مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از نابينايان مدرسه ابابصير اصفهان
مطالعات گسترده استعمارگران در اوضاع مشرق زمين به منظور غارت و چپاولگرى هر چه بيشتر
بسم الله الرحمن الرحيم
من ابتدا يك نكتهاى راجع به اين مطلبى كه آن آقا گفتند عرض كنم. اينكه تذكر داديد كه در حدود پنجاه سال پيش يك نفر آمده است و مدرسه تأسيس كرده است، شما باور نكنيد كه اينها مدرسهاى براى نصرانيت درست كنند، اين چپاولگرها نه به نصرانيت اعتقاد دارند نه به اسلام و نه به هيچ مبدائى از مبادى. اينها براى اين بوده است كه بچههاى ما را از اسلام منصرف كنند و اين نقشه تنها در سازمان ابوبصير نيست، اين نقشه در همه سازمانها بوده است. از وقتى كه غربىها راه پيدا كردند به شرق، از سالهاى بسيار قديم شايد حدود قريب سيصد سال كه اينها راه پيدا كردند به ايران، كارشناسهاى خودشان را فرستادند و مطالعه كردند ايران را و شرق را، تنها نه ايران را، همه شرق را مطالعه كردند. يك قسم مطالعات، مطالعات در خصوص زمين اينجا، معادن اينجا، چيزهاى، ذخائر زيرزمينى اين ممالك شرقى، اين يك قسم مطالعات بوده است كه در آنوقتى هم كه اين وسائل نقليه حالا نبوده است در تاريخ است كه اينها با شتر مىرفتند و حتى آن بيابانهاى بىآب و علف را هم گردش مىكردند و لابد نقشهبردارى مىكردند و معادنى كه در اين ممالك است، آنها با نقشهبردارىها و با وسائل علمى كه داشتند اطلاع بر آنها پيدا مىكردند. من در يك سالى كه (خيلى سابق) همدان بودم يكى از آشنايان ما يك ورقهاى آورد كه تقريبا حدود يك متر بيشتر در يك متر بيشتر، اين راجع به نقشه همدان بود كه آنها نقشهكشى كرده بودند و روى آن نقشه نقطههاى به رنگ ديگرى زياد بود، آن آقا كه اين را آورد گفت اين نقطهها هر يك علامت اين است كه در اين ده، در اين بيابان يك معدنى است، يك ذخيره زيرزمينى هست. اين يك قسم از مطالعاتشان بوده است كه بفهمند اين ممالك شرقى چه دارند، چه چيزهائى هست كه مىشود از آنها استفاده كرد و چپاول كرد. يك مطالعات ديگر راجع به عقائد اين مردم بوده است و اينكه اين عقائدى كه اينها دارند تا چه حدود مىتواند فعاليت داشته باشد و تا چه حدود مىتواند جلوگيرى كند از چپاولگرى كه اين هم يك مطالعات دامنه دارى اينها در اين معنا داشتند. يك صنف مطالعاتشان هم مطالعات روحيات گروههاى مختلفهاى كه در اين ممالك بوده است كه حالا مملكت خودمان را حساب كنيم، ايلهائى كه در مملكت ما بوده، عشائرى كه
بوده است مطالعه كردهاند، در بين اين عشائر رفتهاند با آنها صحبت كردهاند، روحيات آنها را مطالعه كردهاند كه ببينند كه اينها هر كدام را به چه جور مىشود مهار كرد. اينها چيزهائى بوده است و بيشتر از اينها كه اينها مطالعه كردهاند و شرق را تماماً مطالعه كردهاند كه بايد چه جور اين شرق را چاپيد و چه قدرتهائى مىتواند جلوى اين چاپيدن را بگيرد و چه جور بايد اين قدرت را مهار كنند كه نتوانند. تبليغات دامنه دار غربىها برضد روحانيت، اين دژ مستحكم اسلام از چيزهائى كه آنها، قدرتى كه آنها فهميدند كه مىشود اين قدرت از ساير قدرتها بيشتر جلو چپاولگرى و سلطه آنها را بگيرد، قدرت اسلام بود در اين ممالك اسلامى و عقيده اسلامى، با اصل اسلام شروع كردند مخالفت كردن و مبلغين آنها به طور وسيع با همه دينها و در اين ممالك اسلامى با خصوص اسلام مخالفت كردند و مىخواستند كه اسلام را غير از آنى كه هست به مردم نمايش بدهند و خود اين مردمى كه در اينجاها زندگى مىكنند و عقائد اسلامى دارند، اينها را از اسلام منحرف كنند و اسلام را پيش آنها كوچك كنند و بد نمايش بدهند و معالاسف از تفاله آنهائى كه اين مسائل را چشم بسته قبول كردهاند حالا هم موجود است. الان هم اشخاصى پيدا مىشود كه از همانها ارتزاق فكرى كردهاند بدون اينكه اصلاً از اسلام اطلاعى داشته باشند و احكام اسلام را، حكومت اسلامى را، رژيم اسلامى رااصلاً بدانند چيست. همين كه غربى راجع به اسلام بدبين هستند و تبليغات كردهاند، اينها هم براى اينكه بگويند ما روشنفكر هستيم، دنبال آنها رفتند و از اصل اسلام انتقاد كردهاند. الان هم شما در همين قشرهائى كه به اسم روشنفكر هستند، اشخاصى را مىبيند، نه همه، در اينها اشخاص متفكر خوب زياد است اما باز شما در بين اينها اشخاصى را مىبينيد كه اين اشخاص در همين جمهورى اسلامى، اسلامىاش را نمىخواستند، مىگقتند جمهورى باشد، جمهورى دموكراتيك باشد. اين دنباله آن تزريقات بود كه آنها كردند، تبليغاتى بود كه خارجىها كردند و اينها گوش و چشم بسته بدون اطلاع از اسلام تسليم آنها شدند و غربزده شدند. يكى از قدرتهائى كه آنها باز احراز كردند كه بايد شكسته بشود، قدرت روحانيت بود كه اينها با تجربه و با عينيت در جاهاى مختلف ديدند كه قدرت روحانيت مىتواند جلوگيرى كند از مفاسدى كه آنها مىخواهند ايجاد كنند، از انتفاعاتى كه آنها مىخواهند از ما ببرند و ما را عقب نگه دارند اينها مىتوانند يك چنين كارى بكنند. قضيه تنباكو در زمان مرحوم ميرزا به اينها فهماند كه با يك قتواى يك آقائى كه در يك ده در عراق سكونت دارد يك امپراطورى را شكست داد و سلطان وقت هم با همه كوششى كه كرد براى اينكه حفظ كند آن قرارداد را نتوانست حفظ بكند و مردم ايران قيام كردند و شكستند آن پيمانى كه آنها داشتند. اين يك تجربهاى شد براى آنها كه ببينند كه يك آقائى در يك ده وقتى يك كلمه مىنويسد كه امروز استعمال تنباكو در حكم محاربه با امام زمان است و اين موجش مىآيد همه ايران را فرا مىگيرد به طورى كه شاه مستبد با آن قدرت را مىكوبد، قلم اين آقا مىكوبد آن سرنيزههاى آن روز را. اينها فهميدند كه بايد اين قدرت را بگيرند، تا اين قدرت زنده است نمىگذارد كه اينها هر كارى دلشان مىخواهد بكنند و دولتها عنان
گسيخته شده باشند و هر طورى دلشان مىخواهد عمل بكنند.
لهذا با كمال كوشش تبليغات كردند بر ضد روحانيت و زائد بر اصل تبليغات عمل خارجى كردند. در زمان رضاخان (كه اكثر شما يادتان نيست و شايد كمى از شما يادتان باشد ابتداء زمان رضاخان را و من همهاش را يادم هست و از اولى كه آمد تا حالا مسائل را يادم هست) با دست رضاخان شروع كردند كوبيدن روحانيون، عمامهها را برداشتن و مدرسهها را جلويش را گرفتن، لباسها را تغييردادن با آن شدتى كه انسان شرم مىكند كه چه كردند با اين طايفه و اين هم به اسم اينكه مىخواهيم اصلاح بكنيم (همين اصلاحاتى كه پسر مىخواست بكند) با اسم اصلاحات، با اسم اينكه همه ايران يك رنگ باشند، ملت ما كذا باشد، با اين حرفهاى ناروا اين قدرت را هم مىخواستند بشكنند و شكستند در آنوقت و سخت هم شكستند و چند قيامى كه در ايران از جانب روحانيون شد كه يكى از آنها از اصفهان بود كه با يك دايره وسيعى كه تقريباً از همه شهرهاى ايران اتصال پيدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نورالله رأسشان بود و مخالفت با رضاخان كردند، اين را هم با قدرت و حيله شكستند چنانچه قيام آذربايجان و علماء آذربايجان و قيام خراسان و علماء خراسان، اينها را همه را با قدرت، شكستند و آنوقت هم به ما بعضى گفتند كه مرحوم حاج آقا نورالله را كه در قم فوت شد ايشان را مسموم كردند (ما مطلع نيستيم اما اينطور مىگفتند بعضى از اشخاص كه از اصفهان، از علماء اصفهان آمده بودند اينجا) و علماء تبريز را دو نفر شخصى كه در رأس بود از آنجا گرفتند و بردند (گمانم اين است كه) در سنقر، آنجا مدتى تبعيد بودند و بعد هم كه اجازه رفتن را دادند و مرحوم حاج ميرزا صادق آقا كه شخص اول آنوقت روحانيت تبريز بود آمد و در قم ماند و در همين جا هم فوت شد و ديگر نرفت آنجا، مىرفت هم كارى نمىتوانست بكند. و علماء مشهد را دستجمعى گرفتند و آوردند به تهران و حبس كردند و مرحوم آقازاده كه در رأس علماء آنوقت خراسان بود، به محاكمه مىبردند با سر برهنه و يك نفر سرباز همراهش مىبردند كه در عدليه محاكمهاش كنند. آنوقت قدرت شيطانى، اين قوه را مىخواستند بشكنند منتها خوب نتوانستند و خدا حفظ كرد اين جمعيت را.
ملاحظه تاريخ اسلام و سرگذشت انبيا باطل كننده ياوهسرائى دشمنان
در زمان اين يكى كه آنطور قلدرى ديگر وقتى گذشته بود يا آنها هم صلاح نمىدانستند كه به اين نحو باشد شروع به تبليغات كردند، تبليغات زياد كردند، نسبت به اهل علم، روحانيت تبليغات زياد شد (آن سرنيزه برداشته شده بود اما نه به آن شدت) مساجد را نگذاشتند تبليغات صحيح بشود، درست كردند مبلغينى كه بر ضد اسلام به صورت روحانى لكن ضد اسلامى بود، خود آنها هم تبليغات در همه جا و خصوصاً در دانشگاه، در دانشگاه دامنه تبليغات ضد روحانى خيلى اوج گرفت به طورى كه بكلى دانشگاه را از روحانيين جدا كردند و هم دانشگاه را شكستند و هم روحانيون را شكستند يعنى مىخواستند بشكنند. اينها كه مىگوئيد كه مدرسه درست كردند در آنجاها يا بعداً در همه جا داشتند
مدارس، نه اينكه آنها يك اعتقاد به يك مبادى داشتند منتها مىگفتند اسلام نباشد و نصرانيت باشد، آنها نه نصرانيت را مىخواهند و نه اسلام را مىخواهند و نه كارى به اين مسائل دارند، آنها منافع مادى خودشان را، مىخواهند به هر جورى شده بچههاى ما را منحرف كنند، از اسلام منحرف بشوند، نصرانيت هم كارى از او نمىآيد براى اينكه آن چيزى كه الان در نصرانيت است اين است كه مردم يك دعائى بكنند و يك ذكرى بگويند و يكشنبه كليسا بروند و ديگر كارى به دولتشان نداشته باشند چنانچه الان هم اين دستگاه نصرانيت كارى ندارد با نفوذ اينها، اگر نگوئيم دنبال آنهاست. اسلام بود كه تحرك داشت و معالاسف ما را از اسلام جدا كرده بودند. اين قرآن كريمى كه هر كه مطالعه بكند مىبيند كه يك كتابى است كه در آن جنگها هست، تحركها هست بر ضد اين اشخاصى كه مىخواهند مستتضعفين را از بين ببرند، اين قرآن را نگذاشتند حتى ما خودمان درست مطالعه كنيم. همچو تبليغات كردند كه ما ديگر از قرآن آن استفاده را نگذاشتند بكنيم كه خودمان ببينيم چه نوشته قرآن، چى بوده است. در صدر اسلام همين قرآن بود كه مردم را تجهيز كرد و دو تا امپراطورى بزرگ را با يك عده معدود عربى كه اسلحه نداشتند، هر چند تايشان يك شتر داشتند، هر چند تايشان يك شمشير، آن هم آن شمشيرهاى آنوقت در مقابل يك قدرتهائى كه در آنوقت روم داشت وآن قدرت قدرتهايى كه در آنوقت ايران داشت كه در جنگى كه در روم بين ايران و آنجا - بين چيز واقع شد - بين لشكر اسلام واقع شد آن كتيبهشان كه عبارت از پيشقراولها بود شصت هزار نفر بود از آنها و دنبال او هم هفتصد هزار يا هشتصد هزار از لشكر بود. يكى از سردارهاى اسلام گفت كه ما اگر بخواهيم با اينها به ميدان برويم از ما نمىآيد. تمام لشكر اسلام سى هزار بودند. يك سى هزار نفرى كه ابزار جنگى نداشتند بلكه درست خوراك هم نداشتند، يك مردم فقيرى بودند لكن ايمان داشتند. اين سردار گفت ما اگر بخواهيم با اينهابه طرز متعارف جنگ بكنيم ما حريف اينها نيستيم من سى نفر انتخاب مىكنم و امشب با اين شصت هزار نفر مىروم جنگ مىكنم. مسلمانها گفتند آخر با سى نفر چطور مىشود؟ بالاخره قرار شد كه با شصت نفر برود كه هر نفرى مقابل هزار نفر باشد، يعنى هر نفر با يك شمشيرى آنوقتى كند (اگر حالا تندش كردند نمىدانم، لابد با آن بساطى كه آنها داشتند) اين شصت نفر شبيخون زدند و شصت هزار را عقب نشاندند. اين اسباب اين شد كه لشكر روم بكلى شكست خورد از اينها. اينها از اسلام تاريخ را ديدهاند و - عرض مىكنم كه - به عين در وقت خودش ديدهاند و از اسلام ضربه خوردهاند و ديدهاند قدرت اسلام چيست و اين قدرت ايمان است. اين قدرت را بايد بگيرند. خوب، چه كنند كه قدرت را بگيرند؟ بخصوص اسلام توجه كنند؟ نه، اول به تمام اديان. اصل دين افيون است دين را اينها اينطور تبليغات كردند و معالاسف در خود ايران و در جوانهاى ما هم تاًثير گذاشت و گذاشته و در بعضى از اين روشنفكرهاى ما هم باز اثرش هست. اينها از همان تفالههايند حالا كه حالا باز اثرش هست هست در آنها، دين افيون است،افيون جامعه است معنايش اين است كه دين را همين قدرتمندها درست كردند براى اينكه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند. همانطورى كه افيونى وقتى افيون كشيد چرت مىزند و ديگر توجه به چيزى ندارد، دين را هم اينها تبليغ
كردند كه يك همچو چيزى است كه قدرتمندها درست كردند كه مردم توجه به دين بكنند و مثل آدمى كه افيون مىكشد خواب بروند و آنها بيايند غارت كنند و از بين ببرند. راجع به دين اينطور گفتند، آنوقت اسلام را كه قدرتمندتر دين بود كشاند همين حرفها اسلام براى هزار و چهار صد سال پيش خوب است اين را حالا بعضى از اشخاصى كه از تفالههاى آنها ماندند حالا هم باز اين را مىگويند كه نمىشود همه احكام اسلام الان تحقق پيدا بكند، اين مال سابق است، مال حالا نيست، و از اين حرفهائى كه همينها گاهى هم نفهميده اكثراً هم شايد از روى نفهمى مىزنند نه اينكه عداوت دارند، از روى نفهمى كه اسلام را نمىدانند چيست تا اينكه اسلام مال چه وقت است، اينهااصلاً اطلاع ندارند كه اسلام چيست در صورتى كه هر كس تاريخ را ديده باشد و لااقل تاريخ اسلام را ديده باشد كه نزديك است به ما، تاريخ را ديده باشد كه چه اشخاصى در قبال چه اشخاصى بودهاند، اين انبيا كه اينها مىگويند كه درست كردهاند انبيا را براى اينكه دين درست بشود، براى اينكه قدرتمندها را حفظ كنند، هر كه تاريخ انبيا را ملاحظه كند كه اين انبيا از چه طبقهاى بودهاند و اينها با كى مخالفت داشتند، مىبيند كه انبيا از اين طبقه مستضعفين بودهاند، از همين طبقه سوم مردم بودهاند و مردم را وادار كردند كه جنگ كنند با آن مستكبرين. يكى حضرت موسى است كه به ما باز يك قدرى نزديكتر است. حضرت موسى يك آدمى بوده، شبان بوده است با عصاى شبانى مدتها هم در خدمت حضرت شعيب بوده و شبانى او را مىكرده است و از همان مردم عادى بوده است در صورت، و همين حضرت موسى كه از توى همين جمعيت پا شد، همينها را تجهيز كرد بر ضد فرعون. فرعون موسى را درست نكرد براى اينكه تختش را حفظ كند، موسى مردم را برداشت رفت تخت فرعون را به هم زد، نه اينكه دين افيون است. به نظر آنها فرعون موسى را درست كرده كه مردم را خواب كند تا خودش سلطنت كند، عكس آنى كه واقع هست كه موسى مردم را تجهيز كرده يعنى اين طبقه سه را تجهيز كرده و برده و تاج و تخت فرعون را به باد فنا داد. خوب تاريخ اسلام كه نزديك است، آيا قريش و قدرتمندهاى قريش رسول اكرم را درست كردند كه مردم را خواب كنند كه آنها به رباخوارى خودشان و به تجارت خودشان و به اخاذى خودشان و به غارتگرى خودشان ادامه بدهند؟! يا پيغمبر اكرم در مقابل قريش بود؟ خودش هم از قريش بود اما يك آدمى بود كه از همين طبقات پائين بود، از اشراف به آن معنى كه طايفهدار بوده، بود اما هيچ چيز نداشت، نتوانست در مدينه زندگى كند، از دست همين پولدارها و همين قلدرها مدتى در يك كوهستانى رفت، در يك غارى بود تا اينكه كارهاى زيرزمينى را انجام داد و بعد تشريف بردند مدينه. مدينه كى همراه پيغمبر بود؟ باز آن قدرتمندها بودند؟! باز قلدرها بودند؟! باز رباخوارها بودند؟ تاجرها بودند؟! يهودىهائى كه آنوقت جزء متمكنين بودند، آنها بودند؟! يا پيغمبر وارد شد به يك آدم درجه سهاى و اشخاصى كه دورش جمع شده بودند يك اشخصاص فقير بىبضاعتى و خودش هم يك منزل و اطاق (نه مثل اين اطاق) يك اطاقى با ساقه خرما چند تا اتاق براى خودش و مسجدش هم آنطور و اصحاب حضرت هم يك دستهشان كه اصحاب صفه بوند آنهائى بودند كه منزل هم نداشتند ومىآمدند روى سكوئى در آنجا مىخوابيدند و زندگيشان همين بود. اينها را برداشت برد و آنها را از بين برد. اين
فقرا را، اين مستضعفين را، اينهائى كه درجه سه بودند و حتى خانه رانداشتند، حتى در جنگ يكىشان يك خرما وقتى پيدا مىكرد دهن خودش مىگذاشت و در مىآورد به دهن رفيقش مىگذاشت و او در مىآورد و به دهن رفيقش و... يك خرما را اينطورى دور مىزدند، اينها بودند كه پيغمبر تجهيز كرد و در جنگهاى با قريش، آنها با همه بساطى كه داشتند و اينها با همه فقر و فلاكتى كه داشتند، لكن ايمان داشتند. واقعه غير آنى است كه به جوانهاى ما گفتهاند و تبليغات كردهاند كه خير اينها، اسلام يا ساير اديان، همهاش افيون بوده. خير، اسلام و ساير اديان همه محرك بودند، بيدار كردند مردم را، تعليمات انبيا مردم را بيدار كرد، تجهيز كرد مردم را بر ضد قدرتمندان، بر ضد مشركين. قرآن مىشود گفت كتاب جنگ است، كتابى است كه تجهيز مىكند مردم را به جنگ كردن، در عين حالى كه همه تعليمات انسانى در آن هست لكن اشداء على الكفار رحماء بينهم قاتلوا المشركين كافه قرآن وادار كرد مردم را و بيدار كرد مردم را، دلدارى داد به مردم كه ملائكه همراه شماست. ملائكه هم بود همراهشان. يك دسته كوچكى حركت مىكرد يك قدرت بزرگ را مىشكست با همان قدرت ايمان و آن تحركى كه پيغمبر اكرم و قرآن كريم ايجاد كرده بود در آنها، پس اين تعليم كه معالاسف در بعض از جوانهاى ما هم اثر گذاشته است، اين تبليغى است كه آنها كردهاند كه بشكنند اين قدرت را كه مىتواند در مقابل ساير قدرتها بايستد و آنها ما را بچاپند. مىآئيم سراغ روحانيين كه ببينيم كه آيا اينها دربارىاند،اينها را انگليسها درست كردند كه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند؟! اين قيامهائى كه در اين صد سال شده است از كى بوده؟ چند قيام در اين صد سال؟ كى راس اينها بوده؟ قيام تنباكو، مرحوم ميرزا بود، قيام مشروطه از نجف، آقايان نجف، از ايران، علماى ايران ايجاد كردند. اين چند قيامى كه ما شاهدش بوديم همه از علما بود. علماى اصفهان قيام كردند رأسشان مرحوم حاج آقا نورالله رحمت الله بود. علماى تبريز قيام كردند، علماى مشهد قيام كردند. يك وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پاشد راه افتاد آمد كه من تهران بودم، ايشان به حضرت عبدالعظيم آمدند و ما رفتيم خدمتشان و ايشان قيام كردند، منتها حبس كردند در همانجا حبسش كردند و بعد هم تبعيدش كردند. قدرت بود ديگر، در اين صد سال هر چه قيام بوده است، تقريباً از اينها بوده، تبريز هم خيابانى يكى از آقايان بود، از علما بود. البته جنگل هم بودهاند، اينها هم بودهاند لكن در اقليت بودند، عمدهاش اينها بودند. پس اينكه مىگويند كه روحانيون دربارىاند يعنى براى دربار دارند كار مىكنند، اينها كارى مىكنند كه مردم را خواب كنند و دربار بچاپندشان اين حرف صحيح نيست. باز در هر شهرى از شهرها برويد آن روحانى آن شهر اگر علناً نتواند مخالفت كند با اينها، مخالفت مىكرده است. من نمىگويم صد درصد معمم درست است. ما معممهائى داشتيم كه از سازمان امنيتىها بدتر بودند. من روحانيون را مىگويم. آنها بطور مطلق مىگويند روحانيون اينطور هستند و من عرض مىكنم نه، مسأله اين نيست. من نمىخواهم بگويم كه هر كس عمامه سرش گذاشت اين روحانى است و هر كس عمامه سرش گذاشت اين مخالفت كرده، نه. خيلى از عمامه به سرها هم موافقت كردهاند، زياد هم موافقت كردهاند، اما روحانيين مطلقاً اينطور بودند صحيح نيست. اين هم براى اين بود كه اين قدرت را بشكنند و وقتى كه اين قدرت را شكستند،
از آنطرف اسلام را در نظر مردم كوچك كردند، از اين طرف روحانيون را در نظر مردم كوچك كردند. اين دو تا قدرت را از ما گرفتند آنوقت هر كارى مىخواستند مىكنند،از آن طرف آمدند دانشگاهها را جدا كردند از روحانيون، در دانشگاهها تبليغات بر ضد روحانيين، در مساجد و منابر و عرض مىكنم كه جاهاى ديگر گروههاى روحانى تبليغات بر ضد دانشگاه راه انداختند و اين نه براى اسلام بود كه اينها مىآمدند مىگفتند كه دانشگاهىها مثلاً اشخاصى هستند كذا، خير، اين نبود، اين نقشه بود، اين يك مطلب حساب شده بود، مىخواستند اين دو تا قدرتى كه مىتواند كار بكند (دانشگاهى مىتواند كار بكند، روحانى هم مىتواند كار بكند) مىخواستند اين دو تا قدرت را از هم جدا بكنند و جدا هم كردند. دانشگاه مىرفتى اسم روحانى را نمىشد بياورى (حالا نه، آنوقت) اسم معمم را نمىشد بياورى، در محيط روحانى هم اسم دانشگاهى را نمىشد برد. جدا كردند اين دو تا قدرت را از هم، يعنى دو قدرت فعالهاى كه مىتوانست اگر با هم پيوند كند اساس اين چپاولىها و اين دستهائى كه از خارج به اين سفره يغما دراز شده اينها مىتوانستند قطع كنند، اين دو تا طايفه را از هم جدا كردند. اينها يك نقشههائى بود. هوشيارى در مقابل نقشههاى تفرقهانگيز اجانب و توجه به تصويب قانون اساسى خوب، الحمدالله در اين نهضت اين پيروزى حاصل شد براى مسلمانها كه همه بيدار شدند و همه با هم انسجام پيدا كردند. پيوند پيدا كردند معالاسف حالائى كه ما رسيديم به يك مرتبهاى از پيروزى، دست آنها را كوتاه كرديم، چپاولگرها هم به همت همه مردم بيرون رفتند معالاسف حالا باز نقشهها اين است كه تفرقه بيندازند، گروه گروه بكنند مردم را، همان نقشهاى كه در زمان سابق، زمان همين رژيم سابق بود، چه قبل از ماه رمضان و قبل از محرم و صفر، اين دو موعد جاى تفرقهاندازى بود براى اينكه ماه رمضان شهرالله بود و قدرت روحانيون در ماه رمضان نمايشش زياد بود، اجتماع مسلمين زياد بود، ماه محرم هم ماه امام حسين بود و قدرت اينها، اهل منبر و روحانيون آنوقت هم زياد بود. جلو ماه رمضان يك چيزى درست مىكردند، جلوى ماه محرم هم يك چيزى درست مىكردند، حالا هم ما جلو ماه رمضان هستيم الان هم درست كردهاند الان اصفهان يك قصهاى درست شده است، مشهد هم همين طور، سر يك مطلب پوچى ريختهاند به هم. اين چقدر غفلت مىخواهد، يك حالى كه الان مقدرات اسلام مطرح است، قانون اساسى اسلام مطرح است حكومت اسلام مطرح است، رئيس جمهور اسلام مطرح است، از اينها دست برداشتند يك جبهههائى كه حساب شده آنها كارهاى خودشان كردهاند و بسيارىشان هم از روى بىاطلاعى چند تا گروه درست كرده اند، صد تا حزب و گروه در همين چند وقت درست كردهاند، هر كدام گروه گروه شدند و معالاسف در اصفهان، در تهران هم يك مقدارى، در مشهد هم، حالائى كه قبل از ماه رمضان است و حالائى كه بايد قدرتها با هم جمع بشوند و اين مقدرات مملكت را درست بكنند و اسلامىكنند حكومت را، سر يك شخصى دعوا مىكنند آيا اين مسلمان است يا نه ؟ مسلمان است به من چه، مسلمان نيست به تو چه ؟ چرا همه
قدرتها را به باد فنا مىدهيد براى اينكه زيد مسلمان است يا غير مسلمان؟ قضيه مرحوم شمسآبادى شما خيال كرديد كه يك چيز عادى بود، اينهم جزء همانها بود كه با طريقهاى مختلف اينها مىآمدند و درست مىكردند. يك وقت شهيد جاويد را پيش مىآوردند از اين طرف و از آن طرف و يك ماه محرم و صفر و بيشتر را منبرها همه خرج اين مىشد كه شهيد جاويد چى. از اين طرف و از آن طرف يك دستهاى تأييد، از آن طرف يك دستهاى تكذيب. يك قدرى كه اين سست مىشد، باز يك چيز ديگرى درست مىكردند. مرحوم شمس آبادى هم از اين امور بود كه شايد هم خودشان اين كار را كردند (من نمىدانم) كه يك كسى را بكشند و صدا در بياورند يك دسته از آن طرف و يك دسته از اين طرف و بساط درست كنند و يك قدرى كه اين كمتر مىشد آنوقت يك كس ديگر را به ميدان مىآوردند كه اين كتابهايش چطور است. او مىگفت كافر است، اين مىگفت مسلمان است، آن مىگفت كه مسلمانى است در تالى مثلاً انبيا، آن ديگرى مىگفت كافرى است از ابوجهل بدتر. اما نقشه توى كار است، آنهائى كه اينها را درست مىكنند نه به اسلام عقيده دارند و نه به روحانيت عقيده دارند و نه به هيچ چيز،آنها ماديت در نظرشان هست و مسلمانها را به جان هم بريزند تا آنها چپاول كنند. امروزى كه ما احتياجمان به وحدت كلمه از همه اوقات بيشتر است، امروزى كه اين توطئهها، مرزى و غير مرزى، در كار است، باز ما سر يك چيز مختصرى دعوا مىكنيم، اين نيست جز اينكه يك جهالت است در ما، رشد ما نداريم كه مواقع را تشخيص بدهيم كه چه وقت بايد چى گفت و آنها كه نقشه مىكشند مىفهمند كه دارند چه مىكنند، آنها مىدانند كه بايد چه وقت چه چيز را چاپ كرد و منتشر كرد، كسانى را واداشت ضدش، كسانى را واداشت تأييدش.
ما بايد بيدار باشيم آقا، توجه داشته باشيم، وقت اين نيست كه امروز سر افراد ما دعوا بكنيم، وقت اين است كه امروز همه قوايمان را متحد كنيم و اين گروه گروهها يكى بشوند و همانطورى كه با يكى بودن به جلو برويم، نه اينكه حالائى كه با يكى بودن قدرت را به زمين زديم حالا متفرقمان كنند و بعد هم يك قدرتى بيايد و همه ما را از بين ببرد. الان وقت وحدت كلمه است، الان وقت اين است كه همه ما قدرتهايمان را روى هم بگذاريم، از من كه يك طلبه هستم، از شما آقايان، از اين علماى اعلام اصفهان يا جاهاى ديگر، وقت اين است كه همه فكرهايشان را متوجه به اين بكنند كه حالا بايد چه كرد. حالا كه قانون اساسى مطرح است طرح بدهند، نظر بدهند، مسائل را بگويند به مردم، بگويند فردا كه بناست مجلس خبرگان درست بشود، خبره اسلامى تعيين كنند. حالائى كه وقت اين حرفهاست، يك وقت ما مىبينيم كه يك طرحى آوردند او فحاشى به يك كسى كرده، يك دسته هم از آن طرف فحاشى، يك دسته هم از آن طرف تأييد، يك دسته هم از آن طرف، باز همان مسائل كه در زمان محمدرضا درست مىشد قبل از ماه رمضان، دوباره حالا قبل ماه رمضان ما، آن هم در يك همچو موقعى. و اين ماه رمضان و ماه شعبان، غير ماه شعبان و رمضانهاى ديگر است، ماه رمضانى است كه سرنوشت ما را مىخواهد درست بكند. ما بايد همه قوا را روى هم بريزيم و برويم سراغ اين مصيبت. نبايد ما مشغول يك چيزى بشويم كه هيچ ارزشى پيش اسلام ندارد، هيچ ارزشى به هيچ وجه ندارد. ما
نبايد برويم دنبال اين مسائل، بايد برويم دنبال اين مسائل اساسى، اين يك جملهاى بود راجع به عموم.
