مشاعره آنلاین
شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تو ای پیک سبکباران دریای عدم، از من
به دریادارِ آن وادی، رسان مدح و سلامم را
آدمی اندر جهان هفت رنگ
هر دم گرم فغان مانند چنگ
گرچه از هر دو جهان هیچ نشد حاصل ما
غم نباشد، چو بود مهر تو اندر دل ما
این جهان صید است و صیادیم ما
یا اسیر رفته از یادیم ما
این جهان صید است و صیادیم ما
یا اسیر رفته از یادیم ما
اي کم شده وفاي تو اين نيز بگذرد و ا فزون شده جفاي تو اين نيز بگذرد
بگذشت آن زمانه که بودم سزاي تو اکنون نيم سزاي تو اين نيز بگذرد
در حلقه درویش، ندیدیم صفایی
در صومعه، از او نشنیدیم ندایی
یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
تو ای وحشی غزال هر قدم از من رمیدن ها
من واین دشت بی پایان و بی حاصل دویدن ها
آتش از بهر نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
آتش از بهر نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
يکي بندهي خويش پنداشتش زبون ديد و در کار گل داشتش
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی
سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه توست