راسخون

زندگی نامه شهیدسیدمیرباقراحمدفرمانده گردان حضرت رسول (ص)

abdo_61 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 37203
|
تاریخ عضویت : مهر 1388 

 

سال1334در یکی از روستاهای شهرستان رودسر,به نام سیارستاق دیده به جهان گشود .ازکودکی با شرکت درمراسم مذهبی با مولایش حسین بن علی علیه السلام آشنا شد وبا تربیت پدر و مادر متدینش ,شجاعت و ظلم ستیزی آموخت.

abdo_61 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 37203
|
تاریخ عضویت : مهر 1388 

 شیر مردی که به خدا توکل داشت ، تند باد حادثه او را نمی لرزاند ، از جنگ خسته نمی شد و ترسی به دل راه نمی داد . 
فرماندهان حضور او را در مناطق کردستان مناسب تر دیدند, او به اتفاق دوست و همرزم صمیمی اش سردارشهید حاج عباس کریمی فرمانده لشکر محمد رسول ا... ( ص) به مناطق جنگی کردستان رفت . این بار نیز او بی توقع تر از هر زمان دیگر به قصد قربت و خدمت قدم به دیاری گذاشت که از محرومیت و فقر پر بود . ابتدا مسئول دفتر فرمانده سپاه مریوان شد ,سپس به عنوان هماهنگ کننده نیروهای بسیج عشایر همدان ، کرمانشاه و کردستان خدمات شایانی ارائه داد, پس از آن مسئولیت بسیج عشایر و سپاه پاسداران بومی مریوان را بر عهده گرفت . بارها با لباس مبدل و با زبان کردی و عربی به مأموریت برون مرزی برای اجرای عملیات و شناسایی رفت و با موفقیت بر گشت ، آنچنان پر توان, کوههای صعب العبور کردستان را پشت سر می گذاشت که نیروهای ارتش و همراهان او از چابکی و توانش متعجب می شدند .
انگار کوههای کردستان الفبای محبت محبوب را به او می آموختند . رابطه او با خاک کردستان ارتباط قلب عاشق بود و معشوق ، عشق بود و عطش ، عطش و عشقی که او را به سمت شهادت هدایت می کرد و سوق می داد . در خاطراتش آمده که بعد از ساعتهای طولانی عبور از کوههای صعب العبور کردستان و خستگی و جوش و خروش کمین دشمن وقتی به محله ای کرد نشین رسید ، زمانی که آب و مواد غذایی اش تمام شده بود راضی نشد از مردم فقیر چیزی تقاضا کند و برای رفع گرسنگی شدید از علفهای سبز منطقه تغذیه کرد . چگونه می توان این همه را جز با معجزه ایمان تفسیر کرد ؟
ابتکار و خلاقیت و ولایت پذیری و نفوذ کلام او سبب شد که بتواند عده زیادی از مردم منطقه را متوجه خود و در واقع متوجه و همراه انقلاب کند .
ساعتها با گروههای مخالف به بحث و مناظره می نشست و امیدوار بود که فکر و عقیده شان را نسبت به انقلاب و اسلام عوض کند . در هر فرصتی با مردم ارتباط برقرار می کرد و دلسوزانه به حل مشکلاتشان می پرداخت . خدمات ارزنده او به مردم ، استواری و صلابش ، مهربانی و تواضع اش ، جرأت و شجاعتش خشم دشمن را برانگیخت و به همین جهت منافقان کومله و دمکرات سید باقر را مزاحمی می دیدند که با وجود او نمی توانستند به نیات پلید خود برسند؛ ناچار به منظور حریص کردن مردم ، برای سرش جایزه گذاشتند و به صورت گسترده این موضوع رادر منطقه مطرح کردند . او همچون مسلم پیک حسین بن علی علیه السلام بی توجه به قصد شیطانی دشمن مصمم تر از قبل مشغول کار خود بود و برای رسیدن به هدف متعالی خود هر روز احساس تشنگی و عطش بیشتری می کرد .
سیدباقرمیر احمدی اعتقاد داشت که اسلام دین و مرز نمی شناسد, بنابراین هر جای دنیا که اسلام در خطر باشد بدون هیچ واهمه ای باید به کمکش شتافت ، لذا در زمان حمله صهیونیستها به خاک لبنان و اهانت به شیعیان آنجا ، ایشان به اتفاق چند نفر از فرماندهان سپاه تصمیم گرفتند که به لبنان سفر کنند ، مقدمات سفر فراهم شد اما اولویت در انجام وظیفه را باید شرع تعیین می کرد لذا قبل از اعزام لازم می دانست که تکلیف خود را از علما بپرسد ، بر اساس حکم شرعی به ایشان فرمودند نکه : در حال حاضر کشور ما به وجود امثال شما نیاز بیشتری دارد و برابر این حکم تسلیم شد و در کردستان ماند .
منافقان ,کومله و دمکرات سایه به سایه او را تعقیب می کردند .حتی در آخرین مسافرتش به شمال تحت تعقیب چند تن از اعضای گروهک منافقین بود ، بارها گرفتار کمین دشمن شد اما هر بار با شجاعتی حیرت آور نجات پیدا کرد .
در سرمای سوزناک زمستان به اتفاق دو تن از دوستان در مأموریتی به خاک عراق از طریق دشمن شناسایی شدند ، ناچار برای رد گم کردن ساعتها به عقب برگشتند و خودشان را در مسیر راه به رودخانه ای بزرگ انداختند و مدت سه روز پشت صخره ای داخل رودخانه پنهان شدند و این زمانی بود که هیچ راه گریزی برای خود نمی دیدند.
در سپیده دم صبح 5 تیر سال 61 13همزمان با چهارم ماه مبارک رمضان وقتی طلیعه خورشید از پشت کوهسار درخشید ، زیباترین طلوع سپیده صبح امید او بود .
او به اتفاق چند تن از اعضاء سپاه عازم منطقه ای در مریوان شدند ، در ابتدای مأموریت سید باقر ضمن سفارشات لازم به اعضای گروه, اشاره به درگیری احتمالی داشت و اما در خود نه ترسی ، نه تردیدی و نه لرزشی و نه تأملی بود ، بعد از عبور از موانع کارگذاری شده از طرف منافقان در کمین دشمن قرار گرفتار شدند و بعد از ساعتها مقاومت و دفاع سرانجام سید باقر و دو رزمنده دیگر به فیض بزرگ شهادت نایل شدند .
زمانی که جسم خون آلودش به زمین افتاد و توان حرکت و دفاع از خود نداشت منافقی کور دل جسدش را برای بریدن سرش دزدید و به گوشه ای دور از چشم و دسترس دیگران برد اما زمانی که مشغول نیت شوم خود بود در درگیری مجددی جسد او به دست دوستان رزمنده اش افتاد ، بدین ترتیب جسد مطهر و سوراخ سوراخ او در حالی که با لاله هایی از خون مزین شده بود و مدال سرافرازی و افتخار را به روح پاک خود نصب نموده بود ، به دست خانواده اش رسید .
شهید سید باقر در حالی که اولین آرامش زندگیش را به آغوش کشید که حدود 27 سال سن داشت . او با شهادت خود در اوج قله افتخار قرار گرفت .
منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران ساری ومصاحبه با خانواده و دوستان شهید