مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
با سلام ...
در اين تاپيک ،مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره) از سال 1341 تا سال 1368 هم به صورت صوتي هم تصويري به همراه متن آورده شده است.
بيانات امام خمينى در مورد نقش روحانيت در احياى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوندا! زبان ما را از بيهوده گفتن و جدال و لغو و دروغ حفظ بفرما. (الهى آمين) خداوندا! قلوب ما را به نور اسلام و روحانيت روشن بفرما. (الهى آمين) خداوندا! گوش شنوا عنايت بفرما به سلاطين دول اسلام به روساى جمهور دول اسلامى، به نمايندگان مجلسين دول اسلامى، به نخستوزيران و وزراى دول اسلامى، به روساى دانشگاههاى دول اسلامى، به كارفرمايان و كارمندان دول اسلامى خداوندا! آنها را قرار بده ....
رژيم پهلوى، خونخوارتر از مغول.
و اين سال براى روحانيت، از جهتى بسيار بد سالى بود و از جهتى بسيار خوب سالى بود. بد بود براى اينكه يك مملكتى كه بايد به دنيا معرفى بشود به اينكه مملكت صحيحى است، هيأت حاكمه درستى دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگسترى دارد، محاكم قضائى دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است، يك مملكتى كه بايد به صلاح و به صحت معرفى بشود، در جامعه بشر معرفى شد به مركز فساد و مركز هرچيزى كه شما بخواهيد اسمش رابگذاريد، از آن برتر بخواهيم بگوييم مثل زمان مغول است، نمىتوانيم همچنين بىاحترامىاى رابه مغول بكنيم. آنها يك جمعيتى بودند كفار و شايد مهدور مىدانستند دم ما را و وارد شدند در مملكت براى گرفتن مملكت اجنبى، آنهم مملكتى كه برخلاف مسلك آنها و ديانت آنها بود و كردند آن كارهايى را كه كردند. اينجا در اين قضايا، اينها مدعى اسلام هستند، مدعى ايمان هستند، مدعى تشيع هستند، در عين حال كه با اين ادعاها امرار روز مىكنند و امرار حيات مىكنند كارهايشان همان كارهايى است كه مغول بايد انجام بدهد، چنگيز بايد انجام بدهد. در مراكز علمى مىريزند، خون بچههاى 16 ساله و 17 ساله مىريزند، خراب مىكنند مكتبهاى علمى را، به علما اهانت مىكنند، فحشهاى ناموسى مىدهند، در حبس مىبرند، زجر مىكنند، مىكشند، مىزنند، خونخوارى مىكنند، در عين حال نطق مىكنند، اظهار اسلاميت مىكنند، اظهار تشيع مىكنند، اظهار كسب كرامت مىكنند. آنها ديگر نمىگفتند كه ما شيعه هستيم، دشمن بودند با ما، در حال تهاجم وارد شدند در مملكت ما، اينها با حال دوستى و ادعاى دوستى ادعاى تشيع،بالاتر از تشيع، با اين ادعاها اين اعمال را انجام دادهاند و مىدهند.
نقشه رژيم، نابودى قم شهر جنود حق.
من به شما عرض كنم كه مطلبى نيست كه مال اين چند ماهه باشد، اين يك مطلب ريشهدار است، مطلبى است كه مال چندين سال پيش از اين است، اگر نگويم چهل و چند سال پيش از اين لااقل بيست سال پيش از اين است كه اينها نقشهشان اين بود كه قم نباشد. در زمان حيات مرحوم آقاى بروجردى رضوان الله عليه هم نقشه اين بود كه ايشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر مىدانند. قم يك شهر حق است، جنود ابليس جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف مىدانند. در همان زمان ايشان هم نسبت به ايشان تعبيراتى مىشده است كه من نمىتوانم در اين منبر عرض كنم. همان وقت بوده است كه، نقشه خارجى اين بوده است كه قم نباشد تا ما هركارى مىخواهيم انجام بدهيم و يك نفسكش در مقابل ما صحبت نكند، حرف نزند، بحث نكند، ايراد نكند، اعتراض نكند. اينها از همان زمان مرحوم آقاى بروجردى (اگر نظر است )چهل و چند سال پيش از اين، از زمان مرحوم آقاى بروجردى اين نقشه را داشتند منتهى با بودن ايشان مىديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايى را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالى، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزى، كوبيدن آن مركز ديگر را، نه از باب اينكه حبى به آن مركز راداشتند، به هيچ مركزى از مراكز ديانت،اينها احساس حب نمىكنند، نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند، از باب اينكه قم را نمىخواستند، قم موى دماغ بود، نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مىكرد و كارهاى اينها زود در آن منتشر مىشد. اينها قم را نمىخواستند منتها نمىتوانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، مىگفتند نجف آره، مشهد آره. در قم چيزى به نظر نمىخورد، فهميدند كه چيزهايى به نظر مىخورد، چيزهايى به چشم مىخورد، چيزهايى به دهان مىخورد، به گوش مىخورد، فهميدند كه نه، آنطور نبوده است. اينها از آنوقت نقشه كشيدند براى نابودى روحانيت و دنبالش نابودى اسلام و دنبالش به نفع رساندن اسرائيل و عمال اسرائيل.
از اول مطلب اينطور بود. منتهى در پرده بود،اعلان نكرده بودند مطالبشان را، گاهى اعلام مىكردند لكن مضمضه مىكردند مطالب كفر خودشان را. بعد از فوت ايشان ابتدائا يك نقشه شيطانى كشيدند و در بلاد ايران، آنجاهايى كه من مطلع شدم، از مردم مىخواستند التزام بگيرند به اينكه شمابه فلان مركز تلگراف كنيد و انتخاب كنيد فلان مركز را، نه از باب اينكه علاقه به آن مركز داشتند، از باب اينكه اين مركز را نمىخواستند. مردم اعتنا نكردند به آنها.
دنبال آن نقشهها كشيده شد، دولتها سر كار آمد، نمىدانم به آن دولتها اين پيشنهادها شد و قبول نكردند، يا اينكه نتوانستند اينقدر بى شرافتى بكنند. شايد شريف بودند، عالم بودند، دكتر بودند، مهندس بودند و نتوانستند با همه مراكز علم مخالفت كنند، تااينكه منتهى شد به اينكه بايد دولت، دولتى باشد كه علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تاكلاس پنج بيشتر درس نخوانده باشد آنهم در كرج تحصيل اجازه نامه با اعمال نفوذ كرده باشد، نداند معناى علم چه است، نداند معناى ديانت چه هست، نداند نقش روحانيت در بقاى اين مملكت چيست، نفهمد مطالب را، سربسته و چشم بسته به او ديكته
كنند و بگويد و نفهمد چه مىگويد و بكند و نفهمد چه مىكند.
ديديم كه از اولى كه اين دولت بيسواد و بىحيثيت روى كار آمد، از اول هدف، اسلام را قرار داد، در روزنامهها با قلم درشت نوشتند كه بانوان را حق دخالت در انتخابات دادهاند لكن شيطنت بود، براى انعكاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود كه نظرشان به الغاى اسلام و الغاى قرآن، درست نيفتد و لهذا در اولى كه اينجا ما متوجه شديم و اجتماع شد و آقايان مجتمع شدند با هم براى علاج كار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضيه، بعد كه مطالعه كرديم، ديديم آقا قضيه، قضيه بانوان نيست، اين يك امر كوچكى است، قضيه معارضه با اسلام است. منتخب و منتخب، مسلمان لازم نيست باشد، حلف به قرآن لازم نيست باشد، قرآن را ميخواهيم چه كنيم؟! بعد كه مصادف شدند با تودهنى از ملت مسلم، تعبير كردند حرفشان را به اينكه خير مراد ما از كتاب آسمانى قرآن است. ما هم از آنها پذيرفتيم به حسب ظواهر شرع لكن به مجرد اينكه اينها يك چند نفر عمله را دور خودشان ديدند و يك زنده باد و مرده باد را ديدند، باز همان مسائل خبيثشان را از سر گرفتند، همان مطلبى را كه ابطال كرده بودند دوباره از سر گرفتند، دوباره تساوى حقوق من جميع الجهات تساوى حقوق من جميع الجهات پايمال كردن چند تا حكم ضرورى اسلام است، نفى كردن چند تا حكم صريح قرآن است. بعدش باز ديدند كه مصادف شد با يك ناراحتىها و يك حرفها و يك چيزهايى، حاشا كردند، وزيرشان يك جا حاشا كرد، اميرشان يك جا حاشا كرد. در روزنامهها به صراحت لهجه نوشتند كه بردن بانوان به سربازى، تصويبش در دست تنظيم است لكن بعد از آنكه ديدند كه خيلى فضاحت بار آمد، مردم ناراحت شدند، همان نوكرهاى ارباب به حسب واقع هم ناراحت شدند، وقتى ديدند ناراحت شدند، گفتند اكاذيب است. پرونده سازى خواستند بكنند، پرونده سازىهاى بچگانه، مضحك بكنند.
حمله عمال رژيم تحت لواى دهقانها به اسلام و مراكز علم.
اين سال بد بود براى اينكه حمله به اسلام زياد شد، حمله به قرآن زياد شد، مراكز علم را كوباندند به حسب توهم خودشان، بچههاى ما را، عزيزهاى ما را زدند، سرهايشان را شكستند، پاهايشان را شكستند، بعضىشان را كشتند، ازپشت بامها انداختند. اگر اينها دهقانها بودند پس چرا اين دستگاه انتظامى كمكشان مىكرد؟ اينكه ديگر مخفى نبود، اين را صدهزار جمعيت از توى خيابانها و از توى شهر و از توى مدرسه خوب مىديدند كه دستگاه شهربانى دارد كمك مستقيم مىكند، اين دهقانها را كمك مىكرد بر ضد اسلام. اگر راست مىگويند كه دهقانها بودند، پس چرا وقتى كه مرضاى ما را بردند در مريضخانهها، شهربانى و اينها فرستادند گفتند: دشمنهاى اعليحضرت رامىبريد در مريضخانه؟ پدرتان را در مىآوريم، اينها بايد بروند. اگر دهقانها بودند، به
اعليحضرت چه كار دارند؟ اگر كماندوها بودند و آنهايى كه مربوط به خود ايشان است و از دستگاه خود ايشان هست، با قول ايشان بوده؟ با فرمان ايشان بوده است و يا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع هست، خوب بگويند ما تكليفمان را با ايشان بفهميم، خوب بفهميم ما طرفمان كى هست؟ يك نفر است اصلا؟ اگر اينطور نيست خوب بگويند تا ما بفهميم كه اين كماندوها سرخود آمدند و همين طور بيخود، بيخودى آمدند يا سازمان امنيت اينها را آورد، يا شهربانىها آوردند، يا نخستوزير امر كرد، يا فلان وزير فلان امير امر كرد؟ خوب بگويند چه كسى اين كارها را كرده، چرا حاشا مىكنند، پيش هر كسى مىروى، گردن ديگرى مىگذارند. به هر كسى اعتراض مىكنى، به ديگرى نسبت مىدهد. دستگاه شهربانى مىگويد كه سازمان امنيت، سازمان امنيت مىگويد شهربانى، دوتاى آنها مىگويند امر اعليحضرت. راست مىگويند كه امر اعليحضرت است؟ اعليحضرت با ديانت اسلام مخالف است؟ واقعا با قرآن مخالف است اعليحضرت به حسب قول اينها؟ اگر مخالف هست آن حرفها چى هست ديگر؟ آنهمه كسب و كرامت كجاست؟ اگر مخالف نيستند پس چرا جلوگيرى نمىكنند از اين وحشيگرىها؟ چرا تو دهنى نمىزنند به اين شهربانىها، به اين سازمانها، به اين نخست وزيرها؟ ايشان كه فعال مايشائند، مىتوانند يك همچو كارى را بكنند. حالا كه ديگر مطلبى نيست، برگرد به عصر سابق و قبل از صد سال پيش از اين، حالا كه مطلب اينطورى است، خوب بزنند تو دهنى به اينهايى كه كار بد مىكنند، كارهاى خلاف اسلام مىكنند، كارهاى خلاف ديانت مىكنند و نسبت مىدهند به ايشان، تبرئه كند خودش را. آقا، نمىشود سلطان اسلام با اسلام مخالف باشد، نمىشود اين. اگر نيستند بگويند،اظهار كنند، اظهار تاسف كنند به اينكه مردك آمده است ريخته مدرسه فيضيه را خراب كرده است. بنده باز مسايل اين جوانهاى خودمان را نديدم و بعد از مباحثه مىروم مىبينم، اول وقتى است كه مىروم مىبينم، بروم آنجا يك فاتحهاى بخوانيم براى آنهايى كه كشته شدند، يك اظهار تاثرى بكنم براى آنها، اينها كه نمىگذارند ما فاتحه هم بگيريم. اگر دهقانها كردند، پس چرا نمىگذاريد، فاتحه بگيريم؟ چرا فاتحه تهران را به هم مى زنيد؟
سال 41، سال مفتضح شدن هيأت حاكمه
سال بدى بود براى اينكه مفتضح شد هيأت حاكمه، مفتضح شد دستگاه جبار و ما نمىخواستيم. ما نمىخواهيم كه مملكت ما در خارج معرفى بشود كه همچنين عناصر خبيثى سر كارند، ما نمىخواستيم اين را. ما مىخواهيم كه مملكت ما از آن نقطه اوليش تا آن آخرش جورى باشند، طورى سلوك بكنند كه مايه افتخار يك مملكتى باشد، بگويند آقا ما امير كبير داريم، وزراء سابق، مشاورين سلاطين سابق علما بودند، على بن يقطين بوده است، گاهى ائمه اطهار عليهمالسلام - بودهاند، حالا مشاورين چه كسانى هستند؟ اسرائيل! مشاورها اسرائيل! از يهود آن بزرگ شده است. دو هزار نفر بهايى را به اقرار خودشان در روزنامه دنيا (بعد فردا مردك نگويد كه اشاعه اكاذيب است، در روزنامه دنيا دو هزار نوشته است) اسرائيل بهايى را، اسم بهائى نياوردهاست، بعضى وابستگان به بعضى از
مذاهب (اسمشان را مذهب گذاشت!) دو هزار نفر را و مىگويند پنجهزار است، دو تايش را اينجا نوشته است (اين كه نوشته حالا) اينها با كمال احترام، نه مثل حاجىهاى بدبخت ما كه وقتى مىخواهند تذكره به آنها بدهند، بايد چقدر زحمت بكشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بيچارگى بكشند تااينكه يك چند تااز آنها را رد كنند، چند تاى آنها را قبول بكنند، آن وقت در فرستادنشان چه فضاحتها باشد، در برگشتشان چه فضاحتها باشد، وقتى هم مكه ميروند در منا، حتى آن نماينده بى عرضه آنجا هم شكايت مىكند كه فلان آقا را بگيريد از باب اينكه اينجا يك حرف حقى زده است گفته اسلام در خطر است از دست يهود، آقا مگر شما يهوديد؟ مگر مملكت ما، ممكلت يهود است؟ دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن به هر يك از اينها پانصد دلار ارز، به هر يك پانصد دلار از مال اين ملت مسلم به بهايى دادهاند، ارز دادهاند، به هر يك هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما، چه بكنند؟ بروند در جلسهاى كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است شركت كنند.
سكوت، موجب پايمال نواميس مسلمين زير چكمه عمال اسرائيل است.
واى بر اين مملكت، واى بر اين هيأت حاكمه، واى بر اين دنيا، واى بر ما، واى بر اين علماى ساكت، واى بر اين نجف ساكت، اين قم ساكت، اين تهران ساكت، اين مشهد ساكت. اين سكوت مرگبار اسباب اينشود كه زير چكمه اسرائيل به دست همين بهايىها، اين مملكت ما، اين نواميس ما پايمال بشود. واى بر دين ما، واى براين اسلام، واى براين مسلمين. اى علما ساكت ننشينيد، نگوييد الان مسلك شيخ رضوان الله عليه، والله شيخ اگر حالا بود تكليفش اين بود امروز سكوت همراهى با دستگاه جبار است، نكنيد سكوت. دو هزار بهايى را با پانصد دلار ارز به هر يك و هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما فرستادن به لندن (و اينها در روزنامه دنياست) يك شخصى به من گفت كه يك معاملهاى كرده است شركت نفت با ثابت پاسال و در اين معامله تخفيفى داده است كه بيست و پنج ميليون تومان در اين تخفيف نفع برده است، براى نفع اين جمعيتى كه فرستادند به لندن بر ضد اسلام. اين وضع نفت ما، اين وضع ارز مملكت ما، اين وضع هواپيمايى ما، اين وضع وزير ما، اين وضع همه ما، سكوت كنيم باز؟! هيچ حرف نزنيم؟! حرف هم نزنيم؟! ناله هم نكنيم؟! خانههايمان را خراب كنند آخ هم نگوييم؟! مردك مىفرستد رئيس شهربانى را، رئيس اين حكومت خبيث را مىفرستد منزل آقايان، من راهشان ندادم، ايكاش راه داده بودم تا آنروز دهنشان را خرد كرده بودم. مىفرستند منزل آقايان كه اگر نفستان در فلان قضيه در آيد، فرمودند، اعليحضرت فرمودند اگر نفس شما در آيد، مىفرستم منزلهايتان را خراب مىكنيم، خودتان را هم مىكشيم، نواميستان را هتك مىكنيم. اين وضع ماست با اين اعليحضرت، اگر اينها راستگويند. اگر دروغ مىگويند، پس ايشان بگويند دروغ مىگويند، ايشان بفرمايند، اعلام كنند كه حكومت قم دروغ گفته است تا من پدر حكومت قم را در بياورم، بگويند رئيس شهربانى دروغ گفته تا من زير چكمه اهل علم، پدرش را در بياورم د نمىگويد كه.
سال 41، سال اعلام ارزش و موجوديت روحانيت به دنيا
واما سال خوبى بود براى اينكه روحانيت ارزش خودش را به دنيا اعلام كرد، فهماند كه آن كه صحبت مىكند، باز روحانى است، آن كه ايستادگى مىكند در مقابل ظلم و جور، ظالم و جاهل، باز حوزههاى علميه است، كتك مىخورد داد مىزند، كشته مىدهد، فرياد مىكند، مدرسه فيضيهاش را خراب مىكنند اعتنا نمىكند، باز صحبت خودش رامىكند، هر كارى سرش بياورند اين صحبت مىكند. روحانيت موجوديت خودش را به همه عالم اعلام كرد. پس بد بود چون هيأت حاكمه فضاحت ايران را در همه جا اعلام كرد و خوب بود براى اينكه روحانيت حيثيت خودش را به عالم معرفى كرد، فهماند به عالم كه آدميم ما، روحانى هستيم ما، همهاش قضيه ذكر و دعا نيست، ما داد مىزنيم، ما مىگوئيم نبايد بكنيد اين كارها را، ما نصيحت مىكنيم به شما.
رفراندومى كه حتى زور سرنيزه نتوانست افتضاح آن را جبران كند.
من نصيحت كردم به شاه، فرستاد آدم آنجا، در آن اول امر قبل از رفراندوم، به وسيله بهبودى، به وسيله پاكروان پيغام دادم به او، آقا نكن اين كار را، اين رفراندوم را نكن، اين خوب نيست براى شما اين كار را بكنيد، دست به اين قانون نزن، اگر امروز "ارسنجانى" چهار تا رعيت را بياورد، برقصاند و بگويند زنده باد، فردا چهار تا رعيت مىآيند وگويند مرده باد، نكن اين كار را، صلاح نيست بكنى اين كار را. گوش نكرد، ديديد چه جور شد، دو هزار نفر راى نداشتند، باقىاش زور بود، همه مىدانند بازار تهران بسته شد كه راى ندهد، بازار قم بسته شد كه راى ندهد، ساير شهرستانها راى ندادند، اينها دو هزار تا راى آزاد بدون سرنيزه نتوانستند تهيه كنند. ما نمىخواستيم اينطور مفتضح بشويد، ما نمىخواستيم ملت از تو رويگردان بشوند، ما مىخواستيم شما آدمى باشيد كه وقتى يك چيزى را بگوئى، ملت، تمام ملت لبيك بگويند، ما ميل داريم شاه ما اينجور باشد، ما ميل داريم وزير ما اينجور باشد كه اگر يك مطلبى را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اينكه با حرفهايش (6 ميليون ) (6ميليون). به جان عزيز شما اگر اينها چند هزار هم داشتند، باقىاش يا پر كردن صندوق شايد به سمع ايشان نرسيده است. شايد آنها گفتهاند به او كه (6 ميليون، اكثريت قاطع) و الا شاه كه دروغ نمىگويد! نمىشود كه دروغ بگويد. (با اكثريت قاطع! تمام قاطبه اهل ايران!)پس بازار تهران از اهل ايران نيست؟! خيابانهاى تهران اهل ايران نيستند؟! قم از اهل ايران نيست؟! روحانيون از اهل ايران نيستند؟! ساير شهرستانها ايرانى نيستند؟! اين ايران كجاست؟ اين آراء از كجا آمد؟
ايستادگى روحانيت در مقابل ظلم، عامل احياى اسلام.
بد شد امسال براى اينكه اين مطالب واقع شد و خوب شد براى اينكه شما آقايان زنده كرديد اسلام را، ايستاديد، در مقابل ظلم ايستاديد. اگر نايستاده بوديد خدا مىداند كه حالا رفته بودند تا آن آخر، ايستادگى شما اسباب اين شد كه حاشا كردند مطالبشان را، گفتند خير طلاق به دست مرد است، كى ما گفتيم؟ د مردك از حزب مردم است. آن مردك هم كه داد زد تساوى حقوق من جميع الجهات، تساوى حقوق من جميع الجهات از اين طرف مىگويند، از آن طرف مىگويند كى ما گفتيم طلاق به دست زن باشد، نخير طلاق به دست مرد است. از آن طرف مىگويند نخير كى ما راجع به ارث گفتيم، نخير ارث هم همانطورى كه خدا گفته است. از آن طرف هم مىگويند كى ما گفتيم زنان بروند به نظام وظيفه. تو روزنامههايتان هست آقا.اين روزنامههائى كه ديكته مىكند سازمان امنيت و مىنويسند.
مىگويند كه مدير كيهان گفته است ما ديگر راحتيم براى اينكه آنوقت ما مىنوشتيم و اينها نظر مىكردند، حالا خودشان مىنويسند، ما ديگر راحتيم. منتهى اين اعتراض هست كه آقا چرا اينقدر بىحيثيت هستيد كه آنها بنويسند و شما هم بنويسيد؟ چرا بايد مطبوعات ما اينقدر بىحيثيت باشند؟
خوب بگوئيد آقا حرف را، چه مىكنند؟ اگر همه علماى اسلام يك مطلبى را بگويند، حالا كه خطر براسلام وارد شده است و آن خطر يهود است و حزب يهود كه همين حزب بهائيت است، اين خطر كه حالا نزديك شده است، اگر آقايان علماى اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم همصدا بگويند كه آقا ما نمىخواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند، ما نمىخواهيم كه مملكت ما با مملكت يهود هم پيمان بشود در مقابل پيمان اسلامى آنها، مسلمين با هم، هم پيمان مىشوند، آقايان بايهود هم پيمان مىشوند! چه وضعى است اين مملكت؟ اگر نوكر هم هستيد چرا اينقدر نوكر؟ من سرم درد مىكند و من براى خواندن يك فاتحه لازم مىدانم بروم به مدرسه فيضيه و از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه در اين سال و سالهاى بعد، همه سالم باشيد، اسلام مؤيد باشد، اسلام مؤيد باشد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
بيانات امام خمينى در مدرسه فيضيه در مورد نقشههاى اسرائيل
اسرائيل براى غارت ايران در صدد شكستن موانع است.
بسم الله الرحمن الرحيم
الان عصر عاشورا است...گاهى كه وقايع روز عاشورا را از نظر مىگذرانم اين سوال برايم پيش مىآيد كه اگر بنى اميه و دستگاه يزيد بن معاويه تنها با حسين سر جنگ داشتند آن رفتار وحشيانه و خلاف انسانى چه بود كه در روز عاشورا با زنهاى بى پناه و اطفال بىگناه مرتكب شدند؟!بچههاى خردسال چه تقصيرى داشتند؟ زنها چه تقصير داشتند؟بر نظرم مىگذرد كه آنهابا اساس سروكار داشتند. بنىهاشم را نمىخواستند، بنى اميه با بنىهاشم مخالفت داشتند، نمىخواستند شجره طيبه باشند. همين فكر امروز در سرزمين ايران به نظر مىرسد اينها با بچههاى 16 - 17 ساله ما چكار داشتند؟ سيد 16 -17 ساله به شاه چه كرده بود؟ به دستگاههاى سفاك چه كرده بود؟ لكن اين فكر پيش مىآيد كه اينها با اساس مخالفند،با بچه مخالف نيستند، اينها نمىخواهند كه اساس موجود باشد،اينها نمىخواهند صغير و كبير ما موجود باشد. اسرائيل نمىخواهد در اين مملكت دانشمند باشد، اسرائيل نمىخواهد در اين مملكت قرآن باشد، اسرائيل نمىخواهد در اين مملكت علماى دين باشند، اسرائيل نمىخواهد در اين مملكت احكام اسلام باشد، اسرائيل به دست عمال سياه خود مدرسه را كوبيد. ما را مىكوبند، شما ملت را مىكوبند، مىخواهند اقتصاد شما راقبضه كنند،مى خواهند زراعت و تجارت شما را از بين ببرند، مىخواهند در اين مملكت داراى ثروتى باشند، ثروتها را تصاحب كنند به دست عمال خود،اين چيزهائى كه مانع هستند، چيزهايى كه سد راه هستند، سدها را بشكند، قرآن سد راه است بايد شكسته شود،روحانيت سد راه است بايد شكسته شود، مدرسه فيضيه سد راه است بايد خراب شود، طلاب علوم دينيه ممكن است بعدها سد راه شوند بايد از پشت بام بيافتند، بايد سرودست آنها شكسته شود براى اينكه اسرائيل به منافع خودش برسد، دولت ما به تبعيت اسرائيل ما را اهانت مىكند.
دنيا بايد قضاوت كند كه روحانيت مفتخور است يا رژيم شاه.
شما آقايان قم ملاحظه فرموديد آن روزى كه آن رفراندوم غلط انجام گرفت، آن رفراندوم مبتذل انجام گرفت،آن رفراندومى كه چند هزار نفر بيشتر همراه نداشت؛ آن رفراندومى كه برخلاف ملت
ايران انجام گرفت،در كوچههاى اين قم، در مركز روحانيت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را، چند نفر از بچهها و اراذل را راه اندختند، در اتومبيلها نشاندند و در كوچهها گرداندند، گفتند مفتخورى تمام شد،پلوخورى تمام شد.آقايان ملاحظه بفرماييد، اين وضع مدرسه فيضيه را ملاحظه كنيد، اين حجرات را ملاحظه كنيد، اين اشخاصى كه لباب عمرشان را در اين حجرات مىگذرانند، آن اشخاصى كه مواقع نشاطشان را در اين حجرات مىگذرانند، آن اشخاصى كه بيش از سى، چهل الى صدتومان در ماه ندارند اينها مفتخورند؟ آن اشخاصى كه هزار ميليونشان (هزار ميليونشان يك قلم است ) هزار ميليونشان در جاهاى ديگر است، اينها مفتخور، زياد نيستند؟! ما مفتخوريم؟!مائى كه مرحوم آقاى حاج شيخ عبدالكريممان وقتى كه فوت مىشوند، آقازادههاى آن همان شب چيز نداشتند، همان شب شام نداشتند (گريه شديد حضار) مامفتخوريم؟!مائى كه مرحوم آقاى بروجردى مان وقتى كه از دنيا مىروند ششصدهزار تومان قرض مى گذارند، ايشان مفتخورند؟!اما آنها كه بانكهاى دنيا را پر كردهاند، كاخهاى عظيم را روى هم ساختهاند و باز رها نمىكنند اين ملت را و باز دنبال اين هستند كه ساير منافع اين ملت را به جيب خودشان يا اسرائيل برسانند، اينها مفتخور نيستند؟! بايد دنيا قضاوت كند، بايد ملت قضاوت كند كه مفتخورى چيست.
كارى نكن كه رفتن تو موجب شادى ملت گردد.
آقا من به شما نصيحت مىكنم، اى آقاى شاه! اى جناب شاه !من به تو نصيحت مىكنم، دست بردار از اين كارها، آقا اغفال دارند مىكنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروى همه شكر بكنند. من يك قصهاى را براى شما نقل ميكنم كه پيرمردهايتان، چهل سالههايتان يادشان است، سى سالهها هم يادشان است، سه دسته، سه مملكت اجنبى به ما حمله كرد، شوروى انگلستان و امريكا به مملكت ايران حمله كردند، مملكت ايران را قبضه كردند، اموال مردم در معرض تلف بود، نواميس مردم در معرض هتك بود لكن خدا مىداند كه مردم شاد بودند براى اينكه پهلوى رفت. من نمىخواهم تو اين طور باشى، نكن، من ميل ندارم تو اين طور بشوى، اين قدر با ملت بازى نكن، اين قدر با روحانيت مخالفت نكن. اگر راست مىگويند كه شما مخالفيد ،بد فكر مىكنيد. اگر ديكته مىدهند دستت و مىگويند بخوان، در اطراف فكر كن، چرابيخود،بدون فكر اين حرفها را مىزنى، آيا روحانيت اسلام، آيا روحانيون اسلام اينها حيوانات نجس هستند؟!در نظر ملت اينها حيوان نجس هستند كه تو مىگوى؟!اگر اينها حيوان نجس هستند پس چرا اين ملت دست آنها رامى بوسند، دست حيوان نجس رابوسند؟! چرا تبرك به آبى كه اومى خورد مىكنند؟حيوان نجس را اين كار ميكنند؟!آقاما حيوان نجس هستيم؟! (گريهشديدحضار) خدا كند كه مرادت اين نباشد،خدا كند كه مرادت از اينكه مرتجعين سياه مثل حيوان نجس هستند و ملت بايد از آنها احترازكند،مرادت علما نباشد والا تكليف ما مشكل مىشود و تكليف تو مشكل مىشود، نمىتوانى زندگى كنى، ملت نمىگذارد زندگى كنى ، نكن اين كار را، نصيحت مرا بشنو. آقا چهل و پنج سالت است
شما،چهل وسه سال دارى، بس كن، نشنو حرف اين و آن را،يك قدرى تفكر كن، يك قدرى تامل كن،يك قدرى عواقب امور را ملاحظه بكن، يك قدرى عبرت ببر، عبرت از پدرت ببر، آقانكن اين طور، بشنو ازمن ،بشنو از روحانيون، بشنو از علماى مذهب، اينها صلاح ملت راخواهند،اينها صلاح مملكت را مىخواهند.ما مرتجع هستيم؟! احكام اسلام ارتجاع است؟!آن هم ارتجاع سياه است؟!تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردى؟! شما انقلاب سفيد به پاكرديد؟! كدام انقلاب سفيد را كردى آقا؟!چرا مردم را اغفال مىكنيد؟ چرا نشر اكاذيب مىكنيد؟ چرا اغفال مىكنى ملت را؟ والله اسرائيل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد.
امروز به من اطلاع دادند كه بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنيت و گفته اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چىخواهيد بگوييد،يكى شاه را كار نداشته باشيد، يكى هم اسرائيل را كارنداشته باشيد،يكى هم نگوئيد دين در خطر است، اين سه تا امر را كار نداشته باشيد، هر چى مىخواهيد بگوئيد. خوب اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگرچى بگوئيم؟ ما هرچى گرفتارى داريم ازاين سه تاهست، تمام گرفتارى ما. آقا اينها خودشان مىگويند من كه نمىگويم. به هر كه مراجعه مىكنى ميگويد شاه گفته، شاه گفته مدرسه فيضيه را خراب كنيد،شاه گفته اينها را بكشيد. آن مرد كه آمد در مدرسه فيضيه (حالااسمش را نمىبرم،آن وقت كه دستور دادم گوشهايش را ببرند،آن وقت اسمش را مىبرم )آمد در مدرسه فيضيه فرمان داد، سوت كشيد، تمام مستفر شدند در گوشه اى، گفت متنظر چى هستيد،بريزيد تمام حجرات را غارت كنيد، تمام را ازبين ببريد، گفت حمله كن، حمله كردند. از ايشان مىپرسى، آقا چرااين كار را كرديد؟ مىگويد اعليحضرت فرموده!اينها دشمناعليحضرت هستند؟!اسرائيل دوست اعليحضرت است؟اينها دشمن اعليحضرت هستند؟ اسرائيل مملكت را به باد مىبرد،اسرائيل سلطنت را مىبرد، عمال اسرائيل،آقا يك چيزهائى، يك حقايقى دركاراست. (من باز سرم دارد درد مىگيرد)يك حقايقى در كار است، شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائىها مراجعه كنيد در آنجامى نويسد:تساوى حقوق زن ومرد راى عبدالبهاءآقايان هماز او تبعيت مىكنند، آقاى شاه هم نفهميده مىرود بالاى آنجا مىگويد تساوى حقوق زن ومرد،آقا اين را به تو تزريق كردند،تو مگر بهائى هستى كه من بگويم كافر است بيرونت كنند. نكن اين طور،نكن اينطور...نظامى كردن زن، راى عبدالبهاء آقا تقويمش موجود است، نگوييد نيست،شاه نديده اين را؟ اگر نديده مواخذه كنداز آنهائى كه ديده اند و به اين بيچاره تزريق كرده اندكه اين را بگو. والله من شنيدهام كه سازمان امنيت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بياندازد تا بيرونش كنند ولهذا مطالب را معلوم نيست به او برسانند. مطالب خيلى زياد است، بيشتر از اين معانى است كه شما تصوركنيد. مملكت ما،دين ما در معرض خطر است، شماهى بگوييد كه: آقايان نگوئيدكه دين درمعرض خطر است، ما كه نگفتيم در معرض خطر
صحيفه نور جلد 1 صفحه 67
بيانات امام خمينى پس از آزادى از زندان
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
من تاكنون احساس عجز در صحبتها نكردهام و امروز خودم را عاجز مىدانم، عاجز مىدانم از اظهار تألمات روحيهاى كه دارم براى اوضاع اسلام عموماً و اوضاع ايران خصوصاً و قضايايى كه در اين يك سال منحوس پيش آمد خصوصاً قضيه مدارس علمى، قضيه 15 خردادقضيه 15 خرداد را من مطلع نبودم تا اينكه از حبس به حصر تبديل شد و اخبار خارج به من رسيد. خدا مىداند كه مرا اوضاع پانزده خرداد كوبيد. (گريه شديد حضار) حالا هم كه به اينجا آمدهام از قيطريه، مواجه هستم با يك منظرههائى، با بچههاى كوچك بى پدر، (گريه شديد حضار) با پدرهاى جوان از دست داده، با مادرهاى جوان مرده، با زنهاى برادر مرده، با پاهاى قطع شده، (گريه شديد حضار) با افسردگىها، اينها علامت تمدن آقايان است و ارتجاع ما. افسوس كه دست ما از عالم كوتاه است، افسوس كه صداى ما به عالم نمىرسد، افسوس كه گريههاى اين مادرهاى بچه مرده نمىرسد به دنيا (گريه شديد حضار)
نسبت دادن ارتجاع سياه به روحانيت توسط اجانب
ما را كهنه پرست معرفى مىكنند، ما را مرتجع معرفى مىكنند، علماى اسلام را به ارتجاع سياه تعبير مىكنند، جرايد خارج از ايران، آنهايى كه با بودجههاى گزاف براى كوبيدن ما مهيا شدهاند در خارج ما را مخالف اصلاحات (كه اسلام در راس اصلاحات واقع شده است) معرفى مىكنند، مخالف ترقى مملكت معرفى مىكنند، مىگويند آخوندها مىخواهند با الاغ باز سوار بشوند از اين طرف به آن طرف بروند، آخوندها مىگويند كه برق نمىخواهيم، آخوندها مىگويند طياره نمىخواهيم، اينها مرتجع هستند، اينها مىخواهند به قرون وسطى برگردند.
عمل به اسلام و مخالفت باديكتاتورى ارتجاع و كهنه پرستى است؟!
آخوندها با اين سياه روزىهائى كه نصيب مملكت است مخالفند، اين كهنه پرستى است؟!
علماى اعلام با اين زدنها، كشتنها، قلدرىها، ديكتاتورىها و استبدادها مخالفند، اين كهنه پرستى است؟! علماى اسلام در صدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند و براى ملت آزادى گرفتند، قوانين جعل كردند، قوانينى كه به نفع ملت است، به نفع استقلال كشور است، به نفع اسلام است، قوانين اسلام است، اين را با خونهاى خودشان، با زجرهائى كه ديدند و كشيدند، با بيچارگىهايى كه متوجه به آنها شد، گرفتند، اين آخوندها مرتجع هستند؟!
امروز هم روحانيت قيام كرده است، نهضت كرده است، ملت به تبع روحانيت نهضت كرده است، ملتهاى اسلام بيدار شدهاند، نهضت كردهاند. خواستههاى روحانيت عمل به قوانين اسلام است، اين ارتجاع است؟! رسول اكرم مرتجع بود؟! قوانين آسمانى، قوانين الهى كه ما براى آن اين قدر اهانت مىشويم، اين قدر زجر مىكشيم، دعوت به عمل كردن به قوانين آسمانى ارتجاع است؟! خداى تبارك و تعالى مرتجع است؟! جبرئيل امين، واسطه وحى الهى مرتجع است؟ پيغمبر اكرم مرتجع است؟! ائمه هدى مرتجع هستند؟! علماى از صدر اسلام تا امروز كه از خودشان چيزى ندارند، آنها قوانين اسلام را، قوانين وحى را به مردم ابلاغ مىكنند، ابلاغ قوانين الهى ارتجاع است؟!
شما اگر چنانچه به احكام اسلام اعتقاد داريد، اين احكام اسلام است، اسلام انسان را آزاد خلق كرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش بر جانش و بر نواميسش خلق فرموده، امر فرموده است كه مسلط است انسان، آزاد است انسان، هر انسانى در مسكن آزاد است، در مشروب و مأكول آنچه خلاف قوانين الهيه نباشد آزاد است در مشى آزاد است. حكم اسلام است كه اگر كسى حمله برد به منزل كسى، براى آن كسى كه مورد حمله واقع شده است جايز است كشتن او اسلام اين قدر با آزادىها موافق است، اسلام ارتجاع سياه است؟! علماى اسلام كه از خودشان چيزى ندارند، ما كه خودمان حرفى نداريم، ما هر چه مىگوييم قال رسول الله مىگوييم، رسول الله هم قال الله مىفرمايد، اگر ما مرتجعيم معلوم مىشود رسول الله مرتجع است، اگر شما ما را مرتجع مىدانيد، ما را كهنه پرست مىدانيد (مردك امروز هم باز برداشته نوشته) اگر ما را كهنه پرست مىدانيد ما كه از خودمان حرفى نداريم ما مىگوييم قال الله تعالى، ما مىگوييم قال رسول الله، پس شما رسول الله را كهنه پرست مىدانيد! اف بر اين تجدد.
اگر قوانين را قبول داريد، اگر اسلام را قبول داريد كه ما تبع آن هستيم و اسلام سر منشأ همه آزادىها، همه آزادگىها، همه بزرگىها، همه آقائىها، همه استقلال هاست، اسلام را قبول داريد، اين احكام اسلام است، كجايش ارتجاع است؟ بفرماييد كجاى احكام اسلام را آقايان ارتجاع سياه مىدانند؟ بفرمايند بيايند تفاهم كنند، آخر اينكه تو بروى آنجا براى خودت صحبت بكنى و هر جا پيش آيد يك صحبتى بكنى و هى كهنه پرستى را ما مىكوبيم، چطور مىكنيم رجز بخوانى، اينكه نمىشود. خوب بيا بنشين بگو آقا اينكه پيغمبر فرموده است، اين ارتجاع سياه است، تا ما ببينيم كه شما درست مىفرمائيد؟ تا ما اثبات كنيم نخير ارتجاع نيست.
ما مىگوئيم آقا، غلام حلقه به گوش ديگران نباشيد. ما عزت و شرف شما را مىخواهيم. ما به
شماها نصيحت مىكنيم كه آقا شما دولت اسلام هستيد، هيأت حاكمه بر مسلمين به اصطلاح هستيد، شما عزيز باشيد، آقا باشيد، بزرگ باشيد، استقلال را حفظ كنيد، تبعيت را دست برداريد، دستتان را براى چهار دلار دراز نكنيد، هر جلسهاى كه شما تشكيل مىدهيد هى مىگوئيد دلار بده، ما با اين چيزها مخالفيم، اگر اين ارتجاع است ما مرتجعيم و اگر آن تمدن است شما متمدنيد. اگر به قوانين اسلام شما اعتقاد داريد اين قوانين اسلام و اگر به قوانين اساسى، به قانون اساسى شما اتكاء داريد، قانون اساسى مردم را آزادى داده است در مسكن، در كارهاى خودش، در مالش، در جانش آزادى داده، از اين زورگويىها قانون منع كرده است. ما مىگوئيم شما آقا بيائيد به قانون عمل كنيد، مىگذاريم قانون را زمين، شما يك نمايندهاى بفرستيد ما هم يك نمايندهاى مىفرستيم، قانون اساسى را مىگذاريم زمين، شما كه مىگوييد ما قانونى هستيم، دموكرات هستيم، شما كه مىگوييد كه ما جلو رفته هستيم، مترقى هستيم، اين قانون اساسى ماست، مىگذاريم زمين، به قانون اساسى عمل كنيد اگر ما حرفى زديم. به اين متمم قانون اساسى شما عمل كنيد كه علماى اسلام در صدر مشروطيت جان دادند براى گرفتن اين ورفع كردن اسارت ملتها، شما بنشينيد به اين قانون اساسى عمل كنيد. قانون اساسى مطبوعات را آزاد كرده است، شما آزاد مىكنيد؟! ما مرتجعيم كه مىگوييم بگذاريد به قانون اساسى عمل بشود؟! بگذاريد مطبوعات آزاد باشد؟! بگذاريد كه اين مطبوعات روى عقيده خودشان چيز بنويسند؟! گر چه همه شان خبيث هستند لكن با جميع خباثتشان باز نمىخواهند اينقدر سمپاشى كنند.
روسياهى رژيم در 15 خرداد از تاريخ محو نخواهد شد.
خوب، شما آقايان، ملت ايران روزنامه اطلاعات را، سر مقاله روزنامه اطلاعات روز سه شنبه را، سه شنبه 18 فروردين را ملاحظه فرموديد، ملاحظه فرموديد كه اينها چه نقشهاى كشيده بودند و كشيدهاند. اينها ديدند كه بازور و با قلدرى و با سرنيزه، با 15 خرداد فراهم كردن، با مدرسه فيضيه خراب كردن، با خراب كردن و با اهانت به علماى اسلام كردن، با تبعيد كردن، با اخراج كردن، با حبس كردن و اينها، هر چه كردند گندش بالا آمد، اين قدر بالا آمد كه او هم فهميد، همه فهميدند، اينها ديدند كه خيلى بد شد، دنيا اعتراض كرد. 15 خرداد روى دولتها را سياه كرد، ما نمىخواستيم اين قدر روسياهى بار بيايد. 15 خرداد ننگى بر دامن اين مملكت گذاشت كه تا آخر محو نخواهد شد، تاريخ ضبط مىكند اين را، خودشان هم گفتند كه 15 خرداد ننگ بود، من هم مىگويم ننگ بود لكن نكته را نگفتند و من نكته را مىگويم، ننگ بود كه مسلسلها را، تانكها را، توپها را، تفنگها را از مال اين ملت فقير به دست آوردند و به روى اين ملت فقير بستند، پايمال كردند اين بيچارهها را، از اين ننگ بالاتر آيا مىشود كه انسان يك ملتى را اينطور پايمال كند؟ اين بيچارهها چه كرده بودند آخر؟ چه كرده بودند؟
عمل به قانون اساسى، در نظر رژيم ارتجاع است.
ما يك سلسله نصايح كرديم، نصيحت كه اين قدر بساط نداشت. ما يك مطالب منطقى داريم، مىگوئيم قانون داريم آقا، اگر قانون اساسى را شما قبول نداريد پس بگوئيد آقاى دولت بروند در مجلس بگويند ما قانون اساسى را قبول نداريم. خوب باز بر گردند به قهقرا، هر جا مىخواهند. ما كه مىگوييم به قانون اساسى عمل كنيد ما مرتجعيم؟! يا شمائى كه دستجمعى مردم را حبس مىكنيد، تبعيد مىكنيد؟ سلولهاى شما پر است از حبسىها، از علما، از اساتيد، از محترمين، از متدينين، بندرعباس پر است از تبعيد شدگان، براى اينكه اينها مىگفتند كه آقا ما نمىخواهيم اسير مردم باشيم، اسير استعمار باشيم.
آخر چه مىگويند به ما؟ ما مرتجعيم كه مىگوييم كه به قانون اساسى عمل كنيد؟ قانون اساسى را بگذاريد زمين همهمان عمل كنيم، اين را كه قبول داريد. ما مىگوييم به دين عمل بكنيد، شما مىگوئيد كه پيغمبر اكرم مرتجع است نغوذبالله، در لفظ نمىگوئيد، معنايش اين است. قانون اساسى را كه قبول داريد (ولو در آن وقتها زمزمه مىكردند كه مال پنجاه سال پيش از اين است و فلان، قانون اساسى كه ديگر قضيه پنجاه سال پيش از اين ندارد) قانون اساسى مىگويد ملتها بايد آزاد باشند، ملت ايران بايد مردمش آزاد باشند، مطبوعات بايد آزاد باشد، هيچكس حق ندارد جلوى قلم را بگيرد.
