيرستانها و دبستانها ممكن است اشخاصى يا گروههايى بخواهند با اسمهايى تبليغاتى فريبنده در كار دانشگاه اخلال كنند و از رفتن سر كلاسها جلوگيرى نمايند. عزيزان دانشگاهى و محصلين ساير مدارس با بىاعتنائى و سردى با آنان مواجه شوند و توطئه آنان را خنثى نمايند و بدانند كه از اول انقلاب تاكنون، هم اينان بودند كه از مسير ملت جدا و در مسير طاغوت و از انقلاب اسلامى بر كنار يا برضد آن فعاليت مىكردند، هم اينان بودند كه از رفراندم مىخواستند جلوگيرى كنند و هم اينانند كه از رأى اكثريت قريب به اتفاق ملت سر پيچى مىكنند. اينان با ملت و مصالح كشور مخالف و وابسته به شرق و غرب و رژيم سابق هستند. به تبليغات آنان گوش فرا ندهيد و از آنان احتراز كنيد همانند احتراز از طاغوت و رژيم طاغوتى.
3- آنچه كراراً تذكر دادهام و رمز پيروزى است اتحاد گروههاى دانشجويى و تشكيل يك گروه اسلامى ملى است در مقابل منحرفان كه كوشش دارند تفرقه بيفكنند و شما جوانان عزيز را كه اميد كشور هستيد و سعادت و ترقى ميهن بسته به فعاليت شماست به تباهى بكشند و نگذارند در راه تعالى كشور قدم برداريد و به علم و ادب كه مايه پيشرفت و رهايى از استعمار و استثمار نو و كهنه است اشتغال پيدا كنيد و بايد بدانيد اختلاف و تفرقه سرچشمه تمام بدبختىها و اسارتهاست. ممكن است عناصر فاسدى در دانشگاه و ساير مدارس در بين جوانانمان نفوذ كنند و با برنامهاى حساب شده تفرقهافكنى كنند، لازم است با هوشيارى آنان را شناسايى كنيد و بشناسانيد كه جوانان عزيز ما از توطئه آنان مطلع شوند و در راه خنثى نمودن آن كوشا شوند.
4- بايد كوشش در راه علم و به دست آوردن تخصص در رشتههاى مختلفه، اساس فعاليت جوانان دانشجوى عزيز ما باشد كه نيازمنديهاى ميهن به دست خود آنها بر آورده و كشور ما با كوشش شما خودكفا شود. مع الاسف در دوران گذشته اساس بر آن بود كه ما را در هر چيز وابسته كنند و با ملت ما آن كنند كه دستش براى هر چيز پيش ديگران دراز باشد. شما عزيزان كوشش كنيد كه از اين وابستگى بيرون آييد و احتياجات كشور خودتان را برآوريد و از نيروى انسانى و ايمانى خودتان غافل نباشيد و از اتكال به اجانب بپرهيزيد و استقلال خود را در تمام ابعاد بيمه كنيد و از هياهوى غرب و غربزدگان نهراسيد كه خدواند متعال با شماست.
5- اسلام دين مستند به برهان و متكى به منطق است و از آزادى بيان و قلم نمىهراسد و از طرح مطلبهاى ديگر كه انحراف آنها در محيط خود آن مكتبها ثابت و در پيش دانشمندان خودشان شكست خورده هستند، باكى ندارد. شما دانشجويان محترم نبايد با پيروان مكتبهاى ديگر با خشونت
و شدت رفتار و درگيرى و هياهو راه بيندازيد كه مىدانم نخواهيد كرد و خود با آنان به بحث و گفتگو برخيزيد و از دانشمندان اسلامى دعوت كنيد با آنان در بحث بنشينند تا تهى بودن دست آنان ثابت شود و اگر آنان با جنجال و هياهو با شما مواجه شدند از آنان اعراض كنيد و با خونسردى بگذريد كه يكى از نقشههاى آنها آن است كه شما را به درگيرى بكشند و از آن استفاده، استفادههاى غير مشروع كنند. ما با آزادى و منطق، موافق ولى اگر توطئه و خرابكارى باشد، تكليف ديگرى داريم و از خداوند متعال خواستارم كه كار به آنجا نكشد.
6- يكى از مسائل بسيار مهم در تمام دستگاهها خصوصاً دانشگاهها و دبيرستانها تغييرات بنيادى در برنامهها و خصوصاً برنامههاى تحصيلى و روش آموزش و پرورش است كه دستگاه فرهنگ ما از غربزدگى و از آموزشهاى استعمارى نجات يابد.
اجانب خصوصاً آمريكا در نيم قرن اخير كوشش داشتند و دارند فرهنگ و برنامههاى فرهنگى و علمى و ادبى ما را از محتواى اسلامى انسانى ملى خود خالى و به جاى آن فرهنگ استعمارى و استبدادى بنشانند. فرهنگ زمان طاغوت، كشور ما را تا لب پرتگاه سقوط كشاند و خداوند تعالى به داد اين كشور اسلامى رسيد ولى بدون تغييرات صحيح بنيادى و تحول فرهنگى و علمى امكان تحول فكرى و روحى نيست و بايد با كوشش همه جانبه از طرف دولت و رؤساى دانشگاهها و فرهنگيان و جوانان دانشجو به مقصود نزديك شويم و انشاء الله تعالى از پيوستگى و وابستگى نجات پيدا كنيم و كشور عزيزمان را نجات دهيم.
7- از مسائل مهم كه مقدمه اصلاحات است پاكسازى همه مراكز خصوصاً مراكز فرهنگى و علمى است و بايد با شوراهايى مركب از اشخاص دانشمند متعهد و مؤمن به انقلاب و پشتيبانى رؤسا و استادان و معلمان و دانشجويان مراكز علمى و تربيتى از عناصر فاسده و خدمتگزاران و سرسپردگان به رژيم سابق تصفيه شوند. اين مراكز بايد از سر سپردگان بكلى تصفيه شوند زيرا تا اين عناصر كه به طور خودكار در خدمت اجانب هستند، در سطح وسيع كشور خصوص مراكز علمى و تربيتى تصفيه نشوند، نخواهيم توانست از استقلال فكرى و درونى نجات پيدا كنيم و در نتيجه نخواهيم توانست در هيچ يك از ابعاد انسانى خود و اسلامى خود مستقل باشيم.
8- مراكز علمى و فرهنگى قديم و جديد و روحانيون و دانشمندان فرهنگى و طلاب علوم دينيه و دانشجويان دانشگاهها و دانشسراها دو قطب حساس و دو مغز متفكر جامعه هستند و از نقشههاى اجانب، كوشش در جدايى اين دو قطب و تفرقهاندازى بين اين دو مركز حساس آدمساز بوده و هست. جدا كردن اين دو مركز، در مقابل يكديگر قرار دادن آنها را اينها را در مقابل هم قرار دادن و در نتيجه خنثى كردن فعاليت آنان در مقابل استعمار و استثمارگران از بزرگترين فاجعههاى عصر حاضر است. فاجعهاى كه ما و كشور ما را تا آخر به تباهى و نسل جوان ما را كه از ارزندهترين مخازن كشور است به فساد مىكشد. اين توطئه شيطانى طاغوتى را كه اكنون قشرهاى ملت و خصوصاً دانشمندان بيدار بدان توجه كردهاند، بايد با كار بردن تمام تدبير و توان خنثى كرد و راه تفاهم مكتبهاى ديگر با خشونت
سريعتر و سريعتر باز نمود و با وحدت اين دو قطب، اين دو قطب متفكر، كشور عزيز به رشد واقعى و ترقى و تعالى حقيقى مىرسد. علما و دانشمندان اين دو مركز لازم است كوشش كنند در پيوند دادن اين دو قشر عزيز و بايد بدانند كه نه دانشگاهى بدون روحانى مىتواند به استقلال برسد و نه روحانى بدون دانشگاهى. عزيزان من! اگر اسلام را مىخواهيد و كشور را، به فرمان خداوند متعال گوش فرا دهيد و اطاعت كنيد كه مىفرمايد: اطيعواالله ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم اختلاف و نزاع شماها را به شكست مىكشد و قدرت را از شما سلب مىكند و رنگ و بوى شما را در جوامع بشرى مىبرد. واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا از خداوند تعالى توفيق همگان را در به ثمر رساندن جمهورى اسلامى و بپا داشتن عدل و قسط خواستارم.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمنهاى اسلامى دانشگاههاى سراسر كشور
انجمنهاى اسلامى، وظائف اسلامى را عمل كنند
بسم الله الرحمن الرحيم
من در باب دانشگاهها بنا دارم در وقتى كه بناست دانشگاهها باز بشود، مسائلى را بگويم انشاء الله آنجا مفصلش را بيان مىكنم ولى حالا شما آقايان كه از انجمنهاى اسلامى و نماينده انجمنهاى اسلامى هستيد، لابد عدد مسلمانها در دانشگاهها بيشتر از ديگران است، ديگران در اقليت واقعند، يعنى آنهائى كه منحرفند. اينكه حالا با شما كه دانشگاه اسلامى هستيد و انجمن دانشگاههاى اسلامى و دانشجويان اسلامى دانشگاه هستيد، عرض مىكنم، يك جهت راجع به اينكه خود انجمنها وظايف اسلامى را عمل كنند. از ما نمىپذيرند كه ما اسلامى هستيم مگر خودمان به اسلام عمل بكنيم، نه اينكه فقط بگوييم ما اسلامى هستيم، چنانچه جمهورى اسلامى از ما پذيرفته نيست مگر اينكه محتوايش هم اسلامى باشد. ما همين بگوييم ما در يك مملكتى هستيم كه جمهورى اسلامى است، لكن هر جايش دست بگذاريم اسلامى نباشد، اين پذيرفته نيست، اين يك لفظ بى معناست، همين طور انجمنها، هر جا كه باشد. خوب الان انجمنهاى اسلامى زياد است، هم انجمنهاى اسلامى در دانشگاهها زياد است و هم جاهاى ديگر، شايد در بسيارى از ادارات هم انجمن اسلامى دارند. اول وظيفه اين است كه اين اشخاصى كه انجمن اسلامى را تشكيل مىدهند خودشان راهشان همان راه اسلام باشد، عملشان عمل اسلامى باشد، اخلاقشان اخلاق اسلامى باشد، خودشان را ساخته باشند و بسازند، اگر ساخته هستند كه انشاء الله موفق بشوند كه ساختهتر بشوند و اگر ساخته نيستند، جديت كنند كه خودشان را بسازند يعنى همه چيزشان را تطبيق بدهند با احكام اسلام و بينش از احكام اسلام به همه ابعادش هم تا آن حدودى كه برايشان ممكن است پيدا بكنند، اسلام براى چه آمده است ، چه مىخواهد بگويد، اين چه جور مكتبى هست، تميز بدهند بين مكتب اسلام با ساير مكتبهايى كه ادعاها را دارند و واقعيتها را ندارند، آنوقت مشغول فعاليت بشوند و فعاليتهاى اسلامى، كه در دانشگاهها كه از ساير جاها حساستر است، يعنى از دانشگاهها بايد انسانها درست بشوند و بعد هم مقدرات مملكت ما به دست همينهاست كه از دانشگاهها بيرون مىآيند و چنانچه مىدانيد چون مقدرات مملكت دست جوانهائى است كه بعد از دانشگاه كه بيرون آمدند ديگر مشغول فعاليت مىشوند و مملكت دست اينهاست، از اين جهت است كه آنهائى كه مىخواهند مملكت ما به يك سروسامانى نرسد روى دانشگاه حساسيت
