ليست شهداي دفاع مقدس (م)

در سال 1337 در سيه چادر عشايري قدم نوزاد پسري محفل گرم و بي‌رياي خانواده‌ي مرادي را غرق شور و شعف کرد. پدر دين‌دار خانواده که تولّد عزيز خود را لطف، کرم و عنايت الهي مي‌دانست، براي شکرگزاري بر اين تفضّل الهي او را «کرم‌الله» نام نهاد. زندگي عشايري آن هم در آن سال‌هاي حکومت طاغوت که قشر محروم و زحمتکش عشاير همواره به دست فراموشي سپرده شده بودند و نه قلبي براي آن‌ها مي‌تپيد و نه اراده‌اي براي التيام آلام اين رنج کشيده‌هاي دوران وجود داشت، زندگي بسيار دشوار و غير قابل تحمل بود.
در هر صورت کرم‌الله در کنار خانواده‌ي دردمند با مشکلات زندگي دست و پنجه نرم کرد و افزون بر رنج و محنت روزگار دست اجل در اولين سال تولّد او را از نعمت سايه‌ي پدر و در شش سالگي از نعمت مادر محروم کرد اما با وجود مشکلات عديده‌ي فراوان، تحصيلات خود را سپري نمود و به دريافت مدرک ديپلم موفق گرديد.
او جواني بود آراسته به ادب اسلامي و مواظبت و اهتمام او به انجام شايسته‌ي نماز، تماشايي و قابل تحسين بود. آرامش اين فرزند مکتب علوي در نماز حتي در شرايط سخت جنگي براي هم‌رزمانش خاطره‌انگيز بود. قلب پاک و محبت اهل بيت (ع) از او جواني وارسته و دوست داشتني در بين فاميل و هم‌رزمان به وجود آورده بود. يک سال پس از پيروزي انقلاب، لباس پرافتخار سربازي وطن اسلامي را به تن کرد.
گرداني که مرادي از پرسنل آن بود، با قامتي استوار و مردانه در عمليات نصر ( جاده‌ي آبادان – ماهشهر ) رو در روي بعثيون به دفاع از آبادان پرداختند. سرانجام در اين مصاف نابرابر اين جوان برومند و حماسه‌آفرين عرصه‌ي خون و آتش در تاريخ 20/10/1359 در سنّ 22 سالگي چراغ منوّر شهادت را برافروخت و خلعت زيباي وصال را بر تن کشيد و به معشوق پيوست. نه ماه پيکر پاکش در منطقه‌ي کوير آبادان در محاصره‌ي دشمن به جاي ماند تا آن که با عنايت الهي و با دستان توانمند لشکريان توحيد محاصره‌ي آبادان شکسته شد و پيکر پاک او را به گچساران منتقل کردند و سيل خروشان مردم شهيدپرور ضمن تسلّي به تنها بازمانده‌ي شهيد، برارد بزرگوارش پيکر مطهرش را تشييع و در گلزار شهداي گچساران به خاک سپردند.

منبع:كتاب شقايق هاي آسماني جلد 1   -  صفحه: 28

مذکور در سال 1337 در روستاي نزاع ميشان از توابع گچساران به دنيا آمد. چهار ساله بود که پدرش دار فاني را وداع گفت و رنج و محروميت بر زندگيشان سايه افکند. اما مذکور آن‌چنان مردانه با سختي زندگي دست و پنجه نرم کرد که خيلي زود هم‌چون مردي صاحب تجربه از عهده‌ي تأمين آسايش و آرامش خانواده با همت عمويش برآمد.
او با وجود سنّ کم با دسترنج خود سفره‌ي نذر حضرت سيدالشهدا را در خانه مي‌گستراند و ايتام و فقرا و عزاداران حسيني را به خوردن و آشاميدن طعام حسيني دعوت نمود. مرادي از همان اوان زندگي با برخي از روحانيون محترم گچساران مرتبط شد و درس دينداري و چگونگي زيستن را از آن‌ها آموخت. از سنّ 7 سالگي تقيّد او به اقامه‌ي فرايض ديني خصوصاً نماز و روزه به طور مستمر و دقيق ادامه داشت.
قبل از پيروزي نظام مقدس جمهوي اسلامي به ناچار به خدمت نظام وظيفه اعزام شد و با فرمان امام (ره) بدون درنگ و ترديد خدمت را رها و به صف مبارزين پيوست. او نه تنها مبارزه با طاغوت و شرکت در تظاهرات را عبادت مي‌دانست، در ترغيب ديگران به مبارزه با طاغوت از هر کوششي فرو گذار نبود. در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي ايران در کردستان ثبت‌نام نمود و به هنگام تأسيس جهادسازندگي براي محروميت‌زدايي از روستاييان خالصانه و بدون کمترين توقعي به جمع جهادگران جهادسازندگي پيوست و در اين مدت گاهي تا پاسي از شب به انجام خدمت مبادرت مي‌ورزيد.
مرادي علي‌رغم اين‌که خدمت وظيفه را طي نموده بود، جزو اولين نيروهاي مردمي عازم مناطق جنگي شد و بي‌محابا با بعثيون عراقي جنگيد. وي سرانجام در روز بيست و يکم بهمن‌ماه سال 1360 در سنّ 23 سالگي در تنگه چزابه به شهادت رسيد.
مزار پاکش در گلزار شهداي گچساران قرار دارد.

