اسامی شهدای دفاع مقدس ( ع )
|
|
در سال 1341 در شهر آبادان کودکي به پا به عرصه هستي نهاد، که سالها بعد در جرگه سربازان روحالله (ره) قرار گرفت، مهرداد در زير آفتاب داغ آبادان پرورش يافت، و تعليمات دين اسلام را از خانواده آموخت، او اقامه نماز را از سنين کودکي آغاز کرد و در سن هفت سالگي براي آموختن علم راهي مدرسه شد. عابدينزاده پس از اخذ مدرک ديپلم در رشته مهندسي برق (قدرت) دانشگاه فردوسي مشهد ادامه تحصيل داد و در هنگام قيام امام خميني به ياري ايشان شتافت،او پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي مدتي در کميته انقلاب اسلامي فعاليت نمود، سپس سبزپوش دشت شقايق سپاه پاسداران شد. حضور دلاورانه مهرداد در منطقه شلمچه،فاو و جزيره مجنون گوشهاي از رشادتهاي بيپايان او بود، وي در طول سالهاي دفاع مقدس مسئوليتهاي بيشماري همچون:مسئوليت واحد اطلاعات و عمليات و فرماندهي گردان را بر عهده گرفت، و در عمليات کربلاي4 چون ستارهاي فروزان درخشيد، اما فرا رسيدن بهمن ماه سال 1365 نمادي از عروج عاشقانه مردان خدا عابدينزاده را به وصالي سرخ نويد داد. او در روز 26 اين ماه در عمليات کربلاي5 از ميان خاک پاک شلمچه به ديدار دوست شتافت. پيکر خونين مسئول محور عمليات در سن 24 سالگي پرچم مظلوميت و حقانيت شيعيان زهراي اطهر (س) بود، بزرگمرداني که به نام اسلام و قرآن در خون سرخ خويش غلطيدند. منبع:كتاب خلاصه خوبي ها |
|
|
عبدالحسين عابديني فرزند محمدحسين به سال 1341 در روستاي فنود از توابع شهرستان بيرجند در خانوادهاي مذهبي و متدين به دنيا آمد. دوران کودکي و تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش گذراند. سپس به بيرجند رفت. پس از مدتي عازم زاهدان گرديد و در کار کشاورزي يار و مددکار پدر بود. منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجند جلد 2 صفحه 494 |
|
|
حسن عابديني در سال 1345 در خانوادهاي متديّن و مذهبي در جنوب شهر تهران چشم به جهان گشود. منبع:روزنامه كيهان - تاریخ: 1380/2/11 |
|
|
اسماعيل در اولين روز از خردادماه سال 1341 در محله شميرانات شهر تهران متولد شد. کودکي او با شور و نشاط و در جمع خانواده سپري گشت. منبع:اطلاعات دريافتي از بنياد شهيد منطقه 3 استان تهران |
|
|
در سال 1336 هجري شمسي، زماني كه ستارهها در شكوه ولادت فرزند كعبه، حضرت علي (ع) نورافشاني ميكردند، صداي گريههاي نوزادي در خانواده عارف پيچيد كه نامش را غلامحسين نهادند. وي خاطرات كودكي را در آغوش پدر و مادري رنجديده سپري نمود و در 7 سالگي براي آموختن علم و دانش به مدرسه رفت. هنوز سال دوم دبيرستان را تمام نكرده بود كه طعم تلخ فقر و محروميت را چشيد و به دليل احساس نياز خانواده و تعهد خويش، در كنار پدر به جوشكاري رفت و بدون احساس خستگي از كار و تلاش، در كلاسهاي درس شبانه نيز، حضور يافته و در سال 1355 موفق به دريافت مدرك ديپلم گرديد و در رشته حرفه و فن «دانشسراي مقدماتي شيراز» پذيرفته شد. غلامحسين سال اول دانشسرا را به پايان نرسانده بود كه زندگي مشترك خود را بنيان نهاد. او در مبارزات و فعاليتهاي انقلابي عليه حكومت طاغوت، حضوري گسترده داشت. پس از پيروزي