زندگی نامه شهدای شاخص
عنوان : سردار شهيد ميثم كوشكي
:
1389/04/13<>
|
در آتشباران مرداد1362 ، مردي از قبيلة اشراق بر دستهاي مردم قدرشناس جهرم تشييع و در گلزار شهداي فردوس اين شهر به خاك سپرده شد . بر تابوت منور او كه با پرچم سه رنگ افتخار آذين شده بود نامي آشنا به چشم مي خورد كه بر سپيد كاغذ اين گونه نقش بسته بود . شهيد ميثم كوشكي تاريخ شهادت 1/5/1362 . تمام افتخارات و رشادتهاي اين سردار رشيد اسلام در قناعت نامي خلاصه شده بود . غريب بود و از دورها مي آمد اما آنها كه مي شناختندش لحظه اي آرام و قرار نداشتند . پس از پيروزي انقلاب نيز با گذراندن دوره هاي مختلف آموزش در بسيج ، خود را آماده دفاع از اسلام و ميهن اسلامي نمود و با ياري و همت بزرگواري چون شهيد مجتبي صفرزاده ، گروه رزمجوي شهيد مدرس را تشكيل داد . حضور در جبهة آبادان ( كوي ذوالفقاري ) اولين مأموريت شهيد با گروه ياد شده بود كه اين مأموريت از تاريخ 25/11/59 شروع و با فداكاريها و از جان گذشتگي هاي اين جان بركفان مكتب ولايت در تاريخ 25/11/60 به پايان رسيد . وي در مردادماه 1360 رسماً به عضويت سپاه پاسداران در آمد و مسئوليت حساس اطلاعات را عهده دار گرديد .
وي قبل از شروع عمليات والفجر 2 در واحد اطلاعات و عمليات تيپ المهدي ( عج ) به انجام امور محوله پرداخت و از آنجا كه تيپ ، در منطقه اي كوهستاني در غرب مأموريت داشت مسئووليت شهيد بسيار خطير و با دشواريهايي همراه بود اما او كه جاني مشتاق و شيفتة خدمت داشت ، سختكوش و پر تلاش به امر شناسايي مبادرت ورزيد و زمينه را براي حضور رزمندگان هميشه پيروز مهيا ساخت . وي در عمليات والفجر 2 با عنوان مسئوول محور انجام وظيفه كرد و هدايت نيروهاي گردان را بر عهده گرفت .
|
عنوان : سردار شهيد محمود حري
:
1389/04/13<>
شهيد محمود حرمي آزاده اي از تبار آزادگان و جزو سابقون بود . از همانهايي كه از همه پيشي مي گيرند . او در سال 1338 در نجف آباد متولد شد . در كودكي تحت تأثير محيط روحاني و مذهبي خانواده با مباني انسان ساز اسلام آشنا شد .
در دوران تحصيل چون شاهد يورشهاي وحشيانة مزدوران ساواك جهت دستگيري بعضي از اعضاي خانواده بود به ماهيت وحشيانة رژيم ستمشاهي پي برد .
با پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت كميتة انقلاب اسلامي درآمد و پس از آن به سپاه رفت و با توجه به تجربياتي كه در ساخت و انفجار مواد منفرجه داشت در واحد آموزش سپاه به آموزش پرداخت .
عشق و علاقة اين سردار شهيد به انقلاب اسلامي به حدي بود كه هر كدام از سنگرهاي آن مورد هجوم دشمن واقع مي شد او جزو اولين گروهها و سابقون در دفاع بود .
در غائلة گنبد ، آشوب كردستان ، فتنة كودتاي نوژه و حملة رژيم بعثي به ايران او جزو اولين نيروهاي اعزامي بود . از مسئووليتهاي او به فرماندهي سپاه سقز در كردستان و فرماندهي عمليات دستگيري كودتاگران نوژه اشاره كرد .با شروع جنگ تحميلي ، شهيد حري فرماندهي يك گروهان از نيروهاي اسلام را در دارخوين عهده دار شد و در سال 60 در جبهه فياضيه آبادان به فرماندهي و دفاع پرداخت .