اعلام تفاهم روحانيت با شاه، دسيسهاى براى مرفوض ساختن روحانيت
شما ديديد كه روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردين نوشت كه: (بعضى مجلات هم نوشته بودند لكن اين بيشتر منتشر مىشود) جاى خوشوقتى است كه مقامات روحانى با دولت موافقت كردند در انقلاب شاه و ملت رفتند تهران اعتراض كردند كه آقا اين روحانى را معرفى كنيد، اين خمينى است تا ما بگوييم عليه اللعنه؟
يا ساير علماى اسلامند؟ خوب معرفى كنيد، دست بگذاريد رويش، (علماى طراز اول ما چند نفر در اينجا هستند، خداوند همه را حفظ كند، در تهران هستند، خداوند حفظشان كند، در مشهد هستند خداوند حفظشان كند، در نجف هستند خداوند حفظشان كند، در ساير بلاد مسلمين هستند خدا همه را تاييد كند.) اين علماى اسلام، اين علماى اسلام در ماوراى جو هستند؟ اينهايى كه با شما يك قرارداد سرى كردهاند خوب اسم ببريد، آقا اگر مردى تو اسم ببر، بگو كه: خمينى است، توى حبس ما رفتيم پيش او و او گفت كه برگذشتهها صلوات، خمينى غلط مىكند همچو حرفى مىزند خلاف دين اسلام، خمينى مىتواند تفاهم كند با ظلم؟ غلط مىكند. خمينى آنجا هم كه بود، تو حبس هم كه بود مجد اسلام را حفظ مىكرد، مىتواند حفظ نكند؟ اسلامى كه پيغمبر اسلام اين قدر زحمتش را كشيده است، ائمه هدى اين قدر خون دلش را خوردهاند، علماى اسلام اين قدر زحمت كشيدهاند، خمينى و امثال خمينى مىتوانند كه يك چيزى بگويند كه بر خلاف مصالح اسلام باشد؟! خمينى را از جامعه بيرون مىكنند.
اينها نقشه اين را كشيدهاند كه علماى اسلام را به معرفى كنند به اينكه اينها هم مثل ما
مىمانند. خودشان مرفوض جامعه هستند مىخواهند ما را هم مرفوض كنند. جامعه خودشان را نمىپذيرد، مىخواهند ما را هم بگويند نمىپذيريم، مىخواهند ما را با اين نقشه مشئوم، منفور جامعه كنند با سر صبر و راحت تبعيت اربابها كنند، تبعيت كارش از ارباب بود، مىخواهند تبعيت از اسرائيل كنند، وا مصيبت!.
مگر من مىتوانم با يك مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس مفاسد اين مملكت را بگويم. من امروز حالم هم خوب نيست. ديشب خوابم هم خيلى كم بود. معذالك خوب، يك مطالب و كلياتى بايد گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداريم؟
رفتند پيش مدير اطلاعات كه آقا كى به شما اين مطلب را گفته است؟ خوب بگوييد تا ما بفهميم كه اين روحانى كيست؟ اين روحانى سازمانى كيست كه با شما تفاهم كرده است و مطالب شما را قبول كرده است برخلاف دين اسلام؟ خوب بگوئيد. بيچاره خجل شده است گفته من نبودم اينجا، به فلان بگوئيد ببخشند، چه، چه، چه، چه، از اين حرفها، يك شرح مفصلى، من سرمقالهام حاضر است و سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود كه من اين را نوشتهام لكن سنجاق كرده از بعضى مقامات آوردهاند دادهاند كه اين را بايد بنويسى، بايد است من چه بكنم؟ من يك تكليفى براى او معين مىكنم و يك مطلبى براى خودمان مىگويم، اگر چنانچه اطلاعات، روزنامه اطلاعات، مدير اطلاعات يك آدمى است كه متاسف است از اين تحميلات، شما خوب ديگر بحمدالله متمولى، احتياج ندارى دست از روزنامه نگاريت بردار بشو وزير، الحمدلله اينجا همه وزير مىشوند، بشو وزير، بشو وكيل، بشو چه، گر چه مردم نمىكنند خودشان وكيلت مىكنند، لازم نيست مردم بخواهند مگر مردم حق وكالت دارند؟ نه! وكيلت مىكنند، منتصبت مىكنند، مثل سناتور منتصبت مىكنند. اگر تو از اين معنا عار دارى كه يك چيزى را بر تو تحميل كنند، خوب آسان است اين، روزنامه نگارى را كه الزام نمىكنند كه شما روزنامهنگار باشيد، دست از روزنامهتان برداريد برويد يك شغل بهترى. از آن طرف من به او پيغام دادم كه بايد اين درست بشود، بايد اين تكذيب بشود، از قرارى كه ديشب باز يك كسى آمده بود گفت كه: او قبول كرده است كه من نمىتوانم با ملت مواجه بشوم، نمىتوانم با روحانيت مواجه بشوم، فكرى بكنيد من يك سوژهاى درست مىكنم كه تكذيب بشود، دستگاه گفته اين دليل بر سستى كارماست خوب، ما مرتجعيم يا شما؟
يك دروغى را، آخر ما كه مرده نيستيم كه شما نسبت به ما مىدهيد، ما يك جمعيت كثيرى بحمدالله از علما داريم، ما مراجع بزرگ داريم، ما مراجع بزرگ عالى شأن داريم، ما علما داريم در بلاد، ما فضلا داريم در حوزهها، ما مدرسين بزرگ داريم در حوزهها، ما طلاب و فضلاى علوم دينيه داريم. اينها كه نمىنشينند كه گوش كنند كه كسى در روزنامه - منتشرو - كثيرالانتشارش يك دروغ شاخدارى بنويسد: بحمدالله موافقت كردند! ما داد مىكنيم، فرياد مىكنيم، نمىگذارند منعكس بشود، خوب آقا، آقايى كه ديروز گفتى كه، يا ديشب گفتى كه كهنه پرستى را جلو بگيريد، اين كهنه پرستى نيست كه شما جلو مطبوعات را مىگيريد؟ تحميل مىكنيد به روزنامه اطلاعات؟ سند
داريم، ديگر اينكه يك چيز دروغى نيست كه آقايان بگويند كه افترا بستى - روزنامه اطلاعات را - نوشته شما سنجاق در دفتر روزنامه اطلاعات است كه شما گفتهايد بايد اين را بنويسيد و نگذاشتهايد تكذيب كند.
ما حرفمان اين است كه آقا به قانون اساسى عمل بكنيد، مطبوعات آزادند، قلم آزاد است، بگذاريد بنويسند مطالب را. اگر دين داريد به دين عمل كنيد، اگر چنانچه دين را ارتجاع مىدانيد، به قانون اساسى عمل كنيد، خوب بگذاريد بنويسند. (مدير اطلاعات به دست و پا افتاد و چه شد و من به او پيغام دادم كه من از آن آدمها نيستم كه اگر يك حكمى كردم بنشينم چرت بزنم كه اين حكم خودش برود، من راه مىافتم دنبالش، اگر من خداى نخواسته يك وقتى ديدم كه مصلحت اسلام اقتضا مىكند كه يك حرفى بزنم مىزنم و دنبالش راه مىافتم و از هيچ چيز نمىترسم بحمدالله تعالى، و الله تا حالا نترسيدهام، آن روز هم كه مىبردندم آن روز هم آنها مىترسيدند، من آنها را تسليت مىدادم كه نترسيد.)
ترس در راه مقاصد اسلامى نشانه بىدينى است.
اگر ما براى مقصد اسلامى، براى مقصدى كه انبيا خودشان را به آب و آتش زدند، اولياى عظام خودشان را به كشتن دادند، علماى بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بريدند، حبس كردند، تبعيد كردند، حبسهاى طولانى كردند، اگر چنانچه ما براى مقاصد اسلام بترسيم دين نداريم. ديندار هم براى اينكه خرقه را از اين عالم خالى كند مىترسد؟ اگر ما ماوراى اين عالم را اعتقاد داشته باشيم، بايد شكر كنيم كه در راه خدا كشته بشويم و برويم در صف شهدا، بترسيم؟ از چه بترسيم؟ آن بايد بترسد كه غير از اين عالم جايى ندارد - ما - بحمدالله تعالى، خداى تبارك و تعالى وعده كرده به ما كه يك جاى خوب داريد اگر چنانچه به دين من رفتار كنيد و ما اميدوارم كه رفتار كنيم، اميد دارم كه رفتار كنيم. ما از چه بترسيم؟ چه ترسى ما داريم از شماها؟ شما آن آخر امر اين است كه ما را اعدام كنيد، اول زندگى راحت ماست، از اين كثافت كارىها بيرون مىرويم، از اين رنج و محن خلاص مىشويم. آقاى ما فرموده: و الله لا بن ابىطالب انس بالموت من الطفل بثدى امه خوب ايشان فرموده است، ما البته نمىتوانيم همچنين دعوىهائى بكنيم لكن ما شيعه او هستيم، ما اگر از مرگ بترسيم معنايش اين است كه ماوراءالطبيعه قبول نيست.
ما كه مىگوئيم كه مطبوعات آزاد باشند، ما كهنه پرستيم؟! آقايان كه الزام مىكنند كه در مطبوعات اين نوشته بشود، آنها مترقىاند؟! خوب ما صدايمان از اين بلند گو تا آنجا مىرسد، آنها صدايشان از اينجا تا امريكا مىرسد. هر جا دلار مىگيرند صدايشان هم آنجا مىرسد. مال اين ملت را خرج مىكنند در مطبوعات خارجيه، مطبوعاتى كه در خارج هست بر ضد روحانيت، بر ضد اسلام، بر ضد مليت، بر ضد همه چيزها مقالات مىنويسند. به من مىرسد اين مطالب. اينها خطا كردند مرا رها
كردند، اشتباه كردند، به آنها هم گفتم آنجا، گفتم اگر مىخواهيد همان، رويه را داشته باشيد بگذاريد من اينجا باشم صلاح است، دوباره هياهو در نياوريد. حالا هم دارم مىگويم آقا ما مرتجع نيستيم به اين معنا كه شما مىگوئيد، ما با آثار تمدن مخالف نيستيم و اسلام با آثار تمدن مخالف نيست.
اسلام از خدا مىخواهد كه شما بر همه مقدرات عالم حكومت كنيد. اسلام آن بود كه شمشير را كشيد و تقريباً نصف دنيا يا بيشتر را گرفت، با شمشير گرفت، اين اسلام مرتجع است؟! اسلام آن بود كه اين ممالكى كه شما حالا تحت اسارت او هستيد، تحت اسارت آورد. آنها كه به احكام اسلام عمل مىكردند فىالجمله البته، حكومتهاى اسلامى تا حالا الا يكى دوتايشان به احكام اسلام عمل نكردهاند كه مع ذلك همين كه خودشان را زير بيرق اسلام مىدانستند، همين كه خودشان را وابسته به اسلام مىدانستند، همين كه به حسب ظاهر به احكام اسلام عمل مىكردند همچو قدرتى پيدا كردند كه يك بيست و چند هزار جمعيت عرب، اين مملكت به اين وسيعى را همچنين پايمال كرد و رفت تا آن آخر براى اينكه متمدنش كند، آدمش كند و كرد. اين افكار نورانى كه در علماى اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، اينها به واسطه نور اسلام است. اين افكار نورانى كه در رجال عظيمالشان ما هست، هر جا باشد مال اسلام است. اين افكار پوسيدهاى كه، كهنه پرستىهائى كه آقايان دارند، تبعيت از همه، سر بسته و در بسته تحويل دادن، همه مخازن يك مملكت را تحويل ديگران دادن، اين ارتجاع است. روى اين ارتجاع، سياه.
فرستادند، از نخست وزير هم اينجا ديروز بود كه:بله اين عفو از شماست، اشتباه شده است، خطا شده است، يك اشتباهى شده، شما چه بكنيد، مبادا يك وقتى يك تشنجى بشود، مبادا يك وقتى جور ديگرى پيش بيايد، يك وقت چه بشود، چه بشود، چه بشود، ما مىخواهيم كه چه باشد، ما تابعيم. از اين مطالبى كه هميشه گفته مىشود ما هم گفتيم كه خوب حالا خود روزنامه اطلاعات كه مىگويد من بىتقصيرم و شماها اين كار را كرديد. شما هم كه آمديد مىگوئيد ديگر بايد او ملتزم بشود و شما هم قول بدهيد به اينكه تكرار نشود اين مطالب، اگر تكرار بشود مواجه با يك مطلب بدترى خواهد شد، نكنيد، اين قدر هى كهنه پرست را به رخ ما نكشيد تا ما هم مجبور بشويم كه مطلب را زود بازش كنيم از هم تا ببينيم كه آيا اين علماى عظام اسلام كهنه پرست هستند يا شماها؟ آنها مىگفتند: اين قدر تحميل بر ملت نكنيد.
اين بيچارههاى گدا، اين مملكت مترقى كه امسال زمستانش دل ما را خون كرد، آن اصفهانش
آن همدانش، آن تهرانش و آن قمش، هم آن جاهاى ديگرش، اين سرماى كشنده هيچ فكرى كرديد براى اين بيچارهها؟ به من اطلاع دادهاند كه در همدان بيش از دو هزار نفر مردهاند امسال، در سرماى چهل و سه درجه و دو درجه، شما هيچ فكرى براى اينها كردهايد؟ اى مملكت مترقى! اى آقايانى كه مملكتتان ترقى كرده! ما مىخواهيم واقعاً مترقى باشد، يك فكرى براى اين بيچارهها بكنيد، هم گرسنگى بخ
صحيفه نور جلد 1 صفحه 102
بيانات امام خمينى در مورد طرح اسارت بار احياى كاپيتولاسيون
پايمالى استقلال و عظمت ايران با احياى كاپيتولاسيون.
بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انااليه راجعون. من تاثرات قلبى خودم را نمىتوانم اظهار كنم، قلب من در فشار است، اين چند روزى كه مسائل اخير ايرانراشنيدهامخوابمكمشده(گريهحضار)ناراحت هستم، قلبم در فشار است، باتاثرات قلبى روز شمارى مىكنم كه چه وقت مرگ پيش بيايد. (گريه شديد حضار) ايران ديگر عيد (گريه حضار) ندارد عيد ايران را عزا كرده اند، (گريه حضار) عزا كردند و چراغانى كردند، عزا كردند و دستجمعى رقصيدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانى كردند، پايكوبى كردند.اگر من به جاى اينها بودم اين چراغانىها را منع مىكردم، مىگفتم بيرق سياه بالاى سربازارها بزنند، بالاى سرخانهها بزنند، چادر سياه بالا ببرند. عزت ما پايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند.
قانونى در مجلس بردند در آن قانون اولا" ما را ملحق كردند به پيمان وين و ثانياً الحاق كردند به پيمان وين ! كه تمام مستشاران نظامى آمريكا با خانوادههايشان، با كارمندهاى فنىشان، با كارمندان ادارى شان، با خدمه شان، با هر كس كه بستگى به آنها دارد، اينها از هر جنايتى كه در ايران بكنند مصون هستند، اگر يك خادم امريكايى، اگر يك آشپز امريكايى مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلوى او را بگيرد! دادگاههاى ايران حق ندارند محاكمه كنند! باز پرسى كنند! بايد برود امريكا!آنجا در امريكا اربابها تكليف را معين كنند! دولت سابق اين تصويب را كرده بود و به كسى نگفت . دولت حاضر اين تصويب نامه را در چند روز پيش از اين برد به مجلس و در چند وقت پيش از اين به سنا بردند و با يك قيام و قعود مطلب را تمام كردند و باز نفسشان در نيامد . در اين چند روز اين تصويب نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت هائى كردندمخالفت هائى شد، بعضى از وكلا هم مخالفت هائى كردند، صحبت هائى كردند لكن مطلب را گذراندند، با كمال وقاحت گذراندند، دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفدارى كرد. ملت ايران را از سگهاى امريكا پست تر كردند،اگر چنانچه كسى سگ امريكائى را زير بگيرد باز خواست از او مىكنند، اگر شاه ايران يك سگ امريكائى را زير بگيرد باز خواست مىكنند و اگر چنانچه يك آشپز امريكائى شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد،بزرگتر مقام را زير بگيرد هيچ كس
حق تعرض ندارد، چرا؟ براى اينكه مىخواستند وام بگيرند از امريكا، امريكا گفت اين كار بايد بشود (لابد اينجور است) بعد از سه چهار روز وام 200 ميليونى، 200 ميليون دلارى تقاضا كردند، دولت تصويب كرد كه در ظرف پنج سال مبلغ مزبور به دولت ايران بدهند و در عرض 10 سال 300 ميليون بگيرند، مىفهميد يعنى چه؟ دويست ميليون دلار، هر دلارى 8 تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ايران براى نظام و در عرض 10 سال سيصد ميليون، آنطور كه حساب كردند 300 ميليون دلار از ايران بگيرند يعنى 100 ميليون دلار يعنى 800 ميليون تومان از ايران در ازاى اين وام نفع بگيرند. معذلك ايران خودش را فروخت براى اين دلارها، ايران استقلال ما را فروخت، ما را جزء دول مستعمره حساب كرد، ملت مسلم ايران را پستتر از وحشىها در دنيا معرفى كرد، در ازاى وام 200 ميليون كه 300 ميليون دلار پس بدهند. ما با اين مصيبت چه بكنيم؟ روحانيون با اين مطالب چه بكنند؟ به كجا پناه ببرند؟ عرض خودشان را به چه مملكتى برسانند؟
كاپيتولاسيون مخالف راى ملت است
سايرممالك خيال مىكنند كه ملت ايران است، اين ملت ايران است كه اينقدر خودش را پست كرده است، نمىدانند اين دولت ايران است، اين مجلس ايران است،اين مجلس است كه هيچ ارتباطى به ملت ندارد ،اين مجلس، سرنيزه است و اين مجلس چه ارتباطى به ملت ايران دارد، ملت ايران به اينها راى ندادند، علماى طراز اول، مراجع، بسياريشان تحريم كردند انتخابات را، ملت تبعيت كرد از اينها راى نداد لكن زور سرنيزه اينها را آورد در اين كرسى نشاند.
نفوذ روحانى مضر به حال دشمنان ملت است نه خود ملت.
در يكى از كتابهاى تاريخى كه امسال به طبع رسيده است و به بچههاى ما تعليم مىشود،اين است كه بعد از اينكه يك مسائل دروغى را نوشته است، آخرش نوشته است كه معلوم شد كه قطع نفوذ روحانيت، قطع نفوذ روحانيون در رفاه حال اين ملت مفيد است! رفاه حال ملت به اين است كه روحانيون را از بين ببرند! همين طور است، اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد اين ملت اسير انگليس يك وقت باشد، اسير امريكا يك وقت باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد كه اسرائيل قبضه كند اقتصاد ايران را، نمىگذارد كه كالاهاى اسرائيل در ايران بدون گمرك فروخته بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد كه اينها سرخود يك همچنين قرضه بزرگى را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد اين هرج و مرجى كه در بيتالمال هست، بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد كه هر دولتى هر كارى مىخواهد انجام بدهد ولو صد در صد برضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد كه مجلس به اين صورت مبتذل در آيد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد كه مجلس با سرنيزه درست بشود تا اين فضاحت از آن پيدا بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد كه دختر و پسر با هم در آغوش هم كشتى بگيرند چنانكه در شيراز شده است. اگر نفوذ روحانيون باشد
نمىگذارد كه دخترهاى معصوم مردم زير دست جوانها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد كه زنها را در مدرسه مردها ببرند، مردها را در مدرسه زن ببرند و فساد راه بيندازند. اگر نفوذ روحانيون باشد توى دهن اين دولت مىزنند، توى دهن اين مجلس مىزنند، وكلا را از مجلس بيرون مىكنند. اگر نفوذ روحانيون باشد تحميل نمىتواند بشود يك عده از وكلا بر سرنوشت يك مملكتى كه حكومت كنند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمىگذارد يك دست نشانده امريكائى اين غلطها را بكند، بيرونش مىكنند از ايران. نفوذ ايرانى، نفوذ روحانى مضر به حال ملت است؟ نخير مضر به حال شماست، مضر به حال شما خائنهاست نه مضر به حال ملت. شما ديديد با نفوذ روحانى نمىتوانيد هر كارى را انجام دهيد، هر غلطى را بكنيد، مىخواهيد نفوذ روحانى را از بين ببريد. شما گمان كرديد كه با صحنه سازىها مىتوانيد كه بين روحانيون اختلاف بيندازيد؟ نمىتوانيد،اين خواب را بايد به در مرگ براى شما حاصل شود، نمىتوانيد همچو كارى انجام دهيد، روحانيون با هم هستند. من به تمام روحانيون تعظيم مىكنم، دست تمام روحانيون را مىبوسم، آن روز اگر دست مراجع رامىبوسيدم، امروز دست طلاب را هم مىبوسم (گريه حضار) من امروز دست بقال را هم مىبوسم (گريه شديد حضار).
آقا من اعلام خطر مىكنم، اى ارتش ايران ! من اعلام خطر مىكنم اى سياسيون ايران! من اعلام خطر مىكنم، اى بازرگانان! من اعلام خطر مىكنم، اى علماى ايران! اى مراجع اسلام! من اعلام خطر مىكنم، اى فضلا! اى طلاب ! اى مراجع! اى آقايان! اى نجف! اى قم! اى مشهد! اى تهران! اى شيراز! من اعلام خطر مىكنم، خطردار است، معلوم مىشود زير پرده چيزهايى است و ما نمىدانيم، در مجلس گفتند نگذاريد پردهها بالا برود، معلوم مىشود براى ما خوابها ديدهاند. از اين بدتر چه خواهند كرد؟ دانم از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چه؟ چه مىخواهند با ما بكنند؟ چه خيالى دارند اينها؟ اين قرضه دلار چه به سر اين ملت مىآورد؟ اين ملت فقير ده سال 100 ميليون دلار، 800 ميليون تومان نفع پول به آمريكا بدهد؟! در عين حال ما را بفروشيد براى يك همچو كارى؟!
نظاميان امريكائى، مستشاران نظامى امريكايى به شما چه نفعى دارند؟ آقا اگر اين مملكت اشغال امريكاست پس چرا اينقدر عربده مىكشيد، پس چرا اينقدر دم از ترقى مىزنيد؟ اگر اين مستشاران نوكر شما هستند پس چرااز اربابها بالاترشان مىكنيد؟ پس چرا از شاه بالاترشان مى كنيد؟ اگر نوكرند مثل ساير نوكرها با آنها عمل كنيد، اگر كارمند شما هستند مثل ساير ملل كه با كارمندانشان عمل مىكنند شما هم عمل كنيد. اگر مملكت ما اشغال آمريكائيست پس بگوئيد، پس ما را برداريد بريزيد بيرون از اين مملكت. چه مىخواهند با ما بكنند؟ اين دولت چه مىگويد به ما؟ اين مجلس چه كرد با ما؟ اين مجلس غير قانونى اين مجلس محرم، اين مجلسى كه به فتواى و به حكم مراجع تقليد تحريم شده است، اين مجلسى كه يك وكيلش از ملت نيست، اين مجلسى كه به ادعا مى گويد ما، ما، هى
ما از انقلاب سفيد آمدهايم. آقا كو اين انقلاب سفيد؟ ! پدر مردم را در آوردند. آقا من مطلعم، خدا مىداند كه من رنج مىبرم، من مطلعم از اين دهات، من مطلعم از اين شهرستانهاى دور افتاده، از اين قم بدبخت، من مطلعم از گرسنگى خوردن مردم، از وضع زراعت مردم.
سكوت در مقابل ابرقدرتها از معاصى كبيره است.
آقا فكرى بكنيد براى اين مملكت، فكرى بكنيد براى اين ملت. هى قرض روى قرض بياوريد؟! هى نوكر بشويد!! البته دلار نوكرى هم هست، دلارها را شما مىخواهيد استفاده كنيد نوكريش راما بكنيم. اگر ما زير اتومبيل رفتيم كسى حق ندارد به امريكائىها بگويد بالاى چشمت ابروست لكن شماها استفادهاش را بكنيد، مطلب اين طور است. نبايد گفت اينها را؟ آن آقايانى كه مىگويند كه بايد خفه شد، اين جا هم بايد خفه شد؟ اين جا هم خفه بشويم؟ ما را بفروشند و خفه بشويم؟ قرآن ما را بفروشند و خفه بشويم والله گناهكار است كسى كه داد نزند، والله مرتكب كبيره است كسى كه فرياد نكند (گريه شديد حضار).
اى سران اسلام به داد اسلام برسيد، اى علماى نجف به داد اسلام برسيد، اى علماى قم به داد اسلام برسيد، رفت اسلام. (گريه شديد حاضرين در مجلس) اى ملل اسلام! اى سران ملل اسلام! اى روساى جمهور ملل اسلامى! اى سلاطين ملل اسلامى! اى شاه به داد خودت برس، به داد همه ما برسيد. ما زير چكمه امريكا برويم چون ملت ضعيفى هستيم؟! چون دلار نداريم؟! امريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروى از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پليدتر.
امروز دولت آمريكا منفورترين دولت در نظر ماست.
اما امروز سر و كار ما با اين خبيثهاست، با امريكاست. رئيس جمهور امريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما، امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما، يك همچنين ظلمى به دولت اسلامى كرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ايران با او خصم است. دولت امريكا بداند اين مطلب را، ضايع كردند او را در ايران، خراب كردند او را در ايران.
براى مستشارها مصونيت مىگيريد؟ بيچاره وكلا داد زدند آقا از اين دوستهاى ما بخواهيد به ما اين قدر تحميل نكنند، ما را نفروشيد، ما را به صورت مستعمره در نياوريد، كى گوش داد به اينها. از پيمان وين يك ماده را اصلاً ذكر نكردهاند، ماده 32 ذكر نشده است، من نمى دانم آن ماده چه است، من كه نمىدانم رئيس مجلس هم نمىداند، وكلا همنمى دانند،نمى دانند كه قبول كردند طرح را، طرح را
قبول كردند، طرح را امضا كردند، تصويب كردند اما عدهاى اقرار كردند كه ما اصلا نمىدانيم چيست. (آنها هم لابد امضاء نكرده باشند) آن عده ديگر بدتر از آنها بودند، يك عده جهالند اينها.
رجال سياسى ما، صاحب منصبهاى بزرگ ما، رجال سياسى ما، يكى بعد از ديگرى را كنار مىگذارند، الان در مملكت ما به دست رجال سياسى كه وطنخواه باشند چيزى نيست، در دست آنها چيزى نيست،ارتش هم بداند يكىتان را بعد از ديگرى كنار مىگذارند، ديگر براى شما آبرو گذاشتند؟ براى نظام شما آبرو گذاشتند كه يك سرباز امريكائى بر يك ارتشبد ما مقدم است؟ يك آشپز امريكائى بر يك ارتشبد ما مقدم شد در ايران؟ ديگر براى شما آبرو باقى ماند؟ اگر من بودم استعفا مىكردم، اگر من نظامى بودم استعفا مىكردم، من اين ننگ را قبول نمىكردم، اگر من وكيل مجلس بودم استعفا مىكردم.
قطع نفوذ روحانى قطع يد رسول الله است.
بايد نفوذ ايرانىها قطع بشود! بايد مصونيت براى آشپزهاى امريكائى، براى مكانيكهاى امريكائى براى ادارى امريكائى، ادارى و فنى، مامورين، كارمندان ادراى، كارمندان فنى براى خانوادههايشان مصونيت باشد لكن آقاى قاضى در حبس باشند! آقاى اسلامى را با دستبند ببرند اين ور و آن ور!اين خدمتگزارهاى اسلام، علماى اسلام در حبس بايد باشند، وعاظ اسلام در حبس باشند، طرفداران اسلام بايد در بندرعباس حبس باشند براى اين كه اينها طرفدار روحانيت هستند، خودشان يا روحانىاند يا طرفدار روحانى. اين را در تاريخ ايران دست مردم دادند اينها، سند دست دادند كه معلوم شد رفاه حال اين ملت به اين است كه قطع نفوذ روحانيين بشود! يعنى چه؟ رفاه حال ملت در اين است كه قطع يد رسول الله... از اين ملت بشود؟! روحانيون خودشان چيزى نيستند كه، روحانيون هر چه دارند از رسول الله است، بايد قطع يد رسول الله از اين ملت بشود! اينها اين را مىخواهند، اين را مىخواهند تا اسرائيل با دل راحت هر كارى اين جا بكند، تا آمريكا با دل راحت هر كارى مىخواهد بكند.
تمام گرفتارىهاى ما از امريكا است.
آقا تمام گرفتارى ما از اين آمريكاست، تمام گرفتارى ما از اين اسرائيل است. اسرائيل هم از امريكاست، اين وكلا هم از امريكا هستند، اين وزرا هم از امريكا هستند، همه تعيين آنهاست، اگر نيستند چرانمى ايستند در مقابل داد بزنند؟
روحانيت سدى در مقابل مطامع استعمارگران.
من الان حافظهام درست نيست، نمى توانم بفهم مطلب را خوب، الان در حال انقلاب هستم، در يك مجلس از مجالس سابق كه مرحوم
مدرس، مرحوم آسيد حسن مدرس در آن مجلس بود،
اولتيماتومى از دولت روس آمد به ايران كه اگر فلان قضيه را انجام ندهيد (كه من حالا هيچى از آن را يادم نيست) ما از فلان جا كه قزوين ظاهرا بوده است مىآئيم به تهران و تهران را مىگيريم و دولت ايران هم فشار آورد به مجلس كه بايد اين را تصويب كند. يكى از مورخين، مورخين آمريكائى مىنويسد كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت آقايان اگر بناست ما از بين برويم چرا با دست خودمان برويم، رد كرد، مجلس به واسطه مخالفت او جرات پيدا كرد و رد كرد و هيچ غلطى هم نكردند، روحانى اين است، يك روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسيه سابق را، پيشنهاد اولتيماتومش را يك روحانى ضعيف، يك مشت استخوان رد كرد. امروز هم بايد روحانى نباشد، براى همين قطع يد روحانى بايد بكنند تا به آمال و آرزوى خودشان برسند، من چه بگويم؟
بر ملت است كه فرياد بزند چرا ما را فروختيد.
اين قدر انباشته است مطالب،اين قدر مفاسد در اين مملكت زياد است كه من با اين حالم، با اين سينهام، با اين وضعم نمىتوانم عرضه بكنم، نمىتوانم مطالب را به آن مقدارى كه مىدانم به عرض شما برسانم لكن شما موظفيد به رفقايتان بگوئيد، آقايان موظفند ملت را آگاه كنند، علماء موظفند ملت را آگاه كنند، ملت موظف است كه در اين امر صدا در بياورد، با آرامش عرض برساند، به مجلس اعتراض كند، به دولت اعتراض كند كه چرا يك همچنين كارى كرديد؟ چرا ما را فروختيد؟ مگر ما بنده شما هستيم؟
دولت و مجلس غيرقانونى و خائن به اسلام و ملتند.
شما كه وكيل ما نيستيد، وكيل هم بوديد، اگر خيانت كرديد به مملكت خود به خود از وكالت بيرون مىرويد، اين خيانت به مملكت است. خدايا اينها خيانت كردند به مملكت ما. خدايا دولت به مملكت ما خيانت كرد، به اسلام خيانت كرد، به قرآن خيانت كرد. وكلاى مجلسين خيانت كردند، آنهايى كه موافقت كردند با اين امر، وكلاى مجلس سنا خيانت كردند، اين پيرمردها، وكلاى مجلس شورا آنهائى كه راى دادند خيانت كردند به اين مملكت، آنها وكيل نيستند، دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند اگر هم بودند من عزلشان كردم، از وكالت معزولند، تمام تصويب نامههائى كه تا حالا نوشتهاند، تمامش غلط است. از اول مشروطه تا حالا بر حسب نص قانون، به حسب نص قانون، قانون را اگر قبول دارند به حسب نص، به حسب نص قانون، بر حسب اصل دوم متمم قانون اساسى تا مجتهدين نظارت نكنند در مجلس، قانون هيچى نيست، كدام مجتهد نظارت مىكند الان؟ اگر پنج تا ملا تو اين مجلس بود، اگر يك ملا تو اين مجلس بود تو دهن اينها مىزد، نمىگذاشت اين كار بشود. من به آنان كه به ظاهر مخالفت كردند،اين حرف دارم به آنها، چرا آقا خاك تو سرتان نريختيد؟ چرا پانشديد يقه آن مردك را بگيرى؟ همين من مخالفم و سر جاى خود بنشينيد و آن همه تملق بگوئيد؟! مخالفت اين است؟
بايد هياهو كنيد، بايد بريزيد وسط مجلس، به هم بايد بپريد كه نگذرد اين مطلب، به صرف اينكه من مخالفم درست مىشود؟! ديديد كه مىگذرد، پس نگذاريد يك همچون مجلسى وجود پيدا كند، از مجلس بيرونشان كنيد. ما اين قانونى را كه در مجلس واقع شد، قانون نمىدانيم. ما اين مجلس را مجلس نمى دانيم، ما اين دولت را دولت نمىدانيم، اينها خائنند به مملكت ايران، خائنند.
خداوندا امور مسلمين را اصلاح كن. خداوندا ديانت مقدسه اسلام را عظمت به آن عنايت فرما. خدايا اشخاصى كه خيانت مىكنند به اين آب و ملك، خيانت مىكنند به اسلام، خيانت مىكنند به قرآن، آنها را نابود كن.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
صحيفه نور جلد 1 صفحه 165
بيانات امام خمينى به مناسبت جشنهاى 2500 ساله
بسم الله الرحمن الرحيم
من احساس تكليف مىكنم كه در بعضى از فرصتها تذكراتى راجع به گرفتارى مسلمين به آقايان بدهم، شايد آقايان هم براى خودشان احساس تكليف كنند و شايد در صدد برآيند كه آن اندازهاى كه مىتوانند، كمك كنند به برادران مسلمشان ولو كمك به نحو تبليغ باشد، كمك به نحو تلگراف و كاغذ باشد.
هواهاى نفسانى، سرچشمه گرفتارىهاى مسلمين.
از اول مسلمين و اسلام گرفتار هواهاى نفسانيهاى بوده اند و اين گرفتارىها كه ماالان داريم سرچشمهاش همان هواهاى نفسانى بود كه بعد از رسول اكرم (ص) به واسطه آن هواها نگذاشتند كه حكومت حق تشكيل بشود. اگر گذاشته بودند كه حكومتى كه اسلام مىخواهد، حاكمى را كه خداى تبارك و تعالى امر به تعيينش فرموده است،رسول اكرم(ص) تعيين فرمود،اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد، حكومت، حكومت اسلامى باشد حاكم، حاكم منتخب منصوب من قبل الله تعالى باشد،آن وقت مردم مىفهميدند كه اسلام چيست و معنى حكومت اسلامى چيست. مع الاسف بعد از رسول الله (ص) منحرف كردند مردم را از آن چيزى كه پيغمبر امر فرموده بود و اتكاء به انحراف در زمان خود هم نبود بلكه زمينه فراهم كردند از براى اين كه تا آخر نشود يك حكومت اسلامى تشكيل بشود.
حكومت امير مومنان، درس عبرتى براى اسلام و مسلمين.
قضيه معاويه از چيزهايى بود كه با دست سابقين، آن مشايخ سابق اين زحمت براى مسلمين و اسلام پيش آمد و از اين اختلاف داخلى كه بدتر از هر نحو اختلافى بود پيش آمد و حضرت امير (ع) مبتلا شد به اين اساسى كه آنها درست كرده بودند و بعد از ايشان هم حكومت از صورت اسلامى به كلى خارج شد و به صورت ملك الملوكى يا شاهنشاهى بيرون آمد و تا آخر هم، تا حالا هم، اسلام به خودش يك حكومت اسلامى مگر يك چند صباحى كه حضرت امير سلام الله عليه - بعد از رسول الله و بعد از آن حرفها متصدى امر شدند، نديد، آن هم با آن همه گرفتارىهايى كه پيدا كرد، گرفتارى جنگ جمل،
گرفتارى صفين، گرفتارى جنگ خوارج، آن همه گرفتارىها كه بود. معذلك اين چند صباحى كه حضرت امير - سلام الله عليه - حكومت كردند و برنامه حكومتى خودشان را تعيين كردند، همين چند صباح هم براى مسلمين و براى اسلام يك درس عبرتى شد، يك مطلبى شد كه فهميدند كه اسلام يعنى چه، تا اندازهاى، همين چند صباح. اگر گذاشته بودند كه در پناه حكومت اسلامى و در پناه اسلام حكومت تشكيل بشود و مردم در پناه حكومت اسلامى باشند، اين همه گرفتارىهايى كه از براى ماها الان هم پيش آمده، اينها هم شايد پيش نمىآمد. حاكمى كه از طرف خداى تبارك و تعالى تعيين شد از براى امت، آن شخصى بود كه وقتى كه به حكومت رسيد، وقتى كه با او جمع شدند و بيعت كردند بعد از آن خرابكارىهايى كه شده بود تا آن روز و بعد از آن مصيبتهايى كه براى اسلام پيش آوردند و تا حالا هم فساد آن باقى مانده است، آن شخصى بود كه وقتى كه به حكومت رسيد در حال حكومتش زندگيش از جميع زندگى امثال ماها و شماها طلاب علوم دينيه يا امثال اين بقالها و اين كاسبها، زندگى او پستتر بود، يك تكه نان جو بود كه در آخر عمر مباركشان (از قرارى كه گفته شده است) از بس خشك بود حضرت با دستشان نمىتوانستند بشكنند، با زانو مىشكستند آن نان را، با آب تناول مىكردند، اين حكومت اسلام بود. مىفرمود كه (به طورى كه نقل شده است) من مىترسم كه در يكى از حوالى مملكت من يك وقت يك گرسنهاى باشد، يك وقت باشد كه گرسنه در كار باشد، چطور من بخوابم سير و رعيت من يك نفرشان ولو در بعضى از اجزاء مملكت، اينها گرسنه باشد.
آغاز حكومت مولاء على، جشن بسط عدالت.
بالاترين مصيبتى كه بر اسلام وارد شد، همين مصيبت سلب حكومت از حضرت امير سلام الله عليه - بود و عزاى او از عزاى كربلا بالاتر بود. مصيبت وارده بر امير المومنين و بر اسلام بالاتر است از آن مصيبتى كه بر سيدالشهدا - سلام الله عليه - وارد شد. اعظم مصيبتها اين مصيبت است كه نگذاشتند بفهمند مردم، اسلام يعنى چه؟ اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگى مىكند، الان هم مبهم است، الان هم نمىدانند مردم كه معنى اسلام چيست؟ حكومت اسلامى چيست؟ اسلام چه مىخواسته بكند؟ چه برنامهاى اسلام داشته است در حكومتش؟ اين 5 سال حكومت يا 5، 6 سال حكومت حضرت امير، اين با همه گرفتارىهايى كه بوده است و با همه زحمت هايى كه از براى حضرت امير فراهم شد، سلبش عزاى بزرگ است و همين 5 ساله و 6 ساله، مسلمين تا به آخر بايد برايش جشن بگيرند جشن براى عدالت، جشن براى بسط عدالت، جشن براى حكومتى كه اگر چنانچه در يك طرف از مملكتش، در يك جايى از مملكتش، براى يك معاهد، يك زن معاهد، يك زحمتكش بيايد، يك خلخال از او، از پاى او درآورد، حضرت، اين حاكم، اين رئيس ملت آرزوى مرگ مىكند كه مرگ براى من مثلا بالاتر از اين است كه در مملكت من يك نفر زنى كه معاهد هست خلخال را از پايش در آورند. اين حكومت، حكومتى است كه در رفتنش مردم بايد به عزا و سوگوارى بنشينند و براى همين 5 سال و 5 روز حكومتش بايد جشن بگيرند، جشن براى عدالت، جشن براى خدا، جشن
براى اين كه اين حاكم حاكمى است كه با ملت يكرنگ است، بلكه سطحش پايينتر است در زندگى و سطح روحيش بالاتر از همه آفاق است و سطح زندگيش پايينتر است از همه ملت.
ان الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم اين ميزان است، هر كس كه ملاحظه كرد كه در تمتعاتش، در اكل و استفادهها و لذائذش به افق حيوانى نزديك است يعنى مىخورد و لذت مىبرد بدون اينكه تفكر كند كه از چه راهى بايد باشد، حيوان ديگر فكر اين نيست كه حلال است يا حرام است، فكر اين نيست كه امت در گرفتارى هستند يا نيستند، آنهايى كه بدون اين تفكر، بدون يك قانونى، بدون قانون اسلامى تمتع مىكنند و مىخورند، اينها اكلشان اكل حيوانى است و النار مثوى لهم در روايتى است كه از براى كافر هفت تا معاء است و از براى مومن معاء واحد است. مومن يك معاء بيشتر ندارد و آن معاء قانون است، شكمش را، ساير لذائذش را تطبيق مىكند با قانون اسلام، تخلف از قانون اسلام نمىكند اما آن كسى كه مؤمن نيست، از راه شهوت مىخورد بدون اين كه تطبيق با قانون بكند، اين يك معاء، از راه غضب مىخورد بدون اينكه تطبيق بكند با قانون، اين هم يك معاء، از روى هواى نفس مىخورد، اين هم يك معاء، مزدوج است بين هواى نفس و لذت و شهوت، بين هواى نفس و غضب، بين غضب و هواى نفس، اين هم سه تا، اين شش تا، مزدوج است از هر سه هواى نفس و غضب و شهوت، مزدوج شد و از راه اينها اكل كرد، اين هفت تا، هفت معاء دارد.مؤمن بيش از يك معاء ندارد و آن معاءش از راه قانون است، اسلام هر چه فرموده است همان يك راه است، اين جور نيست كه به غضب خودش، به شهوت. همه اينها به دست مؤمن ايمان آوردند، همه قوا تابع قوه عقل شدند و عقل هم تابع شرع است. براى يك همچنين حكومتى كه حكومت عقل است. حكومت عدل است، حكومت ايمان است، حكومت الهى است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراريش براى همان چند سال حكومت حضرت امير، مسلمين بايد جشن بگيرند.
برپائى جشنهاى شاهنشاهى با كمك اسرائيل عليرغم فقر و گرسنگى ملت.
آقا اينهايى كه من عرض مىكنم مطلب تصورى نيست، مع الاسف براى من كاغذهايى از ايران مىرسد و شكاياتى از ايران راجع به اوضاع مىرسد كه دائماً روح من را در عذاب دارد. از شيراز يكى از علماى محترم شيراز سلمه الله نوشتهاند به اين كه اين جا قحطى واقع شده است در جنوب و عشاير اين جا به قدرى در قحطى و در گرسنگى هستند كه بچه هايشان را در معرض فروش قرار دادند. از فسا يكى از علماى آن جا به من نوشته است به اين كه، باز همان وضع را نوشته است لكن اين تكه آخر را ننوشته است راجع به گرفتارىهاى آنها واين كه من (كه يك مثلاً اهل علمى هست ايشان) در فكر افتادم كه با يك زحمتى براى اينها يك نانى، يك لباسى، يك چيزى تهيه كنم، بنده هم اجازه دادم كه از سهم امام اين كارها را انجام بدهند. از تهران به من نوشتهاند كه در بلوچستان و سيستان و اطراف
خراسان، آنجا يك قحطى و گرسنگىاى شده است كه مردم هجوم آوردند به شهرهاى بزرگ و از گرسنگى نه حيواناتى دارند و نه حيوان خويش را مىتوانند ذبح كنند و از گرسنگى اين طور هستند، اطراف مملكت ايران در اين مصيبت گرفتار هستند و ميليونها تومان خرج جشن شاهنشانى مىشود.
از قرارى كه يك جايى نوشته بود براى جشن خود شهر تهران 80 ميليون تومان اختصاص داده شده است، اين راجع به خود شهر است. كارشناسهاى اسرائيل براى اين تشريفات دعوت شدند. به طورى كه خبر شدم و نوشتند به من، كارشناسهاى اسرائيل مشغول به پاداشتن اين جشن هستند و اين تشريفات را آنها دارند درست مىكنند. اين اسرائيل كه دشمن با اسلام است و الان در حال جنگ با اسلام است، اين اسرائيل كه مسجد الاقصى را خراب كرد و ديگران مىخواستند ترميم كنند و روپوشى كنند جرم اسرائيل را، براى اين اسرائيل نفت از ايران رفته است. از قرارى كه گفته شده است و در راديوهاى بزرگ دنيا گفته شده است كشتى نفت ايران براى اسرائيل كه در حال جنگ با مسلمين است رفته است، اينها كارهايى است كه برايشان بايد جشن گرفت!
مسلمين بايد براى جنايات پادشاهان عزا بگيرند نه جشن.
شاهنشاهى ايران از اولى كه زاييده شده است تا حالا روى تاريخ را سياه كرده است. جنايات شاههاى ايران روى تاريخ را سياه كرده است، برج از سر درست مىكردند، سر مردم را مىبريدند، قتل عام مىدادند بعد برج درست مىكردند با آن براى اين شاهان، ما بايد، ملت اسلام بايد جشن بگيرد! - بايد بازار تهران، حتمى است - بازار تهران بايد از سرمايه خودشان بدهند براى اين جشن ها. جشن براى آنى بايد گرفت كه در پناه او مسلمين راحتند، جشن براى آنى بايد گرفت كه براى اينكه يك خلخالى از پاى يك نفر معاهد، معاهده در مىآيد، آرزوى مرگ مىكند، نه كسى كه اگر يك دفعه يك شعارى برخلاف هواى نفس او داده بشود، بفرستد بريزند در دانشگاه. آقا نوشتهاند كه دخترها را آن قدر زدهاند كه پستانهاى آنها محتاج به جراحى است، در همين چند وقت واقع شده است و نجف بىاطلاع است (گريه حضار) چه فضاحتهاى ديگرى كه كردند، قابل ذكرنيست. چرا؟ براى اين كه شعار دادند كه: ما جشن 2500 ساله را نمىخواهيم، ما گرسنه هستيم، گرسنگى مسلمانها را حل كنيد، جشن نگيريد، روى مردهها جشن نگيريد. آقا برسانيد به دنيا، چرا نجف اين قدر خواب است؟ ما مسؤول نيستيم؟ تمام كار ما براى مسلمين درس است، فقط همين كه ما درس بخوانيم؟ ما نبايد به درد مسلمانها برسيم؟ ما نبايد اعتراض كنيم كه چرا نفت ايران و اسلام را براى مملكتى كه در حال جنگ با مسلمين است مىفرستيد؟ اين اعتراض ندارد؟ نبايد اين گفته بشود؟ براى چه سلاطينى، براى چه سلاطينى جشن بگيريم؟ مردم چه خوشى از سلاطين دارند،براى آقا محمد خان قجر ما جشن بگيريم؟! در زمان خود ما، زمان خود من بوده است اين روسياهىهايى كه به بار آوردند. براى كسانى كه در مسجد گوهرشاد مسلمين را آن طور قتل عام كردند كه خونهايش به ديوار تا مدتى بود و مسجد را درش را بسته بودند كه كسى نبيند، ما جشن بگيريم؟ براى اينكه 15 خرداد را پيش آورده و به طورى كه
گفتهاند و يكى از علماى قم به من گفت كه در قم 400 نفر را كشتهاند و روى هم رفته گفته مىشود كه 15 هزار مردم را قتل عام كردهاند، ما جشن بگيريم؟! براى اينها ما بايد جشن بگيريم؟! خوبهاى اينها شقاوت داشتند، يكى از آنهايى كه جزو خوبها حسابش مىكنند و شايد فواتح برايش خوانده مىشود، براى خاطر اينكه يك وقت به كالسكه او جسارت كرده بود يك فوج گرسنه، در بين راه حضرت عبدالعظيم يك فوج گرسنهاى نان خواسته بودند، گرسنه بودند، بيچاره بودند، يك سنگى هم پرت شده بود يا كرده بودند به طرف كالسكه او، گفته بود ايشان كه اينجا فوج را طناب بيندازيد. بردند به طناب انداختند عده كثيرى رابا طناب خفه كردند و يكى از وزراء بزرگ، اطراف ايران رفت اعتراض كرد كه آقا اينها بنده خدا هستند، چرا اين طور مىكنيد؟ اين خوبهايشانند بدهايشان كه وا مصيبت است ما داريم مىبينيم.
