آپدیت لحظه به لحظه برگزیده بیانات مقام معظم رهبری»سال91
بیانات در جمع مردم روستای زلزلهزده اورنگ آذربایجان شرقی
بیانات در جلسه پایانی بازدید از مناطق زلزله زده آذربایجان شرقی
نشست گفتمان مقاومت؛ واقعیت یا رؤیا
نشست گفتمان مقاومت؛ واقعیت یا رؤیا
خطبههای نماز عید فطر
خطبههای نماز عید فطر
ديدار مسئولان نظام و سفرای كشورهای اسلامی
گزیده بیانات : (ديدار مسئولان نظام و سفرای كشورهای اسلامی)
زلزلهنشینان شمالغرب سرزمین من
قرارمان میشود برای بعد از افطار. كارهای فردا را به این و آن میسپارم، به خانواده میگویم كاری پیش آمده كه حتماً باید تا فردا تمامش كنم و شاید تا سحر برنگردم. بعد از نماز مغرب و عشاء، افطاری خورده و نخورده راهمیافتم.
به دفتر كه میرسم، باز هم كسی نمیگوید برنامهمان چیست، ولی از اوضاع و احوال بچهها میتوانم حساسیت برنامه را حدس بزنم هركس مشغول كاری است و مرا كه میبیند، میگوید: «پاشدهای با یك دفترچه و خودكار اومدهای؟ چرا لباس نیاوردهای؟!»
كمكم مقصدمان معلوم میشود؛ تبریز، هرچند كه تا زمان راه افتادن، باز هم كسی حرفی نمیزند. چند وقت پیش یكی از دوستان دعوتم كرده بود كه بعد از ماه رمضان به تبریز بروم، اما فكر نمیكردم اولین سفرم به تبریز، اینگونه باشد.
... نزدیك ساعت 2 صبح است كه میرسیم. خلبان چنان هواپیما را به زمین میكوبد كه چرت همهمان پاره میشود. از فرودگاه تبریز كه بیرون میآییم، اوضاع بحرانی شهر را كاملاً حس میكنیم. پاركها، میدانها و حاشیهی خیابانها پر است از چادرهای مسافرتی. رانندهی اتوبوس میگوید خودش هم چند شب است كه با خانوادهاش بیرون از خانه میخوابند. میگوید تازه داشت اوضاع شهر آرام میشد كه امروز دوباره یك زلزلهی نسبتاً شدید آمد و مردم را دوباره به خیابانها كشاند. از كمكهای مردم تعریف میكند و این كه خیلی سریع كارها را دست گرفتند و هركس هرچه در توان داشته، به میدان آورده: «هركی با هر وسیلهای كه داره، كمك میبره؛ وانت، پیكان، ... یك نفر یك میلیون تومان آب معدنی خرید و برد مناطق زلزلهزده. مردم توی خونهشون غذا درست میكنند و میبرند روستاها تا غذای گرم دستشون بدن. تبریزیها خیلی مردونگی كردهاند. راستی روزای اول هیچ خبری توی كشور نبود، اما بعد از چند روز یهو سروصدا شروع شد. نمیدونی چرا؟ حتی روزهای اول نیروی انتظامی اجازهی تردد ماشینا رو هم راحت نمیداد. خودم اون روزا با همین اتوبوس وسیله میبردم.» میپرسم: اگر جلوی سواریها را نمیگرفتند، شما میتوانستید با اتوبوس وسیله ببرید؟ یا كامیونها میتوانستند راحت به مناطق برسند؟ وسایل نقلیهی سنگین راهسازی چطور؟ انگار بعد از چند روز، جواب یك دغدغهی ذهنیاش را گرفته باشد. لبخندی روی صورتش مینشیند و میگوید: «پس واسه این بوده. راست میگی. جاده اینجا باریكه و ترافیك میشد. توی بم هم همین مشكل پیش اومده بود، چون همه میخواستن برن بم.»
متوجه میشوم كه در ماجرای زلزلهی بم هم حضور داشته. میپرسم «اون مشكلات امنیتی كه میگفتن توی بم ایجاد شده، اینجا هم پیش اومد؟» میگوید نه، اینجا همهچیز مرتب بوده. میخواهم بگویم یكی از علتهایی كه روزهای اول هیچ سروصدایی دربارهی حادثه نشد، پیشگیری از همین مشكلات بوده، ولی میترسم ناراحت شود، اما خیالم راحت میشود كه پیشگیریهای نیروی انتظامی جواب داده.
حالا نوبت او میشود كه سؤال كند: «شما از كجا اومدهاید؟» برق از چشمم میپرد. من كه هیچ، همهی سرنشینان جلوی اتوبوس كه سرشان را تكیه داده بودند كه بخوابند، ناگهان صاف مینشینند و نگاه میكنند كه من چه جوابی میدهم. چون میدانم ضبط توی دستم را دیده، خیلی راحت میگویم «من خبرنگارم. اومدم از اوضاع منطقه گزارش بگیرم» و همزمان به این فكر میكنم كه اگر پرسید خبرنگار كجا، چه جوابی بدهم كه دروغ نباشد. آرامش به میان سرنشینان برمیگردد. راننده اتوبوس اما دوباره این آرامش موقت را به هم میزند: «بقیه از كجا اومدهن؟» احتمال میدهم دوربینهای فیلمبرداری و عكاسی را دست آنها دیده باشد. جواب میدهم: «اونا هم از همینجور جاها اومدهن. بعضیا خبرنگارن و میخوان گزارش بگیرن.» یك نفر از چند ردیف عقبتر به دادم میرسد: «از صدا و سیما.» من هم یادم میافتد كه چند نفر از صدا و سیما هستند. با تأكید میگویم: «آره، از صداوسیما و اینجور جاها» بعد هم قبل از این كه راننده دوباره سؤالی بپرسد، بحث را عوض میكنم.
خوشبختانه با این كه اولین باری است كه به تبریز میآیم، اندك اطلاعاتی دربارهی «شهر اولینها» دارم. بحثمان با راننده میرود به سمت اسم محلهها و بازار تبریز و اولین آتشنشانی كشور و ... آرامش همراهان را كه میبینم، حدس میزنم همهشان دارند توی دلشان به من آفرین میگویند.
به محل اسكان میرسیم. همه روی صندلیها ولو میشوند تا اتاقها هماهنگ شود، اما مسئول محل اسكان گیر داده كه تا وقتی همهی افراد مشخصاتشان را كامل نگویند، من اتاق نمیدهم. با چندین جا تماس تلفنی میگیرند تا بالاخره مسئول مربوطه راضی میشود به ما میهمانان غریبه و ناشناس و ناخواندهاش اتاق بدهد. ساعت از 3 گذشته كه در اتاقمان میخوابیم.
