مطالب خواندنی ماه رمضان
شب سرنوشت آغاز شبهاي قدر
اشاره
شبهاي قدر، اوج پر گشودن در فضاي نيايش و بندگي، و نهايت شکوفايي رحمت الهي بر بندگان است. شب قدر، ساعت پذيرايي از مهمانانِ بزم حضور است. در شب قدر، رو به آينه محاسبه مينشينيم و چهره جان را بيغبار ميبينيم و با باران اشک، دل را در سحر رحمت و مغفرت، شستوشوي ميدهيم. شب قدر، شب گشودنِ سفره دل و ريختن اشک نياز و فصل گريستن در آستان آفريدگار بخشاينده است. شب قدر، شب احياي خويش، با دم مسيحايي دعاست؛ شبي است که بايد قدر خويش را بشناسي، تقدير خويش را رقم بزني و خويشتنِ جديد را با قلم توبه و جوهر اشک ترسيم کني.
باران رحمت
قدر، باران رحمتي است که در جويبارِ هر فرد و هر جمع، به اندازه او جاري ميشود. شخصيت افراد به گونهاي شکل گرفته که بعضي از آنان، توان پذيرش جريان رودي بيکران از رحمت و برکتِ قدر را دارند و برخي ديگر، اين زمينه را ندارند. حقيقت شب قدر، از نوع حقايق قرآني است و همان طور که قرآن شفا و درمان است، شب قدر نيز اينگونه است:
«و از قرآن، نازل کرديم آنچه را مايه شفا و رحمت براي مؤمنان است، و البته به ستمگران چيزي جز خسارت و زيان اضافه نميکند».
فضيلت شب قدر
شب قدر، از شبهاي مقدس و با برکت اسلامي است. خداوند در قرآن مجيد از آن به بزرگي ياد کرده و سورهاي نيز به نام «قدر» نازل فرموده است. در تمام سال، شبي به خوبي و فضيلت شب قدر نميرسد. اين شب، شب نزول قرآن و شب فرود آمدن ملائکه به همراه برترين و مقربترين فرشتگان است که «روح» ناميده ميشود. عبادت در شب قدر، برتر از عبادتِ هزار ماه است. در اين شب، مقدرات يکسال انسانها و روزيها، عمرها و امور ديگر مشخص ميشود. ملائکه در اين شب بر زمين فرود ميآيند، به پيشگاه امام زمان (عج) ميروند و آنچه را براي بندگان مقدر شده است بر ايشان عرضه ميدارند.
قدر و امتهاي پيشين
يکي از موهبتهايي که بر امت پيامبر بزرگ اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم بخشيده شده، شب قدر است؛ چنان که در حديثي از پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميخوانيم:
«خداوند به امت من شب قدر را بخشيده و هيچ يک از امتهاي پيشين، از اين موهبت برخوردار نبودهاند».
قدر، باران رحمتي است که در جويبارِ هر فرد و هر جمع، به اندازه او جاري ميشود. شخصيت افراد به گونهاي شکل گرفته که بعضي از آنان، توان پذيرش جريان رودي بيکران از رحمت و برکتِ قدر را دارند و برخي ديگر، اين زمينه را ندارند.
تقدير و مسئله اختيار
در روايات متعددي آمده است که در شب قدر، مقدرات يکسال انسانها تعيين ميگردد. اين امر هيچ گونه تضادي با آزادي اراده انسان و مسئله اختيار ندارد؛ چرا که تقدير الهي بر اساس شايستگيها و لياقتهاي افراد و نيز ميزان ايمان، تقوا،
پاکي نيّت مقدّر ميشود؛ يعني براي هر کس، آن مقدّر ميکنند که لايق آن است و زمينههايش، پيشتر از طرف خود او فراهم آمده، و اين نه تنها با اختيار منافات ندارد، بلکه تأييدي بر آن است.
نمايي از شب قدر
شب قدر، شب جدايي ميان اولياي خدا و اولياي شيطان است. شب دعا و ندبه، و شب نزول رحمت عام و کَرَم خداوند است. شب آشتي بنده با خداوند، و شستوشوي تيرگيهاي دل است. شب خودسازي و نزديک شدن به پروردگار است. شب تقسيم سهم است و بندگان به اندازه تلاششان در عبادت، پاداشي در خور ميبرند. شب يادآوري نعمتهاي مادي و معنوي خداوند است. شب عروج انسان، از خاک به افلاک است. شب بيدار ماندن، بيدار کردن و آگاه شدن از مکتب است.
شب انديشه
شب قدر، مهلتي است براي همه آنان که عمر خود را به بيراهه رفتهاند، تا لحظهاي به خود آيند و انديشه کنند در اينکه چيستند، کيستند، از کجا آمدهاند و به کجا ميروند، و تا فرصت باقي است، به جبران گذشتهها بپردازند و با توبه، از سقوط حتمي رهايي يابند. شب قدر، شبي است که بار ديگر انسان فرصت مييابد شيريني معرفت را بچشد و با تقويت درجات ايمان و يقين، در راه سير الهي و عروج به عالم بالا حرکت کند.
شب عاشقي
شب قدر، شبي است که بايد در عاشقي ثابت قدم بود. در طلب کوشيد و بيدار ماند و ديدار جُست و به نيايش پرداخت. شب قدر، شبي است که بايد به نيازمندان رسيد و دانايي طلبيد. شب قدر، شبي است که بايد به ياد روي آن محبوب عزيز، آن يار پنهان رخسار، عاشقانه ناليد و ديدار روي او را از خدا طلبيد.
شب قدر، مهلتي است براي همه آنان که عمر خود را به بيراهه رفتهاند، تا لحظهاي به خود آيند و انديشه کنند در اينکه چيستند، کيستند، از کجا آمدهاند و به کجا ميروند، و تا فرصت باقي است، به جبران گذشتهها بپردازند .
شب سلامت
در آيه آخر سوره قدر آمده است: «شب قدر، شبي است سراسر سلامت و خير و رحمت تا طلوع صبح». شب قدر، شبي است که از آغاز تا پايان سلامت است؛ هم قرآن در آن نازل شده، هم عبادت در آن معادل هزار ماه است، هم برکات الهي در آن شب نازل ميشود، هم رحمت خاص خدا شامل حال بندگان ميگردد و هم فرشتگان و روح ـ بزرگِ فرشتگان ـ در آن شب نازل ميگردند. حتي بر پايه بعضي روايات، شيطان در آن شب در زنجير است و از اين نظر، شب قدر، شبي همراه با سلامت است.
کيفيت نزول قرآن
بر اساس روايات، مجموع قرآن کريم، اين معجزه جاويد رسول اعظم صلياللهعليهوآلهوسلم ، در شب قدر به يکباره بر قلب حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شد. به اين نوع نزول، در اصطلاح، نزول دفعي (يکباره) و نزول اجمالي قرآن ميگويند. اما قرآن نزول تدريجي و تفصيلي هم دارد که در 23 سال بر آن حضرت نازل گرديد. چه لذتبخش است در شب نزول قرآن، کنار چشمه سار زلال وحي، فروتنانه بنشينيم و دل و جان تشنه را از آن سيراب کنيم.
فرصت طلايي
شبهاي قدر، فرصتي است طلايي براي برقراري ارتباط مستقيم با پروردگار و راز و نياز با او. اين شبها، بهترين فرصت و بهانه براي ترک هميشگي گناهان، دوري از بديها و پاک کردن زنگار از دل هاست. به اعتقاد بزرگان، شبهاي قدر، اوقات پر رمز و رازي است که در آن، خداوند وعده داده دعاهاي بندگان خود را اجابت کند.
شب برگزيده
شب قدر، شبي است که خداوند آن را از ميان شبها برگزيده است ؛ چنان که از بين موجودات، انسان، از جمع پيامبران، حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم ، از ميان مکاتب، اسلام، از بين خانههاي روي زمين، کعبه، از جمع سنگها، حَجَر الأسود، از ميان کتابهاي آسماني، قرآن، از راهها، صراط مستقيم، از سورههاي قرآن، يس، از روزهاي هفته، جمعه، و از ماههاي سال، رمضان را انتخاب کرده است.
شياطين در شب قدر
شب قدر، شبي است که شياطين در بندند و زمينه براي کارهاي خداپسندانه و مفيد به حال فرد و جامعه، فراهم است. از اين رو، در آن شب، مؤمنان از شر وسوسههاي شياطين ايمن هستند. از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم روايت است که: «شيطان در اين شب، تا صبح بيرون نميآيد و قدرت ندارد به کسي آسيب برساند. همچنين سِحْر هيچ ساحري در اين شب اثر نميکند».
مناجات موسي عليهالسلام
روايت است که حضرت موسي عليهالسلام به خداوند عرض کرد: خداوندا! ميخواهم به تو نزديک شوم. فرمود: قرب من از آنِ کسي است که شب قدر بيدار شود. گفت: خداوندا! رحمتت را ميخواهم. فرمود: رحمتم از آنِ کسي است که در شب قدر به نيازمندان رحمت آورد. گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو ميخواهم. فرمود: از آنِ کسي است که در شب قدر صدقهاي بدهد. گفت: خداوندا! از درختان بهشت و از ميوههايش ميخواهم. فرمود: از آنِ کسي است که در شب قدر تسبيح من گويد. گفت: خداوندا! رهايي از جهنم را ميخواهم. فرمود: از آنِ کسي است که در شب قدر بخشايش بخواهد. گفت: خداوندا! خشنودي تو را ميخواهم. فرمود: خشنودي من از آنِ کسي است که در شب قدر دو رکعت نماز بگزارد.
مقام معظم رهبري و شب قدر
مقام معظم رهبري درباره فضيلت شب قدر فرمود:
«ليلة القدر، شب ولايت است؛ هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائکه بر امام زمان(عج)است و همه شب قرآن و اهلبيت عليهمالسلام است. از اين رو، سوره مبارکه قدر هم، سوره ولايت است. شب قدر خيلي ارزش دارد. همه ماه رمضان، شبها و روزهايش ارزش دارد؛ البته ليله القدر در مقايسه با روزها و شبهاي ماه رمضان، خيلي فاخرتر است.... بايد قدر بدانيم. در اين روزها و در اين شبها، همه بر سر سفره انعام الهي حاضريد؛ استفاده کنيد».
نيايش
الهي! ماه مبارک را حرام کردم؛ که نه قدر روزه را دانستم و نه قدرِ قدر را، نه قرآن خواندم و نه سحر داشتم و نه سهر. در ليلة الجوائز، جز شرمساري چه برم. بارالها! آهم جهنمسوز است. الهي! واي بر آنکه در شب قدر، فرشته بر او فرود نيامده، با ديو همدم و همنشين گردد. الهي! به حرمت راز و نياز اهل راز و نيازت، اين نااهل را سوز و گداز ده.
منبع: پايگاه حوزه
شب قدر؛ شب توبه
شب قدر، بال گشودن فرشتگان و عرشیان، روی زمین دیدنی است. ستارگان با نورافشانی زیبایشان اشکهای سوز و توبة بندگان گنهکار را در اوج نگاههایشان و در آسمان عشق منعکس میکنند. آری، دستهای نیاز سوی خداوند بلند شده است تا از عطر رحمت او سرشار شوند.
اطرافم را مینگرم. همه جا پر شده است از بوی رحمت و مهربانی و عشق خداوندی. همه جا لبریز نالة سوزناک عاشقان الهی است. نواهای عاشقانه با آوایی عطشناک، تشنگی روحهای سرگردان در کویر دنیا را سر میدهند و با نالههای بک یا الله»، عاشقی و نیاز را به اوج میرسانند. امشب، مهتاب مثل همیشه نیست، او نیز نورانیتر شده تا با تابش رحمت الهی بر دلهای تاریک و سیاه چندین ساله، آنها را روشن و الهی کند.
پروردگارا! در این شب، چشم به آسمان دوختهام و سر بر آستان کبریایی تو. بارالها! تسبیحگوی توام و چشم در چشم افق دوختهام و در مدار نگاهم نظارهگر کهکشان مهربانی توام. یا نور! هیچ یاریگری نیست جز مهربانی تو. پس دستم بگیر. هیچ تکیهگاهی نیست جز پناهگاه مودّت و رحمت تو. مرا نزد خویش بپذیر. قطرات اشک و نالههای سوزناک، آرام آرام دلم را به سویت میکشاند.
مهربانا! میدانم که شب قدر را فرصتی برای دلسوختگان و عاشقان راهت قرار دادهای و من باید این پلکان صعود را در این شب زیبا و نورانی بپیمایم. باید راهی به سوی آسمان بیابم. باید خود را به ابدیت نزدیک کنم. باید همچون فرشتگان، گرداگرد امام هستی بگردم. باید بروم به سوی نورانیت. باید وجودم را در اینة خوبیها منعکس کنم. باید در این شب، خود را پیدا کنم که سالهاست گمکردة راهم و اسیر پندارهای خویش. باید در این جادة تنهایی گام بردارم، عاشقانه نالة بک یا الله» سر دهم و بند بند یا غیاث المستغیثین» را بر لوح دلم حک کنم.
باید رنگ خدا گیرم که شب قدر، شب زیباییهاست، شب آسمانی شدن است. شب همنشینی با فرشتگان است. شب توبه و استغفار، شب وعده با خداست. و من آمدهام با چشمانی اشکبار و دستانی تهی و کولهباری از گناه که بر دوشم سنگینی میکند.
