زندگی با امام
|
|
|
يك روز كه همه دور هم در اتاق جمع بوديم علي گفت: «من ميشوم امام، مادر هم سخنراني كند. آقا هم بشوند مردم. علي از من خواست كه سخنراني كنم. من كمي صحبت كردم و بعد به آقا اشاره كرد كه شهادت بده. آقا هم همانطور كه نشسته بودند شعار دادند. علي گفت: «نه، نه، بايد بلند بشي. مردم كه نشسته شعار نميدهند» بعد آقا بلند شدند و شعار دادند.
منبع: مجله فكه
در روزهاي اول جنگ يك روز خدمت امام (ره) بودم كه به من گفتند ما چند تفنگ داريم؟ شما تحقيق كنيد و به من بگوييد. منبع: مجله شاهد ياران - صفحه: 4 |
|
|
در جريان تصرف لانهي جاسوسي، اكثر مسئولين مخالف بودند و هر روز مسألهي تازهاي مطرح ميكردند.
يكي ميگفت: با آمريكا نميشود جنگيد؛ ديگري ميگفت: آمريكا در منطقه نيرو پياده كرده؛ يكي ميگفت: ناوگان آمريكا آمده است.
ولي امام ميفرمود: « آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند. »
لذا وقتي يكي از شخصيتهاي انقلابي از توطئهها پيش امام گله كرد، امام با آرامي دستي به سينهي ايشان زد و فرمود: « تو چرا ميترسي؛ هيچ طوري نميشود! »
حجت الاسلام و المسلمين انصاري كرماني
منبع: مجله فكه - صفحه: 9
|
|
امام (ره) نسبت به شهيد اشرفي اصفهاني علاقهي خاصي داشت. در آخرين ملاقاتي كه آن شهيد بزرگوار با امام (ره) داشتند، امام با ايشان معانقه گرمي كردند به طوري كه براي ايشان سابقه نداشت و پس از پايان ملاقات به بنده فرموند: من از برخورد امام چنين دريافتم كه اين آخرين ملاقات من خواهد بود. ايشان درست يك روز بعد از ديدار امام (ره) به شهادت رسيدند.
در منزل امام آينهاي به ديوار قرار داشت، اين آينه مخصوص امام بود كه هر وقت بلند ميشدند در آينه خود را مرتب ميكردند و من به اين نظم و ترتيب و كار امام از همان زمانها پي برده بودم. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني(ره) - صفحه: 154 |
كلّي وزير و سفير و نماينده توي اتاق بود. آن روزها امام (ره) از اين ملاقاتها زياد داشت. هربار هم كلي سؤال و مسأله بود كه ميشنيد و جواب ميداد. دربارهي مسايل روز اتفاقات داخلي و خارجي. با اين همه حواسش جمع همه چيز بود. منبع: بروشور فرهنگ سراي پايداري |
بنده تا ياد دارم و با ايشان زندگي ميكنم هميشه هر شب به نماز ميايستادند و در نماز شب مزاحم ديگران نبودند و سعي داشتند كه مزاحم من يا بچهها نباشند حتي يك شب هم ما به خاطر نماز شب امام بيدار نشديم مگر اين كه خودمان بيدار بوديم. مسافرت هم كه ميرفتيم وقتي آقا براي نماز شب حركت ميكردند آهسته راه ميرفتند و وضو ميگرفتند كه مزاحم ديگران نباشند. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 129 |
در مورد احترام امام به قرآن نكته جالبي از ايشان به طور مكرر ديدهام. گاهي به دلايلي قرآنهايي را در كيف دستي در محضر امام ميبرديم، در دفعات اوليه بدون توجه قرآن را همراه با چيزهاي ديگر از كيف بيرون آورده روي زمين ميگذاشتيم و امام كه مراقب بودند، ميفرمودند: «قرآن را روي زمين نگذاريد.» منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 3 |
در بيروني منزل امام به كساني كه ميآمدند خيلي احترام ميگذاشتند امام وقتي كه تشريف ميآوردند اگر به نظر مباركشان چيزي ميآمد كه به كسي برخوردي ميشد يا با شخصي رفتار درستي نشده بود تعرض ميكردند و خيلي مراقب بودند. حتي ايشان نگاه ميكردند كه مبادا به كسي چاي داده نشود و يا وقتي خادم بيت چاي را ميبرد مبادا كه چاي در نعلبكي ريخته شود و يا استكان كثيف باشد. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني(ره) - صفحه: 150 |
امام در پاريس ميخواستندكفش بپوشند. پايشان را كه بلند كردند تا روي روزنامه بگذارند، سؤال كردند: مثل اين كه اين روزنامههاي ايراني هستند؟ منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com |
در نجف من يك وقت سيگار ميكشيدم و در اواخر حس كردم كه برايم مضر است يعني طوري بود كه سرفه زياد ميكردم. تنگي نفس داشتم و سرگيجه هم داشتم. منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد2 - صفحه: 409 |
|
|
براي امام مصاحبت كساني كه احساس ميكردند از ديگران با تقواترند جالبتر بود. بودن با اين افراد ايشان را خوشحالتر ميكرد. در ابتدا با ديدي منصفانه به افراد نگاه ميكردند؛ گويي فردي درستكار و معتقد است، مگر خلافش ثابت ميشد اما در مواردي كه ميخواستند به كسي حكمي بدهند يا كسي را براي سمتي انتخاب كنند دقت زيادي ميكردند. سؤال و تفحص ميكردند تا شايستگي آن فرد براي احراز آن مقام برايشان ثابت شود.
راوي: فاطمه طباطبايي
منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 187
در يكي از آن روزها كه نوبت شستن ظروف به عهدهي من بود، احساس خستگي ميكردم و از خواهر خود خواستم كه به جاي من آن مسئوليت را انجام دهد. او ابا كرد. نزديك ظهر، وقت نماز حضرت امام بود. ايشان براي تجديد وضو رفته بودند كه به علت طولاني شدن غيبتشان نگران شده و به دنبالشان به آشپزخانه سر زدم. ناگاه متوجه شدم كه امام تمام ظروف را شستهاند و فرمودند: «سخن تو را شنيدم و احساس كردم نوبت من است.» و من از خجالت و شرم، تنها توانستم تشكر كنم. منبع: مجله فكه - صفحه: 4 |
يكي از نزديكان امام خميني (ره) ميگويد: اگر ما بدون توجه قرآن را روي زمين ميگذاشتيم، امام آن را بر ميداشت و ميفرمود: قرآن نبايد روي زمين بماند. منبع: پايگاه اطلاع رساني Wilayat.mihanblog.com |
دختري براي امام (ره) نوشته بود: اماما چون تو خدا را دوست داري، تو را دوست دارم. اماما چون تو با خدا رابطه داري، ما هم با تو رابطه داريم. » منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3 - صفحه: 246 |