زندگی نامه علما
ابوالفتح کراجکی449(ه.ق)
نزار منصورى
قاضى ابوالفتح محمد بن على بن عثمان بن على كراجكى، ثقهاى جليل القدر، فقيهى سترگ و محدثى چيره دست است.
در مورد علت نامگذارى او به «كراجكى» و نحوه تلفظ اين اسم در بين تاريخنگاران چند ايده وجود دارد:
1. برخى مانند: صاحب رياض العلما و محدث قمى، در كتاب «الكنى و الالقاب»، كراجك را - به فتح كاف و ضم جيم - روستايى واقع در دروازه واسط، در مركز شرقى عراق، سرِ راه بغداد - بصره دانستهاند.
2. ابن حجر عسقلانى، كراجك را برگرفته از كلمه «كراجك» - به فتح كاف و جيم - مىداند؛ كه به معناى يك نوع كارِ بدنى است.
3. يافعى، لقب «الخيمى» را نيز به القاب كراجكى اضافه نموده و در توضيح آن مىگويد: الخيمى منسوب به «خيم» است.[1]
در مورد اين كه چرا او را قاضى خطاب كردهاند
خبر دقيقى در دست نيست؛ زيرا تا كنون هيچ شهرى شناخته نشده كه منصب قضاوت يا حكومت آن بر عهده شخصيت مورد نظر ما بوده باشد؛ فقط احتمال مىرود كه منصب قضا، از سوى فرمانروايان طرابلس به او نسبت داده شده باشد.
تاريخ ولادت كراجكى به طور دقيق روشن نيست و در كتابهاى تراجم نيز مطلبى در اين باره ديده نمىشود؛ اما به طور احتمالى - با توجه به اينكه وى در سال (399 ه'.ق.)، از ابوالحسن على بن احمد لغوى، معروف به «ركاز» روايت كرده و معمولاً اين كار در سنين 25 سالگى امكانپذير است - مىتوان حدس زد كه سال ولادت او (374 ه'.ق.) بوده و حدود 75 سال عمر نموده است.
كراجكى عشق روزافزونى به تحصيل دانش داشت و در دوران زندگىاش، پيوسته براى آموختن تازها به سرزمينهاى مختلف اسلامى و غير اسلامى سفر نمود. در اين سفرها علاوه بر تحصيل، آثار گرانسنگى را نيز براى برخى اشخاص مانند: اميران، صاحب منصبان و عالمان به رشته تحرير درآورده است. از تأليفات متعدد و متنوع اين عالم فرزانه در زمينههاى: فقه، اصول، حساب، رياضيات، فلك، ادب، حديث، فلسفه، كلام، نحو، اخلاق، تاريخ، رجال،
تفسير و... به روشنى مىتوان دريافت، كه وى به معارف و دانشهاى موجود در عصرش، توجه خاصى داشته است. به دليل تلاش كراجكى در فراگيرى دانشهاى مختلف، تاريخنگاران او را با اوصافى چون: نحوى، لغوى، منجم، طبيب، متكلم، محدث، فقيه، و متفنن توصيف نمودهاند.
اسامى سرزمينهايى كه كراجكى بدانجا سفر كرده بدين شرح است:
1. دمشق؛
2. طرابلس؛
3. بغداد، (399 ه'.ق.)؛
4. ميافارقين، (399 ه'.ق.)؛
5. قاهره، (407 و 426 ه'.ق.)؛
6. صيدا - لبنان، (411 ه'.ق.)؛
7. مكه، 0413 ه'.ق.)؛
8. رمله، (410 - 416 ه'.ق.)؛
9. صور - لبنان، (416 ه'.ق.)؛
10 ببليس، (418 ه'.ق.)؛
11. مصر، (436 ه'.ق.)؛
12. حلب (436 ه'.ق.)؛
13. طبريه - فلسطين، (436 ه'.ق.)؛
يكى از دانشهايى كه كراجكى بدان پرداخته، علم حديث است. وى از بزرگان اين رشته، در شهرهاى مختلف بهره برده و به نقل حديث مبادرت ورزيده است. اسامى تعدادى از مشايخ وى در اين دانش عبارتند از:
1. احمد بن حمزه الشريف ابومنصور حسينى عريضى،
2. احمد بن محمد بن احمد هالينى هروى (410 ه'.ق.)،
3. اسد بن ابراهيم بن كليب قاضى ابوالحسن سلمى خراسانى، بغداد، (410 ه'.ق.)،
4. عبداللَّه بن عثمان بن حماس ابومحمد،
5. ابوالعباس بن نوح بن محمد حنبلى، (411 ه'.ق.)،
6. على بن محمد ابوالحسن بساط بغدادى، (410 ه'.ق.)،
7. ابوالحسن بن موسى بن جعفر حسينى، قاهره (407 ه'.ق)،
8. محمد بن على بن محمد صخر قاضى ابوالحسن ازدى، مصر (426 ه'.ق.)،
9. محمد بن احمد بن شاذان قمى، مكه، (412 ه'.ق.)،
10. على بن احمد، ابوالحسن لغوى، معروف به ابن ركاز، ميانارقين (399 ه'.ق.)،
11. سيد مرتضى انصارى، بغداد (436 ه'.ق.)،[2]
12. شيخ ابوالعباس، احمد بن اسماعيل بن عثمان، حلب (436 ه'.ق.)،
كراجكى آثار متنوع و گوناگونى در رشتههاى مختلف علوم اسلامى به يادگار گذاشته است. برخى از اين آثار در «مستدرك» و «روضات الجنات» خوانسارى و پارهاى از آنها در «كنز الفوائد» ذكر گرديدهاند و ما مجموعه اين آثار را بدين شرح و به طور مفصل گرد آوردهايم:
َّ 1 . الابانة عن المماثلة فى الاستدلال لاثبات النبوة و الامامة؛
اين كتاب در «الذريعه» چينن وصف شده است:
كتابى است لطيف و بى نظير كه در آن براى اثبات مسئله نبوت و امامت براى منكران، از روش و شيوه يكسان و واحدى جهت استدلال استفاده گرديده؛ به اين ترتيب كه فرض شده، در مجلسى، از سه گروه: امامى، معتزلى و يهودى حضور دارند و درباره اثبات نبوت خاصه، براى يهود و اثبات امامت، براى معتزله، دليل و برهان آورده شده است. الذريعه، اين كتاب را به نام «ايضاح المماثله» ذكر نموده است.
2. الاخبار فى الاحاد؛
3. الاختيار من الاخبار؛
اين كتاب خلاصه كتاب «الاخبار» قاضى نعمان مصرى است، كه به منزله خلاصه كتاب «دعائم الاسلام» اوست.
4. ادكار الاخوان بوجوب (حق) حقوق الايمان؛[3]
5. الاستطراف فيما ورد فى الفقه من الانصاف؛
اين كتاب، اثرى است با مضامينى بى مانند، كه پيش از آن نظير نداشته و مشتمل بر نيمى از فقه است كه نويسنده، آن را براى قاضى ابوالفتح عبدالحاكم تدوين نموده است.
6 . الاستنصار فى النص على الائمة الاطهار؛
7 . الاصول الى مذهب آل الرسول(ع)؛
تأليف اين اثر در سال (416 ه'.ق.)، در شهر صور و براى شيعيان آن ديار صورت گرفته است.
8 . الاعلام بحقيقة ايمان اسلام اميرالمؤمنين(ع) (و ولده الكرام) ؛
نام اين كتاب در «كنزالفوائد» آورده شده و در مجله «تراثنا»، شماره 21، به چاپ رسيده است.[4]
9 . الاغلاط فيما يرويه الجمهور؛
صفدى نام اين اثر را ذكر كرده و شايد اين اثر، همان كتاب «التعجب فى الامامة من اغلاط العامه» باشد.[5]
10 . الاقناع عند تعذر الاجماع؛
اين كتاب در مقدمات علم كلام نوشته شده و ناتمام مانده است.
11 . انتفاع المؤمنين بما فى ايدى السلاطين؛
اين اثر در سال (411 ه'.ق.) به تأليف درآمده و طبق گفته بعضى از معاصرانِ كراجكى، براى اهالى صيدا تأليف شده است.
12 . الانتقام ممن عذر باميرالمؤمنين(ع)؛ كتاب مذكور، ردّ بر شبهاتى است كه ابنشاذان الشعرى بر آيه «نماز» نموده است. گفته شده كه پيش از آن، مانند اين كتاب نيامده است.
13 . الايضاح بين طريقى الزيديّه و الاماميه؛[6]
14 . ايضاح السبيل الى علم اوقات الليل؛
در اين كتاب منزلهاى بيست و هشت گانه با كوكبهايش بيان شده و از موقعيت و نسبت هر يك با ديگرى بحث شده است. اين اثر سودمند حاوى راهنمايىها و استدلالهايى است كه به واسطه آنها مىتوان به شناخت ستارگان و جايگاه آنها و اوقات شبانه پى برد. مجموعه اين كتاب يك بخش دويست برگى است.
15 . ايضاح المماثله؛ كه «الابانه عن المماثله» هم گفته شده است.
16 . الايضاح عن احكام النكاح؛
مؤلف، اين كتاب را در شهر صيدا در سال (441 ه'.ق.)، به دستور امير ذخرالدوله و در يك جزء تأليف نموده است. اثر ياد شده به بيان مسائل اختلافى بين دو فرقه اماميه و اسماعيليه پرداخته است.
17 . الباهر فى الاخبار؛ اين اثر ناتمام مانده است.
18 . برالوالدين؛ اين كتاب را التعريف بوجوب حق الوالدين نيز ناميدهاند.
19 . البرهان على صحه طول عمر الامام صاحب الزمان؛ اين كتاب به همراه كنزالفوائد در يك مجلد به چاپ رسيده است.[7]
20 . البستان فى الفقه يا المشجر؛
اين كتاب حاوى مطالب بىنظيرى است. ابواب فقه در اين كتاب تقسيمبندى شده و هر فنى، فرعبندى و شاخه شاخه گرديده است. مؤلف، اين كتاب را براى قاضىِ جليلالقدر، ابوطالب عبداللَّه بن محمد بن عمار به رشته تحرير درآورده است. علت نامگذارى اين اثر به «المشجر» نيز بدين علت است كه ابواب فقه در آن به صورت درخت به نمايش درآمده و به آن «التشجير» هم گفته شده است.
21 . البيان عن اعتقاد اهل الايمان؛
اين كتاب نيز از مختصرات كنزالفوائد به حساب مىآيد.[8]
22 . التأديب؛ جزوه كوچكى است كه مؤلف آن را براى فرزندش نوشته است.
23 . التحفه فى الخواتيم؛ جزوه مختصرى است.
24 . التذكر باصول الفقه يا مختصر التذكره؛
25 . تسلية الرؤساء؛
26 . الناصريه فى الليل و الجمعه؛ كه براى امير ناصرالدوله تدوين شده است.
27 . التعجب فى الامامه من اغلاط العامه؛[9]
28 . التعريف بوجوب حق الوالدين؛[10]
نگارنده اين اثر را براى فرزندش تأليف نموده است.
29 . التفضيل؛
30 . تفضيل الانبياء على الملائكه؛ از مختصرات كنزالفوائد است.
31 . التلقين لاولاد المؤمنين؛
اين كتاب مجموعه كوچكى است در دو جزء و در طرابلس تأليف شده است.
32 . رسالة التنبيه على اغلاط ابىالحسين البصرى؛ در يك فصل و در مورد امامت تأليف شده است.
33 . التنبيه على حقيقة البلاغه؛
34 . التهذيب؛
اين كتاب درباره عبادات شرعيه و با سبكى روان، ساده و مضامينى مفيد، در يك مجموعه هفتاد برگى، همراه با كتاب التلقين لاولاد المؤمنين به رشته تحرير درآمده است. اين اثر در طرابلس نوشته شده و «تهذيب المسترشدين» نيز بدان گفته شده است.
35 . التهذيب متصل بالتلقين يا تهذيب المسترشدين؛
36 . الجدول فى طبقات الارث يا مختصر طبقات الورّاث؛
37 . الجدول المدهش يا المدهش؛ شيخ ابراهيم كفعمى در آخر كتاب «بلد الامين» از اين كتاب اقتباس نموده است.
38 . الجليس؛
اين اثر كتابى بى مانند است و نظير بوستانى كه از درختان و گياهان انبوده پوشيده شده باشد؛ به مطالب متنوع و گوناگونى از قبيل سيره و روش، آداب شاهان و تحفهها، راه و رسم حكيمان، مانند: اشعار غمگين و آداب و مطالبى كه خواننده را از ساير مجموعهها بى نياز مىكند، آراسته شده است. خلاصه، كشكولى است در پنج بخش و پانصد صفحه.
39 . جواب رسالة الاخوان (الاخوين)؛
اين رساله شصت برگى دربرگيرنده مطالبى در رد و نقض اشعريه است.
40 . جواب الرسالة الحازمية؛
اين اثر درباره ابطال عدد و تثبيت هلال ماه است؛ به اين معنا كه اول هر ماه با مشاهده و ديدن، ثابت مىشود، نه با گذشتن سى روز.
كراجكى مىگويد: اين رساله، در رد ابوالحسن بن ابوحازم مصرى، شاگرد استاد من و پس از اعراض و عدول من از عدد سى براى اثبات اول ماه، در چهل برگه تدوين يافته است.
41 . الجواب عن ثلاث آيات؛
42 . حجة العالم فى هيئة العالم؛
43 اين اثر از جمله كتابهاى كراجكى در هيئت و حساب به شمار مىآيد و در برگيرنده شكل آسمان و زمين و كروى بودن آن است و همچنين دليل مخالفان اين عقيده (كروى بودن زمين) را رد مىنمايد. اين كتاب مجموعه كوچكى است.
44 . الحساب الهندى و ابوابه و عمل الجذور و المكتبات المفتوحه و الصم؛
45 . خبر الغدير يا دليل النص بخبر الغدير على امامة اميرالمؤمنين(ع)؛
46 . دامغة النصارى؛
اين كتاب، رد سخنان ابىهيثم نصرانى در مورد تثليث است و به صورت رسالهاى در يك بخش گردآورى شده است.
47 . دليل النص بخبر الغدير؛
48 . الذخر للمعاد فى صحيح الاعتقاد؛ قسمتى از كنزالفوائد است.
49 . ذكر الاسباب الصاده عن معرفة الصواب؛[11]
50 . الرحله؛
ابن طى حلبى در شرح حال حسن بن بشر بن على طرابلسى به اين اثر اشاره كرده است.
51 . الرد على الغلاة؛
اين كتاب نيز قسمتى از كنزالفوائد است.
52 . ردع الجاهل و تنبيه الغافل؛
اين كتاب نقض و ردّ كلام ابى المحاسن معرى در مورد اشكال او بر شريف مرتضى است در موضوع مسح پاها در وضو. كراجكى رسالهاى دارد به نام «القول المبين عن وجوب مسح الرجلى»، كه همراه كنزالفوائد طبع شده است. و اخيراً نيز مورد تحقيق قرار گرفته و در مجله «تراثنا»، شماره 19، به چاپ رسيده است.
53 . الرسالة التبانيه يا المسئله التبانيه؛ اين رساله درباره برترى حضرت اميرالمؤمنين(ع) بر همه موجودات به جز حضرت رسول(ص) به نگارش در آمده و غير از رساله «العلويه فى فضل اميرالمؤمنين» است.
54 . رسالته الى ولده؛
مرحوم مجلسى در بحارالانوار از اين رساله نام برده است.[12]
55 . رياض العقول فى مقدمات الاصول؛
اين اثر از جمله كتابهاى كراجكى در علم كلام و حكمت است كه در يك جزء نوشته شده و ناتمام باقى مانده است.
56 . الزاهر فى ادب الملوك؛
اين اثر جزوه مختصر و بىسابقهاى در ادب است و به دستور امير صارمالدوله ذى الفضليلتين به رشته تحرير درآمده است.
57 . شرح الاستبصار فى النص على الائمة الاطهار؛
58 . شرح جمل العلم و العمل؛
اين كتاب شرحى بر كتاب «جل العلم و العملِ» شريف مرتضى علم الهدى است.
59 . عدة البصير فى حج يوم الغدير؛
اين كتاب، اثر مفيدى است درباره امامت. نويسنده، محتواى آن را به اثبات امامت اميرالمؤمنين(ع) در روز غدير اختصاص داده است. كتاب مورد نظر از نظر اتقان و استوارى در نهايت درجه كمال قرار دارد؛ تا جاييكه به تنهايى براى شيعه در اثبات امامت كافى است. اين اثر در يك جزوه دويست برگى و در طرابلس براى شيخ ابوالكتائب احمد بن محمد بن عمار نوشته شده است.
60 . العيون فى آلاداب؛
61 . الفايد فى الاصول؛
مؤلف در اين مجموعه، به طور كامل به بحث در مورد حدوث عالم و اثبات محدث عالم پرداخته است.
62 . غاية الانصاف فى مسائل الخلاف؛
در اين كتاب مسائل اختلافى بين ابوالصلاح حلبى (فقيه شيعى) و سيد مرتضى، مورد ارزيابى قرار گرفته و نظرات سيد مرتضى پذيرفته شده است.
63 . الفاضح؛
در اين كتاب سرپيچىها و نافرمانىهاى كسانى كه عليه اميرالمؤمنين(ع) قيام كردند، مورد بحث قرار گرفته است. اين رساله نيز ناتمام باقى مانده است.
64 . الفهرست؛ كه سيد بن طاووس از آن ياد كرده است.[13]
65 . القول فى معرفة النبى(ص) بالكتابة و سائر اللغات؛ نام ديگر اين اثر «مختصر القول فى معرفة النبى(ص)» است و مؤلف آن را در قاهره، در يك جزء و براى ابواليقضان نوشته است.
66 . الكافى فى الاستدلال على صحة القول برؤية الهلال؛
سيد بن طاووس اين اثر را در كتاب «الاقبال» ذكر كرده و درباره آن گفته است:
از آثار كراجكى كتابى به دستم رسيد كه وى در آن معتقد بود: ماه رمضان از سى روز كمتر نيست. پس از مدتى، اثر ديگرى از او يافتم به نام «الكافى». در اين كتاب وى براى صحت رؤيت در اثبات ماه استدلال نموده بود و بر خلاف نظر قبلى خود معتقد شده بود كه ماه رمضان از سى روز كمتر هم مىشود و از نظر قبلى خود عذرخواهى نموده بود. اين كتاب در حدود صد صفحه و در مصر تأليف شده است.
67 . الكفايه فى الهدايه؛
اين اثر در مقدمات اصول علم كلام نگاشته شده؛ اما ناتمام مانده است.
68 . الكلام فى الخلأ و الملأ؛
69 . كنزالفوائد؛
اين كتاب از مشهورترين تأليفات كراجكى به حساب مىآيد. وى اين اثر را در پنج بخش و براى عمويش به رشته تحرير درآورده است. اثر ياد شده حاوى علوم و فنون نفيسه مخصوصاً اصول، فضائل و اخلاق است و از نيكوترين تأليفات اوست و تا اين زمان باقى مانده است.
70 . المؤمن؛
71 . المجالس فى مقدمات صناعة الكلام؛
اين كتاب از نظر ترتيب بى سابقه و بىنظير است و به دستور امير صارم الدوله ذوالفضلين نوشته شده است. اگر چه اين كتاب ناتمام مانده؛ اما هشت بخش از آن تأليف شده است.
72 . مجلس الكر و الفر؛
73 . مختصر البيان عن دلالة شهر رمضان؛
مؤلف در اين كتاب براى اثبات هرماه، قائل به عدد گرديده، نه رؤيت هلال. اين كتاب مورد نقض قرار گرفته با اين دليل كه تنها معيار، عدد «سى» نيست؛ بلكه رؤيت نيز مىتواند ملاك و معيار شناخت اول ماه باشد.
74 . مختصر التذكره باصول الفقه؛
اين كتاب برگرفته از كتاب «التذكره» شيخ مفيد است و در كنزالفوائد از آن به «التذكره» ياد شده است.
75 . مختصر كتاب التنزيه؛
التنزيه اثر سيد مرتضى است كه كراجكى قسمت بحث انبياء را خلاصه نمود. ولى بخش ائمه باقى مانده است.
76 . مختصر دعائم الاسلام للقاضى النعمان؛
77 . مختصر طبقات الوارث؛ رساله مختصرى است كه براى مبتدىها در طرابلس تأليف شده است.