آمدهام تا همیشه نیازم را با بینیازی وجودش یکرنگ کنم. آمدهام تا تسبیح توبه و استغفار را دانهدانه بشمارم. آمدهام تا وجودم را در اقیانوس بیکران رحمت الهی غرق کنم.
آمدهام ای خوبترین! ای بهترین! ای مهربانترین! تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقة راهم کنی. آمدهام تا به چهارده نور پاک، قسَمت دهم و والاترین کتاب را بر سر بگیرم و بالاتر روم. مرا به خویش وامگذار و در این شب، با بهترین دوستانت همنشین کن و از خویش مران که بیتو حیرانم و سرگردان.
شب مهم (آغاز شبهای قدر)
شب مهم
همه میدانید که بعضی زمانها هست که برای ما بسیار ارزش دارد؛ یعنی در آن شب یا روز اتفاقی مهم افتاده است. مثل تولد پیامبر یا تولد امامان. یکی از این لحظههای مهم، شب قدر است. حتما چیزهای زیادی درباره شب قدر شنیدهاید. همه مسلمانها شب قدر را خیلی خیلی دوست دارند. برای همین سعی میکنند تا از این شب عزیز بهترین استفاده را بکنند.
دعاهای کوچک و بزرگ
پدر حدیث آماده میشد تا از خانه بیرون برود. او کتاب بزرگی هم در دست داشت که روی آن نوشته شده بود: مفاتیح الجنان. حدیث از پدر پرسید: «پدرجان! این وقت شب کجا میروید؟» پدر حدیث گفت: «دخترم همه مسلمانها امشب تا صبح بیدار میمانند تا از خدا سپاسگزاری کنند. امشب شب قدر است. در این کتاب که در دست من است، دعاهایی نوشته شده که باید در این شب خوانده شود. تو هم وقتی بزرگتر شدی میتوانی این دعاها را بخوانی». حدیث، دانست که شب قدر، شب بسیار ارزشمندی است. بچهها! امشب که شب قدر نامیده شده، فرصت بسیار خوبی برای دعا کردن است. خدا در این شب خوب، حتما دعاهای شما بچههای خوب را برآورده میکند؛ پس در این شب دستهایمان را به آسمان بلند میکنیم و از ته دل با خدا حرف میزنیم.
هدیه بزرگ خدا
مادر کتاب قرآن را بست، آن را بوسید، توی پارچهای پیچید و روی تاقچه گذاشت. فاطمه پرسید: «مامان! چرا قرآن را میبوسی و آن را توی تاقچه میگذاری؟» مادر لبخند زد و گفت: «دخترم! اگر کسی هدیهای ارزشمند به تو بدهد، آیا از آن خوب مواظبت نمیکنی؟» فاطمه گفت: «بله، خیلی خوب مواظبت میکنم.» مادر ادامه داد: «خوب قرآن هم کتاب مقدسِ مسلمانهاست. این هدیه ارزشمند را خداوند در شب قدر برای ما فرستاده است. در این شب (یعنی شب قدر) فرشتهها، یکی یکی به سوی زمین میآمدند. زمین پر از نور شده بود. به دستور خداوند فرشتهها میآمدند تا رحمت خدا را برای ما بیاورند. خداوند در سوره قدر، این شب را برای ما توصیف کرد و فرموده که شب قدر از هزار شب بهتر و برتر است.
جايگاه معرفتي شب قدر
اين که دوستان سؤال ميفرمايند، با چه نوع آمادگيهايي با شب قدر برخورد کنيم تا بهترين بهره را بگيرند، عرض ميشود:
1- ابتدا بايد به موضوع شب قدر، معرفتي در حدّ موضوع داشت يعني متوجه بود که آن شب يک حقيقت قابل درک به کمک قلب و به علم حضوري است، و همينکه خواستيم با علم حصولي و مفهومي با آن روبهرو شويم آن حقيقت از منظر ما در حجاب ميرود. ولي اگر به قلبْ آموخته باشيم بايد به حقايق نگاهي ماوراء نگاه به ماهيات و مفاهيم نمود، متوجه ميشويم شب قدر ظرفي است براي نظر به عاليترين حقايق قدسي. گفت:
نظر را نغز کن تا نغز بيني گذر از پوست کن تا مغز بيني
2- قرآن ميفرمايد: ملائکه و روح در آن شب نازل ميشوند؛ پس اولاً: ملائکه و روح به عنوان موجودات مجرد بر جنبهي مجرد انسانها نازل ميشوند و قلبها را تحت تأثير قرار ميدهند. ثانياً: چون ملائکه حامل اسم يا اسمايي از حضرت «الله» هستند و با نزول خود جان انسانها را با اسماء الهي آشنا ميکنند و موجب توجه قلب انسانها به اسماء حسناي الهي ميشوند، در آن شرايط قلبْ مستعد پذيرش تجليات اسماء الهي ميگردد. ثالثاً: چون ميفرمايد علاوه بر ملائکه «روح» هم نازل ميشود و روح نسبت به ملائکه در مقام جامعيت و قرب بيشتري است و خداوند در قرآن در رابطه با «روح» ميفرمايد: «يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»[1] خداوند ملائکه را از طريق «روح» نازل ميکند که از امر اوست؛ اين آيه ميرساند ملائکه در عين متفاوتبودنشان در تجلي اسماء الهي، همه و همه از مقام «روح» صادر ميشوند که عاليترين مخلوق است، و لذا اينکه ميفرمايد: در شب قدر علاوه بر ملائکه، روح هم نازل ميشود، مژدهي بزرگي است به بشريت، حاکي از آنکه اسماء الهيه به صورت جامع در آن شب بر قلبهاي مستعد نازل ميگردند و انسانها با خداوند به صورتي که فوق تجليات اسماء کثيره است آشنا ميشوند. و معني «مِنْ کلِّ امر» از طريق «روح» بهتر محقق ميگردد.
3- از طرفي مقام اصلي انسان «روح» است که تا حدّ نفخه در بدن،نازل شده و در مقام «مِنْ روحي» جاي گرفته، حال که در شب قدر «روح» نازل شده تا راه انسان را به سوي جامعيت حق بگشايد و او را بالا ببرد، عملاً از اين طريق انسان را به حقيقت خود برميگرداند تا از حالت «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلين» آزاد شود و خود را در حيطهو ساحتي بيابد که از يک جهت عاليترين مخلوق است به عنوان «روح»، و از جهتي بازگشت به خودِ راستين است، به عنوان موجودي که حقيقت او همان «روح» است.
براي تقريب به ذهن، نزول ملائکه مثل تجليات نورهاي سبز و زرد و سفيد و آبي و قرمز و نيلي و بنفش از منشور است، که هر کدام از نورها، نوري هست و نورها نيست. ولي نزول روح مثل تجلي نور بيرنگ است بدون واسطهي منشور، که در عين اينکه هفت نور را در خود دارد، در وحدت و جامعيت قرار دارد و با نزول خود در عين بيرنگي، از شديّت خود ضعيف ميشود ولي کثير نميگردد.
4- وقتي ملائکه و روح نازل شدند دل انسان با حقايق عالم به صورت جلوات کثيرهي اسماء الهي در منظر ملائکه از يک طرف، و به صورت حقيقتي جامع در منظر روح از طرف ديگر، آشنا ميشود و چنين انساني توان رؤيت کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت را مييابد. و از آن مهمتر قلب مستعد در شب قدر با نزول ملائکه و روح به نحوي کامل با خداي خود آشنا ميشود و حق را در هر امري از امور عالم مشاهده مينمايد و به لطف خدا راه زندگي به سوي پروردگارش را خواهد شناخت. به طوري که در آن شب «يُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حکيم»[2] هر امري که در عالم غيب به صورت حکيم و به جامعيتِ خاص
مستقر بود نازل ميشود و در راستاي نزولش حقايق موجود در آن، متمايز و قابل شناخت ميگردد. همانطور که قرآن از مقام حکيم و جامعيتِ خاص، در آن ليلهي مبارکه نازل شد و موجب تمايز حقايق براي قلبي شد که در آن شب قرآن برايش نازل گشت. البته اين نزول از مقام حکيم و جامعيت يک نوع نزول است که در عين تمايز حقايق، کثرت الفاظ در آنجا نيست،[3] ولي نزول از غيب در طول 23 سال، نزولي است که تا حدّ کثرت در الفاظ موضوع تنزل يافته.
5- حقايق قرآني از مقام قلم اعلي که جامعيت محض است بر لوح محفوظ نازل گشت که در عالم اَنفسيْ لوح محفوظ، حکم قلب انسانِ کامل را دارد و بالتّبعِ آن قلب، قلب مؤمنين است که نسبت خود را با حضرت صاحبالزّمان«عجّلاللهتعاليفرجه» محفوظ داشتهاند و از منظر قدسي قلب آن حضرت خود را مستعد ريزش فيوضات ملائکه و روح گردانده باشند. گفت:
اسرار شريعت نشود حلّ به سؤال..... نينيز به درباختن حشمت و مال
تا ديده و دل خون نکني پنجهسال...... از قال تو را ره ننمايند به حال
جهت ديده و دل را از عادت نگاهکردن به پديدههاي محسوس از طريق حسّ، و پديدههاي معقول از طريق عقل و مفهوم، بايد آنچنان تغيير داد که خودِ قلب با وجودِ حقايق مرتبط شود. که گفت:
بس بلا و رنج بايِست و وقوف..... تا رهد آن روح صافي زين حروف
اين حروف واسطهاي يار غار..... پيش واصل خوار باشد، خوارِ خوار
بايد به دنبال رويکردي بود که دل نظر به حقايق بکند که در اين حالت آن لحظه از هزارماه و به عبارت ديگر از يک عمر بهتر است، چون تمام عمر براي آن است که انسان بتواند با حقيقت مرتبط گردد و شب قدر شرايط چنين ارتباطي است. تمام دستوراتي که ما را از نظر به دنيا و محسوسات و وَهميات به نظر به حق دعوت ميکنند براي تغيير رويکرد ما است از محسوس و مفهوم و ماهيات، به حقيقت و وجود. (موضوع فوق را مي توانيد در کتاب «آنگاه که فعاليت هاي فرهنگي پوچ مي شود» دنبال کنيد).
براي تکميل بحث خلاصه نظر حضرت آيتالله جوادي«حفظهالله» در شب قدر را خدمتتان عرضه ميدارم. ايشان مي فرمايند: «شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه ميتواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکلتر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي تواند بفهمد يکشبه ميشود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميقترين برهان تا سطحيترين دليل، همه را عقل ميتواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همينجا که نشسته است بهشت را ببيند، همينجا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنميها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسانها تعبيه شده است. هيچکس با «دانايي» به جايي نرسيد تا عليبنابيطالبu در باره آنها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[4] آنها همين حالا که در دنيا نشستهاند، دارند بهشت را ميبينند و از نعمتهاي آن بهرهمند ميشوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» که رسيد، نه از «دانايي». يعني با مفهوم نميشود بهشت را ديد، با دل ميشود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلةالقدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يکشبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شبها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اينکه خاکها را از اينجا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلةالقدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر ميخواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل ميکنيم، به محو و اثبات. اينکه ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل ميکند، کيمياگري است[5]
منبع: گروه فرهنگي الميزان
امام زمان (ع) صاحب شب قدر
چنانكه از آیات سورة قدر بر میآید، در هر سال شبی است كه ارزش و قدر و فضیلت آن از هزار ماه برتر است. در این شب فرشتگان به همراه بزرگ خویش ـ روح ـ فرود میآیند و هر امر، فرمان و تقدیری را كه از سوی خدا معین شده است، به نزد ولی مطلق زمان میآورند و به او تسلیم میكنند. این واقعیت همواره بوده است و خواهد بود. این شب در روزگار پیامبر اكرم(ص) بوده است و پس از ایشان نیز این شب صاحبانی دارد.
امام جواد(ع) در بیان حقایق شب قدر فرمودهاند:
خداوند متعال شب قدر را در ابتدای آفرینش دنیا آفرید همچنین در آن شب نخستین پیامبر و نخستین وحی را آفرید. در قضای الهی چنان گذشت كه در هر سال شبی باشد كه در آن شب تفصیل امور و مقدرات یك سال فرود آید. بیشك پیامبران با شب قدر در ارتباط بودهاند و پس از ایشان نیز باید «حجت خدا» وجود داشته باشد؛ زیرا زمین از نخستین روز خلقت خود تا لحظة فنای آن بیحجت نخواهد بود. خداوند در شب قدر مقدرات را به نزد آن كس كه بخواهد (وصی و حجت) فرو میفرستد. به خدا سوگند روح و ملائكه در شب قدر بر آدم نازل شدند و مقدرات امور را نزد او آوردند، و حضرت آدم درنگذشت مگر این كه برای خود وصی و جانشین تعیین كرد. بر هر یك از پیامبرانی كه بعد از آدم آمدند نیز در شب قدر امر خداوند نازل میشد و هر پیامبری این مرتبت را به وصی خویش میسپرد.
