سلسله مقالات جامعه و مهدویت
اميد به آينده ى جهان
از ويژگى هاى نسل منتظر، اميدوارى و نگرش مثبت به آينده ى جهان است. اگر ما خودمان را در اين شرايط ببينيم، تصور كنيم كه منتظر دادگستر و عدل گستر جهان هستيم، در راستاى اين اهداف تلاش خواهيم كرد. اديانى كه موعودگرا نيستند، يك نگرش كاملا منفى و يأس آور نسبت به جهان دارند.
اگر اميد به آينده نباشد انسان دچار افسردگى خواهد شد. سرنوشت جهان را بسيار تأسف آور و نگران كننده خواهد ديد.
شناخت امام زمان عليه السلام
يكى از مهمترين و اساسىترين اصولى كه از اركان اصلى مكتب تشيع محسوب مىشود، مساله امامت و آشنايى با امام هر عصر عجل الله تعالي فرجه است. به اعتقاد شيعه، در هيچ برهه از زمان، زمين خالى از حجت و انسان بدون امام معصوم نخواهد بود. چرا كه هدايت و رهبرى صحيح و همه جانبه انسان بر اساس تعاليم الهى تنها از طريق پيروى از رهنمودها و روشنگرىهاى امامى ممكن است كه علاوه بر آشنايى با سنتهاى حاكم بر نظام هستى، از تمامى مصالح بشر و حقايق تعليمات پيامبران الهى آگاه باشد.
با توجه به اين حقيقت، يكى از وظايف مهم آحاد جامعه، بهويژه قشر جوان آن است كه در هر عصرى، نسبتبه امام و حجت الهى موجود در آن زمان به گونهاى شناخت پيدا كنند كه بر تعاليم مسؤوليتهاى خود آگاهى پيدا كرده و بر اساس آن عمل نمايند.
اهميتشناخت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه ) در هر عصرى به گونهاى است كه در برخى روايات، عدم كسب معرفت لازم از امام همرديف، بلكه مساوى با كفر و بىايمانى شمرده شده است. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در همين زمينه مىفرمايند:
«هركسى كه بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.» و يا در يكى از ادعيه كه بر آن نيز بسيار سفارش شده است. به همين مساله اشاره شده است: پروردگارا حجتخودت را به من بشناسان چرا كه اگر حجتت را به من نشناسانى من از دين و آئينم گمراه مىشوم.
مضمون اينگونه روايات زمانى بهتر روشن خواهد شد كه به پيامدهاى مثبت و منفى يك جامعه، در اثر برخوردارى و عدم برخوردارى جامعه از امام و رهبرى شايسته توجه و دقتبيشترى شود. در طول تاريخ، چه بسيار بودهاند حركتها و يا نهضتهاى عظيم مردمى كه به دليل فقدان رهبر شايسته با شكست مواجه شدهاند و يا پس از پيروزى به جهت افتادن زمام امور در دست زمامداران بىكفايتبه انحراف و اضمحلال كشيده شدهاند...
البته، كم و كيف شناخت امامعليه السلام با توجه به نياز و توانايى و ظرفيت افراد متفاوت است. مهم اين است كه اين شناختبه گونهاى باشد كه در صورت مواجه افراد با تهديدها و شبههافكنىهاى دشمنان و بدخواهان، در تشخيص راه صحيح و شيوه درست از دچارشدن به گمراهى و انحراف آنها را نجات دهد. و گرنه شناخت كامل و همه جانبه حجتهاى الهى براى افراد عادى با توجه به محدوديت استعدادها و توانايىهاى فكرى غيرممكن است.
خودسازى و تهذيب نفس
اصلاح نفس و ترك گناهان و آراستن به فضايل اخلاقى در همه احوال ضرورت دارد. ولى خودسازى و اصلاح نفس در دوره غيبت، كه زمينه لغزش و انحراف و آلوده گشتن به رذايل اخلاقى بيشتر است، از اهميت زيادى برخوردار است.
امام صادقعليه السلام در اين زمينه مىفرمايند: «صاحبالامرعليه السلام غيبتى خواهد داشت اگر كسى در آن دوره بخواهد ديندار بماند، سخت در مشقتخواهد بود. بنده خالص خدا در آن شرايط بايد تقواى الهى پيشه كند و دو دستى به دين خود بچسبد.»
به علاوه، چون فراهم شدن زمينه ظهور امام زمانعليه السلام از يك نظر وابسته به وجود افراد خودساخته و آراسته به فضايل اخلاقى است و جز از طريق تهذيب نفس و پيدا كردن پرورش اسلامى نمىتوان در سلك ياران و زمينهسازان حضور آن حضرت قرار گرفت.