ارزش انسان به قلب و بصيرت اوست، نه به بصر
اما چيزى كه راجع به اين عزيزها، راجع به اين فرزندان عزيز بگويم، اين است كه انسان با روح انسان است، با بصيرت انسان است. ما همه با همه حيوانات شركت داريم در اينكه گوش داريم، چشم داريم، پا داريم و ما دست داريم چه، اما اين مناط و انسانيت نيست، آنى كه انسان را از همه موجودات جدا مىكند، از همه موجودات طبيعى جدا مىكند، آن قلب انسان است، آن بصيرت انسان است. شما بصيرت داشته باشيد، انسانيد. اگر بصيرت نداشته باشد، ابوجهل چشم داشت اما انسان نبود، بعضى از انبيا هم چشم نداشتند و نبى بودند. ميزان در انسانيت معنويت انسان است. كوشش كنيد كه خودتان را با محتوا كنيد، معنويت در خودتان ايجاد بكنيد و از اين هيچ باكى نداشته باشيد كه انسان دست ندارد، پا ندارد، چه ندارد. در روايت است كه بعضى از انبيابودند كه چشم نداشتند و دست و پا هم حتى نداشتند. حضرت مىفرمايد كه مىبينم فلان را (كه الان من درست يادم نيست) دست و پا نداشتند ولى نبى بودند و البته مرسل به آن معنى نبودند اما نبى بودند. بسيارى از علما، بسيارى از نوابغ بودند كه چشم نداشتند، در زمان ما هم بعضى را ما ملاقات كرديم كه از علما بودند، نابغه بودند، اطلاعات زياد و وسيعى داشتند، اسنان بودند هيچ از اين معنى نگران نباشيد كه حالا شما صاحب يك حسى نيستيد، شما معنويتتان را انشاءالله تقويت كنيد، روحتان را تقويت كنيد و از همه بصيرها شما انشاءالله بصيرتر باشيد. خداوند انشاءالله شما را حفظ كند و همه ما را براى اسلام خدمتگزار كند و همه ما اين راهى را كه آمدهايم بتوانيم تا آخر انشاءالله برسانيم.
بيانات امام خمينى در جمع صاحبان صنايع و بازاريان تهران
موعظه به صاحبان كارخانهها در رعايت حقوق كارگران و پيشگيرى از انفجار عمومى
بسم الله الرحمن الرحيم
من يك كلمه به طور موعظه با شما صحبت مىكنم، يك كلمه هم راجع به اساس قضايا كه شما مىگوئيد اينكه بطور موعظه عرض مىكنم اين است كه آقايان صاحب كارخانهها بايد وضعشان را يك قدرى از آن رژيم سابق تغيير بدهند براى اينكه در رژيم سابق كه مردم آن را رژيم اسلامى نمىدانستند و طاغوتى مىدانستند، اگر كارى مىشد مىگفتند كه در رژيم طاغوتى شده است و اگر يك ناراحتىهايى براى كارگرها پيدا مىشد يا يك تحريكاتى مىشد كه اينها اعتصاب كنند، شورش كنند، آنها با فشار و اگر چنانچه نوبت به روحانيين هم مىرسيد با موعظه اما الان با آنوقت فرق دارد. الان همه ما اين ادعا را داريم كه يك مملكت اسلامى است و روى احكام اسلام بايد عمل بشود. اگر خداى نخواسته در يك مملكت اسلامى طورى بشود كه در كارخانهها كارگرها به واسطه اينكه درست به آنها رسيدگى نمىشود انفجار حاصل بشود، اين انفجار از محيط يك مملكتى است كه مدعى اسلام است، نه روحانى مىتواند اين را خاموش كند و نه كس ديگر. براى اينكه روحانى آنوقت مىتواند چيز بكند كه بگويد خوب يك اشخاصى غير اسلامى اين كارها را كردهاند اما اگر مملكت اسلامى به اينكه اسلامى است يك طورى بشود كه انفجار در كارگرها حاصل بشود، اين انفجار ديگر قابل كنترل نيست و اين يك خطرى است كه بر همه شماها و بر همه ما هست و ما را تهديد مى كند. از اين جهت بايد صاحبان كارخانهها توجه به اين داشته باشند كه با كارگرها نظير سابق عمل نكنند، با اينها برادر و دوست باشند و تا آن حدودى كه آنها، كارگرها هم چنين نيست كه خيلى بلندپرواز باشند، اينهايك زندگى مىخواهند. آقايان كارى بكنند كه يك زندگى براى اينها حاصل بشود و جلوگيرى بشود از يك انفجارى كه قابل كنترل نيست. عرض كردم انفجار، اگر ياس از حكومت اسلامى باشد و انفجار پيدا بشود هيچ چيز نمىتواند جلويش را بگيرد به خلاف آنجايى كه انفجار حاصل بشود و پناه به اسلام بخواهند بياورند، آن قابل كنترل است اما اگر يك مملكتى اسلامى شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد كه لفظ، لفظ اسلامى است، عمل، عمل طاغوتى باشد و خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، با اينهمه تحريكاتى كه مىبينيد الان هست، توطئه كه الان هست اگر انفجار بشود،
انفجار بر ضد اسلام است. يك همچو انفجارى، انفجارى است كه از باطن يك مملكتى كه مدعى اسلامى است پيدا شده و مأيوس از اسلام شدهاند، مأيوس از برنامههاى اسلام شدهاند، يك همچو انفجارى را هيچ كس نمىتواند جلويش را بگيرد، ديگران هم كه دامن مىزنند و همان مسائل را دارند طرح مىكنند كه تغييرى نكرده است، يك اسمى تغيير كرده، آنوقت مىگفتيم حكومت شاهنشاهى، حالا مىگوئيم جمهورى اسلامى، واقع مسائل همان مسائل است، كارگرها همان كارگرها هستند، كارمندها همان كارمندها هستند، مردم همان مردمند، رباخوارها همان رباخوارها هستند، زورگوها همان زورگوها هستند اگر در يك همچو محيطى خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، غير از انفجارهاى ديگر است، اين ديگر چيزى براى كسى باقى نخواهد گذاشت و لهذا بايد خود آقايان در فكر اين معنا باشند كه يك همچو چيزى نشود و آن به اين است كه شماها يك قدرى پايينتر بيائيد، كارگرها را هم يك قدرى بالاتر ببريد، آنها نمىخواهند در عرض شما باشند، آنها يك زندگانى مىخواهند، شماها كه الحمدلله دارا هستيد و داراى كارخانهها هستيد و دارأى كارمندان زياد هستيد، يك قدرى براى مصلحت خودتان و براى اينكه خداى ناخواسته يك وقت انفجارى نشود كه همه چيز به باد رود، همه چيز يك كشور به باد برود، شماها هم يك مقدارى خودتان با دست خودتان به اينها يك كمكهايى بكنيد، يك كارهائى بكنيد كه آنها ببينند كه در اين وضعى كه حالا شده است به آنها رسيدگى مىشود. البته دولت هم رسيدگى مىكند ما هم موعظهشان مىكنيم و رسيدگى مىكنيم اما مسأله اين است كه اينها ببينند كه در يك جمهورى اسلامى، اين كارگرها ببينند كه اين اشخاصى كه در رأس هستند و كارفرما آنوقت به آنها مىگفتند اينها بنا دارند كه با اينها يك جور ديگرى رفتار كنند، آنچه كه كمونيستها يا اشخاص منحرف تبليغ مىكنند، اينجور نيست، بنابراين است كه با اينها يك طرز بهترى رفتار بشود، به زندگى آنها رسيدگى بشود، به احتياجات آنها رسيدگى بشود. اين معنا امروز ديگر عملى نيست كه يك دستهاى آن بالاها باشند و همه آن چيزهايى را كه بخواهند، به طور اعلى تحقق پيدا بكند، پاركها و اتومبيلها و بساط، يك دسته هم اين زاغهنشينها باشند كه اطراف تهرانند و مىبينند آنها را اين نمىشود. اين نه منطق اسلامى دارد، نه منطق انصافى دارد، نه صحيح است. و اگر خداى نخواسته اينها صدايشان درآيد ديگر قابل خاموشى نيست، شماها بايد يك فكرى بكنيد براى اينها. شما براى حفظ خودتان، حفظ خانوادهتان، حفظ ثروتتان، حفظ حيثيت خودتان، خودتان بنشينيد با هم تفاهم بكنيد، دستههاى ديگر هم كه آمدند، از اصفهان يك دستهاى آمده بودند و من همين حرفهايى كه به نظرم مىآيد به آنها گفتم كه بايد يك فكرى خودتان بكنيد كه اين تفاوت طبقاتى به اينطور نباشد، يك تعديلى بشود. اسلام تعديل مىخواهد، نه جلو سرمايه را مىگيرد و نه مىگذارد سرمايه آنطور بشود كه يكى صدها ميليارد دلار داشته باشد و براى سگش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلك و اين يك شب كه برود پيش بچههايش نان نداشته باشد. نمىشود اين عملى نيست، نه اسلام با اين موافق است نه هيچ انسانى با اين موافق است، اين با دست شماها نصفش حل مىشود، نصفش، اگر نگويم همهاش، نصفش با دست شما حل مىشود يك قسمت ديگرش هم با دولت است كه براى
اينها خانه درست بكند، بسازد - عرض كنم كه - يك زندگى، همانقدرى كه آن بيچارههامىخواهند. شما خيال نكنيد آن كارگرها مىگويند ما اتومبيل مىخواهيم، ما پارك مىخواهيم اين حرفها نيست آنها يك زندگى مىخواهند وقتى بروند منزلشان اگر بچهاش بگويد من كفش ندارم بتواند كفش بخرد برايش، بشرند آنها، ناراحت مىشوند خود شما فكر كنيد، كه خودتان برويد منزل، يك بچه عزيز داشته باشيد از شما يك چيز بخواهد نداشته باشيد، يك وقت ندهيد، نه؟ ناراحتى ندارد؟ يك وقت بخواهيد و نداشته باشيد به او بدهيد. فرضاً از اينكه يك وقت برود منزل و ببينيد كه پدرش برايش نان نياورده، خوب شما فكر اين را بكنيد، اين منطق ديگر درست نمىشود كه بگوييد كه ما اختيار داريم و همه اختيارات را داريم و ما بايد چه باشيم و چه باشيم و ديگران هيچ. نمىشود اين، اين، من حالا كه عرض مىكنم از نظر جهت سياسيش مىگويم كه جهت سياسى براى خود كارخانه دارها و براى خود كارفرماها جهت سياسى اقتضاء مىكند كه خودشان فكر بكنند و اين مسائل را بين خودشان حل كنند. من به آن اصفهانيها هم كه آمدند گفتم شما خودتان يك چيزى تشكيل بدهيد يك مجلسى تشكيل بدهيد با هم صحبت بكنيد با هم قرار بدهيد كه كمكهايى بكنيد به اينها كه اينها دلخوش بشوند به شما هم كار خوب بكنند برايتان و هم آن انفجارى كه احتمال هست و من ترس از او دارم آن حاصل نشود. اين آن مطلبى است كه عرض كردم كه به طور موعظه مىگويم و مسأله اساسى است و سبك نگيريد اين را. شما حالا ممكن است كه خيلى توجه به مسائل نكنيد اما يك وقت از دست بگذرد، وقتش بگذرد و علاج براى هيچ كس ممكن نباشد نه ما بتوانيم مهارش كنيم و نه شما بتوانيد، اين يك فكر مىخواهد.
عمل بر خلاف مسير اسلام ممنوع!!
اما آنچه راجع به قضاياست، آنكه مربوط به من است بايد صحبت بكنم البته يك چيزهائيش مربوط به دولت است يكى مربوط به وزارت كار است، يكى مربوط به - عرض كنم كه - ديگر است و آن اين است كه ما اجازه نخواهيم داد كه يك قدم خلاف اسلام بردارند. اسلام مالكيت را به طور مالكيت مشروع تثبيت كرده، اجازه داده و كسانى كه دارأى كارخانهاى هستند، صنعتى هستند، آنها اگر چنانچه به غير مشروع نباشد، اينها بايد باشند سر جايشان و طرح دولت هم اين نيست كه صنايع خاص مردم را چه بكنند، دولت هم آن طرحى كه حالا دادهاند كه من باز درست تمامش را با دقت نگاه نكردم اين است كه گفتند يك دستهاى هستند كه اموالشان اموالى بوده است كه چه كردهاند و بردهاند و خوردهاند واز بين بردهاند و اموال غير است و كذا، و صاحب كارخانههايى كه آنطور هستند، آنها ملى مىشود و اين حق است. يك دسته هم آنها هستند كه بدهكار به دولت هستند، بيشتر از آن اندازهاى كه دارند در آنجا. يك دسته اشخاص هستند كه به اندازهاى نه، بدهكار نيستند، خودشان شريكند آن شريكشان عبارت از كسى بوده است كه مثلاً صاحب منصب و امثال اينها بوده است، يكى هم شريك خاصى داشتهاند اينها هم بيايند اينها شركتشان محفوظ است. يك دسته هم هستند كه خودشان
مى توانند اداره كنند خودشان را. پس اين نبوده است كه دولت بخواهد، اينجا مملكت كمونيست نيست كه دولت، حرفى از كمونيست كه نيست، اينجا دولت اسلامى است، آنقدرى كه اسلامى مىشناسد مالكيت را، دولت نمىتواند تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند كنارش مىگذارند، اينطور نيست كه شما خيال بكنيد كه بخواهند هر كس هر كارخانهاى دارد بگيرند. چنانچه در زمينها گفته بودند كه خوب زمينها را مىخواهند بگيرند، مسأله اين نبود. زمين موات بود، زمين موات آن است كه هيچ كس در آن چيز نكرده آنوقت اين موات را فروخته بودند همين فروش غلط بود زمين موات را نمىتواند كسى بفروشد يا يك خطكشى كرده بودند و فروخته بودند، آن هم غلط است، آن موات را مىگيرند بلكه ارفاق هم مىكنند كه هر كه خودش مىتواند برود چه بكند اما زمينى كه كسى احياء كرده و مالك هست، كى مىگيرد آن را كى مىتواند بگيرد آن را. اين مسائل مطرح نيست، اين مسائل يك مسائل اسلامى است، يك برنامه اسلامى است و تاكنون هم هر چه اينها گفتهاند و طرح دادهاند من نديدم يك چيزى باشد كه خلاف اسلام باشد و بخواهند اين را، ولى شايعات زياد است. يك كلمه كه گفته مىشود كه اراضى موات گرفته مىشود يكدفعه شايع مىشود به اينكه مىخواهند خانههاى مردم و زمينها را بگيرند از مردم. اما اشخاص غير مسؤول اگر يك حرفى، نطقى بكنند، توى روزنامه يك چيزى بنويسند، اينها ميزان نيست. هر وقت خود دولت صحبت كرد، سخنگوى دولت صحبت كرد آن ميزان است. روزنامهها خيلى چيزها همين طورى مىنويسند يا يك اشخاصى كه غير مسؤولند يك حرفهايى مىزنند اين مربوط به دولت و مربوط به اسلام نيست ما روى خط اسلام بايد عمل كنيم من تا زنده هستم از خط اسلام نمىگذارم دولت خارج بشود و من اميدوارم خودمان هم خارج نشويم.
لزوم هميارى دولت وملت در رفع حوائج يكديگر و بازسازى ايران اسلامى
و شماها سرگرم كارتان باشيد لكن اين مطلبى را كه به شما گفتم خيلى در نظر داشته باشيد، خيلى توجه داشته باشيد، شما فكر بكنيد اينها فرزندان خودتان هستند شما فكر كنيد كه يك فرزندى داريد برود منزل براى بچهاش نان نداشته باشد به شما چه مىگذرد. فكر اين را بكنيد يك قدرى افكارتان را بياوريد توى اين جمعيتى كه زير دستتان هست، توى اين جمعيتى كه زاغهنشين هستند، توى اين جمعيتى كه هيچى ندارند. البته دولت هم مشغول است لكن بىانصافها اينقدر خرابى كردهاند و رفتهاند كه به اين زودى نمىشود اصلاحش كرد. هر جا شما دست بگذاريد خرابى است. هر چه توانستند بانكها را چاپيدند و رفتند، به عنوان قرض. الان اين چيزهايى كه اينها گذاشتهاند از قبيل عمارات و اينطور چيزهايى كه گذاشتهاند، همهاش را قرض كردهاند و بردهاند كه بايد قرض اينها را بدهند. اينطور نيست كه اين ثروت را ما اكثراً خيال مىكرديم خوب، براى اصلاح حال فقرا همين كه اينها گذاشتند كافى است، ما هم اينها را بنياد مستضعفين درست كرديم بعد كه رسيدگى كردند ديدند چه. اينقدرى كه اينها چاپيدند و رفتند و اين اخيراً قرض كردند و همچو كه فهميدند كه امكان دارد كه بروند قرض كردند از همه بانكها با هر طورى كه توانستند چاپيدند و بردند اين بنياد مستضعفين هم
آنقدر سرمايه ديگر ندارد. معلوم شد اينطورها نيست كه ما خيال مىكرديم كه كافى است براى ما. ما بايد دستمان را باز پيش ملت دراز كنيم براى اينكه اين مستضعفين و اين بيچارهها و اين زاغهنشينها را نجاتشان بدهيم، بايد به ملت رجوع كنيم و ملت اين كارها را بكند. همهمان يعنى با هم، همهمان روى هم رفته دست به هم بدهيم كه يك وضع متوسطى براى اينها حاصل بشود كه نه بىانصافى باشد نسبت به برادرهاى هم نوع شما اينها را برادر خودتان حساب كنيد، كارگرها، كارگردانها را نوكر حساب نكنيد، برادر حساب كنيد، فرزند حساب بكنيد. حوائجشان را ببينيد چه، براى اولادتان حوائجى اگر داشته باشد هر چه بتوانيد بر مىآوريد، اينها آنقدرها نمىخواهند، آنقدرى كه يك زندگى متوسطى، همچو نباشد كه هر چه را دست بگذارد، نداشته باشد، اين اسباب اين مىشود كه خداى نخواسته يك وقت غير آنطورى كه ما فكر مىكنيم بشود. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همهتان، همهتان در فكر اين باشيد كه اين مملكت را راهش بيندازيد. اينكه شما خيال كنيد دولت تنها بتواند، نمىتواند. مسأله اين نيست كه دولت بتواند كار بكند. يك قشر از مردم بتوانند، نمىتوانند. بايد هر كس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اينكه بشود اين كار را انجام بدهيم. من كه اينجا نشستهام و يك طلبه هستم به اندازه طلبهاى به مردم سفارش كنم و چه بكنم و شما كه صاحب كارخانه هستيد و خداوند به شما عنايت كرده، شما هم به اندازه خودتان كار را انجام بدهيد. كشاورزان هم به اندازه خود، هر كس در آن محيطى كه هست آنجا را درست بكند. انشاءالله بلكه ايران به دست همه درست بشود تا دوباره چپاولگران نيايند همه چيز شما را ببرند. هر چه نتيجه عملتان است چپاولگران به صورتهاى مختلف و به جهات مختلف ببرند. اين بسته به اين است كه خود ما قيام كنيم به امر و گمان نكنيم كه مطلب ديگر تمام است. نخير، مطلب تمام نيست. الان ساختن برتر از سابق است، سابق براى بيرون كردن آنها خيلى معونه نمىخواست يعنى جز معونه مشت و فرياد، اما حالا محتاج به عمل است و همه عمل مىكنند. و همه براى خدا عمل بكنند. انشاءالله خداوند همه شما را مؤيد كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از اقشار مختلف مردم
واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا
بسم الله الرحمن الرحيم
من بايد به يك واقعيتى ملت ايران را تذكر دهم واقعيتى كه شايد باز هم تذكر داده باشم لكن اهميت موضوع موجب مىشود كه من باز به ملت ايران تذكر دهم.
كوششهاى زيادى در ظرف قريب 20 سال شد تا گروههاى مختلف ملت را به هم پيوست، كوششهايى شد تا آنكه تبليغات اجنبىها، آنهائى كه مىخواستند ما را غارت كنند و عقب نگه دارند خنثى شد. كوششها شد تا گروههاى مختلف ملت را به هم پيوست، جوانان دانشگاهى را با جوانان روحانى پيوند داد، كارمندان دولت را با بازارى و روحانى و دانشگاهى به هم پيوست. اين قشرها، قشرهاى مختلف از كارگر تا دهقان تا كشاورز، بازارى، روحانى، دانشگاهى، تمام قشرهابه هم پيوستند و به هم جوش خوردند. زحمتهاى زياد، كوشش فراوانى شد تا اين متفرقات مجتمع شدند تا اين قطرهها دريا شدند، تا اين قطره جداى از هم به يك شكل سيل بنيانكن در آمدند و بنيان ظلم و جور و دستهاى اجنبى را از بيخ و بن كندند و قطع كردند و شما ملت بزرگ ايران، از شهرستانىها گرفته تا دهات و قصبات، بانوان محترم و برادران عزيز، بدون توجه به گرفتارىهاى خودتان همصدا با هم اين سد بزرگ انسانيت را شكستيد. من مىترسم كه در اين نيمه راه زحمتهايى كه تاكنون كشيده شده است، به واسطه نادانى يك عده و غرضورزى عده ديگر از بين برود و خون جوانان ما هدر رود. شما مىبينيد كه در ظرف دو ماه، سه ماه كه از پيروزى شما گذشته است و همه ديديد در پناه وحدت كلمه و در پناه قدرت اسلام اين پيروزى را تحصيل كرديد و رمز پيروزى شما ايمان و وحدت كلمه بود، در ظرف يكى دو ماه قريب صد گروه با اسمهاى مختلف اظهار وجود كردند يعنى آن انسجامى كه ملت به هم پيدا كرد و آن وحدتى كه ملت پيدا كرد و اجانب احساس كردند كه با وحدت كلمه ملت و با قدرت ايمان هيچ قدرتى نمىتواند مقابله كند با اين قدرت، در صدد بر آمدند اين قدرت را تضعيف كنند، هم قدرت اسلامى را و هم وحدت كلمه را. زحمتهاى چندين سالهاى كه براى انسجام گروههاى مختلف و براى وحدت كمله بود، اجانب درصدد بر آمدند كه به هدر بدهند اين زحمتها را و با دستهاى ناپاك خودشان و با بى توجهى به بسيارى از اشخاصى كه ادعاى همه چيز مىكنند، اين زحمتها نزديك است به هدر برود. ما گروههاى مختلف را مجتمع كرديم و اين سد را
شكستيم و الان گروههاى مختلف حدود صد گروه تاكنون اظهار وجود كردهاند و اين اظهار وجود منتهى به معدوميت همه خواهد شد.
اى احزاب مختلفه!اى گروههاى مختلف !اگر شما براى كشور خودتان دلسوز هستيد و براى ملت خودتان دلسوز هستيد،بايد بدانيد كه اين ايجاد گروههاى مختلف براى ملت سم قاتل است و كشور شما را باز به حال اول خداى نخواسته بر مىگرداند.اى اشخاصى كه داد از مليت مى زنيد، داد از دوستى با ملت مىزنيد، داد از دوستى با مستضعفين مىزنيد، اين اظهار وجودها، اين گروه گروه كردن ملت موجب اين مىشود كه ملت شما باز به حالت اول برگردد. شما داريد رمز پيروزى ملت را از دست مىدهيد. شماها كه حسن نيت داريد در تحت تأثير شياطينى كه سوء نيت دارند واقع شدهايد. خداى تبارك و تعالى مىفرمايد واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا امر به اجتماع و نهى از تفرق. شماها اجتماع مسلمين را به هم مىزنيد و موجب تفرقه مىشويد.
هواهاى نفس را كنار بگذاريد، با ملت در يك مسير برويد. اين ملت جوانهاى خودش را از دست داد، اين دانشگاه زحمت كشيد، اين مدرسهها زحمت كشيدند، اين مدرسه فيضيه كشته داد، قرآنها را در اين مدرسه فيضيه بىاحترامى كردند ،بلكه گفته بود آتش زدند. ما زحمت كشيديم و روحانيون را با دانشگاه آشتى داديم و تبليغات سوء اجانب را خنثى كرديم و شما در اين وقت، در وقتى كه ما احتياجمان به وحدت بيشتر است موجب تفرق داريد مىشويد. اين خدمت به خلق است؟! اين خدمت به كشور است؟! اين گروه گروه شدن خدمت به انسانيت است؟! خدمت به مستضعفين است؟! يك قدرى تأمل كنيد و يك قدرى در كارهايتان تجديد نظر كنيد.
گروه گروه مىشويد و هر گروهى مخالف گروه ديگر. اگر همه در يك مسير مىرفتيد، باز مضايقه نبود كه گروههايى همه در مسير واحد لكن دستهاى خبيث اجانب در كار است كه شما را ندانسته گروه گروه كند و مخالف با هم. آنهايى كه مىخواهند ما را بچاپند و ذخائر ما را ببرند و ما را به اسارت بكشند، مشاهده عينى كردند كه دو چيز براى ما پيروزى آورده است و به اين دو چيز حمله كردند: يكى ايمان، اسلام، يكى وحدت كلمه. با دست عمال خودشان، اين رمز پيروزى كه داراى دو جهت بود به هر دو حمله كردند و در سطح وسيعى در ايران مشغول تفرقه افكندن شدند، تفرقه در همه اطراف ايران، احزاب مختلفه، گروههاى مختلفه، جبهههاى مختلفه و معالاسف همه با هم مخالف. اين وحدت كلمه را دارند از ما مىگيرند. قدرت ايمان بود كه شما رابه اين پيروزى رساند و آنها مشاهده عينى كردند كه ايمان منشاء شكست آنها شده است اين را هم دارند در آن خدشه مىكنند. آنهايى كه با اسلام مخالفند، امروز اگر چنانچه عقل دارند مخالفت نكنند كهاسلام پيروز مى كند آنها را. آنها كه نوكر اجنبى هستند حسابشان معلوم است. اين يك نگرانى است براى من كه زحمتهاى چندين ساله اشخاصى كه دنبال اين بودند بين قشرهاى مختلف آشتى بيندازند و تبليغات باطل اجانب را خنثى كنند و بحمدالله كردند و پيروز شدند، اين اجتماع به هم بخورد و تفرقه حاصل شود.
يك نگرانى ديگرى كه ما داريم اين است كه دوستهائى كه نادان هستند توجه به مسائل ندارند
موجب اين بشوند كه اسلام را طور ديگرى نشان بدهند. ما امروز رژيم جمهورى اسلامى داريم. ما امروز تمام قشرهايمان مدعى هستند كه جمهورى اسلامى هستيم، كه رژيم ما جمهورى اسلامى است، دادگاههاى ما دادگاههاى اسلامى است، كميتههاى ما كميتههاى اسلامى است، پاسدارهاى ما پاسدار اسلامى است، ارتش ما، ژاندارمرى ما، شهربانى ما، قواى انتظامى ما اسلامى است، دولت ما اسلامى، ادارات ما اسلامى ما همچو ادعا داريم. من خوف آن دارم كه به واسطه كارهايى كه از قشرهايى كه غرض ندارند لكن نادان هستند كارهائى صورت بگيرد كه مكتب ما را آلوده كند و بد معرفى كند، ما شكست بخوريم در مكتب،اسلام دفن بشود.
اگر كميتهها، چه آنهايى كه در آنها بعضى معممين هست و چه آنهائى كه نيست اگر خداى نخواسته بر خلاف موازين اسلامى عمل كنند، مكتب ما را شكست مىدهند و اين مسؤوليت بزرگى است براى معممين. اگر خداى نخواسته در شهرستانها، در جاهايى كه علما و روحانيون هستند يك اختلاف نظرى باشد كه منتهى به اختلاف ظاهر بشود، مكتب ما خدشهدار مىشود و اين مسئوليت بزرگى است متوجه به روحانيون. اگر دادگاههاى ما بر خلاف موازين اسلامى، بر خلاف عدالت رفتار كنند مكتب ما خدشهدار مىشود. اگر پاسدارهاى ما كه پاسدار جمهورى اسلامى هستند، پاسدار انقلاب اسلامى هستند كارى بكنند كه بر خلاف موازين پاسدارى باشد، مكتب ما خدشهدار مى شود و اين مسؤوليت بزرگى است. ما اگر در رژيم سابق شكست مىخورديم و كشته مىشديم لكن مكتب ما محفوظ بود غم نداشتيم، نگرانى نداشتيم.
ما اگر در رژيم سابق بعضى كارهاى خلاف فرض كنيد مىكريدم به مكتبمان مربوط نبود، امروز اگر كار خلاف بكنيم مكتب شكست مىخورد. مصيبت آن است كه مكتب شكست بخورد سيدالشهدا (ع) شهيد شد با همه اصحاب و عشيره لكن مكتب جلو رفت، شهادت او مكتب را جلو برد. ما هم اگر در آن رژيم شهيد مىشديم و شما هم اگر شهيد مىشديد، مكتب جلو مىرفت لكن با اعمال ما، با كردار ما، با گفتار ما، با قلمهاى ما، با قدمهاى ما اگر امروز كارهاى خلاف واقع بشود، مكتب متزلزل مىشود. مصيبت بزرگ اين است كه مكتب از دست برود، مكتبى كه انبيا براى آن كشته شدهاند، مكتبى كه اوليا براى آن كشته شدهاند.
ملت ايران! بانوان محترم! بردادران محترم! به داد اسلام برسيد اسلام امروز امانت است در دست شما، خيانت نكنيد به اين امانت. روحانى! دانشگاهى! بازرگان! دهقان! كارگر! شهرى! دهاتى! عشاير! اسلام امروز در خطر است، نه ما. خطر براى ما بود اشكال نبود. اسلام را دريابيد، كارهاى خلاف ما اسلام را بد جلوه مىدهد، اسلام را دفن مىكند كه تا آخر به آن توجه نشود. قلم ناپاك، چشمهاى ناپاك در صددند كه از شما خردهگيرى كنند و مكتب شما را بد جلوه دهند و بگويند اين هم جمهورى اسلامى، چنانچه در كارخانهها مىروند و مىگويند، چنانچه قلمهاى خائن مىنويسد. ما امروز از دوستان مىترسيم، ديروز از دشمنها مىرسيديم. آن ترس خيلى زياد نبود، اشكالى نبود. امروز از دوستها مىترسيم كه اين دوستهاى بىتوجه به عمق مسائل، بىتوجه به موقعيتى كه الان ما
در آن واقع هستيم كارى بكنند كه مكتب ما در دنيا مكتب فاسد قلمداد شود، مكتب عقب مانده قلمداد شود.