... ساعت نهونیم صبح راهمیافتیم به سوی مناطق زلزلهزده. از وانت مخصوص خبرنگاران خبری نیست. یك «پیكآپ» مخصوص یگان ویژه را به تیم خبری میدهند؛ یكی از همان ماشینهای مشكیرنگ نیروی انتظامی. بالاخره قسمت ما هم شد كه سوار چنین ماشینی بشویم.
چادرهای كنار خیابانهای تبریز كمكم در حال جمع شدن است. وارد جادهی اهر و ورزقان كه میشویم، هم حرفهای رانندهی اتوبوس دیشبی برایم ثابت میشود و هم حرفهای خودم! جادهی نسبتاً باریك، پر است از ماشینهای شخصی كه دارند وسایل اولیهی زندگی را به محلهای آسیبدیده میبرند. بستههای آب و نان و گونیهای پتو و لباس بهوضوح قابل تشخیص است. همین الان هم جاده كشش این همه اتومبیل را ندارد، چه برسد به روزهای اولی و اوج بحران. از حق نباید گذشت كه اگر همین جادهی باریك و پرپیچ و خم، اما سالم و تمیز نبود، قطعاً در امدادرسانی سریع نیروهای امدادی مشكلات جدی پیش میآمد؛ هرچند كه بعد از سروسامان گرفتن بحران، احتمالاً باید دوباره جاده را آسفالت كنند، چون بعید میدانم این جاده تا امروز این همه كامیون و نیسان پر از امدادهای دولتی و مردمی را به خود دیده باشد. كلی تأسف میخورم كه چنین جادهی زیبایی را باید در این شرایط ببینم. زیبایی و طراوت باغها و جالیزهای اطراف این جادهی كوهستانی با تلخی پیراهن مشكی افراد درون اتومبیلها از یاد میرود.
ساعت 10 صبح است و ما بهسرعت در حال حركت به سمت روستاهای زلزلهزده هستیم. تیپ ماشینمان، توجه مأموران یك خودروی نیروی انتظامی را جلب میكند. چند بار علامت میدهند، اما رانندهی ما اعتنا نمیكند. بالاخره طاقت نمیآورند و میپیچند جلوی ماشین ما. پیش از این كه بخواهند چیزی از ما بپرسند، صدای همراهان ما بلند میشود: «برادر وقت ما رو نگیر.» پلیس میپرسد شما از كجایید؟ یك نفر میگوید: «فرمانداری» دیگری میگوید: «استانداری» یكی دیگر داد میزند: «مگه ماشین رو نمیبینی؟» خلاصه افسر پلیس كه اوضاع را میبیند، ظاهراً بیخیالمان میشود، اما پشت سرمان راهمیافتد و مدام با بیسیم صحبت میكند. نهایتاً هم متوجه میشود كه این ماشین «هماهنگ» است، اما با كجا؟ خدا میداند.
هنوز هیچكدام از مسئولین شهر از ماجرای سفر خبر ندارند. به اولین روستای زلزلهزده كه میرسیم، توقف میكنیم. ماشین پلیس هم كنارمان میایستد و افسر پیاده میشود و از ما عذرخواهی میكند كه جلویمان را گرفته. ماجرا با چند روبوسی خاتمه مییابد.
بهتدریج روستاهای زلزلهزده خودشان را نشان میدهند. بیشتر خانهها كاملاً ویران است. مصالح اكثر ساختمانها آجر و حتی خشت بوده با تیرهای چوبی. دیوار دامداریها یا حیاط خانهها را هم با بلوكهای سیمانی درست كرده بودند كه همه تخریب شده است. در نزدیكی هر خانه یا روستای آسیبدیده، چادرهای متعدد هلال احمر خودنمایی میكند؛ چادرهایی كه برای اسكان اضطراری آسیبدیدگان بنا شده و اطراف آن پر است از لوازم اولیهی زندگی. بطریها و گالنهای آب در كنار چادرها بیشتر از هرچیز دیگری خودنمایی میكند. تعداد افراد اطراف یا درون چادرها نشان میدهد كه تا امروز امكانات اضطراری را به قدر كافی به مردم رساندهاند.
در نزدیكی «سرند» در كنار یك غذاخوری قدیمی و زیر سایهی چند درخت توقف میكنیم تا آقا هم برسند. توقف یك ماشین یگان ویژه و یك وَن در كنار جاده، توجه همهی خودروها را به خودش جلب میكند. پس از مدتی ناچار میشویم محل را ترك كنیم و به جای دیگری برویم. حالا باید منتظر بمانیم تا آقا هم بیایند.
... حدود ساعت 11 است كه خبر میرسد آقا دارند میآیند. كل تیم خبری با تجهیزات مختلف دوباره سوار ماشین یگان ویژه میشویم. لاستیكهای خودرو كاملاً میخوابد. جاده هم پرپیچ و خم و كوهستانی است. تقریباً هیچكداممان امیدی نداریم كه این خودرو بدون یك اتفاق جدی، امروز را به پایان برساند، ولی به هر حال چارهای هم نیست. راه میافتیم و به اولین روستا میرسیم؛ روستای «كویچ».
كویچ بزرگترین روستای منطقه است با حدود هزار نفر جمعیت. در زلزله حدود 20 كشته داشته و تقریباً تمام خانههایش ویران شده؛ بهجز یكی دو تا كه وام نوسازی گرفته بودند و خانههاشان را نوسازی كرده بودند. آوارِ روی دو پیكان سفیدرنگ بیشتر از هر چیز دیگری خود را نشان میدهد. پیرزنی را نشانمان میدهند و میگویند نوهاش زیر همین آوار مانده و جان داده. صورت پیرزن هم كاملاً كبود است. البته این را بهسختی میتوان از گوشه چادر رنگیاش تشخیص داد. حجاب كامل خانمها، آن هم با چادرهای رنگی و در آن وضعیت بحرانزده قابل توجه است. میخواهیم با ساكنین صحبت كنیم، اما كمتر كسی از آنها میتواند فارسی حرف بزند. بچههای تركزبان تیم هم كه هركدام كاری دارند و نمیتوانند نقش مترجم را بر عهده بگیرند.
كمكم آفتاب تیز كوهستان زورش را به رخ ما میكشد. به سایهی هر دیواری هم كه میخواهیم پناه ببریم، یك نفر تذكر میدهد كه: «مواظب باش. ترَك خورده. ممكنه بریزه.» اكثر مردم روستا در میدان اصلی جمع شدهاند؛ كنار مسجد روستا. نیمساعتی میشود كه موضوع حضور آقا را به آنها گفتهاند. دو خانواده به خاطر همین موضوع، پس از مدتها با هم آشتی كردهاند. صدای شعار مردم از میدان روستا میآید، اما چند نفر هم ترجیح دادهاند همان ابتدای روستا در انتظار رهبرشان بایستند. میگویند شاید رهبر به خاطر ما همین جا پیاده شوند.