انقلاب، دستهاي مهربان حميد، به عنوان معلمي دلسوز و فداكار، نوازشگر دانشآموزان محروم روستاهاي اطراف «داراب» شد. در سال 1358 به دليل پافشاري نيروهاي انقلاب، مسئوليت جهاد سازندگي شهرستان را پذيرفت و پس از 6 ماه خدمت صادقانه، با اصرار مسئولين ردههاي بالاتر و علاقه شخصي به سپاه پاسداران پيوست و به سمت فرماندهي طرح و عمليات سپاه داراب، منصوب گشت. شهيد عارف كه در كارآيي و مديريت امور، سرآمد بود از سوي شوراي اجتماعي شهر، به عنوان شهردار داراب برگزيده شد. با آغاز جنگ تحميلي در عملياتهاي مختلف، شكست حصر آبادان، رمضان و غيره حماسه آفريد. در سال 1360 فرماندهي عمليات سپاه بوشهر را بر عهده گرفت و پس از انجام خدمات در يگان مربوطه و مناطق محروم به جبهه رفت و نيروها را براي شركت در عمليات رمضان آماده ساخت. شهيد غلامحسين عارف، زندگي را در سالروز ولادت امير مؤمنان آغاز كرد و سرانجام در عمليات رمضان همزمان با شب 19 رمضان، در حاليكه فرماندهي گردان 939 لشگر المهدي را بر عهده داشت، هنگام عزيمت به منطقه مانور، مجروح شده و در عصر 21 رمضان سال 1402 هجري قمري برابر با 22/4/1361 به ياران شهيدش پيوست. او كه عارف حقيقي مكتب جهاد و شهادت در راه خدا بود با بدني پارهپاره به ديدار يار شتافت تا در صحراي قيامت، شرمنده آقا ابا عبدالله نباشد منبع:كتاب خلاصه خوبيها |
|
|
نشستهام لب کرخه. هرچند که غروب است اما هوا هنوز گرمايش را حفظ کرده است. دوباره تو پيش چشمهايم مجسم ميشوي. دوباره تو را ميبينم که با لباس روحانيت مقابلم ايستادهاي و لبخندي دلنشين لبهايت را زينت بخشيده است و من ميگويم «عبدالرضا» دوباره ميخواهي بروي؟ منبع:كتاب سبك بالان ساحل ها صفحه 30 |
|
|
مهدي در يکي از روزهاي سال 1339 در منطقه رهنان شهرستان اصفهان پا به عرصه هستي نهاد، پدرش محمد علي براي تربيت اسلامي او تلاش وافري انجام داد .عاشقي در سايه زحمات بيدريغ پدر به مدرسه رفت و تا پايان سال اول دبيرستان ادامه تحصيل داد منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان ج1 |
|
|
عبدالحسين عاشوري در تاريخ 2/2/1344 در خانوادهاي مذهبي در روستاي دويره _ در 36 کيلومتري بوشهر _ ديده به جهان گشود. وي دوران کودکي و طفوليت را در خانهاي کوچک و محقر گذراند و در سن 7 سالگي جهت فراگيري علم و دانش وارد دبستان شد. منبع:كتاب ستارگان خاكي - صفحه: 149 |
|
|
در سال 1340 ستارهاي به آسمان پر ستاره اردكان يزد افزون شد. پدر، ذبيح الله ناميدش و از خدا خواست كه فرزندش را به ياوري دين اسلام بپذيرد و بعدها عباس صدايش زدند تا چون علمدار كربلا، عاشق حسين (ع) باشد و شجاعانه از دين خدا پاسداري كند. عبا س، پس از طي دوران تحصيل در مدرسه صدر آباد در سال 1359 ديپلم خود را در رشته اتومكانيك اخذ نمود. او در ايام تحصيل اجازه نميداد بار زندگي تنها بدوش پدر باشد، همچنين خود را موظف ميدانست كه در مبارزات عليه رژيم طاغوت، حضوري فعال داشته باشد و به حق كه از عهده هر سه مسؤوليتي كه به عهده گرفته بود به خوبي بر ميآمد. به دنبال پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي و حمله رژيم عراق به مرزهاي ايران، به جمع برادران ايثارگر