دارند و دانشگاه را نمىخواهند كه يك دانشگاه مفيد براى جامعه مملكت ما باشد. اين يك مطلبى است كه بايد خيلى با هوشيارى در آن دقت بشود كه مبادا ما بگوييم انجمن اسلامى وكذا و رخنه كنند در ما و همين انجمن اسلامى به اسم انجمن اسلامى منحرفش كنند: اينها يك شياطينى هستند كه يعنى خارجىها، آنهائى كه مىخواهند كه همه چيز ما را ببرند و دانشگاهى نباشد تا بتواند مقابلشان بايستد دانشگاه، روحانى نباشد تا بتواند مقابلشان بايستد) ممكن است در همين انجمنهاى اسلامى هم عمالشان رخنه بكنند و منحرف بكنند، با اسم اسلام مسائل ديگر را پيش بياورند. اين بايد خيلى كسانى كه در اين انجمنها وارد هستند هوشيار باشند كه ديگران نفوذ نكنند و آنها متحرك به حركت ديگران نباشند. در خيلى از جاها همين طور دارد مىشود و شده است و سابقا هم بوده است كه با همان اسم اسلام و با اسم قرآن و امثال ذلك، چيزهايى كه مربوط به اسلام نبوده بلكه بر خلاف مسير اسلام بوده است، تحويل جامعه مىدادند. اين يك مسالهاى است كه تا اين را با تمام قوا و تمام هوشيارى خودتان در مسائلى كه مىخواهيد طرح بكنيد، درست مطالعه نكنيد و رسيدگى نكنيد و افرادى كه به شما مىخواهند متصل بشوند، درست شناسايى نكنيد و ندانيد چه جورى است، سابقهاش را تا ندانيد، افراد را بايد خيلى در آن دقت بكنيد، چه بسا افرادى هستند كه اينها به حسب ظواهرشان و بر حسب ادعاهايشان از شما بيشتر ادعاى مسلمانى مىكنند و از شما هم بيشتر فرض كنيد آدابش را بجا مىآورند لكن وقتى به حالشان مطالعه مىكنيد مىبينيد كه رويهشان با رويه شما فرق دارد، آن اسلامى كه آنها مىگويند غير از اين اسلامى است كه اسلام مىگويند. در بين اينها هست يك همچو اشخاصى ولهذا اين اشخاصى را كه مىخواهيد در انجمن خودتان وارد كنيد اشخاصى باشد كه بشناسيد آنها را، سوابقشان را مطلع باشيد كه چه جور اشخاصى هستند، چه رويهاى دارند، چه مقاصدى دارند، تا آنوقت بتوانيد يك انجمن اسلامى كه حقيقتا اسلامى باشد و به درد خور جامعه ما و مهذب دانشگاه و اينها باشد البته كار مشكل است، اگر تمام دانشگاههاى ايران بخواهند يك همچو كارى انجام بگيرد، انجام گرفتنش مشكل است لكن مشكلات را بايد تحمل كرد. كسانى كه بخواهند يك كارى انجام بدهند، يك كار مثبتى انجام بدهند، يك خدمتى بكنند، آن هم يك همچو خدمت ارزنده بزرگى بخواهند بكنند، بخواهند در سرتاسر كشور دانشگاههايش را اصلاح بكنند، از افراد فاسد تصفيه بكنند، كار مشكل است لكن چون يك كار بسيار ارزندهاى است، مشكلات بايد تحمل بشود. هميشه كارهاى ارزنده اشكالاتش شايد بيشتر باشد از كارهاى ديگر. از اين جهت بايد توجه به اين معنا باشد كه سفارش مىكنم به همه انجمنهاى اسلامى كه در سرتاسر كشور هست و مىخواهند شروع به فعاليت بكنند و چند روز ديگر هم اول باز شدن دانشگاهها هست، بايد اين توجهات باشد. اولا خود افراد، افراد متعهد باشند، افراد صددرصد اسلامى باشند، مواظب به كارهاى خودشان و اعمال خودشان باشند، بهانه دست آنها ندهند كه تويى كه ادعا مىكنى اسلامى هست، مثلاً اعمالت اسلامى نيست، اخلاقت اسلامى نيست. اين اول، بايد انسان از خودش شروع كند، كسى كه مىخواهد يك جامعهاى را تهذيب كند، تا خودش مهذب نباشد، نمىتواند. گروهى هم كه مىخواهند يك مركزى را مهذب كنند
و اسلامى كنند تا خودشان ابتدائاً مهياى براى اين كار نشده باشند و ابتدائا خودشان را اصلاح نكرده باشند، نمىتوانند ديگران را اصلاح كنند، آدمى كه خودش مرتكب مثلاً مسائلى است كه بر خلاف اسلام است نمىتواند به ديگرى بگويد تو برو اين كار را انجام بده. خوب حرف اين است كه تو خودت چرا نمىكنى؟ و آنكه مهم است، همين قضيهاى است كه عرض كردم كه ممكن است در بين اين انجمنها يك اشخاص با صورت اسلامى، با جهات اسلامى وارد بشوند لكن مسيرشان مسير شما نباشد، بخواهند منحرف كنند و آنوقت كم كم آنها انحراف را از خودشان سرايت به بعضى بدهند و باز در مقابل شما يك گروهى درست كنند كه شما مىخواهيد اسلام را درست كنيد، آنها با اسم اسلام و صورت اسلام مىخواهند يك چيز ديگر را درست كنند و اين نمىشود الا اينكه شناسائى بشوند افرادى كه در انجمنها وارد مىشوند، معلوم باشد كى هست اين، سوابقش چه بوده، پدر و مادرش چه كسى هستند، كجا زندگى كرده، تحصيلاتش چه هست، چه رشتههايى دارد، اينها همه بررسى بشود، مطالعه بشود تا آن وقت يك انجمن مهذبى باشد و بتواند كا رمثبت، كار اسلامى مثبت، كارى كه به درد مملكتتان بخورد انجام بدهد.
با اصلاح انسان، تمامى عالم اصلاح مىگردد
اين كارى كه شما داريد بسيار ارزنده است، بسيار ارزشمند است، همه اديان براى همين مسأله آمدهاند كه درست كنند، انسانها را درست كنند، اصلاً موضوع بحث انبيا، انسان است همه انبيا از آدم تا خاتم موضوع بحثشان انسان است به چيز ديگر هيچ فكر نمىكنند، به انسان فكر مىكنند براى اينكه همه عالم هم خلاصهاش همين انسان است. انسان يك موجودى است، خلاصه همه موجودات عالم است، از همه موجودات عالم يك چيزى در انسان هست و يك زياده هم دارد، انسان اگر درست بشود، همه چيز عالم درست مىشود. اگر اين انبيا مؤفق شده بودند كه آن برنامهاى كه دارند كه انسانسازى باشد اگر مؤفق به اين معنا شده بودند، الان عالم يك عالم ديگرى بود و اوضاع يك اوضاع غير اين اوضاعى است كه الان ما ملاحظه مىكنيم، لكن خوب مؤفق نشدند، به واسطه كارشكنىهائى كه شد و بعد از آنها شد. و از اين جهت چون اداره عالم را تقريباً غير انسانها مىكنند، از اين جهت آنكه انبيا مىخواستند نشده است. اين كارى كه شما مىكنيد هم يك شعبهاى از همان كار است، كار انبياست كه مىخواهيد كه انسان درست كنيد، مىخواهيد دانشگاهتان، افرادى كه انسان باشند بيرون بدهيد، همينى كه ديگران مىخواهند نگذارند. آنقدرى كه اينها از انسان مىترسند، اين خارجىها آنقدرى كه از انسانها مىترسند از چيز ديگر نمىترسند. همه عالم دست آنهاست اما اگر چهار تا انسان در يك جايى پيدا بشود، زندگى آنها را تباه مىكند و لهذا كوشش مىكنند كه در اين مملكتهائى كه مىخواهند از آن استفاده كنند، انسان در آن پيدا نشود. كوشش مىكردند كه، از زمان رضاخان كه من همه آن را يادم هست، كوشش مىكردند كه در مجلس شوراى ملى انسان نباشد در سر تا سر اداره و نمىدانم وزارتخانهها و اينها، يك انسان مهذبى كه اسلامى باشد و كار از او بيايد، نباشد و لهذا تقريباً همه
مجلسها اين طورى بوده (تقريباً نه تحقيقاً، بودند بعضى از افراد صحيح و همانها اسباب زحمت شدند).
اينها (شرق و غرب) از جمهورى اسلامى مىترسند
الان هم همان مسائل هست، يعنى آنها باز هم چشم طمعشان به اينجاهاست، آن ذخايرى كه ممالك شرق دارد، ايران دارد، نمىگذارد آنها راحت باشند، خصوصاً كه ايران وضعيت جغرافيائياش هم يك وضعيت حساسى است. آنها دست بر نمىدارند از ايران، نه از طرف شرقىها و نه از طرف غربىها، و با هر كوششى كه دارند مىخواهند نگذارند كه اين مملكت سر و سامان پيدا بكند. همه شلوغىهائى كه الان درست مىكنند با دست آنها دارد درست مىشود همه جا آشفتگىهائى كه پيدا مىشود با دست آنها درست مىشود و پيدا مىشود كه نگذارند يك آرامشى بشود و يك سامانى پيدا كند مملكت. شما ملاحظه كرديد كه در قبل از اينكه شاه برود و بعد هم وارث خبيثش برود، فعاليت زياد در اين بود كه نگه دارند او را، نرود، بعد از اينكه حالا او رفت و تمام شد، فعاليت زياد بود كه جمهورى اسلامى درست نشود. از جمهورى اسلامى اينها مىترسند، نه از جمهوريش، از اسلامش. آنهائى كه قلمهايشان يا تابع آنها بود يا از باب اينكه خودشان توجه نداشتند و غربزده شده بودند، شروع كردند نوشتن به اينكه ديگر اسلام را مىخواهد چه كند همان جمهورى باشد، جمهورى دموكراتيك باشد، آخرش هم ديگر راضى شده بودند به اينكه جمهورى اسلامى دموكراتيك باشد. اينهااز اسلام مىترسند و از رژيم اسلامى مىترسند، حالا كه ضربه خوردهاند از اسلام يعنى رژيم را مسلمانها با كلمه اسلام از بين بردند ديگرانى كه حالا آمده و سر اين سفره مىخواهند بنشينند اينها دخالت نداشتند، آنهائى كه دخالت داشتند همين مستضعفين بودند كه در خيابان و در بازار وزن و مردشان ريختند و جلوى تانك و توپ و مسلسل و اينها رفتند و كار را انجام دادند. حالا انجام گرفت، يكدفعه ما ديديم از اروپا و آمريكا و از گوشه و كنار خود مملكت كسانى كه آن وقت طرفدار بودند حالا شدند انقلابى و شدند مخالف رژيم و هر جا باشد هر كس مىآيد اينجا مىگويد ما در سالهاى سابق مخالف رژيم بوديم و ما چيزها ديديم (خيال مىكنند كه من از كره مريخ آمدهام و نمىدانم، هيچ اطلاع ندارم كه اينها چه بودهاند) يك وقتى بود كه همه شاهنشاهى بودند، همه چه فرمان ايزد چه فرمان شاه بود، آنوقت كه باد به بيرق او مىخورد اينها زير آن بيرق سينه مىزدند، حالا كه آن بيرق خوابيده است و يك بيرق اسلامى بلند شده است. و اميدوارم كه اين بيرق و اين پرچم باقى باشد حالا آمدهاند زير اين پرچم سينه مىزنند منتها بعضىشان شيطنت هم دارند، زير اين پرچم بر خلاف پرچم عمل مىكنند، بعضىها همان استفاده مىخواهند، آنها ضررشان كمتر است، آنهايى كه همان مىخواهند كه يك بهرهاى داشته باشند، آنها ضررشان كمتر است. خوب بهرهشان هم مىبرند اما ضرر كم دارند اما يك دستهاى هستند كه اينها يا معوجند و ادراكشان ناقص است و يا اينكه نه، ادراكاتشان هم خوب است و از روى نقشه كار مىكنند و ديگران به آنها گفتهاند اين كارها را بايد
بكنيد و مىكنند، اينها البته خطرناكند.