بالاخره یك جوان تقریبا 25 ساله را پیدا میكنیم كه تاحدی فارسی بلد است. میگوید خودش ساكن تبریز است. وقتی زلزله شده، از ترس به روستایشان آمده و دیده كه اوضاع اینجا بسیار بدتر از شهر است؛ دكلهای مخابراتی تخریب شده بوده و امكان ارتباط با شهر فراهم نبوده، برای همین اصلاً كسی از اوضاع اینجا خبر نداشته. با این حال میگوید گروههای امدادرسانی حدود ساعت هشت شب به اینجا رسیده بودند، یعنی تقریباً 3 ساعت بعد از زلزله.
ظاهراً مشكلی به لحاظ امكانات اولیه ندارند. حتی سرویس بهداشتی و حمام هم برایشان ساختهاند. مردم بسیار قانع و صبوری هستند. با بحران هم تا حد زیادی كنار آمدهاند، ولی به هر حال سرپناهشان خراب شده و این مشكل در كمتر از یك ماه دیگر و با سرد شدن هوا خودش را نشان خواهد داد. مشكل فعلیشان این است كه جایی برای نگهداری دامهایشان ندارند. اكثر مردم منطقه دامدار هستند و گلههای متعدد گاو و گوسفند دارند. حالا طویلهها ویران شده و هر لحظه امكان حملهی گرگ به دامهایشان وجود دارد. شاید همین مسأله را اگر حل كنند، كمك زیادی به بازگشت حال و هوای زندگی به روستا خواهد بود. (شب، هنگام بازگشت به تهران، در اخبار تلویزیون استانی میشنوم كه كار احداث محدودههای نگهداری موقت دام در كنار روستاها را آغاز كردهاند.)
ساعت 12 است كه خودرو رهبر انقلاب به ابتدای روستا میرسد. پیرمردی همان اول روستا از آقا میخواهد كه سوار ماشین ایشان شود. بعد از سوارشدن هم درد و دلی با رهبر میكند و پیاده میشود. حدس روستاییها درست از آب درمیآید. آقا همان ابتدای روستا پیاده میشوند. عدهای خودشان را به ایشان میرسانند و به زبان آذری عرض ارادت میكنند و عرض حال. بعد هم در آغوش آقا اشك میریزند. مسیر سربالایی تا میدان اصلی روستا را آقا پیاده میروند. ناگهان صدای شعار مردم از میدان بلند میشود:
«صلّ علی محمد/ بوی خمینی آمد»
«آذربایجان اویاخ دی/ انقلابا دایاخ دی» (آذربایجان بیدار است / حامی انقلاب است)
«آذربایجان جانباز/ رهبرینْ نَنْ آیْرولماز» (آذزبایجان جانباز / از رهبر جدا نمیشود)
ناگهان شعارهای هماهنگ جمعیت به «یازهرا (س)» تبدیل میشود. به هر حال آذریها احترام ویژهای برای سیدها قائلاند. شعار «یازهرا (س)» گره میخورد به صدای هقهق جمعیت. انگار داغها تازه شده. اولین باری است كه توی جمعیت فقط یك عكس از آقا میبینم. وسایل خانهها كه همه زیر آوار مانده. نمیدانم او از كجا این عكس را آورده و اینجور خالصانه ابراز ارادت میكند.
توی شلوغی، دنبال جای مناسبی برای استقرار میگردم كه صدای آشنایی توی بلندگو میپیچد: «خودم نگهمیدارم.» جایگاه را نگاه میكنم. رهبر را میبینم كه با دست چپ پایهی میكروفن را نگهداشتهاند تا نیفتد و صحبت را آغاز میكنند: «سلام اولسون سيزه قارداشلار، باجيلار، عزيز جوانلار» صدای گریهی مردم بلند میشود. رهبر انقلاب میگویند برای دو كار آمدهاند؛ یكی عرض تسلیت و ابراز همدردی و دیگری سركشی از وضعیت امدادرسانی. بعد هم به اهالی توصیه میكنند كه با صبر و استقامت و تلاششان، از همین حادثه «سكوی پرش» بسازند. از مردم هم میخواهند كه به كمك مسئولین بیایند برای رفع این مشكل.
آقا صحبتهای كوتاهشان را تمام میكنند و میخواهند بروند كه جمعیت مانع میشود. مدت زیادی طول میكشد تا خودرو آقا دوباره به جاده برسد. جوانها مسیر زیادی را به دنبال ماشین میدوند. به جادهی اصلی كه میرسیم، تازه به صف ماشینهایی برمیخوریم كه از ماجرا مطلع شدهاند و میخواهند در كنار خودروی حامل رهبر انقلاب حركت كنند. مقصد بعدی روستای «باجهباج» است.
روستای باجهباج بر خلاف روستای قبلی در دره واقع است و از كنار جاده فقط ویرانههای آن پیدا است. ساكنین روستا در چادرهای هلالاحمر كه در كنار جاده برپا شده اسكان یافتهاند. توقف چند ماشین دولتی توجه چادرنشینان را به خود جلب میكند، اما چهرههای آنها وقتی دیدنی میشود كه میبینند از داخل یكی از همین ماشینها آقا پیاده میشوند. برای درك بقیهی ماجرا لازم نیست زیاد هم آذری بلد باشی. خانمی از دور میگوید «سنه قربان» و دیگری به فرزندش میگوید: «گِت آقایه باخ» (برو آقا را ببین) اما این رؤیای شیرین چند دقیقه بیشتر دوام نمییابد، زیرا آقا میخواهند به چند روستای دیگر هم سربزنند.
كاروان خودروهای مردم كه پشت سر آقا راه افتادهاند مدام بزرگتر میشود. خبر ماجرا در همین چند دقیقه بین مردم پیچیده و هركسی كه اتومبیلی داشته، خودش را به محل رسانده. اكثر روستاها با جادهی اصلی فاصله دارند و همین موضوع زمان امدادرسانی را طولانی كرده بوده. روستای بعدی زغنآباد است. این روستا هم تقریباً تخریب شده و اهالی آن در چادرهای هلالاحمر اسكان یافتهاند. مسجد روستا هم همینجا است. كانكسهای سرویس بهداشتی را هم در همان نزدیكی بنا كردهاند. آب لولهكشی به محل چادرها رسیده، اما از آن فقط برای شستوشو استفاده میكنند. بطریهای آبمعدنی و گالنهای آب در كنار همهی چادرها فراوان است. در كنار هر چادر هم یك خودرو پارك كردهاند كه یا برای ساكنین آن چادر است یا برای اقوام نزدیكشان كه برای سرزدن و دیدار آمدهاند.
