اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان
وداع با ماه مبارک رمضان
ماه خدا برای تو دلتنگ می شوم
یکسال در هوای تو دلتنگ می شوم
هر روز وقت مغرب و هنگامهء اذان
با یاد ربنای تو دلتنگ می شوم
دارند سفره های تو را جمع می کنند
با دوری از فضای تو دلتنگ می شوم
سی ، نیمه شب دعای سحررا شنیده ام
ای ماه ، بی دعای تو دلتنگ می شوم
نزدیکتر شدم به ابالفضل با عطش
پس بهر روزه های تو دلتنگ می شوم
این حال خوش که سرزده در تار و پود من
ای کاش ماندگار شود در وجود من
تا اسمه دواست، دوا را گرفته ایم
تا ذکره شفاست ، شفا را گرفته ایم
این رحمت خداست که یاری نموده تا
دامان لطف شیر خدا را گرفته ایم
شکر خدا که نیمهء ماه خدا به لب
ذکر کریم آل عبا را گرفته ایم
با یاد لحطه لحطهء ارباب بی کفن
حتما برات کرببلا را گرفته ایم
والله این بزرگترین افتخار ماست
از دست او نشان گدا را گرفته ایم
داریم امید اینکه خدایی شدیم ما
تا سال بعد کرببلایی شدیم ما
وقت وداع با تو به هر حال می رسد
ماه خدا چه زود به شوال می رسد
این بنده با گناه به ماه خدا رسید
حالا به عید فطر سبکبال می رسد
شبهای قدر حال و هوایی عجیب داشت
شاید عزیز فاطمه امسال می رسد
شاید به کربلا نرسد دست ما دگر
اما به دامن علی و آل می رسد
فرقی نمی کند رمضان یا محرم است
هر جا رویم روضه به گودال می رسد
با چکمه ای به پا و سپس خنجری به دست
در پیش چشم فاطمه بر سینه اش نشست
مهدی مقیمی
لحظات دعا، خداحافظ
روزهای خدا، خداحافظ
لحظات غریب قبل سحر
بوی افطار هر شب مادر
ظهرهای کلافهی بیحال
جزءهای نخواندهی امسال
ذکرهای نهفته زیرِ لب
مثل تصمیمهای «از امشب...»
ذکرمان گشت ربنا، افطار
پای هر سفره آتنا، افطار
چهقدَر با خدات کردی حال؟
پلک بر هم زنی شده شوال
چشمهای به در، خداحافظ
لحظات سحر، خداحافظ
روزهای مقدس رمضان
لحظههای غریب تا به اذان
حال و احوال قبل افطاری
قدرهای بلند بیداری
چهقدَر مانده است تا ساحل
رمضان رفت، ای دل غافل!
راه باز است، تو نمیبینی
میوهی بغض را نمیچینی
خویشتن را بشوی پس با اشک
دست بر دامن توام، یا اشک!
اشک تنها چراغ این راه است
از مسیر درست آگاه است
دست خود را بده به دست چراغ
تا کبوتر شود دوباره کلاغ
تا پر و بال در حرم بزند
توی بابالرضا قدم بزند
شب بیست و نهم، چه مایوسی
تو که مثل کبوتر طوسی
گاه در پشت پنجره فولاد
گاه در کنج صحن گوهرشاد
دل تو سنگ مرمر حرم است
تا به اذن دخول، یک قدم است
السلام علیک! دلتنگم
ای بمیرم که مایهی ننگم
ای بمیرم که زائرت نشدم
بیست و نُه روز شاعرت نشدم
به من خسته هم نگاهی کن
دل من را دوباره راهی کن
مهدی رحیمی
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا
دلم شکسته مرا باز بی صدا بخرید
رسیده ام به ته خط از ابتدا بخرید
شریک نفس شدن ورشکستگی دارد
کمک کنید کمی از گناه ما بخرید
چقدر این رمضانها بیاید و برود
نمی روم پی کارم دوباره تا بخرید
تمام شد من بیچاره ماندم و تو فقط
کسی که بی کس و تنهاست را جدا بخرید
سریع اگر نخرید آبروی من رفته
به خاطر زهرا هم که شده مرا بخرید
به حکم جابر العظم الکثیر هم که شده
ضرر کنید اگر میشود گدا بخرید
به یاد مرگ نیفتادم و دلم مرده
به حمد و سوره برای دلم شفا بخرید
جنازه ام به زمین مانده است بردارید
مرا به خاطر سلطان کربلا بخرید
دل مرا دم باب الجواد هم ببرید
که آبروی مرا محضر رضا بخرید
همان دلی که من ارزان فروختم به همه
کریم کرده ضمانت خود شما بخرید
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیست و هشتم رمضان 94
شرمنده ام با رو سیاهی یاالهی!