78 . مختصر كتاب ابن خداع الشريف؛
اين اثر در بيان اعقاب فرزندان امام حسن و امام حسين(ع) (انساب) نوشته شده و در اين فن كتابى است بى سابقه. بعضى از دانشوران گفتهاند: اين كتاب شجر است يعنى محتواى آن به صورت درخت نمايش داده شده است. آقا بزرگ تهرانى مىگويد: اگر چه اين به صورت مشجر تأليف شده است؛ اما غير از كتاب «التشجير» اوست.[14]
79 . المراشد، المنتخب من غرر الفوائد؛
غرر الفوائد، همان كتاب امالى سيد مرتضى است و در برگيرنده تفسير آيات قرآن و در دويست برگ به نگارش درآمده است.
80 . المزار؛
مجموعهاى است مختصر در مورد زيارت ابراهيم خليل(ع).
81 . مزيل اللبى و مكمل الانس ؛ در علم نجوم.
82 . مسئله فى العدد و عدد نقص شهر رمضان؛
83 . مسئلة العدل فى المحاكمة الى العقل؛
84 . المسئلة القيسرانيه؛
جزوهاى است مختصر درباره ازدواج پيامبر(ص) با عايشه و حفصه.
85 . معارضة الاضداد باتفاق الاعداد؛
جزوهاى است كوچك در مورد امامت.
86 . معدن الجواهر و رياضة الخواطر؛[15]
اين كتاب از جمله آثار كراجكى در آداب، حِكَم، و پند و اندرزهايى از رسول خدا(ص) است.
87 . معرفة الفارض على استخراج سهام الفرائض؛
اثر مفيدى است كه در جزوه شصت ورقى در طرابلس تأليف شده و در موضوع ارث تأليف شده است. در اين كتاب آنچه را كه طبقات وارثان استحقاق دارند و همچنين راه و روش بدست آوردن سهمشان بدون نقص بيان شده است.
88 . المقنع للحاج و الزائر؛
جزوه كوچكى است كه به درخواست قائد ابوالبقاء فور بن نزال نوشته شده است.
89 . المنازل؛[16]
90 . مناسك النسوان؛ جزوه كم حجمى است كه به دستور صارم الدوله تحرير يافته و غير از كتاب «نهج البيان فى مناسك النسوان» است.
91 . المنسك العصىّ؛
اين جزوه نيز به دستور امير صارمالدوله و معاصرِ وى ذوالفخرين در طبريّه فلسطين نگاشته شده و نسخههاى آن در بسيارى از شهرها منتشر گرديده است.[17]
92 . المنقوض يا مختصر البيان من دلالة شهر رمضان؛
جزوهاى است كه در «رمله» و براى قاضى القضاة تدوين شده است.
93 . موعظة العقل (العقلاء) للنفس؛
اين اثر در دو جزوه در آداب و حِكَم تأليف شده است.
94 . المنهاج الى معرفة منسك الحاج؛
دستورالعمل كاملى است در فقه، كه كيفيت بجاآوردن زيارات در آن بيان شد است، اين جزوه نيز براى صارم الدوله نگاشته شده تا حجش را طبق آن انجام دهد.
95 . النجوم؛
96 . نصيحة الاخوان؛
97 . نصيحة الشيعة؛
اين اثر در بعضى از نسخهها، «فصيحة الشيعة» ثبت شده است. آقا بزرگ تهرانى مىگويد: كتابى به همين نام در كتابخانه رضويه وجود دارد و شايد اين كتاب همان «نصائح الشيعة» باشد.[18]
98 . النصوص؛
مرحوم مجلسى، در بحارالانوار اين اثر را با همين نام ذكر كرده است.[19]
99 . نظم الدرر فى مبنى الكواكب و الصور؛
كتابى است بىسابقه و از جمله آثار او در هيئت، كه اسامى كواكب و ستارگان، طبق نامگذارى عربها و اصل رصد در آن گردآورى شده است.
100 . نقض رسالة فودان بعد - كذاب المروزى فى الجزو (الكلام)؛
رسالهاى چهل برگى است در كلام و حكمت.
101 . نهج البيان فى مناسك النسوان؛
اين جزوه، پنجاه برگ است و در طرابلس به دستور شيخ بزگوار ابوالكتائب احمد بن محمد بن عمار نوشته شده است.
102 . النوادر؛
103 . هداية المسترشدين؛ اين كتاب ناتمام مانده است.
104 . الوزيرى؛
105 . الوصية؛[20]
سيد طباطبايى (بحرالعلوم)، احتمال داده كه اين كتاب يكى از دو كتاب: «التعريف بحقوق الوالدين» يا «التاديب» باشد.
َّ عالمان و دانشمندان بسيارى درباره شأن و منزلت كراجكى، سخن گفتهاند و به بهترين وجه مقام علمى او را ستودهاند كه به عنوان نمونه به برخى از فرمايشات اين بزرگان مىپردازيم.
1 . شيخ منتجب الدين بن بابويه:
شيخ عالم ثقه ابوالفتح محمد بن على كراجكى، فقيه اصحاب، كه نزد سيد مرتضى و شيخ طوسى روايت قرائت نموده است و صاحب تصانيف نيز هست كه از جمله آنها مىتوان به كتاب «التعجب» و كتاب «النوادر» اشاره كرد و اخبار ما از او، به واسطه پدرم، از پدرش نقل شده است.[21]
2 . محدث قمى(ره):
اعلم، فاضل، متكلم، فقيه، محدث، ثقه، جليلالقدر، شيخ مشايخ طائفه.[22]
3 . سيد محسن امين:
او فقيه متكلم و حكيم رياضى دان است و در همه اين زمينهها داراى تصنيف و تأليف نيز هست.[23]
4 . علامه مامقانى:
كسى كه كتاب كنزالفوائد را ببيند؛ نهايت فضل، تحقيق، دقت و كمال اطلاع او بر مذاهب و اخبار را به خوبى درك خواهد كرد. براى تو لازم است كه اين كتاب را مطالعه كنى؛ زيرا از كتابهاى نفيس و ارزنده است.[24]
5 . محقق شوشترى:
شيخ محدث، فقيه متكلم، متبحر، رفيع الشأن و منزلت، قاضى ابوالفتح.. از شاگردان بزرگ سيد مرتضى، شيخ طوسى، ديلمى و واسطى است و از مفيد نيز روايت نقل كرده است.[25]
6 . بحرالعلوم در كتاب رجالش:
محمد بن على كراجكى شيخ فقيه، قاضى ابوالفتح صاحب كتاب «كنزالفوائد»، از شاگردان شيخ مفيد(ره) است. وى روايات زيادى از شيخ نقل كرده و رساله او را در اصول فقه، در فصل چهارم، از جزء دوم همين كتاب ذكر نموده است و خودِ كراجكى مىگويد: از عده زيادى از مشايخ (غير از شيخ مفيد) مانند ابوعبداللَّه الحسين بن عبيداللَّه بن على واسطى روايت كرده است. او در جزء اول كتابش گفته است: استادم ابوعبداللَّه الحسين بن عبيداللَّه بن على واسطى به من خبر داد.[26]
7 . محقق خوانسارى:
الشيخ العالم الثقه، ابوالفتح محمد بن على الكراجكى، فقيه اصحاب، كه از سيد مرتضى و شيخ ابوجعفر طوسى(ره) روايت مىنمايد. از روايات او در كنزالفوائد و غير آن برمىآيد كه وى در شهرهاى مختلف سفر مىكرده و هدفش در بيشتر اين سفرها، تحصيل فقه، حديث، ادب و غير اينها بوده است. از آنجا كه وى بيشتر در مركز مصر، يعنى قاهره و ديگر شهرهاى اين كشور اقامت داشته؛ در اجازاتش به «تريل الرمله» يا «الرمله البيضاء»[27] شهرت يافته است. از همين كتاب برمىآيد كه اقامت كراجكى در مصر، حدود دهه دوم، پس از سال (400 ه'.ق.) بوده است. كراجكى در اين ديار، معمر مشرقى - از ياران اميرالمؤمنين(ع) - را ملاقات كرده است و قول صاحب مجمع البحرين - در واژه سلاربن عبدالعزيز - نيز بر اين امر گواهى مىدهد.[28]
8 . شيخ آقا بزرگ تهرانى:
محمد بن عثمان كراجكى، عالم، ثقه، ابوالفتح، فقيه اصحاب، بر مرتضى علم الهدى و شيخ طوسى روايت قرائت نموده است. بحرالعلوم او را از شاگردان شيخ طوسى شمرده است، بله در رتبه شاگردان وى بوده؛ اما از شاگردان مفيد است و در تصانيفش از: شيخ مفيد، مرتضى، سلار بن عبدالعزيز، ابى المرجا محمد بن على بن طالب بلدى در قاهره، شريف ابى منصور احمد بن حمزه عريضى در رمله و ابوالعباس احمد بن غسان در حلب و همگى از ابوالمفضل شيبانى، روايت مىكنند و همچنين قاضى محمد بن على بن سنجر از وى روايت كرده است.
9 . صفدى:
محمد بن على ابوالفتح كراجكى - با دو كاف و جيم - شيخ الشيعة و «خيمى» است. وى ربيعالاول (449 ه'.ق.) از دنيا رفته است. او از فحول شيعيان و در فقهِ شيعه چيرهدست است و بزرگانى چون سيد مرتضى را ملاقات نموده است. كتابهايى چون «تلقين اولاد المؤمنين»، «الاغلاط فيما يرويه الجمهور»، مواعظ العقلاء للنفس»، «المنازل»، «عدد ما جاء فى الاثنى عشر» و «المؤمن» از اوست.[29]
10 . شيخ عبداللَّه نعمه:
او از پيشوايان زمان خودش در فقه، كلام، حكمت، طب، فلك و رياضيات است. بسيارى از دانشمندان او را چنين ستودهاند. علامه، شيخ الفقها و المتكلمين، وحيد عصره و فريد دهره در فقه، كلام، حكمت و رياضيات، مصنف در همه اين فنون و علوم و متفنن در تصنيف. وى از محضر بسيارى از عالمان بزرگ زمانش، از جمله: شيخ مفيد، سيد مرتضى و سلار بن عبدالعزيز ديلمى، حسين بن عبيداللَّه واسطى و ابوالحسن بن شاذان قمى، كسب فيض نموده است. مرغزار سبز و پربارش به گونهاى است كه پژمردگى و زردى در آن راه ندارد. تأليفات او در ابواب مختلف دانشها، به قدرى است كه كتابخانه بزرگى را تشكيل مىدهد و هر انسانى را بى اختيار دچار حيرت و بهتزدگى مىنمايد و گوياى نشاط علمى و انديشه ژرف و پربار و نيز از سويى دليل بر تعهد و پاىبندى او در قبال رسالت علمى اوست.
زندگى كراجكى در حال نقل و انتقال در بين شهرهاى: رمله، حلب، دمشق، و ساير شهرها سپرى مىشد. اقامت او در طرابلس طولانى شد و يافعى به خاطر سكونت كراجكى در «خيم» مصر، او را به «خيمى» توصيف كرده است. بسيارى او را «نيزيل الرمله و القاهره» ناميدهاند. وى به صور و صيدا نيز سفر كرده است و برخى از كتابهايش را براى شيعيان آنجا به نگارش درآورده است. تعدادى از آثارش را در طرابلس تأليف كرده است. كتابهاى كراجكى مورد اعتماد مرحوم مجلسى بوده و از منابع بحارالانوار محسوب مىشود؛ زيرا در بحار، از كتابهاى «النصوص»، «معدن الجواهر»، «كنزالفوائد»، و «رساله تفضيل اميرالمؤمنين(ع)» اقتباس شده است.
سيد بن طاووس نيز در كتاب «فلاح السائل» بر رسالهاى كه كراجكى براى فرزندش نوشته، اعتماد نموده؛ اما شهرت كراجكى به واسطه كتاب «كنزالفوائد» است. اين كتاب حاوى مسائل دقيقى از علم كلام و مسائل مختلف از قبيل تعدادى از فروض و فقه، اصول، ادبيات، تازههاى شعر، حديث، تاريخ و... است.[30]
11 . ابن قاضى شهبة الشافعى:
محمد بن على ابوالفتح كراجكى واسطى، نحوى، لغوى، علامه، طبيب، منجم متكلم، خيمى، رأس شيعه و صاحب تصانيف. ذهبى او را اين چنين توصيف كرده است.[31]
12 . سمعانى در انساب:
كراجكى - به فتح كاف - منسوب به قريهاى واقع در واسط است و در شهر صور، در سال (449 ه'.ق.) وفات يافته است. وى نحوى، لغوى، منجم، طبيب، متكلم، متفنن، از بزرگان اصحاب شريف رضى و مؤلف كتاب «تلقين اولاد المؤمنين» است.[32]
13 . شيخ حر عاملى:
عالم، فاضل، متكلم، فقيه، محدث، ثقه جليلالقدر.
عاملى در ادامه، پس از ذكر تعدادى از كتابهاى كراجكى، آنچه را كه ابن بابويه و ابن شهرآشوب در مورد كراجكى گفتهاند آورده و سپس مىگويد: كتاب الفهرست متعلق به كراجكى است، سيد بن طاووس هم همين مطلب را در آخر كتاب «الورع الواقيه» تاييد كرده است.[33]
14 . مجلسى(ره):
اما كراجكى، او از عالمان و متكلمان بزرگ است و جميع ارباب اجازات به او مستند مىشوند. كتاب «كنزالفوائد» او از كتابهاى مشهورى است كه همه كسانى كه بعد از او آمدهاند از آن بهره بردهاند و بقيه كتابهايش نيز در نهايت متانت هستند.[34] فقيهان طرابلس كه شيخ اجل سعيد، ابوالفتح كراجكى، مقيم رملة البيضاء نيز از آنان است - از عالمان و فقيهان بزرگ ما هستند؛ بلكه از رؤساى آنهاست.[35]
15 . شهيد اول:
شهيد اول در بسيارى از كتابهايش از كراجكى به علامه تعبير مىكند؛ با اينكه از علامه حلى به فاضل تعبير مىنمايد.[36]
16 . ابن حجر عسقلانى:
ابن طى در ثنا و ستايش او مبالغه نموده و در باب مرام اماميه، تصانيفى برايش بيان كرده و گفته است، از ابى صلاح علم آموخته و حديث روايت كرده است.[37]
17 . عماد حنبلى در ضمن رخدادهاى سال (449 ه'.ق.):
در اين سال ابوالفتح كراجكى (خيمى) رأس الشيعة و صاحب تصانيف، در شهر صور و در ماه ربيعالاخر، فوت نموده است. وى لغوى، نحوى، منجم، طبيب، متكلم، متفنن و از بزرگان اصحاب شريف مرتضى به شمار مىآيد و مؤلف كتاب «تلقين اولاد المؤمنين» است.[38]
تاريخنگاران در مورد زمان دقيق وفات كراجكى اختلاف نظر دارند و اكثر مورخين زمان فوت وى را قرن پنج قمرى ذكر كردهاند و بر اين نظر اتفاق دارند.
[1] محلى است در مصر كه كراجكى در آنجا ساكن بوده و يا بدانجا رفت و آمد داشته است. بعضى اين مكان را از شهرهاى شام مىدانند.
[2] به نقل از شيخ آقا بزرگ تهرانى.
[3] در برخى از منابع، «اذكار» آورده شده است.
[4] كنز الفوائد ت، ص 257.
[5] الوافى بالوفيات، ج 4، ص 130، رقم 1636.
[6] در بعضى از منابع با نام «الايضاح بين السنة و الاماميه» آورده شده است.
[7] كنزالفوائد، ج 2، ص 114. اين كتاب مستقلاً نيز در بيروت چاپ شده است.
[8] كنزالفوائد، ج 1، ص 240.
[9] در شماره 9.
[10] در شماره 20 آورده شد.
[11] در بعضى منابع با نام: «ذكر الاخبار الصارفه و الصادره» آمده است.
[12] بحارالانوار، ج 1، ص 18.
[13] الدروع الواقيه، ص 272.
[14] الذريعه، ج 20، ص 203.
[15] مجلسى در بحارالانوار از اين كتاب اقتباس كرده و محدث قمى نيز اين كتاب را ترجمه نموده است.
[16] ذهبى در تاريخ اسلام و صفرى رد وافى بالوفيات، در شرح حال كراجكى اين كتاب را ذكر نمودهاند.
[17] در الذريعه، با نام «المنسك العضب» ثبت شده است.
[18] الذريعه، ج 24، ص 182، رقم 944.
[19] بحارالانوار، ج 1، ص 18؛ الذريعه، ج 24، ص 197.
[20] الذريعه، ج 25، ص 103.
[21] الفهرست، ص 100، رقم 355.
[22] فوائد الرضويه، ص 571.
[23] اعيان الشيعة، ج 9، ص 400.
[24] تنقيح المقال، ج 3، ص 149، رقم 11052 و ص 159، رقم 11134.
[25] مقابس الانوار، ج 9.
[26] فوائد رجاليه، ج 3، ص 302.
[27] رمله، نام شهرى از شهرهاى مصر است.
[28] روضات الجنات، ج 6، ص 209، رقم 579.
[29] الوافى بالوفيات، ج 4، ص 130، رقم 1636.
[30] فلاسفة الشيعة، ص 442.
[31] طبقات النحاة و اللغويين، ج 212، رقم 155.
[32] الانساب للسمعانى، ج 5، ص 42، ماده كراجكى.
[33] املالآمل، ج 2، ص 278 و 288، رقم 857.
[34] بحارالانوار، ج 1، ص 35.
[35] همان، ج 105، ص 76.
[36] الكنى و الالقاب، ج 3، ص 94.
[37] لسان الميزان، ج 5، ص 340، رقم 7801.
[38] شندرات الذهب، ج 5، ص 214.
ابوالحسن احمد بن على نجاشى از اساتيد و بنيان گذاران «علم رجال» است كه در اواخر قرن چهارم و نيمة اول قرن پنجم ميزيست. متأسفانه از جزئيات زندگياش همچون زادگاه، سفرها و ... اطلاع دقيقي كه نگاشته خود وى يا معاصرانش باشد در دست نيست. از اين رو با استفاده از شواهد و قراين و با توجه به آثارى كه از او به يادگار مانده است، سعى گرديده از ميان اقوال و نظرات مختلف، نظر و قولى كه به حقيقت نزديكتر است برگزيده و به پيشگاه دوستداران علم و عالمان راستين تقديم گردد.
ستارهأي در افق بغداد
از سالى كه ستارگان فرو ريختند[1] و جهان خاكى بيفروغ گشت آخرين حجت حق امام زمان (عج) در پس پردة غيبت طولانى پنهان شد 43 سال ميگذشت. در طول اين مدت علويان رنج و محنت فراوان از عباسيان كشيدند ولى با ايمان و عشق به خاندان عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ و اميد به آيندة روش، زندانها، دورى از وطن و شكنجههاى طاقت فرسا را تحمل كردند و سرانجام با جنبشهاى مستقلى كه با انديشه و فكر مذهب شيعى در گوشه وكنار به وقوع پيوست آرام آرام زمينة رشد و بالندگى شيعيان فراهم گشت. بغداد پايتخت عباسيان، ميرفت كه بندهاى تزوير و ستم حاكم بر آن يكى پس از ديگرى پاره گردد و از خلفاى عباسي نامى نفرت انگيز بيش نماند. در اين سال فقها و دانشوران شيعى به تربيت شاگردان و محكم كردن استوانههاى فقه مشغول شدند و در محله كرخ بغداد ـ منطقهاى شيعه نشين ـ حوزهاى تشكيل دادند كه آوازة آن در عرصه گاه فرهنگى و علمى سراسر جهان پيچيد.
در گوشهاى از شهر بغداد منزل شيخ علي نجاشى قرار داشت كه يكى از دانشمندان آن زمان بود او كه از فرصت به دست آمده براى دوستداران علم و خاندان رسول الله ـ صلّى الله عليه و آله ـ بسيار مسرور بود در سال 372 ق شادمانى اش فزون گشت، چرا كه در اين سال خداوند به او فرزندى بخشيد كه اميد ميرفت تا روز رستاخيز نامش جاودان ماند.
