زندگی نامه شهیدبامروت ابدکی,غلامرضا
فرمانده گردان سلمان فارسی(س)لشکر16قدس(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
بامروت تا اول ارديبهشت 1361 در واحد تحقيقات سپاه مشغول خدمت بود و در اين تاريخ به عنوان نيروي پياده سپاهي به همراه نيروهاي لشكر 25 كربلا عازم مناطق عملياتي شد . او در يادداشتي حضور خور را در عمليات مختلف در واحد ارزيابي سپاه در تاريخ 31/6/1363 چنين توضيح داده است :
تا كنون ده بار به جبهه رفته ام ؛ اول بار در سومار سه ماه مستقر در تپه اي خمپازه زن 120 ميلي متري بودم . بار دوم در ميمك به مدت سه ماه در عمليات ذوالفقار مسئول يك تپه بودم . بار سوم در آبادان در واحد خمپاره انداز 60 ميلي متري و همچنين در جزيره مينو بودم . بار چهارم در عمليات بيت المقدس و جفير در پادگان حميد مدت يك ماه و نيم مسئول رسته پدافندي بودم و بار پنجم در عمليات فتح المبين در ماهشهر ، رقابيه و شوش مسئول خمپاره انداز 60 ميلي متري به مدت يك ماه و نيم بودم . بار ششم در عمليات محرم به مدت دو ماه مسئول گردان پدافندي بودم . بار هفتم در عمليات والفجر مقدماتي به مدت يك ماه و نيم مسئول گروهان جانبازان برون مرزي و آموزشهاي رزمي و تيراندازي و رزم شبانه آنها بودم . در بار هشتم در عمليات والفجر 6 معاون فرمانده گردان و بعد نيز فرمانده گردان در منطقه دهلران به مدت چهار ماه به صورت آفندي بودم . نهم يادم نيست . مورد آخر هم آخرين مأموريتي بود كه به اتمام آن 1/2/1363 بوده است .
علاوه بر موارد فوق چندي نيز در واحدهاي انتشارات و عمليات سپاه رشت خدمت كرد و چندين بار براي شرکت در درگيريهاي صومعه سرا ، لشت نشاء و لنگرود از طرف سپاه پاسداران رشت مأموريت يافت . پيشتازي و خطرپذيري از خصوصيات بارز بامروت بود . يكي از دوستانش در اين باره مي گويد :
شجاعت و توانايي چشم گيري در منطقه جنگي از خود نشان مي داد به طوري كه اكثر رزمندگان را به تعجب وامي داشت . در عمليات بيت المقدس بامروت فرمانده گروهان امام محمدباقر (ع) بود . ساعت حدود دوازده ظهر دشمن با اقدامات زيركانه اي قصد تصرف منطقه را داشت . ناگهان متوجه شديم در جلوي ما سه تانك پيش مي آيند اما بعد كه پخش شدند فهميديم كه به سه ستون در حال پيشروي هستند . فرمانده سپاه اعلام كرد گروهان جلوي تانكها را بگيرد . در حين صحبت فرمانده تانك دشمن گلوله اي شليك كرد كه در نزديكي محل استقرار آنان به زمين اصابت كرد و عده اي مجروح شدند . با مشاهده اين صحنه ، بامروت جلو آمد و گفت : «من آماده ام با گروهان خود جلوي دشمن ايستادگي كنم.» در آن هواي گرم خوزستان با اينكه گروهان از لحاظ تداركاتي مهيا نبود ، گروهان را در مقابل تانكهاي دشمن آرايش داد و اين كار او باعث شد ديگران نيز چنين كنند .
بامروت ، بيشتر اوقات فراغت خود را به مطالعه كتاب اختصاص مي داد . كتابهاي امام خميني (ره) ، آيت الله مطهري و دكتر حكيمي از جمله كتبي بود كه مطالعه مي كرد ديگران را نيز به مطالعه آنها تشويق و ترغيب مي نمود . همچنين به خاطر شغل نظام گري قسمتي از مطالعاتش را به كتابهاي نظامي اختصاص مي داد . علاقه زيادي به تلاوت قرآن داشت ، از صوت نيكويي برخوردار بود و در مراسم مختلف در سپاه رشت قرآن تلاوت مي كرد . نماز را اول وقت به جا مي آور و بيشتر در نماز جماعت شركت مي كر و برخي مواقع نيز به اصرار ديگر همكاران پيشنماز مي شد .
