زندگی با امام
آن روز كه امام به بيمارستان منتقل گرديدند، سفارش فرمودند ساعت اقامهي نماز ظهر و عصر را به ايشان اطلاع دهند و در مرحلهي اول نمازشان را خواندند و بعد به صرف غذا پرداختند. منبع: مجله فكه - صفحه: 9 |
|
|
يك بار يكي از بستگانمان در چند سال پيش ( در زمان بنيصدر ) آمدند خدمت امام. تابستان بود و ما توي حياط بوديم. آن شخص خيلي اعتراض داشت و نظرات خاص خودش را داشت و خيلي بلند و تند به امام برخورد كرد. ميگفت: شما بايد بگذاريد بيايند در منزلتان مرگ بر فلان و بهمان بگويند، امام با اين كه در قيافهشان ناراحتي ميديدم، با او برخوردي خيلي ملايم داشتند و به او گفتند: « چرا داد ميكشيد؟ بياييد با هم صحبت كنيم؛ حالا جوري با هم كنار ميآييم. من كه نگفتم كسي نيايد و جلوي كسي را نگرفتم. همه در صحبتهايشان آزاد هستند. » و خيلي ملايم با او برخورد كردند و اين برخورد در دوراني بود كه امام كسالت داشتند و من نگران قلب ايشان بودم. راوي: زهرا مصطفوي
منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com
|
|
ما ناظر بوديم كه حضرت امام در 24 ساعت گاهي اوقات، 4 ساعت بيشتر نميخوابيدند. ساعت 11 شب، چراغ اطاق حضرت امام خاموش ميشد و ما در ساعت 3 بعد از نيمه شب متوجه ميشديم كه صداي كاغذ از اتاقشان ميآيد.
حضرت امام، معمولاً روزنامههايي را كه برايشان ترجمه ميكردند و به علت كثرت كار در روز، موفق نمي شدند آنها را مطالعه كنند، آخر شب و در ساعتي كه خودشان تنظيم كرده بودند، به مطالعه و رسيدگي آنها ميپرداختند.
منبع: پايگاه اطلاع رساني Wilayat.mihanblog.com
|
|
همسرم هر روز صبح دخترم را از خواب شيرين صبحگاهي بيدار ميكرد تا براي اداي فريضهي نماز صبح آماده شود و هر روز دخترم با اكراه به نماز برميخاست. اين خبر به گوش امام (ره) رسيد؛ ايشان پيغام دادند: «چهرهي شيرين اسلام را به مذاق بچه تلخ نكن....» از آن روز به بعد با وجوديكه ما او را براي نماز صبح بيدار نميكرديم، خودش سفارش ميكرد: صدايش كنيم تا همراه با ما نماز بخواند.
منبع: مجله ياران - صفحه: 59
|
|
روزهاي آخر كه قرار بود آقا را عمل كنند، آقا طبق معمول كه روزي نيم ساعت آن همه سه بار در روز قدم ميزدند، به علي ( فرزند حاج احمدآقا ) گفتند: « علي بيا آخرين قدمها را با هم بزنيم. » ما گفتيم: « آقا چنين حرفي را نزنيد » شب كه شد، امام شام ميل نداشتند. خانم گفتند: « آقا هر طور شده اين يك قاشق آبگوشت را بخوريد. » باز گفتند: « ميل ندارم.» خانم گفتند: « به خاطر من هم كه شده، ميل بفرماييد. » گفتند: « حالا ديگر آخر شب است. چه فايده كه من بخورم يا نخورم حالا ديگر شب وداع است و آخرين شب. »
منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com
در نجف شبي در محضر امام بودم كه يكي از طلاب حاضر در مجلس از ايشان سؤال كرد: آيا ميتواني براي تمبر هشت ريالي، دو ريال داد و از تأديه بقيه امتناع ورزيد؟ منبع: كتاب برداشتهايي از سيره امام خميني (ره) جلد4 |
امام خميني (ره) خيلي مقيد به قانون هستند و احترام زيادي به قانون ميگذارند ايشان رعايت قانون را يك تكليف شرعي ميدانند. يعني حتي براي راهنمايي و رانندگي، ايشان خلاف شرع ميدانند كه مثلاً از جايي كه تابلوي ورود ممنوع است ماشين عبور كند. منبع: كتاب برداشتهايي از سيره امام خميني (ره) جلد4 - صفحه: 290 |
در مسير فرودگاه تا بهشت زهرا اولين جايي كه براي ما مشكل به وجود آمد، ميدان آزادي بود. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد2 - صفحه: 405 |
|
|
متانت و بردباري و حلم امام (ره) به گونهاي بود كه اگر صد نفر در مجلسي سخنراني ميگفتند كه او آنها را قبول نداشت، تا لازم نميدانست حرفي نميزد و سكوت ميكرد. در صورتيكه اگر در حضور آدمهاي معمولي كلمهاي گفته شود كه بر خلاف عقيدهي آنان باشد، توفاني در روحشان به وجود ميآيد كه سريعاً پاسخ بدهند.