رو کرده ام سویت،نگاهی یاالهی!
ماه ضیافت ماه خوب روزه داری
سرشد به عصیان و تباهی یاالهی!
سوی خودت خواندی مرا ای مهربانم
با هر خطا و اشتباهی یاالهی!
من توشه ای با خود نیاوردم به بازار
دستان خالی ام گواهی یاالهی!
دلبسته ام بر این و آن غافل از آنکه
تنها تویی تو تکیه گاهی یاالهی!
چیزی نمانده تا محرم را ببینم
باز این دلم شد بارگاهی یاالهی!
قصد سفر در کربلا دارد حسینم
آماده گشته قتلگاهی یاالهی!
علی علی بیگی
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا – علی اکبر لطیفیان
یک قطره اشک شرم مرا "یم" حساب کرد
کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد
آه یکى گرفت ، به پاى همه نوشت
ما باهم آمدیم که با هم حساب کرد
با این خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد
یک دم صدا زدیم, دمادم حساب کرد
پیش کریم ، دست به جیبم نمیبرم
خرج من است، کیسه حاتم حساب کرد
کارم اگر نداشت پس اینجا چه میکنم
منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد
مقصد عبودیت که نباشد، نمیشود
حتى روى عبادت بلعم حساب کرد
معلوم بود آبرویم را نمیبرد
از اولش گناه مرا کم حساب کرد
اول بنا نداشت حسابم کند ولى
وقتى که دید فاطمه دارم، حساب کرد
ما را اگر خدا نخرد، میخرد على
باید به روى شاه دو عالم حساب کرد
این گریه قابلیت غفران نداشت که...
پس روى گریه هاى محرم حساب کرد
فرمود "بالحسین" بگو،گفتم و خرید
یعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد
چیزى نمانده بود که بیرونمان کنند
ممنون حیدریم که درهم حساب کرد
علی اکبر لطیفیان
قدر این سی شب به هرکس فیض غفران میدهم
مزد این یک ماه را برروزه داران میدهم
هرصواب بنده ام را صدبرابر میخرم
بار کم آورده و سود فراوان میدهم
خشکسالی را ازین کشور دوباره میبرم
بر تمام خاکهای تشنه باران میدهم
روزه درگرما تجلای جهاد اکبر است
پابه پای این صبوری نور ایمان میدهیم
هرگرفتاری اگر دارید حلش میکنم
پابه پای دردها دارو و درمان میدهم
یادتان باشد که زنگ خانه من یا علیست
خیر صدها سال را با یک علی جان میدهم
هرشب از من روزی حج خواستید و در ازاش
روزی حج فقیران پیش سلطان میدهم
آخر ذی قعده دست جمع حاجی میشوید
فرصت پابوسی شاه خراسان میدهم
آخرت را کرده ام وقف گدایان حسین
این گران را باحسین ارزان ارزان میدهم
کربلا رفته بهشت و عرش را هم دیده است
درطواف این حرف فیض دوچندان میدهم
گریه بر آن کشته ی بی سر به هرکس واجب است
بهترین هارا به این چشمان گریان میدهم
سفره را مادر که میبندد بنفع بچه هاست
هرچه را زهرا بخواهد زود و آسان میدهم
سید پوریا هاشمی
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا
آخرین شبهاست کم کم رفع زحمت میکنیم
جیبمان خالیست احساس خجالت میکنیم
بین مسجد بیشتر باخود تعلق میبریم
حق صاحبخانه را کمتر رعایت میکنیم
هرچه روزی میدهی خرج معاصی میشود
ما فقط سواستفاده از رفاقت میکنیم
بیشتر دارد اجل سر به جوانان میزند
پس چرا ما اینقدر داریم غفلت میکنیم؟
کار دنیا را ببین که متهم شاکی شده
جای تو ما دائما از تو شکایت میکنیم
سهم ما از قال صادقها به این و آن رسید
وقت منبر هم فقط داریم صحبت میکنیم
