زندگی با امام
|
|
روزي كه شاه فرار كرد، ما پاريس بوديم. پليس فرانسه خيابان اصلي نوفل لوشاتو را بست. تمام خبرنگاران از سراسر دنيا آمده بودند. شايد 150 دوربين فقط صحبت امام را مستقيم پخش ميكردند. ميخواستند ببينند امام چه تصميمي دارد. من كنار امام (ره) ايستاده بودم. ايشان چند دقيقه صحبت كردند. سپس پرسيدند: احمد ظهر شده؟ گفتم: بله الآن ظهر است. بيدرنگ امام فرمودند: والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. امام در چنين لحظهاي صحبتشان را رها كردند تا نمازشان را اول وقت بخوانند.
گاهي كه امام پسر 8 سالهام را ميديدند، به او ميگفتند: »« نمازت را خواندهاي؟ » من ميگفتم: آقا او هنوز به سن تكليف نرسيده است. ميگفتند: « بچهها قبل از رسيدن به سن تكليف بايد رو به نماز بايستند تا عادت كنند. » اما بعد از سن تكليف مگر كسي جرأت ميكرد بيدار باشد و نمازش را نخواند؟ منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 70 |
|
|
در سال 1358 وقتي رفراندوم جمهوري اسلامي برگزار شد، يكي – دو روز مطبوعات مشغول چاپ آگهي تبريك شدند. امام فرمودند: به روزنامهها بگوييد از اين كار جلوگيري كنند. ثناگويي مبتذل از آثار طاغوت است كه بايد با كوششي همه جانبه از بين برود. بعد از رحلت ايشان من حضرت امام (ره) را در خواب ديدم. به من فرمودند: كه به دوستان بگوييد كه من از صراط رد شدم اما كار خيلي مشكل است و قصه شوخي نيست.
منبع: ماهنامه عرشيان
امام (ره) آقاي بطحايي را خواسته بود. مسايلي بود دربارهي آذربايجان كه ميخواست به او بگويد. هنوز امام يك جمله نگفته بود آقاي بطحايي گريهاش گرفت. منبع: بروشور فرهنگ سراي پايداري |
|
|
امام (ره) براي خودش هيچ چيز نميخواست. عزيزترين انسانها براي امام (ره) مرحوم حاجاحمد آقا بود، بارها از امام (ره) شنيده بودم كه ميگفتند: «عزيزترين اشخاص در نظر من ايشان (احمد) است». با اين همه در ده سال حكومت و زمامداري و رهبري، يك خانه براي تنها پسرش نخريد. مكرّر ديديم كه عزيزترين كس امام (ره) در باغچهاي كه پشت حسينيهي منزل امام (ره) بود، داخل دو الي سه اتاق زندگي ميكرد.
منبع: مجله ياران - صفحه: 5
بارها شده بود كه من وارد اتاق ميشدم و امام مرا نميديدند. ميديدم كه امام به زانو روي زمين نشستهاند و پسرم علي روي دوششان سوار است، خيلي دلم ميخواست از آن صحنهها فيلم يا عكس بگيرم اما ميدانستم كه امام نميگذارد. صميميت و صداقت امام با بچهها و مادرم خيلي عجيب بود. منبع: مجله فكه - صفحه: 4 |
هنگامي كه امام در پاريس بودند يك مرتبه عدهاي از دشمنان ايشان به يكي از روحاني نماها ميگويند كه شما معمم هستيد و ميتوانيد در عمامه خود سلاح قرار دهيد و امام خميني (ره) را ترور كنيد. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 154 |
پرسيد:«مشهدي حسين چي گرفتهاي؟» برگشتم:«آقا بود، ايستاده بود توي سايه اتاق. كيسهاي را كه دستم بود گرفتم بالا، گفتم:«مرغ خريدهام براي شام». منبع: بروشور فرهنگ سراي پايداري |