توقف در این روستا هم كوتاه است. وقتی میخواهیم به جادهی اصلی برگردیم، به یك مشكل جدید برمیخوریم؛ مردم با خودروهای خود مسیر را پر كردهاند و راه را بستهاند. با بوقهای ممتد و كمك نیروهای انتظامی مسیر باز میشود و ما به روستای «شیخملو» میرویم، اما «هیأت همراه مردمی» ولكن ماجرا نیست. بهتدریج بچههای بسیج هم به این جمع میپیوندند. امكانات آنها بهتر است؛ سوار تویوتا هستند و میتوانند خودشان را «قاطی ماجرا» كنند و از سد نیروی انتظامی عبور كنند.
در راه دوباره از كنار چند روستای كوچك عبور میكنیم، اما دیگر انگار همه منتظر رهبرشان هستند. خبر در منطقه پیچیده است. مردم چادرها را رها كردهاند و كنار جاده در انتظارند. چادر «پلیس سیار» نیز در كنار همهی كمپهای اسكان اضطراری برپا است و پلیس هم همراه نیروهای امدادی هلالاحمر و گروههای متعدد بسیجی در حال خدمترسانی به مردم هستند.
ایستگاه پایانی، روستای «اورنگ» است كه فاصلهی زیادی با روستاهای قبلی دارد. این روستا در كنار دریاچهی زیبای سد «ستارخان» واقع است. ساعت حدود 2 بعد از ظهر به اورنگ میرسیم؛ چند دقیقه پیش از رهبر. توقف خودروهای متعدد مجبورمان میكند كه پیاده شویم و مسیر سربالایی را تا محل تجمع مردم بدویم. كل مسیر خاكی است و تقریباً تا مچ پا در خاك فرومیرویم. صدای شعارها مسیر را نشانمان میدهد. روستا حدود 400 نفر جمعیت داشته و جمعیت زیادی دور آقا را گرفتهاند.
آقا روی وانت میایستند و میكروفن بیسیم را در دست میگیرند. از تعداد كشتهها و اوضاع روستا میپرسند و مردم جواب میدهند. یك نفر میگوید: «امكانات خوبه، اما مدیریت ضعیفه؛ به یه عده امكانات زیادی میرسه و به یه عده چیزی نمیرسه.» خودم را به كنارش میرسانم تا صدایش را ضبط كنم. او دارد این حرفها را میزند كه یكی دیگر از اهالی بهآرامی در گوشش میگوید: «دانیشما. دانیشما» تركی بلد نیستم، اما از لحن صحبتش میفهمم كه به رفیقش میگوید بیخیال موضوع شود. فكر كنم منظورش این است كه چنین موضوعی درحدی نیست كه به رهبر بگویی و خاطرشان را آزرده كنی، اما او بیخیال نمیشود. در آخر، خود مرد شروع به صحبت میكند: «امكانات زیاد است، اما به هر حال حجم حادثه بزرگ بوده و مقداری كمبود در كمكرسانی وجود دارد.» آقا حرفها را كامل میشنوند و همانجا به فرماندار تذكر میدهند كه این مشكل را رفع كند. بعد هم از مردم و بهخصوص «جوانها» میخواهند كه خودشان وارد میدان شوند و ویرانیها را آباد كنند.
این بازدید هم تمام میشود. سریع برمیگردیم كه سوار ماشین شویم. پای یكی از خبرنگاران به سنگی در زیر خاكها گیر میكند و با دوربینهایش نقش زمین میشود. در هنگام افتادن، یكی از مسئولین را هم با خودش همراه میكند. در كمتر از چند ثانیه، سرتاپای هردو كاملاً سفید میشود. بلندش میكنیم و سوار همان خوروی قبلی میشویم تا به تبریز برگردیم. بعضی از مردم تازه متوجه حضور رهبر انقلاب در روستایشان شدهاند، اما دیگر دیر شده.
در مسیر بازگشت دوباره یك الگانس پلیس به ما حساس میشود. مسیری طولانی را پشت سر ما میآید، اما قبل از این كه جلوی ما را بگیرد، انگار با بیسیم مشخصات ما را كنترل میكند. متوجه ماجرا كه میشود، از ما سبقت میگیرد و آژیرش را روشن میكند تا راه را برایمان باز كند.
حدود ساعت 4 بعد از ظهر به استانداری میرسیم. سریع نمازمان را میخوانیم. رهبر انقلاب هم با مسئولان استان دیدار دارند. جلسه كمتر از یك ساعت طول میكشد. چهرهی مسئولانی كه از جلسه بیرون میآیند، واقعاً دیدنی است. انگار همه سر حال هستند از این كه توانستهاند پیش رهبرشان سربلند شوند؛ هم خودشان و هم مردم استانشان. توصیههای جدید را گرفتهاند و با انرژی میروند كه این توصیهها را عملی كنند.
مسجد كرامت | جلسه تفسیر
سومین برنامه از این مجموعه، «جلسه تفسیر» نام دارد و جلسات تفسیر رهبر انقلاب در مسجد كرامت را مرور میكند.
این مستند 12 دقیقهای را از اینجا بشنوید.
دیدار رئیس جمهوری و اعضای هئیت دولت
پیچ تاریخی
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان 25/05/91
در دوران اختناق، در دوران طاغوت، فشارها زياد بود؛ كسانى ميگفتند آقا، «مشت است و درفش»، بيخود ايستادگى ميكنيد، بيخود مقاومت ميكنيد؛ يك عدهاى هم ميگفتند نه، «صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر».(2) خداى متعال حادثهاى را پيش آورد كه در دنيا هيچ كس باور نميكرد؛ نه اينكه در ايران كسى باور نميكرد، در دنيا هم كسى باور نميكرد. كسى باور نميكرد كه آنچه آمريكائىها آن را جزيرهى ثبات ميدانند، اينجور دستخوش طوفانى بشود كه در نهايت به انزواى آمريكا، به انزواى استكبار، به انزواى انگليس و عمال و مزدورانشان منتهى شود. امروز هم همين است.
امروز هم شما دنيا را نگاه كنيد؛ نشانههائى هم پيداست.
بيانات در ديدار شركتكنندگان در اجلاس جهانی «جوانان و بيدارى اسلامى» 10/11/90
***
اين پيچ تاريخىاى كه گفتم، عبارت است از تحول از سيطرهى چنين ديكتاتورىاى به آزادى ملتها و حاكميت ارزشهاى معنوى و الهى؛ اين پيش خواهد آمد؛ استبعاد نكنيد.
بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها 22/05/91
خطبههاى نماز عيد فطر 29/05/91
روزگار تازهاى آغاز شده است، وضع جديدى در دنياى اسلام به وجود آمده است، و اين وضع بر روى زندگى همهى ملتهاى جهان بتدريج اثر خواهد گذاشت؛ «باش تا صبح دولتت بدمد»؛ انشاءاللّه.
غیرِ متعهدِ واقعی
در آستانه برگزاری اجلاس سران جنبش عدم تعهد، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR خاطرهی رهبر انقلاب اسلامی از حضور در هشتمین دوره این اجلاس در سال 1365 در حراره زیمباوه را در یك كلیپ صوتی منتشر میكند. در این كلیپ، سخنان دكتر علیاكبر ولایتی، مشاور بینالملل رهبر انقلاب و وزیر امورخارجه وقت جمهوری اسلامی نیز شنیده میشود.
من در زمان رياست جمهورى، در كنفرانس غير متعهّدها در زيمباوه شركت كردم. كنفرانس غير متعهّدها عمدتاً در اختيار چپها بود. البته دولتهاى متمايل به غرب و امريكا هم در آنجا بودند؛ اما كارگردان عمده، يكى رابرت موگابه و ديگرى فيدل كاسترو بود - كه اينها چپ بودند - بقيه رؤساى جمهورِ چپ دنيا هم كه طرفدار شوروى بودند، حضور داشتند و عمده كارگردانى در دست اينها بود. من رفتم در آنجا سخنرانى كردم. سخنرانى من صددرصد ضدّ امريكايى و ضدّ استكبارى بود. حقايق انقلاب، حقايق كشور، جرايم امريكا، جرايم عليه ملت ايران، مسائل مربوط به جنگ تحميلى و امثال اينها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدّت، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله كردم. اينها مبهوت مانده بودند! يكى از همان رؤساى جمهور چپ به من گفت، تنها غير متعهّد در اين كنفرانس، ايران است. ببينيد؛ نظام اسلامى در ابعاد جهانى، اينطور اهميت و جلوه پيدا مىكند و حتّى دشمنانش مجبور مىشوند به آن احترام كنند.
بیانات در شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد + گزیده
بیانات در شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد
بیانات در شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد + گزیده
تهران، سالن اجلاس سران
بسماللهالرّحمنالرّحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على الرّسول الأعظم الأمين و على ءاله الطّاهرين و صحبه المنتجبين و على جميع الأنبياء و المرسلين.
به شما ميهمانان گرامى، سران و هيئتهاى نمايندگى كشورهاى جنبش عدم تعهد و نيز ديگر شركتكنندگان در اين اجلاس بزرگ بينالمللى خوشامد ميگويم.
ما در اينجا گرد آمدهايم تا به هدايت و كمك پروردگار، حركت و جريانى را كه در شش دههى قبل با هوشمندى و موقعيتشناسى و شجاعت چند تن از رهبران سياسىِ دلسوز و مسئوليتپذير پايهگذارى شد، به اقتضاى موقعيتها و نيازهاى امروز جهان ادامه دهيم و بلكه به آن جانى تازه و تحركى دوباره ببخشيم.
ميهمانان ما از مناطق جغرافيائى دور و نزديك در اينجا گرد آمده و متعلق به مليتها و نژادهاى گوناگون و داراى تعلقات اعتقادى و فرهنگى و تاريخى و وراثتىِ متنوعند؛ ولى همان طور كه «احمد سوكارنو» يكى از بنيانگذاران اين جنبش در كنفرانس معروفِ باندونگ در سال 1955 گفت، مبناى تشكيل عدم تعهد، نه وحدت جغرافيائى يا نژادى و دينى، بلكه وحدت نياز است. آن روز كشورهاى عضو جنبش عدم تعهد، به پيوندى كه بتواند آنها را از سيطرهى شبكههاى اقتدارگرا و مستكبر و سيرىناپذير مصون بدارد، نيازمند بودهاند؛ امروز با پيشرفت و گسترش ابزارهاى سلطهگرى، اين نياز همچنان پابرجا است.
من ميخواهم حقيقت ديگرى را مطرح كنم:
اسلام به ما آموخته است كه انسانها با وجود ناهمگونيهاى نژادى و زبانى و فرهنگى، فطرت همسانى دارند كه آنها را به پاكى و عدالت و نيكوكارى و همدردى و همكارى فرا ميخواند و همين سرشت همگانى است كه اگر از انگيزههاى گمراهكننده به سلامت عبور كند، انسانها را به توحيد و معرفت ذات متعالى خداوند رهنمون ميگردد.
اين حقيقت تابناك داراى چنان ظرفيتى است كه قادر است پايه و پشتوانهى تشكيل جوامع آزاد و سرافراز و برخوردار از پيشرفت و عدالت - توأماً - گردد و شعاع معنويت را بر همهى فعاليتهاى مادّى و دنيائى انسانها نفوذ دهد و بهشتى دنيائى - پيش از بهشت اخروىِ موعود اديان الهى - براى آنان فراهم آورد. و نيز همين حقيقت مشترك و همگانى است كه ميتواند شالودهريز همكاريهاى برادرانهى ملتهائى باشد كه از نظر شكل ظاهرى و سابقهى تاريخى و منطقهى جغرافيائى، شباهتى به يكديگر ندارند.
همكاريهاى بينالمللى هرگاه بر چنين شالودهاى استوار باشد، دولتها ارتباطات ميان خود را نه بر اساس ترس و تهديد يا افزونطلبى و منافع يكجانبه يا واسطهگرىِ افراد خائن و خودفروش، بلكه بر پايهى منافع سالم و مشترك، و برتر از آن، منافع انسانيت بنا ميكنند و وجدان بيدار خود و خاطر ملتهاى خود را از دغدغهها آسوده ميسازند.
اين نظم آرمانى در نقطهى مقابل نظام سلطه قرار دارد، كه در قرنهاى اخير قدرتهاى سلطهگر غربى، و امروز دولت زورگو و متجاوز آمريكا، مدعى و مبلّغ و پيشقراول آن بوده و هستند.
ميهمانان عزيز!
امروز آرمانهاى اصلى جنبش عدم تعهد با گذشت شش دهه همچنان زنده و پابرجاست؛ آرمانهائى مانند استعمارزدائى ، استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى، عدم تعهد به قطبهاى قدرت و ارتقاء همبستگى و همكارى ميان كشورهاى عضو. واقعيتهاى امروز جهان با آن آرمانها داراى فاصله است؛ ولى ارادهى جمعى و تلاش همهجانبه براى عبور از واقعيتها و دست يافتن به آرمانها، هرچند پُر چالش، ليك اميدآفرين و ثمربخش است.