بيشتر وقت خود را در سپاه پاسداران و پايگاه بسيج سپري مي كرد . عضو فعال پايگاه امام سجاد (ع) روستاي دهنبه بود و بيش از همه در آنجا فعاليّت داشت . علاوه بر اين در روستاي حاج صمد خان نيز فعال بود و به پخش و توزيع پوسترهاي مختلف اسلامي و انقلابي در مساجد ، مدارس مي پرداخت . هر هفته دعاهاي كميل و توسل را در مسجد برگزار مي كرد و با هزينه شخصي نيروهاي پايگاه را به سفر سياحتي و زيارتي مي برد .
اولين فرزند او به نام زهرا در 13 تير 1362 به دنيا آمد . با وجود علاقه زياد به خانواده به خاطر علاقه و عشقي كه به جبهه ، شهدا و رزمندگان داشت جنگ و دفاع از كشور را فراموش نمي كرد . مي گفت : جبهه واجب تر است . مثل اينكه عكسهاي شهدا با من حرف مي زنند و به من مي گويند كه تو از جبهه آمدي و نزد خانواده ات ماندي ؛ هرچه زودتر بايد به جبهه بروي .
به همين جهت ، زماني كه برادرش توصيه كرد ادامه تحصيل دهد و مدارج بالاي تحصيل را كسب كند ، گفت : «امروز مسئله اصلي براي ما جنگ است.» در استفاده از اموال بيت المال سخت محتاط بود تا جايي كه راضي نشد مخارج و هزينه تعمير اتومبيل تصادف كرده سپاه را از امور مالي واحد مربوطه دريافت كند و خود مبلغ چهارده هزار تومان را كه پول قابل توجهي بود ، پرداخت كرد . درباره اين خصوصيات بامروت ، همرزمش مي گويد :
روزي كنار پليس راه ايستاد منتظر ماشين بود . دخترش را در بغل داشت و خانمش همراه او بود . جلو رفتم و پس از احوالپرسي گفتم مگر ماشين تويوتا همراهت نيست ؟ گفت : «چرا؟» گفتم پس چرا زير باران هستيد ؟ گفت : ماشين مربوط به من و كارهاي شخصي من نيست و متعلق به بيت المال است.» اين را گفت و بعد از دقايقي ميني بوس آمد سوار شد و رفت .
وي مي افزايد :
در جبهه در كارهاي جمعي از جمله نظافت سنگر و چادر شركت مي كرد . به نوبت ظرفها را مي شست و هيچ گاه ديده نشده بود كه به خاطر داشتن سمت فرماندهي از زيرر كارهاي نظات ، شانه خالي كند . روزي در چادر فرماندهي جلسه اي بود . هنگام صرف صبحانه به نزد مسئول تداركات گردان رفتم و چند قالب كره براي چادر فرماندهي گرفتم . بامروت به محض اينكه چشمش به كره ها افتاد ، گفت : «اينها از كجا آمده اند؟» گفتم از تداركات گرفتم . گفت : «آيا به همه نيروها داده اند يا نه؟» گفتم نه ، فقط به اين چادر اختصاص دادند . عصباني شد و گفت : «هرچه زودتر اين كره ها را به تداركات پس بده و مسئولش را بگو به اينجا بيايد.» اين كار را كردم . بامروت به مسئول تداركات گفت :«تا من نگفتم هيچكس حق ندارد به اسم چادر فرماندهي كالا از تداركات بگيرد . حتي اگر برادر من باشد . در ضمن امروز به همه چادرها چند قالب كره بدهيد.»