اينها البته خطرناكند. اينها مىخواهند روحانيون فقط مشغول مسجد و محراب باشند و به سياست دخالت نكنند
اين طايفه الان هستند كه حالا هم وقتى كه صحبت مىشود، مىنويسند، چه مىكنند، هى كوشش مىكنند كه اسلام نباشد، آن چيزهايى كه مال اسلام است هى كوشش مىكنند با زبانهاى مختلف، گاهى به دلسوزى در قضيه ولايت فقيه كه اين چند روز چيز شده است، خوب اينها ديدند كه يك كار خطرناكى است براى آنها براى اينكه يك حكومت اسلامى دارد درست مىشود اينها هم نمىخواهند اين را. گويندهشان گاهى مىگويد كه بگذاريد كه روحانيون قداستشان را حفظ بكنند، قداست روحانيون كه اينها مىگويند، معنايش اين است كه بگذاريد روحانيون مشغول مسجد و محراب همين مقدار در همين حدود باشند و سياست را به امپراطور واگذار كنيد. اين يك تزى است كه مسجد مال پاپ، سياست مال امپراطور. اينها هم مىگويند مسجدها مال شماست، برويد تو مسجدتان نماز بخوانيد، درس هم مىخواهيد بگوئيد، درس هم بگوئيد هيچ مانعى ندارد اما در يك حدودى نه اينكه تو مسجد برويد و سنگر بگيريد براى ما، يا توى مدرسه برويد و براى ما ايجاد زحمت بكنيد. نه، آن نه، همان مقدارى كه قداست شما محفوظ باشد، بگويند يك آدم مقدس، يك آدم خوب مهذبى است، يك آدمى است كه اگر نفتش را هم ببرند حرفى نمىزند و مىگويد بردند مال دنيا چه ارزشى دارد. اينها اينجور قداست را مىخواهند و نمىدانند كه اسلام و پيغمبر اسلام و اولياء اسلام با تمام قداست اين مسائل را داشتند، تمام قداست و الوهيت محفوظ بوده است معذلك مىرفتند و اشخاصى كه بر خلاف مسير انسانيت هستند آنها را دفع مىكردند و سياست مملكت را حفظ مىكردند و منافات با قداست هم نداشتند، يعنى ما روحانيون قداستشان از حضرت امير زيادتر باشد؟ اينها ادعا دارند، يا او را قداست برايش قائل نيستند؟ اين منطق اين است كه شما قداستتان را حفظ كنيد و كار نداشته باشيد ديگر به حكومت و به جريان سياست مملكت. خوب اينها مىخواهند بگويند پيغمبر اسلام و حضرت امير سلام الله عليه قداست خودشان را حفظ نكرده بودند؟! براى اينكه آنها كار داشتند، نمىتوانند بگويند آنها كار نداشتند. حضرت امير والى مىفرستاد او، خود پيغمبر هم همين طور والى مىفرستاد آن طرف، آن طرف، جنگ مىكردند با كذا و سياست مملكت دست خود آنها بود. اين آدمى كه مىگويد كه بگذاريد روحانيت قداست خودش را حفظ كند، منطقش اين است كه اميرالمومنين هم قداست نداشت براى اينكه اين داخل شد در امور مملكتى و اينها، خود پيغمبر هم كه نداشت. پس معلوم مىشود تو نمىخواهى قداست ما حفظ شود، تو يك شيطنتى مىكنى كه اينها را كنار بزنى و اربابها بيايند سراغ كار. اين امور بايد با دقت ملاحظه بشود. در اين نطقهائى كه اينها مىكنند دقت كنيد كه اينها يك خردهريزهائى دارند، با آن خردهريزها مىخواهند اغفال كنند مملكت و ملت شما را. شما بيدار كنيد اينها را، در مقابل حرفهايشان حرف بزنيد، در مقابل مقالههايشان مقاله
بنويسيد، در مقابل سخنرانىهايشان سخنرانى كنيد، اين نقايصى كه اينها دارند كه گاهى از قصور است و گاهى از شيطنت، اينها را به رخشان بكشيد، بفهمانيد كه قضيه اين حرفها نيست كه يك ملتى كه جمهورى اسلامى را با 98 يا 5\98 در صد پذيرفت، آنوقت بيايند بگويند كه ما اسلامش را، اينجايش را ديگر نمىخواهيم اين برخلاف مسير ملت است، ملت اين را پذيرفته است، جمهورى اسلامى را پذيرفته است، اين مثل اين است كه حالا بيايند بگويند كه خوب ملت حالا گفته جمهورى اسلامى، ما شاهنشاهى مىخواهيم ملت نفهميده. اينها دارند ملت را به نفهمى، به حماقت دارند چيز مىكنند، رمى مىكنند، با اينكه ملت ما با تمام فهم و شعورش مسائل را انجام دادند. اينها را بايد توجه به آن داشته باشيد.
سران اينها گروهكها) هيچ صحبتى ندارند، فقط مىخواهند يك تشنجى ايجاد كنند
شما بعدها مبتلاى به اين هستيد، دانشگاه كه باز بشود مبتلاى به يك همچو اشخاصى هستيد كه گاهى با صورت اسلامى وارد مىشوند همين مسائل كه حالا مثلاً طرح مىكنند كه بايد ولايت فقيه مثلاً نباشد اين ديكتاتورى است و حال آنكه اگر يك فقيهى يك مورد ديكتاتورى بكند از ولايت مىافتد پيش اسلام. اسلام هر فقيهى را كه ولى نمىكند، آن كه علم دارد، عمل دارد، مشىاش مشى اسلام است، سياستش سياست اسلام است، آن را براى اين است كه يك آدمى كه تمام عمرش را در اسلام گذرانده و در مسائل اسلامى گذرانده و آدم معوجى نيست و صحيح است، اين نظارت داشته باشد به اين امرها نگذارد كه هر كس هر كارى دلش مىخواهد بكند. اينها گاهى وقتها با همين صورتسازى كه مثلاً مىخواهد چه بشود و به ديكتاتورى مىرسد و ديكتاتورى عمامه و عصا و نمىدانم از اين حرفهائى كه تزريق كردهاند به آنها و ديكته كردهاند و اينها هم همان را پس مىدهند. مثل بچهها كه يك چيزى را دهنشان مىگذارند پس مىدهند، اينها هم از اين قبيل هستند. شما از اين به بعد انشاء الله وقتى كه دانشگاهها باز بشود، مبتلاى به اين مسائل هستيد و بايد با هوشمندى و با مطالعه و با مشورت بين خودتان افرادى را كه مىبينيد يا با اسم آزادى و نمىدانم اين حرفها كه مىخواهند يك آزادى خاصى در كار باشد، دلبخواهى در كار باشد، نه آزادى مطلق، يا به اسم دموكراسى و امثال ذلك، الفاظ جالبى كه در هيچ جاى دنيا معنايش پيدا نشده تا حالا، هر كس براى خودش يك معنائى مىكند، به اينطور چيزها گرفتار هستيد كه اينها مىخواهند عمل بكنند و شمابايد با كمال توجه و بدون هيچ درگيرى، درگيرى صحيح نيست نبايد ما به آنها يك صورت حق بجانبى بدهيم. وقتى درگيرى شد و اكثريت شما داريد و فرض كنيد كه آنها را كتك زديد و چه كرديد، اين به نظر شايد اشخاص بيايد به اينكه اينها حجتى نداشتند، كتك زدند، متوسل به زور شدند. اينها هر كدامشان آمدند در دانشگاه و گفتند، يك مطلبى را گفتند، برويد جلويش بگوئيد چه مىگوئيد. يك وقت مىخواهد هياهو كند كه اكثراً اين طورى هستند، اينها را سرانشان كه وادار مىكنند به هياهو جمع بشويد دورش بگوييد آقا بنشين، صحبتهايت را بكن. ببينيد هيچ صحبت ندارد، فقط همين است كه يك تشنجى ايجاد كند و
نگذارند دانشگاه باز بشود و نگذارند دانشگاه عمل خودش را انجام بدهد. بدون اينكه با آنها جنگ و نزاع داشته باشيد، با آنها به اين نحو مقابله كنيد. يا آنها اگر يك اجتماع صد نفرى، هزار نفرى مىكنند، شما ده، بيست هزار نفر را اجتماع كنيد مسائل خودتان را بگوئيد دعوا هم نكنيد اين بايد انجام بگيرد. اين امور انشاء الله اميدوارم كه نرسد به اين مسائل و اما اگر مايك وقتى توطئه فهميديم كه نه اينها مىخواهند توطئه كنند و چه بكنند، خوب يك تكليف ديگرى هم ممكن است داشته باشيم و من اميدوارم كه شما بعد از اين عرايضى كه كردم، روى همين موازين چيز بكنيد و البته محتاج به اين است كه يك رشته جمعيتى هم باشند. اشخاصى هم باشند كه در اين امور يك نظارتى داشته باشند و اشخاص مطلع و مؤمن و متعهد كه نظارتى هم داشته باشند و كارها روى نظارت آنها انجام بگيرد. و من انشاءالله در همين دو سه روز، يك صحبت طولانىترى مىكنم و نسبت به دانشگاهها يك صحبتهائى دارم. انشاء الله اميدوارم همهتان مؤفق و مويد باشيد. من به همهتان دعا مىكنم و اميدوارم كه توفيق اين معنائى كه اين خدمتى كه الان در نظر داريد، توفيقش را پيدا كنيد و اشخاص را با توجه به سوابق به خودتان ملحق كنيد. افراد خودتان را زياد بكنيد و انشاء الله مؤفق و مويد باشيد
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از علما و نمايندگان مردم تبريز
آذربايجان، حامى هميشگى اسلام و كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
ما مىدانيم كه آذربايجان هميشه در اين مسائل پيشقدم بوده است، از قبل از مشروطيت و در خود مشروطيت و بعدها. و علماى آذربايجان در اين مسائل رنج ديدهاند و ما شاهد تبعيد مرحوم آقاى انگجى و مرحوم آقا ميرزا صادق آقا بوديم و همين جا هم خدمتشان رسيدهايم بعد از اين هم كه از تبعيد برگشتند و مرحوم آقا ميرزا صادق آقا اينجا ماندند تا آخر هم ما اينجا خدمتشان مىرسيديم. اين مساله هم مسلم است كه آذربايجان با آن غيرتى كه دارند و معروف به اين معنا هستند آنها و با آن ديانت سختى كه دارند آنها هميشه در مقابل چيزهائى كه كشور ما را تهديد مىكرده است يا خداى نخواسته ديانت ما را، اينها هميشه كوشا بودهاند و حالا هم باز اميد ما به همه ملت است و خصوص آذربايجان.
انحراف ملت علاقهمند به اسلام از هيچ طريقى ميسر نيست
و من اميدوارم كه همين طور كه ديديد كه وقتى ملتى يك چيزى را خواست كسى نمىتواند مخالفت كند، ملت ما خواست كه خانواده پهلوى و شاهنشاهى غير قانونى و غير اسلامى نباشد و همه قدرتها دنبال اين بودند كه باشد و نتوانستند براى اينكه ملت يك چيزى را مىخواهد. ايران خانه ملت است، ملت خانهاش مىخواهد كه اينطور باشد، نمىتواند كسى مخالفت كند. من در صحبتهايم گاهى گفتهام كه ما بر فرض اينكه، نمىشود اينطور كه يك قدرتى بيايد و ايران را خداى نخواسته بگيرد، فرض مىكنيم اين طورى، لكن تجربه شده است كه هر قدرتى كه رفته است و يك ناحيهاى را گرفته است، بعد حل شده است و آنجا، اگر شوروى هم يك وقتى بخواهد بيايد و آمريكا هم يك وقتى بخواهد بيايد، با قوائى كه دارند و ما نداريم در مقابلشان و بخواهند بيايند و مملكت ما را بگيرند، ما بعد از چندى غلبه خواهيم كرد، يا آنها را در خودمان حل مىكنيم و مسلمانشان مىكنيم و يا اگر مسلمان هم نيستند، نمىتوانند ديگر بمانند. يك مملكتى كه همه افرادش مسلمانند و علاقهمند به اسلام هستند، نمىشود اينها را منحرف كرد، اين قلمها نمىتوانند منحرف كنند مملكت ما را و ملت ما را. اين نوشتهها و اين نطقها و اين كارهاى خلاف و اين قيام مثلاً دموكرات و اين حرفها، يك مملكتى كه همه افرادش مسلمانند الا يك مقدار كمى، يك مملكتى كه در رفراندمش شما ديديد كه تمام آنها يك
طرف شدند مقابل مسلمانها، مسلمانها 98، يك قدرى بيشتر يا 99، در صورتى كه اينها روى اسلاميتشان فشارى به كسى نياوردند و - عرض مىكنم كه - الزامى نكردند و آزادى بود و آنها خرابكارى هم كردند و تحريم هم كردند و - عرض مىكنم كه - سوزاندند هم باز بعضى از صندوقها را، در عين حال تقريبا 98 و چند، اين طرف بودند و يك عده كمى، يك و چند آن طرف بودند. يك همچو مملكتى كه 98 يا بيشترش مسلمانند، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور اسلامى، علاقه دارند به ملت خودشان، اين را نمىشود هيچ وقت با اين حرفها و با اين قلمها، اينها بيخود خودشان را معطل كردهاند، اين نمىشود، نشدنى است. پيروزى شما بيمه شد پيش خدا و خداوند انشاء الله كه اين حالى كه، تحولى كه براى ملت ما پيدا شد كه همه علاقهمند به يك مطلب و آن اينكه جمهورى اسلامى بشود، اين ديگر نتواند كسى جلويش را بگيرد.
