اشعار مناسبتی
تو کسی نیستی آخر، نه مرادی، نه مرید
نه معاویه، نه مولا ، نه حسینی، نه یزید
تو یکی هستی مثل همه لبریز خلل
این همه خبط و خطا از تو بعید است بعید
از تو و خیل شمایی که شمایید هنوز
که نه اویید و نه خویش اید، گرفتار من اید
که شما دل نسپردید به همراهی عشق
که شما بر سر آنید فقط دل ببرید
که شما گوش ندادید به حرف شهدا
که شما رحم نکردید به فرزند شهید
دل ندادید به سالاری آن روح رها
پی نبردید به سرداری
با رنگ سبز آمد و فرمود بهار است
با یک دو سه غمزه گمان کرد نگار است
از سمت خدایِ زر و زور نبی بود
الواح مقدس که آورد دلار است
خواست به ما درس ریاضی بدهد گفت:
سیزدهِ ما بیشتر از بیست و چهار است
از مسجد و تکبیر بدل زد بفروشد
گفتند که: این خانه حق نیست ضرار است
تکبیر سلاح است ولی دست کسی که:
چشمش پُرِ آب است شب و دلْ شرار است
امروز عیان گشته، شعار هاش دروغ بود
آن چیز که باز دوروبرش هست شعار است
حجت الاسلام جواد محمدزمانی به مناسبت حماسه نهم دی شعري در قالب مثنوي سروده است:
بال پرواز گشایید که پرها باقی است
بعد از این باز سفر، باز سفرها باقی است
پشت بتها نشود راست پس از ابراهیم
بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است
گفت فرزانهای، امروز شما عاشوراست
جبهه باقی است، شمشیر و سپرها باقی است
جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی است
گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
شرطها باقی است، اما و اگرها باقی است
«شرط اول قدم آن است که مجنون باشی»
«در ره منزل لیلی که خطرها» باقی است 1
نیست خالی دل ارباب یقین از غصه
فتنهها میرود و خون جگرها باقی است
سخن از فتنه شد و چرت غزل شد پاره
واژهها دربه در و قافیهها آواره
قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟
صبرتان میرود از دست! بگویم یا نه؟
شاید از قصه ما خُلق شما تنگ شود!
یا که این گفته خود آغازگر جنگ شود
**
قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد
آتش فتنه چنان شد که خدا میداند
آنقدر دل نگران شد که خدا میداند
قصه آن بود که یک طائفه که فتنه ازوست
دوست را دشمن خود خواند، وَ دشمن را دوست
آری آن طائفه خود را ز خدا منفک کرد
روی بر سامری آورد به موسی شک کرد
سامری گفت بیایید به شهرت برسیم
با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم
سامری گفت که در شور حکومت شعف است
باید این بار به قدرت برسیم این هدف است
آری آن صدرنشینان بنیصدر شده
خویش را قدر ندانسته و بیقدر شده
گرچه یاران علی بودند سازش کردند
با معاویه نشستند و خوش وبش کردند
نکتهها بر لبمان رفت و خریدار نبود
گوش آن طائفه انگار بدهکار نبود
آری آن طائفه میگفت: نصیحت کافی است
خستهایم از سخن مفت! نصیحت کافی است
کم به تطبیق بخوانید ز تاریخ اینجا
خیمه را نیست نیاز این همه بر میخ اینجا
**
نیست در حافظه دهر، زهیر و طلحه
کم بسازید در این شهر، زهیر و طلحه
کم بگویید ز صفین و جمل، این آن نیست
«این همان قصه اسلام ابوسفیان» نیست2
داشت آن طائفه هر چند صدایی دیگر
آب میخورد ولی فتنه ز جایی دیگر
قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند
جانماز آبکشان عافیت اندیش شدند
گاه از این سوی سخن گاه از آن سو گفتند
هر چه گفتند در آنروز دو پهلو گفتند
خواستند امر نماید به حمیّت مولا
تن دهد باز به امر حکمیت مولا
همچو امروز پر از فتنه شود فرداها
افتد این کار به تدبیر ابوموسیها
پیش پای شرر عاطفه کُش خوابیدند
پشت دیوار کج حادثه خوش خوابیدند
دوستان! حادثه نزدیک شده خوش باشید
جاده لغزنده و تاریک شده خوش باشید
خوش بخوابید در این ابر، هوا دم کرده است
سامری لشکری از حیله فراهم کرده است
سر این طایفه انگار که در آخور بود
گوششان ظاهراً از حرف و نصیحت پُر بود
