خبرگزاري فارس: ميرعلي‎نقي گفت: بعد از شهادت سيد مرتضي، در هرج و مرجي كه مجله سوره به آن دچار شده بود و درهم ريختگي دفتر شهيد آويني من نامه‌اي را از اتاقش كِش رفتم. نامه كه خطاب به «زم» بود، توسط آقاي آويني اين‏گونه نوشته شده بود كه . . .

به گزارش گروه "حماسه و مقاومت " خبرگزاري فارس، قسمت ابتدايي مصاحبه با سيد عليرضا مير علي نقي را پيرامون "سيد شهيدان اهل قلم " خوانديد. نحوه آشنايي و همچنين نحوه فعاليت در مجله سوره از نكات بارز آن بخش بود. در ادامه مطالب زيبا و شيريني عنوان شده كه مهمترين آن را مي توان نظرات شهيدآويني در مورد موسيقي عنوان كرد:




*فارس: چرا با شهيد آويني اين همه دشمني مي‌كردند؟



*ميرعلي نقي: من در واحد سينما، تلويزيون، مولتي ويژن و ... نبودم. تنها مي‌توانم از جاهايي بگويم كه در آن حضور داشتم مثل بخش شعر كه داوود آبادي فراهاني، گلدري و فلاح پور هم بودند. من در واحد شعر رفت و آمد مي‌كردم اما بيشتر در واحد موسيقي خودم متمركز بودم. رهبري بخش عمده‌اي از جريان توطئه و دشمني ضد آقاي آويني، به طور علني در دست‌هاي فرد فاضل و البته جاه طلبي بود به نام [...] بود. اين مرد فاضل و بسيار بسيار زيرك و با هوش به پست بالايي هم رسيد... برداشت من اين بود و هست كه كلا جو دشمني عليه سيد مرتضي كار ايشان بود.



*فارس: چرا؟



*مير علي نقي: نمي دانم.هيچ وقت نفهيميدم چرا؟ من به آقاي آويني نزديك بودم ، نه به ايشان. كساني كه در حوزه هنري به ايشان نزديك بودند به [...] مي‌گفتند: "سيدناالاستاد " كه اين در اصل لقب آقاي فرديد بود در بين شاگردانش. ايشان يك لقب ديگري هم داشت كه يادم نمي آيد چي بود... راستش يك فرهنگ لغات ناخوشايندي را يوسف و برخي ديگر حاكم كردند كه تركيبي از آموزه‌هاي قديم خودشان و كمي هم تاثير پذيرفته از ادبيات بدترين شاگردهاي فرديد بود. اين جا منظورم بعضي آدم هاي به نظر من غير قابل اطمينان هستند كه دور و بر فرديد ديده مي شدند، مثل حجت اسديان يا حميدرضا اردلان . به هيچ وجه منظورم شاگردهايي مثل آقايان داوري و جوزي نيستند.اكثر اين آدم هاي به نظر من غير قابل اطمينان ، قبل از سال 62- 63 گرايش‌هاي چپ داشتند و حالا خودشان را فرديدي جا زده بودند. اين افراد در اواخر كار كه احساس كردند آقا مرتضي يك گرايشاتي به فرديد دارد به او نزديك شدند؛ در حالي كه سيد مرتضي به فرديد گرايش نداشت، صرفا بخش‌هايي از حرف هاي فرديد را با يافته‌هاي خودش مطابق مي‌دانست. شهيد آويني از ميان اين جماعتِ موسوم به فرديدي فقط با دكتر رضا داوري اردكاني رابطه خيلي خوبي داشت و آن هم براي اين بود كه داوري مرد سليمي بود و مثلا آقاي داوري با حافظ انس داشت و در در ديوان‌ حافظ تفحص و تعمقش خيلي بود. از اين جهت يك ارتباط دلي با مرتضي داشت. اما اين كه آويني به فرديدي‌ها سر بسپارد ، به هيچ وجه اين طور نبود و به اعتقاد من اگر هم كسي چنين ادعايي را مطرح كند دروغ گفته است.