اينها با هفت معاء مىخورند با هفت معاء، اصلا اعتنا به اين كه يك ملتى است كه اين ملت بايد زندگى بكند، ندارند، هر روز - هر روز نه البته، بسيارى از اوقات به ما مىنويسند كه (اجازه بدهيد فلان جا حمام درست كنيم). پس چه شد اين حرفهاى شما كه مىگوئيد همه ايران در رفاه هستند؟ همه ايران در رفاه هستند و بچههايشان را مىفروشند؟ براى گرسنگى در رفاهند همه ايران؟! چه رفاهى الان براى ايران هست؟ بازار ايران را دارند الان چپاول مىكنند كه يك مقداريش را خرج اين جشن مفتضحانه بكنند، باقيش هم خودشان مصرف كنند يا مامورين مصرف كنند. سرمايه مردم و مسلمين بيچاره را صرف اين مىكنند و از بودجه خود مملكت چقدرها، چقدر ميليونها، دهها ميليون خرج يك همچنين ملعبهاى، يك همچنين مضحكهاى مىكنند، براى چه؟ براى هواى نفس، همين كه گفته بشود كه ما آنيم كه جشن گرفتيم و ما مفاخرمان اين است كه آقا محمد قجر داشتيم، مفاخرمان اين است كه نادر قلى داشتيم. يك آدم مزخرف سفاك اين آدم بود كه خدا مىداند چهها بود. اينها جشن دارند؟ مسلمين بايد عزا بگيرند براى اين طور حكومتها، جشن براى او بايد بگيرند كه وقتى كه احتمال اين را مىدهد كه در آخر مملكت يك گرسنهاى باشد، به خودش گرسنگى مىدهد كسى كه كنار مسجد، دارالامارهاش و دكة القضاة او، همين مسجد كوفه يك گوشهاى از مسجد كوفه دكة القضاة او در آن هست و روى زمين مىنشيند و ياكل كما ياكل العبيد ويمشى كما يمشى العبيد.
وقتى هم پيراهن گيرش مىآيد پيراهن نو را به قنبر مىدهد، پيراهن كهنه را خودش برمىدارد و آستينش هم كه بلند است پاره مىكند همان طور مىپوشد و مىرود خطبه مىخواند، يك مملكتى هم دارد كه ده مقابل مملكت ايران است، اين جشن دارد.
تكليف علما و روحانيون براى نجات اسلام و مسلمين.
آقا به هوش بياييد، نجف را بيدار كنيد اعتراض كنيد. اگر صد تا تلگراف از نجف برود كه با كمال ادب، آقاى كذا و كذا، اعلى كذا، با كمال ادب، بگويد كه آقا اين گرسنهها را سير كنيد، اين مقدار خرجى كه براى اين امور مىخواهى بكنى خرج اين ملت بيچاره گرسنه بكن. خرج اين ورشكستههاى
بيچاره بكن كه بعضى از آنها فرار كردند از ايران، در همين جا بعضى هستند، در نمىدانم جاهاى ديگر هم بعضى. اگر يك صد تا تلگراف از اينجا، از علماى اينجا، از فضلاى اينجا و از طلاب اينجا برود، اجتماع را تاثير دارد، لكن كو كه يك همچنين چيزى بشود؟ اگر اعتراض نكنند كه چرا اعتراض مىكنيد خيلى ما متشكر هستيم. ما تكليف نداريم واقعا؟ ما باز به حال اين ملت بنشينيم نگاه كنيم هر چه سر ملت مىآيد، همان برويم حرم حضرت امير و يك دعايى بكنيم، همين مقدار كافى است براى ما؟ يا مايى كه داريم در پناه اسلام و با بودجه اسلام، اين بودجهاى كه يك جزئى، جزئيش را به ما مىدهند معذلك با بودجه اسلام داريم زندگى مىكنيم، براى اسلام يك قدم نبايد برداريم؟ ترته اسلام است؟ خوب آن هم بسيار خوب سر جاى خودش، اما كافى است همين؟ كفايت مىكند كه ما جمع بشويم در مسجد كذا و كذا و فقه بخوانيم و اصول بخوانيم لكن غافل باشيم از همه جهات مسلمين؟ غافل باشيم از اينكه اين يهود مى خواهد ممالك اسلامى را قبضه كند تا اين جا برسد، تا همه جا برسد. اين امور را مىخواهد خراب كند؟ ما بايد غافل باشيم از اين؟ آن وقت اين كسى كه نفت به اين آدم مىدهد مسلم است؟ اين اعتراض ندارد كه آقا نفت، نفت مسلمين را چرا به كفار مىدهيد؟ نفت مسلمين را چرا به كسى كه در حال جنگ با مسلمين است مىدهيد؟ او جواب دهد (من نوكرم، اين طور فرمودند بايد اطاعت كنم.) نوكر بايد اطاعت كند چاره ندارد. خودش گفت كه مرا، مرا نصب كردند، خود متفقين آمدند در اين جا، در يكى از نطق هايش گفت، گفت متفقين آمدند در ايران و صلاح اين ديدند كه من باشم، كه خاندان كذا باشد. خدا لعنتشان كند با اين صلاحشان.
بر ملت است كه با جشنهاى 2500 ساله مبارزه منفى كنند.
كسى كه دستنشانده ديگران است، خدمت بايد بكند، نمىتواند نكند. هواى نفس است، همهاش هواى نفس است. ريختن به دانشگاه جز هواى نفس هيچى نيست، ريختن به مدرسه فيضيه و آن فضاحتى كه در مدرسه فيضيه آورد كه شما خوابش را نديديد، آن بساطى كه در مدرسه فيضيه دادند، سيد جوان را از پشت بام انداختند پائين كه آوردندش منزل ما با كمر افسرده و شكسته، آن قدر عمامه سر تفنگها كردند، آتش زدند، به جعفر بن محمد جسارت كردند، به قرآن جسارت كردند، ما براى اينها بايد جشن بگيريم؟! جشنى براى ما نمانده است، براى ملت ايران چه جشنى مانده است؟ ملت ايران موظف است كه با اين جشن مبارزه منفى بكند، مثبت نه، لازم نيست، از خانه بيرون نيايند وقتى كه اين جشنها هست، شركت نكنند در جشن ها، جايز نيست شركت كردن در اين جشنها، هر چه مىتوانند از زير بار اين طور چيزها بيرون بروند.
اگر علماى ايران دسته جمعى اعتراض كنند، همهشان را مىگيرند؟! همه علماى ايران را مىگيرند واعدام مىكنند يا تبعيد مىكنند؟! اگر از تمام مملكت ايران، علماى ايران كه اقلاً 150 هزار نفر معمم در ايران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت الاسلام و آيت الله دارد، اگر اينها اعتراض كنند و اين مهر سكوت را بردارند و اين امضاء را كه به سكوت آنها امضاء حساب مىشود، اين مهر را
بردارند، سكوت را بردارند، همه آنها را از بين مىبرند؟! آنها اگر خواستند از بين ببرند اولش خوب بود مرا از بين ببرند، نبردند از بين صلاحشان نمى دانند، ايكاش صلاحشان بود، من مىخواهم چه كنم اين زندگى را، مرگ بر اين زندگى من. آنها خيال مىكنند كه من از اين زندگى خيلى خوشى دارم مىبرم كه تهديد به من مىكنند، چه زندگى است كه من دارم، هر چه زودتر بهتر، بيايند، هر چه زودتر بهتر، خوب. عند اكرم الاكرمين انسان مىرود، آنجا كريم است، خدا كريم است، لااقل گوش انسان اينطور چيزهايى كه مىشنود، هر روز مى شنود، هر روز ناله مردم را مىشنود، هر روز اطلاع مىدهند كه دخترها را چه كردند، دخترها را كشتند، بعضىشان را سر ناهار ريختند آن قلدرها و چماقكشها، ريختند سر ناهار، ديگ -نمىدانم - جوش را ريختند به سر اين بيچارها، چه، نمى شنود. چه شده است؟ گفتند مثلا مرده باد زيد، زنده باد زيد،اين آدم كشتن دارد؟! گفتند ما جشن 2500 ساله را مىخواهيم چه كنيم جشن را آنها بايد بگيرند كه زندگى دارند، آنها بايد بگيرند كه يك حكومتى دارند كه در تحت نظر آن حكومت در رفاه هستند، در پناه هستند. جشن براى حضرت امير بايد بگيرند كه در زير شمشير او مردم در پناه هستند، مردم در امان هستند، هيچ كس نمىترسد در حكومت او الا از خودش، از حكومت نمىترسد.آن روز، حكومت، حكومت عدل است، حكومت عدل ترس ندارد. از خودش انسان بايد بترسد. اما اين جا اين طورى نيست مملكت ما اين طور است كه مردم از خودشان بترسند و همه در فكر اين هستند كه چه وقت مأمور در خانه بيايد، بيگناه است اما خوب چه بكند؟ با احتمال، با احتمال ضعيف، همان طورى كه در زمان حجاج و ابن زياد و اينها بود كه همان احتمال اين معنا را كه شيعه على عليه السلام باشد كافى بود، همان يك احتمال ضعيفى بدهند كه اين مثلا چطور است، اين كافى است براى اين كه او را بگيرند، او را زجر كنند، او را چه بكنند. يك كلمه نصيحت كسى مىكند و يك كلمه نصيحت يك كسى منتشر مىكند و مىگيرند او را حالا معلومى هم نيست از كجا هست. يك كسى يك كلمه در سر منبر حرف مىزند، يك كلمهاى كه اصلا خيلى هم برخورد ندارد، وآن يك كلمه همان و او را گرفتن و حبس كردن همان، ما موظف نيستيم كه اين جنايات را لااقل ذكرش بكنيم؟!
تا صدا و قلم من مى رسد وظيفه دارم كه بگويم و منتشر كنم
من وظيفه مىدانم، چه بكنم من وظيفه مى دانم، وظيفه خودم مىدانم كه تذكر به شما بدهم، تا آن اندازه كه صداى من مىرسد فرياد كنم، تا آن اندازهاى كه قلم من مىرسد بنويسم، منتشر كنم. اگر آقايان هم صلاح دانستند، اين امت اسلامى را امت خودشان دانستند، شيعه خودشان دانستند، آنها هم بكنند اگر صلاح دانستند، ان شاء الله خداوند حفظ شان كند. گرفتارىهاى مااينهاست، من چه كنم؟ من حالا به شما اخلاق بگويم؟! اساس مسلمين و اسلام را دارند از بين مىبرند، من براى شما حالا بنشينم تهذيب نفس بگويم؟! مهذب نيستيم كه در فكر نيستيم، اگر مهذب بوديم در فكر بوديم.
از حكومت بخواهيد از اين جشن دست بردارد.
شماها راه داريد و آن اين است كه يكى يك كاغذ بنويسيد، كاغذ كه آن قدر تمبرش پولش زياد نيست ولو مقوله شما كم است لكن يك كاغذ براى خاطر خدا بنويسيد، به حكومت ايران بگوئيد كه آقا اين جشن را دست از آن برداريد، مردم گرسنهاند، گرسنهها را سير كنيد.از آقايان خواهش كنيد كه آنها هم خواهش كنند، من نمىگويم آنها صحبت بكنند، آنها هم خواهش بكنند، به طور تمنا و خواهش بخواهيد از آقايان، از افاضل اين جا، از علماء اين جا، از مراجع اين جا كه آقا نصحيت كنيد اين حكومت را، اين دارد پدر مردم را در مىآورد و اگر به اين افسارگسيختگى باشد مصيبتهاى بعد بالاتر است. هر روز اينها كار درست مى كنند، كارشناس دارند براى اين كه ايجاد كنند يك مطلبى را، هر روز جشن درست مىكنند و هر روز بساط درست مى كنند، آنچه كه در ذهن من و شما نمىآيد بعدها درست مىكنند اينها، اگر اعتراض بشود، خواهش بشود، تمنا بشود، به ممالك ديگر اسلام، به اينهايى كه مى خواهند در اين جشن زهر مارى شركت كنند و در خون ملت ايران شركت كنند، به اينها نوشته بشود كه آقا نرويد در اين جشن، اين جشن، جشن كثيفى است، نرويد در اين جشن، شايد تاثير بكند.
به اين ممالك اسلامى بگوئيد كه نرويد در اين جشنى كه اسرائيل دارد بساط جشنش را بپا مى كند يا درست مىكند، كارشناسهاى اسرائيل در اطراف شيراز دارند بساط جشن را درست مىكنند، در اين جشنى كه كارشناس اسرائيل دارند اين عمل را مى كنند، نرويد.
دشمنى اسرائيل با اسلام و قرآن.
اين اسرائيلى كه همين چند وقت پيش از اين، همين اخيرا به قرآن كريم نسبت داد به اين كه جنايت بعضى از امراض در آلمان گردن قرآن است براى اين كه قرآن دستور داده است، در سوره پنجم آيه ششم دستور داده است كه مسلمين وقتى كه مستراح مىروند حق ندارند با صابون بعدش دست خودشان را بشويند، بايد حتما با دست محل را چه بكنند و بعدش هم حق ندارند جز با آب بشويند، از اين جهت ميكروب سرايت مى كند به دست و كذ. آن آيه ششم سوره پنجم چه است؟ آيه وضوست و آيه غسل است. اينها، اين هستند، در آلمان يك بساطى درست كرد اين مطلب آن طورى كه نوشتند به بهدارىها، به چه، به چه و اسرائيل نقل كرد اين مطلب را كه به قرآن يك همچنين نسبتى داده است، بعد هم كه اعتراض كردند بعضى از روزنامهها و بعضى از مطبوعات دستنشانده آنها درست قبول نكردند، بعضىها هم كه قبول كردند خيلى منتشر نكردند. اسرائيل يك همچنين كسى است كه با اسلام اين طور دشمنى دارد. چند وقت پيش از اين، پارسال بود كه قرآن را تحريف كرده بود، امروز هم كه - در چند وقت پيش ازاين هم - يك همچنين نسبتى به قرآن داده و آن هياهو را بار آورده، خداوند ان شاء الله تائيد كند اين دانشجوهايى كه در خارج هستند، آنها با كمال جديت تكذيب كردند اين معنا را و نوشتند و نشر كردند و ملاقات كردند و با عرض مىكنم - سران آنها ملاقات كردند كه مطلب يك مطلب دروغى بوده است و در مطبوعات آنها منتشر كردند. خوب حالا يك همچنين خدمتى چقدر
ارزنده است، ببينيد ما تا حالا يك همچنين خدمتى كرديم؟ آنها دانشجوهاى علوم جديده هستند منتها دانشجوى مسلم بيدار، من و شما هم دانشجوى قديم هستيم لكن خواب و گرفتار. اوضاع اين جا كه نبايد يك كلمه صحبت كرد! اصلا صحبت، با مرجعيت منافات دارد! صحبت، با آخوندى اصلاً منافات دارد! آخوند نبايد صحبت كند!
روحانيت بايد در كار دولت دخالت كند.
حضرت امير ملا نبود خطبههاى به آن طولانى داشت؟! حضرت رسول خودشان خطبههاى به آن طولانى دارند، ايشان ملا نبودند؟! وقتى نوبت به ماها مىرسد عذرها درست مىكنيم براى اين كه ما مىخواهيم از زير بار در برويم. شما اين طور تربيت نشويد آقا، شما موظفيد براى اين كه به اسلام خدمت بكنييد موظفيد، خدمت همين نيست كه درس بخوانيد،اين هم يك شعبه است، موظفيد كه گرفتارىهايى را كه براى مسلمين پيش مىآيد، شما دخالت در آن بكنيد، موظفيد دخالت بكنيد. هى به گوش ما خواندند كه آقا شما چكار داريد با كار دولت، دولت است، نمى دانم چه است، هى به گوش ما خواندند ما هم باورمان آمد كه نبايد دخالت در كار دولت بكنيم، نبايد معارضه بكنيم.
مخالفت اولياء الله با حكام جائر.
از اول تاريخ بشر تا حالا، دولتهاى جائر را مقابلشان انبيا ايستاده بودند و علما ايستاده بودند، آنها عقلشان نمى رسيد؟! خداى تبارك و تعالى كه موسى را مىفرستد كه اين شاهنشاه را از بين ببر، خداى تبارك و تعالى مثل من و شما نمىدانست قضيه را كه نبايد با شاه مخالفت كرد؟! در روايت است كه، طبرى نقل مىكند كه ملك الملوك را پيغمبر فرموده است كه منفورترين كلمات است پيش من، يعنى شاهنشاه، اين جزء كلمات منفور است كه به كسى از بشر نسبت داده شده، اين مال خداست. از اولى كه بساط انبيا بوده است تا زمان رسول اكرم تا بعدها زمان ائمه (عليهمالسلام) مرتب مقابله كردند، توى حبس هم بودند مقابله كردند، موسى بن جعفر توى حبس هم مقابله مىكرد، حضرت ابى عبدالله با آن تقيه كذائى و كذائى، آن روايت معموله را مى فرمايد و مقابله مىكند با آنها، مقابله مىكند با كلام، با تبليغ، تبليغ بر ضدشان مىكند، مردم را سوق مىدهد به خلاف آنها، معاويه يك سلطانى بود در آن وقت، حضرت امام حسن بر خلافش قيام كرد در صورتى كه آنوقت همه با آن مردك بيعت كرده و سلطانش حساب مى كردند، حضرت امام حسن قيام كرد تا آنوقتى كه مىتوانست، وقتى كه يك دسته علاف نگذاشتند كه كار را انجام بدهد، با آن شرايط صلح كرد كه مفتضح كرد معاويه را، آن قدر كه حضرت امام حسن معاويه را مفتضح كرد به همان قدر بود كه سيدالشهدا يزيد را مفتضح كرد.
مقابله هميشه بوده است بعدها هم علماى بزرگ هميشه، هميشه علماى بزرگ مخالفت مىكردند باقدرتها، هميشه علماى بزرگ مخالفت مىكردند براى اين كه مىديدند كه اين مخالفين، قلدرها، بودجه مملكت را خرج عياشىهاى فرنگشان و كذا مىكنند، قرض مىكنند به عهده اين ملت و مىروند
به عياشى، چند كرور قرض كرد اين شخص و رفت دو مرتبه، سه مرتبه مگر تمام مى شود شهوات انسان، علما با آنها مخالفت مىكردند آن وقت هم قدرت داشتند، ملت يك ملت زندهاى بود كه همراهى مىكرد با اينها كارها از پيششان مىرفت . ما هم اگر زنده باشيم كار از پيشمان مىرود، اشتباه نكنيد منتهى ما هر كداممان يك حكمى داريم. اگر صد ميليون آدم صد ميليون راى داشته باشد، اين نمىتواند كار بكند (يدالله مع الجماعه) اجتماع مىخواهد، متفرقهها كار از آنها نمىآيد. اگر امروز علماى ايران، قم، مشهد، تبريز، اصفهان، ساير اعضاى مملكت اگر چنانچه اعتراض كنند به اين مطلب و به اين كثافت كارىها كه اينها دارند مىكنند، اين جنايتكارىها كه اينها دارند مىكنند، اين عياشى كه اينها مىخواهند راه بيندازند كه ملت و مملكت را به باد مىدهد، بدون شك تاثير مىكند و هيئت حاكمه در برابر ملت عقبنشينى خواهد كرد. خود ما در ابتداى مبارزه اخير ديديم كه به علت اتحاد و فعاليت دست جمعى ما دولت وقت عقبنشينى كرد. اما اگر بنا شد يكى براى جهتى و ديگرى براى جهت ديگر تكليف شرعى نداشته باشيم آن وقت مصيبت است. وجود چنين معممينى براى اسلام مصيبت است. معممى مثل من مصيبت است . من به شما اعلام خطر مى كنم و مىگويم كه آينده شما تاريكتر از حالا خواهد بود. شما قدرى به فكر باشيد. اين جا ننشينيد تكليف شرعى مخصوص خودتان درست كنيد. شما قدرت داريد و در مردم نفوذ داريد . نيروى شما بيش از نيروى امام حسين(ع) است. امام حسين(ع) نيروى چندانى نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مىتوانست بنشيند و بگويد تكليف شرعى من نيست كه قيام كنم. دربار اموى خيلى خوشحال مىشد كه سيدالشهدا بنشيند و حرف نزند و آنها بر خرمراد سوار باشند اما او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامى تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد. اگر او هم در مدينه سرجايش مىنشست و وقتى آن مردك آمد و بيعت خواست نعوذبالله مىگفت: بسيار خوب! خوشحال مىشدند و دستش را هم مىبوسيدند. امروز هم اگر هيأت حاكمه شما را احترام كند بايد توجه داشته باشيد كه اين احترام مثل احترامى است كه به امامزاده مرده مىكنند. به امامزاده مرده خيلى احترام مىكنند چون خطر و ضرر براى قدرتشان ندارد اما امامزاده زندهاى اگر يك كلمه بگويد، يا اگر خود حضرت امير(ع) باشد و مخالفت كند، همان بساطى را كه سر ديگران در آوردند سر او هم در مىآورند.
اينهايى كه به امور جامعه و مصيبتهاى مردم اهتمام ندارند و از جناياتى كه در كشور اسلامى مىشود، غافلند و ساكتند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگى مادى خود هستند مصداق همان آيه شريفهاند: يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم بهره و لذت مىبرند و مىخورند چنانكه حيوانات مىخورند و جايشان جهنم است.اينها كه غافلند و نمىدانند كه از بودجه اسلام دارند ارتزاق مىكنند و بايد براى اسلام و مسلمين خدمت كنند مثل حيوانند. حيوان نمىداند اين خوراكى كه دارد از كجا آمده است تمام دنيا كشته شوند اگر علفش سرجايش باشد خوشحال است و عين خيالش نيست، او علفش را مىخواهد و مىخورد ياكلون كما تاكل الانعام دنيا عار دارد از اينها، مسلمين عار دارند از اينها.
خداوند ان شاءالله همه شما را تاييد كند و بيدار كند،حوزههاى مسلمين را و اسلام را و علماى اعلام را تاييد كند و آنها را متوجه كند به اين مفاسد و شما همه موظفيد به دعا كردن به اسلام و مسلمين و اين بيچارهها كه الان گرسنه هستند و بيچاره هستند و گرفتار هستند و عدهاى در حبس هستند و عدهاى در رنج هستند و عدهاى در بيمارستانها هستند و عدهاى را كه پستانهايشان را مى خواهند عمل بكنند و اينها، دعا كنيد به اينها، اينها مسلمان هستند، اينها بيچارهاند.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
صحيفه نور جلد 1 صفحه 233
بيانات امام خمينى در مورد نقش احكام سياسى - عبادى قرآن در انسانسازى
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسماللهالرحمن الرحيم
ديروز ما مساله غصب را عنوان كرديم و صحبت كرديم. بعد از مباحثه يكى از آقايان تذكر دادند كه اين مساله را قبلاً هم گفته بودى و اين مساله يك دفعه ديگر صحبت شده است و اين از مثل من بعيد نيست براى اين كه انسان وقتى كه سنش زياد شد و كهولت بر او غلبه كرد همه قواى ايشان ضعيف مى شود. همان طور كه قواى جسمانيه انسان وقتى كه پيرمرد شد ضعيف مىشود،قواى فكرى، قواى روحى،قدرت بر عبادات و حال عبادت هم ضعيف مىگردد و همه اينها در جوانى قدرت دارد و لهذا من كرارا عرض كردم به آقايان كه شما حالا كه اين نعمت را داريد،نعمت جوانى را داريد، اين را قدرش را بدانيد و هدر ندهيد اين نعمت را . اگر بنا باشد انسان جوان، من نمى گويم كه تفريح نداشته باشد، عرض نمى كنم كه همهاش مشغول باشد،من عرض مىكنم كه اوقاتش تقسيم باشد و فكر مهمش براى تحصيل. شما آقايان كه مهيا شدهايد از براى تحصيل، حالا كه نعمت جوانى را داريد اوقاتتان تقسيم بشود و قسمت مهمش صرف مباحثه و مطالعه و مذاكره و بحث و تدريس باشد. اگر چنانچه ايام جوانى از دست برود، ديگر خيال نكنيد كه مى توانيد عبادت را بگذاريد آخر ايام عمر و تحصيل را بگذاريد براى آخر عمر. درآخر عمر انسان نه عبادت مى تواند بكند و نه تحصيل مى تواند بكند و نه افكارش يك افكار قوى مستقيمى است كه بتواند مطالب علمى را درك بكند. بايد شما از حالا كه جوان هستيد تحصيل كنيد مبانى علمى را، مبانى فقهى را و آن وقت در آخر ايام يك چيزهائى كه تحصيل شده، آن وقت شاخ و برگ هايش - آن وقت - ثمره بدهد، آن وقت از آن استفاده بكنيد ولى اگر بگذاريد و هدر بدهيد اين نعمت را، بعدها موفق نخواهيد شد. بنابر اين، اين مطلب بايد در نظر آقايان باشد كه ايام پيرى، ايام نسيان و فراموشى است و لهذا ديديد كه من مباحثهاى كه قبلاً كرده بودم دوباره شروع كردم به گفتن، اين براى همين ضعفى است كه در ايام پيرى بر انسان حكم مى دهد.
و يك مطلب ديگرى كه به نظر من بسيار اهميت دارد اين است كه انسان ملتفت باشد اين مطلب را كه اولا خود انسان، اين موجودى كه عصاره همه خلقت است، جنبه هاى مختلف، ابعاد مختلف،
شؤون مختلف دارد. از جنبهاى با نباتات شريك است و همان طور كه نمو آنها به آب است و غذائى كه از زمين مىگيرند، نموانسان هم همان مثل نباتات ديگراز زمين است و از بركاتى كه خداى تبارك و تعالى داده است و جنبه حيوانى هم مثل ساير حيوانات دارد، چشم و گوش و كذا و كذا، ادراكات جزئى و اينها مشترك است با ساير حيوانات و بالاتر از اين هم (البته در بعضى حيوانات هم ضعيفش هست) يك مرتبه متعالى انسان دارد در اين جا، زائد بر اين مطالب حيوانى چيزهائى هست و يختص الانسان به تعقل و به يك معنويت و يك تجرد باطنى كه ساير حيوانات، اين مرتبه تعقل و مرتبه تجرد نفسانى را ندارند.
و قرآن كريم كه در رأس همه مكاتب و تمام كتب است، حتى ساير كتب الهيه، آمده است كه انسان را بسازد، انسان بالقوه را انسان بالفعل و موجود بالفعل كند. تمام دعوت انبيا هم حسب اختلاف مراتبشان، تمام دعوتها هم براى همين معناست كه انسان را انسان كند، انسان بالقوه را انسان بالفعل كند و تمام علوم و تمام عبادات و تمام معارف الهيه و تمام احكام عبادى و همه اين چيزهائى كه هست همه اينها براى اين معناست كه انسان ناقص را انسان كامل كند. قرآن كتاب انسان سازى است، كتابى است كه با اين كتاب اگر كسى توجه به آن بكند تمام مراتبى كه از براى انسان هست، اين كفايت دارد و همه مراتب را به آن نظر دارد.
اسلام و ساير اديان الهى مثل ساير حكومتها نيست، حكومت اسلام مثل ساير حكومتها نيست. ساير حكومتهاى مادى به هر رژيمى كه هستند، اينها فقط كارى به اين دارند كه نظم مملكت خودشان محفوظ باشد و كسى در خارج (اگر خيلى هم عدالتپناه باشند) كسى ظلم و تعدى به ديگرى نكند و اگر خودشان هم يك حاكم عادلى باشد، خودشان هم تعدى بر ديگران نكند فقط متكفل نظم مملكت خودشان هستند، اما حالا يك كسى در جوف خانه خودش هر كارى مىخواهد، مضر به حكومت نباشد و به وضع حكومت و به نظام، هر كارى در باطن منزل خودش مىخواهد بكند. مىخواهد شرب خمر بكند، مىخواهد - عرض مىكنم كه - قمار بازى بكند، مىخواهد ساير كثافتكارىها را بكند، حكومتها به او كارى ندارد ولى اگر چنانچه بيايد بيرون عربده بكشد، چون اين خلاف نظم است به او تعرض مىكنند اما اگر ازچهار ديوارى خانه بيرون نيايد و همان جا هر فسادى داشته باشد به او كارى ندارند. يك حكومتى عادل باشد يا غير عادل، جائر باشد، كارى به او ندارند كه در خانهات تو چه مىكنى در جوف خانه چه مىگذرد، مگر تعدى در جوف خانه بشود كه عرض حال به حاكم ببرند و آن وقت البته آنها هم دخالت مىكنند.اما اسلام و حكومتهاى الهى اين جور نيستند، اينها در هر جا و هر كس در هر جا هست و در هر حالى كه هست، آنهابرايش احكام دارند، يعنى كسى در جوف خانه خودش بخواهد يك
كارى خلاف و كثافت كارى بكند، حكومتهاى اسلامى به او كار دارند، ولو اينكه نمىآيند تفتيش كنند لكن محرم است، حكم دادهاند كه نبايد اين كار بكند، معاقب است اگر اين كار را بكند و اگر چنانچه اطلاع بر آن بكنند، خوب سياستهائى دارد، حرفهائى دارد، چيزهائى دارد روى موازينى كه كرده.
اسلام و همين طور ساير حكومتهاى الهى و دعوتهاى الهى، به تمام شؤون انسان از آن مرتبه پائين، مرتبه درجه پائين تا هر درجهاى كه بالا برود، همه اينها را سر و كار با آنها دارند. مثل آن حكومتها نيست كه فقط به باب سياست ملكى كار داشته باشند، همان طورى كه سياست ملكى دارد اسلام، بسيارى از احكامش احكام سياسى است، يك احكام معنوى دارد، يك حقايق هست، يك معنويات هست، چيزهائى كه در رشد معنوى انسان دخالت دارد احكام برايش هست، چيزهائى كه درتربيت معنوىانسان هست براى آن احكام هست و در مرتبه پائينتر هم كه مرتبه اخلاقى باشد احكام اخلاقى دارد. عرض مى كنم كه تربيتهاى اخلاقى مىكند اسلام، در مرتبه معاشرتش هم با هر كس معاشر باشد حكم دارد اسلام، خودش (انسان) فى نفسه احكام دارد، خودش با عيالش احكام دارد، خودش با اولادش احكام دارد، خودش با همسايهاش احكام دارد، خودش با هممحلهاش و يارش احكام دارد، با هممملكتش احكام دارد، با همدينش احكام دارد، با مخالفين از دينش احكام دارد، تا بعد از موت، قبل از اين كه اصلاً تولدى در كار باشد و قبل از ازدواج احكام دارد تا ازدواج و تا حمل و تا تولد و تا تربيت در بچگى و تربيت بزرگتر و تا حد بلوغ و تا حد جوانى و تا حد پيرى و تا مردن و در قبر و ما بعد القبر. قطع نمىشود به همين كه توى قبر گذاشتند مسائل تمام شد، اينها اول كار است. همه اينها، همه اين زندگى بشر در اين جا و تربيتهائى كه در اين جا عقلانى و اخلاقى و اينها مىشود، اينها آن وقتى كه از اين عالم منفصل شد و مرتبه كمال پيدا شد ومرتبه - عرض مىكنم كه - تجرد پيدا شد، بعد از اين كه در قبر رفت آن وقت عالم قبر، خودش اول حياتى است، حيات روحانى و قبرى، حيات روحانى و معنوى - عرض مىكنم كه - برزخى حيات روحانى و بالاتر از برزخ. و اسلام و احكام اسلامى كه خداى تبارك و تعالى اين احكام را فرستاده است محصور به اين عالم نيست و محصور به آن عالم هم نيست.
بسيارى از زمانها برما گذشت كه يك طايفهاى فيلسوف و
- عرض مىكنم كه - عارف و متكلم و امثال ذلك كه دنبال همان جهات معنوى بودند، اينها گرفتند معنويات را هر كسى به اندازه ادارك خودش و تخطئه كردند: قشريون. تمام ماعداى خودشان را قشرى حساب كردند و تخطئه كردند، بلكه وقتى دنبال تفسير قرآن رفتند ملاحظه مىكنيد كه (تمام آيات را نباشد) اكثر آيات را برگرداندند به آن جهات عرفانى و فلسفى و جهات معنوى و به كلى غفلت كردند از حيات دنيائى و جهاتى كه در اين جا به آن احتياج هست و تربيتهايى كه در اين جا بايد بشود، از اين غفلت كردند.
به حسب اختلاف مسلكشان رفتند دنبال همان معانى بالاتر از ادراك - مثلاً عامه مردم و علاوه برآن ما عداى خودشان را تخطئه كردند و در همين اوان و همين عصر، يك دسته ديگرى كه اشتغال داشتند به امور فقهى و به امور تعبدى، اينها هم تخطئه كردند آنها را، يا حكم الحاد كردند يا حكم تكفير كردند يا هر چه كردند، آنها را تخطئه كردند و اين هر دو روش خلاف واقع بوده است. اينها محصور كردند اسلام را به احكام فرعيه و آنها محصور كرده بودند اسلام را به احكام معنويه، به امور معنويه و به مافوق الطبيعه.
آنها به خيال خودشان مافوق الطبيعه همه جهات است و اينها هم به خيال خودشان احكام طبيعت و فقه اسلامى و اينهاست و ديگران همهاش بىجهت است.
و اخيرا باز يك وضع ديگرى پيدا شده است و آن اين كه اشخاصى پيدا شدهاند، نويسندههائى پيدا شدهاند كه متدينند، خوبند، خدمتگزارند، چنانكه آنها هم خوبند، فقها هم خدمتگزار، متكلمين و فلاسفه هم و همه هم مى خواستند به اسلام خدمت كنند مىخواستند احكام اسلام را (او به حسب فهم خودش، او به حسب فهم خودش) براى مردم تشريح كنند و بيان كنند، حالا هم يك جمعى پيدا شدهاند كه اينها نويسندهاند و خوب هم چيز مى نويسند لكن آيات قرآن را عكس آن چيزى كه فلاسفه و عرفاى آن وقت چيز كرده بودند و همه ماديات را بر مىگرداندند به معنويات اينها تمام معنويات را به ماديات بر مىگردانند، عكس آنها.
آنها مى گفتند كه اصلاً اسلام آمده است براى اين كه توحيد و ساير - مثلاً مسائل عقلى الهى را تعليم بكند و - سايرين - ساير چيزها همه مقدمه آن است و اينها را بايد رها كرد و خذالغايات بايد شد، از اين جهت اعتنا به (البته نه همه، بعضىاز آنها) به فقه و فقها و اعتنا به اخبار و اعتنا به ظواهر قرآن و كثيرى ازاحكامى كه در قرآن هست، نداشتند اينها را كارى نداشتند رد نمىكردند لكن مثل رد كردن بود، همان كار نداشتن و بيطرف بودن و چى كردن و از آن طرف هم اصحاب اينها را تخطئه كردن و - عرض مى كنم - قشرى خواندن اينها،اين معنايش اين بود كه ما نؤمن ببعض و نكفر ببعض ديگر ما كار نداريم و يا قبول نداريم.
اما حالا كه جنبه ماديت در دنيا غلبه پيدا كرده است به اين سختى و دنيا با زرق و برق زياد شده است و - عرض مى كنم كه - اصحاب دنيا خيلى زياد شدهاند، حالا هم يك دسته پيدا شدهاند كه اصل تمام احكام اسلام را مىگويند براى اين است كه يك عدالت اجتماعى پيدا بشود، طبقات از بين برود و اصلا اسلام ديگر چيزى ندارد، توحيدش هم عبارت است از توحيد در نسل ملتها در زندگى توحيد داشته باشند، واحد باشند، عدالتش هم عبارت از اين است كه ملتها همه به طور عدالت و به طور تساوى با هم زندگى كنند يعنى زندگى حيوانى على السواء، با هم زندگى بكنند و - عرض مىكنم - با هم كار نداشته باشند. اين همه آياتى كه وارد شده است راجع به معاد و راجع به - عرض مىكنم - كه توحيد و آن همه براهينى كه وارد شده است راجع به اثبات يك نشات ديگرى، اينها، آنى كه متدين است غمض عين مىكند، چشمهايش را از اين آيات مىپوشد و مى رود سراغ آيات ديگر، آنكه خيلى تدينش قوى نيست تاويل مىكند.
در اين ايام جوانى، يك روز ما ديديم كه دو سه تا از اين طلبهها آمدند (كه البته مقدارى اعوجاج داشتند، اما اين حرفها هنوز پيدا نشده بود) يك چيز تازهاى آورده بودند، گفتند: (ما يك چيز تازهاى فهميدهايم و آنهم عبارت از اين است كه قيامت همين جاست، هر چه هست همين است، اگر قيامت هست، همين است. همين جا جزاست و همين جا هر چه هست ختم مىشود به همين. حيات، يك حيات حيوانى است و تمام و مابقىاش همين جاست ديگر) نمىگفت كه قيامت را قبول ندارم، مىگفت (قيامت اين جاست)، نه اين كه اصل آيات قيامت را من قبول ندارم، مىگفت : (آيات قيامت مقصود همين جاست).
اين طايفه اى كه حالا پيدا شدند و متدينند و انسان به آنها علاقه دارد لكن اشتباه كارند، مشتبهاند انسان وقتى نگاه مى كند همه كتابهايشان را و همه نوشتههايشان را، و چيزهايى كه در مجلات و در غير مجلات نوشتند و اينها، مىبيند كه مىگويند: (اسلام آمدهاست كه انسان بسازد يعنى يك آدمى كه طبقه نداشته باشد) (همين را گفتهاند) يعنى حيوان باشد. (اسلام آمده است كه انسان بسازد، انسان بى طبقه) يعنى همين، يعنى در اين زندگى يك جور زندگى بكنند و در اين عالم يك نحو زندگى بكنند و يك دولت باشد و به اينها جيره بدهند همه على السواء جيره بدهند و همه هم خدمت دولت را بكنند و اينها.
اينها كانه آيات و ضرورياتى كه در همه اديان است، اينها را نديده مىگيرند، آيات را آن قدرى را كه دلشان مى خواهد و مى توانند، تاويل مى كنند به همين مطالب آنهايى كه ديگر نمى توانند تاويل كنند، اصلاً ذكرى از آن نمىكنند و منسى است.
چنانچه آنها هم وقتى كه هر كدام از آيات را كه مى شد برگردانيد به آن معناى عرفانى كه آقا فهميده است، ذكرش مىكرد و آن را بر ميگرداند به همان معناى عرفانى .ملاحظه مىفرماييد كه در قضيه موسى و آن خضر، آنهايى كه اهل اين مطالب بودند چه مطالبى دراين جاگفتهاند.از كجا گفتند؟ خوب خدا مى داند خوب ديگر به اين حد كه انسان رسيد يعنى بعد از اين كه تمام توجه نفس به آن معانى غيبيه شد و به كلى از اين تربيت زمينى غفلت كرد، اينهايى هم كه ظاهر در يكى مطلبى نيست به نظر او ظاهر مىآيد، به نظر او ظاهرش همين معناست و غير از اين معنا نيست. قضيه خضر و موسى ظاهرش همين معناست كه مثلا پرداخته شد. اصلاً وقتى كه انسان اشتغال به يك علمى پيدا كرد و منحصر شد به او تمام توجهش انحصار به آن پيدا كرد، قلب همچو مىشود كه همهاش عرفان مى شود ديگر، كار به اين ندارد كه دنيا يك چيزى است تربيتهاى دنيايى يك چيزى است و عبادات هم يك مطلبىاست و - عرض مى كنم كه - ادعيه هم يك مطلبى است.او مىگويد تماماينها برگشتنش به همان معناست (عرفان) و در دلش غير از اين معنا نيست و لهذا آن چيزهايى كه برخلاف اوست اصلاً ادراك نمى كند و همه اينها را برمى گرداند به آن مطلبى كه كه در پيش خودش مسلم است.
از آن طرف هم وقتى كه افتاد در آن طرفها و ديگر غير از اين عالم چيزى سرش نشد، احساسش ناقص است، نمى فهمد، اينها نمى فهمند چى است، ادراكشان ناقص است، اينها اصحاب
برهان نيستند كه با برهان اثبات بشود فلان، اينها اصحاب بيانند كه دلشان مى خواهد يك بيان قشنگى بكنند، اينها ادراك نمىكنند ماعداى اين جا را. ولهذا آيات را تأويل مىكنند به فكر خودشان به همين زندگى حيوانى دنيايى، منتهى اين زندگى بىطبقه، مرفه و اين كه همهشان يك جور باشند و اينها، اگر امكان داشته باشد.
و بايد گفت كه اسلام بدا غريبا و هنوز هم غريب است. از اول تا حال اسلام غريب بوده است و كسى اسلام را نشناخته است. آن عارف، اسلام شناسى را به آن معانى عرفانى، آن معانى غيبيه مىداند، آن آدمى هم كه حالا پيدا شده است و اين اشخاصى هم كه حالا در مجلات و اينها چيز مىنويسند، اينها هم اسلام شناسى را عبارت از اين مىدانند كه حكومتش چه جورى باشد و تربيتش و ظاهرش و عدالتش چه جور باشد و - عرض مىكنم كه - همين كه به يك زندگى مادى طبيعى رسيد غايت اسلام حاصل است. اسلام غايتش اين است كه همين زندگى مرفه حيوانى باشد مثل ساير حيواناتى كه در كوهستانها مى چرند و به هم كار ندارند و هر كدام علف على السواه مى خورند و مثل آن انسانهائى كه مثلا مىگويند در اولها بوده است و همه از ماهىها على السواء مىگرفتهاند و از درياها ماهى مىگرفتهاند و از بيابانها آهو مىگرفتهاند و يا حيوانات ديگر رامىخوردهاند و به هم كارى نداشتهاند آن مرتبه اعلائى بوده است كه داشته اسلام، دنبال اين است كه آن را پيدا كند. اسلام آمده است و ساير مكاتب الهى آمدهاند كه مردم را برگردانند به آن جور كه زندگى يك زندگى مرفه حيوانى باشد، آن جا با ماهى دريا زندگى مىكنند، اين جا با مرغ و ماهى! اما زندگى مرفهى باشد و - عرض مىكنم - عبا و كلاه انسان و علف انسان درست باشد. ماعداى معارف الهيه، ماعداى اين عالم، مافوق اين طبيعت، ادراك اين را نمىتوانند بكنند كه مافوق اين طبيعت چى هست، يك عالمى است، چه جور عالمى است؟ نمىتوانند ادارك بكنند، وقتى نتوانستند ادراك بكنند چه بكنند؟!
بنابراين شما آقايان كه مشغول به تحصيل علوم هستيد نه آنها حق دارند به شما بگويند كه، بر حسب واقع اين كسى كه اسلام را مى شناسند و مىداند كه اسلام چى هست، نه حق مىدهد به آنها كه بگويند آن ريش و عمامهها به درد نمى خورد و اين درسها به درد نمى خورد (اين براى اين است كه اسلام را نشناختهاند) و نه شما حق داريد كه بگوئيد كه اين معانى معرفت و اين - عرض مىكنم كه - معارف الهيه، اينها ديگر چى است؟ (اين هم براى اين است كه اگر يك همچنين چيزى بگوئيد شما هم مثل آنهاهستيد) و نه حق داريد كه هر دو دسته، حرفهايى كه اينها (دسته سوم) مىزنند كه بايد رفع ظلم بشود و عرض مىكنم كه عدالت بسط پيدا كند، تخطئه كنيد، براى اينكه همه اينها هست، محصور نيست اسلام به اينها، اسلام انسانى مىسازد عدالتخواه و عدالتپرور، صاحب اخلاق كريمه،
صاحب معارفه الهيه كه وقتى كه ازاين جا رفت، رخت بربست و وارد شد در يك عالم ديگرى، به صورت انسان باشد، آدم باشد.