قرآن در شب قدر
قرآن یك بار در شب قدر بر قلب پیامبر(ص) نازل شد و بار دیگر در طول بیست و سه سال بر زبان او جاری شد. پس از گذشت سالها از آن ایام در دوران ما نیز هر سال در شب قدر تفسیر آیات مربوط به یك سال بر حضرت صاحبالامر(ع) نازل میشود. یعنی در آن شب تفصیل مجملات قرآن و تأویل متشابهات آن و قیود اطلاقات و تمییز محكم از متشابه آن بر امام وقت نازل میگردد.
بنابراین میفرمایند: اگر شب قدر را بردارند، قرآن را نیز بر میدارند.
پس اگر شب قدر نباشد، احكامی از قرآن كه دربارة قضایای جدید است نازل نخواهد شد. این عدل نزول بیتردید معلولِ نبودن شخصی است كه احكام بر او فرود آید. اگر چنین شخصی وجود نداشته باشد قرآنی نیز نخواهد بود؛ زیرا قرآن و صاحبالامر همگام و همراهند و از هم جدا نمیشوند تا در حوض كوثر بر پیامبر اكرم(ص) وارد شوند.
امام جواد(ع) در تعلیمی گرانقدر و معرفتآمیز میفرمایند:
ای پیروان تشیّع با مخالفان امامت به سورة «انّا انزلناه» استدلال كنید تا پیروز شوید. به خدا سوگند این سوره پس از درگذشت پیامبر(ص)، حجت خدای متعال بر خلق است. این سوره نقطة اوج دین شماست. این سوره نشانة ابعاد علم ماست.
شیعیان! همچنین به سورة «حم دخان»كه در آن آیة «انّا انزلناه فی لیلة مباركة» آمده، استدلال كنید! این سوره (و این مقام) پس از رسولالله(ص) مخصوص ولی امر (حجت خدا) در هر زمان است.
بنابر این روایات، تا جهان هست شب قدر هست و تا شب قدر هم هست حجت خدا هست كه صاحب شب قدر و حامل علم قرآن است.
در شبهای قدر چقدر آن خیمه دیدنی است و آن مظهر جمال و جمیل زیارت كردنی، و آن محدوده و فضا كه پیوسته جای آمد و شد فرشتگان است تماشایی.
به درستی كه مردم در آن شب به نماز و دعا و سؤال اشتغال دارند ولی صاحب این امر(ع) در كار دیگری است. فرشتگان بر او نازل میشوند و امور سال را بر او عرضه میدارند، از غروب خورشید تا طلوع آن. پیوسته برای او در آن شب تا طلوع فجر سلام است. چه شود كه مطلع الفجر سورة قدر كه فرج آن بزرگوار است فرا رسد و چنین نویدی گوش دل را صفا بخشد.
منبع: پایگاه حوزه
عابدترین عاید
عبادت و دعا (15)
علی به مرحله ای رسیده است که طی الارض و این جور مسائل برای او آب خوردن است. شنیده ام یک آدم جاهل نادانی گفته است برای یک آدم یک متر و نیمی یا دو متری (یعنی العیاذ بالله علی بین ابی طالب)، برای دو متر قد آمده اند اینهمه فضائل و معجزات ساخته اند! مرده شور عقل اینها را ببرد. اینها خیال کرده اند اینجور مسائل با هیکل درست می شود. بنابراین کسی که قدش دو متر است او باید یک اثر بیشتری داشته باشد. از نظر این جور آدمها اگر معجزه ای در دنیا وجود داشته باشد مال «عوج بن عُنُق» است چون هیکلش خیلی بزرگ بوده. اینها چرا انسان را نمی خواهند بشناسند؟! چرا معنی عبودیت را نمی خواند بفهمند؟! اگر کسی گفته «ولایت تکوینی» یعنی این؛ نگفته خدا کار عالم را العیاذ بالله به یک انسان واگذار کرده و خودش رفته گوشه ای نشسته. چنین چیزی محال است.
ولایت تکوینی یعنی اصلاً قدم اول عبودیت ولایت است ولی درجه به درجه
ولایت تکوینی یعنی اصلاً قدم اول عبودیت ولایت است ولی درجه به درجه. (ولایت یعنی تسلط و قدرت) درجه ی اولش این است که مالک این دست می شوید، مالک این چشم می شوید، مالک این گوش می شوید، مالک پای خودتان می شوید، مالک غرایز خودتان می شوید. قدم دوم، مالک اندیشه ی خودتان می شوید، مالک نفس خودتان در مقابل بدن خودتان می شوید. قدم به قدم پیش می روید تا می رسید به آنجا که یک تسلطی هم بر جهان تکوین پیدا می کنید. دیگر این حرفها را ندارد. این حرفها منتهای بی شعوری و بی معرفتی است. ما علی را به این جهت دوست داریم و به این جهت شیفته ی علی هستیم که در فطرت بشر این موضوع نهفته است،[علی یعنی] آن که از خود بیخود شده است، آن که دیگر خودی در جانی او وجود ندارد، هر چه هست خداست و جز خدا چیز دیگری در بساط او نیست
.علی علیه السلام در بستر شهادت
برویم به عیادت این بنده ی صالح پروردگار. امشب شب بسیار پراضطرابی است برای فرزندان علی، برای شیعیان و دوستان علی. کم و بیش بسیاری فهمیده بودند که دیگر علی علیه السلام از این ضربت مسموم نجات پیدا نخواهد کرد. همان طور که شنیده اید علی علیه السلام در جنگ خندق از عمروبن عبدود یک ضربت سختی خورد که بر فرق نازنین علی فرود آمد و سپر علی را شکست و مقداری از فرق امام را شکافت اما به گونه ای نبود که خطرناک باشد و در مرحله ی بعد امام او را به خاک افکند. آن زخم بهبود پیدا کرد. نوشته ان که ضربت این لعین ازل و ابد در همان نقطه وارد شد که قبلاً ضربت عمروبن عبدود وارد شده بود. شکاف عظیمی در سر مبارک علی پیدا شد. خیلی افراد باز امیدوار بودن که علی علیه اسلام بهبود پیدا کند. یکی از فرزندان علی، ظاهراً دختر بزرگوارش ام کلثوم، وقتی آمد عبور کند چشمش به عبدالرحمن بن ملجم افتاد، گفته ای لعین ازل و ابد! به کوری چشم تو امیدوارم خدا پدرم را شفا عنایت کند.
لبخندی زد، گفت من این شمشیر را به هزار درهم خریده ام، شمشیر بسیار کارآمدی است، هزار درهم داده ام این شمشیر را مسموم کرده اند. من خودم می دانم این ضربتی که من بر پدر تو زدم اگر آن را بر همه ی مردم تقسیم کنند همه ی مردم می میرند، خاطرت جمع باشد. این سخن تا حدود زیادی امید فرزندان علی را از علی قطع کرد. گفتند طبیب بیاورید. مردی است به نام هانی بن عمرو سَلولی. ظاهراً این مرد – آن طور که یک وقتی در تاریخ خوانده ام – طبیعی بوده است که در همین دانشگاه جندی شاپور که در ایران بوده است و مسیحیهای ایران آن را اداره می کرده اند تحصیلات طبی کرده بود و اقامتش در کوفه بود. رفتند و این مرد را احضار کردند و آوردند تا معاینه کند و بلکه بتواند معالج کند. نوشته اند دستور داد گوسفندی یا بزی را ذبح کردند. از ریه ی او رگی را بیرون کشید، آن رگ را گرما گرم در محل زخم انداخت، می خواست ببیند آثار این سم چقدر است یا می خواست بفهمد چقدر نفوذ کرده است؛ اینها را دیگر من نمی دانم، ولی همین قدر می دانم که تاریخ چنین نوشته است: وقتی که این مرد از آزمایش طبی خودش فارغ شد سکوت اختیار کرد، حرفی نزد؛ فقط همین قدر رو کرد به امیرالمؤمنین و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! اگر وصیتی دارید بفرمایید. اینجا بود که دیگر امید خاندان و کسان علی و امید شیعیان علی قطع شد.
[علی یعنی] آن که از خود بیخود شده است، آن که دیگر خودی در جانی او وجود ندارد، هر چه هست خداست و جز خدا چیز دیگری در بساط او نیست
علی علیه السلام کانون مهر و محبت و بغض و عداوت هر دو است. دوستانی دارد سر از پا نشناخته، و دشمنانی دارد الدّالخصام. همین طور که دشمنی مانند عبدالرحمن ملجم دارد، دوستان عجیبی هم دارد. در ظرف نزدیک به دو شبانه روز که گذشته است، دوستان علی ولوله ای دارند ، دور خانه ی علی اجتماع کرده اند و همه ی اینها اجازه می خواهند از علی عیادت کنند و همه می گویند یک بار به ما اجازه بدهید جمال مولای خودمان را زیات کنیم؛ آیا ممکن است یک بار دیگر ما صدای علی را بشنویم، چهره ی علی را ببینیم؟
یکی از آنها اسبغ بن نُباته است، می گوید دیدم مردم دور خانه ی علی اجتماع کرده اند، مضطربند، گریه و ناله می کنند، همه منتظر اجازه ی ورود هستند. تا دیدم امام حسن علیه السلام بیرون آمد و از طرف پدر بزرگوارش از مردم تشکر کرد که محبت کرده اند. بعد فرمود: ایها الناس! وضع پدر من وضعی نیست که شما بتوانید با ایشاان ملاقات کنید.
پدرم از شما معذرت خواهی کرده و فرموده است بروید به خانه های خودتان، متفرق بشوید، چرا اینجا ایستاده اید؟ برای من امکان ملاقات شما میسر نیست. مردم متفرق شدند ولی من هرچه فکر کردم دیدم نمی توانم بروم، این پای من یارا نمی دهد دور شوم. ایستادم. بار دیگر امام مجتبی آمد، مرا دید، گفت: اصبغ! مگر نشنیدی که من چه گفتم؟ عرض کردم: بله آقا شنیدم. چرا نرفتی؟ عرض کردم: دل من حاضر به رفتن نمی شود. دلم می خواهد هر جور هست یک بار دیگر آقا را زیارت کنم. رفت و برای من اجازه گرفت. رفتم به بالین امیرالمؤمنین، دیدم یک عصابه ی زردی یعنی یک دستمال زردی به سر امیرالمومنین بسته اند. من تشخیص ندادم که آیا چهره ی علی زردتر بود یا این دستمال. بعضی گفته اند مقاومت بدن علی در مقابل ضربت شمشیر و این مسمومیت یک امر خارق العاده است؛ علی القاعده باید علی به ضرب همان شمشیر از دنیا می رفت. در این لحظات آخر، علی گاهی بی هوش می شد، گاهی به هوش می آمد. وقتی به هوش می آمد بر زبان مقدسش به ذکر خدا و نصیحت و موعظه جاری بود؛ چه نصایحی، چه مواعظی، چه سخنانی! دیگر در آن وقت غیر از اولاد علی کسی کنار علی حاضر نبود.
ذکر مصیبت من همین یک کلمه است. اطفال علی دور بستر علی را گرفته اند، می بینند آقا گاهی صحبت می کند و گاهی از حال می رود. یک وقت صدای علی را شنیدند، مثل اینکه با کسی حرف می زند، با فرشتگان حرف می زند: اِرفَقوا مَلائکةَ رَبّی بی فرشتگان پروردگارم که برای قبض روح من آمده اید! با من به مدارا رفتار کنید. یکمرتبه دیدند صدای علی بلند شد: اَشهَدُ اَن لا الِهَ اِلاَّ اللهُ وَحدَهُ لا شریکَ لَهُ و اَشهدُ اَنَّ محمّداً عبدهُ و رسولُهُ اَلرَّفیقُ الاَعلی الرَّفیقُ الاَعلی. اینها سخنان علی بود: شهادت می دهم به وحدانیت خدا، شهادت می دهم به رسالت پیغمبر. جان به جان آفرین تسلیم کرد. فریاد شیون از خانه ی علی بلند شد...
رضا سلطانی_گروه دین و اندیشه
ارتباط شب قدر با حالات اشخاص
پرسش:
آیا شب قدر برای همه یک شب است یا هر کس شب قدر خود را دارد ؟ آیا مبارک بودن شب قدر امری مستقل از شخص و حالات شخص است یا این که بستگی به آن دارد ؟
پاسخ:
شب قدر برای همه یک شب است، ارتباطی به حالات و روحیات افراد ندارد و از نظر مدارک و دلایل دینی مسلم است که «شب قدر» اختصاص بهزمان پیامبر اکرم (ص) و محیط حجاز نداشته و در همه زمان ها و برای همه نقاط مختلف «شب قدر» با همه عظمت و اهمیتش وجود داردتصوری ممکن است پیش آید که منظور ازیکی بودن شب قدر در تمام سال این است که برای تمام نقاط مختلف روی زمین در هر سال،شب واحد و مشترکی، شب قدر معین شده به طوری که این شب در ساعت معینی در سراسر کرهزمین آغاز و در ساعت معینی هم پایان میپذیرد!
این تصور اشتباه است، چون زمین کروی است و همیشه یک نیمکره آن در تاریکی و نیم کره دیگر آن در روشنایی قراردارد و به این ترتیب اصلا امکان ندارد که در ساعتجهای معین و مشترکی در سراسر زمینشب باشد. منظور از این که «شب قدر» در سراسر سال یک شب است، این است که برای اهالی هر نقطه بر حسب سال قمری خودشان، تنها یک «شب قدر» وجود دارد.
