موضوعات و نوشتار های مربوط به دین مسیحیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دشمنان اسلام، شبانه روز در تلاشند تا با مخفی کردن تمام آموزههای اخلاقی اسلام، و با تبلیغات دروغ، آن را خشن جلوه دهند اما حقجویان، هیچگاه فریب این تبلیغات را نمیخورند؛ چرا که اساس اسلام بر روی محبت کردن بنا شده است تا جاییکه شروع ارتباط در آن با «سلام» کردن، با ابراز علاقه به طرف مقابل و با پیام سلامتی، صلح و دوستی به مخاطب شروع میشود. حتی به فرمودهی قرآن کریم، در برخورد با جاهلین نیز باید از واژهی پر معنای «سلام» استفاده کرد. همینطور اهمیت محبت در اسلام تا جایی است که امام صادق (علیه السلام) در روایتی ملاک و میزان سنجش اندازهی ایمان را در محبت و دوست داشتن همسر میدانند.[1]
بالاتر از اینها در اسلام، حتی به دشمنان نیز باید محبت کرد؛ منتهی از این نکته نباید غافل شد که بر خلاف عدهای که به هدف جذب حداکثری افراد به دینشان، «محبت» را مطابق میل مخاطبِ خود تعریف میکنند، محبت در اسلام، متعادل بوده و در آن افراط و تفریط نباید کرد. مثلا محبت به دشمن به این نیست که او را آزاد بگذارید تا هر کاری که دلش خواست بر سر شما بیاورد، بلکه این است که طبق دستورات و آموزههای اسلامی، باید قبل از دشمن، جنگ را شروع نکرد، به دشمن فحش و ناسزا نگفت هر چند او ناسزا بگوید، اگر اسیر شد و یا خودش را تسلیم کرد، با او بد رفتاری نکنیم و یا در محبت به یکدیگر، نباید محبت شیطانی و همراه با شهوت باشد که چارچوب آنها در دین کاملِ اسلام، مشخص شده است.
پینوشت:
[1]. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، 1413، ج 3، ص 384
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ رابطهی ایمان و عقل برای بزرگان هر دینی مسئله ایست که در طول تاریخ ادیان بزرگ مورد بررسی بوده؛ در مسیحیت نیز شاهد چنین مباحثی هستیم با این تفاوت که آنچه در اعتقادات رسمی است با آنچه که در عمل انجام میشود هماهنگ نیست. در اعتقادات رسمی مذهب کاتولیک آمده است «گرچه ايمان فراتر از عقل است، هرگز مغايرت واقعى بين ايمان و عقل وجود ندارد. از آنجا كه همان خدايى كه اسرار را آشكار میكند و ايمان را اعطا میکند، امكان ندارد خود را انكار كند و ممكن نيست حقيقت با حقيقت متناقض باشد ... در نتيجه، تحقيق روشمند در تمام شاخههاى معرفت، ممكن نيست معارض با ايمان باشد، زيرا امور جهان و امور ايمان از مصدر واحد يعنى خدا نشأت مىگيرند.»[قنبری، حسن، تعالیم کلیسای کاتولیک، ص67] اما وقتی به اعتقادات مسیحت مینگریم نوعی تعارض بارز و به شدت آشکار بین عقل و ایمان مسیحی میبینیم آن هم در مسئلهای اساسی به نام تثلیث؛ تثلیثی که بیان میکند خدایی هست که در عین اینکه واحد است سه تاست! پدر، پسر و روح القدس هر سه خدای کامل هستند و هیچ نقصی در الوهیت ندارند، اما هر سه، مجموعا یک خدای کامل هستند! مسیح مولود از پدر است اما هر دو خدای کامل هستند! روح القدس از پدر و پسر صادر میشود اما باز هم هر سه خدای کامل هستند! و ... با این وجود آیا ایمان به تثلیث با عقل سازگار است؟
آیا چنانچه در تعالیم کلیسای کاتولیک آمده است در ایمان مسیحی، تعارضی بین ایمان و عقل نیست؟ اگر نیست با این همه گزارههای ضد عقل در تثلیث که اشاره شد چه میکنیم؟
پینوشت:
تعالیم کلیسای کاتولیک، پدیدآورنده کلیسای کاتولیک، مترجمان حسن قنبری، حسین سلیمانی،احمد رضا مفتاح، انتشارات دانشگاه ادیان، قم، 1388، ص 67