تولد نوزاد نو رسيده، سرور و مهربانى فراوانى را به كانون گرم خانوادة شيخ على به ارمغان آورد و شيخ به سبب علاقة زيادي كه به پيامبر بزرگوار اسلام ـ صلّى الله عليه و آله داشت نام «احمد» را ـ كه نام آسمانى پيامبر است و نيز براى زنده نگه داشتن نام و ياد پدرش ـ بر فرزند خويش نهاد.
احمد در دامن مادر بزرگوار و تحت سرپرستى و نظارت پدر ارجمندش دوران كودكى را سپرى و كمكم خود را براى تحصيل دانش و كسب معارف آماده ميكرد.
نجاشى
چون يكى از نياكان احمد به نام «عبدالله» بر اهواز حكومت ميكرد و به نجاشى شهرت داشت بدين سبب او نيز به لقب «نجاشي» مشهور گشت.
احمد نجاشى به دو كنية «ابوالحسين» و «ابوالعباس» نيز معروف شد. شايد فرزندانى به نامهاى حسين و عباس داشته و در كوچكى از دنيا رفته باشند.[2]
پدر و خاندان وى همه اهل كوفه بوده اند ولى از آنجا كه پدرش پس از ورود شيخ صدوق در سال 355 ق به بغداد از محضر او استفاده كرده و جدش هم در بغداد منزل داشته و خود نيز دوران كودكى و كسب معارف و علوم را در آنجا گذرانده است صحيحتر آن است كه بگوييم او در همان شهر بغداد به دنيا آمده است. چنانكه علامه محقق شوشترى مينويسد: نجاشى بغدادى است نظير شيخ مفيد، سيد مرتضى و سيد رضى و شيخ طوسى در كتاب رجالش فرموده است: منزل جد نجاشى در كنار نهر است و نهر هم از شهر بغداد به شمار ميآيد.[3]
آشنايى با زبان وحى
وي با راهنمايى پدر دلسوز و انديشمندش فراگيرى دانش و معارف دين را در مسجد محله آغاز كرد او در مدتى كوتاه با حضور پيوسته در مسجد «نفطويه نحوي»[4] (معروف به مسجد لؤلؤي) نزد امام جماعت مسجد روخوانى قرآن را فرا گرفت.[5]
در محيط فرهنگى بغداد مدارس زيادى وجود داشت خانة هر دانشمند و فقيهى كلاس درس و آموزشگاهى بود كه شيفتگان علم و ادب را به خود جذب ميكرد. اما بيش از هر مدرسهاى مدرسة اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در محلة شيعه نشين كرخ بغداد آوازة جهاني داشت. وجود دانشمندان بزرگ و چهرههاى سرشناس در اين پايگاه فرهنگى شيعى موجب گشته بود تا عميقترين و دقيقترين مباحث علمى و دينى در آن مورد بحث و نظر قرار گيرد. آنان با نبوغ فكرى و ابتكارات خود شيوههاى نوى را در تدريس و استدلال علمى گشوده بودند كه همين ويژگيهاى برجسته باعث جذب طلاب به مدرسة اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ شد. محققان و دانش پژوهان دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ پروانه وار به گرد آن جمع شدند و از جويبار زلال اخبار و سخنان خاندان رسالت سيراب ميشدند.[6]
نجاشي از كودكى به اين محيط فرهنگى و مدرسة غنى و پرآوازه وارد شد و به دنبال گمشدة خويش، فضايل و كرامتهاى انسانى و علم حديث ميگشت. او براى رسيدن به اين هدف با مردان و فرزانگان آشنا شد كه خويشتن را به علم، تقوا و شب زندهدارى آراسته بودند و از ابرار و محدثان بزرگ به شمار ميآمدند.
وي در خردسالى با فرزندان علماى بنام دوست ميشد و همراه آنان به محضر بزرگان ميرفت و از نزديك مطالب زيادى ميشنيد و گفتار آنها در ذهن پاك او نقش ميبست. او در پى ارتباط با خانوادة هارون بن موسى تلعكبرى كه از بنيشيعيان و از شخصيتهاى درخشان شيعى و محدثان بود، با فرزندان اين استاد بزرگ رفاقت پيدا كرد.[7]
هنوز سيزده بهار از طلوع زندگياش نگذشته بود كه هارون بن موسى در سال 385 ق از دنيا رفت و غبار اين حادثة غمانگيز را در ذهن نجاشى تا آخر عمر باقي گذارد.
با اساتيد و راويان
از آنجا كه شناخت راويان و به دست آوردن تخصص لازم در اين رشته مبتنى بر شنيدنيهاى زياد و مراجعه به اساتيد بزرگ اين فن است نجاشى براى كسب مهارت در اين رشته، از درياى دانش اساتيد بسيارى بهره برد و از دست مبارك آنان به دريافت اجازة نقل روايت مفتخر گشت و در دانش رجال تخصص افزون يافت. حال به اختصار از آن بزرگان نام ميبريم:
1. على بن احمد بن عباس نجاشي(پدر نجاشي): نجاشى بعضى از كتابهاى شيخ صدوق را نزد پدرش خواند و از دست او اجازة نقل روايت كتابهاي شيخ صدوق نايل آمد.[8]
2. احمد بن محمد بن عمران معروف به «ابن جُندي» (305ـ396).[9]
3. احمد بن محمد بن موسي معروف به «ابن صلت اهوازي» (324ـ409)ق.
4. احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز معروف به «ابن عبدون» يا «ابن حاشر» (330ـ423)ق.
5. احمد بن على بن عباس سيرافى معروف به ابن نوح سيرافي.[10]
6. ابواسحاق ابراهيم بن مخلد (325 ـ 410).
7. ابوالحسن اسد بن ابراهيم بن كليب (متوفى 400) ق.
8. القاضى ابوعبدالله جعفي.
9. ابوالحسين بن محمد بن ابي سعيد.
10. حسن بن احمد بن ابراهيم (339ـ426)ق.
11. حسن بن احمد بن محمد معروف به «ابن هيثم عجلي».
12. حسن بن محمد بن يحيى فحام (متوفى 408) ق.
13. ابو عبدالله حسين به عبيدالله غضائرى (متوفى 411) ق. نجاشى از اين استادش كه شنيدنيهاي زياد داشت و آگاه به زندگى راويان حديث بود، به دريافت اجازة نقل حديث نايل آمد.[11]
14. حسين بن احمد بن موسي.
15. حسين بن جعفر بن محمد مخزومى معروف به «ابن خمري».
16. سلامة بن ذكاء ابوالخير موصلي.
17. عباس بن عمر بن عباس معروف به «ابن ابى مروان».[12]
18. عبدالواحد بن مهري (318ـ410) ق. نجاشى كتاب «مسند عمار بن ياسر» را نزد اين استاد خوانده است.[13]
19. عبدالسلام بن حسين اديب (329ـ405) ق. كتاب «مهدى (عج)» را نزد اين استادش خوانده است.[14]
20. عبدالله بن محمد بن عبدالله معروف به «ابو محمد حذاء علجي».[15]
21. عثمان بن حاتم منتاب تغلبي.
22. عثمان بن احمد واسطي.
23. على بن احمد بن محمد قمى معروف به «ابن ابى جيد» (متوفى 408)ق.
24. ابوالقاسم على بن شبل بن اسد.[16]
25. ابوالحسن محمد بن احمد قمي.
26. محمد بن جعفر اديب معروف به «ابوالحسن تميمي» (303ـ402) ق.
27. محمد بن عثمان بن حسن معروف به «نصيبى معدل». نجاشى كتاب «مارووا من الحديث» ابوشجاع ارجانى و نوشتهاى از عبدالله بن على كه تمام آن نوشته را از امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است، نزد اين استاد خوانده است.[17]
28. محمد بن على بن شاذان قزويني.
29. محمد بن على بن يعقوب معروف به «ابوالفرح قنائى كاتب».[18]
در محضر مفيد ـ رحمة الله عليه ـ و سيد مرتضي ـ رحمة الله عليهـ
محمد بن محمد بن نعمان معروف به «شيخ مفيد» يا «ابن معلم» پيشوا و استاد علماى شيعه است كه زمانى زعامت شيعيان به او منتهى گرديد. تمام كسانى كه بعد از او آمدند از محضرش و از آثار ماندگارش بهرهها بردند. حدود دويست كتاب و اثر ماندنى در موضوعات مختلف اسلامي، از اين فقيه و محقق ژرفنگر به جاى مانده است كه به منزلة دائرة المعارف بزرگ اسلامى و شيعى محسوب ميشود.
نجاشى در محضر چنين انديشمند و عالمى ساليان متمادى زانو زد و از اندوختههاى علمياش خوشهها برچيد. بيشتر كتابهاى جعفر بن محمد قولويه ـ استاد شيخ مفيد ـ و شمارى ديگر را نزد او خوانده است.[19]
وى سرانجام در شب جمعة آخر ماه مبارك رمضان سال 413 ق. استادش را از دست داد و ارتحال استاد بزرگى چون شيخ مفيد براى او بسيار سنگين بود.
پس از درگذشت شيخ مفيد ـ رحمة الله عليه ـ زعامت و پيشوايى شيعيان به سيد مرتضى ـ رحمة الله عليه ـ منتقل شد؛ شخصيتى كه در دانشهاي مختلف يگانة عصر خود و در فضل و كرم زبانزد بود.
نجاشى ساليان دراز در درس سيد مرتضى حاضر شد و از دانشها و روح بلند اين استاد بزرگ كه تجسم تقوا و پاك دامنى بود، بهرهها برد، او گرچه از سيد مرتضى در كتاب ارزشمندش روايتى نقل نميكند، ولي به فرمودة محقق خوانساري، در نزد سيد مرتضى بيشترين درس را خوانده است.[20]
سيد مرتضى پس از عمرى پربار و خدمات ارزندة علمى و اجتماعى در ربيع الاول سال 436 ق در شهر بغداد ستارة عمرش افول كرد و به جوار حق شتافت. مصيبت فراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد سخت كوش چون سيد مرتضى نيز براى نجاشى كه زمان طولانى با او مأنوس بود بسيار سنگين آمد ولي او چارهاى جز صبر و بردبارى نداشت. وى بدن مطهر استادش را با كمك ابوالعلى محمد بن حسن جعفرى و سلار بن عبدالعزيز، غسل داد و پس از اينكه فرزند سيد مرتضى بر بدن پدرش نماز گزارد او را دفن كردند.[21]
آثار ماندگار
ابوالعباس نجاشى در شناخت راويان حديث گوى سبقت را از ديگر دانشمندان اين فن ربود و بر آنان برترى كامل يافت. گرچه پيش از عصر نجاشى و شيخ طوسي محققان و علماى زيادى در رشته رجال قلم بر صفحة كاغذ گذارده، آثار ارزشمندى به يادگار گذاشتند ولى دانش شناسايى حديث در زمان اين دو ابرمرد كه شايسته عنوان «پدر علم حديث»اند، تحول چشمگيرى يافت[22] و آثارى كه اين دو خورشيد فروزان شيعه در اين زمينه از خويش به يادگار گذاردند به عنوان كتابهاى اصول علم رجال معروف گشت و از آن تاريخ تاكنون عالمانى كه متخصص در اين رشته اند مطابق ديدگاههاى آن دو تحقيق كرده و بر محور آثار آن دو بزرگوار، كتابها نوشتهاند.
«رجال نجاشي» از گرانبهاترين آثار شيعى در فن علم رجال است كه در بين چهار كتاب اصلى علم رجال درخشندگى خاصي دارد؛ نظير درخشش كتاب «كافي» در بين چهار كتاب حديثي.
نجاشي اين گنجينه و اثر ماندگارش را در زمان حيات استادش سيد مرتضى ـ رحمة الله عليه ـ و پس از تأليف كتابهاى شيخ طوسى در اين زمينه، نوشته است. گويا سيد مرتضى در يكى از جلسات درس، از سخن آن دسته از مخالفان كه شيعه را به نداشتن آثار و سابقة علمى سرزنش ميكردند و مورد استفاده قرار ميدادند، اظهار ناراحتى ميكند و همين مسأله سبب ميشود كه نجاشى با تصميم و ارادة جدى دست به تحقيق زند و دانشوران شيعى و آثار ارزشمند آنان را معرفى كند.
بنابراين كتاب وى حاوى نام 1270 فرزانه از محدثان و علماى شيعى است كه در بيشتر موارد، سلسله سند از نجاشى تا راوى و شخصيتى كه به معرفى و آثار او پرداخته، ذكر شده است. آن طور كه از سخن خود نجاشى بر ميآيد نام اين كتاب «فهرس اسماء مصنفى الشيعه» است كه در آن به شناساندن آثار، كنيه، القاب، نياكان و محل سكونت و زندگى علماى بزرگ پرداخته است. از اين رو نام اين مجموعة گران سنگ «فهرست» معروف به «رجال النجاشي» است كه بر روى جلدهاى چاپ شده آن مزين است.
نجاشي اين كتاب را در دو جزء تهيه و تنظيم كرده و به همان ترتيبى كه خود صورت داده است بارها منتشر شده است.[23]
نجاشي غير از اثر مشهورش كتابهاى ديگري به رشتة تحرير درآورد ولى متأسفانه نشر نگرديده و در دسترس نيست حتى به نسخههاى خطى آنها نيز تا به حال آگاهى نيافتهاند. نجاشى آنجا كه شرح حالش را يادآور شده آثار زير را از نوشتههاى خويش شمرده است:
1. «الجمعه»: اين كتاب دربارة وظايف و اعمال عبادى در روز جمعه است.
2. «الكوفه»: در معرفى آثار و اماكن تاريخى شهر كوفه و نيز فضيلت آنها است.
3. «انساب بنى نضر بن قُعين»: در اين كتاب خاندان بنى نضر بن قعين را معرفى ميكند.
4. «مختصر الانوار و مواضع النجوم».[24]
روايتگران
گرچه نجاشى شاگردان زيادى را تربيت نكرد، چند نفر از دانشمندان، از روح بلند، تعهد، تقوا و اخلاص نجاشى بهرهها برده و به مقام نقل روايت از كتابهاى او نايل آمدند و از جمله:
1. ابوصمصام ذوالفقار بن معبد حسيني. وى از سادات بزرگوارى است كه از سيد مرتضي، نجاشى و شيخ طوسي روايت ميكند. نيز فقها و دانشمندانى چون قطب راوندي (متوفي 573 ق) و ابن شهر آشوب (متوفى 588 ق) از ابوصمصام حديث نقل ميكنند.[25]
2. ابوالحسن سليمان بن حسن صهرشتي. وى از فقها و شخصيتهاى برجستة شعيى و از شاگردان ممتاز سيد مرتضى و شيخ طوسى است. او از اين دو بزرگوار و نيز از شيخ مفيد و نجاشى و ديگر فرزانگان روايت نقل ميكند. از جمله كتابهاى او «قبس المصباح» در زمينة دعاست.
3. ابوالحسن على بن احمد نجاشي. وى فرزند نجاشى است كه در شمار اساتيد بزرگ و دانشمندان جاى دارد.[26]
جلوههايي از زندگى
عشق به اهل بيت و خاندان عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ چنان در روح و روان نجاشى در آميخته بود كه آرامش را از وى گرفته و پيوسته در خروش و جوشش بود. گاهى غدير او را به ساحل امن ولايت و حرم مولا على ـ عليه السّلامـ ميكشاند و زمانى نيز عاشورا او را به مكتب سرخ ولايت و مسلخ عاشقان به كربلا ميبرد.
هر سال عيد غدير كه از راه ميرسيد شادمانى در چهرة نجاشى ظاهر ميگشت و شوق زيارت مولايش وى را از بغداد به نجف ميكشاند و شتابان به وادى نور حركت ميكرد. به سرزمين ولايت كه ميرسيد گويا در جوار بارگاه ملكوتى اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ رحل اقامت ميافكند و با بهرهجويي معنوى از روح بلند آن حضرت، از فرصت به دست آمده سود جسته، از اساتيد بزرگ استفاده ميكرد و از درياى دانش آنان سيراب ميگشت و از دست مبارك آنان به دريافت اجازة نقل روايت نايل ميآمد به طورى كه با كوله باري از معنويات و معارف، از نجف اشرف به ديار خود مراجعت ميكرد.[27]
از جلوههاى حيات نجاشى روح توحيد و عبوديتى بود كه در جانش رسوخ كرده بود و رد پاى اين سبز قامت الهى را همچون نياكان پاكنهادش بايد در مساجد و مكانهاى زيارتى دنبال كرد.
او هر گاه به قصد كوفه ـ شهر اجدادش ـ حركت ميكرد با زاد و توشة تقوا و با روحى سرشار از اخلاص بار سفر ميبست و در جاى جاى شهر با قلبي آكنده از عشق به اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و زبانى گويا به ذكر خدا قدم ميگذاشت و به زيارت مكانهاى مقدس اين شهر ميرفت. وى به عظمت و فصيلت مساجد شهر كوفه آگاه بود و در همانجا كه پيامبران و جانشينان آنها و ديگر زاهدان و با تقوايان نماز ميگذاردند، نماز ميخواند.[28]
عشق و محبت به ستارگان آسمان فقاهت و ديدار با محدثان و راويان، در سراسر وجود نجاشى موج ميزد و احترام فرزانگان شيعي را نيك نگه ميداشت و چه در شهر بغداد يا در مسافرتهايش به نجف و كوفه به ديدار صاحبان فضيلت و ابرار ميرفت و از درياى دانش و اخلاص آنان بهره كافى ميبرد.
وفات
دست تقدير اين گونه رقم خورد كه حوزة عليمة بغداد كه تا سال 448 ق از رونق و شهرت جهانى برخوردار بود و عالمان و پژوهشگران را از گوشه و كنار مجذوب خود ساخته بود ديگر آن حرارت و جنب و جوش فرهنگى را نداشته باشد.
جنگ و گريزهايى كه در بغداد به وجود آمد و آشوبهاى داخلى و خارجى براى انتقال قدرت، محيط دانش و آرامش حوزههاى درس را آشفته ساخت و در نهايت اوضاع نابسامان به جايى رسيد كه حكومت از آل بويه به سلجوقيان منتقل شد و شيخ طوسي، پيشواى شيعيان، به ناچار از بغداد به نجف هجرت كرد. از آن پس فقها، محدثان و علماى بزرگ يكى پس از ديگرى بغداد را رها كرده، بعضى به نجف و عدهاى به نقاط ديگر هجرت كردند.
نجاشي، محدث و چهرة سرشناس نيز با دگرگوني اوضاع سياسى و اجتماعى شهر بغداد و از بين رفتن حوزة فرهنگ شيعى در سال 448 ق به ناچار آنجا را رها كرد و احتمال دارد بر اثر كهولت و گرماى زياد و نيز علاقة قلبى كه نسبت به خاندان رسالت داشت به منطقهاى در شمال بغداد نزديك سامرّاء هجرت كرده باشد. او در حالى كه اواخر عمر را ميگذراند هر چند گاه به سامرّا ميرفت و به زيارت امام هادى و امام حسن عسكرى ـ عليهم السّلام ـ ميشتافت و در حالى كه اشكهايش جارى بود زير لب براى تعجيل ظهور امام زمان (عج) دعا ميكرد.
... او كه عمرى را در خدمت معارف اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ سپرى كرد و در معرفى ابرار و ستارههاى هميشه جاويد تشيع و شناساندن آثار ارزشمند آنان همت بلندى داشت، همچنان در انتظار رؤيت خورشيد اهل بيت باقي ماند تا آنكه دست اجل مهلتش نداد و در جمال الاول سال 450 ق در مطيه آباد[29] روح پاكش به ارواح مطهر ابرار و صالحان و اولياى خاص الهى پيوند خورد و در جوار رحمت ربوبى جاى گرفت.[30]
محمد حسن امانى
[1] . سال 329 ق به «تناثر نجوم» يعنى فرو ريختن ستارگان معروف است در اين سال على بن محمد سمري، چهارمين نايب خاص حضرت مهدى (عج) چشم از جهان فرو بست و با درگذشت او درِ نيابت خاص بسته و غيبت كبراى آن حضرت آغاز شد.
[2] . در كتابهاى تاريخى به اين دو نام به عنوان فرزندان نجاشى دست نيافتيم.
[3] . قاموس الرجال، علامه شوشتري، جامعه مدرسين قم، ج 1، ص 523.