منبع: مجله ياران - صفحه: 4
من (حاج ابراهيم خادم نجفي) در حرم حضرت علي (ع) قرآن ميخواندم و دايماً آنجا بودم. امام مرا در آنجا ديدند و علاقهمند بودند كه مرا بپذيرند. پيش از آن يك نفر را به سراغ بنده فرستادند. ابتدا نرفتم چون تصور ميكردم امام از من دلگير هستند و قصد شكايت دارند. بار دوم همان شخص به سراغم آمد و گفت: امام با تو كار دارند. گفتم: شما را به خدا بگوييد چه كار دارند. گفت: به خدا من نميدانم. گفتم: نكند از دست من ناراحت هستند. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 3 |
در اوقاتي كه امام به اندروني تشريف ميآوردند، بعضي از خانوادههاي معظم شهدا يا مجروحين به دفتر مراجعه ميكردند و تمنايي داشتند يا چيزي را ميآوردند كه امام تبرك بفرمايند يا استخاره ميخواستند. به ياد دارم هر وقت چه شب، چه روز كه به در اتاق ايشان ميرفتم و در ميزدم، امام ميگفتند: « بسم الله » تا ميگفتم خانوادهي شهيد يا مجروحي است كه التماس دعا يا تبركي دارد، بلافاصله بلند ميشدند و آن خواسته را انجام ميدادند. يك بار به امام عرض كردم خجالت ميكشم كه اين همه مزاحم ميشوم. فرمودند: « تو چرا خجالت بكشي من آمادهام براي اين كارها. كار ديگري كه از من بر نميآيد. » منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com |
مرحوم آقا مصطفي ميبايست هفته به هفته به خدمت آقا ميآمد و خرج هفتهاش را ميگرفت. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 311 |
|
|
آن روزها ساير علما فقط 10 الي 15 دقيقه به زيارت عتبات عاليات مشرف ميشدند و دعاها را هم از حفظ ميخواندند. امام امام مثل ساير مردم مينشستند و مفاتيح ميخواندند. من ميديدم كه در بالاي سر امام حسين (ع) مينشستند و نماز ميخواندند و خيلي راحت با مردم صحبت ميكردند. يك بار يكي از ايرانيان آمده بود براي زيارت، مهري را كه خريده بود، به امام داد براي تبرك كه امام (ره) با آن مهر نماز بخوانند و به آن فرد پس بدهند. امام (ره) هم با كمال خضوع دو ركعت نماز خواند و مهر با به ايراني برگرداند.
امام اصلاً برنامهشان بر بيدار كردن صبح نبود، يعني ما اگر خدمت ايشان بخوابيم، چه نماز شب و چه نماز صبح را چنان آرام ميخوانند كه ما صلاً بيدار نشويم. هيچ وقت امام براي نماز كسي را بيدار نميكنند، مگر كسي بسپارد. ما مكرر ميسپرديم به ايشان كه ما را بيدار كنيد و ما را بيدار ميكردند. چون خانوده شوهر من برنامهشان اين بود كه صبح بچه را بيدار كنند به همين جهت همسرم صبحها كه دختر من مكلف شد بيدارش ميكرد. من عادت نداشتم به اين كار و معتقد بودم كه اين كار درست نيست. اما ايشان معتقد بود كه بچه بايد عادت كند به بيدار شدن براي نماز صبح. تا زماني كه برنامه بر اين شد كه برويم نجف _ آن موقع امام در نجف بودند _ ما وقتي رفتيم نجف، به ايشان گفتم: بروجردي ليلا را بيدار ميكند. امام فرمودند: « از قول من به ايشان بگو خواب را بر بچه تلخ نكن.» اين كلام تأثير عميقي بر روح من و دخترم به جاي گذاشت به حدي كه بعد از آن دخترم سفارش ميكرد كه براي انجام نماز صبح به موقع بيدارش كنم. منبع: مجله فكه - صفحه: 17 |
|
|
هنگامي كه مساله ازدواج حضرت امام مطرح شد، دختر آقاي ثقفي (همسر امام) قبول نميكرد، شب در خواب ، حضرت رسول و ائمه طاهرين عليهمالسلام را مشاهده كرد كه همراه آنها آقاي خميني نيزبه چشم ميخورد، بعد از اين رويا با امام ازدواج نمود.