راسخون

اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

زیباتر از دعا و عبادت چه لذتیست

بالاتر امان الهی چه عزتیست

درمان درد های تمام  جهان دعاست

الحق گدای اهل مناجات قیمتیست

حال دعاء  حال بکا  حال زمزمه

وقت سحر به شرط اطاعت چه ثروتیست

گفتم به کوی قبله  حاجات رو کنم

دیدم کنار یار نه خواهش  نه حاجتیست

اصلا خوش است کوی  مناجات با حبیب

زیرا برای وقت ملاقات  فرصتیست

کاری برای دلبر خود که نکرده ایم

یادش میان اشک و دعا خود محبتیست

شاید عزیز فاطمه مهمان ما شود

روضه بپا کنید که دلدار  هیئتیست

با یک سلام تذکرۀ کربلا  دهد

با او اگر رویم به مقتل قیامتیست

ذکرش همیشه عمتی الزینب است وبس

با کعبة الرزیه به قلبش مصیبتیست

یاعمتی هنوز تنت درد  میکند؟

در علقمه هنوز علمدار غیرتیست

عمه هنوز جملۀ تو میکشد مرا:

محرم نمانده وقت سواری چه غربتیست

حلق بریده از ته مقتل مرا که خواند

لبیک یا حسین من اینک  ولایتیست

میآیم و رواست که در روز انتقام

اعلان کنم که بیرقم از جنس عصمتیست

 

محمود ژولیده

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس
مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم
من از این فلسفه روضه از این فیض عظیم
به همین تشنگی ساده قناعت کردم
روزه هم چشم مرا باز نکرده،نکند
عادتم بود اگر هرچه عبادت کردم
هر چه هستم سر دیوانگی ام میمانم
روزه ام را فقط افطار به تربت کردم
خواستم از عطش روزه بگویم اما
از لب تشنه اش احساس خجالت کردم
روزه ام روضه شد و روضه مرا میکشدم
یاد ان تشنه لب کرببلا میکشدم
حسن کردی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات رمضانیه(روز هشتم)

 

بازهم بزم عطا و بخشش و رحمت بپاست       

       جمع، جمع عشق بازی ز پا افتاده هاست

ماه مهمانی ست خوب و بد همه دورهمند         

        ماه، ماه آشتی عبد عاصی با خداست

یک نفر مشغول استغفار و اشک و ربناست    

      یک نفر روی لبش ذکر و مناجات و دعاست

یک نفر مست ابوحمزه، یکی غرق کمیل    

   یک نفر هم مثل من در حسرت کرب و بلاست

دلخوشی ما فقط حب حسین بن علی ست    

     او که کشتی نجات خلق و مصباح الهداست

گرچه شش گوشه نشد روز ششم قسمت ولی   

   روز هشتم مرغ دل صحن علی موسی الرضاست

 

آن علی موسی الرضایی که عنایت میکند

آخرش می آید و ما را شفاعت میکند

 

محمود یوسفی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ببین از درد مالامال هستم
رها از هر چه قیل و قال هستم
دوباره سفره ی لطف تو پهن است
منم که سائل هر سال هستم

از اینکه آمدم خوشحال هستی
از اینکه دعوتم خوشحال هستم
برای بنده ات آغوش وا کن
که من مشتاق استقبال هستم
گناهان کرده اوقات مرا تلخ
شبیه میوه های کال هستم
همیشه فاصله دارم من از تو
همیشه یک نفس دنبال هستم
به داد من برس در اسرع وقت
طبیب من ببین بدحال هستم
پرم را باز کن مانند فطرس
گرفتارم به فکر بال هستم
شب جمعه ست و من مثل همیشه
هلاک روضه ی گودال هستم
#
شمر آمد و روی سینه اش با پا زد
دشداشه ی خود گرفت و آن را تا زد *
بر سینه نشست و آستین بالا زد
از پشت سرش گرفت و خنجر را …
از چشم تر اهل حرم باید گفت
از هر رد نعل تازه هم باید گفت

علیرضا خاکساری

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

با لب خشکیده هردم یاد سقا می کنم
روزه ام را با سلامی بر شما وا می کنم
باصدای ربنا هردم به هنگام وضو
نام زیبای توراآهسته نجوا می کنم

بعدمغرب وقت افطار وزمان عاشقی
بازیارت نامه ات سجاده راتا می کنم
روزه ی بی ذکرتواصلا نمی چسبد به من
طول روزم کربلایت راتمنا می کنم
بانگاهت برمن سائل کرامت داده ای
قطره ی ناچیزم وروسوی دریامی کنم
سفره پهن است وکریمان منتظربر یک گدا
کاسه ام را می برم تقدیم زهرامی کنم
در سحرها هم به فکرروضه هایت بوده ام
درمیان سینه ام یک تکیه برپامی کنم
دور تسبیحم شد آقا “یاغریب فاطمه”
من خودم رابین عشاق شما جا می کنم