مرتضي دين خودش را مثل يك آدم آزاده پيدا كرده بود، نه مثل بچه‌اي كه در خط آهن تپ تپ جلو برود. يعني در مسير تكاملش ، در جاده‌هاي زيادي، در گردنه هاي تشكيك و نفي و انكار گير كرده بود. شهيد آويني نه ادعاي اسلام شناسي مي كرد و نه دعوي سواد فلسفي بالا داشت. مرتضي در مقالات مختلف تنها چيزي كه به خوبي رويش مانور مي كرد و مي شكافت هنر بود. حتي به نظر من در فلسفه و وجوه تئوريك‌اش دچار نقص هم بود اما يك دل آگاهي فوق‌العاده روشني داشت. اصلا من گاهي فكر مي‌كردم مغز مرتضي به يك مغز جاوداني دو دنيايي متصل مي شود كه كانكت مي‌شود و دوباره قطع مي‌شود و موقعي كه آن پرتو اشراقِ فهمِ متعالي‌تر از وجود مرتضي ، او را فرا مي‌گرفت، حرف هايي مي‌زد و كارهايي مي‌كرد كه تكان دهنده و تاثير گذار بود. من آن موقع مطمئن بودم و حالا هم خيلي مطمئن‌تر هستم كه مرتضي يك وجود معصومي داشت كه توسط يك روح قدسي حمايت مي‌شد. نه صرفا اين اواخر. شخصا معتقدم حتي آن زمان كه به قول بعضي‌ها روشنفكر بود و وسط حيات دانشگاه غش مي كرد ، از همان موقع حمايت مي‌شده تا وقتي كه رفت. اين معصوميت او بطني بود.


خيلي جاها با اينكه ظاهرا دانش تئوريكش نسبت به موضوعي كم بود،‌ در همان زمينه حرف هايي مي‌زد كه صدورش از كسي كه دانش كامل و پخته‌اي داشت برنمي‌آمد. چون بسياري از مسائل را صادقانه خودش شهود كرده بود و به قول فرديد تاچ TOUCH كرده بود. در هر راهي كه مي‌رفت صادقانه قدم مي‌گذاشت. حتي وقتي كه روشنفكر بود، صادق بود. وقتي از آن جريان بريد،‌ صادق بود. به هيچ وجه ادا در نمي آورد. در هر پستي هم كه قرار مي‌گرفت به دنبال ارتقاء آگاهي خودش و به دنبال تزكيه جان خودش بود، والا اگر در موقعيت‌هايي كه مي‌افتاد هر كس ديگري قرار مي‌گرفت از لحاظ دنيايي الان چيزي كم نداشت. شايد تا 50 سال ديگر هم مي‌توانست بخورد و بچرخد و بعد سر پيري با هزار مرض قند و پروستات، تازه جزء چهره‌هاي ماندگار مثل يك فسيل گوشه خانه‌اش بنشيند.


او بسيار صادق بود و چيزي هم كه افراد را جذب مي‌كرد صداقت اين آدم بود. صداقت چيزي است كه الان زياد دعوي اش را دارند ولي اگر واقعا در كسي وجود داشته باشد ، او تابو هست. به هر حال من در اين 2 سالي كه آنجا بودم مي‌ديدم همواره عرصه بر او تنگ‌تر مي‌شود و هر كس به نوعي او را آزار مي‌دهد. هر كس به شكلي اذيتش مي‌كرد.



*فارس: آن زمان هم اين مسئله را درك مي‌كرديد يا الان به اين نتيجه رسيديد؟



*ميرعلي نقي: همان زمان هم درك مي‌كردم. من يك آدم متفاوت و بدون تظاهر هستم. واقعا همان چيزي كه الان هستم عينا آن زمان هم بودم؛ اين را مي توانيد از كساني كه آن زمان با من بودند و الان هم هستند بپرسيد. يك پروسه‌ي مشخصي را من براي خودم در سن 16 - 17 سالگي از لحاظ زندگي و كارم كشف كرده‌ بودم كه هنوز هم در اين چارچوب ماندم و 25 سال است همين راه را ادامه مي‌دهم. ضرر زيادي هم نكردم . اگر هم ضرري بوده عمدتا به خاطر برخورد داشتن با آنهايي بوده كه دانش و كاري كه انجام مي‌دادم برايشان ارزشي نداشته و به دنبال آدمي بودند كه دلال و لمپن باشد و بتواند دور و برش را بفروشد و من نمي‌توانستم. ولي به هر حال چون متفاوت بودم درگير جو نمي‌شدم.


