ليست شهداي دفاع مقدس (ژ)
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
فضل الله ژاله دهدشت
| نام پدر: احمد | تاریخ تولد: 06/09/1344 |
| محل تولد: - | تاریخ شهادت: 05/02/1366 |
| محل شهادت: - | طول مدت حیات: 20 سال |
| مزار شهید: گلزارشهدای بهبهان-خوزستان |
زندگینامه
در تاریخ ششم آذر ماه 1344 پسری پا به عرصه هستی نهاد که نامش را فضل الله گذاشتند.
تقویم به سرعت ورق می خورد و او روزهای کودکی و نوجوانی را سپری می کرد.
در آن روزها که قیام مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) بر علیه رژیم طاغوت به اوج خود رسیده بود، سرانجام پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران را رقم زد.
وقتي قدم به ايام پرشور جواني نهاد جنگ به ايران اسلامي تحميل شد؛ وی نیز دفاع از خاک میهن را بر خود واجب شمرد و راهی مناطق جنگی جنوب کشور شده و به دیگر همرزم هایش در گردان فجر سپاه پاسداران پیوست.
نیروهای بعثی که در مقابل ایستادگی سربازان ایرانی ناتوان شده بودند، تنها راه مبارزه را سلاح سرد شیمیایی یافتند، ارتش عراق در یک عملیات ناجوانمردانه در تاریخ 19 دی ماه 1365 اقدام به حمله هوایی و بمباران شیمیایی جاده صفوی کرد.
سرانجام در تاریخ پنجم اردیبهشت ماه 1366 بر اثر صدماتی که از استنشاق گاز شیمیایی خردل به او وارد شده بود، پس از تحمل ماه ها سختی در حالیکه جوانی 20 ساله بود، شهد شیرین شهادت را نوشید و به بیکران پر کشید.
پیکر مطهرش را در گلزار شهدای بهبهان واقع در خوزستان به خاک سپردند.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
غلام حسین ژیان
| نام پدر: - | تاریخ تولد: - / - / - |
| محل تولد: - | تاریخ شهادت: 28/09/1361 |
| محل شهادت: مهران | طول مدت حیات: - |
| مزار شهید: - |
زندگینامه
شب قبل از تولدش، در خواب دیدم که مرد سیاهپوشی آمده دم خانه ی ما و بچه ای را در بغل دارد. به او گفتم:
«آقا! بچه را بدهید من!»
مرد سیاهپوش گفت:
«می توانی این بچه را نگه داری؟»
گفتم: « بله ...»
مرد سیاهپوش بچه را به من داد. پرسیدم:
«اسمش چیست؟»
گفت: «غلامحسین»
فردای آن شب، او به دنیا آمد. درست روز تولد امام حسین (ع) بود . اسمش را با خودش آورده بود. ما هم دوست داشتیم که او غلام امام حسین (ع) باشد.
از بچگی قلبی مهربان و پاک داشت. بعد از مدرسه به کمک پدرش می رفت. بعد از این که سال دوم راهنمایی را تمام کرد، برای این که کمک خرج خانواده باشد، ترک تحصیل کرد.
هفده ساله بود که در شرکت ایران ناسیونال استخدام شد و همان موقع ازدواج کرد. یک سال و نیم بعد خدا به او پسری هدیه کرد که اسمش را غلام رضا گذاشت.
وقتی دوران خدمت سربازی اش شروع شد، ترجیح داد که در مناطق جنگی خدمت کند. هر وقت به مرخصی می آمد ، به پدرش می گفت :
« تو را به خدا این قدر کار نکن ! خدمتم که تمام شود، می آیم پیش شما و نمی گذارم این قدر خودت را اذیت کنی.»
به من گفت :
«مادر جان! می دانم که در نبود من به تو خیلی سخت می گذرد . ولی جان تو و جان رضای من انشاءالله به همین زودی بر می گردم و زحمات تو را جبران می کنم.»
در نامه هایی که برای همسرش می فرستاد، می نوشت:
«همسرم! مواضب باش! من هم در جبهه بی کار نیستم و از دین و وطنم دفاع می کنم. انشاءالله با پیروزی اسلام می آیم پیش تو و سختی های زندگی را جبران می کنم. اگر هم شهید شدم، پسرم را تربیت کن که به دین اسلام کمک کند.»
او نتوانست به وعده هایش عمل کند و بیاید پیش ما، او در تاریخ 28/9/1361 در منطقه ی مهران شهید شد و خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کردیم، تنهامان گذاشت.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
علی ژاله
| نام پدر: ابوالفضل | تاریخ تولد: 01/07/1341 |
| محل تولد: ایران - کرمان - راور - شیز | تاریخ شهادت: 23/10/1365 |
| محل شهادت: شلمچه | طول مدت حیات: 24 سال |
| مزار شهید: گلزارشهدای روستای ننیزعلیا-کرمان |
زندگینامه
علی در یکم مهر ماه سال 1341 در روستای شیز از توابع شهر راور متولد شد. در مهر ماه سال 1347 تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شیز (علیا) آغاز کرد. پس از تعطیل شدن از مدرسه در کارهای کشاورزی به پدر کمک می کرد. وی به مدت یک سال برای یادگیری قرآن و احکام و معارف اسلامی به مکتب رفت.
تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت و برای ادامه تحصیل، به مدرسه راهنمایی شهیدباهنر در روستا رفت. در این دوران، علاوه بر تحصیل به کارهای فرهنگی و تربیتی و روزنامه نگاری می پرداخت.
پس از اتمام تحصیلات راهنمایی در سال 1359 به کرمان رفت و در دبیرستان امام خمینی(ره) ثبت نام کرد. به ورزش های فوتبال، والیبال و کشتی علاقه داشت. در اوایل انقلاب در جلسات متعددی که علیه رژیم برگزار می شد، شرکت می کرد.
با شروع جنگ در سال 1360 با هدف رضای الهی و شرکت در دفاع مقدس به استخدام سپاه درآمد. پس از طی دوره آموزشی در کرمان، در سپاه پاسداران منطقه راور به عنوان مسئول عملیات مشغول خدمت شد.
او در عملیات های زیادی شرکت کرد، چندین بار مجروح شد اما پس از بهبودی نسبی به جبهه بازگشت. سال 1361 ازدواج کرد و صاحب 2 فرزند شد.
او در انتخاب سلاح رزم، به سراغ یکی از سلاح های نیمه سنگین، توپ 106 رفت، کار کردن با چنین سلاحی، قدرت بدنی مضاعفی می طلبد.
او مدت 44 ماه و 13 روز در جبهه حضوری فعال داشت. از جمله مسئولیت های ایشان: مسئولیت فرمانده گروهان، مسئول قبضه 106، مسئول گروهان، جانشین گردان، فرمانده گردان ضدزره را می توان نام برد.
سرانجام در تاریخ 23 دی ماه سال 1365 در منطقه شلمچه هنگام عملیات کربلای 5 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر در سن 24 سالگی به شهادت رسید.
مزارش در گلزار شهدای روستای ننیزعلیا قرار دارد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
اسدالله ژیان پناه
| نام پدر: ابراهیم | تاریخ تولد: 10/08/1308 |
| محل تولد: ایران - تهران - تهران | تاریخ شهادت: 23/01/1362 |
| محل شهادت: شرهانی-فکه | طول مدت حیات: 54 سال |
| مزار شهید: بهشت زهرا(س)قطعه24-ردیف19-شماره1مکرر-تهران |
زندگینامه
اسدالله در روز دهم آبان ماه سال 1308 پا به عرصه هستی نهاد. در تهران و در میان مردمانی مهربان بزرگ شد. آموختن را در 7 سالگی آغاز کرد و تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد. سالها بعد او به عنوان کارمند در بیمارستان امیراعلم استخدام گشت و در سمت راننده آمبولانس به کار و تلاش پرداخت.
ژیان پناه در جریان جنگ تحمیلی به عضویت بسیج درآمد و در عملیات والفجر 1 حماسه آفرید. سرانجام نیز در روز بیست و سوم فروردین ماه سال 1362 در شرهانی به آرزویش دست یافت. او بر اثر اصابت ترکش در سن 54 سالگی از شراب طهور الهی سیراب گردید و در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرام گرفت از او 9 فرزند به یادگار ماند.
فرزندش فتح اله نیز جزء شهدای جنگ تحمیلی است.
سیدیوسف ژیان صیاد
| نام پدر: سیدرحیم | تاریخ تولد: 01/06/1344 |
| محل تولد: ایران - خراسان - مشهد | تاریخ شهادت: 29/07/1363 |
| محل شهادت: ارتفاعات میمک | طول مدت حیات: 19 سال |
| مزار شهید: حرم مطهرامام رضا(ع)-صحن آزادی |
زندگینامه
سيديوسف ژيانصياد؛ معروف به هاشمي، چهارمين فرزند سيدرحيم، در اول شهريور ماه سال 1344 در مشهد به دنيا آمد.
او دوران کودکي را در خانوادهي روحاني، انقلابي و خير که دسترنج خود را از کشاورزي و دامداري به دست آورد و در بين فقرا تقسيم ميکرد، گذراند.
سيديوسف، دوران ابتدايي را در مشهد به خوبي گذراند. سپس وارد مدرسهي علميهي المهدي(ع) شد. در مدت 4 سال مقدمات دروس حوزوي (ادبيات عرب) را با موفقيت گذراند و پس از آن دروس حوزوي را تا لمعتين خواند.
بسيار مهربان و خوشبرخورد بود. به پدر و مادرش احترام خاصي ميگذاشت و به صلهي ارحام توجه خاصي ميکرد.
سيديوسف علاقهي فراواني به فرايض ديني داشت، نماز شب ميخواند و به طور مستمر در شبهاي جمعه به حرم امام رضا(ع) ميرفت و در دعاي کميل شرکت ميکرد.
نماز را هميشه با حوصله و طمأنينه ميخواند و روزهاي دوشنبه و پنجشنبه هر هفته روزه ميگرفت. به فقرا کمک ميکرد، حتي به همراه پدرش تا پاسي از شب به در منازل فقرا رفته و به آنها غذا ميداد و هر کمکي که از دستش برميآمد انجام ميداد.
اوقات فراغت را به مطالعهي کتابها و تلاوت قرآن ميپرداخت. علاقهي زيادي به ورزش داشت. به پدر و مادرش در کارهاي روستا کمک ميکرد.
هميشه آرام صحبت ميکرد. از پرخاش کردن و بداخلاقي بدش ميآمد. به ديگران احترام ميگذاشت و هيچ وقت در زندگي، انسان پرتوقعي نبود. خواستهي غيرمعقول از ديگران نداشت. او با آنکه در دوران انقلاب سن کمي داشت در 13 سالگي به صف انقلابيون پيوست. همراه تودهي مردم در راهپيماييها شرکت ميکرد.
ايشان هم چنين در شعارنويسي و پخش نوارها و اعلاميههاي امام بر ضد رژيم شاه، نقش بزرگي را ايفا ميکرد. براي آگاهي بخشيدن به مردم و جوانان، از هيچ تلاشي فروگذاري نميکرد. او در روستا تنها کسي بود که رسالهي امام را داشت.
بعد از انقلاب در جهادسازندگي و در بسيج و جبهههاي حق عليه باطل نيز نقش فعالي داشت. او جبهه رفتن را تکليفي نسبت به دين خدا و مملکت اسلامي و وظيفهي شرعي خود ميدانست.
وي در 16 سالگي براي دفاع از ميهن اسلامي و به فرمان امام وارد جبهههاي جنگ شد. بزرگترين آرزويش شهادت در راه خدا بود. ميگفت: ما بايد شب و روز فعاليت کنيم تا شايد فتح نصيب ما شود.
او در جبهههاي جنگ در گروه اطلاعات_ عمليات و نيز گروه تخريب بود. در دو سنگر علم و دانش و جهاد و دفاع، همزمان مشغول سنگرباني بود. در حوزهي علميه همراه همرزمان به مباحثهي معارف اسلامي و علوم ديني مشغول بود و در مواقع عمليات و نيز مواقع بحراني جنگ، خود را به سرعت به جبهه ميرساند.
ايشان چند مرتبه به جبهههاي جنگ اعزام شد و به مدت 4 سال جنگيد. سيديوسف دو بار مجروح شد. در عمليات فتحالمبين به شدت مجروح شد و ترکشهاي ريز و درشت به دست و پا و ديگر اعضاي بدنش اصابت کرد که بر اثر آن مدت 3 ماه در بيمارستان قائم(عج) بستري بود. چندين بار براي درآوردن ترکشهاي بزرگ مورد جراحي قرار گرفت و دهها ترکش ريز هم همچنان در بدنش باقي ماند.
ايشان پس از بهبودي نسبي مجدداً به جبهه اعزام شد و در عملياتهاي مختلف شرکت کرد. وي در 4 نوبت در عملياتها شرکت کرد، يکي عمليات فتحالمبين و ديگري عمليات پدافندي بود و عمليات آخر هم عمليات عاشورا بود، در ارتفاعات ميمک.
صياد پس از سالها جنگيدن در راه خدا با آنکه هنوز ترکشهاي عمليات فتحالمبين را با خود حمل ميکرد در عمليات عاشورا، در ارتفاعات ميمک، بر اثر انفجار گلولهي توپ در تاريخ 29 مهر 1363 در 19 سالگي به شهادت رسيد.
پيکرش را در صحن آزادي حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپردند.
ژان ژرژزان دیوید
| نام پدر: پلوس | تاریخ تولد: 06/01/1344 |
| محل تولد: - | تاریخ شهادت: 08/01/1367 |
| محل شهادت: - | طول مدت حیات: 23 سال |
| مزار شهید: آرامگاه شهدای ارامنه-تهران |
زندگینامه
ژان فرزند پلوس در روز ششم فروردین ماه سال 1344 به دنیا آمد. روزها به سرعت می گذشت و او روزهای کودکی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت و از کوچه های نوجوانی عبور می کرد. در سال 1357 اعتراضات مردمی علیه شاه، باعث برکناری رژیم پهلوی و پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی شد.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، او نیز در صف مجاهدان فی سبیل الله قرار گرفت و رهسپار جبهه های حق علیه باطل شد.
وی سرانجام پس از رشادت های فراوان در تاریخ 8 فروردین ماه سال 1367، در سن 23 سالگی به فیض عظیم شهادت نائل آمد و هم نشین یاران شهیدش شد.
پیکر مطهرش را در آرامگاه شهدای ارامنه واقع در تهران به خاک سپردند.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)