[4] . وى ابوعبدالله ابراهيم فرزند مجد بن عرفه (240ـ323 ق) ملقّب به «نفطويه نحوي» است (تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، چاپ بيروت، ج 6، ص 159).
[5] . همان مأخذ، ص 291.
[6] . مقدمه لمعه، محمد مهدى آصفي، چاپ ده جلدي، ج 1، ص 52.
[7] . رجال النجاشي، ج 2، ص 407. خلاصة الاقوال، علامه حلي، چاپ تهران، ص 87.
[8] . همان مأخذ، ج 2، ص 316، ج 1، ص 220. طبقات اعلام الشيعه، علامه آقا بزرگ تهراني، چاپ دوم، اسماعيليان، ج 2، ص 19.
[9] . همان مأخذ، ج 1، ص 224. خلاصه، ص 11.
[10] . رجال النجاشي، ج 1، ص 226، ج 2، ص 417. رجال طوسي، ص 417، خلاصه، ص 12.
[11] . همان مأخذ، ج 1، ص 202 و 203 و 220 و 306، ج 2، ص 306. رجال طوسي، ص 332 و 351 و 425. خلاصه، ص 26.
[12] . همان، ج 1، ص 343.
[13] . همان، ج 2، ص 428.
[14] . همان، ص 151.
[15] . همان، ص 36. خلاصه، ص 55.
[16] . همان، ج 1، ص 95 و 458.
[17] . همان، ج 1، ص 98. ج 2، ص 32 و 175.
[18] . همان، ج 2، ص 326، اعيان الشيعه، ج 3، ص 33. مشيخه النجاشي، محمود دُرياب نجفي، چاپ اول 1413 ق، قم، ص 98.
[19] . همان، ج 1، ص 121 و 153 و 154 و 306.
[22] . روضات الجنات، محمد باقر خوانساري، اسماعيليان، قم، ج 1، ص 63.
[21] . رجال النجاشي، ج 2، ص 104، خلاصه، ص 46.
[22] . كتابهاي اصلى علم رجال چهار كتاب اند به نامهاي: 1. اختصار الرجال 2. الفهرست 3. الرجال 4. رجال نجاشى كه كتاب تحت تأليف شيخ طوسى است.
[23] . اين اثر ماندگار تاكنون بارها چاپ شده كه جديدترين چاپ آن با تحقيق محمد جواد نائيني، زير نظر استاد جعفر سبحاني، در سال 1408 ق در بيروت به زيور طبع آراسته گرديده است.
[24] . همان، ج 1، ص 254.
[25] . طبقات اعلام الشيعه، ج 2، ص 180. روضات الجنات، ج 1، ص 63.
[26] . ر. ك: «طبقات اعلام الشيعه»
[27] . رجال النجاشي، ج 1، ص 190، ج 2، ص 85 و 409.
[28] . همان، ج 1، ص 297 و 378 و 408.
[29] . همان مَطيَره است و آن منطقه سرسبزى است در اطراف سامرّا و از گردشگاههاى عمومى بغداد و سامرّا. (ر. ك: معجم البلدان، ج 5، ص 151)
[30] . خلاصه، ص 12. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 239.
شيخ ابو جعفر طوسى(ره)
(460- 385هـ. ق)
فقيه بزرگوار، محدث كبير، مفسر نامى ، دانشمند پرآوازه ، شيخ الطائفه ،ابوجعفر محمد بن حسن بـن على طوسى ، در رمضان سال 385 هـ ق در شهر طوس خراسان ديده به جهان گشود پس از طى تـحـصيلات مقدماتى در زادگاه خود، در سال408 هـ ق هنگامى كه 23 ساله بود، به بغداد عزيمت نمود. در آن هـنـگـام ريـاسـت مذهب جعفرى در زمان غيبت امام زمان (عج با شيخ بزرگوار و بزرگ پـرچـمـدار شـيعه ، محمد بن محمد عكبرى بغدادى ، معروف به شيخ مفيد بود پس شيخ طوسى ملازمت او را اختيار كرد و شاگردى او را پذيرفت و تا پايان زندگى او از محضرش بهره ها برد.
مدت پنج سال پيش شيخ مفيد درس خوانده است ساليان دراز از خدمت شاگرد مبرزشيخ مفيد، سـيد مرتضى بهره مند شده است استادش سيد مرتضى در سال 436درگذشت و او 24 سال ديگر پـس از اسـتـادش در قـيـد حيات بود دوازده سال بعد از سيددر بغداد ماند، ولى بعد به علت يك سـلسله آشوبها كه خانه و كاشانه اش به تاراج رفت ،به نجف مهاجرت كرد و حوزه علميه را در آنجا تاسيس كرد و در سال460 در همانجادرگذشت قبرش در نجف معروف است شيخ طوسى كتابى در فقه دارد به نام النهايه كه در قديم الايام كتاب درسى طلا ب بوده است كتاب ديگرى دارد به نام المبسوط كه فقه را وارد مرحله جديدى كرده است و در عصر خودش مشروح ترين كتاب فـقـهـى بـوده اسـت كـتـاب ديـگرى دارد به نام الخلاف كه در آنجا هم آرا فقها اهل سنت را بيان كرده ، و هم راى شيعه را شيخ طوسى كتابهاى ديگرى نيز در فقه دارد، قدما تا حدوديك قرن پـيـش ، اگر در فقه شيخ را به طور مطلق مى گفتند، (منظور آنان شيخ طوسى بود و اگر شيخان مى گفتند مقصود شيخ مفيد و شيخ طوسى بوده است .
شيخ محمّد بن محمّد بن نعمان ، معروف به شيخ مفيد .
سيد علي بن حسين ، معروف به سيد مرتضى .
شيخ محمّد بن احمد قمّي ، معروف به ابن شاذان .
شيخ حسن بن محمّد فحّام . شيخ احمد بن علي نجاشي .
شيخ علي بن احمد قمّي .
1ـ شهيد شيخ محمّد ابن فتال نيشابوري .
2ـ شيخ حسن بن حسين بن بابويه قمّي .
3ـ شيخ حسين بن فتح واعظ جرجاني .
4ـ پسرش ، شيخ بو علي حسن طوسي .
5ـ شيخ حسن بن مظفّر حمداني .
6ـ شيخ حسن بن مهدي سليقي .
7ـ سيد ناصر بن رضا حسيني .
8ـ شيخ ابو فتح محمّد كراجكي .
9ـ شيخ محمّد بن علي طبري .
10ـ شيخ منصور بن حسن آبي .
11ـ شيخ بو خير بركة اسدي .
12ـ شيخ سعدالدين ابن برّاج .
النهاية
الخلاف
المبسوط
عدة الاصول
تفسير التبيان
تلخيص الشافى
الغيبة
الفهرست
رجال
مصباح المتهجد
رساله در تحريم فقاع (آب جو) .
مسائل دمشقيه (كه دوازده مساله است ) .
مسائل حلبيه .
مسائل حائريه .
مسائل الياسيه (كه صد مساله است) .
مسائل جيلانيه (كه 24 مساله است) .
مسائل در فرق ميان نبى و امام .
رساله نقض بر ابن شاذان .
رساله مختصر (در ادعيه و مناسك حج) .
رساله مسائل ابن براج .
كـتـاب مـختصر مصباح المجتهد
كتاب انس التوحيد (در ادعيه)
كتاب الاقتصار فيما يجب على العباد).
كتاب مختصر المصباح .
كتاب اخبار مختار بن ابى عبيده ثقفى .
كتاب مقتل الحسين (در حادثه دلخراش كربلا)
كتاب اختيار الرجال كشى .
كتاب مجالس (در اخبار و احاديث )
كتاب هدايه المسترشد و بصيرة المتعبد.
كتابى در اصول و عقايد و كلام .
مسائل رازيه در وعيد.
مسائل فارسيه (در آيات قرآن)
كتاب الغيبة
سرانجام اين عالم بزرگوار در شب دوشنبه بيست و دوم ماه محرم سال 460هـ ق به رحمت ايزدى پـيـوست و در نجف اشرف در خانه خويش که هم اکنون مسجد است ، به خاك سپرده شد.
حسين بن على بابويه قمى (ره)
(متوفى قرن پنجم)
بيش از شصت بهار از عمر پربار على بن الحسين بن بابويه قمى گذشته بود، ولى هنوز از همسرش كه فرزند عموى او، محمد بن موسى بن بابويه بود، فرزندى به دنيا نيامده بود. با اين حال او به دليل بشارت امام حسن عسكرى (ع) به او، آسوده خاطر بود. حضرت درحق او چنين دعا فرموده بود:
«و جعل اللّه من صلبك اولاداً صالحين برحمته»؛ خداوند متعال از رحمت و كرم خويش، فرزندان شايستهاى را از صلب تو، مىآفريند. على بن الحسين در انتظار تحقق اين بشارت مىسوخت؛ لذا نامهاى به جناب حسين بن روح نوبختى نوشت و از نائب خاص امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - خواست تا از آن حضرت تقاضا نمايد، براى او دعا بفرمايند، خداوند فرزندانى فقيه و آگاه به احكام اسلام به او عطا كند. پس از مدّتى در جواب نامهاش چنين آمد:
«انك لا ترزق من هذه، و ستملك جاريةً ديلميّةً ترزق منها ولدين فقيهين.»؛(3) از همسر فعلى خود فرزندى نخواهى داشت؛ولى به زودى كنيزى ديلمى را مالك خواهى شد كه دو پسر فقيه و دين شناس از او نصيب تو مىگردد.
در بعضى از روايات آمده است كه پس از سه روز خبر رسيد، امام زمان (ع) براى وى دعا فرمودهاند:
«و انّه سيولد له ولد مبارك ينفع (اللّه) به و بعده اولاد»؛(4) به زودى براى او فرزندى مبارك به دنيا خواهد آمد، (خداوند) به واسطه او منفعت مىرساند و پس از او نيز فرزندانى خواهد بود.
در تعبير ديگرى آمده است:
«فكتب اليه قد دعونا اللّه لك بذالك، و سترزق ولدين ذكرين خيّرين»؛(5) حضرت براى على بن الحسين نوشتند: براى تو حاجت از خداوند متعال خواستيم. به زودى دو پسر نيكوكار روزى تو مىشود.
دعاى امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - در حق او به اجابت رسيد. خداوند متعال از كنيزى ديلمى كه به همسرى على بن حسين در آمده بود، سه پسر به او عنايت كرد و دو تن از آنها طبق فرموده حضرت (ع) از فقها و حافظان نامدار گرديدند:
1 - ابو جعفر محمد بن على بن حسين: معروف به شيخ صدوق؛.
2 - حسن بن على بن حسين: وى پارسايى و عبادت پيشه كرد، با مردم چندان ارتباط نداشت، وى در زمره علما و فقها نبود.
3 - ابو عبداللّه، حسين بن على بن حسين:(6) در اين مقاله در باره زندگى اين فقيه و محدّث برجسته سخن مىگوييم.
از تاريخ تولّد حسين بن على در كتب رجالى سخنى به ميان نيامده است، امّا از قرائن روشن است، تولّد وى در اوائل قرن چهارم هجرى بوده است؛ زيرا پدر بزرگوارش در سال 304 يا 305 ق براى زيارت قبور ائمه طاهرين (ع) و سومين نايب خاص حضرت بقية اللّه - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - به بغداد مىرود. نامههايى را كه او براى حسين بن روح نو بختى نوشته، بعد از اين تاريخ بوده است.(7) در جواب نامه وى، حضرت حجة ابن الحسن (ع) تعبيرهايى چون «ستملك»، «سترزق» يا «سيولد» را به كار بردهاند. از اين تعابير (با حروف «س») معلوم مىشود كه پس از سالهاى 305، خيلى طول نمىكشد كه على بن الحسين؛ صاحب اولاد مىگردد.
با توجه به اين كه على بن الحسين در سال 328 ق از دنيا رفته است؛(8) سال تولد محمد، حسن و حسين را بايد بين سالهاى 306 تا 328 دانست.
حسين بن على، اين فقيه نامدار، فرزند على بنحسين بنموسى بنبابويهقمى معروف به «صدوق اوّل»، مىباشد.
پدر بزرگوارش ابوالحسن على بن الحسين از فقهاى نامدار و محدثان برجستهاى است كه در حدود سال 235 ق در قم متولد گرديد.(9) وى در فقه و حديث و تقوى و پارسايى از چهرههاى كم نظير تاريخ اسلام است.
نامهاى كه امام حسن عسكرى (ع) براى او نوشت، جايگاه رفيع وى را در بين ديگر دانشمندان و فقهاى قم، و نيز موقعيّت خاص و احترامى را كه او در نزد ائمه معصومين (ع) دارد، آشكار مىكند.
امام حسن عسكرى (ع) پس از حمد و ثناى الهى، صلوات بر پيامبر (ص) و سلام بر عترت طاهرينش، خطاب به او مىنويسد:
«يا شيخى و معتمدى و فقيهى، ابا الحسن على بن الحسين القمّى! وفّقك اللّه لمرضاته، و جعل من صلبك اولاداً صالحين برحمته»
اى پير من واى فقيه مورد اعتمادم ابوالحسن على بن حسين قمى! خداوند تو را بر انجام افعال مورد رضايتش توفيق دهد و از صلب تو به رحمت و كرم خويش، فرزندان شايستهاى را پديد آورد.
امام (ع) ، در ادامه اين پيام كه به حق منشور عبادى، اخلاقى و اجتماعى و سياسى براى يك زندگانى شرافتمندانه انسانى است، در روزگار پر از مخاطره و گرداب جهالتها و هوسها چنين توصيه مىكنند:
«تو را به تقواى الهى سفارش مىكنم، و نيز بر به پا داشتن نماز و پرداخت زكات؛ زيرا نمازِ كسانى كه زكات نمىدهند، پذيرفته نمىشود. تو را به بخشيدن خطاى ديگران، فرو خوردن خشم، صله رحم، همدردى با برادران، كوشش در رفع نيازمندىهاى آنان در هنگامه كارها. هم پيمانى با قرآن، خوش خلقى و امر به معروف و نهى از منكر سفارش مىكنم؛ چرا كه خداوند متعال مىفرمايد:
(لاخير فى كثير من نجويهم الّا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين النّاس)(10)
در بسيارى از گفتگوهاى در گوشى آنان خيرى نيست، جز آن كس كه به صدقه يا معروفى امر كند، يا ميان مردم، اصلاح پديد آورد.
همچنين سفارش مىكنم از تمام پليدىها و زشتىها دورى بجويى؛ بر تو باد به نماز شب خواندن! زيرا پيامبر اكرم (ص) به امام على (ع) همين سفارش را كرد و فرمود: اى على! بر تو باد كه نماز شب بخوانى - و اين جمله را سه مرتبه تكرار نمود. - و هر كس نماز شب را سبك بشمارد، از ما نيست. پس توصيه مرا به كار گير و شيعيانم را بر انجام آن فرمان ده، تا عمل كنند. بر تو باد به صبر و انتظار فرج؛ زيرا پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «برترين اعمال امت من، انتظار فرج است.» امت من و شيعيان ما همواره اندوهگين خواهند بود، تا فرزندم كه پيامبر (ص) بشارت ظهور او را داده است، قيام كند. او زمين را پس از آنكه پر از ظلم و ستم مىشود، سرشار از عدالت و برابرى خواهد نمود.
اى شخصيت بزرگ من (ابن بابويه قمى)! خود صبر كن و شيعيانم را به صبر بخوان؛ زيرا زمين از آنِ خداوند است، به هر كس از بندگانش كه بخواهد، واگذار مىكند و فرجام نيك براى متّقين خواهد بود. و السلام عليك و على جميع شيعتنا و رحمة اللّه و بركاته.»(11)
ابن بابويه دويست كتاب در علوم مختلف دينى تأليف نموده و آثار ارزشمندى بر جاى نهاده است. او در سال 329 ق. دار فانى را وداع گفت و در جوار بارگاه ملكوتى حضرت معصومه (س) (ابتداى خيابان چهارمردان) به خاك سپرده شد. براى آگاهى بيشتر از شخصيت برجسته اين محدّث و فقيه بزرگوار به مقالهاى كه در جلد دوم ستارگان حرم در اين زمينه نوشته شده است، مراجعه كنيد.
حسين بن على، همچون برادرش كه به دعاى حضرت ولىّ عصر - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - به دنيا آمد، در بيت علم و تقوا و مهد فقاهت و حديث بالندگى يافت. او بيش از يك دهه تحت تعليم پدر بزرگوارش، فقيه و محدّث نامدار عصر (على بن حسين)، قرار داشت. وى با استعدادى سرشار و شوق زيادى كه در تحصيل علم داشت، درجات بلند علوم اسلامى را به سرعت پيمود.
وى گرچه در علم فقه و حفظ حديث، به مرتبه برادرش شيخ صدوق؛ نمىرسيد، لكن او هم از فقها و محدّثين برجستهاى به شمار مىآمد كه بر سر زبان اهالى قم قرار داشت. او با مسافرت هايى كه به بعضى از شهرها نمود، آوازه شهرتش بيشتر مناطق اسلامى را فرا گرفت.
وى در ربيع الاوّل سال 378 ق. به شهر بصره رفت و در آنجا به بيان احاديث و نشر احكام اسلام پرداخت.
از فضايل وى و برادرش همين بس كه در كلام گهربار و توقيع شريف امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - به عنوان دو شخصيت بسيار نيكوكار «خيّرين» و فقيه «ولدين فقيهين» و نافع «ينفع اللّه به» شناخته شدهاند.
فقه در زبان قرآن و ائمه معصومين (ع) ، تنها فراگيرى برخى از مسائل تدوين يافته و استدلالهاى آن نيست؛ بلكه فقه «تئورى واقعى و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است.»(12) فقه امروز بخشى از اين معناى وسيع است.
از ديگر معانى عميق فقه در زبان قرآن و روايات، عبارت است از: آشنايى با اصول اعتقادات؛ شناخت مبانى اخلاق و عمل به آنها و ادراك جلالت و عظمت حق تعالى، آن گونه كه حاصل آن خوف و خشوع در پيشگاه خداوند متعال وسوق به سوى تقوا باشد.
خداوند متعال مىفرمايد: (فلولا نفر من كلّ فرقةٍ منهم طائفة ليتفقّهوا فى الدّين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلّهم يحذرون)؛(13) چرا از هر گروهى از آنان، طايفهاى كوچ نمىكنند، تا در دين آگاهى يابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنها را بيم دهند؟ شايد كه بيم ورزند.
ابو عبداللّه، حسين بن على با استعداد سرشار و جدّيّت و شوق زيادى كه به تحصيل علم و حفظ احاديث اهل بيت (ع) داشت، به سرعت توانست مدارج عالى فقه و حديث را بپيمايد و بر كرسى تدريس قرار گيرد. ايشان مىگويد:
وقتى مجلس درس تشكيل دادم، كمتر از بيست سال داشتم. گاهى ابوجعفر، محمد بن على اسود در مجلس درس من حاضر مىشد. او وقتى مىديد من در اين سن جوانى با سرعت به سؤالهاى شاگردان در رابطه با مسائل حلال و حرام شرعى جواب مىدهم، بسيار شگفت زده مىشد و بعد مىگفت: تعجبى نيست، چون كه تو به دعاى حضرت امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - به دنيا آمدهاى.(14)
از مطالعه تاريخ و حديث چنين به دست مىآيد كه همواره رجال شيعه داراى مناصب مهمى در مركز خلافت و ساير شهرها بودهاند، و حكّام وقت به نظرات آنها توجّه مىكردند.
قدرت و عظمت علماى شيعه در بغداد و قم و به طور كلّى در عراق و ايران، در دوره «ديالمه» به اوج خود رسيده بود. حوزههاى درس و بحث و مجالس مناظره آنان با ارباب مذاهب در بغداد، علنى بود. دانشمندان شيعه در همه جا با سلاطين ديالمه و وزراى آنان مرتبط و منظور نظر ايشان بودند. رابطه شيخ صدوق؛ و برادرش حسين بن على بن بابويه، با صاحب بن عبّاد، وزير دانشمند و ادب پرور «ديالمه»، از نمونه اين ارتباطها است.
شيخ صدوق؛ كتاب عيون اخبار الرّضا را به نام صاحب بن عبّاد، تأليف كرد. حسين بن على بن بابويه؛ نيز كتابى را براى صاحب بن عبّاد به رشته تحرير در آورد.(15)
روشن است كه ارتباط با فرمانروايان براى به دست آوردن منصب و يا جلب منفعت دنيايى نبوده است؛ بلكه ارشاد و راهنمايى آنها به سوى حق و عدالت بوده، كه خود حاكى از اقتدار و نفوذ علماى شيعه در آن عصر مىباشد.