منبع:كتاب شقايق هاي آسماني جلد 1   -  صفحه: 66

حسين در يکي از روزهاي سال 1339 در شهر رهنان متولد شد روزهاي پرنشاط کودکي را در آغوش گرم خانواده‌اي مذهبي گذراند و با معارف زلال اسلامي آشنا شد. هفت ساله بود که قدم به ديار تعليم و تربيت و تعليم نهاد و تحصيلات خود را تا پايان دوره راهنمايي ادامه داد و پس از آن براي کمک به تأمين معاش خانواده راهي بازار کار شد. با اوج‌گيري قيام مردمي به سيل خروشان مردم پيوست و فعاليتهاي انقلابي نظير پخش اعلاميه‌ها و شرکت در راهپيمائي‌ها حضوري فعال داشت.پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با آغاز تهاجم رژيم بعث عليه ميهن اسلامي مردانه لباس رزم پوشيده و عازم جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل گشت حسين که يکبار زخم سرخ گلوله را در عمليات رمضان چشيده بود سرانجام پس از حضوري فعال و پرشور در جبهه‌هاي نبرد در حين مرحله دوم عمليات والفجر8 و در سرزمين فاو در تاريخ 25/11/1364 در حاليکه 25 سال سن داشت مستانه جام شهادت را نوشيد و نداي حق را لبيک گفت مرقد مطهرش در گلزار شهداي رهنان واقع است.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان 2

شجاع‌الدين در سي‌ام شهريور سال 1350 در روستاي آزادمرد حسينيه از توابع شهرستان انديمشك در يك خانواده‌ي مسلمان و كشاورز ديده به جهان گشود. دوران تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در محل تولّدش گذرانيد.
پس از انجام تحصيلات دوران راهنمايي در سال 1364 وارد مركز تربيت معلم روستايي مسجد سليمان گرديد تا بعد از تكميل تحصيلات‌، بتوانند دين خود را به روستاييان ادا نمايد.
وي در سال 1365 از طريق بسيج وارد سنگر مبارزه با كفر گرديد و به مجاهدت در دفاع از ارزش‌هاي اسلامي پرداخت. او در طول نبرد، تنها دو نامه براي خانواده‌اش نوشت. در نامه‌ي اول خود ذكر نمود: « تا آخرين نفس عليه دشمن مي‌تازيم »‌ و در پايان، نامه را با اين شعارها خاتمه داد: «‌ كربلا رفتن خون مي‌خواهد
كربلا رفتن جان مي‌خواهد »
وي در شب 21/10/1365 در عمليات كربلاي 5 جبهه‌ي شلمچه در جنوب درياچه‌ي ماهي در سنّ 15 سالگي به فيض شهادت نايل آمد و آن‌گونه كه خود مي‌خواست، جان و خون خويش را تقديم نمود. پيكر مطهر اين شهيد مدت 51 روز در خاك دشمن باقي ماند تا اين‌كه هم‌رزمان شهيد در حمله‌ي قهرمانانه‌ي ديگري توانستند پيكر پاكش را به دست آورده، بر دوش مردم شهيدپرور تا آسمان تشييع نمايند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

منبع:كتاب ميان مدرسه وعشق   -  صفحه: 13

رضا مرادي نسب متولد سال 1342 بود. بچه که بود مينيسک پاي راستش پاره شده بود.
جنگ که شد دکترها مي‌گفتند نبايد برود جبهه. زانويش نبايد تا مي‌شد و زياد راه رفتن هم برايش ضرر داشت.
با همه‌ي اين‌ها رفت. اولين بار زمستان سال 1363، در عمليات بدر به گروه جهاد برخورد.
آن وقت‌ها هنوز اسم گروه، روايت فتح نبود.
يکي از مسئولان گروه جهاد او را برد پيش مصطفي دالايي که فيلم بردار بود و به رضا گفت بمان و تا مي تواني کار ياد بگير.
اول، مرادي نسب دوربين دست مي‌گرفت و عکاسي مي‌کرد. کم‌کم کارش را عوض کرد و شد صدابردار گروه. سه سال بعد صدابردار خبره‌اي شده بود.
او در مستندهايي چون: « راه قدس از کربلا، دل‌باخته، جاده، رضا، شيرمردان خدا، کرب و بلا در انتظار است » به عنوان صدابردار گروه حضور داشت.
6 يا 7 ماه بعد از ازدواجش، وسط اثاث کشي و عوض کردن خانه، عمليات کربلاي 5 شروع شد.
قرار نبود او برود، اما رفت و صدابردار يکي از سه گروه روايت فتح شد که رفته بودند منطقه تا از عمليات فيلم بگيرند. اتفاقاً آن بار سيد مرتضي آويني هم که کارگردان بود جزء گروه بود. شب بيستم دي 1365 عمليات کربلاي پنج در شلمچه شروع شد و رضا مرادي نسب در سن 23 سالگي در تاريخ 23/ 10/1365 درجزيره‌ي بوارين به شهادت رسيد.

منبع:بروشور روايت فتح  

علي در يکي از روزهاي زيباي سال 1345 در رهنان پا به عرصه هستي نهاد. روزهاي پرنشاط کودکي را در آغوش گرم خانواده‌اي مذهبي گذراند. از همان کودکي مسائل مذهبي را درک مي‌کرد و به احکام اسلام اعتقادي راسخ داشت.که راهي مدرسه شد اما بعد از مدتي به کار در بازار روي آورد.و نصف روز پس از بازگشت از مدرسه براي کار کردن سپري کرد.با شروع و اوج‌گيري انقلاب اسلامي علي که قدم به دوران پرالتهاب نوجواني نهاده بود عشق رهبرکبير انقلاب را در دل جاي داد و در حد توان براي پيروزي انقلاب فعاليت کرد پس از پيروزي انقلاب به عضويت بسيج محل درآمد و از اعضاي فعال بسيج بود با شروع جنگ تحميلي عاشقانه راهي ديار خون و آتش شد و سرانجام پس از حضوري پرشور در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل روز نهم ارديبهشت ماه سال 1369 در حين عمليات تکميلي والفجر8 و در منطقه عملياتي فاو دعوت لاهوتيان آسمان را لبيک گفت و در سن20 سالگي به سوي عرش برين پر گشود. مزار مطهرش در گلزار شهداي رهنان واقع است.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان 2

روستاي نوترکي شهرستان ايذه در سال 1343 شاهد ولادت فرزندي از تبار سربازان روح‌الله بود. پدر نامش را جهانگير گذاشت و او را به حق سپرد تا فرزندي پاک و متدين باشد. دوران کودکي را در زادگاهش سپري کرد و سپس براي ادامه تحصيل در دوره راهنمايي به شهرستان ايذه مهاجرت کرد. مرادي در زمان قيام امام امت به خيل مشتاقان حکومت اسلامي پيوست. 15 ساله بود که انقلاب به پيروزي رسيد اما او براي حفظ و حراست از دستاوردهاي اين نهضت عظيم مردمي از هيچ تلاشي فروگذار نکرد. با آغاز جنگ، درس و مدرسه را در سال اول دبيرستان رها کرد و به مرزهاي جنوبي کشور راه يافت وي در تاريخ 24/3/1360 به استخدام سپاه پاسداران درآمد. مرادي مسئوليتهاي بيشماري همچون فرماندهي گروهان، فرماندهي گردان و جانشين محور عملياتي را بر عهده گرفت.سال 1365 ازدواج کرد در عمليات کربلاي 2 فرماندهي يکي از گردانهاي لشگر ويژه شهدا را پذيرفت و در اين عمليات به سختي مجروح شد اما دوباره در عمليات کربلاي 5 شرکت نمود. سرانجام شلمچه محل عروج آن دريادل لشگر محمد رسول‌الله (ص) گشت و او مزد سالها تلاش خود را در سن 22 سالگي در تاريخ 30/10/1365 از خداوند متعال گرفت.پيکر پاکش را در شهرستان ايذه به خاک سپردند.

منبع:cd كنگره شهداي خوزستان

عبدالصمد در سال 1340 در آغوش پرمهر مادري مهربان و صبور جاي گرفت و در جمع خانواده‌اي باايمان پرورش يافت. او به علت علاقه به علوم اسلامي، در حوزه‌ي علميه ثبت‌نام كرد و به تحصيل علم دين پرداخت.
حجت‌الاسلام مرادي كه سال‌ها دلش براي لقا حق پرواز مي‌كرد، با آغاز حمله‌ي رژيم بعثي راهي جنوب ايران شد تا جهاد في‌سبيل‌الله را تجربه كند و با مرگ سرخ به ديدار خدا رود.
وي سرانجام در تاريخ 15/10/1365 در سنّ 25 سالگي در شلمچه و در عمليات کربلاي 5 به آرزويش كه شهادت بود، دست يافت.

منبع:ماهنامه عاشوراييان   -  شماره مجله: 11-  صفحه: 1