راسخون

کوتاه و خواندنی > اصطلاحات

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در بسيج ثبت‌نام كردن و به جرگه‌ي بسيجيان درآمدن، كنايه از اين بود كه در بسيج با پاي عقل و استدلال نمي‌توان حركت كرد و آن‌چه لازم است، بال عشق و ارادت و اخلاص است. يعني ارزش كارهايي را كه بچه‌ها در جبهه مي‌كردند، از حساب و كتاب بيرون بود و اين‌كه اگر صحت و عافيت و عاقلي آن است كه خيلي‌ها در شهر و پشت جبهه دارند، بسيجيان ديوانه‌ي روي حسين (ع) هستند و خودشان را به موج درياي ولايت سپرده‌اند تا غرق محبت شوند، از اين رو به آنان موجي شده مي‌گفتند.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 204

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

موشك زمين به زمين كنايه از «تويوتا» كه به معناي نهايت تيزي و تندي و سرعت اين وسيله بود، مثل موشكي كه از اين گوشه‌ي خاك بلند شود و در چشم به هم زدني در گوشه‌ي ‌ديگر فرود آيد.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 205

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ناخالصي داشتن صفت كساني بود كه مجروح شده بودند و جسم‌شان پر از تركش و تير بود، به آن‌ها «مرد آهني يا خشاب» هم مي‌گفتند.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 211

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

سيب‌زميني پخته و ناپخته، همان كه مثل سنگ اگر به سر كسي مي‌زدي، مغزش متلاشي مي‌شد. خصوصاً سرد و از دهن افتاده‌ي آن!

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 135

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

خمپاره ي "60 "، خمپاره‌اي كه مثل ساير خمپاره‌ها قبل از اصابت و انفجار، سر و صدا و سوتي نداشت تا بچه‌ها فرصت پيدا كنند، پناه بگيرند يا خيز بروند و احياناً محل فرودآمدن را تشخيص بدهند.
"عزراييل"، "‌آب‌زيركاه"، "اگر منو گرفتي" تعابير ديگري به همين معني بودند.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 135

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

قايق‌هاي تندرو.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 211

 

 

اين اصطلاح را رزمندگان در جبهه به جاي خسته نباشي و يا خدا قوت به كار مي‌بردند و نوعي يادآوري و تذكر معنوي بود. كنايه از اين‌كه كار براي خدا خستگي ندارد، و او به بندگانش نصرت مي‌فرمايد.
هم‌چنين اين عبارت را در پاسخ خسته نباشيد دوستان و يا مربي، موقع آموزش مي‌گفتند.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 136

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

نفربر به معناي دمپايي بود و بعضي اوقات به معناي كفش كتاني و كفش‌هاي راحتي مورد استفاده قرار مي‌گرفت.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 212

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

به كسي كه ‌از فرط عجله در خوردن، خسته مي‌شد و از پا مي‌افتاد مي‌گفتند: «بلند شو آب بياور و بخور. نفسي تازه كن، بقيه‌اش را بعداً بخور!» نظير: «بلند شو دست و رويت را بشور، بيا من را هم بخور.» و در پشت جبهه كنايه ‌از اين است كه «تو سير شدني نيستي!»

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 11

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

منظور از نقل و نبات، تركش‌هايي بود كه از گلوله‌هاي خمپاره و آرپي‌جي‌هايي كه در هوا منفجر مي‌‌شد، بر سر بچه‌ها مي‌ريخت. مثل نقل نباتي كه سر عروس و داماد مي‌ريزند.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 212

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

به كسي كه مثل مادر خانه به فرزندانش مي‌رسيد، لباس‌هاي بچه‌هاي رزمنده را در يك تشت مي‌شست، در تهيه‌ي غذا و شستن ظروف و نظافت سنگر منتظر شهرداري و خادم‌الحسين شدنش نمي‌ماند، براي نفت كردن فانوس، آوردن آب با ظروف بيست ليتري از راه نسبتاً دور، آماده كردن جاي خواب و يا جمع كردن پتوها هميشه يك قدم جلوتر از بقيه بود، «ننه» مي‌گفتند. تا ديگران مي‌آمدند حركت كنند، همه‌چيز شسته و تميز سر جاي خودش قرار مي‌گرفت.

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 213

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

نيروهايي كه قبل و بعد از عمليات يا در حين آن، فرمانده‌ي خويش را از دست داده بودند و رها و بدون تكليف و سرگردان بودند.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 214

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

اين نسبتي بود كه بعضي از روي شكسته‌نفسي به خودشان مي‌دادند! به اين ترتيب كه هر وقت زياد در افواه و رسانه‌ها بحث جنگ داغ بود و بالطبع كلمه‌ي «نيرو» زياد استفاده مي‌شد، بچه‌ها براي اين‌كه امر بر خودشان مشتبه نشود، مي‌گفتند: «كدام نيرو؟ ما نيمرو هم نيستيم!»

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 215

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اين اصطلاح به كسي كه تازه از امورمالي برگشته و پولدار شده بود، اطلاق مي‌شد. كنايه از اين‌كه وضعش طوري است كه مي‌تواند سور بدهد و به دوستان رسيدگي كند!

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 139

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

واحد اطلاعات، عمليات. وقتي كسي از نيروهاي اطلاعاتي سؤال مي‌كرد كه كجا خدمت مي‌كنيد، براي رد گم كردن مي‌گفت: «واحد اتل متل».

 

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 217


 

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

شب‌هاي عمليات كه رزمندگان مي‌خواستند در ديد مستقيم دشمن نباشند و در پناه خدا از مكر و كيد آن‌ها در امان بمانند، اين آيه (1) را قرائت مي‌كردند و خودشان را به خدا مي‌سپردند. به همين خاطر به يكديگر تذكر مي‌دادند كه: «وجعلنا يادت نره. آيه را فراموش نكني.»
1- وجعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا يبصرون.
سوره‌ي يس، آيه‌ي 9

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات)   -  صفحه: 139