اصطلاحات آزادگان
لقبي بود براي آزادهي سرافراز حجتالاسلام ابوترابي كه در پارهاي از اردوگاهها سر زبانها بود.
دلسوزي و فداكاري ايشان زبانزد خاص و عام بود.
|
جندي محمد مسئول قاطع چهار در سال 67 با اندامي كشيده و لاغر از جهت طرز راه رفتن و رفتار، شباهت زيادي به پلنگ صورتي شخصيت كارتون معروف تلويزيوني داشت. به هنگام سوت آمار، اسرا براي مسخره كردن او آهنگ پلنگ صورتي را زير لب زمزمه ميكردند تا اين كه جريان لو رفت. |
لقب يك سرباز عراقي به نام يحيي بود كه رفتاري خشن و ضدّ انساني است.
|
لقب يكي از رهبران حزب محلّه دمكرات بود كه همهي اسراي زنداني در بند كردها او را به اين نام ميشناختند. |
|
اين لفظ به اسراي ايراني اطلاق ميشد، زيرا روزي يك افسر عراقي در جمع كادر اردوگاه گفته بود اگر دو تا عراقي با هم در يك جا باشند، يكي طبل ميزند و ديگري ميرقصد، ولي اگر دو نفر را ديديد كه يكي مأموم و ديگري پيشنماز است بدانيد آنها ايراني هستند. |
در يكي از اردوگاهها، اسرا مخفيانه به برگزاري مسابقات كشتي همت گمارده بودند و براي اينكه در مسابقات جنبهي قانوني هم رعايت شده باشد، يكي از اسراي درشت اندام با دست كشتيگير اسير را بلند ميكرد و اعلام وزن مينمود و چون در اين كار تبحّر خاصي داشت به او «ترازوي اردوگاه» ميگفتند.
|
در اسارت بچهها با كمترين امكانات اقدام به ساختن تسبيح ميكردند. انواع تسبيحهايي كه در اردوگاه ساخته ميشد از هستهي خرما، سيم برق، گل و يا با نخ پتو بود كه با گره گره كردن درست ميشد. |
يكي از اسرا نوك خودكارهاي مصرف شده را در يكي از اردوگاهها جمع كرده و با گذراندن تكه نخ از وسطشان از آنها تسبيح ساخته بود.
|
براي اينكه رطوبت و سرماي كف آسايشگاه كه سيماني بود اسرا را دچار كمر درد بيشتر و رماتيسم نكند، بچهها تكههاي نايلون را به كف زيلو ميدوختند و مابين آنها تكههاي پارچه ميريختند تا مانع نفوذ سرما و رطوبت باشد. البته اين امر به دور از چشم نگهبانان عراقي انجام ميپذيرفت. |
|
عراقيها براي خرد كردن روحيهي ديني اسرا تلويزيون و ويدئو به اردوگاهها ميآوردند. دشمن تلويزيون را درست در جهت قبله قرار ميداد تا در كار كساني كه احياناً اقدام به خواندن نماز ميكردند اختلال به وجود آورد و بدين صورت جهت قبله هميشه مشخص بود. |
در برخي از اردوگاهها هيچگونه وسيلهي سرگرمي يا تفريح وجود نداشت. در يكي از اين اردوگاهها اسرا با پيچيدن تكههاي پارچه در هم، توپي درست كرده بودند و براي تفريح از آن استفاده ميكردند.
|
در يكي از اردوگاههاي اسرا تصميم گرفتند مهر درست كنند و با ساختن طرحهاي جالبي از قبيل حرم حضرت امام حسين (ع) و... هشتصد مهر درست كردند. اصطلاح «توليد انبوه» به آن روز اختصاص داده شد. |
در مسابقات ورزشي كه در موصل برگزار ميشد اغلب تيم تعاوني چهار شركت داشت. يكي از برادران اسير كه در ايران در تعاوني چهار ترمينال اصفهان رانندهي اتوبوس بود، نام اين تيم را «تعاوني چهار» گذاشته بود.
|
در اردوگاهها هميشه كارها تقسيم ميشد ولي عدهاي از آزادگان بودند كه با ايثار و فداكاري، به كمك سايرين برميخاستند و اين عمل داراي ثواب و اجر اخروي بود. شهردار، خادمان اردوگاه و زحمتكشان از اين قبيل بودند و به آنها «ثواب جمع كن ها» ميگفتند. |
در اردوگاه غذايي از برنج و برگ چغندر تهيه ميشد كه اكثر اوقات شاخ و برگ درخت نيز در آن به چشم ميخورد بدين جهت به اين غذا اصطلاحاً «چلو درخت» ميگفتند.
|
كنايه از لباسهاي دوران اسارت بود كه تعداد وصلههاي آن گاه بسيار زياد ميشد. |
|
حبانه به ظرف سفالي نسبتاً بزرگي گفته ميشد كه ظرفيت 60 ليتر آب را داشت. برادران آزاده از اين ظرف جهت نگهداري آب آشاميدني استفاده ميكردند. |
در باغچهاي كه در آن توسط جمعي اسرا سبزي كاشته ميشد و در محوطه اردوگاه قرار داشت ((حديقه )) ميگفتند.
|
|
|
«حرس» در زبان عربي به نگهبان گفته ميشود. در بين نگهبان عراقي سربازي بود كه هنگام سيلي زدن به صورت برادران آزاده ميخنديد و به همين دليل در بين بچهها به «حرس مهربان» معروف شده بود. |