راسخون

زندگی با امام

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

آن روز كه امام به بيمارستان منتقل گرديدند، سفارش فرمودند ساعت اقامه‌ي نماز ظهر و عصر را به ايشان اطلاع دهند و در مرحله‌ي اول نمازشان را خواندند و بعد به صرف غذا پرداختند.
يكي از روزها در بيمارستان، امام يك دفعه متوجه شدند كه سيني حامل غذا وارد اتاق شد. ايشان پرسيدند:‌ « مگر وقت اقامه‌ي نماز فرا رسيده؟‌»
در جوابشان گفتند:‌ « بله، وقت نماز رسيده است. » امام با نهيبي رو به حاضرين فرمودند: « پس چرا مرا بيدار نكرديد؟ » كه در جواب گفته بودند: « به دليل وضع خاص شما نخواستيم بيدارتان كنيم. »‌ و باز ايشان با ناراحتي گفتند: « چرا با من اين شكلي برخورد مي‌كنيد؟ غذا را پس ببريد تا من نماز را اقامه كنم. »
حجت الاسلام و المسلمين امام جماراني


منبع: مجله فكه   -  صفحه: 9

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

يك بار يكي از بستگانمان در چند سال پيش ( در زمان بني‌صدر ) آمدند خدمت امام. تابستان بود و ما توي حياط بوديم. آن شخص خيلي اعتراض داشت و نظرات خاص خودش را داشت و خيلي بلند و تند به امام برخورد كرد. مي‌گفت: شما بايد بگذاريد بيايند در منزلتان مرگ بر فلان و بهمان بگويند، امام با اين كه در قيافه‌شان ناراحتي مي‌ديدم، با او برخوردي خيلي ملايم داشتند و به او گفتند: « چرا داد مي‌كشيد؟ بياييد با هم صحبت كنيم؛ حالا جوري با هم كنار مي‌آييم. من كه نگفتم كسي نيايد و جلوي كسي را نگرفتم. همه در صحبت‌هايشان آزاد هستند. » و خيلي ملايم با او برخورد كردند و اين برخورد در دوراني بود كه امام كسالت داشتند و من نگران قلب ايشان بودم. راوي: زهرا مصطفوي

منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

ما ناظر بوديم كه حضرت امام در 24 ساعت گاهي اوقات، 4 ساعت بيشتر نمي‌خوابيدند. ساعت 11 شب، چراغ اطاق حضرت امام خاموش مي‌شد و ما در ساعت 3 بعد از نيمه شب متوجه مي‌شديم كه صداي كاغذ از اتاقشان مي‌آيد.
حضرت امام، معمولاً روزنامه‌هايي را كه برايشان ترجمه مي‌كردند و به علت كثرت كار در روز، موفق نمي شدند آن‌ها را مطالعه كنند، آخر شب و در ساعتي كه خودشان تنظيم كرده بودند، به مطالعه و رسيدگي آن‌ها مي‌پرداختند.


منبع: پايگاه اطلاع رساني Wilayat.mihanblog.com  

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

همسرم هر روز صبح دخترم را از خواب شيرين صبحگاهي بيدار مي‌كرد تا براي اداي فريضه‌ي نماز صبح آماده شود و هر روز دخترم با اكراه به نماز برمي‌خاست. اين خبر به گوش امام (ره) رسيد؛ ايشان پيغام دادند: «چهره‌ي شيرين اسلام را به مذاق بچه تلخ نكن....» از آن روز به بعد با وجودي‌كه ما او را براي نماز صبح بيدار نمي‌كرديم، خودش سفارش مي‌كرد: صدايش كنيم تا همراه با ما نماز بخواند.

منبع: مجله ياران   -  صفحه: 59

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

روزهاي آخر كه قرار بود آقا را عمل كنند، آقا طبق معمول كه روزي نيم ساعت آن همه سه بار در روز قدم مي‌زدند، به علي ( فرزند حاج احمدآقا ) گفتند: « علي بيا آخرين قدم‌ها را با هم بزنيم. » ما گفتيم: « آقا چنين حرفي را نزنيد » شب كه شد، امام شام ميل نداشتند. خانم گفتند: « آقا هر طور شده اين يك قاشق آبگوشت را بخوريد. » باز گفتند: « ميل ندارم.» خانم گفتند: « به خاطر من هم كه شده، ميل بفرماييد. » گفتند: « حالا ديگر آخر شب است. چه فايده كه من بخورم يا نخورم حالا ديگر شب وداع است و آخرين شب. »

منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com  

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در نجف شبي در محضر امام بودم كه يكي از طلاب حاضر در مجلس از ايشان سؤال كرد: آيا مي‌تواني براي تمبر هشت ريالي، دو ريال داد و از تأديه بقيه امتناع ورزيد؟
امام پاسخ دادند: « اين كار جايز نيست » و سپس اضافه فرمود: « حتي اگر استالين هم روي كار باشد، حفظ نظم جامعه از اهمّ واجبات است. »
راوي: سيدمجتبي رودباري


منبع: كتاب برداشتهايي از سيره امام خميني (ره) جلد4  

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امام خميني (ره) خيلي مقيد به قانون هستند و احترام زيادي به قانون مي‌گذارند ايشان رعايت قانون را يك تكليف شرعي مي‌دانند. يعني حتي براي راهنمايي و رانندگي، ايشان خلاف شرع مي‌دانند كه مثلاً از جايي كه تابلوي ورود ممنوع است ماشين عبور كند.
اگر كسي رانندگي از حد سرعت متجاوز بيشتر برود امام اين را چون خلاف مقررات رانندگي است خلاف شرع مي‌دانند.
راوي: زهرا مصطفوي


منبع: كتاب برداشتهايي از سيره امام خميني (ره) جلد4   -  صفحه: 290

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در مسير فرودگاه تا بهشت زهرا اولين جايي كه براي ما مشكل به وجود آمد، ميدان آزادي بود.
در ميدان آزادي ازدحام جمعيت به حدي بود كه چند لحظه‌اي ماشين روي دست مردم قرار گرفت و كنترل از دست من خارج شد. بعد وقتي كه ماشين روي زمين قرار گرفت، در اثر فشار جمعيت يك نفر پايش زير ماشين رفت و شكست. امام هم با فهميدن جريان بعداً مرا مأمور كرد ديه‌ي پاي او را بپردازم و او هم ديه را از من قبول نكرد.
راوي: حسن رفيق‌دوست


منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد2   -  صفحه: 405

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

متانت و بردباري و حلم امام (ره)‌ به گونه‌اي بود كه اگر صد نفر در مجلسي سخنراني مي‌گفتند كه او آن‌ها را قبول نداشت، تا لازم نمي‌دانست حرفي نمي‌زد و سكوت مي‌كرد. در صورتي‌كه اگر در حضور آدم‌هاي معمولي كلمه‌اي گفته شود كه بر خلاف عقيده‌ي آنان باشد، توفاني در روحشان به وجود مي‌آيد كه سريعاً پاسخ بدهند.

منبع: مجله ياران   -  صفحه: 4

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

من (حاج ابراهيم خادم نجفي) در حرم حضرت علي (ع) قرآن مي‌خواندم و دايماً آنجا بودم. امام مرا در آنجا ديدند و علاقه‌مند بودند كه مرا بپذيرند. پيش از آن يك نفر را به سراغ بنده فرستادند. ابتدا نرفتم چون تصور مي‌كردم امام از من دلگير هستند و قصد شكايت دارند. بار دوم همان شخص به سراغم آمد و گفت: امام با تو كار دارند. گفتم: شما را به خدا بگوييد چه كار دارند. گفت: به خدا من نمي‌دانم. گفتم: نكند از دست من ناراحت هستند.
گفت: نه فقط به من گفته‌اند كه برو و آن مردي را كه در حرم است به اين‌جا بياور. به او گفتم: شما برويد من خواهم آمد. او رفت. وقتي خدمت امام رسيدم از بنده پرسيدند اسمت چيست؟ گفتم: حاج ابراهيم خادم نجفي. فرمودند: دوست داري در اين خانه بماني و به ما كمك كني؟ گفتم: آقا من چه كاري از دستم ساخته است؟ فرمودند: در كارها وارد مي‌شوي. مطمئن باش كه در اينجا راحت هستي.
ضمناً من به خودت علاقه‌مند شده‌ام و مهم نيست كه چقدر در انجام كارها توانا باشي. چون تو آدم مؤمني هستي و من هر موقع كه به حرم مي‌آمدم تو را مشغول قرآن و دعا مي‌ديدم.


منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3   -  صفحه: 3

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در اوقاتي كه امام به اندروني تشريف مي‌آوردند، بعضي از خانواده‌هاي معظم شهدا يا مجروحين به دفتر مراجعه مي‌كردند و تمنايي داشتند يا چيزي را مي‌آوردند كه امام تبرك بفرمايند يا استخاره مي‌خواستند. به ياد دارم هر وقت چه شب، چه روز كه به در اتاق ايشان مي‌رفتم و در مي‌زدم، امام مي‌گفتند: « بسم الله » تا مي‌گفتم خانواده‌ي شهيد يا مجروحي است كه التماس دعا يا تبركي دارد، بلافاصله بلند مي‌شدند و آن خواسته را انجام مي‌دادند. يك بار به امام عرض كردم خجالت مي‌كشم كه اين همه مزاحم مي‌شوم. فرمودند: « تو چرا خجالت بكشي من آماده‌ام براي اين كارها. كار ديگري كه از من بر نمي‌آيد. »

منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com  

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مرحوم آقا مصطفي مي‌بايست هفته به هفته به خدمت آقا مي‌آمد و خرج هفته‌اش را مي‌گرفت.
به هيچ وجه امام مخارج اضافه به او نمي‌داد. لذا وقتي حاج آقا مصطفي خواست به مكه برود، با پول خانه‌اي كه در قم فروخته بود و مقداري پولي كه از خانمش بود، به مكه رفت.
راوي: حجة‌الاسلام ناصري


منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3   -  صفحه: 311

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

آن روزها ساير علما فقط 10 الي 15 دقيقه به زيارت عتبات عاليات مشرف مي‌شدند و دعاها را هم از حفظ مي‌خواندند. امام امام مثل ساير مردم مي‌نشستند و مفاتيح مي‌خواندند. من مي‌ديدم كه در بالاي سر امام حسين (ع) مي‌نشستند و نماز مي‌خواندند و خيلي راحت با مردم صحبت مي‌كردند. يك بار يكي از ايرانيان آمده بود براي زيارت، مهري را كه خريده بود، به امام داد براي تبرك كه امام (ره) با آن مهر نماز بخوانند و به آن فرد پس بدهند. امام (ره) هم با كمال خضوع دو ركعت نماز خواند و مهر با به ايراني برگرداند.

منبع: ماهنامه عرشيان
mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امام اصلاً برنامه‌شان بر بيدار كردن صبح نبود، يعني ما اگر خدمت ايشان بخوابيم، چه نماز شب و چه نماز صبح را چنان آرام مي‌خوانند كه ما صلاً بيدار نشويم. هيچ وقت امام براي نماز كسي را بيدار نمي‌كنند، مگر كسي بسپارد. ما مكرر مي‌سپرديم به ايشان كه ما را بيدار كنيد و ما را بيدار مي‌كردند. چون خانوده شوهر من برنامه‌شان اين بود كه صبح بچه را بيدار كنند به همين جهت همسرم صبح‌ها كه دختر من مكلف شد بيدارش مي‌كرد. من عادت نداشتم به اين كار و معتقد بودم كه اين كار درست نيست. اما ايشان معتقد بود كه بچه بايد عادت كند به بيدار شدن براي نماز صبح. تا زماني كه برنامه بر اين شد كه برويم نجف _ آن موقع امام در نجف بودند _ ما وقتي رفتيم نجف، به ايشان گفتم: بروجردي ليلا را بيدار مي‌كند. امام فرمودند: « از قول من به ايشان بگو خواب را بر بچه تلخ نكن.» اين كلام تأثير عميقي بر روح من و دخترم به جاي گذاشت به حدي كه بعد از آن دخترم سفارش مي‌كرد كه براي انجام نماز صبح به موقع بيدارش كنم.
خانم زهرا مصطفوي


منبع: مجله فكه   -  صفحه: 17

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

هنگامي كه مساله ازدواج حضرت امام مطرح شد، دختر آقاي ثقفي (همسر امام) قبول نمي‌كرد، شب در خواب ، حضرت رسول و ائمه طاهرين عليهم‌السلام را مشاهده كرد كه همراه آنها آقاي خميني نيزبه چشم مي‌خورد،‌ بعد از اين رويا با امام ازدواج نمود.

منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com