ميزان برترى در اسلام بر اساس تقوا و اطاعت خداست
و من به وسيله شما به همه برادرهاى آذربايجانى سلام مىرسانم و بدانند كه ما دعا مىگوئيم و ابدا پيش ما مطرح نيست زبان، مطرح نيست عرض مىكنم ناحيه و اين حرفها، حرفهاى غير اسلامى است، طاغوتى است. اسلام آمده است براى همه بشر و مىخواهد همه بشر را وارد كند در سعادت. در قرآن كه به پيغمبر اكرم مىفرمايد كه تو چرا اينقدر غصه مىخورى براى اينهائى كه مسلمان نمىشوند، پيغمبر غصه مىخورد براى كفار، كفار كه نمىآيند. در يك جنگى كه يك دستهاى را اسير كرده بودند و بسته بودند و مىآوردند، فرمود كه ببين، ما با زنجير مىخواهيم اينها را به بهشت ببريم، اينها را ما اسير كرديم، آورديم آدمشان كنيم و بفرستيمشان به بهشت. پيغمبر و همين طور ساير پيغمبرهاى آسمانى اصلاً بنايشان بر اين است كه همه بشر را سعادتمند كنند، هيچ نظرى ندارند كه يك ناحيهاى باشد و يك ناحيه ديگر، در عين حالى كه خوب پيغمبر اكرم عرب است و عربستانى است لكن مىفرمايد هيچ عربى بر هيچ عجمى تفوق ندارد و هيچ عجمى هم بر هيچ عربى. ميزان، اطاعت خداست و تقواست. وقتى اين طورى باشد خوب همه ما برادر هستيم و همه ما چه هستيم و با همه بشر ما خوب هستيم و مىخواهيم اصلاًح بشوند. منتها يك دستهاى هستند كه در مقابل يك همچو مطلبى كه اسلام مىخواهد همه را اصلاًح بكند، قيام مىكنند و آدمكشى مىكنند اينها، در مقابل آنها اسلام هم با قوت و قدرت مىايستد و نابودشان مىكند و از بين مىبردشان. مثل يك غده سرطان كه بايد عمل كرد و بيرونش كرد و الا فاسد مىكند، اين اشخاص كه در آنجا شلوغ كردند و مسلمانها و ارتش و اينها رفتند و آنها را از بين بردند، اينها همان غده سرطانى بودند كه اگر اينها را مىگذاشتند فردا مىآمدند آذربايجان را چه مىكردند و پس فردا مىرفتند جاهاى ديگر و سيستان و همه جا را خراب مىكردند. اينها را بايد از بين برد اما برادرها برادر هستند. و من دعاگوى شما هستم و خدمتگزار همه شما هستم. خداوند همه شماها را انشاء الله حفظ بكند، موفق و مويد باشيد و سلام مرا به همه آقايان برسانيد.
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از ناشران اسلامى
نشر معارف اسلامى خدمت بسيار بزرگى است كه شما مىتوانيد بكنيد
بسم الله الرحمن الرحيم
خط مشى را اسلام معين كرده است و ما تابع اسلام هستيم و آن اين است نشرياتى كه شما مىخواهيد اقدام بر چاپ آن بكنيد، بايد اسلامى باشد و منزه از انحرافات و البته اين تشخيص با يك هياتى بايد باشد، آقايان مثلاً هياتى را تعيين بكنند كه در اين امور وارد باشند و كتابها وقتى كه بناست نشر بشود، به نظر آقايان برسد و آن آقايان وقتى كه تصويب كردند مانعى ندارد و مخالف با اسلام هم نبود آن وقت نشر بدهند. چون ممكن است كه يك وقت يك كتابى چند سطرش اسلامى باشد و در خلالش يك مسائلى غير اسلامى باشد، ابتدائش يك جور باشد بعدش يك انحرافاتى داشته باشد و شما كه مىخواهيد براى اسلام خدمت كنيد خداى نخواسته اين اسباب اين بشود كه برخلاف مسير اسلامى باشد و لهذا بايد كتابها تحت نظر اهل علم باشد، اهل علم مطلع بر اين مطلبهاى انحرافى و آنها مطالعه كنند و وقتى اين كتابى كه مىخواهيد نشرش بدهيد، وقتى مطالعه كردند آنها، تصديق كنند كه اين نشرش مانع ندارد بعد نشر بدهند. و البته اين خدمت بسيار بزرگى است كه به اسلام شما مىتوانيد بكنيد و آن نشر معارف اسلامى، نشر احكام اسلام، نشر حقايق اسلام، نشر مكتب اسلام و كتبى كه اين نحو هستند، نشرش بسيار خوب و انشاء الله شما ماجور هستيد در اين امر، لكن با اين وضع بايد باشد، با اين وضعى كه عرض كردم كه مصون باشد از اينكه يك وقت خداى نخواسته شما مىخواهيد يك كار خيرى بخواهيد بكنيد، با دست خود شما يك كار خلافى انجام بگيرد. اين بايد با يك كنترل شديدى از طرف يك هياتى چند نفرى كه خودتان تعيين بكنيد و مورد تصديق مثلاً اهل علم تهران باشد، باشد، آنوقت آنها، آن چند نفر بررسى كنند و شما هم مشغول باشيد و انشاء الله خداوند حفظ كند شما را و من هم دعاگوى همهتان هستم انشاء الله. و مسؤوليت شما بسيار سنگين است و كار شما بسيار با ارزش و مسؤوليت هم زياد پر ارزش است براى اينكه نشر احكام خداست، نشر مكتب الهى است، مسؤوليت زياد است براى اينكه بايد طورى انجام بگيرد كه خداى نخواسته يك وقت لغزش در آن نباشد و كتابى كه مثلاً غير اسلامى و انحرافى باشد در آن نباشد و اين البته بايد يك دستهاى، يك جمعى اين كار را انجام بدهند. انشاء الله خداوند تأييدتان كند.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع دانشآموزان دبستان فيض قم
معلمين در تربيت اسلامى انسانى كودكان كوشا باشند
بسم الله الرحمن الرحيم
من امروز كه روز اول تحصيل است و روز اول باز شدن مدارس است پيش اين اطفال كوچك دبستانى آمدهام كه اينها به فطرت نزديكترند كل مولود يولد على الفطره ثم ان ابواه يهود انه وينصرانه و يمجسانه چون بچهها جديد العهد به ملكوت هستند، آن كدورتهائى كه از طبيعت عايد انسان مىشود و آن كدورتهائى كه از دولت طاغوتى نصيب ماشد، اينها از او دور بودند.
جوانان ما را نگذاشتند تربيت انسانى بشوند. اين كودكها كه الان در پيش من هستند و با فشار به دامن من هجوم مىآورند مورد علاقه من هستند، بچههاىمنند، عزيزانمنند، به ملكوت نزديكترند، از آلودگىهاى طبيعت دورند و من اميدوارم كه معلمهاى اين بچهها و اين كودكها در تربيت انسانى اسلامى اينها كوشا باشند و از آن تعليمات سوئى كه در سابق بود مبرا باشند.
معلمان مدارس در هر جا هستند عنايتشان به اين كودكها بيشتر باشد كه اين كودكها اميد آتيه مملكت ما هستند و از اين كودكهاى امروز، انسانها و دانشمندان فردا درست مىشود. اينها هستند كه در آتيه مملكت ما را اداره مىكنند و پس از ما اينها بايد استقلال مملكت و آزادى را حفظ كنند. معلمان از اين كودكهاى نورس قدردانى كنند و اين كودكهاى نورس را كه آلوده نيستند به آن چيزهائى كه ما بزرگها آلوده هستيم، نگذارند آلوده شوند.
اسلام تمام آزادىها و استقلالها را بيمه مىكند
تربيتها، تربيت دينى باشد. اسلام تمام آزادىها و استقلالها را بيمه مىكند و بچه كوچك ما را اگر اسلامى بار بياوريد، استقلال و آزادى مملكت شما بيمه خواهد شد. از اين كودكها قدردانى كنيد و از اين عواطف كودكانه آنها من تشكر مىكنم.
من اينها را دوست مىدارم همانطور كه شما عزيزان خودتان را دوست مىداريد. اينها همه عزيزان من هستند و نور چشم من هستند و در آتيه اميد من به اينهاست. من از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت اين قشر كودكان را كه مايه سرفرازى ما در آتيه بايد بشوند تشكر مىكنم و به همه دعا مىكنم. خداوند اين غنچه نزديك به شكوفا را در تربيت اسلامى شكوفا كند. خداوند اين بچههاى
لطيف ظريف انسانى را در پناه خود حفظ كند و نور فطرت آنها را شكوفا كند.
من بيش از اين طول كلام نمىدهم كه اين بچهها در اين فشار ناراحت هستند و در آفتاب از گرما ناراحت مىشوند.
خداوند همه شما را سعادتمند كند. خداوند مملكت ما را به وجود شما مستقل كند.
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت فاطميون تهران
رژيمهاى سلطنتى گذشته، مانع تحقق اسلام واقعى بودند
بسم الله الرحمن الرحيم
تفاوت ما بين رژيم پهلوى با رژيمهاى سابق و دولت اموى و عباسى اين بود كه همه اينها در يك معنى مشترك بودند و آن اينكه نمىخواستند اسلام آنطورى كه هست تحقق پيدا بكند، هم بنىاميه اين مطلب را مىخواستند، اسلام را به حسب ظاهر قبول داشتند و در راه او هم كارهائى مىكردند و جماعت جمعه همان سلاطينشان به جا مىآوردند، هم بنىاميه، هم بنى عباس، لكن نمىخواستند آن اسلامى كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود و اهل بيت آن را مىشناختند، نمىخواستند اين تحقق پيدا بكند براى اينكه آن اسلام او بود كه خود پيغمبر و اميرالمؤمنين سلام الله عليه رأس آن بودند و زندگىشان آن بود.
اينها مىديدند كه اگر اسلام را به آن نحو بخواهند ارائه بدهند، آنطورى كه اهل بيت خواستند ارائه بدهند، نمىتوانند ديگر كاخ داشته باشند و آن وسائل، و مردم در كوخها باشند و اينها در آن كاخها و با عظمت باشند كه بعد از اينكه بعضىشان مردند طلاهايشان را با كلنگ شكستند و تقسيم كردند. اسلام يك همچون عنوان سرمايهدارى به آن معنا كه هست نمىپذيرد، اسلام قواعد دارد، اينها هم نمىخواستند اينطور باشد، يعنى طبق قواعد، لكن غير از اين رژيم اخير هم سلاطين كه همهشان سر تا پايشان فاسد بوده و گمان ندارم در تمامشان بتوانيد پيدا كنيد كه به اندازه دو نفر، سه نفر پيدا بكنيد كه اينها يك اشخاص صحيحى بودند، آنهائى هم كه معروف به جنت مكان هستند، آنها هم دوزخ مكان بودند، همانها بودند كه پسر خودشان را كور كردند براى اينكه مبادا چه بشود و همان كه معروف به انوشيروان عادل است وقتى ظلمهايش را تاريخ مىگويد روى تاريخ را سياه كرده. لكن تا قبل از اين رژيم اخير، آن رژيمهاى بنى اميه و بنى عباس و رژيمهاى سلطنتى غالباً اسلام را به حسب ظاهر پذيرفته و به حسب واقع نمىخواستند آنطور باشد، لكن براى خودشان همه را مىخواستند، هر چيزى را مىخواستند براى خودشان، مىخواستند كه مملكت اسلامى را گسترش بدهند براى اينكه نفوذشان زياد بشود، كشور گشائى بكنند كه نفوذخودشان زياد بشود، هر چه مىخواستند، مىخواستند براى خودشان و دار و دسته خودشان باشد.
مورد هدف قرار دادن روحانيون از سوى رژيم جهت مخالفت با اسلام بود
لكن اين رژيم فاسد، ما را براى ديگران مىخواست. از اول كه رضاخان آمد و من هم يادم هست و از اولش در مسائل بودم تا حالا، اولى كه آمد و ابتدائا با سالوسى رفتار كرد، وقتى كه مستقر شد اول هدف اسلام بود، لكن نمىگفت هدف را، آن قرار داد كه اسلام نباشد (البته به تعليم ديگران، تعليم خارج) لكن از روحانيين شروع كرد، از مجالس وعظ و خطابه و روضه جلوگيرى كرد. از اينجا شروع كردند كه بلكه مؤفق بشوند اساس، اساسى كه خارجىها از آن مىترسيدند از بين ببرند، آنها مطالعات دامنهدار دارند نسبت به شرق و نسبت به ايران ما مطالعات دامنهدار دارند، هم نسبت به ذخائرى كه ايران دارد اينها نقشه بردارى كردهاند و مطلعند، بهتر از خود ايرانىها مىدانند كجا چه هست و هم مطالعات دامنهدارى شايد بيشتر از آن مطالعات نسبت به گروههاى مردم كردند. عشاير را مطالعه كردند كه ببينند اينها چه جور مقاصد دارند، چه جور مىشود اينها را به دام انداخت، طوايفى كه در شهرستانها بودند و جز عشاير نبودند اينها را با چه مىشود همراه كرد كه همان مقصد مشترك كه اسلام نباشد، اينها را با هم همصدا كرد و بدون اينكه اسمش را بياورند واقعيتش باشد. در زمان رضاخان كه من شاهد مسائل بودم طورى كرده بودند كه شاعرش، نويسندهاش، گويندهاش، همه بر ضد روحانيت بودند. آن شعرا و گويندگان خودشان بودند نه گويندگان مردم، شاعرش مىگفت، كه نمىخواهم شعرش را بخوانم، كه تا آخوند و قجر در اين مملكت هست اين ننگ را كشوردارا به كجا خواهد برد، آخوند را ننگ مىدانستند، قجر هم كه با او دشمن بودند. يك جلسهاى درست كرده بودند اينها، من شنيدم همان وقتها يك مجلس نمايش مىدادند فتح اعراب را كه ايران را فتح كرده بود، در آن مجلس نمايش دادند و عربهائى كه مثلاً پا برهنه بودند و با آن وضعى كه بوده نمايش دادند واينكه كاخهاى آن را از آنها گرفتهاند در آنجا، دستمالها بيرون آمد براى گريه كه اسلام غلبه كرد بر اينها، الان هم كه من و شما اينجا نشستهايم همچو فكرهائى هست كه متاسفند از اينكه اسلام بر مليت غلبه كرده، اسلام را كارى با او ندارند، مخالف با او هستند. الان هم در نويسندههاى ما، در گويندههاى ما و در روشنفكرهاى ما، در غربزدههاى ما، اين معنى هست كه اسلام را نمىخواهند و آنها كه راست نمىگويند مليت را مىخواهند، وقتى هم از مليتشان مىخواهند اسم ببرند، از همين شاهها اسم مىبرند، از همين شاههائى كه همهشان در تاريخ معلوم است كه چكاره بودند. از اولى كه رضاخان آمد، بعد از اينكه مستقر شد، البته اولش خيلى هم روضه مىگرفت، هم روضه مىرفت و هم تكيهها، همه را رفت يك مرتبه در يك محرمى گفتند همه تكيهها را رفته بود، بعد كه بازى داد ملت راو ملت ماهم صفاى نفس دارند زود بازى مىخورند، بعد كه بازى داد ملت را، آنوقت آن چهرهاش را نشان داد، تمام روضهها را سرتاسر مملكت قدغن كرد و بر معممين آن كرد كه نمىتوانست يك نفر معمم ظاهر بشود توى خيابان، بعضى از محترمين معممين كه نمىخواهم اسمش را ببرم، بردند در كلانترى و همانجا با چاقو عبا و قبايش را بريدند به شكل اينكه كت و شلوار بايد باشد و رهايش كردند و معممين را قدغن كرده بودند كه شوفرها هم سوارشان مىكردند، بعضى از شوفرها هم خوش رقصى مىكردند مقصد
آخوند نبود، مقصد اسلام بود اينها را مىديدند كه تا اينها هستند اسلام را نمىشود از بين برد، بايد اينها را از بين برد بعدش اسلام را، اسلام منهاى روحانيت همين تز است، حالا گويندهاش ملتفت نيست و يا ملتفت است و مغرض.