من در تمام فيلم‌ها و عكس‌هايي كه در مراسم هاي شهادت مرتضي دارم اصلا گريه نكردم، چون كاملا شوكه بودم. در آن تصاوير ديگران دارند خودشان را مي‌كشند، حالا هر كس به يك علتي. غير از آن چند نفري كه گفتم، بعضي از دور بري‌هاي آويني مثل ميرشكاك و بهداروند هم كاملا شوكه بودند و گريه‌هاي وحشتناكي مي‌كردند. به نظر من بخشي از اين ضجه ها بابت عذاب وجدان زياد اين دوستان هم بود چون در جريان كار با سيد مرتضي بدقلقي هاي واقعا بي رويه اي مي كردند. من مرتكب اين چيزها نبودم و عذاب وجدان هم نداشتم. (اين مطالب را تا حالا نگفته بودم و الان دارم بعد از 17 سال اينجا مي‌گويم.) تازه 2 الي 3 ماه بعد از شهادت آقا مرتضي گريه‌ام گرفت. يعني ديگر واقعا باورم شد كه اين آدم رفته. تا قبلش در دلم حالاي داشتم كه انگار آقا مرتضي برمي‌گردد. نمي‌دانم چرا اما رفتنش را نمي‌توانستم باور كنم. مثل بچه‌اي شده بودم كه قبل از رسيدن به سن تميز و تشخيص، پدر و مادرش را از دست مي‌دهد. يعني اينقدر اين واقعه بزرگ تر از مغز بچه‌است كه نمي‌تواند عكس‌العمل خاصي داشته باشد و غصه و افسردگي‌اش بعدها شروع مي‌شود. همان موقع هم من در مورد آقا مرتضي چيزي ننوشتم، چون مرتضي تا وقتي كه بود "جَو " دور و برش بود و اتفاقا وقتي هم كه شهيد شد اين "جُو " بدتر شد. آدم‌هاي زيادي پيدا شدند و هر كدام با توجه به خلوصشان راجع به آويني مطلب نوشتند كه بايد زمانه خلوص آن ها را مشخص كند چون من در جايگاه قاضي نيستم. بعد از آن جريان هم با تنها كساني كه دوستي ام گرفت و پابرجا ماند آقاي تاجديني است و بعد هم آقاي جهانگير خسرو شاهي كه هنوز آن مهر و عشق و مودت بينمان هست. محمد آويني را هم دوست دارم ولي انتظار بي‌جايي است كه او را به مثال مرتضي ببينيم. سيد محمد يك پديده متفاوتي بود.



*فارس: محمد آويني آن موقع در سوره مشغول بود؟



*ميرعلي نقي: در آن زماني كه من در سوره كار مي كردم، حتي يكبار هم او را نديدم، البته شايد ديگران ديده باشند. آن موقع مي گفتند ايشان با مرتضي ارتباطش را كم كرده.اما بلافاصله بعد از شهادت آقا مرتضي ، برادرش آمد سوره و آشنايي من با او بعد از شهادت آويني بود.


البته محمد آويني روش كار را عوض نكرد، مجله سوره همان شكلي بود و به من هم هميشه لطف داشت. حتي مي توانم بگويم سيد محمد با دقت و بذل توجهي مطالب من را مي‌خواند كه آقا مرتضي نمي‌خواند.آقا مرتضي به من اعتماد داشت . از شماره 3 به بعد ، قبل از چاپ هيچ وقت مطالب من را نخواند. اين خيلي حرف است. چون هيچ سردبيري در زندگي‌ام تا الان اين كار را با من نكرده است. سيد مرتضي از شماره 3 به بعد در آن جو پر از خوف و خطر كه مطالب زير ذره‌بين گذاشته مي‌شد و حوزه خط قرمزها و ايرادات بسيار گسترده بود، مطالب من را نخوانده براي چاپ مي فرستاد. اين درجه از اعتماد را كسي در طول زندگي ام به من نكرده بود و من هم خوشبختانه گافي ندادم. البته در بخش‌هاي ديگر گاف‌هايي بوده كه كيهان به آن گير مي‌داد.



