سخنک
زیبایی در هنر، نوری است که به ناگاه از آنچه هرگز گفته نشده است، می تابد. میلان کوندرا
در سلسله مراتب هنرها، این موسیقی است که جای نخست را می گیرد. میلان کوندرا
براستی، [ می بایست ] انسان را سرزنش کرد که طی زندگی روزمره در برابر [ برخی از ] رویدادها بی اعتنا است و بدین ترتیب، بعد زیبایی را از زندگی خود سلب می کند. میلان کوندرا
پزشک، کسی است که می پذیرد تمام عمرش را صرفنظر از نتایج آن، وقف بدن انسان کند. این، یک نوع موافقت بنیادی است - نه استعداد است و نه تبحر - که در سال اول، ورود او را به تالار تشریح فراهم می سازد و به او امکان می دهد که شش سال دیگر پزشک شود. میلان کوندرا
مهربانی به معنای ایجاد فضایی مصنوعی است که در آن با دیگری، باید همچون کودک رفتار شود. میلان کوندرا
زمان در ترنی که تاربخش می نامند، سوار شده است؛ سوار شدن در این ترن آسان است اما پیاده شدن از آن دشوار. میلان کوندرا
ما هرگز نمی توانیم با قاطعیت بگوییم که روابط ما با دیگران تا چه حدی از احساسات ما، عشق ما، فقدان عشق ما، لطف و مهربانی ما و یا از کینه و نفرت ما سرچشمه می گیرد و تا چه حد از قدرت و ضعف ما در میان افراد تاثیر می پذیرد. میلان کوندرا
هرگز نمی توان عملی را که یک بار از دست ما خارج شده است، دوباره در دست گرفت. میلان کوندرا
روح رمان، روح پیچیدگی است. هر رمان به خواننده می گوید: «چیزها پیچیده تر از آن اند که تو می اندیشی.» میلان کوندرا
قدرت در هر جا که خود را خداگونه بنمایاند، خودبخود الهیات خاص خویش را تولید می کند. میلان کوندرا
اگر از دست دادن عشقی با دلیل باشد، ما تسلیم می شویم. اما اگر عشقی را بدون دلیل از دست بدهیم، هرگز خود را نخواهیم بخشود. میلان کوندرا
بزرگترین عشق، سرانجام به مجموعه ای از یادگارهای بی رونق کاهش می یابد. میلان کوندرا
فراموشی، در عین حال بی عدالتی مطلق و آسایش مطلق است. میلان کوندرا
مترجمان دیوانه وار لغات مترادف را دوست می دارند (من، مفهوم مترادف را به کلی نفی می کنم: هر کلمه معنای خاص خود را دارد و از لحاظ معنا، جایگزین ناپذیر است). میلان کوندرا
آنچه بر حسب ضرورت روی می دهد، آنچه که انتظارش می رود و روزانه تکرار می شود، چیزی ساکت و خاموش است؛ تنها اتفاق سخنگو است و همه می کوشند آن را تعبیر و تفسیر کنند. میلان کوندرا