مرتضی عابدینی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

آه از لحظه ی افطار و عطش های دلم
میرود سوی گرفتاری او پای دلم

لب عطشان … پسر فاطمه…غوغای عطش
این شده ذکر لب و درس الفبای دلم

حالت تشنگی ام حس عجیبی دارد
نام ارباب شده چشمه ی صحرای دلم

هرچه نزدیک شود لحظه ی افطار به ما…
داغ تو بیشتر از پیش شود نای دلم

خواهرت گوشه ی مقتل به تماشا بود و…
مادرت گفت : حسین و…سر سودای دلم

ما فقط تا دم افطار عطش را دیدیم
وای بر آن لب خشکیده ی آقای دلم

پوریا باقری

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

عمر باغفلت گذشت و صرف قیل و قال شد
روسیاهی قسمت این عبد بداقبال شد

اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت
بنده ات تطمیع شد، غافل شد و اغفال شد

در صدایم جوهره باقی نمانده ای خدا
بدزبانی ام سبب شد که زبانم لال شد

قلب من گر چه به دست اشکهایم فتح شد
با نگاه سوی نامحرم، ز نو اشغال شد

ماه شعبان دست من کوتاه ماند از دامنت
ماه شعبان قسمتم یک مشت سیب کال شد

کاش می گفتند روز اول ماه خدا
روی ماه یوسف زهرا هم استهلال شد

با لب خشکیده ام دادم سلامی برحسین
باز هم با روضه اش از روزه استقبال شد

مادری قامت خمیده اشکهایم را خرید
دستگیرم روضه خوان روضه ی گودال شد…

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اشعار ماه مبارک رمضان – شب هفتم رمضان - مهدی رحیمی

 

الهی چه می خواهی از بنده ات

که یک عمر بوده ست شرمنده ات

 

الهی شکسته پرو بال من

به هم ریخته حال و احوال من

 

به پیشانی ام جای سجده ست پس

گمانم بلند است اقبال من

 

هنوزم سگ نفس زوزه کشان

می آید چو سایه به دنبال من

 

شب و روز تکراری بی خدا

همان سال پیش است امسال من

 

خدایا ببین حال مایوس را

غم و غصه و بغض و افسوس را

 

خدا مهربان است اما چقدر ؟

امان داده این بنده را تا چقدر

 

به یک لقمه نان یا به دنیای پوچ

خدا را عوض کرده ای با چقدر؟

 

هلا بنده بخشنده چون ابر باش

به فکر شب اول قبر باش

 

کجا می روی سوی دریا بیا

خودت را بینداز و بالا بیا

 

چهل سال راه غلط رفته ای

به یک توبه تازه به دنیا بیا

 

گذشته است از ماه تو هفت روز

نبودم به دلخواه تو هفت روز

 

بیا حال من با تو تسکین شود

وجودم پر از غصه ی دین شود

 

خودت پس دعا کن که باشیم ما

در آن لحظه که مرکبت زین شود

 

به عشق تو جمعه دهانم پر از

سلام علی آل یاسین شود

 

تو جمعه می آیی و حق می دهم

به هر عصر جمعه که غمگین شود

 

مهدی رحیمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اشعار ماه مبارک رمضان –  شب هشتم رمضان – امیر حسام یوسفی

 

هشتمین روز عجب حال دعایی دارم

حالت مشهدی و کرببلایی دارم

 

حرم امن خدا پنجره فولاد شماست

و خدا گفت که دیدی چه رضایی دارم؟

 

واقعا معرکه ای هست میان من و تو

عشق بازیست عجب حال و هوایی دارم

 

نفسم، خواب و خوراکم،همه ام هست ثواب

و بدانید که اینگونه خدایی دارم

 

ز خراسان بروم کرببلا جان بدهم

که گریزی بزنم میل سنایی دارم

 

روضه ای آمد و آمد شب هشتم یادم

رقص شمشیر ز اکبر چه نمایی دارد

 

ناگهان گفت حسین این چه مکرر شدن است؟

شکر بهر بدنت تکه عبایی دارم

 

امیرحسام یوسفی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

به این طریق خدایی کسی کجا بکند

که ما خطا بنماییم او عطا بکند

نه بندگی نه رفاقت نه عاشقی کردیم

برای کار نکرده چه لطف ها  بکند

همیشه وعدۀ او حق و وعدۀ ما پوچ

که ما جفا بنماییم او وفا بکند

همیشه بر همه باریده و ندیدم من

برای رحمت خود خوب و بد سوا بکند

در انتظار گدا نیست تا که در بزند

به هر کجا که گدا هست سفره وا بکند

برای آن که به معراج بنده را ببرد

میان  کرببلا عرش را بنا بکند

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که قبل بندگی ات او به تو عطا بکند