پسر من " مهدي " همراه پسر خالهاش در علميات شلمچه ( والفجر 10) شركت كردند. در اين عمليات پسرم شهيد و پسر خالهاش قطع نخاع شد. او را بلافاصله به بيمارستان بردند. ( پزشكان ) گفتند: فايدهاي ندارد و قطع نخاع ميشود. ادرارش هم بند آمده بود. بعد او را به بيمارستان امام حسين عليهالسلام تهران و سپس به بيمارستان طالقاني و بيمارستان شهدا و بيمارستان لبافينژاد آوردند. ( در همه جا ) گفتند: فايدهاي ندارد. من به منزل برگشتم و ديدم مقداري غذاي امام خميني (ره) داخل كاسه مانده است. آن را به قصد تبرك و شفا به بيمارستان بردم و به او دادم و جريان را گفتم و اضافه كردم كه اميدوارم به بركت امام شفا پيدا كني. او هم غذا را خورد. بعد از دو ساعت شفا پيدا كرد. هم مشكل ادرار او حل شد و هم پاهايش به مرور زمان قدرت حركت پيدا كردند و با آن ها راه ميرفت. منبع: كتاب كوثرروح الله |
آقاي صانعي (آيتالله حاج شيخ حسن صانعي) نقل ميكند كه امام وقتي بعد از 14 سال از تبعيد به ايران بازگشت، در يك جلسه خصوصي رو كرد به آقاي صانعي گفت:«يادت هست فلان روز (در بحبوحه قيام پانزده خرداد 1342) به من ميگفتي:«قدري آهستهتر حركت كنيد، كمي سكوت كنيد، ممكن است شما را دستگير كنند». من به شما گفتم:«نه خير مردم با ما هستند. دولت نميتواند ما را دستگير كند». منبع: پايگاه اطلاع رساني بازتاب |
فتح زماني اعلام شد كه ساعت حدوداً بعد از ظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند و راديو هم در دستشان بود. منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com |
زمستان سال 1363 خداوند فرزند دختري به من عطا فرمود. نوزاد را كه براي تشرف به خدمت امام بردم، با تبسّم و نشاط كم سابقه ي اذن دخول دادند و فرمودند: بچهي خودتان است؟ عرض كردم: بله. بچه را بغل كرده و پرسيدند: دختر است يا پسر؟ عرض كردم: دختر است. او را در آغوش گرفته و صورت به صورت او گذاشته و پيشاني او را بوسيدند و در اين حال فرمودند: « دختر خيلي خوب است و در گوش او دعا خواندند.» بعد اسمش را پرسيدند، عرض كردم: ميخواهيم حضرتعالي انتخاب بفرماييد. امام بدون تأمل سه بار فرمودند: «فاطمه خيلي خوب است.» منبع: ماهنامه عرشيان |
در جماران براي بيروني منزل و انجام كارهاي روزمره امام، در جنب منزل آن حضرت يك جايي را اجاره كرديم. يك ساختمان آجري قديمي بود كه فرش نداشت. من خودم رفتم، پنج، شش تا فرش، از اين فرشهاي بته جقهاي كه معمولاً در مساجد پهن ميكنند و از ارزانترين فرشهاي ايران است خريدم و آوردم. وقتي فرشها را پهن كردم، حاج احمد آقا گفت امام فرمودهاند مگر ميخواهيد از من رضاشاه درست كنيد؟ احمد آقا گفته بودند، اينها ارزانترين فرشهاست و كفاشزاده آنها را آورده، اين بود كه راضي شدند و نشستند كه هنوز هم مورد استفاده است، ما همهي اين فرشها را هزار و هفتصد تومان خريده بوديم. منبع: مجله جاودانه ها |
يك روز پسر يكي از وزرا شهيد شده بود و به امام عرض كردند كه آقا براي شهادت ايشان يك پيام بدهيد اما فرمودند: «به خاطر اينكه وزير است ميگوييد پيام بدهم، شما فكر ميكنيد تنها پسر ايشان شهيد شده است. تمام اين شهدا فرزندان من هستند و من اگر بخواهم پيام بدهم بايد براي همه آنان پيام بدهم و براي من فرقي بين اينها نيست.» منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 316 |
از تأثيراتي كه امام (ره) روي وضع تحصيل شاگردانشان گذاشتند، اين بود كه معمولاً توصيه ميكردند طلبهها فكر كنند و قناعت نكنند به اين كه كتاب را بخوانند يا مطالبي را كه در درس يادداشت كردهاند، به طور سطحي مرور كنند. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد 5 - صفحه: 83 |