ذره ای دربندگی سختی نمیبینیم ما
روز و شب جای ریاضت استراحت میکنیم
نهی از منکر نکردن معنی اش این میشود
از فساد و بی حیاییها حمایت میکنیم
عمر ما موقوفه عشق حسین و کربلاست
هرچه را داریم یکجا خرج هیئت میکنیم
خاک خاک کربلا باشد غذاهم میشود
روزه را افطار با یک ذره تربت میکنیم
از حرم تا قتلگه زینب تماما پیرشد
گریه بر خم بودن آن قد و قامت میکنیم
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیستم و هفتم رمضان 94
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا
بازی دنیا زعمرم زود فرصت را گرفت
قبله ام گم شد کم آوردم لیاقت را گرفت
گریه و حال نماز صبحهای من چه شد؟
خواب شیرین سحر فیض عبادت را گرفت
از صغیره شد شروع و به کبیره ختم شد
جرأت عاصی شدن از من خجالت را گرفت
یارفیق لا رفیق له حلالم کن اگر
بین ما بار گناهانم رفاقت را گرفت
نور مولا نیست دیگر درمیان سفره ام
بی خیالی در ادای خمس برکت را گرفت
نیم دین را به حیا دادند کارم سخت شد
مستی از انجام معصیت نجابت را گرفت
ذکر و استغفار و توبه دست جمعی بهتر است
باخت این شبها کسی که کنج عزلت را گرفت
مادری میگفت فرزند شهیدش عاقبت
درهمین ماه خدا اذن شهادت را گرفت
لذت افطار با خرمای نخل کربلاست
خوش بحال هرکه از زهرا زیارت را گرفت
یا غیاث المستغیثین گفت و پاسخ داده شد
نیزه ای روی لب خشکش اجابت را گرفت
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هشتم رمضان 94
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا – یاسر مسافر
چقدر تشنگی لحظه افطار خوش است
چقدر عرض ادب ساحت دلدار خوش است
سحر و نم نم باران و کمی حال دعا
اگر آن لحظه شود موعد دیدار خوش است
سر لیلی بنویسید سلامت بادا
سر مجنون بنویسید روی دار خوش است
درد اگر از غم هجران تو باشد بهتر
و به درمان نرسد عاشق بیمار خوش است
به سلامی به کلامی نفس غمگینی
گفتن از خشکی لب های رخ یار خوش است
دم افطار چقدر بغض گلو گیر من است
اصلا آن لحظه فقط ذکر علمدار خوش است
به همان دست علم گیر و همان مشک تهی
روز محشر اگر او هست خریدار خوش است
به همان خواهر مظلومه که آهش میگفت
دیدن اهل حرم بر سر بازار خوش است
به تلظی علی اصغر ارباب قسم
روزی کرببلا دست علمدار خوش است
یاسر مسافر
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا
مثل طفلی مینشینم گریه زاری میکنم
تا در آغوشم نگیری بی قراری میکنم
با تو بعضی وقتها سازمخالف میزنم
با تو بعضی وقتها ناسازگاری میکنم
هرچه هم اصرار کردم حاجت من را نده
شاید اصلاً روی شَری پافشاری میکنم
روزه میگیرم ولیکن چشم و گوشم روزه نیست
روزها من هم به نوعی روزه خواری میکنم
توبه با گریه ثمر دارد که من با اشک هام
بذرهای توبه ام را آبیاری میکنم
جای من بین گلستان مناجات تو نیست
بین این گلها چقدر احساس خاری میکنم
بعد ازاین دور تو میگردم فقط نه دیگران
دیگران را دارم از دورم فراری میکنم
چون که میبینم علی را لحظه جان دادنم
پس برای دیدنش لحظه شماری میکنم
روز محشر لحظه ای مهلت دهی لب وا کنم
یا علی میگویم و داد و هواریمیکنم
در قیامت مینشینم باز در سوگ حسین
می نشینم گوشه ای و سوگواری میکنم
من که با سینه زدن دنیا قیامت کرده ام
پس تماشا کن صف محشر چه کاری میکنم
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیست و ششم رمضان 94
سفره ها جمع شد و چیزی به ما ها نرسید
چقدر سخت مناجات کنم با “نرسید”
جمعه ها از پس هم در گذرند “آقاجان”
شاید این نوکرتو مرد و به فردا نرسید
رد پایت جمکران ساز است و حاجت می دهد
به دم زنده کنت حضرت عیسی نرسید
شکوه هایم را بخواهم به خدا نامه کنم
می نویسم مختصر “بسمه تعالی” نرسید
این زبان کودکانه معجزه دارد ، نگاه
((پس چرا خوشکل ترین آقای دنیا نرسید؟))
شاعر: حسین رویت
حال ما خوب است وقتى چشم ما براین دراست
بى کریمان بدتر است وبا کریمان بهتر است
برنمیگردد دگر این شب نشینیهاى ما
قبر مادر پیش رو وعمر ما پشت سر است
سوختن مزد من است از عشق مزدم را بده
قیمت خاکستر پروانه ها عین زر است
هرکه کوچک شد به پاى تو بزرگش میکنند
خادم پایین مجلس از همه بالاتر است
زیرپاى این و آن هروقت میافتم خوشم
سنگ فرش این حرم بودن به از انگشتراست
اجرت چشم مرا این گریه ام پرداخت کرد
آب کوزه دستمزد زحمت کوزه گر است
خاک باقیمانده پروانه را مهرش کنید
بهترین خاکها در دین من خاکستر است
اینکه من کارم شده گریه نبوده کار من
کار کار بچه هاى دختر پیغمبر است
حرف با ارباب دارم با رقیه میزنم
چون شنیدم بیشتر بابا به حرف دختر است
علي اكبر لطیفیان
میهمانی رو سیاه و میزبانی مثل تو
گشتم و پیدا نکردم مهربانی مثل تو
شرمسارم درمسیرت یا صراط المستقیم
کج مداری کرده ام با ساربانی مثل تو
زیرچتر این و آن رفتم نفهمیدم دریغ
داشتم روی سر خود سایبانی مثل تو
هرچه پل پشت سرم بوده است من کردم خراب
دورماندم، دور، ازکهف امانی مثل تو
خواستم حال مناجاتی و یک شب هم نشد
قدر نشناسم که دارم هم زبانی مثل تو
کورباد این چشم های غافل وبی راهه جو
که نمی بیند دمی نورعیانی مثل تو
پیش گام آشتی با عبد بودی هر زمان
گشتم و پیدا نکردم مهربانی مثل تو
علی شکاری
ای مهربان به این دل من هم نگاه کن
اوضاع عاشقی مرا، روبراه کن
طفل چموش نفس مرا زودتربگیر
با ترکه ی محبت خود سربه راه کن
فرصت بده به راه بیایم؛ اگرنشد!
باشد قبول، زندگی ام را سیاه کن
خانه خراب ترنکنم، هی غضب نکن
رحمی براین شکسته دل بی پناه کن
بخشندگیت، دست مرا درحنا گذاشت!
فکری به حال متهم بی گناه کن
دارم شکست می خورم ازلشگرگناه
سربازبی سلاح و سپررا نگاه کن!
باید تورا به جان حسینت قسم دهم
قلبم شکسته، قافیه را قتلگاه کن
با چشم سمت خیمه به گودال می رود
درزیرپاش اشک مرا فرش راه کن
وحید قاسمی
بار گنه آورده ام اما به امیدی
من رو زده ام باز خدایا به امیدی
هم مسجد و هم هیئت و هم پای مناجات
مرغ دل من سرزده هر جا به امیدی
چون بنده ی با سابقه تحویل گرفتی
آنکس که شبی آمده حتی! به امیدی
از این همه بخشیدن تو سهم که دارم
تشنه گذرش خورده به دریا به امیدی
کفاره معصیت من درد و بلاهاست
طی میشود این غصه دنیا به امیدی
یک عمر که پشت در این خانه نشستم
طی شد همه اش به نظری یا به امیدی
امشب شب جمعه است براتی برسانید
این دل شده دیوانه ی آقا به امیدی
فضّه کمک فاطمه کن راه بیفتد
آرام دل من شده سرپا به امیدی