اين است كه ما را رنج مىدهد، اين است كه ما را نگران كرده. امروز بر همه ما، بر همه ملت، بر بانوان، بر برادران، بر علما، بر دانشگاهىها، بر وكلا، بر وزرا، بر همه قشرهاى ملت است كه احتراز كنند از اختلاف و احتراز كنند از كارهائى كه مخالف با نهضت اسلامى است، مخالف با جمهورى اسلامى است. دست از اختلافات برداريد، در يك امور جزئى با هم اختلاف نكنيد، امروز روز اختلاف نيست. دست از هواهاى نفسانى برداريد، براى رياست كميته و پاسدارى و اينها خداى ناخواسته خلاف نكنيد. امروز روز هواى نفس نيست. امروز روزى است كه سرنوشت شما، سرنوشت اسلام، سرنوشت قرآن بايد معلوم شود. با هم برادر باشيد. دانشگاهىها با ما برادرند، ما خدمتگزار آنها هستيم. برادران دانشگاهى! توجه كنيد كه شما را جدا نكنند از روحانيون. برادران روحانى! توجه كنيد كه شما را جدا نكنند از دانشگاهىها. همين چند روز در اصفهان، در مشهد، در تهران اساس يك خلاف را دارند طرحريزى مىكنند كه دانشگاه را از روحانى جدا كنند. بعضى منبرهاى نادان و بعضى دانشگاهىهاى نادان مىخواهند اين دو قشر را از هم جدا كنند، طرحش را ريختهاند در يك موقعى كه موقع طرح قانون اساسى است، در يك موقعى كه موقع نتيجهگيرى است، در يك موقعى كه نزديك به ماه مبارك رمضان است و اجتماعات شما براى آنهائى كه مىخواهند ايران را از بين ببرند خطر دارد. ماه مبارك، ماه اجتماع است، ماه وحدت است، ماه خداست. در يك همچو موقعى قبل از ماه رمضان و موقع نتيجهگيرى از اين خونها، از اين زحمتها، از اين رنجها طرح يك اختلاف بزرگ بين روحانيون و دانشگاهى ريخته شد، يكى جزوه مىدهد لعن مىكند يك كسى را، يكى جزوه مىدهد تعريف مىكند از كسى. هر دو خلاف است. هر دو امروز غلط است. دست برداريد از نادانى، شما را تحريك نكنند آنهائى كه با اسلام دشمن هستند. خيانت به اسلام نكنيد. اين تفرقه امروز خيانت به اسلام است با هر اسمى كه باشد. امروز سر ولايت اميرالمؤمنين (ع) اختلاف كردن خيانت به اسلام است. امروز اين حرفها را طرح نكنيد همه توجه به اين معنا داشته باشيد كه اين سرنوشتى كه بناست براى ايران تحقق پيدا كند خوب باشد. با اعمال شما مبادا اسلام فراموش بشود، با اعمال شما مبادا اسلام دفن بشود. اگر دلسوز به اسلام هستيد دست از تفرق برداريد، اگر دلسوز به ملت هستيد دست از تفرق برداريد، اگر دلسوز به كشورتان هستيد دست از اين تفرقات برداريد. اين طرح شيطانى كه در اصفهان ظهور كرده و در مشهد و در تهران هم، اين طرح شيطانى را خنثى كنيد. سر يك نفر آدم كه آيا كافر است يا مسلم، تو سر هم نزنيد، توجه به مسائل كنيد، شما را مىخواهند به جان هم بريزند و آنها نتيجه بگيرند. خداوند انشاءالله ما را از غفلت بيدار كند. خداوند انشاءالله اجتماع ما را حفظ كند. خداوند انشاءالله تفرقهاندازها را هدايت كند. خداوند انشاءالله اسلام را پيروز كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع وعاظ و روحانيون تهران
وقتى كه قلب الهى شد همه چيز انسان الهى مىشود
بسم الله الرحمن الرحيم
من چند جمله راجع به تكاليف كلى روحانيون و اهل محراب و منبر بايد عرض بكنم و بعد مشكلاتى كه هست. آقايان روحانيون و خصوص اهل منبر، خطبا، اينها سخنگوى اسلام هستند. اگر حكومتى سخنگو مىخواهد، سخنگوى اسلام آقايان خطبا هستند و وقتى مىتوانند آقايان خطبا سخنگوى يك اسلامى باشند، آن اسلامى كه همه چيز در آن هست، اين اگر خودشان را اسلامى كنند و مطالبى كه گفته مىشود، اسلامى باشد و از قلب پاكيزه اسلامى بيرون بيايد، اين صلاحيت سخنگويى براى اسلام را دارد. سخنگوى دولتهاى ديگر هيچ كارى به اين ندارند كه اين حرفى كه تو مىزنى، باوردارى، از روى قلب است. به قلب هيچ كارى ندارند اينها، فقط كار دارند كه اين خوب صحبت بكند و مطالب دولت را خوب ادا بكند، حالا به حسب قلبش معتقد باشد يا نباشد كارى به آنها ندارد و از سخنگويى او هم چيزى كسر نمىشود اما اسلام اينطور نيست، اسلام آنقدرى كه به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد. مركز، قلب است، مركز، لب انسانى است. اگر خداى نخواسته شما حرفهايى كه مىزنيد همهاش اسلامى باشد، لكن از يك قلب اسلامى بيرون نيايد، اين شايستگى براى سخنگويى در اسلام ندارد ولو خيلى هم خوب صحبت بكند. و اگر از قلب اسلامى بيرون بيايد، يعنى قلبى كه اعتقاد دارد به مبانى اسلام، ايمان آورده است به اينكه اسلام همه چيز است و مكتب اسلام مكتبى است كه تنها اين مكتب و مكتبهاى الهى كه آنها هم همه اسلامند، اين مكتب است كه مىتواند انسانها را به همه ابعادى كه دارد، تربيت كند و نظام را به همه ابعاد برقرار كند و انسانها را برساند به آنجايى كه مقام انسانيت است. با همچو اعتقادى، با همچو ايمانى اگر چنانچه خطيب خطبه بخواند و ملا موعظه بكند و روحانى عمل بكند، اگر از روى يك همچو قلبى بيرون بيايد، روحانى، روحانى است خطيب هم خطيب اسلامى است و اهل منبر هم سخنگوى اسلام هستند، روحانيون هم باز سخنگوى اسلام. ابتدا از قلب شروع مىشود، همه چيزها از قلب انسان شروع مىشود، نه اين قلبى كه حيوانى است، قلب انسانى، همه مسائل از قلب انسانى شروع مىشود و اگر چنانچه قلب، يك سرچشمه نور و هدايتى در آن باشد، زبان هم به نورانيت قلب منور مىشود، چشم هم به نورانيت قلب منور مىشود، همه اعضاى انسان كه تابع قلب است، وقتى قلب الهى شد، همه چيز انسان الهى مىشود يعنى حرف كه مىزند،
حرفش هم الهى است، استماع هم كه مىكند، استماعش هم الهى است، راه هم كه مىرود، راه رفتنش هم الهى است. اين همان است كه انبيا آمدهاند براى تربيت انسانها كه اين انسانى كه يك حيوانى است، با ساير حيوانات فرق ندارد يا بدتر از ساير حيوانات است مىخواهند كه اين انسان را از اين لجنزار بيرون بياورند و يك انسان الهى، يك انسانى كه سر تا پايش معرفت الله باشد، توحيد باشد، حركتى نكند الا به حركت الهى و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى نه اين است كه معنايش اين است كه خدا تير را با دست انداخت. اين دست، دست خداست و نفسانيت در تو نبوده است تا اينكه رمييى كه مىكنى، رمى تو باشد. تو الهى بودى، تو يك موجود الهى بودى، موجود الهى همه چيزش الهى است، رميش رمى الله است، عينش، عين الله است، همه چيزش خداست.
بايد كوشش كنيم ما معممين، ما كه خودمان را اسممان روحانى گذاشتيم، چه طبقه اهل منبر باشند، چه اهل محراب باشند، چه از قشرهاى ديگر، همين بنگاه، اين بنگاه را بنگاه اسلامىاش كنيم. ما كه امروز همچو قدرتى خدا به ما داد و اعطاى خدا بود، ليس الا براى اين نيم توجهى بود كه به اسلام شد و همه گفتند اسلام را مىخواهيم، يك همچو قدرتهايى را از بين برديم، برديد و همه قشرها هم در اين شركت داشتند، زنها، مردها، بچه، بزرگها، ما همه، روحانى، دانشگاهى، همه، ما كه الان آن قدرتها را از بين برديم و الان هم مدعى هستيم كه رژيم ما رژيم اسلامى است و جمهورى ما جمهورى اسلامى است، بايد اكتفاى به اين نكنيم كه يك لفظى را برداشتيم و يك لفظ ديگر جايش گذاشتيم يا يك رژيمى را منقرض كرديم، يك رژيم ديگرى جايش گذاشتيم. بايد ما همه متوجه اين معنا باشيم كه لااقل اين محيط بنگاه روحانى، اين محيطى كه سر و كار دارند با قلوب مردم، دعوت مىكنند مردم را و سر و كارشان با دلهاى مردم است، شمائى كه سر و كارتان با جان مردم است، بايد كوشش كنيد كه جان خودتان را، قلب خودتان را اصلاح كنيد، الهى كنيد كه وقتى كه منبر مىرويد مثل منبرهاى، البته نمىشود، اما شيعه آن صاحب منبر حقيقى كه حضرت امير سلامالله عليه هست باشد كه هر چه مىگفت و از قلب الهى سرچشمه مىگرفت ضربت على يوم الخندق كافضل من كذا.. اين نه اينكه مسأله اين بود كه تمام كفر با تمام اسلام مقابله كردند، از اين جهت شده است. ما اگر فرض مىكرديم كه غير حضرت امير همين ضربه را زده بود و همان شكست را هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود كه يك فضيلتى داشته باشد تا فضيلتش از نماز انبيا هم بالاتر باشد اين ضربه ضربتى بود كه از روح اميرالمومنين سرچشمه گرفته بود همه ايامى كه ضربت مىزد، فضيلتش بالاتر از همه بود براى اينكه قلب، قلب الهى بود، قلبى بود كه غير از خدا در او راه نداشت. ضربتى كه از آن قلب سرچشمه بگيرد، تصميمى كه از آن قلب سرچشمه بگيرد، اين ارزشش همان است كه فرموده است افضل از همه چيزهائى كه در عالم واقع شده است. البته براى ماها و بالاتر از ماها اين مقام ميسور نيست لكن آن تا حدودى كه ميسور است ما بايد كوشش كنيم حالا كه نشد، هيچ، نباشد حالا كه ما نمىتوانيم حضرت امير سلامالله عليه باشيم شيعهاش هم نبايد باشيم؟! نه، خود ايشان هم فرمودند كه شماها نمىتوانيد اينطور باشيد لكن اعانت كنيد مرا به تقوا و به امثال ذلك.
رسالت عظيم روحانيت در حفظ شؤونات و اداى مقاصد اسلام
بايد شما سخنگوى اسلام باشيد، اين شغل شماست و اين شغل اگر چنانچه واقعيتى داشته باشد از همه شغلها بالاتر است براى اينكه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مىشود، همه مقاصد اسلام، و مسؤوليتش از همه چيز زيادتر است. اگر خداى نخواسته يك نفر از كسانى كه ادعاى اهل منبرى مىكنند يا محرابى، يا در منبر مىروند و يا در محراب اگر چنانچه آن كسى كه منبر مىرود، زبانش يك وقتى يك زبانى باشد كه بر خلاف مسير اسلام باشد، اين غير از يك آدم عادى است كه توى دكانش يك خلافى مىكند، يك كم فروشى مىكند، اين خطر، خطر به مكتب است. شماها سخنگوى اسلام هستيد اگر سخنگوى اسلام يك چيزى بگويد كه با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، اين مسؤوليتش غير از آن مسؤوليتى است كه يك نفر آدم عادى يك چيزى مىگويد. يا بايد اين ادعا را نكنيد و اين شغل را قبول نكنيد يا اگر قبول كرديد و اين ادعا را كرديد، بايد سرش بايستيد همهمان، همه ما الان اين لباسى كه الان شعار است لباس اسلام است، شعار است لباس روحانيت است، ما كه اين لباس را پوشيديم، به لوازم اين لباس بايد التزام پيدا بكنيم دنبال اين باشيم كه شؤون اين لباس كه مىگوئيم لباس اسلام است شؤون اين را بايد حفظ بكنيم اگر خداى نخواسته ما شؤون اين را حفظ نكنيم لباس، يك لباس غصبى است، ماقاچاق هستيم براى اينكه لباسى كه بايد يك فردى بپوشد كه اسلامى باشد ما اين لباس را از او غصبا پوشيده ايم. بايد مافكر اين مطالب باشيم كه اول شرط روحانى بودن، چه آن قشر از روحانى كه اهل منبر و خطبا هستند كه سرو كار با روحانيت دارند، سر و كار با روح دارند و چه آن قشرى كه اهل محراب و اهل تحصيل و اهل فتوى و اهل اين چيزها هستند، اين يك مسئلهاى است كه براى همه سنگينى دارد و مشكلات دارد و براى همه مسئوليت دارد منتها مسئوليتها كم و زياد دارد. يك كسى است فرض كنيد كه اگر چنانچه يك خلافى بكند يك مملكت به واسطه خلاف او يك وقت خداى نخواسته به اعوجاج كشيده مىشود، يك وقت يك كسى هست كه يك شهر، يك وقت يك كسى است كه يك ده، يك وقت كسى يك كسى است كه يك مسجد، البته فرق مىكنند اينها،لكن همه مشتركند در اينكه مسئول هستند و همه مشتركند در اينكه بايد از اين مسئوليت درست از كار بر آيند. الان يك رژيم اسلامى به حسب رأى همه مردم، رژيم ما ديگر رژيم سلطنتى نيست و جمهورى اسلامى است، اما آنقدرى كه تا حالا واقع شده است همين است كه ما رأى داديم به يك مسألهاى و دنيا هم ايران را شناخت به اينكه جمهورى اسلامى است، اما محتواى اين جمهورى اسلامى كه يك مقداريش مربوط به دولت است و دستگاههاى دولتى كه آن الان به ما، محل صحبت ما نيست، يك قسمت مهمش هم مربوط به اين بنگاه است، به اين بنگاه روحانيت است، ما بايد اين بنگاه روحانيت را يك كارى بكنيم كه اسلامى بشود و ما بتوانيم بگوئيم كه ما در جمهورى اسلامى واقع شديم، ما حالا ديگر آزاد هستيم، اختناق نداريم و مسائل اسلامى را آنطور كه بايد مىگوئيم، آنطور كه بايد عمل مىكنيم پيشتر نمىتوانستيم، آزاد نبوديم، منبر آزاد نبود، محراب آزاد نبود، حالا آزاد شديم اما نه آزاد به اينكه حالا بخواهيم هر چه دلمان مىخواهد بگوئيم و هر چه
بخواهيم بكنيم، نه آزاديم كه پيشتر نمىتوانستيم عمل به اسلام و مقاصد اسلامى را بگوئيم، حالا آزاديم كه مقاصد اسلامى را بگوئيم.
امروز تمامى چشمها براى طرح اشكال متوجه جمهورى اسلامى است
الان همه چشمها دوخته شده است به اين مملكت و شايد بيشتر به اين بنگاه كه اين بنگاهى كه در اسلام در طبقه بالا واقع شدهاند، مربى هستند، تربيت مىخواهند بكنند، سخنگوى اسلام هستند، اينها چه مىكنند وضع همان وضع است و لفظ تغيير كرده است يا خير حالا وضع را دارند تغيير مىدهند محتوا را دارند تغيير مىدهند، متبدل شدهاند، همين طورى كه حكومتشان، رژيمشان متبدل شد از طاغوتى به رژيم اسلامى، اين قشر هم كه قشر روحانى باشند اعم از مراجع اسلام، از علماى اسلام و از خطباى اسلام، از همه اينها، مسألهگوى اسلام، همه اينها كه در اين بنگاه واقع شدهاند، نظرها الان دوخته شده است به اينكه اينها چه مىكنند، الان در چه حالى هستند، تغييرى در ورحيه اينها پيدا شده، در اعمال اينها پيدا شده است يا اعمال همان اعمال و روحيه همان روحيه و يك لفظى را برداشتند يك لفظ ديگرى جايش گذاشتند. در دولت هم همين طور، در وزارتخانهها هم همين طور، در ادارات دولتى هم همين طور است، در ارتش هم همين طور، همه جا همين است مطلب، منتها يك چشمهاى دشمن است كه به ما دوخته شده است و يك چشمها هم از غير دشمن آن چشم دشمن كه به ما دوخته شده است، هم در داخل كم نيستند و هم در خارج زيادند. اينها چشمهايشان را دوختهاند به ما كه از ماها اشكال بگيرند، به ما اشكال بكنند و اشكال را به آن باد بزنند تا زياد بشود، يكى را چندين هزار كنند و در مجلات اينجا و روزنامههاى اينجا به طور كنايه و رمز و در خارج به طور صريح حمله كنند، نه حمله به بنده و شما، حمله به مكتب. مسأله اين است كه از اعمال ماها يك بهانهاى دست دشمن داده بشود كه مكتب ما را بگويند اينطورى است. اين مكتب دارها شما هستيد اگر مكتب دارها خدشه در آنها پيدا شد، آنها مىگويند مكتب خدشه دارد، براى اينكه ساير قشرها سر و كار با موارد طبيعت دارند، با اسلام هم اگرسر و كار دارند، به اين رژيم طبيعى اسلام آنها سر و كار دارند اما شماها و ماها همه ادعايمان اين است كه ما سر و كار با ارواح مردم داريم ما خواهيم روح مردم را تربيت كنيم، اگر چنانچه ما كه سروكارمان با معنويات اسلام است و با واقعيات اسلام است، از ما يك مسائلى ببينند، در محراب ببينند، در مسند ببينند، در منبر ببينند، اگر ببينند، نمىگويند كه اين آقا كه منبر است يك آدم كذائى است، مىگويند كه روحانيون اينطورند، اهل منبر، خطباى اسلام اينطورند، بعد جرش مىكنند به اسلام كه اصلاً اين همين است ديگر،اين رژيم هم همان رژيم است منتها يك اسمى را تغيير دادند و يك افرادى رفتند، يك ظلمهاى رفتند و يك ظلمهاى ديگر جايشان نشستند، يك منحرفينى رفتند يك منحرفهاى ديگر جايش نشستند. اينها براى ما يك همچو چيزهايى درست مىكنند. امروز مسئوليتمان مسئوليت شخصى نيست كه من موظفم كه حفظ آبروى خودم را بكنم. اين وظيفه است براى همه، هر كسى وظيفه دارد حفظ حيثيت و آبروى خودش را بكند، اختيار ندارد كه آبروى خودش
رابريزد. قضيه اين نيست كه حيثيت شخص من، حيثيت شخص شما يك وقتى خدشه دار بشود تا مسئوليت به حدود همان خود آدم برگردد، صحبت در اين است كه با عمل ما، مكتب ما دفن بشود، يعنى حالائى كه ما جمهورى اسلامى پيدا كرديم و هياهو كرديم كه ما ظلم نمى خواهيم و عدالت مىخواهيم، حالا ما كه اولى هستيم به اينكه اين عدالت را اجرا بكنيم، اولى هستيم به اينكه اعوجاجات را مستقيم كنيم، خداى نخواسته از ما عملى صادر بشود كه بر خلاف مجارى عدالت است، انحرافى است اگر اينطور شد جمهورى اسلامى شكست مىخورد. اگر اين جمهورى اسلامى شكست خورد اسلام مدفون مىشود، ديگر خيال نكنيد بعدها شما بتوانيد دوباره يك كارى انجام بدهيد. مسئوليت يك همچو مسئوليتى است. مسئوليت يك مسئوليتى است كه انبيا و اوليا و همه خونشان را دادند براى حفظ اين، همه براى حفظ مكتبشان خونهايشان را دادند، چه انبياء سابق و چه نبى اكرم كه همه تاريخش را مىدانيد، همه چيزشان را دادند براى اينكه حفظ بشود اين مكتب و يك وقت اعوجاجانى در آن پيدا نشود. سيدالشهدا سلام الله عليه كه آن قيام را كردند، براى اينكه معاويه و پسرش اسلام را وارونه كرده بودند، هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطيب بود و هم شارب الخمر و هم همه چيز، مكتب داشت از بين مىرفت. يك وقت يك كسى است كه مىگويد من رضاخان پهلوى هستم، هر غلطى بكند به مكتب ضرر نمىزند مردم مى گويند مرديكه كذاست. يك وقت يك كسى است كه مىگويد من خليفه رسول الله هستم، مىآيد خطبه مىخواند و مىآيد جماعت خواند و خلافت رسولالله است و با اينكه خلافت رسول الله است، آن اعوجاجها را مىكند،آن خطاها را مىكند، اين غير خطاى محمد رضا و رضاست. خطاى يزيد قضيه اين نبود كه سيدالشهدا را كشت، اين يكى از خطاهاى كوچكش بود، خطاى بزرگ اين بود كه اسلام را وارونهاش كرده بودند و سيدالشهدا به داد اسلام رسيد، سيدالشهدا اسلام را نجات داد.
روضه و مصيبت سيدالشهدا، مايه حفظ مكتب اسلام
روضه سيدالشهدا براى حفظ مكتب سيدالشهداست. آن كسانى كه مىگويند روضه سيدالشهدا را نخوانيد، اصلاً نمى فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمى دانند يعنى چه، نمىدانند اين گريهها و اين روضهها حفظ كرده اين مكتب را. الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها با اين روضهها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنىها ما را حفظ كردهاند، تا حالا آوردهاسلام را. اين عده از جوانهايى كه اينطور نيست كه سوء نيت داشته باشند، خيال مىكنند ما حالا بايد حرف روز بزنيم. حرف سيدالشهدا حرف روز است، هميشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سيدالشهدا آورده است دست ماها داده و سيدالشهدا را اين گريهها حفظ كرده است مكتبش را، اين مصيبتها و داد و قال حفظ كرده اين سينه زنىها و اين دستجات و عرض مىكنم اينها حفظ كرده. اگر فقط مقدسى بود و توى اطاق و توى خانه مىنشست براى خودش و هى زيارت عاشورا مىخواند و تسبيح مىگرداند، نمانده بود چيزى. هياهو مى خواهد، هر مكتبى هياهو مىخواهد،بايد پايش سينه
بزنند، هر مكتبى تا پايش سينهزن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تا پايش توى سر و سينه زدن نباشد، حفظ نمىشود. اينها اشتباه مىكنند،بچهاند اينها، نمى دانند كه اين نقش روحانيت واين نقش اهل منبر چه هست در اسلام، خودتان هم شايد خيلى ندانيد. اين نقش يك نقشى است كه اسلام را هميشه زنده نگه داشته، آن گلى است كه هى آب به آن مىدهند زنده نگه داشته،اين گريههازنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را،اين ذكر مصيبتها زنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را . ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مىرود، علم بپا كنيم، نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم، فرياد كنيم. ديگران مىكنند، ديگران فريادزنند وقتى يكى از آنها كشته بشود، فرض كنيد كه از يك حزبى يكى كشته بشود ميتينگها مىدهند، فريادها مىكنند. اين يك ميتينگ و فريادى است براى احياء مكتب سيدالشهدا واينها ملتفت نيستند، توجه ندارند به مسائل، همين گريهها نگه داشته اين مكتب را تا اينجا و همين نوحه سرايىها، همينهاست كه ما را زنده نگه داشته، همينهاست كه اين نهضت راپيش برده، اگر سيدالشهدا نبود، اين نهضت هم پيش نمى برد، سيدالشهدا همه جا هست كل ارض كربلا همه جا محضر سيدالشهداست، همه منبرها محضر سيدالشهدا است،همه محراب از سيدالشهداست اگر سيدالشهدا نبود، يزيد و پدرش و اعقابشان اسلام را منسى كرده بودند،اگر نسيان شدهبود، يك رژيم طاغوتى در خارج منعكس شده بود. معاويه و يزيد، يك رژيم اسلامى را رژيم طاغوتى داشتند معرفى مىكردند،اگر سيدالشهدا نبود اين رژيم طاغوتى را اينها تقويت مىكردند، به جاهليت بر مىگرداندند،اگر حالا من و تو هم مسلم بوديم مسلم طاغوتى بوديم، نه مسلم امام حسينى. امام حسين نجات داد اسلام را، ما براى يك آدمى كه نجات داده اسلام را و رفته كشته شده هى سكوت كنيم؟ ما هر روز بايد گريه كنيم، ما هر روز بايد منبر برويم براى حفظ اين مكتب، براى حفظ اين نهضتها، اين نهضت ها مرهون امام حسين سلام الله عليه هست. نمىفهمند اينها، بچهاينها، سوءنيت ندارند، بله خوب، ممكن است بعضى از آنها هم سوءنيت داشته باشند، بعضىها هم روى نقشه كار مىكنند همانطورى كه زمان رضاخان، منتهااو يك قدرى روى نفهمى كرد، بعدها روى فهميدگى، جلوى منبرها را همه را گرفت، نگذاشت كسى منبر برود، محرابها را هم همه را يك جور ديگرى گرفت، يك مجلس روضهاى نداشتند. در همه قم، آنقدرى كه من،آنوقتها بود، مىگفتند يك مجلس آقاى صدوقى بود كه قبل از اذان شايد،يا قبل از آقتاب تمام مى شد. شب بود...اين يك مطلبى بود، نه اين است كه من باب اتفاق رضاخان آمد منبرها را نگذاشت و محرابها را جلويش را گرفت و روحانيون را متحدالشكل كرد. نخير،اين مسأله نقشه بود، نقشه اينكه اين قوه را بكوبند،اين قوه محراب منبر كه از آن مىآيد يكدفعه يك ملت را هول بدهد به يك طرف و يك همچو سلطنت را از بين ببرد. اين رااز بين ببرند اين قدرت را از دست ما بگيرند. نمىدانند اين قشرهاى سياسى كه چه خدمتى اين منبر،اين محراب به اين كشور كرده.
اينها اگر چنانچه ملى هستند ما كار نداريم كه آيا به خدا هم كار دارند يا نه اگر ملى هستند،اگر كشورشان را مىگويند مىخواهيم اگر ملت را مىگويند كه ما مىخواهيم،اينها بايد دامن بزنند به اين روضه خوانىها براى اينكه
اين روضه خوانىها اين ملت شما را حفظ كرده،اين روضه خوانىها و مصيبت و گريه است كه كشور شما را حفظ كرده. بله، اگر چنانچه يك مردمى هستند كه روى همان نقشهاى كه طرح شده است كه بايد قدرت اسلام گرفته بشود و قدرت روحانى گرفته بشود و قدرت خطيب گرفته بشود تا راه باز بشود براى آنهائى كه بايد استفاده كنند و استفاده كردند،آنها يك مردم ديگرى هستند كه با آنها نمى توانيم حرف بزنيم اما ساير مردم، اينهايى كه مسجد مىآيند، منبر را گوش مىكنند ،مطالب را گوش مىكنند، همچو كه به روضه مىرسند، رد مىشوند روند، اين از باب اين است كه ملتفت نيستند چه هست. آن روضه است كه اين محراب،كه اين منبر را حفظ كرده، اگر آن روضه نبود،اين منبر هم نبود،اين مطالب هم نبود، آن حفظ كرده. مابايد به شهيدمان گريه كنيم، فرياد كنيم، مردم را بيدار كنيم. البته يك مطلبى هم كه بين همه ما بايد باشد اين است كه اين نكته را به مردم بفهمانيم همهاش قضيه اين نيست كه ما مىخواهيم ثواب ببريم، قضيه اين است كه ما مىخواهيم پيشرفت كنيم. سيدالشهدا هم كه كشته شد، نه اينكه رفتند يك ثوابى ببرند، ثواب براى او خيلى مطرح نبود، آنطور رفت كه اين مكتب را نجاتش بدهد، اسلام را پيشرفت بدهد اسلام را زنده كند. شما هم كه داريد نوحه خوانى مىكنيد، حرف مىزنيد، خطبه خوانيد، نوحه مىخوانيد، مردم را به گريه وادار مىكنيد، مردم هم كه گريه مىكنند، همه روى اين مقصد باشد كه اين اسلام را ما خواهيم با همين هياهو حفظش كنيم. با اين هياهو، با اين گريه، با اين نوحه خوانى، با اين شعر خوانى، با اين نثر خوانى ما مىخواهيم اين مكتب را حفظ كنيم چنانچه تا حالا هم حفظ شده. بايد اين نكته را هم به مردم گفته بشود، تذكر داده بشود كه آقا قضيه روضه خوانى قضيه اين نيست كه من يك چيزى بگويم و يكى هم گريه كند، قضيه اين است كه با گريه حفظ شده است اين، با گريه اين حفظ شده، حتى تباكى هم ثواب دارد، خوب تباكى چرا ثواب دارد ؟ براى اينكه تباكى كمك مىكند به اين مكتب، كمك به مكتب مىكند. اينها اشتباه است كه اينهايك طرف قضيه را مىبينند يك طرف قضيه را نمى بينند و معالاسف ما هميشه، يعنى اسلام هميشه مبتلا بوده به اين يك طرف ديدنها،هميشه مبتلا بوده. اينكه در روايت است كه اسلام غريب است، از اول غريب بوده و الان هم غريب است، براى اينكه غريب آن است كه نمى شناسند او را، در يك جامعهاى هست او اما نمى شناسند، نمى شناسند اسلام را، هيچ وقت شناخته نشده به آنطورى كه بايد باشد، مگر پيش خودمان، هميشه يك ورق را گرفتهاند، آن ورق ديگر را حذفش كرده يا مخالفت با آن كردهاند. يك مدت زيادى گرفتار عرفا ما بوديم، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتارى براى اين بود كه همه چيز بر مىگردانند به آن طرف، هر چه دستشان، هر آيهاى دستشان مىآمد مىرفت آن طرف، مثل تفسير ملا عبدالرزاق، خوب بسيار مرد دانشمند بسيار مرد با فضيلتى اما همه قرآن را برگدانده به آن طرف كانه قرآن با اين كارها كار ندارد. يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگرى كه همه معنويات را بر مىگردانند به اين طرف،اصلا به معنويات كار ندارند، كانه اسلام آمده براى اينكه اسلام هم طريقهاش مثل هيتلر كه او آمد كه دنيا گيرى كند و كشورگشائى كند،اسلام هم آمده كشورگشائى كند. هر چه مربوط به عرض مىكنم
زندگى است و هر چه مربوط به طبيعت است و هر چه، اينها را گرفتهاند، هر چه معنويات است برگرداندهاند به اين طرف. بعضى از تفسيرها،بعضى از اشخاصى كه مىخواهند اظهار فضيلت مثلاً بكنند، ملاحظه كنيد همه مسائل را برگرداندهاند به اين آب و خاك، همه چيز را فداى حيوانيت كردهاند. عرفا همه چيز را فداى انسانيت كردهاند، خوب باز او، اما اينها غفلت از آن كردهاند. اسلام همه چيز است آقا ،اسلام آمده انسان درست كند و انسان همه چيز است، همه عالم است انسان. آن كه مربى انسان است بايد همه عالم را آشنا بر آن باشد و انسان را به همه مراتب آشنا به آن باشد تا بتواند اين انسان را به آن مدارجى كه دارد برساند، اسلام را به همه جهاتش بشناسد. يكى مىآيد چهار تا از جنگهاى اسلام را بررسى مىكند، بعد مىشود اسلام شناس. خوب تو جنگ شناسى، از اسلام بگو، من اين ورقش را مىشناسم. فقيه حق ندارد بگويد كه من اسلام شناسم، فقيه بايد بگويد من فقه شناسم، من فقه اسلام را مىشناسم، آن كه از همه بهتر مىداند همان است كه فقه اسلام را مىداند. فيلسوف حق ندارد بگويد من اسلام شناسم، اين بگويد من يك قسمى از مثلاً معقولات اسلام را ادراك كردم. آن هم كه حكومت اسلامى را بررسى كرده و اطلاع پيدا كرده كه وضع حكومت چه بوده او حق ندارد بگويد من اسلام شناسم، بگو من حكومت اسلام شناسم. ادعاى اسلامشناسى جز براى آن كه همه جهات اسلام را بداند چه جورى است و همه مراتب معنويت اسلام و ماديت اسلام را بداند، او مىتواند بگويد من اسلام شناسم. على ابن ابيطالب اسلام شناس بود، در عملش هم آنطور بود كه عملش هم اعجاز است، يك معجزهاى بود ولهذا مىبينيد كه فقها حضرت امير را از خودشان مىدانند، خطبا هم از خودشان مىدانند، پهلوانها هم از خودشان مىدانند، زورخانه كارها هم از خودشان. زورخانه كارها وقتى اينجا مىآيند، همه دم از على است، شما هم همين طور. يك موجود اعجوبهاى بوده است كه همه كس او را از خودش مىدانسته، از همه بوده و از هيچ كدام نبوده، از همه بوده براى اينكه هر كدام يك جهت على را توجه به آن داشته، آن كه خوب توجه دارد، از اين جهت، از آن جهتش از شما هم بوده، از اين جهتش از يك دسته ديگر بوده، نبوده از باب اينكه يك جهت نبوده، همه چيز بوده، كيست كه همه چيز باشد.
