مشاعره آنلاین
رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای / که بر من و تو در اختیار نگشادست
رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای / که بر من و تو در اختیار نگشادست
-------------------------------
تا نراند دي ديوانهت خوي بد نه بهار آيد و نه دشت به بار آيد
در دل هوسی هست دریغا نفسی نیست***********ما نفسی نیست که در دل هوسی نیست
تو را پرواز بس زود است و دشوار ز نو کاران که خواهد کار بسیار
روزها فکرمن اینست وهمه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
روزها فکرمن اینست وهمه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
-------------------
من چشم توام اگر نبيني چه عجب من جان توام کسي نبيند جان را
اي دوست دوا فرست بيماران را روزي ده جن و انس و هم ياران را
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی وشامی داری
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی وشامی داری
يکي طشت خاکسترش بيخبر فرو ريختند از سرايي به سر
همي گفت شوليده دستار و موي کف دست شکرانه مالان به روي
ما زبالاییم وبالا می رویم****ما ز دریاییم ودریا می رویم
ما ز اینجا و آنجا نیستیم****ما ز بی جاییم و بیجا می رویم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخنه اند از بدنم
من نگویم که مرا که از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
شاد آن صوفي که رزقش کم شود آن شبهش در گردد و اويم شود