به عبارت دیگر اهالی هرنقطه، سال قمری خود را بر حسب افق خاص آن نقطه از اول ماه محرم آغاز میکنند و پساز گذشتن چند ماه قمری، ماه رمضان همان نقطه هم بر حسب افق خاص آنجا آغازمیشود و در این ماه،شب نوزدهم یا بیست و یکم و یا بیست و سوم برای اهالی آن نقطه، «شب قدر» است.
این مطلب که اهالی هر نقطه، ایام و اوقات مقدسخود را باید با افق خاص آن نقطه تعیین کنند اختصاص به شب قدر نداشته، در سایر روزهاو اوقات مقدس اسلامی هم همین حساب وجود دارد؛ مثلا روز عید فطر و قربان در اسلامروزهای مقدسی است که برای آنها عبادتها و دستورهای خاصی وارد شده و هر کدام از ایناعیاد هم در تمام سال با تفاوت افقی که دارند با مراجعه به افق خاص هر کشور تعیینمیگردد و به این جهت در بسیاری اوقات - مثلا عید قربان در کشور سعودی - یک روززودتر از ایران و بعضی از کشورهای دیگر آغاز میشود.
باید توجه داشت که این حساب درباره «شب قدر» بامطالبی مانند این که فرشتگان در این شب نازل میشوند منافاتی ندارد، زیرا تمام اینجریانها که حکایت از توسعه رحمت خاص الهی در این شب میکند، برای اهالی هر نقطهایدر شب قدر خاص آن نقطه صورت میگیرد.
به این سؤال این گونه هم جواب داده اند که شب قدر یک شب بیش نیست، اما در کل کره زمین یک شب کامل، 24 ساعت میباشدهمچنان که یک روز کامل 24 ساعت است و هر زمان مفروضی حدود نیمی از کره زمین راپارههای روز و نیم کره دیگر را پارههای شب میپوشانند. بنابراین زمانی که درعربستان شب قدر میشود بخشی از لیلة القدر است که امتداد آن تا شبی که در ایرانمراسم شب قدر انجام میشود استمرار مییابد . به عبارت دیگر همه شبها و روزها همینحالت را دارند که در عرض 24 ساعت به صورت متخالف تدریجی کل زمین را پوشش میدهنداز همین رو در روایات وارد شده است که فضیلت روز قدر کمتر از شب قدر نیست.
<h1> <p>ارتباط شب قدر با حالات اشخاص</p> </h1> <div class="GImg"><img align="absmiddle" alt=" شب قدر" src="http://img.tebyan.net/big/1386/07/101136132183491681621711122214967100921791.jpg" /></div> <p> </p> <strong><span> <p><strong>پرسش:</strong></p> </span></strong> <p>آیا شب قدر برای همه یک شب است یا هر کس شب قدر خود را دارد ؟ آیا مبارک بودن شب قدر امری مستقل از شخص و حالات شخص است یا این که بستگی به آن دارد ؟</p> <p> </p> <strong><span> <p><strong>پاسخ:</strong></p> </span></strong> <p>شب قدر برای همه یک شب است، ارتباطی به حالات و روحیات افراد ندارد و از نظر مدارک و دلایل دینی مسلم است که «شب قدر» اختصاص بهزمان پیامبر اکرم (ص) و محیط حجاز نداشته و در همه زمان ها و برای همه نقاط مختلف «شب قدر» با همه عظمت و اهمیتش وجود داردتصوری ممکن است پیش آید که منظور ازیکی بودن شب قدر در تمام سال این است که برای تمام نقاط مختلف روی زمین در هر سال،شب واحد و مشترکی، شب قدر معین شده به طوری که این شب در ساعت معینی در سراسر کرهزمین آغاز و در ساعت معینی هم پایان می‏پذیرد!</p> <p>این تصور اشتباه است، چون زمین کروی است و همیشه یک نیمکره آن در تاریکی و نیم کره دیگر آن در روشنایی قراردارد و به این ترتیب اصلا امکان ندارد که در ساعتجهای معین و مشترکی در سراسر زمینشب باشد. منظور از این که «شب قدر» در سراسر سال یک شب است، این است که برای اهالی هر نقطه‏ بر حسب سال قمری خودشان، تنها یک «شب قدر» وجود دارد.</p> <p>به عبارت دیگر اهالی هرنقطه، سال قمری خود را بر حسب افق خاص آن نقطه از اول ماه محرم آغاز می‏کنند و پساز گذشتن چند ماه قمری، ماه رمضان همان نقطه هم بر حسب افق خاص آنجا آغازمی‏شود و در این ‏ماه،شب نوزدهم یا بیست و یکم و یا بیست و سوم برای اهالی آن نقطه، «شب قدر» است.</p> <div class="GeneralSooTitr"> <div class="SooTitrContent">منظور از این که «شب قدر» در سراسر سال یک شب است، این است که برای اهالی هر نقطه‏ بر حسب سال قمری خودشان، تنها یک «شب قدر» وجود دارد.</div> </div> <p>این مطلب که اهالی هر نقطه، ایام و اوقات مقدسخود را باید با افق خاص آن نقطه تعیین کنند اختصاص به شب قدر نداشته، در سایر روزهاو اوقات مقدس اسلامی هم همین حساب وجود دارد؛ مثلا روز عید فطر و قربان در اسلامروزهای مقدسی است که برای آنها عبادتها و دستورهای خاصی وارد شده و هر کدام از ایناعیاد هم در تمام سال با تفاوت افقی که دارند با مراجعه به افق خاص هر کشور تعیینمی‏گردد و به این جهت در بسیاری اوقات - مثلا عید قربان در کشور سعودی - یک روززودتر از ایران و بعضی از کشورهای دیگر آغاز می‏شود.</p> <p>باید توجه داشت که این حساب درباره «شب قدر» بامطالبی مانند این که فرشتگان در این شب نازل می‏شوند منافاتی ندارد، زیرا تمام اینجریانها که حکایت از توسعه رحمت خاص الهی در این شب می‏کند، برای اهالی هر نقطه‏ایدر شب قدر خاص آن نقطه صورت می‏گیرد.</p> <p>به این سؤال این گونه هم جواب داده اند که شب قدر یک شب بیش نیست، اما در کل کره زمین یک شب کامل، 24 ساعت می‏باشدهمچنان که یک روز کامل 24 ساعت است و هر زمان مفروضی حدود نیمی از کره زمین راپاره‏های روز و نیم کره دیگر را پاره‏های شب می‏پوشانند. بنابراین زمانی که درعربستان شب قدر می‏شود بخشی از لیلة القدر است که امتداد آن تا شبی که در ایرانمراسم شب قدر انجام می‏شود استمرار می‏یابد . به عبارت دیگر همه شب‏ها و روزها همینحالت را دارند که در عرض 24 ساعت به صورت متخالف تدریجی کل زمین را پوشش می‏دهنداز همین رو در روایات وارد شده است که فضیلت روز قدر کمتر از شب قدر نیست.</p> <p> </p>
نقش انسان در مقدرات شب قدر
?- حالات و دریافت هاى شخصى
2- شناساندن شب قدر
حضرت فرمودند: (والعمل الصالح فیها من الصلاه والزكاه و انواع الخیر خیر من الف شهرلیس فیها لیله القدر)؛ كار شایسته از قبیل نماز و زكات، صدقات و انفاقات و، انواع خوبى ها در آن شب برتر از هر كار شایسته اى است كه در مدت هزار ماه كه شب قدر در آن نیست، انجام شود. اگر كارهاى نیك بندگان و چند برابر پاداش آن تاثیرى در مقدرات و سرنوشت افراد در شب قدر ندارد، از گفتن و دانستن آن چه سودى عاید بندگان مى شود؟ اگر نزول قرآن در شب قدر و بیان كردن این مطلب، سود و زیانى را متوجه هیچ كس نمى كند، چه انگیزه اى در اعلام این شب نهفته است؟ اگر دانستن نزول فرشتگان، در نتیجه تلاش افراد سودمند نباشد، چرا باید مردم در جریان آن باشند و دانستن آن چه گره ای از كار بندگان مى گشاید؟ مى دانیم كه كار بیهوده حتى از افراد عادى و معمولى پسندیده نیست، چه رسد به پروردگار آسمان و زمین كه هیچ كارى را بدون حكمت و مصلحت انجام نمى دهد. حكمت معرفى شب قدر به عنوان شبى كه قرآن در آن نازل شده و شبى كه مقدرات در آن سامان داده مى شود، این است كه بنده سرنوشت و مقدرات خویش را به قرآن پیوند بزند و آن را سرمشق و سرچشمه فكر و عمل خویش قرار بدهد،اگر كردارش موافق با قرآن و در جهت آن باشد، عمل كننده به آن سعادتمند است واگر خداى نكرده مخالف با قرآن باشد، فاعل آن شقى خواهد بود.
?- اجماع و سیره مسلمانان
?- سفارش امامان دین بر احیاى شب قدر حتى در حال بیمارى
زنده دارى كن ((واغتسل فیهما))؛ در آن دو شب غسل كن. ابو بصیر عرض كرد اگر نتوانستم ایستاده نماز بخوانم؟ فرمودند: نشسته بخوان. اگر باز هم نتوانستم؟ خوابیده بخوان.
اگر باز هم نتوانستم؟ ایرادى ندارد كه سر شب كمى بخوابى و باقى مانده شب را، به هر نحوى كه مى توانى به عبادت بپردازى، چون در ماه رمضان، درهاى آسمان گشوده است، شیطان ها در زنجیرند و اعمال مومنان پذیرفته مى شود. از حدیث فوق، مى توان تاثیر فراوان كارهاى انسان را بر سرنوشت او ارزیابى كرد. مى بینیم ابوبصیر كه یك راوى زبردست و كار كشته در فن روایت است، با پیش بردن مرحله به مرحله سوال ها در صدد آن است كه ژرفاى شب قدر و اهمیت عمل در آن شب را به دست آورد؛ امام (ع) هم، چنان بر اهمیت عبادت در شب قدر پافشارى مى فرمایند كه رضایت نمى دهند بنده حتى اگر بیمار باشد، از نتیجه اعمال صالح خویش محروم گردد. نكته در خور توجهى كه تاثیر انسان را مشخص مى كند، جمله پایانى امام (ع) است كه آن را به عنوان ریشه و علت تاكید و تشویق بر عمل صالح بیان فرموده اند؛ آنجا كه فرمودند: ((و تقبل اعمال المومنین))؛ اعمال مومنان در شب قدر پذیرفته مى شود.
5- تشویق زیاد به دعاهاى ماثور و راز و نیاز
6- نكوهش بهره نبردن از شب قدر
مى گردد و معلوم مى شود كه بدبختى و شقاوت مقدر در شب قدر، نتیجه كار خود بندگان است وگرنه از نظر منطقى با توجه به شان و مقام پیامبر گرامى (ص) قابل قبول نیست كه آن بزرگوار به خاطر انجام ندادن كارى بى اثر و بى خاصیت، سهل انگاران را نكوهش و مذمت فرمایند. ((انس بن مالك)) از پیامبر(ص) نقل كرده كه فرمودند:((ان هذا الشهر قد حضركم))؛ ماه مبارك به شما رو آورده است. ((و فیه لیله خیر من الف شهر))؛ در این ماه شبى است كه برتر از هزار ماه است. ((من حرمها فقد حرم الخیر كله))؛ هر كس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بى نصیب مانده است. ((ولا یحرم خیرها الا محروم)) (5)؛ و محروم نمى ماند از بركات شب قدر، مگر كسى كه خویشتن را محروم كرده است. روایات، بعضى از گناهان را مانع بهره بردارى گناهكار از شب قدر دانسته اند، از جمله آن كارها میخوارگى یا ((دایم الخمر)) بودن و نیز آزار پدر و مادر است.
7- شب قدر مكمل اعمال صالح
8- نتیجه بخش بودن بعضى از اعمال در شب قدر:
2- افطارى دادن با مال حلال ((ابو شی ابن حیان)) از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده كه فرمودند: ((من فطر صائما فى شهر رمضان من كسب حلال صلت علیه الملائكه و لیالى رمضان كلها و صافحه جبرائیل(ع) لیله القدر و من صافحه جبرائیل(ع) یرق قلبه و تكثر دموعه...)) (7)؛ كسى كه با مالى كه از راه حلال به دست آورده، روزه دارى را افطار دهد، در تمام شب هاى رمضان فرشتگان بر او درود فرستند و جبرئیل در شب قدر با وى مصافحه كند، نشانه مصافحه جبرئیل آن است كه دل مصافحه شونده نرم و اشكش جارى مى شود.