پيروزى نهضت مرهون اظهار ارادت ملت به اسلام و توجه به مقصد
حالا طولانى شد صحبت و اسباب زحمت آقايان، لكن ما حالا بايد بگوئيم چه بكنيم. الان ما گرفتار هستيم به يك گرفتارىهاى زيادى يعنى حالا گرفتارى ما بيشتر از آن گرفتارى است كه قبل از پيروزى بود. قبل از پيروزى يك گرفتارى بود و آن است كه دو تا قدرت، يكى با هيچ و يكى با همه چيز رو به هم رفته بودند يعنى يك قدرت ايمان و يك قدرتهاى شيطانى زياد، دعوا بود و مبارزه ديگر طرح چيز ديگرى نبود، همه از اين راه داشتند مىرفتند. آن كه با برنامه مىرفت، مىرفت، آنهاى ديگرى هم كه برنامه نداشتند، كشيده مىشدند. ديگر وقتى يك جامعهاى راه افتاد، آن هم كه نخواهد، قهراً كشيده مىشود. اگر الان همه شما يك فريادى بزنيد، چاره نداريم ما هم فريادبزنيم، وضع جامعه
و اجتماع اينطورى است. همه اينها كشيده شدند يك طرف. خوب، دنبال آن همه رفتند و همه مقصد اين بود كه اين سد را بشكنند و الحمدلله شكستند و رفتند، آن وقت گرفتارى فقط يك كلمه بود و آن اينكه برويم بشكنيم، همه الله اكبر مىگفتند، بچههاى كوچك هم با اينكه نمىدانستند دارند چه مىگويند، لكن از پدرها ياد گرفته بودند كه الله اكبر مى گفتند - و چيز مىكردند - بچههاى كوچولو هم كه روى دوش پدر بودند، آنها هم يك چيزى به تبع مىگفتند، براى اينكه همه داشتندگفتند. حالا آنطور نيست حالا يك مقصد كه مقصد اصلى ماست باقى مانده است و يك جهات مختلفه و گرفتارىهاى مختلف پيش آمده. آنوقت هيچ صحبت اين نبود كه در سرحدات چه مىگذرد، هيچ صحبت نبود، صحبت نبود كارخانهها چه مىكنند، همه با هم موافق بودند، كارخانهها و كارمندها و علما و شما، همه قشرها با هم دست به هم داده بودند و فرياد مىكردند ما اسلام را مىخواهيم. همين مقدار كه ما فرياد مىكرديم اسلام، اگر چه قلب ما هم خيلى با اسلام آشنا نبود اما همين اظهار ارادت و اظهار اسلاميت و توجه به مقصد، شما را پيروز كرد.
پرهيز از تشتت و كوشش براى انتخاب وكلاى مطلع و معتقد به مكتب حياتبخش اسلام
امروز قشرهاى مختلفى توطئه دارند مى بينند و به عبارت اخرى معالاسف ماها كه آنوقت با هم مجتمع بوديم، همه با هم بوديم، الان داريم از باطن مىپوسيم. آنهايى كه شكست خوردند، از باطن دارند رشد مىكنند، آنها دارند، همين امروز بود، كى بود كه كاغذ نوشته بود، هر روز از اين حرفها هست كه در فلان جا فلان اشخاص با هم اتحاد پيدا كردهاند با هم وحدت پيدا كردهاند با هم اجتماع دارند پيدا مىكنند، شايد همين چند روز مثلاً چه بكنند، ولو حرف است اما خوب، اشتغال دارند. اينها نتوانند يك مطلبى است اما اشتغال دارند و اگر چنانچه كوشش نشود،يك وقت هم مىتوانند. فرق ما - بين حالا وآنوقت اين است كه آنوقت همه با هم منسجم مىشديم به هم و كار را انجام مىداديد و داديد، اين انسجام حالا دارد گسسته مىشود، از باطن مىپوسد آنها آنوقت انسجامشان را از دست دادند و شكست خوردند يعنى ارتش پشت كرد، ژاندارمرى پشت كرد عرض كنم شهربانى پشت كرد ادارات پشت كردند، كارگرها پشت كردند، كارمندان، همه پشت كردند به او و آن انسجامى كه آنوقت بود، همه قواى آنهابا هم منسجم بودند، آن انسجام گسيخته شده، از اين طرف انسجام بود از آن طرف گسيختگى، پيش برديد شما. الان عكس است، الان دارد دستهايى، دستهايى توطئه مىكند كه اين قشرهائى كه با هم انسجام پيدا كرده بودند حلش كنند و همانها هم دارند انسجام براى خودشان درست مىكنند. آنها دارند باهم روابط پيدا مىكنند، ماها داريم با هم قهر مىكنيم. عاقبت اين امر چه خواهد شد كه دشمن ما دارد با هم روابطش را زياد مىكند و ما داريم روابطمان را از دست دهيم؟ نتيجه شكست است، چاره نيست. همان رمزى كه در پيروزى ما بود آنها دارند به دست مىآورند و همان چيزى كه در شكست آنها بود براى ما الان دارد حاصل مىشود. از سابق اينطور بود كه قبل از ماه
رمضان و قبل از ماه محرم كه وقت يك نتايج اسلامى بود، در همان رژيم سابق شما اگر توجه كنيد به اين قضايايى كه پيش آمده، ببينيد اينها چه وقتى پيش آمده. يك قصه يك وقت مىبينيد درست شد شهيد جاويد آقا،اين منبرى، آن منبرى، آن محراب، آن محراب، آن محراب، در سطح كشور همه حرفها شهيد جاويد بود، شهيد جاويد چه بود كه اينقدر داد بكنيد؟ براى چه؟ نزديك محرم مىشد مىديدند كه اگر اين قوهها با هم باشند و يك وقت نكند كه توجه بكنند به گرفتارىهاى خودشان، توجه بكنند به آنكه گرفتارشان كرده، شهيد جاويد را پيش مىآورند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سياسى، همه به جان هم مىافتاديم، همين قم تمام وقتش را صرف كرد سر شهيد جاويد، تا تمام شده، بعد كه تمام شد حالا يك وقت ديگر نزديك مىشود، آقاى شمس آبادى را پيش كشيدند، شايد هم خودشان كشتند تا پيش بياورند، بعد اين هم يك خردهاى كم شد شريعتى راپيش كشيدند، هى دامن بزن، از اين طرف تكفير،از آن طرف تمجيد، هر دو طايفه غافل از اينكه كى دارد كلاه سرشان مىگذارد، هر دو طايفه غافل، هر دو براى خدا، براى خدا يعنى محرابى و منبرى عرض مىكنم چيزى كه اشكال مىكرد مىگفت كه براى خدا، دارد دين خدا از دست مىرود، آن جوان و چه مى گفت نه باز هم او براى خدا،اين ما را آشنا كرد به اسلام هر دو كلاه سرتان رفته و آنها نتيجه بردند و الان فكر اين هستند همين كه اين صدا را بلند كنند تكليف منبرى و محرابى اين است كه يك كلمه راجع به اين مسائل حالا صحبت نكنند. الان روز اين مطلب نيست، الان روز اين است كه شما همه قوايتان را روى هم بگذاريد و آن كه بايد براى مجلس خبرگان تعيين بشود، انتخاب كنيد و مردم را وادار كنيد كه اينها را منتخب كنند.اگر امروز چهار نفر از اين معوجها بروند در اين مجلس خبرگان ممكن است اين چهار نفر آدم توطئه چى مطلع از مسائل خارج،اين ديگران را هم بسياريشان را تحت تأثير قرار بدهند. بايد شماها، همه ما، شماها كوشش كنيد به اينكه اشخاصى كه انتخاب شوند اشخاصى باشند مطلع بر اسلام، اشخاصى باشند دلسوز براى اسلام، اشخاصى كه معتقدند كه اسلام مىتواند استقلال ما را حفظ كند و اسلام مى تواند آزادى ما را حفظ كند، اسلام مىتواند ما را ترقى بدهد اسلام مى تواند كه اقتصاد ما را حفظ كند، يك اشخاصى معتقد به اسلام كه قبول كرده باشند اسلام يك مكتب مترقى است و مملكت ما بايد اسلامى بشود. يك همچو اشخاص اگر رفتند و قانون اساسى ما را عرض مىكنم مطالعه كردند و بررسى كردند و تنظيم كردند، ما بردهايم. اگر چنانچه از الان غفلت بكنيم، هى بنشينيم و طرح بدهيم، آن هم طرح پيش من، من حالا دخالتى در اين امر ندارم طرحى كه مىدهند بايد بدهند مجلس سنا كه آنجا اجتماع هست براى اين كار، هر كس هر طرحى دارد آنجا بايد بدهد، الان بايد همه شما، همه ما بايد قوايمان را روى هم بگذاريم كه مبادا ديگرانببرند اين مطلب را و ما را وقتمان را صرف اين بكنند كه آيا اسب حسين خان بهتر است يا اسب حسن خان، دعوا را يك جاى ديگر، ما را منحرف كنند از مقصد خودمان به طرف جاى ديگر، جاى ديگر ما برويم آنها هم كار خودشان را انجام بدهند. الان نقشه اين است كه ماها از صحنه خارج بشويم خودمان با رضا و رغبت، اين منبر، اين منبر، آن منبر، خوب مردم هم توى همين منبرها و توى همين مساجد هستند، وقتى
منبرى رفت و شروع كرد به مثلاً يك مسألهاى كه انحرافى بود ولو حق بود لكن در اين زمان انحراف است، اگر يك مسأله را طرح كرديد، آن اشخاصى هم كه آنجا نشستند آنها هم كم كم ذهنشان اين طرف آيد، از آن مسأله اساسى كه ما الان پيشمان مطرح است كه بايد اساس و شالوده يك حكومت اسلامى حق انجام بگيرد از اين ما را منحرف مىكنند شياطين به يك طرف ديگرى و خودشان مىروند سراغ آن كارها ،به ما مىخندند،به ريش ما مىخندند، خودشان مىروند كارها راانجام مىدهند. الان بايد فكر اين مطلب باشيد، اين ماه مبارك شعبان، اين ماه مبارك رمضان كه خداى تبارك و تعالى يك حربهاى دست شما داده، الان اين حربه دست شماست و ديگران ندارند اين را و اين هم از بركت امام حسين سلام الله عليه است، اين حربه الان دست شماست، اين حربه را به كار ببريد، مثل شمشير ابى عبيده است كه خودش بايد به كار ببرد، هر كسى نمى تواند اين شمشيرى كه دست شماست بتواند به كار ببرد. غفلت نكنيد، اغفالتان نكنند. ممكن است الان اشخاصى بيايند هى بيخ گوش شما بخوانند كه ديدى اسلام از بين رفت، چطور شد اين نظر سوء دارد نظر حسن ندارد، شما بگوئيد ما الان مىخواهيم اسلام را درستش كنيم بعد كه اسلام درست شد، آنوقت مىرويم سراغ اشخاص كه كى مسلم است يا غير مسلم. ما الان را همان اين راه است، شما هم بايد در مساجدتان، در منابرتان عرض مىكنم مردم را دعوت به اجتماع بكنيد. اين اجتماعات است كه اسلام را حفظ كرده، اين اجتماعات، اين فريادها، اين زنده بادها اين مرده بادها، اينهاست كه ما را پيش برد. اين اجتماعات مساجد را زياد كنيد،مردم را دعوت كنيد به مساجد، بفهمانيد به آنها كه نكته گريه چيست گريه فقط براى اين نيست كه ما عزادار هستيم، مردم براى پدرشان هم و فرزندشان هم دو، سه روز گريه مىكنند و تمام شد، چرا اين تمام نشد؟ براى اينكه مكتب تمامى ندارد و اين مكتب ماست، اين سند مكتب ماست، ما مىخواهيم مكتبمان را با اين حفظش كنيم.
مسائل ديگرى كه ايشان فرمودند كه راجع به همين قضيه انتخابات و قضيه اينها باشند، اينها از مسائلى است كه من الان نبايد دخالت در آن بكنم به يك جهاتى، اينها هر كدام هر كس مسألهاى داردبدهد به همان مجلسى كه براى اين قضيه هست كه بررسى بكنند. ومهم مطلب اين است كه اشخاصى را انتخاب بكنند آقايان آنجا، آقايان هر بلدى، علماى هر بلدى، اشخاصى را انتخاب كنند و به اهل منبر بگويند وآنها هم معرفى بكنند و شايد اين مسأله بشود كه اشخاصى درصدد بررسى الان هستند اشخاصى كه پيدا بكنند و بايد هم اكثرا از علما باشند،بدانند چه مىكنند.انشاءالله خداوند همه شما را تاييد بكند و موفق باشيد، ادامه بدهيد به اين شغل شريف و محترم و بگريانيد مردم را، گريه بكنيد خودتان بر شهيدى كه اسلام را زنده كرده.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان و دانشجويان دانشگاه شيراز و گروه اطباء سنتى اسلامى
ضرورت پرداختن به تدوين قانون اساسى و عدم طرح مسائل غير اساسى
بسم الله الرحمن الرحيم
ما بالفعل يك مسائل اساسى داريم كه بايد فكر آن مسائل اساسى باشيم. در يك همچو موقعى كه اين مسائل اساسى مطرح هست، طرح مسائل ديگر اشتباه است. من كرارا گفتهام كه اگر چنانچه يك زلزلهاى بيايد و يك خانههايى را خراب و يك مردمى زير آوار باشند، ديگر شما به خودتان اجازه مىدهيد كه بنشينيد راجع به مسائل طب صحبت كنيد، يا مسائل رياضى، يا مسائل ديگر مطالعه كنيد؟ يا همه بايد هجوم بياوريد و اين زلزله زدهها را بيرون بياوريد؟
ما الان يك مملكتى داريم كه يك خرابىهايى دارد اساسى و يك مسائلى ما الان داريم كه اين مسائل، اساس مملكت ماست. مسائل اساسى را ما الان بايد طرح كنيم و همه با هم دنبال اين مسائل اساسى باشيم. بعد كه اين مسائل اساسى را درست كرديم و اساس مملكت مان را مستقر كرديم ،آنوقت شما برويد سراغ طب سنتى،آنها هم بروند سراغ طب وارداتى. امروز روزى نيست كه شما صرف كنيد همه قوايتان را در اينكه آياطب اسلامى به اصطلاح شما، يا طب سنتى ابوعلى و رازى بايد عمل بشود يا طبهاى ديگر. اين الان نبايد مطرح بشود. الان شما در يك وضعى واقع هستيد كه بين وجود و عدم كشورتان، بين وجود و عدم مذهب و اسلامتان واقع شدهايد، سر دو راهى الان واقع شدهايد، گمان نكنيد حالا كه رژيم سابق را عقب زديد، ديگر مسائل تمام است. الان شما ملاحظه مىكنيد كه در اين مملكت ريشههايى كه از همان رژيم سابق هست كه مشغول فعاليتند، يك اشخاصى از خارج آمدهاند با اسمهاى مختلف آنها هم مشغول فعاليتند، مى خواهند نگذارند كه اين مملكت رژيمش مستقر بشود. سابق با رفراندم مخالفت مىكردند، بعد با طرح قانون اساسى مخالفت مىكنند. بعد هم هرقضيهاى را كه پيش بياوريد. يك قشرى هستند كه از عمال خارجىها مخالفت مىكنند. در يك روزى كه راجع به اساس مذهب، راجع به اساس كشور، ما مواجه با مخالفين هستيم، همه ما بايد توجه به همين معنا بكنيم. چطور آن روز كه مى خواستيد اين رژيم را خارج كنيد، هيچ طرحى نمى كرديد مسائل خودتان را، گرفتارىهاى خودتان را با اينكه داشتيد آنوقت هم گرفتارى لكن مىديديد كه الان وقت طرح اين نيست. الان هم همانطور است، الان وقت طرح اينكه دانشگاه وضعش چطور است، طب سنتى يا طب جديد وضعش چه جور است، يا ساير چيزهايى كه ما به آن احتياج داريم و همه خرابىهايى كه الان
گذاشتند و رفتند، الان وقت طرح اينها نيست، اينها يك وقتى دارد. الان ما يك دولت متزلزل انتقالى داريم، استقرار پيدا نكرده است الان رژيم ما، استقرار پيدا نكرده حكومت ما. ما قانون اساسى خواهيم كه اساس يك مملكتى بر قانونش هست، بعد از آن رئيس جمهور خواهيم كه الان نيست، بعد از آن مجلس شوراى ملى خواهيم كه با رأى مردم تحقق پيدا كند، بعد كه مجلس تحقق پيدا كرد و رئيس جمهورى تحقق پيدا كرد و دولتى تحقق پيدا كرد، يك دولت مستقرى، و دست اينها و طمع اينها از اين مملكت بريد، آنوقت، وقت اين است كه من مشكلاتى كه دارم، بگويم، شما مشكلاتى كه داريد، آقايان هم مشكلاتى كه دارند، نه اينكه ما نمى دانيم، مشكلات زياد است و نه اينكه ما نمى دانيم كه علومى كه در شرق بود، دسيسه اسباب اين شد كه عقب بزنند آنها را و به جاى آن علوم غرب را بياورند، دانشهايى كه در شرق بود و اروپا از آن تقليد مىكرد، دستهايى آمد آنها را عقب زد و محتوا را از ما گرفت و الان وضع ما وضعى شده است كه خيال مىكنيم كه هر چه هست، در غرب است و ما هيچ چيز نداريم. محتواى خودمان را گرفتند،يعنى مغزهاى ما را شستشو كردند جايش يك مغز ديگرى گذاشتند كه از همان غرب ارتزاق مىكند و اين يك مطلب مهم است كه بايد به تدريج اين مملكت از زير آن بار بيرون برود. يكى هم از مسائل، همان مسأله طب قديم است. آنها همه اين دردهايى كه الان هست، با همين دواهاى علفى معالجه مىكردند و معالجهشان يك معالجات اساسى بود و اروپا از طب بوعلى تا همين آخر استفاده كردند. كتاب بوعلى تا همين آخر، شايد حالا هم مورد نظر آنها باشد، بروزش را نمىدهند. من نه اين است كه ندانم اينهارا. مىدانم اشكالات زياد است لكن همه چيز اينطور است، همه مسائل اينطوراست كه ما را، به ما اينطور فهماندند كه خودتان هيچ چيز نيستيد و همه چيز آنها هستند و اينها مىخواستند همچو ما را از صحنه انسانيت بيرون بكنند، بگويند ما اصلاً هيچ چيز نداريم، الان هم شما مىبينيد كه ما طبيب داريم، معالج داريم لكن تا يك كسى يك مرضى پيدا مىكند، راهش را مىرود به انگلستان، مىرود به امريكا، همين جا مىتواند معالجه كنند لكن اينها مىروند به آنجا، بعد از مدتى كه آنجا ديدند آنجا هم معالجهشان نكردهاند، گاهى هم معالجه كردند. اين از باب اين است كه ما را جورى الان بار آوردند كه خيال مىكنيم كه غير از آنجا چيزى نيست در كار و حال آنكه نه، هست، اينجا هم هست در كار. در هر صورت ما همه اشكالات را دانيم لكن وقت دارد اينها، الان شما بايد تمام همتان را صرف اين معنا بكنيد كه اين مراحلى كه ما داريم و دارند با آن مخالفت مىكنند، اين مراحل را ماطى بكنيم. الان مااحتياج داريم كه قانوناساسىمان بكنند و تصويب بكنند يك عده آدم مطلع، خبير، مجلس خبرگان پيدا بشود، بايد همه افكار را متوجه اين بكنيد كه يك اشخاص صحيحى، يك اشخاص مسلمانى، يك اشخاص متعهد به اسلامى، يك اشخاص معتقد به اينكه اين مكتب است كه مىتواند ما را مستقل قرار بدهد، يك همچو اشخاصى را تعيين بكنيد تا بروند به مجلس و انشاءالله قانون اساسى را آنها چه بكنند و بعد هم به رفراندم گذاشته بشود و اين مرحله را ما طى بكنيم. در همين مرحلهاى كه ماهستيم، الان ما مخالف داريم. الان همين حرفهايى كه شما مىزنيد من احتمال مى دهم كه يك كسى بيخ گوشتان است خودتان هم متوجه
نيستيد. گفتيد كه ببين طب ما از بين رفته، بيائيد برويم آنجا طرحش بكنيم. وقت طرح نيست الان، الان وقت اين نيست كه ما بنشينيم بگوييم كه طب ما چه جور است. دانشگاه ما چه جور است همه اينها اشكال دارد دادگسترى ما چه جور است همه اينها بايد متحول بشود اما موقعش وقتى است كه ما يك حكومت صحيح پيدا بكنيم، ما بتوانيم در دنيا بگويى كه اين مملكت ما، اين رژيم ما، اين قانون ما،اين رئيس جمهور ما، اين مجلس ما، كه مردم، كه دنيا ما را بپذيرد به اينكه ما يك رژيم تام العيارى هستيم. بعد از اينكه اينطور شد،آنوقت بيائيم سراغ اين خرده ريزهايى كه چه شده است، چه عقب افتادگى داريم، چه گرفتارىهايى براى ما اين رژيم منحوس سابق درست كرده است، همه چيزها را به هم ريختند، رفتند.
انشاءالله خداوند همهتان را تاييد بكند و وظيفه فعلىتان را به آن توجه پيدا كنيد. و شماى دانشگاهى و آن طب سنتى و ديگران، همه اين خواهرهاى محترم و شمابرادرها و همه ايران، همه با هم الان بايد توجه به همين مسير داشته باشيم كه نهضتمان تو راه هست، اين نهضت را بايد همچنان زنده نگه داريد تا اين مسائل بگذرد. اگر يك سستى بكنيد و برويد سراغ كارهاى ديگر، آن بگويد من خانه ندارم و آن بگويد طب من چطور است و آن بگويد دانشگاه من چطور، در بين راه ما مىترسيم كه يك وقتى يك عايقى پيدا بشود،يك مانعى پيدا بشود و همه اين حرفهاى شما بشود ديگر هيچ و تمام بشود و تا آخر ديگر باز ما زير بار همان مسائل باشيم. خدا همه تان را انشاءالله حفظ كند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران كميته انقلاب اسلامى حصارك كرج
جديت در شناخت عوامل پيروزى و كوشش فراوان جهت حفظ آن
بسم الله الرحمن الرحيم
من اول راجع به آنچه گذشته است يك كلمه عرض مىكنم و بعد آنچه بايد در آينده بشود و ما تكليف داريم راجع به آنچه گذشت و بحمدالله خوب گذشت. چه چيز اسباب شد كه اين ملت، اين راه را رفت و پيروز شد و چه بايد كرد كه اين پيروزى ادامه پيدا كند؟ چه بسا يك لشكرى، يك جمعيتى پيروز بشوند به يك جمعيت يا ملت ديگر و خوب از عهده بر آيند لكن نتوانند حفظ كنند پيروزى خودشان را. بسيارى از اين كشورگشاها بودهاند كه زدهاند، رفتهاند و جلو رفتهاند و فتح كردهاند لكن نتوانستند حفظ كنند. وقتى كه به يك حدى رسيدند، يك جهاتى پيش آمد كه نتوانستند حفظ كنند، شكست خوردند. اين بايد عبرت بشود براى كسانى كه در يك ميدان پيروز شدند و باز تتمه دارد، نرسيدهاند به مقصد. در همين جنگهاى عمومى كه شده است، يك وقت، يك سردارى با فشار و زور و با لشكر خيلى جرار جاهايى را گرفت و پيش رفت مثل هيتلر، پيش رفت فرانسه را گرفت و - عرض مىكنم - حمله كرد به شوروى و يك مقدارى هم از شوروى گرفت لكن جهاتى پيش آمد كه در همان جا شكست خورد و شكستن هم تا آخر تا ملزم شد (به طورى كه گفتهاند) خودش را بكشد.
ما نبايد مغرور بشويم به اين پيروزى كه پيدا كردهايم با اينكه پيروزى بزرگى بود، يعنى يك پيروزى بود كه احتمالش را نمى دادند، شايد اين حركات ما را يك حركات غير عاقلانه مىدانستند، حتى در اين اواخر هم كه خود آن مردك رفته بود و بختيار جايش بود باز ناصحهاى بىاطلاع نصيحت مىكردند كه بايد ساخت ديگر با اينها، بايد شوراى سلطنتى را تأييد كرد و بعد رفت وكيل درست كرد و بعد از راه او مسأله را ختم كرد و شايد اين پافشارىهائى كه از طرف بعضى مىشد، اينها صحيح نمىدانستند. حالا شما به يك پيروزى بحمدالله رسيديد و يك پيروزى بزرگى بود كه هم يك قدرت بسيار بزرگ را شكستيد و هم از كشور خودتان دست قدرتهاى بزرگ را كوتاه كرديد. تا اينجا بايد ما از همه ملت تشكر كنيم و اين خدمتى كه ملت كرد، اين وحدت كلمهاى كه پيدا كرد، اين كوششى كه كرد، اين جان نثارى و فداكارى كه كرد، در محضر خداى تبارك و تعالى مأجور است و مورد نظر ولى عصر (سلام الله عليه) است. تا اينجا خوب رفتيم و نتيجه هم خوب گرفتيم اما ما كارمان كه به آخر نرسيده است، الان نه يك حكومت مستقر داريم، يك دولت انتقالى است، در عين حال كه خوب است
لكن يك دولت متزلزل انتقالى است، و نه قانون اساسى كه اساس هر كشورى هست الان داريم و نه يك رئيس جمهور داريم و نه يك مجلس شورا داريم كه اينها اساس يك حكومت است و همه اينها بايد باشد آنقدرى كه ما تا حالا به آن رسيديم اين است كه با رأى و رفراندم عمومى آن رژيم از بين رفت و به جاى او جمهورى اسلامى آمد، الان ايران به عنوان جمهورى اسلامى در دنيا شناخته شده است، اما جمهورى اسلامى كه فقط ما به آن رأى داديم اما مجلس نداريم و رئيس جمهور نداريم و قانون اساسى نداريم اينها را بايد درست كنيم. پس ما بين راهيم، مثل يك لشكر فاتح مىماند كه زده و رفته و يك جايى را گرفته است لكن معلوم نيست كه بتواند حفظش بكند. ما الان معلوم نيست كه با اين توطئهها كه هست و با اين تفرقها كه موجود شده است و با اين كارها كه انجام مىگيرد، بعد از پيروزى معلوم نيست سرنوشتمان چه خواهد شد، نگرانى داريم. تكليف ما امروز چه هست؟ ما اگر بخواهيم پيروزيمان كه تا اينجا رسيده به آخر برسد، چه بكنيم كه حفظ بشود اين پيروزى و مثل قضيه هيتلر نشود كه محتاج بشود به خودكشى. ما بايد بفهميم چرا پيروز شديم، اين چرا را اگر فهميديم آنوقت بايد كوشش كنيم كه همان چيزى را كه ما را پيروز كرده حفظش كنيم، اگر حفظش نكنيم، همان است كه يك لشكر فاتحى آمده و نتوانسته بعدش را حفظ كند. اكثر فتحهائى كه شده نتوانستند حفظ كنند بعد رفتند و رها كردند. حتى نادرشاه هم كه رفت هندوستان را گرفت، آنجا ديد نمىتواند حفظ كند يك قراردادى كرد و برگشت. حفظ يك نظامى، حفظ يك پيروزى از اصل يك پيروزى مشكلتر است و نكتهاش هم اين است: در آنوقت كه يك جمعيتى دارند حمله مىكنند براى گرفتن يك قلعهاى، همه توجهشان به گرفتن قلعه است، هيچ توجه ديگرى ندارند، هيچ كس فكرش اين نيست كه ما امشب وقتى شب شد شام چه داريم، ناهار چه داريم، بچهمان كسالت دارد، هيچ در فكر نيستند، تمام قواى هر فرد دنبال اين است كه اين فتح را بكنند، اين قلعه را بگيرد و يك گروهى كه با هم مجتمع شدند، همه يكصدا و قواى مختلفه جمع شده است و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان يك چيز است و آن اين است كه اين قلعه رابايد ما فتح بكنيم، تا وقتى كه رسيدند و فتح كردند و آنوقتى كه در داخل قلعه بودند و نشستند و ديدند الحمدالله فتح كرديم، سستىها شروع مىكند پيدا شدن، خستگىها، سستىها، اختلافها، در داخل همان قلعه ممكن است كه هم سستى براى اين افرادى كه آنوقت با اين قدرت پيش رفتند، پيش بيايد و قدرت خودشان را از دست بدهند و هم تا حالا همه متحدالكلمه براى اين فتح و پيروزى بودند حالا كه خودشان را پيروز مىبينند مىافتند به گلههايى كه از هم دارند، اشكالاتى كه برايشان هست، زندگيمان چطورى هست، بچههايمان چطورند، مناقشاتى كه بعضى با بعضى دارند، اغراضى كه دارند، آن سستى بعد از پيروزى و اين اختلاف بعد از پيروزى موجب اين مىشود كه نتواند اين فاتح حفظ كند فتح خودش را و آنهايى كه شكست خوردهاند بسيار اينطور اتفاق افتاده آنهائى كه شكست خوردهاند، آنها براى اينكه عقده شكست خوردن درشان هست شروع مىكنند به پيوند با هم. از آن طرف شكست خوردهها روى عقدهاى كه پيدا كردند بنا مىكنند اين جزيى جزيىها به هم متصل بشوند و وحدت پيدا بكنند،از اين طرف اينهائى كه فتح كردهاند، براى
اينكه عمق مسائل را درست ادراك نكردهاند شروع مىكنند به اينكه استراحت بكنند، سستى پيدا مىكنند و عمده، اختلافات، جدا از هم بشوند، آنوقت كه با هم مجتمع بودند فتح كردند، حالا آنهايى كه شكست خوردند دارند با هم مجتمع مىشوند، اينهايى كه فتح كردند دارند از هم جدا مىشوند، نتيجه چه ميشود؟ نتيجه اين مىشود كه همان رمزى كه در فتح شما بود در اينها پيدا مىشود و همان رمزى كه در شكست آنها بود در شماپيدا مىشود. پس ما بايد چه بكنيم؟ اين فتحى را كه كرديد، يك فتح كوچكى نبود، ما باز ادراكش را خيلى نمى كنيم، اينهائى كه از خارج مىآيند، از امريكا مىآيند، از انگلستان مىآيند، از بلاد خارج و غرب مىآيند، اينها گاهى به ما مىگويند كه ايرانيان نمىدانند كه چه كردهاند، نمىدانند كه چه فتحى كردهاند، يك فتحى بوده است كه همه عالم را به تعجب واداشته است كه چطور يك جمعيتى كه هيچ چيز دستشان نبود بر يك قوائى كه همه قواى عالم با هم جمع شده بودند، شما خيال مىكنيد كه فقط محمد رضا بود و امريكا؟ مسأله اين نبود، محمدرضا بود و دنبال سرش همه دولتها، چه اسلامى و چه غير اسلامى، همه دنبال سرش بودند. بى جهت بود كه ما را در كويت راه ندادند؟ با ما دشمنى نداشتند آنها، براى اينكه پشت سر او بودند. بىجهت بود كه ما را كارى كردند كه نتوانيم عراق بمانيم؟ بىجهت بود كه من ممالك اسلامى را رها كردم و رفتم به خارج، در يك مملكت كفرى؟ اينها همه جهت داشت براى اينكه من ديدم همين كارى كه عراق دارد مىكند و همين كارى كه كويت مىكند نمىگذارد ما از اين طرف شهر برويم آن طرف شهر سوار طياره بشويم و برويم، اينقدر هم مانع شدند، گفتند از همان جا كه آمديد به همان جا برگرديد. اين براى اين بود كه همه اينها طرفدار بودند با آن رژيم، آنوقت آن قدرتهاى بزرگ هم همه پشت سرش بودند، بعضىها صريح مىگفتند مثل امريكا و انگلستان، بعضىها هم صريح نمىگفتند لكن بودند براى اينكه منافع خودشان را به وجود او مىدانستند و متأسف بودند از رفتن او.
