اصطلاحات آزادگان
عراقيها از اسرا ميخواستند كه در مقام تمجيد از صدام كافر شعار «صدامغاليه» را سر دهند؛ ولي اسرا همگي با شوق و خنده يك صدا فرياد ميزدند «صدام خاليه» مقصودشان توخالي و پوشالي بودن صدام بود.
|
موقعي كه به برادري حالِ دعا دست ميداد، به شوخي به او گفته ميشد صد حال به اين حالها. |
|
منظور از صف مرگ يا تونل گوشتي، ديوار مرگ، تونل وحشت و تونل مرگ استقبالي بود كه عراقيها در ابتداي ورود اسرا از آنها به عمل ميآوردند. به اين ترتيب كه از دو طرف صف ميكشيدند و با كابل و باتوم و شيلنگ و ... از اسرايي كه ميبايست به اجبار از مقابل آنها بگذرند، پذيرايي ميكردند. |
يكي از برنامههايي كه در اردوگاه رايج بود، ذكر صلوات و نذر صلوات براي سلامتي امام (ره) و پيروزي رزمندگان اسلام بود كه البته به صورت مخفيانه انجام ميشد و در يك مورد نه ميليون صلوات فرستاده شد.
|
نوعي نان عراقي بود كه شباهت به نان ساندويچ در ايران داشت. |
همزمان كه رزمندگان اسلام در عملياتي پيروز ميشدند عراقيها بدون دليل دست به وحشيگري و ضرب و شتم و شكنجهي اسرا ميزدند، در چنين مواقعي بود كه جملهي «طرف داره ميسوزه» ورد زبان همه ميشد و گواهي بود بر پيروزي رزمندگان اسلام.
|
در بعضي اردوگاهها گاهي مسئول حمام كه گماشتهي عراقيها بود، از حمام رفتن بچهها جلوگيري ميكرد و از آنجا كه بعضي بچهها بايد حمام ميرفتند، مجبور بودند پيش مسئول حمام التماس كنند تا بگذارد آنها به حمام بروند. به همين خاطر اسرا اسم اين نوع غسل را غسل التماسي گذاشته بودند. |
"غلام كنگري" از برادران آزادهي نوجوان بود كه به خاطر سنّ كم او را به اردوگاه بينالقفسين برده بودند. او كه فرد شجاع، با هوش و زيركي بود، در مدتي كوتاه توانست با فراگيري زبانهاي عربي، انگليسي و فرانسوي به راحتي به اين سه زبان صحبت كند.
در اواخر اسارت وقتي غلام را به اردوگاه 17 تكريت تبعيد كردند، به اتفاق آرا به عنوان ارشد آسايشگاه انتخاب شد و عليرغم سنّ كم توانست به خوبي از عهدهي مديريت آسايشگاه برآيد. او با اجراي نقشههاي ماهرانهاي به كمك ديگران توانست تغيير و تحولات عمدهاي در ظاهر آسايشگاه ايجاد كند؛ بطوريكه يك روز صبح وقتي نگهبان عراقي آسايشگاه 5 جهت گرفتن آمار وارد آسايشگاه شد، فكر كرد اشتباهي آمده است و با ديدن غلام كه ارشد آسايشگاه بود، با تعجب و حيرت به عربي پرسيد: اينجا آسايشگاه 5 است؟!
و غلام نيز با خنده جواب داد: بله به خاطر اين قبيل شيرين كاريها او در بين عراقيها به "غلام حرامي" معروف شده و بارها نيز مورد تشويق حاج آقا ابوترابي قرار گرفته بود.
|
در يكي از اردوگاهها ملاك و معيار شكنجه كمي موي سر بود. چون آنها معتقد بودند كسي كه موهايش ريخته از فارسهاي اصيل و دشمن درجه يك بعثيها و امت عرب است. |
در شب كه تاريكي مطلق بر آسايشگاه حاكم ميشد، يكي از برادران به وسيله قوطي كمپوت و بند كفش به اصطلاح فانوسي درست كرده بود كه اسرا در موقع اضطراري از قبيل بيماري و غيره از آن استفاده ميكردند و به آن فانوس اضطراري ميگفتند.
|
هر شش ماه يكبار زير پيرانهاي سفيدي بين برادران توزيع ميشد كه به فانيل معروف بود. |
|
يكي از افسران عراقي ميگفت چون نميشود با لباس و بدن خونآلود نماز خواند، بايد اسرا را آنقدر زد تا بدنشان خونآلود شود؛ ولي برادران بدون توجه به اين صحبتها نماز خود را ميخواندند. |
لقبي بود كه براي سرگرد عزت احمد يونس كه بعد از سروان خليل مسئول اردوگاه رمادي شد و علاقهي شديدي به كشاورزي و باغباني داشت و در اردوگاه نيز دستور داده بود اسرا باغچهاي درست كنند.
|
بعد از لو رفتن جريان برگزاري نماز جماعت توسط منافقين بعثيها براي تنبيه دسته جمعي اقدام به ساختن يك فلك بزرگ كردند كه اسرا را به صورت پنج نفر پنج نفر به فلك ميبستند و شلاق ميزدند. |
لقبي بود كه به جندي قحطان مسئول عراقي آشپزخانه كمپ 7 داده شده بود. او آدم درشتاندامي نبود ولي خيلي پر خوراك و حريص بود.
سهميهي هر هفت، هشت نفر يك مرغ كوچك در ماه بود كه تعدادي از آنها را همين قحطان برميداشت و ميخورد و اين شامل حال خود عراقيها هم ميشد.
شعري نيز براي او جهت تمسخر درست كرده بودند:
قحطان قحطان قحطان قاتل مرغان قاتل مرغان
|
عراقيها ميگفتند قائدنا صدام حسين، اسدالله در جواب شعار ميدادند قاطرنا صدام حسين. |
|
به هر قسمت از اردوگاه كه شامل چند آسايشگاه مي شد، قاطع مي گفتند و مجموع چند قاطع تشكيل كمپ را ميداد. |
قاطع شماره 4 اردوگاه 10 رمادي به قاطع پاسداران معروف بود كه نيروهاي سپاه و بسيج به منظور اعمال فشار بيشتر در آنجا نگهداري ميشدند.