در سپاه پاسداران پيوست و راهي جبهههاي پر از شور جنوب گشت. سال 1362، عباس تصميم به ازدواج گرفت و با بانويي از تبار زينبيان وصلت نمود. حاصل اين زندگي كوتاه اما پر بار، تنها فرزندش «عباس» است. در همان سال بود كه ذبيحالله در حاليكه فرماندهي تيپ 18 الغدير را عهدهدار بود، در منطقه غرب بانه، قرباني عشق گرديد. پيكر مطهر و معطر او، بعدازظهر تاسوعا در مزار شهداي اردكان به خاك سپرده شد و ستاره يادش براي هميشه در آسمان يادها درخشيدن گرفت. منبع:كتاب سردار الغدير |
|
|
اولين روز آذرماه سال 1344 در ميان خشخش برگهاي پائيزي و سرماي سخت آن مردم روستاي بلسنبه دسته دسته براي ديدن فرزند خانواده عالمي به منزل آنها ميرفتند، پدر نامش را به عشق اهلبيت (ع) حسين نهاد، تا به برکت صاحب نام فرزندش صالح و رستگار گردد، حسين ضمن تحصيل در مدرسه و در محضر آيتالله رودباري دروس حوزوي را فرا گرفت، با اوجگيري مبارزات مردم بر عليه شاه، عالمي به خيل عظيم تظاهرکنندگان پيوست، تشکيل انجمن اسلامي شهيد دستغيب، آموزش قرآن يا احکام، برپائي جلسات انجمن در مسجد از اقدامات ارزنده او بود، بعد از پيروزي انقلاب حسين لباس سبز سپاه پاسداران را به تن نمود و مسئوليت فرماندهي پادگان المهدي (عج) چالوس را بر عهده گرفت، تا اينکه يک روز در عالم رؤيا سيد بلندقامتي به او گفت:«حسين! چرا دعاي کميل را در پادگان المهدي (عج) چالوس اجرا ميکنيد؟ برويد در جبهه بخوانيد». با مشاهده اين رؤياي آسماني او در تاريخ 22/11/1360 راهي جبهههاي نبرد حق عليه باطل شد، و در عمليات فحالمبين در تاريخ 2/1/1361 در سن 17 سالگي بر اثر موج انفجار خمپاره از منطقه رقابيه اهواز، به لقاءالله پيوست، خون سرخ او زينت بخش زمين خوزستان شد تا در تاريکي و جهالت مردم چون ستارهاي درخشان راه را بر مردم نشان دهند. منبع:كتاب با اميران دلها |
|
|
ابراهيم عالي در سال 1343 در روستاي «ورمال» از توابع شهرستان زابل به دنيا آمد. دوران ابتدايي را تا سال دوم دبستان در زابل گذراند. پس از آن به علت خشکسالي همراه با خانواده به ترکمن صحرا مهاجرت کرد و در آنجا ادامه تحصيل داد. به دليل نبودن مدرسه راهنمايي در محل زندگياش دو سال ترک تحصيل کرد و همراه خانوادهاش به کار کشاورزي پرداخت. پس از مدتي به زاهدان رفته و در آنجا ساکن شدند. ابراهيم تحصيلات خود را تا سال اول هنرستان ادامه داد. وي در جريان حوادث انقلاب حضوري چشمگير داشت و پس از پيروزي انقلاب، بعد از گذراندن آموزشهاي لازم داوطلبانه عازم جبهه شد. سرانجام در سال 1360 در عمليات طريق القدس در منطقه بستان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحيه گردن در سن 17 سالگي به فيض شهادت نايل آمد. منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 2 صفحه 191 |
|
|
امرالله در سال 1345 در روستاي زيارتساحلي چشم بر جهان هستي گشود. نامش را يكي از علماي روستا انتخاب كرد. او در سنّ 7 سالگي به مدرسه رفت اما بعد از دو سال تحصيل، از نعمت سواد بيبهره ماند و مجبور شد كه در كشاورزي و ماهيگيري، پدر را ياري كند. منبع:كتاب سروقامتان سبز - صفحه: 127 |
|
|
محمّدرضا عاليمقام در سال 1344 در يكي از روستاهاي زابل در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلاتش را تا پايان دوره راهنمايي ادامه داد. در حين تحصيل، اوقات فراغت خود را با فراگيري قرآن سپري مينمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي گذراندن دوران مقدّس سربازي به ارتش جمهوري اسلامي پيوست و از همين طريق به ميادين نبرد حق عليه باطل اعزام شد. منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 5 صفحه 55 |
|
|
روز بيستم مردادماه سال 1342 در محلهي "تلخندق" شهر لامرد در خانوادهاي عاشق ولايت ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در لامرد به پايان رساند و وارد دبيرستان شهيد بهشتي گرديد. عامري هنر را به عنوان ابزاري براي تبليغ آرمانهاي انقلابي خويش برگزيد و در نمايشنامههاي مختلف به ايفاي نقش پرداخت. منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 313 |
|
|
رمضانعلي در ماه مبارك رمضان 1340 هجري شمسي، در شهر مقدس مشهد ديده به جهان گشود. او در محيط مذهبي خانواده با اسلام و قرآن آشنا گرديد، وقتي دوران مبارزه اسلامي و انقلابي ملت مسلمان ايران در سال 1356 شروع شد، فصل تازهاي در زندگي شهيد آغاز گرديد، قبل از پيروزي انقلاب، به دليل فعاليتهاي چشمگير خود، چندين بار تحت تعقيب مأموران رژيم پهلوي قرار گرفت و هر بار با هوشياري از دست آنان گريخت. وي پس از پيروزي انقلاب، به عضويت سپاه درآمد و روزها را در واحد تبليغات سپاه و شبها را در گشت شب و كلانتريهاي بخش 3 و 4 به طور افتخاري ميگذراند تا اينكه در سال 1359 به عنوان محافظ، به بيت امام اعزام شد. با شروع جنگ تحميلي از اولين كساني بودكه همراه با فرمانده شهيدش محمد رستمي به جبهههاي نبرد رفت و در جبهه اللهاكبر به عنوان تك تيرانداز و خدمه نفربر مشغول خدمت شد، در سال 1360 در اوجدرگيري با منافقين، نقش مؤثري دركشف و انهدام خانههاي تيمي، ايفا نمود. در همين دوران از سوي منافقين مورد حمله مسلحانه قرار گرفت ولي ايشان با مشيت الهي زنده ماند. شهيد در سال 1360 مجدداً عازم جبهه گرديد و در مناطقي چون بستان، چزابه و دب حردان به عنوان فرمانده گردان، مشغول انجام وظيفه شد. او در همين دوران در ايستگاه حسينيه، از ناحيه پا مجروح شد، در عمليات مسلم بن عقيل در سال 1361 نه تنها فرماندهي گردان را به عهده داشت، بلكه آب و غذا و مهمات را بر دوش خود گذاشته و به خط اول ميبرد كه در همان عمليات نيز به سختي مجروح گشته تركش به دست و ريه او اصابت نمود. پس از مراجعت از بيمارستان با اينكه حال مساعدي نداشت رختخوابش را در سپاه پهن كرد و امورات جنگ را از همانجا اداره مينمود، سپس به عنوان جانشين تيپ امام صادق (ع)، عملياتهاي والفجر را هدايت كرد، وي بعد از عمليات والفجر 3 عازم سفر حج گرديد و پس از آن مجدداً به جبهه بازگشت، او پس از عمليات والفجر 4، به جنوب لبنان عازم شد و يك ماه در آنجا بود و سپس به فرماندهي تيپ امام صادق (ع) منصوب گرديد، شهيد عامل در عمليات خيبر، پس از عبور دادن نيروهاي تحت فرماندهي خود از هورالهويزه در تاريخ 5/12/1362 از ناحيه سر مجروح گرديد و قبل از انتقال به عقبه به فيض عظيم شهادت نائل گشت. منبع:كتاب 15 آيه |