در عين حال كه همه قوههاى عالم بر خلاف يك 35 ميليون جمعيت، يك جمعيت ايرانى، همه قوههاى عالم مخالف، معذلك نتوانستند نگه دارند او را چه اسباب اين شد كه يك همچو پيروزى پيدا شد؟ ماها چنين عرضهاى داشتيم؟ نه، ايمان و نظر خدا بوده وقتى همه شما از ظلم بيزاريد و همه شما به عدالت اسلامى رو آورديد خداى تبارك و تعالى به شما كمك مىكنند، ملائكة الله به شما كمك مىكنند، اين ملائكة الله كه در جنگهاى اسلامى به جمعيتهاى كوچك كمك مىكردند كه پيروز مىشدند بر جمعيتهاى بزرگ، منتها خود مردم آنجا نمىدانستند، پيغمبر(ص) مىدانست به وحى، الان هم اگر پيغمبر بودند، شايد مىفرمودند كه شما اين پيروزى را كه پيدا كرديد ملائكةالله با شما موافق بود، همه اسلام را مىخواستيد، دين حق را مىخواستيد و از رژيم فاسد اعراض كرديد، اين اسباب اين معنا شد، اين دو تا كلمه، همه با هم وحدت كلمه و همه با هم اسلام. اين دو تا كلمه رمز پيروزى شما بود و عمل به آيه كريمه: واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا در اين آيه همين رمز است كه همهتان با هم به خدا بپيونديد و جدا از هم نباشيد، اجتماع با هم باشد و توجه به خدا باشد، تفرقه هم نباشد در كارهايتان، اين اسباب اين شد كه يك جمعيت كمى با نداشتن هيچ ساز و برگ
جنگى مشتى داشتند و ايمانى داشتند، غلبه كردند بر جمعيتهاى بزرگ و با اشخاصى كه منافعشان در خطر بود، منافع حياتشان در خطر بود و پشتيبان او بودند، هيچ كس هم نتوانست اين را نگهش دارد. ما تا اينجا آمدهايم، پس ما يك فاتحى هستيم كه در نيمه راهيم. از اينجا به بعد چه بكنيم كه اين فتح را به آخر برسانيم، حفظ كنيم اين فتح را، اين پيروزى را حفظ كنيم، مثل هيتلر نشويم كه بين راه برش گرداندند، توى دهنش زدند برش گرداندند و محتاج به خودكشى شد؟ آنچه كه بايد بكنيم اين است كه همين رمز را، همين دو تا كلمه را حفظ كنيم: يكى جدا نشويم از هم و الان دستهايى در كار است كه مىخواهند اين رمز را از ما بگيرند، دستهاى زياد، دستهايى كه معالاسف اغفال كردهاند دوستان ما را، نه همان دشمنها، دوستان را هم اغفال كردهاند و دارند بذر نفاق و جدائى را در اين مملكت پخش مىكنند. اين مملكتى كه از مركز تا سرحدات همه جا يك كلمه مىگفتند، مىگفتند: جمهورى اسلامى، يك كلمه مقدمه آن بود، مىگفتند: كه اين رژيم نه، از مركز اين بود تا سرحدات،از هر طرف بروى، هر جائى مىرفتى همين كلمه بود، فهميدند آنهايى كه مىخواهند غارت كنند ما را كه رمز پيروزى ما اين وحدت كلمه بود و مقصد، يك مقصد بودن، هر كس يك طرف نمىكشيد، همه يك چيز مىگفتند، همه مىگفتند: جمهورى اسلامى. حالائى كه ما رسيدهايم به اينجا، الان آنهايى كه اين معنا را لمس كردند كه اين وحدت كلمه و وحدت مقصد، همه با هم و همه با هم اسلام، اين پيروز كرده ما را، مىخواهند اين را از ما بگيرند، همه را بگيرند، اسلامش را هم بگيرند. اين دو تا كلمهاى كه اساس پيروزى شما بود، الان شياطين در صددند كه از شما اين رمز را بگيرند و اگر اين رمز را حفظش نكنيد و شياطين خداى نخواسته غلبه كنند بر شما و رمز را بگيرند، مملكت ما مىشود مثل همان قضيه هيتلر مىشود، در نيمه راه برش مىگردانند، مىزنند توى دهنش بيرونش مىكنند. مابايد اين را حفظش كنيم.
بيدارى در برابر نقشههاى حساب شده شياطين و پيشگيرى از اختلاف و افتراق
الان شما ببينيد، در تهران از قرارى كه روزنامهها مىنويسند قريب صد گروه پيدا شدهاند، اظهار وجود كردهاند، گروه، گروه،گروه، ولو چيزى نيستند اينها، در مقابل ملت اينها چيزى نيستند لكن اين زنگ خطر است. اين زنگ خطر براى اينكه آن رمز پيروزى كه اجتماع بود از ما بگيرند. آنوقت ما گروه گروهها را به هم پيوند داديم، ملت، گروه، گروهها را به هم پيوند داد، حالا در مقابل او بعد از اينكه به اين حد رسيديد، دارد پيوندها از هم گسسته مىشود و گروه گروه مىشوند. اين كيست؟ حزب چه اين كيست؟ حزب چه. اين كيست؟ جبهه چه. آن كى؟ بسيارش هم اسم اسلام رويش هست، اما غفلت از اينكه حالا تكه تكه كردن صحيح نيست، محله محله كردن، گروه گروه كردن الان صحيح نيست، ما در يك حالى الان هستيم كه بايد اين مراحل را طى كنيم تا بتوانيم بگوئيم ما حالا پيروز شدهايم. آنوقت هم بايد حفظش بكنيم. هميشه بايد حفظش بكنيم اما حالا نيمه پيروزى است، نه پيروزى، الان ما يك مقدارى جلو رفتيم، مقدار ديگرش مانده است. اگر در اين نيمه راه كه ما هستيم غلبه كنند بر ما، ما از هم جدا بشويم، كم كم آنها از زير پيوند كنند،مثل همان فاتحى كه قلعه رافتح كرده
و لشكرش رو به سستى و رو به افتراق گذاشته است و اهالى قلعهاى كه شكست خورده بودند رو به اجتماع و روى دستهبندى كه با هم يكى بشوند، نتيجهاش اين مىشود كه بعد از چندى اين گروه فاتح شكست خورده مىشوند و از قلعه بيرونشان مىكنند. اگر ما اين رمز را حفظ نكنيم (ما مقصودم همه ايران است، همه مملكت، طبقه روحانى، طبقه دانشگاهى، پاسداران، بازارى، كارمند، كارگر، دهقان، همه مكلفيم) اگر ما نگه نداريم اين پيروزى كه برايمان پيدا شده است و اين فتح عظيمى كه براى شما پيدا شده است، اگر حفظش نكنيم، در حالى كه بين راه هستيم، آنها دارند با هم مجتمع مىشوند ما داريم گروه گروه مىشويم الان بسيارى از اين منحرفين، زيرزمينى با هم مجتمع دارند مىشوند، با هم پيوند مىكنند. اضافه كنيد دست هم از خارج هست كه دستها، آن كمكهاى خارجى هم اين مطلب را به آن باد مىزنند، كمك مىكند. از مرزها الان باز اشخاصى وارد مىشوند اسلحه وارد مىشود، از اين چيزها، در داخل باز اينطور روابط دارد درست مىشود، گروهها با هم مجتمع مىشوند. آنها دارند مجتمع مىشوند، ماها داريم متفرق مىشويم. ما خودمان را فاتح ديديم به سستى گرائيديم و جدا داريم از هم مىشويم، آنها خودشان را مغلوب ديدند و عقده پيدا كردند و دارند با هم پيوند مىكنند و ما را متفرق مىكنند، رمز را از ما مىگيرند خودشان رفتار مىكنند رمز پيروزى يعنى يك رمزش را و آن وحدت كلمه و آن اجتماع، اجتماع را دارند از ما مىگيرند، گروه گروهش مىكنند. آقا اين بىجهت نيست كه صد گروه يك وقت، در حدود يك ماه يا يك خرده بيشتر در تهران پيدا بشود، اين يك مسأله عادى نيست كه يك دستهاى دلشان خواسته، دلشان خواسته، اين يك نقشهاى است و يك چيزى است كه زير پرده يك دستى پشت سر اينهاست، آنهايى كه آدمهاى صحيح هستند و حسن نيت دارند، غفلت مىكنند، بايد بيدار بشوند، آنهايى كه شياطين هستند روى نقشه كار مىكنند. اگر اين دستههايى كه علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور خودشان، علاقه دارند به ملت خودشان، اين دستهها از اين تفرقها دست بردارند، براى آنها چيزى خيلى نمىماند، ديگر آنها صد گروه نيستند. از آن طرف دارد آنها مجتمع، از اين طرف گسسته مىشود. نتيجه اين مىشود كه خداى نخواسته اگر ما سستى كنيم، اگر ما غفلت كنيم، شياطين هم با هم مجتمع بشوند، يك وقت چشممان را باز كرديم كه يك كودتا شد و همه بساط را به هم ريخت. همه بساطى كه تا حالا، همه خونهائى كه تا حالا داديد هدر مىرود، همه زحمتهايى كه كشيديد باطل شد، بايد چه كرد؟ نبايد امروز ما هى فرياد كنيم كه ما چنين كرديم، ما امروز بايد فرياد كنيم كه بايد اين كار را بكنيم. نبايد يك لشكر فاتح هى بنشيند از فتحش بگويد، اين ثناخوانى از فتح اسباب اين مىشود كه دلگرم بشوند كه الحمدلله ديگر گذشت، سستى پيدا مىشود. - ما بايد از آن طرف صحبت كرد، فرياد كنيم كه ما بايد جلو برويم، همان فريادهاى الله اكبرى كه كرديد و با قدرت الهى پيش برديد اين پيشبرد عظيم را، همين را بايد حفظش بكنيد.
اين مساجد را بايد مسلمانها پر كنند از جمعيت
الان ماه مبارك رمضان جلو است، ماه بسيار شريف شعبان هم درش واقع هستيم،اين مساجد
را بايد مسلمانها پر كنند از جمعيت، اين سنگرهاى اسلامى را پر كنند از جمعيتها و در آنجا مسائل روز رابگويند و فرياد كنند. الان ما احتياج به اللهاكبر بيشتر داريم. تا آن وقتى كه آن مردك بود. الان احتياج ما بيشتر است، الان ما به اجتماعات بيشتر احتياج داريم. حربه دست شماست، اگر بتوانيد نگهش داريد. شما همه چيز داريد، اگر بتوانيد نگه داريد. شماقدرت ايمان داريد بايد نگهش داريد. شمايك ملت رنجديده بوديد كه از وقتى چشمتان را باز كرديد و هوشتان بوده است هى سازمان امنيت به گوشتان خورده، هى در سازمان امنيت چه شده، هى دلتان لرزيده براى اينكه سازمان امنيت مبادا چه بكند، پاسبان مبادا چه بكند. شما با اين تنفرى كه پيدا كرديد از اين رژيم و با آن توجهى كه پيدا كرديد به اسلام، پيروز شديد.
اين وحدت كلمه را حفظش كنيد و اين ايمان را، اين ايمان را كه جوانهاى عزيز ما، بسيار عزيز ما مىآيند استدعا مىكنند كه دعا كنيد ما شهيد بشويم، اين جوان 30 ساله، 20 ساله، 25 ساله، كمتر، 18 ساله مىآيد كه دعا كنيد من شهيد بشوم اين رمز پيروزى است. اين احساس، اين تحولى كه در جامعه ما پيدا شد، اينها رمز پيروزى ما بود، اين را نگهش داريد. اين روحيه، اين روحيه بزرگ، اين روحيه الهى، غيبى، اين را حفظش كنيد و از تفرقات، از اين افتراقها پرهيز كنيد. من همه را دارم مىگويم، من خطابم به هر جا برسد صدايم. معنا ندارد امروز در يك مملكتى كه فتحش نيمه كاره است احزاب مختلف بگذارند استقرار پيدا بكند بعد هر كارى مىخواهند بكنند. بگذارند ما درست مستقر بشويم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لااقل دستمان دراز نباشد براى ديگران كه گندم بده، جو بده، چه بده، همه چيزمان را از ديگران بگيريم بگذاريد اينها قدرى درست بشود، اگر شما خدا را مىشناسيد، براى خاطر خدا، اگر شما ملت را دوست داريد، براى خاطر ملت، اگر كشورتان را مىخواهيد، براى خاطر كشور بازى نخوريد از اين يك مشتى كه دارند كارى مىكنند كه همه چيز ما به باد برود، تا مىتوانستند نمىگذاشتند كسى زراعت درست بكند، بعدش نمىگذاشتند كسى زراعتش را بردارد، حالا كه برداشت كردهاند آتش مىزنند. اينها دلشان براى ملت سوخته؟ ارزاق يك ملتى را كه اينطور دارند به باد مىدهند آنوقت مىگويند كه ما ملى هستيم، ما با ملت آشنا هستيم. نيست مطلب اينطور، باز نخورند اين جوانان عزيز ما، اينهائى كه قصدشان اين است كه خدمت بكنند لكن راهش را نمىدانند، دست بردارند اينها از اين متفرق شدن و گروه گروه درست كردن.
با رفتار موافق موازين و انجام وظايف انسانى - اسلامى پاسدار مكتب باشيد
مطلب زياد است و من هم نمىتوانم ديگر ادامه بدهم، محول به خودتان. اسلام را امروز به دوش من و شما گذاشتهاند كه اين را حفظش كنيم، مسئوليتش به دوش من و شماست، به دوش اين ملت است اين را حفظش كنيد. شما پاسداران خدمت مىتوانيد بكنيد به اين نهضت، و خداى نخواسته مىتوانيد كارى بكنيد كه اسلام از دست برود، شما پاسدارها اگر پاسدارى واقعاً از اسلام مىكنيد،
پاسدارى از مملكت اسلامى مىخواهيد بكنيد، توجه كنيد به اينكه خودتان يك قدم خلاف بر نداريد. اگر شمايى كه الان پاسدار اسلاميد از شما يك خلاف ببينند، مىگويند اسلام اينطورى است، چنانچه اگر از روحانيون يك چيزى ببينند، مىگويند اسلام اين است. بايد شماها وظايف پاسدارى از اسلام، پاسدارى از جمهورى اسلامى پاسدارى از مملكت اسلام، شمائى كه الان به اين شغل بسيار شريف و لباس بسيار مبارك در آمديد، قدرش را بدانيد. اگر الان شما يك خلافى بكنيد، گردن شما نيست مىگذارند گردن جمهورى اسلامى، مىگويند جمهورى اسلامى هم همين است، آنوقت سازمان امنيت به ما ظلم مىكرد و حالا پاسداران اسلامى. مكتب ما را، آن مكتب بزرگ ما را دفن مىكند. اگر در اين نهضت مكتب ما شكست بخورد، دفن مىشود و ديگر كسى نمىتواند بيرونش بياورد. كارى بكنيد كه شكست نخوريد، كارى بكنيد كه مكتبتان شكست نخورد. شما به وظايف انسانى و اسلامى خودتان رفتار كنيد و ما هم همين طور انشاءالله و همه گروهها هم همين طور تا اينكه اين فتحى كه تا اينجا رسانديم بتوانيم نگهش داريم تا به آخر برسانيم و بتوانيم ما عرضه كنيم به دنيا كه ما يك چنين متاعى داريم، اسلام يك چنين چيزى است. اگر بنا باشد كه حالايى كه يك پيروزى نصيب ملت ما شده است، كميتهها تعدى بكنند خداى نخواسته، پاسدارها تعدى بكنند خداى نخواسته، روحانيون خلاف مسلك روحانيت عمل بكنند خداى نخواسته، دولت خلاف دولت اسلامى رفتار كند خداى نخواسته، ارتش خلاف ارتش اسلامى رفتار كند خداى نخواسته، و همين طور، اگر يك چنين قصهاى پيش بيايد، در دنيا منعكس مىشود، آنهايى كه در صددند كه اين نهضت را آلوده كنند و اسلام را - دشمن دارد اسلام - آنها در خارج و در داخل منعكس كنند كه اعمال همان تا عمال است مهرهها عوض شده آنوقت نصيرى بود حالا بصيرى، عمل چه عملى است. اگر ما اعمالمان را موافق با آنكه جمهورى اسلامى اقتضا دارد منطبق نكنيم، اگر ما كه پاسدار احكام و شما پاسدار اسلام (همهمان الحمدلله اميدورام پاسدار باشيم) اگر ما اعمالمان را مطابق با آن وظيفه پاسدارى نكنيم، ما را متهم مىكنند به اينكه، (خودمان را متهم نمىكنند، آنها ديگر حالا كارى به شخص ندارند) مكتب ما را متهم مىكنند به اينكه اين هم همان رژيم شاهنشاهى است، افراد فرق كردهاند، اسمش فرق كرده، آنوقت مىگفتند رژيم شاهنشاهى و حالا مىگويند جمهورى اسلامى، آنوقت مىگفتند شاهنشاه حالا مىگويند يكى ديگر، اما معنا همان معناست، محتوا همان محتواست، اشكالات هم همان اشكالات است و تعديات همان تعديات است. اگر يك كارى بكنيد، زيادش مىكنند، اگر كسى يك تعدى بكند، نمىگويند اين كرده، مىگويند پاسدارهاى اسلام اينطور، از اينجا هم برش مىدارند و مىگذارند روى اسلام و مىگويند اسلام اين است، آن اسلامى كه اينها فرياد مىكردند ما اسلام مىخواهيم، ما رژيم شاهنشاهى نمىخواهيم، ما رژيم اسلام را مىخواهيم، اين هم اسلامشان. اينطور براى ما مىگويند.
توصيه به اصلاح خويشتن و مؤاخذه از خلافكاران
امروز اسلام به شما محتاج است، قرآن كريم محتاج به شماست، خودتان را اصلاح كنيد. شما هم
خودتان را اصلاح كنيد، اين طبقه هم خودش را اصلاح كند. اگر هر كس يك جايى فرض كنيد يك صورت روحانى به خودش داد و چهار تا از اين تفنگدارها را دور خودش جمع كرد و شروع كرد خلاف آن چيزى كه وظيفه روحانى است عمل بكند، اسلام را باد داده، امروز نمىگويند زيد اين كار را كرده مىگويند جمهورى اسلامى اين است، منعكس مىكنند اين جمهورى اسلامى است. وظيفه سنگين، مسئوليت سنگين و همهتان مسؤول خواهيد بود. اگر يكىتان يك كارى بكند ديگرى ساكت باشد او هم مسؤول است يكى يك خلاف كرد، همه بايد برويد دنبالش كه آقا چرا. لازم نيست كه كتككارى بكنيد، مؤاخذه كنيد. اگر يك نفر خلاف كرد، 20 نفر از شماها رفت گفت نكن اين كار صحيح نيست، تحت تأثير واقع مىشود. اگر يك معمم، يك صورت معمم، يك كار خلاف كرد، از اطراف، معممين هجوم به آن آوردند كه چرا اين كار را مىكند، ديگر اگر من دخالتى كردم همهتان هجوم آورديد كه چرا اين كار را مىكنى من سر جايم مىنشينم، همهتان مسؤوليد همهمان مسؤوليم، امروز مسؤوليت بزرگ است براى ما، ما نصف راه هستيم و من خوف اين را دارم كه قضيه ما قضيه هيتلر بشود.
خداوند انشاءالله شما را سلامت بدارد. ماها همه را به وظايف خودمان آشنا كند و مملكت ما را از همه شرها نجات بدهد و نادانهاى ما را دانا كند و آن كسانى كه خيانت مىخواهند بكنند به اين مملكت، هدايت كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع روحانيون و پاسداران انقلاب اسلامى اروميه
شكست ظاهرى و شهادت اهل حق به نفع اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
من بايد با آقايان روحانيون و پاسدارهاى محترم و ساير آقايان محترم كه تشريف دارند، خطرهائى كه حالا به ما متوجه است و اشكالاتى كه در حال حاضر ما داريم و موضعى كه ما در اينوقت داريم فى الجمله عرض كنم و من در مجامع ديگر هم مطلب را چون اهميت دارد گفتهام و باز هم تكرار مىكنم.
موضع ما الان از دو جهت حساستر از اوقات ديگر است. در رژيم سابق و آنوقتى كه همه شما و همه قشرها مشغول مبارزه بودند با رژيم سابق، آنوقت رژيم، رژيم طاغوتى بود و شما هم بر ضد طاغوت قيام كرده بوديد اگر ما در آن روز شكست مىخورديم، كشته مىشديم اشكالى خيلى نداشت براى اينكه يك لشكر اسلامى، يك لشكر الهى با لشكر طاغوتى مقابله كردند و شكست خوردند، يك شكستى كه اولياء خدا هم در مقابل طاغوت گاهى شكست مىخوردند و اين شكست در آن حال به ضرر اسلام تمام نمىشد، به نفع اسلام بود و قدرت اسلام و صحت مكتب ما بيشتر ثابت مىشد. به وجهى نظير مبارزه حضرت سيدالشهدا سلامالله عليه با دولت وقت كه دولت طاغوتى بود. شهادت سيدالشهدا به اسلام هيچ لطمهاى وارد نياورد، اسلام را جلو برد. اگر نبود شهادت ايشان، معاويه و پسرش اسلام را يك يك جور ديگرى در دنيا جلوه داده بودند به اسم خليفه رسول الله، با رفتن در مسجد، اقامه جمعه و امام جمعه بودن، اقامه جماعت و امام جماعت بودن. اسم، اسم خلافت رسول الله و حكومت، حكومت اسلام لكن محتوا بر خلاف. نه حكومت، حكومت اسلامى بود به حسب محتوا و نه حاكم حاكم اسلامى. سيدالشهدا سلامالله عليه اين نقشى كه اينها داشتند براى برگرداندن اسلام به جاهليت و نمايش دادن اسلام را به اينكه اين هم نظير همان چيزهاى سابق است آن را باطل كرد. و اگر هم در اين مبارزهاى كه مىكرديم شكست مىخورديم، كشته مىشديم، اسلام از او ضررى نمىديد بلكه اسلام نفع مىديد براى اينكه يك جبهه مجاهد اسلامى با يك عده طاغوت مبارزه كردند، مبارزهشان هم بين حق و باطل بود منتها باطل قوهاش زياد بود و آنهائى كه اهل حق بودند شهيد شدند، لكن حالا وضع چه جور است؟ آنوقت رژيم، رژيم طاغوتى بود و حكومت وقت حكومت طاغوتى بود و همه دستگاهها دستگاههاى طاغوتى بودند و لكن حالا كه حكومت ما مىگوئيم اسلامى، همهتان رأى داديد به
جمهورى اسلامى و رژيم تغيير كرد از رژيم سلطنتى به حكومت جمهورى اسلامى، الان ما كه معمم هستيم و شما كه پاسدار هستيد و ساير قشرهائى كه در اين مملكت هستند، همه در حكومت اسلامى هستيد، همه ما در جمهورى اسلامى واقعيم، الان رژيم ما جمهورى اسلامى است، آن خطرى كه الان متوجه به ماست خطر كشته شدن نيست، خطر شكست يك جمعيت اسلامى در مقابل طاغوت نيست، آنها اصلاً خطر نيست. آن خطرى كه الان براى ماست اينست كه مكتب ما شكست بخورد، اسلام شكست بخورد. اين خطر بزرگترين خطرى است كه الان متوجه به ماست و آنكه ما را تا اينجا رساند و پيروز كرد اين بود كه با هم قشرها اختلاف نداشتند، همه با هم فرياد مىكردند كه جمهورى اسلامى مىخواهيم، فرقى ما بين شهر و ده نبود، مركز و سرحدات نبود، همه دست به هم دادند و فرياد كردند كه ما جمهورى اسلامى مىخواهيم و اين دو جهت كه يكى وحدت كلمه همه بود، اكثرا با هم بودند و يكى هم مقصد، مقصد اسلامى بود، شما را پيروز كرد. شما الان يك لشكر فاتح هستيد. اما لشكرهاى فاتح در سابق هم غالبا اينطور بوده كه بعد از فتح طورى مىشد كه شكست مىخوردند. امروز من براى يك جمع ديگر كه صحبت كردم هيتلر را مثال زدم كه حركت كرد و نهضت كرد و زد و كشت و فرانسه را فتح كرد و ساير كشورها را فتح كرد و حمله كرد به شوروى، با آن قدرتى كه شوروى داشت، فتح كرد بسيارى از جاها را لكن نتوانست نگه دارد، آن فتح و پيروزى كه كرده است نتوانست نگه دارد. چون نتوانست نگه دارد شكست خورد و منتهى شد به آنجائى كه خودكشى مىگويند كرد. فاتحها هميشه تقريبا اينطورى بودند كه بعد از اينكه فتح مىكردند، يك عواملى پيدا مىشد كه اينها را به شكست منتهى مىكرد.
تخطى از موازين، خطرى براى اسلام و حربهاى به دست دشمنان
من خوف اين را دارم كه شما كه يك لشكر اسلامى، ملت اسلامى فاتح هستيد الان و فتحى هم كرديد كه همه دنيا را به اعجاب آورديد، عواملى پيدا بشود كه شكست بخوريد و شكست هم از ناحيه خودتان باشد، نه از ناحيه دشمن. من خوف اين را دارم كه ما، چه طبقه روحانيون و چه ساير طبقات كه مهمش اينهائى است كه مستقيما اسم اسلامى رويشان هست، دولت اسلامى، وزارتخانههاى اسلامى، كميته اسلامى، پاسداران اسلامى و دادگاههاى اسلامى و اينهائى كه الان به اسم اسلام و لباس اسلامى دارند در حكومت اسلامى پاسداران اسلامى داريم و دادگاه اسلامى و همين طور كميته، اگر در يك همچو موقعى ماها كه ادعا مىكنيم كه ما هم پاسدار هستيم و شماها هم كه پاسدار هستيد، در يك همچو موقعى ما يك كارهائى انجام بدهيم كه آنهائى با ما مخالفاند و دشمناند، آنها مراقب هستند و با كمال مراقبت به كارهاى ما چشم دوختهاند، ما يك كارهائى انجام بدهيم كه اين كارها با محتواى جمهورى اسلامى موافق نباشد. اين شكست مسلم در مقابل كافر نيست، شكست سيدالشهدا در مقابل يزيد نيست، اين شكست اسلام است. ما ادعا كرديم كه جمهورى اسلامى داريم و ادعا كرديم كه حكومت اسلامى تنها حكومت عادلانه است، تنها حكومتى است كه از رئيس جمهورش تا پاسبانش تابع اسلام
است، نه رئيس جمهورش مىخواهد بزرگى بفروشد به پائينترها نه پائينترها مىخواهند مردم را از باب اينكه مثلاً نظامى است، پاسدار است مردم را آزار بدهند، اين چيزى است كه ما ادعايش داريم مىكنيم. جمهورى اسلامى يعنى يك حكومت عادلانه اسلامى چنانچه مملكتى كه اسلامى است و جمهورى در تحت لواى اسلام دارد اداره مىشود، اين مملكت هم بايد اجزائش اسلامى باشد. اگر چنانچه در اين مقطعى كه از زمان ما هستيم و در اينوقتى كه ما ادعاى تبديل طاغوت به اسلام، همچو ادعائى را داريم، اگر چنانچه ما كه معمم هستيم و شما كه پاسدار هستيد بر خلاف آنطورى كه بايد پاسدارهاى اسلامى، روحانيون كه پاسدارند و شماها كه پاسداريد بر خلاف آن اگر يك وقت يك عملى صادر بشود ولو از يك مصداق، يك فرد صادر بشود و ديگران جلويش را نگيرند، آنهائى كه الان متوجهاند كه به ما اشكال كنند، يكى را هزار مىكنند و در بوق تبليغاتى در خارج و در داخل منتها در داخل به يك طرز ديگر و در خارج با صراحت كه: اسلام هم همانست، تغييرى حاصل نيست، اسلام اصلش همين طورى است، اسلام هم مثل رژيم شاهنشاهى است منتها اينها حالا يك اسمى جاى يك اسمى گذاشتهاند. رأى دادهاند فقط به يك چيزى اما محتوا، محتواى ديگرى است. يك چيز ديگرى است. اسلام اينجورى است آنوقت سازمان امنيت مردم را آزار مىكرد، حالا پاسداران اسلامى، آنوقت روساى طاغوتى به مردم تعدى مىكردند حالا روساى جمهورى اسلامى.