3- صدقه درباره امام زین العابدین(ع) آمده است: ((كان اذا دخل شهر رمضان تصدق فى كل یوم بدرهم فیقول: لعلى اصیب لیله القدر)) (8)؛ در هر روز ماه مبارك یك درهم صدقه مى دادند، آن گاه مى فرمودند: شاید با این كار، شب قدر را دریابم و از آن بهره گیرم. ((عبدالله بن مسعود)) روایت مى كند كه شبى رسول خدا(ص) از نماز عشا فارغ شد، مردى از میان صفوف برخاست و گفت: اى مهاجران و انصار، مردى غریبم و بر هیچ چیز قدرت ندارم. مرا طعامى دهید. رسول خدا گفت: اى فقیر، ذكر غریب مكن كه دل مرا اندوهگین ساختى. بعد از آن فرمودند: غریبان چهار قسمتند: 1- مسجدى كه در میان قومى باشد كه در آنجا نروند و نماز نخوانند. 2- مصحفى و قرآنى كه در خانه اى باشد و مردم آن خانه از آن تلاوت نكنند. 3- عالمى كه در میان جماعتى باشد و ایشان تفقد وى نكنند و از او مسایل دینى سوال نكنند. 4- اسیران اهل اسلام كه در میان كفار باشند، پس فرمود: كیست كه موونه و غذاى این مرد را كفایت كند تا در فردوس اعلا خدا او را جاى دهد؟ حضرت على(ع) برخاست و دست سائل را گرفت و به حجره فاطمه زهرا(س) رفت و گفت: اى دختر رسول خد، در كار این میهمان نظرى كن. حضرت زهرا فرمود: در خانه طعام اندكى موجود است و حسن و حسین گرسنه اند و شما روزه دارید و آن طعام یك نفر را بیشتر كفایت نمى كند. على(ع) فرمود: آن را حاضر كن.
فاطمه(س) طعام را پیش آورد. حضرت امیر آن طعام را پیش میهمان نهاد و با خود گفت كه اگر من از این طعام بخورم میهمان را كافى نباشد و اگر نخورم سبب خجالت میهمان شود، پس دست دراز كرد به سوى چراغ و چنان نشان داد كه چراغ را اصلاح مى كنم و آن را خاموش كرد و فاطمه(س) را گفت در روشن كردن چراغ دیگر تعلل كن تا میهمان از خوردن غذا فارغ شود و خود حضرت دهان را مى جنباند تا مهمان تصور كند كه على غذا مى خورد. و چون میهمان از غذا خوردن فارغ شد فاطمه(س) چراغ را آورد و طعام همچنان برجاى بود. امیرالمومنین فرمود: اى فقیر، چرا طعام خود را نخوردى؟ گفت: سیر شدم؛ پس على(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) و فضه و همسایگان از آن طعام خوردند و هنوز باقى
بود.
4- شب زنده دارى حضرت رسول (ص) فرمودند: ((من احیا لیله القدر حول عنه العذاب الى السنه القابله))؛ كسى كه شب قدر را شب زنده دارى كند، تا شب قدر آینده، عذاب دوزخ از او دور گردد.
5- غسل و شب زنده دارى امام موسى بن جعفر(ع) فرمودند: ((من اغتسل لیله القدر و احیاها الى طلوع الفجر خرج من ذنوبه)) (11)؛ كسى كه در شب قدر غسل كرده و تا سپیده صبح شب زنده دارى كند، گناهانش آمرزیده مى شود. روایاتى كه ذكر شد به خوبى دلالت دارند كه برخى مقدرات و پاداش ه، مانند دور شدن عذاب دوز كه در حدیث پیامبر اكرم(ص) ذكر شده بود، نتیجه كار خود بندگان است. موارد فوق مى تواند براى نشان دادن اینكه سرنوشت هر انسانى در شب قدر به دست خودش رقم مى خورد، كافى باشد، ولى براى تكمیل بحث، نكاتى چند كه خارج از چارچوب شب قدر و نشان دهنده موثر بودن انسان در تعیین سرنوشت خویش است را مطرح مى كنیم. این بحث تكمیلى را در دو بخش انجام مى دهیم:
1-عمل و پاداش آن در ماه مبارك رمضان. 2-عمل و پاداش آن، صرف نظر از زمان خاص.
1- پاداش ها در ماه مبارك رمضان
2- پاداش عمل با صرف نظر از زمان خاص
نمونه اى از این آیات و روایات: ((ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم))؛ در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى دهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند. ((ظهر الفساد فى البر والبحر بما كسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون))؛ به سبب اعمال مردم، فساد در خشكى و دریا آشكار شد تا به آنان جزاى بعضى از كارهایشان را بچشانند، باشد كه باز گردند. دعا دگرگون كننده سرنوشت ((ابن حبان)) و ((حاكم)) از پیامبر اكرم(ص) روایت كرده اند كه فرمود: فقط دعاست كه تقدیر و سرنوشت ها را دگرگون مى كند و تنها نیكى است كه مایه افزایش عمر مى گردد. گاهى شخص گناهى را مرتكب مى شود و به واسطه آن از روزى و نعمتى محروم می ماند.
امشب شب قدر است
آن شب قدر است كه در آن گروههاي به حج رونده، طاعات يا معاصي، با زندگاني يا ممات نوشته ميشود و خداوند در آن شب و روز، آنچه را ميخواهد واقع ميكند، سپس آنها را به صاحب زمين القا مينمايد.
ابن حارث به آن حضرت(ع) عرض كرد: صاحب زمين كيست؟
از شب قدر به عنوان محكمترين دليل بر وجود حجت خدا بعد از حجت ديگر و استمرار امامت تا روز قيامت ياد شده است، از اين رو، امامان(ع)، شيعيان را به احتجاج و استدلال به آن در برابر اهل سنت راهنمايي كردهاند. از حضرت امام باقر(ع) روايت شده است:
اي شيعيان، به وسيلة سورة «إنا انزلناه» احتجاج كنيد تا پيروز شويد. به خدا سوگند، كه آن (سوره) حجّت خدا بر آفريدگان، بعد از رسول خدا(ص) بوده، مهتر و سرور دينتان، و غايت علم ماست. اي جماعت شيعيان، به وسيلة «حم و الكتاب المبين إنّا أنزلناه في ليلة مباركة إنّا كنّا منذرين» احتجاج كنيد كه مقصود از آن، به ويژه صاحبان امر ـ ائمه(ع) ـ بعد از رسول خدايند.
امام صادق(ع) نيز در روايتي بلند از رسول خدا(ص)، به نقل از خداوند تبارك و تعالي ميفرمايند:
«انا انزلناه»
را بخوان، در حقيقت آن نسبت تو و نسبت اهل بيتت تا روز قيامت است.
استدلال به شب قدر، منوط به اثبات دو امر است: اولاً، اينكه شب قدر بعد از وفات رسول خدا(ص) تا روز قيامت باقي است و اين مطلب مورد اجماع فريقين ـ شيعه و سني ـ است و از همين رو ميبينيم كه بندگان خدا براي درك آن شب در هرسال ميكوشند. دلايل اين امر عبارتند از:
1. وجود صيغة مضارع كه بر نزول و فرو فرستادن مستمر و مكرّر، در هر ماه رمضان دلالت ميكند.
2. كلام خداي متعال كه:
شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.
و نفرموده كه آن از هزار ماه «بهتر بود» بلكه ميفرمايد: «بهتر است».
3. كلام خداي متعال كه: در آن شب فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براي هر كاري [كه مقدّر شده است] فرود آيند.
نزول قرآن را با صيغة ماضي بيان نفرموده كه فقط بر يك بار نزول دلالت كند، بلكه از فرود آمدن ملائكه با صيغة مضارع تعبير كرده كه دلالت بر نزول مستمرّ آن دارد.
4. وجود رواياتي كه بر بقا و استمرار شب قدر دلالت دارند. از جمله روايت ابوذر كه ميگويد: به پيامبر خدا(ص) عرضه
داشتم: اي رسول خدا، آيا شب قدر مخصوص زمان پيامبران است كه [كتب آسماني] در آن شب نازل ميشوند و پس از آنكه ايشان از دنيا رفتند، برداشته ميشود؟
آن حضرت(ص) فرمودند: خير، بلكه آن تا روز قيامت وجود دارد».
امام صادق(ع) ميفرمايند: «چنانچه شب قدر برداشته شود، قرآن برداشته ميشود».
ثانياً، ميدانيم كه ملائكه امر خداوند را به همراه خود فرود ميآورند، حال سؤال اين است كه ملائكه بر چه كسي فرود ميآيند؟
آيا فرود ميآيند، اما نه بر فرد؟ يا آنكه بر پادشاهان و سلاطين، يا بر ساير مردم؟
بنابراين ملائكه بر قلب انسان ـ نه فقط بر زمين ـ فرود ميآيند. در اينجا همچنين سؤال ميكنيم: آن كدام قلب است كه اوامر خداوند را كه به وسيلة ملائكه و روح فرود آمده پذيرا ميشود؟
پاسخ: ملائكه و روح، امر الهي را بر قلب وليالله و حجت او در زمين فرود ميآورند، زيرا تنها آن قلب شايستگي و توانايي نزول اوامر الهي را داراست. اين ولايت در عصر رسول خدا(ص) در آن حضرت متجلّي بود و همة مسلمانان متّفقاند كه آن حضرت(ص) محور ليلة القدر در زمان حيات خود بودند.
حال كه اين مطلب پذيرفته شد، به دومين نتيجه ميرسيم كه: استمرار شب قدر در هر سال، و استمرار نزول همة امور به وسيلة ملائكه، بعد از رحلت رسول خدا(ص)، وجود جانشين و خليفة آن حضرت(ص) را، به منظور ايفاي همان نقش در شب قدر، اثبات مينمايد. از همينرو از اميرمؤمنان حضرت علي(ع) روايت شده كه به ابن عباس فرمودند:
به حقيقت، شب قدر در هر سال وجود ارد، در آن شب امر همة سال نازل ميشود، و آن امر، بعد از رسول خدا(ص) صاحباني دارد.
ابن عباس عرض كرد: آنان كيستند؟ امام(ع) فرمودند: من و يازده [فرزند] از صلبام.
و حضرت امام باقر(ع) ميفرمايند:
هر كس به شب قدر، بر خلاف نظر و رأي ما ايمان داشته باشد، صادق نيست جز آنكه بگويد آن (شب قدر) از آن ما (اهل بيت(ع)) است، و هر كس چنين نگويد به حقيقت تكذيب كننده است. خداي عزّ و جلّ بزرگتر از آن است كه امر را به همراه روح و ملائكه بر كافر فاسق نازل نمايد، پس اگر بگويد كه، او آن را بر خليفهاي [غير از ما] نازل ميكند، اين سخن باطل است و اگر بگويند كه آن را بر هيچ كس نازل نميكند، ممكن نيست كه چيزي نازل شده اما بر هيچ چيز فرود نيايد. و اگر بگويند ـ كه خواهند گفت ـ
[اساساً] نازل شدني واقع نشده، در گمراهي عميق و آشكاري فرو رفتهاند.
امير مؤمنان(ع) در بياني بلند، پس از ذكر حجج الهي، در پاسخ به سؤال كنندهاي كه پرسيد:
اين حجّتها كيستند؟، فرمودند:
آنان عبارتند از: رسول خدا(ص) و جانشينان برگزيدة آن حضرت(ص)؛ با كساني كه خداوند ايشان را همراه و قرين خود و رسولش ساخت و بندگان را به طاعتشان فرا خواند، چنانكه از آنان بر خويش پيمان گرفت. ايشان صاحبان امر و كساني هستند كه خداوند دربارةشان فرمود: « أطيعوالله و أطيعوا الرسول و اُوليالأمر منكم؛ [اي كساني كه ايمان آوردهايد] خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت كنيد».
و فرمود: «و لو ردّوه إلي الرسول و إلي اُوليالأمر منهم لعلمه الّذين يستنبطونه منهم؛ [و چون خبري حاكي از ايمني يا وحشت به آنان برسد] و اگر آن را به پيامبر و اولياي امر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كسانياند كه [ميتوانند درست و نادرست] آن را دريابند».
شخص سؤال كننده عرض كرد: آن امر چيست؟ امام(ع) فرمودند: همان كه ملائكه در شبي كه همة امور(خداوند) حكيم، از قبيل: روزي، طول عمر، اعمال، زندگاني، مرگ، علم غيب آسمانها و زمين، و معجزاتي كه جز براي خداوند، برگزيدگان و فرستادگان او در بين آفريدگانش امكانپذير نيست، فرو ميفرستند. آنان روي خدايند؛ كه فرمود: « فأينما تولّوا فثمّ وجه الله؛ پس به هر سو رو كنيد آنجا روي خداست. (از جملة) [آنان بقيتالله]، يعني حضرت مهدي(ع) است كه هنگام پايان [روزگار] اين [دنيا] ميآيد و زمين را از قسط و عدل لبريز مينمايد، همان طور كه از ظلم و ستم مملو شده باشد. و از نشانههاي او غيبت و كتمان در وقت فراگير شدن طغيان و فرا رسيدن انتقام است.
و اگر مورد خطاب اين امر در كلام خداوند، منحصراً پيامبر(ص) و نه غير ايشان بود، ميبايست به وسيلة فعل ماضي دالّ بر عمل غير دائمي بيان ميشد، نه به صورت مستقبل، يعني ميفرمود: «نزلت الملائكة؛ ملائكه نازل شدند». و «فرق كلّ امرٍ حكيمٍ؛ هر كاري، [به نحو] استوار فيصله يافت» و نميفرمود:
«لا تنزّل الملائكة؛ ملائكه نازل ميشوند» و «يفرق كلّ امرٍ حكيمٍ؛ هر كاري [به نحو] استوار فيصله مييابد».