مجالس روضه است كه مردم را تهييج مىكند كه به همه چيز حاضرند
اين مطلبى كه الان القا كردهاند به جوانهاى ما كه تا كى گريه و تا كى روضه و اينها، بيائيد تظاهر كنيم، اينها نمىفهمند روضه چيست و اين اساس تا حالا سر كى نگه داشته شده است، اين را نمىدانند و نمىشود هم بهشان بفهمانند.
اينها نمىفهمند كه اين روضه و اين گريه آدم ساز است، انسان درست مىكند، اين مجالس روضه، اين مجالس عزاى سيدالشهدا و آن تبليغات بر ضد ظلم، اين تبليغ بر ضد طاغوت است، بيان ظلمى كه به مظلوم شده تا آخر بايد باشد. همين در عين حالى كه جوانهايشان كه كشته شدند و برايشان فرياد مىزنند و چه مىكنند، لكن بازى خوردند و مىگويند آن جوانها را از ياد ببريد براى اينكه آنهائى كه به اينها تلقين مىكنند اساس را سيدالشهدا مىدانند، اساسى كه همه چيز را تا حالا نگه داشته او بوده، پيغمبر (ص) هم فرمود كه انا من حسين يعنى ديانت را او نگه مىدارد و اين فداكارى، ديانت اسلام را نگه داشته است و ما بايد نگهش داريم. اين جوان توجه ندارند، البته يك دستهاند و تزريق به اينها شده از اشخاص كه مىخواهند نباشد. اينها از اساس مىخواهند روضه را از بين ببرند كه روضه خوانى است كه عواطف مردم را همچو تهييج مىكند كه بر همه چيز حاضرند. وقتى مردم ديدند كه سيدالشهدا جوانهايش را آنطور قطعه قطعه كردند و آنطور جوانهاى خودش را داد، براى مردم آسان مىشود كه جوان بدهند و ما با اين حس شهادت دوستى اين معنى را ملت ما پيش برد و رمز همين معنائى بود كه از كربلا منعكس شد به همه جهاتى كه ما داشتيم، به همه ملت ما، و همه آرزوى شهادت مىكردند، همان شهادتى كه سيدش سيدالشهدا بود و اينها نمىفهمند كه اينجاست كه نگه داشته است، آنهائى كه مىفهمند تزريق مىكنند و ديگران را گول مىزنند.
آنهائى كه به ضد روحانيت حرف مىزنند، قلمفرسائى مىكنند و حالا بيشتر براى اينكه مىبينند كه اين روحانيت است كه اسلام را نگه داشته و اين اسلام است كه با منافع آنها مخالف است، اين اسلامى است كه طرفدار مستضعفين است، (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين) وعده فرموده و عمل خواهد كرد. اين طبقهاى كه آن بالانشينها پست مىشمردند، مىگفتند طبقه پائين، منطق مستكبرين همين بود كه استكبار و تكبر مىفروختند بر جامعه، ملت ما را طبقه پائين حساب مىكردند، بالا كى بود؟ آقاى آريامهر و دستجات خودش، آنها بودند و همه شما را و همه ما را و همه ملت را حساب نمىآوردند، چيزى نيستند اينها، قضيه استضعاف اين است، نه اينكه خدا مىفرمايد ضعفا، ضعفانه مستضعفين يعنى آنهائى كه قدرت دارند، قدرت ايمان دارند و آنها نمىفهمند و اينها را مستضعف حساب مىكنند، مىگويند اينها ضعيفند. آنهائى كه اينها را جزء ضعفا
مىشمارند نه اينكه ضعفا هستند، بعضىها اين كلمه را چون نفهميدهاند، مستضعف را نفهميدهاند مىگويند كه خوب، چرا ما بايد مستضعف باشيم آنها ما را حساب مىكنند مستضعف وضعيف، نه اينكه شما ضعيفيد، شما قوه ايمان داريد، شما آن بوديد كه يك همچو قدرتى را با مشت عقب زديد و به جهنم فرستاديد. قوت ايمان در شماست و حس شهادت خواهى كه جوانها مكرر اين معنا را مىخواهند، زنها مكرر مىگويند به اينكه فلان جوان، فلان جوان از من رفته دو تا ديگر هست، اين هم مىدهم برود.اين حس بود، اين حس شهادت خواهى، فداكارى بود كه يك ملتى كه هيچ نداشت بر طاغوت غلبه پيدا كرد.
همه روز بايد ملت ما مقابل ظلم بايستد
اساس را بايد حفظ بكنيم، اساس، اسلام است و جمهورى اسلامى با محتواى اسلامى، بايد كوشش كنيد تا حفظ شود، اين مجالس و مجامع اسلامى را بايد حفظ كرد، هر دو جهت بايد باشد نه آنطورى كه سابق بود و اصلش كارى به دستگاه ظلم نداشتند آن هم با يك تبليغاتى كه شده بود، نه آنكه ما بيائيم نمازمان را بخوانيم و برويم سراغ كارمان توى خانهمان بنشينيم و اهل منبر هم بروند و چهار تا كلمه روضه بخوانند و اگر بشود چهار تا كلمه اخلاق هم بگويند و بروند در خانههاشان بنشينند، بايد در مقابل ظلم، در مقابل ستم بايستند. اين كلمه (كل يوم عاشورا وكل ارض كربلا) يك كلمه بزرگى است كه اشتباهى از او مىفهمند، آنها خيال مىكنند كه يعنى آنها خيال مىكنند كه يعنى هر روز بايد گريه كرد لكن اين محتوايش غير از اين است. كربلا چه كرد، ارض كربلا در روز عاشورا چه نقشى را بازى كرد، همه زمينها بايد اينطور باشند، نقش كربلا اين بود كه سيدالشهدا سلام الله عليه با چند نفر جنگ كرد، عدد معدود آمدند كربلا و ايستادند در مقابل ظلم يزيد و در مقابل دولت جبار، در مقابل امپراطور زمان ايستادند و فداكارى كردند و كشته شدند، ولكن ظلم را قبول نكردند و شكست دادند يزيد را، همه جابايد اينطور باشد، و همه روز هم بايد اينطور باشد، همه روز بايد ملت ما اين معنا را داشته باشد كه امروز روز عاشور است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم، انحصار به يك زمين ندارد، انحصار به يك افراد نمىشود، قضيه كربلا منحصر به يك جمعيت هفتاد و چند نفرى و يك زمين كربلا نبوده، همه زمينها بايد اين نقش را ايفا كنند و همه روزها، غفلت نكنند ملتها از اينكه بايد هميشه مقابل ظلم بايستند. در بعضى روايات كه من حالا نمىدانم صحت و سقمش را، هست كه يكى از چيزهاى مستحب اين است كه مومنين در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند، اسلحه مهيا، نه اينكه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر، اسلحه داشته باشند براى اينكه با ظلم مقابله كنند، با جور مقابله كنند. تكليف است، نهى از منكر است، به همه ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاههاى ظالم خصوصاً دستگاههائى كه با اساس مخالفند.
ما ملت و مليت را در سايه تعاليم اسلام قبول داريم
اگر يك دستگاهى بود كه مثلاً سلاطين سابق كه مىخواستند براى خودشان يك چيز مىكردند، ولى با اساسش معلوم نبود كه مخالف باشند، اما يك دستگاهى كه با اساس مخالف است، نمىخواهد اسلام باشد، نمىخواهد مجالس اسلامى باشد، مىخواهد هميشه چيزهائى باشد مربوط به غير اسلام ولو ملت باشد، مليت باشد، ما ملت را در سايه تعاليم اسلام قبول داريم و ملت، ملت ايران است و ما براى ملت همه جور فداكارى مىكنيم اما در سايه اسلام است نه اينكه همهاش مليت و همهاش گبريت است، مليت حدودش حدود اسلام است و اسلام هم تاييد مىكند او را. مليت اسلام را بايد حفظ كرد، دفاع از ممالك اسلامى جزء واجبات است نه اينكه ما اسلامش را كنار بگذاريم و بنشينيم فرياد مليت بزنيم و پانايرانيسم.
اسلام سياست است و سياست، خدعه و فريب نيست
در هر صورت نقشه يك مطالعاتى كه اينها كردهاند طولانى و مخازن ما را به دست آوردند كه ما چقدر داريم و تا چه وقت به اينها پس بدهيم و از ما بگيرند و همه ملتها و اقشارى كه ما داريم و همه قطرها را مطالعه كردهاند در اين معنا كه ديدهاند ما اگر بخواهيم اين مخازن را از آنها بگيريم و اين مملكت و اين كشور را از اينكه پايگاه خودمان براى كارهاى نظامى، تا اسلام زنده است نمىشود، بايد اسلام را سر بريد حالا اگر مىشود توى دامن خود مردم، و اين را كردند و خيلى هم توفيق حاصل كردند. يك روزى بود كه اگر يك ملائى راجع به مطلب سياسى يك كلمه مىگفت، مىگفتند اين آخوند سياسى شده بيندازش دور، شايد به نماز او هم نمىرفتند، اين چه بود؟ اين روى نقشهاى بود كه آخوند را از سياست كنار بگذارند، اسلام را كنار بگذارند و سياست هم كنار و عليحده، آنها هم كارهاى خودشان را انجام بدهند و مخازن ما را ببرند و مملكت ما را تحت سلطه قرار بدهند آخوند هم برود توى خانه آخوند هم برود توى خانهاش بنشيند و حمد و سوره بخواند، خيلى هم كار بكند، يك چند كلمه مسائل اخلاقى را براى مردم بگويد، اين نقشهاى بود كه مىخواستند اسلام را كنار بگذارند از سياست، سياست دست آنها و اسلام هم بر كنار.
پاكروان به من گفت در همان روز آخرى كه ديگر از همانجا از حبس به حصر ما را آوردند (حبس دوم) گفت كه سياست دروغ گفتن است، خدعه است، فريب است و كلمهاش هم اين بود كه پدر سوختگى است، همين جا مىخواست پدر سوختگى كند يعنى مىخواست كلاه سر من بگذارد، به من گفت، به اين معنا كه شما مىگوئيد ما هيچ وقت همچو سياستى را نخواستيم، خدعه و فريب و از اين چيزها، بعد آمد بيرون و منتشر كرد در روزنامه كه ما تفاهم كرديم و فلان و اينكه دخالت در سياست نكند، من هم بالاى منبر گفتم كه ايشان اين را گفت، من هم اين را گفتم كه بيخود گفته، آنها مىخواهند كه ماها با همين خدعه و فريب كه سياست، خدعه است، شما نكند از سياست كنار برويد، سياست خدعه نيست، سياست يك حقيقتى است، سياست يك چيزى است كه مملكت را اداره مىكند، خدعه
و فريب و اينها نيست، اينها همهاش خطاست. اسلام سياست است، طبيعت سياست است، خدعه و فريب نيست. اين نماز جمعه يك نماز جمعه سياسى است. يك اجتماعى سياسى است كه معالاسف در سالهاى طولانى از دست ما رفته بود و مورد طعن ديگران هم شده بود. اين اجتماع حج از امور بسيار سياسى اسلام است كه تمام طبقات مستطيع كه هر جاى ايران اسلامى هستند، هر جاى ممالك اسلامى هستند جمع بشوند در هر سال در يك محلى، چند تا مجتمع شان بكنند، بنشينند مطالبشان را بگويند، بنشينند رفع اشكالاتشان را بكنند.