*فارس: آقا مرتضي مي‌دانست شما براي بعضي از نشريات خارج از كشور مطلب هم مي‌نوشتيد؟



*ميرعلي نقي: بله. خودم برايش مي‌بردم. مي‌خنديد و مي‌گفت: تو ديوانه‌اي! اما يك بار مشكلي پيش آمد. قضيه‌اش هم اين بود كه اصلا آقا مرتضي اهل بخشنامه و اين كارهاي اداري نبود! يكبار 2 -3 ماه قبل از شهادتش ديدم يك بخشنامه زده شده به ديوار، گفتم: چرا آقا مرتضي اين كار را كرده؟! بعدا فهميدم "زم " شهيد آويني را زور كرده بود. حتي افرادي بالاتر از "زم " به خود "زم " هم فشار آورده بودند. در بخشنامه آمده بود كه يكي از دوستان كه با ما همكاري مي‌كنند، فراستي، ميرشكاك، بهداروند، ميرعلي نقي، خواهشمنديم كه با مجلاتي مثل "آدينه "، "سروش " و "دنياي سخن " همكاري نداشته باشند.



*فارس: در بخش‌نامه اسم آورده بودند؟!



*ميرعلي نقي: بله. من هنوز آن را دارم. اسم هر كداممان را نوشته بودند. من خيلي تابلو بودم كه اين كار را مي‌كردم. مثل كارهايي بود كه دوره بچه گي‌ انجام مي‌دادم. بچه شري بوديم و خانه طرف را به آتش مي‌كشيدم و بعد مي‌گفتم من كردم‌ها. طرف به قيافه مظلوم ما نگاه مي كرد و مي‌گفت: محال است كار تو باشد و بچه ديگري را كتك مي‌زد. مي‌گفتم: بابا من كردم! بعد كه مي‌فهميد، مي‌گفت: چرا گفتي؟! گفتم: خوب، من كردم ديگه! همين راست گويي نجاتم مي‌داد. در آن بخش‌نامه ، نشريه "پر " را هم نام برده بود كه در آمريكا چاپ مي‌شد ولي براي هيچ جناح بخصوصي از چپ و راست نبود. "پر "به شدت لائيك بود و ضد هرگونه مذهبي مثل اسلام، يهوديت، ‌مسيحيت و حتي چيزي مثل بهائيت عمل مي كرد و عليه كل اعتقادات مطلب داشت.



*فارس: بيشتر نشرياتي كه اسم برديد نشريات داخلي روشنفكري بود ؟



*ميرعلي نقي: داخلي هم بود. از بالا به بچه‌ها ايراد گرفتند، فكر كنم كار نصيري بود. مسعود فراستي در آن جمع اصلا كاري نمي‌كرد، تواب بود و آهسته مي‌رفت، ‌آهسته مي‌آمد. مسعود خيلي محتاط بود و براي سروش كه مجله دولتي بود مطلب مي‌نوشت. در آن بخش‌نامه تاكيد كرده بودند كه ديگر براي هيچ جا جز مجله سوره مطلب ننويسيد وگر نه بين سوره و جاي ديگر يكي را انتخاب كنيد. هم من اين بخش‌نامه را دارم و هم فراستي. البته فشارها به آقا مرتضي زياد شده بود، بعد گفتند صفحات مجله را كم كنيد و دنبالش دستمزدها را هم كم كردند.



*فارس: شما بعد از اين بخش نامه چه كرديد؟



*ميرعلي نقي: من آدم مستقلي بودم. نه با جو فكر مي‌كردم و نه عليه جو. تفكر مستقل خودم را داشتم و به يك نوعي آدم تك افتاده‌اي بودم و هنوزم هستم. به همين علت هم در اين 20 سالي كه در حوزه هستم نقش يك تماشاچي را بازي مي‌كردم و دوستان معدودي پيدا كردم. در همه اين سال‌ها كه در حوزه حضور دارم اولين آثارم در يك سال اخير چاپ شده ، در حالي كه برخي افراد كه 2 ساله آمدند آنجا و كتاب‌ها چاپ كردند، فيلم‌ها ساختند، جشنواره‌ها راه انداختند و بار خودشان را بستند.


من به خاطر روحيات خاصي كه دارم متعلق به هيچ گروهي نبودم و در عين حال از كار خيلي از گروه‌ها خبر داشتم. شخصا احساس كردم "زم " مي‌خواهد آويني را تحت فشار قرار دهد كه مرتضي برود و درست هم حدس زدم. رفتم و اين موضوع را به شهيد آويني گفتم اما سيد مرتضي گفت: "نه! نه! آقا زم خيلي هم آدم قدرشناسي است. ايشان طرفدار ماست. دوست دارد مجله باشد. " آويني مي‌گفت خيلي هم بايد براي آقاي زم احترام قائل باشيم.، ايشان نبوغي دارد و حواسش به بچه ها هست. حوزه هنري را آقاي زم نگه داشته و از اين طور صحبت‌ها كرد. شهيد آويني مي‌خواست اين اخلاق را در حوزه اشاعه دهد.