مسیحیان همواره سعی دارند عیسی مسیح را در کتاب مقدس با چهرهای که مهربانی مطلق است و هیچگونه خشونتی از او صادر نشده است، ارائه دهند اما وقتی با دقت کتاب مقدس مسیحی را مطالعه میکنیم به نکتهای عجیب برخورد میکنیم که در ذهن خواننده سوال پیش میآورد که اگر مسیح آنچنان که معرفی میشود باشد، پس این رفتار چیست؟ ماجرا از این قرار است که عیسی و حواریونش از منطقهای عبور میکردند و او قصد داشت از میوهی درخت انجیری استفاده کند اما آن درخت میوه نداشت؛ چرا که وقت محصولش نبود اما مسیح به دلیل اینکه آن درخت در فصلش میوه نداشت آن را نفرین میکند و درخت به جرم میوه نداشتن در فصلی که نباید میوه داشته باشد خشک میشود: «کمی دورتر درخت انجیر پربرگی دید؛ پس به طرف آن رفت تا شاید انجیری پیدا کند. ولی روی آن جز برگ چیز دیگری نبود، چون هنوز فصل میوه نرسیده بود».[ترجمه تفسیری کتاب مقدس، مرقس، 11 : 13]، «صبح روز بعد، وقتی به اورشلیم باز می گشتند، شاگردان درخت انجیر را دیدند که از ریشه خشک شده است. پطرس بخاطر آورد که عیسی روز قبل، درخت را نفرین کرده بود. پس با تعجب گفت :استاد نگاه کنید! درخت انجیری که نفرین کردید، خشک شده است!»[ترجمه تفسیری کتاب مقدس، مرقس، 11 : 20-21] اینکه محبت فراوان و مطلق مسیح، چگونه با نفرین کردن به درختی که میوه ندارد در زمانی که فصل محصول نیست، قابل جمع است، جای سوال میباشد!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از ترفندهایی که مبلغان مسیحیت تبشیری برای دورکردن مخاطبان خود از اسلام استفاده میکنند عبارت از اینکه به طرف مقابل الغا میکنند که: «خدای اسلام خدای آتش است و اگر از دستوراتش گوش نکنی تو را به جهنم و آتش ابدی خواهد انداخت اما خدای مسیحت خدای محبت است و خبری از آتش نیست».[تحقیقات میدانی] اظهارات این افراد باعث می شود که ما به سراغ کتاب مقدس مسیحی رفته و جهنم در آن را بررسی کنیم و ببینیم که در مسیحت جهنم چگونه است؛ جهنم آتش ابدی است [متی، 25 : 41]، خجالت و حقارت جاودانی [دانیال 12 : 2]، ویرانی ابدی [دوم تسالونیکی، 2 : 1] و دریاچهی آتش و کبریت [مکاشفه، 10 : 20] و عذاب جاودانی [متی 25 : 46] است. میبینیم که جهنم مسیحی تفاوتی با جهنم از دید اسلام نداشت و اظهارات مسیحیت تبشیری سخنان بیاساسی بیش نیست.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_شریعت سخت یهود شاید بزرگترین مانع برای گسترش مسیحت پولسی بود چرا که او خود را مأمور گسترش مسیحت به غیر یهودیان میدانست و غیر یهودیان هم که در محیط شریعت محوری رشد نکرده بودند، به راحتی نمیتوانستند مسیحیت همراه با شریعت سخت را قبول کنند لذا پولس برای رفع این مشکل بنا بر نسخ شریعت نمود؛ او در مرحلهی اول حکم ختنه را که از مهمترین احکام تورات است[ترجمه قدیم کتاب مقدس، پیدایش، 17 : 10] غیر ضروری دانست و در گام بعد تمام شریعت را بیفایده خواند: «بخوبی می دانیم که انسان با اجرای احکام شریعت، هرگز در نظر خدا پاک و بی گناه به حساب نخواهد آمد، بلکه فقط با ایمان به عیسی مسیح ، پاک و بی گناه محسوب خواهد شد»[ترجمه تفسیری، غلاطیان 2 : 16]. اما خود مسیح در مورد شریعت نظرش چه بود؟ «گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صُحُف انبیا را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام (کامل) کنم. زیرا هر آینه به شما میگویم، تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود...[ترجمه قدیم کتاب مقدس، متی 5 : 17-20]