او چون ضرورت به كارگيري نيروهاي زرهي را درك كرده بود از سابقون در اين امر شد و فرماندهي واحد تانك را پذيرفت . در اولين روزهاي تشكيل لشكر 8 نجف اشرف فرمانده زرهي لشكر 8 شد و در عمليات فتح المبين حماسه ها آفريد و در ضمن آن برادر كوچكش مسعود را تقديم راه سرخ انقلاب نمود . محمود چنان درگير جنگ بود كه حتي حاضر نشد در مراسم برادرش شركت نمايد و سنگرش خالي بماند .
در عمليات بيت المقدس پس از نبردي بي امان با دشمن در حالي كه 40 روز از شهادت برادرش نگذشته بود از ساير همرزمان سبقت گرفت و در تاريخ 26 / 2 / 61 جزو مقربان حق شد .
عنوان : سردار شهيد مصطفي زواره اي
:
1389/04/13<>
|
مصطفي به سال 1340 در روستاي (( حصار بالا )) از توابع ((ورامين )) در خانواده اي متقي و متدين، ديده به جهان گشود . وي در دامان خانواده اي با احساسات پاك مذهبي ، تربيت و نمشيت يافت و در هفت سالگي ، قدم در راه كسب علم گذاشت . دورة ابتدايي را در زادگاه خود ، با موفقيت تمام كردو وارد دورة توسطه شد .
|
عنوان : سردار شهيد مهدي رحيم زاده
:
1389/04/13<>
سردار شهيد مهدي رحيم زاده در سال 1343 در نجف آباد بدنيا آمد و در همان جا به تحصيل پرداخت براي اولين بار در عمليات طريق المقدس شركت كرد و از ناحية كمر مجروح گرديد .
پس از بهبود مجدداً به صف دلاوران پيوست و مسئوول امور مالي لشكر زرهي 8 نجف اشرف گرديد و در عمليات والفجر 4 نيز با اين سمت وارد صحنه شد . بعد از عمليات بدر مسئووليت تبليغات را پذيرفت و چون به اهميت كار تبليغاتي واقف بود بي وقفه تلاش مي كرد . سردار مهدي رحيم زاده در عمليات والفجر 8 از ناحية پا مجروح شد و اين جراحت منجر به قطع عصب پاي او از زانو گرديد ولي اين مسائل كوچكتر از آن بود كه خللي در ارادة فولادين مهدي ايجاد كند به خصوص اينكه در سال 1361 برادر كوچكترش در كردستان بر او پيشي گرفته به جمع شهدا پيوسته بود .
مجروحيت پا ، رحيم زاده را شش ماه از صحنه پيكار دور نگاه داشته ولي به محض اينكه توانست راه برود ولوبه سختي و با عصا ، به جبهه بازگشت و علاوه بر سمتهاي قبلي به عنوان مديديت داخلي لشكر نيز منصوب گشت . وي با اشتياق و تلاش خستگي ناپذير شبانه روز در لشكر فعاليت مي كرد و براي برنامه هاي آينده طرح ريزي مي نمود .
او به بسيجي ها عشق مي ورزيد و بسيجي بودن را از افتخارات خود مي دانست . عشق او را به بسيج همه مي دانستند . در پيام فرماندهي لشكر 8 نجف اشرف به مناسبت شهادت وي چنين آماده است :
آري او يك بسيجي نمونه بود همه چيز او بسيجي بود ، يك بسيجي عاشق خدا بود ، يك بسيجي عاشق دعا و نيايش و عاشق ابا عبدالله الحسين . او هيچ موقع احساس خستگي نكرد .
مهدي در حفظ بيت المال بسيار دلسوزانه عمل مي كرد و از كوچكترين اسراف ناراحت مي شد . هر كاري را كه اراده به انجام رسانيدن آن مي كرد با تمام توان و اخلاص انجام مي داد و ديگران را به صبر و تقواي الهي دعوت مي كرد و مي گفت : تمام مصائب و مسائل و مشكلات از بي تقوايي است . نماز و دعايش بسيار با خضوع و با حضور قلب بود .