آنوقت روحانيون در زمان طاغوت بودند، اگر يك كارى از بعضىشان صادر مىشد مردم مىگفتند كه اينها ساواكى هستند، يكى كار خلاف مىكرد نمىگفتند كه اينها نوكر اسلامند و اين كار را مىكنند مىگفتند اينها جزء ساواكند. امروز اگر از يك روحانى صادر بشود كى مىگويد ساواكى است؟ هيچ كس، كى مىگويد كه الزام دارد به اين كار؟ اگر امروز يك خطائى از يك نفر معمم صادر بشود و سايرين جلويش را نگيرند و اعتراض نكنند، جنگ لازم نيست، اعتراض، گفتن، نهى از منكر. در خارج آنهائى كه دشمن شماها هستند منعكس مىكنند كه جمهورى اسلامى با رژيم شاهنشاهى هيچ فرقى ندارد فقط يك اسمى تغيير كرده و الا واقع همان واقع است، دليلش هم اينست كه اين پاسدارها ببينيد مثل ساواكى عمل مىكنند، اين كميتهها ببينيد مثل مثلاً چه عمل مىكنند، اين دادگاهها را ببينيد مثل همان دادگاههاى طاغوتى است و هكذا و هكذا. آنكه امروز نگرانى دارد، آنكه امروز مصيبت است براى ما اين است كه مكتبمان يعنى اسلاممان در معرض اين است كه دنيا به آن پشت بكنند و با اعمال ما دفنش كنند، فكرى براى اين بايد كرد. تا ما خودمان را اصلاح نكنيم نمىتوانيم بگوئيم كه ما يك اشخاصى هستيم كه براى خدا داريم كار مىكنيم، مىخواهيم اصلاح كنيم مردم را. تا آقا خودشان صالح نباشند نمىتوانند دعوت به صلاح بكنند. كسى كه خودش خداى نخواسته پايش را كج مىگذارد اگر به مردم بگويد پايت را راست بگذار مسخرهاش مىكنند، مىگويند اگر پا راست گذاشتن صحيح بود خودت بگذار. اگر شما كه پاسداريد و مدعى هستيد كه ما براى پاسدارى خدمت مىكنيم به اسلام مىخواهيم خدمت كنيم، اگر خداى نخواسته همانطور كه در رژيم سابق گاهى مىريختند منزل يك كسى و اثاثش را مىبردند، زن و بچهاش را به زحمت مىانداختند، اگر حالا هم از يكى از شما خداى
نخواسته يك همچو چيزى صادر بشود و ديگران جلويش را نگيرند و تربيتش نكنند، نهىاش نكنند، اين حربه را دست دشمن ما مىدهد و مىگويد پاسداران اينجورىاند. نمىگويد آن يك آدم اينجورى است، نمىگويند اين يك روحانى ملبس به اين لباس اينطورى است، مىگويند آخوندها اينطورند و پاسدارها اينطورند. اين خطر را چه جور بايد رفع كرد؟ ما الان مواجهيم با اين.
امر به معروف و نهى از منكر، تكليف همگانى امت است
الان مكلفيم ما، مسووليم همه مان مسووليم، نه مسؤول براى كار خودمان مسؤول كارهاى ديگران هم هستيم كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته همه بايد نسبت به همه رعايت بكنند، همه بايد نسبت به ديگران، مسؤوليت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پايم را كج گذاشتم شما مسووليد اگر نگوئيد چرا پايت را كج گذاشتى، همه روحانيون بايد به او هجوم كنند كه چرا بر خلاف موازين؟ ساير مردم هم بايد بكنند و نهى از منكر اختصاص به روحانى ندارد، مال همه است، امت بايد نهى از منكر بكند، امر به معروف بكند. اگر ما ملت كه الان مدعى هستيم كه رژيم ما اسلام است، حكومت، حكومت عدل است و امثال ذالك و به دنيا هم اعلام كرديم و دنيا هم شناخته مملكت ما را به اسم جمهورى اسلامى، ممالك ديگر شناختند اكثرا و الان ما را يك رژيم اسلامى مىدانند، اگر چنانچه ما محتواى اين رژيممان اسلامى نباشد و كارهائى كه مىكنيم منطبق نباشد با قوانين اسلام، سر يك قضاياى جزئيهاى با هم معارضه بكنيم، سر يك قضاياى جزئيهاى با هم دشمنى بكنيم، سر يك قضاياى جزئيه اى براى ديگران كارشكنى بكنيم كه همه اينها مخالف با قواعد اسلام است، اگر يك همچو چيزى بشود و دنيا بگويد كه اسلام هم همين است، همين رژيم است، ديگر همه سر يك كرباس هستيد. اين قضيه اين نيست كه ما در يك جنگى شكست خورديم، سيدالشهدا سلامالله عليه از يزيد شكست خورد همه را كشتند لكن همچو شكستى به رژيم معاويه داد كه تا ابد دفنشان كرد. ما اگر كشته مىشديم در اين نهضت شايد ما هم دفن مىكرديم رژيم را، اما حالا كه ما پيروز شديم و رسيديم به اين مرتبه، اگر اختلافات بين خودمان حالا شروع بشود، اگر نزاعهاى شخصى بين خودمان حالا شروع بشود، اگر سر يك كارهائى جزئى با هم اختلاف بكنيم، اگر خداى نخواسته پاسدارى برود منزل مردم و تعدى بكند، اگر دادگاهى رأى بر خلاف اسلام بدهد، اگر كميتهاى بر خلاف موازين اسلامى عمل بكند، اين ديگر پاى اين حساب نمىشود كه در رژيم طاغوتى دارد اين كارها مىشود. در رژيم اسلامى دارد اين كار مىشود، در حكومت اسلامى دارد اين كار مىشود، اين پاى اسلام حساب مىشود، دشمنهاى ما اين را پاى اسلام حساب مىكنند. يكدفعه مىبينيم كه در همه روزنامههاى خارج صريحا نوشتند به اينكه اينها همان است فرقى ندارد. اينجا هم كه جرات نمىكنند به طور صحيح بنويسند، به طور كنايه مىنويسند. الان خوف از اين دشمنها بيشتر از خوف محمدرضا بود، محمدرضا جنگ بود و نزاع بود و زد و خورد بود و بحمدالله زديد و بيرونش كرديد. حالا كه جنگ نيست، الان جنگ قلم است، الان
جنگ اعصاب است، آن جنگ نيست كه آسان است. الان يك همچو جنگى هست كه در خارج و داخل قلمها را برداشتهاند و مىخواهند بر ضد اسلام چيزى بنويسند، نه برضد من و شما و زيد و بكر، بر ضد اسلام. اينها از اسلام مىترسند، از من و تو نمىترسند اينها از اسلام مىترسند. اسلام بود كه جوانهاى ما را غلبه داد بر توپ و تانك و همه چيزها، بر همه قدرتها ملت ما را غلبه داد. اگر اين پاسبانهاى ما بعد از اين غلبه يك كارى بكنند كه اسباب شكست اسلام بشود، اين مسؤوليت غير مسؤوليت آدمكشى است، غير مسؤوليت گناههاست، اين يك گناهى است كه قابل بخشيدن نيست. اگر ما اسلام را آنطورى كه هست بر خلاف آنطورى كه هست نمايش بدهيم به خارج،عرضه كنيم به خارج، اين شكست اسلام است، نه يك معصيت، قضيه معصيت نيست. اين آنى است كه انبيا سرش كشته شدند، آنى است كه اوليا سرش كشته شدند. دين حق دينى است كه اوليا و انبيا كشته شدند سرش! اگر كسى يكى از انبيا را بكشد، يا اسلام را كارى بكند، اين گناهش بالاتر از او هست. انبيابراى اسلام كشته شدند، اين از نبى كشتن بالاتر است، اين از سيدالشهدا كشتن بدتر است. سيدالشهدا براى اسلام خودش را به كشتن داد، همان اسلامى كه حالا دست ما افتاده و معالاسف بعضى از ما بازى مىكنند با او.
رعايت حدود الهى و پرهيز از اختلاف به منظور حفظ اسلام
بايد اصلاح كنيد خودتان را، مسئوليت زياد است آقا، خيال نكنيد كه مسؤول نيستيم، من مسئول نيستم، او مسئول نيست. من عمامهاى مسئولم، شماى غير عمامهاى هم مسئوليد، بازارى مسئول است، دانشگاهى مسئول است. همه مسئول هستيم، همه مراقب اين باشيم كه اين مكتب محفوظ باشد. دشمنها الان دنبال اين هستند كه مكتب ما را به تباهى بكشند براى اينكه آنى كه از آن مىترسند اين است. دشمنهاى ما از من و شما نمىترسند. از مكتب ما مىترسند. آنها - شكسته خوردهاى - كه خودشان را شكست خورده مىدانند، شكت خورده از من و شما نمىدانند، شكست خورده از ايمان شما مىدانند. آنها فهميدند، لمس كردند كه يك دستهاى با هيچ با قدرت الله اكبر بر آنها غلبه كردند. اينها اين قدرت را مىخواهند از شما بگيرند و شما حفظش كنيد، حفظش كنيد، حفظش به اين است كه من معمم و هر كس كه معمم هست، از حدود الهى يك كلمه، يك قدم برنداريد، شماى پاسدارهاى معظم (كه خداوند حفظتان كند) از حدود پاسدارى اسلام قدمى تجاوز نكنيد. آن طبقه بازارى و آن طبقه ادارى و آن دولت و آن ملت هم، همه در رژيم اسلامى الان واقع هستيم، همه در دولت اسلام الان هستيم، وظيفه دولت اسلامى را از دست ندهيد. اختلافات را در يك امورى كه نبايد هم در آن اختلاف كرد اين اختلافات را كنار بگذاريد همه. اين حزب بازى و نمىدانم گروه گروه كه صد گروه به حسب آنطورى كه در روزنامهها بود، قريب صد گروه، در اين چند هفته صد گروه اظهار وجود كردهاند، يعنى صد گروه كارى دارند مىكنند كه اين انسجامى كه پيدا شد و رمز قدرت شما بود به هم بزنند. صد گروه دشمن داريد شما منتها يك عده مىفهمند و شايد اكثرا توجه ندارند.
اين گروه گروه شدن همين طورى نيست كه خيال بكنيد كه من باب اتفاق اظهار وجود مىكنند،
هر روز در روزنامهها مىخوانيد كه گروه كذا هم اظهار وجود كرد، بسيارشان به اسم اسلام است و خيلىشان هم غير اسلامى، هم آن كه به اسم اسلام است حالا اشتباه دارد مىكند، هم آن كه به اسم غير اسلام است اشتباه مىكند. همه بايد تحت لواى لااله الا الله باشيم، همه يكى باشيم انشاءالله.
توصيه به حسن استفاده از نعمت آزادى
خطر بزرگ است، مسئوليت بزرگ، مسئوليت من و آقايان زيادتر از شماست، مسؤوليت شما هم بزرگ است. از تحت اين مسئوليت بايد صحيح بيرون بيائيم. اصلاً امتحان است، خداوند يك نعمت بزرگى به شما داده است و الان تحت امتحان هستيد. نعمت آزادى بالاترين نعمتى است كه بشر دارد، شما فاقد بوديد اين نعمت را نمىتوانستيد يك كلمه حرف بزنيد، نمىتوانستيد اينجا با هم مجتمع بشويد. امكان داشت براى شما؟ قبلاً امكان داشت كه ماها بنشينيم با هم صحبت كنيم؟ نمىگذاشتند كسى از اين در داخل بشود، اگر يك وقتى قاچاقچى داخل مىشديد وقتى بيرون مىرفتيد توى سازمان امنيت بايد برويد.
خدا به شما نعمت آزادى را داده و شما را در امتحان اين آزادى قرار داده كه ببيند كه شما با اين آزادى چه مىكنيد. آيا اين نعمت خدا را كفران مىكنيد و با آزادى خودتان مردم را رنج مىدهيد يا اين نعمت را تشكر از آن مىكنيد و اين آزادى را حسن استفاده از آن مىكنيد. اين چيزى است كه من خودم را موظف مىدانم در اين زمان هر گروهى كه مىآيند همين مسائل را بگويم، براى اينكه درد اين است. درد اين است كه الان اختلافات زياد، گروه گروهها زياد، آنها دارند باهم مجتمع مىشوند ماها داريم از هم متفرق مىشويم. بايد همه بيدار بشويم، همه توجه بكنيم، همه اصلاح كنيم خودمان را كه خداى نخواسته تخلف نكنيم و همه توجه كنيم به اينكه اگر يكى تخلف كرد جلويش را بگيريم، نه به داد و دعوا، گفتن با ملايمت. اگر يك كسى يك كار خلافى كرد و صد نفر آدم با ملايمت سلام كرد، تعارف كرد، بگويد آن كار خوب نبوده، تأثير مىكند در انسان و نمىتواند تخلف بكند.
خداوند انشاءالله شما پاسدارها رابراى اسلام حفظ كند و شما آذربايجانىها را كه هميشه عزت اسلام بوديد باز هم عزت اسلام قرار بدهد و همه ما را موفق كند به خدمت به اسلام و به مسلمين و به ساير كشورهائى كه مستضعف هستند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان اهواز
بايد از طريق عمل محتواى اسلام را متحقق سازيم
بسم الله الرحمن الرحيم
من اميدوارم كه حالا كه مملكتمان يك مملكت اسلامى است و جمهورى اسلامى الان حكومت ماست و رژيم طاغوتى از بين رفته است و دست خيانتكارها و ظلمه كوتاه شده است، ما همه و شما دانشجوهاى محترم و اين داشنجويان، خواهران ما همه كوشا باشيم به اينكه اينطورى كه بايد و آنطورى كه لازم است در جمهورى اسلام ما عمل كنيم. همچو نباشد كه فقط لفظ باشد كه ما جمهورى اسلامى هستيم لكن نه دانشگاههايمان، نه دانشسراهايمان و نه دادگاههايمان و نه پاسدارهايمان و نه كميتههايمان هيچ كدام آن معنايى كه بايد در اسلام باشد در آنها نباشد. اگر خدا نخواسته اينطور باشد كه فقط يك رأى به جمهورى اسلامى داديم و ديگر فكر اين نباشيم كه اين جمهورى اسلامى بايد همه چيزش اسلامى باشد، نه اينكه لفظ جمهورى اسلامى و محتوا غير اسلامى، و اين بسته به عمل همه هست خصوصاً قشر دانشجو و قشر اساتيد دانشگاه، استادهاى دانشسراها و آنهائى كه جوانند و در صدد تعلم و دانش هستند و دانشجو هستند و مىخواهند بعدها براى كشور خودشان مفيد واقع بشوند.
اهميت تزكيه و تربيت همراه با تحصيل
بسيار اشخاص هستند كه دانشمندند، خيلى هم دانشمندند لكن چون تربيت اسلامى ندارند وجودشان گاهى ضرر مىزند به كشور و ضرر مىزند به اسلام، اين فرقى نيست مابين اينكه دانش، دانش علوم قديمه باشد يا دانش علوم جديده، چه در جانب علماء اسلام و روحانيون و چه در جانب شما دانشجوها و دانشگاهىها و ساير طبقاتى كه در صدد تعليم و تعلم هستند، اگر چنانچه فقط دنبال ياد گرفتن باشيد، حالا اين ياد گرفتن همراه با يك تربيت صحيح و تزكيه نفس و درست راه رفتن نباشد، يك انبارى از معلومات يا به قول سعدى كه به تعبيرى ديگر، قرآن هم همان تعبير مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملواها كمثل الحمار يحمل اسفاراً كسى كه ياد مىگيرد لكن ياد گرفتنش همان ياد گرفتن است و به كار نمىبندد آن يادگرفتنها را، تربيت، تربيت انسانى نيست، در تعبير قرآن كريم اين است كه مثل يك حيوانى، الاغى مىماند كه به پشتش كتاب بار باشد. اين كتاب فرق نمىكند كه
پشت يك كسى باشد يا خير، در مغز و در فكرش باشد، بلكه آن كه در مغز و كتاب هست، تعليمات هست لكن مربا به تربيت انسانى نيست اين ضرر دارد براى جامعه، چه در جانب ما باشد و چه در جانب شما باشد هيچ فرقى نيست، چه علوم اسلامى و فلسفه اعلا باشد و چه علوم طبيعى و امور مربوط به طبيعت باشد. اگر همراه با تعليم، تربيت نباشد، همراه با تعلم تربيت نباشد، تربيت انسانى نباشد يك حيوانى هست كه انبارى از معلومات دارد. اكثر اين دينهائى كه باطل بوده و درست شده است، به وسيله اهل علم درست شده است، غير اهل علم دينسازى نكرده اهل علم دينسازى كرده و بسيار از اين خيانتهايى كه به كشور ما شده است از همين درس خواندههاست. اين درسخواندهها هستند كه كمك كردند به دستگاه و دكترها و نمىدانم كذا و اينها كمك كردند به دستگاه و پنجاه سال مملكت ما را به باد فنا دادند.
اگر دانشگاهها درست نشود و مدرسههاى ما هم درست نشود اميد اينكه يك جمهورى اسلامى ما پيدا بكنيم نداريم. اگر اين دو قشر تربيت شدند به طورى كه اسلام مىخواهد، تربيت انسانى شدند، هم مملكت ما مصون مىشود از تصرف شياطين و روى چرخ خودش گردش مىكند بدون وابستگى به خارج و بدون خيانتهاى داخلى و هم ترقيات حاصل مىشود براى شما. مهم در دانشجويى و در دانشيارى و در استادى و در شاگردى و در تربيت، در علم اين است كه يك تربيت صحيح همراه علم باشد، عالم تربيت شده به تربيت انسانى، كه همان تربيت اسلامى است. كوشش كنيد كه هر قدمى كه براى علم بر مىداريد، براى عمل ظاهرى و براى اعمال باطنى، ايجاد تقوا در خودتان، ايجاداستقامت، امانت در خودتان بكنيد كه وقتى از دانشگاه انشاءالله بيرون مىآييد يك انسانى باشيد كه هم معلومات داشته باشيد و هم امانتدار باشيد. براى معلوماتتان، هم امانتدار باشيد و هم تزكيه نفس كرده باشيد، نفس خودتان را مهار كرده باشيد. نفس انسان سركش است و سركشى آن انسان رابه زمين مىزند. همانطورى كه انسان اگر سوار يك اسب سركش باشد و مهار نداشته باشد اين اسب سركش انسان را به هلاكت مىرساند، نفس انسان بدتر از هر سركشى است. سركشى نفس، انسان را به هلاكت مىرساند. هر قدمى كه براى تعليم و تعلم بر مىداريد همراه آن قدم، قدم باشد براى مهار كردن نفستان كه از اين سركشى كه دارد و آزادى كه براى خودش فرض مىكند كه هيچ مهارى در كار نباشد خودتان مهار كنيد نفس خودتان را. اگر يك همچو تعليم و تربيتى در يك كشورى باشد اين كشور مىتواند مستقل باشد، مىتواند آزاد باشد، اقتصادش را مىتواند تأمين كند، مىتواند فرهنگش را درست كند و مىتواند همه چيزش را اصلاح كند يك همچو كشورى ديگر حكومتش نمىتواند معوج بشود، ارتشش نمىتواند زورگو باشد، ژاندارمرىاش نمىتواند تعدى بكند، شهربانىاش نمىتواند خلاف بكند. عمده اين است كه از دانشگاهها، چه دانشگاههاى علوم جديد باشد و چه دانشگاههاى علوم قديمه باشد، كه مقدرات يك مملكت دست اين دو قشر است، از اينها انسان بيرون بيايد، نه چهارپايى و بر دوشش كتابى چند، اينطور نباشد كه تعلم باشد، دنبال دقايق علوم، شما در طرف علوم طبيعى و اين طايفه هم در طرف علوم فقهى و الهى، دقايق علوم را بررسى كنيد لكن از آن جهالاتى كه در نفس است
و از آن سركشهايى كه در نفس است غفلت بكنيد. اگر غفلت بكنيد هر قدمى كه در علم برداريد از انسانيت دور شدهايد، هى دورتر. انسانيت يك راه مستقيمى است، يك راه مستقيم كه اگر از اين طرف كسى برود معوج است و بر خلاف انسانيت است و اگر از آن طرف هم برود بر خلاف است و آن كسى كه اعوجاج پيدا كرد و راه مستقيم نرفت، هر چه پيش برود دور مىشود از راه انسانيت. مثل اين مىماند كه يك خط مستقيم بكشيد، دو خط اينطور، هر چه اين خط جلوتر بروند، از خط مستقيم دورتر مىشود. هر چه درس بخوانيد و بخوانيم، اگر چنانچه به راه مستقيم نباشيم و مهار نكنيم معلومات خودمان را و مهار نكنيم نفس خودمان را و در اين راه مستقيم نكشيم نفس را، هر چه معلومات زيادتر بشود، از انسانيت، انسان دورتر مىشود و مشكلتر مىشود انسان خودش را برگرداند. شما كه الان جوان هستيد و قواى جوانى را الحمدلله داريد و مبتلاى به سستى پيرى نشديد زود مىتوانيد خودتان را اصلاح كنيد. خيال نكنيد كه بگذاريم آخر عمر، آنوقت توبه كنيم. آخر عمر توبه ممكن نيست براى آدم، اگر از اول عمر دنبال قضيه نباشد، خودش، خودش را نسازد، آخر عمر ديگرنمىتواند، قواى شيطانى در انسان ريشه كرده و قوى شده و قوه خود آدم ضعيف شده و ارادهاش ضعيف شده و كارى از او نمىآيد. جوانها قدر جوانىشان را بدانند كه صرف كنند در علم و در تقوا و در سازندگى خودشان كه اشخاص امين صالح بشوند كه مملكت با اشخاص امين صالح مىتواند مستقل باشد. همه اين پيوستگىهايى كه ما به خارج پيدا كرديم، دنبال اين بود كه ما رجال صالح نداشتيم، آنوقت اگر رجال صالحى بودند، كنار بوند، كنار گذاشته بودند، آنهايى كه در ميدان بودند آنها رجال صالح نبودند، دانشمند هم بودند اما رجال صالح نبودند، به درد مملكت نمىخوردند و آنها بودند كه ما را پيوسته به خارج كردند و سالهاى طولانى مملكت ما در حلقوم خارجى منافعش فرو رفت و به ما آن كردند كه الان مىبينيد كه هيچ نداريم. شماها ذخائر اين مملكت هستيد، جوانيد، دانشجو هستيد، ذخيره اين مملكت هستيد طورى بكنيد كه اين ذخيرهها براى مملكت مفيد واقع بشود و خودتان رااصلاح بكنيد تا انشاءالله يك انسانهاى متعهد صحيحالعمل امين، كشورتان دست خودتان و خودتان ادارهاش بكنيد. آدم امين را هيچ كس نمىتواند معوجش كند، اشخاصى كه اعوجاج دارند اينها امانت ندارند، اينها صلاحيت ندارند.
خداوند انشاءالله همه شما را، هم خواهرها را و هم برادرها را كه همه ارجمند هستيد و ذخيره هستيد براى اين مملكت همهتان را حفظ كند و همهمان را به راه راست هدايت فرمايد.
بيانات امام خمينى در جمع راهپيمايان تهرانى
كوشش كنيد كه عملتان براى خدا و مقصدتان جلب رضاى او باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
اگر اين راه را براى خدا مىرويد، اگر اين طريق را براى خدا طى مىكنيد، افسرده نباشيد از اينكه به شما اعتنا نمىشود، خداوند به شما عنايت دارد. كوشش كنيد كه راه براى خدا باشد، كوشش كنيد كه چشمتان را از مخلوق، از ما سواى خدا ببنديد، توجهتان به اين نباشد كه اگر خدمتى براى خدا مىكنيد، ديگران پيش شما بيايند تواضع كنند. شما جوانهائى هستيد كه در طول اين مدت زحمت كشيديد براى خدا رنج برديد، براى خدا عمل كرديد، حالا يك راه طولانى را براى خدا طى كرديد و آمديد اينجا با ما صحبت كنيد، و درد دل كنيد. كارى كه براى خداست خدا توجه مىكند و اگر براى خدا نباشد، همه عالم هم توجه كنند چيزى نيست.
رفع آشفتگىها و گرفتارىهاى حاصل از افساد رژيم منحوس با روحيهاى قوى
من هم مىدانم كه الان مشكلات زياد است. توطئه زياد است، تفرقها زياد است و گرفتارى همه قشرهاى ملت زياد، لكن شما هم مىدانيد كه چه مشكلاتى را براى اين مملكت اينها بار آوردهاند و چه كارها كردهاند كه به اين زودىها نمىشود درستش كرد. اين فسادى كه پنجاه سال اينها دامن به آن زدهاند، اين جوانهاى ما كه پنجاه سال است تربيت فاسد كردهاند، مراكز فحشا برايشان درست كردهاند، همه جا را مركز فحشا قرار دادهاند، سينماها كه بايد مركز تربيت جوانهاى ما باشد، مركز فساد و مركز فساد اخلاق بود، مدرسهها كه بايد مركز سازندگى باشد، نگذاشتند به آنطور باشد، جوانها كه بايد ذخيره اين ملت باشند و مقررات اين مملكت را به دست بگيرند، نگذاشتند يك تربيت صحيح بشود كه اينها بتوانند يك همچو كارى را بكنند. الان شما بعد از انقلاب هستيد، يعنى در حال انقلاب، باز بعد از انقلاب نيست الان شما در حال انقلاب هستيد در همه جاى دنيا حال انقلاب و بعد از انقلاب آشفتگى است. و بحمدالله ايران نه حال انقلابش آنطور آشفتگى بود نه بعد از انقلاب. شما اگر انقلابهاى بزرگ دنيا را ملاحظه كنيد، فسادهائى كه در آن انقلابها بوده است، قتل عامهائى كه بودهاست، گرفتارىهائى كه بعد از انقلاب بوده است، طرف مقايسه نيست با اينجا. نكتهاش اين است كه اين انقلاب، انقلاب اسلامى بود، انقلاب اسلامى آن مفسدههائى كه در ساير انقلابات هست كم است
مشكلات زياد است اما ما نبايد روحيه خود را ببازيم لكن همه مىدانيم، شما مىدانيد، ما ميدانيم، دولت مىداند، ملت مىداند كه الان آشفتگى زياد است و گرفتارى هم زياد و دستهاى خبيثى هم هستند كه در كارند كه در توطئه هستند و مىخواهند نگذارند اين نهضت ما به ثمر نهائى برسد. ما الان يك مسائل بزرگ ديگر داريم كه آن مسائل بايد حل بشود، بايد به آن برسيم تا يك دولت مستقرى، يك مجلسى، يك رئيس جمهورى، يك قانون اساسى داشته باشيم و بعد از اينكه اينها شد، آنوقت باز اول اين است كه سازندگى بشود،نه اينكه دولت نخواهد بشود، اينها شب و روز مشغولند ،لكن آشفتگى زياد است. من كه اينجا هستم شب و روز تقريبا مواجهم با اين مشكلات. مشكلات مال شما تنها نيست، از هر جاى ايران كهآيند، مشكلات زياد دارند و اتفاقا هر گروهى كه مىآيند، مىگويند مشكلات ما از همه جا بيشتر است، خرابى ما از همه جا بيشتر است، از بختيارىها مىآيند همين را مىگويند،از اهواز مىآيند همين راگويند، از هر جا مىآيند همين مسائل مطرح است و ما هم نبايد روحيه خودمان را از دست بدهيم براى اين مشكلات.
پيشبرد نهضت بسته به ايمان راسخ و حفظ روحيه الهى است
با روحيه قوى شما جوانها وبا توجههاى خدا اين مشكل بزرگى كه عبارت از اين رژيم فاسد بود آن را برانداختيد و از بين برديد،اين روحيه را حفظ كنيد،اين روحيه قوى را حفظ كنيد، خدا با شماست. وقتى خدا با كسى باشد كارها درست شود. البته پشت سر هر انقلابى مشكلات زياد هست لكن آنهائى كه اعتقاد بهاين انقلاب دارند، ايمان به اين نهضت دارند،اين روحيه قوىاى كه با آن روحيه قوى و آن ايمان راسخ و آن توجه به خداى تبارك و تعالى شما را پيش برد، مادامى كهاين روحيه محفوظ باشد، شما پيش مىرويد. حالا گاهى كندى دارد، گاهى تندى دارد، گرفتارى دارد، راه حق گرفتارى دارد، هر راه حقى مشكلات دارد، شياطين نشستهاند سر راه حق كه مردم را منحرف كنند، مال حالا نيست، زمان پيغمبر هم همين طور بوده، مشكلات پيغمبر از مشكلات ماها زيادتر بوده است، مشكلات اميرالمومنين سلام الله عليه از مشكلات ما بيشتر بوده ،گرفتارى آنها از گرفتارى ما بيشتر بوده، آنها از دوستانشان مخالفتديدند،اين دستهاى كه قيام كردند در صفين در مقابل حضرت امير و ايستادند و شمشير كشيدند به روى حضرت، اينها از دوستان حضرت بودند، مخلصين حضرت بودند. گرفتارى حضرت از مخلصينش شايد بيشتر بود از سايرين. امام حسن سلام الله عليه آنقدر گرفتارى كه از اين دوستان و اصحابش داشت از ديگران نداشت. اصحابى كه توجه نداشتند كه امام زمانشان روى چه نقشه دارد عمل كند با خيال كوچكشان با افكار ناقصشان در مقابلش مىايستادند و غارتش كردند، اذيتش كردند و عرض مىكنم كه شكستش دادند، معاهده با دشمنش كردند و هزار جور بساط درست كردند. گمان نكنيد كه اين مشكلات براى من و شماست، هر چه مشكلات زيادتر باشد، اجرش زيادتر است، الهيتش زيادتر است. اگر آدم در حال خيلى وسعت، در حال خيلى تفريح و تفرح، گرايش به اسلام كند، اينكه چيزى نيست، خوب همه وقتى كه وقت نتيجه
بردن است حاضرند. آن روزى كه براى اسلام زحمت پيش مى آيد، آن روزى كه زحمت و مرارت دارد، آن روزى كه خون دارد، آن روزى كه رنج دارد،آن روزى كه باسر نيزه آدم مقابل است، آن روزى كه با توپ و تانك مقابله مىكند، آن روز، روزى است كه مرد از غير مرد تميز داده مىشود، مسلمان از غير مسلمان. آن روز، روزى است كه روز اجراست، روزى است كه خداوند توجهش را به اين ملت كرد.