حسين بن على بن بابويه قمى از استادان سترگى بهرهمند بود، بعضى از آنها كه در كتب رجالى به نامشان تصريح شده است، عبارتند از:
1 - پدر بزرگوارش على بن حسين بن بابويه قمى: وى بيش از يك دهه تحت تعليم آن عالم فرزانه قرار داشت. او از پدر گراميش براى نقل رواياتش اجازه داشت.(16)
2 - برادرش ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق(17): وى در حدود سالهاى 306 ق. به بعد در قم متولد شده و در آنجا بالندگى يافته است. او نزديك به بيست سال، در تعليم پدر بزرگوارش على بن حسين قرار داشت. وى بزرگترين فرزند خانواده و داناترين و عالمترين آنها بود.
در همتايى حافظه نيرومندش جز برادرش، ابو عبداللّه حسين بن على، مانند ديگرى نداشت. تنها برادر و شاگرد او حسين بن على بود، كه قدرت حفظش چون شيخ صدوق زبانزد خاص و عام بود.
شيخ صدوق نزديك به سيصد اثر علمى و حديثى تأليف كرد، كه تعدادى از آنها به چاپ رسيده است و بيش از ده قرن است كه چون چراغى فرا راه علما و دوستداران اهل بيت پيامبر (ص) قرار دارد، همانند: من لايحضره الفقيه در 4 جلد؛ كمال الدين و تمام النعمه؛ التّوحيد؛ ثواب الاعمال؛ الخصال؛ عيون اخبار الرّضا؛ فضائل الاشهر الثلاثه (رجب، شعبان، رمضان)؛ مصادقة الاخوان و معانى الاخبار.(18)
3 - شيخ ابى جعفر محمد بن حسين نحوى.(19)
4 - على بن احمد بن عمران الصّفّار.
5 - ابوجعفر محمد بن على الاسود.
6 - حسين بن احمد بن ادريس.(20)
حسين بن على كه در سن جوانى بر كرسى تدريس نشست، شاگردان زيادى پروراند، و معارف متعالى اهل بيت (ع) را به آنها منتقل نمود. متأسفانه در كتب رجالى نام اندكى از آنها آمده است. اينان عبارتند از:
1 - ابوالقاسم على بن حسين، معروف به سيد مرتضى؛(21): دانشمندى بزرگ و نابغهاى كم نظير بود. وى در ماه رجب سال 355 ق، در شهر بغداد ديده به جهان گشود. از همان دوران كودكى به يادگيرى دانشهاى متداول آن روز پرداخت. او در سنين جوانى در بسيارى از علوم اسلامى به مقام والايى رسيد. وى از شاگردان ممتاز مرحوم شيخ مفيد(متوفاى 412 ق) به حساب مىآيد.
سيد مرتضى علاوه بر مسؤوليتهاى مهم اجتماعى و تربيت شاگردان ممتازى همچون شيخ طوسى و ابن برّاج، آثار مهمّى نيز از خود به يادگار گذاشت، كه تاكنون تعدادى از آنها در ايران و كشورهاى عربى چاپ و نشر يافته و مورد استفاده عالمان، دانشمندان و ادبا قرار گرفته است.
مرحوم علامه امينى در الغدير نام 86 اثر او را ذكر كرده است. يكى از كتابهاى مهم وى، ديوان معروف اوست كه داراى بيست هزار بيت است. در زمان او غير از برادرش سيد رضى، شاعرى همانند او نبود، تأليفات ديگرش عبارتند از: امالى ، شافى، مسائل ناصريّه ، مسائل طرابلسيه و...(22)
سيد مرتضى پس از عمرى پربار و انجام كارهايى بزرگ و ارزنده، در حدود هشتاد سالگى، روز يكشنبه، بيست و پنجم ماه ربيع الاوّل سال 436 ق در شهر بغداد به جوار حق شتافت. وى در خانهاش در محله كرخ به خاك سپرده شد؛(23) اما پس از مدتى پيكر مطهر او را به كربلا آورده، در كنار قبر جدّ بزرگوارش حضرت سيّد الشهدا (ع) و در كنار قبر برادرش سيّد رضى، در «مقبره ابراهيم مجاب»، نياى بزرگشان، دفن كردند.
البته عدهاى معتقدند كه دفن سيد مرتضى و سيد رضى در كاظمين و كنار قبر حضرت موسى بن جعفر (ع) است.(24)
2 - ابو عبداللّه، حسين بن عبيداللّه بن ابراهيم معروف به غضائرى ، دانشمندى برجسته و محدّث و رجالى نامدارى است كه روايات زيادى نقل نموده است. وى از مشايخ حديث و اعيان جامعه اسلامى است. او با شيخ مفيد؛ هم عصر بود. مرحوم نجاشى؛ و شيخ طوسى؛ و ساير بزرگان نيز از وى حديث نقل كردهاند.(25)
وى در علم رجال دانش فراوانى داشت و احوال و نظرات او در كتب رجاليه نقل شده است، امّا تأليفى در اين علم به او نسبت داده نشده است.كتاب رجال ابن غضائرى كه بين علما معروف است، به دست فرزندش احمد بن حسين بن عبيد اللّه غضائرى تأليف شده است.(26)
او در علوم مختلف دينى چون فقه و امامت تأليفات زيادى دارد. كتابهاى كشف التّمويه و الغمّه، التّسليم على اميرالمؤمنين بامرة المؤمنين، تذكرالعاقل و تنبيه الغافل فى فضل العلم، عدد الائمه و ماشذّ على المصنّفين، النوادر فى الفقه، مناسك الحج، و... از جمله آثار اوست.
وى در پانزدهم صفر سال 411 ق. دار فانى را وداع گفت.(27)
3 - حسن بن على بن حسن قمى: صاحب قديمىترين تاريخ قم، كه ترجمه بخشى از آن در دست است و مورد استفاده علما مىباشد.(28)
4 - حسن بن احمد بن هيثم عجلى.
5 - احمد بن محمد بن نوح ابوالعبّاس سرّافى.(29)
6 - شيخ الطائفه، محمد بن حسن طوسى؛: وى در ماه مبارك رمضان سال 385 ق، چهار سال بعد از در گذشت شيخ صدوق، متولّد گرديد. وى پس از آموزش مقدّمات متداول علمى، در سن 23 سالگى در سال 408 عازم بغداد شد و از شاگردان برجسته عالم نامى آن روز، شيخ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى، معروف به شيخ مفيد گرديد.
شيخ طوسى؛ بعد از رحلت استادش شيخ مفيد، چون رياست علمى و دينى شيعه به بزرگترين شاگرد او سيد مرتضى؛ رسيده بود، به مدت 23 سال از حوزه درسى وى، بويژه علم كلام، فقه و اصول، بهره بود. وى در علم حديث و روايت، استادان و مشايخ حديثى استادش، سيد مرتضى را درك كرد و مرويّات آنان را بلاواسطه از ايشان فرا گرفت. او در شرح حال استادش سيد مرتضى، چنين مىگويد:
«على بن حسين معروف به مرتضى، فقيه، متكلّم و جامع تمام علوم مىباشد... وى از تلعكبرى ، حسين بن على بن بابويه و غير ايشان كه از شيوخ و استادان ما هستند، روايت نقل مىكند.»(30)
ايشان در اين گفتار خود، با صراحت تمام «حسين بن على بن بابويه» را استاد خود معرّفى مىكند.
وى در 22 محرّم سال 460 ق، پس از طىّ هفتاد و پنج سال حيات علمى و عمر با فضيلت، با تربيت صدها دانشمند و تأسيس و تقويت قديمىترين حوزههاى علمى، و تأليف حدود 50 كتاب و رساله در فنون مختلف، دار فانى را وداع گفت. او در خانه شخصى خود - كه به فاصله كمى در سمت شمالى بقعه مطهرة علوى واقع شده بود و بعداً بنا به وصيّت خود او تبديل به مسجد گرديد، و هم اكنون به نام مسجد شيخ طوسى معروف است. - دفن گرديد.(31)
7 - ابو هاشم محمد بن حمزة بن حسين بن محمّد بن محمد بن ابراهيم بن محمّد بن موسى الكاظم (ع) .(32)
حسين بن على بن بابويه در موضوعات مختلفى از علوم اسلام تأليفاتى دارد. بعضى از آنها عبارتند از:
1 - كتاب التّوحيد
احتمالاً اين كتاب نيز مانند كتاب التوحيد تأليف برادرش شيخ صدوق بوده، ولى امروزه از چاپ يا نوشته خطى آن خبرى در دست نيست.
2 - كتاب نفى التّشبيه
اين كتاب در ردّ افرادى نوشته شده است كه آنها را مشبّهه مىناميدند و در بعضى از اوصاف پروردگار مطالب غير صحيح را ابراز مىداشتند.
3 - كتابى براى صاحب بن عبّاد، وزير دانشمند و اديب دربار ديالمه.
4 - الرّد على الواقفيّة(33)
اين كتاب نيز بر ردّ گروهى از شيعيان كه آنها را واقفيّه مىناميدند، به رشته تحرير در آمده است.
5 - كتاب سيرة النبى و الائمّة (ع) فى المشركين(34)
مرحوم نجاشى تمام كتابهاى وى را به واسطه حسين بن عبيداللّه غضائرى نقل كرده است، و شيخ طوسى (460 ق) هم با واسطه و هم بدون واسطه از وى روايت نقل مىكند.
با اينكه حسين بن على كتابهاى متعدّدى تأليف نمود، امّا در عصر حاضر خبرى از آنها نقل نشده است.
در منظر اهل نظر
علماى علم رجال با تعبيرهاى گوناگونى، حسين بن على را فقيهى برجسته و محدّثى با حافظه نيرومند و مورد وثوق معرّفى كرده و بعضى از تأليفات وى را برشمردهاند.
نجاشى (متوفاى 450 ق) مىگويد:
«حسين بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى مورد وثوق مىباشد، و كنيهاش ابو عبداللّه است. وى از پدرش على بن حسين اجازه داشت. كتابهاى متعدّدى دارد...»(35)
علّامه مىگويد:
«حسين بن على روايات زيادى نقل كرده است و مورد وثوق مىباشد. او از پدر، برادر و جمع ديگرى روايت كرده است.»
ابن داوود نيز مثل علّامه، وى را مورد اطمينان دانسته است.(36)
شيخ حرّ عاملى (متوفاى 1104 ق) مىنويسد:
«شيخ ابوعبداللّه حسين بن على، برادر شيخ صدوق، رئيس محدّثين مىباشد. وى شخصى عظيم الشأن و مورد وثوق است.»(37)
صاحب رياض العلماء مىگويد:
«حسين بن على بن بابويه و برادرش و فرزندانشان تا زمان شيخ منتجب الدّين (متوفاى 585 ق) همه از علماء بزرگ بودند؛ امّا بعد از آن اطلاع دقيقى از آنها نداريم.»(38)
محمد على مدرّس تبريزى مىنويسد:
«محمد بن على و حسين بن على هر دو فقيه بودند و محدّث با حافظه قوى. كثرت محفوظات و خدمات دينى آنها، از نظر تأليفات و تشكيل جلسات درس و بيان معارف اهل بيت (ع) ، حيرت آور بود؛ اين همه در اثر توجه ولايى حضرت حجة ابن الحسن - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - بوده است. آنها همواره از اين كه تولدشان به دعاى امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - بود، افتخار مىكردند.»(39)
در كتب رجال چنين آمده است كه: حسين بن على بن بابويه و برادرش و فرزندان آنها تا زمان شيخ منتجب الدّين، همه از علماى برجسته و صاحب خدمات ارزنده بودند. بعضى از فرزندان حسين بن على بن بابويه عبارتند از:
1 - 2 - 3 - شيخ ثقة الدّين ، ابوالقاسم حسن، فرزند حسين بن على و دو فرزندش به نامهاى محمد و حسين.
4 - شمس الاسلام، حسن بن حسين: وى به حسكا(40) معروف بود و در رى مىزيست. تأليفات متعددى را در علم فقه و ديگر علوم داشت.
5 - شيخ موفّق الدّين، ابوالقاسم، عبيداللّه فرزند حسن حسكا : وى تمام آثار ارزنده خود را نزد پدرش حسن حسكا قرائت نموده است.
6 - 7 - شيخ ابو ابراهيم اسماعيل ، شيخ ابوطالب اسحاق ، فرزندان محمد بن حسن : كه اينان آثار ارزنده خويش رانزد شيخ طوسى؛ قرائت كردهاند و آثار فارسى و عربى متعددى از خود به جاى نهادهاند.
8 - شيخ سعد بن حسن فرزند حسين بن على.
9 - شيخ بابويه فرزند سعد بن محمد بن حسن بن بابويه: آثارش را نزد جدّش شمس الاسلام ، حسن بن حسين قرائت كرده است. يكى از كتب وى به نام الصراط المستقيم مىباشد. وى از مشايخ شيخ منتجب الدين است.
10 - شيخ ابوالمفاخر هبة اللّه بن حسن فرزند حسين بن على.
11 - شيخ ابوالحسن ، منتجب الدّين على بن عبيداللّه بن حسن حسكا فرزند حسين بن حسن بن حسين بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى: وى از علماى سرشناس و محدّثين مورد وثوق است كه در ضبط اخبار بسيار خوب و پرتلاش بود.(41) وى روايات زيادى را از مشايخ متعددى نقل كرده است. كتاب فهرس از اوست كه علاّمه مجلسى؛ در بحار الانوار ج 105، از ص 192 تا 298 تمام كتابش را عيناً آورده است.
اين بزرگان تعدادى از فرزندان و نوادگان حسين بن على بودند كه شيخ منتجب الدين در فهرس و ديگر علماى رجال شناس، آنها را به عنوان علماى دين شناس، صالح و مورد وثوق معرّفى كردهاند.(42)
ايشان در اوائل قرن چهارم ديده به جهان گشود. همچنين شواهد قوى موجود بيان مىدارد كه وى تا اوائل قرن پنجم در قيد حيات بوده است و علماى بزرگى خوشهچين خرمن علم و حديثش بودهاند.ايشان نزديك به يك قرن زيسته و با پروراندن شاگردان بسيار، آثار ارزشمندى را از خود به يادگار نهاده است. جاى مزار وى به طور دقيق معلوم نيست. روحش شاد و راهش مستدام باد.
وى ابو الحسن، محمد بن احمد بن على قمى، معروف به ابن شاذان قمى است. تاريخ دقيق ولادت وى مشخص نيست، اما با توجه به مشايخ و شاگردان وى و تاريخ هايى كه براى شنيدن و يا نقل روايات از افراد مختلف ذكر نموده، روشن مى شود كه او بين سال هاى 374 تا 460 در قيد حيات بوده است. بنابراين او از علماى قرن چهارم و پنجم هجرى است. اولين محلى كه براى زندگى او ذكر شده شهر كوفه است كه در آنجا در سال 374 هجرى از حسين بن احمد روايت شنيده است.
بعضى از بزرگان در كتاب هاى خود ابن شاذان را از علماى اهل سنت دانسته اند ; اما اين صحيح نيست، بلكه محمد بن احمد ابن شاذان از علماى بزرگوار شيعه است كه در وثاقت و فضل او هيچ ترديدى وجود ندارد. منشأ اشتباه هم آن است كه ابن شاذان مشترك بين دو نفر است:
1 - محمد بن احمد بن شاذان قمى كه فرد مورد بحث ما است.
2 - ابوالفضل، على بن حسن بن شاذان كه از علماى اهل سنت است و صاحب تأليفاتى نيز مى باشد.
ابن شاذان از جمله بزرگانى است كه از افراد فراوانى روايت نقل كرده و محضر بسيارى از علماى شيعه و سنى را درك كرده است.تعداد مشايخ او به 67 نفر مى رسد كه در بين آنان چهره هاى سرشناس
و صاحبان تأليفات فراوانى ديده مى شود، از جمله:
1 - پدر او، احمد بن على، كه از علما و مؤلفين شيعه بوده و ابن رئاب كتاب "فضائل أمير المؤمنين عليه السلام" را از او نقل كرده است.
2 - ابو القاسم بن قولويه صاحب كتاب شريف "كامل الزيارات" كه دايى ابن شاذان است.
3 - محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى.
4 - هارون بن موسى تلعكبرى و...
از جمله شاگردان و روات احاديث ابن شاذان مى توان به:
1 - شيخ طوسى عليه الرحمة
2 - نجاشى صاحب رجال
3 - كراجكى مؤلف كنز الفوائد و... اشاره نمود.
آنچه از تأليفات ابن شاذان به دست آمده عبارت است از:
1 - مأة منقبة، كتاب حاضر در برنامه.
2 - بستان الكرام، كتاب بزرگى كه شيخ عماد الدين طوسى رواياتى از آن نقل كرده و گفته اين روايات را از جلد 86 كتاب بستان نقل كرده ام. اصل اين كتاب موجود نيست اما بزرگانى چون مقدس اردبيلى در حديقة الشيعة و محدث جزائرى مؤلف قصص الأنبياء و... از آن بسيار نقل كرده اند.
3 - البيان فى رد الشمس لأمير المؤمنين عليه السلام، در اين كتاب با استفاده از شواهد تاريخى و روايات حدود 15 مورد را نقل نموده كه به امر امير المؤمنين عليه السلام خورشيد پس از غروب بازگشته است.
4 - المناقب، كتابى است كه از حيث موضوع با كتاب سابق مشترك است ولى نوع ترتيب بيان مطالب آنها متفاوت مى باشد.
5 - إيضاح دفائن النواصب، اين كتاب در كتابخانه علامه حاج ميرزا يحيى اصفهانى بوده و زمانى كه بعد از سال 1325 هجرى وى از دنيا رفت، كتابخانه او فروخته شد و اين كتاب نيز ناپديد گشت
حمزة بن عبدالعزيز ديلمى (ره)
(متوفى نيمه دوم قرن چهارم هـ. ق)
حمزة بن عبدالعزيز ديلمى مشهور به (سلاّر ديلمى) فقيه فرزانه و عالم گران قدر از فقها و انديشمندان نامدار و برجسته قرن پنجم قمرى است كه هر چند در علوم رايج زمان خويش سرامد و خبره بود، ولى مقام و منزلت او در فقه، تمام ابعاد و جوانب علمى اش را تحت شعاع قرار داده است و وى را مى توان به عنوان دانشمندى بزرگ در دنياى علم و معرفت معرفي كرد.
متاسفانه از تاريخ دقيق ولادت، زمان هجرت از زادگاه، مدت اقامت در حلب، مسافرتها، ازدواج و فرزندان اين عالم بزرگوار، در هيچ كتابى سخن به ميان نيامده است. ولى وجود پاره اى شواهد و مستندات، مانند مطالعه زندگى استادان، معاصران و شاگردان وى و اين كه او گاهى به نيابت از شيخ مفيد[1] و سيد مرتضي علم الهدي[2] بر كرسى تدريس مى نشست و شاگردان برجسته آن بزرگواران را از دانش بيكران خويش بهره مند مى ساخت، مي توان حدس زد كه در نيمه دوم قرن چهارم، كلبه ساده و با صفاي عبدالعزيز ديلمى را با قدوم مباركش، روشن و منور ساخته است، اما بدون ترديد، زادگاه اين فقيه والامقام ديلمان است. امروزه نام بخش كوچكى است كه با يكصد و سى و چهار آبادي، از توابع شهرستان عالم پرور لاهيجان در استان گيلان است[3] در زمان سلاّر ديلمى اين منطقه تاريخي، داراى وسعت گسترده اى بوده است. به گفته مورخان همه استانهاى شمالى كشور، مانند گيلان، مازندران (طبرستان) گرگان (استان گلستان) و برخى از مناطق ديگر مانند قومس (سمنان و دامغان)، مناطقى از ري، قزوين و آذربايجان در گذشته در قلمرو نفوذ و سيطره حكومت ديلميان بوده است.[4]
ديلميان قبل از پذيرش اسلام، خطرناك ترين دشمنان اعراب مسلمان بودند. بنابر شواهد تاريخي، مردم ديلم پس از فتح ايران به دست مسلمانان و انقراض ساسانيان تصميم داشتند به نحوى استقلال ايران را دوباره به دست آورند و در برانداختن خلفا نيز كوشش مى كردند. آنان در راه هدف خود سرسختى عجيبى نشان مى دادند و چون علويان، همواره در حال مبارزه با خلفاى جور بنى اميه و بنى عباس بودند و ديلميان از راه پناه دادن به علويان، مى خواستند خلفا را براندازند و مظلومان را يارى دهند. و همين امر باعث تشرف آنان به دين اسلام شد. [5]
سلاّر اسمى است كه در لغت فارسى و عربى اصلا وجود ندارد و مترجمين آن را به جاى لفظ سالار استعمال كرده اند، ولى در رجال بحرالعلوم آمده است كه سلاّر معرب سالار است. [6]
مترجمين، سالار را در فارسى به معناى رييس و امير و در عربى به معناى شريف معنا مى كنند.