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_در نگرش اسلامی حواریون از مقام و منزلتی والا برخوردار هستند و پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله و آله و سلم) آنان را دوازده شخص خالص و انتخاب شده برای یاوری عیسی (علیه السلام) میداند که در نصرت خداوند کوشا، شجاع و آماده بودند؛ در ایمانشان از هر شک و تردیدی پیراسته بودند و عیسی (علیه السلام) را با بصیرت، خلوص، جدّیت و خضوع یاری میکردند [رک: مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 36، ص 309، حدیث 149] ولی در اناجیل زندگی آنها متفاوت است و حواریون را انسانهایی نه معمولی، بلکه اینگونه معرفی میکند: سست عنصر و سخت دل [مرقس، 6 : 52] بیایمان [مرقس، 16 : 14] و بیوفا به مسیح [متی، 26 : 56] معرفی میکند. شدت شماتت مسیح نسبت به حواریون چنان است که آنها را تهی از ایمان، حتی به اندازهی دانهی خردلی میداند: «عیسی ایشان را گفت، زیرا هرآینه به شما میگویم، اگر ایمانِ به قدر دانه خردلی میداشتید، بدین کوه میگفتید از اینجا بدانجا منتقل شو، البتّه منتقل میشد و هیچ امری بر شما محال نمیبود»[متی، 17 : 20].
پینوشت:
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴
در اوایل قرن بیستم نهضتی در مسیحت توسط چارلز فاکس پرم به نام نهضت پنطیکاستی ابداء شد که نامش از عبارت کتاب مقدسشان (ترجمهی قدیم کتاب مقدس، اعمال رسولان 2 : 1) اخذ شده است. پیروان این جنبش عقاید جالبی دارند؛ برای مثال معتقدند دیوهای گوناگونی وجود دارند که باعث بیماریهایی در انسان میشوند مانند دیو کمردرد، دیو سرطان، دیو افسردگی و به طور کلی دیوهای بیماریهای لاعلاج؛ و مدعی هستند کسانی که ایمان واقعی به مسیح دارند میتوانند این دیوها را بیرون کنند و در نتیجه فرد شفا پیدا کند، لذا برنامههایی با حضور هزاران نفر اجرا میکنند و به اصطلاح بیماران را در نام مسیح شفا میدهند.
فارغ از اینکه روشهایی که آنها به کار میبرند برای درمان موقتی بیماران، استفاده از هیپنوتیزم، تلقین و ... است، این سوال مطرح میشود که اگر واقعا منشأ این بیماریها وجود دیو در بدن است چگونه است که این دیوها در بسیاری موارد با دارو از بین میروند و برای از بین رفتنشان، هیچ احتیاجی به داشتن ایمان خالص نیست؟
طلاق در عهد قدیم (بخش اول کتاب مقدس مسیحی) جایز شمرده شده است [ترجمه قدیم کتاب مقدس، تثنیه 24 : 1-4) اما این مسئله در عهد جدید (بخش دوم کتاب مقدس مسیحی) با حکمی بسیار سخت، یعنی عدم جواز طلاق مگر به علت زنا همراه است: «هر کس بغیر علّت زنا، زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن او میباشد، و هر که زن مُطَلَّقه را نکاح کند، زنا کرده باشد»[ترجمه قدیم کتاب مقدس، متی 5 : 31] تا جایی که اعتراض شاگردان خود مسیح را در پی دارد و وقتی متوجه چنین سختگیری میشوند که فقط در صورت رخ دادن زنا، می توانند طلاق دهند کنایه وار میگویند: «اگر حکم شوهر با زن چنین باشد، نکاح نکردن بهتر است!»[همان، متی، 19 : 10] اما امروزه میبینیم که روحانیون مسیحی مخصوصا پروتستانها، علیرغم نهی صریح آیهی فوق، حکم به جواز طلاق میدهند (حتی در صورتی که زنایی رخ نداده باشد)؛ این بدین معناست که علمای مسیحیت امروزی حتی مسیحت تحریف شده را هم رعایت نمیکنند.
