مشاعره آنلاین
غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی
که ز هر ذره به در گاه خدا راه بود
دیوانهٔ خموش به عاقل برابرست
دریای آرمیده به ساحل برابرست
صائب تبریزی
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت رااااادل عشاق نشانه
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد
هر تشنه لب به چشمهٔ حیوان نمیرسد
کار مرا به مرگ نخواهد گذاشت عشق
این کشتی شکسته به طوفان نمیرسد
صائب تبریزی
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
تکراری بود عزیزم
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
همان خورشید تابانم اگر در زیر پا افتم
صائب تبریزی
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم
مستغنيم از هر دو جهان کن به کرم جز ياد تو هر چه هست بر از دل ما
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم
موی سپید را فلکم آسان نداد
این رشته را به نقد جوانی داده ام
مرا عهدي است با جانان كه تا جان در بدن دارم
هـواداران كويـــــش را چو جــان خويــشـتـن دارم
من گبر بدم کنون مسلمان گشتم
بد عهد بدم کنون به فرمان گشتم