ما در گذشتهى نزديك، شاهد شكست سياستهاى دوران جنگ سرد و نيز يكجانبهگرائىِ پس از آن بودهايم. جهان با عبرتآموزى از اين تجربهى تاريخى، در حال گذار به نظام بينالمللى جديدى است و جنبش عدم تعهد ميتواند و بايد نقش نوينى ايفاء نمايد. اين نظام بايد بر پايهى مشاركت همگانى و برابرى حقوق ملتها استوار باشد؛ و همبستگى ما كشورهاى عضو اين جنبش براى شكلگيرى اين نظم نوين، از ضرورتهاى بارز عصر كنونى است.
خوشبختانه چشمانداز تحولات جهانى، نويدبخش يك نظام چند وجهى است كه در آن، قطبهاى سنتى قدرت جاى خود را به مجموعهاى از كشورها و فرهنگها و تمدنهاى متنوع و با خاستگاههاى گوناگون اقتصادى و اجتماعى و سياسى ميدهند. اتفاقات شگرفى كه در سه دههى اخير شاهد آن بودهايم، آشكارا نشان ميدهد كه برآمدن قدرتهاى جديد با بروز ضعف در قدرتهاى قديمى همراه بوده است. اين جابهجائى تدريجى قدرت، به كشورهاى عدم تعهد فرصت ميدهد تا نقش مؤثر و شايستهاى را در عرصهى جهانى بر عهده بگيرند و زمينهى يك مديريت عادلانه و واقعاً مشاركتى را در پهنهى گيتى فراهم آورند. ما كشورهاى عضو اين جنبش توانستهايم در يك دوران طولانى، با وجود تنوع ديدگاهها و گرايشها، همبستگى و پيوند خود را در چهارچوب آرمانهاى مشترك حفظ كنيم؛ و اين دستاورد ساده و كوچكى نيست. اين پيوند ميتواند دستمايهى گذار به نظمى عادلانه و انسانى قرار گيرد.
شرائط كنونى جهان فرصتى شايد تكرارنشدنى براى جنبش عدم تعهد است. سخن ما آن است كه اتاق فرمان جهان نبايد با ديكتاتورى چند كشور غربى اداره شود. بايد بتوان يك مشاركت دموكراتيك جهانى را در عرصهى مديريت بينالمللى شكل داد و تضمين كرد. اين است نياز همهى كشورهائى كه مستقيم يا غيرمستقيم از دستاندازى چند كشور زورگو و سلطهطلب زيان ديدهاند و مىبينند.
شوراى امنيت سازمان ملل داراى ساختار و سازوكارى غيرمنطقى، ناعادلانه و كاملاً غير دموكراتيك است؛ اين يك ديكتاتورىِ آشكار و يك وضعيت كهنه و منسوخ و تاريخ مصرف گذشته است. با سوء استفاده از همين سازوكار غلط است كه آمريكا و همدستانش توانستهاند زورگوئيهاى خود را در لباس مفاهيم شريف بر دنيا تحميل كنند. آنها ميگويند «حقوق بشر»، و منافع غرب را اراده ميكنند؛ ميگويند «دموكراسى»، و دخالت نظامى در كشورها را به جاى آن مىنشانند؛ ميگويند «مبارزه با تروريسم»، و مردم بىدفاع روستاها و شهرها را آماج بمبها و سلاحهاى خود ميسازند. در نگاه آنها، بشريت به شهروندان درجهى يك و دو و سه تقسيم ميشوند. جان انسان در آسيا و آفريقا و آمريكاى لاتين ارزان، و در آمريكا و غرب اروپا گران قيمتگذارى ميشود. امنيت آمريكا و اروپا مهم، و امنيت بقيهى بشريت بىاهميت دانسته ميشود. شكنجه و ترور اگر به دست آمريكائى و صهيونيست و دستنشاندگان آنها صورت گيرد، مُجاز و كاملاً قابل چشمپوشى است. زندانهاى مخفى آنها كه در نقاط متعددى در قارههاى گوناگون شاهد زشتترين و نفرتانگيزترين رفتارها با زندانيان بىدفاع و بىوكيل و بىمحاكمه است، وجدان آنان را نمىآزارد. بد و خوب، كاملاً گزينشى و يكطرفه تعريف ميشود. منافع خود را به نام «قوانين بينالمللى»، و سخنان تحكمآميز و غيرقانونى خود را به نام «جامعهى جهانى» بر ملتها تحميل ميكنند و با شبكهى رسانهاىِ انحصارىِ سازمانيافته، دروغهاى خود را راست، و باطل خود را حق، و ظلم خود را عدالتطلبى وانمود ميكنند و در مقابل، هر سخن حقى را كه افشاگر فريب آنها است، دروغ، و هر مطالبهى برحقّى را ياغيگرى مينامند.
دوستان! اين وضعيت معيوب و پر زيان، غيرقابل ادامه است. همه از اين هندسهى غلط بينالمللى خسته شدهاند. جنبش 99 درصدى مردم در آمريكا بر ضدّ كانونهاى ثروت و قدرت در آن كشور، و اعتراض عمومى در كشورهاى اروپاى غربى به سياستهاى اقتصادى دولتهاشان نيز نشان لبريز شدن پيمانهى صبر و تحمل ملتها از اين وضعيت است. بايد اين وضعيت نامعقول را علاج كرد.
پيوند مستحكم و منطقى و همهجانبهى كشورهاى عضو جنبش عدم تعهد ميتواند در يافتن و پيمودن راه علاج، تأثيرات عميقى بر جاى بگذارد.
حضار محترم!
صلح و امنيت بينالمللى از جملهى مسائل حادّ جهان امروز ما است و خلع سلاحهاى كشتار جمعى و فاجعهبار، يك ضرورت فورى و يك مطالبهى همگانى است. در دنياى امروز، امنيت، پديدهاى مشترك و غيرقابل تبعيض است. آنها كه سلاحهاى ضد بشريت را در زرادخانههاى خود انبار ميكنند، حق ندارند خود را پرچمدار امنيت جهانى قلمداد كنند. اين - بىشك - نخواهد توانست نيز امنيت را براى خود آنها به ارمغان آورد. امروز با تأسفِ فراوان ديده ميشود كه كشورهاى دارندهى بيشترين تسليحات هستهاى، ارادهاى جدّى و واقعى براى حذف اين ابزارهاى مرگبار از دكترين نظامى خود ندارند و آن را همچنان عامل رفع تهديد و شاخصى مهم در تعريف جايگاه سياسى و بينالمللى خود ميدانند. اين تصور، به كلّى مردود و مطرود است.
