ليست شهداي دفاع مقدس (ر)

در سال 1343 يک يار به ياوران روح الله اضافه شد که نامش را رمضان‌علي نهادند. چند ماه بيشتر نداشت که با خانواده به تهران آمدند. هفت ساله بود که شروع به فراگيري تحصيل کرد و موفق به اخذ سيکل گشت.
اخلاق نيکوي او زبانزد خاص و عام بود و به دليل ضعف مالي در ايام بيکاري به کار و فعاليت مي‌پرداخت. وي از بسيجيان مساجد سپهسالار حسين (ع) و مسجد آل‌محمد (ص) بود. اولين بار در تابستان سال 60 بعد از طي دوره‌هاي پادگان امام حسين (ع) عازم کردستان شد و در دوم خردادماه سال 61 هنگام عمليات بيت‌المقدس به دورترين ستاره‌ها سلام گفت و به معراج آسمان بال گشود.
پيکر پاکش در بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ي 26 رديف 51 شماره 5 آرميده است.

منبع:كتاب سيماي مسجد آل محمد (ص) صفحه 144

محمدرضا رحمتي در سوم شهريورماه در سال 1344 در روستاي دولتشانلو از توابع بخش نوخندان شهرستان درگز در ميان خانواده‌اي کشاورز به دنيا آمد؛ خانواده‌اي ساده و بي‌ريا که با کار و تلاش بسيار امرار معاش مي‌کردند. رحمتي تحصيلات خود را تا اول راهنمايي ادامه داد و سپس به کشاورزي و دامداري مشغول شد.
در سنّ 18 سالگي براي خدمت مقدس سربازي اعزام شد و هم‌گام با دلاوران لشکر 88 زاهدان به بيرون راندن دشمن بعثي از مرزهاي ايران اسلامي پرداخت.
سرانجام در تاريخ 10/12/1364 در اثر بمباران هوايي دشمن در منطقه‌ي بانه در سنّ 20 سالگي به فيض عظيم شهادت نايل آمد.
مزار پاکش در روستاي دولتشانلو قرار دارد.

منبع:كتاب گلواژه هاي شهادت جلد دهم صفحه 54

در سال 1346 کودکي به نام قدمعلي در شهر تهران در خانواده رحمتي پا به عرصه هستي نهاد دوران کودکي را با شور و نشاطي کودکانه پشت سر نهادي و در تمام مدت کوتاهي به مسايل مذهبي و ديني علاقه زيادي داشت.با فرا رسيدن هفتمين بهار زندگي جهت آموختن علم و دانش راهي مدرسه گشت و تحصيلات ابتدايي خود را از دبستان دکتر حسابي آغاز کرد پس از به پايان رساندن دوره ابتدايي وارد مقطع راهنمايي شد.با اوج‌گيري مبارزات انقلابي مردم بر عليه رژيم پهلوي او نيز در صفوف مبارزان روح‌الله قرار گرفت و با اخذ مدرک سيکل وارد بسيج شد و فعاليت‌هاي مذهبي خود را با حضور در راهپيمائي‌ها و شرکت در جلسات سخنراني و حضوري مداوم در مساجد آغاز نمود در سن 18 سالگي با اصرار مادر بزرگوارش ازدواج کرد و ثمره اين ازدواج مبارک که بسيار هم ساده بود که دو فرزند مي‌باشد. با آغاز جنگ تحميلي جهت دفاع از اسلام و مرز و بوم ايران اسلامي به جبهه‌هاي نبرد اعزام شد و در مدتي که در صحنه‌هاي نبرد حق عليه باطل حضور داشت، به انجام مسئوليت‌‌هايي چون امدادگري ،‌ تک تيراندازي و بي‌سيم‌چي پرداخت.جبهه‌هاي نبرد شاهد خوبي بر شجاعت، تواضع و فروتني اين بزرگ مرد خواهد بود.آنچنان در دل نفرت از ضد انقلابيون داشت که خاک وطن و حيثيت او را چون جان و روح خود مي‌دانست و در براندازي و نابودي گروهک هاي منافقين، ذره‌اي فروگذار نکردند. آنچنان در امور جنگ خدا را شاهد و ناظر بر اعمالش مي‌ديد که آغاز و پايان هر کارش با ياد خدا همراه بود.اين سردار دلير در تاريخ 11/12/1365 در عمليات کربلاي 5 در منطقه عملياتي شلمچه در سن 19 سالگي بر اثر اصابت تير به پيشاني به آرزوي خود رسيد و به ديدار دوست شتافت پيکر مطهر و سالها از نظرها ناپديد بود و سرانجام در بهشت زهرا (س) در قطعه 50 رديف 65 شماره 21 به خاک سپرده شد.روحش شاد و يادش گرامي باد.

منبع:پرونده هاي اماني از بسيج پايگاه حمزه سيدالشهدا

سال 1332 كودكي زيبا و مهربان خانه‌‌ي رحيم‌پور را روشن ساخت. آن روزها آن‌ها در روستاي صالح‌آباد زندگي مي‌كردند و عبدالله در جمع خانواده‌اي باايمان و متعهّد بزرگ شد.
رحيم‌پور در سال‌هاي جواني بنا به سنّت نبوي ازدواج كرد و زندگي تازه‌اي را آغاز نمود. وي در زمان جنگ تحميلي به عضويت نيروي بسيج درآمد تا حافظ مرزهاي كشور باشد و او نيز چون ديگر غيورمردان ايران‌زمين لبيك‌گوي امام (ره) گردد.
عبدالله در جبهه مردانه جنگيد و سرانجام در روز هجدهم شهريورماه سال 1363 در سنّ 31 سالگي در قلاويزان به بيكران آسمان بال گشود.
از او 5 فرزند به يادگار ماند.

منبع:كتاب لاله هاي افروختني   -  صفحه: 149

محمود در سال 1333 در جمع خانواده‌اي مذهبي در شهرستان قهرمان‌پرور اهر ديده به جهان گشود و نه سال بيشتر نداشت که با طعم تلخ يتيمي آشنا گشت و گلچين روزگار گل مهربان پدر را از باغ خانه دست‌چين کرد و عطر خوش مهرباني‌هاي او را به جا گذاشت. محمود دوران کودکي را در حالي که فقر بر زندگي ساده‌‌شان سايه گسترده بود پشت سرگذاشت و به خاطر علاقه‌ي فراواني که به ادامه تحصيل داشت با کمک برادران به کسب علم و دانش مشغول شد. او از سختي نمي‌هراسيد و يک تنه به جنگ دشواري‌ها مي‌رفت و هر وقت از پدر مي‌گفت: گلويش از خاطره‌هاي بغض‌آلود مي‌سوخت و چون به مادر مي‌نگريست که براي گذراندن چرخ زندگي هم زن بود و هم مرد براي تلاش بيشتر و زدودن سياهي فقر از کانون خانواده مصمم‌تر مي‌گشت. از همان کودکي زيرک و باهوش و کنجکاو بود و علاقه‌مند به انجام به موقع فرايض ديني. به سن تکليف نرسيده وجودش به عطر بهشتي خلوت با خدا آراسته شد هر وقت دلش مي‌گرفت يا فشار زندگي بر شانه‌هايش سنگيني مي‌کرد با توکل به خدا و خلوت با معشوق به آرامش مي‌رسيد. محمود پس از اتمام دوره‌ي دبستان و راهنمايي وارد دانشسراي مقدماتي گرديد و موفق به اخذ مدرک فوق‌ ديپلم شد و به منظور خدمت به هموطنان محروم با عنوان سپاه دانش به منطقه‌ي کردستان اعزام شد و پس از اتمام خدمت سربازي به زادگاه خود مراجعت کرد و به استخدام آموزش و پرورش درآمد و با علاقه و اشتياقي خاص شغل معلمي را آغاز کرد. سعي مي‌کرد با مطالعه سر کلاس درس حاضر شود و از آموخته‌هاي خود شاگردانش را بي‌بهره نگذارد.
وجودش رنگ زلالي آب و صداقت آفتاب را داشت و از محبت خود به بزرگ و کوچکتر دريغ نمي‌کرد و با مادر آن‌چنان به مهر و احترام رفتار مي‌کرد که تعجب همگان را مي‌برانگيخت. محمود پس از پيروزي انقلاب اسلامي همراه جهادگران براي خدمت به روستاييان محروم راهي ده‌کوره‌ها شد. شوق خدمت با وجودش آميخته بود. سر کلاس بچه‌ها هميشه ميهمان لبخند مهربانش بودند و چنان فضاي کلاس را به مهر آکنده بود که دانش‌آموزان به او تنها به چشم يک معلم که به چشم يک برادر، دوست و پدر مي‌نگريستند. او با شروع جنگ تحميلي براي اداي وظيفه شرعي داوطلبانه عازم جبهه شد و از بدو عزيمت تا لحظه‌ي شهادت دوشادوش ساير هم‌رزمان مردانه با متجاوزين بعثي جنگيد. معلم که بود تمام توانش را براي تربيت شاگردان متعهد و ساعي به کار مي‌گرفت نتيجه‌ي اين تلاش قبولي 100% دانش‌آموزان در اوايل امتحانات نهايي سال سوم راهنمايي در سال 1359 بود.
و حال در جبهه تمام توان خود را به کار بسته بود تا با خدا معامله کند. وي پس از شش سال خدمت خالصانه در آموزش و پرورش اهر در سال 1360 از دانشگاه جبهه خوزستان موفق به اخذ بالاترين مدرک (شهادت) شد و پس از پنج ماه خدمت خالصانه در جبهه در سن 27 سالگي عنوان اولين شهيد خانواده را به خود اختصاص داد.

منبع:كتاب آموزگاران شهادت جلد 2 صفحه 185

رجبعلي در سال 1338 در منطقه رهنان شهر اصفهان پا به عرصه هستي نهاد دوران کودکي را در دامان پر مهر پدر و مادر زحمتکش خود سپري کرد اما نتوانست به علت فقر مادي و مشکلات فراوان خانواده علم را فرا بگيرد رحيم‌زاده از دوران نوجواني جهت تامين معاش خانواده به کار پرداخت تا اينکه امام خميني انقلاب بر عليه رژيم استبدادگر پهلوي را آغاز کرد و او همچون ديگر ايرانيان فرياد مرگ بر شاه سر داد او بارها از طرف ماموران مورد ضرب و شتم قرار گرفت اقامه نماز اول وقت، اعتقاد به حجاب اسلامي و روحيه حق‌طلبي و نوع دوستي از خصوصيات بارز او بود رجبعلي با آغاز جنگ تحميلي شغل سيمانکاري را رها کرد و همراه بسيجيان به دفاع از مرزهاي ايران اسلامي پرداخت او سرانجام در تاريخ 4/4/1365 در سن 27 سالگي در منطقه مريوان به شهادت رسيد مزار پاک او در گلزار شهداي رهنان قرار دارد.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان جلد 2 صفحه 183

غلامرضا در سال 1347 در شهر رهنان متولد شد پدر با تلاش بسيار به تربيت او همت گماشت و او در سن 7 سالگي به مدرسه «مودت» رفت.با اتمام دروه دبستان در يک کارگاه موزائيک سازي مشغول به کار شد. تا اينکه با آغاز جنگ تحميلي به عضويت بسيج درآمد و براي حضور در جبهه‌هاي نبرد ثبت نام نمود.اما مسئولين به علت کمي سن او را نپذيرفتند رحيم زاده در سن 18 سالگي به خدمت سربازي رفت و براي گذراندن دوره کار با «لودر» به تهران اعزام گشت.وي بعد از فراگيري مسائل مورد نياز به قرارگاه رمضان کردستان رفت و به عنوان جهادگر فعاليتش را ادامه داد. تا اينکه در تاريخ 19/5/1366 در سن 19 سالگي در خاک عراق به شهادت رسيد. رزمندگان اسلام بعد از عمليات والفجر10 پيکر پاک او را در حلبچه پيدا کردند و بعد از 18 ماه باقي مانده پيکر او را به خانواده‌اش بازگرداندند مزار پاک او در گلزار شهداء رهنان قرار دارد.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان 2