از ديگر مشخصات بارز او اطاعت از اوامر ولايت فقيه و به تبع آن فرماندهي بود كه از او يك انسان كامل ساخته بود . ختام انتهاي عمر گرانبار اين كبوتر شكسته بال كه تمامي سعي و تلاشش رسيدن به آستانة قرب و طواف گرد حرم خالي از اغيار يار بود ، با شهادت بود . سردار مهدي رحيم زاده در تاريخ 24/7/66 از باده محبت سرمست شد و به خيل خلوتيان ملكوت و سوختگان عشق حق پيوست .
عنوان : سردار شهيد محمود وحيد نيا
:
1389/04/13<>
|
سردار شهيد محمود وحيد نيا در يكي از روزهاي سال 1338 در شهر نخل و نارنج ـ جهرم قهرمان ـ در حاليكه زمين و زمان داغدار شهادت اولين پيشواي نور حضرت مولي الموحدين علي( ع ) ـ بود ، ديده به جهان گشود . وي در دامان پدر و مادري مهربان پرورش يافت و از كودكي تحت توجهات اين دو بزرگوار الفباي محبت را آموخت .
|
عنوان : سردار شهيد محمد علي برزگر
:
1389/04/13<>
|
آخرين بار كه مي خواست به جبهه برود همه خانواده دورهم جمع شده ومنتظر علي بودند وقتي كه از همه رفقا ودوستان كه خيلي هم به آنها دلبستگي داشت خداحافظي كرد ه بود به خانه آمد.در جمع خانواده با شوخيهائي برگفته از فرهنگ صميمي جبهه شور وحال خاصي ايجاد كرد و به آن محفل كوچك معنويتي ويژه بخشيد .با آن كه چنين جلسات مهربانانه اي بارها خانواده رادورهم جمع كرده بود اما آن شب همه از چهره نوراني ولبهاي پرخنده او مي خواندند كه علي آن علي هميشگي نيست آن شب به ياد ماندني آخرين شب زندگي اودر جمع خانواده وفاميل بود.
جراحت شديد پاگوشه اي از جانبازي واز خودگذشتگي اورابه نمايش گذاشت واوكه دلي مالامال از عشق وشوريدگي داشت ،سرانجام درشامگاه خونين پنجشنبه بيست وشش خرداد 1367 بر قله قلميش در منطقه ماووت زخم اشتياق راباديدار دوست مرهم نهاد وباپيكري پاره پاره به ديدار حضرت دوست شتافت .وي درزما ن شهادت مسؤوليت جانشيني گردان قمر بني هاشم از تيپ امام حسن (ع)رابه عهده داشت وبا مرگ سرخ خود اين مهم رابرعهده ديگر سوختگان همرزم خويش نهاد.سردار شهيد محمدعلي برزگر از شهيدان اهل قلم واز جمله هنرمنداني بود كه غم مويه هاي خود را بعضا به صورت شعر يانوشته به يادگار گذاشته است . |
عنوان : سردار شهيد محمد علي دعايي
:
1389/04/13<>
|
يكي از روزهاي سبز سال 1342 محمد علي دعايي مثل يك تغرل ناب بر شبهاي شعر شيراز چكيد . صميمي ، شبنم خورده و باطروات . اذاني ملكوتي كه آن روز در گوشش طنين انداز شد وجودش را از عشق آكنده كرد . روزها مثل باد گذشتند و حالا محمّد علي ، دانش آموز دبيرستان است و ياد گرفته هر جا نويدي ديد كربلاي كوچكي برپاكند . مدير مدرسه به مادرش مي گويد : ‹‹ علي در دبيرستان اغتشاش برپا مي كند ›› و علي با صلابت مي گويد : ‹‹ من در برابر هر كسي كه بخواهد از طاغوت حمايت كند خواهم ايستاد ›› .
|
عنوان : سردار شهيد محمد همامي
:
1389/04/13<>
شهيد محمود همامي در نوروز 1338 در شهرضا ميان يك خانواده كارگري بدنيا آمد با پشتكار و جديت و پشتكار مراحل تحصيل را پشت سر گذاشت وارد دانشگاه شد .محمود به زودي در سلك دانشجويان متعهد و پيوسته باروحانيت در آمد .