بامروت از 12 شهريور 1364 تا 12 آذر 64 مسئوليت ستاد جذب و هدايت كمكهاي مردمي شهرستان بندرانزلي را به عهده داشت . سپس تا 18 آبان 1365 جانشيني مسئول ستاد جذب و هدايت كمكهاي مردمي استان گيلان را به عهده گرفت . دومين فرزندش ، زكيه چند روز پس از قبولي مسئوليت ستاد جذب و هدايت كمكهاي مردمي بندر انزلي در 31 شهريور 1365 به دنيا آمد . از رياكاري دوري مي جست و به هنگام اعزام به جبهه سعي مي كرد به دور از انظار و ابراز احساسات مردم باشد .
در منطقه عملياتي علاوه بر انجام مسئوليتهاي محوّله به امور جنبي نيز مي پرداخت ؛ براي نيروها و رزمندگان كلاس توجيهي درباره مسائل نظامي تشكيل مي داد . و يا درباره امور جبهه و جنگ ، انقلاب و اسلام صحبت مي كرد . مدتي مسئوليت يكي از محورهاي جبهه سليمانيه را برعهده داشت . شبها تا پاسي از شب به نگهباني مي ايستاد و تا صبح به يگانهاي مستقر در قله سركشي مي كرد . گردان تحت فرماندهي او خط نگه دار بود .
برخي مواقع با ستاد مبارزه با مواد مخدر همكاري مي كرد . آخرين بار كه رهسپار مناطق جنگي شد از شوشتر اعزام گرديد . از 15 ارديبهشت 1365 مسئوليت گردان سلمان از لشكر قدس گيلان را به عهده گرفت . بامروت از اينكه براي شركت در عمليات انتخاب نشده ناراحت بود اما قرار شد در جريان عمليات كربلاي 5 گردان سلمان به فرماندهي بامروت حضور يابد . بامروت در جلسه اي كه در ميدان امام رضا (ع) در منطقه شلمچه تشكيل شد ، گفته بود :«اين منطقه را به گردان من بسپاريد تا آن را آزاد كنم.» اين منطقه عملياتي در انتهاي منطقه "بوارين" قرار داشت كه يك پل خاكريزي آن را به جزيره ماهي وصل مي كرد . فرماندهان پيشنهاد او را پذيرفتند و گردان سلمان وارد عمليات شد و منطقه را فتح كرد .
غلامرضا بامروت بيش از پنج سال و شش ماه عضو سپاه پاسداران بود و پنجاه و هفت ماه در مناطق جنگي حضور داشت و در عملياتهاي مختلفي از جمله : ذوالفقار ، ميمك ، بيت المقدس ، محرم ، والفجر مقدماتي ، والفجر 4 ، والفجر 6 و كربلاي 5 شركت كرد . او سرانجام در 26 دي 1365 در حالي كه فرماندهي گردان حضرت سلمان را به عهده داشت به شهادت رسيد . چگونگي شهادت او توسط يكي از همرزمانش چنين نقل شده است :
در عمليات كربلاي 5 ، دشمن در پشت درختان تنومند نخل يك پدافند ضدهوايي مستقر كرده بود . كنار جزيره بوارين جاده اي كه از پلي امتداد داشت و نيروها از آن عبور و مرور مي كردند . بامروت در امتداد همين جاده به همراه چند تن ديگر قصد پاكسازي داشتند كه ناگهان توسط پدافند دشمن از ناحيه ي گلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و گلوله از پيشاني خارج شد . صداي او را از بي سيم مي شنيديم اما ناگهان صدايش قطع شد .
جنازه او در ساعت 10:30 همان روز به عقب انتقال يافت و در 2 بهمن 1365 پس از برگزاري مراسم تشيع در گلزار شهداي تازه آباد رشت به خاك سپرده شد .
از شهيد غلامرضا بامروت ابري وصيت نامه اي باقي مانده كه در فراز از آن آمده است :
اي برادران و خواهران مسلمان ! تلاش كنيد تحت رهنمودهاي امام و امت ، ولي فقيه زمان حركت كنيد . مبادا دست به كاري بزنيد كه بدون اذن ولي فقيه باشد . در همه حال پشتيبان ولايت فقيه باشيد.
از شهيد غلامرضا بامروت دو فرزند دختر به يادگار مانده است .
منبع:" فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ(زندگينامه فرماندهان شهيد استان گيلان)