زندگی با امام
دكتر فتحي شقاقي دبير كل جهاد اسلامي فلسطين در يكي از سفرهايش به ايران قبل از ملاقات با امام، با قائم مقام رهبري در آن زمان در قم ملاقات كرده بود و سپس به جماران آمد و به ملاقات با امام تشرف يافت. بعد از اين دو ملاقات در حالي كه بسيار شگفتزده بود، از نگاه متفاوت و حتي متضاد مقام و قائم مقام برايم صحبت كرد. منبع: مجله پاسدار اسلام |
توي قم، زماني كه تازه به سپاه آمده بودم، روي پشتبام منزل نگهباني ميدادم. وقتي كه پاس بخش براي تعويض بعضي نگهبانها آمد، يكي از برادران نگهبان آن طرف پشتبام، برادري را كه نوبت نگهبانياش تمام شده و داشت به پايين ميرفت، صدا زد و گفت پايين كه ميروي، مقداري آب براي ما بياور؛ تشنهايم. منبع: مجله جاودانه ها - صفحه: 11 |
به عنوان يكي از خدمتگزاراني كه سالها در دفتر امام بودم، به جرأت ميتوانم بگويم در محدودهي زندگي شخصي حضرت امام هيچگونه تخطي از مقررات دولت اسلامي نديدم. منبع: كتاب برداشتهايي از سيره امام خميني (ره) جلد4 - صفحه: 289 |
برخي از شاگردان چون به كلاسهاي متعددي ميرفتند، گاه دير در كلاس درس حاضر ميشدند. ايشان از اين وضعيت ناراحت بودند. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد 5 - صفحه: 114 |
در جريان تصرف لانهي جاسوسي اكثر مسئولين مخالف بودند و هر روز مسألهي تازهاي مطرح ميكردند. منبع: كتاب برداشتهايي از سيره امام خميني (ره) جلد4 - صفحه: 248 |
|
|
|
امام شوخي با مزهاي با آقا مسيح، نوهشان، كرده بودند. روزي كه مسيح از جبهه برگشته و به خدمت امام رسيده بودند، امام خطاب به او گفتند: « تو شهيد نشدي كه بنياد شهيد ما را يك سفر به سوريه بفرستند؟! »
حجت الاسلام و المسلمين سيدحسن خميني
منبع: مجله فكه - صفحه: 9
تازه عمليات غرورآفرين فتحالمبين آغاز شده بود كه با بيت امام تماس گرفتيم و اعلام كرديم، وقت ملاقاتي براي فرزندان امام كه با اين فتح عظيم افتخار بزرگي آفريدهاند، اختصاص دهند. منبع: كتاب كوثرروح الله - صفحه: 48 |
|
|
بعضي مواقع ميديدند افراد تلفن ميزنند و از احوال بچه سئوال ميكنند و ميپرسند آيا غذايي خورده و خوابيده؟ حضرت امام ميفرمودند:زياد به فكر غذاي بچه نباشيد، بچه گرسنه نميخوابد، او چيزي پيدا ميكند و ميخورد.
مساله مهم، مسايل تربيتي است، چرا كه وقتي تلفن ميكنيد نميپرسيد كه نماز خوانده و خوابيده، نماز مهم است.
من به ايشان عرض ميكردم: بچه است و مكلف نشده، عيبي ندارد. ايشان ميفرمودند: ما روايت داريم كه بچهها را قبل از سن تكليف به نماز خواندن وادار كنيد.
منبع: پايگاه اطلاع رساني Wilayat.mihanblog.com
امام در طول شبانهروز حتي يك دقيقه وقت تلف شده و بدون برنامهي از قبل تعيين شده نداشتند. ايشان با توجه به شرايط سني و ميزان فعاليتي كه داشتند، باز هم ساعات خاصي را در سه نوبت- هر كدام بين يك تا نيم ساعت – به اهل منزل اختصاص داده بودند كه هر كدام از ما كه مايل بوديم، خدمت ايشان ميرسيديم و مسايلمان را مطرح ميكرديم. منبع: مجله فكه |
نوههاي امام (ره) همه شلوغ بودند. امام (ره) به دختر من كه از شيطنت بچهي خود گله ميكرد، ميفرمودند: من حاضرم ثوابي كه تو از تحمل شيطنت حسين ميبري، با ثواب تمام عبادات خودم عوض كنم. منبع: كتاب شرحي برجلوه هاي رفتاري امام باكودكان ونوجوانان |
امام به دخترش كه از شيطنت بچه خود گله ميكرد، گفتند: «من حاضرم ثوابي را كه تو از تحمل شيطنت حسين ميبري با ثواب تمام عبادات خودم عوض كنم.» عقيده داشتند كه بچه بايد آزاد باشد تا وقتي كه بزرگ ميشود، بايد آن وقت برايش حدي تعيين كنند. منبع: مجله فكه - صفحه: 17 |
|
|
امام هرگز هيچ يك از مقامات را در جاي خلوت به حضور نميپذيرفتند. ايشان در اين موقع ميفرمودند ما جاي خلوتي نداريم اين مطلب بدان جهت بود كه آنان نتوانند با توجه به اين كه ملاقاتشان با امام (ره) خصوصي بوده است مطالبي را بر خلاف، اظهار كنند و چند نفر شاهد صحبتهاي آنان با امام باشند.
منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني(ره) - صفحه: 357
اواخر سال 1367 اول ماه شعبان بود كه خدمت آقا رسيدم. مفاتيح دستشان بود و ميخواستند دعاهاي مخصوص ماه شعبان را بخوانند. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 108 |
|
|
وقتي براي كشيدن ناخن پايشان تشريف آورده بودند بيمارستان، جورابهايشان را من در اتاق عمل درآوردم. ديدم كه جورابها وصلهدار است. كف جورابها هر كدام يك وصلهي گنده افتاده و اين كوكهايي كه زده بودند، كوكهاي درشت كه اصلاً نشان ميداد خوب مثلاً يك آدم ناوارد مثل خود آقا آنها را كوك زده يا وصله كرده است.
منبع: مجله جاودانه ها - صفحه: 11
يك روز در آشپزخانه ظرف ميشستم و شيرآب را باز كرده بودم، آقا آمدند و گفتند چرا اينقدر شيرآب باز است؟ در حالي كه شير خيلي كم باز بود، با اينكه من خيلي ملاحظه ميكردم باز ايشان به ما تذكر ميدادند. گاهي كاهو برايشان ميبردم كه برگهاي دور آن را كنده بودم، آقا سفارش ميكردند: مبادا اينها را دور بريزيد. عرض كردم: آقا خاطر جمع باشيد ما با اينها سالاد درست ميكنيم. آقا وقتي براي كاري از اتاق بيرون ميآمدند اول تلويزيون را خاموش ميكردند و بعد از برگشتن دوباره روشن ميكردند. خيلي ملاحظه ميكردند كه اسراف نشود. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني(ره) - صفحه: 104 |