راسخون

لطیفه

papeli کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 12867
|
تاریخ عضویت : اسفند 1388 

 





بیمار با نگرانی به دکتر گفت: آقای دکتر خیلی نگرانم چون برای اولین بار است که می خواهم عمل جراحی انجام بدهم. دکتر جوان با خونسردی گفت: این که ترس ندارد من هم برای اولین بار است که می خواهم عمل جراحی انجام بدهم.


اولی:«چرا سرت را توی قفس کرده ای»
دومی:«می خواهم خواب از سرم بپرد.»


احمد: «این نامه را چه کسی برایت فرستاده است؟»
رضا:«برادرم»
احمد:«پس چرا چیزی ننوشته است؟»
رضا:« آخر با هم قهر هستیم.»



 

از مردی پرسیدند:«چه رنگی را دوست داری؟» کمی فکر کرد و گفت:«رنگ کم رنگ»




 

معلم:«چرا در آخر ماه ، ماه پنهان می شود آیا می دانی کجا می رود؟»
شاگرد:«آقا حتماً می رد حقوقش را بگیرد.»



 

اولی: اگر قلب کسی ایستاد چه کنیم؟
دومی: یک صندلی بگذاریم تا بنشیند.


اولی:« من از بس گوشت گاو خوردم مثل گاو قوی شدم.»
دومی:«خیلی عجیب است من 4 سال که ماهی می خورم ولی هنوز شنا کردن یادد نگرفتم!»

مشتری:«آقا صابون دارید؟»
فروشنده:«بله»                                                                                                            
مشتری:«لصفاً دست هایتان را بشویید و بعد 100 گرم پنیر به من بدهید!»

bahmanyar کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 113
|
تاریخ عضویت : بهمن 1389 

سلام

این عکس هایی که کنار لطیفه آوردی عالی بود

qolameali کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 1301
|
تاریخ عضویت : شهریور 1390 

خيلي لطيفه هاي زيبا وخنده داري بود.ممنونم از اين لطيفه هاي خوب باز هم بگذاريد.