یکی از پر کاربرد ترین مغالطاتی که مسیحیت تبشیری برای تزلزل در بنیهی اعتقادی غیر مسیحیان به کار میبرد، این است که جمعیت زیاد مسیحیان جهان را دلیل بر حقانیت این دین میدانند و بیان میکنند که اگر مسیحیت حق نبود، چگونه میتوانست این همه پیرو داشته باشد؟ و در حقیقت تعداد پیروان را دلیل حقانیت معرفی میکنند. البته این دلیل سست تر از آن است که وقت زیادی را برای پاسخگویی به خود صرف کند چرا که تعداد مسلمانان عالم هم کم نیستند و پیروان بودیسم در شرق آسیا هم قابل توجه است. جالب اینجاست که منطق کتاب مقدس هم خلاف این ادعا را بیان میکند و در آیات بسیار نشان میدهد اولیای الهی همیشه در قلت بودهاند و گمراهان اکثریت جامعه را تشکیل دادهاند و خود مسیح (علیه السلام) نیز متعرض این ناسپاسی است: «از در تنگ وارد شوید زیرا دری که بزرگ و راهی که وسیع است به هلاکت منتهی می شود و کسانیکه این راه را میپیمایند بسیارند، اما دری که به حیات منتهی میشود تنگ و راهش دشوار است و یابندگان آن هم کم هستند».[متی 7: 13-14]
اینکه مسیحیت آموزههایی را از ادیان دیگر قرض گرفت، مسئلهای است که با مطالعهی بیشتر در زمینهی ادیان باستان و حتی ادیان امروزی، قابل اثبات است؛ یکی از این ادیان برهمنیزم در هندوستان است و نوعی تثلیث را ارائه میدهد که بیشباهت با تثلیث مسیحی نیست، تثلیث هندی تریمورتی (trimurty) نام دارد؛ تری به معنی سه در واحد و مورتی به معنی هیأت و اقنوم استعمال میشود. در آيين برهمنیزم، برهمن (ايزد آفرينش)، ويشنو (خداي محافظ) و شيوا (خداي هلاکت) از خدایان تريمورتي هستند. هندوها سه حرف «الف، واو و میم» را رمز این اقانیم سه گانه قرار داده و به صورت «اوم» تلفّظ میکنند. این لفظ نماد همان تثلیث در توحید است[ر.ک: کاشانی، محمد، تثلیث در قرآن و عهدین، صص 78-79]. در مسیحیت نیز پدر، خدای خالق، مسیح خدای نجات دهنده و روح القدس، خدای محافظ است و از این حد تشابه در مسیحت و برهمنیزم و موضوع تثلیث نمیتوان به راحتی گذشت و آن را اتفاقی دانست.
پینوشت:
کاشانی، محمد، تثلیث در قرآن و عهدین، قم، انتشارات دلیل ما، 1392، صص 78-79
جنگ و خشونت تقریبا یکی ازنقاط پررنگ بخش عهد قدیم از کتاب مقدس مسیحی است که البته کم پیش میآید این جنگها همراه نسلکشی و قتل عام نباشند. یکی از این قتل عامها را فرزندان یعقوب مرتکب میشوند همانهایی که اجداد صهیونیستهای امروز هستند، در این جنگ به بهانهی تجاوز به یکی از دختران یعقوب برادرانش به تلافی آن تمام مردان شهر را کشته و زنان و کودکان را به اسارت میبرند! ما در صدد دفاع از متجاوز نیستیم و هر متجاوزی باید به سزای عملش برسد اما فقط همو باید محاکمه شود نه همهی اهالی شهر. «دو پسر یعقوب ... هر یکی شمشیر خود را گرفته، دلیرانه بر شهر آمدند و همۀ مردان را کشتند ... و پسران یعقوب بر کشتگان آمده، شهر را غارت کردند، زیرا خواهر ایشان را بیعصمت کرده بودند. و گلهها و رمهها و الاغها و آنچه در شهر و آنچه در صحرا بود، گرفتند. و تمامی اموال ایشان و همۀ اطفال و زنان ایشان را به اسیری بردند و آنچه در خانهها بود تاراج کردند.»[ترجمهی قدیم کتاب مقدس، پیدایش، 34: 25-29]
