ليست شهداي دفاع مقدس (پ)
|
|
حميدرضا يکي ديگر از ياران باوفاي امام امّت (ره) بود، او در زمان قيام امام امّت (ره) به ياري انقلاب شتافت و بعد از پيروزي اين نهضت عظيم مردمي و اخذ مدرک ديپلم به استخدام سپاهپاسداران درآمد و محافظ بيتامام (ره) شد. با شنيدن حکم جهاد به ياري برادران جهاد سازندگي شتافت و با حضور در روستاها، سعي کرد حرکتي براي بهبود وضعيت مردم انجام دهد. منبع:پرونده شهيد در گروه تحقيقاتي فتح الفتوح |
شهيد حسن پورجبارجاهد
|
|
پورجبار در سال 1337 در آغوش پرمهر مادر جاي گرفت و از او فرامين دين اسلام را آموخت. هنوز كودكي بيش نبود، كه عشق اهلبيت (ع) در جانش ريشه كرد و او را با فرهنگ ايثار آشنا ساخت. منبع:مجلهي اوج |
|
|
غلامرضا پورجواديان در سال 1339 در يکي از روستاهاي سيستان در خانوادهاي کشاورز و مذهبي ديده به جهان هستي گشود. تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش و پس از مهاجرت خانواده به مازندران دوران راهنمايي و دبيرستان را در شهرستان گرگان سپري کرد و موفق به اخذ ديپلم گرديد. مدتي پس از اتمام تحصيلات، ازدواج نمود که ثمره آن دو دختر است. سپس براي گذراندن دوران مقدس سربازي به ارتش جمهوري اسلامي ايران پيوست. منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 4 صفحه 64 |
شهيد محمدرضا پورحسن پور
|
|
محمدرضا پورحسنپور در روز دهم ارديبهشتماه سال 1346 هـ.ش در شهرستان تبريز پا به عرصه هستي گذاشت. تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود با موفقيت به پايان برد. در آزمون سراسري سال 1364 دانشگاهها در رشتهي «عمران» دانشگاه تبريز پذيرفته شد. منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز |
|
|
بهروز پورحسين در اولين روز از ارديبهشتماه سال 1339 هـ . ش در شهرستان تبريز ديده به جهان هستي گشود. تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود با موفقيت به پايان رساند و در آزمون سراسري سال 1357 دانشگاهها در رشتهي «شيمي» دانشگاه تبريز پذيرفته شد. منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز |
شهيد عين الله پورحسين
|
|
پورحسين در سال 1307 چشم بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايه پرمهر خانواده سپري گشت و تعليمات دين مبين اسلام را از آنان فرا گرفت. عينالله خيلي زود درس ايثار و جوانمردي را از مکتب سرخ سيدالشهدا آموخت و دلبستهي سيرهي اهل بيت (ع) گشت. منبع:مجلهي اوج |
|
|
پورحسين در سال 1340 چشم بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايه پرمهر خانواده سپري گشت و تعليمات دين مبين اسلام را از آنان فرا گرفت. منبع:مجلهي اوج |
|
|
|
|
|
سيدحسين از اهالي شهرستان دشتستان ديده بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايهي زحمات خانواده گذشت و در جمع آنان با مکتب سرخ حسيني آشنا شد؛ حکايت عاشوراييان و نواي " هل من ناصر ينصرني " سيد و سالار شهيدان (ع) او را آنگونه شيفتهي امام عاشقان نمود که وقتي رهبر کبير ايران امام خميني (ه) مردم را به جهاد اصغر فرا خواند، لبيکگويان در صف بسيجيان قرار گرفت. منبع:مجله فتح / ويژه نامه عمليات بيت المقدس |
شهيد ايوب پورحنيفه
|
|
ايوب پورحنيفه در سال 1350 شمسي در روستاي « سمير » 15 کيلومتري شهرستان آستارا در خانوادهاي کشاورز چشم به جهان گشود. پدرش کشاورز سادهاي بود که مختصر زميني در اختيار داشت. ولي درآمد ناچيز آن کفايت زندگي پرعائله او را نميداد و به ناچار مجبور شدند به طور دائمي به تهران عزيمت کنند و با درآمد حاصل از کارگري گوشهاي از کمبود زندگيشان را تأمين نمايند. منبع:يادواره 5600 شهيد دانش آموز و شهيد فهميده |
|
|
مراد در سال 1342 در آغوش پرمهر مادر جاي گرفت و از او فرامين دين اسلام را آموخت. هنوز كودكي بيش نبود، كه عشق اهلبيت (ع) در جانش ريشه كرد و او را با فرهنگ ايثار آشنا ساخت. منبع:مجلهي اوج |
شهيد پرويز پورحيدر
|
|
پرويز،، پسر سوم من بود که در آغازين روز بهار سال 1342 به دنيا آمد. يک سال و 6 ماه از تولّدش گذشت که به بيماري سياهسرفه دچار شد و پزشکان از زنده ماندنش قطع اميد کردند. براي ماندنش خيلي تلاش کردم و به لطف خدا از آن بيماري سخت نجات يافت. آن روزها ما، در بوشهر زندگي ميکرديم. خودم اسمش را در مدرسه باقري نوشتم. اما بعد از پايان دورهي ابتدايي ديگر به مدرسه نرفت. چند سال بعد هم به استخدام نيروي هوايي ارتش درآمد و براي 5 سال به تهران رفت. در زمان مبارزات ملت ايران، او نيز در جمع ياران امام (ره) قرار گرفت و در تظاهرات مجروح شد. به ملاقاتش در بيمارستان رفتم؛ ديدم دستش در گچ است. دو انگشتش ديگر قادر به حرکت نبودند. پرويز در تهران همسر خود را انتخاب کرد و زندگي تازهاي با آغاز نمود. سال 1361 تصميم گرفت راهي ميدان نبرد گردد. گفتم: تو بچه داري؛ برادرت هم شهيد شده، از اين فکر منصرف شو. اما او رفت. در عمليات بيتالمقدس شرکت نمود و هر از گاهي نيز به مرخصي ميآمد. آخرين بار ساعت 2 بامداد رفت و در روز بيست و سوم ماه مبارک رمضان، لياقت ديدار حضرت حق را پيدا کرد. بيست و سوم تيرماه سال 1361 رعناقامت 19 سالهام در شلمچه در خون سرخ خود غلطيد. پيکر پرويز را با چند شهيد ديگر به بوشهر آوردند. پسرم در تابوت روي شانههاي مردم به طرف جايگاه ابديش در گلزار شهداي بوشهر ميرفت تا براي هميشه آرام گيرد و من با دو داغ سنگين بر دل، او را بدرقه ميکردم. پسرانم پرويز و رئوف را در راه خدا، قرآن و اسلام دادم. اما هر چه باشد، از دوري فرزندانم ميسوزم و جاي خالي آنها را حس ميکنم. منبع:كتاب آخرين خلوت جلد1 - صفحه: 107 |
|
|
روز اول بهار سال 1340 بود که فرزندم رئوف به دنيا آمد. آن روزها ما در بوشهر زندگي ميکرديم. پدرش نام رئوف را براي او انتخاب کرد ولي در خانه بهروز صدايش ميکرديم. وقتي 7 ساله شد، او را به مدرسهي باقري فرستاديم و توانست با موفقيت مدرک ديپلم را از هنرستان بگيرد. منبع:كتاب آخرين خلوت جلد1 - صفحه: 93 |
شهيد علگه پورحيدر
|
|
علگه در روستاي تونهعليا در سال 1277 ديده به جهان هستي گشود، صبر و ايمان به ذات لايزال الهي را از خانواده آموخت و خيلي زود در کنار ديگر مردم روستا به کار و تلاش مشغول شد. علگه در سنين جواني ازدواج کرد و تمام وقت خود را مصروف رسيدگي به امور خانه و خانواده کرد. پورحيدر در زمان جنگ تحميلي در سن 85 سالگي در تاريخ 26/11/1362 بر اثر انفجار مين در مهران شهد شيرين شهادت نوشيد و بر بيکران آسمان شهادت بال گشود. منبع:كتاب لاله هاي افروختني - صفحه: 118 |
|
|
رضا پورخسرواني در سال 1343 در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود. دوران کودکي را با شور و شعفي وصف ناشدني پشت سر نهاد. با آغاز فعاليتهاي انقلابي بر ضد رژيم پهلوي در صف مبارزان روحالله قرار گرفت و با پيروزي انقلاب اسلامي و آغاز جنگ تحميلي نداي رهبر و پيشواي خود را مبني بر حضور در جبههها لبيک گفت و به سوي جبهههاي نبرد شتافت. منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد 4 صفحه 40 |