يك همچو مجلسهائى كه اسلام درست كرد مثل حج، هيچ قدرتى نمىتواند درست كند، هيچ قدرتى، همه ممالك اسلامى و سران ممالك اسلامى جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جائى ببرند، نخواهند مؤفق شد، با خرجهاى فلانها، تبليغات فلان. خداى تبارك و تعالى با كلمه ولله على الناس حج البيت با يك كلمه مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم كرده است. مع الاسف استفاده كرد، اجتماعات هست استفاده كرد، وقتى هم كاروانهاى ما در آنجا رفت همه استفادههايش را آريامهر مىكرد، براى اوشان و شوون او را در آنجا مىگفتند در صورتى كه اين اجتماعات، اجتماعات سياسى است، اجتماعى است، بايد در اين اجتماعات گويندگان، نويسندگان همه بلاد مسلمين در آنجا مسائل اسلام را، مسائل بلاد مسلمين، گرفتارى كه دارند، مسلمين از دست كى گرفتارى دارند و آن بايد چه بكند، دولتهائى كه با مسلمين چه مىكنند با او چه بكند، كوشش كنند در وحدت كلمه، كوشش كنند در اينكه مطلب را همه يكى قرار بدهند، اعتصام (بحبل الله) سرمشق است براى همه، خداى تبارك و تعالى فراهم كرده اسبابش را، و ما مسلمين نمىتوانيم از آن استفاده كنيم، بيعرضه هستيم، او فراهم كرده همه را، سالى يك دفعه حج، آن كنگره عظيمى كه در دنيا سابقه ندارد لكن مىروند آنجا و كار مثبتى انجام نمىدهند، از اول هم مىروند، فكر اينند كه سوغاتى چقدر بگيرند، فكر آنى كه بايد باشند نيستند، اعمالشان را بجا مىآورند، بعدش هم هيچ كلمه اى راجع به گرفتارىهاى مسلمين و گرفتارىهاى اسلام، اين گرفتارىهائى كه همه دول اسلامى الان مبتلا به آن هستند، فكر اين نيستند.
اين نهضت عظيم را كه مورد توجه دنياست حفظ كنيد
و انشاءالله اگر اسلام يك ظهورى پيدا كرد، يك نمايش واقعيتش داد، اميدوارم كه جمع هم درست بشود. بايد اين نهضت را حفظش كنيد. شما با دست خالى يك امپراطورى بزرگ دنيا را شكست داديد. الان به ما مىگويند كه اينها ملتفت نيستند كه چه كردند، خارج مىفهمد، خارج كه مىرويم عظمت اين نهضت و عظمت اين فداكارى ايران در خارج منعكس است، هر كه از خارج مىآيد و از هر جا مىآيد، همين چند روز هم يك چند نفرى، يك نفرى از بيرون آمده بود، از بنگلادش هم چند نفرى آمده بودند، اينها مىگويند كه همه توجهات دنيا الان به ايران است، همه توجهات الان به ايران است، ايران سرمشق همه مسلمين شده است و بايد بشود. انشاءالله اين را حفظش كنيد كه ماها
هيچ نيستيم، هيچ براى خودتان يك چيزى خيال نكنيد كه هستيد، نه من و نه تو، نه هيچ كس، هيچ نيستيم، هر چه هست خداى تبارك و تعالى است، اوست كه شما را غلبه داد، الله اكبر، شما را غلبه داد و با مشت خالى همه چيز را درهم شكستيد. اين ايمان، اسباب اين معنا شد، اين توجه به خدا اسباب اين شد كه بچه كوچك و پيرمرد هشتاد ساله و زنهاى محترمه و مردهاى عزيز همه را به بيرون ريخت و مقابل يك دستگاه ظلم قرار داد. اين اسلام بود، اسلام همه چيز دست اوست و ما هيچ نيستيم، اين را حفظش كنيد، اين اسلام و اين نهضت را با اسلاميتش حفظ كنيد. خداوند انشاءالله شماها را حفظ كند براى نگهدارى اين نهضت و تا اين نهضت هست از هيچ نترسيدو اصلاً ترس در دل خود راه ندهيد. اين حرفهائى كه كردستان چه شد و بلوچستان چه، اينها همه حرف است، آنها هم برادر ما هستند و آنها هم برادر هستند و آنها هم مفسدين را بيرون مىكنند و هيچ وقت به دلتان راه ندهيد كه مائى كه آن قدرت عظيم را درهم شكستيم حالا از يك حزب مثلاً دموكرات و از چهار تا جوان مثلاً فاسد بترسيم، هيچ اصلاً اين حرفها نيست مملكت شما بحمدالله بيمه شده و خداوند با شماست به شرط اينكه شما هم به وظيفهتان عمل كنيد، شما وفاى به عهدتان بكنيد، خداوند هم وفا مىكند، شما توجه به اسلام داشته باشيد و آنطورى كه اسلام گفته به او عمل بكنيد، خداوند هم پشتيبان شماست. خداوند انشاءالله به شما صحت و سلامت و عظمت و قدرت عنايت كند و من هم دعاگوى همهتان هستم و خدمتگزار همه
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى كاركنان سازمان پارس
اين پيشرفتى كه ملت ايران كرد مرهون آن تحولى بود كه در نفوس پيدا شد
بسم الله الرحمن الرحيم
آيهاى كه تلاوت كرديد ان الله لا يغير مابقوم حتى يغيرواما بانفسهم ، ما يك واقعيتى است و دستور. واقعيت به اين معنا كه تغييراتى در يك ملتى و در يك قومى حاصل بشود، اين منشاء يك تغييرات تكوينى، تغييرات جهانى، تغييرات موسمى مىشود و دستور است به اينكه تغييراتى كه شما مىدهيد، تغييراتى باشد كه آن تغييرات دنبالش يك تغييراتى به نفع شما باشد. شما ملاحظه كرديد كه اين پيشرفتى كه ملت ايران كرد مرهون آن تغييرى بود، تحولى بود كه در نفوس پيدا شد. ما يك قوم بوديم، ملت ما يك قومى بودند كه به واسطه تغييرات سوئى كه در طول تاريخ شده بود و به واسطه سلطه همه جانبه اجانب و دست نشاندگان اجانب به يك صورتى در آمده بود كه اين صورت، پذيرش اين رژيم سابق را مىكرد، يعنى يك تغيير حالاتى به واسطه آن تبليغات فاسدى كه شده بود، در ملت ما حاصل شده بود كه به واسطه اين تغيير و تحول، پذيرش ظلم و رژيم ستمگر و طاغوت و بستگان به طاغوت و اربابهاى طاغوت را فراهم مىكرد. تغييرى بود كه از فطرت سالم انسانى متحول شده بود به يك انسان غير سالم، مريض، افراد مريض شده بودند. قلمها، قلمهائى بود كه بر ضد مصالح ملت و بروفق مصالح طاغوت به كار مىرفت و نطقها و قلمها و قدم و گفتار و كردار، همه طورى بود كه از آن فطرت تغيير كرده بود. وقتى از آن فطرت تغيير كرد، آنوقت يك تغييرات كلى هم حاصل شد و آن سلطه اجانب بود.
خداوند قومى را تغيير نمىدهد مگر آن قوم خودش را تغيير دهد
وبحمدالله در اين نهضت تغيير و تحول از آن طرف شد يعنى يك ملت تحت فشار كه در طول تاريخ با اين فشار خوگرفته بود و پذيرفته بود اين ظلم و پذيرفته بود اين چپاولگرى را، در يك مدت كوتاهى متحول شد به يك ملت كه پذيرش هيچ يك از اين ظلمها را ديگر نداشت يعنى اين ملت همچو طغيانى كرد بر خلاف دستگاه ظلم كه از آن بچه كوچكش تا آن خواهرهاى محترمه و برادرها، جوان و پير، داراى هر شغلى كه بودند از همه چيز دست برداشتند و ريختند در خيابانها و در كوچهها و فرياد زدند ما نمىخواهيم اين رژيم را، و فرياد الله اكبر و اينكه اين رژيم را نمىخواهيم. پس قوم ما
يك تحولى پيدا كرد، تغييرى پيدا كرد، تا اين تغيير حاصل نشده بود، تغيير نفسانى حاصل نشده بود، اين قوم مورد تغيير واقعى كه رفتن يك رژيم طاغوتى و آمدن يك رژيمى كه اسلامى باشد، اين معنا حاصل نمىشود. پس خداى تبارك و تعالى تغيير نمىدهد مگر اينكه ما خودمان تغيير بدهيم خودمان را. اگر خودمان تغيير داديم در جانب پذيرش ظلم، يك ظالم به ما مسلط مىشود، اين طبيعى است و اگر چنانچه خودمان را تغيير داديم براى دفاع از كشور خودمان، دفاع از چپاولگرى، دفاع از ظلم و ستمگرى، خداوند اسبابش را فراهم مىكند، چنانچه ديديد. يعنى هم آن طرفش را ما ديديم، هم اين طرفش را. اگر آن طرفش را ديديم كه سالهاى طولانى همه قشرهاى ملت در زحمت بودند و تحت فشار ظلم بودند و آن اين بود كه از آن فطرت اصلى كه فطرت الله بود بيرون آمده بودند و يك فطرت ديگرى به خودشان راه داده بودند و تربيت ديگرى پيدا كرده بود. نفوسشان كه آماده شده بود براى پذيرش هر چه تو سرى خوردن، هر كس هر جابيايد توسرمان بزند هيچ نزنيم و بى تفاوت باشيم، مستشار از آمريكا مىآيد بپذيريم، هر چه مىشود پذيرش كنيم، حالت پذيرش داشته باشيم، هر كه دستش را بلند كند سرمان را زيرش بگيريم يا صورتمان را بگيريم بزند. اين يك حالتى بود كه به واسطه تحت فشار بودن طولانى و تبليغاتى كه از اين طرف و آن طرف شده است كه همه چيز شما بايد كنار برود و همه چيز امريكا بايد روى كار بيايد، اين اسباب اين شده بود كه خداوند تغيير داده بود موافق تغييرى كه شما در فطرتتان داده بوديد، آن هم تغيير داده بود. وقتى كه ملت ما بيدار شد و به بركت اسلام بيدار شد و خودش را تغيير داد، متحول شد، يعنى آن كسى كه از يك پاسبان مىترسيد مقابل آمريكا ايستاد، آن كسى كه يك پاسبان وقتى مىآمد توى بازارش مىگفت ببند، مىبستند، بيرق بزنيد، مىزدند، هيچ براى خودشان قائل نبودند كه يك چون و چرائى بكنند، ريختند توى خيابان و گفتند كه مرگ بر اين شاه. اين تحول روحى بود. اين تحول: ما بانفسكم . ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم تغيير را ديديد ما با نفس خودمان را، يعنى آن حال پذيرش متبدل شد به حال عدم پذيرش، يك حال اينكه زير بار اين ظلم ديگر نمىخواهيم برويم. اينطور كه شد، تاييد كرد خداى تبارك و تعالى.
اين تغيير نفوس را كه به توفيق الهى حاصل شده حفظ كنيد
شما ظالم را بيرون كرديد. اين حال را حفظ كنيد، الان متوجه باشيد اين حال حفظ بشود، يعنى اين تغييرى كه به سبب توفيق الهى حاصل شد و نفوس شما تغيير كرد به يك نفوسى كه شهادت را براى خودتان فوزدانيد و ذلت و تبعيت را براى خودتان ننگ مىدانيد، اين حال حفظ بشود. مادامى كه اين حال حفظ بشود خداوند همين را حفظش مىكند. اگر خداى نخواسته ما بانفس، ما دوباره برگردد به حال اول، باز دوباره حال اول مىشويم. اين يك سنت الهى است كه كارهائى كه مىشود، روى اسباب و مسببات است خداى تبارك و تعالى كار مىكند، اسباب و مسببات است.
وقتى كه شما خودتان مهيا شديد براى اينكه تحت بار ظلم برويد، ظالم پيدا مىشود، اين سبب
مىشود كه ظالم پيدا بشود. هر چه بيشتر ما خضوع بكنيم براى ظالم، ظالم بيشتر فشار مىآورد. وقتى كه مهيا بشويم ما براى جلوگيرى از ظالم، ظالم عقب مىنشيند. هر چه زيادتر فشار بياوريم، او عقب تر مىنشيند. يك قدم كه شما كه عقب بنشينيد او جلو مىآيد، يك قدم شما جلو برويد او عقب مىرود. اين يك مطلبى بود، سنت الهى است و مطلبى بود كه با تجربه، خود شما ثابت كرديد كه شما وقتى قدمها را برداشتيد طرف اينكه طاغوت نبايد باشد، رفت از بين، تمام شد، بساطشان را برچيدند و رفتند. و شما حالا بايد اين را حفظش بكنيد كه انشاءالله اين تتمهاى كه چيزى نيست، نيستند اينها. ديگر اين تتمههائى است كه دنبال هر چيزى كه هست، انتقالى كه پيدا مىشود، نقلى كه پيدا مىشود، اين مسائل هست، اينها ديگر هيچ نگرانى ندارد.