بنابراين، يكى از وظايف افراد تلاش در راه خودسازى و تهذيب نفس است. بر اين اساس، امام صادقعليه السلام مىفرمايند: «من سره ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق ... هر كس دوست دارد از ياران حضرت قائمعليه السلام باشد بايد در انتظار ظهور آن حضرت باشد و در اين حال، به پرهيزكارى و اخلاق نيكو رفتار نمايد» و حتى در توقيعى كه امام زمانعليه السلام آن را به مرحوم شيخ مفيد نوشتهاند چنين آمده است كه اعمال ناشايست و گناهانى كه از شيعيان سر مىزند، يكى از عوامل طولانى شدن دوره غيبت و محروميت آنها از ديدار امامعليه السلام است.
غيبت صغرى ونقش زنان
در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و بايست با غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مىشود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكرى عليه السلام است. در اين دوره، اگر چه امام هادى عليه السلام و امام حسن عسكرى عليه السلام زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيت هاى مورد اعتمادى همانند عثمان بن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان را به عنوان وكيل معرفى كرده بودند، به دلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى عليه السلام ، معروف به جده، استفاده شد و وى به پناه شيعه معروف گرديد.
از گفتگوى احمد بن ابراهيم با حكيمه دختر امام جواد عليه السلام برمىآيد كه پس از گذشت دو سال از رحلت امام حسن عسكرى عليه السلام همچنان بسيارى از كارها به دست مادر بزرگوار امام حسن عسكرى عليه السلام انجام مىشده است ولى در حقيقت از طرف حضرت حجه بن الحسن عليه السلام و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.
شيخ صدوق رحمه الله از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 بر حكيمه دختر امام جواد عليه السلام وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجه بن الحسن بن على را نيز نام برد... .
از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت: در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى عليه السلام . سپس افزود:
اين دستور از سوى امام حسن عسكرى و به پيروى از امام حسين عليه السلام صورت گرفته است. زيرا امام حسين عليه السلام در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، به خواهرش زينب كبرى عليهالسلام وصيت كرد و در نتيجه تا مدتى هر آنچه از امام زينالعابدين عليه السلام صادر مىشد به حضرت زينب عليهالسلام نسبت داده مىشد تا امر پنهان باشد و حساسيتها نسبت به امام سجاد عليه السلام كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى بود تا آنكه كسانى مانند عثمان بن سعيد و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان عليه السلام در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.
پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنى عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشتهاند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى عليه السلام فرزند خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند گفت
من حامله هستم. از اين رو آن كنيز را به دست أبى الشوارب، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه صيقل زير نظر قاضى نگهدارى مىشد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقان و شورش صاحب الزنج رو به رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد.
زنان مهدوى
1. صيانه ماشطه
او يكى از همان سيزده بانويى است كه در دولت حضرت مهدى عليه السلام زنده شده، به دنيا باز مىگردد. وى همسر حزقيل، پسر عموى فرعون، و شغلش آرايشگرى دختر فرعون بود. او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسى، ايمان آورده بود امّا همچنان ايمان خود را پنهان مىكرد.
نوشتهاند: روزى وى مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بى اختيار نام خدا را بر زبان جارى ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردى؟ گفت: نه، بلكه نام كسى را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را احضار كرد و گفت: مگر به خدايىِ من اعتراف ندارى؟ گفت: هرگز! من از خداى حقيقى دست نمىكشم و تو را پرستش نمىكنم.
فرعون دستور داد تا تنور مسى برافروزند و همه بچههاى آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مىخواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر كن كه تو بر حق هستى! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند در اثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدى زنده مىگرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند و هم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.
2. سميه، مادر عمار ياسر
وى هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد و بدين سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجهها را بر او روا داشت.
او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنين كارى نشدند. او نيز زره آهنى به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگه داشت. پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مىكرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مىنمود و مىفرمود: «صبراً يا آل ياسر فان موعدكم الجنة»: اى خاندان ياسر، صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است. سرانجام ابوجهل بر هر يك ضربتى وارد ساخت و ايشان را به شهادت رساند.
خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايام ظهور مهدى آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببيند و در لشكر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.
3. نسيبه، دختر كعب مازنيه
او معروف به ام عماره و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخى از جنگ هاى پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم شركت جسته و مجروحان جنگى را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخم هاى فراوان برداشت.
پيامبر عزيز اين فداكارى را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود: امروز مقام مادر تو از مردان جنگى والاتر است.
پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم1 سنگين به همراه ديگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وسلم كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا به علت شدت خونريزى نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبدالله بن كعب مازنى را براى احوال پرسى نسيبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد.
نسيبه از كسانى است كه براى يارى امام مهدى عليه السلام زنده خواهد شد.