تحول روحى و حصول پيروزى در اثر عنايات مقلب القلوب
آن رمزى كه شما را پيروز كرد كه ايمان به خدا، توجه به خدا بود (كه من در قيافه شما دارم مى بينم) اين را حفظش كنيد، گله نكنيد از ديگران. شما براى خدا داريد مى كنيد، هر چه توانستيد، اينهائى كه مبتلا هستند،اينها را نجات بدهيد. هر چهنتوانستيد، عذر داريد پيش خدا. هر چه ما توانستيم، آنهائى كه افتادهاند بايد دستشان را بگيريم. آنهائى كه مبتلاى به اين مخدرات هستند، اينها برادران ما هستند و ما بايد اينها را نجات بدهيم و با چشم پدرى، برادرى به اينها نگاه كنيم، اينها را هدايت كنيم، نجات بدهيم، كوشش كنيم براى نجات اين جمعيت نجات اين ملت. شما با اين عزم راسخ، با اين قوه ايمان پياده آمدهايد، خواهرها بالاتر پياده آمدهاند و من خجلم ازاين عواطف، من خجالت مىكشم كه خودم اينجا نشستهام و دوستانم اينطور بيابانگردى مىكنند. من دعاگوى شما هستم. خداوند انشاء الله شما را حفظ كند. شما ذخيرهاسلام هستيد، شما جوانهائى هستيد كه ذخائر اين ملت هستيد اين عواطف شما را پيروز كرد، اين تحول روحى، اين تحولى كه در جوانهاى ما پيدا شد، اين دست خدا بود، بشر نمىتواند در ارواح مردم اينطور موثر باشد. آن خداست كه مقلب القلوب است، قلبها دست اوست، متحول مىكند، قلب ضعيف را قوى مىكند، آن قلبى كه از يك پاسبان مىترسيد، حالا مقابل توپ و تانك مىرود، استقبال مىكند از مردن، از شهادت، اين كار خدا بود، خدا را در اين امور بايد ديد، اعتمادتان به خدا باشد خلق از شما پذيرفتند يا نپذيرفتند چيزى نيست كوششتان همين باشد كه برادرهاى خودتان را نجات بدهيد، ملت خودتان را نجات بدهيد، كوشش اين باشد كه اسلام را ما بتوانيم در اين مملكت، آنطورى كه اسلام است، آنطورى كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است، آنطور ما بتوانيم در ايران پياده كنيم. راه طولانى است و قوى باشيد،قدرتمند باشيد، اراده تانقوى باشد. انشاءالله كه اين چهرهنورانى ذخيره براى اسلام باشد و متصل بشود اين زمان به زمان ظهور مهدى سلام الله عليه.
والسلام عليكم ورحمةالله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از نمايندگان كشورهاى اسلامى
ايمان به اسلام و روحيه شهادت طلبى رمز پيروزى مسلمين در صدر اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
من ابتدائا تشكر مىكنم از اينكه آقايان آمدند اينجا و از شعب آنها هم تشكر مىكنم. و بعد ما بايد ببينيم كه چه شد كه اسلام در صدر اول با يك جمعيت كمى و با يك دست خالى كه هيچ ساز و برگ جنگى نداشتند قريب نيم قرن گذشت و معموره را فتح كردند، و چه شد كه مسلمين بعدها با اينكه جمعيتهايشان خيلى زياد و ساز و برگ جنگى هم دارند و از حيث ذخاير هم غنى هستند و معذلك همه چيزشان را از دست دادهاند. اين چه شد كه آنها آنطور و ما اينطور. علت اين است كه در صدر اسلام افرادى كه بارسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بيعت كردهاند و بودند، اينها افراد كمى بودهاند لكن متعهد به مسلك خودشان و معتقد به اسلام و براى آنها طرح نبود اينكه زندگى بكنند ولو با هر ذلت و زحمت، اينها شهادت را براى خودشان سعادت دانستند و اين روحيه كه در آنها بود آنها را غلبه داد بر روم و ايران دو امپراطورى بسيار بزرگ، كه آن دو امپراطورى روم و ايران هر دو قويتر از حالاى اين دو معموره است و بعدها مسلمين كم كم آن قدرت ايمان را از دست دادند و وارد شدند در شوون دنيا و دلبستگى به همين ماديات و آنهائى هم كه مىنشستند و صحبت مىكردند و حالا هم كه ما اجتماع مىكنيم و صحبت مىكنيم، بحثهاى عددى است، يك بحثهائى نيست كه سازنده باشد. در اين ممالك اسلامى كه ممالك بسيار وسيعى هستند و قدرتهائى هم دارند وقتى كه انسان ملاحظه مىكند، مىبيند كه مسئله شعر و خطابه و فلسفه و آنهائى كه ديگر خيلى چيز هستند، عرفان و امثال اينها مطرح است و آن چيزى كه در صدر اسلام رمز پيروزى بود مطرح نمىشود.اگر آنكه در صدر اسلام در اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و لشكر اسلام بود، عشر او در اين مملكت اسلامى بود، قدرتى بودند كه از تمام ابرقدرتها مقدم بودند لكن بكلى آن روحيه ايمان را از دست دادند و آن كه خيلى مؤمن بود آن بود كه به مسجد برود و از مسجد برگردد منزل و دعا بخواند، ديگر آن جهاتى كه در صدر اسلام مطرح بود اصلاً در بين ممالك اسلامى مطرح نيست، الان هم مطرح نيست. الان هم وقتى كه مجالسى كه تهيه مىشود براى اينكه ببينند بايد چه بكنيم، از حدود نطق (و هر كه بهتر نطق بكند) معلوم نيست بيشتر باشد، همچو نيست كه واقعاً رسيدگى بكنند به اينكه چرا ما عقب افتاده هستيم و چرا و چه چيز ممكن است كه ما را از اين عقب افتادگى نجات بدهد، طرح بكنيم و دنبالش
برويم، عمل بكنيم. نه در هر سالى، هر چند سال يك جلسهاى درست بكنيم و هر كس هم از هر جا بيايد يك مقدارى خطابه و شعر و يك مقدار هم از مسائل اسلامى و احتياجات مسلمين و بعد هم كه از آن مجلس خارج شدند ديگر اصلش همه چيزها مغفول عنه بمانند. بايد بگوئيم كه دشمنهاى اسلام، ممالكى كه به اسلام سلطه پيدا كردند و به مسلمين، آنها مرد عمل بودند، نه حرف، و مسلمين در اين بعد از صدر اول مرد حرف بودند، نه عمل. خيلى خوب شعر مىگفتند، خيلى خوب خطابه مى خواندند وقتى هم مطرح مشكلات مىشد، خيلى هم خوب طرح مىكردند امااز حدود گفتار خارج نمىشد، به عمل نمىرسيد. اگر از حدود گفتار خارج مىشد نمىتواند انسان باورش بيايد كه بيشتر از صد ميليون عرب در مقابل اسرائيل آنطور زبون باشند و انسان نمىتواند باور كند كه با داشتن همه چيز، و احتياج غرب در بسيارى از امور به ممالك اسلامى، اينها همه تحت سلطه آنها باشند با داشتن جمعيتهاى زياد و ذخاير زياد. اين نيست جز اينكه آن روحيهاى كه در صدر اسلام بود و منشاء غلبه شد، آن روحيه را ما از دست داديم. دليل بر اينكه يك همچو روحيهاى مىتواند غلبه كند بر مشكلاتش، قصه ايران است. اگر در ايران هم مثل سابق، مثل سالهاى گذشته تمام مسائل بر مىگشت به اينكه مشكلات گفته بشود و هيچ عمل نشود، مصيبتها را ذكر بكنند و بروند منزلشان بخوابند، اگر اينطور بود الان هم زير بار همان رژيم و همان گرفتارىها بوديم لكن خداوند خواست كه اين ملت از حد حرف به حد عمل بيايد و آن روحيهاى كه در صدر اسلام بين مسلمين بود، تا حدودى در اين ملت پيدا شد و همان رمز پيروزى يك مشت فاقد همه چيز بر يك قدرتهاى شيطانى بزرگ، همان روحيه كه در صدر اسلام بود و مسلمين دنبال شهادت مىرفتند، جنگ مىرفتند و اگر از جنگ بر مىگشتند شايد پيش خودشان معلوم بودند، اين تا يك حدودى در ايران پيدا شد به طورى كه جوانهاى برومندى كه اول جوانىشان بود و هست چه در آنوقتى كه من نجف بودم و چه حالا كه ايران هستم و چه قبل از اين پيروزى و چه بعد، اينها از من مىخواهند كه دعا كنم شهيد بشوند و جدا دعا ميخواهند و بعضىها تأسف مىخورند، اظهار تأسف مىكنند كه ما نشديم. اين روحيه تا در مسلمين پيدا نشود همينند كه هستند، مجلسها اثرى ندارد، اجتماعات اثرى ندارد، كنفرانس دولتهاى مختلف و اجتماعاتشان اثرى ندارد، صحبت است. دل خوش كردن به اين چيزها موجب تنفر ما شده است و مىشود. مسلمين فكرى بكنند كه اين تحول در آنها حاصل بشود، تحول از خوف به شجاعت و تحول از توجه به دنيا به ايمان به خدا. منشاء همه پيروزىها همين كلمه است، ما متحول بشويم به يك موجودى اسلامى انسانى با ايمانى كه خداوند تبارك و تعالى از ما خواسته است، والا شما تشريف مىآوريد اينجا با ما صحبت مىكنيد ما هم با شما صحبت مىكنيم دردها را گوئيم و درمانش هم گاهى گفته مىشود لكن شما كه ميرويد و ما كه اينجا هستيم هيچ ديگر در فكر اين نيستيم كه يك عملى انجام بگيرد.
منشاء مصائب و گرفتارىهاى مسلمين
اضافه بر همه اين مسائل قضيه دولتهاى اسلامى است كه مصيبت مسلمين بسيارش از
دولتهاى اسلامى سرچشمه مىگيرد. دولت اسلامى كه بايد با هم همصدا باشند، همفكر باشند، همه از يك ديانت، صاحب يك كتاب، و همه هم مىبينند كه با اختلافاتى كه بينشان هست ديگران نتيجه مىگيرند، درد را مىدانند لكن دنبال دوا نمىروند، بلكه هر روز اختلافاتشان بيشتر مىشود و جدائى از هم بيشتر پيدا مىكنند و دولتهاى بزرگ هم حرفشان همين است كه ماها از هم جدا باشيم و با هم بلكه دشمن باشيم و اشتغال پيدا كنيم به حال هم و آنها استفاده كنند. بايد مسلمين فكر اساسى براى خودشان بكنند و دولتهاى اسلامى فكر اساسى بكنند. فكر اين نباشند كه چند روزى كه هستند مرفه باشند و داراى سلطه بر كشور خودشان، و اين درد تفرق را خودشان دوا كنند، والا هيچ علاجى ديگر نيست در كار و هيچ مجلس و هيچ كنفرانس و هيچ اجتماعى اثرى نخواهد گذاشت. من از خداى تبارك و تعالى خواستارم كه مسلمين را عموماً و دولتهاى اسلامى را خصوصاً بيدار كند و بر مشكلات خودشان غالب بشوند و اسلام آنطور كه هست در ممالك اسلامى تحقق پيدا بكند، آنطور كه در صدر اسلام بود.
(آنگاه يكى از نمايندگان سخنانى را به زبان عربى معروض داشت و امام در پاسخ وى فرمودند:)
بله يكى از مشكلات كه باز مسلمين، من گرفتارش هستم و مشكله دولت و ملت است، و دولتها در آن قدرى كه ما اطلاع داريم و شما هم مطلع هستيد، دولتها، دولتهائى هستند كه با ملتشان تفاهم ندارند، معامله دولتها با ملتها، معامله دشمن بادشمن است، ملت پشت مىكند بر دولت و دولت مىخواهد تحميل كند بر ملت از اين جهت ملتها پشتوانه دولتها نيستند بلكه معامله دشمن با دشمن مىكنند و اين موجب ضعف دولتهاست. ما ديديم كه اين پدر و پسر كه در ايران حكومت كردند، حكومت جابرانه، هم در زمان پدر همچو ملت پشت به او كرده بود كه وقتى متفقين آمدند و همه جهات مملكت ما در خطر بود، وقتى كه رضا شاه رفت مردم شادى كردند و شكست او را در جنگ با شادى تلقى كردند براى اينكه او را هم دشمن خودشان مىدانستند و محمدرضا وقتى كه با قدرت مردم بيرون رفت، مردم در روز رفتن او مثل عيد رفتار مىكردند و عيد گرفتند و اين يك مطلبى است كه در اكثر دولتهاى اسلامى (اگر نگويم در همه) هست كه دولتهاى اسلام ما با ملتشان هيچ تفاهم ندارند، معامله دشمن با دشمن است، ملت از آنها فرار مىكنند آنها مىخواهند به ملت تحميل كنند. و اين هم يكى از مشكلاتى است كه در ممالك ما هست و شايد حلش به اين زودىها امكان نداشته باشد. ما الان كه يك دولتى داريم كه با مردم تفاهم دارد، الان تظاهرات مردم در خيابانها له اوست در عين حالى كه خيلى نتوانستند تاكنون براى ملت كارى بكنند لكن ملت با او موافق است، با دولتشان موافقند، پشتيبان آن هستند يعنى يك دولت ملى است، يعنى دولتى است كه يك ملت پشت سرش هست، و اما اگر حساب بكنيد در ساير ممالك اكثراً (اگر همه نباشند) مسأله اينطور نيست، مردم با رضاى نفس از آنها پشتيبانى ندارند، آنها هم مصالح مردم را نمىخواهند مصالح خودشان رامىخواهند و تا اين مشكل هست باز ما به همين حال هستيم و باز من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه اين مشكل حل بشود.
دولتها توجه بكنند به اينكه چه شد كه اين قدرت شيطانى از بين رفت و ملت ما غلبه كرد. اين براى اين بود كه ارتش او هم وقتى كه ملت را ديد يك طرف مىرود، پشت به او كرد، قواى خودش بر خود او پشت كرد چون كه ديدند كه ملت يك راهى دارد و آنها راه مخالف. از اين جهت اينها غلبه كردند و دولتها اگر چنانچه با مردم تفاهم كنند و خدمتگزار مردم باشند، مردم پشتيبان آنها هستند و شكست براى آنها ديگر نيست لكن مع الاسف، هم دستهاى خارجى نمىگذارند و هم عدم رشد خودمان.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع بانوان مكتب ولى عصر
نقش عظيم تعليم و تربيت در رشد معنوى انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
من اميدوارم كه همه خواهرها و برادرها و همه قشرهاى اين ملت و همه ما از خدمتگزاران به اسلام و ولى عصر سلامالله عليه باشيم.
ما در يك مملكتى هستيم كه مملكت ولى عصر است و وظيفه آنهائى كه در مملكت ولى عصر زندگى مىكنند، يك وظيفه سنگين است. نمىتوانيم ما لفظا بگوئيم ما در زير پرچم ولى عصر سلامالله عليه هستيم و عملا توى آن مسير نباشيم، چنانچه نمىتوانيم بگوئيم كه ما جمهورى اسلامى داريم و عملا آنطور نباشيم اسلامى نباشيم. شما كه به نام مقدس ولى امر يك گروه متشكلى تشكيل دادهايد و زحمت مىكشيد و خدمت مىكنيد و احكام اسلام را ترويج مىكنيد و تعليم و تربيت مىكنيد، تعليم بايد پهلويش تربيت باشد، تربيت صحيح، تربيت اسلامى. اگر تعليم تنها باشد بىتربيت، فايده ندارد بلكه گاهى مضر است، تربيت بىتعليم هم نمىشود، به نتيجه نمىرسد. اين دوتا بايد با هم باشند، توأم باشند، تعليم و تربيت. انسان يك موجودى است كه با تعليم و تربيت رشد مىكند. يك رشد نباتى و حيوانى انسان دارد كه با نباتات و با حيوانات شريك است، همه با هم، اين قافله حركت دارند مىكنند، انسان هم يكى از آنهاست، يك نباتى است اول و بعد يك حيوانى مثل ساير حيوانات است و تا سرحد حيوانيت با حيوانات شريك است چنانچه تا سرحد نبات با نباتات شريك است. يك موجودى است كه هم نبات است و هم حيوان و تا سرحد حيوانيت با همه حيوانات شركت دارد. و از آنجا راهش جلوتر مىرود. حيوانات با انسان شركت دارند در همين امور مادى، همان خوردن و خوابيدن و توليد مثل كردن، همه حيوانات همينند، انسان هم اگر همين باشد، حيوانى است مثل ساير حيوانات ولو اينكه خوراكش با او فرق داشته باشد، حيوانات هم بعضىشان با بعضى خوراكشان فرق دارد، يكى گوشتخوار است، يكى علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست كه علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربيت و تعليم نداشته باشد توأم با هم، در همين حد حيوانيت باقى مىماند و انسان از ساير حيوانات اگر آن تربيت و تعليم نباشد، بدتر است.
شعاع آمال و آرزوها و شهوات انسان نامحدود است
حيوانات حدود شعاع فعاليتشان خيلى محدود است و حدود تجاوز و تعديشان هم محدود است، يك طعمهاى گير مىآورد و مىخورد و ديگر ذخيره نمىكند الا بعضىشان و همان وقتى كه سير شد مىرود سراغ كارش مىخوابد. انسان يعنى اين حيوانى كه حالا نرسيده به حد انسانيت، اين حيوان، اين قسم از حيوان كه ما اسمش را انسان مىگذاريم براى اينكه بعدها ممكن است انسان بشود، اين هيچ حدى ندارد، نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهائى كه بايد باشد حد دارد. شما اگر فرض كنيد براى يك انسانى، يكى از همينها، ابتدائاً خودش خيال مىكند كه من اگر يك خانه خوبى داشتم بس بود. وقتى به خانه مىرسد مىبيند بس نيست، خوب يك باغى هم پهلوى آن خانه بود بس بود، به باغ رسيد مىبيند بس نيست، يك مزرعهاى داشتيم، خوب، بد نبود. به مزرعه هم مىرسد، يك دهكده خوب بود داشته باشيم، به آن مىرسد. هر چه بالا مىرود زيادتر مىشود، ابتدائاً يك چيز مختصرى مىخواست، هر چه بالاتر رفت، زيادتر مىشود، طمعش زيادتر مىشود، آرزويش زيادتر مىشود. اينهائى كه يك مملكت دارند، مىبينيد كه مىروند دنبال يك مملكت ديگر، مملكتگيرى مىكنند. اگر همه ممالك دنيا را يك انسانى بگيرد، آنوقت به فكر مىافتد برود كره ماه، برود آنجا را هم بگيرد، بعد به فكر مىافتد برود كره مريخ، آنجا را هم بگيرد، بعد مىرود سراغ جاهاى ديگر. آخر ندارد، اين يك موجودى است كه خدا اينطور خلقش كرده است كه در حد حيوانيت، يعنى همانهائى كه حيوان مىخواست اين زيادترش را دارد، حدود هم ندارد. حيوانات در يك وقت خاصى شهوت دارند، در وقتى كه وقت حمله است، وقتى است كه مىخواهند توليد مثل بكنند، در ما بقيش آنطورها نيستند. انسان اينجور نيست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه يك طور خاصى كه غير از آنطورى كه انبيا آمدهاند محدودش كردند به حدودى، انسان هيچ اين حرفها ندارد، با آن بهترين محارمش هم فرق نمىكند پيشش با او، دخترش با اجنبى فرقى ندارد پيش او. يك همچو حيوانى است، در هر چيز نامحدود است. شما يك موجود نامحدود هستيد. اگر اين نامحدودى در طرف حيوانيت صرف شد، يك حيوان نامحدود، يك حيوانى كه با ساير حيوانات فرق دارد، حيوانات ديگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است، اين انسان نامحدود است، اگر به همين حال حيوانيت باشد و دنبال همين كارهاى حيوانى، دنبال همين شهوات، دنبال همين آمال و آرزوهاى حيوانى كه همه اين آمال و آرزوهائى كه مربوط به طبيعت است، تمام آمال و آرزوهائى كه مربوط به امور طبيعى است، حيوانى است، اگر به اين حد باقى بماند اين تا آخر حيوان است، اينجا صورتش، صورت انسان است وقتى اين پرده برگشت و آن عالم پيدا شد، صورتش هم يك صورت ديگر مىشود. همچو نيست كه به صورت انسانيت آنجا محشور بشود، اگر انسان اينجا شد، آنجا انسان است، اگر كسى در اينجا توانست خودش را انسان بكند، آنجا كه برود، آنجا انسانيتش به طور كمال و آنطورى كه چشمهاى اين عالم نمىتواند او را ببيند، به طور كمال در آنجا تحقق پيدا مىكند و اگر چنانچه نتواند اين كار را بكند، مهار را رها كند، خوب بسيارى هستند كه مهار ندارند، رها هستند، آزادند، اين آزاديى كه غربىها
مىخواهند همين است، آزادند، هر چه مىخواهند، هر كارى مىخواهند بكنند، ظلم بكنند آزاد است، شهوات غير مشروع، آزاد است، بدگوئى به هر كس، آزاد است، قلمفرسائى به ضد هر كس، آزاد است. اگر اين آزاديى كه همين غير محدود بودن اين قسم حيوان، غير محدود بودن اين قسم حيوان، اين حدى ندارد براى خودش، آزاديش را حدى قائل نيست، هر جا جلو برود باز در اين آزادى مىخواهد جلوتر برود.
نياز انسان به هدايت انبيا در پيمودن مسير كمال و كنترل غرائز
اگر ما تربيت و تعليم نداشته باشيم، تربيتى كه انبيا آوردهاند براى اينكه غير انبيا راه را نمىدانند، ما الان يك راهى را داريم قهراً مىرويم خودمان هم ملتفت نيستيم و آن راهى كه انبيا براى ما آوردند كه از آن راه بايد برويد آن صراط مستقيم كه منتهى مىشود به آنجائى كه ماها ديگر الان نمىتوانيم ادراك بكنيم، اين را انبيا آوردهاند، مكتب غير انبيااطلاع از ماوراء طبيعت ندارد، هر چه مكتب هست همين طبيعت است، مكتب انبيا است كه ماوراء طبيعت را هم طرح مىكند. در مكتبهاى ديگر اصلاً طرح نمىشود ماوراءالطبيعه، بله مىگويند دروغ است. يك آدمى كه اصل نمىداند ماوراء طبيعت چيست، همين طور نشسته توى خانهاش و مىگويد نخير، نيست. انبيا مىدانند راه چه هست، از كجا بايد رفت، چه جورى بايد رفت. راهى است كه تا بوسيله انبيا و تعليمات انبيا نباشد، انسان نمىتواند به مقصدش برسد. از راه مستقيمى كه انسان را به مقصد مىرساند اگر راه انبيا نباشد معوج مىشود يا اين طرف مىرود يا آن طرف مىرود. انبيا هستند كه ما را به راه مستقيم هدايت مىكنند و كيفيت تربيت و تعليمى كه براى آن عالم هم باشد، هم اين عالم و هم آن عالم، نه اينكه انبيا به اين عالم كارى ندارند، اين عالم هم با هر چيزى كه بگوئيد، آنها منافى و مخالف با آن نيستند، مخالف با دل بستن به دنيا هستند، اين دو تا اشتباه مىشود. آنهائى كه مىخواهند عيبگيرى كنند مىگويند كه با همه تمدنها مخالف است. اسلام با همه تمدنها مخالف است، اين اشتباه است، اسلام با هيچ تمدنى مخالف نيست، اسلام يك تمدنى را ايجاد كرد، ششصد، هفتصد سال يك دنيا را تقريباً اكثر معموره را چيز كرد، با اينكه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نيست، با دلبستگى و محدود شدن مخالف است كه همه آمال و آرزوى ما همين باشد، همه هم ما همان علفمان باشد، تمام همت ما اين باشد كه خوب بخوريم، خوب بخوابيم و خوب شهوات. دلبستگى را مخالف است. اين هم انسان علفش باشد يا الفش باشد، با اين مخالف است اسلام. تمدن به اعلى مرتبه، مهار، مهار در معنويت. همه مظاهر تمدن را انبيا قبول دارند لكن مهار شده، نه مطلق و رها. شهوات را جلويش را نگرفتند، جلوى اطلاقش را گرفتند، جلو رهائى و آزادى را گرفتند. يك كسى، در همان زمانهاى سابق به يك ظريفى كه از آشناهاى ماست راجع به امور جنسى گفته بود كه فلان، اين حل شده. اين گفته بود اين را در صدر خلقت، خرها حل كرده بودند. آن آزادى كه شما مىگوئيد كه حل شده همان است كه حيوانات در صدر خلقت آزاد بودند. انبيا آمدند اين آزادى را جلويش را بگيرند و الا اصلش را مخالف نيستند،
دعوت هم به آن كردهاند، اين دعوت به ازدواج، اينقدر تعريف از ازدواج براى اينكه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از اين شهوات مطلق، از اين مراكز فساد و فحشا انبيا جلوگيرى مىكنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبيعى است و بايد هم كار خودش را انجام بدهد اما حدود دارد. اگر تربيت و تعليم آنطورى كه انبيا و تحت تربيت انبياست تحقق پيدا بكند، انسان، هم اينجايش صحيح مىشود و روى يك نظمى تحقق پيدا مىكند و اين آكل و مأكول و اين تعديات و اين تجاوزها و اين اختلافهاى طبقاتى پيدا نمىشود و هم آن طرف، كه عمده آن طرف است، آن حيات جاويدى كه آخر ندارد، هم آن طرف تأمين مىشود. كوشش كنيد كه شما كه حالا منتسب به ولى امر سلامالله عليه هستيد، مكتب ولى امر را به آن توجه كنيد كه براى تعليم و تربيت اين انسان است كه از حد حيوانيت برساندش به حد انسانيت و رشد انسانى پيدا كند و تربيت انسانى پيدا كند و تعليمات، تعليمات صحيح باشد. خداوند همه شما را انشاءالله موفق بدارد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى سپيد دشت
بسم الله الرحمن الرحيم
شما برادران پاسدار كه از سپيد دشت آمدهايد، من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه سفيد رو باشيد. انشاءالله همه ما در اين نهضت، كارى بكنيم كه پيش خداى تبارك و تعالى سفيد رو باشيم. امروز ملتفت هستيد كه هر جا يك نغمههاى ضعيف البته، اما ناراحت كننده هست و پاسدارها بحمدالله همه جا قدرت دارند و همه جا جلوگيرى مىكنند از اين ريشههاى فاسدى كه در صدد توطئه هستند و با هوشيارى، ما از زحمات هوشيارانه شماها تشكر مىكنيم.
و اميدوارم كه اين خدمت را كه خدمت به اسلام است و خدمت به امام زمان سلام الله عليه است به آخر برسانيد و برسانيم و همه با هم اين منزل را طى بكنيم و انشاءالله وكلائى كه، اشخاصى كه براى اهل خبره هستند، خوب تعيين بشود و قانون را خوب، به طورى كه با اسلام موافق باشد و با مصلحت مسلمين موافق باشد بررسى بكنند و انشاء الله تصويب بشود اساس مملكت كه عبارت از قانونش است. درست بشود و در اين مدت كه اين قانون بايد تصويب بشود و بعدش يك رئيس جمهور تعيين بشود و مجلس شورا تعيين بشود، از موارد حساسى است كه پاسداريش با شما آقايان است. همه بايد پاسدارى بكنيم لكن يك پاسدارى است كه از قوه جوان بر مىآيد، يك پاسدارى است كه از ماها كه با صحبت بايد، من از خدا مىخواهم كه شماها انشاءالله همانطورى كه اسمتان پاسدار است و در اين زيب شرافتمندانه وارد هستند، پاسداران امام زمان سلام الله عليه باشيد و خداى تبارك و تعالى شما را حفظ كند و سعادتمند كند، قدرت و قوه بدهد و همه در همين راهى كه نهضت باشد، در اين راه برويم و حفظ كنيم اين نهضت را و نگذاريم اختلافات واقع بشود. پاسدارها در عين حالى كه شغلشان بسيار شريف است لكن مسئوليتشان هم زياد است. مبادا يك وقتى كارى انجام داده بشود از بعضى از نادانها كه اسباب اين بشود كه اصل پاسداران را مردم راجع به آنها يك چيزى بگويند. بايد خود شما از اشخاصى كه يك قدرى مثلاً جوان هستند، يك قدرى تند هستند يا گاهى جهالت دارند، شماها بايد جلوگيرى كنيد. نگذاريد يك وقتى پاسدارى مثلاً يك كار خلافى بكند، موجب بشود كه بگويند پاسدارهاى جمهورى اسلامى هم اينطورى هستند و اين امر مهمى هست كه به عهده خود شماست و اميدوارم از اين به بعد هم پاسدارىتان هم يك پاسدارى خالصانه و براى اسلام باشد و همه با هم به پيش برويد و موفق و مويد باشيد و اميدوارم كه اين بچههائى كه حالا آمدند براى ما
شعر خواندند، اينها هم پاسداران اسلام بشوند و بعدها ملحق بشوند به شماها در پاسدارى و خوب تربيت بشوند و خوب درس بخوانند. خدا همه شما را انشاءالله حفظ كند و من دعا به همه مىكنم و خدمتگزار همه شماها هستم. سلام بر همه شما انشاءالله موفق و مويد باشيد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع برادران اهل مريوان و سنندج و پرسنل گران 62
بسم الله الرحمن الرحيم
شما مىدانيد كه الان موقع حساسى است كه بايد ما اين مراحلى كه پيش داريم، جلو برويم و بايد در اين مراحل اوليه كه قانون اساسى و خبرگان و مجلس شوراى ملى و رئيس جمهور و اينهائى كه اساس يك مملكت است، اينها را ما الان جلو داريم و بايد همه برادرها با هم متحد باشيم و اين مسائل را پيش ببريم. در يك همچو موقع حساسى دشمنهاى شما و ما در صدد هستند كه نگذارند اين مراحل پيش برود و لهذا ديديد كه در رفراندم شلوغكارى كردند و الان هم مىخواهند شلوغ بكنند و نگذارند مسائل اسلامى پيش برود.
اينها از اسلام مىترسند براى اينكه اسلام دين برابرى و برادرى است و در آن اصلاً نژاد مطرح نيست. كرد و فارس، ترك و عرب و فارس ابداً در اسلام مطرح نيست و آن چيزى كه در اسلام مطرح هست تقوا و صفا و برادرى و برابرى است. و اينها مىدانند كه اگر اسلام به آنطورى كه هست، در اين مملكت تحقق پيدا بكند، دستشان كوتاه خواهد شد. آنها مىخواهند كه همان قلدرىهائى كه در سابق مىكردند، همان چپاولگرىهائى كه مىكردند همانها را ادامه بدهند يا برگردانند و تنها اسلام است كه مىتواند جلو اينها را بگيرد از اين جهت اينها مىخواهند يك شلوغىهائى بكنند، يك نفاقهائى ايجاد كنند، يك اختلافهائى ايجاد كنند كه اين مراحل ابتدائى نگذرد و منعكس كنند در خارج كه ايران نمىتواند خودش را اداره كند. با تبليغاتى كه در خارج و در خارج از مرزها و در داخل هم يك مقدارى بكنند اين است كه اينها رشد ندارند. ايران باز رشد اينكه خودش. خودش را اداره بكند ندارد محتاج به اين است كه يك كسى، يك قيمى بيايد او را اداره بكند، و مىخواهند همان مسائل را برگردانند. امروز روزى است كه ما، همه برادرها، برادرهاى مرزنشين و مركز نشين با هم همانطورى كه در ابتداء نهضت همه با هم بوديد و همه با هم اين نهضت را پيش برديد از حالا به بعد هم اين نهضت را پيش ببريد به طورى كه يك حكومت اسلامى مستقر شود. الان يك حكومت انتقالى است، بايد قدرت را انتقال بدهد، يك حكومت اسلامى مستقر ما پيدا بكنيم با قوانين اسلام آنوقت خواهيد و خواهند دنيا فهميد كه آن رژيمى كه عدالت پرور است، آن رژيمى كه براى دهقان بيشتر مقام قائل است تا براى بالاترىها آن رژيم اسلام است. آن رژيمى كه اصلاً در آن گروهها و زبانها هيچ در آن مطرح نيست اسلام است. ما بايد كوشش كنيم كه اين مطلب را به دنيا ثابت كنيد كه مملكت ما يك مملكتى است كه
متحول شد از رژيم طاغوتى به رژيم اسلامى انسانى و محتوايش، واقعش تغيير كرده، تحول واقعى. فقط اسم نبود كه ما بگوئيم جمهورى اسلامى، نه ما مىخواهيم تمام قواعد اسلامى همانطور كه در صدر اسلام بوده است در ايران تحقق پيدا بكند و ما ارائه بدهيم به دنيا كه اسلام اين است، اسلام مترقى اين است، احكام مترقى اسلام اين است. آن كه به حال مستمندان و ضعفا بيشتر عنايت دارد تا به حال ديگران، آن كه طرفدار مستضعفين است، آن رژيمى كه مىخواهد مستضعفين را از قيد و بند آن گرفتارىها بيرون بياورد آن اسلام است. آن كه پيشش اصلاً مطرح نيست مرزنشينى و مركز نشينى، بالانشينى و پائين نشينى پيشش مطرح نيست اسلام است آن كه وقتى حكومتش، راسش مثل رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى كه با اينكه راس بود، بااينكه اداره يك كشور ميكرد وقتى كه مىآمدند در يك مجلسى كه نشسته بودند اصحاب حضرت و حضرت نشسته بودند، بالا و پائين معلوم نبود چيه. مىآمد مىگفت كدام يكىتان پيغمبر هستيد ؟ از باب اينكه دور مىنشستند اصحابشان با خودشان، همه با هم دور هم مىنشستند. يكى بالا و يكى پائين، يكى اين زيرش باشد نبوده است، روى همان زمين و اگر هم يك بوريائى بوده، بورياى آنوقت براى مسجد بوده روى آن بوريا همه مىنشستند دور هم و از همان مسجد كه اينطور زندگى مىكردند تجهيز قوا مىكردند و ممالك را مىگرفتند. يك همچون حكومتى ما مىخواهيم كه اينطور باشد كه اين طبقات مختلفهاى كه چپاولگرند يك دسته شان ،اينها نباشد و اين دهقانها به حالشان رسيدگى بشود، اين مستمندها، اين زاغهنشينها. شما بدانيد كه در خود تهران الان زاغهنشينهائى هست كه در كردستان شبيهش را نمىبينيد، در اطراف خودتان شبيهش را نمىبينيد، آنقدر اينها مستمند هستند و همه اينهارا اين شاه مخلوع ايجاد كرد، به اسم اصلاحات ارضى همه اين گرفتارىها را براى اين مستمندها پيش آورد. من اميدوارم كه بعد از اينكه ما الان بنا بگذاريم همانطور كه تا حالا بوده است كه الان صف خودمان را محكم نگه داريم، شما كه در مرز هستيد و اميدوارم كه مرزها را شما خودتان باقدرت خودتان حفظ كنيد و ماها كه در اينجا هستيم همه يك كلام داشته باشيم و او اسلام، جمهورى اسلامى، برگشت به صدر اسلام. وقتى كه اين را داشته باشيم اين مسائل خود به خود حل مىشود ديگر آن مسائلى كه اينها بخواهند پيش بياورند، وقتى قوانين اسلام آمد آنها حل است، آن قدرتها از بين خواهند رفت. قدرت، قدرت اسلام است، قدرت ملت اسلامى است.
من از شما و همه دوستان اينجا مىخواهم كه اين وحدت را حفظ كنيد و اين اراده و تصميمقوىتان را حفظ كنيد و با اين بازوهاى قدرتمند جلو اين حشيشهائى كه هست و اين حشاشهائى كه هست، بگيريد. انشاءالله مملكت خودتان براى خودتان باشد و همه اينهائى كه مىخواستند، مىخواهند باز يك سلطهاى پيدا كنند بر امثال شماها، همه اينها از بين خواهند رفت.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت اعزامى از كشور يوگسلاوى
بسم الله الرحمن الرحيم
من از ملت و دولت و اين هيأتى كه از آنجا آمدهاند تشكر مىكنم و سعادت همه را از خداوند مىخواهم. نهضت ايران نهضت اسلامى است و نهضت اسلامى نهضتى است انسانى كه اگر اطلاع بر عمق آن پيدا بكند بشر، همه طرفدار او خواهند بود مگر آنها كه از انسانيت به دور هستند. برنامه دولت اسلامى آنست كه همه بشر به سعادت برسند و همه در كنار هم به طور سلامت و رفاه زندگى كنند. اسلام با همه كشورهايى كه در جهان هستند مىخواهد كه دوست باشد و دولت اسلامى با همه ملتها و با همه دولتها مىخواهد كه تفاهم و ارتباط صحيح داشته باشد در صورتى كه آنها متقابلاً احترام دولت اسلامى را مراعات كنند. برنامه جمهورى اسلامى اينست كه يك دولتى بوجود بيايد كه با همه قشرها به عدالت رفتار كند و امتياز بين قشرها را ندهد مگر به امتيازات انسانى كه خود آنها دارند. ما اگر موفق بشويم و جمهورى اسلامى را با محتواى اسلام پياده كنيم و يك حكومت اسلامى به تمام معنا در ايران بپا كنيم اين الگو خواهد شد از براى همه كشورها كه معنى دمكراسى را به آن معناى حقيقى، نه به آن معناى طرحى بدون حقيقت، و معنى آزادى را به آن معناى حقيقى، نه به آن معنايى كه براى اغفال ديگران است، انشاءالله پياده بشود. ما اميدواريم كه با همه ملتها و دولتها با حسن جوار، با حسن نيت و با حسن رفتار و با ارتباطات حسنه رفتار كنيم و دولت ما با همه دولت روابط حسنه متقابله داشته باشد. سلامت و توفيق همه بشر را و همه مستضعفين را از خداوند مىخواهم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان كاركنان روزنامه جمهورى اسلامى
كوشش رژيم شاهنشاهى در انحراف نيروى انسانى و از بين بردن اتكاء به نفس
بسم الله الرحمن الرحيم
قبلا يك قصهاى را عرض كنم كه شايد شماها هيچ كدام يادتان نيست. در اين جنگ عمومى دوم كه هيتلر پيش برد و فرانسه را گرفت و خيلى جاهاى ديگر و حمله كرد به شوروى و اينها، چرچيل آن سياستمدار انگليسى آمد در مجلس انگلستان و شروع كرد راجع به ضعف خودشان و راجع به گرفتارىها و راجع به شكست خوردنها ما كجا را از دست داديم و كجا را از دست داديم كار ما چطور است، مملكت ما چه خواهد شد، زندگى ما چه خواهد شد خيلى طولانى شكايت و اينكه ما از بين رفتيم، آخرش يك كلمه گفت، گفت لكن پيروزى مال كسى است كه روى موجهاى نفت سوار است وحدسش هم درست بود و پيروزى هم مال اينها شد كه نفتهاى ما را بردند من هم حالا اين معنا را عرض مىكنم كه الان كه بعد از انقلاب است و در همه انقلابات يك آشفتگىهاى فراوان هست، ما هم مبتلاى به آشفتگى هستيم، مضافا به اينكه در طول، اگر نگوييم دو هزار و پانصد سال رژيم شاهنشاهى، لكن آنقدرى كه ما مشاهده كرديم در طول پنجاه و چند سال رژيم پهلوى كوشش شده است كه مملكت ما را از هر جهت عقب بزنند، از جهت نيروى انسانى كه از همه بالاتر است كه الان بايد بگرديد، شما درسى و پنج ميليون جمعيت بگرديد اين طرف و آن طرف چند نفر پيدا كنيد كه دولت تشكيل بدهند. يك نفر بخواهيد پيدا كنيد رئيس جمهور بشود، بايد شمع برداريد و دور همه جا بگرديد و چه بكنيد. اينها يك نيروى انسانى را بكلى نه به باد دادند، منحرف كردند. يك وقت اين است كه نيروى انسانى به باد داده شده، يك وقت يك نيروى مقابل با نيروى انسانى درست كردهاند، يعنى انسانى كه بايد متكى به خودش باشد، متكى به ملتش باشد، متكى به عقايدش باشد، اين را متحول كردند به يك نيروئى كه متكى به غرب است، به يك نيروئى كه خودش را از دست داده، به خيال خودش، خودش هيچ نيست، هر چه هست خارجىها هستند. نه اينكه نيرو را ما از دست دادهايم، نيروى متضاد با نيروئى كه ما بايد داشته باشيم به جاى آن نيرو نشسته. درست يك انسانى كه بايد متكى به خودش باشد و به فرهنگ خودش باشد و به رژيم خودش باشد اين را متحولش كردند به يك آدمى كه بدبين شده است راجع به فرهنگ خودش، راجع به نيروى ملت خودش، راجع به همه اينها بدبين شده است، خودش را از دست داده و به جاى يك انسان شرقى، شده يك آدم غربى. مصيبت اينجا اين
است كه طولانى سالها مىخواهد تا اين غربزدهها برگردند به حال طبيعى، نه به حال يك انسان مترقى، به حال يك انسانى كه هيچ نيست حالا مىخواهد از سر شروع كند. اين خيلى طولانى است يك شستشوهاى مغزى داده بشود به اين ملت كه يعنى آنهائى كه در اين امور وارد بودند، كه اينها برگردند به آن حالى كه در اول قبل از اينكه غربزده بشوند داشتند. اين يك مشكله است كه شايد از همه مشكلهاى ما زيادتر باشد و خيلى هم از اين مشكلات داريم، لكن ما هم حرف چرچيل را نظيرش را مىگوئيم، ما به نفت اتكاء نداريم، ما اتكاء داريم به اينكه مىگوئيم پيروزى مال آن كسى است كه ملت با او موافق است و ملت با اسلام و با سعادت اسلامى، با جمهورى اسلامى موافق است. بنابراين ما هيچ خوفى از اين ريشههايى كه حالا دارند انقلابات مىكنند نداريم منتها اگر خوفى باشد، براى اين است كه شلوغ مىكنند، ناراحت مىكنند، دولت را ناراحت مىكنند، ملت را ناراحت مىكنند عرض بكنم كه اينطور چيزها والا اينها يك چيزى كه ما بتوانيم بگوئيم مشكلى است و نمىشود حلش كرد نيست.
استقرار حكومت و محدود شدن هرج و مرج با بررسى قانون اساسى و تشكيل مجلس
و آنچه مىخواهم عرض بكنم اين است كه اصل اين قضايا را، اصلاح اين قضايا را به نظر من آسان است و آن در وقتى است كه ما يك مجلسى داشته باشيم. اگر مجلس شورا آنطورى كه ما بخواهيم ملى و اسلامى باشد، همه اين مطبوعات اصلاح خواهند شد، همه اين راديو تلويزيونها اصلاح خواهند شد، همه اين ادارات تصفيه خواهند شد، يعنى ملت بايد تصفيه كند به وسيله اشخاصى كه مىفرستد. انشاء الله در اين دوره بر خلاف دروههائى از زمان، يكى دو دوره شايد بعد از مشروطه تا حالا و يا از زمان رضا شاه تا حالا ديگر آنطورها نخواهد شد كه يك كسى به قول محمدرضا ليست را از چيزها، سفارتخانهها بفرستند و ما هم مأمور اجرا باشيم. ايشان خودشان اين مطلب را به صراحت گفتند منتها خواست تعريف از خودش بكند كه ما حالا ديگر آنطور نيست. از پدرش تكذيب كرد و از خودش ماقبل اينوقت را، اصلش هم دروغ گفت. انشاءالله ما اميدواريم كه ديگر ليستى در كار نباشد كه يكى ليستى بدهد و شما ملزم باشيد، بله ليست بدهيد كه هدايت كند ملت را به اينكه اينها افراد خوبى هستند، اما الزام كند ملت را كه اينها را تعيين كنيد يا اصلاً به ملت كارى نداشته باشد، خودش تعيين كند و ببرد مجلس چون اصلش از خيلى وقتها اينطور بود، اينها ديگر پيش نمىآيد و انشاءالله وقتى كه يك مجلسى ملى اسلامى به همت همه ملت تهيه شد اين مسائل كه حالا يك قدرى هرج و مرج است و يك قدرى از اين آزادى سوء استفاده مىكنند، اينها محدود خواهدشد و مجلس اصلاح خواهد كرد اينها را. الان شما بخواهيد كه در اين مسائل وارد بشويد، من چون مىبينم كه حالا كه صحبت قانون اساسى است هى طرحهاى زياد مىآيد كه بسيارش انقلاب آميز است و بسياريش شلوغ بازى و بر هم كردن است، مخالف ايجاد كردن است. در همين چند روزى كه صحبت قانون اساسى است، زيادتر اين هجوم به اينجا شود، مشكلات را مىگويند، من هم قبول دارم مشكلات
هست، از اطراف مىآيند و مشكلات خودشان را مىگويند و من هم به همه آنها اين سفارشى را كه به شما حالا عرض مىكنم به همه شان عرض كردهام كه ما يك مسائل اصلى داريم كه الان به آن مبتلاييم و آن اينكه تدوين قانون اساسى شده منتشر هم كردهاند و بايد نظر داده بشود. الان وقتى است كه ما همه قوايمان را صرف كنيم در اينكه طرح بدهيم، اشكالاتى كه راجع به قانون اساسى داريم بكنيم و بدهيم به مجلس سنا كه بعدها خبرگان بيايند و نظر كنند و بالاتر از آن اينكه همه قوا را صرف كنيم در انتخاب اشخاص صحيح، اشخاصى كه غربى نباشند كه بعد ما را بكشانند به طرف غرب، شرقى نباشند كه ما را بكشانند از آن طرف، به صراط مستقيم اسلام باشند و مسلم باشند، متعهد باشند، عالم به اوضاع وقت، عالم به اسلام و عرض مى كنم كه امين در كارهايشان، اينطور باشند. يك همچو اشخاصى با همت همه قشرهاى ملت تعيين بشود تا اينكه اين قانون اساسى بررسى بشود و عرض مىكنم كه نقايصى اگر دارد رفع بشود و اگر يك چيزى بايد به آن زياد بشود، زياد بشود و چيزى بايد كم بشود، كم بشود و بعد هم به دسترسى ملت بدهند و ملت نگاه كند و رأى بدهد، يا آرى يا نه. آنوقت اساس مملكت ما يك پايهاش درست شده و آن پايه قانون اساسى است. دو پايه ديگر مانده و آن اينكه مجلس شورا را بايد ملت خودش وكلا تعيين كنند وكلا هم همين جورى كه عرض كردم وكلاى ملى، وكلائى كه مردم در بلاد خودشان شناختند كه اينها مردم صالحى هستند، اينها مردم اسلامى هستند، اينها گرايش به شرق و غرب، گرايشى به مكتبهاى فاسد ندارند، اينها را تعيين كنند. يك مجلس شورا داشته باشيم، آنوقت رئيس جمهور هم انشاءالله تعيين بشود و مملكت ما رسمى، يك دولت مستقر رسمى داشته باشد با قانون اساسى، با آن جهاتى كه اساس مطلب است، بعدش بيائيم برسيم به قضيه مطبوعات كه مىدانيم مطبوعات صحيح نيستند، راديو تلويزيون اشكال در آن هست عرض كنم ادارات در آنها اشكال هست، در وزارتخانهها اشكال هست، در بازارخيلى اشكال هست، در همه جا اشكالات زياد است اما ما الان بخواهيم برويم سراغ آن اشكالات فرعى، ممكن است كه نقشه باشد كه ذهن ما را به آن طرف منحرف كنند و خودمان هم متوجه نباشيم ، ذهن ما را برگردانند به يك طرف ديگرى و آنهائى كه مىخواهند نتيجه بگيرند، ما كه الان مىخواهيم نتيجه بگيريم نتيجهاش را آنها بگيرند ، يعنى آنها در قانون اساسى طرح بدهند. من اشخاص مختلفى كه از علماى بلاد و از اشخاصى آمدهاند اينجا صحبت شده است گفتم آقا ننشينيد تا دشمنهاى شما طرح بدهند، شما خودتان طرح بدهيد ، خودتان صحبت كنيد، نيائيد پيش من بگوئيد، طرح را بنويسيد بدهيد به آنجاهائى كه بايد بررسى بشود و بعد هم خودتان بايد، ملت خودش بايد انتخاب كند اشخاصلى الله عليه وآله را، البته يك معرفى هم از طرف اشخاصى كه مطلع بر اوضاع هستند و مطلع بر افراد هستند، يك معرفى هم از آنها خواهد شد لكن ملت خودش بايد نظر بدهد. ما الان مىترسيم كه در اينوقتى كه وقت نتيجه گرفتن از اين نهضت است و بايد ما جديت كنيم كه اساس را درست بكنيم، بخواهند ذهن ما را از اين مطلب منصرف كنند به يك مشكلاتى كه همه اينها مشكلات صحيح است، مشكل است همه اينها ذهن ما را منصرف كنند و خود آنها مسائل اصلى را خود آنها تصرف در آن بكنند. از اين جهت به نظر من مىآيد كه بايد ما همانطورى
كه اقلا شماها تا آنوقتى كه چشمتان باز شد و توجه پيدا كرديد، زير مشكل بوديد و زير بار - عرض كنم كه انحرافات بوديد يكى دو ماه ديگر، دو سه ماه، ديگر بايد تحمل كنيد و اذهانتان متوجه باشد به اين مسائل اصلى كه قدم به قدم پيش برود. بايد انسان هر وقت به آن مسألهاى كه راجع به آنوقت است توجهش را بكند اين مسائل، مسائل دست دومند و اين مسائل دست دوم انشاءالله حل مىشود و انشاءالله كم كم هم روزنامه ها ترتيبش حل مىشود و هم سايرچيزهائى كه هست، انشاءالله درست مى شود، لكن اين نكته را من هر وقت و هر آن مىگويم از باب اينكه خوب، دردى است كه بايد گفت و نبايد اينكه ترسيد كه چرا هى گوئيد اين راه ما، هى بايد اين را بگوئيم، يك نفر آدم كه سرش درد مىكند، براى اينكه تكرار نشود، يك دفعه هم بگويد دلم درد مىكند؟! خوب سرم درد مى كند، بترسد از اينكه تكرار مىكند؟! اين طبيب مىآيد، به طبيب بايد بگويد سرم درد مىكند، اگر يك طبيب ديگرى آمد، به او بگويد دلم درد مىكند كه مبادا آن دفعه گفتم سرم درد مىكند اين دفعه بگويم دلم ؟! نه ما الان سرمان درد مىكند، هر كس را مىبينيم بايد اين ناله را بزنيم كه آقا آه سرم درد مىكند، هر كسى را مىبينيم بايد بگوئيم الان وقت اين است كه راجع به اين قدمى كه الان پيش داريم ما الان طرحى كه هست نظر بدهيم و راجع به وكلايى كه مىخواهيم تعيين كنيم و اشخاصى كه مى خواهيم تعيين كنيم كه خبره مسأله هستند ، چشممان را باز كنيم كه مبادا يك اشخاصى نابابى وارد بشوند ولا اقل اشكال توليد كنند، نتوانند ولو اينكه يك كارى بكنند، لكن اشكال و هياهو و بساط براى ما درست بكنند. انشاءالله من اميدوارم كه همه مسائل با توجه به خدا، با حفظ وحدت كلمه، با حفظ اين انقلابى كه در خود روحيهها شد كه روحيه را متبدل كرد به يك روحيه صحيح اسلامى، اين مسائل انشاءالله با قدرت خودتان حل بشود و حل مىشود انشاءالله وخواهد شد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از بازاريان تهران
پرداختن به قانون اساسى و مجلس خبرگان از مسائل ضرورى و تعيين كننده كنونى
بسم الله الرحمن الرحيم
مطالب شما دو بخش بود: يكى راجع به امور بازرگانى و بازار و برگرداندن بازار را به يك بازار اسلامى كه اشخاصى كه بر خلاف موازين اعمالى مىكنند جلوگيرى بشود، يكى هم راجع به قانون اساسى و وضع قانون اساسى. من حالا اعتقادم اين است كه آن قسمت اول يك قدرى ما صبر بكنيم و قسمت ثانى كه الان اولويت دارد، در آن صحبت بكنيم و بعد مربوط به آن اقدام بكنيم. الان چيزى كه مطرح است آن چيزى است كه اساس اسلام و اساس مذهب مبتنى بر آن است و آن قانون اساسى مملكت است. در قانون اساسى مملكت، يك صحبت در اين است كه شما گفتيد كه بايد روى موازين شرعيه باشد. شك نداريد اين، لكن شماها مطالعه كنيد، همين قانونى كه منتشر شده است و هر جا كه نظر داريد يا اصحاب نظر، نظر دادهاند نظرتان را بنويسيد و به مجلس سنا كه بناست همه نظرها مجتمع بشود آنجا بدهيد تا انشاءالله بعد آن خبرگانى كه آنجا مىروند، آنجا روى هم بريزند و اصلاح كنند و يك مسأله ديگر كه مهم است قضيه خبرگان است. در قضيه خبرگان اهميت خيلى زياد است براى اينكه ممكن است كه يك وقتى اگر ماها، شماها غفلت كنيد يا سستى كنيد يا انظارتان را متوجه به يك مسائل ديگر بكنيد، اشتغال به مطالب ديگر پيدا بكنيد، اشخاصى كه با مسير شما مخالف هستند چند نفرى بفرستند در مجلس و موجب زحمت بشوند. از اين جهت در اينوقت بايد همه توجه به آن دو تا مطلب باشد: يكى تدوين قانون اساسى يعنى نظر در قانون اساسى كه شماها هر كس صاحبنظرند نظر بدهند و يكى هم انتخاب اشخاصى كه بايد بشود ، اشخاصى كه متدين باشند، اشخاصى كه اهل نظر باشند، شرقى و غربى نباشند، مورد اطمينان جامعه باشند. اين چند نفرى كه در تهران شده است بايد يك همچو اشخاصى باشند، كه البته يك معرفى هم بعضى اشخاص صاحبنظر مىكنند. در هر صورت الان طرح همه چيزها (چون طرحهاى زيادى الان هى مىآيد) طرح همه چيز الان يك قدرى با مسير مخالفت دارد. آن چيزها قدم قدم بايد پيش رفت، يعنى هر چى در هر وقتى كه موقعش هست. يك مسائلى است كه حالا موقعش است، يك مسائلى است كه بعد موقعش است، يك مسائلى است كه متاخرتر.
خدشه در اصول قانون اساسى مايه ضربه به پيكر يك جامعه
آن كه الان مطرح است آنهايى است كه اساس حكومت ماست اگر در اساس قانون اساسى ما يك خدشهاى بشود، يك اشتباهاتى باشد يا عمدى يا خطئى ، اين سرنوشت يك مملكتى را عوض مىكند. بنابراين الان راجع به اصناف و گرفتارىهائى كه در اصناف است و چيزهائى كه در بازار واقع مى شود، الان طرح اين مسأله يك قدرى زود است. اين، طرح اين مسأله بايد بشود كه همه نظر بدهيد راجع به قانون اساسى، قوايتان راصرف اين مطلب بكنيد. الان ما احتياجمان به اين مسأله است، نه احتياجمان به بازار. الان اگر راجع به ما همه احتياجات داريم، خوب مدارس ما نواقص دارد بايد رفع بشود، دانشگاه هم نواقص دارد، دادگسترى هم نواقص دارد، همه اينها بايد رفع بشود، اما اگر ما حالا از اين مطلبى كه الان اساسى است براى ما، دست برداريم و برويم سراغ آن مسائل ، خداى نخواسته رخنه مىكنند در اين مسأله اساسى ما، بعد هم اگر خداى نخواسته آنها غلبه بكنند، ديگر نه بازارى براى شما مىماند و نه مدرسهاى براى ما. پس حالا بايد اين دو تا مسألهاى كه الان موقعش است، دو مسأله ديگر هم بعد از اين موقعش است: يكى انتخابات است ، يكى انتخاب رئيس جمهور. انتخابات مجلس شوراست كه امسال غير سالهاى سابق است، غير دورههاى سابق است. دورههاى سابق فرمايشى بود، هيچ كدامتان هم اطلاع نداشتيد كه كى وكيل مىشود و كى مى شود. چه بخواهيد چه نخواهيد مىشود، اما حالا اينطور نيست. خود شما بايد تعيين بكنيد ودر آنجا هم آن قدم بعد بايد برداشته بشود و وكلايى كه آنجا تعيين مىشود هم بايد بعد نظر همهتان بدهيد كه و بعد از اينكه اين مسائل تمام شد ويك استقرارى در حكومت پيدا شد ، آنوقت اين مسائل بايد به طور دقيق بررسى بشود. پس حالا همه ما، نه من به احتياجات خودم و نه شما به احتياجات خودتان الان نظر نكنيد ، خيال كنيد كه، كه دو سال ديگر هم خداى نخواسته اين حكومت آن بود. يك چند ماهى است. انشاءالله با يك چند ماهى تمام مىشود مسأله و اين چند ماه هم روى همان سالهاى طولانى كه گذشت است.
ايجاد اختلاف، حركتى است در مقابل پيشرفت نهضت
و مهم اين است كه يك اختلافاتى الان ايجاد مىكنند يعنى اشخاصى كه مىخواهند نگذارند كه نهضت ما نتيجه بگيرد. ما يك نهضتى كردهايد شما، يك قدرت بزرگى را شكست داديد لكن نتيجه اين نبوده است كه فقط به قدرت برسيد. اگر عوض آن قدرت، يك قدرتى نظير آن بيايد، خوب همان است كه بود پس عمده اين است كه ما بعد از رفتن آن قدرت نتيجهاى كه اسلام مىخواهد نتيجهاى كه صلاح مسلمين است بگيريم. در همين حالى كه براى نتيجه مشغول بررسى و اقدام است، يك دستهايى از خارج و داخل مشغول ايجاد اختلافاتند، يك اختلافاتى بين مردم به جهات مختلفه، به اسماء مختلف، به جهات مختلف، خيلى توجه به اين معنا بكنيد و به دوستانتان و بازارىها هم بعداز اينكه سلام من را رسانيد اين مطلب را بگوئيد كه توجهتان به اين معنا داشته باشيد كه هر كس
بخواهد ايجاد اختلافى بكند، بدانيد كه يا آدم نادانى است، تحت تأثير واقع شده است، يا آدم شيطانى است كه مىخواهد نگذارد نهضت درست بشود. الان اختلاف سر هيچ نكنيد. من در آن صحبتهاى طولانى هم كه كردم سفارش كردهام اين مطلب را. شما هم رفقايتان، دوستانتان، خودتان توجه به اين معنا را داشته باشيد كه الان اختلاف ايجاد نشود، يكى بيايد بگويد كتاب كى چطور است، كى بگويد چطور است اينها. الان اختلافات اسباب اين مىشود كه ما نتوانيم اين قدم را كه الان لازم است برداريم.
استمداد از افراد خير براى جلوگيرى از اجحاف و گرانفروشى و كوشش براى آبادانى
بنابراين، اين مسأله اول شما انشاءالله بعد از يك مدتى كه يك استقرارى پيدا بكند، لااقل يك حكومت چه مستقرى پيدا بكنيم و اين نقيص و خيلى نقايص ديگر ، يكى، دو تا نيست براى اينكه 50 سال، اقلاً پنجاه و چند سال و 25000 سال هم جلوتر كوشش كردهاند تا اينكه خراب كنند، براى اينكه آبادى كوششى نكردهاند، منتها يك كسى خراب مىكرد و نمى گفت كه من دارم آباد مىكنم، اين محمد رضا خراب مىكرد و فرياد مىكرد كه ما خواهيم به تمدن بزرگ برسيم. ما را عقب راندند، فرهنگ ما عقب است الان، اقتصاد ما سالم نيست، درست انشاءالله مىشود و همه چيز ما خراب است، همه جا را خراب، هى وعده دادند. الان از هر طرفى كه از ايران مىآيند اينجا پيش ما، تقريبا هر چند روز يك دفعه يك گروهى از اطراف مىآيند، همه شكايت از اينكه ما هيچى نداريم، نه بهدارى داريم، نه آسفالت داريم، نه چى داريم. من گاهى به آنها مىگويم كه آقا ، شما خيال نكنيد كه شما هيچى نداريد، تهران هم ندارد. تهران اين زاغهنشينها را برويد ببينيد كه اينها هيچ ندارند، يك تكهاى از تهران است كه چيز دارد. اين بيچارهها و مستضعفينى كه اطراف تهران الان خيمه دارند و نمىدانم كپر دارند و امثال ذلك، آنها هم هيچى ندارند. اينها كوشش كردهاند به اينكه نگذارند يك مملكتى آباد بشود، با اسم اينكه مىخواهند تمدن بزرگ درست كنند بكلى خراب كردند. انشاءالله اينها بايد بعداً زاينكه اساس مطلب درست بشود به اينها رسيدگى بشود. يكىاش هم قضيه بازار است، يكىاش هم كه حالا هم خوب ، صحبتش هست قضيه گرانفروشىهاى زياد. آخر فكر نمىكنند اينهايى كه اجحاف اينقدر مىكنند، گرانفروشى اينقدر مىكنند كه اين برادرهايشان، اين بيچارهها، اين سراپا برهنهها كه فرياد كردند توى اين خيابانها و خونشان را دادند، حالا بايد اينطور باهاشان معامله كنند كه يك كس كه هيچ ندارد نتواند هندوانه بخرد و در تابستان يك فقيرى كه چند تا بچه دارد نتواند هندوانه بخرد، نتواند يك ميوهاى براى زن و بچهاى ببرد براى اينكه وضع گرانى آنطور است و ما نمىدانيم بايد چه بكنيم. آيا مىشود كه در بازار يك خيرمندانى باشند يك دكانهايى باز كنند عمومى براى مردم با يك قيمت مناسبترى رويش بگذارند تا اين گرانفروشى تمام بشود؟ اين را كه نمىدانم حالا. على ايحال خداوند همهتان را تاييد كند و موفق باشيد كه يك بازار اسلامى، يك مملكت اسلامى پيدا بكنيد كه اين الگو بشود براى همه جا انشاءالله.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته