راسخون

و اما شهرستان های استان اصفهان

manham کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 152
|
تاریخ عضویت : مهر 1387 
هو العزیز
سلام
دوستان عزیز نصف جهانی گل و گلاب حالتون خوبه
دوستان عزیزی شهرستانی که می خواهند شهر زیبای خودشون را وصف کنند و از آثار تاریخی و گردشگری آن بگند بسم الله
manham کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 152
|
تاریخ عضویت : مهر 1387 
سلام دوستان
خوب بنده برای شروع از شهر ورزنه شروع می کنم که در شرق اصفهان تقریبا 100کیلومتری باید به سمت شرق برید تا بهش برسید
این شهر تپه های شنی بسیار زیبایی داره که از همه جای ایران برای دیدن آن و شتر سواری در این محل به این شهر سفر می کنند
یک دفعه ما با چندتا از دوستان رفتیم خیلی با حال بود
seyedjafarfatemi کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 1643
|
تاریخ عضویت : دی 1387 
نوش آباد
 در هشت کيلومتري شمال کاشان قرار دارد. در کتاب تاريخ قم آمده که اين مکان اقامتگاه انوشيروان پادشاه ساساني بوده و در اصل انوشاباد نام داشته است. باستان شناسان معتقدند که اين محل از جمله مراکز عمده مسکوني فلات ايران بوده است.
 با اين حال به دليل موقعيت نامساعد جغرافيايي و مجاورت در کنار کوير مرکزي و در معرض توفان هاي شن روان از يک سو و از سوي ديگر سيلاب هاي مخروب رودهاي دامنه بالا دست، آثار زيادي بر جاي نمانده است.
 1- مسجد جامع نوش آباد که ميراث فرهنگي استان اصفهان مبلغي را جهت بازسازي آن اختصاص داده است.
 2- قلعه سي زان که ضخامت ديوار آن نزديک به ده متر است و از جمله استحکامات دفاعي شهر به حساب مي آمده است. اين قلعه 9 برج ديده باني دارد و در آثار ملي کشور به ثبت رسيده است. با اين حال از آن جا که اين قلعه 10 هزار مترمربع مساحت دارد امروزه به عنوان زمين فوتبال از آن استفاده مي کنند.
 از ديگر ديدني‌هاي شهر:
 3- قلعه خشتي فرزين
 4- پل تاريخي اسحاق آباد
 5- خانه تاريخي شترخان 1500 مترمربع مساحت و 400 مترمربع زيربنا دارد و به دوره قاجاريه مي‌رسد.
 6- بقعه رقيه بانو و شاهزاده ابراهيم
 7- آب انبار چاله سي
 8- زيارتگاه فيض آباد در دشت کوير شامل بقعه ايوان و صحن و رواق هاي زيبا و در پس آن اتاق‌هايي مخصوص زائران است و به ثبت آثار ملي رسيده است. اين بنا توسط آقاصدرا از خاندان بنايي ساخته شده و بسياري از بناهاي موجود در نوش آباد توسط اين خاندان ساخته و يا با دقت و مهارت بسيار بازسازي شده است.
 9- قنات هاي نوش آباد به طوري که در حدود 15 کيلومتري شمال نوش آباد حدود 20 رشته قنات به موازات هم به پيش مي روند که صحنه بي نظيري را به وجود مي آورد.
 10- شهر زيرزمين اوئي
 اين شهر زيرزميني در سال 1383 در پي فعاليت هاي عمراني يکي از سکنه نوش آباد کشف شد. به طوري که سکنه به دنبال حفاري چاه فاضلاب به دالان هايي برخوردند که به طور دقيق شناسايي نشده بود به اين دليل مردم و شهرداري نوش آباد با پيگيري از مسئولان ميراث فرهنگي خواستند تا کاووش هاي را در اين دالان ها آغاز کنند.
 به دنبال اين مسئله اهالي شروع به حفاري در زير خانه هاي خود کردند با اعتقاد به اين که چون در ملک شخصي خودشان اين کار صورت مي گيرد لذا منع قانوني ندارد و به اين ترتيب خساراتي را به اين شهر وارد کردند از طرف ديگر فاضلاب نوش آباد در طي سال ها به درون چاه هاي اين شهر زيرزميني راه پيدا و قسمت هايي از آن را تخريب و هواي شهر را مسموم ساخت که مسئولان ميراث فرهنگي با جديت با هر دو مورد برخورد کردند.
 شهر زيرزميني نوش آباد شهري 3 طبقه است و کاملا دست ساز که طبقه اول آن در عمق 3 متري و طبقه سوم در عمق 16 متري از سطح زمين ساخته شده است و ارتفاع هر طبقه حدود 180 سانتي متر است. حدس باستان شناسان بر اين است که اين شهر تا 15 هزار متر مربع وسعت داشته باشد. در اين شهر زيرزميني اتاق هايي با ابعاد مختلف ساخته شده که بعضي داراي سکو هم هستند و راهروهايي باريک آنها را به هم وصل مي کند. راه ارتباطي طبقات چاه هاي عميقي است که علاوه بر آن تهويه هوا را هم انجام مي دهد. اما بعضي چاه هاي ارتباطي انحرافي است و راه به جايي ندارد.
 اتاق‌ها داراي سرويس بهداشتي است و هر اطاق پايه شمع و مشعل در کنار ديوار دارد.
 به نظر مي رسد اين شهر  در دوران حمله مغول بسيار مورد استفاده قرار مي گرفته است و حتي تا اواخر دوره قاجار هم ادامه يافته است.
 در اين دوران مردم نوش آباد از دست راهزاني به نام نايب حسين مدت ها در اين شهر زندگي مي‌کردند و گاهي هم از گرسنگي در همان جا مي‌مردند.
 نايب حسين بعد از کشتارهاي فراواني که در نوش آباد انجام داد با نيرنگ دربار قاجار به تهران فراخوانده مي شود و پس از دستگيري در يکي از ميادين تهران به دار آويخته مي گردد. مرگ وي سبب مي شود تا مردم نوش آباد به تدريج شهر زيرزميني را فراموش کنند.
javdaneh کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 177
|
تاریخ عضویت : مهر 1388 
بخش جرقويه را نيز از ياد نبريد
seyedjafarfatemi کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 1643
|
تاریخ عضویت : دی 1387 

 

shahdan کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1485
|
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
ممنونم .
manham کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 152
|
تاریخ عضویت : مهر 1387 
هو العزیز
سلام
ممنون از همه دوستان عزیزی که در این بحث شرکت کردند
مخصوصا عکس های زیبایی که قرار دادید
آقا بسم الله جازبه های دیگر استان اصفهان را هم اگه می دونید برامون بنویسید
یا علی
farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 
باسلام یه مسابقه درقالب معرفی بناهای تاریخی شهرستانهای استان ترتیب دهیدباتشکر
manham کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 152
|
تاریخ عضویت : مهر 1387 

هو العزیز

سلام

ان شا الله در فعالیت های آتی به فکر این موضوع هستیم

از پیشنهاد شما ممنون


باسلام یه مسابقه درقالب معرفی بناهای تاریخی شهرستانهای استان ترتیب دهیدباتشکر

homban کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 379
|
تاریخ عضویت : مرداد 1388 
سلام من باغبادران را در همین قسمت نقش جهان معرفی کردم
mmk2625 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 1071
|
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
سلام خسته نباشید
از سودرجونم بنویسین
اصلا بلدین کجاست؟
manham کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 152
|
تاریخ عضویت : مهر 1387 

هو العزیز

سلام

آقا ما منتظر شنیدن خصوصیات محلتون هستیم

بسم الله ...

mmk2625 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 1071
|
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
سلام
 
سورسرا يا سودرجان همسايه‌ي شمال‌غربي افجد مي‌باشد. كه در زمان‌هاي نه چندان طولاني جزء خاك تجزيه ناپذير افجد بوده است. ولي غفلت دربار ساماني و هوسراني بي حد و مرز سامانيان تيغ جدايي بر خاك معصومانه‌اش مي‌كشد و به نكو داشت يك شاهزاده‌ي زيباي توراني، سورسرا پيشكش قدم نا ميمونش مي‌شود. آنچه در وصف سورسرا مي‌آيد دست طمعكار آزمندان به اين سرزمين را به خوبي از آستين بيرون مي‌كشد.

                  سورسرا، همچنان كه از نامش برمي‌آيد محل سور و ميهماني‌ست. آبجه يا افجد به نقل از كميلي آنقدر وسيع بود كه انتهاي آن را نه هيچكس ديده و نه توانايي آن را داشته كه در خاطر محدودش بگنجاند. در اقليمي كه سورسرا نام گرفته بود كاخ‌هايي با شكوه و عماراتي بس بزرگ جهت برگزاري مراسم جشن و پايكوبي، تاج افتخار به فلك مي‌ساييد.

                  در قسمت غرب و شمالي سورسرا، اين زاينده‌رود (زنده رود) است كه به يادگار از آن عظمت و شكوه، بي‌پيرايه و مسكين در گذر است. زنده رودي كه در دو پهلويش مهمانسراها و ميكده‌هاي عارفان و عشق‌بازي صاحب نظران گوي رندي و عرفان از ديار شيراز و عراق برده بود، كنون از فرط آلودگي و نبود دستي عاشق، در حسرت ديرپاي خود مي‌سوزد و گفته‌اند آب خود را به باتلاقي حمل مي‌كند كه گاو خواني‌اش مي‌نامند. (اي دريغ!)

                 اوْرمزد در روايات تاريخي خود از كناره‌ي زاينده‌رود در سرزمين دل‌دادگانِ باستان خصوصا در قسمت سورسرا زاينده‌رود را بهشت برين و محلّت پاكان مي‌نامد كه از گزند تيغ دشمن و كينه‌ي نهفته در آن خبري نيست.