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با تعطيلي دانشگاهها محمود وارد سپاه شده در واحد تبليغات و انتشارات مشغول خدمت گرديد او كه به ضعف فرهنگي مردم به خصوص در روستاها پي برده بود به مدت 10 ماه در منطقه محروم و مستضعف "وردشت " سميرم در خدمت عشاير بود .
شهيد همامي علاوه بر فعاليت هاي فرهنگي و تشكيل كلاسهاي آموزش قرآن به كارهاي عمراني و اقتصادي نيز مي پرداخت تا وضعيت معيشتي عشاير منطقه بهبود پيدا نمايد .
سردار همامي كه به قصد دفاع از سنگرهاي اسلام وارد سپاه پاسداران شده بود با شروع جنگ عزم پيكار با دشمنان اسلام را داشت ولي به لحاظ نياز وي در سميرم و حساسيت اين منطقه و از طرفي كارايي بسيار خوب او كه ثمرات تلاشش حتي تا امروز نيز مشخص است مسئولينن از اعزام وي به جبهه خود داري مي كردند محمود با تلاشهاي فراوان موفق گرديد در تابستان 1360 در جبهه هاي نبرد حضور يابد و در عمليات ثامن الئمه و شكست محاصره آبادان شركت كند او در جبهه ماند تا در عمليات تنگه چزابه به مقبله با متجاوزين بعثي رفت و پس از نبردي سهمگين و جانانه مجروح گشته به شهر ضا جهت مداوا بازگشت .
با بهبود نسبي دوباره به جبهه رفت تا در عمليات بزرگ فتح المبين تا در كنار ساير دلاوران باشد محمود در مرحله دوم عمليات در دشت عباس مجددا مجروح و به مشهد اعزام شد جراحت وي اينبار عميق بود و نيز به معالجه طولاني تري احتياج داشت اين فرصت مناسبي بود كه محمود ازدواج نمايد پس از ازدواج در سپاه شهر ضا مشغول خدمت شد و ساعتهاي متمادي از عمر شريفش را به تدوين صفحات ايثار و حماسه شهيدان گلگون كفن خط سرخ انقلاب اختصاص داد تا اينكه روحيه شهادت طلبي و حماسه آفريني اين عزيزان كه محمود زندگاني آنها را مي نگاشت در خود او شور و شعفي مضاعف ايجاد نمود .
در مرداد ماه 61 براي آخرين بار عازم جبهه شد تا با خون خود سر فصل تازه اي در تاريخ شهادتها و حماسه ها بگشايد اينبار سردار محمود امامي كه در امتحان فداكاري قبول شده بود به معاونت گردان يا مهدي منصوب شد و به خدمت صادقانه در جبهه مشغول گرديد .
عمليات محرم ، عاشوراي محمود بود وي كه مدتها براي رسيدن به آستانه معبود لحظه شماري كرده بود در مرحله دوم عمليات محرم در اوج ايثار و حماسه با مسئوليت جانشيني گردان دعوت حق را لبيك گفت و به جمع شهدا پيوست او كه بخشي از عمر پر بركت خود را صرف تدوين زندگينامه شهدا كرده بود نگارش خون نامه خود را بر عهده ما گذاشت .
عنوان : سردار شهيد محمدحسن ترابي خواه
:
1389/04/13<>
درتابستان 1330كودكي درجهرم ديده به جهان گشود كه اورا محمد حسن ناميدند.پدرش درنخلستانها ي هميشه سبز جهرم روز وشب تلاش مي كرد كه تادسترنج اوراحت خانواده اي باشد كه اينك چهار مين عضو آن باعشق وشور وعاطفه پابه عرصه حيات گذاشته بود.