1. محمد ابن محمد ابن نعمان معروف به شيخ مفيد (م413ق.).
2. على بن حسين، معروف به سيد مرتضى علم الهدى (3436 ق).
سلاّر ديلمى بعد از عصر غيبت حضرت ولى عصر ـ عليه السلام ـ، يكى از مشايخ و از مهم ترين عالمان و پيشوايان اماميه بوده است. مشايخ و قدماي اماميه، ده نفر بودند كه عبارتند از:
1و2. صدوقان (على بن بابويه قمى و فرزندش صدوق).
3و4. شيخان (شيخ مفيد و شيخ طوسي).
5و6. سيدان (سيد مرتضى علم الهدى و برادر ارجمندش، سيد رضي، گردآورنده نهج البلاغه).
7. ابن ابى عقيل.
8. ابوالصلاح حلبي.
9. ابن ادريس حلي.
10. ابويعلي، سلاّر حمزه بن عبد العزيز ديلمي.
1. شيخ ابو على طوسي.
2. منتجب الدين ابن بابويه.
3. حسن بن حسين بن بابويه.
4. ابوالكرم مبارك بن فاخر نحوي.
5. ابوالفتح عثمان بن جنى نحوي.
6. ابوالصلاح تقى الدين.
7. محمد بن على بن عثمان.
8. عبدالجبار بن عبدالله المقرى الرازي.
9. محمد بن عبدالرحمن بن احمد بن الحسين نيشابورى خزاعي.
10. عبدالله بن حسن بن حسين بن بابويه.
معاصران
برخي از دانشمندان معاصر اين فقيه و متكلم نامدار عبارتند از:
1. شيخ طوسى (م 460 ق) ظاهرا سلاّر، بعد از رحلت شيخ طوسي، به مقام مرجعى رسيده است.
2. سيد مرتضى علم الهدي.
3. سيد رضي.
4. شيخ مفيد.
5. ابوالعباس نجاشي.
6. ابوالفتوح رازي.
7. شيخ جعفر دوريستي.
بي شك، سيد مرتضى را بايد احياگر علوم اسلامى در قرن چهارم دانست. آن بزرگوار از اوضاع سياسى و اجتماعى عصري كه مقارن با اوج قدرت دولت شيعى آل بويه بود، به خوبي بهره بردارى نمود. سيد مرتضي، شاگردان فقيه و دانشمندش را به اقصى نقاط كشور اسلامي، براى قضاوت گسيل مي داشت. يكى از شخصيتهاى برجسته شيعه كه از سوي سيد مرتضى براى منصب قضا به مناطق حلب (از توابع سوريه) اعزام شد، سلاّر ديلمى بود. وى در اين مناطق، زعامت دينى مردم را به عهده گرفت و به عنوان حاكم شرع اسلامي، به حل و فصل نزاع ها و اختلافات دينى ـ اجتماعى پرداخت و به ارشاد و هدايت مردم، اقامه جماعت و رفع مشكلات و پاسخ گويى به مسائل دينى شيعيان نيز اشتغال داشت.
از زمان مسافرت وى به حلب و مدت اقامت او در آنجا اطلاع دقيقى در دست نيست، اما شواهد نشان مى دهد كه وى ساليان متمادي در آن ديار حضور داشته است، به گونه اى كه برخى وى را از فقهاى حلب به شمار آورده اند. [7]
1. المراسم العلويه فى الاحكام النبويه.
2. المقنع فى المذهب. [8]
3. التقريب (التهذيب) در اصول فقه. [9]
4. التذكره فى حقيقه الجوهر و العرض. [10]
5. الابواب و الفصول فى الفقه. [11]
6. المسائل السلاّريه. [12]
7. الرد على ابى الحسن البصرى فى نقض الشافي. [13]
دانشمندان و زندگى نامه نويسان، هر يك درباره مقام علمى سلاّر مطالبى نوشته اند: سيوطى در طبقات النحويين النحاه سلاّر را از دانشوران علم نحو دانسته است.
علامه حلى در خلاصه نوشته است: سلاّر بن عبدالعزيز ديلمى از فقهاى مورد وثوق شيعه است كه در فقه و ادبيات، سرآمد و ممتاز بود.
پژوهش گر معاصر، آيه الله سيد ابوالقاسم خويى ضمن تاييد وثاقت سلاّر، وى را از بزرگان فقهاى شيعه دانسته و نوشته است:
«سلاّر بن عبدالعزيز الديلمى فقيه، جليل، معظم، ثقه»؛ سلاّر بن عبدالعزيز ديلمي، فقيهى مورد اعتماد و بزرگوار و گران قدر است.
سلاّر در كتاب فقهى مراسم، درباره برگزارى نماز جمعه اين گونه نوشته است:
«صلاه الجمعه فرض مع حضور امام الاصل او من يقوم مقامه و اجتماع خمسه نفر فصاعدا احدهم الامام»؛
خواندن نماز جمعه در زمان حضور امام معصوم ـ عليه السلام ـ يا كسى كه از طرف او منصوب مى شود (نائب خاص)، واجب است و حداقل نفرات براي برگزارى و انعقاد نماز جمعه با امام يا نائبش، پنج نفر است[14]»
سلاّر مانند برخى فقهاى شيعي، نماز جمعه و نيز نماز عيدين (فطر و قربان) را در زمان غيبت امام زمان ـ عجل الله تعالى فرجه ـ جايز نمى داند، زيرا آن را از مختصات امام معصوم ـ عليه السلام ـ مى داند و در حقيقت به حرمت نماز جمعه و نماز عيدين در زمان غيبت امام ـ عليه السلام ـ فتوي داده است.
برخي از دانشمندان، اين فقيه والامقام را جزء اولين عالمان شيعى ميدانند كه به تحريم نماز جمعه فتوى داده است.
اين فقيه هوشمند و زيرك، با درك موقعيت اجتماعى و سياسى زمان خويش كه زعامت دينى شيعيان را بعد از شيخ طوسى به عهده داشت، اقدام به صدور شجاعانه فتواي تحريم نماز جمعه نموده است، زيرا سلاّر زمانى زعامت و رهبرى مردم را به عهده گرفت كه حكومت آل بويه كه دولتمرداني شيعى بودند به سلجوقيان كه سنى مذهب بودند، انتقال يافته بود و فتنه و آشوب و جنگهاى خونين مذهبى عليه شيعيان آرامش بغداد را به مخاطره انداخت و باعث فروپاشى حوزه علميه بغداد شد و فقيهان و عالمان دين، دست به اقدامات اساسى زدند و حتى ناگزير به هجرت از بغداد شدند. روشن است كه برگزارى نماز جمعه و خواندن خطبه در آن فضاى سياسى حاكم بر جامعه، چيزى جز فريب، خدعه، مدح و ستايش حاكمان جور نبود و اصولا حاكمان جور انتظار دارند كه از محافل عبادى ـ سياسى نماز جمعه به نفع خويش بهره بردارى كنند[15] و در راه رسيدن به اين مقصود، از شيوه هاى مختلف زر، زور، نيرنگ و استخدام عالمان دربارى و فريب خورده استفاده مي كنند. تحريم نماز جمعه از سوى زعيم بزرگ شيعيان در حقيقت اعلان برائت از حاكمان جور و تنفر از اقدامات ظالمانه و ستم گرانه آنهاست. اين اقدام سلاّر، حكايت گر تفكر عدم جدايي دين از سياست است كه از سوى فقهاى بزرگوار شيعه در تمام اعصار در عمل به اثبات رسيده است.
پذيرش منصب قضاوت در دوره اى و تحريم نمازجمعه و عيدين در دوره اى ديگر، نشان مى دهد كه وى فقيهى سياستمدار و ژرف انديش در عصر خويش به شمار مى آمده است.
در تاريخ وفات اين فقيه فرزانه نيز اختلاف است، اما بنا به قول مشهور، رحلت سلاّر ديلمى در ششم رمضان سال 463 قمري[16] در قريه خسروشاه[17] تبريز اتفاق افتاده است و قبر شريف اين رادمرد شيعي، در همان مكان مى باشد. اين كه اين فقيه بزرگ، چرا و چگونه در اين مكان رحلت كرده اند، به درستي معلوم نيست، ولى احتمالا سلاّر مانند بسيارى از فقيهان و عالمان، به دنبال آشوبها و جنگهاى داخلى در آن سالهاى آشفته و نابسامان آخر حياتش، بغداد را ترك و در حال رجعت به زادگاهش بوده است كه مرغ روحش در ديار آذربايجان، به ملكوت اعلي پر كشيده است و پيكر پاكش توسط دوستان و ارادتمندان وى در قريه خسروشاه تبريز به خاك سپرده شده است. مراقد المعارف با تحقيق و تعليقه محمد حسين حرزالدين درباره زيارت قبر سلاّر چنين مى نويسد:
«در سال 1388 قمرى جهت پژوهش پيرامون قبور عالمان به تبريز و اطراف آن سفر كردم، در 22 جمادى الاولى بر مرقد شريف سلاّر حمزه بن عبدالعزيز ديلمى حاضر شدم.
من ميهمان عالم جليل، سيد محمد على قاضي طباطبايى (شهيد بزرگوار محراب) بودم. قبر او در منطقه شمالى «مقبره الشعراء» قرار داشت. بر حسن تصادف، در آن روز معماران مشغول تعويض سنگ قبر مزار سلاّر بودند. نوشته هاى سنگ قبلى خوانا نبود و ما دستور داديم آن را تميز كنند تا بتوانيم مطلب را بخوانيم. بر سنگ قبر وي، نوشته شده بود: «الله الباقي، كل من عليها فان، هذا قبر العالم العارف الشيخ سلاّر... في تاريخ ذى الحجه سنه ثلاثه عشر و سبعمائه».
سال 713 تاريخ نصب سنگ بر قبر سلاّر بوده است و نه تاريخ رحلت آن بزرگوار.
بر روى سنگ قبر جديدى كه در سال 1388 هـ . ق. بر قبر شريف وى نصب شده چنين نوشته است:
«مرقد بزرگوار عالم عظيم الشان، حمزه بن عبدالعزيز ديلمى معروف به سلاّر، از اهالى ديلم گيلان و از اعاظم مجتهدين و دانشمندان شيعه است كه علماى رجال نويس شيعه به شرح زندگانى اش پرداخته، او را ستوده اند. از شاگردان جناب شيخ مفيد و سيد مرتضى علم الهدى بوده، به قول صحيح در تاريخ ماه صفر سال 448 ه. ق. درگذشته و در قبرستان خسروشاه مدفون شده است. 1388 قمري[18]».
[1]. قصص العلماء, ميرزا محمد تنكابني, با تحقيق و ويرايش محمد رضا حاج شريفى خوانساري, ص415.
[2] . روضات الجنات, خوانساري, ج2, ص371؛ اعيان الشيعه, ج7, ص171.
[3] . نام ها و نامدارهاى گيلان, جهانگير سرتيپ پور, ص212.
[4] . احسن التقاسيم فى معرفه الاقاليم, مقدسي, ص353, آل بويه, على اصغر فقيهي, ص38, گيلان در گذرگاه زمان, ص482؛ نام ها و نامدارهاى گيلان, ص213، حدود العالم من المغرب الى المشرق, ص143, مختصر البلدان, ص268, مسالك الممالك, ص168.
[5] . ولايات دارالمرز گيلان, ص25, فتوح البلدان, ص126, آل بويه, ص56ـ52.
[6] . اعيان الشيعه, ج7, ص170, رياض العلماء, ج2, ص440؛ رجال سيد بحر العلوم, ج3, ص6.
[7] . روضات الجنات, ج2, ص370.
[8] . الذريعه, ج1, ص73, ج4, ص25و365, ج10, ص176و180.
[9] . همان.
[10] . همان.
[11] . همان.
[12] . همان.
[13] . الذريعه, ج10, ص179.
[14] . المراسم, ص635.
[15] . علماى شيعه از كلينى تا خميني, ص28.
[16] . الكنى و الالقاب, ج2, ص238.
[17] . خسروشاه پس از پيروزى انقلاب اسلامي, به خسرو شهر تغيير يافته است.
[18] . مراقد المعارف, ج1, ص359؛ مشاهير گيلان, ج2, ص266.
منبع : تلخيص از كتاب گلشن ابرار، محمد تقي ادهم نژاد، ج 6 ص 9
عبدالعزيز حلبى طرابلسى (ره)
(متوفى 481 هـ. ق)
قـاضـى عـبدالعزيز حلبى معروف به ابن البراج شاگرد سيد مرتضى و شيخ طوسى است از طـرف شـيخ طوسى به بلاد شام كه وطنش بود فرستاده شد بيست سال درطرابلس شام ، قاضى بـود در سـال 481 درگـذشـتـه اسـت كـتـابهاى فقهى او كه بيشتر نام برده مى شود، يكى به نام المهذب است و ديگرى به نام جواهر .
شيخ ابوالقاسم عبدالعزيز بن نحرير بن عبدالعزيز بن البراج ، در مصر تولديافت و در آن منطقه رشد و نـمـا كـرد تـحـصيلات خود را ابتدا در زادگاه خويش ، سپس در بغداد ادامه داد تا اينكه يكى از فقهاى نامدار و وجهه و اعتبار شيعه در عصر خويش گرديد او از علم وسيع و اطلاعات شايسته در زمـيـنـه فـقـه و عـلـوم اسـلامى برخورداربوده است و تاليفات فراوان او نشان دهنده اين وسعت اطـلاعات و معلومات مى باشداو در سال 429 ه ق به جمع شاگردان علم الهدى پيوست و يكى از خـواص شـاگردان او قرار گرفت و در محضر او از منزلت و رتبت به سزايى برخوردار شد تا اينكه سـيـدبـه رحـمت ايزدى شتافت ، او ملازمت شيخ الطائفه را داشت ، تا اينكه نمايندگى شيخ رادر حـدود شـام پـذيـرفت و خود يكى از مردان فقه و فقاهت معروف آن ديار گرديد اواز سوى جلال الـمـلـك در سـال 438 قـضـاوت مـنطقه طرابلس را پذيرفت و در آن منطقه به رتق و فتق امور مسلمين پرداخت .
صـاحب ريحانة الادب درباره او گويد شيخ عبدالعزيز بن براج شامى حلبى طرابلسى ، مكنى به ابـوالـقـاسم ، ملقب به قاضى ، موضوف به عزالدين و عزالمؤمنين ، ازاكابر فقهاى اماميه اواخر قرن پـنـجـم هجرت ، از وجوه و اعيان ايشان و از تلامذه سيدمرتضى علم الهدى بود ماهى هشت دينار (طـلاى مـسكوك هيجده نخود) از طرف سيد شهريه داشت به جهت تلمذ و انسى كه با او داشته اسـت ، او را خـلـيـفـة الـمـرتضى گفته اند ابن براج از اساتيد معظم خود، سيد مرتضى و ابوالفتح كـراجكى روايت كرده است و از راويان او شيخ عبدالجبار مفيد رازى است كه در ولايت رى ، فقيه اماميه بوده است و جمعى از اكابر وقت نيز از او روايت مى كنند قضاوت او در طرابلس بيست يا سى سال ادامه داشته ، به همين جهت به لقب قاضى شهرت يافته است .
صـاحـب مـعـجـم رجال الحديث ، ضمن بازگويى سخن شيخ منتجب الدين رازى در الفهرست و بـازشمارى كتابهاى او، سپس نقل نظر ابن شهرآشوب و اخيرا بازگويى نظر سيد مصطفى تفرشى در رجال خويش كه همه او را به عنوان آبروى شيعه و فقيه آنان ستوده اند، مطلب جديدى در مورد او ارائه نداده است 3 .
او تـالـيـفـات مـتـعدد و نوشته هاى پربارى در فروع فقهى دارد كه از آن ميان مى توان الجواهر ـ المعالم ـ المنهاج ـ الكامل ـ روضة النفس في احكام العبادات ـالمقرب ـ المهذب ـ الموجز ـ حسن التصريف ـ شرح جمل سيد مرتضى و را نام برد.
1 ـ جواهر الفقه اين كتاب در چند مجلد به نام جوامع الفقه در ايران چاپ شده است و اخيرا از سوى كتابخانه آية اللّه العظمى مرعشى نجفى (ره ) تجديد طبع گرديده است .
2 ـ روضة النفس در احكام عبادات .
3 ـ شرحى بر جمل العلم و العمل علم الهدى (استاد خويش ).
4 ـ عماد المحتاج في مناسك الحج .
5 ـ الكامل .
6 ـ المعالم .
7 ـ المعتمد.
8 ـ المنهاج .
9 ـ الموجز . 4
او پـس از تلاش فراوان و مجاهدت خستگى ناپذير در راه تبليغ و اجراى احكام اسلام ، شب جمعه 9 شعبان 481 ه ق در هشتاد سالگى در طرابلس درگذشت وبا شكوه و احترام لازم مدفون گرديد.
شيخ ابو على محمد بن فتال نيشابورى (ره)
(متوفى508 هـ ق)
شيخ بزرگوار، شهيد سعيد، ابوعلى، محمد بن حسن بن على بن احمد بن على واعظ مبارز، محدث و حافظ احاديث بسيار بوده است.
وى در نيشابور به دنيا آمده و داراى عمر طولانى بوده است؛ اما تاريخ ولادت او معلوم نيست.
در مورد نام كامل او اختلاف وجود دارد، گاهى او را محمد بن حسن و گاهى محمد بن على و گاهى محمد بن احمد گفتهاند، كه نام پدرش را حسن، احمد و على گفتهاند.
از جمله القاب نيشابورى، ابنالفارسى و فتال و كنيه او ابو على و ابو جعفر است.از لقب «ابن الفارسى» معلوم مىشود كه او از نژاد ايرانى است. فتال يكى از اسمهاى بلبل است و علت ملقب شدن او به فتّال به خاطر خوشصوتى و لطافت زبانى است كه در منبر داشته و از نطق بالايى برخوردار بوده است.
وى در محضر درس بزرگان شركت مىكرده و از تحصيلات عاليهاى برخوردار بوده و حتى خود محضر درس داشته و شاگردانى تربيت كرده است.
وى از دروان كودكى در محضر پدرش درس مىخوانده و از برخى كتابها استفاده مىشود كه فقيه بوده است؛ پس حتماً به درجه اجتهاد رسيده و در بحث كلامى هم انسانى خبره بوده است.
فتال نيشابورى در امر خطابه و وعظ و منبر سرآمد بوده و خطابه از جمله تخصصهاى او به شمار مىآيد، ضمن اين كه در خيلى از كتابها از او به عنوان متكلمى بزرگ و فقيه نام برده شده است. از خيلى از كتابهاى تحقيق و چيزى مهم به دست نيامده.
1. شيخ حسن بن على بن احمد، كه پدر مرحوم فتال است.
2. شيخ طوسى
3. سيد مرتضى
1. سيد مرتضى
2. شيخ طوسى
3.شيخ حسن بن على، پدر فتال نيشابورى.
4. عبدالجبار بن عبداللَّه
1. على بن الحسن بن عبداللَّه النيشابورى
2. محمد بن على بن شهرآشوب ساروى مازندرانى
از جمله بزرگانى كه فتّال با آنان همعصر بوده مىتوان چنين نام برد:
1. شيخ مفيد؛
2. شيخ طوسى
3 سيد مرتضى
4. سيد رضى
5. ابوعلى طبرسى
6. ابوالفتوح رازى
7. اسحاق بن بابويه قمى
8. ابوالصّلاح حلبى
9. ابوعلى طوسى؛ فرزند شيخ طوسى
10. سعدالدين بن البراج
11. حسين بن فتح جرجانى
12. شيخ ابوالحسن على بن احمد الفنجكردى نيشابورى
از جمله ويژگىهاى اخلاقى فتال نيشابورىمى توان به سادهزيستى، تواضع و صميميت او با مردم اشاره كرد؛ به طورى كه مردم خيلى او را دوست داشتند و مورد اعتماد آنها بود.