تا اينكه بعد از شهادت سيد مرتضي، در هرج و مرجي كه مجله سوره به آن دچار شده بود و در هم ريختگي دفتر شهيد آويني من نامه‌اي را از اتاقش كِش رفتم. نامه كه خطاب به "زم " بود توسط آقاي آويني اينگونه نوشته شده بود كه: "آقا! (زم) عرصه بر ما تنگ شده. اگر نمي‌توانيد، مجله را تعطيل كنيد ". در حالي كه مرتضي به من گفته بود زم مي‌خواهد مجله باشد و نمي‌خواست پشت سر اين آدم بد بگويد.


من نمي‌دانم مجله سوره براي مرتضي چه داشت اما سعي مي‌كرد آنجا را نگه دارد. روز به روز هم فشار روي سيد مرتضي بيشتر مي‌شد و حالت كلافگي پيدا كرده بود طوري كه انگار دارند از داخل مي‌تركاندنش. از لحاظ مادي كه مي‌دانم چيزي نداشت چون بخش اعظم دستمزدش را مي‌بخشيد به بچه‌هايي كه محتاج بودند. مثلا به [...] كه شاعر معتادي بود و با همه گندكاري‌هايش لخ لخ در مجله سوره راه مي‌رفت هم مرتضي پول مي‌داد. هر كسي كه پول‌دستي مي‌خواست مستقيم مي‌رفت پيش شهيد آويني. يك سندش خود من هستم. خود من هم يك بار از مرتضي پول دستي گرفتم، به اين دليل كه مي‌خواستم بروم مهماني اما پيراهن نداشتم. از شهيد آويني پول گرفتم و پيراهن خريدم.



فارس: در رفتار شهيد آويني تاثيري از اين فشار ها ديده بوديد؟



ميرعلي‌نقي: روز به روز ناراحت‌تر بود و عصبي‌تر مي‌شد ولي جواب همه را با خوش‌رويي مي‌داد. فقط نمازش طول مي‌كشيد و دائم طولاني‌تر هم مي‌شد. نماز كه مي‌خواند غالبا در اتاق بسته بود و من به خودم اجازه نمي‌دادم در هيچ حالتي در را باز كنم و بروم داخل اما بسياري افراد بودند كه همين‌طور در را باز مي‌كردند و مي‌رفتند توي اتاق. يكي دو بار هم ديدم مرتضي خيس اشك شده، حالتش به نظرم چيزي بيشتر از يك استغاثه آمد چون اين اشك براي خلوت كردن يا فشارهايي كه در مجله هم بود نمي‌توانست باشد. احساس مي‌كردم يك‌جور فرج و رهايي مي‌خواهد و ذله شده از همه چيز. يكبار هم فقط ناله او را شنيدم كه مي‌گفت: چرا اين "جواد محبت " درست نمي‌شه؟ چرا اين كارها را مي‌كنه؟ نمي دانم چه كار كرده بود. يك‌ بار "محمدي‌نجات " سيد مرتضي را چنان ناراحت كرده بود كه شهيد آويني با اينكه نمازش را خوانده بود اما ديدم دوباره شروع كرد به نماز خواندن و همينطور هم مي‌لرزيد. نفهميدم چه كار كرده بود اما محمدي‌نجات بچه خوبي بود، بعدها خيلي خوب‌تر هم شد و كارهايش هم مهم و باذوق است.