شهيد ترابي خواه روزهاي كودكي راتحت توجهات پدرومادر ي مهربان سپري نمود ودرآستانه پاييز سال 1336 دردبستان دهباش جهرم مشغول به تحصيل گرديد وي دوران مختلف تحصيل رابا موفقيت پشت سرگذاشت وبادريافت مدرك ديپلم طبيعي از دبيرستان خواجه نصير جهرم وارد دانش گاه فني شيراز شد ورشته مكانيك راجهت ادامه تحصيل در مقاطع عالي برگزيد.
درسال 1353 وبعدازاتمام دوره كارداني به خدمت نظام درآمد وفنون نظامي وآموزشهاي رزمي رادر دوره دوساله خدمت فراگرفت وي درسال1335 به استخدام آموزش وپرورش در آمد ودرمدارس شهرستان لار ساعاتي از عمر گرانبهاي خودرابه تعليم وتربيت اختصاص داد آن شهيد بزرگوار فعاليت هاي سياسي خودراازهمين زمان آغاز كرد وباتكثير وتوزيع اعلاميه هاونوارهاي حضرت امام گامهاي مؤثري درافشاي ماهيت پليد رژيم برداشت خانه كوچك ومحقرايشان پايگاه فعاليتهاي سياسي بودو بسياري ازكساني كه دل به فرداهاي روشن انقلاب بسته بودند درهمين مكام مقدس به سازماندهي تظاهرات وراهپيماييها وانجام ديگر فعاليتهاي انقلابي مي پرداختند وي درجريان همين مبارزات بارها مورد تعقيب و بازداشت قرار گرفت ،اما اوكه به اهداف متعالي خويش اعتقاد راسخ داشت هربار مشتاق تر ازپيش به جمع دوستان انقلابي خود پيوست تااينكه طلوع فجر پيروزي از مشرق ولايت دميد وسرود پيروزي درگوشه گوشه ايران اسلامي نواخته شد.
سردارشهيد محمد حسن ترابي خواه پس ازپيروزي انقلاب به همراه جمعي ديگر از مردان خون وقيام اولين هسته كميته را درجهرم بنيان نهادوخودباپذيرفتن مسؤوليت كميته فعاليتهاي چشمگيري راعليه دشمنان اسلام وانقلاب آغاز كر دوي درادامه رسما به عنوان يك سرباز جان بركف درسپاه تازه تاسيس جهرم انجام وظيفه كرد تااينكه شعله هاي آتش جنگ از جنوب كشورزبانه كشيد.
سردار شهيد ترابي خواه به علت دارا بودن مسؤوليتهاي حساس در سپاه به مدت يك سال از حضور درميادين جنگ محروم ماند امادراوايل اسفندماه1360 باشوروحالي خاص به جمع طلايه داران مكتب نورپيوست وباپذيرفتن مسؤوليت فرماندهي وسازماندهي سنگرسازان بي سنگر در جهاد سازندگي در عمليات غرور آفرين وسرنوشت ساز فتح المبين شركت كرده وباجديت تمام به انجام امور مهندسي عمليات همت گماشت وباسعي وتلاش بسيار گامهاي مؤثري درپيروزي رزمندگان اسلام برداشت به گونه اي كه هنوز بعد از سالها نام بلند اودرميان حماسه سازان هشت سال دفاع مقدس به نيكي مي در خشد اگرچه مدت زمان حضوروي در جبهه از 25 روز تجاوز نكرد سرانجام وي در پنجم فروردين 1361 درجريان عمليات يادشده مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت ودرشهرك خلخال شوش در منطقه اي معروف به تپه سبز باتقديم خون سرخ خويش به افتخار شهادت نايل آمد بدين ترتيب كارنامه افتخارات يكي ديگر از مردان خون وحماسه بسته شد وسرداري ديگر به خيل عاشقان شقايق پيشه پيوست .ازاين شهيد دوفرزند به يادگار مانده است كه دومين فرزند آن بزرگوار اندك زماني بعد از شهادت پدر چشم بر نگاه اندوهبار مادر گشود وبه يادمان عمليات فتح المبين ورمز مبارك يازهرا نام بلند زهرا را براي اوبر گزيدند .ديگر فرزند شهيد مهدي نام دارد كه دربخشي از وصيت نامه شهيد برتربيت صحيح او تاكيد شده است.
عنوان : سردار شهيد محمّد رضا بديهي
:
1389/04/13<>
|
وقتي با شمال نسيم در انتهاي جاده شيراز ـ فسا به ‹‹ تل كديوري ›› مي رسي در حقيقت به دروازة شهري تاريخي رسيده اي كه از همان ابتداي ورود با عطر نجيب نارنج به استقبال تو مي آيد . چشم كه باز مي كني از بين تمام مردم شهر شهيد محمد رضا بديهي لبخند مهربان و هميشگي از بلنداي تابلويي كه به يادمان او و سه تن از سرداران شهيد گردان فجر بر سر در شهر آويخته شداست به تو خير مقدم مي گويد و. در همان ابتدا دلت را جا مي گذاري و ديروزهاي خون و حماسه را در نگاه معصوم ‹‹ او ›› تكرار مي كني . به ياد ‹‹ حاج محمود ›› مي افتي و ‹‹ مرتضي ›› را در تبسمي مهربان لبخند مي زني و در بوي باروت شناور مي شوي . تازه يادت مي آيد كه به نارنجستان فسا رسيده اي ، به شهر المهدي ( عج ) به شهر مردان فجر ، به شهر سرداران گمنام ، به شهر شهيد اسلامي ، شهيد كيهان پور و به شهر شهيد محمد رضا بديهي ، شهيد بزرگواري كه عملياتهاي شكست حصر آبادان ؛ رمضان ؛ ثامن الائمه ؛ فتح المبين ؛ بيت المقدس ؛ والفجر مقدماتي و والفجر 1 و 2 و 4 و 8 و عمليات خيبر و بدر و كربلاي 4 و 5 قهرمانيهاي اوست . دنبال شهيد مي گردي ؛ كجا ؟ هر جا كه باشد وانگار دنيا را به تو داده اند وقتي در پرونده هاي كنگرة سرداران ( خلاصة خوبيها ) به نام مقدس شهيد مي رسي ، پرونده را كلمه كلمه مي خواني ؛ شهيد محمدرضا بديهي ؛ فرزند : مرتضي ؛ تاريخ تولد : 18 / 3 /1340 ؛ متأهل ؛ داراي سه فرزند ؛ ميزان تحصيلات : سوم راهنمايي ؛ عضويت در بسيج : 1 / 7 / 59 ؛ مسئووليت شهيد در جبهه : وي از مؤسسان گردان هميشه پيروز فجر از لشكر 33 المهدي بود ؛ آخرين مسئووليت شهيد در جبهه : فرماندهي گردان : شرح رشادتها ؛ اين پاسدار سرافراز انقلاب در عمليات كربلاي 5 اگر چه چندين بار مجروح گرديد اما حاضر نشد به عقب برگردد و آن چنان پايمردي و ايستادگي كرد تا به درجة رفيع شهادت نايل آمد ؛ تاريخ شهادت : 9 / 11 / 65 ؟ محل شهادت ؛محور شلمچه . با نام خونين ‹‹ شلمچه ››بغض ؟ گلويت را مي گيرد و با همين چند جملة ساده در عطرافشان بهار 1340 زاده مي شوي و در نهم بهمن ماه 1365 با اصابت تركش خمپاره با خودت بدرود مي گوئي و در برزخي از رفتن و ماندن آخرين وصاياي خودت را مويه مي كني : ‹‹ خدا را فراموش نكنيد ، در هر حال به ياد خدا باشيد و از او كمك بخواهيد . پيرو ولايت فقيه باشيد پيرو خون شهدا .›› |
عنوان : سردار شهيد محمد حسن فرد
:
1389/04/13<>
|
شهر مذهبي استهبان در نهم شهريور 1340 شاهد تولد كودكي بود كه در خانواده اي متدين ديده به جهان گشود . ميلاد او را آبشاران هميشه جاري استهبان با رقص دلفريب خود در ميان درختان نار و انجير و چنار جشن گرفتند . او را به ميمنت نام مبارك حضرت رسول اكرم (ص) محمد ناميدند . محمد دوران مختلف تحصيل را به ترتيب در دبستان مغربي ، مدرسه راهنمايي دهخدا و دبيرستان امير كبير پشت سر گذاشته و نهايتاً موفق به اخذ مدرك ديپلم تجربي گرديد .
|
عنوان : سردار شهيد محمد نوري
:
1389/04/13<>
|
روستاي اسير از بخش گله دار لامرد در سال 1334 با اولين گريه كودكانه نوزادي از تيره سرخ شقايق تولدي دوباره يافت و در شميم روح بخش اذان ، اسپند سوز نام سرداري رشيد را جشن گرفت . سردار شهيد محمد نوري افتخار مردم خون گرمي است كه هنوز آوازهاي زخمي او را شروه شروه مي كنند و يادمان رشادتهاي او در عملياتهاي فتح بستان ، طريق القدس ، فتح المبين ، بيت المقدس ، والفجر 8 و كربلاي 3 و 4 را به تكريم و تعظيم نشسته اند .
|
عنوان : سردار شهيد محمد رحيمي
:
1389/04/13<>
|
سردار شهيد محمد رحيمي در سال 1338 در روستاي زمان آباد زرين شهر در خانواده اي مستضعف ديده به جهان باز كرد . پدر و مادرش به لحاظ دامداري اكثراً در كوه هاي بختياري به سر مي برند و زندگي عشايري داشتند . محمد همراه برادر بزرگ خود به تنهايي در روستا به تحصيل پرداخت و پس از آن جهت پيدا كردن كار روانه اصفهان شد و رد يك كارگاه صنعتي به كار مشغول شد تا امرار معاش نمايد .
|
عنوان : سردار شهيد محمّد پيروزبخت
:
1389/04/13<>
|
در صبحگاهان شبي كه تپة معروف ‹‹ ولاي گو ›› حلبچه فتح شده بود ، دشمن سخت بر آن منطقه جولان مي داد . من و محمّد براي ديده باني به آن سمت رفته بوديم . با ديدن برج و باروهاي دشمن ، گوشه اي سنگر گرفته و با دوربين منطقه را زير نظر داشتيم . چشمهاي شيشه اي دوربينمان از تمام دنياي آدمها تنها كوه و تپه هاي خاكي دشمن را مي ديد و سيمهاي خاردار پيچ پيچ و اخمويي كه خاك معصوم را در چنگالهاي آهني خود گرفته بودند . فكر كردم خواب مي بينم ، اما خوب كه دقيق شدم ديدم جواني در روز روشن و در ميدان ديد دشمن كوردل ، با احتياط سيم خاردارها را باز مي كند و جلو مي رود . به چشمم آشنا آمد ، فكر كردم اشتباه مي كنم اما .... باورتان نمي شود ! محمّد خودمان بود !!! تعجب كردم . او كه چند دقيقه پيش در كنار من بود . چطور با اين سرعت خود را به چند متري دشمن رسانده بود (1) ؟!!!
|
عنوان : سردار شهيد محمد حسين فولادفر
:
1389/04/13<>
|
چند روز بعد از واقعه خونين پانزده خرداد1342 اولين گريه هاي كودكانه محمد حسين سكوت شوم ستم شاهي راشكست وبدين ترتيب يكي ديگر ازسرداران سبز پوش سپيده پابه عرصه حيات گذاشت پانزده سال بعد مشتهاي گره كرده وفريادهاي آتشين اووهزاران شوريده ديگر درهم آميخت وپايه هاي حكومت طاغوت رابه لرزه درآورد وبه راستي اين همه تجسم كلام نوراني مردي بود كه درآغاز ين روزهاي قيام ياران خودراهمان اطفال آرميده درگهواره ها ميدانست محمد حسين از شيفتگان آن پير كبير بود وهمواره دربزرگداشت مقام روحاني امام (ره)تاكيد خاص داشت .
|