4. امّ ايمن
از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول صلي الله عليه و آله وسلم است. پيامبر به او مادر خطاب مىكرد و مىفرمود: «هذه بقية اهل بيتى»:4 اين زن، باقى ماندهاى از خاندان من است. وى همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواى مجروحان مىپرداخت.
ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراى فدك، حضرت زهرا عليهالسلام او را به عنوان شاهد معرفى كرد. وى پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت.
خداوند به بركت مهدى آل محمد عليه السلام به هنگام ظهور، او را زنده مىگرداند تا در لشكر گاه امام به خدمت گماشته شود.
5. امّ خالد
در روايت دو بانو بدين نام مشهور شدهاند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنّيه. شايد مقصود ام خالد مقطوعة اليد (دست بريده) باشد كه يوسف بن عمر، پس از به شهادت رساندن زيد بن على بن الحسين در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشّى درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق عليه السلام مطلبى ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابو بصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعهاليد از راه رسيد. حضرت فرمود: اى ابابصير، آيا ميل دارى كه كلام ام خالد را بشنوى؟ من عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مىگردم.... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وى در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مىكند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.
6. زبيده
مشخصات كاملى از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارون الرشيد باشد كه شيخ صدوق(ره) دربارهاش گفته است: وى يكى از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامى كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد.
زبيده كارهاى خدماتى بسيارى داشت كه يكى آبرسانى به عرفات است. همچنين نوشتهاند وى يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداى تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216 ق. رحلت كرد.
7. حبّابه والبيّه
از زنان والامقامى است كه دوره زندگى هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت به وسيله امام زين العابدين و امام رضا عليه السلام جوانىاش به او بازگردانده شد. اولين ملاقات وى با اميرمؤمنان عليه السلام بود كه از آن حضرت دليلى بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وى سنگى را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاى گرفت و به او فرمود:
پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثرى بر جاى بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامى نزد امام ديگر مىرفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مىزدند و اثر آن نقش مىبست. نوبت كه به امام رضا عليه السلام رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا عليه السلام زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت.
روايت شده است كه وقتى حبابه به خدمت امام زين العابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپرى شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشارهاى نمود و جوانىاش بازگشت.
همچنين نوشتهاند: صورت حبابه از زيادى سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيدهاى شده بود.
8. قنواء
دختر رشيد هجرى، يكى از شيعيان و پيروان على عليه السلام و خود از ياران با وفاى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام است. وى دختر بزرگمردى است كه در راه محبت و دوستى اميرمؤمنان به طرز دلخراشى به شهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد برمىآيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبيدالله بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاى پدر خود بوده و به كمك ديگران بدن نيمه جان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و به خانه منتقل كرده است.
روزى قنواء به پدرش گفت: پدر جان، چرا اين همه خود را به رنج و مشقت عبادت مىاندازى! پدر در جواب گفت: دخترم، پس از ما گروهى خواهند آمد كه بينش دينى و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را به زحمت عبادت انداختهايم، بيشتر است.
رجعت زنان
سومين گروه از ياوران حضرت بقيةالله عليه السلام زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دستهاند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن به ميان آمده است.
پيش از ادامه بحث، عقيده شيعه نسبت به رجعت را بررسى مىكنيم.
يكى از عقايد مسلّم شيعه اين است كه همزمان با ظهور مهدى آل محمد عليه السلام برخى از پيامبران مانند حضرت خاتم الانبياء و معصومين عليهم السلام همانند امير مؤمنان عليه السلام و امام حسين عليه السلام و برخى از مؤمنان حقيقى و پيروان اهل بيت عليهم السلام به اذن پروردگار زنده خواهند شد و بار ديگر به دنيا باز مىگردند. بازگشت اين عده نه تنها غير ممكن نيست بلكه از نظر قرآن كريم اين پديده امرى مسلم است كه آيات متعددى از آن سخن گفته است. در سوره بقره مىخوانيم:
آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ از خانههاى خود فرار كردند و آنان هزاران نفر بودند! خداوند به آنها گفت بميريد. سپس خدا آنها را زنده كرد و ماجراى زندگى دوباره آنهارا درس عبرتى براى آيندگان قرار داد...1 .
همچنين قرآن كريم در همان سوره در آيهاى ديگر مىفرمايد: يا همانند كسى كه از كنار يك آبادى (ويران شده) عبور كرد، در حالى كه ديوارهاى آن به روى سقف ها فروريخته بود و (اجساد و استخوانهاى اهل آن در هر سو پراكنده بود. او با خود) گفت: چگونه خداوند آنها را پس از مرگ زنده مىكند! (در اين هنگام) خدا او را يكصد سال ميراند، سپس زنده كرد و به او گفت: چه قدر درنگ كردى؟ گفت: يك روز يا بخشى از يك روز. فرمود: نه بلكه يكصد سال درنگ كردى.
نگاه كن به غذا و نوشيدنى خود (كه همراه داشتى و با گذشت سال ها) هيچ گونه تغيير نيافته است؛ ولى به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه از هم متلاشى شده است. اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمينان خاطر تو است و هم) براى اينكه تو را نشانه براى مردم قرار دهيم. اكنون به استخوانهاى مركب خود نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مىدهيم و گوشت بر آن مىرويانيم. هنگامى كه اين حقايق بر او آشكار شد، گفت: مىدانم خدا بر هر كارى توانا است.2(بقره/260)
سيد مرتضى علم الهدى مىنويسد: علت اينكه شيعه عقيده دارد كه خداوند در موقع ظهور امام زمان عليه السلام برخى از مردگان را زنده مىگرداند اين است كه به ثواب يارى امام زمان نايل شوند و دولت حق آل محمد صلي الله عليه و آله را كه در انتظار آن بودهاند از نزديك شاهد باشند و تا انتقام از عدهاى از ظالمان را به چشم ببينند و از ظهور حق و اعتلاى كلمه توحيد لذت ببرند.
در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن ياد مىشود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان عجل الله تعالي فرجه به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامة، از مفضل بن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود: همراه قائم آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم سيزده زن خواهند بود. گفتم آنها را براى چه كارى مىخواهد؟
فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را به عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد.
فرمود: قنواء، دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه، مادر عمار ياسر، زبيده ام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنّيه.
صيانه ماشطه در زمان حضرت موسى مىزيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. حبابه در زمان على عليه السلام و قنواء در زمان امام حسن و امام حسين عليه السلام و بقيه در زمانهاى ديگر زندگى مىكردهاند.
اين گروه سيزده نفرى رجعت خواهند كرد و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.
در اين روايت امام صادق عليه السلام از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مىكند. در كتاب خصايص فاطمى به نام نسيبه، دختر كعب مازينه، و در كتاب منتخب البصائر به نام وتيره و أحبشيه اشاره شده است.
جز اين سه نفر، نام ديگرى به ميان نيامده است.
پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!
نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مىفرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!
دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد.
در پاسخ اين شبهه مىتوان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام عليه السلام مىفرمايد: «فيهم». يعنى در اين عده پنجاه زن مىباشد.
دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده است.
سوم: اگر مقصود همراهىِ خارج از اين عده بود امام مىفرمود: «معهم»، نه اينكه بفرمايد «فيهم». زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شدهاند و همه ياران و فرماندهان عالى رتبه و از نظر مقام و قدرت در حد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جا به جا مىشوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند.
بنا بر اين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند رتبه و موقعيت ويژه قائل شده و اگر در زمره ياران ديگر حضرت هستند از امتياز كمترى برخوردارند.
بانوان منتظِر
گروهی دیگراز بانوان که ياوران امام زمان هستند و پيش از ظهور بقيةالله رحلت كردهاند. به ايشان گفته مىشود امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلى مىتوانى حضور داشته باشى. آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.
رجعت زنان مربوط به گروه خاصى نيست و هر بانويى خود را با خواستهها و شرايط زندگى در حكومت مهدى آل محمد عليه السلام تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندى بهرهمند گشته، براى يارى امام زنده شود. يكى از آن شرايط خواندن دعاى عهد است كه در فرد، نوعى آمادگى براى پذيرش حكومت آخرين ذخيره الهى ايجاد مىكند. به فرموده امام صادق عليه السلام :
هر كه چهل صبح دعاى عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد... .
بانوان آسماني
زنان آسمانی چهارصد بانوى برگزيده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولى عصر عليه السلام در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عيسى عليه السلام به زمين مىآيند.
ابوهريره از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم روايت كرده كه: «ينزل عيسى بن مريم على ثمانماة رجل و اربع مائة اِمرأة خيار من على الارض و أصلح من مضى».
عيسى بن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايستهترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.
در اينكه اين زنان از امت هاى پيشين هستند يا امت اسلامى زمان پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و معصومين قدس سرهما هستند يا از دوران هاى مختلف، و از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شدهاند و براى عهده دارى منصبى در حكومت حضرت مىآيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسشهايى است كه اين حديث از آن چيزى نمىگويد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید :
ان الجنة تشتاق الی أربعة من أهلی قد أحبهم الله و أمرنی بحبی :ابی طالب و الحسن و الحسین و المهدی الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم [1] ؛البته بهشت به چهار نفر از اهل من اشتیاق نشان می دهد که خداوند آنها را دوست دارد و مرا نیز امر فرموده است که آنها را دوست بدارم ؛علی بن ابی طالب وحسن و حسین و مهدی [علیهم السلام ]آن کسی که عیسی بن مریم پشت سرش به نماز می ایستد .
آن یار که ماراست به حق خواستنی ست جنت به جمال وجهش آراستنی ست .[عطارد نژاد]
در آن آنجا که بهشت دیدنت را لحظه شماری می کند و ساکنان آن مشتاق لحظه ای از لقای تو ،من چه بگویم و چه سرایم ؟و چگونه دیدارت را در سر بپرورانم ؟و چه طور جام عشق را با لقایت سر بنوشم؟.....
می بینم آن لحظه ای را که عیسی بن مریم بال در بال ملائکه فرود می آید و پشت سرت به نماز می ایستد ...آنگاه گلبوسه ای از پیشانی ات می چنید ..و از آن پس نور تو آسامانها و زمین را نورانی می کند و در این صورت است که حتی چشمان نازیبای ما هم می توانند جمال دلربای تو را ببنند .
اینک می خواهم برایت دعا کنم :
اللهم عجل لولیک الفرج و اجعلنا من أعوانه وانصاره .خداوندا ظهورش را تعجیل بفرما و ما را ازأعوان و أنصارش قرار بده .....
تو هم برای ما دعا کن !ای تمام هستی ام به فدایت !ای آبروری خداوند !به آبرویت ما را نیز شفاعت بفرما ...
خبرگزاری فارس:اگر بر میزان و كیفیت شناختمان به حضرت صاحب الامر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ بیفزاییم, قهراً بر محبت و گرایش قلبی ما نسبت به آن وجود شریف, افزوده خواهد شد و در پس آن, آثار حاصل از این محبت, زندگی ما را رنگ مهدوی بخشیده و به ما در طی طریق انتظار نیرو می دهد.
در این نوشتار پس از بیان ویژگی های محبت, محبّ و محبوب, معرفت به عنوان راه ایجاد محبت معرفی می گردد. نتیجه آن است كه اگر بر میزان و كیفیت شناختمان به حضرت صاحب الامر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ بیفزاییم, قهراً بر محبت و گرایش قلبی ما نسبت به آن وجود شریف, افزوده خواهد شد و در پس آن, آثار حاصل از این محبت, زندگی ما را رنگ مهدوی بخشیده و به ما در طی طریق انتظار نیرو می دهد.
محبت
محبت حالتی است میان محب و محبوب كه سرچشمه آن قلب و درون است, لیكن نمود آن در ظاهر و در افعال و اعمال محب به روشنی پیدا است. محبتی كه جلوه عینی پیدا می كند, و به محب جهت می بخشد.
محبت, امری طرفینی است. محب می سوزد و محبوب جذب می كند.
محبت تمنا می كند و محبوب دامان خویش را برای تمنای محب می گستراند.
حال باید دید محبت آدمی به كدام محبوب تعلق می گیرد؟
اینجا است كه بحث فطرت و خصایص فطری انسان مطرح می شود.
ویژگی فطری انسان
انسان فطرتاً كمال جو است. مطلوب انسان هر چه باشد, خصیصه فطری كمال طلبی باعث می شود پس از نیل به آن مطلوب, باز هم قانع نشده و مرتبه ای فوق آن را طلب كند.
بر این اساس ما به عنوان یك انسان, همواره در پی یافتن فرد اكمل هستیم و سعی در نزدیك شدن و همانندی با وی داریم. برخی انسانها كمال را در قدرت می دانند, لذا كسی را كه از قدرت بیشتری برخوردار است ستاره آمال خویش می سازد و همواره در جهت آشنایی و تقرب به او در تلاشند. برخی دیگر كمال را در علم می دانند و ...
با وجود این میل فطری قوی, تشخیص ندادن مصداق حقیقی باعث می شود كه انسانها مصادیق بدیل را دنبال كنند و دچار سرخوردگی و پوچی گردند.
اما آن مطلوب كه كاملترین , زیباترین, پدر قدرترین و مجموعه ای از " ترین ها " است ( البته در امور خیر و نیكو ) چیست؟ یا بهتر بگوییم: كیست؟
اگر سعی در ارضاء حقیقی تمایلات فطری خویش ( همان فطرتی كه الهی است ) داشته باشیم, در خواهیم یافت كه همه هر آن چه در نهاد ما تب و تاب نیل بدان هست, در امام زمان وجود دارد.
انسانِ نِی از نیستان جدا مانده ای است, كه ناله غم و غربت او تنها پس از نیل به مقام قرب حق, آرام می گیرد و این غرقه ی دریای حیرت , تنها پس از رسیدن به حق است كه ساحل امن و امان را درك می كند و كشش فطری او به جواب در خور خویش می رسد.
خداوند آفریننده ما, حجتی بر ایمان و در سر راه زندگی مان نهاده كه دقیقاً وجودش مطابق با خواستها و نیازهای فطری ماست. اگر طالب جمالیم و صاحبان جمال را دوست می داریم, جلوه ی جمال حق او است كه همه ی زیبایی ها را در خود جمع كرده است. همانطوریكه جدّ گرامیش فرمود: المهدی طاووس اهل الجنّه[1], وجهه كالقمر الدّری[2] كأنّ وجهه الكوكب الدری.[3]
و همینطور سایر مواردی كه مطلوب فطرت سلیم است, نوع كامل و به عبارت بهتر كاملترین آنها, در وجود صاحب الامر هست. به عنوان مثال, درباره ی عدالت خواهی و روش پسندیده ی حضرت در حكومت و ... می توان به روایاتی اشاره نمود:
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: زمین را از عدالت پر می كند تا جایی كه مردم به فطرت اولی خود باز می گردند, نه خونی به ناحق ریخته می شود نه خوابیده ای را بیدار می كنند.[4]
معرفت، راه رسیدن به محبّت
محبت تابع معرفت و شناخت است و هر چه شناخت بیشتر شود, محبت شدیدتر خواهد بود.[5]
راه ایجاد و تعمیق محبت به ولی عصر ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ آن است كه انسان به صاحب الزّمان ـ علیه السّلام ـ به عنوان مطلوب كامل خویش معرفت حاصل كند و ابعاد وجودش را بشناسد تا نهایتاًبه این باور برسد كه مصداق اكمل هر خیری در وجود حجت عصر است.
این شناخت و معرفت دو لایه و یا به تعبیری دو سطح دارد.
معرفت در سطح عام كه همان جنبه ی عقیدتی است, یعنی شناخت امام مفترض الطاعه و معرفت خاص كه شناخت امام است, با لحاظ ویژگی ها و توصیفاتی كه در عبارات معصومین و ادعیه و زیارات در خصوص ایشان آمده است.
لذا شناخت امام و حجت هر زمانی, همواره مورد تأكید بوده است.
نظیر : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه.
مشكل امت اسلام پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ عدم معرفت به حجت زمان خود بود. امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ نیز از همین ناحیه ضربه خورد و حادثه كربلا هم معلول همین امر بود. كما این كه بسیاری از دشواریها و مسائل و مشكلات امروز جامعه ما هم مستقیماً از عدم شناخت ولی زمان نشأت می گیرد.
مفتاح و گره گشای دشواریهای ما در مسیر ارتباط با امام زمانمان و بهره مندی بیشتر از وجود ذی جود او, معرفت به او است.
یك سؤال
اگر بپذیریم كه اولاً فطرتاً انسان كمال جو است و ثانیاً وجو ولی عصر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ كامل ترین مطلوب, پس چرا محبوب غالب افراد چیزی جز وجود نازنین امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ است؟ مگر می شود انسان خلاف فطرت و سرشت خویش عمل كند؟
جواب:
به دلیل نقص معرفت !
در واقع اگر فردی مصداق واقعی آن كمالات و خیرات درست تشخیص ندهد, به كوی مهدی ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ راه نمی برد و به دامان او عرض نیاز نمی كند. مصادق جایگزین را دنبال می كند. اگر معرفت به امام زیاد شود, قطعاً بر محبت به او نیز افزوده می شود تا جایی كه شخص , جز او را شایسته محبت ورزیدن نمی داند, چشم را می خواهد برای دیدن رخسار او, گوش را بخاطر شنیدن كلام او و جانش را برای نثار به پای قدم او.
با شناخت امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ جانِ واله و شیدای ما, گمشده خویش را یافته و به امن و امان و طمأنینه می رسد, آنگاه كه معرفت به مولا حاصل شود, قدم جای پای او گذاشته می شود و كلام انسان همان خواهد شد كه مولای محبوب می پسندد و عمل انسان آن خواهد شد كه مولای محبوب می خواهد و ... بزرگان گفته اند عشق آمدنی است, آوردنی نیست.
السلام علیك ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب الغوث الرحمه الواسعه وعداً غیر مكذوب.[6]
جایگاه محبت
محبّت واژه ی زیبایی است كه نزد همه ی انسانها و فرهنگها ارزشمند تلقّی می شود و نگاه هر گروهی از انسانها به عالم هستی, اساس تفسیر این واژه است.
آنان كه نگاه واقع بینانه تری به عالم هستی دارند, ارزش سرمایه ای كه فقط یك بار در اختیار آنان قرار گرفته و بدنبالش ابدیت و جاودانگی است را با همه ی وجودشان درك كرده و در یافته اند كه خور و خواب و شهوت و ... هیچ یك ارزش آن را ندارند كه با روح انسانی كه ثمر آن كمال بی نهایت است, مبادل كنند.آنان معادله روح خویش را فقط كالای محبّت می بینند و لحظه ای محبّت را در روح خود با تمام جهان هستی معادل می شمرند, كه سالار شهیدان فرمود: و خسِرت صفقه عبد لم تجعل له من حبّك نصیباً؛ كالای آن بنده كه از محبت خود چیزی نصیبش نفرموده ای خسارت برده است.[7]
عاشق شو ارنه روزی كار جهان سر آید ناخوانده درس مقصود از این كتاب هستی
اما نكته اساسی اینجاست: به كه محبت كنیم؟ و برای چه محبّت بورزیم؟
محبوب كیست؟
عده ای دارای همتی پست وهدفی زودگذر هستند و چون كودكان فریفته هر چیز زبونی قرار می گیرند. در شب معراج خداوند به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ خطاب می كند: یا احمد احذَر ان تكونَ مثل الصبی اذا نظر الی الاخضر و الاصفر اَحَبَّه و اذا اُعطی شیئاً مِنَ الحلُو و الحامض اغتَرَّ به مانند كودكان و خردسالان مباش كه چون چشمشان به سبزی و زردی ( مظاهر دنیوی) بیفتد و یا چیزی به آنها چشانیده شود فریفته می شوند.[8]
بــد نـامی حیات دو روزی نـبـود بـیش وانهم كلیم با تو بگویـم چسان گذشت
یك روز صرف بست دل شد به این و آن روز دگر به كندن دل زین وآن گذشت
اگر انسان بر اساس محبّت قیام كند و دارای همتی بلند باشد, دنبال محبوب حقیقی می رود, ابراهیم خلیل برهان توحیدی را از راه محبت مطرح می كند:
" انّی لا احبّ الافلین " چیزی كه از بین رفتنی است, شایستگی محبّت ندارد و چون رفتنی است عامل رنج می شود.
از این رو تنها انسانهای الهی كه فقط به خدا دل بسته اند, امنیت روحی راستین دارند و در قیامت هم از سختیهایش در امانند.
عن الصادق ـ علیه السّلام ـ فمن احبّ عزوجلّ احبّه و مَن احبّه الله كانَ مِنَ الامنین.[9]
و به این جهت است كه هر روز از خداوند رسیدن به این راه را می خواهیم. عن الصادق ـ علیه السّلام ـ اهدنا الصراط المستقیم یعنی ارشدنا الی لزومِ الطریق المودّی الی محبتك.[10]
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
محبت طرفینی است
رابطه عاشق و معشوق طرفینی است؛ یحبّهم و یحبّونه, رضی الله عنهم و رضوا عنه, فاذكرونی اذكركم. اثر این محبّت آن است كه هر گامی به سوی محبوب بر می داری او چندین برابر به تو نزدیكتر می شود؛ من تقرّب الی شِبراً تقرّبتُ الیه ذرعا.[11]
سید ابن طاووس سالروز بلوغ فرزندش را جشن گرفت و گفت این شادمانی به شكرانه ی آن است كه نمردی و سنّ تو به حدی رسید كه سخن خدا متوجه تو شود و از امروز تو مخاطب سخن الهی هستی.
در چنین هنگامی داستان عاشق و معشوق , داستان پروانه و سوختن و فدا شدن و نور شدن است كه عاشق جز از معشوق نبیند,. بابی انت و امّی؛ یعنی فدایت شوم, در تو نیست و نابود شوم به گونه ایی كه نه اسمی بماند و نه رسمی.
من خسی بی سر و پایم كه به سیل افتادم او كــه می رفت مرا هم بـه دل دریـا بـرد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بــودم و مهــر تــو مرا بــالا بـرد
خم ابروی تو بود و كـف مینوی تـو بـود كه به یك جلوه زمن نام و نشان یكجا برد[12]
و اینجاست كه عاشقان حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ این گونه با محبوب خویش سخن می رانند كه: فابذل نفسی و مالی و ولدی و اهلی و جمع ما خوّلنی ربّی بین یدیك؛[13] آن چه را از مال و جان و فرزندان و خانواده و تمام آن چه خدایم به من عطا كرده در مقابل شما می بخشم.