**
الغرض روی سگ فاجعه بالا آمد
خصمِ پنهان شده این مرتبه پیدا آمد
شادمان بود و بسی معرکهداری میکرد
دشمن این حادثه را روز شماری میکرد
چشم مادر پی این حادثه چون کارون بود
بد به دل راه ندادیم ولی دل خون بود
آه از آن فرقه با اجنبی خود نشناس
گونه گون ظاهراً اما سر و ته یک کرباس
مهر بر لب زده بودند و تماشا کردند
از پس حادثهها چهره هویدا کردند
این جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟!
چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟!
مگر این نغمه ز نای شهدا جاری نیست؟
مگر این زمزمه در خون خدا جاری نیست؟
که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست
کوفه کوفه است ولی ترک سفر جایز نیست
همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن
دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن
ای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کن
همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت
آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت
**
کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت در جاده شتابان سفری پیدا شد
شب تاریخ پر از قهقهه غفلت بود
ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد
بانگ زد عقل که «اقبالِ» شقایق با اوست
«نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد» 3
گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مدزدید اگر فتنه گری پیدا شد
وای اگر اهل بصیرت اُحد از یاد برند
چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد برند
وای اگر مزرعهها سوخته با رعد شود
ملک ری آفت عُمر عمَر سعد شود
گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه
راه بیداری صد حر و زهیر است این راه
گفت ای پاکدلان سنت مألوف چه شد
ای جوانان عرب امر به معروف چه شد
این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم
با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم
این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم
هر چه داریم از آن مرد شهادت پیشه است
که نماد شرف و عاطفه و اندیشه است
**
آنکه آموخت به موسی جگران نیل شدن
بر سر ابرههها جیش ابابیل شدن
بین محراب دعا چون زکریا بودن
در دل طشت زر حادثه یحیا بودن
این چنین بود که ایران همه عاشورا شد
با سر انگشت دعا مشتِ خیانت وا شد
و حسین بن علی باز به امداد آمد
و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد
عبرت آموز ز تاریخ که خائن کم نیست
این هم از عبرت ایوان مدائن کم نیست
و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی است
فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است
_________________
1. در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. حافظ
2. این همان قصه اسلام ابوسفیاناست.محمد کاظم کاظمی
3. اقبال لاهوری
aviny.com
با چه رو نامه مي نوشتيد و
از کدامين خشم تش فشان گفتيد؟
با چه رو در ديار اسلامي
از تجاوز به شيعيان گفتيد؟
با چه رويي به روز عاشورا
هلهله کرده ،خيمه ها سوزيد
شرم بر شما که با اينکار
قلب صاحب زمانه مي سوزيد
شرمتان باد يادتان رفته
پاي اين سفره ها نمک خورديد
شمر را رو سفيد کرديد و
گوي سبقت ز بولهب برديد
دستتان بي بلا که خوب پس داديد
امتحان جفا و نامردي
پيش پاتان دروغ لنگ انداخت
آن زمان که بهانه آوردي
اي تو ميري که مدعي هستي
پيروي مي کني ز خط امام
در کجا از امام بشنيدي
اين چنين نوکري کني بر سام؟
فتنه آن هم به نام خط امام؟
جدّّّ او مي کند ز بنيانت
توبه کن تا نمردي تو
اي که شيطان رود به قربانت
گوشه اي ز خشم امت را
در نه ده به چشم خود ديديد
بيش از اينها اگر که فتنه کنيد
مرگ خود را چه زود مي بينيد!
