کوتاه و خواندنی > اصطلاحات
در بسيج ثبتنام كردن و به جرگهي بسيجيان درآمدن، كنايه از اين بود كه در بسيج با پاي عقل و استدلال نميتوان حركت كرد و آنچه لازم است، بال عشق و ارادت و اخلاص است. يعني ارزش كارهايي را كه بچهها در جبهه ميكردند، از حساب و كتاب بيرون بود و اينكه اگر صحت و عافيت و عاقلي آن است كه خيليها در شهر و پشت جبهه دارند، بسيجيان ديوانهي روي حسين (ع) هستند و خودشان را به موج درياي ولايت سپردهاند تا غرق محبت شوند، از اين رو به آنان موجي شده ميگفتند.
موشك زمين به زمين كنايه از «تويوتا» كه به معناي نهايت تيزي و تندي و سرعت اين وسيله بود، مثل موشكي كه از اين گوشهي خاك بلند شود و در چشم به هم زدني در گوشهي ديگر فرود آيد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات) - صفحه: 205
ناخالصي داشتن صفت كساني بود كه مجروح شده بودند و جسمشان پر از تركش و تير بود، به آنها «مرد آهني يا خشاب» هم ميگفتند.
سيبزميني پخته و ناپخته، همان كه مثل سنگ اگر به سر كسي ميزدي، مغزش متلاشي ميشد. خصوصاً سرد و از دهن افتادهي آن!
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات) - صفحه: 135
خمپاره ي "60 "، خمپارهاي كه مثل ساير خمپارهها قبل از اصابت و انفجار، سر و صدا و سوتي نداشت تا بچهها فرصت پيدا كنند، پناه بگيرند يا خيز بروند و احياناً محل فرودآمدن را تشخيص بدهند.
"عزراييل"، "آبزيركاه"، "اگر منو گرفتي" تعابير ديگري به همين معني بودند.
قايقهاي تندرو.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات) - صفحه: 211
اين اصطلاح را رزمندگان در جبهه به جاي خسته نباشي و يا خدا قوت به كار ميبردند و نوعي يادآوري و تذكر معنوي بود. كنايه از اينكه كار براي خدا خستگي ندارد، و او به بندگانش نصرت ميفرمايد.
همچنين اين عبارت را در پاسخ خسته نباشيد دوستان و يا مربي، موقع آموزش ميگفتند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات) - صفحه: 136
نفربر به معناي دمپايي بود و بعضي اوقات به معناي كفش كتاني و كفشهاي راحتي مورد استفاده قرار ميگرفت.
به كسي كه از فرط عجله در خوردن، خسته ميشد و از پا ميافتاد ميگفتند: «بلند شو آب بياور و بخور. نفسي تازه كن، بقيهاش را بعداً بخور!» نظير: «بلند شو دست و رويت را بشور، بيا من را هم بخور.» و در پشت جبهه كنايه از اين است كه «تو سير شدني نيستي!»
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات) - صفحه: 11
منظور از نقل و نبات، تركشهايي بود كه از گلولههاي خمپاره و آرپيجيهايي كه در هوا منفجر ميشد، بر سر بچهها ميريخت. مثل نقل نباتي كه سر عروس و داماد ميريزند.
به كسي كه مثل مادر خانه به فرزندانش ميرسيد، لباسهاي بچههاي رزمنده را در يك تشت ميشست، در تهيهي غذا و شستن ظروف و نظافت سنگر منتظر شهرداري و خادمالحسين شدنش نميماند، براي نفت كردن فانوس، آوردن آب با ظروف بيست ليتري از راه نسبتاً دور، آماده كردن جاي خواب و يا جمع كردن پتوها هميشه يك قدم جلوتر از بقيه بود، «ننه» ميگفتند. تا ديگران ميآمدند حركت كنند، همهچيز شسته و تميز سر جاي خودش قرار ميگرفت.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات) - صفحه: 213
نيروهايي كه قبل و بعد از عمليات يا در حين آن، فرماندهي خويش را از دست داده بودند و رها و بدون تكليف و سرگردان بودند.
اين نسبتي بود كه بعضي از روي شكستهنفسي به خودشان ميدادند! به اين ترتيب كه هر وقت زياد در افواه و رسانهها بحث جنگ داغ بود و بالطبع كلمهي «نيرو» زياد استفاده ميشد، بچهها براي اينكه امر بر خودشان مشتبه نشود، ميگفتند: «كدام نيرو؟ ما نيمرو هم نيستيم!»
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات) - صفحه: 215
اين اصطلاح به كسي كه تازه از امورمالي برگشته و پولدار شده بود، اطلاق ميشد. كنايه از اينكه وضعش طوري است كه ميتواند سور بدهد و به دوستان رسيدگي كند!
واحد اطلاعات، عمليات. وقتي كسي از نيروهاي اطلاعاتي سؤال ميكرد كه كجا خدمت ميكنيد، براي رد گم كردن ميگفت: «واحد اتل متل».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (اصطلاحات) - صفحه: 217
شبهاي عمليات كه رزمندگان ميخواستند در ديد مستقيم دشمن نباشند و در پناه خدا از مكر و كيد آنها در امان بمانند، اين آيه (1) را قرائت ميكردند و خودشان را به خدا ميسپردند. به همين خاطر به يكديگر تذكر ميدادند كه: «وجعلنا يادت نره. آيه را فراموش نكني.»
1- وجعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا يبصرون.
سورهي يس، آيهي 9