سلاح هستهاى نه تأمينكنندهى امنيت و نه مايهى تحكيم قدرت سياسى است، بلكه تهديدى براى اين هر دو است. حوادث دههى 90 قرن بيستم نشان داد كه داشتن اين تسليحات نميتواند رژيمى همانند شوروى سابق را هم حفظ كند. امروز نيز كشورهائى را ميشناسيم كه با داشتن بمب اتم، در معرض امواج ناامنىهاى مهلكند.
جمهورى اسلامى ايران استفاده از سلاح هستهاى و شيميائى و نظائر آن را گناهى بزرگ و نابخشودنى ميداند. ما شعار «خاورميانهى عارى از سلاح هستهاى» را مطرح كردهايم و به آن پايبنديم. اين به معنى چشمپوشى از حق بهرهبردارى صلحآميز از انرژى هستهاى و توليد سوخت هستهاى نيست. استفادهى صلحآميز از اين انرژى، بر اساس قوانين بينالمللى، حق همهى كشورها است. همه بايد بتوانند از اين انرژى سالم در مصارف گوناگونِ حياتى كشور و ملتشان استفاده كنند و در اِعمال اين حق، وابسته به ديگران نباشند. چند كشور غربى كه خود دارندهى سلاح هستهاى و مرتكب اين كار غيرقانونىاند، مايلند توان توليد سوخت هستهاى را نيز در انحصار خود نگه دارند. حركتى مرموز در حال شكلگيرى است تا انحصار توليد و فروش سوخت هستهاى را در مراكزى با نام بينالمللى ولى در واقع در پنجهى چند كشور معدود غربى، تثبيت و دائمى كنند.
طنز تلخ روزگار ما آن است كه دولت آمريكا كه دارندهى بيشترين و مرگبارترين سلاحهاى هستهاى و ديگر سلاحهاى كشتار جمعى و تنها مرتكبِ بهكارگيرى آن است، امروز ميخواهد پرچم مخالفت با اشاعهى هستهاى را به دوش بگيرد! آنها و شركاى غربىشان رژيم صهيونيستىِ غاصب را به سلاحهاى هستهاى مجهز كرده و براى اين منطقهى حساس، تهديدى بزرگ فراهم كردهاند؛ اما همين مجموعهى فريبگر، استفادهى صلحآميز از انرژى هستهاى را براى كشورهاى مستقل برنميتابند و حتّى با توليد سوخت هستهاى براى راديوداروها و ديگر مصارف صلحآميز انسانى، با هرچه در توان دارند، ستيزهگرى ميكنند. بهانهى دروغين آنان، بيم از توليد سلاح هستهاى است. در مورد جمهورى اسلامى ايران، آنان خود ميدانند كه دروغ ميگويند؛ اما سياستورزى، آنگاه كه كمترين اثرى از معنويت در آن نباشد، دروغ را هم مجاز ميشمرد. آيا آن كه در قرن بيستويكم زبان به تهديد اتمى ميگشايد و شرم نميكند، از دروغگوئى پرهيز و شرم خواهد كرد؟!
من تأكيد ميكنم كه جمهورى اسلامى هرگز در پى تسليحات هستهاى نيست، و نيز هرگز از حق ملّت خود در استفادهى صلحآميز از انرژى هستهاى چشمپوشى نخواهد كرد. شعار ما «انرژى هستهاى براى همه، و سلاح هستهاى براى هيچكس» است. ما بر اين هر دو سخن پاى خواهيم فشرد و ميدانيم كه شكستن انحصار چند كشور غربى در توليد انرژى هستهاى در چهارچوب معاهدهى عدم اشاعه، به سود همهى كشورهاى مستقل و از جمله كشورهاى عضو جنبش عدم تعهد است.
تجربهى سه دهه ايستادگىِ موفقيتآميز در برابر زورگوئىها و فشارهاى همهجانبهى آمريكا و متحدانش، جمهورى اسلامى را به اين باور قطعى رسانده است كه مقاومت يك ملت متحد و داراى عزم راسخ، قادر است بر همهى خصومتها و عنادها فائق آيد و راه افتخارآميز به سوى هدفهاى بلند خود را بگشايد. پيشرفتهاى همهجانبهى كشور ما در دو دههى اخير واقعيتى است كه در برابر چشم همگان قرار دارد و رصدكنندگان رسمى بينالمللى مكرراً بدان اذعان كردهاند؛ و اين همه در شرائط تحريمها و فشارهاى اقتصادى و تهاجم تبليغاتى شبكههاى وابسته به آمريكا و صهيونيسم اتفاق افتاده است. تحريمهائى كه ياوهگويان، آن را فلجكننده ناميدند، نه تنها ما را فلج نكرده است و نخواهد كرد، بلكه گامهاى ما را محكمتر، و همت ما را بلندتر، و اطمينان ما را به درستى تحليلهاى خود و نيز به توانائى درونزاى ملتمان راسختر كرده است. ما يارى خداوند را در اين چالشها بارها و بارها به چشم ديدهايم.
ميهمانان گرامى!
لازم ميدانم در اينجا از يك مسئلهى بسيار مهم سخن بگويم؛ كه اگرچه مربوط به منطقهى ما است، ولى ابعاد گستردهى آن از اين منطقه فراتر رفته و سياستهاى جهانى را در طول چندين دهه تحت تأثير قرار داده است و آن، مسئلهى دردآور فلسطين است. خلاصهى اين ماجرا آن است كه يك كشور مستقل و داراى شناسنامهى روشنِ تاريخى به نام «فلسطين»، بر اساس يك توطئهى وحشتناك غربى با سردمدارى انگليس در دههى 40 قرن بيستم، از ملت آن، غصب و به زور سلاح و كشتار و فريب، به جماعتى كه عمدتاً از كشورهاى اروپائى مهاجرت داده شدهاند، واگذار گرديده است. اين غصب بزرگ كه در آغاز با كشتارهاى جمعىِ مردم بىدفاع در شهرها و روستاها و راندن مردم از خانه و كاشانهى خود به كشورهاى هممرز همراه بود، در طول بيش از شش دهه همچنان با همين جنايتها ادامه يافته است و امروز هم ادامه دارد. اين، يكى از مهمترين مسائل جامعهى بشريت است. سران سياسى و نظامى رژيم غاصب صهيونيست، در اين مدت از هيچ جنايتى پرهيز نكردهاند؛ از كشتار مردم و ويران كردن خانهها و مزارع آنان و دستگيرى و شكنجهى مردان و زنان و حتّى كودكان آنان، تا تحقير و توهين به كرامت اين ملت و سعى در نابودى و هضم آن در معدهى حرامخوار رژيم صهيونيستى، و تا حمله به اردوگاههاى آنان در خود فلسطين و در كشورهاى همسايه كه ميليونها آواره را در خود جاى ميداده است. نامهاى «صبرا» و «شتيلا» و «قانا» و «دير ياسين» و امثال اينها با خون مردم مظلوم فلسطين در تاريخ منطقهى ما ثبت شده است. اكنون نيز پس از شصت و پنج سال، هنوز همچنان همين جنايتها در رفتار گرگان درندهى صهيونيست با باقىماندگان در سرزمينهاى اشغالى ادامه دارد. آنها پىدرپى جنايتهاى جديدى مىآفرينند و منطقه را با بحران تازهاى روبهرو ميكنند. كمتر روزى است كه خبرى از قتل و جرح و زندانى كردن جوانهائى مخابره نشود كه به دفاع از وطن و كرامت خود برخاسته و به ويرانگرى مزارع و خانههاى خود اعتراض كردهاند. رژيم صهيونيستى كه با به راه انداختن جنگهاى فاجعهبار و كشتار مردم و اشغال سرزمينهاى عربى و سازماندهى تروريسم دولتى در منطقه و جهان، دهها سال ترور و جنگ و شرارت به راه انداخته، ملت فلسطين را كه براى احقاق حق خود به پا خاسته و مبارزه ميكنند، تروريست مينامد و شبكهى رسانههاى متعلق به صهيونيزم و بسيارى از رسانههاى غربى و مزدور نيز با زير پا گذاشتن تعهّد اخلاقى و رسانهاى، اين دروغ بزرگ را تكرار ميكنند. سردمداران سياسىِ مدعى حقوق بشر نيز چشم بر اين همه جنايت بسته و بدون شرم و پروا، از آن رژيم فاجعهآفرين حمايت كرده و در نقش وكيلمدافع آن ظاهر ميشوند.