آنهائى كه اين طرف را مىبينند و آن طرف را نمىبينند ناقصند، اهدناالصراط المستقيم غيرالمغضوب عليهم،و لا الضالين. در يك روايتى هست (من نميدانم وارد هست يا نه) نقل مىكنند كه قضيه مغضوب عليهم بر حسب قول مفسرين عبارت از يهود است و ضالين عبارت از نصارى. در يك روايتى نقل مىكنند (من نمىتوانم تصديق كنم، من نقل مىكنم از آنهائى كه نقل كردهاند) كه رسول الله فرموده است كه: كان اخى موسى عينه اليمنى عمياء و اخى عيسى عينه اليسرى عمياء و انا ذوعينين آنهايى كه بخواهند تاويل كنند مىگويند كه: چون تورات بيشتر توجه به ماديات و امور سياسى و دنيوى داشته است، يهود هم كه مىبينيد كه دو دستى چسبيدهاند و دارند مىخورند دنيا را و باز هم بسشان نيست،آمريكا هم آنها دارند مىخورند، ايران را هم الان اينهامىخورند باز هم بسشان نيست، همه جا و همه را مىخورند، و در كتاب حضرت عيسى توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است، از اين جهت (عين اليسرى) كه عبارت از طرف طبيعتش بوده است عمياء بوده است (البته من نمىتوانم بگويم اين از پيغمبر صادر شده است لكن گفتهاند) يعنى توجه به اين جهت، يسار كه عبارت از طبيعت است نداشته است و كم داشته است و او هم (حضرت موسى) بر حسب طبيعتش توجهش به ماديات زياد بودهاست. و انا ذوعينين هم جهات معنوى، هم جهات مادى، شما احكامى را كه مىبينيد شهادت بر اين چيزاست. احكام معنوى دارد و بسيارى از احكامش سياسى است.
البته در اذهان بسيارى بلكه اكثرى، بيشتر از مردم، بيشترى از اهل علم، بيشترى از مقدسين اين است كه اسلام به سياست چه كار دارد، اسلام و سياست جداست از هم. همين چيزى كه حكومتها نمىگذارند، همين كه از اول القاء كردند اين اجانب در اذهان ما و حكومتها در اذهان ما كه اسلام به سياست، آخوند چه كار دارد به سياست. فلان آخوند را وقتى عيبش را مىگيرند مىگويند: آخوند سياسى است، اسلام مىگويند از سياست كنار است، دين علىحده است، سياست على حده، اينها اسلام را نشناختهاند. اسلامى كه حكومتش تشكيل شد در زمان رسول الله و باقى ماند اين حكومت به عدل يا به غير عدل و در زمان حضرت امير بود باز حكومت عادله اسلامى بود، يك حكومتى بود با سياست با همه جهاتى كه بود. مگر سياست چى است؟ روابط مابين حاكم و ملت، روابط ما بين حاكم با ساير حكومتها - عرض مى كنم كه - جلوگيرى از مفاسدى كه هست، همه اينها سياست است احكام سياسى اسلام بيشتراز احكام عبادى آن هست.كتابهائى كه اسلام در سياست دارد بيشتر از كتابهائى است كه در عبادت دارد. اين غلط را در ذهن ما جاىگير كردندهاند و حتى حال باورشان آمده است
آقايان به اينكه اسلام با سياست جداست، يك احكام عبادى است مابين خود و خدا، برويد توى مسجدتان و هر چى ميخواهيد دعا كنيد، هر چه مى خواهيد قرآن بخوانيد ما هم با شما كار نداريم اما اين اسلام نيست اسلام در مقابل ظلمه ايستاده است، حكم به قتال داده، حكم به كشتن داده، در مقابل كفار و در مقابل متجاسرين و كسانى كه چيز هستند احكام دارد. اين همه احكام در اسلام نسبت به اينها هست، اين همه احكام حكم به قتال و حكم به جهاد و حكم به اينها هست، اسلام از سياست دور است ؟! اسلام فقط اين مسجد رفتن و قرآن خواندن و نماز خواندن است؟ اين نيست، اين احكام را دارد و بايد اين احكام هم اجراء بشود.
از آن طرف هم اگر كسى بگويد: چرا مى رويد توى مسجد؟ اصلا نماز خواندن يعنى چه؟ اين هم غلط است.اسلام نماز دارد بنى الاسلام على الصلاه نماز دارد، فقط دنيا نيست و زندگى حيوانى تا تو بگوئى كه وقتى من زندگيم درست شد ديگر نماز را مىخواهم چهبكنم ؟! ديگر دعا را مىخواهم چه بكنم؟!
بله اگر ماعداى اين عالم را كسى انكار بكند حق بااوست، وقتى ماعدايى نباشد اصلاً هيچ يك از اين مسائل ديگر نبايد باشد اما وقتى كه يك ماعدائى است، وقتى برهان قائم است،اديان همه قائل هستند، برهان قائم است بر اينكه يك عالم ديگرى ماوراى اين عالم طبيعت هست، آن وقت همان طورى كه عالم طبيعت بايد با ابزار خودش درست بشود و عدالت اجتماعى در بين مردم جريان پيدا كند و حكومت عادله بسط عدل بدهد در بين مردم و اين جا را، اين عالم را تنظيمش بكند، اين اگر واقف بود تا همين حدود، مانعى نداشت كه حكومت وقتى اين كار را كرد تمام است مطلب. اما بعد از اينكه به برهان و به ضرورت همه اديان، ماعداى اين عالم هست ماعداى اين، يك زندگى ابدى هست، آن جا هم يك ابزارى دارد، زندگى آن جا هم يك ابزارى دارد، يك چيزهائى دارد براى زندگى آن جا، اينها را انبيا آوردند، دعا و ذكر و قرآن و نماز و همه اينها ابزار آن جاست، اين احكام عبادى ابزارى است براى زندگى آن طرف، معارف الهيه يك فيضى است براى زندگى آن طرف، براى نورانيت آن طرف.
تكليف است كه علم بياموزيم و عمل كنيم
پس اينهائى كه اين طرف افتادهاند حق ندارند تخطئه كنند آن طرفىها را و اشكال به آنها تخطئه است و انحصار است. آنهايى هم كه آن طرف هستند حق ندارند بهآنهائى كه مىگويند: بايد عدالت اجتماعى در بين مردم باشد، بايد با ظلم و با تعدى و اينها مبارزه كرد، تخطئه كنند و بگويند كه نه، ما تكليفمان اين است كه بنشينيم و درس بخوانيم. نه، همه مسلمانانها تكليف شان اين است كه هم عمل بكنند، هم علم پيدا بكنند، هم عمل داشته باشند، هم مبارزه با ظلم و با فساد به اندازه قدرتشان بكنند و اگر اين تكليف را همه مردم عمل مىكردند امكان نداشت كه يك دولتى بتواند در بين ملت خودش
تعدى بكند و يا يك دولت ديگرى بتواند به دولت ديگر تعدى بكند. همه اينها براى اين است كه پشتوانه اين اشخاصى كه حكومتها به دست آنها هست ملت نيست ملت راهش على حده است، اينها راهشان على حده. اينها يك جورى نكردهاند با مردم كه ملت همراهشان باشد، اينها يك كارى كردهاند كه ملتها مخالفشان هست . شكاف بين دولت و ملت ما وقتى كه اوضاع مملكت خودمان را ملاحظه مىكنيم، اينها يك جورى درست كردهاند كه الان شكاف ما بين دولت و ملت جورى است كه اگر يك وقت ان شاء الله ساقط بشود اين دولت، همه چراغان خواهند كرد، شما نمىدانيد اين چراغانى چقدر باشكوه است. چرا؟ اگر حضرت امير هم ساقط مىشد اين جور بود؟! ملت اين طور بود؟! براى اين كه اينها جدا هستند از مردم. اينها كارى به مردم ندارند نه، كار دارند اما كار ظلم و تعدى، كار اشاعه فحشاء و شما نمىدانيد كه اخيرا چه فحشائى در ايران شروع شده است. شما اطلاع نداريد، گفتنى نيست كه چه فحشائى در ايران شروع شده است، در شيراز عمل شد و در تهران مىگويند بناست عمل بشود و كسى حرف نمىزند! آقايان ايران هم حرف نمىزنند، من نميدانم چرا حرف نمىزنند؟! اين همه فحشا دارد مىشود و اين ديگر آخرش هست يا نميدانم از اين ديگر آخرتر هم دارد. در بين تمام مردم، جمعيت، نمايش داد اعمال جنسى، خود عمل را و نفسشان هم در نيامده است ديگر براى كجا گذاشتهاند؟ براى كى؟ چه وقت مى خواهند يك صحبتى بكنند؟ يك حرفى بزنند؟ يك اعتراضى بكنند؟
خوشمزه اين است كه خود سازمانها و خود دولت و خود مرديكه كذ، همين معنا با رضايت آنهاانجام ميشود بدون رضايت آنهامگر امكان دارد يك همچو امرى واقع بشود؟ يك همچو فحشائى واقع بشود؟ بعد روزنامهنويسها را وادار مىكنند كه انتقاد كنند كه كار قبيحى بود، كار وقيحى بود. حالا به گوش مردم برود، آن جا به چشم مردم بخورد! اين جا هم به گوش مردم بخورد كه يك خرده آرام بشوند، آتشها اگر باشد خاموش بشود.
فردا هم در تهران خداى نخواسته اين كار خواهد انجام گرفت و نه آخوندى و نه سياسيى و نه دكترى و نه مهندسى و نه ديگرى اعتراضى نمى كند. اينها بايد اعتراض بشود. بايد گفته بشود. اگر ملت همه با هم، ملت همه با هم مطلبى را اعتراض كنند و احكام اسلام را بايستند و بگويند، امكان ندارد يك همچو قضايائى واقع بشود. اينها واقع مىشود از سستى ما و از ضعف ما و استفاده از ضعف ما.
مىگويند اينها دستهاى هستند ضعيف و بيچاره، در صورتى كه قوه داريد شما، شما پشتوانهتان ملت است،
ملت مسلمان است، اين ملت مسلمان علاقه دارد به اسلام، علاقه دارد به روحانى اسلام. روحانى اسلام بايد خدمت بكند، اگر خدمت نكند مردم عمل روحانى با او نمىكنند.
اسلام، جامع تمام جهات مادى و معنوى
در هر صورت، اسلام همه اين معانى را دارد و جامع تمام جهات مادى و معنوى و غيبى و ظاهرى هست براى اين كه انسان داراى همه مراتب است و قرآن كتاب انسانسازى است. انسان چون بالقوه همه مراتب را دارد، كتاب خدا آمده است كه انسان را انسان كند و همان طورى كه جامعهاش را اصلاح بكند خودش هم كامل كند تا برسد به مرتبه عالى. و نبايد آن طايفه به اين طايفه تعرض كند و اين طايفه به آن طايفه. اينها هر كدام مسالهاى است براى خودش مستقل، مساله است على حده، تو عقلت نمىرسد كه مثلاً فقه چيست، چرا به فقه جسارت مىكنى؟ تو عقلت نمىرسد، تو عقلت نمىرسد به فلسفه و مافوق فلسفه، چرا جسارت به اصحاب آن مىكنى؟ عقلت نمىرسد. آن هم كه نمىتواند بفهمد كه اين طايفه چى مىگويند و اينها دنبال چى هستند، آن هم حق اعتراض ندارد، اين هم شايد فكرش كوتاه باشد.
دست به دست هم دهيد و از زيربار بيرون رويد
اينها همه بايد دست به دست هم بدهند، بايد اجتماع كنند، فقيهش با مهندسش، با دكترش، با محصلش، دانشگاهى با مدرسهاى دست به دست هم بدهند تا بتوانند يك كارى انجام بدهند و بتوانند از زير اين بارهائى كه به آنها تحميل دارد مىشود و هر روز زيادتر مىشود، از زير اين بارها بيرون بروند و نمىكنند! من نمىدانم چرا؟!
حالا يك قدرى شروع شده است در ايران، يك مقدارى شروع شده، و فرصتى پيدا شده و اميد است ان شاء الله كه فرصتهاى خوب پيش بيايد.
ان شاء الله خداوند تبارك و تعالى به همه شما توفيق بدهد و اسلام را تاييد كند و علماى اسلام را تاييد كند و محصلين را تاييد كند و مسلمين را تاييد كند.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
صحيفه نور جلد 1 صفحه 255
بيانات امام خمينى پس از شهادت آيةالله حاجآقا مصطفى خمينى
اعوذ بالله من الشيطانالرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
بنده قبلاً بايد از عموم طبقات، طبقات روحانيين در همه بلاد، چه عراق، چه ايران، و چه ساير كشورها كه اظهار محبت كردهاند تشكر كنم و چه مراجع اسلام - دامت بركاتهم - و چه علماى اعلام بلاد در ايران و در اينجا و در ساير جاها - دامت عزهم - و چه خطباى عظام و چه طبقه محصل، دانشگاهى يا غير دانشگاهى و چه كسانى كه از خارج كشور مثل امريكا و اروپا و هندوستان و ساير جاها اظهار محبت كردهاند. از همه آقايان تشكر مىكنم و توفيق و سلامت همه را از خداوند تعالى مسألت مىكنم و اگر من در اين جلساتى كه آقايان اظهار محبت مىكنند و تشكيل مىدهند نتوانم در همهاش شركت كنم يا نتوانم در بازديد آقايان با اين سن پيرى بروم از همه تشكر مىكنم و از همه عذر مىخواهم و اميد است كه آقايان عذر من را بپذيرند.
اينطور قضايا مهم نيست خيلى، پيش مىآيد، براى همه مردم پيش مىآيد و خداوند تبارك و تعالى الطافى دارد به ظاهر و الطافى خفيهاست. يك الطاف خفيهاى خداى تبارك و تعالى دارد كه ماها علم به آن نداريم، اطلاعى بر او نداريم و چون ناقص هستيم از حيث علم، از حيث عمل از هر جهتى ناقص هستيم، از اين جهت در اينطور امورى كه پيش مىآيد جزع و فزع مىكنيم، صبر نمىكنيم اين براى نقصان معرفت ماست به مقام بارى تعالى، اگر اطلاع داشتيم از آن الطاف خفيهاى كه خداى تبارك و تعالى نسبت به عبادش دارد و انه لطيف على العباد و اطلاع بر آن مسائل داشتيم، در اينطور چيزهايى كه جزئى است و مهم نيست، آنقدر بىطاقت نبوديم، مىفهميديم كه يك مصالحى در كار است، يك الطافى در كار است، يك تربيتهايى در كار است. اين دنيا، دنيايى است كه عبور از آن بايد بكنيم ما، دنيايى نيست كه در اينجا ما زيست كنيم، اين راه است، اين صراط است كه اگر توانستيم مستقيما اين صراط را طى كنيم همانطورى كه اولياى خدا طى كردند جزنا و هى الخامده اگر توانستيم كه از اين صراط به طور سلامت عبور بكنيم سعادتمنديم و اگر خداى نخواسته در اينجا، در اين راه لغزش داشته باشيم، در آنجا هم همين لغزش ظهور پيدا مىكند، در آنجا هم موجب لغزشها مىشود، موجب گرفتارىها مىشود. از خداى تبارك و تعالى مسالت مى كنم كه ما را بيدار كند،
ما رابه آن الطافى كه خفى است و ما مطلع بر آ ن نيستيم، ما را بر آنها مطلع بفرمايد تا اينكه ما هم مثل اشخاصى كه معرفت دارند به مقام ربوبيت، معرفت دارند به مدارج انسانيت و دنيا را مد نظرشان نمىآورند، استقلال به آن نمىدهند، مآرب دنيايىشان تحت نظرشان نيست مستقلا و اينجا را طريق مىدانند از براى جاهاى ديگر، از براى سعادتهاى بزرگ ديگر، اگر ما هم ان شاء الله توفيق خدا بدهد و ما هم برسيم به يك همچو مرتبهاى، آن مرتبههايى كه ما نمىتوانيم ادراكش بكنيم نمىتوانيم در اين عالم كه هستيم - نمىتوانيم - بفهميم چه مدارجى است، چه عوالمى است، چه بساطى است، اين بساط دنيا- را- چشممان را همهاش را باز كرديم و اين دنيايى كه ما نظر الله اليه منذخلقه (به حسب روايت)، به عالم اجسام در روايت هست كه نظر لطف خداى تبارك و تعالى نكرده است منذخلقه. (از آغاز خلقت) با اينكه اين عالم اجسام و اين عالم طبيعت، اينطورى كه تا حالا ادراك كردهاند، تا حالا كشف كردهاند محيرالعقول است، عقول ماها به آن نمىرسد، آنقدرى كه تا حالا فهميدهاند و ماعدايش هم الى ما شاء الله هست كه كسى دستش به نورش نمىرسد، ستارههايى هست كه - نورشان 6 بيليون سال - 6 بيليون سال نورشان به زمين مىرسد، اين عدد را تفهيم آنرا نمىتوانيم بكنيم. در بعضى نوشتهها هست كه بعضى از ستارهها اگر جوفش را باز كنند 500 ميليون شمس در آنجا جايش مىشود و بعضى از ستارهها هست كه اگر در مركز شمس بگذارند تا زمين مىآيد، بزرگيش هست،اين پهناورى كه عقول به آن نمىرسد، كسى نمىتواند بر آن اطلاع پيدا كند، اينها همهاش عالم دنياست عالم پست است. بعضى از اهل معرفت مىگفتند اينكه اين عالم را دنيا گذاشته است اسمش را، براى اينكه خجالت مىكشد واقع اين قضيه را، واقع دنيا را بفرمايد، از اين جهت - همين - با همين اسم به دنيا تعبير كرده است. اين عالم با اين پهناورى، با اين بساط، عالم دنياست. اين آسمانها با همه چيزهايى كه تا حالا كشف شده است، (به حسب لسان قرآن زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب)، آسمان پايين، پايين، اينكه همه تا حالا كشفش كردهاند اينها همه در لسان قرآن، آسمان پايين است، آن آسمانهاى بالا را باز كشف نكردهاند كه چه خبر است، در عين حال بر حسب روايت مانظر اليه نظر لطف منذ خلقه و بر حسب قرآن هم كه متاع اسمش باشد حيات دنيا. حيات آخرت، حيات است، زنده است، اينجا زندگى نيست، مردگى است اينجا، حيات آخرت، حيات است دارالاخرة لهى الحيوان ما اطلاع نداريم در آن.
از تكاليف الهيه كه الطافى الهى است، غفلت نكنيد.
در عين حال ما در اينجا كه هستيم، از قبل خداى تبارك و تعالى مأموريتها داريم. ما تا دراين حيات دنيوى هستيم، تا در اينجا هستيم، مأموريتها از طرف خداى تبارك و تعالى داريم و بايد قيام كنيم به اين مأموريتها، بايد غفلت نكنيم از تكاليف الهيه، تمام تكاليف الهيه الطافى است الهى و ما خيال مى كنيم تكاليفى است، همهاش الطاف است، چه تكاليف فردى كه براى هر نفرى هست براى تربيت او، براى تكميل او، براى اينكه غير از اين راه، راه تكميل و راه ترقى نبوده است، درجاتى هست كه
بدون اين راه نمىشود به آن درجات رسيد و چه تكاليف اجتماعى كه ما مكلف هستيم، در اجتماع تكاليفى داريم و بايد به آن تكاليف عمل كنيم براى تنظيم اين اجتماع. انبيا هم، همه چيزهايى كه مربوط به روح و مربوط به مقامات عقليه و مربوط به مراكز فيضيه است براى ما بيان كردهاند و قرآن هم بيان كرده است و اهلش مىدانند و هم آن چيزهايى كه وظايف شخصيه است و دخيل در ترقيات انسان و تكامل انسان است در سنت و در كتاب بيان شده است و هم آن چيزهايى كه مربوط به اجتماع است و امور سياسى است و امور اجتماعى است و راجع به تنظيم وتربيت اجتماع است، بيان فرموده است و ما همه و همه بشر مكلفند بر اينكه همه اين مراتب را، همه اين مقامات را مواظبت كنند و منحصر به يك طرف نكنند.
به همه جناحهاى خادم اسلام علاقه دارم.
من با تمام اين جناح هايى كه هستند و براى اسلام خدمت مىكنند، چه جناحهاى روحانى كه از اول تا حالا خدمت كردهاند و چه جناح ديگر از سياسيون، از روشنفكران كه براى اسلام خدمت مىكنند، من به همه اينها علاقه دارم و از همه اينها هم گلايه دارم اما علاقه، بايد هر مسلمى، اشخاصى كه گروههايى كه براى اسلام خدمت مىكنند، قلما، قدما، براى اسلام خدمت مىكنند، بايد هر مسلمى، بايد هر انسانى كه ببيند اينها براى انسانيت، براى اسلام يعنى براى انسانيت - اسلام مكتب انسانسازى است - وقتى كه انسان ببيند كه گروههايى در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانيت هستند، در خدمت اسلام كه انسانساز است هستند، چاره ندارد الا اينكه علاقه داشته باشد به آن، اين اشكال نيست كه علاقهمند است.
علما حافظ اسلام در همه ابعادش بودهاند.
از آن طرف گلايه هم هست از همه گروهها، گلايه ارادتمندانه. اما آن گروههاى روشنفكر و دانشگاهى و محصلين جديد و آنها (ايدهم الله)، آنهايى كه خدمتگزارند براى اسلام، خداوند تأييدشان كند، من از آنها گلايه دارم براى اينكه مىبينم كه در نوشتههايشان، بعضى نوشتههايشان، اينها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علماى اسلام، راجع به فقه اسلام، اينها يك قدرى زيادهروى كردهاند، يك قدرى حرفهايى زدهاند كه مناسب نبوده است بزنند، اينها غرض ندارند، من مىدانم كه غالبا اينها براى اسلام مىخواهند خدمت كنند، نه اين است كه مغرض باشند و از روى سوء نيت حرفى بزنند، اينها اطلاعشان كم است. من هم اطلاعم از تاريخ كم است لكن من هشتاد سالم است و قريب 60 سال در جوامع علمى بودهام و قريب سى سال در مجارى امور، من يك مشاهداتى خودم دارم و در اين صد و چند سالى كه ديگر نزديك است به ما، ما از آن سوابق - سوابق - كم اطلاع، يعنى بنده كم اطلاع هستم، اينقدرى كه اطلاع داريم از سوابق، از زمان اول، عصرهاى اول اسلام تا حالا اطلاعات اجمالى است. ما مىبينيم كه اين اسلام را به همه ابعادش روحانيون حفظ كردهاند،
به همه ابعادش يعنى معارضش را روحانى حفظ كرده است، فلسفه را روحانى حفظ كرده است، اخلاقش را روحانى حفظ كرده است، فقهاش را روحانى حفظ كرده است، احكام سياسيش را روحانى حفظ كرده است، همه اينها با زحمتهاى طاقتفرساى روحانيين محفوظ شده. الان كه شما يك همچو فقه غنىاى مىبينيد كه فقه شيعه غنىترين فقهى است كه در دنيا هست، اين قانونى است كه با زحمتهاى علماى شيعه توضيح و تصريح شده است، غنىترين فقه است. غنىترين قوانين است در دنيا، قوانينى در دنيا به اين غنا نيست، قوانين ديگر، آنهايى كه آسمانى است البته غنى بوده اما ديگر به ما نرسيده، آنهايى كه زمينى است و اهل زمين درست كردهاند اينها به اندازه همان ادراركات ضعيفى كه اگر چنانچه مغز انسان (روايت است) يك گنجشك بخورد سير نمى شود با اين مغزها درست شده است، آنهايى كه مغزهايشان درست كار مىكند (آنهايى كه درست كار نمىكند كه اطلاع ندارند) همه اينهايى كه اينها درست كردهاند ناقص است، در هر جايى كه اين قوانين درست شده است يك قوانين ناقصى است، آن هم براى يك محيط خاصى، آن هم براى يك وضع خاصى، براى مثلاً تمشيت امور يك مملكتى، براى سياست بين مملكت و مملكت ديگر، اما ديگر، قوانين ديگرى ندارد، آنى كه دارد اسلام است و در اسلام آن فقهى كه غنىترين فقههاست، فقه شيعه است، همچو فقهى در دنيا نيست، نه در بين مسلمين هست الى كثرتهم و نه بين غير مسلمين و اين با زحمات طاقتفرسا از علماى شيعه درست شده است، از اول كه زمان پيغمبر بوده است و دنبالش زمان ائمه، اين علماى شيعه بودند كه جمع مىشدند دور ائمه (ع) و احكام را از آنها اخذ مىكردند و در اصولى كه چهار صد تا كتاب بوده است، نوشتهاند و آن اصول بعد در اصول ديگرى كه اين كتب اربعه ما و ساير كتب است، تدوين شده است و اينها همه با زحمت علماى شيعه و فقهاى شيعه درست شده است. تمام ابعادى كه اسلام دارد و قرآن دارد، آن مقدارى كه در خور فهم بشر است، تمام اينها را اين جماعت عمامه به سر به قول اين آقايان، عمامه به سر و ريش دار، اينها درست كردهاند، تا اينجا اسلام را اينها رساندهاند و كتابهايى كه اينها نوشتهاند، در هر رشتهاى از رشتهها كه شما ملاحظه كنيد، كتابها نوشته شده است، زحمتها كشيده شده است، تا حالا رسيده است به اين طبقه. اين در رشته علم، علم اسلام. در رشته علوم اسلامى است.
هدف علما از نزديك شدن به سلاطين، ترويج مذهب تشيع بوده است.
در باب امور سياسى، آن مقدارى كه من، عرض كردم كه تاريخ نمىدانم و اگر ديده باشم يادم نمانده است ديگر حالا، اما خوب اين تاريخ صد ساله، صد و چند ساله اخير در دست است، ما يك خرده جلوترش مىرويم مىبينيم كه يك طايفه از علما، اينها گذشت كردهاند از يك مقاماتى و متصل شدهاند به يك سلاطين، با اينكه مىديدند كه مردم مخالفند لكن براى ترويج ديانت و ترويج تشيع اسلامى و ترويج مذهب حق، اينها متصل شدهاند به يك سلاطينى و اين سلاطين را وادار كردهاند خواهى نخواهى براى ترويج مذهب، مذهب تشيع. اينها آخوند دربارى نبودند، اين اشتباهى است كه بعضى نويسندگان ما مىكنند، اطرافيان سلاطين اين آقايان بودند، اينها اغراض سياسى داشتند، اغراض دينى داشتند.
نبايد يك كسى تا به گوشش خورد كه مثلاً مجلسى رضوان الله عليه، محقق ثانى رضوان الله عليه، نمىدانم شيخ بهايى رضوان الله عليه، با اينها روابط داشتند و مىرفتند سراغ اينها، همراهىشان مىكردند، خيال كند كه اينها مانده بودند براى جاه و - عرض مىكنم - عزت و احتياج داشتند به اينكه سلطان حسين و شاه عباس به آنها عنايتى بكنند، اين حرفها نبوده در كار، آنها گذشت كردند، يك گذشت، يك مجاهده نفسانى كردهاند براى اينكه اين مذهب را به وسيله آنها، به دست آنها ترويج كنند. در يك محيطى كه اجازه مىگرفتند كه شش ماه ديگر اجازه بدهيد ما حضرت امير را سب كنيم، وقتى جلوگيرى از سب حضرت امير مىخواستند بكنند (در يكى از بلاد ايران شنيدم اجازه خواستند كه خوب شش ماه ديگر صبر كنيد ما سباش بكنيم) اينها در يك همچو محيطى كه سب حضرت امير اينطورها بوده و رايج بوده و از مذهب تشيع هيچ خبرى نبود و هيچ اسمى نبوده، اينها رفتهاند مجاهده كردهاند - خودشان را پيش مردم - مردم آن عصر شايد اشكال به آنها داشتند از باب نفهمى، چنانچه حالا هم اگر كسى اشكال كند نمىداند قضيه را، غرض ندارد، نمىداند قضيه را، زمان ائمه هم - خوب - بودند، على بن يقطين از وزرا بود، در زمان ائمه هم بودند، حضرت امير بيست و چند سال به واسطه مصالح عاليه اسلام در نماز اينها رفت - عرض بكنم كه - تبعيت از اينها كرد براى اينكه يك مصلحتى بود كه فوق اين مسائل بود، سايرائمه (ع) هم گاهى مسالمت مىكردند، يك وقتى نمىشد آنوقت چه مىكردند. مصالح اسلام فوق اين مسائلى است كه ما خيال مىكنيم، اين دسته از علمائى كه جانفشانى كردند و خودشان را جورى كردند كه حالا شما به آنها اشكال مىكنيد از باب اينكه اطلاع بر واقعه نداريد، نه اينكه سوء قصد داريد، نه اينكه سوء نيت داريد، اطلاع از واقعيات نداريد، اين آدمسازى است، نه اين است كه اينها دربارى شدند، اينها مىخواهند آدم بسازند، من گله دارم.
علما پرچمدار نهضتهاى ضد استبدادى.
اين راجع به فقهشان و راجع به اين جهات و آن مقدارى كه من حالا اطلاع داشتم. راجع به جهت سياسى كه اينها داشتند، آن مقدارى كه من مطلعم و نزديك بوده به ما، نهضتهايى كه واقع شده است بر خلاف چيزهايى كه مخالف مصالح اسلام بوده، در اين صد و چند سال يكى از آنها قضيه تنباكو بود كه همه مطلع هستيد، ميرزا(رضوان الله عليه) ميرزاى شيرازى بزرگ (رضوان الله عليه) امر فرمود و علماى ايران، علماى بلاد ايران (رضوان الله عليهم) كه در رأسشان ميرزاى آشتيانى بود در تهران، اجرا كردند اين مطلب را و دولت ساقط شده ايران را زنده كردند. ساقط كرده بودند اينها براى يك مقدار كمى كه مىخواستند بروند تعيش كنند و دورهگردى كنند، اينها فروخته بودند ايران را به خارجىها و ميرزاى شيرازى (رضوان الله عليه) امر فرمود و ساير علماى ايران جانفشانى كردند و زجر كشيدند، زحمت كشيدند، قيام كردند، مردم را به قيام وا داشتند تا اينكه لغو شد. اين نهضت در مقابل استبداد و مشروطيت، اين نهضت از نجف شروع شد به دست علما، در ايران هم با دست علما بود
كه اين استبداد سخت كه هر كارى مىخواهد بكند، هر كس را بكشد، كشته نتيجه اين كار، اين سربازهاى بيچاره از اطراف آورده بودند، به آنها نان نمىدادند، كالسكه اعليحضرت همايونى از طرف حضرت عبدالعظيم مىرفت، اينها جمع شده بودند آنجا شكايت كنند، يكى هم سنگى زده بود، فرستاد اينها را - از قرارى كه در تاريخ هست - آوردند و جمع كردند اينها را و گفت اينها را خفه كنيد، عده كثير اينها را خفه كردند تا يكى از مستوفىالممالك بود، او بود رفت فرياد كرد آخر اين چه كارى است، شفاعت كرد. يك همچو مردمى بودند، يك همچو مستبدهايى بودند. آن محمد على ميرزايش را همه مى شناسند چه آدم، چه جانورى بوده است ديگرانش هم همين طور. در مقابل اين مشت استبداد، علما قيام كردند و يك نهضتى به وجود آوردند و در صف اول علما بودند كه مىخواستند بشود، نشد، نه اينكه شد، اگر شده بود خوب بود، نتوانستند، خوب وقتى نتوانستند، چه بكنند؟ (وضع) آنها از ما بهتر شده بود آنوقت، از آنوقت كه يك مرديكهاى هر كارى بكند لا يسئل عمايفعل از آنوقت بهتر شد، منتهى نه مثل آنچيزى كه مىخواستند. خوب متمم قانون اساسى با زحمت علما درست شد لكن عمل نكردند به متمم قانون. الآن اين دولت ايران رسمى نيست، دولت رسمى نيست قانونى نيست. الآن اين وكلاى ايران قانونى نيستند، اينها رسمى نيستند به حسب قوانين اساسى، اين مجلس ايران الآن رسمى نيست، مجلس ايران به حسب قانون اساسى بايد پنج نفر از فقها ناظر بر آن باشند، حالا يك نفرش هم هست؟ اصلا نظارتى در كار هست؟ اصلا وكالتى در كار هست؟ يا نصب است؟ ديگر نصب است، نخواستيد، خواستند بشود، نشد. خوب باز هم تا آن اندازهاى كه بود باز نهضت روحانيون بود، باز همت روحانيون بود و ديگران هم تبعيت مىكردند، البته ديگران هم سهم داشتند اما روحانيون هم در صف اول بودند. در قضيه عراق اگر چنانچه اين مجاهدات علماى عراق نبود از دست مىرفت. پسر سيد در جنگ كشته شد، پسر مرحوم آسيد محمد كاظم در جنگ كشته شد، علماى اينجا تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابله، مرحوم آقاى خوانسارى، آقاى آسيد محمد تقى خوانسارى (رضوان الله عليه) به حبس رفت يعنى گرفتند اسيرش كردند، با يك عده ديگرى اسير كردند و بردند در خارج كه ايشان فرمودند كه ما را مىشمردند، يك، دو، سه، چهار تحويل يك كسى مىدادند آنوقت مىگفتند اينها آدم مى خورند، اينكه مىشماريم براى اين است كه اينها آدمخورند، رعايايى بودند كه آدم مىخورند و ما مىشماريم كه مبادا شما را بخورند.
قضيه عراق را ميرزاى شيرزاى دوم، اين شخص عظيمالشأن، اين شخص بزرگ، اين شخص عالى مقام در علم و در عمل، اين نجات داد اين عراق را. او حكم جهاد داد و فرستاد اينها را به چيز و - عرض مىكنم - آنوقت هم تبعيت مىكردند عشاير از علما، مثل حالا نبود، تبعيت مىكردند، عشاير آمدند خدمت ايشان و ايشان حكم داد، حكم جهاد داد، جهاد كردند، كشته دادند، كشته شدند تا مستقل كردند عراق را، اگر نبود حالا ما اسير بوديم، حالا ما هم جزو مستعمره انگلستان بوديم، آن هم با جديت علما واقع شد. اين علماى عراق را كه تبعيد كردند بهايران، براى مخالفتى بود كه مىكردند با دستگاه ها. مرحوم آسيد ابوالحسن و مرحوم آقا نائينى و مرحوم شهرستانى و مرحوم خالصى و اينها را
كه تبعيد كردند از عراق به ايران، براى اين بود كه اينها برخلاف آنها صحبت مىكردند، خلاف اين دستگاهها حرف مىزدند، از اين جهت تبعيد كردند و اينها را هم فرستادند به ايران كه ما خودمان ديگر اينها را شاهديم. در زمان اين مرد سياه كوهى، در زمان اين رضاخان قلدر نانجيب، يك قيام از علماى اصفهان بود، علماى اصفهان از اصفهان آمدند به قم و علماى بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و نهضت كردند بر خلاف اينها، حالا اين نهضت را شكستند، خوب، اينها زور كه نداشتند، آنها نهضت را شكستند حالا با فريب يا با هر چى. يك نهضت، نهضت علماى خراسان بود، مرحوم آقازاده و مرحوم آسيد يونس و ساير علماى آنوقت، همه را گرفتند آوردند در حبس، در تهران و من خودم مرحوم آقازاده (رضوان الله عليه) را، آميرزا محمود آقازاده (رضوان الله عليه) را ديدم كه يك جايى نشسته بود بدون عمامه، با اينكه تحت مراقبت بود، يك جايى نشسته بود بدون عمامه و كسى هم حق نداشت پيش او برود و ايشان را بدون عمامه مىبردند توى خيابان به دادگسترى محاكمه مىكردند، آنوقت هيچ خبرى از اين احزاب نبود،در اين قيامهايى كه اينها كردند از اين احزاب اصلا خبرى نبود، بودند اما مرده بودند. يك نهضت هم از آذربايجان شد، مرحوم آميرزا صادق آقا، مرحوم انگجى، اينها هم نهضت كردند، آنها را هم گرفتند بردند، مدتها در تبعيد بودن كه مرحوم آميرزا صادق آقا بعد از آن هم كه گفتند كه شما آزاديد، ديگر نرفت به آذربايجان در صورتى كه آذربايجان او را خيلى گرامى مىداشتند، هيچ ديگر نرفت، در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان مىرسيديم. مرحوم مدرس (رحمة الله) خوب من ايشان را هم ديده بودم، اين هم يكى از اشخاصى بود كه در مقابل ظلم ايستاد، در مقابل ظلم آن مرد سياهكوهى، آن رضاخان قلدر ايستاد و در مجلس بود. ايشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ايشان با گارى آمد تهران از قرارى كه آدم موثقى نقل مىكرد، ايشان يك گارى آنجا خريده بود و اسبش را شايد خودش مىراند تا آمد به تهران، آنجا هم يك خانه مختصرى اجاره كرد و من منزل ايشان مكرر رفتم، خدمت ايشان (رضوان الله عليه) مكرر رسيدمايشان به عنوان طراز اول آمد لكن، طراز اول كه اصلا از اول مجلسش منتفى شد، بعد ايشان وكيل مىشد، هر وقت هم كه ايشان وكيل مىخواست بشود، وكيل اول، در تهران وكيل اول مدرس بود.
ايشان در مقابل ظلم، تنها مىايستاد و صحبت مىكرد و اشخاص ديگرى از قبيل ملك الشعرا و ديگران همه دنبال او بودند اما او بود كه مىايستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعديات آن شخص صحبت مىكرد. يك اولتيماتوم در همان وقت دولت روسيه فرستاد براى ايران و سربازش هم، قارداشش هم به اصطلاح خودشان تا قزوين آمدند و آنها از ايران (من حالا يادم نيست چه مىخواستند، تاريخ است) يك مطلبى را مىخواستند كه تقريبا اسارت ايران بود و مىگفتند بايد از مجلس بگذرد، آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند كه چه بايد بكنند، ساكت كه چه كنند، در يك مجله خارجى نوشته است كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: حالا كه ما بناست از بين برويم، چرا خودمان از بين ببريم خودمان را؟ رأى مخالف داد بقيه جرأت پيدا كردند و رأى مخالف دادند، رد كردند اولتيماتوم را، آنها هم هيچ غلطى نكردند. بناى سياسيون هم
همين معناست كه يك چيزى را تشر مىزنند ببينند طرف چه جورى است، اگر چنانچه طرف ايستاد مقابلشان، آنها عقب مىروند و اگر چنانچه نه، آن بيچاره عقب رفت اينها هم جلو مىآيند حيوانات هم همين جورند، حيوانات هم همين خصوصيت را دارند كه اول مىآيند جلو ببينند اين چه آدمى است، اگر اين آدم ايستاد دستش را بلند كرد، فرار مىكند اگر اين فرار كرد دنبالش مىروند اين خوى حيوانى است. آن هم باز يك روحانى بود كه در مقابل يك چنين قدرت بزرگ يك چنين قدرت شوروى بزرگ ايستاد يا به اصطلاح آن دست لرزان، گفت حالا كه ما بناست از بين برويم، چرا خودمان، خودمان را از بين ببريم؟ رأى مخالف داد، ديگران هم جرأت كردند رأى مخالف دادند، اينها ايستادند، اين نهضت آخرى هم كه منتهى شد به 15 خرداد و اينهمه كشته دادند مردم، اين هم در صف اولش اهل علم بودند، علما بودند، تا حالا هم دنبالهاش كشيده شده است، تا حالا هم آن كه بيشتر هياهو مىكند باز اهل علم است، البته دانشگاهى هم حالا داخل استآنها هم داخلند، ساير مردم هم به تبعيت علما مىرفتند نه به تبعيت ديگران. علماى تهران را تقريبا اكثرشان را گرفتند حبس كردند، از خطبا، از علما گرفتند حبس كردند، چندين روز حبس بودند، زجر ديدند اينها.
جناح روحانى را كه جناج ملت است كنار نزنيد
آقا،اينهااينطور نيست كه شما خيال بكنيد كه ما اسلام را مىخواهيم اما ملا نمىخواهيم مگر مىشود اسلام بىملا، مگر شما مىتوانيد بدون ملا كار را انجام بدهيد، باز اين ملاها هستند كه جلو مىافتند كار انجام مىدهند،اينها هستنند كه جانشان را مىدهند. الان هم ما تو حبس ملاها داريم، الان هم علما داريم، الان هم علماى فداكار داريم، الان هم هستند تو حبس و زير بار اين ظلمها نمىروند و چيزشان مىدهند كه شما هم عذرى بخواهيد و نمىخواهند. خوب الان هم داريم، الان هم داريم، الان هم علماى ما در حبس هستند، علماى بزرگ ما در حبس هستند من اين كه عرض كردم يك چيزهايى بود كه خود من مشاهده كردم و خيلىهايش هم يادم نيست و جلوترش هم كه ما ديگر اهل تاريخ نيستيم كه ببينيم. اين گله هم كه من دارم از اين آقايان روشنفكرها اين است كه يك همچو جناح بزرگى كه ملت پشت سرش ايستاده، اين را از خودتان كنار نزنيد بگوييد كه (ما اسلام مىخواهيم ملا نمىخواهيم) اين خلاف عقل است، اين خلاف سياست است، شما بايد اينها را باآغوش باز بگيريد و اگر چنانچه اينها در مسائل سياسى اطلاعاتى ندارند، ضم به ايشان بشويد، اطلاعات سياسى به اينها بدهيد. اينها بهتر از شما توى مردم، بهتر يعنى كه شما نفوذ نداريد، اينها دارند، در بين مردم نفوذ دارند، هر ملايى در محله خودش نافذ است. شما بايد شمايى كه دلسوزيد براى اسلام، شمايى كه مىگوييد ما اسلام را مىخواهيم، نگوئيد كه ما اسلام را مىخواهيم آخوند نمىخواهيم، شما بگوييد اسلام را مىخواهيم آخوند هم مىخواهيم. آخوند، ملتفت مثلا بعضى مسايل سياسى نيست، جمع بشويد دور آن آخوندى كه مسايل سياسى را نمىداند، يادش بدهيد آن مسايل را تا او عمل كند تا منبعد دنبالش باشد، تا بتوانيد اجرا كنيد. اگر شما بخواهيد خودتان باشيد و منهاى آخوند، تا قيامت هم در زير بار ديگران هستيد.
شما همه جمع بشويد، همه با هم باشيد، همه برادر باشيد، اينها را رد نكنيد، اين يك قدرت لايزال است، اين قدرت ملت است، شما اين قدرت ملت را كنار نگذاريد بگوييد ما نمىخواهيم، شما هر چه هم بگوييد ما نمىخواهيم - خوب - مردم مىخواهند، شما يك عدهاى هستيد، ديگران همه هستند، بازارها مىخواهند اينها را، خيابانها اينها را مىخواهند. گله من از اين طبقه روشنفكر در عين حالى كه من علاقه دارم به اينهايى كه خدمت مىكنند به اسلام خصوصا اين خارج اينهايى كه خارج كشور هستند، اينهايى كه در امريكا هستند، اينهايى كه در اروپا هستند، اينهايى كه در هندوستان هستند، من با اينها روابط دارم، اينها خدمتگزارند، اينها مىخواهند به اسلام خدمت بكنند، اينها گاهى كه اشكالاتى كه در آنجا شده است با تمام قوت رفع كردهاند، اينها مىخواهند رفع ظلم بكنند، اينها علاقه به اسلام دارند لكن نبايد اينهايى كه علاقه به اسلام دارند، بعضى از اينها خدمت علماى اسلام و آخوند جماعت را نديده بگيرند و بگويند كه ما اسلام مىخواهيم منهاى آخوند، نمىشود آقا اين، اسلام بىآخوند مثل اين است كه بگوييد ما اسلام مىخواهيم، اسلامى كه سياست نداشته باشد و اسلام و آخوند اينطور توى هم هستند، اسلام بىآخوند اصلا نمىشود. پيغمبر هم آخوند بود، يكى از آخوندهاى بزرگ پيغمبر است، رأس همه علما پيغمبر است. حضرت جعفر صادق هم يكى از علماى اسلام است، اينها فقهاى اسلامند، رأس فقهاى اسلام هستند. (من آخوند نمىخواهم) حرف شد؟! من گله دارم از اينها.
لزوم وحدت جناحهاى روحانى و دانشگاهى.