در کتاب مقدس، حرامزادگی آثاری دارد نظیر اینکه تا ده پشت شخص حرامزاده، وارد ملکوت خدا وارد نمیشود [ر.ک: ترجمهی تفسیری کتاب مقدس، تثنیه 2:23] اما این حکم برای دو نسل بنی عمون و موآبیان شدیدتر است و فرزندان این دو نسل نَه تا ده پشت، بلکه تا ابد نمیتوانند وارد جماعت خدا شوند [همان، نحمیا 13: 1-3] و نکتهی قابل توجه اینجاست که موآب و عمون که فرزندانشان نمیتوانند وارد جماعت خدا شوند، هردو از اجداد مسیح هستند. عیسی مسیح، هم نسبش از طریق روت[ متی، 1: 5] به موآب[روت، 1: 4-5] میرسد و هم از آنجا که عیسی از نسل رحبعام فرزند سلیمان است[متي، 1: 7] و مادر رحبعام از نسل بنی عمون بود،[اول پادشاهان، 14: 21] نسلش به عمون نیز میرسد و سوال پیش میآید که چگونه مسیح جزء کسانی است که به خاطر اجداد حرام زاده نمیتواند وارد جماعت خدا شود اما از طرفی مسیحِ خداست و بسیاری دیگر به واسطهی او وارد جماعت خدا میشوند؟
پینوشت:
مسیحیت شناسی تحلیلی، محمد کاشانی، انتشارات ذکری، قم، 1395، ص479
یکی ازموضوعاتی که مکرراً از سوی مسیحیان تبشیری مطرح میشود این نکته است که مسیحیت دین نیست بلکه یک رابطه و یا تجربه است. اما آیا مسیحیت واقعا دین نیست؟ اصولا تعریف دین چیست؟ برای جواب به این پرسش به سراغ منابعی که دین را تعریف کردهاند میرویم. «دین یعنی اعتقاد به موجودات روحانی غیرمادی و متافیزیک»[ویل دورانت، ذات فلسفه، ص409] «دین، نظام وحدت یافتهای است از اعتقادات و اعمال مربوط به اشیای مقدس، اعتقادات و اعمالی که همه گروندگان را در جمعیت واحدی که معبد نامیده میشود، وحدت میبخشد». [هیوم، رابرت ارنست، ادیان زنده جهان، ص 18]. «دین عبارت است از دستهای همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور لاهوتی (فراطبیعی) که این باورها و عقاید و روشهای ثابت و غیر قابل تغییر و همه کسانی را که پیرو آنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت، متحد میکنند»[دورکیم، امیل، صور بنیانی حیات دینی، ص63]
اگر بخواهیم نقطه اشتراک همه تعاریف فوق از دین را در یک تعریف جمعبندی کنیم باید بگوییم دین مجموعهای است از آموزهها و گزارههای اعتقادی و دستورهای رفتاری، اخلاقی و ارزشی که بر پایه آموزههای اعتقادی استوار شدهاند. و با مطالعهی مسیحت این نقطه اشتراک به خوبی حس میشود، آیا باز هم باید بگوییم مسیحیت دین نیست؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ طبق سنت یهودی و مسیحی پنج سفر کتاب تورات کنونی، نوشتهی حضرت موسی (علیه السلام) است؛ اما امروزه با پژوهشهای فراوانی که در مطالعهی کتاب مقدس میشود، اثبات شده که انتساب نگارش این تورات، به حضرت موسی (علیه السلام)، صحیح نیست چرا که در آن، از وقایعی خبر داده شده که بعد از رحلت این پیامبر بزرگ اتفاق افتاده است.
یکی از این موارد طریقهی بیان جزئیات وفات خود حضرت موسی (علیه السلام) است که طبیعتا نمیتواند ایشان این اتفاقات را نقل کرده باشند و مشخص است که شخص دیگری نگارندهی این بخشهاست. در کتاب مقدس میخوانیم: «پس موسی، بندۀ خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد.»[ترجمهی قدیم کتاب مقدس، تثنیه، 34: 5] و دربارۀ محل دفن او آمده است: «و او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور در دره دفن كرد»[همان، تثنيه، 34: 6]