                 ديوارهاي كاخ‌هايش همه با ديباي قرمز رنگ رومي پوشيده بود و روشنايي دورنش در شب هنگام از روشنايي خورشيد تابان در روز نيز فراتر مي‌رفت. پلّه‌هايي كه از كاخ‌ها بالا مي‌روند خستگي را با وجود تعداد زياد به پاي هيچ‌كس نمي‌آورد. مادر اردشير دراز دست كه سنش از دويست و هفتاد نيز فراتر مي‌رفت در موقع‌اي كه آفتاب تموز در پاسارگاد و تخت جمشيد حركت و آسايش را از هر جنبنده‌اي سلب مي‌كرد در سفرهاي تابستاني خود در كاخي از كاخ‌هاي آبجه و سورسرا اقامت مي‌گزيد كه تعداد پلّه‌هايش براي رفتن به اولين تالار و اتاق استراحت از تعداد سالهاي سنش نيز مي‌گذشت، و گفته‌اند هر روز بيش از پنجاه يا شصت بار از اين پلّه‌هاي كثير بالا و پايين رفته، و هرگز نه شكايتي از تعدد آنها داشته و نه اصرار درباريان و اردشير دراز دست چاره‌اي مي‌شده كه اتاقي در سطح زمين برگزيند.

                  اٌوْرمزد مي‌نويسد وجود پله‌هاي زياد در ورودي و داخل كاخ‌هاي هخامنشي حكايت از طبع بلند پروازي و غرور شاهانه و ادعاي برتر بودن از رعيت و مردمان عادي‌ است. زيرا نظام طبقاتي در دربار فاسد هخامنشيان به گونه‌اي عقل از كف شاهان برده بود كه در معماري، خود را روي زمين در امن و آسايش نمي‌ديدند و مي‌خواستند كه با بزرگي عمارت، به خيال خود، خود را به يزدان پاك نزديك‌تر سازند. سيطره‌ي فرهنگ طبقاتي تا آبجه و سورسرا نيز با وجود تلاش‌هاي مردان حقيقي نيز آمده بود.

                  بهارْ بينا از موبدان عابد زرتشتي جان خود را بر سر مخالفت با ساختن كاخ جهانْ دائم گذاشت. چرا كه از با ساخت پلّه‌هاي فراوان در ورودي عمارت مخالف بود و علّت آن را عدم دسترسي مردم عادي به شاهان به ظاهر عدالتمند هخامنشي مي‌دانست.

                  آبي كه از آغچه‌بدي (باغ‌سرا) از لابه‌لاي درختان هميشه سبز و بهاري مي‌گذشت خود را به كاخ‌هاي سورسرا (سودرجان) مي‌رسانيد و پس از گذر از هر خانه و كاخي دوباره يك دست گشته و مسير خود را تا آخرين نفس براي آبياري كشتزارهاي وسيع افجد مي‌پيمود، هرگز بخلي نمي‌ورزيد و تا سرزمين‌هاي دور مي‌رفت. امّا هيچ‌گاه به باتلاق منتهي نمي‌شد. تاريخ نويسان معاصر علّت آن را دلايل عرفاني مي‌دانند. مشخص نيست زنده‌رود كي مٌرد. آنچه معلوم است، آن است كه روزهايي زنده‌رود طغيان كرده و همه‌ي ناپاكي‌هايي كه در مراسم جشن در سورسرا و عشرتكده‌هايش مي‌گذشته با خود برده و جز ويراني براي نسل‌هاي بعدي نگذاشته. اين ويرانه‌ها نيز از دست قهر زنده‌رود در امان نبود و آثارش به كلي محو شد. و فقط شايد در كتاب يا ديواني قطعه يا شعري يا سخني اندك يا به تفضيل از آن رفته باشد.

                 اٌوْرمزد مي‌گويد جشن‌هاي روز نو (نوروز)، جشن سده و جشن هزاره و ديگر مراسم و آيين‌هاي انحرافي زرتشتي، جشن آب و جشن آتش و مراسم ازدواج درباريان در سورسرا با شگفتي‌هاي زياد و هزينه‌هاي هنگفت برگزار مي‌شده‌ است. براي مراسم سرگرمي ساحران زبردست از هندوستان و روم، و دعوت پادشاهان و شاهزادگان ديگر سرزمين‌ها با تشريفات خاص همراه بوده. جالب آنكه به تعداد دعوت شدگان كاخ موجود بوده است. چه خبرها كه در نهانخانه‌هاي كاخ‌ها و عشرتكده‌ها نبوده. و چه هزينه‌ها كه از سراسر قلمرو وسيع پارس جمع‌آوري و در كمتر از يكماه به‌ آتش كشيده مي‌شد.

                  قلم ديگر توان شرح اين همه سياهي را ندارد و خفتيدن در مركب سياه را بر شرح سياهي مقدّم مي‌شمرد.