از آقايان هم، علماى اعلام هم گله دارم، اينها هم غفلت از بسيارى از امور دارند، اينها هم از باب اينكه يك اذهان صافيهاى دارند، تحت تأثير يك تبليغات سويى كه دستگاه راه مىاندازد واقع مىشوند. هر روزى يك الم شنگه درست مى كنند براى يك امر جزئى، اين امر بزرگ را، اين امرى كه همه گرفتار آن هستيم،از آن غفلت مىكنند و اينها را به غفلت وامىدارند يعنى دستهايى هست كه يك چيزى درست مىكنند، دنبالش يك صدايى راه مىاندازند. هر چند وقت يكدفعه يك مسألهاى درست مىشود در ايران، تمام وعاظ محترم، تمام علماى اعلام، وقتشان را كه بايد صرف بكنند در يك مسائل سياسى اسلام، در يك مسائل اجتماعى اسلام، صرف مىكنند در اينكه زيد كافر و عمرو مرتد و آن وهابى است و عالمى كه پنجاه سال زحمت كشيده است، فقهاش از اكثر اينهايى كه هستند ثقيلتر است مىگويند وهابى است اين، آخر اشتباه است اين حرفها، آقا جدا نكنيد همه را از هم، شما يكى يكى را هى كنار بگذاريد و بگوئيد كه اين كه وهابى است، اين هم كه بىدين است، اين هم كه نمىدانم چه، خوب چى مىماند براى ما؟ پيغمبر اكرم (ص) (اصلا من تاريخ درست نمىدانم اما اينهايى كه به گوشم مانده) بعد از اينكه فتح حنين را كردند، دو مطلب كه آموزنده است براى اشخاصى كه بخواهند چيز بفهمند، دو كار ايشان كردهاند از قرارى كه در تاريخ است يكى اينكه يكى از سران اين كفار فرار كرد و رفت به جده كه توى كشتى بنشيند و فرار كند، پيغمبر اكرم جبه مباركشان را (به حسب اين نقل) دادند به كسى كه ببر به او بده، من از او گذشتم، بياورش. اين ابوسفيان كه تا آخر
عمرش هم اسلام نياورد همين صورت بود، آن اولادش هم همين طور، آن ابوسفيان با اين همه چيز و آن كفار قريش با آن همه كذا غنائم را وقتى كه آوردند، غنائم جنگ حنين را وقتى كه آوردند، حضرت به اينها داد، صد شتر به اين، صد شتر به اين، سيصد شتر به آن، چقدر شتر به اينها داد با اينكه - خوب - حضرت كه مىدانست اينها كافرند، حضرت كه مىدانست اينها مشركند، مقدسين ايستادند كه آقا آخر ما چكارهايم؟ حضرت فرمود كه اينها شتر بردند، من همراه شما هستم، شما ميل نداريد رسول الله به جاى شتر همراه شما بيايد؟! شما ببينيد چه بزرگى بود، چه آدم بزرگى بوده است اين مرد، با قطع نظر از باب نبوت، مغز، چه مغز عالى است از آن طرف كفار قريش را آنطور استمالت مىكند كه اينها لا اقل اگر در باطن خبيث هستند ظاهرشان، ظاهر مسلم باشد، بيايند بچسبند به اسلام، از اين طرف هم آنهايى كه اشكال مىكنند، به آن طور نرم و خوب و قشنگ جواب مىدهد و قانعشان مىكند. آنهايى كه دارند الان براى اسلام كار مىكنند و چيزى مىنويسند - و عرض مىكنم كه چيزند - حتما يك خطايى هم كردهاند، خطايش را رفع بكنيد، طرد نكنيد. آقا ما امروز يك دانه آدم را لازم داريم، يك دانه هم براى ما غنيمت است الآن، در يك زمانى كه همه قلمها و همه قدمها و همه تبليغات بر ضد ماها هست، نه راديو داريم كه حرف ما را به كسى برساند، نه مطبوعاتى داريم، نه مطبوعات آزاد است كه بگذارند كه يك كلمه توى آن نوشته بشود، در يك همچو زمانى كه ما دستمان بسته است هيچ كاراز ما نمىآيد، به اين معنا كه تبليغات نداريم،راهى نداريم در يك همچو زمانى ما هر فرد را لازم داريم آنهائى كه قلم دستشان گرفتهاند و دارند ترويج مىكنند از شيعه، فرض كنيد چهار تا هم غلط دارد خوب غلطش را رفع بكنيد، طرد نكنيد، بيرون نكنيد، شما دانشگاه را رد نكنيد از خودتان، اين دانشگاهىها فردا مقدرات مملكت دست اينهاست تو كه وزير نمىشوى، من و تو كه وزير نمىشويم، ما شغلمان على حده است. فردا مقدرات اين مملكت دست اين دانشگاهىهاست، اينها هستند كه مىآيند يا وكيل مىشوند يا وزير مىشوند يا - عرض مىكنم كه - چه مىشوند، شما اينها را براى خودتان حفظ كنيد، هى طرد نكنيد، هى منبر نرويد و بد بگوئيد، منبر برويد و نصيحت كنيد، نه منبر برويد و فحش بدهيد، فحش هم چيز شد در عالم؟! نصيحت كنيد اينها را. شما بخواهيد اين جناح بزرگ را كه الان دارند فعاليت مىكنند، آنها هم توى حبس رفتهاند، آنها هم زجر ديدهاند، آنها هم تبعيد شدهاند، آنها هم بيرون از مملكتشان هستند، آنها هم جرأت نمىكنند وارد مملكت بشوند. آنهايى كه الان در اين جا چيز مىنويسند، منتشر مىكنند مسائل اسلامى را، مسائل دينى را دارند مىنويسند، منتشر مىكنند، درج مىكنند، شما اينها را از خودتان طرد بكنيد فردا اگر چنانچه اين مقدرات مملكت دست يك دستهاى از اينها بيفتد و ببيند كه اينهمه آخوند بود كه اينها را اينقدر زجر داد، با اين آخوندها بعد كه مىآيند چه خواهند كرد؟ همه دست به هم بدهيد، آقا مملكت، ممالك اسلامى، نه مملكت ايرانى،ايران هم يكى از آن است، ممالك اسلامى در نزديك پرتگاههاست. من خدا مىداند گاهى وقتها تأسف مىخورم به اينكه، خوف اين معنا دارم كه اگر خداى نخواسته يك جنگى پيدا بشود، ايران چند روز مىتواند آذوقه داشته باشد، اگر اين كشتىهاى آذوقه بيايد يك وقتى نخواهند آذوقه بدهند به ايران، آنهايى كه كار شناسند
مىگويند كه ايران سى و سه روز براى خودش مىتواند ارزاق تهيه كند. چه ايرانى؟ آن ايرانى كه يك خراسانش براى همه ايران تا آخر سالش بس بود، يك خراسانش، باقىاش را بايد بدهند به غير. اصلاحات ارضى براى ما كردند، چه كردند؟ آن اصلاحات ارضى كه خدا ان شاء الله لعنتشان كند، اينها اين كار را كردند كه زراعت را از دست مردم بكلى گرفت و الان طورى شده است كه تمام اين چيزهائى كه روى هم بگذارند - اگر اين مجله راست گفته باشد - سى سه و روز و الا ممكن است كمتر هم باشد. اگر يك روز نيايند اين كشتىها و آنهايى كه يك بازار درست كردهاند براى اين چيزهائى كه مىخواهند، آذوقهها را بفرستند اينجا، بازار درست كردهاند، اصلاحات ارضى يعنى بازار درست كردن براى مملكت خارجىاست، اينها گندمهايشان را دريا مىريختند زياد بود، دريا مىريختند - اصلاحات ارضى - خوب حالا گندم را به ايران مىفرستند و وقتى ايران فرستادند پول مىگيرند، چرا به دريا بريزند؟ زراعت ايران را فلج كردند، حالا همه چيز از آنجا مىآيد، همه چيز از خارج مىآيد. شما ببينيد مجلات را، اينها گاهى وقتها خودشان خيلى با مبالغه، خيلى با مباهات كه ما چقدر گندم وارد كرديم، چقدر جو وارد كرديم، چقدر مثلا چه وارد كرديم، خوب بيچاره، اينكه بايد خجالت بكشيد، شمايى كه بايد گندم صادر كنيد، شما كه يك آذربايجانتان بس بود برايتان و باقيش را بايد صادر كنيد، حالا نشستيد مباهات مىكنيد كه مائيم كه بايد وارد كنيم! بايد خجالت بكشيد از اين اصلاحات ارضىتان و هكذا و هكذا همه اصلاحاتتان.
من گلهام از آقايان هم اين است كه آقايان هى جدا نكنند، اين جناحها را از خودشان جدا نكنند، اين جناحها را،اين جناحها را با هم ربط بدهند، از اين طرف هم روحانيون بايد قدر اين جمعيتى كه براى اسلام دارند كار مىكنند، براى اسلام دارند چيز مىنويسند،بدانند اينها را بايد بياورند توى كار، آقايان گوشتان را باز كنيد،نگوييد كه اين دانشگاهىهاى - عرض كنم كه - فاسق، فاجر و كذا، دائما جدا نكنيد، آنها شما را جدا كنند كه اين نمىدانم مرتجع است و قديمى، كى آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پيشروها واقع است، اين مرتجع است؟! شما هم از آن طرف بگوئيد كه اين نمىدانم دانشگاهى است و اين بىدين است و اين نمىدانم چطور و فلان، نخير غلط است اينها، هر دو با هم دست برادرى بدهيد، دست برابرى بدهيد، مسائلتان را طرح بكنيد. امروز يك فرجه پيدا شده، من عرض مىكنم به شما يك فرجه پيدا شده، اگر اين فرجه پيدا نشده بود، اين اوضاع امروز نمىشد در ايران، يك فرجهاى است اين، اگر الان - از اين - غنيمت بشمارند اين را، اين فرصت است اين فرصت را غنيمت بشمارند آقايان، بنويسند، اعتراض كنند، الان نويسندههاى احزاب دارند مىنويسند، امضا مىكنند، مىنويسند، اشكال مىكنند امضا مىكنند، شما هم بنويسيد، صد نفر از علما امضا بكنند، مطالب را گوشزد بكنيد، اشكالات را بگوييد، امروز روزى است كه بايد گفت و پيش مىبريد و من خوف اين را دارم كه خداى نخواسته اگر اين فرصت از دست برود و اگر اين مرد پايش يك خردهاى محكم بشود، همچو لطمهاى بزند به مردم كه آن طرفش پيدا نباشد و اولش شما روحانيون هستيد، من خوف اين را دارم، نگذاريد اين فرصت از دست برود، با هم بنويسيد، بنويسيد، اشكالات را
به دنيا اعلام كنيد، نمىتوانيد تو ايران، بفرستيد در خارج منتشر مىكنند براى شما، به يك وسيلهاى بفرستيد اينجا، ما مىفرستيم منتشرش مىكنند، اشكالاتتان را بنويسيد، به خودشان اعتراض كنيد، مثل آن
صحيفه نور جلد 1 صفحه 267
بيانات امام خمينى پس از فاجعه كشتار نوزدهم دى
از چه كسانى بايد تشكر كرد؟ به چه كسانى بايد تسليت گفت؟
بسم الله الرحمن الرحمن الرحيم
من متحيرم كه اين فاجعه را، اين فاجعه بزرگ را به كى بايد تسليت بگويم؟ آيا به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام و به حضرت حجت سلام الله عليه تسليت بگويم يا به امت اسلام، به مسلمين، به مظلومين در تمام اقطار عالم تسليت بگويم، يا به ملت مظلوم ايران تسليت بگويم، يا به اهالى محترم قم داغديده تسليت بدهم، يا به پدر و مادرهاى مصيبت ديده تسليت بدهم، يا به حوزههاى علم و علماى اعلام تسليت بگويم؟ به كى بايد تسليت گفت و از كى بايد تشكر كرد در اين قضايا كه براى اسلام پيش مى آيد و اين ملت بيدار ايران در مقابل اين مصيبتها استقامت مى كند، كشته ميدهد، هتك مىشود. بى جهت و بدون هيچ مجوزى مردم را به مسلسل بستند و تاكنون آنچه به ما اطلاع دادند گر چه مختلف است لكن بعضى از خبرگزارىها هفتاد و بعضى صد و غالبا كه به ما تذكر دادهاند صد تا دويست و پنجاه نفر و از بعضى تلگرافاتى كه از اروپا آمده است يا از امريكا، عدد را سيصد نوشتند و باز هم معلوم نيست. عدد مجروحين الان معلوم نيست بعد احصائيه لابد پيدا مى كند اگر بتواند، اگر مثل 15 خرداد به درياچه حوض سلطان مردم را نريخته باشند، اگر بتوانند آمار پيدا كنند. گفته شد، تاييد هم شد كه اشخاصى رفتند كه خون خودشان را بدهند به اين اشخاصى كه محتاج به خون بودند در مريضخانهها و آنها را گرفتهاند و آنهايى كه خون به آنها نرسيده بعضى مردهاند و كشتهها را ندادند به صاحبانش، اگر يكى هم اصرار كرده، مى گويد پانصدتومان گرفتند براى اينكه كشتند او را، اينها را بايد ما از كى تشكر كنيم؟ به كى تسليت بگوئيم؟
ملت ايران را بايد ما از آنها تشكر كنيم، ملت بيدارى است، ملت هوشيار و مقاومى است در مقابل ظلم. در عين حالى كه اينهمه ظلم مىبيند، اينهمه كشته ميدهد، در عين حال مقاومت مى كند، ايستادگى مىكند و اين ايستادگى به نتيجه خواهد رسيد. هيچ اشكالى نيست كه بعد از اينكه ملتها بيدار شدند و بعد از اينكه حتى زنها قيام كردند بر ضد دولت و بر ضد اين جباران، يك همچنين ملتى پيروز مى شود ان شاءالله.
گرفتن اسلحه از افراد نالايق، از اهداف انبياء
من شنيدهام كه در زمان رضاخان، مرحوم مدرس به رضاخان پدر اين خان گفته بوده است كه من شنيدم كه شيخ الرئيس گفته من از گاو مىترسم براى اينكه اسلحه دارد و عقل ندارد. اين حرف اگر از شيخ الرئيس هم مثلا ثابت نباشد يك حرفى است حكيمانه كه اسلحه وقتى در دست اشخاص غير صالح افتاد و ناشايسته، چه مفاسدى دارد. از اول بشر مبتلاى به همين مشكل بوده كه اسلحه در دست اشخاص ناصالح بوده است. از اولى كه بشر تمدن پيدا كرد به خيال خودش، اسلحهها در دست ناصالحها بوده و همه مشكلات بشر همين معناست. تا خلع سلاح نشوند اين اسلحهدارهاى ناشايسته، كار بشر سرانجام پيدا نمىكند. انبيا هم آمدند كه اين اسلحه دارهاى بى صلاحيت بى عقل را خلع سلاح كنند و نتوانستند، آنها قلدر بودند. در هر عصرى هم اشخاص لايق كه خواستند اين اسلحه را از نالايقها بگيرند و خود در دست بگيرند موفق نشدند و اين اسلحه در دست نالايقها و بى عقلها و غير صالحها بود. همه اين مشكلاتى كه شما ملاحظه مى كنيد همين معناست. از اولى كه بشر در دنيا آمده است و باب تنازع بين صالح و غير صالح پيدا شده است، در همه اين دورهها اسلحهها دست غير صالحها بوده (مگر بسيار كم بسيار نادر ) و با اين اسلحهها چه جنايتها كه واقع شده است. حالا ما به آن تاريخهاى خيلى دور نمى رويم، اين جنگ هايى كه اخيرا" يعنى در اين صد سال در دنيا اتفاق افتاده است، جنگ اول جهانى، جنگ دوم جهانى،اين جنگ هايى كه در ويتنام در اين آخر اتفاق افتاده، اين كشتارهايى كه از مردم شد براى اين بود كه اسلحهها در دست غير صالح ها بود، ناشايستهها اسلحهها را به دست داشتند.
جنايات پنجاه سال سلطنت غير قانونى پهلوى
اين خونريزى هايى كه در اين 50 سالى كه ما ياد داريم و چه تلخىها در ذائقه ما هست از اين 50 سال و كمى از شما يا هيچ يك از شما تمام اين قضايايى كه در اين 50 سال سلطنت غيرقانونى اين روسياهها منعقد شده است، ما كه سنمان به كهولت رسيده است شاهد اين سياه بختىهاى مردم و اين جنايات و اين كشتارهائى كه اين قدارهدارهاى غير صالحانجام دادندبوديم ازاول كه آن كودتاى اول واقع شد و ما آنوقت در اراك بوديم، اين به حسب چيزهايى كه در راديوهاى آنوقت در بعد از اينكه اين جنگ دوم شروع شد، در راديوهاى آنوقت اين مطلب را گفتند، مردم مى دانستند تا يك حدودى لكن درست نه،تبليغات سوءنمى گذاشت درست مردم بفهمند لكن بعد از آنكه آن شخص را، آن آدم سياهرو را، رضاخان را از ايران بيرون كردند در راديوهاى دهلى گفتند كه ما اين را آورديم سركار وچون خيانت كرد حالا برديمش . رضاخان را از اول انگليسىهاى جنايتكار، انگليسىهاى غير صالح كه اسلحه در دستشان بود،رضاخان را اسلحهدار كردند واين آدم ناشايستهبى اصل را بااسلحهآوردند و مسلط كردند برمردم وچهجناياتى،چهجناياتى دراين مدتى كه آن مرد سياهرو روى كار بود، نمى شود تشريح كرد، نمى توانيم تلخىهاى آن روزها را براى شما تشريح كنيم . اينها به طور اطمينان در
تواريخ محفوظ است و ان شاءالله با انقراض اين دودمان سياه رو تاريخها بيرون مى آيد و نوشتهها بيرون مى آيد و ان شاءالله شماها ببينيد و اگر ماها و شماها نديديم نسلهاى بعد خواهند ديد، اگر بتوانند تشريح كنند آن جناياتى كه آن مرد كرد، چه خونريخت، چقدر از علما را اسير كرد، چقدربه اسم اتحاد شكل به اين ملت بيچاره فشارآوردند و چقدر مظلومها را كتك زدند و چقدر علما را هتك كردند و چقدر عمامهها را از سر اهل علم برداشتند اين مرد بى صلاحيت وقتى كه تركيه رفت، آن جا ديد كه آتاتورك يك همچون كارها و همچون غلط هايى كرده است، از همانجا از قرارى كه آن وقت مى گفتند تلگراف كرده است به عمال خودش كه مردم را متحد الشكل كنيد. آن وقت منتهى به عذر اين كه اين زارعين از باب اين كه در آفتاب مى خواهند بروند كار بكنند، كلاه لبه دار داشته باشند تا اين كه توى آفتاب اذيت نشوند لكن مطلب معلوم بود كه اينها نيست. وقتى هم كه از سفر آمد كه ديگر فشارها شروع شد.
يك رشته فشارهاى زياد دنبال همين اتحاد شكل بود و جنايات. چقدر علما را در اين قضايا اذيت كردند، تبعيد كردند، بعضى را كشتند و بهانه دومى كه باز به تقليد از آتاتورك بىصلاحيت، آتاتورك مسلح غير صالح باز انجام داد قضيه كشف حجاب با آن فضاحت بوده. خدا مىداند كه به اين ملت ايران چه گذشت در اين كشف حجاب، حجاب انسانيت را پاره كردند اينها. خدا مىداند كه چه مخدراتى را اينها هتك كردند و چه اشخاصى را هتك كردند. علما را وادار كردند با سرنيزه كه با زنهايشان در مجالس جشن يك همچو جشنى، كه با خون دل مردم با گريه تمام مىشد. شركت كنند. مردم ديگر هم به همين ترتيب، دسته دسته را دعوت مىكردند و الزام مىكردند كه با زن هايتان بايد جشن بگيريد. آزادى زن اين بود كه الزام مىكردند، اجبار مىكردند با سرنيزه و پليس، مردم محترم رابازرگانهاى محترم را، علما را اصناف را به اسم اينكه خودشان جشن گرفتند. در بعضى از جشنها (به اصطلاح خودشان) آن قدر گريه كردند مردم كه اينها از آن جشن شايد اگر حيايى داشتند پشيمان مىشدند. يك رشته هم اين بود كه خدا مىداند كه چى كردند.
يك رشته هم جلوگيرى از منابر و جلوگيرى از روضه خوانى و خطابه به هر عنوان. در تمام ايران شايد گاهى اتفاق افتاد كه عاشورا يك مجلس نباشد. بعضى از اشخاصى كه يك قدرى مثلا جرأت داشتند، نصف شب، آخر شب سحر مجلس داشتند كه اول اذان مثلا تمام بشود. همه ايران را از اين فيض و از اينكه حتى ذكر مصيبتى بشود، ذكر حديثى بشود محروم كردند. اين جز اين است كه اسلحه در دست بىعقل بود؟ افاضل بايد اسلحهدار باشند. اگر اسلحه در دست ناصالح باشد، آنوقت اين مفاسد از آن پيدا مى شود و آن جناياتى و كشتار عامى كه در مسجد گوهرشاد واقع شد، دنبال آن علماى خراسان را گرفتند آوردند، به تهران حبس كردند، علماى بزرگ را حبس كردند و بعضىشان را هم محاكمه كردند و بعضىشان را هم كشتند. براى اينكه اسلحه در دست بىعقل بود. علماى اصفهان، علماى آذربايجان، اينها به مجرد اينكه كلمهاى گفتند، يك نهضتى كردند، اينها را گرفتند و تبعيد كردند و بردند به جاهايى. علماى آذربايجان مدتها ظاهرا در سنقر بودند مرحوم حاج ميرزا صادق آقا رحمة الله
تا آخر هم نرفت به تبريز. يك رشته هم در زمان آن مرد خبيث اين رشتهها بود كه چه كردند وقابل ذكر نيست يعنى من كه حافظه ندارم، كسى هم كه حافظه داشته باشد با يك مجلس و دو مجلس نمىشود اين مصايب را ذكر كرد.
تمام كشتارها و جنايات به امر شاه است.
در زمان شماها هم كه مبتلاى به اين شاهزاده بىعقل شدهايد گمان نكنيد كه يك تفنگ انداخته بشود در ايران طرف يك آدم بدون اذن شاه، هيچ همچو گمانى نكنيد كه رئيس نظميه قم، رئيس سازمان قم، پليس قم يك چنين جرأتى داشته باشد كه تفنگ بزند و مردمكشى كند. گمان اين مطلب را هيچ عاقلى نبايد ببرد. تمام اينها گزارش داده مىشود كه وضع اينطور است و تصريحا خود اين خبيث بايد دستور بدهد كه بزنيد. 15 خرداد را خود اين خبيث از قرارى كه گفتند در طياره، در هليكوپتر چرخ مىزد و فرمان مىداده، فرمان مىداده كه به لشكرهاى خارجه دنيا، لشكرهايى كه هجوم آوردند به ايران، به آنها حمله كنند!! اين بيعرضه كه در مقابل سلاطين يا در مقابل رئيس جمهورها خصوصا رئيس جمهور آمريكائى بالفعل اينقدر خاضعند و اينقدر چاپلوسند و خودشان را وابسته و پيوسته بهاينها مىدانند، همين بيعرضهها - بيعرضگىشان - وقتى كه وارد مىشوند در جمعيت خودشان چون مسلط هستند اينها را اذيت مىكنند. آنجا دستبوسى مىكنند و چاپلوسى، وقتى كه مىرسند به مملكت خودشان شروع مىكنند به كارهاى هرزگى. من قبلا، كه مىگفتند آزادىهايى دادهاند، همين جا اين مطلب را به آقايان عرض كردم كه اگراين آدم نوكرى خودش را تحكيم كند با اين كارتر خبيث - اين - اين دفعه يك سيلى به صورت مردم بزند كه بالاتر از هميشه باشد.لكن ما نمىدانستيم بهاين زودى همچو دنبال اين كه، دنبال اين معنا كه با كارتر حسابش را تمام كرد و نوكريش را تثبيت كرد بهانه درست كند كه ضرب شست نشان بدهد. بهانه درست كردند در قم و الا قم آنطورى كه همه نقل مىكنند، آن طورى كه اشخاص نقل مىكنند، غير مطبوعات خودشان آنهايى كه بودن در آن جا، باآرامش مردم مىآمدند و مىخواستند عرض حالشان را به علما بكنند، يكى از بين آنها (از خودشان وادار مىكردند آنها) يك سنگى زده يك جايى را شكسته، هجوم كردند و تيراندازى كردند. 15 خرداد هم همين بود، 15 خرداد هم مردم البته خودشان براى فرض كنيد كه مصالحى قيام كرده بودند لكن شلوغكارى نبود در كار.
اينها يك دستهاى خودشان در تهران چيز كردند، كتابخانهاى را آتش زدند و جايى را، دكانى را غارت كردند و بهانه درست كردند، با بهانه مردم را به مسلسل بستند، بهانه درست كردند. اين جنايت اخير هم كه با بهانه واقع شد و الا مردم كه نمىخواستند جنگ بكنند. كسى كه اسلحه ندارد با يك گاو اسلحهدار نمىتواند جنگ بكند، جنگى در كار نبوده است .
همه به من راى دادند! همه با من موافقند!
لكن ايشان بايد بفهماند كه من ديگر، آن آدمى كه قبلا بود، نرفته ملاقات نكرده بود، نيستم، من
ملاقات كردم، من كارم را درست كردم. من تحكيم كردم نوكرى را، ديگر شما حق نداريد كه خيال كنيد كه من نخير ديگر وابسته نيستم، من وابستهام، من مىكشم. اين اشتلمها و الدرمها براى همين معناست كه مىخواهد به مردم ضرب شست نشان بدهد كه مبادا يك وقتى يك چيزى، يك كسى خيال بكند، لكن بدخوانده بود، نمىدانست كه با اين كشتار چه فضاحتى به سرش در مىآيد. آدمى كه مىگويد يك ملت همه بامن موافقند، همه راى دادند به اينكه مثلا اين انقلاب سفيد خونين، همه رأى به من دادند، مردم سرتاسر ايران بر ضد ايشان قيام كردهاند، از قم و تهران شروع شد و رفت تا خراسان و آذربايجان و از آن طرف تا كرمان و از آن طرف تا اهواز و - عرض مىكنم كه - آبادان، سرتاسر ايران قيام كردند بر ضد ايشان. اين اشخاصى كه ايشان ادعا مىكرد كه همه با من موافقند، ما همه هستيم، ما را مىخواهند، ملت من را مىخواهد، اگر يك روز اين سرنيزه امريكا از سر اين برداشته بشود، در خود دربار پوست اين آدم را مىكنند، خود دربار. يك روز، يك همچون تجربهاى آقاى كارتر بكند، رها كند اين ملت ضعيف را، رها كند اين مردم را. اين سازمانهايى كه گوش ما مىرسد سازمان مثلا چه وكذا همهاش بازى است،امنيتى در كار نيست كه سازمان امنيت اين جا باشد يا امنيت عمومى باشد اينها همه براى بازى دادن مردم است .
مىخواهند مردم را نظير كمونيستى تخدير كنند، كمونيستى يك مخدرى است براى مردم، نه اين است كه يك چيزى، يك حل عقدهاى مىكند، مگر مىشود كسى كه خودش آدم نيست براى آدمها كار بكند. مگر مىشود كه يك مسلح غير صالح براى مردم ضعيف كار بكند؟ من خودم شاهد اين قضيه بودم كه وقتى كه در همين جنگ عمومى كه بنا بود سران لشكرها، سران دول در ايران با هم ملاقات بكنند، استالين آنوقت رئيس شوروى بود، اين استالينى كه حالا هم عكس هايش را مىاندازند و چه ميكنند، گرچه اخيرا ديگر آبرويى ندارد لكن ايشان رئيس شوروى بود، آن دو تاى ديگرى كه يكى از آن آمريكا بود و يكى ديگر از انگلستان بود، اينها با امر عادى آمدند و رفتند (آنطور كه نقل مىكردند آنوقت ) به سفارتخانههاى خودشان و بنا بود در تهران يك جلسهاى داشته باشند لكن استالين كه همه به او برادر مىگفتند و همه مىگفتند ما همه با هم مثل هم هستيم و براى مردم دلسوزى مىكرد و قارداش به او مىگفتند، ايشان، مىگفتند حتى گاوى كه از آن شير مىخواهد بخورد آوردهاند همراهش كه مبادا از گاوهاى ايران شير بخورد، گاو را با طيارهاى كه حامل خودش بوده، حامل يك گاو هم بوده، هم گاو اسلحهدار بىعقل و هم خودش اسلحهدار بىعقل، بلكه خدا مىداند كه او بدتر از آن رفيقش (گاو) بود، خدا مىداند كه اينطور بود. ايشان كه اين آدم با حتى گاو شيرده آمد و وارد شد و اين را ديگر خودم با چشمم ديدم كه در بين راه خراسان از شاهرود يا يك قدر جلوتر اين ديگر منطقه آنها بود، منطقه شوروى بود، ايران را به چند منطقه قسمت كرده بودند، آن منطقه شوروى بود، من خودم ديدم كه ما در اتوبوس مىرفتيم براى زيارت،اين سربازهاى آنها مىآمدند گدايى مىكردند
جلوى اتومبيل و يك دانه سيگار وقتى كه به يكى مىدادند آن قدر خوشحال مىشد كه دستش راپشتش مىگذاشت و شروع مىكرد به سوت زدن كمونيستى براى اين است كه مردم را بازى بدهند. مگر مىشود كسى به مبادى غيبى اعتقاد نداشته باشد و در فكر مردم باشد و در فكر اصلاحات؟ بازى است همهاش. همه اين اسلحهدارها گاهى با كتك و گاهى با تبليغات و گاهى با كتك و تبليغات توأم با هم كار خود را از پيش مىبرند. الان هم مىبينيد كه زدهاند مردم را كشتهاند، اينهمه جنايت وارد كردند.حالا تبليغات را ببينيد چه مىكند، تبليغات دست خودشان است، همه گناهها را گردن مردم مىاندازند و (كشتهها هم 6 تا بودند كه چندتاش زير پاى مردم رفته، يك بچه 13 ساله، يك چيزى از طرف آنها جنايتى واقع نشده) اينها تبليغات دست خودشان است، از آن طرف اينطور تبليغات مىكنند،از آن طرف اين طور كشتار مىكنند. تمام اين مفاسد براى اسلحهدار بودن غير صلحاست، صلحا بايد اسلحه داشته باشند.
اگر عدالت بين زمامداران باشد اين مفاسد پيش نمىآيد.
اسلام خدايش عادل است، پيغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضىاش هم معتبر است كه عادل باشد، فقهيش هم معتبر است كه عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جمعهاش هم بايد عادل باشد، از ذات مقدس كبريا گرفته تا آن آخر زمامدار بايد عادل باشد ولات آن هم بايد عادل باشند، اين ولاتى كه در اسلام مىفرستادند، والىهايى كه مىفرستادند به اين طرف و آن طرف امام جماعت آنها هم بودهاند، بايد عادل باشد، اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بين زمامداران نباشد، اين مفاسدى است كه داريد مىبينيد، اسلحه دست اشخاص غير صالح، اسلحه دست اشخاص ناصالح اشخاص بىانصاف، بيعدالت. اينها از اين طرف آدمكشى مىكنند، از آن طرف (عدالت اجتماعى، عدالت اجتماعى) از آن طرف فشار مىآورند به زنها كه بايد بىحجاب بشويد، از آن طرف (آزادى نسوان، آزادى نسوان) اينها مضحكه است، آزادى نيست. از آن طرف (اصلاحات، اصلاحات ارضى چه) از آن طرف بازار براى امريكا درست مىكنند. تماماصلاحات ارضى ما اين شد كه ما يك گوشهاى از مملكتمان براى تمام مملكتمان آذوقه داشت باقيش بايد مىرفت بيرون و پول مىگرفتند، حالا به هر چه دست مىزنى مىگويند از خارج بايد بيايد آنوقت هم افتخار مىكنند به اين كه ما آنيم كه گندم از خارج آورديم، جو از خارج آورديم، پرتقال از خارج آورديم، تخم مرغ از خارج آورديم . گريه دارد اين و حيا در كار نيست . اصلاحاتشان هم يك همچنين اصلاحاتى است كه همه آن مفسده است
تنها معممين ساختگى شاه با او موافقند.
آنوقت مىگويند كه همه علما موافق با اصلاحاتى است كه ما كرديم و با انقلاب سفيد در تمام ايران اگر يك عالم تو پيدا كردى كه موافق با انقلاب خونين تو باشد حق دارى بگويى همه علما، اين معممى كه خودت درست كردى را بگذار كنار، اين كه عالم نيست. معممى كه خودت عمامه سرش گذاشتى و مىرقصانيش هر
جورى دلت مىخواهد، خوب البته در هر جا يك همچو چيزى يكى دو تا هم هست اما تو در ائمه جماعت تهران يك امام جماعت پيدا كن كه موافق با تو باشد، كه بگويد من موافقم، در تمام ائمه جماعت ولايات يك امام جماعت پيدا كن كه بگويد من با تو موافقم، در قم تو يك ملا پيدا كن كه بگويد من با تو موافقم. حيا در كار نيست. همه مفسدهها را انجام مىدهند، همه كارهاى خلاف را انجام مىدهند و بعد براى اينكه مردم را بازى بدهند مىگويند (كه بامن، همه علما موافقند، يكى هم كه اهل اينجا نيست مخالف است).
اسلحه دست بى اصل و دست غير صالح است، همه اسلحهها را ملاحظه كنيد، يك نظر عمومى بكنيد، قلم خودش يكى از اسلحههاست، اين قلم بايد دست اشخاص صالح و دست افاضل باشد، وقتى كه قلم دست اراذل افتاد، مفسده زياد خواهد شد. الان قلم دست اراذل است در يك محيطهايى و در يك جنبههايى و اين اراذل هر چه آن رذل انجام مىدهد، به يك صورت زيبايى با يك قلم شيوايى اينها خوب بزك كرده نشان مىدهند. اين جنايتى است كه از قلم به اين ملت مىخورد. مفسدههايى كه آنها مىكنند، جناياتى كه آنها مىكنند، خونريزىهايى كه آنها مى كنند، اين اهل قلم غيرصالح كه اين حربه در دستش است، اين با قلمفرسايى خودش و مىنشينند توى خانهاش و قلمفرسايى مىكند و همه چيزها را وارونه نشان مىدهد، هر مطلبى شده باشد عكسش مىكند. اين هم يك رشته است كه قلم بايد دست اشخاص صالح باشد.
فرهنگ، مبدأ همه بدبختىها و خوشبختىهاست.
فرهنگ مبدأ همه خوشبختى و بدبختىهاى ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوانهايى كه تربيت مىشوند به اين تربيتهاى فرهنگ ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مىكنند. فرهنگ استعمارى، جوان استعمارى تحويل مملكت مىدهد. فرهنگى كه با نقشه ديگران درست مىشود و اجانب براى ما نقشهكشى مىكنند و با صورت فرهنگ مىخواهند تحويل جامعه ما بدهند، اين فرهنگ، فرهنگ استعمارى و انگلى است و اين فرهنگ از همه چيزها حتى از اين اسلحه اين قلدرها بدتر است. اين قلدرها اسلحهشان بعد از چند وقت مىشكند و حالا هم شكسته اما وقتى فرهنگ فاسد شد جوانهاى ما كه زير بناى تأسيس همه چيز هستند، از دست ما مىروند و انگل بار مىآيند، غربزده بار مىآيند، اينها را از همان اول، همان كلاسهاى اول توى ذهنهايشان هى مطالبى مىكنند تا برسند به آن بالا. اگر فرهنگ، فرهنگ صحيح باشد جوانهاى ما صحيح بار مىآيند. اگرفرهنگ، فرهنگ حق باشد، فرهنگ الهى باشد، فرهنگى باشد كه براى منفعت اهل ملت، براى منفعت مسلمين باشد، اين افرادى كه مىبينيد كه الان سر كار هستند،اينها ازآن بيرون نمىآمد. فرهنگ ما يك فرهنگ استعمارى است، فرهنگ ما در دست صلحا نيست، صالح ادارهاش نمىكند.
اگر دانشگاه ما يك دانشگاه صحيح استقلالى بود، مستقل بود و اشخاصى كه در آن جا (اگر صالحى هم در آنجا باشد) مىتوانستند كه كارى را كه مىخواهند و صلاح است انجام بدهند، روزگار مملكت ما به اينجا نمىرسيد و به بدتراز اين براى نسل آتيه شايد خداى نخواسته بشود. دانشگاه ما را اشخاصى قبضه كردند كه اينها خودشان انگل هستند و خودشان استعمارى هستند و خودشان نوكرمآب هستند و تمام اينها سرچشمهاش همان يك نفر آدم است حالا مگر در دانشگاه اگر يك معلمى، يك استادى بخواهد يك چيزى بگويد قدرت دارد، مگر سازمان امنيت به امر اعليحضرت مىگذارد كه يك چنين حرفى بشود.اگر دانشگاه ما يك دانشگاه صحيحى بود،اين جوانهاى ما كه در دانشگاه مىخواهند يك حرف حقى رابزنند،با پليس خفهشان نمىكردند. دختر را مىزنند، پسر را مىزنند، جوان را مىزنند، حبس مىكنند، چه مىكنند، اين براى اين است كه دانشگاه ما استقلالى ندارد. دانشگاه ما نداريم، دانشگاهى كه يك نفر آدم بر آن حكومت كند،اين دانشگاه نمىشود، محيط علم بايد محيط آزاد باشد.
مجلس ملى و مصونيت مستشاران نظامى!!
اگر مجلس ما يك مجلس صالحى بود و اين ابزار دست صلحا بود، اين قوانين را مىگذاشتند بگذرد؟ مصونيت مستشارهاى امريكايى كه ذلت ايران و ننگ ايران است و بود، اينها مىگذاشتند تصويب بشود؟ مجلس ما نداريم،يك عده اشخاص را مأمور هستند، هم مأمور سازمان امنيت اسمش را گذاشتهاند مجلس اينها مأمور هستند همهشان، اگر اينها آزاد بودند و اگر مجلس، مجلس ملى بود و مال مردم بود كه نمىگذاشتند اينهمه اسلحه بخرند، نفت ما را بدهند و آهن بخرند، آهنى كه نمى توانند به كار بيندازند، خودشان هم متحيرند بايد مستشار آمريكايى و متخصص آمريكايى بيايد نشان بدهد و به اينها هم نشان نمىدهند، آنها يك جانورهايى هستند كه به اين حرفها تسليم نمىشوند، و آنها آمدند اينجابا حقوقهاى گزاف، حقوقهاى گزاف كه مااطلاع نداريم و تصورش هم نمىكنيم كه اينها هر يكيشان ماهى چقدر مىگيرند، همين قدر عددشان را مى گويند زيادند مستشارها و تعدادشان چند صد نفر و يا چند هزار نفر من الان نمىدانم و آن وقت (60 هزار نفر ظاهرا گفتند) با چقدر حقوق، هر يك چقدر حقوق از اين ملت مىگيرد، از جيب اين فقرا و بيچارهها در مىآورند و به جيب اين گردنكلفتها مىريزند و آنوقت اينها مگر به نظامى ما تعليم نظامى مىدهند؟اينها مىخواهند اين نظامىها را همين طورى نگه دارند كه هر طورى دلشان مىخواهد عمل بكنند.
اگر ما يك ارتش انگلى نداشتيم و يك ارتش مستقلى داشتيم اجازه نمى داد كه مستشارها بيايند همه چيزها در تحت دستور آنها باشد و اينها صاحبمنصبهايشان جز آلت هيچ چيز نباشند براى اين كه
ارتش ما هم يك ارتشى نيست، همهاش در تحت نظر يك آدم است. يك آدم فاسد همه چيز را فاسد كرده است. يك بز فاسد كچل، مىگويند يك گله را كچل مىكند. اين فساد، همه فسادها، منتهى ايران از باب اختناقى كه هست نمىتوانند دست بگذارند روى آن كه همه مفسدهها زير سراوست، مىگويند مأمورين، مأمورين، آقا مأمورين از كى امر دارند كه بكشند مردم را؟ از كى امر دارند كه بريزند توى مدرسه حجتيه و طلبه ها را بكشند؟ از كى امر دارند كه بكشند مردم را؟ از كى امر دارند كه در چهارراهها مسلسل را بكشند و مردم را بكشند؟ مگر كسى مىتواند امر بدهد الا خود آن مردك؟ از خود اوست همه اين مفاسد. مگر مجلس حق دارد كه يك كلمه اى بگويد بدون اذن اين مردك؟ مگر ارتش حق دارد يك كلمه بگويد بودن اذن اين؟ مگر قضات ما آزادند؟ مگر استقلال قضايى ما داريم؟ قضات ما هم حربه قضا دستشان است و صلاحيت هم ندارند. اشكال اين است كه چرا رفتى قاضى شدى، مى گويى نمىتوانم حكم حق بكنم، خوب غلط كردى رفتى قاضى شدى رها كن الان اداره مملكت ما هر گوشهاش را دست بگذاريد اسلحه دست غير صالحهاست و سر همه امور هم برمى گردد به دربار و بر مى گردد به اين شخص، اين را بايد از بين برد.
من نمىدانم كه اين ارتش چرا خواب است، آخر چرا اينقدر ذلت مى كشد چند روز بيشتر نگذشته بود از رفتن كارتر زهرمارى اين بساط را درست كرد، حالا هم اولش است اگر مجال به او بدهند اولش است اگر تنبه پيدا نكرده باشند كه چند نفر را كشتند و يك هياهويى پيدا شد كه موجش در همه دنيا رفت و همه عالم فهميدند و راديو صدايش را به خارج و همه جا برپا كرد. راديوى خودشان هم هر چه دلشان مىخواهد بگويند، مگر مردم ديگر بازى مىخورند از اين حرفها، ملت بيدار شده آقا، مردم بيدار شدند، اگر مردم بيدار نبودند كه بازارها را اينطور نمى بستند. روز جمعه، روز پنجشنبه از قرارى كه هم نقل شده است و هم مقامات اطلاعات رسمى اطلاع دادهاند بازار تهران اعتراضا تعطيل شده. مسأله تعطيل بازار تهران يك امر عادى نيست، يك امر خلاف عادت است، هيچ كس نمىتواند اين كار را بكند، اين احساسات و بيدارى ملت است كه اين كار راانجام داده. اين آقا كه مىگفت كه (همه با من موافق هستند) اين بازار تهران، آن هم بازار اهواز، آن هم اصفهان آن هم شيراز، اين كيفيت زندگى ماست.
اتحاد و تفاهم ملت، بركننده ريشه هاى استعمار ما.
اميدواريم كه همه طبقات، چه طبقات علما و مجتهدين و چه طبقات محصلين علوم دينيه و چه بازارى ها، بازرگان و چه لشكرىها و كشورىها كه همه خون دل مىخورند از دست اين خبيث ما اميدواريم كه تمام اينها دست اتحاد به هم بدهند، احزاب سياسى ما مستقلا كار نكنند، همه با هم روابط داشته باشند، همانطورى كه اخيرا در اين قضيه اخير هم اظهار تنفر كردند و هم بعضى احزاب سياسى اظهار تنفر كردند
و هم علماو هم اهل بازار و هم دانشگاهىها و همه داخلىها و هم خارجىها براى ما تلگراف كردند واظهار تنفر خودشان را از دستگاه كردند، از امريكا، از اروپا و آنها بعضى شان نوشتند سيصدنفر در اين قضيه از بين رفتهاند، من اميدوارم كه همه جبههها،همه جبههها با هم همدست بشوند واگر ملت به همه ابعادش همدست بشود، اين اسلحه از دست اين ناصالحها خلع مىشود و شاخ اين گاو شكسته مىشود. تشتت نكنند، اسباب تشتت فراهم نكنند، با بهانههاى جزئى و بچگانه با هم جنگ نكنند، با هم در نيفتند. اين چيزها را آنها درست مىكنند و بين مردم درست مىكنند تا مردم را به هم مشغول كنند و استفاده كنند. بيدار بشوند مردم كه شدهاند ان شاء الله و با هم بشوند، مجتمع باشند، تمامشان با هم دست به هم بدهند و ان شاء الله به حول و قوه خدا با دست هم دادن شما به هم و تفاهم همه جبههها با هم به زودى قطع مى شود اين ريشه، به زودى ان شاء الله قطع مىشود ان شاء الله. و من از خداى متعال سلامت همه را خواهانم و من تشكر خودم را به همه طبقات، به همه از اينكه علماى اسلام را تنها نگذاشتند و همه جبههخصوصا علماى اعلام، خصوصا بازارىهاى بزرگوار، من تشكر از همه آنها مىكنم و از همه آنها استدعا دارم كه هم دعا به اسلام بكنند و هم جبهههاى خودشان را محكم كنند و واحد كنند و كلمه واحده باشد و آن كلمه واحده قطع ايادى ظلمه و ايادى اجانب باشد بلكه اين مملكت يك سر و سامانى پيدا بكند و دست اجانب از آن كوتاه بشود، منافعى كه خود مملكت ما دارد صرف ضعفا و صرف مصالح خود اهل مملكت بشود و همه چيزش درست بشود و اين نمىشود الا اينكه خلع بكنند اين سلاح را از آنها و اميد است ان شاء الله خلع بشود اين سلاحها.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
صحيفه نور ج 2 صفحه 52
بيانات امام خمينى درباره جنايات شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
من نمىدانم از كجا شروع كنم، مصيبتها را بگويم يا بشارتها را، همه جا الان در ايران مصيبت است و همه بشارت. اين مطلبى را كه من سابقاً پيش بينى كردم كه اين ديكتاتورها و اين مستبدين و چماق به دستها در اواخر عمرشان، آن وقت كه سقوط خودشان را پيش بينى مىكنند و مىبينند يا به مرگ، يابه مرگ مقام و سياسى، ديوانه مىشوند، اعصابشان را به كلى از دست مىدهند و با حال ديوانگى و جنون با مردم معامله مىكنند، الان همان مطلب را ايرانىها بالعيان دارند مشاهده كنند و شما آقايان دستى از دور بر آتش داريد.
قم مركز روحانيت و اسلام، در قبضه لشكر جرار محمدرضا
الان قم مركز روحانيت مركز فقه اسلام در قبضه لشكر جرار مغول است لشكر جرار محمدرضا شاه بدتر از چنگيز است و خانههاى مردم را آن طور كه به ما اطلاع دادند، همانطور - دارند - يكى پس از ديگرى دارند تفتيش مىكنند و معلوم نيست كه دنبال چه مىگردند. الان جيش در قم با توپ و تانك و مسلسل مقيم است و تمام مدارس و خانههاى آقايان هم به حسب قاعده در تحت مراقبت پليس جيش است و - در منزل آقايان - هجوم كردهاند به منزل مراجع و در داخل منزلشان، آدم كشتند و جنايت كردند. الان آقايان در مريضخانه هستند، در بيمارستان، الان به حسب آنطورى كه اطلاع امروز بوده است، آقايان در بيمارستان هستند.
سقوط اين خاندان نزد ملت از پنجاه سال پيش بوده است
اين جنونى است كه عارض شده است بر اين شخص و نمىدانم به كجا خواهد منتهى شد. اين حال عصبى است كه چون خود را ساقط مىبيند، پيش ملت كه از اول ساقط بود، از آن روزى كه رضا شاه به امر انگلستان حمله كرد بر ايران و كودتا كرد، اولش اشخاص با اطلاع مىفهميدند و بعد هم كه شروع كرد به اراذلى و اوباشى و پليسش با مردم آنطورها، با علما آنطورها رفتار كرد، با زنها آنطور رفتار كرد، با مدارس دينى آنطور رفتار كرد، با تبليغات دينى آنطور رفتار كرد، مردم فهميدند كه
گرفتار چه اعجوبهاى و چه حيوانى هستند. اين كه از اول اين خاندان ساقط بود پيش ملت، سقوط از حالا نيست از پنجاه سال پيش از اين، اينها ساقط بودند پيش ملت، منتهى حالا يك جنبشى در ملت ايران پيدا شده است و به حسب آنطورى كه گفته شده است بيش از سى شهر در ايران تظاهر بر ضد اين مرد كردند و (مرگ برشاه) گفتهاند.اين سى شهر اين همه ايران، اينها به منطق شاه از خارج كشور با تذكره قاچاقى وارد ايران شدهاند و يك عده معدود آشوبگرند اينها! تمام مراجع اسلام، تمام علماى بلاد از اول تا آخر كه بر ضد اين شخص قيام كردهاند و آنطورى كه امروز اطلاع دادهاند پنجاه وشش نفر از علماى تهران از رفتن به مسجد اعتراضاً به اين كارها، خوددارى كردند و اعلام كردند كه نمىروند به مسجد براى خاطر اعتراض براينها، اينها همه با تذكره قاچاقى از بيرون آمدهاند! و اين عده آشوبگرند! اخلالگرند! علماى تهران علماى قم، علماى خراسان، علماى آذربايجان، علماى يزد علماى كرمان علماى همه جا، اينها يك مشتى آشوبگر هستند!!