آن چيزى كه مىخواستم راجع به اين خبرگزارى پارس بگويم، اين بود كه من گاهى وقتها مىبينم در اين خبرگزارى پارس، خبرها همچو مثل اينكه با يك غرضى خبر داده مىشود. گاهى من اينطور مىبينم كه يك مطلب كوچكى را بزرگ نمايش مىدهند، تضعيف مىكنند، يك مطلبى كه نيست يا محتمل است نباشد، مطلب را مىگويند، چه مىكنند. اين بايد اصلاح بشود، خبرگزارى بايد خبرگزارى باشد، مطالب همانطور كه هست گفته بشود، نمىخواهند كه طرفدارى از يك طرف بكنند، يك چيزى را كوچك بكند، يك چيزى را بزرگ بكند و اينطور چيزها نبايد باشد. خبرگزارىها بايد امين باشند در خبرگزارى و اگر توطئهگرى در خبرگزاريتان هست بايد تصفيه بشود، چاره نيست جز اينكه تصفيه بشود، وقتى تصفيه شد، انشاءالله چيزها هم درست مىشود. انشاءالله اميدوارم همهتان مؤفق باشيد، هم برادرهاى اهل سنت ما و هم شما مؤفق باشيد. همه با هم باشيم و اين حال روحى كه براى ملت ما پيدا شده است كه همه متوجه به خداى تبارك و تعالى، متوجه به اينكه مملكت يك مملكت اسلامى باشد، جمهورى يك جمهورى اسلامى باشد، اين حال را حفظ بكنيد تا خداوند دست ديگران را قطع بكند
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
مسؤوليت عظيم ما حفظ مكتب و چهره اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
ما و شما دو مسؤوليت داريم: يك مسؤوليت كوچك و يك مسؤوليت بزرگ مسؤوليت كوچك، حفظ كشور و حفظ نظام و پيشبرد نهضت و رعايت جهات نظمى و تربيتى افراد، كه اين مهم است لكن كوچكتر از آن دومى است. دوم، حفظ مكتب و چهره اسلام. ما اگر چنانچه در آن امر اول پيش ببريم، البته پيشبرد بزرگ است و اگر شكست هم بخوريم شكستش هم بزرگ، لكن با حفظ چهره اسلام و حفظ مكتب، شكست آخرى براى ما نيست، شكست همان در فعاليتهاى نظامى و فعاليتهاى انتظامى است. اگر چنانچه چهره اسلام را ما حفظ بكنيم و در آن شكست نخوريم، براى ما در عاقبت پيروزى است. شما وقتى ملاحظه كنيد، از زمان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و زمان خلافت حضرت امير سلام الله عليه جنگهاى زيادى شده است و جنگها همه جنگهاى اسلامى، براى تربيت جامعه بودند، يك جنگ ما در اسلام نداريم كه از اين مطلب كه براى ساختن جامعه باشد و جلوگيرى كردن از كسانى كه نمىخواهند بگذارند جامعه ترقى بكند، در اسلام نداريم يك همچو جنگى. پيغمبر اسلام جنگهاى متعددى كردند و در بعضى از جنگ شكست خوردند، در عين حالى كه شكست خوردند مكتبشان شكست نخورد، مكتب محفوظ بود. حضرت امير سلام الله عليه در بعضى از جنگها شكست خوردند حتى در جنگ با معاويه بالاخره شكست با ايشان بود، آنها با حيله و با همين طور ايشان را شكست دادند، معذلك چون مكتب محفوظ بود، شكست نخورد بلكه پيروز شد در آخر. الان پيروزى او معلوم است، همه ملتهاى اسلامى به او توجه دارند و معاويه را قبلاً اگر بعضى از برادرهاى اهل سنت ما نمىخواستند راجع به معاويه مثلاً چيزى بگويند، لكن حالا ديگر معلوم نيست اينطور باشد، معاويه ديگر اينقدر رسوا شده است كه مسلمين، ديگر او را قبول ندارند. پس در عين حالى كه در جنگ صفين امير المؤمنين بالاخره شكست خورد، لكن پيروز شد براى اينكه مكتب محفوظ بود و معاويه هم ماهيتش معلوم شد، براى آن اشخاصى كه نمىدانستند ماهيتش معلوم شد، منكشف شد. و همين طور حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه، خوب، در كربلا تشريف آوردند و جنگ بين يك عده كم با يك گروههاى زياد منتهى به قتل ايشان و اسارت اهل بيت ايشان و به شكست منتهى شد، لكن در عين حال يزيد را شكست داد. اين يزيد در دنيا مفتضح شد به طورى كه ديگر نشد باقى
بماند او، براى اينكه مكتب محفوظ بود، مكتب، مكتب توحيدى و اسلامى بود و اسلام محفوظ بود، از اين جهت شكستى نبود. الان ما در يك وضعى واقع هستيم كه براى ما سرد و راهى ما واقع شدهايم كه ممكن است كه خداى نخواسته ما در مكتبمان شكست بخوريم. اگر فرض بكنيد كه ما در اين مبارزهاى كه ملت ما با محمدرضا بلكه با همه كشورهايى كه با او همراه بودند، در اين مبارزه ما فرض كنيم كه خداى نخواسته ملت ما شكست خورده بود، اين يك شكستى بود كه دنبالش باز پيروزى بود و اگر هم شكست خورده بوديم به نظر من خيلى غصه نداشت براى اينكه ما مكتبمان محفوظ بود و با محفوظ بودن مكتب بالاخره حق بر باطل غلبه مىكند. اما ما الان سر يك دوراهى واقع شدهايم كه ممكن است با دست ما اسلام آن چهره زيبائى كه دارد، در پيش كشورهاى خارجى يا دشمنهاى داخلى، آن چهرهاش به طور ديگرى نمايش پيدا بكند كه مكتب ما شكست بخورد. آنهائى كه ما هميشه مىگفتيم مكاتبشان انحرافى است و اسلام است كه مىتواند يك مكتبى داشته باشد كه بسازد جمعيتها را و گروهها و ملتها را بسازد و اسلام مكتب انسان ساز است، انسانها را از قوه به فعليت مىآورد، اين حرفها را ما مىزديم و مىزنيم، خوف اين است كه اگر چنانچه در اعمال ما يك نحوى مشاهده بشود كه بر خلاف آنى است كه ما ادعا مىكنيم، دشمنهاى ما پاى ما حساب نكنند، پاى اسلام حساب كنند، بگويند پاسدارهاى اسلامى، ملاهاى اسلام، نظامى اسلامى اينطور عمل مىكنند. پى بهانه هستند آنها كه يك خلاف ببينند و آن خلاف را علم كنند با اضافاتى صد چندان و به خيال خودشان ما را معرفى كنند در جوامع به اينكه جمهورى اسلامى كه اينها مىگفتند، اينطور بود كه الان مردم از گرفتارى آن رژيم سابق خلاص شدهاند و به گرفتارى اين رژيم افتادهاند. الان دارند اين حرفها را مىزنند در عين حالى كه بهانههايشان كم است، در عين حالى كه در اين انقلابى كه ملت ايران كرد از همه انقلابهاى دنيا آرامتر و سفيد بود، يك انقلاب سفيد بايد اسمش را گذاشت، نه مثل انقلاب محمدرضا، يعنى آنقدرى كه ما از دست داديم چند صد مقابل آن به دست آورديم، لكن نه آنى كه مىخواهيم، آنى كه مىخواهيم باز به دستمان نيامده است، آنى كه به دست آورديم اين است كه موانع را از سر راه به طور عمده برداشتيم، يك مقدارى هم هست لكن اگر چنانچه ما امروز يك كارى بكنيم كه گفته بشود كه آن وقت رژيم سلطنتى بود و اين كارها را مىكرد، حالا هم كه جمهورى اسلامى است و اسلام است و دم از قرآن مىزنند و دم از اسلام مىزنند و دم از ايمان مىزنند، حالا هم همان است منتها لفظش فرق كرده است، معنا همان معناست لكن الفاظ تغيير كرده است، به جاى رژيم سلطنتى رژيم جمهورى گفته شده است لكن عمل همان عمل است و برنامه همان برنامه، اين يك مسؤوليت بزرگى است گردن من و آقا هست، گردن آقا و شماها هم هست و گردن همه ملت، يعنى هر كس الان در پوشش جمهورى اسلامى هست، اين مسؤوليت را دارد. مسؤوليت، مسؤوليت شخص نيست، اگر مسؤوليت شخص بود چيزى نبود، اگر مسؤوليت آقا بود چيزى نبود. فرض كنيد كه آقاى لاهوتى هم متهم بشوند يا من متهم بشوم و يا آقاى ابو شريف متهم بشوند، اين چيزى نيست. مسأله اتهام مكتب است، مكتب ما را اينها متهم مىخواهند بكنند، به اشخاص كار ندارند. آنها آن چيزى را كه بر خلاف مقصدشان بوده
است و آن چيزى كه خودشان را براى آن چيز شكست خورده يافتند، آن عبارت از مكتب ما بود، مكتب ما اينها را شكست داد، مكتب ما يك مكتبى بود كه اين جوانها را عرضه داشت، همين جوانها مىگويند كه شهادت را براى ما بخواهيد. اين مكتب است، فرد نمىشود كه، افراد نمىشود كه مردن را بخواهند براى يك امورى كه مربوط به زندگى است، اين اصلاً معقول نيست يك همچو چيزى كه شما بگوئيد كه من كشته بشوم براى اينكه مثلاً فلان چيز، فلان كالا ارزان بشود يا گران بشود. اين پيش اشخاص مطرح نيست، آنى كه مطرح است عقايد مردم است. اين، عقيده است كه انسان را مىكشد به اين طرف و آن طرف. آن عقيده بود كه حضرت سيدالشهدا را با چند نفر، با چند عدد معدود كشاند در مقابل يك امپراطور خبيثى كه همه عده و عده را داشت لكن نه آدم بود، نه ايمان داشت. اينكه سيدالشهدا را كشاند به آنجا، مكتب بود كه كشاند به آنجا، اتحاد و عقيده بود كه كشاند به آنجا و همه چيزش را داد در مقابل عقيده، در مقابل ايمان، و كشته شد و شكست داد، طرف را شكست داد. اگر خداى نخواسته در اين نهضتى كه شما كرديد يك وقت كارى ما و شما انجام بدهيم، روحانيون و پاسداران، هر دو طايفه پاسدار هستند، پاسدار اسلام بايد همه ملت پاسدار اسلام باشد. كلكم راع همه بايد مراعات كنيد، همهتان راعى هستيد، همه مردم و همه هم مسؤول هستند، يعنى همه بايد همانطورى كه يك شبانى يك گلهاى را مىبرد و رعى مىكند و مىچراند و به جاهاى خوب بايد ببرد، مسؤول اين است كه اين را به جاهاى خوب و به علفچراهاى خوب ببرد و به آب خوب، و مسؤول است پيش صاحبان او به اينكه چرا نبردى، همه ما آن حال را داريم، مسؤوليم در مقابل خدا و در مقابل وجدان و همهمان بايد مراعات بكنيم، يعنى نه اينكه مراعات خودمان را، من مراعات همه شما را بكنم، شما هر يك مراعات همه را. يك همچو برنامه است كه همه را وادار كرده كه به همه چرا بگوئيم، همه را جلويش را، همه را، به هر فردى، به هر فردى لازم كرده به اينكه امر به معروف كند. اگر يك فرد خيلى به نظر مردم مثلاً پايين، يك فردى كه به نظر مردم خيلى اعلا رتبه هم هست، اگر از او يك انحرافى ديد، بيايد (اسلام گفته برو به او بگو، نهى كن) بايستد در مقابلش بگويد اين كارت انحراف بود نكن. مىگويند عمر در وقتى كه خليفه بود، گفت كه من اگر چنانچه خلافى كردم به من مثلاً بگوئيد، چه بكنيد، يك عربى شمشيرش را كشيد گفت ما با اين مقابل تو مىايستيم، اگر تو بخواهى خلاف بكنى ما با اين شمشير مقابلت مىايستيم. تربيت اسلامى اين است كه در مقابل اجراى احكام خدا و در مقابل راه انداختن نهضتهاى اسلامى، هيچ ملاحظه از كسى نكند. اين آقاست اين غير آقا، اين پدر است اين پسر است، اين رئيس است اين مرئوس است، ابدا اين مسائل نباشد در كار. مسأله اين باشد كه اين آيا به طريق اسلام دارد عمل مىكند يا نه. به طريق اسلام عمل مىكند، هر فردى باشد بايد از او قدردانى كرد و تشويق كرد و محبت به او كرد. برخلاف اسلام كه باشد هر فردى مىخواهد باشد، يك روحانى عالى مقام باشد، يك آدمى باشد كه مثلاً رأس باشد، يك سركرده باشد، وقتى ديدند برخلاف مسير دارد عمل مىكند، هر يك از افراد مؤظفند كه به او بگويند كه اين خلاف است، جلويش را بگيرند. همه ما الان موظفيم به اينكه اعمالى كه خودمان مىكنيم يك اعمالى نباشد كه چهره انقلاب
ما را مشوه كند، غير از آنى كه خدا مىخواهد، آنطور عرضه بكنيم. الان شما اسم شريف پاسدارى برايتان ثبت است، پاسدار اسلام، پاسداران انقلاب اسلامى، پاسدار انقلاب اسلامى لفظ نيست، واقعيت است، يك واقعيتى است، اين واقعيت است كه شما هر جا اگر يكى پيدا بشود و بر خلاف مسير اسلام بخواهد يك كسى كارى بكند و يك گروهى چه بكند، اين واقعيت است كه شما را مىكشاند آنجا، حركت مىكنيد به آنجا، آن فتنه را خاموش مىكنيد. اين يك واقعيتى است كه اگر چنانچه ما اسممان پاسدار بود و واقعيتمان پاسدار، اينكه خودمان را از خودمان پاسدارى بكنيم كه بر خلاف مسير اسلام حركت نكنيم. از پاسدار وقتى بر خلاف پاسدارى يك چيزى ديده بشود، نمىگويند اين آقا اين كار را كرده، مىگويند پاسدارها اين طورى هستند. و اين يك مسؤوليت بسيار بزرگى است كه به عهدهتان هست، به عهده ما هم هست، ما هم، در بين ما هم اين مسأله است كه اگر يك اهل علمى خداى نخواسته يك خلافى بكند مىگويند آخوندها اينجورند، مىروند سراغ آخوندها، اگر يك كميتهاى يك كارى بكند مىگويند آن كميتهها، كميتههاى اسلامى اين طورى است. دشمنها ايستادهاند كه از شخص مطلب را ببرند بالا برساند به نوع، از آنجا ببرند بالا برسانند بهاسلام. دشمنهاى ما اين طورى، اينكارهاند، فكر اين مطلب هستند، يعنى آن مركزى را كه از آن ترسيدهاند مىخواهند بكوبند و آن اسلام است، آن را مىخواهند بكوبند. گاهى به اسم معممين مىكوبند، گاهى به اسم پاسدارهاى اسلامى، گاهى به اسم كميتههاى اسلامى، گاهى به اسم دادگاههاى اسلامى، اين طورى. ما مؤظفيم كه بهانه دست اين اشخاصى كه غرض دارند ندهيم و هر يك خودمان را مواظبت كنيم و پاسدارى از خودمان بكنيم و هر يكمان از رفقا فرض كنيد پاسدارى بكند. آقا خودش را حفظ بكند و مأمور حفظ شما و شما و شما هم هست، نه اين است كه مأمور است كه خودش را، مأمور است كه خودش نماز بخواند، نخير مأمور است كه شما را وادار كند به نماز خواندن، من را وادار كند به نماز خواندن، همه مأموريم، خودش فقط مثلاً بدگوئى به مردم نكند بىجهت، اين خودش هست، اگر شما هم كرديد اين مكلف است، يعنى تكليف الهى دارد به اينكه شما را جلوتان را بگيرد. امر به معروف و نهى از منكر دو اصلى است در اسلام كه همه چيز را مىخواهد اصلاح كند. يعنى با اين دو اصل مىخواهد تمام قشرهاى مسلمين را اصلاح بكند، به همه مأموريت داده، به همه، به تمام افراد زير پرچم مأموريت داده كه بايد وادار كنيد همه را به كارهاى صحيح و جلوگيرى كنيد از كارهاى فاسد. اينطور نيست كه شما فقط يك مأموريتى داريد و آن اين است كه خودتان يك كارهاى خوبى بكنيد جز كار بد، مأموريت زيادتر از اين است، خودتان و همه را، هم خودتان، هم همه را و هيچ فرقى هم بين قشرها در اين امر نيست كه همه بايد اطاعت خدا بكنند و همه بايد حفظ اين پاسدارى را بكنند. مهم اين است پاسدارى خيلى شريف است براى اينكه خدمتگزارى به اسلام است، حفظ اسلام است و مسؤوليتش خيلى زياد است براى اينكه اگر خداى نخواسته پاسدار بر خلاف مقررات پاسدارى و بر خلاف مقررات پاسدارى اسلامى عمل بكند، يك وقت مىبينيد كه با قلم اشخاصى كه مىخواهند چهره اسلام را وارونه نشان بدهند، آنها به فعاليت مىافتند و بهانه به دستشان مىآيد و اسلام را بد معرفى مىكنند و مكتب ما خداى
نخواسته يك وقت شكست بخورد. اگر مكتب ما شكست بخورد رفتيم تا آخر، تمام شده ديگر كار. اگر در اين زمان، در اين زمانى كه اين نهضت پيدا شد و اين قلدرها را، اين چپاولگرها را همه را خارج كرد و بيرون كرد همه را، اگر به جاى او يك غارتگر و چپاولگر به حدود خودش بنشيند، نهضت ما از بين مىرود و مكتب ما شكست مىخورد و اين به عهده من و شما و همه است، بايد حفظش بكنيم.
اگر نتايج اسلام را عرضه كنيم همه عالم قبول مىكنند
من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه هميشه نظير اين آقاى شريف كه ابو شريف كه كم ديدمشان اما خوب ديدمشان، و اين آقا كه نور چشم من است و سابقه دارم با ايشان سالهاى طولانى و اينقدر رنج ديده است از اين رژيم فاسد كه الان كه كسى به من گفت، گفت ايشان باز آثار آن شكنجهها در بدنش هست و مقاومت كرده، اين آقا را قدرش را بدانيد، اين يك آدم معمولى نيست، يك آدم زائد بر معمول است و من اميدوارم كه با همت همه شما انشاء الله اين نهضت پيش برود و اين چهره اسلام خوب نمايش پيدا كند. يعنى ما يك متاعى داريم كه اين متاع را اگر چنانچه عرضه بكنيم، همه عالم قبول مىكنند. نمىگذارند اين متاع را ما عرضه بداريم، نگذاشتند، سالهاى طولانى نگذاشتند كه ما عرضه بكنيم آن متاعى كه داريم و آن اسلام است. الان يك خورده، يك بادى از اسلام آمده است، يك نسيمى از اسلام در اين مملكت آمده است. الان از هر جا مىآيند مىگويند كه همه عاشق ايرانند. همين الان يك آقايى كه رفته بود در يك محلى در خارج، كه آمده بود مىگفت كه در آن جلسهاى كه ما بوديم و پنجاه و چند نفر از اشخاصى كه روشنفكرهاى آنها و از علماى آنها و از، عرض كنم بودند، همهشان اظهار مىكردند كه ايران چطور، ما چگونه هستيم. و ملتها با هر كس كه تماس گرفتيم، همه اسم از ايران مىبردند و قضيه ايران چطورى است. نظر دارند الان به ايران. الان چند نفر هم از بنگلادش بود كه آمده بودند اينجا، اينها هم همين طور مىگفتند كه ملت ما همه توجه به اينجا دارند و چشمشان به اينجاست. همه عالم الان چشمشان را دوختهاند كه ببينند ما چه مىكنيم، ما راست گفتيم كه حكومت عدل اسلامى يا خداى نخواسته خلاف گفتيم و خودمان هم غير اسلامى هستيم و غير عدل اسلامى؟ باز اگر اينطور حساب بكنند كه اينها غير اسلامىاند، اين باز يك چيزى بود، اما بگويند كه اسلام اين است، شكست آن است كه بگويند كه اسلام اين است كه اينها پاسدارهايشان هستند و اينها هم آخوندهايشان.
خودتان را حفظ كنيد برادرهاى من، توجه كنيد به اينكه مسؤوليت زياد است و بايد خودتان را حفظ كنيد و همه تان بايد خودتان را حفظ بكنيد. توجه داشته باشيد به اينكه مكتب راحفظش كنيد، مكتبتان انشاء الله، و شما كه رؤساى پاسدارهاى جاهاى ديگر هم هستيد پاسدارهاى خودتان را توجه بدهيد به اين مسائل كه آنها هم حفظ كنند تا انشاء الله يك كشورى پيدا بشود، يك كشورى اسلامى كه هر جايش پا بگذاريم بوى قرآن كريم و پيغمبر اسلام باشد. خداوند همهتان را انشاء الله حفظ كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان كارگران و كاركنان شركت ملى نفت ايران
هر كس در هر مقامى اگر جنايتكار باشد محاكمه مىشود
بسم الله الرحمن الرحيم
من اول بايد از كاركنان صنعت نفت و كارمندان آنجا كه در اين نهضت اسلامى خدمت كردهاند و كمك كردهاند و يك عضو حساس بودند در پيشبرد نهضت اسلامى تشكر كنم و سلامت و سعادت همه را از خداى تبارك و تعالى بخواهم. البته من مىدانم كه آن مركزى كه شما هستيد حساسترين مراكز است براى ما و براى دولت. و نابسامانىهاى آنجا را به من رساندهاند و مدتهاست، و دنبال او بودند كه ديگر من اخيرا ديدم كه بايد آقاى اشراقى با هياتى بيايند و رسيدگى بكنند و آمدند و رسيدگى كردند و بعضى از مطالب را آنها هم به من گفتند و شما هم اگر مداركى داريد جمع بكنيد كه اين مدارك را به آقاى اشراقى بدهيد و كارهائى كه اين آدم مىگويند كرده است و من خيلى اطلاع ندارم و چيزهائى كه نبايد بكند كرده است، اينها را شما مداركش را جمع بكنيد تا ايشان محاكمه بشود انشاء الله.
البته ما هيچ نظر سوئى به كسى، به هيچ كسى نداريم. ما مىخواهيم كه مسائل ايران روى جهات اسلامى، روى مصالح كشورمان اداره بشود. مملكت، يك مملكت اسلامى، با حفظ مصالح مسلمين در مملكت اداره بشود. كسى بتواند اداره كند هر جا را، حرفى نيست كه باشد و اگر چنانچه بد اداره كردند، نقصى دارد يا خداى نخواسته خيانتى كرده است، آن هم اگر چنانچه دليلى داشت بر آن، محاكمه مىشود، محكمه حكم مىكند و شما متوجه باشيد و خاطر جمع باشيد كه اينطور نيست كه ما ناديده بگيريم شركت نفت را و زحمات شما را و دنبال اين تحقيقاًتى كه آقاى اشراقى كردهاند و اينها انشاءالله به دولت و به مقامات گزارش داده مىشود. باز گزارش تامش به من نرسيده است و اگر چنانچه ديديم كه يك خيانتى در كار بوده است و يك كارهاى بر خلافى، بر خلاف مصلحت مملكت، بر خلاف مصلحت اسلام بوده است البته دادگاه اسلام است و جدا محاكمه مىشود و به جزاى خودش مىرسد. شما راجع به اين معنا مطمئن باشيد كه هيچ اغماضى براى كسانى كه خلاف مىكنند هيچ اغماضى نمىشود، بايد رسيدگى بشود، اگر چنانچه او هم حرفى دارد بايد برود در محكمه بزند، شماها هم اگر چنانچه مطالبى داريد يكى را تعيين كنيد كه بهتر مطالب را مىتواند بگويد، در محكمه برود و مسائل را طرح بكند و اگر چنانچه خداى نخواسته يك خلافى شده، خلاف ديانتى انجام گرفته و
خلاف مصلحت اسلام و مسلمين شده است،در شركت نفت يا توطئههائى مثلاً هست (چنانچه گفته مىشود) اينها بايد رسيدگى بشود پس از رسيدگى، هر كس و هر مقامى باشد (نزيه كه يك آدم عادى است، قابل ذكر نيست) هر كس در هر مقامى باشد اگر جنايتكار باشد به محاكمه كشيده مىشود و به جزاى خودش مىرسد و اگر بى گناهيش ثابت بشود، خوب، جبران مىشود
انشاء الله كه مؤفق و مويد باشيد و مطمئن باشيد كه كارالان مال خودتان است، مملكت مال خودتان است، مثل سابق نيست كه ديگران ببرند بخورند. و من اميدوارم كه به زودى اين گرفتارىهائى كه هست البته مشكل است لكن انشاء الله رفع خواهد شد. انشاءالله خداوند همه شما را تاييد كند و مؤفق باشيد. من دعاگوى همهتان و خدمتگزار همه ملت و شماها هستم.