با مردم خيلى ساده نشست و برخاست مىكرد و به مشكلات آنان در حدّ توان رسيدگى مىنمود من جمله در امور دينى مردم فعال بود و تلاش فوقالعادهاى از خود نشان مىداد.
وى از زندگى سادهاى برخوردار بود و مورد قبول مردم واقع شد. مواعظ او براى مردم از كلام خدا و از گفتار و احاديث ائمه معصومين(ع) اقتباس مىشد.
عالم ميدان علم و عمل بود، كان خطيباً واعظاً باقواله و افعاله.
1-روضة الواعظين و تبصرة المتعظين
2-التنوير فى معانى التفسير
در جلسات كوچك با مردم و مخصوصاً در سخنرانىها، در مقابل دشمنان مذهب شيعه ايستادگى فراوان كرد و حتى در كتاب تفسير خود و كتاب روضة الواعظين به دفاع از شيعه برخاست و در نهايت در همين راه و نيشابور به شهادت رسيد.
شيخ ابوعلي طوسي (ره)
(متوفي اواخر قرن پنجم)
ابو علي حسن بن محمد طوسي (فرزند شيخ طوسي) و ملقب به مفيد ثاني در خلال سالهاي 481 تا حدود 520 ق، از اعاظم فقهاي عصر خود به شمار ميرفت. اين فقيه شيعي کتاب النهايه پدر خويش شيخ طوسي را شرح کرد. او بعد از پدرش در نجف اشرف رئيس شيعه و مرجع علماي آنجا بود و بسياري از علماي شيعه و سني از محضر وي برخواستند.
او با عالم جليل القدر ابن حمزه محمد بن طوسي معروف به عماد طوسي، صاحب کتابهاي وسيله و واسطه و همچنين با فقيه بزرگ شيخ سديد الدين حمصبي رازي معاصر بود.
مفيد ثاني استادي كامل و عالمي متبحر و محدثي مورد اطمينان بود. او در عين فقاهت به علم رجال و شناخت اخبار و راويان حديث مهارت داشت و از آثار نفيس پدر و خرمن علومش خوشه هاي فراوان چيد و سالها زحمت كشيد تا خود به مقام استادي نائل آمده و به مفيد ثاني معروف گشت و پس از پدر سالها كرسي درس او را با حضور اعلام متعدد ادامه داد. اغلب علماي بزرگ و فضلاي بعدي ما كه به ذكر آنان مي رسيم از شاگردان مكتب معظم له بوده و از او اجازه روايت و يا درجه اجتهاد دارند. بيشتر سنوات عمر او در نجف اشرف به تدريس فضلا سپري شد.
1ـ شيخ محمّد بن حسين ، معروف به ابن صقال .
2ـ پدرش ، شيخ محمّد بن حسن طوسي .
3ـ شيخ سلاّر بن عبد العزيز ديلمي .
شاگردان
1ـ شيخ محمّد بن علي بن عبد الصمد نيشابوري .
2ـ الشيخ علي بن علي بن عبد الصمد نيشابوري .
3ـ سيّد أبو الفضل داعي حسيني سروي .
4ـ شيخ ابو الفتوح أحمد بن علي رازي .
5ـ شيخ محمّد بن علي بن حسن الحلبي .
6ـ شيخ علي بن شهرآشوب مازندراني .
7ـ شيخ الحسين بن هبة الله سوراوي .
8ـ شيخ الفضل بن الحسن طبرسي .
9ـ شيخ الحسين بن أحمد مقدادي .
10ـ شيخ مسعود بن علي صوابي .
11ـ شيخ محمّد بن الحسن نقّاش .
12ـ شيخ محمّد بن علي طبري .
1ـ المرشد إلى دليل المتعبّد .
2ـ الأنوار
3-شرح النهاية.
4- امالي.
تاريخ دقيقي از وفات فرزند شيخ طوسي به دست نيامده است. علي الظاهر در اواخر قرن پنجم يا اوايل قرن ششم حدود 515 ه. ق وفات نموده و در نجف اشرف در مسجد شيخ طوسي در کنار پدرش مدفون است.
علّامه ابوعلى فضل بن حسن طَبرسى (ره)
(548- 468 هـ ق)
او به سال 468 (يا469 ق.) ديده به جهان گشود و حسن بن فضل طبرسى پدر آن عزيز، او را «فضل» ناميد. اصل و منشأ «فضل بن حسن» طبرسي «تفرش» بوده و به همين سبب به «طَبْرسي» معروف و مشهور گشته است .
فضل بن حسن دوران كودكى و تحصيل خود را در جوار بارگاه ملكوتى امام هشتم(ع) گذراند و پس از چند سال حضور در مكتب، و فراگيرى خواندن و نوشتن و يادگيرى قرائت قرآن، خود را به منظور تحصيل علوم اسلامى و شركت در جلسه درس بزرگان دين آماده ساخت. او در فراگيرى علومى چون ادبيات عرب، قرائت، تفسير، حديث، فقه، اصول و كلام فوقالعاده تلاش كرد، بدان حد كه در هريك از آن رشتهها صاحبنظر گرديد. با وجودى كه در مدارس آن عصر، علومي چون حساب، جبر و مقابله رايج نبود و كسى براي فراگيرى آن رغبت نميورزيد، او به سوى آن علوم شتافت و از صاحبنظران آن فن به شمار ميآمد.
امين الاسلام طبرسى حدود 54 سال در مشهد مقدس سكونت داشت و سپس بنا بر دعوت بزرگان سبزوار، و با توجه به امكانات بسيارى كه در آن شهر موجود بود و زمينه تدريس، تأليف و ترويج دين را براى او فراهم ميساخت، در سال 523 ق. راهى آن ديار گرديد. سادات آل زباره - كه طبرسى با آنان نسبت فاميلى داشت - ميزبان او بودند و از كمك و همكارى با آن عالم وارسته دريغ ننمودند
نخستين اقدام شيخ، پذيرش مسؤوليت «مدرسه دروازه عراق» بود[17] كه با سرپرستى و راهنمايى او، مدرسه به حوزه علميه وسيع و با اهميتى مبدّل گشت غناى فرهنگى و علمى اين مكان، سبب جذب محصلان بسيارى از دورافتادهترين نقاط ايران گرديد و طلبههاى جوان به عشق رسيدن به كمال و خدمت به مكتب در آن مدرسه مشغول تحصيل شدند و علوم مختلفى چون فقه و تفسير را از محضر طبرسى فرا گرفتند.
1. ابوعلي طوسى (فرزندشيخ طوسي)
2. جعفر بن محمددوريستي
3. عبدالجبار مقرى نيشابوري
4. امام موفقالدين حسين واعظ بكرآبادى جرجاني
5. سيد محمد قصبى جرجاني
6. عبداللَّه قشيري
7. ابوالحسن عبيداللَّه محمد بيهقي
8. سيد مهدى حسينى قايني
9. شمس الاسلام حسن بن بابويه قمى رازي
10.موفق عارف نوقانى
11. تاج القراء كرماني
1. رضي الدين حسن طبرسي( فرزند طبرسي)
2. قطب الدين راوندي
3. محمد بن على بن شهر آشوب
4. ضياءالدين فضلاللَّه حسنى راوندي
5. شيخ منتجبالدين قمي
6. شاذان بن جبرئيلقمي
7. عبداللَّه بن جعفر دوريستي
8. سيد شرفشاه حسينى افطسى نيشابورى
9. برهان الدين قزوينى همداني.
1.الآدابالدينيه للخزانهالمعينيه
2.اسرارالامامة
3.اعلامالوري باعلامالهدي
4.تاجالمواليد
5.جوامعالجامع
6.الجواهر (جواهرالجمل)
7.حقائق الامور
8.عدةالسفر و عمدةالحضر
9.العمده في اصول الدين والفرائضالنوافل
10.غنيةالعابد ومنيةالزاهد
11.الفائق
12.الكافيالشافي
13.كنوزالنجاح
14.مجمعالبيان
15.مشكوة الانوار فى الاخبار
16.معارجالسؤال
17.المؤتلف منالمختلف بين ائمةالسلف
18.نثراللآلي
19.النورالمبين
20.روايت صحيفةالرضا(ع)
امين الاسلام طبرسى پس از هفتاد و نه سال زندگى با بركت و سراسر خدمت به اسلام و مردم، شبانگاه روز نهم ذيحجه سال 548 ق. در شب عيد قربان در شهر سبزوار به ديار حق شتافت و جهان اسلام را در سوگ نشاند.
سال 510 هجرى در شهر آمُد قدم به عرصه گيتى نهاد.شهر آمُد شهرى زيبا و آباد بوده است. اين شهر منطقه اى از دياربكر، ودر حوالى رود دجله و فرات و سرزمينى سرسبز و خرم بوده است.
عبد الواحد بن محمد تميمى آمُدى از علماى بزرگوار شيعه و از محدثين والا مقام بوده كه از احترام و اعتبار خاصى در نزد علماى شيعه برخوردار است.وى داراى اطلاعات گسترده از علوم و منابع مختلف بوده وتسلط فراوانى بر علوم اسلامى داشته است.
از جمله شاگردان وى عالم و محدث بزرگوار عالم تشيع، ابن شهر آشوب، مى باشد.او اجازه نقل روايت از عبد الواحد بن محمد آمُدى گرفته، و يكى از اجازه هاى خود را اجازه نقل روايات كتاب غرر الحكم ذكر كرده است.
كتاب هاى به جاى مانده از هر كس بهترين دليل بر ميزان اطلاعات او از علوم و منابع مختلف است.از شيخ عبد الواحد آمُدى نيز دو كتاب به يادگار مانده كه عبارتند از:
1 - غُرر الحِكَم و دُرر الكَلِم اين كتاب شريف كه كلمات قصار و حكمت هاى امير مؤمنان على عليه السلام در آن گرد آمده، مشهورترين كتاب اوست كه چندين بار چاپ شده و بارها براى آن ترجمه و شرح نوشته شده است و يا خلاصه شده و منتخب آن به چاپ رسيده است.اين كتاب در بين شيعيان و در ميان كتاب هايى كه درباره كلمات امير مؤمنان على عليه السلام نوشته شده، مقام پس از نهج البلاغه را حائز گرديده است.همچنين كتاب غرر الحكم يكى از مصادر و منابع علامه مجلسى در بحار الانوار مى باشد.
2 - الحِكم و الأحكام من كلام سيد الأنام برخى نام اين كتاب را جواهر الكلام في شرح الحكم و الأحكام نيز گفته اند.
سرانجام پس از عمرى خدمت به علوم و معارف اسلامى، عبد الواحد بن محمد تميمى آمُدى در سال 550 هجرى چشم از اين دنيا فرو بست.
عماد الدين طبرى (ره)
(متوفي 554 هـ ق)
وى ابو جعفر، محمد بن ابى القاسم طبرى، معروف به عماد الدين طبرى و از علماى قرن ششم هجرى است.
عماد الدين طبرى فرزندى از خاندان علم و اجتهاد است. پدر او ابو القاسم، محمد بن على از فقهاى بزرگوار شيعه بوده و جد او نيز از بزرگان شيعه به شمار مىرفته و عماد الدين در دامان چنين پدرانى تربيت يافته است.
علاوه بر محمد بن ابى القاسم طبرى كسانى ديگر نيز به عماد الدين طبرى معروف هستند اما فرد مورد نظر ما از علماى قرن ششم هجرى است.
بنابر نقل الذريعة او تا سال 553 هجرى زنده بوده و اجازهاى در دست است كه تاريخ فوق در پايان آن نوشته شده.
عماد الدين از شاگردان ابو على طوسى، فرزند شيخ الطائفه، شيخ طوسى است.
با توجه به گسترش علوم در حوزه علميه نجف اشرف در آن دوران و ذوق و استعداد فراوان و تشويقهاى پدر بزرگوارش، در نجف از محضر بسيارى از بزرگان كسب فيض نمود تا به بالاترين درجات فضل و اجتهاد رسيد و پرتو افشانى خود را براى تربيت شاگردانى متعهد و متعبد آغاز نمود.
عماد الدين در اين راه تلاش فراوان كرد و نتيجه آن را در تأليفات و شاگردان او به خوبى مىتوان ديد.
در اينجا ابتدا اشارهاى به گستردگى اساتيد و شاگردان او داريم، سپس تأليفات او را نظرى سريع مىافكنيم.
عماد الدين طبرى از محضر بزرگان فراوانى استفاده نموده كه از آن جملهاند:
1 - ابو على طوسى فرزند فقيه شيخ طوسى عليه الرحمة
2 - ابو عبد الله محمد بن شهريار
3 - شيخ ابو البقاء ابراهيم بن حسين بصرى
4 - عالم بزرگوار، شمس الدين حسن بن حسين، معروف به حسكا
5 - ابو غالب، سعيد بن محمد ثقفى
6 - پدر بزرگوارش ابو القاسم على بن محمد و...
همان گونه كه اشاره شد عماد الدين طبرى داراى شاگردان فراوانى بوده كه از ايشان است:
1 - عالم بزرگوار سعيد بن هبة الله راوندى، معروف به قطب الدين راوندى
2 - شمس الدين يحيى بن حسن، ابن بطريق حلى
3 - سيد ابو الفضائل، رضا حسينى كه سمت نقابت هم داشته است.
4 - ابو الفضل، شاذان بن جبرئيل قمى
5 - عالم بزرگوار، محمد بن جعفر مشهدى مؤلف كتاب معروف مزار
6 - شيخ حسين بن محمد سوراوى كه استاد سيد ابن طاووس محسوب مىگردد و...
عماد الدين طبرى و درجات علمى او را از اساتيد و شاگردان او به خوبى مىتوان شناخت همچنين براى درك ميزان تعبد و التزام او به پيروى از خاندان عصمت و طهارت عليهمالسلام مىتوان تأليفات او را بررسى كرد چرا كه تأليفات هر كس تراوشات فكر و عقايد اوست.
گرچه عماد الدين تأليفات فراوانى داشته كه در بعضى منابع اشارهاى اجمالى به آنها شده، اما آنچه به دست ما رسيده عبارتند از:
1 - بشارة المصطفى صلىاللهعليهوآله لشيعة المرتضى عليهالسلام
اين كتاب مشهورترين كتاب طبرى است و در آن مباحثى بسيار ارزشمند از روايات پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده و افضليت و احقيت شيعه را از زبان پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله اثبات كرده است.
طبرى كتاب خود را در 17 جزء تنظيم كرده اما آنچه هم اكنون از كتاب موجود است تنها تا پايان جزء 10 است و بقيه كتاب در حوادث تاريخ از بين رفته است.
2 - الزهد و التقوى، كه تاريخ تأليف آن قبل از بشارة المصطفى است و در بشارة المصطفى به آن ارجاع داده است.
3 - شرح مسائل الذريعة از سيد مرتضى علم الهدى م 436 هجرى
4 - الفرج في الأوقات و المخرج بالبينات
(وفات 570)
سيد ابو الرضا ضياء الدين، فضل الله بن على بن عبيد الله حسينى راوندى از علماى نام آور و از مشايخ بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى به شمار مى آيد. او در يكى از شهرهاى اطراف كاشان به نام راوند و در خانواده اى علاقه مند به خاندان محمد و آل محمد صلى الله عليهم اجمعين به دنيا آمد. از همان كودكى مهر و محبت اهل بيت عليهم السلام را فرا گرفت و تشنه چشمه زلال و آب گواراى علوم و معارف خاندان عصمت و طهارت گرديد.
خاندان وى همه از اهل علم و تقوى بوده اند و شخصيتهاى برجسته اى از ميان اين خاندان برخاسته اند و فرزندان و نسل ايشان عموما از اهل علم و دانش بوده اند كه از جمله آنهاست:
1 - سيد ابو المحاسن، احمد بن فضل الله، عالم و فاضل و قاضى شهر كاشان
2 - سيد عز الدين ابو الحسن على بن فضل الله راوندى
شخصيت سيد فضل الله راوندى شخصيتى فاضل و دانشمند، عالمى بزرگوار و رئيس مذهب و از برجسته ترين علماى دوران خود به شمار مى رفت. او شخصيتى اديب و شاعرى توانا بود كه ديوان شعرى نيز از او به يادگار مانده است. او از مشايخ ابن شهر آشوب و منتجب الدين بن بابويه و شيخ محمد بن حسن طوسى، پدر خواجه نصير الدين طوسى و اكثر علماى بزرگ دوران خود بوده است. نام وى پيوسته در كتاب هاى تراجم و علم رجال با احترام ياد مى شود و شخصيت ايشان مورد احترام علماى شيعه است.
سمعانى در كتاب خود مى گويد:روزى به كاشان رفتم و تصميم به زيارت ابو الرضا فضل الله راوندى
گرفتم.وقتى به خانه وى رسيدم، در زدم و منتظر خروج ايشان شدم. در آن هنگام ديدم بالاى درِ خانه اين آيه شريفه را نوشته اند: "إنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنكمُ الرِّجسَ أهلَ البَيتِ و يُطهِّرَكُم تَطهيراً" لحظه اى كه چشمانم به روى مباركش افتاد ديدم ايشان از آنچه تصور مى كردم بسيار بزرگوارتر است. در آن ديدار من برخى احاديث و روايات و بخشى از اشعار وى را از ايشان شنيدم. از جمله اشعارى كه ايشان به خط خود براى من نگاشتند اين ابيات بود:
هل لك يا مغرور من زاجر أو حاجز من جهلك الغامر
أمس تقضى و غد لم يجيء و اليوم يمضى لمحة الباصر
فذلك العمر كذا ينقضى ما أشبه الماضى بالغابر
يعنى:اى فريفته دنيا آيا چيزى تو را بيدار مى كند؟ و آيا مانعى در برابر درياى جهل تو وجود دارد؟ ديروز گذشت و فردا هنوز نيامده است. و امروز هم با يك چشم به هم زدن مى گذرد. و عمر اين گونه به پايان مى رسد.چقدر گذشته به آينده شباهت دارد.
عماد كاتب درباره ايشان مى گويد:سيد فضل الله راوندى شخصيتى كم نظير و داراى نسبى شريف و اخلاقى بزرگوار بود. وى از قدماى علما و دانشمندى فاضل و داراى چهره اى جذاب و با ابهت و صاحب سخنى زيبا بود. او واعظى بزرگ و داراى خطى خوش و تأليفاتى فراوان بوده، مورد احترام مردم و از رزق و روزى خوبى نيز بهره مند بود. در سال 533 هجرى در دوران كودكى من و برادر كوچكم در مدرسه مجديه در شهر كاشان درس مى خواندم. در آن زمان مى ديدم كه آن سيد بزرگوار به مدرسه مى آمدند و در آنجا درس اخلاق مى دادند. جمعيت فراوانى از مردم عادى و علماى بزرگ نيز پاى درس ايشان حاضر مى شدند. بعدها در اصفهان با فرزندش احمد دوست شدم و از طريق ايشان بهتر با تأليفات و مقام علمى پدر بزرگوارش آشنا گشتم.
وى از محضر اساتيد و علماى فراوانى نيز بهره برده مانند:
1 - امام شهيد عبد الواحد بن اسماعيل رويانى
2 - سيد ابو البركات محمد بن اسماعيل حسينى مشهدى
3 - سيد مرتضى بن سيد داعى حسينى
4 - ابو الحرب المنتهى بن سيد داعى حسينى
5 - سيد على بن ابو طالب حسنى
6 - شيخ بارع، حسين بن محمد بن عبد الوهاب بغدادى
7 - على بن على بن عبد الصمد و برادرش محمد بن على
8 - ابو عبد الله جعفر بن محمد دوريستى
9 - ابو جعفر، محمد بن على بن حسين مقرى نيشابورى
علماى بزرگى در محضر او تربيت شده اند كه هر يك ستاره اى هستند در آسمان پر فروغ تشيع مانند:
1 - ابن شهر آشوب مازندرانى
2 - شيخ منتجب الدين بن بابويه قمى
3 - شيخ محمد بن حسن طوسى پدر خواجه نصير الدين طوسى
4 - سيد ناصر الدين ابو المعالى محمد بن حسين بن محمد حمدانى
5 - شيخ قوام الدين محمد بن محمد بحرانى
6 - شيخ تاج الدين محمد بن محمد شعيرى
او داراى تأليفات ارزشمندى است مانند:
1 - كتاب النوادر
2 - ضوء الشهاب فى شرح الشهاب
3 - الأربعين فى الأحاديث
4 - التفسير
5 - ديوان اشعار
سرانجام پس از عمرى خدمت به اسلام و علوم و معارف آل محمد صلى الله عليهم اجمعين، اين عالم انديشمند در حدود سال 570 هجرى در شهر كاشان ديده از جهان فرو بست و به ديار دوست شتافت.