از وجود ارتباط ميان امامت و شب قدر، اين نتايج به دست ميآيد:
1. وجود حجت خدا در هر عصر؛ علامه مجلسي(ره) در اين باره ميگويد: «محتواي سورههاي دخان و قدر بر اين امر دلالت دارد كه حُكم نازل شده از نزد خداوند سبحان، در شب قدر، حكم يقيني، حتمي و واقعي است، و ناگزير از وجود فردي آگاه و عالم نسبت به آن حكم هستيم، زيرا در غير اين صورت، فايدهاي بر فرو فرستادن آن حكم، مترتّب نيست. عالم به آن حكم، شخصي غير از امام معصوم(ع) تأييد شده از جانب خداوند سبحان نيست. بنابراين، وجود امام واجبالاطاعه، عالم به همة امور دين در هر زماني، تا هنگامي كه تكليف شرعي باقي است، لازم و ضروري است».
2. شمول ولايت ائمه(ع) بر همة مخلوقات؛ زيرا ايشان جايگاه نزول اوامر الهي مربوط به زندگاني بشر توسط ملائكهاند. به بيان ديگر، اوامر خداوند بر صاحبان امر ـ بعد از رسول خدا(ص) نازل ميشود.
از حضرت امام باقر(ع) در بارة اين كلام خداي تعالي كه: «فيها يفرق كلّ أمرٍ حكيمٍ» روايت شده است كه:
هر آينه، در شب قدر تفسير امور هر سال بر وليّ خدا نازل ميشود؛ بخشي از آن امور مربوط به امور شخصي وي، و بخش ديگر مربوط به امور مردم است.
همچنين حضرت امام صادق(ع) ميفرمايند: آن شب قدر است كه در آن گروههاي به حج رونده، طاعات يا معاصي، با زندگاني يا ممات نوشته ميشود و خداوند در آن شب و روز، آنچه را ميخواهد واقع ميكند، سپس آنها را به صاحب زمين القا مينمايد.
ابن حارث به آن حضرت(ع) عرض كرد: صاحب زمين كيست؟
امام(ع) فرمودند: صاحب شما».
3. علم امامان(ع) از جانب خدا افاضه ميشود؛
ابابصير نقل ميكند، كه از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمودند: «اگر بر [علم] ما افزوده نشود، به افول ميرويم».عرض كردم: فدايتان شوم، آيا از آنچه نزد رسول خدا(ص) نيست هم بر علم شما افزوده ميشود؟
امام(ع) فرمودند: «اگر چنين باشد، [ابتدا] پيامبر(ص) آورده و از آن آگاه ميشود، سپس حضرت علي(ع)، و سپس يكي پس از ديگري، تا آنكه به صاحب اين امر برسد».
سليمان ديلمي ميگويد، به حضرت صادق(ع) عرض كردم: بارها از شما شنيدهام كه فرموديد: «اگر بر [علم] ما افزوده نشود به افول ميرويم». امام(ع) فرمودند: «احكام حلال و حرام را خداوند در كاملترين صورت آن بر پيامبر خود(ص) نازل فرمود و امام بر حلال و حرام، چيزي نميافزايد».
عرض كردم: پس منظور از آن زيادي چيست؟ فرمودند: «در چيزهاي ديگر، غير از حلال و حرام».
عرض كردم: آيا چيزي بر شما افزوده ميشود كه از رسول خدا(ص) پوشيده بوده و از آن حضرت آگاه نبوده است؟ فرمودند: «خير، علم فقط از نزد خداي متعال خارج ميشود، پس فرشتهاي آن را به سوي رسولخدا(ص) برده، ميگويد: اي محمّد، پروردگارت تو را به چنين و چنان فرمان ميدهد، آنگاه آن حضرت(ص) ميفرمايند: آن را به سوي علي ببر، و آن را به علي(ع) ميرساند. آنگاه حضرت علي(ع) ميفرمايند: آن را به سوي حسن ببر. و همچنان به سوي [امامان(ع)] يكي بعد از ديگري ميرود تا به ما ميرسد. محال است كه يكي از ائمه(ع) چيزي را بداند كه رسول خدا(ص) و امامان قبل از او آن را ندانند».
4. ولايت امامان(ع) در شب قدر مقدّر ميشود؛ اميرمؤمنان(ع) دراينباره به نقل از رسول خدا(ص) ميفرمايند:
«اي علي، آيا معناي ليلةالقدر را ميداني؟ گفتم: خير، اي رسولخدا، فرمودند: به حقيقت خداوند، در آن همة آنچه تا روز قيامت واقع خواهد شد را تقدير مينمايد، و از جمله آنچه مقدّر ميشود، ولايت تو و ولايت امامان(ع) از فرزندانت تا روز قيامت است».
همچنين امام صادق(ع) فرمودند: «آن شبي است كه آسمانها و زمين و ولايت اميرالمؤمنين در آن مقدّر شد» .
5. همانطور كه بيشتر مردم از قدر و منزلت شب قدر ناآگاهاند، و از شناخت آن باز داشته شدهاند؛ همين طور آنان از شناخت و معرفت يافتن نسبت به اهل بيت(ع) نيز باز داشته شدهاند، و جز خداوند متعال كسي آنان را به حقيقت معرفتشان نشناخته است. مردم تنها بخشي ناچيز از ظاهر ايشان را ميشناسند.
روايت حضرت امام باقر(ع) نيز به همين مطلب اشاره ميكند كه فرمودند:
در حقيقت فاطمه(س)، همان ليلةالقدر است. هر كس فاطمه را به حقيقت معرفتش بشناسد، به تحقيق شب قدر را درك كرده است. همانا آن حضرت(س) فاطمه ناميده شد، زيرا خلايق از معرفتش باز داشته شدهاند. نبوت هيچ پيامبري كامل نشد، تا آنكه به فضيلت و محبّت آن حضرت اقرار نمود. او صديقة بزرگ است و اعصار نخستين بر مدار معرفت و شناخت او چرخيده است.
شبهاي قدر
امشب رحمت دوست جاريست، مانند رود، نه! مانند باران، اگر دلتان لرزيد، بغضتان ترکيد، کسي اينجا محتاج دعاست، اگر يادتان بود باران گرفت دعايي به حال من بيابان کنيد.
emshab rahmate dost jarist mesle rood, na manande baran, agar deletan larzid, boghzetan tarkid
kasi inja mohtaje doast, agar yadetan bod baran gereft, doai be hale mane biaban bokonid
امشب سر مهربان نخلى خم شد،،، در كيسه نان بجاى خرما غم شد/ در كنج خرابه ها زنى شيون كرد ،،، همبازى كودكان كوفه كم شد..
emshab sare mehrabane nakhli kham shod, dar kiseye nan be jaye khorma gham shod
dar konje kharabe ha zani shivan kard, ham bazie kodakane kofe kam shod
باشورحسينى وصلابت حسنى درسوگ علي مىگرييم. دعايتان توشه ي بي برگي ما
ba shore hoseini va salabate hasani dar soge ali migeriim , doayetan tosheye bi bargie ma
امشب تمام آينه ها را
صدا كنيد. گاه اجابت است رو به سوي خداكنيد. اي دوستان آبرودار در نزد حق، درنيمه شب قدرمرا هم دعا كنيد.
emshab tamame aeene ha ra doa konid . ey dostane abroo dar dar nazde hagh. dar nime shabe ghadr mara ham doa konid
چون نامه جرم ما به هم پيچيدند * بردند به ديوان عمل سنجيدند * بيش ازهمگان گناه مابود ولي ما را به محبت علي(ع)بخشيدند.
با عرض تسليت در ليالي قدر اين حقير را ازدعاي خيرخويش فراموش نکنيد.التماس دعا
chon name jorme ma be ham pichidand bordand be divane amal sanjidand, bish az hamegan gonahe mabod vali mara be mohabbate ali bakhshidand
مارا به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحر خيز که صاحب نفسانند
mara be doa kash nasazand faramoosh . rendane sahar khiz ke saheb nafasanand
از عرش صداي ربنا مي آيد
آواي خوش خدا خدا مي آيد
فرياد که درهاي بهشت باز کنيد
مهمان خدا سوي خدا مي آيد
az arsh sedaye rabana miayad/ avaye khoshe neda neda miayad
faryad ke darhaye behesh baz konid/ mehmane khoda soye khoa miayad
گويند كريم است و گنه مي بخشد......گيرم كه ببخشد زخجالت چه كنم
goyand karim asto gonah mibakhshad / giram ke bebakhshad ze khejalat che konam
قاآني:شرمنده از آنيم که در روز مکافات/اندر خور عفو تو نکرديم گناهي
ga;ani : sharmande az anim ke dar rooze mokafat / andar khore afve to nakardim gonahi
ميگن هر موقع آب مي نوشي بگو "يا حسين" اين روزا وقتي آب مي بيني و نمي نوشي ، آروم بگو "يا ابا الفضل"
migan har moghe ab minoshi bego ya hosein . in rooza vaghti ab mibini va neminooshi aroom bego ya abalfazl
يا رب ز تو امروز عطا مي طلبم
هشياري و بخشش خطا مي طلبم
مقبولي روزه و نماز و طاعات
از درگه لطفت به دعا مي طلبم
ya rab ze to emrooz ata mitalabam
hoshyari va bakhshesh ata mitalabam
maghbolie roze va namazo taat
az dargahe lotfat be doa mitalabam
يکي ازبهترين وقت هاي دعا که مستجاب ميشه وقتي هست که از همه چيز نا اميد
هستيم و يک ذره غرور هم نداريم . بخصوص اگر موقع افطار باشد . . .
yeki az behtarin vaght haye doa ke mostajab mishe vaghti hast ke az hame chiz na omid hastim va yek zare ghorur nadarim
be khosoos agar moghe eftar bashe
ز مردم دل بكن ياد خدا كن . خدا را وقت تنهايي صدا كن . در آن حالت كه اشكت مي چكد گرم . غنيمت دان و ما را هم دعا كن
ze mardom del bekan yade khoda kon. khoda ra vaghte tanhai seda kon
dar an halat ke ashkat michekad garm. ghanimat daro ma ra ham doa kon
كاش در اين رمضان لايق ديدار شوم / سحري با نظر لطف تو بيدار شوم
كاش منت بگذاري به سرم مهدي جان / تا كه هم سفره ي تو لحظه ي افطار شوم
kash dar in ramezan layeghe didar shavam/sahari ba nazare lotfe to bidar shavam
kash menat begozari be saram mehdi jan/ ta ke ham sofreye to lahzeye didar shavam
مارا به دعا كاش نسازند فراموش / رندان سحرخيز كه صاحب نفسانند
فرا رسيدن ماه مبارك رمضان بر شما مبارك
mara be doa kash nasazand faramoosh
rendabe sahar khoiz ke saheb nafasanand
منبع: سايت بازياب
دنیا خوبه یا بد؟
حدیث شماره 131 :
امام علیه السلام از کسی شنید مذمت دنیا می کند فرمود : ای کسیکه نکوهش دنیا می کنی در حالیکه تو خود بغرور دنیا گرفتار شده ای و فریفته باطلهای آن هستی آیا تو خود مغرور به دنیا هستی و سپس مذمت آن می کنی؟ تو از جرم دنیا شکایت داری یا دنیا باید از جرم تو شکایت کند ؟ کی دنیا تو را گول زده و چه موقع تو را فریب داده است ؟ آیا بمحل سقوط پدرانت در دامن فنا یا به خوابگاه مادرانت در زیر خاک تو را فریب داده ؟ چه اندازه با دست خود بیماران را پرستاری کردی؟ در کنار بستر آنها مراقب آنان بودی درخواست شفای آنها را نمودی و از طبیبان برای آنها دارو خواهش کردی در آن روزهائی که داروی تو به حال آنان سودی نداشت و گریه تو فایده این می کرد ترس و وحشت تو به درد هیچیک از آنها نخورد و کوششهایت برای آنها نتیجه اینداشت و تو قادر بر دفاع از آنها نبودی . دنیا
خودش را با این وضع برای تو مجسم ساخته و با قربانگاههای دیگران قربانگاه تو را . این دنیا جایگاه صدق و راستیاست برای آنکس که با آن براستی رفتار کند و خانه تندرستی است برای آنکس که از آن چیزی بفهمد و سرایبی نیازی است برای آنکس که از آن توشه برگیرد و محل اندرز است برای آن که از آن اندرز گیرد . مسجد دوستان خدا است و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحی الله و تجارتخانه اولیاء حق آنها در اینجا رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار داده اند . چه کسی دنیا را نکوهش می کند در حالیکه جدائی خود را اعلام داشته فراق خود را خبر داده و مرگ خود و اهلش را بیان کرده است پس دنیا با نمونه هائی از بلاها به آنها نشان داد که این امر در حق آنها نیز امکان پذیر است با سرور و خوشحالیش دلهایشان را بسرور متوجه ساخت گاه هنگام عصر در عافیت است و بهنگام صبح مصیبت گاه تشویق می کند و گاه می ترساند گاه تخویف می کند و گاه برحذر می دارد و بهمین جهت در صبحگاهان ندامت و پشیمانی گروهی آنرا مذمت می کنند و در روز قیامت آنرا مدح می نمایند ] همان گروهی که دنیا به آنها تذکر داد و آنان متذکر شدند برای آنها سخن گفت آنها تصدیقش کردند و اندرز داد و آنها پذیرا شدند .
ای کسیکه نکوهش دنیا می کنی [11] در حالیکه تو خود بغرور دنیا گرفتار شده ای و فریفته باطلهای آن هستی
131 و قال [ع ] ، و قد سمع رجلا یذم الدنیا : ایها الذام للدنیا ، المغتر بغرورها ، المخذوغ باباطیلها اتغتر بالدنیا ثم تذمها ? انت المتجرم علیها ، ام هی المتجرمه علیک ? متی استهوتک ، ام متی غرتک ? ابمصارع آبائک من البلا ام بمضاجع امهاتک تحت الثری ? کم عللت بکفیک ، و کم مرضت بیدیک تبتغی لهم الشفاء ، و تستوصف لهم الاطباء ، غداه لا یغنی عنهم ، و لا یجدی علیهم بکاوک لم ینفع احدهم اشفاقک ، و لم تسعف فیه بطلبتک ، ولم تدفع عنه بقوتک و قد مثلت لک به الدنیا نفسک ، و بمصرعه مصرعک ان الدنیا دار صدق لمن صدقها ، و دار عافیه لمن فهم عنها ، و دار غنی لمن تزود منها ، و دار موعظه لمن اتعظ بها مسجد احباء الله ، و مصلی ملائکه الله ، و مهبط وحی الله ، و متجر اولیاء الله اکتسبوا فیها الرحمه ، و ربحوا فیها الجنه فمن ذا یذمها وقد آذنت ببینها ، و نادت بفراقها ، و نعت نفسها و اهلها ، فمثلت لهم ببلائها البلاء ، و شوقتهم بسرورها الی السرور ? راحت بعافیه ، و ابتکرت بفجیعه ، ترغیبا و ترهیبا و تخویفا و تحذیرا ، فذمها رجال غداه الندامه ، و حمدها آخرون یوم القیامه ذکرتهم الدنیا فتذکروا وحدثتهم فصدقوا ، و وعظتهم فاتعظوا
خودت را گول نزن
ماه رمضان هم کم کم داره به دهه دومش می رسه می دونی باید یک کمجدی به کارهای خودمون نگاه کنیم دیگه وقتشه که به این نفس و دل باج ندیم ببینیم برای شب های قدر خودمون رو آماده کردیم یانه .این مطلب امروز یک تازیانه سلوکی از امیر المومنین (علیه السلام)برای تمام مردمان روزگاره.امید آنکه در دل من نویسنده و شمای عزیز خواننده اثری بکنه و دعایی برای همه بکنید.
حدیث شماره 150 :
[14] امام علیه السلام در پاسخ کسیکه تقاضای موعظه کرد فرمود : [15] ازکسانی مباش که بدون عمل امید سعادت آخرت را دارند و توبه را با آرزوهای دراز تاخیر می اندازند [16] درباره دنیا همچون زاهدان سخن می گویند ولی همچون دنیا پرستان عمل می کنند . [1] هرگاه چیزی از دنیا به او برسد سیر نمی شود و اگر نرسد قانع نخواهد شد از شکر آنچه به او داده شده عاجز است [2] ولی باز هم فزونی می طلبد دیگران را از کار بد نهی می کند اما خود نهی نمی پذیرد به دیگران امر می کند اما خودش عمل نمی کند [3] نیکان را دوست می دارد اما عمل آنها را انجام نمی دهد گنهکاران را دشمن می دارد اما خود یکی از آنها است [4] مرگ را به خاطر زیادی گناهانش مکروه می شمارد اما خود به آنچه مرگ را به خاطر آن ناخوش می دارد ادامه می دهد [5] اگر بیمار شود پشیمان می گردد و اگر تندرست باشد احساس امنیت میکند و به لهو می پردازد به هنگام سلامت مغرور است [6] و به هنگام گرفتاری ناامید. اگر بلائیبه او برسد همچون بیچارگان دعا می کند [7] و اگر آسایش و وسعت به او برسد همچون مغروران از خدای روی می گرداند . نفس او را در امور دنیا به انجام آنچه گمان دارد وادار می کند [8] ولی در امور آخرت به آنچه یقین دارد اعتنا نمی کند بر دیگران به کمتر از گناه خود می ترسد و برای خویش بیشتر از آنچه عمل کرده امید دارد . [9] اگر بی نیاز شود مغرور و مفتون می گردد و اگر فقیر شود نومید و سست می شود [10] در عمل کوتاهی می کند و در سؤال مبالغه هرگاه شهوتی بر او عارض شود گناه را جلو می اندازد و توبه را تاخیر [11] و اگر محنتی به او برسد صبر و شکیبائی را بکلی از دست می دهد [12] عبرت آموختن را توصیف می کند ولی خود عبرت نمی گیرد موعظه بسیار می کند اما خود موعظه نمی پذیرد [13] سخن بسیار می گوید اما عمل کم می کند . برایدنی ای فانی کوشش فراوان دارد [14] ولی برای آخرت باقی مسامحه کار است . غنیمت را غرامت می بیند و غرامت را غنیمت [ و آنچه در راه خدا انفاق می کند در نظر او غرامت است و آنچه در راه معصیت خرج می کند غنیمت ] [15] از مرگ می ترسد ولی فرصتها را از دست می دهد[16] از دیگران معصیت های کوچک را بزرگ می شمارد در حالیکه بزرگتر از آن را از خود ناچیز به حساب می آورد [17] طاعتی را که اگر دیگران انجام دهد کوچک می شمرد از خودش بزرگ می داند . او به مردم ایراد می گیرد اما با خودش مجامله می کند [18] لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقیران محبوبتر است به نفع خود بر زیان دیگران حکم می کند . [1] اما هرگز به زیان خود به نفع دیگران حکم نمی کند دیگران را هدایت می کند و خود را گمراه می سازد . مردم از او اطاعت می کنند و او مخالفت می ورزد [2] حق خود را می گیرد ولی حق دیگران را نمی پردازد از مردم در آنچه معصیت خدا نیست می ترسد ولی از خدا در ستم کردن بر مردم نمی ترسد . سیدرضی می گوید : اگر در این کتاب جز این کلام نبود برای اندرز و موعظه و بینائی بینندگان و عبرت ناظران کافی بود .
150 - [14] وقال [ع ] لرجل ساله ان یعظه : [15] لا تکن ممن یرجو الاخره بغیر العمل و یرجی التوبه بطول الامل ، [16] یقول فی الدنیا بقول الزاهدین ، و یعمل فیها بعلم الراغبین ، [ نهج البلاغه م 32 ] [1] ان اعطی منها لم یشبع ، و ان منع منها لم یقنع ، یعجز عن شکر ما اوتی ، [2] و یبتغی الزیاده فیما بقی ، ینهی و لا ینتهی ، و یامر بما لا یاتی ، [3] یحب الصالحین لا یعمل عملهم ، و یبغض المذنبین و هو احدهم ، [4] یکره الموت لکثره ذنوبه ، و یقیم علی ما یکره الموت من اجله ، [5] ان سقم ظل نادما ، و ان صح امن لاهیا ، یعجب بنفسه اذا عوفی ، [6] و یقنط اذا ابتلی ، ان اصابه بلاء دعا مضطرا ، [7] و ان ناله رخاء اعرض مغترا ، تغلبه نفسه علی ما یظن ، [8] و لا یغلبها علی ما یستیقن ، یخاف علی غیره بادنی من ذنبه ، و یرجو لنفسه باکثر من عمله ، [9] ان استغنی بطر و فتن ، و ان افتقر قنط ووهن ،[10] یقصر اذا عمل ، و یبالغ اذا سال ، [11] ان عرضت له شهوه اسلف المعصیه ، و سوف التوبه ، و ان عرته محنه انفرج عن شرائط المله [12] یصف العبره و لا یعتبر ، و یبالغ فی الموعظه و لا یتعظ ، [13] فهو بالقول مدل ، و من العمل مقل ، ینافس فیما یفنی ، [14] و یسامح فیما یبقی یری الغنم مغرما و الغرم مغنما ، [15] یخشی الموت ، و لا یبادر الفوت ، [16] یستعظم من معصیه غیره ما یستقل اکثر منه من نفسه ، [17] و یستکثر من طاعته ما یحقره من طاعه غیره ، فهو علی الناس طاعن ، و لنفسه مداهن ، [18] اللهو مع الاغنیاء احب الیه من الذکر مع الفقراء ، یحکم علی غیره لنفسه ، [1] و لا یحکم علیها لغیره ، یرشد غیره و یغوی نفسه ، فهو یطاع و یعصی ، [2] و یتسوفی و لا یوفی ، و یخشی الخلق فی غیر ربه و لا یخشی ربه فی خلقه قال الرضی : و لو لم یکن فی هذا الکتاب الا هذا الکلام لکفی به موعظه ناجعه ، و حکمه بالغه ، و بصیره لمبصر ، و عبره لناظر مفکر
پسران برتر از پدران
محمدبن ابیبكر" در 25 ذیقعده سال 10 هجری، زمانی كه پیامبر اسلام، قصد انجام آخرین حج زندگی خویش را داشتند فریضه حج داشت، متولد شد[1] و "عایشه"، خواهر وی كنیه او را "ابا القاسم" گذاشت.[2]
"اسماء بنت عمیس"، مادر محمدبن ابیبكر، از زنان پاك روزگار خود بود. این بانو، نخست، همسر "جعفربن ابیطالب" بود. پس از شهادت جعفر در جنگ موته، به عقد "ابوبكر بن ابی قحافه" درآمد. حاصل این ازدواج، محمدبن ابیبكر بود.[3] اسماء بعد از مرگ ابوبكر، به عقد حضرت علی(ع) درآمد كه حاصل این ازدواج "یحیی بن علی بن ابیطالب" بود.[4]
زندگی محمد در خانه امیرالمؤمنین علی(ع)
محمدبن ابیبكر، از همان سنین كودكی، با حضرت علی(ع) آشنا شد، بعد از مرگ ابوبكر، و ازدواج اسماء با حضرت علی (ع)، محمد در خانه آن حضرت پرورش یافت و از نزدیك با شیوه زندگی امام علی (ع) و سیره آن حضرت آشنا شد، و این باعث شد كه محمد علاقه وافری به حضرت پیدا كند، حضرت علی (ع) نیز متقابلاً محمد را دوست میداشت و میفرمود:
«محمد از صلب ابوبكر و فرزند من است»[5]
محمد كمكم در خانه امیرالمؤمنین رشد كرد و معارف دین را بیواسطه از آن حضرت فرا میگرفت و از مردان بزرگ روزگار خود به حساب میآمد.
یكی از مهمترین حوادث دوران زندگی محمدبن ابیبكر، واقعه یومالدار یا همان جریان كشته شدن عثمان است كه روایات ضد و نقیضی در این باره نقل شده است.
در كتاب "استیعاب ابن عبد البر اندلسی"، چندین روایت آمده كه محمدبن ابیبكر را به عنوان قاتل عثمان معرفی میکند، ولی نویسنده استیعاب، در پایان با عنوان صحیحترین روایت، این روایت را آورده كه:
«اسدبن موسی از محمدبن طلحه روایت میكند:
شخصی به اسم كنانه گفت: من در یومالدار، در زمان كشته شدن عثمان حضور داشتم و شهادت میدهم كه محمدبن ابیبكر، عثمان را نكشت، بلكه وارد خانه عثمان شد و عثمان به او گفت: لَسْتُ بصاحبی (من بزرگتر تو نبودم) و با محمد صحبت كرد، بعد از آن محمد از پیش عثمان بیرون آمد، بدون اینكه به عثمان آسیب برساند، محمد به طلحه گفت: پس چه كسی او را كشت؟ گفت: مردی از اهل مصر كه به او "حیلة بن الأیهم" گفته میشود.»[6]
ای مردم، شما را به تقوا وصیت میكنم و از انجام اعمالی كه فردا از آن مورد سؤال قرار خواهید گرفت كوتاهی نكنید، شما در گرو اعمال خود هستید و با آنها حركت میكنید و روزی به آنها خواهید رسید
همچنین در كتاب "البدایه و النهایه" آورده كه محمدبن ابیبكر، عثمان را نكشته، بلكه از كسانی بوده كه فقط وارد خانه عثمان شد، بلكه عثمان را مورد عتاب قرار داده كه چرا دین خدا را منحرف كردی و سنت رسول خدا(ص) را نابود كردی، ولی پس از مشاجراتی كه بین آن دو صورت گرفت، بیرون رفت و عدهای از اهل مصر عثمان را كشتند.[7]
وقتی حضرت علی(ع) محاصره خانه عثمان را دید، به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) فرمودند: كه خانه عثمان را مورد محافظت قرار دهند، همچنین طلحه و زبیر با دیدن این جریان، فرزندان خود را به این كار گماردند. در این اثنا مردم كه به ستوه آمده بودند، حمله كردند و به سوی خانه عثمان یورش بردند و قصد از بین بردن او را داشتند، در این حین، سر مبارك امام حسن(ع) شكسته شد، به طوری كه خون بر سر و صورت حضرت جاری شد و وضع بدی پیدا كرد، عدهای از مصریان به همراه محمدبن ابیبكر، از پشت خانه عثمان وارد شدند و كسی متوجه آنها نشد.[8] و البته این جای سؤال است كه چطور مردان و غلامان عثمان، متوجه ورود آنها نشدند؟
به هر صورت، عثمان به چنگ مصریان افتاد، محمدبن ابیبكر، عثمان را گرفت و به زمین زد و از او پرسید، چرا معاویه به كمك تو نیامد؟ چرا اطرافیان تو، تو را یاری نكردند؟ چرا دین خدا را منحرف كردی؟ عثمان به محمد گفت: اگر پدر تو، مرا در این حالت میدید، بر من میگریست. محمد با این سخن، عثمان را رها كرد و از خانه عثمان، بیرون آمد، ولی عدهای از مصریان بیرون نیامدند و عثمان را كشتند، كه قاتل عثمان، مردی از مصریان، به نام "سودان بن حمران مرادی" بود.[9]
ولایت مصر
به دستور حضرت علی(ع)، محمدبن ابیبكر بعد از عزل "قیس بن سعد"، در سال 36 هجری، به جای او به ولایت مصر منصوب شد.[10] محمد وقتی وارد مصر شد در میان مردم حاضر شد و نامه علی(ع) را برای آنان قرائت كرد. حضرت در آن نامه فرمودند:
«ای محمد، تقوا پیشه كن و از خداوند اطاعت نما و در نهان و آشكار، از خداوند بترس و ظاهر و باطن خود را یكی كن...».[11]
حضرت علی (ع) در نامهای دیگر برای محمدبن ابیبكر و مردمان مصر نامهای نوشت و به آنان این چنین فرمود:
«ای مردم، شما را به تقوا وصیت میكنم و از انجام اعمالی كه فردا از آن مورد سؤال قرار خواهید گرفت كوتاهی نكنید، شما در گرو اعمال خود هستید و با آنها حركت میكنید و روزی به آنها خواهید رسید...[12]ای بندگان خدا از مرگ بترسید و اسباب و وسائل و زاد و توشه برای آن تهیه نمائید، مرگ شما را به جاهای سختی میكشاند و حوادث بزرگی در پی دارد...»[13]
محمد بن ابیبكر، یك ماه در مصر توقف كرد و بعد برای كسانی كه از بیعت با علی(ع)، خودداری كرده بودند، نامه فرستاد كه یا بیایید و بیعت كنید و یا از شهر ما خارج شوید. اما این گروه از بیعت امتناع كردند و از وی خواستند كه به آنان مهلت بدهد، ولی محمدبن ابیبكر، پیشنهاد آنان را قبول نكرد. در همین اثنا جریان جنگ صفین پیش آمد، این گروه متمرد وقتی شنیدند كه جریان جنگ صفین، به پایان رسید و شامیان به شام و عراقیان به عراق برگشتند، بر محمدبن ابیبكر شورش بردند، اما شورشهای آنان با شكست مواجه شد، در این میان شخصی به نام "معاویه بن خدیج" به خونخواهی عثمان، قیام كرد.
من در یومالدار، در زمان كشته شدن عثمان حضور داشتم و شهادت میدهم كه محمدبن ابیبكر، عثمان را نكشت
حضرت علی (ع) وقتی از حوادث مصر آگاه شد، مالك اشتر را برای آرام كردن اوضاع مصر به آن منطقه فرستاد. در این میان معاویه با دسیسهای مالك را در منطقهی "قلزم مصر" مسموم و به شهادت رساند.
مصر برای معاویه اهمیت زیادی داشت، لذا معاویه از هر ابزاری استفاده میكرد تا مصر را تصرف كند. معاویه به كمك عمروعاص و عدهای از بزرگان قریش طرحی ریختند كه با استفاده از آن اوضاع داخلی مصر را ناآرام كرده تا بتواند از بیرون با حملهای سریع و پرقدرت مصر را بگیرد.
معاویه گفت: برای موافقین و مخالفین خود نامه مینویسم، پیروان خود را به پایداری فرمان دهیم و آنها را منتظر ورودمان به مصر سازیم و دشمن خود را به صلح و سازش دعوت كرده... و آنان را از نبرد خود بترسانیم، اگر آنچه میخواهیم، یعنی تصرف مصر، بدون نبرد انجام گیرد، این همان چیزی است كه ما دوست داریم و گرنه جنگ با آنان را در پیش میگیریم.
عمروعاص گفت: هر چه خواهی عمل كن اما عاقبت كار جنگ است.[14] نهایتاً همین شد. معاویه لشكری به رهبری عمروعاص به جنگ محمدبن ابیبكر فرستاد كه در این نبرد عمروعاص با كمك نیروهای داخل مصر، محمد را محاصره كرد و بعد "معاویه بن خدیج" او را دستگیر كرده و او را گردن زد و بدن مباركش را در شكم یك الاغ مرده گذاشت و سوزاند.[15]
محمد بن ابیبكر این یار مخلص علی (ع)، تنها در جنگ جمل توانست به یاری مولا و امام خویش بشتابد و نهایتاً توسط دشمن خود معاویه به شهادت رسید و دعوت حق را لبیك گفت و در بیست و هشتمین بهار زندگی خود در سال 38 هجری به دیدار معبود شتافت.[16]
هنگامی كه خبر شهادت محمدبن ابیبكر را به حضرت علی (ع) رساندند، حضرت به شدت محزون و بی¬تاب گشتند. وقتی فردی در آن میان، از علت بیتابی ایشان پرسید، حضرت فرمودند:
چرا از مرگ او اندوهگین نباشم، او تربیت شده من بود و در خانهام رشد یافت، او برای فرزندانم، برادر به حساب میآمد. من پدر او بودم و او را فرزند خود میدانستم.[17]
پزوهشکده باقر العلوم
تنظیم برای تبیان: رضا سلطانی
پاورقی:
|
[1]. استیعاب، ج 3، ص 1366، مؤلف ابن عبدالبر (م 463)؛ تحقیق علی محمد البحاوی، بیروت، دارالجبل. [2]. اسدالغابه، ج 4، ص 326، مؤلف ابن اثیر (م 630)، بیروت دارالفكر [3]. استیعاب، ج 3، ص 1366. [4]. اسدالغابه، ج 4، ص 326. [5]. الغارات، ص 158، مؤلف ابراهیم بن محمد ثقفی كوفی (م 283)، ترجمه عزیز ا... عطاردی، انتشارات عطارد، 1372. [6]. استیعاب، ج 3، ص 1376. [7]. البدایه والنهایه؛ ج 7، ص 185، مؤلف ابن كثیر دمشقی (م 774)، بیروت، دارالفكر. [8]. مروج الذهب، ج1، ص 700 تا 703، مؤلف مسعودی (م 346)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم 1374. |
[9]. همان. [10]. طبری، ج 6، ص 2492، مؤلف محمدبن حریر طبری، (م 310)؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، سال 1362 [11]. همان. [12]. نهجالبلاغه، نامه 27. [13]. همان. [14]. الكامل، ابن اثیر، ج 4، ص 158 تا 168، ترجمه عباس خلیلی، انتشارات كتب ایران. [15]. الغارات، ص 131. [16]. الكامل، ج 3، ص 352. [17]. الغارات، ص 158. |
قدرت تصرف در بدن
عبادت و دعا 14
آیا از این بالاتر هم هست؟ آیا این مرکب عبودیت از این هم بیشتر انسان را به خدا نزدیک می کند و از این بیشتر هم به انسان قدرت و توانایی می دهد؟ بله، نه تنها رابطه ی انسان با بدن خود به اینجا منتهی می شود که روح از بدن مستقل شود و نیاز خودش را از بدن سلب کند، می رسد به مرحله ای که هر تصرفی که بخواهد، در بدن خودش می کند. حتی این قدرت را پیدا می کند (می دانم بعضی از شما این مطلب را شاید دیر باور می کنید) جلو حرکت قلب خودش را یک ساعت بگیرد و نمیرد، قدرت پیدا می کند دو ساعت نفس نکشد و نمیرد، قدرت پیدا می کند که با همین بدن طی الارض کند؛ بله قدرت پیدا می کند. این آ ثار عبادت است.
قدرت بر تصرف در دنیای بیرون
آیا از این بالاتر هم هست؟ بله، اگر شما وحشت نمی کنید، بالاترش هم هست. آن مرحله ی بالاتر، آن قدرتی است که بنده ای در اثر بندگی و عبودیت خداوند و در اثر قرب به ذات اقدس الهی و در اثر نزدیک شدن به کانون لایتناهای هستی می تواند در دنیای بیرون خودش هم تصرف کند، می تواند چوبی را تبدیل به اژدها کند، می تواند قرص ماه را دو نیم کند، می تواند تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین احضار کند. بله می تواند. العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. اما این مراحل از ما خیلی دور است، ما همان مرحله ی خودمان ار صحبت کنیم.
بنده در اثر بندگی و عبودیت خداوند و در اثر قرب به ذات اقدس الهی و در اثر نزدیک شدن به کانون لایتناهای هستی می تواند در دنیای بیرون خودش هم تصرف کند
ما که اینجا امشب آمده ایم نشسته ایم، گذشته از اینکه امشب از شبهای احیاء است و باید احیاء بشود، ولی این شب به یک اعتبار یک میمنتی پیدا کرده است و به یک اعتبار یک شئامتی. اما به ان اعتبار که شئامت است (مقدّم ذکر می کنم). در مثل این شبی مردی مثل علی بن ابی طالب را ما از دست داده ایم. و اما میمنت، برای اینکه رفتن علی بی ابی طالب یک رفتن عادی نیست، یک رفتنی است که واقعاً «مبارک باد» دارد؛ همین طور که صعصعة بن صوحان عبدی در همان شب دفن امیرالمؤمنین وقتی که آمد بالای قبر امیرالمؤمنین ایستاد (او و چند نفر معدود بودند که حضرت مجتبی سلام الله علیه از خواص نزدیک حضرت امیر خواسته بود بیایند) گفت چه خوب زندگی کردی و چه عالی مردی! هم شب
احیاء است، هم شبی است که تعلق دارد به امیرالمؤمنین علی علیه السلام. علی نسبت به دیگران چه مزیتی دارد که شما اینقدر شیفته ی علی هستید؟ علی با شما چه قوم و خویشی دارد؟ هیچ. علی با شما چه روابط مادی داشته است؟ هیچ گونه روابط مادی نداشته است. مزیت و خصوصیت علی چیست؟ خصوصیت علی عبودیت و بندگی است. یک بنده ی صالح کامل خداست، بنده ای است که جز در موضوع بندگی در موضوع دیگری نمی اندیشد، بنده ای است که تمام آن مراحل ربوبیت و تسلطی که عرض کردم به حد اعلی طی کرده است، بنده ای است که همیشه خدا را در اعمال خودش حاضر و ناظر می بیند.
چه عالی می نویسد به مالک اشتر نخعی! فرمان علی به مالک اشتر که در نهج البلاغه هست یکی از معجزات اسلام است. انسان حیرت می کند، در چهارده قرن پیش، در میان چنان قوم بدوی و وحشی یک چنین دستورالعمل اجتماعی عظیم و بزرگ [صادر شود] که انسان خیال می کند در قرن نوزدهم و بیستم یک عده فلاسفه نشسته اند تنظیم کرده اند. من نمی دانم این مردمی که دنبال معجزه می گردند، خیال کرده اند معجزه منحصر است به اینکه یک عصا اژدها بشود؟ آن معجزه برای عوام است. برای مرم عالِم دعای کمیل و دعای ابوحمزه ی ثمالی و مناجات شعبانیه معجزه است، فرمان علی به مالک اشتر معجزه است.
آن که مسلمان است برادر دینی توست و آن هم که مسلمان نیست انسانی است همنوع تو
در آنجا این جور می نویسد: مالک! خیال نکن حالا که رفته ای در کشور مصر، چون والی و مافوق این مردم هستی و مردم را رعایت خودت می پنداری، بنابراین مثل یک گرگ درنده هر کاری که دلت می خواهد بکنی؛ نه، چنین نیست. مردم را تقسیم می کند: آن که مسلمان است برادر دینی توست و آن هم که مسلمان نیست انسانی است همنوع تو. بعد در آخرش – که شاهد کلامم اینجاست – می فرماید: مالک! فَاِنَّکَ فَوقَهُم تو البته در بالادست رعیت خودت قرار گرفته ای، آنها محکومند و تو حاکم، اما وَ والی الاَمرِ عَلَیکَ فَوقَکَ آن کسی که این فرمان را به نام تو نوشت و این ابلاغ را برای تو صادر کرد که من باشم، بالاسر توست؛ مراقب تو هستم، اگر دست از پا خطای کنی مجازاتت می کنم. وَاللهُ فَوقَ مَن وَلاّکَ و ذات اقدس پروردگار در بالای سر آن کسی است که تو را حاکم مردم مصر کرد؛ خدا در بالا سر علی است و علی همیشه از خدای خودش می ترسد مبادا دست از پا خطا کند.
در ارتباط با مرحله ی دوم که مرحله ی تمرکز خیال و فکر است، دیگر چه از این بالاتر که علی در نماز می ایستد، آنچنان مستغرق در خدا و عبادت می شود که تیری که به پای مبارکش فرو رفته است و در حال عادی اگر بخواهند بیرون بیاورند رنج می برد و شاید بی تابی می کند، در حال نماز از بدنش بیرون می کشند و حس نمی کند. علی که علی است به واسطه ی این جهات است.
منبع: کتاب آزادی معنوی شهید مطهری