فارس:اصلا در مورد موسيقي با هم صحبتي مي‌كرديد؟



ميرعلي نقي: نه، صحبتي نمي‌كرديم. من در موسيقي خود مختار بودم. مطالبي كه در آن دوره در مجله سوره از من چاپ شده گواه كاري است كه كردم. مقالاتي كه تحت عنوان "تأملي كوتاه، در فرهنگ شفاهي " كار كردم شايد جزء بهترين كارهاي من باشد كه اگر منتشر كنم بخشي از آن را به خاطرات شهيد آويني اختصاص خواهم داد. در موسيقي من تصميم داشتم تابع جريانات روز نباشم و هر تصميمي مي‌گرفتم سيد مرتضي مي‌پذيرفت اما هيچ‌وقت قبول نكرد مصاحبه‌اي در رابطه با موسيقي با من انجام دهد. فكر مي‌كنم شايد چون معلومات وسيعي در زمينه موسيقي ايراني و سنتي نداشت وارد بحث نمي‌شد. شهيد آويني در جواني‌اش با موسيقي روشنفكري بزرگ شده بود. آن دوران در بخش غربي موسيقي "لئوناردو كوهِن " مشهور بود. كوهِن موسيقي پيشرفته‌اي داشت و اتفاقا او هم آرشيتكت بود. لئوناردو يهودي است و شعرهاي عميق و سطح بالايي دارد. در بخش ايراني كسي كه در نسل آقا مرتضي صدايش مد بود "فرهاد " بود. از يكي از دوستانش شنيدم و محمد برادرش هم اشاره‌اي كرد و بعد اين موضوع را درز گرفت، كه آن ها در زمان جواني‌شان با فرهاد يك دوستي‌هايي هم داشتند. فرهاد يك چهره منزوي بود . حتي در زمان پهلوي به پارتي و كافه اصلا نمي‌رفت. فرهاد نصف قرآن را حفظ بود و سواد كاملي داشت. پدرش سفير در بيروت بود و تحصيلات اوليه فرهاد هم زبان عربي بود. فرهاد مانند خيلي از روشنفكرها معتاد هم بود و مطالعات فلسفه داشت و در واقع ورژن ضعيف شده لئونارد كوهن در ايران بود ولي با يك موروثيت شيعي. آن طور كه من فهميدم مرتضي به فرهاد گوشه چشمي داشت اما به روي خودش نمي‌آورد چون پرهيز داشت كه متهم شود به وجه روشنفكري. شهيد آويني موسيقي كلاسيك و رمانتيك غرب را خوب مي‌شناخت و از قطعاتي كه دوست داشت و نام مي‌برد متوجه ‌شدم روحيه‌ي رمانتيك هم داشته. ولي شهيد آويني زماني كه با او مراوده پيدا كردم ديگر رفته بود ذيل تفكر ديني و گونه اي عرفان شخصي. چند بار بليط كنسرت برايش بردم اما نيامد. در دفتر مجله مي‌نشست و مي‌نوشت و مي‌نوشت. به نظر من شهيد آويني وقتي مي‌نوشت حتي حال روحاني‌تري داشت تا وقتي فيلم مي‌ساخت. من احساس مي‌كردم فيلم را براي اصحابش مي‌ساخت و نوشتن را براي خودش انجام مي‌داد. درباره موسيقي فيلم بحث‌هايي پيشش مي كردم ولي هيچ عكس‌العملي نشان نداد.


تا اينكه يكي از دوستان گفت: برو كيهان پيش خانمي به نام "ثقفي ". (اين موضوع مربوط است به بعد از شهادت مرتضي) گفتند ايشان با خانم ثقفي حدود بيست دقيقه راجع به موسيقي مصاحبه كرده، البته درباره وجوه فلسفي و عرفاني موسيقي.



فارس: شما از موسيقي روايت فتح خوشتان مي‌آمد؟



ميرعلي‌نقي: نه، خوشم نمي‌آمد چون به نظرم خيلي ابتدايي انتخاب شده بود. موسيقي انتخابي كار مشكلي است، از آهنگ‌سازي مشكل‌تر است. چون در آهنگ‌سازي هر چه دلت بخواهد مي‌تواني بسازي اما در موسيقي انتخابي بايد به سختي انتخاب كرد كه تازه معلوم هم نيست چقدر به فيلم بخورد. يكي از شغل‌هاي بنده انتخاب موسيقي است. چند جايزه هم گرفتم. انتخاب كردن براي من مشكل‌تر از موسيقي ساختن است.