محبت و هدایت
با همه ی وجود, همراه او می روی كه مبادا از راه بمانی. امیر مؤمنان فرمود: بنگرید به دودمان پیامبرتان و به جهتی كه در حیات انتخاب كرده اند ملتزم باشید و از اثر آنان پیروی كنید؛ آنان هرگز شما را از هدایت بیرون نخواهند برد و به ضلالت و هلاكت بر نخواهند گرداند اگر آنان از طلب چیزی باز ایستادند شما هم بایستید و اگر حركت كردند, شما هم حركت كنید؛ از آنان سبقت نگیرید كه گمراه شوید و از آنان عقب نمانید كه به هلاكت افتید.[14]
لوازم محبت
اینجاست كه اگر محب صادق گشتی, رنگ محبوب بخو می گیری و بوی او داری. عبدالله ابن حمّاد به سال 229 به واسطه مردی از امام صادق ـ علیه السّلام ـروایت كرده كه یكی از یاران آن حضرت بر او وارد شد و عرض كرد فدایت گردم به خدا قسم من, شما و هر كس كه دوستدار شماست را دوست می دارم, ای سرورم چقدر شیعه شما زیاد است حضرت فرمود: بگو آنان چه مقدارند؟
عرض كرد بسیار زیاد حضرت فرمود می توانی آنان را بشماری؟
عرض كرد: تعداشان بیشتر از اینهاست, امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آگاه باش هرگاه آن عده وصف شده كه سیصد و ده و اندی هستند شمارشان كامل شود آنگاه چنان كه شما می خواهید، خواهد شد. لكن شیعه ماكسی است كه با عیب جویان ما هم نشینی نمی كند و با بدگویان ما, هم سخن نمی شود و آنان را كه با ما دشمن هستند دوست نمی دارد و با دوستان ما دشمنی نمی ورزد و مانند كلاغ حرص نورزد و ... [15]
هر گاه سنخیت با محبوب پیدا كنی, او تو را دعوت خواهد كرد, چرا كه نه تنها تو عاشق او هستی كه او عاشق تر! نه تنها تو منتظر دیدن او هستی كه آن عزیز زهرا هم در دیدن چنین عاشقانی در انتظار! به علی ابن مهزیار اهوازی فرمود: یا اباالحسن قد كنا نتوقعك لیلاً و نهاراً ما الذی اَبطأ بك علینا؟[16] شب و روز انتظار آمدن تو را داشتیم چه چیز آمدنت را نزد ما تأخیر انداخت؟!
دلت را خانه ی ماكـن, مصفا كردنش با من به مادرد دل افشا كن, مداوا كردنش با من
اگـر گـم كرده ای ای دل كلید استجابت را بیا یك لحظه با ما باش پیدا كردنش با من
اگر عمری گنه كردی مشو نومید از رحمت تو نام توبه را بنویس امضا كردنش بـا من
________________________________________
[1] . منتخب الاثر, ص 147.
[2] . منتخب الأثر, ص 185.
[3] . معجم احادیث المهدی, ج1, ش72.
[4] . بحار, ج52, ص 280.
[5] . المحجه البیضاء, 8 كتاب محبت و شوق.
[6] . مفاتیح الجنان, زیارت صاحب الزمان, معروف به زیارت آل یس.
[7] . مفاتیح الجنان, دعای عرفه امام حسین ـ علیه السّلام ـ .
[8] . ارشاد القلوب, ج1, باب 54, ص 199.
[9] . المیزان, ج1, ص 38.
[10] . بحار, ج87, ص 19.
[11] . بحار, ج87, ص 19
[12] . از علامه طباطبایی.
[13] . مفاتیح الجنان, زیارت حضرت صاحب الامر ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ .
[14] . نهج البلاغه, خطبه 97.
[15] . غیبت نعمانی, ص 290, با اندكی تلخیص.
[16] . دلائل الامامه .
از القاب حضرت مهدي (عج) است. به حضرت ، ولي عصر گفته اند چون ولايت دارد بر عصر و زمان ، و مقدم است بر زمان . پس حضرت بر خود زمان نيز امام است و نه فقط اثر پذير نيست ، که تاثير در زمان مي کند .
در بعضي روايات آمده که منظور از عصر در سوره (( ولعصر )) عصر ظهور مهدي (عج) است که درآن عصر ، حق بر باطل به طور کامل غلبه مي کند .( تفسير الميزان)
کوه ها ادامه رودها**********و رودها ادامه دریاهاست*********امروز ادامه دیروز**********و دیرور ادامه فرداست*********فردای هر کس زایش خوب و بد امروز اوست**********امروز هر کس تولد انتخاب های دیروز اوست**********آری، دیروز،امروز را ساخته است**********و امروز،فردا را می سازد**********پس من دعا می کنم**********دیروز ،امروزم را خوب ساخته باشم**************و امروز فردایم را خوب بسازم**********آمین " به سایت آقا امام زمان علیه السلام و شهدا خوش آمدید" تقدیم به مومنان تقدیم به عاشقان تقدیم به دلسو ختگان تقدیم به دیوانگان تقدیم به منتظران اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم کل لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیلا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا برحمتک یا ارحمن الراحمین اللهم الرزقنا شفاعتا حسین یوم الورود و ثبتنا قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین درد دل با امام زمان علیه السلام لیوان آب صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا جرا اینگونه مرا تنها گذاردند0 چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم0 به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!: گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده