اصطلاحات آزادگان
|
در كمپ 9 اردوگاه رماديه هر قاطع، زندان انفرادي ويژهاي داشت و به اسرايي كه براي شكنجه شدن و تنبيه به اين زندانها فرستاده ميشدند، اسير سفارشي ميگفتند. |
به علت عدم وجود امكانات بهداشتي، درصد زيادي از افراد اردوگاه دچار بيماري گال ميشدند و اگر در اين ميان استثنائاً يك نفر دچار اين بيماري نميشد، اسرا به شوخي ميگفتند فلاني اسير نيست.
در شرايط سخت اردوگاه، برادران آزاده به بهانههاي مختلف توسط بعثيها تحت انواع شكنجهها قرار ميگرفتند كه يكي از آنها سوزاندن بدن اسرا با اطوي داغ بود. در چنين مواقعي كه اسيري را با اطوي برقي ميسوزاندند، ساير برادران ميگفتند: « فلاني هم اطويي شده ... »
يكي از برادران آزاده به نام «امام جماعت» مشهور شده بود و دليل آن نيز اين بود كه با توجه به ممنوعيت نماز جماعت در اردوگاه، روزي يك سرگرد عراقي به صورت ناگهاني وارد آسايشگاه شد و به طرف يكي از برادران رفت و او را براي تنبيه و شكنجه از صف بيرون كشيد و فرياد زد: «نگاهش كنيد! پيدايش كردم! او كلاه به سر دارد پس امام جماعت شما بوده است» و آن بندهي خدا به جهت داشتن كلاهي كه با جوراب درست كرده بود، به عنوان امام جماعت شناخته شد و بعدها نيز به همين نام او را صدا ميزدند.
|
در يكي از اردوگاهها در اوايل اسارت كه فقط با آب سرد ميشد استحمام كرد و لباس ديگري هم براي تعويض نبود برادران دور هم جمع ميشدند و اقدام به كشتن شپشهاي لباسهاي خود ميكردند كه به طنز به اين گردهمايي «انجمن شپشگيري» گفته ميشد. |
براي سرگرمي و ساختن لحظاتي شاد در اردوگاههاي مرگ عراقي، برادران آزاده نوعي بازي را ابداع كردند كه به وسيله جوراب انجام ميشد، به اين ترتيب كه با پرتاب كردن جوراب به آسمان خندهي اجباري شروع ميشد و با به زمين رسيدن آن، خنده ميبايست قطع گردد.
|
عدهي زيادي از برادران متدين و عابد و زاهد را درون آسايشگاه شمارهي سه اردوگاه يازده زنداني كرده بودند و چون صداي مناجات ملكوتي و شبانهي آنها فضايي معنوي از آسايشگاه مذكور ساخته بود آن را « باغ ملكوت» ميناميدند. |
داشتن اشياي ممنوعه از قبيل قلم و كاغذ در برخي از اردوگاهها جرمي نابخشودني بود و گروهي از برادران به محض مطلع شدن از آغاز تفتيش، قلمها و كاغذها را در داخل قوطي شيرخشك ميگذاشتند و آن را در باغچهي محوطه دفن ميكردند و بدينسان آن باغچه به عنوان مخفيگاه معروف شده بود.
|
در يكي از اردوگاهها به علت نبودن امكانات اوليه زندگي از يك ليوان استفادههاي مختلف به عمل ميآمد و از آن به عنوان ظرف غذا، ظرف آبي و حتي زيرسري براي خواب استفاده ميشد. |
به علت نبودن امكانات اوليه، اسرا در برخي از آسايشگاهها صابون يا كفش و يا قوطي تايد پر از خاك را به عنوان بالش، زير سر ميگذاشتند و به آنها بالشتك زير سر ميگفتند.
|
در طول اسارت، مزدوران بعثي بارها به زور شكنجه سعي بر اين داشتند كه اسراي ايراني را مجبور به اهانت به مسئولان نظام كنند. برادران آزاده در ابتكاري به منظور رهايي از شكنجهي عراقيها به جاي «شعار مرگ بر...» همه يكصدا ميگفتند: «برق رفت خميني» و از اين قبيل است: «برگ برگ خميني» «مرد مرد خميني» «مرد است خميني». |
كنج يكي از آسايشگاهها كه عراقيها و نگهبانان به آنجا ديد نداشتند محل مناجات شبانه و راز و نياز و عبادت اسرا بود و آنجا را اغلب حسينيه، زينبيه، فاطميه و بيت الاحزان مي ناميدند.
عراقيها در بعضي مواقع در قسمهاي خود ميگفتند: «شِرَفي» يعني به شرفم سوگند و اسراي ايراني جهت تمسخر آنان و دست انداختنشان ميگفتند: «نُچ سيدي، بيشرفي!»
اردوگاه رماديه 7 كه ما بين اردوگاه عنبر 8 و رماديه 6 قرار داشت، به اردوگاه " بين القفسين " مشهور شده بود و اغلب در آن اسراي كم سن و سال نگهداري ميشدند.
|
به علت كمبود جا در آسايشگاهها و قاطعها، شب هنگام كه برادري جهت راز و نياز و مناجات از خواب برميخاست، هر مقدار كه احتياط به خرج ميداد ولي باز ناچار پاي يكي دو نفر را لگد ميكرد. به همين جهت نماز شبخوانها به «پا لگدكن» معروف شده بود. |