majidfazilat.blogfa.com
خیمه برچیده شب سرد، خروسان گفتند
سحر دهکده گل کرد، خروسان گفتند
همه گفتند و به تاکید، که آنک خورشید
گر ندیدید، ببینید که آنک خورشید
ای جماعت نه اگر بیش، کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید
سرفرازی نه متاعی است که ارزان برسد
سحر آن نیست که با بانگ خروسان برسد
سحر آن است که بیدار شود اقیانوس
سحر آن است که خورشید بگوید نه خروس
الغرض بیشتر از مائده مهمان دیدیم
رمه آنقدر ندیدیم که چوپان دیدیم
شادمان چه نمازند؟ وضو باطل بود
آب این جوی همان از ده بالا گل بود
آسیا بود، ولی راه عمل را گم کرد
آرد را چرخ زد و چرخ زد و گندم کرد
از درختی که چنین است، نچیدن بهتر
از چنین راه، به منزل نرسیدن بهتر
ظاهراً مرده که پوسید کفن میآید
نوح این قوم پس از غرق شدن میآید
با چنین بینفسان حرف و سخن بیهوده است
ما نمیمیریم پس فکر کفن بیهوده است
در کفن هم اثر از وضع جنون خواهد ماند
دست ما با تیغ از خاک برون خواهد ماند
هر که با عذر و بهانه است، خداحافظ او
هر که پابسته خانه است، خداحافظ او
چشم از آنسان نگشودیم که خوابش ببرد
بند از آنگونه نبستیم که آبش ببرد
خصم گفتند و دروغ است، که دیگر گشته
آنچنانی که توان گفت ابوذر، گشته
دل مبندید که صد فتنه در این پنهان است
این همان قصه اسلام ابوسفیان است
مثل بیمار که صد بار تب و نوبه کند
دم به دم توبه کند، بشکند و توبه کند
کفر کفر است اگر مسجد اگر قرآن است
خصم خصم است اگر بوذر اگر سلمان است
پای این طایفه جز در پی شیطان فلج است
قبله کج نیست، نمازی که نخواندند کج است
محو فرعون مشو، نیل شدن آسان است
سنگ پیدا کن ابابیل شدن آسان است
هر که با عذر و بهانه است، بهل تا برود
هر که پا بسته خانه است، بهل تا برود
محمد کاظم کاظمی
rajanews.com
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشمات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم دلم اسیره
تو میگی که خیلی دیره
من میگم چشمات و واکن
تو میگی من و رها کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم دلم شکسته است
تو میگی خوب میشه خسته است
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمی شه
من میگم تنهام می ذاری
تو میگی طاقت نداری
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
باز فصل انتخابی تازه است
فصل بارش از سحابی تازه است
باز گویا این قطار انقلاب
در مسیرش پیچ و تابی تازه است
فتنه های نو به نو از ره رسد
فتنه گر در فکر خوابی تازه است
تا که گم سازند راه چشمه را
غرب دنبال سرابی تازه است
چاه فتنه، گر چه خشگیده،ولی
فتنه گر دنبال آبی تازه است
فتنه همبستر شده با انحراف
طفلشان گویا که "باب"ی تازه است
"انتخاب آزاد گردد" این شعار
فتنه را رنگ و لعابی تازه است
عاملان فتنه در تردید و شک
در ایاب و در ذِهابی تازه است
فتنه کاندیدا ندارد رو کند
یا پِیِ یک کشک سابی تازه است؟!
گاه شیخی را جلو می افکند
گاه نیز دنبال شابّی تازه است
این بت عیّار همچون مطربان
بر رخش هر دم نقابی تازه است
فتنه گر از دین روی بر تافته؟
یا ز حق او را کتابی تازه است؟!
فتنه دستور ز بالا دارد
همرهش کارت شتابی تازه است
امت اما دل به رهبر داده است
چون که رهبر بوترابی تازه است
باز هم فتنه شکست خواهد خورد
بعد از آن وقت عتابی تازه است
یا حق
پورا م منشی زاده
ای شب قدر که قدرت مخفی است
قدر تو در گرو قدر علی است
امام حسین علیه السلام
اي نور چشم عالمين جانم فدايت يا حسين
اي رُكن ايمانم، مولا حسين جانم
فداي راه دين شدي تشنه نقش زمين شدي
زين غصه گريانم، مولا حسين جانم
كنار جسم بي سرت با گريه گفته خواهرت
اي يار عطشانم، مظلوم حسين جانم
با اشك و شور و زمزمه ببين عزيز فاطمه
با نا مَحرمانم، مظلوم حسين جانم
دلها بود آواره ات داغِ تن صد پاره ات
شد قاتل جانم، مظلوم حسين جانم
***************************
حضرت مسلم علیه السلام
اي مصطفي را نور عين ميا به كوفه يا حسين
اي جان جانانم، مولا حسين جانم
دارُالاماره مقتلم كرده هواي تو دلم
اي مهر تابانم، مولا حسين جانم
آيي اگر اي مقتدا با اهل بيت خود ميا
زين غم پريشانم، مولا حسين جانم
*****************
ورود به كربلا
با محنت و رنج و بلا حسين رسيده كربلا
ناله زند زهرا، صد آه و واويلا
اينجا شود محشر به پا سرها همه از تن جدا
از كينۀ اعداء، صد آه و واويلا
اينجا به چشمان تري نوحه بخواند مادري
در مقتل غم ها، صد آه و واويلا
*******************
حضرت رقیه سلام الله علیها
شمع و چراغم آمدي با سر سراغم آمدي
اي حجت يكتا، خوش آمدي بابا
اي مونس و غمخوار من نيلي شده رخسار من
چون مادرت زهرا، خوش آمدي بابا
طفل ستم كشيده ام، در كودكي خميده ام
از شدّت غمها، خوش آمدي بابا
***********************
طفلان حضرت زینب سلام الله علیها و اصحاب
فرمانرواي عالمين نِعم الاَميري يا حسين
مولا يا ثار الله، يا أباعبدالله
دلها همه بي تاب تو به فداي اصحاب تو
گويم به سوز و آه، يا أباعبدالله
حقّ دو طفل خواهرت ما را نما خاك درت
تا نشويم گمراه، يا أباعبدالله
************************
حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام
((عبدالَّهم عبداَّلهم من عاشق ثارُالَّهم))
مولاي عطشانم، عمو حسين جانم
از خيمه با اشك و بكاء رسيده ام پيش تو تا
فدا كنم جانم، عمو حسين جانم
در راهت اي مولاي من دستم جدا گردد ز تن
اي ركن ايمانم، عمو حسين جانم
*****************
حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
من قاسم دلخسته ام با سينه ي بشكسته ام
مرثيه ميخوانم، عمو حسين جانم
خونين تن و زار و حزين پا ميكشم روي زمين
با كام عطشانم، عمو حسين جانم
من زير سُمّ ِ مركب و تو ميشوي جان بر لب و
زين غصه گريانم، عمو حسين جانم
**************************
حضرت علی اصغر علیه السلام
اي كودك جانباز من اي آخرين سرباز من
اي لالۀ پرپر، لاي لاي علي اصغر
قتلگهت اي جان من باشد روي دستان من
غرقه به خون حنجر، لاي لاي علي اصغر
شد حنجرت دريده و قدّم ز غم خميده و
گويم به چشم تر، لاي لاي علي اصغر
****************************
حضرت علی اکبر علیه السلام
تازه جوانم اکبرم روح و روانم اکبرم
ای شبه پیغمبر، جانم علی اکبر
گریان ِ داغت مادرت شد إرباً اِرباً پیکرت
گویم به چشم تر، جانم علی اکبر
گشته بهار تو خزان گریَد برایت در جِنان
صدّیقۀ اطهر، جانم علی اکبر
**********************
حضرت اباالفضل علیه السلام
« ای ساقی لب تشنگان» قدّم شد از داغت کمان
« ای جان جانانم، سقای طفلانم»
ای یوسف ام البنین بینم تو را نقش زمین
با چشم گریانم، سقای طفلانم
ای لاله و ای یاس من عباس من عباس من
بنگر پریشانم، سقای طفلانم
**********************
شب عاشورا
آمد شبِ اشک و دعا عالم شده دارالعزا
ناله زند زهرا، واویلا واویلا
امشب روان اشک از دو عین زینب بُود نزد حسین
امّا وای از فردا ، واویلا واویلا
فردا حسین بی سر شود چون لاله ای پرپر شود
تشنه در این صحرا، واویلا واویلا
********************
روز عاشورا
گشته مصیبت بی کران ای مهدی صاحب زمان
شد روزِ عاشورا، تسلیت ای مولا
جدّت حسین سر می دهد عباس و اکبر می دهد
در وادیِ غمها، تسلیت ای مولا
خنجر شمر بی حیا بر حنجر خون خدا
ناله زند زهرا،واویلا واویلا
**************************
شام غریبان
افکنده دشمن از جفا آتش به جان خیمه ها
دلها پریشان است، شامِ غریبان است
در خیمه شمس عالمین مولا علی بن الحسین
تبدار و نالان است، شام غریبان است
زهرا به چشم ِ تر شده بر پیکری بی سر شده
دلخون و گریان است، شام غریبان است
آلِ شیطان(آلِ سعود)
ای رجزخوان رجیم
آرام باش
بس که کودک
یا مسلمان کشته ای...
در سجود اهرمنها
آل شیطان بوده ای
ای حجر
ای نامسلمان
شوق شیطان بوده ای...
بستن آب فراتت کم نبود؟
واصل شیطان و انسان گشته ای...
بس کنید
ای حاکمان آهنی
هر تبر قلاده ای خواهد سرود
بس که گردنها به فرمان داده ای...
گفته ام فردای فرداهای شب
مُهر خاک کربلا سهمت شود
تا چکادِ تیره ات،سوزان کند...
ریشه انسان و ایمان میزنید
غافل از قرآن و پیمان می روید...
تا کجا ،جهل و خرافه میرود؟
تا کجا ،قطامه فرمان میدهد؟
تا کجای ننگ دوران،آدمی
گردن شعر شهیدان می زند؟
آیه های رقص شیطان خوانده ای
بس که بر پروانه آتش رانده ای...
وهم وهابی چه جولان میدهد
چنته خونین به شیطان میدهد
ورطه های کفر داعش،کار توست
قتل معراج صنوبر ،ننگ توست...
بس کن ای آوار سنگین خدا
از سقوط اهرمنها بر منا
بس کن ای همتای شیطانِ جدا
از سکوت خشم این پروانه ها...
بهر آتش نفت و خرما میدهی
ترجمان آل شیطان گشته ای...
در حضور نَفْس و شیطان دیده ام،
بس که کابوسی تو فرمان میدهی...
در صعودی،
در سرانجام گناه
در نزولی،
سایهُ انسان نما...
فرزین خورشیدوند(بی تخلص)
پی نوشت ؛این شعر در قالب پاپریک می باشد.
تقدیم به شهدای منا(مردم بی دفاعی که بی سرپناه به شهادت رسیدند) و تقدیم به مزدوران آل سعود و حامیان شیطانش که قصد تخریب اسلام را دارند و حقا که آل سعود نقش شیطان کوچك را به خوبی در جهان ایفا کرده اند.
عالی بود