محمدرضا، مصلحى كه ما را به دروازه تمدن بزرگ مىرساند!!!
آن كه آشوبگر نيست محمدرضاخان است! اين آشوبگر نيست! اين مصلح هست! اين دارد ما را به دروازه تمدن بزرگ وارد مىكند! اگر كسى اين كتابى كه براى ايشان نوشتهاند - خودش كه عقلش نمىرسد كه بنويسد، اينها برايش مىنويسند، من نمىدانم حالا مطالعه هم كرده است كه بفهمد چه جفنگهائى تو اين كتاب هست يا مطالعه هم نكرده اگر كسى اين كتاب را ببيند واقعاً خجالت مىكشد كه يك قلمى اينطور اينطور بى بندوبار، اينهمه اختناق اينهمه گرفتارى مردم، اينهمه كشتار اينهمه زدوبند اينهمه فروختن ملت به اجانب، اينهمه خيانت بر ملت مسلم ايران اينها را همه خدمتگزارى بخواند (آزادى است در ايران) يك آزادىاى كه هيچ كس نمىداند! هر كس اين كتاب را بخواند و از كره مشترى آمده باشد و اين كتاب را بخواند خيال مىكند كه اين يك مطلبى است كه همان طرز فكر افلاطون است. معلوم مىشود كه ايران يك عالم ديگرى است، يك عالمى ماوراى اين عالم است. اما وقتى كه بيايد در ايران وارد بشود و ببيند طرز حكومت ايران چه جور است و طرز حكومت شاه چه جور است آنوقت مىفهمد كه همهاش لاف و گزاف، بيخود گفتن، توى كتاب نوشتن هست. بخوانيد اين كتاب را، البته آن كسى كه نوشته آدم مطلعى هم بوده است، حالا نمىدانم خودش مطالعه كرده يا نكرده اما آن آدم، آدم مطلعى بوده كه نوشته لكن نشسته و از ماوراى طبيعت، از ماوراى اين عالم چيز نوشته. ايشان هم كه مىخواهند ما را، به دروازه تمدن بزرگ برسانند يعنى اين كار انجام شده است، ما در دروازه تمدن هستيم! الان ما وارد شهر ماوراى طبيعت هستيم! در تمدن بزرگ ما الان وارد هستيم! اما چه داريم؟ شما يك چيزى كه ما داشته باشيم، خودمان داشته باشيم، جز دروغ گفتن و گزافه كه از خودمان است، ماوراى ان ما چه داريم؟ جز اين جنايتچه داريم؟ جز آدم كشى، جز اختناق، جز دروغگويى، حتى مخبرين روزنامه با آن وضعى كه چهل، پنجاه سال است داشتهاند، حالا اعتراض كردند كه ما را اينقدر وادار به دروغگويى نكنيد، مخبرين روزنامهها، اينها
اعتراض كردهاند كه اينقدر ما را به دروغگويى وادار نكنيد. اساتيد دانشگاهها از قرارى كه گفته مىشود، اعتراض كردند كه ما نمىرويم سر اين كلاسها و درسها با اين وضعى كه شما پيش آورديد در دانشگاهها، اينها هم لابد يك دسته از اوباش هستند!!
مخالفين ديكتاتورى در اصطلاح شاه مشتى اراذل بيگانهاند
اين علماى تهران كه الان بنا دارند كه از قرارى كه امروز اطلاع رسيده است كه اعتراضاً دست از جماعت بردارند و اين حوزه قم كه الان در حال تعطيل وانعطال است، اينها همه يك مشتى اوباش هستند كه از خارج مرز با تذكرههاى دروغى آمدهاند در ايران! آذربايجانىها همهشان كه همچو قيامى كردهاند كه بيسابقه تقريباً بوده است، همچو تعطيلى كردند كه بيسابقه بوده است، اينها هم يك مشتى اراذل بودند! يزدىها هم همين طور، همه ايران، تمام ايران يك مشتى اراذل به اصطلاح اينها هستند كه اينها نمىفهمند چى چى مىگويند! در اصطلاح اينها هر كس كه مخالف با ديكتاتورى است، مخالف با كسانى است كه به اسلام دارند خيانت كنند، كسانى كه به اين ملت خيانت كردهاند، هر كه مخالف اينهاست يك مشت اراذلى است كه از خارج آمده!
ادعاى پوچ شاه در پشتيبانى ملت از او
الان هم با اين همه بساطى كه در ايران در آمده است و اينهمه مخالفتى كه از همه شهرها، سى و چند شهر، همه شهرهاى ايران بايد گفت، سى و چند شهر خوب دهاتش هم بوده است، از دهات هم مىگويند هست اين مطالب، الان هم با همه اين مسائلى كه اينها روبرو هستند، باز وقتى كه صحبت مىكنند ابداً از آن حرفهاى اول دست برنمىدارند، (تمام ايران با ما موافقند! تمام اصناف! همين ديشب اين مطلب بوده كه صدوبيست و چند رئيس صنف گفتهاند. تمام اصناف تهران با شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت راى دهند! و معترضند به اين آشوبگرها! به اين آشوبگرهااعتراض دارند واز دولت خواستهاند كه اينها را مجازات كنند!) اين صدوبيست و چند صنف خارج از ايرانند اينها يا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران كه حالا مىگويند چهار روز است بسته است. حالا امروز را من اطلاع ندارم اما مىگويند چهار روز بسته بوده، اعتراض داشتهاند، هياهو از بازار بلند مىشود. مبدا هياهو دانشگاه هست و بازار، دانشگاهىها از خارج آمدهاند؟ بازار تهران هم از خارج آمدهاند؟ آن اصناف و صدوبيست و چند صنفى كه همه اظهار وفادارى كردهاند اينها زيرزمين، در زير زمين اينها هستند. ما در خارج نمىبينيم اينها راحلال زاده اينها را نمىتواند ببيند. اينها همه، همه موافقند!! همه سى و چند ميليون جمعيت ايران همه موافقند!! چند هزار، چند نفر معدود، اول كه مىگفتند به عدد انگشت هاى مثلاً انسان، كم كم يك قدرى زيادش كردند، حالا رسيده به چند هزار، دوسه هزار جمعيت كه با اينها مخالفند! ديگر چندين ميليون جمعيت همه موافق هستند!! اما اين جمعيت كجاست ما نمىدانيم، اين جمعيت در
يزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربايجان است؟ كردستان است؟ اهواز است؟ اينها كجا هستند كه ماوراى اين جمعيتى كه الان در ايران موجود هست، هستند؟ جمعيتى كه در ايران الان موجود است، همه مىدانند، همه خبرگزارىهايى كه بايد اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته مىشود كه بيست و چند (بعضىها 25 شهربعضىها 33) شهر از شهرهاى ايران همه اعتصاب كردهاند، همه تظاهر كردهاند بر ضد شاه، در راديو هم هست. يك كلمه هم گفته شده است كه اينها، شاه يا دستگاه شاه از فلان طلبه كه من باشم مىبينند ولى من مىبينيد ولى من مىگويم تمامش زير سر خود اوست، تمام اين سى و چند شهر كه قيام كردهاند، با تحرك خود ايشان قيام كردهاند. دزد اگر بخواهد بگويد كه دست من را حاكم بريده است، بايد به او گفت نه خودت بريدى حاكم اجراى قانون مىكند، تو خودت دست خودت را بريدى، تو دزدى كردى و كسى كه دزدى بكند دستش به هدر مىرود.
تو فكر كن كه (اگر قوه تفكر براى تو ديگر باقى مانده باشد، سقوط خودت را به چشمت دارى مىبينى و قوه تفكر از دستت رفته) تو فكر كن كه در اين پنجاه سال بر اين ملت، تو و پدرت چه گذراندى، اين ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. اينهمه داغها كه در دل اولياى اين مقتولين هست از آن زمان تا حالا، از زمانى كه در مسجد گوهرشاد آن جنايت را آن مرد جنايتكار كرد لعنه الله تعالى تا امروز كه با دست تو اين جنايات دارد اجرا مىشود، با اين ملت شما چه كرديد.
با اين هرزگىها جلوى انفجار ملت را نمىتوان گرفت
مىخواهيد انفجار نشود؟ ديگر يك كسى بايد باشد كه راس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار كند؟ اين خود به خود منفجر است اين ايران، ايران خود به خود منفجر است. مگر مىشود جلوى انفجار را با اين هرزگىها گرفت كه گروه انتقام يك وقت درست مىكنند و كميته پيكار درست مىكنند و اين حرفهاى نامربوط؟ مجلسشان را وقتى كه مىروى گوش مىكنى حرفهاى اين چهار نفر بيچارهاى كه آنجا براى خاطر اينكه سال ديگر هم اينها مجلس بروند خودشان هم گفتند اين را كه سال ديگر هم اينها مجلس بروند ببينيد چه حرفها مىزنند، حتى وكيل خود آذربايجان مىگويد (اينها آذربايجانى نيستند، آذربايجانى كه با شاه مخالف نمىشود) پس اينها كجائىاند؟ تبريزىها كجائىاند آقاى وكيل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطى كه پيدا شده است در مجلس، يك وقت مدرس توى مجلس هست، يك وقت هم اينها كه مىبينيد.يك وقت مدرس است كه مىايستد و مقابل همه صحبت مىكند و مقابل رضاشاه مىايستد، تا آخر نفس ايستاد بعد هم او را كشتند البته.
يك وقت هم اينها هستند كه براى خاطر اينكه يك روز ديگرى هم وكيل بشوند، حالا يك همچو حرفهايى مىزنند كه همه، هم خودشان مىدانند دروغ مىگويند هم ديگران مىدانند كه اينها دروغ
مى گويند. معذالك مىگويند، براى جلب نفع خودشان، جلب رضايت رضاشاه محمدرضاشاه سخط خداى تبارك و تعالى را بر خودشان مىخرند. اين وضع مجلس ما، آن وضع قوانين ما، آن وضع احكام شرعى ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.
خدا مىداند كه بعضى از اين صاحب منصبها گاهى همين جا قاچاقى پيش من مىآيند، چه خون دلى اينها دارند از اين مستشارهاى آمريكايى كه هر چند وقت يك دفعه يك جبهههاى تازهاى مىآيد اينجا و با ما چه مىكند و چه معاملاتى اين نانجيبها با اينها مىكنند.
چرا صاحب منصبهاى ما اينقدر بىعرضهاند؟
من نمىدانم، واقعاً براى من معماست كه اين صاحب منصبهاى ما چرا اينقدر بىعرضهاند، چرا اينها اينقدر بى عرضه هستند؟ چرا نشستند تو خانهشان تا اينطور تحميلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهاى آمريكايى را اجازه مىدهند كه با آنها اينطور رفتار كنند؟ چرا اين مردك را بيرونش نمىكنند؟ به ما مىگويند كه خوب اگر اين برود كى جاى اين بيايد به جايش؟ من گفتم اگر اين برود عبيدالله هم بيايد بهتر از او است براى اينكه هر كس بيايد حالا فكر مىكند. يك مقدار اين حالا كهنه كار شده و اواخر عمرش است و عصبى شده و ديوانه شده است و به هر جازند و مىكشد و نمىدانم به كجا مىرسد. اما اگر چنانچه او برود هر كه بيايد، هر كس را شما تصور كنيد بيايد، در اول امر تا يك مدتهايى مردم راحت هستند، اگر اين باشد يكساعت راحتى نيست، اگر اين برود هر كس بيايد مردم باز يك مدتى راحت هستند. خيال نكنيد كه حالا اگر اين رفت دنيا به هم مىخورد، هيچ چيز به هم نمىخورد. اين صاحب منصبها كجا هستند؟ هى ارتشبد كذا و نمى دانم سپهبد كذا و سرلشكر كذا، حرف است اينها، مثل وكلا مىمانند، وكيل هستم!!! وكيل كجا و ملت! هر كدام از قول ملت حرف مىزنند. مرديكه خودش هست تنهايى، آنوقت گويد ما و همه ملت. آخر اين ملتى كه همه الان بر ضد اين مرديكه قيام كردهاند، اين ملتى كه مىبينند همه چيزشان را اين آدم از دست داده و برده و از بين برده است، اين ملتى كه مىبينند جوانهاى آنها را به فساد كشيده دخترهاى آنها را مىخواهد به فساد بكشد، اين ملت همهشان موافقند با اصل انقلاب؟! انقلاب شاه و ملت؟! باز هم خجالت نمىكشند مىگويند انقلاب شاه و ملت!! بگويند انقلاب آمريكا راحت كنند خودشان را، بگويند دستور آمريكا، انقلاب آمريكا، چه بايد كرد، همانطور كه خودش در يكى از نوشتههايش گفت كه خوب صلاح ديدند كه ما باشيم، آن متفقين صلاح ديدند كه ما باشيم عجالتاً، خدا لعنتشان كند اينها را كه همچو صلاحى براى ما ديدند.
الان قم حكومت نظامى است از قرارى كه گفته مىشود، تبريز حكومت نظامى است، مشهد
حكومت نظامى است يا بدتر از نظامى، حكومت نظامى اينطور نيست كه، حكومت نظامى، يك نظامى هست كه يك نظامى مىآيد حاكم مىشود و بعضى رفت و آمدها و بعضى اجتماعات را جلو مىگيرد، اما بريزند تو خانه مردم، حكومت نظامى است؟ بريزند تو خانه مردم تفتيش كنند؟ همه محلههاى قم را مىگويند همين طور احاطه كردهاند و مشغول تفتيش هستند، دنبال اسلحه مىگردند. اينها از سايه خودشان مىترسند بيچارهها، خيال نكنيد اين اشتلمها را هيچ (خيال)، هيچ خيال نكنيد اينها چيزى هستند، اينها الان از سايه خودشان مىترسند. همچو خوف اينها را برداشته كه مثل گربهاى كه آن آخر ديگر به همه چيز حمله مىكند و با دست و پنجه و چه حمله مىكند از خوفش، اينها هم به آن مرتبه رسيدهاند كه حالا با دست و پنجه و لگد و هر چيز هست مسلسل و تانك و توپ و اينها حمله مىكنند به مردم، به مردم بى دفاع، خانههاى قم را مىگردند، گفتند در آذربايجان هم بنا دارند اين كار را بكنند، بايد همه ايران را اينها تفتيش بكنند، بايد همه ايران را اينها بگردند.
اساس انفجارات و انقلابات، خود شاه است.
تمام اينها با تحريك خود ايشان است، نه تحريك من. من هم يك طلبهاى هستم كه مثل ساير آقايان طلاب، مثل ساير آقايان شهرها من هم يك نالهاى مىكنم از دست اين، آن كه اساس مطلب است، آن كه اساس اين انقلابات است، آن كه اساس اين انفجارهاست خود اين آقاست، خود اين آدم است، اساس خود اين است، آن كه خيانت مىكند بايد اگر آمدند گفتند خيانت و داد و قال و آشوب دارند مىكنند خيانت مىكنند، نگويند محرك دارند. تو محركى، به خيانتت تحرك كردى مردم را، تو به اين مردم خيانت كردى مردم هم در مقابلش ايستادند و حرف مىزنند، حرف است. الان بيچارهها چه بكنند، تو همه حيثيت اين مملكت اسلامى را از دست دادى و بردى و الان هم مشغول فعاليتى براى بيشتر از دست دادن و بردن.
مردم ديگر به تنگ آمدهاند، مردم از جان خودشان هم به تنگ آمدهاند، جوانش را مىكشند خودش باز مىآيد، قم آدم مىكشند باز توى محلاتش بچه و بزرگ و آنها حمله مىكنند براى اينكه از جانشان هم سير شدهاند مردم. ديگر با اين وضع، با اين اساسى كه تو بنيان گذاشتى در اينجا، براى كى يك راحتى هست، يك راحتى يك روزه هست؟ يك راحتى يك ساعته هست تا اينكه يك زندگى داشته باشد؟ آخر، زندگى اينطور را مردم ترجيح مىدهند كه نباشد اينطورى، پس تقصير از خود توست و ديگر هم نمىتوانى اصلاحش كنى. توبه تو پيش ملت پذيرفته نيست. ممكن است يك توبه حقيقى بكنى و مال مردم را دستشان بدهى و همه جنايات را جبران بكنى، خدا ممكن است، خدا بزرگ است بپذيرد اما ملت نمىپذيرد. ماها نمىتوانيم توبه تو را بپذيريم، توبه تو مرگ است، توبه گرگ مرگ است. ديگر آن آخرى افتاده به اين كه دستور دادهام كه خيلى مردم را چيز نكنند، همين ديشب مىگفت كه
(دستور دادم - كه - امر كه ديگر مردم را چيز)، اين همان توبه گرگ است كه مرگ است. تو حالا با يك راه ديگرى مىخواهى راه باز كنى براى جنايات، و الا تو ممكن نيست كه دست بردارى از جناياتت. كسى كه اعصابش اينطور خرد شده و خراب شده مىبيند همه ملت با او مخالف هستند، اربابها هم، مىترسد كه اگر ملت مخالفتشان طول بكشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند و خدا مىداند كه اگر يك روز دستش را اين آمريكاى خبيث از سر اين بردارد، اين را هيچ برايش نمىگذارند بماند، همان اطرافيانش هم خواهند خورد او را.
هيچ اسلحهاى با ايمان و قيام ملت نمىتواند مقابله كند
ولى حالا ملت چه بكند؟ مستشارهاى خارجه ريختند به اينجا و همه چيز دست آنها هست، قدرت دست آنهاست ملت ضعيف است. اين اشخاصى كه از حقوق بشر هى دم مىزنند، همينها ملت ما را به اينطور گرفتارى كشاندند. چه بكند يك ملت ضعيفى كه اسلحه ندارد؟ - چيز ندارد - ولى هيچ اسلحهاى با ايمان نمىتواند مقابله بكند. هيچ اسلحهاى با قيام ملت نمىتواند مقابله بكند. امروز همه اسلحهها نمىتوانند مقابله كنند با قيام مردم، هر چه بكشند باز نمىتوانند. اين مصيبتها كه مىبينيد كه همه شهرها الان گرفتار هستند، هر روزى يا گرفتار پليسش هستند يا گرفتار جندىها و لشگرىها هستند با تانك و توپ و مسلسل، يا گرفتار يك دستهاى هستند كه مىآيند تظاهر مىكنند و زنده باد و جاويد باد مىگويند و توى خانه بعضى مراجع مرديكه رفته و تفنگش را كشيده و چه كرده كه من همه شما را مىكشم اگر نگوييد جاويد كذا، آنها هم نگفتند و به او چه كردند از قرارى كه شنيدم، اينها گرفتار اينها هستند كه بايد جاويد كذا بگوييد. مگر با گفتن جاويد، جاويد مىشود؟ گذشت ديگر مطلب، برود سراغ كارش، اگر بتواند جانش را از دست اين ملت نجات بدهد، يواشكى فرار كند. بيخود برنامه حركتش را به خارج از كشور لغو كرد به خيال اينكه خودش در دست بگيرد قدرت را، آدمكشى را خودش در دست بگيرد، نبادا جا را خالى كند ديگرى بيايد جايش، چه بروى چه نروى تو ديگر رفتنى هستى بيچاره و خودت اين كار را كردى، ما اين كار را نكرديم، ملت اين كار را نكرد، تو اين كار، اساس را تو درست كردى. اگر يك حكومت صحيح بود، يك قدرت صحيح بود و يك مجرى قدرت صحيح بود و دلسوز ملت بود، اسلامى بود، ممكن بود اين مسائل پيش بيايد؟ ممكن بود تظاهرى بر خلافش بشود؟ امكان نداشت چنين چيزى، پس اينكه مىبينيد كه همه يكدل و يك جهت تظاهر بر ضدتان مىكنند، بدان كه زير سرخودت است اين مسائل، تو اين كارها را كردى.
در همه مصيبتها بشارت پيروزى ملت هست
اينها مصيبتهاى ماست و بشارتها، در همه اينها بشارت، بشارت پيروزى ملت، بشارت قطع ايادى اجانب ان شاءالله، بشارت قطع اين دودمان و رفتن اينها از اين مملكت يا از اين عالم، اينها همه بشارت است و مردم بايد قوى، دلخوش، بىهراس باشند.
اسلام از اول بر ضد شرك، كفر و بىعدالتى قيام كرده
هر انقلاب اسلامى در آن يك مطلبى هست، در آن يك كشتنى هست، يك ناراحتى هست - همچو نيست كه - خوب اسلام را ما بايد ببينيم اولش چه جور به دست آمد، اين اسلام، اين پيغمبر اكرم (ص) آنوقتى كه اجتماعات را درست كرد و توانست قيام بكند بر ضد شرك و كفر و بىعدالتىها، با چه مصيبتهايى گرفتار بود، چه جنگهايى كرد و چه كشتارهايى داد و خودش چه زحماتى كشيد و چه جراحاتى برداشت. اسلام از اول وقتى زاييده شده است، آن روزى كه اعلام شد به اينكه حالا ديگر بايد قيام كرد در مقابل اينها، از آن روز برنامهاش اين بود كه بزند و بكشد و كشته بشود براى اصلاح حال جامعه، براى اينكه اين دزدها و اين خيانتكارها را قطع اياديشان را بكند، قطع حياتشان را بكند، اينها مضر به جامعه هستند، اين باغدارها و اين كارواندارهاى قريش مضر به جامعه هستند، اينها بايد از بين بروند. از اول اسلام وضعش اين بوده، وقتى دست من و شما رسيده، اسلام درآمده به اين صورت كه جز مطالعه كتاب كار ديگر نمىكنيم و كار ديگر هم نمىگوييم بكنند.
خدا مىداند كه من براى حوزهها متاسفم، من براى حوزه نجف متاسفم، آقا حيثيتش را دارد از دست مىدهد حوزه نجف، حيثيت را پيش مسلمين دارد از دست مىدهد، من متاسفم براى اين اشخاصى كه نيستند، من براى يك حوزه متاسف هستم، يك حوزه هزار ساله و هزار و چند صدساله دارد حيثيتش را از دست مىدهد. شما ملاحظه كنيد در تمام اين صحبتهايى كه در ايران هست از اول تا آخر برويد مطالعه كنيد، تمام اعلاميه هايشان را مطالعه كنيد، اعلاميه چه جناح متدين، چه جناح روشنفكر، چه جناح اهل علم، برويد مطالعه كنيد، اسمى از نجف ديگ نيست، نجف منسى است، يك قدرى به داد اين نجف برسيد شما آقايان.
حوزه قم حوزه زنده است، كشته مىدهد، مىكشد، كشته مىدهد، عرض مىكنم كه اگر بتواند مىكشد، الان هم در تحت فشار هست و معذالك زنده است، معذالك ايستاده است. طلبه قم ايستاده است، قمى ايستاده است، ملت قم ايستاده است، كتك مىخورد و ايستاده است. طلبه قم كشته مىدهد و ايستاده است و لهذا زنده است، اصلاً در اذهان مردم قم است هر چى هست و من براى نجف متاسفم. من قمى هستم اما براى نجف متاسفم. ما علاقه داريم به همه اينها، ما علاقه داريم به يك همچو حوزه هزار و چند صد ساله، نگذاريد اين حوزه از بين برود، نگذاريد اين حوزه منسى بشود.
بايد حالا كه ايران قيام كرده است و خداوند توفيق بدهد به آنها بايد نظام داشته باشد، بى نظام نبايد باشد. روابط بايد باشد بين حوزه قم، حوزه تهران و همه شهرستانها روابط مىخواهد، سازمان بايد بدهيد به اين قيام، متفرقات نباشد، سازمان داشته باشد كه اگر يك روزى قم ايستاد، تمام ملت بايستد، متفرق نباشد، جناحها همه با هم بشوند.
جناحها بدون روحانيت يك شاهى ارزش ندارند
اين اشتباه هست كه بعض جناحها از قرارى كه امروز به من كاغذ بعضى از آقايان رسيد اينها ديگر از روحانيت صحبت نمىكنند، نمىفهمند اينها، اينها نمىدانند كه بى روحانيت يك شاهى اينها ارزش ندارند. اگر چنانچه دست ناپاكى در كار نباشد و اينها را وادار نكند به اينكه در نوشتههايى كه مىنويسند روحانيت را ساقط كنند و اگر مقصود اين نباشد كه جناحها با هم مختلف بشوند و متشتت بشوند و از راه بى فهمى باشد، بى ادراكى باشد و هواى نفس باشد، اصلاح كنند خودشان را، تمام جناحها با هم بشوند، سازمان واحد باشد، يك حزب الهى در مقابل حزب رستاخيز، حزب خدا، حزبالله، همه با هم باشيد، همه باهم صحبت كنيد همه با هم قيام كنيد، همه با هم قعود كنيد. هر دستهاى عليحده و آن براى خودش، آن براى خودش، غلط است امروز. روحانيين با آنها، آنها با روحانيين، دانشگاهى با شما شما با دانشگاهى، بازارى با همه، كارگر با همه.
مصيبت مشترك است، همه با هم قيام كنيد
همه شما يك مصيبت داريد، همه گرفتار يك مصيبت هستيد. مصيبت، مصيبت مشترك است. همه مصيبت زده هستيم. يك امرى نيست كه اختصاص به روحانيت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد يا اختصاص به دانشگاهى داشته باشد. اين مطلبى نيست كه اختصاص داشته باشد، اگر نفت را مىبرند، نفت همه را دارند مىبرند، اگر يك مشت آهنپاره بيخود وارد مىكنند در مملكت، براى همه هست اين مصيبت، اگر مستشارهاى آمريكا را در اينجا مىآورند، اين مصيبت براى همه هست، براى يكى و دو تا نيست، اگر پايگاه براى آمريكا درست مىكنند، اين براى همه هست، اگر خيانت به ما مىكنند، خيانت به ملت مىكنند، خيانت به همه است. همه دست به دست بدهيد، عليحده هر كس براى خودش يك سازى بزند، اين غلط است، اين شكست است. بايد سازمان داده بشود به اين قيام با اين نهضتى كه الان بالفعل موجود است، بايد عقلاى قوم سرهاى قوم سازمان بدهند به اين، يعنى روابط پيدا بشود بين همه جناحها، همه شهرستانها بايد با هم روابط داشته باشند، بايد، مجالس در روز واحد باشد. يكى از اقسام روابط كه من سابق مىخواستم در قم ايجاد بكنم و نگذاشتند ايجاد بشود - خداوند اصلاحشان كند انشاءالله من بنابر اين گذاشتم كه در تمام ايران، يك روز تعطيل، يك روز اجتماع باشد، اجتماع اهل علم يعنى فرض كنيد روز شنبه يا شب شنبه تهران يك اجتماع اهل علمى باشد، خراسان اجتماع اهل علمى باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمى باشد، فلان جا هم چه باشد، اين يك سازمان بود، نگذاشتند، نفهميدند.
حالا آقايان بيدار بشويد، ملتفت باشيد، دشمن شما حالا هم قوى است، حالا با چاقو آمده به ميدان، حالا با تانك آمده به ميدان حالا - عرض بكنم كه با مسلسل آمده به ميدان، لكن نترسيد از
اين مسلسلها، مسلسلها چيزى نيستند، شما حقيد، حق با شماست، خداوند تعالى با شماست، سازمان بدهيد به اين، نهضتى كه الان در ايران پيدا شده است، روابط بايد با هم باشد. آقايان علما با همه جناحها، همه جناحها با آقايان علما، همه ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در يك وقت معين اجتماع داشته باشند با هم كه اگر يك روزى يك كلمهاى فرض كنيد از يك جايى صادر شد، تمام با هم يك كلمه باشند، يك حركت باشند اهالى ايران. مژده مىدهم به همه جناحهايى كه در ايران براى اسلام، براى احقاق حق قيام كردند كه (ان الصبح لقريب) نزديك است انشاءالله.
براى رسيدن به پيروزى، هواهاى نفسانى را بكشيد و همه با هم باشيد
شما پيروزيد انشاءالله اما به شرط اينكه عوامل مختلف در كار نباشد، به شرط اينكه هواهاى نفسانى، اين براى خودش بكشد و آن براى خودش بكشد، اين نباشد در كار. همه با هم برادريم، من يك طلبه هستم، تو هم يك آقا هستى، آن هم يك كاسب هست، آن هم يك دانشگاهى هست، آن هم يك دكتر هست، آن هم يك مهندس هست آن هم يك روشنفكر هست، همه ما با هم مصيبت واحده داريم، همه با هم بايد بنشينيم و شيون كنيم.
خداوند انشاءالله به همه جناحها توفيق بدهد، به همه سلامت بدهد. خداوند انشاءالله قطع ايادى اجانب را از مملكت اسلامى بكند و از همه ممالك اسلامى بكند
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
بيانات امام خمينى در مورد سرسپردگى رژيم پهلوى، به ابر قدرتها و وظيفه مسلمين در قبال نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
رئيس اطلاعاتشان آمد پيش من و راجع به اينكه شما ملت ايران را مسلح نكنيد، شما فعاليت نكنيد، ما تعهداتى داريم نسبت به دولت ايران. من گفتم كه خوب شما تعهداتى نسبت به دولت ايران داريد اما من نسبت به آن تعهد ندارم و ما هم تعهداتى خودمان داريم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان ما به كار خودمان ادامه مىدهيم شما هر كارى كه مىخواهيد بكنيد. گفت آخر شماها هى اعلاميه مىدهيد، هر روز يك نوارى فرستيد و چه مىكنيد، شما كمش كنيد. گفتم نه، من اعلاميه مىدهم، نوار هم پر مىكنم و مىفرستم منبر هم اگر رفتم صحبت مىكنم اينها چيزى است كه من نمىتوانم كنارشان بگذارم. او هم رفت و بعد تشديد كردند به طورى كه من ديدم كه اينها ديگر تحمل مطلب را ندارند و پيشتر او اين را گفته بود كه فلانى حالا هيچ، اما شماها (رفقاى ما) را چه خواهيم كرد. من ديد كه ممكن است يك وقتى اينها به رفقاى ما يك تعرضى بكنند و ما هم مقصدى (مكانى) پيشمان مطرح نيست، ما مىخواهيم كارمان را انجام بدهيم بنا گذاشتم كه بروم به كويت و از آنجا بعد به يكى از ممالك اسلامى بروم. با اينكه ويزا هم داشتيم، در سرحد كويت دولت كويت مانع شدند، حتى اجازه اينكه ما برويم به فرودگاه از آنجا پرواز كنيم، آن قدر هم اجازه ندادند، ما باز برگشتيم به عراق. معلوم شد كه خود آنها هم تفاهمى داشتند، منتظر ما بودند، همان جمعيتى كه ما را آورده بودند باز آنجا ايستاده بودند. ما برگشتيم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندين ساعت بردند بغداد و از بغداد هم ديديم كه حالا بيائيم اينجا شايد بتوانيم يك فلان محلى براى خودمان انتخاب كنيم. موقتاً آمديم به فرانسه و من خودم را ملزم مىدانم يعنى ملزم شرعى مىدانم عقلى ميدانم كه در يك وقتى كه مردم ايران قيام كردهاند و دارند كشته مىدهند، جوان هايشان را گرفتهاند ازآنها يك دستهاى را كشتهاند، يك دستهاى را حبس كردهاند، عدهاى از علماى ما الان در حبس هستند، عده زيادشان در تبعيد هستند و مردم همه از بچه كوچك تا پيرمرد ايستادهاند الان در مقابل دستگاه شاه و همه با يك صدا مىگويند ما شاه را نمىخواهيم، همه مسؤول مىشويم براى اين ملت.
ملت حق تعيين سرنوشت خود را دارد
و اين ملت و هر ملتى حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خودش را.
اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست، هر كس، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكنند، ديگران نبايد بكنند. اين ملت با هم الان همه ايستادهاند و مىخواهند سرنوشت خودشان را تعيين كنند.
بى تفاوتى در مقابل جنايات بر خلاف شرع و انصاف و انسانيت است
اين است كه ما، اين آدمى كه به ما خيانت كرده است، به اسلام ما، به دين ما خيانت كرده است مخازن ما را دارد به اجنبى مىدهد، در مقابلش يا اسلحه مىگيرد و مردم را مىكشد و يا مىگيرد و مقدارى، يك مقدارش را خرج همين كارها مىكند باقيش را هم خودشان و رفقاى خودشان از بين مىبرند، يك مردمى كه الان ايستادهاند و دارند خون مىدهند براى اين كار، مائى كه در خارج هستيم مكلف هستيم كه با اينها همزبان باشيم. الان آنها، همين الان هم كه ما اينجا نشستهايم شما بدانيد كه در آنجا انقلاباتى هست، الان در ايران، همين چند روز پيش از اين در خيلى از جاهاى ايران آدم كشتهاند. خيلى است، الان هم كه ما اينجا نشستهايم، باز نمىدانيم، شايد الان هم در ايران يك صدائى باشد و هست اما حالا كشتار هست يا نه، الان ما نمىدانيم، چرا، دور هستيم. هر روز اين مسائل هست. آنها در ميدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستندماها اينحا بى تفاوت باشيم و مشغول به مثلاً كارهاى عادى خودمان باشيم اين برخلاف انصاف، برخلاف انسانيتبرخلاف شرع، بر خلاف همه اينها هست. من مىتوانم حالا با شما صحبت كنم و شما را دعوت كنم به اينكه با ملت خودتان كه براى منافع همه كه شماها هم جزو آنها هستيد، قيام كردند و شماها موافقت كنيد، اين جبهههاى خارجى هر چه هستند، اينها همه همدست بشوند. من بهاندازهاى كه مىتوانم براى شما چند نفر حالا صحبت كنم صحبت مىكنم، آن مقدارى هم كه مىتوانم بنويسم مىنويسم و منتشر كنم. شما هم به هر اندازهاى كه مىتوانيد، تظاهر هر وقت وقتش شد، مناسب شد، نوشتن، گفتن، به روزنامه نگارها چيز گفتن، هرچه مىتوانيد، هر كس به هر اندازهاى كه مىتواند با اين ملت ضعيف كه الان تحت چكمه اين بىانصافها هست بايد همراهى كرد.
و يك همچنين قيامى كه الان در ايران هست من گمان ندارم در تاريخ سابقه داشته باشد اين را كه يك مسأله واحدى را همه بخواهند. الان همه، اين بچههايى كه تازه خودشان هم الان نمىدانند چه دارند مىگويند اما مىگويند ما شاه را نمىخواهيم، يا اينكه همه گفته اينها هم گويند. يك بچه هفت، هشت ساله، پنج شش ساله، آن كه زبان باز كرده الان مىگويد كه (مرده باد شاه) براى اينكه ديده همه مىگويند او اين هم مىگويد. اين زبان همه است، اين منطق همه است و در طول تاريخ شايد ما نداشته باشيم يك وقتى كه همه يك مطلبى را با هم بگويند يعنى آن كه در آن طرف ايران، در اقصى بلاد ايران است با آن كه در مركز است حرفش يكى باشد. الان وضع اينطور شده است و يك ملتى وقتى وضعش اينطور شد، اين پيش مىبرد. اين ديگر نمىشود كه اين ملتى كه ايستاده الان در مقابل
ظلم و در مقابل قلدرىها و آنها با توپ و تانك و او با مشت دارد مقاومت مىكند و نمىرود كنار، اين ملت شكست نمىخورد.
الان تبليغات مختلف شروع شده است، اين شروع بود، زياد شده است تبليغات مختلف براى اينكه بشكنند اين وحدت را و جبهههاى مختلف اشخاص مختلف، اينها با آن صورتها حتى گفتند كه بنا دارند كه در دانشگاه وقتى كه باز شد دانشگاه، يك دسته سازمان امنيتى را به صورت دانشجوها بياورند و شعار كمونيستى بدهند براى اينكه به مردم بفهمانند كه اگر شاه نباشد خواهد اينطور شد. اين شاه از كمونيستها هم بدتر است، اين شاه، هر كسى از اين شاه، از اين آدم كه بهتر است. اين چه گذاشته براى مملكت ما، جز اينكه همهاش تبليغات است؟ چقدرها خرج تبليغات در داخل و خارج مىشود تا اينكه روزنامهها در خارج براى او دروغها را بنويسند و در داخل برايش دروغها را بنويسند. اين مشغول اين كارهاست و مشغول جمع كردن مال و در اطراف دنيا زينت تهيه كردن و زمين خريدن، همين است كار ايشان، ديگر چيست؟ يا آدمكشى و آدمزنى است يا يك استفاده اينطورى از مردم. دارد استفاده مىكند و مال اين ملت را دارد تضييع مىكند.
حرف ما اين است. ما يك كلمه حرف داريم و آن اين است كه اينهائى كه نشستهاند سر اين خوان يغما كه اسمش ايران است و هر كس از هر طرف آمده است، هر مملكتى از هر طرف آمده است دارند از اين خوان يغما مىخورند و اين ملت ما، كنار اين دارد گرسنگى مىخورد، ما مىگوئيم اين نباشد. ما مىگوئيم يك مملكتى ما داريم نفت دارد، مخازن ديگر دارد، غنى است مملكت ما اين مملكت را براى خودمان بگذاريد، خودمان هم كارهايش را مىكنيم، اگر بخواهيم هم كارشناس بياوريم خودمان مىآوريم، چرا شما مىآوريد با ماهى نمىدانم چند صدهزار تومان. كارشناس مىآوريد كه اينطور نباشد، خودمان كارشناس درست مىكنيم.
فرهنگ استعمارى، مانعى براى رشد استعدادها
دانشگاه حالا از وقتى كه امير كبير ايجاد كرده است تا حالا به قدر 70 سال يا بيشتر، خيلى سال مىگذرد از عمرش، لكن نگذاشتند جوانهاى ما درست بشوند خوب، خوب كار را انجام بدهند. اصلاً مانع شدند از اينكه رشد بكنند جوانهاى ما. دانشگاههائى كه به دست ديگران درست شده است كه نگذارند رشد در آن پيدا بشود. نظامىهاى ما را نمىگذارند كه تربيت نظامى صحيح بشوند. مستشارهاى آمريكايى اينها را به راه كج مىبرند يعنى راهى كه براى آنها سازگار است مىبرند. فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است. ما بايد فرهنگ خودمان را داشته باشيم. اين فرهنگها
فرهنگهائى است كه نمىگذارند بچههاى ما با فرهنگ بزرگ بشوند يك لوزه الان مىخواهد عمل كند، همين خود اين شاه راجع به يكى از لوزهاش يكى را از اروپا آوردند اين لوزه را عمل كرد. خوب، توئى كه مىگويى كه ما ديگر مملكتمان را ترقى داديم، لوزهتان را هم داريد جاى ديگر عمل مىكند، پس معلوم مىشود كه شما هيچى نداريد. يك خط مىخواهند بكشند از اينجا به آنجا از خارج مىآورند و درست مىكنند براى اينكه يك خطى بكشند. آنوقت يك قرارداد با يك كمپانى مىبندند، در يكى از اين قراردادها بوده است من يادم نمىماند اين چيزها كه نمىدانم چند متر راه درست كرده بود و باقى آن را برداشت و رفت پى كارش اينها اينطور ريختند به جان اين مملكت. گازش را شوروى مىبرد، نفتش را آمريكا مىبرد. ما كه مىگوئيم كه حكومت اسلامى مىخواهيم، مىخواهيم جلوى اين هرزهها گرفته بشود، نه به منطق شاه كه مىگويد (اينها مىگويند كه ما مىخواهيم برگرديم به زمان هزار و چهار صدسال پيش ازاين ما مىخواهيم به عدالت هزاروچهارصد سال پيش از اين برگرديم، نه اينكه زندگيمان زندگى آنوقت بشود، نه، همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داريم لكن اينهائى كه اينها دارند مظاهر تمدن نيست.
اينهمه آدمكشى مظاهر تمدن است؟ اين حكومت نظامى عرض مىكنم كه به جان مردم ريختن، اين مظاهر تمدن است؟ اينهمه نفتهاى ما را به ديگران دادن و در مقابلش اسلحهاى كه نمىتوانند اين اسلحه را به كار ببرند. اسلحههايى كه به ايران مىآورند ما نداريم كسى كه كارشناس باشد بداند اين را چه جورى بايد به كارانداخت، بايد خود مستشارهاى آنها بالاى سرشان باشد. پاپگاه درست كردند اينجا، پايگاه آمريكائى درست كردند به صورت اينكه ما مىخواهيم مملكتمان را چه بكنيم، پايگاه آمريكاست اينجا ما اينكه حرفمان است اين است كه مىخواهيم اينطور اين آشفتگى كه الان اين آقا ايجاد كرده است، اين نوكر ايجاد كرده براى اربابهاى خودش، ما مىخواهيم اين نباشد.
از روز اول كه من يادم است، شماها جوانيد يادتان نيست، از روز اولى كه رضاشاه كودتا كرد، كودتايى بود كه با دست انگليسها بود، خود انگليسها هم وقتى كه اين رفت، در راديو دهلى گفتند كه (من خودم شنيدم) ما رضاشاه را آورديم و ليكن خيانت كرد برديمش. آنوقتى كه بردند او را به جزيره كذا، در راديو دهلى كه مربوط به انگليسها بود گفتند كه ما رضا شاه را آورديمش سركار و بعد از اينكه خيانت كرد او را برديم. خود آقاى محمد رضاخان گفت كه، دريكى از چيزهايش نوشته بود كه (شايد هم در همان خدمت براى وطنم باشد لكن بعدش اين را از بين بردند ديدند بد حرفى زده است) (متفقين وقتى كه آمدند اينجا صلاح ديدند كه من باشم، از خاندان ما باشد) لكن جنابعالى هم دست نشانده هستى. (صلاح ديدند كه من باشم)
معنايش اين است كه آنها مرا قرار دادند. ما مىگوئيم نمىخواهيم يك كسى كه با پناه متفقين آمده اينجا و حالا هم براى متفقين دارد كار مىكند، زحمت مىكشد، همه هستى ما را دارد به باد مىدهد. استقلال ما نداريم. آزادى بيان نداريم، آزادى قلم نداريم هيچى نداريم.
زراعت يك مملكت زراعى كه زراعتش بايد صادر بشود چقدرها، اينها براى سى وسه روز (مثل اينكه اينطور نوشته بودند، يا سىوچهار روز يك همچو چيزى) دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند. شما الان بينيد كه از خارج هى سيل گندم است و جو است و چه و چه وچه، تخم مرغ است و همه چيز را از خارج دارند مىآوردند. اينها به اسم اصلاح ارضى زراعت ايران را به باد دادند يعنى دهقان و رعيت بيچاره را بيچاره كردند كه ديگر نتوانستند اينها بمانند در مزرعه خودشان، از آنجا كوچ كردند و آمدند به تهران و اطراف شهر تهران به وضع بدى زندگى مىكنند، به وضع بسيار اسفناكى. الان عده كثيرى، زياد شايد قريب چهل مورد، چهل محل شايد اين مقدارها كه صورتش را به من دادهاند كه در نجف اين صورت پيش من بود كه در كجاى شهر، فلان عده، در كجاى شهرفلان عده، همين طورى در شهر متفرق با كوخ كوچك با چادر نشينى، اينطورى است، در تهران مركز اينطور است كه با چادرنشينى و كوخ نشينى دارند اينها زندگى مىكنند. نوشته بود كه بخواهد يك كوزه آب براى بچههايش بياورد بايد نمىدانم چند پله، صد پله، چقدر از آن گودالى كه اينها زندگى در آن مىكنند بايد بياورند به بالا و برسند به شير آبى كه اينجا گذاشتهاند. در زمستان سرما اين زن بايد اين كوزه را بياورد بالا و بعد از اين پلهها برگردد يك كوزه آب ببرد براى بچه هايش.
ماموريتى براى غارت بين المال مسلمين
ما مىگوئيم اين وضع آشفته بايد از بين برود.از آن طرف خرجهاى خودشان آنطور خرجها است كه همين آخرى من خواندم كه براى فلان ويلائى كه براى يكى از خواهرهاى شاه بود، خود ويلا را چقدر خريدند الان من يادم نيست ولى زياد بود و پنج ميليون دلار براى خرج گلكارى و زينت گلكارى بود اين وضع اينها و بيشتر از اينها كه الان ما نمىتوانيم تصورش را بكنيم، اين وضع عده كثيرى از مردم كه در خود شهر تهران زندگى دارند مىكنند با يك چادرى، با يك كوخى، بى همه چيز، نه يك چراغ دارند نه يك عرض بكنم كه آب دارند، اسفالت و اين حرفها هم اصلش معنى ندارد. ما كه مىگوئيم حكومت اسلامى، ما مىگوئيم اين وضع بايد از بين برود. نمىگوييم كه حكومت اسلامى شاه مىگويد كه اينها مىگويند كه بايد ما برگرديم به آن زمانى كه با الاغ راه برويم، كدام آدم اين حرف را زده است كه شما بايد با الاغ برويد؟ ما مىگوئيم كه اين وضع را بايد به هم زد و تا محمد رضا و دودمان پهلوى هست ما مىتوانيم يك روى آزادى و يك روى استقلال براى مملكتمان ببينيم. اين يك
نوكرى هست كه گذاشتند او را اينجا و مامور براى وطنش هست، خودش هم مىگويد (ماموريت براى وطنم) راست مىگويد اما ماموريت از جانب كيست؟ مامور است از جانب آمريكا براى وطنش كه اين وطن را، وطن بيچاره را نه بگذارد رشد معنوى بكند و نه مالشان را خودشان بخورند، مالشان بايد نصيب آمريكا بشود ما كه مىگوئيم حكومت اسلامى، مىگوئيم حكومت عدالت ما گوئيم يك حاكمى بايد باشد كه به بيت المال مسلمين خيانت نكند، دستش را دراز نكند بيت المال مسلمين را بردارد، ما اين مطلب را مىگوئيم. اين يك مطلب مطبوعى است كه در هر جامعه بشرى كه گفته بشود، براى هر كس گفته بشود از ما مىپذيرند. ملت ما امروز قيام كرده است براى اين مطلب كه اين آدم به ما خيانت كرده، اموال ما را خورده است و برده است و عرض مىكنم كه در ممالك ديگر براى خودش و براى خانوادهاش و براى اتباعش ويلاها خريد و عرض مىكنم كه زندگى هاى بزرگ تهيه كرده است و ما گرسنه هستيم گرسنهها جمع شدهاند و مىگويند كه ما نمىخواهيم او را، چى مىگويد؟ خوب، منطق ما اين است، ما غير از اين حرفى نداريم
حكومت اسلامى، بازگشت به عقب نيست
حالا در ضمن روزنامههاى اينجا هر چه مىخواهند بنويسند اسلام ارتجاعى است، اسلام هر چه هست، اينها اين كلمه را، شما اين را جواب بدهيد. من اين كلمه را كه مىگويم، اين روزنامهها، همه روزنامه دنيا جمع بشوند جواب اين كلمه را بدهند كه آقا ما مخازن نفت داريم مخازن مس داريم، مخازن چيزهاى ديگر داريم، همه چيز داريم لكن دارند مىبرند، غارت مىكنند، ما ملت ضعيف عقب افتاده نمىخواهيم غارت بشويم. شما مىگوئيد عقب افتادهايم، بسيار خوب، خواهيم آقا، شما كه غارت مىكنيد جلو افتاديد، ما كه غارت شديم عقب افتاديم شما به عرض كنم دروازه تمدن!! رسيديد كه داريد مردم را غارت مىكنيد، مردم ديگر شايد نرسيدهاند به آنجا كه به آنها آزادى بدهيد. مرديكه مىگويد: (اينها نرسيدند به آن حدى كه لايق آزادى بشوند). نرسيدند به آن حد، من نمىفهم يعنى چه چطور نرسيدند به آن حد كه به آنها آزادى بدهند؟ مردم كه داد مىكنند كه آقا چرا آن كارهاى غلط را مىكنى، اينها نرسيدهاند به آن ؟، حالا برسند به آن حد بايد حرف نزنند؟ هر چه تو سرشان مىزنند ديگر حرفى نزنند تا اينكه رسيده باشند به آن حدى كه بشود به آنها آزادى داد؟!