بعد از شهادت سيد مرتضي، "نادر طالب‌زاده " من را دعوت كرد دفتر روايت فتح و گفت: بيا اينجا مسئوليت موسيقي را تو بگير. همين‌جا بساز و يك دستگاه كورت هم خريده بودند كه آن زمان پديده‌اي شگفت‌انگيز بود. الان هم اگر دست دوم آن پيدا شود، آنهايي كه اهل موسيقي هستند مي‌خرند. اين دستگاه غير از سازهاي مختلف، اصوات انتزاعي هم داشت، مثلا ناله گرگ در نيمه‌شب بيابان، يا مثلا صداي خوردن باران بر سقف ماشين جبپ، صداهاي عجيبي داشت. نادر به من گفت: مي‌تواني با اين دستگاه هر كار كه بخواهي انجام دهي. آن موقع يك جوّ غضبناكي بود. نادر هم من را آورده بود تا هر كاري مي توانم انجام دهم ولي بعد از شهادت آقا مرتضي افسردگي من به طرز وحشتناكي آغاز شد و وضعيت جسمي من تغيير كرد. حدود 28 كيلو اضافه وزن پيدا كردم و افتادم به پُرخوري. سرگيجه و فراموشي گرفتم و به همين دليل از كار كناره‌گيري كردم و 14 جلد كتابم را كه در دفتر "مطالعات ديني هنر " قرار داد هم بسته بودم تا همين الان به تعويق افتاده بود. تازه بعد از 17-18 سال دارم اين كتابها را جمع مي‌كنم. لطمه‌اي كه رفتن مرتضي به همه ما زد زياد بود و هر كس بيشتر لطمه خورد كمتر حرف زد. خيلي سخت بود، يعني اگر مرتضي زنده بود من يك سرنوشت ديگري داشتم. مرتضي گفته بود: "هماهنگ مي‌كنم بروي 6 ماه اكراين يا هر جاي ديگر درس آهنگسازي را به صورت تخصصي بخواني. اگر هم بخواهي ازدواج كني، برايت خانه مي‌گيرم ". سيد مرتضي يك محبت عميقي به من داشت. سيد مرتضي قول‌هايي به من داد كه عمل هم كرد. مي‌گفت: يك دفتري تاسيس كنيم جداي از سوره، من از زم بودجه مي‌گيرم. تو بيا و كارهايت را آنجا انجام بده. دفتري هم تاسيس شد به نام دفتر "مطالعات ديني هنر " و يكي از اولين كساني كه به ما پيوست معمم جواني بود كه با لباس شخصي مي‌آمد به نام "اكبر ايراني قمي ". قمي الان شده رئيس "دفتر ميراث مكتوب " و الان حسابي كارش گرفته. آن موقع يك طلبه جواني بود. من بعد از مرتضي همه كار كردم و هيچ‌كدام هم جواب نداد.



*فارس: در بحث‌هايي كه با شهيد آويني داشتيد، ديدگاه‌هاي سيد مرتضي راجع به موسيقي چگونه بود؟



*ميرعلي‌نقي: آقاي آويني هيچ وقت وارد مصاديق نشد. بيشتر راجع به چيزي كه دوست داشت حرف مي‌زد. وارد مسائل فكري و فلسفي كه مي‌شد فقط يك نكته را مي‌گفت كه موسيقي از كاربردش معلوم مي‌شود كه چه ماهيتي دارد. ماهيت موسيقي چيزي نيست كه در ذات يا به مجرد و انتزاعي معلوم شود كه چيست؟ موسيقي در ارتباط با فرد معلوم مي‌شود كه چه تاثيري روي شما دارد. اگر شما را بتواند به يك مرتبه بالاتري از معرفت دروني ارتقاء دهد اين موسيقي مطلوب است و به اصطلاح ممدوح است در غير اينصورت مطلوب نيست. موسيقي مي‌تواند خنثي و بي‌خاصيت باشد. با تشبيهات آقا مرتضي بود كه آقاي مددپور كه در زمينه هنر كار كرده بود هم روي اين موضوع متمركز شد و نظرياتي داد كه با آن كتاب "كتاب منور الفكري و تاثيرپذيري از غرب "چاپ شد. كليات حرف‌هاي سيد مرتضي راجع به موسيقي خيلي‌ جاها درست بود اما وارد مصاديق كه مي‌شد اشتباهاتي مي كرد چون موسيقي دان تخصصي نبود و براي وارد شدن به مصاديق بايد موسيقي‌دان تخصصي باشيد.



