شیمیائی هایشان کپسول به دوش گاهی تا شش ماه از سال با این سوغاتی های کشورهای دوست!! که قبلا بمب های شیمیائی شان دوستی می آورد و اکنون غبارشان بیرق بلند دوستی هاشان است می سوزند و می سازند و از غیرت مسئولان عالی کشور بی نصیب، نفس هایشان با سوت های خمپاره همراه است و جان می کنند و هستند تا...
باز هم قصه پر غصه گرد و غبار آغازیدن گرفته و باز هم همان حرف های همیشگی، وعده و وعیدها و... و دردی که مردم مظلوم غرب و جنوب کشور می کشند.

به گزارش «تابناک»، دفعات قبل شاید هربار که پایتخت مورد تعرض قرار می گرفت، کاری هر چند مقطعی و تسکین دهنده رخ می نمایاند اما باز هم همان آش بود و همان کاسه، اما این بار هنوز معلوم نیست بالاخره چه اتفاقی خواهد افتاد.

در این باره دکتر علیرضا مخبر دزفولی در مطلبی برای «تابناک» نوشته است:

شب با هزار امید و آرزو وبرنامه ریزی چشم فرو بسته ام که فردا روز دوم نشست هم اندیشی کارشناسان فرهنگی دانشگاه های کشور است و ما میزبان آنها و همه منتسب به خون گرمی و مهمان نوازی خوزستانی ها و چه کنیم که با خاطره ای خوش بروند به خانه هایشان و طعم مهربانی مردم مهربان خوزستان مثل طعم رطب های شیرینشان در مذاق جان مهمانانمان بماند و جاوید شود و سوغات سفر فرهنگی شان باشد...


 

صبح در تاریک و روشن نماز صبح خوانده ایم و از نو خمار خواب نوشین بامدادی که در ادبیات ما به راستی و درستی «شکرخواب» اش خوانده اند... هی نگاه می کنیم به پنجره و اثری از نور آفتاب عالمتاب نمی بینیم و ما هم به خیال آنکه عروس آفتاب هنوز در افق چهره ننمایانده است و ما هم فرصتی داریم برای برهم نهادن مژگان ها و دیدن خواب های رنگی...

 به درازا می کشد این انتظار و کم کم بوی آزاردهنده خاک، همان بوی مألوف که ۴-۳ سال است خوزستانی های غریب و بی کس به آن خو کرده اند همچنان که به ۸ سال خوف و خون و خطر و پیشگامی در دفاع از اسلام و قرآن و رهبر و کشور و البته بی مهری های بعد از جنگ خو گرفته ایم. سرفه ها شروع می شود بی امان و بی درمان...

خوزستان را و خصوصا اهواز را دوباره گرد و خاک درنوردیده است سخت تر و سهمگین تر از همیشه. بی اطلاع، بی هشدار، بی تعطیلی به هنگام... که حداقل حق آنها است... که نزول مصیبت را از پیش مطلع باشند!


 

مهمانان نورسیده غبار غربت ندیده نشستند، برخی بدحال شده اند و برخی حیران به دنبال گیر آوردن بلیط برگشت با اتوبوس یا قطار یا هر چه که به دست آید و آنان را از از این بلا برهاند به سوئی شتابانند... و من در دل زمزمه می کنم وای بر احوال خوزستانی ها که سه سال است پیر و جوان و نوجوان و کودک و نوزادش ریزآلاینده های تا ۱۰۰ برابر حدّ مجاز ریه هایشان را فشرده، جانشان را خراشیده، کامشان را تلخ کرده است و... فریادرسی ندارند.

شیمیائی هایشان کپسول به دوش گاهی تا شش ماه از سال با این سوغاتی های کشورهای دوست!! که قبلا بمب های شیمیائی شان دوستی می آورد و اکنون غبارشان بیرق بلند دوستی هاشان است می سوزند و می سازند و از غیرت مسئولان عالی کشور بی نصیب، نفس هایشان با سوت های خمپاره همراه است و جان می کنند و هستند... تا کی بر دوش ببرندشان به تجلیل!


 

و نوزادانشان ریه های پاکشان مملو شده از غبارهائی که امید است فقط عوارض خودشان بیمارشان کند نه آنچه آمیخته با آن از صحراهای بمباران شده عراق، میهمان سینه کوچک آنها است.

و پیرانشان سر در گریبان به وعده هائی می اندیشند که سال ها است داده اند و وفا نکرده اند.

خدایا شاید می خواهی مردمی که سی سال است در صف اول دفاع از ایران و اسلام قد برافراشته اند بدانند که جز تو غمخوار و فریادرسی ندارند...

خودت کمک کن بر غربت و مظلومیت این مردم صبور و وفادار به اسلام و ولایت پایانی باشد... پایانی به شیرینی رضایت تو... تو که تنها امید آنهائی...
منبع تابناک;