مملكت ما امروز قيام كرده است و اين قيام، قيامى است كه همه موظفيم دنبالش برويم يعنى از منى كه طلبه هستم تا شمايى كه محصل هستيد، تا آن كه كاسب است، تا آن كه تاجر است، تا هر كس كه هست، اهل اين مملكت است بايد دنبال اين اهالى مملكتش باشد تا اين كار بشود، بلكه مسألهاى است كه، منطقى است كه بشر بايد دنبالش باشد. اينها دارند حقوق اوليه بشريت را دارند مطالبه مىكنند. حق اوليه بشر است كه من مىخواهم آزاد باشم، من مىخواهم حرفم آزاد باشد، من مىخواهم
مستقل باشم، من مىخواهم خودم باشم. حرف ما اين است، اين حرفى است كه در هر جا شما بگوئيد همه از شما مىپذيرند.
و ما همه موظفيم كه دنبال اين مطلب باشيم، تا آن اندازهاى كه مىتوانيم به برادرهائى كه دارند كشته مىدهند كمك بكنيم، هر چه مىتوانيم وآنهائى كه الان در ميدان جنگ هستند، ما به اينها كمك برسانيم، هر طورى كه مىتوانيم كار كنيم، با قلم، با بيان، با صحبت، با هر چه كه مىشود، با تظاهرات، اين حرف ماست.
از خداى تبارك و تعالى توفيق همهتان را مىخواهم و اميدوارم كه همهتان يك اشخاص صحيح و مبارز باشيد و با فساد مبارزه كنيد و همه موفق باشيد ضمن اينكه رضاى خداى تبارك و تعالى را كه همهاش اين است كه اين ملت ملتهاى قوى باشند، ملت قدرتمند باشند، ملتهاى مرفه باشند، انشاءالله همه موفق باشيد كه اين مطلب را به دست بياوريد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در مورد نقش انسان ساز مكتب اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
قصد شاه قبل از رفتن، تبديل ايران به تلى از خاك
الان به من اطلاع دادند كه شاه تصميم گرفته است كه فردا در اين اعتصاباتى كه مسلمانها براى آن كشتههايى كه دادهاند بنا دارند كه اعتصاب كنند، خواهد يك قتل عام بزرگ بكند. من اين را كراراً گفتهام كه اين آدم اعصاب خودش را از دست داده است، الان به طور جنون آميز دارد زندگى مىكند و چون اواخر عمرش را دارد مىگذارند، از اين جهت مىخواهد كه انتقام بگيرد از ملت ايران. تا حال هر چه جنايت بوده است كرده، حالا هم كه مردم ايستادهاند و مىگويند كه بايد بروى احساس اين را كرده است كه بايد برود و به طور جنون آميز مىخواهد كه مردم را قتل عام كند و برود. در يكى از حرفهايش گفته بود كه (من اگر بنا شد بروم، ايران را به يك تل خاك برمى گردانم و ميروم، يك تل خاكش مىكنم ايران را و مىروم.) حالا معلوم مىشود كه مىخواهد عمل كند به اين گفته .امروز مطلع شدم، يعنى گفتند كه تلفن شده است از ايران كه آمادگى دارد پيدا مىكند براى اينكه مردم را يك كشتار عظيمى بكند و ما نمىدانيم كه بايد با اين دستگاه چه بكنيم ملت مظلوم ايران نمىدانند كه با اين آدمى كه الان جنون پيدا كرده است و اعصابش از بين رفته است بايد چه بكنند، بايد چه فكرى ما بكنيم. من ناراحتم از فردا كه مبادا اين مطلب صحيح باشد واين مردم را به مسلسل ببندد و به تانك و توپ ببندد و تلافى كند و آخرى كه مىخواهد برود، ديگر كسى را نگذارد و برود.ما گرفتار يك همچنين موجودى هستيم و بايد دعا كنيم، بايد دعا كنيم كه خداوند به خير بگذارند اين كار را، اگر چنانچه عملى بشود، يك خسارات بزرگى بر ايران وارد مىشود، گرچه رفتن اين، همه مصيبتها را جبران مىكند لكن چرا بايد ما مجال به اين داده باشيم كه اين كارها را بكند، البته مسلسلهاى آمريكا و سلاحهاى آمريكا پشت سر اين است والا همچو مجالى مردم به او و دولت او نمىدادند اما حالا هست، الان باز مستشاران آمريكائى هستند و اين هم آخر عمرش هست و او خواهد رفت. آن چيزى كه خواستم به آقايان بگويم و فردا هم اگر چنانچه مجلسى داشتيم، فردا هم باز تذكر مىدهم و قبل از اين تذكر، اين را عرض بكنم كه فردا مجلسى كه ما داريم مال همه دانشجويان و كسانى كه در اينجا، در خارج اقامت دارند از ايرانىهاى خودمان، اين مجلس مال همه است و مثل منزل من مىماند كه منزل همه آقايان است و درآن باز است براى اينكه هر كس بيايد، مجلس هم
اگر چنانچه فردا اشكالى پيدا نكند، آن هم مجلس خود آقايان است و كسى در اين دخالت ندارد، تو همى كه شده است كه كسى دخالت دارد، كسى مثلاً كنترل مىكند نه، شما همه با هم هستيد، همه با هم برادر هستيد و كس معينى بناى بر اين كار نيست كه دخالت داشته باشد، همه آقايان منزل خودشان است، آنجا هم اگر مجلسى باشد، همه آقايان با آن على السواء هستند، همه. ما نسبت به همه على السواء هستيم، به همه تان علاقه دارم، دعا براى همه تان مىكنم و صنف خاصى دخالت ندارد، تو هم اين نشود كه يك صنف خاصى در اين امور دخالت دارند يا من با يك صنف خاصى رفاقت دارم. نه ما با همه شما رفافت داريم و همه شما را دعا مىكنيم .
ابعاد اسلام و برداشت اسلام شناسان
آنكه مىخواستم تذكر بدهم و اگر فردا هم مهلت پيدا بكنم و بشود كه صحبت بكنم تفصيلش را بيشتر مىدهم اين است كه يك فاجعهاى براى اسلام از اول تا حالا بوده و آن فاجعه اينكه اسلام را نشاختهاند. كسانى كه بحث از اسلام كردند، چه در سابق و جه در لاحق، اينها اسلام را با همه ابعادش نشناختهاند. هر كسى يك بعدى از ابعاد اسلام را در آن نظر كرده است و همه مطالبى كه در اسلام بوده است و در قرآن كريم بوده است، به همان معنائى كه خودش ادراك كرده برگردانده است .در قرنهاى سابق يك دسته متكلمين بودند كه اينها روى فهم تكلم خودشان، روى فهم ادراك خودشان اسلام را آنطور توجيه مىكردند كه خودشان فهميده بودند يك دسته فلاسفه بودند كه روى فلسفهاى كه آنها مىدانستند اسلام را به صورت يك فلسفه ادارك مىكردند، خيال مىكردند كه مكتب فلسفى است. يك دسته عرفا و اين طايفه بودند كه اسلام را به فهم عرفانى توجيه مىكردند و اسلام را....و يك مكتب عرفانى مىدانستند تا اين زمان آخر. از آنوقت تا اين زمانهاى آخر اسلام چندين بعدش شناخته نشده بودهاست و بعضى از ابعادش را البته شناخت تمام نه، اما خوب مقدارش. هر طايفهاى روى ادراك خودش، روى علم خودش، اسلام را مطالعه مىكردهاست و همه آيات قرآن را و همه اخبار پيامبر و ائمه عليه السلام را روى آن ادراك خودش، برداشتى كه خودش كرده بوده است از اسلام، روى آن برداشت حساب مىكرده، همه اوراق را بر مىگردانده به آن ورقى كه خودش فهميده است و لهذا از اين بعدى كه اسلام دارد كه بعد دنيايى است و حكومتش است، آنجا وقتى كه ببينيد هيچ خبرى نيست همه آن مسائل فلسفى و عرفانى است اما وظيفه مردم در حالا كه دارند زندگى مىكنند چه است و كيفيت حكومت اسلام چه حكومتى است و مردم چه جور بايد برخورد داشته باشند با طبيعت، هيچ در كلمات آنها ديده نمىشود، آنها همهاش راجع به مسائل ما بعدالطبيعه و مسائل عرفانى و فلسفى و اينطور چيزها بحث كردهاند تا آمده است و رسيده است نوبت به اين قشر متاخر. اينها عكس آنها عمل كردند يعنى آن ابعادى كه اسلام در معنويات داشته است، در فلسفيات داشته است، در عرفانيات داشته است آنها را بكلى كنار گذاشتهاند و همين ورق ظاهر را ديدهاند يعنى اسلام را يك مكتب مادى تصور كردهاند، آنطورى كه آنها يك مكتب معنوى كه از ماده اصلش كانه جداست
تصور كرده بودند و حتىآياتى كه راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشركين واقع شده بود، آنها را هم توجيه كرده بودند به قتال با نفس و امثال ذالك، در مقابل آنها الان از چند سال پيش در اين وقتى كه مثلاً علوم غرب به ما رسيده است و عرض مىكنم كه آن تبليغات اينها رسيده است، اينها در عين حالى كه مسلمانند، در عين حالى كه همانطور كه آنها بودهاند، در عين حالى كه خوبند لكن شناختشان از اسلام همان شناخت ماديت اسلام است. آنها دعوت به باطن مىكردند و از ظاهر و از طبيعت غافل بودند اينها دعوت به ماديت مىكنند و از معنويت غافلند و اين هر دو اشتباه است اسلام نه محصور در آن معنوياتى است كه آنها مىگويند دارد معنويات اما محصور نيست و نه در محصور اين مادياتى است كه اينها مىگويند، يعنى ماديات را دارد لكن محصور به آن نيست.
اسلام يك مكتبى است كه براى انسان سازى آمده است و ما بايد ببينيم كه اين انسان كه به قول بعضى ماهيت ناشناخته است، اين انسان چه ابعادى دارد و چه احتياجاتى دارد و اسلام كه براى انسان سازى آمده است، آيا جهت حيوانى اين را فقط خواهد بسازد يا جهت معنوى او را مىخواهد بسازد؟ يا انسان مىخواهد بسازد؟ انسان مثل ساير موجودات نيست، ساير موجودات مثل مثلاً حيوانات كه حالا در درجه بعد از نباتات و معادن اينها واقع شده است، حيوان همان حال طبيعى دارد و از ماوراءالطبيعه يك چيز كمى، يك احساسى، يك ادراكى، اما ادراك ناقص دارد و ديگر هم مراتب ندارد ماوراءالطبيعهاش. انسان از اين نقطه اول طبيعت تا آن آخرى كه يك موجود الهى مىشود، مراتب انسان است، يعنى يك انسان مىتواند سير بكند از عالم طبيعت تا ماوراءطبيعت و از ماوراءطبيعت تا مرتبه الوهيت سير بكند، تا برسد به اينكه آنجا را ادراك بكند.
اسلام، رشد دهند تمام ابعاد انسان
انسان يك موجود جامع هست، نه يك موجود يك بعدى يا دو بعدىموجودات ديگر بعضىشان يك بعدىاند، بعضى دو بعدى، بعضى چند بعدىاند لكن همه ابعاد وجود در ساير موجودات نيست، فقط انسان هست در بين همه موجودات كه يك موجود چندين بعدى است كه براى هر بعدش احتياجات دارد، براى رشد هر بعد او، احتياج دارد، احتياجات دارد و مكتبهائى كه در عالم هست، در عالم طبيعت هست، هر مكتبى را كه شما برويد ملاحظه بكنيد به استثناى مكتب اسلام و مكتب توحيدى و مكتب انبيا(كه درست دست ما نيست و از بين رفته است اما حالا اسلام محفوظ است) هر مكتبى را به استثناى مكتب اسلام كه ملاحظه كنيد يك مكتب مادى است كه انسان را حيوان تصور كرده است، يك موجودى كه همان خوردن و خوابيدن است منتهى بهتر خوردن و بهتر خوابيدن، حيوانات هم مشتركند با ما در خوراك خوردن و خوابيدن لكن اين مكتبها مىخواهند انسان را يك حيوانى كه اينطور ادراك كردهاند از انسان كه اين هم مثل ساير حيوانات هست كه تمام چيزهايى و
رشدهايى كه دارد در همان ادراكات مادى دور مىزند، در امور مادى دور مىزند، اسم آن را گفتهاند امور عينى، خيال مىكنند كه امر عينى عبارت از همين عالم طبيعت است و حال اينكه عوالم ديگرى هست كه اينها ادراكش نكردهاند و آنها عوالم عينى بيشتر، يعنى از عينيت بيشتر حظ دارند تا عالم طبيعت، عالم طبيعت در آخر موجودات عالم وجود واقع شده است، در آن آخرش واقع شده است يعنى منتهى اليه عالم، عالم وجود، عالم طبيعت است، پستترين عالمها عالم طبيعت است، و اينطور نيست كه انسان فقط خودش باشد و همين طبيعت و مرتبهاى نداشته باشد، انسان مراتب دارد. آن كسى كه رفته سراغ آن مرتبه بالاى انسان و از اين مراتب غافل شده است، اشتباه كرده است، آن كسى كه چسبيده است به اين عالم ماده و مرتبه طبيعت را ديده و غافل از ماوراى الطبيعت است اين هماشتباه كردهاست.
اسلام براى اين انسانى كه همه چيز است يعنى از طبيعت تا ماوراءالطبيعت تا عالم الوهيت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام خواهد انسان را يك انسانى بسازد جامع يعنى رشد به آنطور كه هست بدهد، از حظ طبيعت دارد، رشد طبيعى به او بدهد، حظ برزخيت دارد، رشد برزخيت به او بدهد، حظ روحانيت دارد، رشد روحانيت به او بدهد، حظ عقلانيت دارد، رشد عقلانيت به او بدهد، حظ الوهيت دارد، رشد الوهيت به او بدهد. همه خطوطى كه انسان دارد و به طور نقص است، الان نرسيده است، اديان آمدهاند كه اين ميوه نارس را رسيدهاش كنند، اين ميوه ناقص را كاملش كنند. نبايد آقايانى كه در اين غرب واقع شدهاند و غرب هم غرق در طبيعت دنياست و هيچ ملتفت به ماوراء الطبيعت نيست آقايان از اين مكتبها گول بخورند و خيال كنند كه انسان غير از اينكه مىخورد و مىخوابد و اينها چيز ديگرى نيست، همين استچيز ديگرى در كار نيست، اين اشتباهى است كه اسلام را بد شناختهاند آنهائى كه همهاش توجهشان به اين است و همه آيات و اخبارى كه در اسلام براى رشد انسان آمده برگرداندند به اين و هم آنها در اشتباه بودند كه همه آيات و اخبار را برگرداندند به آن، بايد هر چيزى سرجاى خودش عمل بشود يعنى انسان رشد طبيعى داشته باشد به هر مقدار كه ممكن است، حظ طبيعى داشته باشد به هر مقدار كه سالم است، البته روى موازين عفت و سلامت و اين مرتبه را رشد كه پيدا كرد، مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و همه ابعادش وسيع بشود تا يك انسان بشود.
اسلام مثل مكاتب ديگر (مادى) نيست
انسان شدن كار مشكلى است لكن لازم است براى انسان. مقصود من از اين حرف اين است كه شما خيال نكنيد كه اسلام آمده حيوان تربيت كند، آمده است كه آب و خوراك براى حيوان درست كند، اين يكيش است، اين را هم درست مىكند لكن اين يك بعد است آن هم بعد آخرش هست، بعدهاى ديگرى دارد كه آنها هم همهاش از اسلام است وبراى تربيت انسان است و انسان را مىخواهد يك موجود رشيدى كه همه اين ابعاد را داشته باشد تربيت كند و براى همه اينها هم دستور دارد اسلام، نسبت به يك جهت و جهت ديگرى نيست، براى حكومت اسلامى دستور دارد براى تشكيلاتش
دستور دارد، براى مقابله با دشمنان دستور دارد، براى تحرك جامعه دستور دارد، براى رسيدن به ماوراى الطبيعت دستور دارد، همه اينها را دارد، يك بعدى نيست كه انسان خيال كند من اسلام را شناختم و شناختم اين است كه مثلاً تاريخش چه جور بوده و فرض كنيد كه زندگى بشريش چه جور بوده و كذا چه بوده و دستورات طبيعىاش چه بوده و اينها، مسأله اين نيست، مسائل اسلام بالاتر از اين معانى است و
ابعاد زياد دارد و بايد كسى كه مىخواهد بشناسد اسلام را، درست نگاه كند به قرآن كه مبدا اصلى است و همه ابعادى كه در قرآن هست همه را ملاحظه كند، خيال نكند كه من فقط آن آياتى را قبول دارم كه مربوط به طبيعت است و مربوط به حكومت، آن آياتى كه مربوط به قيامت است قبول ندارم. براى اينكه نمىداند اين آدم قيامت يعنى چه و آن روزى كه مىآيد چه روزى هست او خيال مىكند خيالى است، نخير عينى است و عينيتش از عينيت اين طبيعت زيادتر است منتهى حالا ما به آن نرسيديم.
در هر صورت مىخواستم اين سفارش را به همه محصلينى كه در اروپا خداوند همه را توفيق بدهد بكنم كه اسلام را محصورش نكنيد در يك محفظهاى كه خيال كنيد مكتب مثل مكتب كمونيست است، مكتب مثل مكتب ماركسيست است، مكتب مثل مكاتب ديگر است اينجورها نيست در كار اينها، كسانى كه نمىدانند اسلام چيست خيال مىكنند يك همچو مطلبى است.
با انعكاس جنايات رژيم، به ايران در حال اعتصاب كمك كنيم
مطلب ديگر اين است كه خوب ما الان موظف هستيم به وظايفمان، الان ما همه كه اينجا آرام نشستيم ايران نا آرام است، الان ما فرداى ايران را از آن نگران هستيم نمىدانم فردا در ايران چه خواهد شد بايد فكرى ما بكنيم حالا من هم در فكرش هستم كه بايد چه بكنم اما همين طورى كه ملاحظه مىكنيد تا حالا الان قريب يك سال است كه آرامش از ايران رفته است، هر گوشهاى از آن را كه مىبينيد يك انقلابى است، هر طرف شهرى از شهرهايش را كه مىبينيد يك عرض مىكنم كه اعتصابى هست، حالا كه در اين چند روز آخر و تقريباً چندين روز آخر است كه اعتصاب تمام ايران را فرو گرفته است، همه كارخانهها، همه روزنامهها، همه عرض بكنم كه عمال دولتى و غير دولتى در اعتصاب الان هستند تقريباً، در اعتصاب هستند، مردم هم همه در مصيبت و اعتصاب هستند و ما كه در اينجا هستيم و آرام هستيم نبايد فراموش كنيم آنها را، ما بايد به آن اندازهاى كه مىتوانيم به آنها كمك بكنيم، با قلم مىتوانيد، با قلم كمك كنيد، مىتوانيد در مطبوعات اينجا يك چيزى را از حالات ايرانىها و از ظلمى كه دارد برايشان مىشود و ازجناياتى كه اين رژيم بر آنها كرده است، بتوانيد در مطبوعات اينجا يك چيزى را منعكس كنيد بايد منعكس كنيد، هر كارى از شما مىآيد بكنيد و هر كه از آن كارى نمىآيد لااقل دعا كند به اينهايى كه فردا گرفتار اين رژيم منحط هستند.
انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند واگر فردا توانستم من و مجال داده شد، انشاءالله فردا هم چند كلمهاى با شما صحبت مىكنم و من از اينكه هم دير مىآيم و هم كم مىتوانم اينجا
بنشينم از آقايان معذرت مىخواهم براى اينكه سن من را مىدانيد حدود قريب هشتاد سال است و شما الحمدلله جوان هستيد و قدرت داريد كه مقاومت كنيد، بنشينيد، من همچو قدرتى ندارم، از اين جهت من معذرت مىخواهم كه نمىتوانم زياد پيش شما بنشينم.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در مورد حقوق بشر و فضاى باز سياسى!
بسم الله الرحمن الرحيم
تعهداتم نسبت به اسلام و مسلمين اجازه سكوت در برابر غارت و كشتار شاه را نمىدهد
گفتم نه و به وسيله سازمان امنيت نجف اين كاغذ را ابلاغ كردند. من كاغذ را گرفتم گذاشتم كنار، جواب ندادم به آنها لكن كار خودم را ادامه دادم، تا از يكسال به اين طرف كه كارها و فعاليتها زياد شد و برعلاوه بر اعلاميهها و فعاليتهاى ديگر مصاحباتى هم با بعضى روزنامههاى خارجه مثل لوموند و اينها شد، آنها تعقيبشان زياد شد كه رئيس امن عام آمد پيش من، خودش آمد (آن باز تقاضايش همين معنا بود كه يك وقت حرفش مىشد) كه شما هر فعاليتى مىخواهيد بكنيد لكن مصاحبه نكنيد. ماهم اصل مصاحبه خيلى عادت نكرده بوديم به آن، به اين جوابى نداديم لكن يك مصاحبه ديگرى شد، از فرانسه هم آمدند و مصاحبه كردند از فرانسه هم آمدند و با اينها هم مصاحبه شد ولو اينكه اينها آنها را گرفتند، بعد كه از منزل بيرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از اين تشديد كردند راجع به اين معنى كه شما در اينجا (به تعبير آنها منزل خودتان است هر جورى مىخواهيد باشيد لكن فعاليت سياسى نكنيد، روحانى خوب است كه همان (حرفشان اين بود كه) درس بگويد و مسأله بگويد. من گفتم كه اسلام از سياست جدا نيست، اسلام مثل چيزهاى ديگر نيست، مثل مذاهب ديگر نيست كه ذكر و دعا باشد، اسلام سياستش با ساير احكامش با هم هستند و من دخالت سياسى مىكنم، - حالا ندارم - و من هم اعلاميه مىدهم و هم در ضبط حرف هايم را ضبط مىكنم و هم اگر مقتضى شد در منبر صحبتهايم را مىكنم و اين يك تكليفى است شرعى براى من. گفتند كه آخر ما يك تعهداتى با دولت ايران داريم، با آن تعهدات نمىشود اينكارها. گفتم خوب من هم (قريب به اين معنى) يك تعهداتى با اسلام دارم و با ملت ايران، من هم نمىتوانم كه از تعهداتم دست بردارم. منتهى شد به اينكه آنها گفتند كه نه، نبايد بشود و ما مىگفتيم بايد بشود و آنها ما را محصور كردند در منزل، البته نه اينكه بگويند شما نيا بيرون، نه همچنان نبوده است ايرانىهائى كه از بيرون مىآمدند، اينها را مانع شدند، يكروز هم طلبهها را مانع شدند، الا يكى دو سه نفر. من بيرون نيامدم از آنجا، بيرون كه نيامدم خوب در ايران يك چيزهائى كه رخ داد من ديدم كه خوب ما بخواهيم اينجا توى منزل بمانيم و كارى نكنيم و بگوئيم ما درس مىخوانيم وبه اين كارها كار نداريم مثلاًاين مخالف با وضع ماست
ما الان در ايران كشته داديم، ما بچه هايمان را، بزرگ هايمان را كشتند در ايران، الان هم هر روز اين بساط هست. الان هم در در روزنامههاى آنجا منعكس است كه در دانشگاه ديروز يا پريروز (گفته بود) هفتاد و چند نفر، هفتادوپنج نفر زخمى شدند (واين يك چيزى است كه معلوم است، دولت ايران گفته) و چندين نفر هم كشته. اينها به جان اين ملت افتادند، از اين طرف همه چيز ملت را مىبرند، حالا جان اين ملت را دارند مىگيرند. ما چطور با اين وضعى كه اينها دارند بتوانيم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، ديانت ما به اجازه بدهد كه ما بنشينيم نگاه كنيم و فرزندان اسلام را اينها درو كنند و بكشند؟ ما صدايمان را به آنقدرى كه بتوانيم، آنقدرى كه بگذارند دولتها، صدايمان را به دنيا مىرسانيم كه ببينند كه اين وضع اين ايران چه وضعى است الان.
دوام سلطنت شاه در زير سايه سرنيزههاى آمريكا
من گمان نمىكنم كه هيچ مملكتى شبيه به مملكت ايران باشد، يك مملكتى باشد كه همهاش حكومت نظامى باشد. خوب همه شهرها را تقريباً دوازده شهر بزرگ ايران كه اساس شهرهاى ايران است، حكومت نظامى قراردادى، باقى آن هم حكومت نظامى است يعنى الان نظامى ايران را دارد اداره مىكند. حالا هم از قرارى كه گفتند بناست يك نظامى نخست وزير بشود. فريدون جم را مىگويند مىخواهد نخست وزير بشود، اين هم يك نظامى است. اينها نمىتوانند ادامه حيات بدهند، شاه نمىتواند ادامه حياتش را بدهد الا زير پرچم نظام و زير سرنيزه نظامىها كه دنبالش سرنيزه آمريكايى است. اگر سرنيزه آمريكائى نباشد معلوم نيست نظام ايران الان آنطور انقياد را داشته باشد.
حقوق بشر و شوراى امنيت، حربهاى در دست غارتگران ملل ضعيف اينها بيدار شدند، اينها آدمند، آنهم ايرانى، آنهم دارد مىبيند كه در ايران چى مىگذرد. روزى نيست كه در يك شهرى يك صدائى در نيايد به مجرد صدا درآيد مىزنند، كشند. با اين وضعى كه ايران دارد، با اين اغتشاشى كه الان در ايران هست و اين دول بزرگ هم كه بشر دوست!!حقوق بشر! همهاش شعر است همه اين حرفهائى كه اين دولتهاى بزرگ مىزنند و جامعههائى درست كردهاند براى حقوق بشر، براى امنيت، براى چه، نه امنيت شان به امنيت آدم مىبرد و نه اين حقوق بشرشان به حقوق آدم مىبرد، همهاش براى اين است كه اين ملل ضعيف را ببلعند. اين همه مسائلى كه ملاحظه مىكنيد در هر يك از اين ابرقدرتهائى كه يك صدائىاست، يك نظامى هست، نظام اين است كه اين بلاد شرق را، بلاد ضعيف را اينها ببلعند.
نفت در قبال استقرار پايگاههاى تسليحاتى آمريكا
در شرق چون مخازن زياد است، مخازن نفت زياد در شرق هست مثل كويت، مثل حجاز، مثل ايران، در اينجااينطور مخازن هست، آن خارجى تمام چشمشان دوخته شده است به اين مخازن ما و دارند
مجانى مىبرند همين طورى. شما خيال مىكنيد كه آمريكا پول به ايران مى دهد؟ آمريكا - اسلحه - براى خودش در ايران پايگاه درست مىكند، اين اسلحههائى كه مىگويند كه فروختند به ايران، به جاى نفت دادند، اين اسلحهها همانهائى است كه اينها مىخواهند در ايران باشد و پايگاه باشد كه مبادا يك وقتى شوروى حمله بكند، نه اين است كه اينها به ما چيزى دادهاند، اينها بازى است سر ما در مىآورند.
سكوت و تاييد خلق پرستان از شاه در برابر كشتار ملت استقلال طلب ايران
اين ابرقدرتهائى كه يكى به اسم مملكت كمونيستى، يكى كمونيست چين، يكى نمىدانم سوسياليست زهر مار، همه اينها بساطشان براى خوردن ماست. اين چينى كه گفته مىشود كه كمونيست است و با تودهها كذاست و با خلق كذاست، ديديد همه كه در اين كشتار بزرگ تهران كه تابيست هزار هم گفتهاند (ولى خوب حالا اين مبالغه است اما چهارهزار تا، حدود چهارهزار، اين زياد گفته شده است، حتى گفته شده است كه در قبرستان تهران يك همچو حدودى دفن شده) اين رهبر چين كمونيست، اين رهبرى كه بعضى جوان ما در اشتباه هستند و خيال مىكنند اينها مفيد هستند براى جامعه، اين در عين حالى كه اين كشتار داشت واقع مىشد آمد به ايران و دست داد به اين شاه غاصب پشتيبانى كرد، يك كلمه هم نگفت، به اينكه آخر اينها را چرا مىكشى؟ آخر چه كردهاند اينها؟ اينها دارند مىگويند ما آزادى مىخواهيم، چه مى خواهيم، اينها مىگويند ما مىخواهيم آزاد باشيم، آزادى، استقلال، دادشان اينطور در آمده بوده يك كلمه اين آدم نگفت كه خوب اينها بشر هستند، اينها انسان هستند، چرا اينطور؟ بچه كوچك اين قدرى را بچه دبستان را، حالا ديگر دستشان از آن بزرگها مثل اينكه چيز شد، حالا كوچكها، بچههاى دبستانى را حالا ديگر دستشان از آن بزرگها حالا كوچكها، بچههاى دبستانى را دارند مىكشند، اينهم هر روز دارد اخبارش مىآيد مثل اينكه چيز شد، اينجا، بچه كوچولوى دبستانى، دختر دبستانى، پسر، دوازده سال، دختر و پسر يا دختر، همين دو سه روز - يك جائى - كشتند، يك كلمه اين آدم نگفت به اين شخص كه شقى اين چه كارى است مىكنى؟ آمد و دست داد به او، با آغوش باز ملاقات كردند و به اين صورت و خنديدند به اين توده هاى بيچاره و ما جوان هايمان اشتباه مىكنند، خطا مىكنند، خيال مىكنند كه اينها براى آنها مفيد هستند. آنهم كاخ نشينان كرملين. پانزده خرداد كه پانزده هزار (آنطورى كه مشهور شد) اين اين مردم كشتند، در روزنامههاى شوروى تاييد كردند از آنها، الان هم تاييد كردند اين را با اين كشتار كه الان شما ملاحظه مىكنيد در ايران هر روز يك گوشهاى هست، الان هم هست اينها همه شان براى اين است كه اين گاز ايران را مىخواهد، آن نفت ايران را مىخواهد، آن دارد گاز ايران را مىبرد، آن دارد نفت ايران را مىبرد. همه دنبال اين هستند كه اين ملت ضعيف عقب بمانند، چشم هايشان باز نشود. مبلغ هايشان، تبليغاتشان هميشه تبليغ به ضد دين و به ضد روحانيت است تا مردم را از اينها جدا كنند، مردم را از ديانت جدا كنند، مردم را از روحانيت جدا كنند خودشان را به جان هم بريزند و آنها استفادهاش را ببرند. ما كشته بدهيم محمدرضاخان استفاده كند، آن بالاترها هم زيادتر استفاده كنند.
اعطاء آزادى و تشكيل جامعه مترقى با زور و سرنيزه!!
اين ملت برايش چه مانده، اين ملت برايش همين كه تو سرش بزنند و نظامى باشد، اصلش تمام حكومت هر جا هست حكومت نظامى باشد، هر كس سرش را از تنش در مىآورد بزنند بكشند. اين وضع يك وضع خاصى است كه ايران اين وضع را دارد، مطالعه كنيد ببينيد اصلاًدر دنيا شبيه دارد، يك همچو شبيهى ما در دنيا داريم كه مملكت حكومت نظامى باشد و نتوانند حكومت نظامى را بردارند؟ نمىتوانند هم بردارند براى اينكه مردم ايستادهاند، مقابلشان ايستادهاند. حالا هم كه حكومت نظامىاست مردم ايستادند اما ايستادهاند چه چيز مىگويند؟ ايستادهاند آن حرفى كه آقاى كارتر ديروز گفته است مىگويند؟! آقاى كارتر مىفرمايند كه شاه آزادى خوب مىخواهد بدهد، آزادى مطلق مىخواهد بدهد و شاه مىخواهد كه يك مملكت مترقى، يك اجتماع مترقى درست كند و اين مردم با آن مخالفند!! مخالفت مردم براى اين است كه مردم آزادى نمىخواهند و ايشان با زور، با سرنيزه مىخواهد آزادى بدهد!! اين سرنيزهها براى اين است كه تو سر مردم مىزند مىگويد آزادى بخواه! مردم جامعه مترقى نمىخواهند، سرنيزه آمده مىگويد بخواه! اين آقاى كارتر نمىدانم فهمش اينقدر است يا حقه بازيش اينقدر است؟ مىخواهد اغفال كند؟ آخر كى را مىخواهد اغفال كند؟ - مردم - شايد آنهائى كه نمىدانند در ايران چه مىگذرد آنهائى كه نمىدانند چه خبر است در ايران. شمائى كه مىدانيد در ايران چه خبر است، شمائى كه ميدانيد در ايران الان چه خبر است، مردم چه مىخواهند، اينها چه مىگويند.
طرح آمريكايى اصلاحات ارضى جهت تشكيل بازار فروش كالاهاى آمريكائى
مردم مىگويند آقا ما ميخواهيم نفت مان مال خودمان باشد، ما مىخواهيم مملكتمان آن زراعتى كه داشت دوباره برگردد به آن. آقا زراعت را همچنان به هم زدند، اين اصلاحات ارضى را كه آقا گفتند و آنقدر طمطراق كردند، اصلاحات ارضى به امر دولت آمريكا بود براى اينكه بازار درست كنند كه چيزهاى آنها فروش برود يعنى زراعت ما به هم بخورد ما محتاج بشويم. الان هم كه مىبينيد كه هر چى مىخواهيم از خارج بايد بيايد، زراعت ما اينجور شد، زراعت ما را آنجور كردند. خوب مردم ريختند، آن زارعين بيچارهاى كه ديگر در آنجا نتوانستند زندگى كنند ريختند به شهرها، به تهران. الان تهران يك محله زيادى چندين محل حدود چهل تاست كه براى من نوشته بودند، محلههاى كوخ نشين، محلههائى كه خانههاى گلى دارد كه هيچ چيز ندارد و ده نفر عائله در يك چادر كوچكى در اين زمستان سرد زندگى بايد بكنند، آب ندارد، بايد آب را از پنجاه، شصت پله ببرند بالا، لب خيابان برسند كه گودال منزلشان است، لب آن خيابان برسند و از آنجا آب را بردارند بياورند از اين پلهها پائين براى بچههايشان اين چه شد؟ براى اينكه اصلاحات ارضى فرمودند! در اصلاحات ارضى به هم خورد اوضاع دهقانها، وقتى كه به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند كه رو بياورند به شهرستانها، آمدند شهرستانها و آن شد، وضع بيچارهها اينطور شد، از آن طرف وضع زراعت ما به هم
خورد. ايرانى كه مركز زراعت بود، شايد آذربايجان ايران بس بود براى ايران، باقى آن را بايد صادر كنند، الان به اندازه يك ماه، سى روز يا سى و سه روز، آنهائى كه اطلاعات دارند و حساب كردند مىگويند ايران به اندازه سى و سه روزش براى خودش چيز دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند.
ملت غارت شده ايران يا مستشاران غارتگر، كدام يك وحشى هستند؟
خوب اين ايرانى جمع شدند، همه ايرانىها الان صدايشان درآمده الان سرتاسر ايران اعتصاب است، اگر اين حكومت نظامى و نظام را بردارند، مردم اين دستگاه را به قدر يك ساعت مىپيچندش به هم و پيروز مىشوند، براى اينكه بد ديدند از اينها اين مردم، مى خواهند آزادشان كنند و از رفاه بدشان مىآيد؟! از زندگى خوب بدشان مىآيد؟! مى گويند ما حتماًبايد توى خاكها بخوابيم؟! يا مىبينند كه مال اينها را دارند مىخورند و اينها را خاك نشين كردند؟ دادشان اين است. آقاى كارتر چه مىگويد؟ آخر اينها چه مىگويند؟ از جان ما چرا اين نفتهاى ما را مىبرند؟ آنهم مجاناًمىبرند. مىبرند و آقايان مىگويند كه ما اسلحه خريديم، تو اسلحه مىخواهى چه كنى؟ اسلحهاى كه خريدند اسلحهاى است كه فرمش را اينها نمىدانند، ايران مى تواند استعمال كند اين اسلحه را. آن چيزهائى كه آنها درست كردند، شياطين خودشان مىتوانند عمل بكنند، اينها نمىتوانند. مستشارها آمدند براى اينكه در اينجا باشند، هم نظام ما را نظام انگل بار بياورند كه هست و هم اينجا مطالعات بكنند كه چه جور - بايد - بهتر مىشود اين لقمه چرب را خورد آنطور ماند، آنطور باشد اين ملت حرف نزند، اگر حرف بزند يك ملت وحشى است!! يك ملت وحشى است كه داد مىزند كه آقا ما را آزاد كنيد!! يك ملت وحشى است كه داد مىزند آقا مال مارا نخوريد! اما آنها وحشى نيستند! آنها مترقى هستند! مال مردم را بايد بخورند آنها!! بايد غارت كنند!!
اين ملت ما الان صداشان از بچه كوچكش تا پيرمردش درآمده براى اينكه مىبينند كه مملكتشان دارد سقوط مىكند، دارد از بين مىرود اين مملكت، بايد به فرياد اين مملكت برسند ولهذا مىبينيد كه جان مىدهند، بچه هايشان را مىكشند و آنها مىگويند بايد كرد، دنبال مىروند باز. اين وضع ايران ما و اين وضع اين دولتهاى بزرگ با ما.
انعكاس اهداف قيام و مصائب ملت يك تكليف عقلى و شرعى است
و ما وظيفه داريم، مائى كه الان اينجا، شمائى كه اينجا نشستيد و منى كه اينجا نشستم، ما وظيفه داريم كه با آنها همصدا باشيم يعنى هر مقدارى كه از دست ما برمى آيد بايد كمك بكنيم. كمك به غير نيست، كمك به خودتان هست، اينها براى شما قيام كردند. مردم ايران الان براى شما دارند خون مىدهند، براى شما بچه هايشان، جوانان هايشان از بين مىرود، دخترهايشان، بسرهاشان از بين مىرود. ما بايد به آنها كمك كنيم، ما خيال نكنيم كه اينجا نشستيم تكليف نداريم، همه مان تكليف وجدانى داريم، تكليف شرعى داريم، تكليف عقلى داريم كه با اين جمعيت مظلومى كه قيام كردند مىخواهند حق خودشان را، آن حق خودشان كه حق ما هم هست بگيرند، ما هم با
آنها همراهى كنيم، ما هم دنبال آنها باشيم. مىتوانيم مقاله بنويسيم، مىتوانيم در روزنامه چيز بنويسيم، مىتوانيم به هر قدرى مىتوانيم در اين دانشگاههائى كه مىرويم به مردم بگوئيم، به مردم اينجاها بگوييم مسائل آنجا را. مسأله را منتشر كنيد. آقا هر كدام شما در يك نقطهاى كه هستيد مسايل ايران را منتشر كنيد، بگوييد، با آه دل بگوئيد روزنامه هايشان هم گاهى مىنويسند اما از خود شما بايد گفته بشود، نوشته بشود. بايد اين وضع آشفته ايران به همه عالم معلوم بشود.
سر نيزه ابر قدرتها در برابر خواستههاى بر حق ملت تاب مقاومت ندارد
و اگر چنانچه يك ملتى ايستاد و حق خودش را خواست سرنيزه نمىتواند جلويش را بگيرد. سرنيزه، اصلاً قدرت ندارد با گوشت طرف بشود، اين خيال است كه گوشت نمىتواند با سرنيزه. تمام قدرتهاى عالم جمع بشوند وقتى يك ملتى گفت من اين كار را نمىخواهم نمىتوانند تحميلش كنند.الان نمىتوانند تحميل به ايران بكنند كه شاه را قبول كن، نمىتوانند. الان زور ايستاده آنجا، اما مردم قبولش ندارند. مردم داد مىزنند نمىخواهيم. قبول كردن را مردم هيچ تن ندادند به اين مطلب. تن به اين ننگ، ايرانىها نمىدهند و نداده براى اينكه اين آدم را ديدند كه همه مصالح اسلام، همه مصالح كشور را به باد داده، در عين حال (ما آزادى داديم و ما نمىدانم چه داديم، ترقى داديم به ايران)، ترقياتشان همين است كه داريد مىبينيد، آزاديش همين است كه با سرنيزه است. ما مكلفيم به اينكه خدمت كنيم به اين مردم، به اين بيچارهها، به اين جوان مرده ها. ما انسانيم بايد خدمت كنيم و خدمت به آنها خدمت به خودمان است يعنى در اين منافعى كه ايرانى دارد مشتركيم، همه مان شريكيم. اگر مملكت ما يك مملكت مستقلى بشود، تبع نباشد، اگر مملكت ما يك مملكت آرامى باشد، اگر مملكت ما يك مملكت عرض مىكنم كه مرفعى باشد، خوب ما جزء آن مملكت هستيم، ما هم در رفاه هستيم، ما هم چه هستيم. اينها قيام كردند و ما هم بايد دنبال آنها باشيم، اينطور نيست كه عذر بياوريم كه من اروپا هستم و آن آمريكا هست و آنها ايران هستند، اين عذر نيست شما هم در آمريكا كه هستيد هر مقدارى كه مىتوانيد، شما هم در پاريس كه هستيد هر مقدارى مىتوانيد، من هم كه اينجا هستم هر مقدارى كه، من حالا شما را ديدم اين مقدار مىتوانم به شما چيز بگويم، حرف بزنم، مىگويم. شما رفقايتان را، آنهائى كه اهل اينجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهيد كه كمك بكنيد به اين نهضتى كه هست.
تاريخ سراغ ندارد اينجور نهضتى كه الان در ايران هست تاريخ ايران تا حالا سراغ ندارد اينجور نهضتى كه تمام ايران تمام بايستند، بچه اينقدرى بگويد كه مرگ برشاه، پيرمردش هم بگويد مرگ برشاه، همچو نهضتى ما نداشتيم در ايران
اين نهضت را نگذاريد كه بخوابد تا اينها از بين بروند، تااين هيات حاكمه بروند يك هيات حاكمه صحيح سركار بيايد. خدا انشاءالله همه شما را حفظ كند. موفق باشيد. خدا شر اينها را بكند از سر مسلمين. شر اين ابرقدرتها را بكند كه اين نوكرها را نگذارند سربلاد مسلمين. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بيانات امام خمنى در مورد عفو زندانياان سياسى رژيم شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
اميد باطل شاه براى نجات از قيام عمومى مردم با عفو زندانيان سياسى
امروز اطلاع دادند كه زندانىهاى سياسى را يك مقدارى آزاد كردند و مقدارى را هم حالا آزاد خواهند كرد. ببينيم كه اين آزاد كردن جبران كند اين مسائل را؟ امتهاى اسلام را ده سال، پنج سال يا كمتر يا بيشتر از همه جهات ساقط كنند، همه آزادىها را از او بگيرند، در حبس همه شكنجهها و زجرها را به او بدهند بعدش بگويند كه آزاديد!! خوب اين پنج سال تضييع عمر يك مسلمان، يك انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به يك انسان، به يك مسلم، اينها هيچ؟! حالا آزاد، تمام شد قضيه ؟! همين كه آزاد كردند يك عدهاى از علما را و ساير طبقات را ما قانع هستيم؟! حالا ديگر آرام بايد بشود ملت؟! آشتى كردند آنها با ملت؟ با اينكه جو يك محيطى است كه برايشان ديگر امكان نمانده است كه ادامه بدهند، دست و پا مىزنند براى اينكه خودشان را از اين محيط جوى كه تمام نفوس بر ضد آنها توجه پيدا كردند، با اين دست و پاخواهند نجات بدهند خودشان را، لكن آيا مىشود؟! قابل نجات هستند اينها؟! اين شاه كه حدود سى سال بر ما حكومت كرده، به مسلمانها حكومت كرده، اين حكومت چنگيزى اينهمه از مسلمانها را كشته، اينهمه از مسلمانها را از وطن آواره كرده، اينهمه از انسانها را از حقوق بشرى جدا كرده است، محروم كرده است، حالا مىگويد كه خوب آزادشان كرديم ديگر چى مىخواهيد از جان ما. ده سال عمرخواهند از جانتان، شما ده سال عمر يك انسان را در حبس، در يك اتاق دو ذرعى هدر داديد. زندگى يك انسان كه بايد به اين مردم خدمت كند، بايد با قلم و قدم در محيط آزاد به مردم خدمت كند تو گرفتى از او ده سال عمر يك ملت را ضايع كرديد، حالا آزاد كرديد ديگر ما چهخواهيم؟ ما جبران اين ده سال را مىخواهيم، مردم جبران اينكه بچه هايشان را، اولادشان را ده سال در زندان زجر دادى جبران اين را مى خواهند و اين جبران در اين دنيا امكان ندارد. از ادله واضحه بر اينكه بايد خداى تبارك و تعالى، يك جاى ديگر باشد كه سزاى اين ظالمها را بدهد، اين است كه شما فرض كنيد كه جمع شديد و محمدرضا خان را تكه تكهاش كرديد، يك آدم را كشتيد، يك آدم هم يك آدم پست، خوب يك آدم در مقابل يك آدم، ما فرض مىكنيم كه خير ايشان هم يك آدم شريف اما همه در مقابل يك آدم شريف؟! اينهمه آدم شريف را ايشان از هستى ساقط كرده، اينهمه جوانهاى ما را كشته است و از هستى ساقط كرده. حالا يك نفر آدم را كه يك كسى كشت جزايش اين است كه خود او را عوض
او بكشند، ... اگر فوج فوج مردم را به كشتن داد و كشت، مىشود مااينجا جبرانش را بكنيم؟! البته بايد اينجا جزا به او بدهيم به اشد جزا، اما مىشود كه جبران بشود اين ؟! جبران يك عائله، يك عائله را كه او از هستى ساقط كرده، از هستى اگر او را ساقط بكنيم جبران يك عائله است، عائلههاى ديگر چى؟ حالا ما دلمان را خوش كنيم كه آقا عفو فرمودند؟! اينها مردانى بودند كه عفو شاه اعتنائى ندارند، قضيه عفو نيست، قضيه الزام است و الان ملزمى كه اينها را بيرون كنيد. بسيارى از حبسىها بودند كه آن حبس غير قانونىشان تمام شده بود وقتش. از اول حبس غير قانونى بوده، اين حبس غير قانونى هم وقتش تمام شده بوده و اينها را نگه داشتند همين طور بيخود اين عمال ساواكى كه اينقدر جريمه مرتكب شدهاند، حالا آمدند در حبس را باز كردند آنها را از حبس بيرون كردند، تمام شد مطلب؟! اول مطلب هست حالا. اين و تمام عمال اين بايد محاكمه بشوند و بعد هم كه همهشان فرض كنيد كه اعدام بشوند باز جبران نشده است براى اينكه صد نفر در مقابل صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در يك كشتارشان در تهران چهار، پنج هزار نفر مىگويند كشته شده. همين كشتار آخرى همدان را مىگويند تا صد نفر بود، من نمىدانم ديروز، پريروز. الان هم همدان باز متشنج است .همين ديروز و امروز هم در قم تشنجها بود و صداى تير مىآمد... زنجان هم همين مسائل بوده است، كرمان هم خونريزى همه جا بوده است. هر جا دست رويش بگذارى جنايت بوده است، حالا عفو فرمودند!! غلط كردند عفو فرمودند، اگر فشار عمومى ملت نبود و اين توجه همه طرفه ملت نبود كه اينها عفو نمىكردند. اين عفو نيست، اين، اين الزام است. جبران نمىشود جنايات اينها به اين مسائل. ماها نمىتوانيم جبران كنيم براى اينكه چطور، چطور ما كشتن چهار، پنج هزار نفر را جبران كنيم و يك نفر از بين برود آنهم يك نفر آدم اينطور كه مىبيند. اين دليل بر اين است كه بايد يك عالمى باشد كه در آن عالم دائماً در عذاب باشد تا جبران بشود، دائماً در آن عذابهائى كه مهيا شده است براى آن ستمكارها.
ايستادگى در برابر سلاطين جائر، سيره و روش انبياء و اولياء الله براى صيانت اسلام
ما نمى دانيم واقعاً چه بكنيم با اين وضع فعلى ايران. البته وضع اميد بخش است، اينطور نيست كه حالا ما نگران باشيم كه وضع چرا اينطور است اما خوب مىدانيد چه مىكنند، چه ديوانگى راه انداختند لكن همه اين مسائل ارزش دارد كه يك ملتى را نجات دهد. نبايد ما نگران باشيم از اينكه فدائى مىدهيم، اين سيره انبياء بوده اين كارها را مىكردهاند انبيا، اوليا در مقابل ظلمه، در مقابل اشخاص كه ظلم به مردم مىكردند، قيام مىكردند و كشته مىشدند و كشتار مىكردند و جوانهايشان را مىدادند و اصحاب شان را مىدادند مسألهاى نيست كه ما حالا يك نگرانى داشته باشيم كه مبادا خون راه بيفتد. بايد خون راه بيفتد، بايد يك ملتى كه مىخواهد خودش را نجات بدهد از زير بار اينهمه جنايات و اينهمه خسارات كه بر او وارد شده است،
همين طور مجانى نمىشود كه انسان به دست بياورد. يكى از اين مادرها ظاهراً در بهشت زهرا ايستاده و صحبت كرده كه درخت آزادى محتاج به آبيارى است و خون پسر من يكى از چيزهايى است كه آبيارى مىكند. ما يك چنين شير زنان داريم. احتياج دارد اسلام به اينكه فدا بدهيم براى اين اسلام از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طيبهاى فدائى شدند. حضرت امير كه جنگ كرد و در صفين هيجده ماه با معاويه جنگ كرد و چقدرها (بيشتراز ده هزار نفر) كشته دادند و كشتند (خيلى بيشتر) معاويه يك مردى بود كه مىگفت كه من مسلمانم و من خليفه پيغمبر بايد باشم و نماز جماعت مىخواند و امام جمعه بود و همه كارها را او انجام مىداد همه اين ظواهر را انجام مىداد، معاويه ظواهر را خوب حفظ مىكرد مثل يزيد نبود كه ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ مىكرد و اظهار اسلام هم مىكرد، خوب چه شد كه حضرت امير به جنگ او پا شد؟ براى اينكه يك ظالم بود كه مردم را استثمار كرده بود، رفته بود زمام را گرفته بود مقابل حكومت اسلام و مردم راداشت به ظلم به تعدى وادار مىكرد، چپاول مىكرد مال مردم را، بيت المال را. حضرت امير تكليف داشت به اينكه با او جنگ بكند، چه شكست بخورد چه شكست بدهد. حضرت امير ديگر مبالات اين را نداشت كه حالا من كه مىروم، لعل شكست بخورم. وقتى ديد كه مىتواند حالا مقابل او بايستد، لشكر كشيد و جنگ شد و بالاخره حضرت امير در اينجا شكست خورد. سيدالشهدا (سلام الله عليه) وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مىكند، تصريح مىكند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مىكند، ظلم دارد به مردم مىكند بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند هر قدر كه مىتواند. با چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود لكن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد براى اسلام. مگر ما خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداست؟ ما چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اينكه جان مىدهيم؟ آنها هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مىگفت مسلمانم، مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود اگر بهتر نبود بدتر نبود لكن چون با ملت اينطوركرد و مردى بود متعدى و ظالم و ملت را مىخواست زير بار اطاعت خودش بى جهت ببرد، سيدالشهدا لازم مىديد كه سلطان جائر را سراغش برود ولو اينكه جان بدهد. خوب ما همين است سيره انبيا همين بوده است كه اگر چنانچه يك سلطان جائر بر مردم حكومت مىخواهد بكند بايستيد در مقابلش و يا به هر جا مىخواهد منتهى بشود بايد برويم سراغش و نهى از منكرش و امر به معروفش كنيم و بكشيم او را پائين از آن تخت باطل. پس ما مبالاتى نداريم در اينكه كشته مىدهيم، كشته بدهيم، البته بايد هم بدهيم.
بكشيم و كشته شويم در راه حق، پيروزيم
ما مىخواهيم يك ملت را آزاد كنيم، ما مىخواهيم يك امت را آزاد كنيم، ما مىخواهيم يك امت را مستقل كنيم، ما مىخواهيم از زير بار آمريكا و انگلستان و روسيه بيرون برويم،
البته فداكارى مىخواهد، جوان دادن مىخواهد، حبس مىخواهد، ده سال حبس مىخواهد. لازم است اين امور، همه چيز لازم دارد و ما اصلاً در اين معنا ناراحت نيستيم كه داريم حبس مىرويم، جوانهاى ما دارند از بين مىروند، براى اينكه در مقابل حق است، براى خداست. وقتى يك امرى براى خدا شد و مقابل ظلم شد، ما چه غمى داريم، ديگر اين غمى ندارد كه ما براى خدا داريم كار مىكنيم و جوانهاى ما براى خدا دارند فداكارى مىكنند. هيچ ابداً از اين هراسى به دلتان راه ندهيد. وسوسههاى شياطين كه خوب (ما چه كنيم، چه مىشود كه) يا از اين حرفهائى كه شياطين القاء مىكنند و بعضى شياطين مىگويند به ماها و به شما، هيچ ابداً، خودتان محكم بايستيد و هيچ هراسى به دلتان راه ندهيد كه شما پيروزيد ان شاءالله. چه كشته بشويم و چه بكشيم حق با ماست. ما اگر كشته هم بشويم در راه حق كشته شديم و پيروزى است و اگر بكشيم هم در راه حق است و پيروزى است.
با سرنيزه نمىشود حق را ساقط كرد
هيچ باكى از اين مسائل نداريم هر چه مىخواهند حمله كنند لكن خواهند به خاك غلطيد و خواهند آنها از بين رفت. هر چه هم مىخواهند اين ممالك بزرگ اعلام پشتيبانى كنند از ايشان، هر كس مىخواهد اين كار را بكند لكن يك ملت ايستاده و (نه) دارد مىگويد. در مقابل (نه) يك ملت هيچ توپ و تانكى اثر ندارد و لهذا ديديم كه حكومت نظامى، الان قم حكومت نظامى است، ديروز با تظاهرات زياد بوده است و امروز هم گفتند بوده اعتنا نمىكنند مردم ديگر به اين، نمىشود ديگر، با سرنيزه نمىشود حق را ساقط كرد، قابل نيست. انشاءالله خداوند همه ما را حفظ كند و توفيق بدهد كه خدمت بكنيم همهمان به اين ملت و به اسلام و به تكليفمان كه به عهدهماست عمل بكنيم انشاءالله.
بيانات امام خمينى در مورد مطالبات اجانب در عادات و روحيات شرقيان به منظور استعمار و استثمار
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
شرق شناسى (ايران شناسى) حيلهاى براى نفوذ قدرتهاى خارجى
من وقتى آقايان را ملاقات مىكنم ... كم كم قدرت بيان از من سلب شده است از جهت اينكه اولاً پيرمردى و كبرسن است كه نمىگذارد من حتى صدايم به چند قدمى برسد و ثانيا" اوضاع ممالك اسلامى مطلقا" و اوضاع داخله ايران بالخصوص يك وضعى شده است كه سلب آسايش را از انسان مىكند و قدرت هر چيز را از انسان مىگيرد و من امروز هم بنا داشتم كه در اين محلى كه آقايان مجتمع شدند بيايم و در آنجا بعض مطالب، بعض درددلها را به آقايان تذكر بدهم لكن مقتضياتى پيش آمد كه صلاح نديدم كه امروز بيايم. در هر حال وضع ممالك اسلامى خصوصاً اين ممالكى كه داراى مخازن هستند مثل مملكت ايران كه در راس آنهاست مورد مطالعه اين قدرتمندها، اين دولتهاى ابرقدرت، مورد مطالعه اينها بوده است اوضاع شرق و اگر ملاحظه كرده باشيد در اين سياحهايى كه از اينها از شايد سيصد سال پيش از اين كه راه يافتند به شرق، سياحهايى كه از اينها آمدند به اسم سياحت، اينها يك مامورين سياسى بودهاند براى مطالعه اين ممالك شرق، در ايران اينها مىآمدند و در تمام شهرهاو دهات همه اينها را مطالعه مىكردند، بيابانها، حتى آن بيابانهايى كه هيچ آب و علفى نداشتند، اينها با تحمل زحمتهاى فراوان با شتر در آنوقت مىآمدند و با كاروانها حركت مىكردند و اوضاع جغرافيائى اين ممالك را و مهمتر براى آنها، آن مواردى كه مخازن، هر مخزنى يعنى طلا، مس نفت، گاز، هر چه بوده، اينها دقيقاً مطالعه كردند و نقشهبردارى كردند و مواردى كه در اين ممالك و اينكه ما مىدانيم در ايران داراى يك چيزى بوده است كه براى آنها مفيد بوده است، آنها را نقشه برداشتند، علامت گذاشته، نشانه گذاشته، يادداشت كردند و ضبط است پيش آنها. قبل از اينكه آمريكا پايش باز بشود به اين ممالك، مقدم بر همه انگليسها بودند و روسها بودند و بعضى ممالك ديگر. در هر صورت اين ممالك ما، اين ممالك شرق از قريب سيصدسال يا يك قدرى بيشتر مورد بررسى اينها و طمع اينها بوده است منتهى هر چه جلوتر آمده است، كارشناسهاى آنها بيشتر تخصص پيدا كردهاند و بيشتر آمدهاند دراينجا، در اين ممالك و تمام اينها را، آنها اطلاعاتشان از خود اهالى آن مملكت بيشتر است، اطلاع بر روحيه مثلاً ايلاتى كه ما در ايران داشتيم مثل ايل بختيار، ايل قشقايى اينها و امثال
اينها، شاهسونها، مطالعاتى داشتند براى اينكه به دست بياورند روحيه اينها چه جور است، تا چه حد مىتواند اين ممالك از اينها استفاده ببرد و مطالعاتى هم راجع به شهرستانها و دهات، تمام دهاتى كه در ايران هست. از آن دهات بسيار دور افتاده و كوهستانى تا آخر، اينها تمامش را اطلاع دارند يعنى كارشناسها را فرستادند، همه اينها هم نقشه بردارى شده است و هم هر چه دارد در آنجا، هر كجا چيزى درآن پيدا مىشود كه براى آنها دندان گير است از آن يادداشت برداشتند و خودشان را مهيا كردند براى غارت، منتهى اين كسانى كه در راس بودنداز سلاطين يااز روسا كه در راس بودندمختلف بودند در رساندن منافع به اينها، گاهى اشخاصى بودند كه تا آن حد خيانتكار نبودند و گاهى هم خيانتكار زياد بودند كه به همه ابعاد تسليم شدهمن در همدان يك وقت بودم، يك نفر از دوستان من يك نقشهاى آورد، نقشه بزرگى شايد مثلاً يك متر در يك متر و آن نقشه هم مال همدان بود دهات همدان تمام در آنجا آنطور كه او مىگفت، مىگفت تمام دهات همدان در اينجا ثبت است و در آن نقطههايى بود زياد، نقطههايى در آن ورقه با رنگ ديگرى بود كه زياد بود، آن شخص كه آشناى ما بود گفت كه اين نقطههايى كه در اينجاها گذاشتند علامت اين است كه در زير اين نقطه و اين دهى كه در اينجا هست يك چيزى پيدا مىشود، حالا يا يك معدن مسى، نفتى، چيزى پيدا مىشود، كه الان هيچ چيزش تا حالا درنيامده و آنها مىدانند كه كجا چه هست. در هر صورت با نقشه از اول وارد شدند و احوال و اوضاع ممالك شرق را و مملكت ايران كه الان مورد اطلاع ماست، با نقشه اينجاها را همه چيزش را تعيين كردند.
اسلام و روحانيت اصيل، دوقوه در برابر سلطه خارجى
بعد يك مطالعات روانى آنها كردند كه آيا چطور ممكن است كه دست بيابند به اين مخازن عظيمى كه در اين ممالك هست، در ممالك اسلامى آيا چه بكنند كه اين مخازن با سهولت به دستشان بيايد و مواجه با يك مخالفتهايى، مواجه با يك زد و خوردهايى نشود. يك مطالعات زيادى هم در اين باب اينها كردهاند و به آنكه رسيدند در ممالك اسلامى، دو چيز را ديدند كه اين اگر باشد ممكن است كه سد راه آنها باشد، يكى اصل اسلام، اگر چنانچه اسلام به آنطورى كه هست و به آنطورى كه خداى تبارك و تعالى اسلام را تاسيس كرده اگر به آنطور اسلام پياده بشود فاتحه مستعمرين خوانده مىشود، اين راجع به اسلام كه فكر كردند برايش، يكى هم روحانيت اسلام اگر اينها قوه داشته باشند و اينها آنطورى كه بايد، مقتدر باشند در اين بلاد،باز هم آنها نمىتوانند آنطورى كه مىخواهند استفاده بكنند، اينها با تمام ملت سروكار دارند و در بين ملت اگر قدرت داشته باشد كسى، اينها هستند كه در همه ملت ممكن است قدرت داشته باشند، درصدد برآمدند كه اين دو تا سد را به هر جور هست بشكنند يعنى كارى بكنند كه خود ملتهاى اينها، هر جمعيتى كه هستند، در هر جا كه هستند اين دو تا سد را با دست خود اينها به واسطه تبليغاتى كه اينها شروع كردهاند از زمانهاى قديم، با اين تبليغاتشان اين دو تا سدرا كه احتمال قوى دادند كه اگر مواجه با خطر بشود استعمار و منافع استعمارى، اين دو تا سد است
اينها و امثال كه خطر است، (اين را بشكنند) ديگر باقيش خطر به آنطور نيست، البته يك جهت ديگر هم هست كه عرض مىكنم، جهت ديگرى كه هست جهت فرهنگ جوامع بوده است، اين جوامع ديدهاند، مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها يك فرهنگ مستقل صحيح باشد، از توى اينها يك جمعيتهاى سياسى مستقل و امين پيدا مىشود و اين هم براى آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد مىديدند: يكى اصل اسلام را و يكى هم روحانيت را و در جانب ديگر باز احتمال اين را كه اگر اين فرهنگ يك فرهنگ مستقلى باشد، در بين اينها تربيت مىشوند يك جوانهايى و يك رجالى، اگر اينها تربيت بشوند ولا محاله مقدرات مملكت دست اينها مىافتد، باز هم مانع مىشود اينكه اينها برسند به آمال خودشان كه آن آمال زيرزمينىهاست، روى زمينى هم هست ولى مهمش آنهاست كه در زيرزمين دارند و درصدد برآمدند كه اين سه تا مطلب را، آن كه مطلب اصلى است، اين سه تا مطلب را و اين سه تا سد را بشكنند.
تخريب ارزشهاى اسلامى و منفعل كردن مسلمين، اساس كار بود
اما راجع به اسلام شروع كردند تبليغات كردن به اينكه اسلام يك مكتبى است كه مىگويد ملايم، كم كم لابد پيش مىرود)، يك مكتبى است كه مربوط به دعا و ذكر و يك روابطى مابين مردم و مابين خالق، و سياست را كارى به آن ندارد، اسلام به حكومت كار ندارد، به سياست كار ندارد، اين را آنقدر تبليغات روى آن كردند كه در جامعه خود روحانيت هم به خورد آنها هم دادند كه بسيارى از آنها هم همين اعتقاد را پيدا كردند كه روحانى را به سياست چه كار دارد؟ به حكومت چه كار دارد؟ به نظام حكومت چه كار دارد؟ روحانى مسجد برود و نماز بخواند و عرض مىكنم كه از اين صنف كارها، درس بگويد و مباحثه بكند و آن آداب شرعيه را به مردم نشان بدهد. آنها ديدند كه نماز روحانيون و نماز اسلام هيچ به آنها ضرر ندارد، هر چه مىخواهند نماز بخوانند، آنها به نفت كار نداشته باشند، نماز بخوانند تا هر چه خواهند تا خسته بشوند، درس هر چه دلشان مىخواهد بدهند، مباحثه هم هر چه مىخواهند بكنند، كار نداشته باشند به اينكه سياست استعمارى در اينجا نبايد اجرا بشود، هر كارى مىخواهند بكنند، اينقدر خواندند به مردم و تبليغات كردند كه مردم همه تقريباً به اين معنا عادت كردند كه حالا هم باز اين صحبت هست كه دخالت در سياست به شأن روحانيت نيست شأن روحانيت نيست كه برود و ببيند كه كيفيت حكومت چيست و چه مىكنند اين ظلمه با مردم، شأن روحانيت همان است كه تو مدارس باشند و نماز جماعت هم بخوانند و اول ظهر و اول مغرب مردم هم همين مقدار به روحانيت بيشتر نظر نداشته باشند. اسلام را اصلش مىگفتند كارى ندارد به سياست، جداست، سياست و ديانت از هم جداست، سياست مال آنها و ديانت مال ما، مراكز قدرت دست آنها كه هر كارى مىخواهند بكنند و مساجد و پيرمردهاى توى مسجد هم مال ما، اين تفسيرى است كه از اول كردند و آنهايى كه يك قدرى جراتشان زيادتر بوده است گفتند كه ارتجاع است، اصل دين در بين بشر كه آمده است براى اين است كه مردم
را خواب كند. اينها مىگويند دين از اول به دست قدرتمندها و سرمايهدارها پيدا شده است براى اينكه اين به واسطه ديانت مردم را آرام كنند و آنها مال مردم را بخورند. كم كم اين مطالب باور حتى خود مسلمانها، حتى بعضى از روحانيون و معممين هم آمده است كه نه، اين يك چيزى است كه حالا نمىشود اين را پيادهاش كرد، اين چيزى است كه مال هزار وچند صد سال پيش از اين بوده است، اينطور معرفى كردهاند.اسلام را به خود جوامع مسلمين. آخوند را هم شروع كردند تبليغات كردند به اينكهاينها يك مردمى هستند كهفقط نشستهاند آنجا و مى خواهند بگيرند مال مردم را و زندگى كنند.
بنابر اين اسلام را به اينكه اولاً مكتبش بيش از اينكه يك نمازى خوانده بشود و يك روزهاى گرفته بشود و اينها، نيست و كارى به زندگى مردم ندارد، كارى به دنياى مردم ندارد و از آنطرف روحانيون را معرفى كردند كه - اينها هم - قدرتها اينها را روى كار آوردند براى اينكه افيون باشند از براى جامعه، اينها مردم را خواب كنند، سست كنند كه اگر چنانچه آنها ببرند چيزهايشان را، اينها نتوانند حرف بزنند يعنى ديگر مردم را نگذارند حرف بزنند، اينها خواب كنند مردم را و آنها، اينهائى كه خوابند اموالشان را ببرند. اين را آنقدر تبليغ كردند و گفتند كه حتى بعض روشنفكرهاى ما هم كه بى اطلاع از قرآن و سنت بودند باورشان آمده است و آنها هم دنبال كردند و هم نفس شدند با آنها. ما نبايد هر حرفى كه بشنويم يا منتشر باشد بين اقشارى نبايد بى دليل مطلب را قبول كنيم انسان اگر بىدليل يك مطلبى را قبول كند اين مريض است، انسان سالم نمىشود يك مطلبى به او بگويند و بى دليل، همين طور وقتى گفتند قبول كند.
ما بايد يك مطالعه سطحى، لازم نيست خيلى مطالعه دقيق، يك مطالعه سطحى در قرآن بكنيم، يك مطالعه سطحى در آنهايى كه مردم را دعوت كردند و پيغمبرهايى كه مردم را دعوت كردند، بكنيم ببينيم كه آيا آنهايى كه دعوت كردند مردم را، اينها يك اشخاصى بودند كه آمدند و توده را ضعيف كردند توده را خواب كردند؟ براى خواب كردن توده آمدند؟ و اينها عمال قدرتمندها هستند؟ يك مطالعهاى در حال آنها بكنيم كه ببينيم اينها عمال قدرتمندانند يا نه، يك مطالعه جزيى هم در قرآن بكنيم كه ببينيم كه قرآن آمده است كه براى ذكر و دعا و براى حرز و امثال ذلك، يا نه قرآن را نشناختند؟ اگر در قرآن مطالعه كنيد مىبينيد كه آنقدر آيات در جنگ هست كه وادار به جنگ است، وادار به جنگ با كى؟با قدرتمند. قرآن آياتى زياد دارد يكى دو تا نيست، آيات زياد دارد در جنگ، در كيفيت جنگ و جنگهائى كه در صدر اسلام بوده استبين قدرتمندها و بين پيغمبر اسلام بوده است و قرآن يك كتابى است كه از آن تحرك بيشتر استفاده مىشود تا چيزهاى ديگر، يك كتابى است كه مردم را حركت داده است، از اين خمودى كه دارند حركت داده است و با همه طاغوتها در انداخته است قرآن.
مبارزات پيگير پيامبران و ائمه عليهم السلام با ظلم و ظلمه در طول تاريخ
آنوقتى كه پيغمبر اكرم در حجاز بودند، قدرتمندان حجاز كه ابتدا سر و كار داشته پيغمبر با آنها، يك دستهشان در مكه بودند كه تجار خيلى معتبر و قدرتمند بودند، يك دستهشان در طايف بودند كه آنها ثروتمندهاى آنجا بودند و قدرتمندهاى آنجابودند، ابوسفيان وامثال اينها، اينها نظير حكام و سلاطين بودند و داراى همه چيز بودند و پيغمبر اسلام با آنها درافتاد. وقتى كه تشريف آوردند به مدينه با همين فقرا بودند ايشان، نه با ثروتمندان بودند براى خواب كردن جمعيت، با فقرا بودند براى بيدار كردن فقرا، اين فقرا را شوراندند به آن اغنيايى كه مال مردم را مىخوردند و ظلم به مردم مىكردند. جنگهاى پيغمبر زياد است و همه اين جنگها، جنگهاى با قدرتمندها و ثروتمندها و ظلمه بوده است. جلوتر برويد حضرت موسى (ع) عصايش را برداشت با فرعون، با سلطان عرض مىكنم كه مصر، با او در افتاد، نه اينكه از قبل سلطان مصر مردم را خواب كرد، مردم را با همين عصا و با همين تبليغات بر ضد سلطان عصر خودش شوراند.
ابراهيم را كه ملاحظه مىكنيد، تيشهاش رابرداشت اين بتهائى كه مال اشراف بود شكست و با اشراف درافتاد براى منافع تودهها و براى اينكه ظلم به تودهها، اينها نكنند البته آنها معنويات هم نقطه اصليش بوده است لكن وقتى مىديدند كه يك ظلمى درجامعه واقع مىشود، موظف مىدانستند خودشان را كه باآن سرانى كه ظلم مىكند درافتند و جنگ بكنند با هر جورى كه ممكن است برايشان، باآنها درافتادند. پس اينكه مىگويند كه اينها را قدرتمندها قراردادهاند براى خواب كردن، اين يك چيزى است كه حرف استعمار است يعنى آنها اين را درست كردند براى اينكه شما را از قران و از كتاب خدا و از اسلام رويتان را برگردانند و اين سد را بشكنند و خوب هم شكستند در بين مسلمين اين سد را. مسلمين خواب رفتند به واسطه تبليغات اينها، مسلمين به جنگ برخاستند با اسلام، خودشان ملتفت نبودند، اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد اين جنگ با اسلام است. بين خود مسلمين كه اين مسأله مطرح است كانه يك مسأله است كه جنگ با اسلام الان شروع كردهاند و مىكنند. از آن طرف ما بايد ببينيم كه آنهائى اسلام را تبليغ كردهاند از اول با چه كسانى جنگ مىكردند. خود پيغمبر اسلام با كى جنگ كرد؟با اين قدرتمندان مكه و اين قدرتمندان حجاز. بعدش خلفائى كه بودند، چه خلفائى كه ما قبولشان داريم، چه خلفائى كه ما قبول نداريم آنها با كى جنگ كردند؟ آنها هم لشكر كشيدند با سلاطين ايران و سلاطين روم. با اينها جنگ كردند، با سلاطين جنگ مىكردند نه اينكه از قبل سلاطين مامور بودند كه مردم را خواب كنند، آنها مامور تحرك بودند به اينكه مردم مسلم و ضعفارا، مستضعفين را بشورانند بر اين اشخاصى كه دارند مال مردم را مىخورند. رومى هاو - عرض مىكنم كه ايرانىها آنوقت محل ابتلا بودند، جنگكردند با اينها و فتح كردند آنجاها را براى مسلمين و براى اسلام و ابداً اين مسأله مطرح نبوده است كه يك كسى بگويد كه بسازيد با اين دولتمندان، بسازيد با اين سلاطين، يك همچو مطلبى نبوده است در كار. هميشه جنگ
بوده، خود پيغمبر اسلام و بعدش هم خلفاى پيغمبر. زمانى هم كه حضرت امير(ع) بودند ايشان هم مبتلا شدند به يك جنگ داخلى و ديدند كه اگر اين جنگ داخلى را چيز نكنند، اسلام را معاويه فاتحه را مىخواند. معاويه يك حكومت بود در شام، مثل سلطنت زندگى مىكرد، داراى لشكر، دارى همه چيز بود. حضرت امير هم كه در راس روحانيت و آقاى روحانيون است، ايشان هم كه وقتى مىخواهند جنگ بكنند، وقتى كه مىخواهند زندگى بكنند و خلافت بشناسند، نمىآيند مردم را خواب كنند تا قدرتمندها بيايند اينها را بخورند، ايشان هم جنگ مىكند ؟با معاويه كه در مركز شام نشسته و اسلام در بودن او در خطر است و الان دارد مردم را استعمار كرده وظلم مىكند. اينها، ائمه ما عليه السلام همه شان كشته شدند براى اينكه همه اينها مخالف با دستگاه ظلم بودند. اگر چنانچه امامهاى ما تو خانهشان مىنشستند و عرض بكنم آنطورى كه اينها مىگويند براى مردم، مردم را دعوت مىكردند به بنى اميه و بنىعباس و اينها كه محترم بودند، روى سرشان مىگذاشتند ائمه مارا، لكن مىديدند هر يك از اينها حالا كه نمىتواند لشكركشى كند از باب اينكه مقتضياتش فراهم نيست، دارد زيرزمينى اينها را از بين مىبرد، اينها را مىگرفتند، حبس مىكردند، ده سال در حبس آنها بودند. براى نماز و روزه بود كه حبس كردند؟ حضرت موسى بن جعفر را چون نمازخواند، چون روزه مىگرفت، چون مردم را دعوت مىكرد كه به هارون الرشيد و اينها، شما برويد و با آنها بسازيد، هر چه آنها ظلم مىكنند شما حرف نزنيد؟ يا قضيه اين نبوده است؟ آنها از باب اينكه مىديدند اين يك خطرناك است، براى دولت خطرناك است،براى اين قدرت هااينهاخطرناك بودهاند، اينهاهم خطرناك بودهاندبراى اينها ازاين جهت اينطور شد كه آنها را حبس كردند، كشتند،چه كردند، تبعيدكردند،مى گويندمرديكه از چيز برمى دارد امام عليهالسلام راآورد در اينجا، يا حضرت عسكرى را در سامرا چندين سال نگه دارد و تحت فشار و در نظام، در عسكر، در نظام، درجند، ايشان را نگه دارد و محبوس است امام عليهالسلام در آنجا. اين از باب اينكه نماز خواست بخواند؟ پس چه؟ خود آنها هم نماز مىخواندند، به نماز چه كار داشتند؟ چون امام عليهالسلام پسر پيغمبر بود - آن وقت پسردارها خيلى هم - اگر پسر پيغمبر سر جاى خودش مىنشست و كار نداشت به مردم، چنين نبود اما آنها گاهى به اشاره آنها در ظاهر چون موردى بود كه اگر چنانچه مىفهميدند ريشه اينها را مىكندند - در ظاهر وقتى كه يكى از اين هاشميون قيام مىكردند بر ضد حكومتها، در ظاهر اينها يك انتقاد صورى هم از آن مىكردند لكن با دست اينها بود، اينها، آنها را وادار مىكردند كه اين كار را بكنند. دعا مىكند امام عليه السلام به زيد و امثال اينها كه قيام كردند بر ضد اين خلفا و برضد اين قدرتمندان. روحانيت هميشه مخالف باقدرتمندها بودهاست .اگر يك وقت شما مثلاًفرض كنيد يك فردى، چند نفرى ديديد كه يك سازشى كرده است يا منحرف است به اسلام مربوط نيست، مكتب، اين مكتب نيست و يا اينكه يك مقتضياتى مىبيند كه در اين مقتضيات الان صلاح نيست كه اينطور عمل بكند. اين دو تا سد را اينها در بين مسلمين به واسطه تبليغات شكستند، جدا كردند مردم را از آن واقعيات اسلام و جدا كردند مردم را از روحانيت مترقى براى اينكه استفاده كنند، خود آنها تبليغ كردند لكن وقتى كه سد شكسته شد،
آنها آزاد آمدند نفتها را بردند و هيچ كس هم نتوانست حرف بزند، هيچ كس هم حرف نزد. فرهنگ ما هم كه برايش خطر قائل بودند، فرهنگ ما را هم در تحت قبضه گرفتندو يك فرهنگ استعمارى درست كردند نه يك فرهنگ استقلالى، الان هم يك فرهنگ مستقلى كه برنامهاش را خود عقلاى قوم ريخته باشند نيست.
الان هم آنها دخالت دارند در كار، نه طبيب حسابى مىگذارند درست بشود، نه سياستمدار حسابى مىگذارند درست بشود، يك سياستمدارهايى كه براى ما درست مىكنند همانهاست كه به نفع آنها كارها را انجام مىدهند، اينهم فرهنگ ما، (حالا ديگر من وقت اين را كه طولانى صحبت بكنم ندارم) اين سدها را شكستند و آزادنه آمدند مشغول شدند به بردن چاپيدن اموال مسلمين و شما ايرانش را مىدانيد، چاپيدن نفت كه الان دارند مىبرند. الان نفتهاى ما را به قدرى دارند زياد نفت مىبرند، آنها مىبرند انبارم كنند، نفتهاى ما را از زيرزمينهاى ما براى اينكه مبادا يك وقتى پيدا بشود كه جلويش را بگيرد، از حالا همهاش را مىبرند آنجا در انبارهاى خودشان انبار مىكنند. از زمان رضاشاه (خداوند انشاءالله كه جزاى او را شديداً بدهد و مىدهد) از زمان رضاشاه تا حالا اينها مبتلا هست ايران به يك حكومتى كه تمام حيثيت ايران را دو دستى تحويل داده به اين نفتخوارها. وقتى كه ملاحظه بكنيد، اقتصاديات ملت را ملاحظه بكنيد، زراعت ما را بكلى به هم زدند به اسم اصلاحات ارضى كه تز آمريكا بود، اصلاحات ارضى به ما چه مصيبتها وارد آورد؟ مصيبتى كه وارد آورد، تمام زراعتهاى ايران را از بين برد، يك مملكت زراعى كه يك استان آذربايجان يا خراسانش مىتوانست كه قوت اين ملت را بدهد حالا رسيده به آنجائى كه براى 30 روز يا 33 روز (فوقش 33) تمام زراعت ايران براى 33 روز جمعيت فعلى ايران كافى است. ما بقيش از كجاست؟ مابقيش يك بازار درست كردند براى آمريكا، آنها زياد داشتند، مىسوزاندند يا به دريا مىريختند، حالا دهند پول مىگيرند، نفت مىگيرند، اين يك باب كه زراعت ما را از بين بردند و ما شديم جيرهخوار آنها و بازار براى آنها مصرف ما شديم. از آن طرف يك ضرر ديگر خورد و آنكه تمام اين دهقانها كه ايشان در اول فرمودند كه ما ديگر رعيتها را از چيز درآورديم دهقان شدند ديگر، هم سطح شدند با چه تمام اين بيچارهها وقتى كه زراعتهايشان از دستشان رفت، كوچ كردند به شهرها (كه عمدهاش تهران است) آمدند در اطراف تهران با يك كوخهائى، با يك چادرهائى، با يك خانههاى گلى كوچك با عائله زيادشان در آنجا منزل گرفتند و با يك مصيبتهائى اين بيچارهها اعاشه مىكنند و زندگى، نه برق دارند، نه آب دارند، نه اسفالت دارند، در يك گودالهايى زندگى مىكنند كه آب را اگر خواهند براى بچههايشان بياورند، اين مادر بدبخت بايد در زمستان سخت از پلههايى كه الان عددش را يادم نيست لكن زياد است عددش، از پنجاه بيشتر، صد تقريباً از اين پلهها بايد برود تا خيابان برسد، يك كوزه آب كند باز برگردد اين پلهها را طى كند برود توى اين كوخ براى بچهاش آب ببرد. اين
دهقانهاى بزرگى كه درست كردهاند و اين دروازه تمدن، اينهاستاينها را براى ما درست كردند، اين قضيه زراعت ما، زراعت ما بكلى فلج شده است، ديگر ما زراعت نداريم و معلوم نيست كه عاقبتش به كجا برسد.
از آنطرف نفت ما را مىدهند به آمريكا، عوضش چى مىگيرند؟ من اين را كه مىگويم، من بايد هر روز اينها را بگويم براى اينكه هر روز ممكن است يك گوش اينجا باشد كه نشنيده باشد اين حرف را، مىدهند به آمريكا، عوض چه مىگيرند؟ عوض اسلحه مىگيرند، كدام اسلحه؟ اسلحههائى كه ايران نمى تواند استعمال كند،نمى داند چه جورى بايد اين اسلحه را استعمال كند. براى چه مىدهند؟ براى اينكه پايگاه درست كنند در آنجا براى آمريكا، هم نفت رامى خورند هم عوضش را.اينها پول نفت را خيال كنيد كه به ما مىدهند؟ نه اين يك اشتباه است، اينها هم نفت را مىخورند و هم اسلحه مىآورند، اسلحههائى كه هيچ نظيرش مثلاً حتى در فرانسه پيدا نمىشود، آمريكا مىدهد به اينها، اما مىدهد براى ايران؟ نه، پايگاه درست مىكند براى خودش، هم عوض را مىخورد هم معوض را مىخورد. خدا مىداند كه اين مرد نالايق كه اسمش محمدرضاست، اين مرد نالايق چه خيانتهايى به اسلام كرده و مسلمين كرده من و شما حالا مىتوانيم مطلع بشويم، بگذاريد اين بميرد يا برود از اين مملكت ما، قدرت اين سلب بشود آنوقت ببينيد آنهائى كه نوشتند مسائل را، حتماً اشخاص تاريخ را ثبت كردند و تاريخها كه بيرون آمد آنوقت خواهيد ديد كه آنها چه كردهاند با اين مملكت. نفتى كه ايشان مىگويد كه بعد از 30 سال ديگر تمام مىشود و ما الان بايد فكر كنيم از انرژى شمس استفاده بكنيم، آقايى كه با چراغ نفتى هم نمىتواند كارى انجام بدهد از انرژى شمس مىخواهد استفاده كند!! اين نفتى كه تمام مىشود، چرا تمام مىشود؟ براى اينكه اين لولهعظيمى كه انسان، كسانى كه در بيست سال پيش از اين رفتند، الان زيادتر از اين معانى است) كسانى كه آنوقت رفته بودند مىگفتند لولههايى كه آنجا گذاشتند كه براى نفت از آن استفاده بشود، همين طور صاف آدم مىرود توى آن، به اين بزرگى است، لولههاى چند متر در چند مترى است، با اين لولهها دارد نفت ايران مىرود، عوضش اسلحه مىآيد براى پايگاه درست كردن. اگر اينها نفت را درست بفرستند و نفت درست فروش برود يعنى به اندازه احتياج ايران فروش برود،به اندازهاداره مملكت فروش برود ما تا دويست سال ديگر هم شايد نفت داشته باشيم، تمام مىشود خوب، آنها دارند تمام مىكنند، ايشان مىگويند تمام مىشود، كى تمامش مىكند؟ تو تمامش مىكنى بعدها ما چه بكنيم؟ اين ملتى كه چند وقت ديگر به قول ايشان نفتش را دادند به غير و تمام شد، زراعتش هم كه از بين رفت بعدش ما چه بكنيم ديگر؟ اين ملت ضعيف چه بكند؟ (صنعتى مىخواهيم بكنيم)!! آخر، قضيه صنعتى نيست گول نخوريد، قضيه ذوب آهن نيست، قضيه درست كردن مطلب نيست، قضيه پايگاه درست كردن براى شوروى است، مىخواهند كه عمال
شوروى كه به اينجا مىآيند راحت بيايند و همه كارها را انجام بدهند، گاز ما را كه دارند آنها مىبرند، نفت ما را هم كه دادند آنها مىبرند، بعد نه گاز است، نه نفتى است، نه چيزى، نه زراعتى، نه هيچ چيز، اين ملت بايد چه بكند؟ معلوم نيست. اينكه او مىگويد كه من اگر بروم همه ايران را تل خاك مىكنم اين حالا اين كار را كرده است اگر بماند بدتر مىكند تل خاك ايران را، اگر برود باز ممكن است اشخاص صحيحى و امينى بيايند سر كار و نفت ما را حفظ كنند كه براى خودمان باشد، زراعتمان را سروسامانى به آن بدهند.اگرايشان خرابكارى كند كه دارد مىكند خرابكارى كند و گورش را گم كند و برود به نفع ما هست.ما كه فرياد مىزنيم، ما براى همين فرياد مىزنيم نه براى اينكه ما مىخواهيم اصلاً مظاهر تمدن نباشد، ايشان مىفرمايند كه آخوندها مىگويند كه ما نمىخواهيم اين مظاهر تمدن را، ما مىخواهيم حالا هم با الاغ سوار بشويم و برويم. يك آدمى است كه، انسان چه بگويد به او؟ ما كه اينقدر فرياد مىزنيم مىگوييم كه ما همه مظاهر تمدن را قبول داريم اما مظاهر تمدن اين است كه حكومت نظامى اين كار را به مردم بكند؟ آقاى بچه هاى كوچك مارا، دختر بچههاى 8 ساله و 9 ساله را اين چند روز كشتند حالا كارشان را از دبيرستانها خون دانشگاهىها را كه ريختند و آنقدر چيز كردند كه هميشه در اعتصابند آنها، حالا از آنجا آمدند سراغ دبستانها و آن بچههاى كوچك دبستان را اينها دارند مىكشند، اينها الان دارند خرابكارى مىكنند، آن خرابكاريى كه ملت ما را ميخواهند بكشند و بروند. ما فريادمان اين است كه بايد اين ملت هر چه دارد مال خودش باشد و خودش اداره خودش را بكند، ما مستشار نمىخواهيم از آمريكا، شصت هزار مستشار كه اينقدر بودجه دارد كه من و شما تصورش را نمىكنيم، اين بودجه مملكت را صرف مستشارها ديگر نكنيد. اين خيلى عجيب است، پايگاه براى آنها درست مىكنند، مستشاران مىآورند خرجش را ما بايد بدهيم. نفتمان را مىدهيم براى درست كردن پايگاه آخر شما حساب بكنيد اين را و بعد مطالعه كنيد در اين امور، يك اسلحههايى كه ايران به دردش به هيچ وجه نمىخورد اين مال جنگهاى بزرگى است كه بين دو تا ابرقدرت يك وقتى اين جنگها مىشود، يك همچو اسلحههايى براى ما نيست، ما يك همچو اسلحههايى نداريم، ما مسلسلها و اينها كافى مان است، آنقدر كه مىتوانيم استعمال كنيم براى تنظيم امور داخلى خودمان ما كه مىخواهيم جنگ بكنيم، مگر ما با شوروى حالا مامىتوانيم جنگ كنيم يا با آمريكا مىتوانيم جنگ كنيم؟ ما با بازار تهران مىتوانيم جنگ كنيمخوب مسلسلها بس است! ما با دانشگاه و جوان هاى دانشگاهى مىتوانيم جنگ كنيم! ما حالا رسيديم به آنجايى كه با دبستانىها، با اين بچههاى هشت ساله و نه ساله جنگ بكنيم! همين ديروز خواندم كه تلفنى آمده بود - همين ديروز يا پريروز باز ريختهاند توى يك دبستان و بچهها را زدهاند و شل كردهاند، و چه كردهاند خوب ما، اين مسلسل براى كشتن اهل ملت خودمان كافى است ديگر محتاج به آن چيزها نيستيم،پس آنها مال ما نيست، مال كس ديگر است، مال آنى است كه مىتواند استعمال كند، مال آنى است كه به دردش خورد، آن آمريكاست، آنوقت آن نفت را داديم و پايگاه براى خود آنها درست كرديم يعنى براى اينكه پول نفت باشد، مستشارها را آورديم براى مطالعه در اين امور و پولش را ما مىدهيم. اين كارهاست كه آنها
دارند مىكنند، مملكت را رساندهاند به آنجايى كه ساقط دارد مىشود، از بين دارد مىرود اين مملكتتان آقا.
الان مردم مملكت ما قيام كرده است، ما مكلفيم كه به آنها كمك كنيم هر مقدارى كه مىتوانيم هر قدر كه مىتوانيد با رفقايتان مىنشينيد بگوئيد، صحبت كنيد، برسانيد به رفقاى اروپايىتان كه داريد، با آنها صحبت كنيد، مطلبتان را برسانيد، هر كدام به ده نفر از آنها بگوييد، شما چند هزار نفر هستيد، به چندين هزار نفر مىتوانيد مطالبتان را بگوييد، اينها بد منعكس كردند اوضاع ايران را.
روزنامههاى اينجا كه صد ميليون دلار اين مرد براى تبليغات مىدهد به آنها، بد منعكس مىكنند مسائل ايران را، شما ايرانى هستيد مسائل ايران را براى اين اروپائيان بگوئيد، تشريح كنيد، مىتوانيد بنويسيد در روزنامه يا در مجلهها،بنويسند، ما نبايد بى تفاوت باشيم براى يك ملتى كه جانش را دارد براى شما مىدهد، اينها جوان هايشان را دارند مىدهند، فردا كه روز چهلم جمعه سياه هست، من نمىدانم چه مصيبتى بر اين ملت خواهد وارد آمد. اينها ايستادهاند جان مىدهند، بچه هاى 7 ساله و 8 ساله شان ايستادهاند و مىگويد مرگ بر اين سلطنت و تظاهر مىكند و كشته مىشود، فردايش هم همان بچه ديگر باز دوباره مىگويند، اينطور ايران الان قيام كرده است و نهضت كرده است و ما مكلفيم كه به اينها كمك بكنيم، بى تفاوت نباشيم .مىتوانيم بگوييم، در جوامع بگوئيم، بنويسيم، منتشر كنيم عالم را آگاه كنيم از اين مصيبتى كه بر سر ملت ما آمده است. ديگر حالا وقت نماز شد. خداوند انشاء الله همه تان را حفظ كند و موفق باشيد انشاءالله.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته