ليست شهداي دفاع مقدس (ذ)

محمدرضا ذقني فرزند اسدالله در سال 1346 در شهرستان بيرجند متولد شد. او در خانواده‌اي متدين و مذهبي رشد يافت. دوران کودکي و تحصيلات ابتدايي و يکسال از دوره‌ي راهنمايي را گذراند، اما مشکلات زندگي باعث شد تا ترک تحصيل نمايد. از آن پس در کنار پدرش که راننده کاميون بود مشغول کار شد. محمدرضا ضمن ياري پدر به عضويت پايگاه مقاومت مسجد محل درآمد و شبها به نگهباني و حراست از ارزشهاي اسلامي مي‌پرداخت.
وي قلبي مهربان داشت. روزي دوچرخه‌ي خود را فروخت و پول آن را به خانواده‌ي محرومي که در نزديکي آنها زندگي مي‌کرد اهدا نمود. در ايام محرم و صفر با شور و شوق خاصي در مراسم عزاداري شرکت مي‌کرد و در برپايي اين مراسم فعاليت چشمگيري داشت. هنوز نوجوان بود که از طريق بسيج سپاه پاسداران داوطلبانه عازم صحنه‌هاي دفاع مقدس گرديد. مدت سه ماه دلاورانه در جبهه حضور يافت. پس از بازگشت براي گذراندن خدمت مقدس سربازي به سپاه پاسداران پيوست و دوران آموزش نظامي را در نيشابور گذراند. آنگاه به تيپ 21 امام رضا(ع) مستقر در شلمچه پيوست. 14 ماه از خدمت پدافندي او در شلمچه مي‌گذشت که در تاريخ 11/4/1366 در سن 20 سالگي بر اثر اصابت ترکش به فيض عظماي شهادت نايل گشت. پيکر پاک شهيد با شکوه فراوان در بيرجند تشييع گرديد و در گلزار شهداي اين شهر به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجندجلد1

مجتبي در روز بيست و ششم آذرماه سال 1349 ديده به جهان هستي گشود. روزهاي کودکي‌اش در شهر تهران سپري شد. روزها و ماه‌ها از پي هم گذشت و مجتبي به جمع تظاهرکنندگان پيوست و مرگ بر شاه سر داد.
با پيروزي انقلاب به عضويت بسيج مسجد علي بن ابيطالب (ع) درآمد. هم‌زمان با آغاز جنگ تحميلي راهي خطوط مقدم رزم شد. ذکرياپور بعد از شرکت در عمليات‌هاي متعدد به منظور شرکت در عمليات بدر آماده‌ي رزم شد و بعد از نبردي دلاورانه در روز بيست و دوم اسفندماه سال 1363 در سنّ 14 سالگي جان به جان‌آفرين تسليم کرد.
پيکر پاکش را از جزيره‌ي مجنون به بهشت زهرا (س) انتقال داده و به خاک سپردند.

منبع:كتاب حيات جاويد جلد1  

در سال 1327 در شهرستان بروجرد در استان لرستان در خانواده‌اي مذهبي ساده و صميمي ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را تا اخذ مدرک ديپلم رياضي در شهرستان بروجرد ادامه داد. در سال 1344 به استخدام ارتش درآمد جهت ادامه تحصيلات عالي ابتدا در دانشکده افسري نيروي زميني رفت و از مهرماه سال 1346 با دسته فرماندهي به گروه فرماندهي نداجا منتقل شد و جهت طي دوره تدارکات دريايي به خارج از کشور رفت چندي بعد با رسته کميسر دريايي (مديريت) به منطقه دوم دريايي بوشهر، اعزام گرديد و پس از شش سال خدمت در اين منطقه در سال 1355 به منطقه يکم دريايي منتقل و به عنوان فرمانده لجستيک منطقه يکم منصوب و مشغول به کار شد.
بعد از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي با انگيزه بالايي به ادامه و خدمت پرداخت.با آغاز جنگ تحميلي بر عليه ايران اسلامي نداي مولا و رهبر خود را لبيک گفت و جهت انجام تکليف به جبهه‌هاي نبرد اعزام گرديدو پس از مدتي حضور در منطقه عملياتي و ياري رساندن به همرزمان دريايي خد در آبادان بر اثر اصابت ترکش خمپاره در تاريخ 7/8/1360 به درجه رفيع شهادت نايل آمد روحش شاد و راهش پررهرو باد.

منبع:سالنامه ايثار 83 صفحه 29/7/83

امان‌الله ذوالفقاري فرزند ذولفي در سال 1346 در خانواده‌اي سبزسيرت و با بصيرت در روستاي مظفري کوچک از توابع شهرستان ديلم چشم به بي‌نهايت عالم وجود گشود. تحصيلات ابتدايي را در همان سال و دوره‌ي راهنمايي را در روستاي علي‌آباد از توابع شهرستان آغاجاي به پايان رساند. وي سپس با عزمي راسخ و دنيايي شور و شوق شکفتن به منظور تحصيل معارف اسلامي و هدايت و ارشاد جامعه مسير نوراني و پرافتخار روحانيت را برگزيد. ذوالفقاري در مهرماه 1362 به حوزه‌ي علميه مهديه واقع در اميديه وارد شد و اين تاريخ، نقطه‌ي عطف و فصل مبارکي در زندگي پر بارش به شمار مي‌رود. امان‌الله انساني مخلص و خستگي ناپذير بود و سکوتي پرمعنا و تفکرآميز داشت. از ديدگاه او انقلاب اسلامي و جهاد و شهادت دو گلواژه‌اند به هم آميخته و پيوندي عميق و ناگسستني دارند. لذا در دوران دفاع مقدس و انتشار شميم دل‌انگيز شهادت، بار ديگر نشان داد که روحانيت آگاه در دو سنگر مبارزه و علم مثل هميشه پيشتازند. عاشقان بي‌قرار شهادتند. سرانجام در مورخه 24/12/1363 در سن 17 سالگي هماغوش فرشتگان عرش شهادت بال‌هايش را گشود و به آسمان پيوست.

منبع:مجله عرشيان شماره 28

مرتضي در اوج قيام خميني کبير، در سال 1342 در نظرآباد اصفهان پا به عرصه‌ي هستي نهاد. سال پرشکوه قيام پانزده خرداد و از همان خردسالي شاگرد مکتب روح‌الله گشت و در آنجا عشق به شهادت را آموخت. روزهاي کودکي او در منطقه‌ي رهنان شهر اصفهان سپري شد. مرتضي شوق عجيبي براي آموختن علم داشت اما مشکلات خانواده چنين فرصتي را به او نمي‌داد لذا با تلاش بسيار به صورت شبانه تا کلاس پنجم ابتدايي درس خواند. هنوز نوجواني بيش نبود که دستان کوچکش براي تأمين معاش با کار و سختي آشنا شد و او در بازار مکاره هفت رنگ دنيا، شرافتمندانه زندگي خود را تأمين نمود. انقلاب که به پيروزي رسيد سر از پا نمي‌شناخت؛ لباس سبز سپاه و پاسداري لشگر خميني (ره) را بر تن نمود و با آغاز حمله‌ي رژيم بعثي مردانه به مصاف باطل رفت. ذوالفقاري بزرگ مرد عاشق سپاه روح‌الله (ره) در سرانجامي سرخ در روز سوم آبان‌ماه سال 1362 بر خوان الهي مهمان گشت. عمليات والفجر 4 در مريوان کردستان ميعادگاه ديدار او با حق بود. پيکر پاک جوان 20 ساله‌ي استان اصفهان و دومين شهيد خانواده‌ي ذوالفقاري را در گلزار شهداي رهنان به خاک سپردند.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان جلد 1 صفحه‌ي 413

نامش "حميدرضا" بود؛ متولّد دهم دي‌ماه سال 1348، دلاورمردي که در قبل از اين‌که زيبايي زندگي را تجربه کند، بار سفر بست.
او با پيروزي انقلاب به عضويت بسيج مسجد جامع پاکدشت درآمد. اهل درس و مدرسه بود اما در کنار آن هم کار مي‌کرد تا بخشي از هزينه‌ي زندگي را تأمين کند. جنگ تحميلي باعث شد او همه‌ي علائقش را کنار بگذارد و به جمع رزمندگان اسلام بپيوندد. اولين بار پنهاني به جبهه رفت و دومين مرتبه از طريق پايگاه مالک اشتر. گويي ندايي آسماني او را به سوي نور مي‌خواند، حميدرضا در عمليات کربلاي 5 در سنّ 17 سالگي به آرزويش رسيد.
پيکر مجروحش را از شلمچه به بيمارستان مشهد انتقال دادند. اصابت ترکش به ناحيه‌ي سر باعث شد او خيلي زود در دوم بهمن‌ماه سال 1365 از ميان ما رخت بربندد. مزار پاکش در گلزار شهداي پاکدشت قرار دارد.

منبع:كتاب حيات جاويد جلد1   -  صفحه: 344

فريدون ذوالفقاري در تهران پا به عرصه‌ي زندگي گذاشت. در شش سالگي مشغول به تحصيل در مدرسه‌ي سن‌لويي فرانسويان شد که دوره‌ي ابتدايي را با کسب مقام اول به پايان رساند و ادامه‌ي تحصيلات خود را در دبيرستان البرز ادامه داده و به اخذ ديپلم نايل گشت. وي در سال 1346 به دانشکده‌ي نيروي هوايي پيوست و پس از فراگيري دوره‌ي مقدماتي پرواز به آمريکا اعزام شد که با پايان يافتن دوره‌ي خلباني به ميهن بازگشت.
ذوالفقاري يکي از خلبانان برجسته‌ي هواپيماهاي شکاري و شناسايي و عکسبرداري بود و با توجه به اين که هواپيماهاي شناسايي و عکسبرداري غير مسلح مي‌باشند، وي با مهارت و کارداني، مأموريت‌هاي محوله را بدون هيچ‌گونه اشکال و ايرادي انجام مي‌داد. ذوالفقاري تمام مأموريت‌هاي حساس و خطرناک را داوطلبانه به عهده مي‌گرفت و با موفقيت چشمگيري برمي‌گشت به طوري‌که بيش از هفتاد سورتي پرواز شناسايي – تاکتيکي در عمق خاک عراق و مواضع دشمن را با ظرافت خاصي انجام داده بود که در پيروزي رزمندگان نقش بسيار مهمي داشت.
سرتيپ ذوالفقاري سرانجام در مورخه 20 خرداد 1365 به مأموريتي فوق‌العاده حساس اعزام شد و به هنگام بازگشت در نوار مرزي ايران و عراق مورد اصابت دو موشک دشمن قرار گرفت و به افتخار شهادت نايل شد.
از اين شهيد دو دختر به يادگار مانده است.

منبع:مجله صف   -  تاریخ:  1374/11 -  صفحه: 52

مهدي در سال 1345 پا به عرصه هستي نهاد.محله رهنان شهر اصفهان روزهاي پرنشاط کودکي او را در خويش جاي دادند، هنوز کودکي بيش نبود که دستان کوچکش با سختي و زبري چوب آشنا گشت؛ مهدي در 7 سالگي حرفه نجاري را فرا گرفت.او ضمن کار و تلاش تا پايال سال پنجم دبستان تحصيل نمود.تا اينکه جنگ عراق عليه ايران بزرگمردان ايران اسلامي را به مصاف باطل فرا خواند و او نيز در جرگه بسيجيان سلحشور در کردستان مردانه ايستاد.سرباز 17 ساله لشگر روح‌الله در سرانجامي سرخ در روز پانزدهم مردادماه سال 1362 به آرزوي ديرينه‌اش رسيد. اما هنوز بعد از آن همه سال هربار که مادر در گلزار شهداي رهنان دستي بر مزار فرزند مي‌کشد خاطره آن روز که با مهرباني گفت:«از شما راضي هستم که از هفت سالگي مرا به نماز تشويق کردي»، تداعي مي‌شد و هربار مادر به ياد نمازهاي خالصانه او همانجا سر بر سجده گذارده و مي‌گويد:«خدايا اين قرباني را از من بپذير».

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان جلد 1 صفحه 387