سيد ابو الرضا ضياء الدين راوندي
سيد ابو الرضا ضياء الدين، فضل الله بن على بن عبيد الله حسينى راوندى از علماى نام آور و از مشايخ بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى به شمار مىآيد.
او در يكى از شهرهاى اطراف كاشان به نام راوند و در خانوادهاى علاقهمند به خاندان محمد و آل محمد صلى الله عليهم اجمعين به دنيا آمد.
از همان كودكى مهر و محبت اهل بيت عليهمالسلام را فرا گرفت و تشنه چشمه زلال و آب گواراى علوم و معارف خاندان عصمت و طهارت گرديد.
خاندان وى همه از اهل علم و تقوى بودهاند و شخصيتهاى برجستهاى از ميان اين خاندان برخاستهاند و فرزندان و نسل ايشان عموما از اهل علم و دانش بودهاند كه از جمله آنهاست:
1 - سيد ابو المحاسن، احمد بن فضل الله، عالم و فاضل و قاضى شهر كاشان
2 - سيد عز الدين ابو الحسن على بن فضل الله راوندى
سيد فضل الله راوندى شخصيتى فاضل و دانشمند، عالمى بزرگوار و رئيس مذهب و از برجستهترين علماى دوران خود به شمار مىرفت.
او شخصيتى اديب و شاعرى توانا بود كه ديوان شعرى نيز از او به يادگار مانده است.
او از مشايخ ابن شهر آشوب و منتجب الدين بن بابويه و شيخ محمد بن حسن طوسى، پدر خواجه نصير الدين طوسى و اكثر علماى بزرگ دوران خود بوده است.
نام وى پيوسته در كتابهاى تراجم و علم رجال با احترام ياد مىشود و شخصيت ايشان مورد احترام علماى شيعه است.
أنساب سمعانى:
سمعانى در كتاب خود مىگويد:
روزى به كاشان رفتم و تصميم به زيارت ابو الرضا فضل الله راوندى گرفتم.
وقتى به خانه وى رسيدم، در زدم و منتظر خروج ايشان شدم. در آن هنگام ديدم بالاى درِ خانه اين آيه شريفه را نوشتهاند:
إنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنكمُ الرِّجسَ أهلَ البَيتِ و يُطهِّرَكُم تَطهيراً
لحظهاى كه چشمانم به روى مباركش افتاد ديدم ايشان از آنچه تصور مىكردم بسيار بزرگوارتر است.
در آن ديدار من برخى احاديث و روايات و بخشى از اشعار وى را از ايشان شنيدم.
از جمله اشعارى كه ايشان به خط خود براى من نگاشتند اين ابيات بود:
هل لك يا مغرور من زاجر أو حاجز من جهلك الغامرأمس تقضي و غد لم يجيء و اليوم يمضي لمحة الباصرفذلك العمر كذا ينقضي ما أشبه الماضي بالغابر
يعنى:اى فريفته دنيا آيا چيزى تو را بيدار مىكند؟
و آيا مانعى در برابر درياى جهل تو وجود دارد؟
ديروز گذشت و فردا هنوز نيامده است.
و امروز هم با يك چشم به هم زدن مىگذرد.
و عمر اين گونه به پايان مىرسد.
چقدر گذشته به آينده شباهت دارد.
عماد كاتب:
عماد كاتب درباره ايشان مىگويد:سيد فضل الله راوندى شخصيتى كم نظير و داراى نسبى شريف و اخلاقى بزرگوار بود. وى از قدماى علما و دانشمندى فاضل و داراى چهرهاى جذاب و با ابهت و صاحب سخنى زيبا بود.
او واعظى بزرگ و داراى خطى خوش و تأليفاتى فراوان بوده، مورد احترام مردم و از رزق و روزى خوبى نيز بهرهمند بود.
در سال 533 هجرى در دوران كودكى من و برادر كوچكم در مدرسه مجديه در شهر كاشان درس مىخواندم. در آن زمان مىديدم كه آن سيد بزرگوار به مدرسه مىآمدند و در آنجا درس اخلاق مىدادند. جمعيت فراوانى از مردم عادى و علماى بزرگ نيز پاى درس ايشان حاضر مىشدند.
بعدها در اصفهان با فرزندش احمد دوست شدم و از طريق ايشان بهتر با تأليفات و مقام علمى پدر بزرگوارش آشنا گشتم.
سيد فضل الله راوندى از علماى بزرگى اجازه روايت دارد از جمله:
1 - شيخ ركن الدين على بن ابو الحسن على بن عبد الصمد بن محمد تميمى نيشابورى كه در ربيع الاول سال 529 هجرى به وى اجازه روايت داده است.
2 - ابو العباس احمد بن يحيى بن قافه كوفى
3 - قاضى عماد الدين، ابو محمد حسن استرآبادى
4 - احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسين بن مهرويه كرمندى
5 - ذو الفقار بن محمد بن معبد ابو الصمصام حسنى مروزى
وى از محضر اساتيد و علماى فراوانى نيز بهره برده مانند:
1 - امام شهيد عبد الواحد بن اسماعيل رويانى
2 - سيد ابو البركات محمد بن اسماعيل حسينى مشهدى
3 - سيد مرتضى بن سيد داعى حسينى
4 - ابو الحرب المنتهى بن سيد داعى حسينى
5 - سيد على بن ابو طالب حسنى
6 - شيخ بارع، حسين بن محمد بن عبد الوهاب بغدادى
7 - على بن على بن عبد الصمد و برادرش محمد بن على
8 - ابو عبد الله جعفر بن محمد دوريستى
9 - ابو جعفر، محمد بن على بن حسين مقرى نيشابورى
علماى بزرگى در محضر او تربيت شدهاند كه هر يك ستارهاى هستند در آسمان پر فروغ تشيع مانند:
1 - ابن شهر آشوب مازندرانى
2 - شيخ منتجب الدين بن بابويه قمى
3 - شيخ محمد بن حسن طوسى پدر خواجه نصير الدين طوسى
4 - سيد ناصر الدين ابو المعالى محمد بن حسين بن محمد حمدانى
5 - شيخ قوام الدين محمد بن محمد بحرانى
6 - شيخ تاج الدين محمد بن محمد شعيرى
او داراى تأليفات ارزشمندى است مانند:
1 - كتاب النوادر
2 - ضوء الشهاب في شرح الشهاب
3 - الأربعين في الأحاديث
4 - التفسير
5 - ديوان اشعار
سرانجام پس از عمرى خدمت به اسلام و علوم و معارف آل محمد صلى الله عليهم اجمعين، اين عالم انديشمند در حدود سال 570 هجرى در شهر كاشان ديده از جهان فرو بست و به ديار دوست شتافت
زادگاه و نياكان
«راوند» كه در آن زمان روستايي در نزديكي كاشان بود زادگاه عالمان بسياري شناخته ميشد به گونهاي كه آقا بزرگ تهراني بيش از ده نفر از بزرگان راوند را منحصر قرن ششم ياد ميكند.[1]
«سعيد» گلي از بوستان مكتب محمدي بود كه از آن ديار برخاست و قلبالدين لقب يافت او فرزند «هبة الله بن حسين بن هبة الله بن حسن راوندي» بود. گرچه اطلاعات كافي از همة نياكان او به دست نيامده، همين اندازه معلوم است كه پدر و جد قطبالدين، از عالمان و برجستگان آن ديار بودهاند.[2] با تأسف تاريخچه و شرح حالي از تولد و دوران كودكي او نيز به دست نيامده است.
تحصيل
فرزانة برومند راوند، علاوه بر پدر، از محضر بزرگان ديگري استفاده كرده است. قطب الدين خوشهچين خرمن عالماني است كه ثمرة انديشهشان قرنهاي متمادي مشام انسانها را معطر ساخته است. افكار بزرگ شخصيتهايي چون شيخ صدوق، سيد مرتضي، سيد رضي و شيخ طوسي، در انديشه و تفكر او جاي پيدا كرده و با نقل حديث از شاگردان آنان، جوهره علمي وعملي او نضج يافته است.
بنابر آنچه در رياض العلماء آمده است، قطب الدين رواياتي از بزرگان حديث در شهرهاي اصفهان، خراسان و همدان شنيده و نقل كرده است[3] و از اين روزنه ميتوان به مسافرتهاي علمي او به شهرهاي مختلف پي برد. چنانكه قرار داشتن قبر شريف او در شهر قم، دليلي بر استفادة او از محضر استادان آن ديار است. برخي از استادان او عبارت اند از:
1. ابو جعفر محمد بن علي بن محسن حلبي. او موفق به درك محضر شيخ طوسي شده و قطب الدين راوندي از وي روايت نقل كرده است.
2. ابوالحسن محمد بن علي بن عبدالصمد تميمي نيشابوري. او از شاگردان فرزند شيخ طوسي بوده است.
3. سيد ابوالبركات محمد بن اسماعيل مشهدي. وي از شاگردان شيخ طوسي بوده است و علاوه بر قطب الدين منتجب الدين (صاحب كتاب الفهرست) و امام ضياء الدين از جملة شاگردانش بودهاند.
4. صفي الدين مرتضي بن داعي بن قاسم. او از شاگردان شيخ طوسي و مؤلف كتاب تبصرة العوام است.
5. شيخ السادة مجتبي بن داعي بن قاسم. ايشان نيز همچون برادرش از محدثان بزرگ بوده و قطب الدين از اين دو برادر روايت نقل كرده است.
6. ابوالفضل عبدالرحيم بن احمد شيباني.
7. ابو جعفر محمد بن مرزبان. از شاگردان شيخ مفيد است كه قطبالدين در كتاب قصص الانبياء از او روايت نقل كرده است.
8. هبة الله بن دعويدار. از شاگردان شيخ صدوق به شمار آمده است.
9. ابوجعفر بن كميح.
10. ابونصر الغاري.
11. ابوصمصام احمد بن سعيد طوسي.
12. ابوالحسين احمد بن محمد بن علي مرشكي.
13. ابوسعيد حسن بن علي لارآبادي.
14. ابوالقاسم حسن بن محمد حديقي.
15. ابو صمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد حسيني.
علاوه بر آنها، نام هفت نفر از بزرگان و انديشهوران آن عصر در شمار استادان قطب الدين قرار دارد.[4]
استاد بزرگ
ابوعلي فضل بن حسن بن فضل طبرسي، معروف به «امين الدين» از بزرگترين دانشمندان و مفسران شيعي در قرن ششم هجري است. شيخ طبرسي با خلق تفسير بينظير از قرآن كريم به نام «مجمع البيان» جاودانگي نام و ياد خويش را موجب گشت.
گرچه او بيش از دهها اثر مفيد همچون «اعلام الوري» از خود به جا گذاشت، تفسير قرآن (مجمع البيان) براي شناساندن شخصيت علمياش از همه ممتازتر است.[5] قطب راوندي شاگر ممتاز شيخ طبرسي بوده است و اين امتياز و شايستگي شاگرد، به حدّي رسيده كه قطب را با او و او را با قطب ميشناسند.
قطب راوندي خود به قرآن عشق ميورزيد و در راه نشر معارف آن پرتلاش بود اما تأثير نفس قدسي استادش طبرسي بزرگ، در انديشه و آثار گران سنگ او نقش بسزايي داشت و از اين رو، آثار و تأليفات قطب راوندي، رنگ خدايي و بوي وحي به خود گرفت.[6]
شاگردان
راوندي دانشمند بزرگ و وارستة قرن ششم از چهرههاي درخشاني است كه فرزانگان بسياري از محضر نورانياش به فيض رسيده و دانش اندوخته و خود نيز شمع فروزان محافل علمي گرديدهاند.
از ميان انبوه جويندگان علم كه از خرمن فضل راوندي خوشهچيني كردهاند نام فرزندان وي درخششي ويژه دارد. او نه تنها در مسجد و منزل و مكتب بلكه در سفر و حضر، به نورافشاني پرداخته و شاگردان بسياري را به جامعة اسلامي آن روز ارائه داده است. شاگردان قطب الدين چهرههاي برجستهاي هستند كه از وي به نقل روايت پرداختهاند. برخي از آنان عبارتاند از:
1. احمد بن علي بن عبدالجبار طبرسي. او علاوه بر قضاوت به نقل حديث نيز ميپرداخت.
2. حسين بن سعيد بن هبة الله.وي فرزند دانشور قطبالدين بوده و از او به عنوان شهيد ياد شده است.
3. علي بن عبدالجبار بن محمد. از دانشمندان و فقهاي بنام.
4. علي بن محمدالمدائني.
5. محمد بن الحسن البغدادي.
6. محمد بن سعيد بن هبة الله. او فرزند ديگر قطب راوندي است كه به ظهير الدين معروف بود.[7]
محمد بن علي معروف به «ابن شهر آشوب» از ستارگان درخشان تشيع و برجستهترين شاگردان قطب بود. «ابن شهر آشوب» در كتاب خويش «معالم العلماء» با يادي از قطب الدين به عنوان استاد خويش نام چند كتاب وي را ثبت كرده است.[8]*
دانش و آثار
مردان خدا الگوهاي روشني هستند كه به رغم مشكلات و كمبودهاي عصر خويش، همه تلاش و همتشان خدمت به اسلام عزيز و احياي مجد و عظمت آن بوده است.
آنان با عشق به قرآن مجيد و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به نشر و پخش آثار ايشان پرداخته، همواره از سرچشمه زلال ابديت سيراب ميشوند.
قطب الدين راوندي در زمرة مردان بزرگي است كه با دانش فراوان خود پس از بهرهمندي از علوم مختلف و تبحر در آنها، حلقة زريني در سلسلة حافظان و راويان معارف اسلامي گرديد و در بيشتر رشتههاي علوم اسلامي تبحر و تخصص خود را به نمايش گذارد كه ميتوان به آثار زير اشاره نمود:
1. «ام القرآن».
2. «تفسير القرآن» در دو جلد.
3. «خلاصة التفاسير» در ده جلد.
4. «شرح آيات المشكلة في التنزيه».
5. «اللباب في فضل آية الكرسي».
6. «الناسخ و المنسوخ من القرآن».[9]
7. «الخرايج و الجرايح». اين كتاب كه معروفترين آثار قطب به شمار ميآيد در بيان مسائل كلامي و عقايد بوده و در برگيرندة هفت كتاب پيرامون مسألة معجزه و شيوة زندگي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.
8. «ام المعجزات» . نام كتابي است كه راوندي پس از چندي به عنوان «تتمة الخرايج» به نگارش درآورد.
9. «الاختلافات» . اين كتاب در برگيرندة اختلافهاي كلامي بين شيخ مفيد و سيد مرتضي (علم الهدي) بوده و 95 مسأله اختلافي در آن بررسي شده است.
10. «تهافت الفلاسفه» . اين كتاب كه نشان دهندة دانش فلسفي قطب است در موضوع حكمت و فلسفه نگارش شده و به تناقض گويي فلاسفه پرداخته است.
11. «جواهر الكلام في شرح مقدمة الكلام».شرحي بر كتاب «مقدمة الكلام» شيخ طوسي در علم كلام است.[10]
12. «آيات الاحكام» . اين كتاب آياتي از قرآن كريم را كه مربوط به مسائل فقهي واحكام ديني است مورد بحث و بررسي قرار داده است.
13. «احكام الاحكام».
14. «الانجاز» . شرحي است بر كتاب «الايجاز في الفرائض» شيخ طوسي.
15. «حل المعقود في الجمل و العقود».
16. «الشافيه في الغسله الثانيه».
17. «الخمس».
18. «من حضره الاداء و عليه القضاء».
19. «رسالة الفقهاء».
20. «مشكلات النهاية».
21. «المنتهي في شرح النهاية» . اين كتاب به شرح نهاية شيخ طوسي پرداخته و در ده جلد به چاپ رسيده است.
22. «الرائع في الشرايع».
23. «النيات في جميع العبادات».
24. «نهية النهاية».
25. «فقه القرآن». اين كتاب گرانسنگ با تلاش و كوششي ستودني به دست توانمند قطب راوندي نوشته شده است. او در كتاب فوق تمام آيات قرآني را كه به احكام فقهي مربوط بوده است به ترتيب ابواب فقه دستهبندي كرده و در دو جلد به يادگار نهاده است.
26. «تحفة العليل» . در موضوع دعا و آداب آن و احاديث مربوط به امراض و بلاها.
27. «رسالة في صحة احاديث اصحابنا» . موضوع آن بيان صحت احاديثي است كه علماي شيعه نقل كردهاند.
28. «شرح الكلمات المائة» . شامل شرح صد كلمه از سخنان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ .
29. «ضياء الشهاب» . شرحي بر كتاب شهاب الاخبار قاضي سلامه مصري.
30. «لباب الاخبار».
31. «لب اللباب» . اخبار و احاديثي در موضوع اخلاق.
32. «مزار» . كتابي بزرگ در موضوع زيارتنامهها.
33. «المجالس في الحديث».
34. «دعوات» معروف به سلوة الحزين . موضوع اين كتاب ارزشمند مربوط به آداب دعاها و تأثير آنها است كه در چهار باب تدوين گشته است.
35. «جني الجنتين» . در تاريخ اولاد امام هادي ـ عليه السّلام ـ و امام عسكري ـ عليه السّلام ـ .
36. «قصص الانبياء» . در اين كتاب تاريخ و شرح زندگي پيامبران از زبان روايات بيان شده است.[11]
37. «المستقصي» . نام كتابي از راوندي در علم اصول فقه است. اين كتاب شرحي بر «الذريعة» سيد مرتضي در علم اصول ميباشد.[12]
38. «التغريب في التعريب».
39. «الاغراب في الاعراب».
40. «شرح العوامل المأئة» . شامل صد عامل در علم نحو.
41. «غريب النهايه» . در شرح لغتهاي مشكل فقهي كتاب نهايه شيخ طوسي.
42. «نفثة المصدور» . اين كتاب ديوان اشعار قطب راوندي است.[13]
وفات
چهاردم شوال 573 ق. آسمان شهر قم رنگي ديگر به خود گرفته بود و عالمان و انديشمندان و دوستداران اهل بيت ـعليهم السّلام ـ در خانة قطب راوندي، بر بالين يكي از بزرگمردان گرد آمده بودند نزديكيهاي اذان ظهر بود كه نسيم عطرآگين بهشت مشام راوندي را نوازش داد و شبنم اشك از ديدگان زنان و كودكان سرازير گشت و جهان اسلام در عزاي يكي از فرهيختگان مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به سوگ نشست.
پس از مراسم تشييع پيكر پاك آن فرزانه در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه ـ عليهما السّلام ـ به خاك سپرده شد و روح «سعيد» محدثان با زمزمة «عاش سعيدا و مات سعيدا» به ملكوت اعلي پر كشيد.
از آن پس جسم مطهرش با كتابها و نوشتههايش جاودانه شد و روزي كه پس از هشت قرن تعميرگران صحن مطهر حضرت معصومه ـ عليهما السّلام ـ با پيكر سالم و سيماي نورانيش رو به رو شدند چيزي جز اين منزلت را براي او تصور نكردند كه بايد جسم مطهرش چون روح شاهد و ناظرش بر حوزه فقاهت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تا قيام قيامت سالم بماند. حضرت آية الله مرعشي نجفي ـ رحمة الله ـ به پاس خدمات او، سنگ قبري بلند و به ياد ماندني را بر فرازش به يادگار نهاد تا زائران حرم فاطمه معصومه ـ عليهما السّلام ـ در ابتداي ورود وخروج از صحن مباركش چشمانشان به قبر اين فرزانه بزرگ روشن شود.
عبدالوحيد وفايي