*فارس: اين نظر آقا مرتضي را درباره موسيقي شما قبول داشتيد؟



*ميرعلي‌نقي: كاملا. هنوزم هم دارم. جالب اينجاست كه شهيد آويني راجع به موسيقي كه البته نمي‌دانم خودش هم مي‌دانست يا نه اما ديدگاهش مطابق با ديدگاه امام خميني(ره) بود ولي با الفاظ متفاوت. حكم تاريخي‌اي را كه از امام راجع به موسيقي داد من چاپ كردم اما در كمتر جايي مي‌توان اين حكم را پيدا كرد. انگار دستي به عمد آن را از همه ماخذها بيرون كشيده است.


از امام در آن حكم پرسيده بودند تكليف براي موسيقي چيست؟ امام(ره) فرمودند: "موسيقي مطرب، (مطرب نه كسي كه شادي مي‌پراكند، منظور آدم لوده و آدم‌هايي كه ارزش‌هايي را به موسيقي ارائه نمي‌دهند) حرام است. و صداهاي مشكوك در موسيقي. " صداهاي "نُويز " و "سُن " كه هر دو از صداهاي موسيقي است. البته اين به تعبير بنده است. امام فرمودند: "صداهاي مشكوك گوش دادنش بلامانع است. " از ايشان مي‌پرسند: تشخيص اينكه فلان موسيقي مطرب هست يا نه با چه كسي است؟ امام مي‌گويند: "بر عهده شخص مكلف است و شخص خودش مي‌فهمد. " از نحوه سوال ها مشخص است كسي كه از حضرت امام سوال مي‌كرده خيلي رِند بوده و مي‌خواسته ايشان را يك‌جوري گير بيندازد، مي‌پرسد: براساس موازيني كه شما فرموديد موسيقي مطرب حرام است و مشكوك مانعي ندارد؟ حكم شما در رابطه موسيقي با كليات چيست؟ امام خميني(ره) جواب بامزه‌اي مي‌دهند، مي‌گويند: معلوم نشد كه چه حكمي بيان شده، حكم همان است كه گفته شد. بسيار حكم زيركانه‌اي است. اين رندي و هوش امام مربوط است به دنياي هنر روحانيان قديم كه الان در روحانيت نسل جديد آن را كمتر مي‌بينيم.



*فارس: آن طور كه ما به ياد دارم اين دفتر كتابچه‌هايي هم منتشر كرد.



*ميرعلي‌نقي: 3 كتابچه منتشر كرديم. درباره غنا و موسيقي و...، وظيفه ارشاد موسيقايي آقاي قمي را گذاشتند برعهده بنده و با هم دوست شديم. طلبه خوش‌ ذوق و بامزه‌اي بود. بعد هم ايشان از طرف جامعه امام صادق آمده بود براي اينكه بفهمد در دم و دستگاه آقاي آويني چه خبر است؟ اين را بعدها فهميدم كه آمده به بهانه موسيقي تا آنجا را از هم بپاشد. قمي خورد به تور سيد شيطان رجيم كه بنده باشم و من به طور ناخواسته كاري كردم كه اين جذب گروه شد و آمد داخل اين قضايا و كتاب‌هايي تاليف كرد و الان از مردان مهم فرهنگي است.


من در دفتر مطالعات ديني 8 جلد كتاب گرد‌آوري كردم كه وقتي كسي اين كتاب‌ها را مي‌خواند متوجه مي‌شد موسيقي‌هاي سنتي، آئيني و موسيقي هايي كه وجهه آسماني دارد ريشه‌اش بر مي‌گردد به ايران باستان و از تمدن ماوراءالنهر گرفته شده است و بعد اشاعه پيدا كرده به سنت ارتدكس مسيحي و هندي. جالب اينجاست كه در جاهايي كه كمتر تاثير گذاشته آيين‌هاي يهودي است كه در ظاهر با اسلام بيشترين شباهت را هم دارد. مسيحيت داراي روحانيت بيشتري در زمينه موسيقي است تا اديان ديگر. البته مسيحيت پروتستان نه، بلكه مسيحيت كاتوليك و بيشتر از آن ارتدكس‌ها، چون آنها تند و تيز هاي مسيحيت هستند. براي همين روس‌ ها كه خيلي ارتدكس هستند و تندتر هم هستند در موسيقي اين چنيني پخته ترند. اين سلسله كتاب‌ها قضيه را مي‌رساند به اين موضوعات و اثبات مي‌كرد.



ادامه دارد...



*گفتگو از : حسين جودوي - محمد علي صمدي