منی که عرضۀ توبه  ندیده ام در خویش

مگر خدا زگناهان مرا جدا بکند

مگر به حق علی و به حق آل علی

به این امید نگاهی به سوی ما بکند

چه فرق میکند آن کس که معرفت دارد

علی علی بکند یا خدا خدا بکند

**

چه می شود که بمیرم کنارشش گوشه

عجب خیال خوشی کرده ام خدا بکند

 

موسی علیمرادی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

نرسیدیم به جایی که تو را دریابیم

روزگاری است دو دل بین سراب وآبیم

 

هم نشینیِ رفیق بد اثرکرده به ما

پی ناباب دویدیم اگر نابابیم

 

دل ما بَرده چشمی است که هرزه شده

گرچه بیدار ولی خوابتر از هرخوابیم

 

بنده یِ خواهش نفسیم حقیقت تلخ است

هر طرف می کشد و صید نوک قلابیم

 

چشم امید به هر بی سر و پایی داریم

نه مسبب که فقط ملتمس اسبابیم

 

نیمه شب باز در خانهِ تان را زده ایم

سالیانی است مقید به همین آدابیم

 

این دقایق به گدا لطف شما بیشتر است

شکر دارد که گدای کرم این بابیم

 

مطمئنیم به ما لطف فراوان دارد

دربه در هایِ حسینیم ... اربابیم

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

بارم افتاده پشیمانم گرفتارم خدا

گوشه چشمی کن به این سائل گره دارم خدا

 

من گنه کارم ولی چوبم نزن درمان بده

مبتلای نفسم و بدجور بیمارم خدا

 

این بلاها که می آید باطناً کفاره است

چندسالی هست برکت رفته از کارم خدا

 

توبه ها کردم ولی توبه شکستم بعد آن

آمدم پیش تو با این شرم سرشارم خدا

 

رو به این و آن زدم اما کسی کاری نکرد

هی شکستم هی شکستم مثل آوارم خدا

 

با دل پر آمدم بغض مرا بشکن سریع

تا سحر پای گناهم اشک میبارم خدا

 

هرشب جمعه دلم تنگ است تنگ کربلاست

بیقرارم بیقرار صحن دلدارم خدا

 

مادر من بی سپر پشت در خانه نشست

تا قیامت از درو دیوار بیزارم خدا

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

از عمر، سهمم جز خجالت نیست اصلاً

غیر از پشیمانی و حسرت نیست اصلاً

 

از چشمت افتادم که افتادم به ذلّت

بی آبرو را قدر و قیمت نیست اصلاً

 

هر سمت میرفتم تهش بن بست میشد

دلمرده را نور هدایت نیست اصلاً

 

تفصیر این بار گناهم شد که در من

حال بکا، حال عبادت نیست اصلاً

 

آلوده دامانی بدستم کار داده

جوری که امید شفاعت نیست اصلاً

 

جا میزنم در راه حق با یک اشاره

افسوس دیگر استقامت نیست اصلاً

 

خیری نمی بیند ز عمرش بی تعارف

در هر دلی شوق زیارت نیست اصلاً

 

ری کربلای ماست ما در کربلاییم

در عاشقی حرف مسافت نیست اصلاً

 

از مرده احیا کردنش اثباتمان شد

خاکی به دنیا مثل تربت نیست اصلاً

 

زینب میان این اراذل ای برادر

در گوشه گودال راحت نیست اصلاً

 

یک جای سالم نیست تا زینب ببوسد

بوسیدنت انگار قسمت نیست اصلاً

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ماه گنهکاران و ماه بی نواهاست

هنگام استشفای قلب مبتلا هاست

خوان کرم گسترده شد تا ما بیاییم

پس “یاعلی” وقت گدایی گداهاست

درهای رحمت باز شد بخشیدن آغاز

اسباب عفو و رحمت و برکت مهیاست

هر قدر کوله بار معصیت گران است

رو کن به این خانه که صاحبخانه آقاست

امشب بخوان رب کریم ات را دوباره

فصل دعای افتتاح و وقت نجواست

بالین خواب و غفلت خود را رها کن

اهل گنه رو کن بیا وقت تمناست

دستان خود را همچو قایق کن روانه

چون صاحب دریا دلش از جنس دریاست

رمز رهایی گفتن یک یا علی است

ذکر توسل های نوکر اسم مولاست

شوق نجف داریم اهل مرتضاییم

درمان درد معصیت ها عطر آنجاست


قاسم احمدی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم

دل شکسته ی من! ای شکسته بال خودم!

 

بخوان به لهجه ی اشک و بخوان به لحن سکوت

چقدر خسته ام از لحن قیل و قال خودم

 

اگر رسید صدایت به شور عشق بگو

مرا رها نکند لحظه ای به حال خودم

 

شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان

که رزق گریه بگیرم برای سال خودم

 

قرار بود من و تو به آسمان برسیم

مرا ببخش که اینگونه خود وبال خودم

 

شبی به لطف علی می رسم به صحن نجف

تمام عمر خوشم با همین خیال خودم

 

محمد میرزایی بازرگانی