راسخون

کوتاه و خواندنی > اصطلاحات

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

خمپاره‌اي كه ته ‌آن را به عنوان خرج براي آرپي‌جي استفاده مي‌كردند. دو حرف اول آن از «آرپي‌جي» و بقيه‌ي حروف از «خمپاره» گرفته شده بود. يعني سلاحي كه از تركيب خمپاره و آرپي‌جي به وجود آمده بود. «آرپاره» را گاهي «خم‌پيچي» هم مي‌گفتند.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 15

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

وسط حرف كسي، صحبت كردن و صحبت او را قطع كردن، اصطلاحات «لنگه پوتين پرت كردن»، «اعلام كد كردن» و «روي فركانس رفتن» نيز به همين معنا هستند.
افرادي كه حرفشان قطع شده بود هم بيشتر مي‌گفتند: «پايت گلي نشود»، «وقتي دوتا دوشكا كار مي‌كنند، يك كلاش نمي‌آيد وسط تق‌تق كند.» يا «خشاب كه پر نمي‌كنيم»، «خاكريز كه نمي‌‌زنيم.» و...

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 15

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

آرپي‌جي‌زن: كسي كه در حضور جمعي از شخصي تعريف مي‌كرد. البته نسبت به آن‌چه انجام داده است، نه حمد و مدح براي كارهاي نكرده.
شخص برمي‌آشفت و مي‌گفت: «آرپي‌جي‌زن، يعني كارم را خراب نكن و آن‌چه در مبارزه با نفس و خودسازي به دست آورده‌ام بر باد نده».

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 34

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

آش و خوراك. غذايي كه در آن از هويج زياد استفاده مي‌شد، معمولاً هويج‌ها را درشت درشت و در كنار سيب زميني و لوبيا در آن خرد كرده بودند و آدم را به ياد غذاي خرگوش‌ها مي‌انداخت.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 17


mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

در جبهه وقتي مي‌خواستند يكي از برادران را كه نام او را نمي‌دانستند صدا كنند، مي‌گفتند: آقا گل! آقا گل! و يا به عبارتي مثل: "آقا برادر!"، "اخوي برادر" و "برادر" و نمي‌گفتند: ببين، چيز، فلاني، آقا و از اين قبيل حرف‌ها كه پشت جبهه معمول بود.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 18


 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

منتظر لغو آماده‌باش و مهيا براي به بستر رفتن. مواقعي كه مسأله‌ي خاصي پيش مي‌آمد و يا براي آمادگي رزمي و روحي نيمه‌هاي شب آماده‌باش مي‌دادند، بچه‌ها به شوخي مي‌گفتند: «آماده به خواب» يعني آماده‌ام تا دستور آماده‌باش لغو شود و بخوابم.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 35

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

دعا، چيزي كه با آن اخلاص اتصال با خدا را در جبهه مثل آمپر اندازه‌گيري مي‌‌كردند. وقتي توجه و توسل به ‌ائمه عليهم السلام به ‌اوج خود (نقطه‌ي جوش و خروش) مي‌رسيد، مي‌گفتند: «آمپر جبهه به 100 رسيده‌ است.» «آمپر چسبيده به صد» نيز مي‌گفتند، خصوصاً بعد از زيارت عاشورا.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 18


 

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

فرد بسيار مخلص و متقي، كسي كه تزريق چند «سي سي» از اخلاص او كافي بود تا به ‌اصطلاح يك «مريض قلبي‌» را از مرگ حتمي‌ نجات دهد.
كسي كه همه سعي مي‌كردند با او غذا بخورند، راه بروند، مصاحبت داشته باشند، در صف نماز كنار او بايستند، و خلاصه بيمار او باشند، تا با واسطه يا بي‌واسطه ‌از خلوص او برخوردار شده، در اين راه به رشد و تعالي برسند.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 19

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

جبهه‌ي جنگ، منطقه‌ي عملياتي. آن‌جا كه همه‌ي‌ اشخاص و اصناف را دور شمع وجود خود در آن برهه از زمان جمع كرده، صغير و كبير را شيفته و مجذوب خود ساخته بود.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 36

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

كنايه ‌از حضور مداوم بسيجي در جبهه بود. به طوري كه آن‌قدر زخمي (مجروح) شده بود كه جاي سالم در بدنش نبود و آن‌قدر تركش به بدنش خورده بود كه اگر آهن‌ربا به بدنش نزديك مي‌كرديم، جذب آن مي‌شد و يا به عبارت ديگر بدنش مثل آهن‌ربا، تير و تركش‌ها را جذب مي‌نمود.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 36

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

گلوله‌هايي كه توسط رزمندگان به سوي مزدوران بعثي پرتاب مي‌شد، تعبيري بود مأخوذ از «طيراً ابابيل» در سوره‌ي فيل مرغاني كه سپاه فيل سوار ابرهه را كه كم به ويراني خانه‌ي خدا بسته بود، با سنگ‌هاي سجيل «دوزخي» سنگ‌باران و تنشان را چون علفي زير دندان حيوان خرد كرد.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 21

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اتاق فرماندهان چادر و سنگرهاي فرماندهان. نسبت خادمين را كه فرماندهان بيش از هرچيز و هركس به خود مي‌پسنديدند از وقتي در جبهه رايج شد كه امام خميني (ره) فرمانده‌ي كل قوا فرمودند: «به من خدمتگزار بگوييد بهتر است از اين‌كه رهبر بگوييد».

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)  
mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

خمپاره و گلوله‌ي توپ و تانك و امثال آن. بدين خاطر كه بچه‌ها بعضاً به وسيله‌ي اصابت آن‌ها به فيض شهادت مي‌رسيدند و به بهشت خشنودي حق تعالي راه مي‌يافتند، گويي اين توپ و خمپاره‌ها، اتوبوس مخصوص بهشت بود كه همراهان خود را به مقصود و مقصد مي‌رساند.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 37

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در جبهه اگر رزمندگان مي‌خواستند به همديگر التماس دعا بگويند، مي‌گفتند: «اتوبوس سوار شدي ما را هم سوار كن!» يعني در راه رسيدن به محبوب و خشنودي او ما پياده‌ايم و تو سواره و سزوار نيست كه سواره رعايت حال پياده را نكند. قدر مشترك تشبيه اتوبوس سوارشدن به نماز شب خواندن در ظرفيت چهل سرنشين داشتن اتوبوس و استحباب دعا براي چهل مؤمن در قنوت نماز شب بود.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 22

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

اتوبوس به هواپيماي باربري سي _ 130 گفته مي‌شد. زيرا ظرفيت و گنجايش زيادي داشت. مثل اتوبوس نسبت به ساير وسايل نقليه‌ي سواري ديگر.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 37