سخن ما آن است كه فلسطين متعلق به فلسطينىها است و ادامهى اشغال آن، ظلمى بزرگ، تحملناپذير و خطرى عمده براى صلح و امنيت جهانى است. همهى راههائى كه غربيها و وابستگان آنها براى «حل مسئلهى فلسطين» پيشنهاد كرده و پيمودهاند، غلط و ناموفق بوده است و در آينده نيز چنين خواهد بود. ما راهحلى عادلانه و كاملاً دموكراتيك را پيشنهاد كردهايم: همهى فلسطينىها، چه ساكنان كنونى آن، و چه كسانى كه به كشورهاى ديگر رانده شده و هويت فلسطينى خود را حفظ كردهاند، اعم از مسلمان و مسيحى و يهودى، در يك همهپرسىِ عمومى، با نظارتى دقيق و اطمينانبخش شركت كنند و ساختار نظام سياسى اين كشور را انتخاب نمايند و همهى فلسطينيانى كه سالها رنج آوارگى را تحمل كردهاند، به كشور خود باز گردند و در اين همهپرسى و سپس تدوين قانون اساسى و انتخابات، شركت نمايند. آنگاه صلح برقرار خواهد شد.
در اينجا مايلم پندى خيرخواهانه به سياستمداران آمريكائى كه تاكنون همواره به عنوان مدافع و پشتيبان رژيم صهيونيستى در صحنه حاضر شدهاند، بدهم: اين رژيم تاكنون براى شما دردسرهاى بيشمار داشته است؛ چهرهى شما را در ميان ملتهاى منطقه، منفور و شما را در چشم آنان شريك جنايات صهيونيستهاى غاصب معرفى كرده است؛ هزينههاى مادى و معنوى كه در طول سالهاى متمادى از اين رهگذر به دولت و ملت آمريكا تحميل شده است، سرسامآور است؛ و احتمالاً در آينده اگر همين روش ادامه يابد، هزينههاى شما سنگينتر هم خواهد شد. بيائيد به پيشنهاد جمهورى اسلامى دربارهى همهپرسى بينديشيد و با تصميمى شجاعانه، خود را از گره ناگشودنى كنونى نجات دهيد. بىشك مردم منطقه و همهى آزادانديشان گيتى از اين اقدام استقبال خواهند كرد.
ميهمانان محترم!
اكنون به سخن آغازين باز ميگردم. شرائط گيتى حساس و جهان در حال گذار از يك پيچ تاريخىِ بسيار مهم است. انتظار ميرود كه نظمى نوين در حال تولد يافتن باشد. مجموعهى غيرمتعهدها حدود دو سوم اعضاء جامعهى جهانى را در خود جاى داده است و ميتواند در شكلدهى آينده نقشى بزرگ ايفاء كند. تشكيل اين اجلاس بزرگ در تهران نيز خود حادثهاى پرمعنا است كه بايد در محاسبات به كار آيد. ما اعضاء اين جنبش با همافزائى امكانات و ظرفيتهاى گستردهى خود ميتوانيم براى نجات جهان از ناامنى و جنگ و سلطهگرى، نقشى تاريخى و ماندگار بيافرينيم.
اين مقصود فقط با همكاريهاى همهجانبهى ما با يكديگر امكانپذير است. در ميان ما، كشورهاى بسيار ثروتمند و نيز كشورهاى داراى نفوذ بينالمللى كم نيستند. علاج مشكلات با همكاريهاى اقتصادى و رسانهاى و انتقال تجربههاى پيشبرنده و تعالىبخش، كاملاً امكانپذير است. بايد عزمهامان را راسخ كنيم؛ به هدفها وفادار بمانيم؛ از اخم قدرتهاى زورگو نترسيم و به لبخند آنان دل خوش نكنيم؛ ارادهى الهى و قوانين آفرينش را پشتيبان خود بدانيم؛ به شكست تجربهى اردوگاه كمونيستى در دو دهه پيش، و شكست سياستهاى به اصطلاح ليبرال دموكراسى غربى در حال حاضر - كه نشانههاى آن را در خيابانهاى كشورهاى اروپائى و آمريكایی و گرههاى ناگشودنى اقتصاد اين كشورها همه مىبينند - با چشم عبرت بنگريم. و بالاخره سقوط ديكتاتورهاى وابسته به آمريكا و همدست رژيم صهيونيستى در شمال آفريقا و بيدارى اسلامى در كشورهاى منطقه را فرصتى بزرگ بشماريم. ما ميتوانيم به ارتقاء «بهرهورى سياسى جنبش عدم تعهد» در مديريت جهانى بينديشيم؛ ميتوانيم براى تحول در اين مديريت، سندى تاريخى تهيه كنيم و ابزارهاى اجرائى آن را فراهم نمائيم؛ ميتوانيم حركت به سمت همكاريهاى مؤثر اقتصادى را طراحى و الگوهاى ارتباط فرهنگى ميان خود را تعريف كنيم. بىشك تشكيل دبيرخانهى فعال و پرانگيزهاى براى اين تشكيلات، خواهد توانست به حصول اين مقاصد كمكى بزرگ و پر تأثير تقديم كند.
متشكرم